The New Testament of our Lord and Saviour Jesus Christ
1 شجره_نامۀ عیسی_مسیح، پسر داود، پسر ابراهیم: 2 ابراهیم پدر اسحاق بود و اسحاق پدر یعقوب و یعقوب پدر یهودا و برادران او بود. 3 و یهودا پدر فارِز و زِرَح (از تامار) و فارِز پدر حِزرون و حِزرون پدر ارام 4 و ارام پدر عمیناداب و عمیناداب پدر نحشون و نحشون پدر شَلمون 5 و شَلمون پدر بوعَز (از راحاب) و بوعَز پدر عُبید (از روت) و عُبید پدر یسی 6 و یسی پدر داود پادشاه بود. داود پدر سلیمان بود (از همسر اوریا) 7 و سلیمان پدر رِحُبعام و رِحُبعام پدر اَبیّاه و اَبیّاه پدر آسا 8 و آسا پدر یهوشافاط و یهوشافاط پدر یُورام و یُورام پدر عُزیا 9 و عُزیا پدر یوتام و یوتام پدر آحاز و آحاز پدر حِزقیا 10 و حِزقیا پدر مَنَسّی و مَنَسّی پدر آمون و آمون پدر یوشیاه بود 11 و یوشیاه پدر یَکُنیا و برادران او بود. در این زمان یهودیان به بابل تبعید شدند. 12 پس از تبعید یهودیان به بابل یَکُنیا پدر سِئَلتی_ئیل شد و سِئَلتی_ئیل پدر زِرُبابل 13 و زَرو بابِل پدر اَبیهود و اَبیهود پدر ایلیاقیم و ایلیاقیم پدر عازور 14 و عازور پدر صادوق و صادوق پدر یاکین و یاکین پدر اِیلیهود 15 و اِیلیهود پدر ایلعازَر و ایلعازَر پدر مَتان و مَتان پدر یعقوب 16 و یعقوب پدر یوسف شوهر مریم بود و مریم عیسی ملقب به مسیح را به دنیا آورد. 17 به این ترتیب از ابراهیم تا داود چهارده نسل، و از داود تا تبعید یهودیان به بابل چهارده نسل و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل است. 18 تولد عیسی_مسیح چنین بود: مریم، مادر عیسی، که نامزد یوسف بود، پیش از آنکه به خانه شوهر برود از روح_القدس حامله دیده شد. 19 یوسف که مرد نیکوکاری بود و نمی_خواست مریم را در پیش مردم رسوا کند، تصمیم گرفت مخفیانه از او جدا شود. 20 یوسف هنوز در این فکر بود، که فرشتۀ خداوند در خواب به او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف پسر داود، از بردن مریم به خانۀ خود نترس. زیرا آنچه در رَحِم اوست از روح_القدس است. 21 او پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را عیسی (یشوعه) خواهی نامید؛ زیرا او قوم خود را از گناهان شان رهایی خواهد داد.» 22 این همه واقع شد تا آنچه خداوند به وسیلۀ نبی اعلام فرموده بود به انجام رسد: 23 «دختر پاکدامن حامله شده پسری خواهد زایید که عِمانوئیل ـ یعنی خدا با ما ـ خوانده خواهد شد.» 24 یوسف از خواب بیدار شد و مطابق امر فرشتۀ خداوند عمل نمود و مریم را به خانۀ خود آورد. 25 اما تا زمانی که مریم پسر خود را به دنیا نیاورد با او همبستر نشد و کودک را عیسی نام نهاد.
1 عیسی در ایام زمامداری هیرودیسِ پادشاه، در بیت_لِحِمِ یهودیه تولد یافت. پس از تولد او ستاره_شناسان از مشرق زمین به اورشلیم آمده 2 پرسیدند: «پادشاه نوزاد یهودیان کجاست؟ ما طلوع ستارۀ او را دیده و برای پرستش او آمده_ایم.» 3 وقتی هیرودیس پادشاه این را شنید، بسیار پریشان شد و تمام مردم اورشلیم نیز به تشویش افتادند. 4 او جلسه_ای با شرکت سرانِ کاهنان و علمای دین قوم یهود تشکیل داد و دربارۀ محل تولد مسیح وعده شده از ایشان پرسید. 5 آن_ها جواب دادند: «در بیت_لِحِمِ یهودیه، زیرا در نوشته_های انبیا چنین آمده است: 6 ای بیت_لِحِم، در سرزمین یهودیه، تو به هیچ وجه از دیگر فرمانروایان یهودا کمتر نیستی، زیرا از تو پیشوائی ظهور خواهد کرد که قوم من اسرائیل را رهبری خواهد نمود.» 7 آنگاه هیرودیس از ستاره_شناسان خواست بطور خصوصی با او ملاقات کنند و به این ترتیب از وقت دقیق ظهور ستاره آگاه شد. 8 و بعد از آن آن_ها را به بیت_لِحِم فرستاده گفت: «بروید و با دقت به دنبال آن کودک بگردید و همین که او را یافتید به من خبر دهید تا من هم بیایم و او را پرستش نمایم.» 9 آنها بنا به فرمان پادشاه حرکت کردند و ستاره_ای که طلوعش را دیده بودند پیشاپیش آنها می_رفت تا در بالای مکانی که کودک در آن بود توقف کرد. 10 وقتی ستاره را دیدند، بی_نهایت خوشحال شدند. 11 پس به آن خانه داخل شدند و کودک را با مادرش مریم دیده و به روی در افتاده او را پرستش کردند. آنگاه صندوق_های خود را باز کردند و هدایایی شامل طلا و کُندُر و مُر به او تقدیم نمودند. 12 چون در عالم خواب به آنها گفته شد، که به نزد هیرودیس باز نگردند، از راهی دیگر به وطن خود برگشتند. 13 پس از رفتن آنها فرشتۀ خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده گفت: «برخیز، کودک و مادرش را بگیر و به مصر فرار کن و تا وقتی که به تو می_گویم در آنجا بمان، زیرا هیرودیس می_خواهد کودک را پیدا کند و به قتل برساند.» 14 پس یوسف برخاست و مادر و طفل را گرفته در همان شب عازم مصر شد. 15 و تا وقت مرگ هیرودیس در آنجا ماند و به این وسیله سخنی که خداوند به زبان نبی فرموده بود، تمام شد که: «پسر خود را از مصر فرا خواندم.» 16 وقتی هیرودیس متوجه شد که ستاره شناسان او را فریب داده_اند بسیار غضبناک شد و فرمان قتل عام پسران دو ساله و کمتر را در بیت لحم و تمام اطراف آن مطابق تاریخی که از ستاره شناسان جویا شده بود صادر کرد. 17 به این ترتیب کلماتی که به وسیله ارمیای پیامبر بیان شده بود به حقیقت پیوست: 18 «صدایی در رامه به گوش رسید. صدای گریه و ماتم بزرگ. راحیل برای فرزندان خود گریه می_کرد و تسلی نمی_پذیرفت زیرا آنها از بین رفته_اند.» 19 پس از مرگ هیرودیس، فرشته خداوند در مصر در عالم خواب به یوسف ظاهر شده 20 به او گفت: «برخیز و کودک و مادرش را بگیر و به سرزمین اسرائیل روانه شو زیرا آن کسانی که قصد جان کودک را داشتند مرده_اند.» 21 پس او برخاسته کودک و مادرش را گرفت و به سرزمین اسرائیل برگشت. 22 ولی وقتی شنید که آرکلائوس به جای پدر خود هیرودیس در یهودیه به فرمانروائی رسیده است، ترسید که به آنجا برود و چون در خواب به او وحی رسید، به سرزمین جلیل رفت 23 و درآنجا در شهری به نام ناصره ساکن شد. بدین طریق پیشگوئی پیغمبران که گفته بودند: «او ناصری خوانده خواهد شد» تمام شد.
1 در آن زمان یحیای تعمید_دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و تعلیم داده می_گفت: 2 «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمانی نزدیک است.» 3 یحیی همان کسی است که اشعیای نبی دربارۀ او می_گوید: «مردی در بیابان فریاد می_زند: راه را برای خداوند آماده سازید و مسیر او را هموار سازید.» 4 لباس یحیی از پشم شتر بود و کمربندی چرمی به کمر داشت و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود. 5 مردم از اورشلیم و تمام یهودیه و نواحی دریای اُردن پیش او می_آمدند 6 و به گناهان خود اعتراف می_کردند و به_دست او در دریای اُردن تعمید می_گرفتند. 7 وقتی یحیی دید بسیاری از پیروان فرقه_های فریسی و صَدوقی برای تعمید آمده_اند به آنها گفت: «ای مارها چه کسی شما را آگاه کرد تا از غضب آینده بگریزید؟ 8 پس اعمالی را که شایستۀ توبه باشد انجام دهید. 9 در این فکر نباشید که پدری مانند ابراهیم دارید. بدانید که خدا قادر است از این سنگ_ها برای ابراهیم فرزندانی بیافریند. 10 اکنون تیشه بر ریشۀ درختان گذاشته شده و هر درختی که میوۀ خوب به بار نیاورد بریده و در آتش افگنده خواهد شد. 11 من شما را در آب تعمید می_دهم و این تعمید نشانۀ توبه شماست ولی کسی که بعد از من می_آید از من تواناتر است و من لایق آن نیستم که حتی نعلین او را بردارم. او شما را با روح_القدس و آتش تعمید خواهد داد. 12 او شاخی خود را در دست گرفته و خرمن خود را پاک خواهد کرد. گندم را در انبار جمع می_کند، ولی کاه را در آتش خاموش نشدنی خواهد سوزانید.» 13 در آن وقت عیسی از جلیل به دریای اُردن پیش یحیی آمد تا به دست او تعمید گیرد. 14 یحیی کوشش کرد عیسی از این کار بگذرد و گفت: «آیا تو پیش من می_آئی؟ من احتیاج دارم به دست تو تعمید بگیرم.» 15 عیسی در جواب گفت: «بگذار فعلاً اینطور باشد، زیرا به این وسیله احکام شریعت را به جا خواهیم آورد.» پس یحیی قبول کرد. 16 عیسی پس از تعمید، فوراً از آب بیرون آمد. آنگاه آسمان باز شد و او روح خدا را دید که مانند کبوتری نازل شده به سوی او می_آید. 17 و صدایی از آسمان شنیده شد که می_گفت: «این است پسر عزیز من که از او خوش هستم.»
1 آنگاه روح خدا عیسی را به بیابان بُرد تا شیطان او را در مقابل وسوسه_ها امتحان کند. 2 عیسی چهل شبانه روز، روزه گرفت و آخر گرسنه شد. 3 در آن وقت وسوسه کننده به او نزدیک شده گفت: «اگر تو پسر خدا هستی بگو این سنگ_ها نان بشود.» 4 عیسی در جواب گفت: «نوشته شده است: زندگی انسان فقط بسته به نان نیست، بلکه به هر کلمه_ای که خدا می_فرماید.» 5 آنگاه شیطان او را به بیت_المقدس برده بر روی بام عبادتگاه، قرار داد 6 و به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز زیرا نوشته شده است: او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد و آنها تو را بر روی دست خواهند برد مبادا پایت به سنگی بخورد.» 7 عیسی جواب داد: «همچنین نوشته شده است: خداوند، خدای خود را امتحان نکن.» 8 بار دیگر شیطان او را بر بالای کوه بسیار بلندی برد و تمامی ممالک جهان و شکوه و جلال آن_ها را به او نشان داد 9 و گفت: «اگر پیش من سجده کنی و مرا بپرستی، همۀ اینها را به تو خواهم داد.» 10 عیسی به او فرمود: «دور شو، ای شیطان، نوشته شده است: باید خداوند، خدای خود را بپرستی و فقط او را خدمت نمایی.» 11 آنگاه شیطان عیسی را ترک نمود و فرشتگان آمده او را خدمت کردند. 12 وقتی عیسی شنید که یحیی توقیف شده است به ولایت جلیل رفت. 13 ولی در شهر ناصره نماند، بلکه به کپرناحوم که در کنار بحیره جلیل و در ناحیه زبولون و نفتالی واقع است رفت و در آنجا پایید. 14 و به این صورت سخنان اشعیای نبی تمام شد که می_فرماید: 15 «زبولون و نفتالی، سرزمین_هایی که طرف بحیره و آن سوی اُردن هستند. جلیل در قسمت بیگانگان. 16 قومی که در تاریکی به سر می_برند نور عظیمی خواهند دید و بر آنهای که در سایۀ مرگ ساکنند نوری خواهد درخشید.» 17 عیسی از آن روز به اعلام پیام خود پرداخت و گفت: «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمانی نزدیک است.» 18 وقتی عیسی در لب بحیرۀ جلیل قدم می_زد دو برادر یعنی شمعون ملقب به پِترُس و برادرش اندریاس را دید که تور به دریا می_انداختند زیرا آن_ها ماهیگیر بودند. 19 عیسی به ایشان فرمود: «دنبال من بیایید تا شما را صیاد مردم بسازم.» 20 آن دو نفر فوراً تورهای خود را گذاشته به دنبال او رفتند. 21 عیسی از آنجا قدری پیشتر رفت و دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا را دید که با پدر خود زَبدی در کشتی نشسته مشغول آماده کردن تورهای خود بودند. عیسی آن_ها را پیش خود خواست 22 و آن_ها فوراً کشتی و پدر خود را ترک کرده به دنبال او رفتند. 23 عیسی در تمام جلیل می_گشت، در کنیسه_های آن_ها تعلیم می_داد و مژدۀ پادشاهی خدا را اعلام می_کرد و بیماری_ها و ناخوشی_های مردم را شفا می_بخشید. 24 او در تمام سوریه شهرت یافت و تمام کسانی را که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و میرگی_داران و شلان را نزد او می_آوردند و او آنها را شفا می_بخشید. 25 جمعیت زیادی نیز از جلیل و دکاپولس، از اورشلیم و یهودیه و از آن سوی اُردن به دنبال او روانه شدند.
1 وقتی عیسی جمعیت زیادی را دید، به بالای کوهی رفت و در آنجا نشست و شاگردانش به نزد او آمدند 2 و او دهان خود را باز کرده به آنها چنین تعلیم داد: 3 «خوشا بحال کسانی که از فقر روحانی خود آگاهند، زیرا پادشاهی آسمانی از ایشان است. 4 خوشا بحال ماتم_زدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت. 5 خوشا بحال فروتنان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. 6 خوشا بحال کسانی که گرسنه و تشنۀ عدالت هستند، زیرا ایشان سیر خواهند شد. 7 خوشا بحال رحم_کنندگان، زیرا ایشان رحمت خواهند یافت. 8 خوشا بحال پاکدلان، زیرا ایشان خدا را خواهند دید. 9 خوشا بحال صلح_کنندگان، زیرا ایشان فرزندان خدا خوانده خواهند شد. 10 خوشا بحال کسانی که در راه عدالت جفا می_بینند، زیرا پادشاهی آسمانی از ایشان است. 11 خوش حال باشید اگر به خاطر من شما را خوار می_سازند و جفا می_رسانند و به ناحق هرگونه تهمت به شما می_زنند. 12 خوشحال باشید و بسیار خوشی کنید، زیرا اجر شما در آسمان بزرگ است، چون همینطور به انبیای پیش از شما نیز جفا می_رسانیدند. 13 شما نمک دنیا هستید ولی هرگاه نمک مزۀ خود را از دست بدهد، چگونه می_توان آن را بار دیگر نمکین ساخت؟ دیگر مصرفی ندارد، جز آنکه بیرون ریخته پایمال مردم شود. 14 شما نور دنیا هستید. نمی_توان شهری را که بر کوهی ساخته شده است، پنهان کرد. 15 هیچ کس چراغ روشن نمی_کند که آن را زیر سرپوش بگذارد، بلکه آن را بر چراغ_دان قرار می_دهد تا به تمام ساکنان خانه نور دهد. 16 پس بگذارید نور شما همینطور در برابر مردم بدرخشد تا کارهای نیک شما را ببینند و پدر آسمانی شما را تمجید نمایند. 17 فکر نکنید که من آمده_ام تا تورات و نوشته_های انبیا را منسوخ و باطل نمایم. نیامده_ام تا منسوخ کنم، بلکه تا آن_ها را تمام کنم. 18 بیقین بدانید که تا آسمان و زمین بر جای هستند، هیچ حرف و نقطه_ای از تورات از بین نخواهد رفت تا همۀ آن تمام شود. 19 پس هرگاه کسی حتی کوچکترین احکام شریعت را بشکند و به دیگران چنین تعلیم دهد در پادشاهی آسمانی پست_ترین آدم شمرده خواهد شد. حال آنکه هر کس شریعت را اجرا کند و به دیگران نیز چنین تعلیم دهد، در پادشاهی آسمانی بزرگ خوانده خواهد شد. 20 بدانید که تا عدالت شما از عدالت معلمان شریعت و پیروان فرقۀ فریسی بیشتر نباشد، به داخل پادشاهی آسمانی نخواهید شد. 21 شنیده_اید که در قدیم به مردم گفته شد: «قتل نکن و هر کس مرتکب قتل شود ملامت خواهد شد.» 22 اما من به شما می_گویم: هر کس نسبت به برادر خود عصبانی شود، ملامت خواهد شد و هر که برادر خود را «ابله» بخواند، به محکمه برده خواهد شد و اگر او را «احمق» بخواند مستوجب آتش جهنم خواهد بود. 23 پس اگر هدیۀ خود را به قربانگاه ببری و در آنجا به خاطر بیاوری که برادرت از تو شکایتی دارد، 24 هدیه خود را پیش قربانگاه بگذار و اول برو با برادر خود آشتی کن و آنگاه برگرد و هدیه خویش را تقدیم کن. 25 با مدعی خود وقتی که هنوز در راه محکمه هستی صلح نما مبادا آن مدعی تو را به دست قاضی بسپارد و قاضی تو را به دست عسکر بدهد و به زندان بیفتی. 26 به راستی به شما می_گویم تا پول آخر جیب خود را خرچ نکرده باشی، بیرون نخواهی آمد. 27 شنیده_اید که گفته شده است: «زنا نکن.» 28 اما من به شما می_گویم: هرگاه مردی از روی شهوت به زنی ببیند در دل خود با او زنا کرده است. 29 پس اگر چشم راست تو باعث گمراهی تو می_شود، آن را بکش و دور_انداز؛ زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینکه با تمام بدن به جهنم افگنده شوی. 30 اگر دست راستت تو را گمراه می_سازد، آن را ببر و دور انداز؛ زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینکه با تمام بدن به جهنم بیفتی. 31 همچنین گفته شده است: «هر مردی که زن خود را طلاق دهد، باید طلاقنامه_ای به او بدهد.» 32 اما من به شما می_گویم: هر کسی که زن خود را جز به علت زنا طلاق دهد، او را به زناکاری می_کشاند و هرکس با چنین زنی ازدواج نماید، زنا می_کند. 33 همچنین شنیده_اید که در قدیم به مردم گفته شد: «قسم دروغ نخور و به هر سوگندی که به نام خداوند یاد کرده_ای عمل نما.» 34 اما من می_گویم: به هیچ وجه قسم یاد نکن، نه به آسمان زیرا که عرش خدا است، 35 نه به زمین زیرا که پای_انداز اوست، نه به اورشلیم زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است 36 و نه به سر خود، زیرا قادر نیستی مویی از آن را سیاه یا سفید کنی. 37 پس سخن شما فقط بلی یا نه باشد. زیاده بر این از شیطان است. 38 شنیده_اید که گفته شده است: «چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان.» 39 اما من به شما می_گویم: به کسی که به تو بدی می_کند بدی نکن و اگر کسی بر گونۀ راست تو سیلی می_زند، گونۀ دیگر خود را بطرف او بگردان. 40 هرگاه کسی تو را برای گرفتن پیراهنت به محکمه بکشاند، کرتی خود را هم به او ببخش. 41 هرگاه شخصی تو را به پیمودن یک کیلومتر راه مجبور نماید دو کیلومتر با او برو. 42 به کسی که از تو چیزی می_خواهد ببخش و از کسی که تقاضای قرض می_کند، روی نگردان. 43 شنیده_اید که گفته شده است: «همسایۀ خود را دوست بدار و با دشمن خویش دشمنی کن.» 44 اما من به شما می_گویم: دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانی که به شما جفا می_رسانند دعا کنید. 45 به این وسیله شما فرزندان پدر آسمانی خود خواهید شد، چون آفتاب او بر بدان و نیکان یک قسم می_تابد و باران او بر درستکاران و بدکاران یک قسم می_بارد. 46 اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند، چه اجری دارید؟ مگر جزیه_گیران و سود_خواران همین کار را نمی_کنند؟ 47 اگر فقط به دوستان خود سلام کنید چه کار فوق_العاده_ای کرده_اید؟ مگر بی_دینان همین کار را نمی_کنند؟ 48 پس شما کامل باشید همانطور که پدر آسمانی شما کامل است.
1 هوشیار باشید که کار_های نیک خود را برای جلب توجه مردم پیش چشم دیگران انجام ندهید زیرا اگر چنین کنید، هیچ اجری نزد پدر آسمانی خود ندارید. 2 پس هرگاه صدقه می_دهی آن را با دُهل و سُرنا اعلام نکن، چنانکه منافقان در کنیسه_ها و سرکها می_کنند تا مورد ستایش مردم قرار بگیرند. بیقین بدانید که آنها اجر خود را یافته_اند! 3 و اما تو، هرگاه صدقه می_دهی نگذار دست چپ تو از آنچه دست راستت می_کند آگاه شود. 4 از صدقه دادن تو کسی باخبر نشود و پدری که هیچ چیز از نظر او پنهان نیست اجر تو را خواهد داد. 5 وقتی دعا می_کنید مانند منافقان نباشید. آنها دوست دارند در کنیسه_ها و گوشه_های سرکها بایستند و دعا بخوانند تا مردم آنها را ببینند. یقین بدانید که آن_ها اجر خود را یافته اند! 6 هرگاه تو دعا می_کنی به اندرون خانۀ خود برو، در را ببند و در خلوت، در حضور پدر نادیدۀ خود دعا کن و پدری که هیچ چیز از نظر او پنهان نیست اجر تو را خواهد داد. 7 در وقت دعا مانند دیگران وِردهای باطل را تکرار نکنید، آنها گمان می_کنند با تکرار زیاد، دعای شان مستجاب می_شود. 8 پس مثل ایشان نباشید زیرا پدر شما احتیاجات شما را پیش از آنکه از او بخواهید می_داند. 9 پس شما اینطور دعا کنید: «ای پدر آسمانی ما، نام تو مقدس باد. 10 پادشاهی تو بیاید. ارادۀ تو همانطور که در آسمان اجرا می_شود، در زمین نیز اجرا شود. 11 نان روزانۀ ما را امروز به ما بده. 12 خطایای ما را ببخش، چنانکه ما نیز کسانی را که به ما خطا کرده_اند می_بخشیم. 13 ما را از وسوسه_ها دور نگه_دار و از شریر رهایی ده، زیرا پادشاهی و قدرت و جلال تا ابدالآباد از تو است. آمین.» 14 چون اگر شما خطایای دیگران را ببخشید پدر آسمانی شما نیز شما را خواهد بخشید. 15 اما اگر شما مردم را نبخشید پدر آسمانی شما نیز خطایای شما را نخواهد بخشید. 16 وقتی روزه می_گیرید مانند منافقان، خود را افسرده نشان ندهید. آنها چهره_های خود را تغییر می_دهند تا روزه_دار بودن خود را به رُخ دیگران بکشند. بیقین بدانید که آن_ها اجر خود را یافته_اند! 17 اما تو وقتی روزه می_گیری، سرت را چرب کن و صورت خود را بشوی 18 تا مردم از روزۀ تو با خبر نشوند، بلکه فقط پدر تو که در نهان است آن را بداند و پدری که هیچ چیز از نظر او پنهان نیست اجر تو را خواهد داد. 19 گنج_های خود را بر روی زمین، جایی که کُویه و زنگ به آن زیان می_رساند و دزدان نقب_زده آن را می_دزدند، ذخیره نکنید. 20 بلکه گنج_های خود را در عالم بالا، یعنی در جایی که کُویه و زنگ به آن آسیبی نمی_رسانند و دزدان نقب نمی_زنند و آن را نمی_دزدند، ذخیره کنید. 21 زیرا هرجا گنج تو است، دل تو نیز در آنجا خواهد بود. 22 چراغ بدن، چشم است. اگر چشم تو سالم باشد، تمام وجودت روشن است 23 اما اگر چشم تو سالم نباشد تمام وجودت در تاریکی خواهد بود. پس اگر آن نوری که در تو است ظلمت باشد، آن چه ظلمت بزرگی خواهد بود! 24 هیچ کس نمی_تواند بندۀ دو ارباب باشد چون یا از اولی بدش می_آید و دومی را دوست دارد و یا به اولی ارادت پیدا می_کند و دومی را حقیر می_شمارد. شما نمی_توانید هم بندۀ خدا باشید و هم در بند مال. 25 بنابر این به شما می_گویم: برای زندگی خود تشویش نکنید، که چه بخورید و یا چه بنوشید و نه برای بدن خود که چه بپوشید، زیرا زندگی از غذا و بدن از لباس مهمتر است. 26 پرندگان را ببینید: آن_ها نه می_کارند، نه درو می_کنند و نه در انبارها ذخیره می_کنند، ولی پدر آسمانی شما روزی آن_ها را می_دهد. مگر ارزش شما به مراتب از آن_ها بیشتر نیست؟ 27 کدام یک از شما می_تواند با نگرانی ساعتی به عمر خود بیافزاید؟ 28 چرا برای لباس تشویش می_کنید؟ سوسن_های صحرا را ببینید چگونه نمو می_کنند، آن_ها نه زحمت می_کشند و نه می_ریسند. 29 ولی بدانید که حتی سلیمان هم با آن همه حشمت و جلال مثل یکی از آن_ها آراسته نشد. 30 پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا به تنور ریخته می_شود این طور می_آراید، آیا شما را، ای کم_ایمانان، به مراتب بهتر نخواهد پوشانید! 31 پس پریشان نباشید و نگویید: «چه بخوریم؟»، «چه بنوشیم؟» و یا «چه بپوشیم؟» 32 تمام ملتهای دنیا برای به_دست آوردن این چیز_ها تلاش می_کنند، اما پدر آسمانی شما می_داند که شما به همه این چیزها احتیاج دارید. 33 اول پادشاهی خدا و عدالت او را بطلبید، و همۀ این چیز_ها نیز به شما داده خواهد شد. 34 پس نگران فردا نباشید، نگرانی فردا برای فرداست و بدی امروز برای امروز کافی است.
1 دیگران را بد نگویید تا شما را بد نگویند. 2 همانطور که شما دیگران را ملامت می_کنید خود تان نیز ملامت خواهید شد. با هر پیمانه_ای که به دیگران بدهید، با همان پیمانه عوض خواهید گرفت. 3 چرا پَرِ کاهی را که در چشم برادرت هست می_بینی، ولی در فکر چوب بزرگی که در چشم خود داری نیستی؟ 4 یا چگونه جرأت می_کنی به برادر خود بگویی: «اجازه بده پَرِ کاه را از چشمت بیرون آورم» حال آنکه خودت چوب بزرگی در چشم داری. 5 ای منافق، اول آن چوب بزرگ را از چشم خود بیرون بیاور و آنگاه درست خواهی دید که پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون بیاوری. 6 آنچه مقدس است به سگان ندهید و مرواریدهای خود را پیش خوک_ها نریزید. مبادا آن_ها را زیر پا لگدمال کنند و برگشته شما را بدَرَند. 7 بخواهید، به شما داده خواهد شد. بجویید، پیدا خواهید کرد. بکوبید، در به روی تان باز خواهد شد. 8 چون هرکه بخواهد به_دست می_آورد و هر که بجوید پیدا می_کند و هرکه بکوبد، در برویش باز می_شود. 9 آیا کسی در میان شما هست که وقتی پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او بدهد؟ 10 و یا وقتی ماهی می_خواهد ماری در دستش بگذارد؟ 11 پس اگر شما که انسان_های گناهکاری هستید، می_دانید چگونه باید چیزهای خوب را به فرزندان خود بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما چیزهای نیکو را به آنهای که از او تقاضا می_کنند عطا خواهد فرمود! 12 با دیگران همانطور رفتار کنید که می_خواهید آن_ها با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشته_های انبیا. 13 از دروازۀ تنگ داخل شوید، زیرا دروازه_ای که بزرگ و راهی که وسیع است به هلاکت منتهی می_شود و کسانی که این راه را می_پیمایند، بسیارند. 14 اما دروازه_ای که به زندگی منتهی می_شود تنگ و راهش مشکل است و یابندگان آن هم، کم هستند. 15 از انبیای دروغین احتیاط کنید که در لباس میش به نزد شما می_آیند، ولی در باطن گرگان درنده_اند. 16 آنها را از اعمال شان خواهید شناخت. آیا می_توان از بوتۀ خار انگور و از خاربن انجیر چید؟ 17 همینطور درخت خوب میوه نیکو ببار می_آورد و درخت بد میوه بد. 18 درخت نیکو نمی_تواند میوه بد ببار آورد و نه درخت بد میوۀ نیکو. 19 درختی که میوۀ خوب ببار نیاورد آن را می_بُرند و در آتش می_اندازند. 20 بنابر این شما آن_ها را از میوه_های شان خواهید شناخت. 21 نه هرکس که مرا «خداوندا، خداوندا» خطاب کند داخل پادشاهی آسمانی می_شود، بلکه کسی که ارادۀ پدر آسمانی مرا به انجام برساند. 22 وقتی آن روز برسد بسیاری به من خواهند گفت: «خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت نکردیم و به نام تو سخن نگفتیم؟ آیا با ذکر نام تو ارواح ناپاک را بیرون نراندیم؟ و به نام تو معجزات بسیار نکردیم؟» 23 آنگاه واضعاً به آنها خواهم گفت: «من هرگز شما را نمی_شناسم. از من دور شوید، ای بدکاران.» 24 پس کسی که سخنان مرا می_شنود و به آن_ها عمل می_کند، مانند شخص دانایی است که خانۀ خود را بر سنگ ساخت. 25 باران بارید، سیل جاری شد و باد وزیده بر آن خانه زورآور گردید، اما آن خانه خراب نشد زیرا تهداب آن بر روی سنگ بود. 26 اما هر که سخنان مرا بشنود و به آن_ها عمل نکند مانند شخص نادانی است که خانۀ خود را بر روی ریگ ساخت. 27 باران بارید، سیل جاری شد و باد وزیده به آن خانه زورآورگردید و آن خانه ویران شد و چه خرابی بزرگی بود!» 28 وقتی عیسی این سخنان را به پایان رسانید مردم از تعالیم او حیران شدند 29 زیرا او بر خلاف روش علمای دین، با اختیار و قدرت به آنها تعلیم می_داد.
1 وقتی عیسی از کوه پایین آمد جمعیت زیادی پشت سر او حرکت کرد. 2 در این هنگام یک نفر جذامی به او نزدیک شد و پیش او به خاک افتاده گفت: ای آقا، اگر بخواهی می_توانی مرا پاک سازی. 3 عیسی دست خود را دراز کرده او را لمس نمود و گفت: «البته می_خواهم، پاک شو» و فوراً آن مرد از جذام خود شفا یافت. 4 آنگاه عیسی به او فرمود: «احتیاط کن که چیزی به کسی نگویی، بلکه برو و خودت را به کاهن نشان بده و به خاطر شفای خود هدیه_ای را که موسی مقرر کرده است تقدیم کن تا آن_ها شفای تو را تصدیق نمایند.» 5 در آن وقت که عیسی به کپرناحوم داخل می_شد، یک صاحب_منصب رومی پیش آمد و با زاری به او گفت: 6 «ای آقا، غلام من کرخت در خانه افتاده است و سخت درد می_کشد.» 7 عیسی فرمود: «من می_آیم و او را شفا می_دهم.» 8 اما آن صاحب_منصب در جواب گفت: «ای آقا، من لایق آن نیستم که تو به زیر سقف خانه من بیایی. فقط امر کن و غلام من شفا خواهد یافت. 9 چون خود من یک مأمور هستم و عساکر هم زیردست خویش دارم. وقتی به یکی می_گویم «برو» می_رود و به دیگری می_گویم «بیا» می_آید و وقتی به نوکر خود می_گویم: «این کار را بکن» می_کند.» 10 عیسی از شنیدن این سخنان تعجب کرد و به مردمی که به دنبال او آمده بودند فرمود: «به شما می_گویم که من چنین ایمانی در میان قوم اسرائیل هم ندیده_ام. 11 بدانید که بسیاری از مشرق و مغرب آمده با ابراهیم و اسحاق و یعقوب در پادشاهی آسمانی بر سر یک دسترخوان خواهند نشست 12 اما کسانی که برای این پادشاهی تولد یافتند به بیرون در ظلمت، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن است، افگنده خواهند شد.» 13 سپس عیسی به آن صاحب_منصب گفت: «برو، مطابق ایمانت به تو داده شود.» در همان لحظه غلام او شفا یافت. 14 وقتی عیسی به خانه پِترُس رفت، خشوی پِترُس را دید که در بستر خوابیده است و تب دارد. 15 عیسی دست او را لمس کرد. تب او قطع شد و برخاسته به پذیرایی عیسی پرداخت. 16 همینکه غروب شد، بسیاری از دیوانگان را نزد او آوردند و او با گفتن یک کلمه ارواح ناپاک را بیرون می_کرد و تمام بیماران را شفا می_داد 17 تا پیشگویی اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «او ضعف_های ما را برداشت و مرض_های ما را از ما دور ساخت.» 18 عیسی جمعیتی را که به دورش جمع شده بودند دید و به شاگردان خود امر کرد که به طرف دیگر بحیره بروند. 19 یکی از علمای دین یهود پیش آمده گفت: «ای استاد، هرجا که بروی به دنبال تو می_آیم.» 20 عیسی در جواب گفت: «روباهان برای خود لانه و پرندگان برای خود آشیانه دارند، اما پسر انسان جایی ندارد که در آن بیارامد.» 21 یکی دیگر از پیروان او به او گفت: «ای آقا، اجازه بده اول بروم و پدرم را به خاک بسپارم.» 22 عیسی جواب داد: «به دنبال من بیا و بگذار مردگان، مردگان خود را دفن کنند.» 23 عیسی سوار کشتی شد و شاگردانش هم با او حرکت کردند. 24 ناگهان طوفانی در بحیره برخاست بطوری که امواج، کشتی را پُر می_ساخت، ولی عیسی در خواب بود. 25 پس شاگردان آمده او را بیدار کردند و با فریاد گفتند: «ای خداوند، ما را نجات بده، ما هلاک می_شویم.» 26 عیسی گفت: «ای کم ایمانان، چرا اینقدر می_ترسید؟» و سپس برخاسته با تندی به باد و بحیره فرمان داد و بحیره کاملاً آرام شد. 27 شاگردان از آنچه واقع شد حیران شده گفتند: «این چگونه شخصی است که باد و بحیره هم از او اطاعت می_کنند؟» 28 هنگامی که عیسی به آن طرف بحیره به سرزمین جَدَریان رسید دو دیوانه از میان قبرها بیرون آمده با او روبرو شدند. آن_ها آنقدر خطرناک بودند، که هیچکس جرأت نداشت از آنجا عبور کند. 29 آن دو نفر با فریاد گفتند: «ای پسر خدا، با ما چه کار داری؟ آیا به اینجا آمده_ای تا ما را پیش از وقت عذاب دهی؟» 30 قدری دورتر از آن محل، یک گلۀ بزرگ خوک مشغول چریدن بود 31 و ارواح ناپاک از عیسی خواهش کرده گفتند: «اگر می_خواهی ما را بیرون برانی، ما را به داخل آن گلۀ خوک بفرست.» 32 عیسی فرمود: «بروید» پس آن_ها بیرون آمده به داخل خوک_ها رفتند. تمام آن گله از بالای تپه به بحیره هجوم بردند و در آب هلاک شدند. 33 خوک_بانان پا به فرار گذاشته به شهر رفتند و تمام داستان و ماجرای دیوانگان را برای مردم نقل کردند. 34 در نتیجه تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و وقتی او را دیدند از او تقاضا کردند که آن ناحیه را ترک نماید.
1 عیسی سوار کشتی شد و از بحیره گذشته به شهر خود آمد. 2 در این وقت چند نفر یک شل را که در بستر خوابیده بود پیش او آوردند. عیسی ایمان آنها را دیده به آن مرد گفت: «پسرم، خاطر جمع باش، گناهانت آمرزیده شد.» 3 فوراً بعضی از علمای دین یهود پیش خود گفتند «این مرد سخنان کفرآمیز می_گوید.» 4 عیسی به افکار آنها پی برده گفت: «چرا این افکار پلید را در دل خود می_پرورانید؟ 5 آیا گفتن «گناهانت آمرزیده شد» آسانتر است یا گفتن «برخیز و راه برو»؟ 6 اما حالا ثابت خواهم کرد که پسر انسان بر روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد.» سپس به آن شل گفت: «برخیز، بستر خود را بردار و به خانه_ات برو.» 7 آن مرد برخاست و به خانۀ خود رفت. 8 مردم از دیدن این واقعه بسیار تعجب کردند و خدا را به خاطر عطای چنین قدرتی به انسان شکر نمودند. 9 عیسی از آنجا گذشت و در بین راه مردی را به نام متی دید که در محل وصول مالیه نشسته بود. عیسی به او گفت: «به دنبال من بیا.» متی برخاسته به دنبال او رفت. 10 هنگامی که عیسی در خانۀ او بر سر دسترخوان نشسته بود بسیاری از خطاکاران و جزیه_گیران و اشخاص دیگر آمدند و با عیسی و شاگردانش سر یک دسترخوان نشستند. 11 فریسی ها این را دیده به شاگردان عیسی گفتند: «چرا استاد شما با جزیه_گیران، سودخواران و خطاکاران غذا می_خورد؟» 12 عیسی سخن آنها را شنیده گفت: «بیماران به طبیب احتیاج دارند، نه تندرستان. 13 بروید و معنی این کلام را بفهمید: «من رحمت می_خواهم نه قربانی» زیرا من نیامدم تا پرهیزکاران را دعوت کنم بلکه گناهکاران را.» 14 شاگردان یحیی نزد عیسی آمده پرسیدند: «چرا ما و فریسی ها روزه می_گیریم ولی شاگردان تو روزه نمی_گیرند؟» 15 عیسی در جواب گفت: «آیا انتظار دارید دوستان داماد در حالی که داماد با ایشان است ماتم کنند؟ زمانی می_آید که داماد از ایشان گرفته می_شود، در آن روزها روزه خواهند گرفت. 16 هیچ کس لباس کهنه را با پارچۀ نو پینه نمی_کند، زیرا در این صورت آن پینه از لباس جدا می_گردد و پارگی بدتری ایجاد می_کند. 17 شراب تازه را نیز در مَشک کهنه نمی_ریزند. اگر بریزند مَشک_ها پاره می_شود، شراب بیرون می_ریزد و مَشک_ها از بین می_رود. شراب تازه را در مَشک_های نو می_ریزند تا هم شراب و هم مَشک سالم بماند.» 18 عیسی هنوز سخن می_گفت که سرپرست یکی از کنیسه_ها به نزد او آمد و روی به خاک افتاده گفت: «دختر من همین الآن مُرد، ولی می_دانم اگر تو بیایی و بر او دست بگذاری او زنده خواهد شد.» 19 عیسی برخاسته و با او رفت و شاگردانش نیز به دنبال او حرکت کردند. 20 در این وقت زنی که مدت دوازده سال به خونریزی مبتلا بود از پشت سر عیسی آمد و دامن لباس او را لمس کرد، 21 زیرا پیش خود می_گفت: «اگر فقط بتوانم لباسش را لمس کنم شفا خواهم یافت.» 22 عیسی برگشت و او را دیده فرمود: «دخترم، خاطر جمع باش. ایمان تو، تو را شفا داده است» و از همان لحظه او شفا یافت. 23 وقتی عیسی به خانۀ سرپرست کنیسه رسید و ماتم_داران و مردم پریشان را دید 24 فرمود: «همه بیرون بروید، این دختر نمرده بلکه خواب است.» اما آن_ها فقط به او می_خندیدند. 25 وقتی عیسی همه را بیرون کرد به داخل اطاق رفت و دست دختر را گرفت و او برخاست. 26 خبر این واقعه در تمام آن ناحیه انتشار یافت. 27 در حالی که عیسی از آنجا می_گذشت دو کور به دنبال او رفتند و فریاد می_کردند «ای پسر داود، به ما رحم کن» 28 و وقتی او به خانه رسید آن دو نفر پیش او آمدند. عیسی از آن_ها پرسید: «آیا ایمان دارید که من قادر هستم این کار را انجام دهم؟» آن_ها گفتند «بلی، ای آقا» 29 پس عیسی چشمان آن_ها را لمس کرد و فرمود: «مطابق ایمان شما برای تان انجام بشود» 30 و چشمان آن_ها باز شد. عیسی با تکرار از آن_ها خواست که دربارۀ این موضوع چیزی به کسی نگویند. 31 اما همینکه از خانه بیرون رفتند، در تمام آن ناحیه دربارۀ او صحبت کردند. 32 در حالی که آن دو نفر بیرون می_رفتند، شخصی را پیش عیسی آوردند که گنگ بود زیرا روح ناپاک داشت. 33 عیسی روح ناپاک را از او بیرون کرد و زبان او باز شد. مردم از این موضوع بسیار تعجب کرده گفتند: «چیزی مانند این هرگز در میان قوم اسرائیل دیده نشده است.» 34 اما فریسی ها گفتند: «او به کمک رئیس شیاطین، ارواح ناپاک را بیرون می_کند.» 35 عیسی در تمام شهرها و دهات می_گشت و در کنیسه_ها تعلیم می_داد و مژدۀ پادشاهی خدا را اعلام می_کرد و هرنوع ناخوشی و بیماری را شفا می_داد. 36 وقتی او جمعیت زیادی را دید دلش به حال آن_ها سوخت زیرا آنها مانند گوسفندان بدون چوپان پریشان_حال و درمانده بودند. 37 پس به شاگردان خود گفت: «در حقیقت محصول فراوان است ولی کارگر کم. 38 بنابر این شما از صاحب محصول درخواست نمائید تا کارگرانی برای جمع_آوری محصول خود بفرستد.»
1 عیسی دوازده حواری را پیش خود خواست و به آنها قدرت داد تا ارواح ناپاک را بیرون کنند و هر نوع بیماری و مرض را شفا بخشند. 2 این است نام_های آن دوازده رسول: اول شَمعونِ معروف به پِترُس و برادرش اندریاس، یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا، 3 فیلیپُس و بَرتولما، توما و متای جزیه_گیر، یعقوب پسر حَلفی و تَدی، 4 شَمعونِ غیور و یهودای اسخریوطی که عیسی را به دست دشمنان تسلیم کرد. 5 عیسی این دوازده نفر را به وظیفه فرستاده به آن_ها گفت: «از سرزمین_های غیر_یهود عبور نکنید و به هیچ یک از شهرهای سامریان داخل نشوید، 6 بلکه نزد گوسفندان گمشدۀ خاندان اسرائیل بروید 7 و در بین راه اعلام کنید که پادشاهی آسمانی نزدیک است. 8 بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، جذامیان را پاک سازید و ارواح ناپاک را بیرون کنید. مفت یافته_اید، مفت بدهید. 9 برای سفر، طلا و نقره و مس با خود نبرید. 10 و خرجین یا پیراهن اضافی و بوت و چوب_دستی برندارید، چون کارگر مستحق معاش خود می_باشد. 11 به هر شهر و ده که داخل می_شوید دنبال کسی بگردید، که شایسته باشد و تا زمانی که در آنجا هستید در منزل او بمانید. 12 وقتی به خانه_ای داخل می_شوید سلام بگویید. 13 اگر آن خانواده لایق آن باشد سلام شما بر آن_ها قرار می_گیرد و اگر شایسته نباشد، سلام شما به خود تان بر_می_گردد. 14 اگر کسی شما را نپذیرد و یا به آنچه می_گویید گوش ندهد، وقتی که آن خانه یا آن شهر را ترک می_کنید، گرد و خاک آن را از پای خود بتکانید. 15 بدانید که در روز قیامت حالت سَدوم و غموره از آن شهر بهتر خواهد بود. 16 خوب توجه کنید، من شما را مانند گوسفندان به میان گرگ_ها می_فرستم. پس مثل مار هوشیار و مانند کبوتر، بی_آزار باشید. 17 هوشیار باشید، زیرا مردم شما را تحویل محکمه_ها خواهند کرد، و شما را در کنیسه_ها تازیانه خواهند زد 18 و شما را به خاطر من پیش فرمانروایان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنها و مردم بیگانه شهادت دهید. 19 اما وقتی شما را دستگیر می_کنند، پریشان نباشید که چه چیز و چطور بگوئید چون در همان وقت آنچه باید بگوئید به شما داده خواهد شد، 20 زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روح پدر آسمانی شما است که در شما سخن می_گوید. 21 برادر، برادر را و پدر، پسر را تسلیم مرگ خواهد نمود. فرزندان بر ضد والدین خود برخواهند خاست و باعث کشتن آن_ها خواهند شد. 22 همۀ مردم به خاطر نام من که شما بر خود دارید، از شما نفرت خواهند داشت، اما کسی که تا آخر ثابت بماند نجات خواهد یافت. 23 هرگاه شما را در شهری آزار می_رسانند به شهر دیگر پناهنده شوید. بدانید که پیش از آنکه به تمام شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد. 24 شاگرد از معلم خود و خادم از ارباب خویش بالا_تر نیست. 25 شاگرد می_خواهد به مقام معلم خود برسد و خادم به مقام ارباب خویش. اگر پدر خانه را شیطان بخوانند، چه نسبت_های بدتری به اهل خانه_اش خواهند داد. 26 پس نترسید، هر چه پوشیده است، پرده از روی آن برداشته می_شود و هر چه پنهان است آشکار خواهد شد. 27 آنچه را من در تاریکی به شما می_گویم، در روز روشن اعلام کنید و آنچه را محرمانه می_شنوید، از بام خانه_ها با صدای بلند بگویید. 28 از کسانی که جسم را می_کشند ولی قادر به کشتن جان نیستند نترسید. از کسی بترسید که قادر است جسم و جان، هر دو را در دوزخ تباه سازد. 29 آیا دو گنجشک به یک روپیه فروخته نمی_شود؟ باوجود این، بدون اجازۀ پدر آسمانی شما حتی یکی از آن_ها به زمین نخواهد افتاد. 30 و اما در مورد شما، حتی موهای سر شما شمرده شده است. 31 پس نترسید، شما از گنجشک_های بی_شمار بیشتر ارزش دارید. 32 پس هرکس در برابر مردم خود را از من بداند من نیز در برابر پدر آسمانی خود او را از خود خواهم دانست. 33 اما هرکه در برابر مردم بگوید، که مرا نمی_شناسد من نیز در حضور پدر آسمانی خود خواهم گفت که او را نمی_شناسم. 34 گمان نکنید که آمده_ام تا صلح به زمین بیاورم، نیامده_ام که صلح بیاورم بلکه شمشیر. 35 من آمده_ام تا در میان پسر و پدر، دختر و مادر، عروس و خشو اختلاف بیاندازم. 36 دشمنان شخص، اعضای خانواده خود او خواهند بود. 37 هرکه پدر یا مادر خود را بیشتر از من دوست داشته باشد، لایق من نیست و هر کس که دختر یا پسر خود را بیش از من دوست بدارد، لایق من نمی_باشد. 38 هر که صلیب خود را برندارد و به دنبال من نیاید، لایق من نیست. 39 هرکسی که فقط در فکر زندگی خود باشد، آن را از دست خواهد داد؛ ولی کسی که به خاطر من زندگی خود را از دست بدهد، زندگی او در امان خواهد بود. 40 هر که شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و هر که مرا بپذیرد کسی را که مرا فرستاد پذیرفته است. 41 هرکس یک نبی را به خاطر اینکه نبی است بپذیرد، اجر یک نبی را به دست خواهد آورد و هر کس شخص عادل را بخاطر اینکه عادل است بپذیرد، اجر یک عادل را خواهد یافت. 42 بیقین بدانید که هرگاه کسی به یکی از کوچکترین پیروان من، به خاطر اینکه پیرو من است، حتی یک جام آب سرد بدهد، به هیچ وجه بی_اجر نخواهد ماند.»
1 عیسی این اوامر را به شاگردان خود داد و آنجا را ترک کرد تا در شهرهای اطراف تعلیم دهد و موعظه نماید. 2 وقتی یحیی در زندان از کارهای مسیح با خبر شد، دو نفر از شاگردان خود را نزد او فرستاده 3 پرسید: «آیا تو همان شخصی هستی که قرار است بیاید، یا ما در انتظار شخص دیگری باشیم؟» 4 عیسی در جواب گفت: «بروید و آنچه را که می_بینید و می_شنوید به یحیی بگویید: 5 کوران بینایی خود را باز می_یابند، لنگان به راه می_افتند و جذامیان پاک می_گردند، کِران شنوا و مردگان زنده می_شوند و به بینوایان مژده داده می_شود. 6 خوشا بحال کسی که در مورد من شک نکند.» 7 در حالی که شاگردان یحیی از آنجا می_رفتند عیسی دربارۀ یحیی شروع به صحبت کرد و به مردمی که در اطراف او ایستاده بودند گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟ برای تماشای نی_ای که از باد می_لرزد؟ 8 پس برای دیدن چه چیز رفتید؟ برای دیدن مردی که لباس ابریشمی و گرانبها پوشیده است؟ بدون شک جای چنین کسانی در قصر_های سلطنتی است. 9 پس شما برای دیدن چه چیز از شهر بیرون رفتید؟ برای دیدن یک نبی؟ بلی، به شما می_گویم که او از یک نبی هم بالا_تر است. 10 او کسی است که دربارۀ وی نوشته شده است: «اینست رسول من که او را پیش روی تو می_فرستم و او راه را برای آمدن تو آماده خواهد ساخت.» 11 بدانید که کسی بزرگتر از یحیی به دنیا نیامده است. باوجود این کوچکترین شخص در پادشاهی خدا از او بزرگتر است. 12 از زمان یحیای تعمید_دهنده تا به امروز پادشاهی خدا مورد حملات سخت قرار گرفته و جباران برای دست یافتن به آن کوشش می_نمایند. 13 همۀ انبیا و تورات تا ظهور یحیی دربارۀ پادشاهی خدا پیشگویی کرده_اند. 14 اگر اینها را قبول دارید، بدانید که یحیی همان الیاس است که باید می_آمد. 15 اگر گوش شنوا دارید بشنوید. 16 اما من مردمان این زمانه را به چه چیز تشبیه کنم؟ آن_ها مانند کودکانی هستند که در بازار می_نشینند و با صدای بلند به یکدیگر می_گویند: 17 «ما برای شما نی زدیم، نرقصیدید! ناله کردیم، گریه نکردید!» 18 وقتی یحیی آمد نه می_خورد و نه می_نوشید، ولی همه می_گفتند: «او روح ناپاک دارد!» 19 وقتی پسر انسان آمد که می_خورَد و می_نوشد مردم می_گویند: «ببینید، او یک آدم پُر_خور، میگسار و دوست جزیه_گیران و گناهکاران است!» باوجود این، درستی حکمت خدا بوسیلۀ نتایج آن به ثبوت می_رسد.» 20 آنگاه عیسی دربارۀ شهرهایی صحبت کرد که اکثر معجزات او در آن_ها روی داده بود و مردم آن شهرها را به خاطر اینکه توبه نکرده بودند سرزنش نموده 21 گفت: «وای بر تو ای خورَزین و وای بر تو ای بیتسَیدا، اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون انجام می_شد مدت_ها پیش از این خط_بینی کشیده، خاکستر_نشین می_شدند و توبه می_کردند. 22 اما بدانید که در روز قیامت برای صور و صیدون بیشتر قابل تحمل خواهد بود تا برای شما. 23 و اما تو ای کپرناحوم که سر به آسمان کشیده_ای! به دوزخ سرنگون خواهی شد، زیرا اگر معجزاتی که در تو انجام شد در سدوم انجام می_شد، آن شهر تا به امروز باقی می_ماند. 24 اما بدان که در روز قیامت برای شهر سدوم بیشتر قابل تحمل خواهد بود تا برای تو.» 25 در آن وقت عیسی به سخنان خود ادامه داده گفت: «ای پدر، ای خداوند آسمان و زمین، تو را سپاس می_گویم که این امور را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و به ساده_دلان آشکار ساخته_ای. 26 بلی ای پدر، خواست تو چنین بود. 27 پدر همه چیز را به من سپرده است و هیچ کس جز پدر، پسر را نمی_شناسد و هیچ کس پدر را نمی_شناسد، بجز پسر و کسانی که پسر بخواهد پدر را به ایشان بشناساند. 28 ای تمامی زحمتکشان و گرانباران نزد من بیایید و من به شما آرامی خواهم داد. 29 یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا من نرمدل و فروتن هستم و جانهای شما آرامی خواهد یافت، 30 زیرا یوغ من خفیف و بار من سبک است.»
1 در آن زمان عیسی در یک روز سَبَت از میان مزارع گندم می_گذشت و چون شاگردانش گرسنه بودند شروع به چیدن خوشه_های گندم و خوردن آن_ها کردند. 2 پیروان فرقه فریسی این را دیده به او گفتند: «ببین شاگردان تو کاری می_کنند که در روز سَبَت جایز نیست.» 3 او در جواب فرمود: «آیا شما آنچه را که داود وقتی خودش و یارانش گرسنه بودند انجام داد نخوانده_اید؟ 4 چگونه او به خانۀ خدا داخل شد و نان تقدیس شده را خورد، حال آنکه خوردن آن نان، هم برای او و هم برای یارانش ممنوع بود و فقط کاهنان اجازۀ خوردن آن را داشتند. 5 آیا در تورات نخوانده_اید که کاهنان با این که در روز سَبَت در خانۀ خدا، قانون روز سَبَت را می_شکنند بی_گناه هستند؟ 6 بدانید که شخصی بزرگتر از خانۀ خدا در اینجا است. 7 اگر شما معنی این جمله را می_دانستید که می_گوید: «رحمت می_خواهم نه قربانی»، مردم بی_گناه را ملامت نمی_کردید. 8 زیرا پسر انسان صاحب اختیار روز سَبَت است.» 9 پس از آنکه عیسی به شهر دیگری رفت و به کنیسه آنها داخل شد. 10 مردی در آنجا بود که یک دستش خشک شده بود. عده_ای از حاضرین از عیسی سؤال کردند: «آیا شفا دادن در روز سَبَت جایز است؟» البته مقصد آن_ها این بود، که تهمتی بر ضد او پیدا کنند. 11 اما عیسی به ایشان فرمود: «فرض کنید که یکی از شما گوسفندی دارد که در روز سَبَت به چاهی می_افتد. آیا آن گوسفند را نمی_گیرد و از چاه بیرون نمی_آورد؟ 12 مگر انسان از گوسفند به مراتب عزیزتر نیست؟ بنابر این، انجام کارهای نیکو در روز سَبَت جایز است.» 13 سپس عیسی به آن مرد رو کرده فرمود: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و مانند دست دیگرش سالم شد. 14 آنگاه پیروان فرقه فریسی از کنیسه بیرون رفتند و برای کشتن عیسی دسیسه چیدند. 15 اما وقتی عیسی از ماجرا باخبر شد، آنجا را ترک کرد ولی جمعیت زیادی به دنبال او رفتند و او همۀ بیماران را شفا بخشید 16 و به آن_ها امر کرد که دربارۀ او با کسی صحبت نکنند 17 تا به این وسیله پیشگویی اشعیای نبی تمام شود که می_فرماید: 18 «این است بندۀ من که او را برگزیده_ام. او محبوب و مایۀ خوشی من است. او را از روح خود پُر خواهم ساخت و او ملت_ها را از کیفر خدا آگاه خواهد نمود. 19 او با کسی ستیزه نمی_کند و فریاد نمی_زند، و کسی صدای او را در کوچه_ها نخواهد شنید. 20 نی خمیده را نخواهد شکست، و فتیلۀ نیم_سوخته را خاموش نخواهد کرد و خواهد کوشید تا عدالت پیروز شود. 21 او مایۀ امید تمام ملت_ها خواهد بود.» 22 در این وقت مردم شخصی را پیش او آوردند، که دیوانه و کور و گنگ بود و عیسی او را شفا داد بطوری که او توانست هم حرف بزند و هم ببیند. 23 مردم همه تعجب کرده می_گفتند: «آیا این پسر داود نیست؟» 24 اما وقتی پیروان فرقه فریسی این را شنیدند گفتند: «این مرد به کمک بَعلزِبول، رئیس شیاطین، ارواح ناپاک را بیرون می_کند.» 25 عیسی که از افکار ایشان آگاه بود به آنها گفت: «هر کشوری که به دسته_های مخالف تقسیم شود رو به خرابی خواهد گذاشت و هر شهر یا خانه_ای که به دسته_های مخالف تقسیم گردد دوام نخواهد آورد. 26 و اگر شیطان، شیطان را بیرون کند و انشعاب کند حکومت او چگونه پایدار بماند؟ 27 و اگر من به کمک شیطان ارواح ناپاک را بیرون می_کنم، فرزندان شما با کمک چه کسی آن_ها را بیرون می_کنند؟ آن_ها دربارۀ حرف_های شما قضاوت خواهند کرد. 28 اما اگر من به وسیلۀ روح خدا ارواح ناپاک را بیرون می_کنم، این نشان می_دهد که پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است. 29 یا چگونه کسی می_تواند به خانۀ مرد زورمندی داخل شود و اموال او را تاراج کند جز آنکه اول دست و پای آن مرد را ببندد و آن وقت خانه او را غارت کند؟ 30 هرکه با من نیست بر خلاف من است و هر که با من جمع نمی_کند پراگنده می_سازد. 31 پس بدانید که هر نوع گناه یا کفری که انسان مرتکب شده باشد قابل آمرزش است، بجز کفری که به مقابل روح_القدس بگوید. این کفر آمرزیده نخواهد شد. 32 هر کس به مقابل پسر انسان سخنی بگوید آمرزیده خواهد شد، اما برای کسی که به مقابل روح_القدس سخن بگوید هیچ آمرزشی نیست ـ نه در این دنیا و نه در دنیای آینده. 33 اگر میوۀ خوب می_خواهید، درخت شما باید خوب باشد، زیرا درخت بد میوه بد ببار خواهد آورد. چونکه درخت را از میوه_اش می_شناسند. 34 ای مارها، شما که آدم_های شریری هستید، چگونه می_توانید سخنان خوب بگویید؟ زیرا زبان از آنچه دل را پُر ساخته است، سخن می_گوید. 35 مرد نیکو از خزانۀ نیکوی درون خویش نیکی و مرد بد از خزانۀ بد درون خود بدی ببار می_آورد. 36 بدانید که در روز داوری همۀ مردم باید جواب هر سخن بیهوده_ای را که گفته_اند بدهند. 37 زیرا مطابق سخن خود یا برائت خواهید یافت و یا ملامت خواهید شد.» 38 در این وقت عده_ای از علمای دین یهود و پیروان فرقه فریسی به عیسی گفتند: «ای استاد می_خواهیم معجزه_ای به ما نشان بدهی.» 39 او جواب داد: «طایقه شریر و بی_وفا معجزه می_خواهند و تنها معجزه_ای که به آن_ها داده خواهد شد، معجزه یونس نبی است. 40 همانطور که یونس سه روز و سه شب در شکم یک ماهی کلان ماند، پسر انسان نیز سه شبانه روز در دل زمین خواهد ماند. 41 در روز داوری مردم نینوا بر_می_خیزند و مردم این زمانه را ملامت می_کنند، زیرا مردم نینوا وقتی موعظۀ یونس را شنیدند، توبه کردند. حال آن که شخصی که در اینجا است، از یونس بزرگتر است. 42 ملکۀ جنوب نیز در روز داوری برخاسته مردم این زمانه را ملامت خواهد ساخت، زیرا او از دورترین نقطۀ دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود و حال آن که شخصی که در اینجاست از سلیمان بزرگتر است. 43 وقتی روح ناپاک از شخصی بیرون می_آید برای پیدا کردن جای راحت در بیابان_های خشک و بی_آب سرگردان می_شود و چون نمی_یابد، 44 با خود می_گوید: «به خانه_ای که آن را ترک کردم بر_می_گردم.» پس بر_می_گردد و آن خانه را خالی و جارو شده و منظم و مرتب می_بیند. 45 آنگاه می_رود و هفت روح شریرتر از خود را جمع می_کند و می_آورد و آن_ها همه آمده در آنجا ساکن می_شوند و عاقبت آن شخص از اولش بدتر می_شود. وضع مردم شریر این زمانه هم همینطور خواهد بود.» 46 عیسی هنوز مشغول صحبت بود، که مادر و برادرانش آمدند و در بیرون ایستاده می_خواستند با او صحبت کنند. 47 پس شخصی به او گفت: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده و می_خواهند با تو صحبت کنند.» 48 عیسی گفت: «مادر من کیست؟ برادرانم کی هستند؟» 49 و به شاگردان خود اشاره کرده فرمود: «اینها مادر و برادران من هستند. 50 هر که ارادۀ پدر آسمانی مرا انجام دهد برادر من، خواهر من و مادر من است.»
1 در همان روز عیسی از خانه خارج شد و به لب بحیره رفت و در آنجا نشست. 2 جمعیت زیادی به دور او جمع شد بطوری که او مجبور گردید سوار کشتی_ای شده در آن بنشیند در حالی که مردم در لب بحیره ایستاده بودند. 3 عیسی مطالب بسیاری را با مَثَل به آن_ها گفت. او فرمود: «دهقانی برای پاشیدن تخم به مزرعه رفت. 4 وقتی مشغول پاشیدن تخم در مزرعه بود، بعضی از دانه_ها در بین راه افتادند و پرندگان آمده آن_ها را خوردند. 5 بعضی از دانه_ها روی سنگلاخ افتادند و چون زمین عمقی نداشت زود سبز شدند. 6 اما وقتی آفتاب بر آن_ها درخشید همه سوختند و چون ریشه نداشتند خشک شدند. 7 بعضی از دانه_ها به داخل خارها افتادند و خارها رشد کرده آن_ها را خفه کردند. 8 بعضی از دانه_ها در خاک خوب افتادند و از هر دانه صد یا شصت یا سی دانه به دست آمد. 9 هر که گوش شنوا دارد بشنود.» 10 پس از آن شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «چرا به صورت مَثَل برای آن_ها صحبت می_کنی؟» 11 عیسی در جواب فرمود: «قدرت درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده، اما به آن_ها عطا نشده است. 12 زیرا به شخصی که دارد بیشتر داده خواهد شد تا به اندازه کافی و فراوان داشته باشد، و از آن کس که ندارد، حتی آنچه را هم که دارد گرفته می_شود. 13 بنابراین من برای آنها در قالب مَثَل_ها صحبت می_کنم، زیرا آنها نگاه می_کنند ولی نمی_بینند و گوش می_دهند ولی نمی_شنوند و نمی_فهمند. 14 پیشگویی اشعیا دربارۀ آنها تمام شده است که می_گوید: «پیوسته گوش می_دهید ولی نمی_فهمید، پیوسته نگاه می_کنید ولی نمی_بینید؛ 15 زیرا ذهن این مردم کند گشته، گوش_های شان سنگین شده و چشمان شان بسته است. وگرنه چشمان شان می_دید و گوش_های شان می_شنید و می_فهمیدند و بازگشت می_کردند و من آنها را شفا می_دادم.» 16 اما خوشا بحال شما که چشمان تان می_بیند و گوش_های تان می_شنود. 17 بدانید که انبیا و نیکمردان بسیاری آرزو داشتند که آنچه را شما اکنون می_بینید، ببینند و ندیدند و آنچه را شما می_شنوید، بشنوند و نشنیدند. 18 پس معنی مَثَل دهقان را بشنوید: 19 وقتی شخص مژدۀ پادشاهی خدا را می_شنود ولی آن را نمی_فهمد، شیطان می_آید و آنچه را که در دل او کاشته شده، می_رباید. این تخمی است که در بین راه افتاده بود. 20 دانه_ای که در سنگلاخ می_افتد، مانند کسی است که تا پیام را می_شنود، با خوشی می_پذیرد. 21 ولی در او ریشه نمی_گیرد و دوام نمی_آورد. پس وقتی به سبب آن مژده زحمت و آزاری به او برسد فوراً دلسرد می_شود. 22 دانه_ای که به داخل خارها افتاد مانند کسی است که پیام را می_شنود، اما تشویش زندگی و عشق به پول، آن پیام را خفه می_کند و ثمر نمی_آورد 23 و دانه کاشته شده در زمین خوب به کسی می_ماند، که پیام را می_شنود و آن را می_فهمد و صد یا شصت و یا سی برابر ثمر به بار می_آورد.» 24 پس از آن عیسی مَثَل دیگری نیز برای آنها آورده گفت: «پادشاهی آسمانی مانند این است، که شخصی در مزرعۀ خود تخم خوب کاشت 25 اما وقتی همه در خواب بودند دشمن او آمده در میان گندم گیاه هرزه پاشید و رفت. 26 هنگامی که دانه_ها سبز شدند و شروع به رشد و نمو کردند گیاه_های هرزه نیز در میان آن_ها پیدا شد. 27 دهقانان پیش ارباب خود آمده گفتند: «ای آقا، مگر تخمی که تو در مزرعۀ خود کاشتی خوب نبود؟ پس این گیاه_های هرزه از کجا آمده_اند؟» 28 او در جواب گفت: «این کار، کار دشمن است.» دهقانان به او گفتند: «پس اجازه می_دهی ما برویم و گیاه_های هرزه را جمع کنیم؟» 29 او گفت: «نخیر، چون ممکن است در موقع جمع کردن آن_ها گندم_ها را نیز از ریشه بکنید. 30 بگذارید تا موسم درو هر دوی آن_ها با هم رشد کنند، در آن وقت به دروگران خواهم گفت که گیاه_های هرزه را جمع کنند و آن_ها را برای سوخت ببندند و گندم را نیز جمع کرده در انبار من ذخیره کنند.»» 31 عیسی یک مَثَل دیگر نیز برای آنها آورده گفت: «پادشاهی آسمانی مانند دانه اوری است که شخصی آن را می_گیرد و در مزرعه خود می_کارد. 32 دانه اوری که کوچکترین دانه_هاست، پس از آنکه رشد و نمو کند از بوته_های دیگر بزرگتر شده به اندازۀ یک درخت می_شود و آنقدر بزرگ است که پرندگان می_آیند و در میان شاخه_هایش آشیانه می_سازند.» 33 عیسی برای آنها مَثَل دیگری آورده گفت: «پادشاهی آسمانی مانند خمیرمایه_ای است که زنی بر_می_دارد و با سه پیمانه آرد مخلوط می_کند تا تمام خمیر برسد.» 34 عیسی تمام این مطالب را برای جمعیت با مَثَل بیان می_کرد و بدون مَثَل چیزی به آن_ها نمی_گفت 35 تا پیشگویی نبی تمام شود که فرموده است: «من دهن خود را باز می_کنم و با مَثَل_ها سخن خواهم گفت. و چیز_هایی را بیان خواهم نمود که از وقت پیدایش عالم پوشیده مانده است.» 36 پس از آن عیسی مردم را رخصت داد و خودش نیز به خانه رفت، شاگردان عیسی پیش او آمده گفتند: «معنی مَثَل گیاه_های هرزۀ مزرعه را برای ما شرح بده.» 37 عیسی در جواب گفت: «کسی که تخم نیکو می_کارد، پسر انسان است. 38 مزرعه، این جهان است و تخم نیکو تابعین پادشاهی خدا هستند و تخم_های گیاه هرزه پیروان شیطان می_باشند. 39 آن دشمنی که تخم_های گیاه هرزه را کاشت، شیطان است و موسم درو، آخر این دنیا می_باشد و دروگران فرشتگان هستند. 40 همانطوری که دروگران گیاه هرزه را جمع می_کنند و می_سوزانند در پایان این جهان هم همینطور خواهد شد. 41 پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آن_ها هرکس را که در پادشاهی او باعث لغزش می_شود و همچنین همۀ بدکاران را جمع می_کنند 42 و در کوره_ای سوزان خواهند افگند، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن خواهد بود. 43 در آن زمان نیکان در پادشاهی پدر خود مانند آفتاب خواهند درخشید. هر که گوش شنوا دارد بشنود. 44 پادشاهی آسمانی مانند گنجی است که در مزرعه_ای پنهان شده باشد و شخصی تصادفاً آن را پیدا کند. او دوباره آن را پنهان می_کند و از خوشحالی می_رود، تمام اموال خود را می_فروشد و برگشته آن مزرعه را می_خرد. 45 پادشاهی آسمانی همچنین مانند تاجری است که در جستجوی مرواریدهای زیبا بود. 46 وقتی که مروارید بسیار گرانبهایی پیدا کرد، رفته تمام دارایی خود را فروخت و آن را خرید. 47 و نیز پادشاهی آسمانی مانند توری است که ماهیگیری آن را در بحر انداخت و از انواع ماهی_های مختلف گرفت. 48 وقتی که تور از ماهی پُر شد ماهیگیران آن را به ساحل کشیدند و آن وقت نشسته ماهی_های خوب را در سبد جمع کردند و ماهی_های بی_مصرف را دور ریختند. 49 در پایان این جهان نیز چنین خواهد بود. فرشتگان می_آیند و بد کاران را از میان نیکان جدا ساخته 50 آن_ها را در کوره_ای سوزان می_اندازند، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.» 51 عیسی از آن_ها پرسید: «آیا همۀ این چیزها را فهمیدید؟» شاگردان جواب دادند: «بلی.» 52 عیسی به آنها فرمود: «پس هرگاه یک معلم شریعت، در مکتب پادشاهی آسمانی تعلیم بگیرد، مانند صاحب خانه_ای است که از گنجینۀ خود چیزهای تازه و کهنه بیرون می_آورد.» 53 وقتی عیسی این مَثَل_ها را به پایان رسانید، آنجا را ترک کرد 54 و به شهر خود آمد و در کنیسه آنجا طوری به مردم تعلیم داد، که همه با تعجب می_پرسیدند: «این مرد از کجا این حکمت و قدرت انجام معجزات را به_دست آورده است؟ 55 مگر او پسر یک نجار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نمی_باشد؟ آیا یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا برادران او نیستند؟ 56 و مگر همۀ خواهران او در اینجا با ما نمی_باشند؟ پس او همۀ این چیزها را از کجا یاد گرفته است؟» 57 پس آن_ها او را رد کردند. عیسی به آن_ها گفت: «یک نبی در همه جا مورد احترام است، جز در وطن خود و در میان خانوادۀ خویش.» 58 عیسی به علت بی_ایمانی آن_ها معجزات زیادی در آنجا بعمل نیاورد.
1 در این وقت اخبار مربوط به عیسی به اطلاع هیرودیس پادشاه رسید. 2 او به ملازمان خود گفت: «این مرد همان یحیای تعمید_دهنده است که پس از مرگ زنده شده است و به همین جهت معجزات بزرگی از او به ظهور می_رسد.» 3 زیرا هیرودیس بخاطر هیرودیا که زن برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و دست و پای او را در بند نهاده و به زندان انداخته بود. 4 چون یحیی به هیرودیس گفته بود: «تو حق نداری که با این زن ازدواج کنی.» 5 هیرودیس می_خواست او را بکشد اما از مردم می_ترسید، زیرا در نظر مردم یحیی یک نبی بود. 6 ولی در موقع جشن تولد هیرودیس، دختر هیرودیا در برابر مهمانان رقصید و هیرودیس آنقدر از رقص او خوشحال شد، 7 که قسم خورد هرچه بخواهد به او بدهد. 8 او با راهنمائی مادر خود گفت: «سر یحیای تعمید_دهنده را همین حالا در داخل یک پطنوس به من بده.» 9 پادشاه از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، ولی به پاس سوگند خود و بخاطر مهمانان خود امر کرد که سر یحیی را به او بدهند. 10 او کسانی را به زندان فرستاده سر یحیی را از تن جدا کرد 11 و سر او را که در داخل یک پطنوس بود، آورده به دختر دادند و او آن را نزد مادر خود برد. 12 سپس شاگردان یحیی آمده بدن او را بردند و به خاک سپردند. پس از آن آن_ها به نزد عیسی رفتند و به او خبر دادند. 13 عیسی وقتی این خبر را شنید، آنجا را ترک کرد و با کشتی به جای خلوتی رفت. اما مردم باخبر شده دسته_دسته از شهرهای خود از راه خشکی بدنبال او رفتند. 14 همین که عیسی به لب بحیره رسید، جمعیت زیادی را دید و دلش به حال آن_ها سوخت و مریضان آنها را شفا داد. 15 عصر همان روز شاگردانش نزد او آمده گفتند: «اینجا بیابان است و روز هم به آخر رسیده، مردم را به دهات بفرست تا برای خود غذا بخرند.» 16 عیسی به ایشان گفت: «لازم نیست مردم بروند، خود شما به آنها خوراک بدهید.» 17 شاگردان گفتند: «ما فقط پنج نان و دو ماهی داریم.» 18 عیسی در جواب فرمود: «آن_ها را پیش من بیاورید.» 19 و پس از آن به مردم امر کرد که روی سبزه_ها بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را گرفته چشم به آسمان دوخت و خدا را شکر نموده نانها را پاره کرد و به شاگردان داد و شاگردان آن_ها را به مردم دادند. 20 همه خوردند و سیر شدند و از خُرده_های باقیمانده که شاگردان جمع کردند دوازده سبد کلان پُر شد. 21 غیر از زنان و کودکان پنج هزار مرد خوراک خوردند. 22 آنگاه عیسی شاگردان خود را مکلف ساخت که سوار کشتی شده پیش از او به طرف دیگر بحیره بروند تا خودش مردم را رخصت بدهد. 23 پس از انجام این کار عیسی به بالای کوهی رفت تا به تنهایی دعا کند. وقتی شب شد او در آنجا تنها بود. 24 در این موقع کشتی در بین بحیره به علت باد مخالف، گرفتار امواج شده بود. 25 بین ساعت سه و شش صبح عیسی در حالی که بر روی بحیره قدم می_زد نزد آن_ها آمد. 26 وقتی شاگردان عیسی را دیدند که بر روی آب بحیره راه می_رود آنقدر ترسیدند که با وحشت فریاد زده گفتند: «این یک سایه است.» 27 عیسی فوراً به ایشان گفت: «خاطر جمع باشید، من هستم، نترسید.» 28 پِترُس گفت: «ای خداوند اگر تو هستی به من امر کن تا من هم بر روی آب نزد تو بیایم.» 29 عیسی فرمود: «بیا.» پِترُس از کشتی پائین آمد و بر روی آب به طرف عیسی رفت. 30 اما وقتی شدت طوفان را دید، به ترس افتاد و در حالی که در آب غرق می_شد فریاد زد: «خداوندا، نجاتم بده.» 31 عیسی فوراً رسید و دست او را گرفته گفت: «ای کم ایمان، چرا شک کردی؟» 32 آن_ها سوار کشتی شدند و باد قطع شد 33 و کسانی که در کشتی بودند به پای او افتاده می_گفتند: «تو واقعاً پسر خدا هستی.» 34 آن_ها از بحیره گذشته به سرزمین جنیسارت رسیدند. 35 وقتی که مردم آن محل عیسی را شناختند کسانی را به تمام آن ناحیه فرستاده همه بیماران را نزد او آوردند. 36 آن_ها از او تقاضا کردند که اجازه دهد مریضان آن_ها فقط دامن لباس او را لمس نمایند و هرکه آن را لمس می_کرد، کاملاً شفا می_یافت.
1 در این وقت گروهی از فریسی ها و علمای دین یهود از اورشلیم پیش عیسی آمده از او پرسیدند: 2 «چرا شاگردان تو آداب و رسومی را که از پدران ما به ما رسیده است، نادیده می_گیرند و پیش از خوردن غذا دست_های خود را نمی_شویند؟» 3 عیسی به آنها جواب داد: «چرا خود شما برای اینکه آداب و رسوم گذشته خود را حفظ کنید، حکم خدا را می_شکنید؟ 4 مثلاً خدا فرمود: «پدر و مادر خود را احترام کن، و هرکس به پدر یا مادر خود ناسزا گوید، باید کشته شود»، 5 اما شما می_گویید: «اگر کسی به پدر و مادر خود بگوید که هر حقی به گردن من داشتید از این به بعد وقف خدا است، 6 دیگر او مجبور نیست به این وسیله به آن_ها احترام بگذارد.» شما اینطور کلام خدا را به خاطر آداب و رسوم خود نادیده گرفته_اید. 7 ای منافقان! اشعیا دربارۀ شما درست پیشگویی کرد وقتی گفت: 8 «این قوم با زبان خود، به من احترام می_گذارند، اما دل_های شان از من دور است. 9 عبادت آن_ها بی_فایده است، زیرا اوامر انسانی را به جای احکام خدا تعلیم می_دهند.»» 10 آنگاه عیسی مردم را پیش خود خواسته به ایشان گفت: «به من گوش دهید و این را بدانید 11 که انسان بوسیله آنچه می_خورد و می_نوشد نجس نمی_شود، بلکه آن چیزی که از دهن او بیرون می_آید، او را نجس می_سازد.» 12 در این وقت شاگردان پیش او آمده گفتند: «آیا می_دانی فریسی ها از آنچه گفته_ای ناراحت شده_اند؟» 13 عیسی جواب داد: «هر نهالی که پدر آسمانی من بر زمین نکاشته باشد، از ریشه کنده خواهد شد. 14 آن_ها را به حال خود شان بگذارید، آن_ها کورانی هستند که راهنمای کوران دیگر می_باشند و هرگاه کوری راهنمای کور دیگری باشد، هر دو به چاه خواهند افتاد.» 15 آنگاه پِترُس به عیسی گفت: «معنی این مَثَل را برای ما بگو.» 16 عیسی در جواب فرمود: «پس شما هنوز هم این چیز_ها را درک نمی_کنید؟ 17 آیا نمی_فهمید که هرچه از راه دهن وارد بدن شود به معده می_رود و پس از آن به مبرز ریخته می_شود؟ 18 اما چیزهایی که از دهن بیرون می_آید از دل سرچشمه می_گیرد و آن_ها است که آدمی را نجس می_سازد، 19 زیرا افکار پلید، قتل، زنا، فسق، دزدی، شهادت دروغ و تهمت از دل سرچشمه می_گیرند 20 و اینها است، چیزهایی که آدمی را نجس می_سازند نه نشستن دست_ها پیش از غذا.» 21 آنگاه عیسی آن محل را ترک کرده به نواحی صور و صیدون رفت. 22 یک زن کنعانی که اهل آنجا بود، پیش عیسی آمد و با صدای بلند گفت: «ای آقا، ای پسر داود، به من رحم کن، دخترم سخت گرفتار روح ناپاک شده است.» 23 اما عیسی هیچ جوابی به او نداد تا اینکه شاگردان پیش آمدند و از عیسی خواهش کرده گفتند: «او فریاد کنان به دنبال ما می_آید، او را رخصت کن.» 24 عیسی در جواب گفت: «من فقط برای گوسفندان گمشده خاندان اسرائیل فرستاده شده_ام.» 25 اما آن زن نزدیک آمده پیش پای عیسی به خاک افتاد و فریاد زد: «ای آقا، به من کمک کن.» 26 عیسی در جواب او گفت: «درست نیست که نان اطفال را برداریم و پیش سگ_ها بیندازیم.» 27 اما آن زن جواب داد: «درست است ای آقا، اما سگ_ها نیز از پس مانده_های که از دسترخوان ارباب شان می_افتد، می_خورند.» 28 عیسی در جواب به او گفت: «ای زن، ایمان تو بزرگ است. آرزوی تو بر آورده شود.» و از همان لحظه دخترش شفا یافت. 29 عیسی آن محل را ترک کرده و از راه لب بحیرۀ جلیل به بالای کوهی رفت و در آنجا نشست. 30 عدۀ زیادی از مردم پیش او آمدند و شلان و کوران، گنگان و لنگان و بیماران دیگر را با خود آورده پیش پاهای او می_گذاشتند و او آن_ها را شفا می_داد. 31 مردم وقتی گنگان را گویا و اشخاص شل را سالم و لنگان را روان و کوران را بینا دیدند، تعجب کردند و خدای اسرائیل را حمد گفتند. 32 عیسی شاگردان را پیش خود خواسته به آنها گفت: «دل من برای این مردم می_سوزد. اینک سه روز است که آن_ها با من هستند و دیگر چیزی برای خوردن ندارند. من نمی_خواهم آن_ها را گرسنه روانه کنم، چون ممکن است در راه ضعف کنند.» 33 شاگردان در جواب گفتند: «از کجا می_توانیم در این بیابان نان کافی برای سیر کردن چنین جمعیتی پیدا کنیم؟» 34 عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» جواب دادند: «هفت نان و چند ماهی کوچک.» 35 عیسی امر کرد که مردم روی زمین بنشینند. 36 آنگاه آن هفت نان و ماهی_ها را گرفت و پس از آنکه خدا را شکر نمود آن_ها را پاره کرده به شاگردان داد و شاگردان به مردم دادند. 37 همه خوردند و سیر شدند و از خرده_های باقیمانده هفت سبد پُر شد. 38 غیر از زنان و کودکان چهار هزار مرد از آن خوراک خوردند. 39 آنگاه عیسی جمعیت را رخصت داد و خود سوار کشتی شده و به ناحیه مَجدَل رفت.
1 پیروان فرقه_های فریسی و صدوقی پیش آمده از روی امتحان از عیسی خواستند که معجزه آسمانی به آنها نشان دهد. 2 عیسی در جواب آن_ها گفت: «در وقت غروب اگر آسمان سرخ باشد شما می_گویید هوا خوب خواهد بود 3 و اگر صبح وقت آسمان سرخ و گرفته باشد می_گوئید باران خواهد بارید. شما که می_توانید با نگاه کردن به آسمان هوا را پیش_بینی کنید، چگونه نمی_توانید معنی علائم و نشانه_های این زمان را درک کنید؟ 4 این نسل شریر و بی_وفا جویای معجزه است و معجزه_ای به جز معجزۀ یونس نبی به آن داده نخواهد شد.» پس از آن عیسی آن_ها را ترک کرد و از آنجا رفت. 5 شاگردان به آن طرف بحیره می_رفتند ولی فراموش کرده بودند که با خود نان ببرند. 6 پس وقتی عیسی به ایشان فرمود: «از خمیرمایۀ فرقه_های فریسی و صدوقی دور باشید و احتیاط کنید.» 7 آن_ها در بین خود صحبت کرده می_گفتند: «چون ما نان همراه خود نیاورده_ایم او چنین می_گوید.» 8 عیسی این را درک کرد و به ایشان گفت: «ای کم_ایمانان، چرا دربارۀ نداشتن نان صحبت می_کنید؟ 9 آیا هنوز هم نمی_فهمید؟ آیا آن پنج نان و پنج هزار مرد را بخاطر ندارید؟ چند سبد جمع کردید؟ 10 یا در مورد آن هفت نان و چهار هزار مرد، چند سبد جمع کردید؟ 11 چرا نمی_توانید بفهمید که من دربارۀ نان صحبت نمی_کردم؟ من فقط گفتم که از خمیرمایۀ فرقه_های فریسی و صدوقی احتیاط کنید.» 12 آنگاه فهمیدند که عیسی از آنها می_خواهد، که از تعالیم فرقه_های فریسی و صدوقی احتیاط کنند، نه از خمیرمایۀ نان. 13 وقتی عیسی به نواحی اطراف قیصریه فیلیپُس رسید از شاگردان خود پرسید: «به نظر مردم پسر انسان کیست؟» 14 آن_ها جواب دادند: «بعضی_ها می_گویند یحیای تعمید_دهنده است و عده_ای می_گویند: الیاس یا ارمیا و یا یکی از انبیا است.» 15 عیسی پرسید: «شما مرا که می_دانید؟» 16 شمعون پِترُس جواب داد: «تو مسیح، پسر خدای زنده هستی.» 17 آنگاه عیسی گفت: «ای شمعون پسر یونا، خوشا بحال تو! چون تو این را از انسان نیاموختی بلکه پدر آسمانی من آن را بر تو آشکار ساخته است. 18 و به تو می_گویم که تو پِترُس هستی و من بر این صخره کلیسای خود را بنا می_کنم و نیروهای مرگ هرگز بر آن دست نخواهد یافت 19 و کلیدهای پادشاهی آسمانی را به تو می_دهم، آنچه را که تو در زمین ببندی در آسمان بسته خواهد شد و هرچه را که در روی زمین باز نمایی در آسمان باز خواهد شد.» 20 بعد از آن عیسی به شاگردان امر کرد به کسی نگویند که او مسیح است. 21 از آن زمان عیسی به آشکار ساختن این حقیقت پرداخت و به شاگردان خود گفت که او می_بایست به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ، سران کاهنان و علمای دین یهود رنج بسیار ببیند و کشته شود و روز سوم زنده گردد. 22 اما پِترُس عیسی را به کناری کشید و با اعتراض به او گفت: «خدا نکند! نخیر، خداوندا، هرگز برای تو چنین واقع نخواهد شد.» 23 عیسی برگشته به پِترُس گفت: «دور شو، ای شیطان، تو مانع راه من هستی و افکار تو افکار انسانی است، نه خدایی.» 24 سپس عیسی به شاگردان خود فرمود: «اگر کسی بخواهد پیرو من باشد باید دست از جان خود بشوید و صلیب خود را برداشته بدنبال من بیاید. 25 زیرا هر که بخواهد جان خود را حفظ کند آن را از دست می_دهد، اما هر که بخاطر من جان خود را فدا کند آن را نگاه خواهد داشت. 26 برای انسان چه فایده دارد که تمام جهان را ببرد، اما جان خود را از دست بدهد؟ زیرا او دیگر به هیچ قیمتی نمی_تواند آن را باز یابد. 27 پسر انسان با جلال پدر خود همراه با فرشتگان می_آید و به هرکس مطابق اعمالش اجر می_دهد. 28 آمین، به شما می_گویم، بعضی کسانی در اینجا ایستاده_اند که تا آمدن پسر انسان را نبینند که در پادشاهیِ خود می_آید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»
1 بعد از شش روز عیسی، پِترُس و یعقوب و یوحنا برادر یعقوب را گرفته به بالای کوهی بلند برد تا در آنجا تنها باشند. 2 در حضور آن_ها هیئت او تغییر کرد، رویش مانند آفتاب درخشید و لباسش مثل نور سفید گشت. 3 در همین موقع شاگردان، موسی و الیاس را دیدند که با عیسی صحبت می_کردند. 4 آنگاه پِترُس به عیسی گفت: «خداوندا، چه خوب است که ما اینجا هستیم. اگر بخواهی من سه سایبان در اینجا می_سازم: یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» 5 هنوز سخن او تمام نشده بود که ابری درخشان آنها را فرا گرفت و از آن ابر صدایی شنیده شد که می_گفت: «این است پسر عزیز من که از او خوشنودم. به او گوش دهید.» 6 وقتی شاگردان این صدا را شنیدند، بسیار ترسیدند و با صورت به خاک افتادند. 7 آنگاه عیسی پیش آنها آمد و بر آنها دست گذاشته گفت: «برخیزید، دیگر نترسید.» 8 وقتی شاگردان چشمان خود را باز کردند جز عیسی، کسی دیگر را ندیدند. 9 در حالی که از کوه پایین می_آمدند، عیسی به آنها امر کرد تا روزی که پسر انسان پس از مرگ زنده نشده است دربارۀ آنچه دیده بودند به کسی چیزی نگویند. 10 شاگردان پرسیدند: «پس چرا علمای دین می_گویند باید اول الیاس بیاید؟» 11 عیسی جواب داد: «درست است، اول الیاس خواهد آمد و همه چیز را اصلاح خواهد کرد. 12 اما من به شما می_گویم که الیاس آمده است و آنها او را نشناختند و آنچه خواستند با او کردند. پسر انسان نیز باید همینطور از دست ایشان رنج ببیند.» 13 در این وقت شاگردان فهمیدند که مقصد او یحیای تعمید_دهنده است. 14 همینکه عیسی و شاگردان پیش مردم برگشتند، مردی نزد عیسی آمد و در برابر او زانو زده 15 گفت: «ای آقا، بر پسر من رحم کن. او میرگی دارد و دچار حمله_های سختی می_شود بطوری که بارها خود را در آب و آتش انداخته است. 16 او را پیش شاگردان تو آوردم، اما نتوانستند او را شفا دهند.» 17 عیسی در جواب گفت: «مردم این زمانه چقدر بی_ایمان و بی_راه هستند! تا به کی باید با شما باشم؟ و تا چه وقت باید شما را تحمل کنم؟ او را پیش من بیاورید.» 18 پس عیسی با تندی به روح ناپاک امر کرد از او خارج شود. روح ناپاک او را ترک کرد و آن پسر در همان لحظه شفا یافت. 19 بعد از این واقعه شاگردان عیسی آمده در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح ناپاک را بیرون کنیم؟» 20 عیسی جواب داد: «چون ایمان شما کم است! بدانید که اگر به اندازۀ یک دانۀ اوری ایمان داشته باشید، می_توانید به این کوه بگویید که از اینجا به آنجا منتقل شود و منتقل خواهد شد و هیچ چیز برای شما محال نخواهد بود. 21 لیکن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی_رود.» 22 در موقعی که آن_ها هنوز در جلیل دور هم بودند، عیسی به ایشان گفت: «پسر انسان بزودی به دست مردم تسلیم می_گردد 23 و آنها او را خواهند کشت ولی او در روز سوم باز زنده خواهد شد.» شاگردان بسیار غمگین شدند. 24 در موقع ورود عیسی و شاگردان به کپرناحوم، کسانی که مأمور وصول مالیات برای عبادتگاه بودند پیش پِترُس آمده از او پرسیدند: «آیا استاد تو مالیات عبادتگاه را نمی_پردازد؟» 25 پِترُس گفت «البته!» وقتی پِترُس به خانه رفت قبل از اینکه چیزی بگوید عیسی به او گفت: «ای شمعون، به نظر تو پادشاهان جهان از چه کسانی محصول و مالیات می_گیرند ـ از ملت خود یا از بیگانگان؟» 26 پِترُس گفت: «از بیگانگان.» عیسی فرمود: «در این صورت خود ملت معاف است، 27 اما برای اینکه این اشخاص لغزش نخورند برو و چنگکی به بحیره بینداز، وقتی دهن اولین ماهی صید_شده را باز کنی، سکه_ای در آن خواهی یافت. آن را بردار و مالیات من و خود را به آن_ها بده.»
1 در آن وقت شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمانی از همه بزرگتر است؟» 2 عیسی کودکی را صدا کرد و از او خواست در برابر آنها بایستد 3 و سپس به آنها گفت: «در حقیقت به شما می_گویم که اگر شما تغییر نکنید و مانند کودکان نگردید هرگز داخل پادشاهی آسمانی نخواهید شد. 4 در پادشاهی آسمانی، آن کسی از همه بزرگتر است که خود را فروتن سازد و مانند این کودک بشود. 5 و کسی که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است. 6 وای بحال کسی که باعث لغزش یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند بشود. برای او بهتر می_بود که سنگ آسیابی به گردنش آویخته شود و در اعماق دریا غرق گردد. 7 وای بر دنیا که باعث چنین لغزش_هایی می_شود! حتماً لغزش_هایی پیش خواهد آمد، اما وای بر کسی که باعث این لغزش_ها شود. 8 بنابراین اگر دست یا پای تو، تو را به گناه بکشاند آن را قطع کن و دور بینداز، زیرا برای تو بهتر است که بدون دست یا پا به زندگی راه یابی تا با دو دست و دو پا به داخل آتش ابدی افگنده شوی. 9 و اگر چشم تو، تو را به گناه می_کشاند، آن را بکش و دور بینداز، زیرا بهتر است که با یک چشم به زندگی راه یابی تا با دو چشم به آتش دوزخ افگنده شوی. 10 هرگز این کوچکان را حقیر نشمارید. بدانید که آنها در عالم بالا فرشتگانی دارند که پیوسته روی پدر مرا که در آسمان است، می_بینند. 11 زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد. 12 عقیدۀ شما چیست؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آن_ها گم شود، آیا او نود و نُه گوسفند دیگر را در کوهسار رها نمی_کند و به جستجوی گوسفندِ گمشده نمی_رود؟ 13 و هرگاه آن را پیدا کند برای آن یک گوسفند بیشتر شاد می_شود تا برای آن نود و نُه گوسفند دیگر که گم نشده_اند. 14 به همین طور پدر آسمانی شما نمی_خواهد که حتی یکی از این کوچکان از دست برود. 15 اگر برادرت به تو بدی کند، برو و با او در تنهایی دربارۀ آن موضوع صحبت کن. اگر به سخن تو گوش دهد برادر خود را باز یافته_ای 16 و اگر به سخن تو گوش ندهد، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا از زبان دو یا سه شاهد این موضوع تأیید شود. 17 اگر حاضر نیست سخنان آنها را بشنود موضوع را به اطلاع کلیسا برسان و اگر حاضر نشود به کلیسا گوش دهد، با او مثل یک بیگانه یا جزیه_گیر رفتار کن. 18 بدانید که چیزی را که شما در روی زمین ببندید در آسمان هم بسته می_شود و چیزی را که در روی زمین باز نمائید در آسمان باز می_شود. 19 و نیز بدانید که هرگاه دو نفر از شما در روی زمین دربارۀ آنچه که از خدا می_خواهند یکدل باشند، پدر آسمانی من آن را به ایشان خواهد بخشید، 20 زیرا هرجا که دو یا سه نفر بنام من جمع شوند، من آنجا در میان آنها هستم.» 21 در این وقت پِترُس پیش عیسی آمده از او پرسید: «خداوندا، اگر برادر من نسبت به من خطا بکند، تا چند بار باید او را ببخشم؟ تا هفت بار؟» 22 عیسی در جواب گفت: «نمی گویم هفت بار، بلکه هفتاد مرتبه هفت بار. 23 چون پادشاهی آسمانی مانند پادشاهی است که تصمیم گرفت از خادمان خود حساب بخواهد. 24 وقتی این کار را شروع کرد شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار از او قرضدار بود، ارزش یک قنطار بیش از معاش پانزده سال یک کارگر بود 25 اما چون او نمی_توانست آن را بپردازد، اربابش امر کرد او را با زن و فرزندان و تمام هستی_اش بفروشند تا قرض خود را بپردازد. 26 آن شخص پیش پای ارباب خود افتاده گفت: «ای آقا، به من مهلت بده و من تمام آن را تا پول آخر به تو خواهم پرداخت.» 27 دل ارباب به حال او سوخت. به طوریکه قرض او را بخشید و به او اجازه داد برود. 28 اما او وقتی از آنجا رفت در راه با یکی از همکاران خود روبرو شد که تقریباً صد دینار برابر با معاش صد روز از او قرضدار بود، او را گرفت و گلویش را فشرده گفت: «قرض مرا به من بپرداز.» 29 آن شخص به پای همکار خود افتاد و به او التماس کرده گفت: «به من مهلت بده، پول تو را می_پردازم.» 30 اما او قبول نکرد و آن مرد را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد. 31 خادمان دیگر که این ماجرا را دیدند بسیار جگرخون شدند و به نزد ارباب خود رفته تمام جریان را به اطلاع او رسانیدند. 32 او آن مرد را خواسته به او گفت: «ای غلام شریر، بخاطر خواهشی که از من کردی من همۀ قرض تو را به تو بخشیدم. 33 آیا نمی_باید همینطور که من دلم برای تو سوخت، تو هم به همکار خود دلسوزی می_کردی؟» 34 ارباب آنقدر خشمگین شد که آن غلام را به زندان انداخت و امر کرد، که تا وقتی تمام قرض خود را نپرداخته است، آزاد نشود. 35 پدر آسمانی من هم با شما همینطور رفتار خواهد کرد، اگر همۀ شما برادر خود را از دل نبخشید.»
1 وقتی عیسی این سخنان را به پایان رسانید جلیل را ترک کرد و به ناحیه یهودیه در آن طرف دریای اُردن رفت. 2 جمعیت زیادی به دنبال او رفتند و عیسی آن_ها را در آنجا شفا داد. 3 بعضی از فریسی ها هم پیش او آمده از روی امتحان از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد به هر علتی که بخواهد زن خود را طلاق دهد؟» 4 عیسی در جواب از آن_ها پرسید: «آیا تا به حال نخوانده_اید که پروردگار از ابتدا انسان را مرد و زن آفرید؟ 5 به این سبب است که مرد، پدر و مادر خود را ترک می_کند و به زن خود می_پیوندد و آن دو یک تن می_شوند 6 از این رو آن_ها دیگر دو نیستند بلکه یک تن هستند، پس آنچه را که خدا به هم پیوسته است انسان نباید جدا سازد.» 7 آن_ها پرسیدند: «پس چرا موسی اجازه داد که مرد با دادن یک طلاق_نامه به زن خود از او جدا شود؟» 8 عیسی در جواب گفت: «به خاطر سنگدلی شما بود که موسی اجازه داد از زن خود جدا شوید، ولی از ابتدای خلقت چنین نبود. 9 اما من به شما می_گویم هرکس زن خود را به هر سببی به جز سبب زنا طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج نماید مرتکب زنا می_شود.» 10 شاگردان به او گفتند: «اگر شوهر در مقابل زنش باید چنین وضعی داشته باشد، بهتر است که دیگر کسی ازدواج نکند.» 11 عیسی به آن_ها گفت: «همه نمی_توانند این سخن را قبول کنند، مگر کسانی که قدرت آن را داشته باشند. 12 بعضی_ها طوری به دنیا آمده_اند که اصلاً نمی_توانند ازدواج کنند، عده_ای هم به دست انسان خسی شده_اند و عده_ای نیز به خاطر پادشاهی آسمانی از ازدواج خودداری می_کنند. بنابراین هرکس قدرت اجرای این تعلیم را دارد، آن را بپذیرد.» 13 در این وقت عده_ای از مردم، اطفال کوچک را پیش عیسی آوردند تا او دست خود را بر سر آن_ها بگذارد و برای آن_ها دعا کند. اما شاگردان آن_ها را به خاطر این کار سرزنش کردند. 14 اما عیسی به آنها فرمود: «بگذارید اطفال کوچک نزد من بیایند و مانع آنها نشوید، زیرا پادشاهی آسمان به چنین کسانی تعلق دارد.» 15 عیسی دست خود را بر سر کودکان گذاشت و سپس از آنجا رفت. 16 در این هنگام مردی پیش آمد و از عیسی پرسید: «ای استاد چه کار نیکی باید بکنم تا بتوانم زندگی ابدی را به_دست آورم؟» 17 عیسی به او گفت: «چرا دربارۀ نیکی از من سؤال می_کنی؟ فقط یکی نیکو است. اما اگر تو می_خواهی به زندگی راه یابی، احکام شریعت را نگاه_دار.» 18 او پرسید: «کدام احکام؟» عیسی در جواب فرمود: «قتل نکن، زنا نکن، دزدی نکن، شهادت دروغ نده، 19 احترام پدر و مادر خود را نگاه_دار و همسایه_ات را مانند خود دوست بدار.» 20 آن جوان جواب داد: «من همۀ اینها را نگه داشته_ام، دیگر چه چیزی کم دارم؟» 21 عیسی به او فرمود: «اگر می_خواهی کامل باشی برو، دارایی خود را بفروش و به فقرا بده تا برای تو در عالم بالا ثروتی اندوخته شود. آن وقت بیا و از من پیروی کن.» 22 وقتی آن جوان این را شنید با دلی افسرده از آنجا رفت زیرا ثروت بسیار داشت. 23 عیسی به شاگردان خود فرمود: «بدانید که ورود دولتمندان به پادشاهی آسمان بسیار مشکل است، 24 باز هم می_گویم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است تا ورود یک شخص دولتمند به پادشاهی خدا.» 25 شاگردان از شنیدن این سخن سخت پریشان شده پرسیدند: «پس چه کسی می_تواند نجات بیابد؟» 26 عیسی به آنها دید و فرمود: «برای انسان این محال است ولی برای خدا همه چیز ممکن می_باشد.» 27 پِترُس در جواب به او گفت: «ما که همه چیز را ترک کرده و به دنبال تو آمده_ایم، اجر ما چه خواهد بود؟» 28 عیسی جواب داد: «در حقیقت به شما می_گویم که در روز قیامت، در آن هنگام که پسر انسان با شکوه و جلال آسمانی بر تخت سلطنت خود می_نشیند، شما که از من پیروی کرده_اید بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده طایفۀ اسرائیل داوری خواهید نمود. 29 و هرکس که به خاطر من خانه و برادران و خواهران و پدر و مادر و کودکان و زمین خود را ترک کرده باشد، چندین برابر اجر خواهد گرفت و زندگی ابدی را به دست خواهد آورد. 30 اما بسیاری از کسانی که اکنون اول هستند، آخر خواهند شد و بسیاری از آن_ها که اکنون آخر هستند اول خواهند بود.
1 پادشاهی آسمان مانند صاحب تاکستانی است که یک روز صبح وقت بیرون رفت تا مزدورانی برای کار در تاکستان خود بگیرد 2 و بعد از آنکه آن_ها دربارۀ مزد روزانه موافقت کردند، آنها را به سر کار فرستاد. 3 ساعت نُه صبح باز بیرون رفت و کسان دیگری را دید که بیکار در بازار ایستاده بودند. 4 به آن_ها گفت: «بروید و در تاکستان من کار کنید و من حق شما را به شما خواهم داد.» و آن_ها هم رفتند. 5 در وقت چاشت و همچنین ساعت سه بعد از ظهر باز بیرون رفت و مانند دفعات پیش عده_ای را به کار گرفت. 6 او یک ساعت پیش از غروب آفتاب باز بیرون رفت و دستۀ دیگری را در آنجا ایستاده دید، به آنها گفت: «چرا تمام روز اینجا بیکار ایستاده_اید؟» 7 آن_ها جواب دادند: «چونکه هیچ کس به ما کاری نداده است.» پس او به آنها گفت: «بروید و در تاکستان من کار کنید.» 8 وقتی غروب شد صاحب تاکستان به ناظر خود گفت: «مزدوران را صدا کن و مزد همه را بده، از کسانی که آخر آمدند شروع کن و آخر همه به کسانی که اول آمدند.» 9 آنهای که یک ساعت قبل از غروب شروع به کار کرده بودند پیش آمدند و هریک مزد یک روز تمام را گرفت. 10 وقتی نوبت به کسانی رسید که اول آمده بودند آن_ها انتظار داشتند از دیگران بیشتر بگیرند اما به آنها به اندازۀ دیگران داده شد. 11 وقتی مزدوران مزد خود را گرفتند شکایت کنان به صاحب تاکستان گفتند: 12 «این کسانی که آخر همه آمده_اند فقط یک ساعت کار کرده_اند و تو آنها را با ما که تمام روز در آفتاب سوزان کارهای سنگین را تحمل کرده ایم در یک سطح قرار داده ای.» 13 آن مالک رو به یکی از آن_ها کرده گفت: «ای دوست، من که به تو ظلمی نکرده_ام. مگر تو قبول نکردی که با این مزد کار کنی؟ 14 پس مزد خود را بردار و برو. من می_خواهم به نفر آخر به اندازۀ تو مزد بدهم. 15 آیا حق ندارم که با پول خود مطابق خواهش خود عمل کنم؟ چرا به سخاوت من بدبینی می_کنی؟» 16 به این ترتیب، آخرین، اولین و اولین، آخرین خواهند شد.» 17 وقتی عیسی به طرف اورشلیم می_رفت در راه، دوازده شاگرد خود را به گوشه_ای بُرد و به آنها گفت: 18 «اکنون ما به اورشلیم می_رویم و در آنجا پسر انسان به دست سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهد شد و آنها حکم مرگ او را داده، 19 تحویل بیگانگان خواهند کرد تا آن_ها او را ریشخند نموده تازیانه بزنند و مصلوب کنند و او در روز سوم بار دیگر زنده خواهد شد.» 20 آنگاه مادر پسران زَبدی همراه فرزندان خود پیش عیسی آمده رو به خاک افتاد و تقاضا نمود که عیسی به او لطفی بنماید. 21 عیسی پرسید: «چه می_خواهی؟» گفت: «وعده بده که در پادشاهی تو این دو پسر من یکی در دست راست تو و دیگری در دست چپ تو بنشیند.» 22 عیسی به آن دو برادر رو کرده گفت: «شما نمی_دانید که چه می_خواهید. آیا می_توانید جامی را که من می_نوشم، بنوشید؟» آن_ها جواب دادند: «بلی، می_توانیم.» 23 عیسی به آنها گفت: «درست است شما از جام من خواهید نوشید، اما انتخاب کسانی که در دست راست و دست چپ من بنشینند با من نیست، زیرا کسانی در دست راست یا چپ من خواهند نشست که پدر من قبلاً برای شان آماده کرده است.» 24 وقتی ده شاگرد دیگر از این موضوع باخبر شدند از آن دو برادر سخت رنجیدند. 25 پس عیسی آنها را پیش خود خواسته فرمود: «شما می_دانید که در این دنیا حکمرانان بر زیردستان خود آقایی می_کنند و بزرگان شان به آنها زور می_گویند. 26 اما در میان شما نباید چنین باشد، بلکه هر که می_خواهد در بین شما بزرگ باشد باید خادم همه گردد 27 و هر که بخواهد بالا_تر از همه شود باید غلام همه باشد. 28 پسر انسان نیز نیامد تا خدمت شود، بلکه تا خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.» 29 وقتی عیسی و شاگردانش شهر اریحا را ترک می_کردند، جمعیت بزرگی به دنبال او رفت. 30 در کنار راه دو نفر نابینا نشسته بودند و چون شنیدند که عیسی از آنجا می_گذرد، فریاد زده گفتند: «ای آقا، ای پسر داود، بر ما رحم کن.» 31 مردم آنها را سرزنش کرده و به آن_ها می_گفتند که خاموش شوند. اما آن دو نفر بیشتر فریاد کرده می_گفتند: «ای آقا، ای پسر داود، به ما رحم کن.» 32 عیسی ایستاد و آن دو مرد را صدا کرده پرسید: «چه می_خواهید برای تان انجام دهم؟» 33 آن_ها گفتند: «ای آقا، ما می_خواهیم که چشمان ما باز شوند.» 34 دل عیسی سوخت، چشمان آنها را لمس کرد و آن_ها فوراً بینائی خود را بازیافتند و به دنبال او رفتند.
1 وقتی عیسی و شاگردان به نزدیکی_های اورشلیم و به دهکدۀ بیت_فاجی واقع در کوه زیتون رسیدند عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد 2 و به آن_ها گفت: «به دهکدۀ مقابل بروید. نزدیک دروازۀ آن، الاغی را با کره_اش بسته خواهید یافت. آن_ها را باز کنید و پیش من بیاورید. 3 اگر کسی به شما حرفی زد بگویید که خداوند به آن_ها احتیاج دارد و او به شما اجازه خواهد داد که آن_ها را فوراً بیاورید.» 4 و به این وسیله پیشگویی پیغمبر تمام شد که می_فرماید: 5 «به دختر سهیون بگویید: اینک پادشاه تو است که بر الاغی نشسته و بر کره چهار پایی سوار است و با شکستگی نزد تو می_آید.» 6 آن دو شاگرد رفتند و آنچه به آن_ها گفته شده بود انجام دادند. 7 و آن الاغ و کره_اش را آوردند و آنگاه لباسهای خود را بر پشت آن_ها انداختند و عیسی سوار شد. 8 جمعیت زیادی جاده را با لباسهای خود فرش کردند و بعضی، شاخه_های درختان را می_بریدند و در راه می_گسترانیدند. 9 آنگاه جمعیتی که پیش روی می_رفتند و آن_ها که از عقب می_آمدند فریاد می_زدند و می_گفتند: «مبارک باد پسر داود، فرخنده باد آن کسی که به نام خداوند می_آید. خدای متعال او را مبارک سازد.» 10 همین که عیسی داخل اورشلیم شد تمام مردم شهر به هیجان آمدند و عده_ای می_پرسیدند: «این شخص کیست؟» 11 جمعیت جواب می_دادند: «این عیسی پیامبر است که از ناصرۀ جلیل آمده است.» 12 آنگاه عیسی به داخل عبادتگاه رفت و همۀ کسانی را که در عبادتگاه به خرید و فروش مشغول بودند بیرون راند. او میزهای صرافان و جایگاه_های کبوتر فروشان را چپه کرد 13 و به آنها گفت: «نوشته شده است: خانۀ من جای عبادت خوانده خواهد شد. اما شما آن را لانۀ دزدان ساخته_اید.» 14 نابینایان و مفلوجان در عبادتگاه به نزد او آمدند و او آن_ها را شفا داد. 15 سران کاهنان و علمای دین وقتی معجزات بزرگ عیسی را دیدند و شنیدند که کودکان در عبادتگاه فریاد می_زدند: «مبارک باد پسر داود» خشمگین شدند. 16 آن_ها از عیسی پرسیدند: «آیا می_شنوی اینها چه می_گویند؟» عیسی جواب داد: «بلی می_شنوم! مگر نخوانده_اید که کودکان و شیرخوارگان را می_آموزی تا زبان آن_ها به حمد و ثنای تو بپردازند؟» 17 آنگاه آنها را ترک کرد و از شهر خارج شد و به بیت_عنیا رفت و شب را در آنجا گذرانید. 18 صبح روز بعد وقتی عیسی به شهر برگشت، گرسنه شد 19 و در کنار جاده درخت انجیری دیده به طرف آن رفت اما جز برگ چیزی در آن نیافت. پس آن درخت را خطاب کرده فرمود: «تو دیگر هرگز ثمر نخواهی آورد.» و آن درخت در همان لحظه خشک شد. 20 شاگردان از دیدن آن تعجب کرده پرسیدند: «چرا این درخت به این زودی خشک شد؟» 21 عیسی در جواب به آنها گفت: «بیقین بدانید که اگر ایمان داشته باشید و شک نکنید، نه تنها قادر خواهید بود آنچه را که نسبت به این درخت انجام شد انجام دهید، بلکه اگر به این کوه بگویید که از جای خود کنده و به بحر پرتاب شود چنین خواهد شد 22 و هرچه با ایمان در دعا طلب کنید خواهید یافت.» 23 عیسی داخل عبادتگاه شد و به تعلیم مردم پرداخت. سران کاهنان و بزرگان قوم نزد او آمده پرسیدند: «با چه اجازه_ای دست به چنین کارهایی می_زنی و چه کسی این اختیار را به تو داده است؟» 24 عیسی در جواب به آن_ها گفت: «من نیز از شما سؤالی می_کنم، اگر به آن جواب بدهید من هم به شما خواهم گفت که با چه اجازه_ای این کارها را می_کنم. 25 آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود و یا از جانب انسان؟» بر سر این موضوع در میان آن_ها بحثی درگرفت، می_گفتند: «اگر بگوییم از جانب خدا است او خواهد گفت چرا به او ایمان نیاوردید؟ 26 و اگر بگوییم از جانب انسان است، از مردم می_ترسیم، زیرا همه یحیی را یک نبی می_دانند.» 27 از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمی_دانیم.» عیسی فرمود: «پس من هم به شما نخواهم گفت که با چه اجازه_ای این کارها را می_کنم.» 28 «نظر شما در این خصوص چیست؟ شخصی دو پسر داشت. او نزد پسر بزرگ خود رفت و به او گفت: «پسرم، امروز به تاکستان برو و در آنجا کار کن.» 29 آن پسر جواب داد: «من نمی_روم» اما بعد پشیمان شد و رفت. 30 آنگاه پدر نزد دومی آمد و همین را به او گفت او جواب داد: «می_روم، پدر،» اما هرگز نرفت. 31 کدامیک از این دو نفر مطابق خواهش پدر رفتار کرد؟» گفتند: «اولی.» پس عیسی جواب داد: «بدانید که جزیه_گیران و فاحشه_ها قبل از شما به پادشاهی خدا وارد خواهند شد. 32 زیرا یحیی آمد و راه صحیح زندگی را به شما نشان داد و شما سخنان او را باور نکردید ولی جزیه_گیران و فاحشه_ها باور کردند و شما حتی بعد از دیدن آن هم توبه نکردید و به او ایمان نیاوردید. 33 به مَثَل دیگری گوش دهید: مالکی بود که تاکستانی ساخت و دور آن دیواری کشید و در آن چرخُشتی کند و یک بُرج دیده_بانی هم برای آن ساخت، آنگاه آنرا به دهقانان سپرد و خود به مسافرت رفت. 34 هنگامی که موسم چیدن انگور رسید، خادمان خود را نزد باغبانان فرستاد تا انگور را تحویل بگیرند. 35 اما باغبان، خادمان او را گرفته، یکی را لت و کوب کردند و دیگری را کشتند و سومی را سنگسار کردند. 36 صاحب باغ بار دیگر عدۀ بیشتری از خادمان خود را فرستاد. با آنها نیز به همانطور رفتار کردند. 37 بالاخره پسر خود را پیش باغبانان فرستاده گفت: «آنها احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.» 38 اما وقتی باغبانان پسر را دیدند به یکدیگر گفتند: «این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث_اش از ما شود.» 39 پس او را گرفته و از تاکستان بیرون انداخته به قتل رسانیدند. 40 هنگامی که صاحب تاکستان بیاید با باغبانان چه خواهد کرد؟» 41 آن_ها جواب دادند: «آن مردان شریر را به عقوبت شدیدی خواهد رسانید و تاکستان را به دست باغبانان دیگری می_سپارد تا هر وقت موسم میوه برسد، حصۀ او را بدهند.» 42 آنگاه عیسی به آنها فرمود: «آیا تا کنون در کلام خدا نخوانده_اید: آن سنگی که معماران رد کردند به صورت سنگ اصلی بنا درآمده است. این کار خداوند است و به نظر ما عجیب می_باشد. 43 بنابراین به شما می_گویم که پادشاهی خدا از شما گرفته و به امتی داده خواهد شد که ثمراتی شایسته به بار آورد. 44 اگر کسی بر روی این سنگ بیفتد پارچه_پارچه خواهد شد و هرگاه آن سنگ بر روی کسی بیفتد او را غبار خواهد ساخت.» 45 وقتی سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی مَثَل_های او را شنیدند، فهمیدند که عیسی به آن_ها اشاره می_کند. 46 آن_ها خواستند او را دستگیر کنند اما از مردم که عیسی را پیامبر می_دانستند، می_ترسیدند.
1 عیسی بازهم برای مردم مَثَلی آورده گفت: 2 «پادشاهی آسمان مانند پادشاهی است که برای عروسی پسر خود، جشنی ترتیب داد. 3 او نوکران خود را فرستاد تا به دعوت_شدگان بگویند در جشن حاضر شوند، اما آن_ها نخواستند بیایند. 4 پادشاه بار دیگر عده_ای را فرستاده به آن_ها فرمود که به دعوت_شدگان بگویند: «به جشن عروسی بیائید، چون مهمانی_ای که ترتیب داده_ام آماده است، گاو_ها و گوساله_های خود را سر بریده و همه چیز را آماده کرده_ام.» 5 اما دعوت_شدگان به دعوت او اعتنائی نکردند و مشغول کار خود شدند. یکی به مزرعۀ خود رفت و دیگری به کسب و کار خود پرداخت 6 در حالی که دیگران، نوکران پادشاه را گرفته زدند و آن_ها را کشتند. 7 وقتی پادشاه این را شنید، غضبناک شد و عساکر خود را فرستاد و آن_ها قاتلان را کشتند و شهر شان را آتش زدند. 8 آنگاه پادشاه به نوکران خود گفت: «جشن عروسی آماده است، اما دعوت_شدگان لیاقت آنرا نداشتند. 9 پس به کوچه_ها و سرکها_ها بروید و هرکه را یافتید به عروسی دعوت کنید.» 10 آنها رفته و هرکه را پیدا کردند ـ چه نیک و چه بد ـ با خود آوردند و به این ترتیب تالار از مهمانان پُر شد. 11 هنگامی که شاه وارد شد تا مهمانان را ببیند، مردی را دید که لباس عروسی بر تن نداشت. 12 پادشاه از او پرسید: «ای دوست، چطور بدون لباس عروسی به اینجا آمده_ای؟» او خاموش ماند. 13 پس پادشاه به ملازمان خود گفت: «دست و پای او را ببندید و او را بیرون در تاریکی بیندازید، جائی که گریه و دندان بر دندان ساییدن است.» 14 زیرا دعوت_شدگان بسیارند، اما برگزیدگان کم هستند.» 15 آنگاه پیروان فرقۀ فریسی نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش به دام بیندازند. 16 آن_ها چند نفر از پیروان خود را همراه عده_ای از هواداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: «ای استاد، ما می_دانیم که تو مرد راستگویی هستی. چون به ظاهر انسان توجهی نداری و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان، با راستی تعلیم می_دهی، 17 پس به ما بگو نظر تو در این باره چیست؟ آیا دادن مالیات به امپراطور روم جایز است یا نه؟» 18 عیسی به فریب آنها پی برد و به آنها فرمود: «ای منافقان، چرا می_خواهید مرا امتحان کنید؟ 19 سکه_ای را که با آن مالیات خود را می_پردازید به من نشان دهید.» آن_ها یک سکۀ نقره به او دادند. 20 عیسی پرسید: «این تصویر و عنوان از کیست؟» 21 آن_ها جواب دادند: «از امپراطور.» عیسی به آنها فرمود: «پس آنچه را که از امپراطور است به امپراطور و آنچه را که از خداست به خدا بدهید.» 22 آن_ها که از این جواب حیران شده بودند از آنجا برخاسته رفتند و عیسی را تنها گذاشتند. 23 همان روز پیروان فرقۀ صدوقی که منکر رستاخیز مردگان هستند، پیش او آمدند و از او سؤال نمودند: 24 «ای استاد، موسی گفته است که هرگاه شخصی بدون اولاد بمیرد، برادرش باید با زن او ازدواج کند و برای او فرزندانی بوجود آورد. 25 باری، در بین ما هفت برادر بودند، اولی ازدواج کرد و پیش از آنکه دارای فرزندی شود، مُرد و همسر او به برادرش واگذار شد. 26 همینطور دومی و سومی تا هفتمی با آن زن ازدواج کردند و بدون اولاد مُردند. 27 آن زن هم بعد از همه مُرد. 28 پس در روز قیامت آن زن همسر کدام یک از آن_ها خواهد بود، زیرا همۀ آنها با او ازدواج کرده بودند؟» 29 عیسی جواب داد: «شما در اشتباهید! نه از کلام خدا چیزی می_دانید و نه از قدرت او! 30 در روز رستاخیز کسی نه زن می_گیرد و نه شوهر می_کند، بلکه همه در آن عالم مانند فرشتگان آسمانی هستند. 31 اما در خصوص رستاخیز مردگان آیا نخوانده_اید که خود خدا به شما چه فرموده است؟ 32 او فرموده است: من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم. خدا، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان است.» 33 مردم که این را شنیدند، از تعالیم او حیران شدند. 34 وقتی پیروان فرقه فریسی شنیدند که عیسی پیروان فرقۀ صدوقی را قانع کرده است، دور او را گرفتند 35 و یک نفر از آن_ها که معلم شریعت بود از روی امتحان از عیسی سؤالی نموده گفت: 36 «ای استاد، کدام یک از احکام شریعت از همه بزرگتر است؟» 37 عیسی جواب داد: «خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار. 38 این اولین و بزرگترین حکم شریعت است. 39 دومین حکمی که به همان اندازه مهم است شبیه اولی است، یعنی همسایۀ خود را مانند خویش دوست بدار. 40 در این دو حکم تمام تورات و نوشته_های پیامبران خلاصه شده است.» 41 عیسی از آن پیروان فرقۀ فریسی که دور او ایستاده بودند، پرسید: 42 «نظر شما دربارۀ مسیح چیست؟ او پسر کیست؟» آن_ها جواب دادند: «او پسر داود است.» 43 عیسی از آن_ها پرسید: «پس چطور است که داود با الهام از جانب خدا، او را خداوند می_خواند؟ زیرا داود می_گوید: 44 «خداوند به خداوند من گفت: بر دست راست من بنشین تا دشمنان تو را زیر پاهای تو قرار دهم.» 45 او چطور می_تواند پسر داود باشد در صورتی که خود داود او را خداوند می_خواند؟» 46 هیچ کس نتوانست در جواب او سخنی بگوید و از آن روز به بعد دیگر کسی جرأت نکرد از او سؤالی بنماید.
1 آنگاه عیسی به مردم و شاگردان خود گفت: 2 «چون علمای دین و پیروان فرقۀ فریسی بر مسند موسی نشسته_اند، 3 شما باید به هرچه آن_ها می_گویند گوش دهید و مطابق آن عمل نمایید اما از اعمال آنها پیروی نکنید، زیرا خود آن_ها آنچه می_گویند، نمی_کنند. 4 آن_ها بارهای سنگین را می_بندند و بر دوش مردم می_گذارند در حالی که خود شان حاضر نیستند برای بلند کردن آن بار حتی انگشت خود را تکان دهند. 5 هرچه می_کنند برای تظاهر و خودنمایی است. بازو_بند_های خود را کلان تر و دامن چپن خود را درازتر می_سازند. 6 آن_ها دوست دارند در صدر مجالس بنشینند و در کنیسه_ها بهترین جا را داشته باشند 7 و مردم در کوچه_ها به آن_ها سلام نمایند و آن_ها را «استاد» خطاب کنند. 8 اما شما نباید «استاد» خوانده شوید، زیرا شما یک استاد دارید و همۀ شما برادر هستید. 9 هیچ کس را بر روی زمین پدر نخوانید، زیرا شما یک پدر دارید، یعنی همان پدر آسمانی. 10 و نباید «پیشوا» خوانده شوید زیرا شما یک پیشوا دارید که مسیح است. 11 کسی در میان شما از همه بزرگتر است که خادم همه باشد. 12 زیرا هر که خود را بزرگ سازد خوار ساخته خواهد شد و هرکه خود را فروتن سازد به بزرگی خواهد رسید. 13 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق! شما راه پادشاهی آسمانی را بر روی مردم می_بندید، خود تان داخل نمی_شوید و دیگران را هم که می_خواهند داخل شوند، نمی_گذارید. 14 وای بر شما ای علمای دین و فریسیانِ منافق، شما مال بیوه_زنان را می_خورید و حال آنکه محض خودنمایی دعای خود را طول می_دهید، به این جهت شما شدید_ترین جزاها را خواهید دید. 15 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما بحر و خشکی را طی می_کنید تا کسی را پیدا کنید که دین شما را بپذیرد. و وقتی که موفق شدید، او را دو برابر بدتر از خود تان سزاوار جهنم می_سازید. 16 وای بر شما ای راهنمایان کور، شما می_گویید: اگر کسی به عبادتگاه سوگند بخورد چیزی نیست، اما اگر به طلا_های عبادتگاه سوگند بخورد، مجبور است به سوگند خود وفا کند. 17 ای احمقان و ای کوران، کدام مهمتر است، طلا یا عبادتگاهی که طلا را تقدیس می_کند؟ 18 شما می_گویید: هرگاه کسی به قربانگاه سوگند بخورد چیزی نمی_شود، اما اگر به هدایایی که در قربانگاه قرار دارد، سوگند بخورد مجبور است به آن عمل کند. 19 ای کوران! کدام مهمتر است، هدایا یا قربانگاهی که هدایا را تقدیس می_کند؟ 20 کسی که به قربانگاه سوگند یاد می_کند به آن و به هرچه بر روی آن است، سوگند می_خورد 21 و کسی که به عبادتگاه سوگند می_خورد به آن و به خدایی که در آن ساکن است، سوگند خورده است. 22 و هرگاه کسی به آسمان سوگند بخورد، به تخت سلطنت خدا و آن کس که بر آن می_نشیند سوگند خورده است. 23 وای بر شما ای علمای دین و فریسیانِ منافق، شما از نعناع و شِبِت و زیره ده_یک می_دهید، اما مهمترین احکام شریعت را که عدالت و رحمت و صداقت است، نادیده گرفته_اید. شما باید اینها را انجام دهید و در عین حال از انجام سایر احکام غفلت نکنید. 24 ای راهنمایان کور! شما پشه را صافی می_کنید، اما شتر را می_خورید. 25 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می_کنید، در حالی که درون آن از ظلم و ناپرهیزی پُر است. 26 ای فریسی کور، اول درون پیاله را پاک کن که در آن صورت بیرون آن هم پاک خواهد بود. 27 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما مثل مقبره_های سفید شده_ای هستید که ظاهر زیبا دارند، اما داخل آن_ها پُر از استخوانهای مردگان و انواع کثافات است! 28 شما هم همینطور ظاهراً مردمان درستکار ولی در باطن پُر از ریاکاری و شرارت هستید. 29 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما مقبره_های پیغمبران را می_سازید و بناهایی را که به یادبود مقدسین ساخته شده، تزئین می_کنید 30 و می_گویید: «اگر ما در زمان پدران خود زنده می_بودیم، هرگز با آنها در قتل پیامبران شرکت نمی_کردیم.» 31 به این ترتیب تصدیق می_کنید که فرزندان کسانی هستید که پیغمبران را به قتل رسانیده_اند. 32 پس بروید و آنچه را که پدران تان شروع کردند به اتمام رسانید. 33 ای ماران، ای افعی_زادگان، شما چگونه از مجازات دوزخ می_گریزید؟ 34 به این جهت من انبیا، حکما و علما را برای شما می_فرستم، اما شما بعضی را می_کشید و مصلوب می_کنید و بعضی را هم در کنیسه_های تان تازیانه می_زنید و شهر به شهر می_رانید 35 و از این جهت خون همۀ نیکمردان خدا که بر زمین ریخته شده، بر گردن شما خواهد بود، از هابیل معصوم گرفته تا زکریا پسر بَرخِیا که او را در بین عبادتگاه و قربانگاه کشتید. 36 در حقیقت به شما می_گویم، گناه تمام این کارها به گردن این نسل خواهد بود. 37 ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که پیامبران را بقتل رسانیدی و رسولانی را که به نزد تو فرستاده شدند سنگسار کردی! چه بسیار اوقاتی که آرزو کردم مانند مرغی که چوچه_های خود را بزیر پر و بال خود جمع می_کند، فرزندان تو را به دور خود جمع کنم؛ اما تو نخواستی. 38 اکنون خانۀ شما خالی به شما واگذار خواهد شد! 39 و بدانید که دیگر هرگز مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: متبارک باد او که به نام خداوند می_آید.»
1 در حالیکه عیسی از عبادتگاه خارج می_شد، شاگردانش توجه او را به بناهای عبادتگاه جلب نمودند. 2 عیسی به آن_ها گفت: «این بنا_ها را می_بینید؟ بیقین بدانید که هیچ سنگی از آن بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهند ریخت.» 3 وقتی عیسی در روی کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش به نزد او آمدند و بطور خصوصی به او گفتند: «به ما بگو، چه زمانی این امور واقع خواهد شد؟ و نشانۀ آمدن تو و رسیدن آخر زمان چه خواهد بود؟» 4 عیسی جواب داد: «احتیاط کنید که کسی شما را گمراه نسازد. 5 زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: «من مسیح هستم.» و بسیاری را گمراه خواهند کرد. 6 زمانی می_آید که شما صدای جنگ_ها را از نزدیک و اخبار مربوط به جنگ در جاهای دور را خواهید شنید. ترسان نشوید، چنین وقایعی باید رخ دهد، اما پایان کار هنوز نرسیده است. 7 زیرا قومی با قوم دیگر و حکومتی با حکومت دیگر جنگ خواهد کرد و قحطی_ها و زلزله_ها در همه جا پدید خواهد آمد. 8 اینها همه مثل آغاز دردِ زایمان است. 9 در آن وقت شما را برای شکنجه و کشتن تسلیم خواهند نمود و تمام جهانیان به خاطر ایمانی که به من دارید، از شما نفرت خواهند داشت 10 و بسیاری ایمان خود را از دست خواهند داد و یکدیگر را تسلیم دشمن نموده، از هم نفرت خواهند داشت. 11 انبیای دروغین زیادی برخواهند خاست و بسیاری را گمراه خواهند نمود. 12 و شرارت بقدری زیاد می_شود که محبت آدمیان نسبت به یکدیگر سرد خواهد شد. 13 اما هرکس تا آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت، 14 و این مژدۀ پادشاهی خدا در سراسر عالم اعلام خواهد شد تا برای همۀ ملت_ها شهادتی باشد و آنگاه پایان کار فرا می_رسد. 15 پس هرگاه آن «مکروه ویرانگر» را که دانیال نبی از آن سخن گفت در مکان مقدس ایستاده ببینید (خواننده خوب توجه کند). 16 کسانی که در یهودیه هستند، به کوه_ها بگریزند. 17 اگر کسی روی بام خانه_ای باشد، نباید برای بردن اسباب خود به پائین بیاید 18 و اگر کسی در مزرعه باشد، نباید برای بردن لباس خود به خانه برگردد. 19 آن روزها برای زنان حامله_دار و شیر_ده چقدر وحشتناک خواهد بود! 20 دعا کنید که وقت فرار شما در زمستان و یا در روز سَبَت نباشد، 21 زیرا در آن وقت مردم به چنان رنج و عذاب سختی گرفتار خواهند شد که از ابتدای عالم تا آن وقت هرگز نبوده و بعد از آن هم دیگر نخواهد بود. 22 اگر خدا آن روزها را کوتاه نمی_کرد، هیچ جانداری جان سالم به در نمی_برد. اما خدا به خاطر برگزیدگان خود آن روزها را کوتاه خواهد ساخت. 23 در آن زمان اگر کسی به شما بگوید: «نگاه کن، مسیح این جا یا آن جا است»، آن را باور نکنید. 24 زیرا اشخاص بسیاری پیدا خواهند شد که به دروغ ادعا می_کنند، مسیح یا پیامبر هستند و معجزات و عجایب بزرگی انجام خواهند داد به طوری که اگر ممکن باشد، حتی برگزیدگان خدا را هم گمراه می_کنند. 25 توجه کنید، من قبلاً شما را آگاه ساخته_ام. 26 بنابراین اگر به شما بگویند که او در بیابان است، به آنجا نروید و اگر بگویند که در اندرون خانه است، باور نکنید. 27 ظهور پسر انسان مانند ظاهر شدن برق درخشان از آسمان است که وقتی از شرق ظاهر شود تا غرب را روشن می_سازد. 28 هرجا لاشه_ای باشد، لاشخوران در آنجا جمع می_شوند! 29 به محض آنکه مصیبت آن روزها به پایان برسد، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد داد، ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و قدرت_های آسمانی متزلزل خواهند شد. 30 پس از آن، علامت پسر انسان ظاهر می_شود و همۀ ملل عالم سوگواری خواهند کرد و پسر انسان را خواهند دید، که با قدرت و جلال عظیم بر ابر_های آسمان می_آید. 31 شیپور بزرگ به صدا خواهد آمد و او فرشتگان خود را می_فرستد تا برگزیدگان خدا را از چهار گوشۀ جهان و از کرانه_های فلک جمع کنند. 32 از درخت انجیر درسی بیاموزید: هر وقت شاخه_های آن جوانه می_زند و برگ می_آورند، شما می_دانید که تابستان نزدیک است. 33 به همان طریق وقتی تمام این چیزها را می_بینید، بدانید که آخر کار نزدیک، بلکه بسیار نزدیک است. 34 بدانید تا همه این چیزها واقع نشود، مردمان این نسل نخواهند مُرد. 35 آسمان و زمین از بین خواهند رفت، اما سخنان من هرگز از بین نخواهند رفت. 36 هیچ کس غیر از پدر از آن روز و ساعت خبر ندارد، حتی پسر و فرشتگان آسمانی هم از آن بی_خبرند. 37 زمان ظهور پسر انسان درست مانند روزگار نوح خواهد بود. 38 در روزهای پیش از طوفان یعنی تا روزی که نوح به داخل کشتی رفت، مردم می_خوردند و می_نوشیدند و ازدواج می_کردند 39 و چیزی نمی_فهمیدند تا آنکه سیل آمد و همه را از بین بُرد. ظهور پسر انسان نیز همینطور خواهد بود. 40 از دو نفر که در مزرعه هستند، یکی را می_برند و دیگری را می_گذارند 41 و از دو زن که دستاس می_کنند، یکی را می_برند و دیگری را می_گذارند. 42 پس بیدار باشید، زیرا نمی_دانید در چه روزی خداوند شما می_آید. 43 به خاطر داشته باشید: اگر صاحب_خانه می_دانست که دزد در چه ساعت از شب می_آید، بیدار می_ماند و نمی_گذاشت دزد داخل خانه_اش بشود. 44 پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی که انتظار ندارید خواهد آمد. 45 کیست آن غلام امین و دانا که اربابش او را به سرپرستی خادمین خانۀ خود گمارده باشد تا در وقت مناسب جیرۀ آنها را بدهد. 46 خوشا به حال آن غلام اگر وقتی اربابش بر_می_گردد او را در حال انجام وظیفه ببیند. 47 بدانید که اربابش اداره تمام مایمُلک خود را به عهده او خواهد گذاشت. 48 اما اگر آن غلام شریر باشد و بگوید که آمدن ارباب من طول خواهد کشید 49 و به اذیت و آزار غلامان دیگر بپردازد و با میگساران به خوردن و نوشیدن مشغول شود، 50 در روزی که او انتظار ندارد و در وقتی که نمی_داند، اربابش خواهد آمد 51 و او را از میان دو پاره کرده، به سرنوشت منافقان گرفتار خواهد ساخت، جائی که گریه و دندان بر دندان ساییدن است.
1 در آن روز پادشاهی آسمان مثل ده دختر جوان خواهد بود که چراغ_های خود را برداشته به استقبال داماد رفتند. 2 پنج نفر از آنها دانا و پنج نفر نادان بودند. 3 دختران نادان چراغ_های خود را با خود برداشتند ولی با خود هیچ تیل نبردند، 4 اما دختران دانا چراغ_های خود را با ظرف_های پُر از تیل بردند. 5 چون داماد در آمدن دیر کرد، همگی خواب شان برد. 6 در نیمه شب فریاد کسی شنیده شد که می_گفت: «داماد می_آید، به پیش او بیائید.» 7 وقتی دختران این را شنیدند همه برخاسته چراغ_های خود را حاضر کردند. 8 دختران نادان به دختران دانا گفتند: «چراغ_های ما در حال خاموش شدن است، مقداری از تیل خود تان را به ما بدهید.» 9 آن_ها گفتند: «نخیر، برای همۀ ما کافی نیست، بهتر است شما پیش فروشندگان بروید و مقداری تیل برای خود تان بخرید.» 10 وقتی آن_ها رفتند تیل بخرند، داماد وارد شد. کسانی که آماده بودند با او به مجلس عروسی وارد شدند و در بسته شد. 11 بعد که آن پنج دختر دیگر برگشتند، فریاد زدند: «ای آقا، ای آقا در را به روی ما باز کن!» 12 اما او جواب داد: «به شما می_گویم که اصلاً شما را نمی_شناسم.» 13 پس بیدار باشید زیرا شما از روز و ساعت این واقعه خبر ندارید. 14 پادشاهی آسمان مانند مردی است که می_خواست سفر کند. پس غلامان خود را خواسته، اموال خویش را به آنها سپرد 15 و به هر یک به نسبت توانائی_اش چیزی داد. به یکی پنج سکۀ طلا و به دیگری دو سکۀ و به سومی یک سکه، و پس از آن به سفر رفت. 16 مردی که پنج سکۀ طلا داشت زود رفت و با آن_ها تجارت کرد و پنج سکۀ طلا سود برد. 17 همچنین آن مردی که دو سکۀ طلا داشت دو سکۀ دیگر سود آورد. 18 اما آن مردی که یک سکۀ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد. 19 بعد از مدت زیادی ارباب برگشت و با آن_ها به تصفیه حساب پرداخت. 20 کسی که پنج سکۀ طلا به او داده شده بود آمد و پنج سکه_ای را هم که سود برده بود با خود آورد و گفت: «تو این پنج سکه را به من سپرده بودی، این پنج سکۀ دیگر هم سود آن است.» 21 ارباب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و امین! تو در امر کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی ارباب خود شریک باش.» 22 آنگاه مردی که دو سکۀ طلا داشت آمد و گفت: «تو دو سکه به من سپردی، این دو سکۀ دیگر هم سود آن است.» 23 ارباب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و امین! تو در کار کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی ارباب خود شریک باش.» 24 سپس مردی که یک سکه به او داده شده بود آمد و گفت: «ای ارباب، من می_دانستم که تو مرد سختگیری هستی، از جائی که نکاشته_ای درو می_کنی و از جائی که نپاشیده_ای جمع می_نمائی. 25 پس ترسیدم و رفتم و طلای تو را در زمین پنهان کردم. بفرما، پول تو این جاست.» 26 ارباب گفت: «ای غلام بدسرشت و تنبل، تو که می_دانستی من از جائی که نکاشته_ام، درو می_کنم و از جایی که نپاشیده_ام، جمع می_کنم، 27 پس به همین دلیل می_باید پول مرا به صرافان می_دادی تا وقتی من از سفر بر_می_گردم آن را با سودش پس بگیرم. 28 سکه طلا را از او بگیرید و به آن کس که ده سکه دارد بدهید، 29 زیرا آن کس که دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آن کس که ندارد، حتی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد. 30 این غلام بی_فایده را به تاریکی بیندازید، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.» 31 وقتی پسر انسان با جلال خود همراه با همۀ فرشتگان می_آید، بر تخت پادشاهی خود خواهد نشست 32 و تمام ملت_های روی زمین در حضور او جمع می_شوند. آنگاه او مانند چوپانی که گوسفندان را از بزها جدا می_کند، آدمیان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد. 33 گوسفندان را در دست راست و بزها را در دست چپ خود قرار خواهد داد. 34 آنگاه پادشاه به آنهای که در سمت راست او هستند خواهد گفت: «ای کسانی که از جانب پدر من برکت یافته_اید! بیایید و وارث سلطتنی شوید که از ابتدای آفرینش عالم برای شما آماده شده است. 35 چون وقتی گرسنه بودم به من خوراک دادید، وقتی تشنه بودم به من آب دادید، هنگامی که مسافر بودم مرا به خانۀ خود بردید، 36 وقتی عریان بودم مرا پوشانیدید، وقتی بیمار بودم به عیادت من آمدید و وقتی که در زندان بودم از من دیدن کردید.» 37 آنگاه نیکان جواب خواهند داد: «ای خداوند چه وقت تو را گرسنه دیدیم که به تو خوراک داده باشیم و یا چه موقع تو را تشنه دیدیم که به تو آب داده باشیم؟ 38 چه زمان مسافر بودی که تو را به خانه بردیم یا برهنه بودی که تو را پوشاندیم؟ 39 چه وقت تو را بیمار یا محبوس دیدیم که به دیدنت آمدیم؟» 40 پادشاه در جواب خواهد گفت: «بدانید آنچه به یکی از کوچکترین برادران من کردید، به من کردید.» 41 آنگاه به آنهای که در سمت چپ او هستند خواهد گفت: «ای لعنت_شدگان، از من دور شوید و به آتش ابدی که برای شیطان و فرشتگان او آماده شده است بروید، 42 زیرا وقتی گرسنه بودم به من خوراک ندادید، وقتی تشنه بودم به من آب ندادید، 43 وقتی مسافر بودم به من منزل ندادید، وقتی برهنه بودم مرا نپوشانیدید و وقتی بیمار و محبوس بودم به عیادت من نیامدید.» 44 آنها نیز جواب خواهند داد: «چه موقع تو را گرسنه یا تشنه یا مسافر یا عریان یا بیمار یا محبوس دیدیم و کاری برایت نکردیم؟» 45 او جواب خواهد داد: «بدانید آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، در واقع به من نکردید» 46 و آنها به جزای ابدی خواهند رسید، ولی عادلان به زندگی ابدی داخل خواهند شد.»
1 در پایان این سخنان، عیسی به شاگردان خود گفت: 2 «شما می_دانید که دو روز دیگر عید فِصَح است و پسر انسان به دست دشمنان تسلیم می_شود و آن_ها او را مصلوب می_کنند.» 3 در همین وقت سران کاهنان و بزرگان قوم در قصر قیافا کاهن اعظم جمع شدند 4 و مشورت کردند که چگونه عیسی را با حیله دستگیر کرده به قتل برسانند. 5 آنها گفتند: «این کار نباید در ایام عید انجام گردد، مبادا آشوب و بلوایی در میان مردم ایجاد شود.» 6 وقتی عیسی در بیت_عنیا در منزل شمعون جذامی بود، 7 زنی با ظرفی مرمرین پُر از عطر گرانبها پیش او آمد و در حالی که عیسی سر دسترخوان نشسته بود، آن زن عطر را روی سر او ریخت. 8 شاگردان از دیدن آن عصبانی شده گفتند: «این اِسراف برای چیست؟ 9 ما می_توانستیم آن را به قیمت خوبی بفروشیم و پولش را به فقرا بدهیم!» 10 عیسی این را فهمید و به آنها گفت: «چرا مزاحم این زن می_شوید؟ او کار بسیار خوبی برای من کرده است. 11 فقرا همیشه با شما خواهند بود اما من همیشه با شما نیستم. 12 او با ریختن این عطر بر بدن من، مرا برای دفن آماده ساخته است. 13 بدانید که در هر جای عالم که این انجیل بشارت داده شود آنچه او کرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.» 14 آنگاه یهودای اسخریوطی که یکی از آن دوازده حواری بود پیش سران کاهنان رفت 15 و گفت: «اگر عیسی را به شما تسلیم کنم به من چه خواهید داد؟» آنها سی سکۀ نقره را شمرده به او دادند. 16 از آن وقت یهودا به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم نماید. 17 در نخستین روز عید فَطیر شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «کجا می_خواهی برای تو نان عید فِصَح را آماده کنیم؟» 18 عیسی جواب داد: «در شهر نزد فلان شخص بروید و به او بگوئید: استاد می_گوید وقت من نزدیک است و فِصَح را با شاگردانم در منزل تو نگاه خواهم داشت.» 19 شاگردان مطابق امر عیسی عمل کرده نان فِصَح را حاضر ساختند. 20 وقتی شب شد عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر دسترخوان نشست. 21 در وقت صرف غذا فرمود: «بدانید که یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.» 22 آنها بسیار ناراحت شدند و یکی پس از دیگری پرسیدند: «خداوندا، آیا من آن شخص هستم؟» 23 عیسی جواب داد: «کسی که دست خود را با من در کاسه می_بَرَد، مرا تسلیم خواهد کرد. 24 پسر انسان به همان راهی خواهد رفت که در راجع به او نوشته شده است، اما وای بر آن کس که پسر انسان توسط او تسلیم شود. برای آن شخص بهتر می_بود که هرگز به دنیا نمی_آمد.» 25 آنگاه یهودای خائن در جواب گفت: «ای استاد، آیا آن شخص من هستم؟» عیسی جواب داد: «همانطور است که می_گویی.» 26 غذا هنوز تمام نشده بود، که عیسی نان را برداشت و پس از شکرگزاری آن را پاره کرده به شاگردان داد و گفت: «بگیرید و بخورید، این است بدن من» 27 آنگاه پیاله را برداشت و پس از شکرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همۀ شما از این بنوشید 28 زیرا این است خون من که اجرای عهد و پیمان نو را تأیید می_کند و برای آمرزش گناهان بسیاری ریخته می_شود. 29 بدانید که من دیگر از میوۀ تاک نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در پادشاهی پدرم تازه بنوشم.» 30 پس از آن، سرود فِصَح را خواندند و به طرف کوه زیتون رفتند. 31 آنگاه عیسی به آنها فرمود: «امشب همۀ شما مرا ترک خواهید کرد، زیرا نوشته شده است: چوپان را می_زنم و گوسفندان گله پراگنده خواهند شد. 32 اما پس از آنکه دوباره زنده شوم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» 33 پِترُس جواب داد: «حتی اگر همه تو را ترک نمایند، من هرگز چنین کاری نخواهم کرد.» 34 عیسی به او گفت: «بیقین بدان که همین امشب پیش از آنکه خروس بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی_شناسی.» 35 پِترُس گفت: «حتی اگر لازم شود با تو بمیرم. هرگز نخواهم گفت که تو را نمی_شناسم.» بقیه شاگردان نیز همین را گفتند. 36 در این وقت عیسی با شاگردان خود به محلی به نام جِتسیمانی رسید و به آنها گفت: «در اینجا بنشینید، من برای دعا به آنجا می_روم.» 37 او پِترُس و دو پسر زَبدی را با خود بُرد. غم و اندوه بر او افتاد 38 و به آنها گفت: «جان من از شدت غم نزدیک به مرگ است، شما در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.» 39 عیسی کمی پیشتر رفت، رو به زمین نهاد و دعا کرده گفت: «ای پدر اگر ممکن است، این پیاله را از من دور کن، اما نه به ارادۀ من بلکه به ارادۀ تو.» 40 بعد پیش آن سه شاگرد برگشت و دید که آنها خوابیده_اند، پس به پِترُس فرمود: «آیا هیچ یک از شما نمی_توانست یک ساعت با من بیدار بماند؟ 41 بیدار باشید و دعا کنید تا دچار وسوسه نشوید، روح می_خواهد، اما جسم نمی_تواند.» 42 عیسی بار دیگر رفت دعا نموده گفت: «ای پدر، اگر راه دیگری نیست جز این که من این پیاله را بنوشم پس ارادۀ تو انجام شود.» 43 باز عیسی آمده آنها را در خواب دید، زیرا که چشمان ایشان از خواب سنگین شده بود. 44 پس، از پیش آنها رفت و برای بار سوم به همان کلمات دعا کرد. 45 آنگاه نزد شاگردان برگشت و به آنها گفت: «باز هم خواب هستید؟ هنوز استراحت می_کنید؟ ساعت آن رسیده است که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود. 46 برخیزید، برویم، آن خائن حالا می_آید.» 47 عیسی هنوز صحبت خود را تمام نکرده بود که یهودا، یکی از دوازده حواری، همراه گروه زیادی از کسانی که سران کاهنان و بزرگان قوم فرستاده بودند به آنجا رسیدند. این گروه همه با شمشیر و چوب مسلح بودند. 48 آن شاگرد خائن به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «کسی را که می_بوسم همان شخص است، او را بگیرید.» 49 پس یهودا فوراً به طرف عیسی رفت و گفت: «سلام، ای استاد» و او را بوسید. 50 عیسی در جواب گفت: «ای دوست، کار خود را زودتر انجام بده.» در همین موقع آن گروه پیش رفتند و عیسی را دستگیر کرده محکم گرفتند. 51 در این لحظه یکی از کسانی که با عیسی بودند، دست به شمشیر خود بُرد، آن را کشید و به غلام کاهن اعظم زده گوش او را برید. 52 ولی عیسی به او فرمود: «شمشیر خود را غلاف کن. هرکه شمشیر کشد به شمشیر کشته می_شود. 53 مگر نمی_دانی که من می_توانم از پدر خود بخواهم که بیش از دوازده فوج فرشته را به یاری من بفرستد؟ 54 اما در آن صورت پیشگوئی_های کلام خدا چگونه تمام می_شود؟» 55 آنگاه عیسی رو به جمعیت کرده گفت: «مگر می_خواهید یک راهزن را بگیرید که این طور مسلح با شمشیر و چوب برای دستگیری من آمده_اید؟ من هر روز در عبادتگاه می_نشستم و تعلیم می_دادم و شما دست به سوی من دراز نکردید، 56 اما تمام این چیزها واقع شد تا آنچه انبیاء نوشته_اند به انجام رسد.» در این وقت همۀ شاگردان او را ترک کرده گریختند. 57 آن گروه عیسی را به خانۀ قیافا، کاهن اعظم، که علمای دین و بزرگان یهود در آنجا جمع شده بودند، بُردند. 58 پِترُس از دور به دنبال عیسی آمد تا به حویلی خانۀ کاهن اعظم رسید و داخل شده در میان خدمتکاران نشست تا پایان کار را ببیند. 59 سران کاهنان و تمام اعضای شورا کوشش می_کردند، دلیلی برضد عیسی پیدا کنند تا بر اساس آن او را به قتل برسانند. 60 اما با وجود اینکه بسیاری پیش رفتند و شهادتهای دروغ دادند، شورا نتوانست دلیلی پیدا کند. آخر دو نفر بر خاستند 61 و گفتند: «این مرد گفته است: من می_توانم عبادتگاه را خراب کرده و در ظرف سه روز دوباره بسازم.» 62 کاهن اعظم برخاسته از عیسی پرسید: «آیا به تهمتهای که این شاهدان به تو می_زنند جواب نمی_دهی؟» 63 اما عیسی خاموش ماند. پس کاهن اعظم گفت: «تو را به خدای زنده سوگند می_دهم به ما بگو آیا تو مسیح، پسر خدا هستی؟» 64 عیسی جواب داد: «همان است که تو می_گوئی. اما همه شما بدانید، که بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قادر مطلق نشسته و بر ابر_های آسمان می_آید.» 65 کاهن اعظم گریبان خود را دریده گفت: «او کفر گفت! آیا شهادتی بالا_تر از این می_خواهید؟ شما حالا کفر او را با گوش خود شنیدید. 66 نظر شما چیست؟» آن_ها جواب دادند: «او مستوجب اعدام است.» 67 آنگاه آب دهان به صورتش انداخته او را زدند و کسانی که بر رخسارش سیلی می_زدند، 68 می_گفتند: «حالا ای مسیح از غیب بگو چه کسی تو را زده است.» 69 در این وقت پِترُس در بیرون، در حویلی خانه نشسته بود که خادمه_ای پیش او آمده گفت: «تو هم با عیسی جلیلی بودی.» 70 پِترُس در حضور همه منکر شده گفت: «من نمی_دانم تو چه می_گویی.» 71 پِترُس از آنجا به طرف در حویلی رفت و در آنجا خادمۀ دیگری او را دیده به اطرافیان خود گفت: «این شخص با عیسی ناصری بود.» 72 باز هم پِترُس منکر شده گفت: «من قسم می_خورم که آن مرد را نمی_شناسم.» 73 کمی بعد کسانی که آنجا ایستاده بودند، پیش پِترُس آمده به او گفتند: «البته تو یکی از آن_ها هستی زیرا از لهجه_ات پیدا است.» 74 اما او سوگند یاد کرد و گفت: «من این شخص را نمی_شناسم.» در همان لحظه خروس بانگ زد 75 و پِترُس به یاد آورد که عیسی به او گفته بود: «پیش از آنکه خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی_شناسی.» پس بیرون رفت و زار_زار گریست.
1 وقتی صبح شد سران کاهنان و بزرگان قوم در جلسه_ای تصمیم گرفتند که چگونه عیسی را به قتل برسانند. 2 پس از آن او را دست بسته برده به پیلاطُس، والی رومی، تحویل دادند. 3 وقتی یهودای خائن دید که سر عیسی حکم شده است، از کار خود پشیمان شد و سی سکۀ نقره را به سران کاهنان و بزرگان قوم باز گردانید 4 و گفت: «من گناه کرده_ام که به یک مرد بی_گناه خیانت کرده باعث مرگ او شده_ام.» اما آن_ها گفتند: «دیگر به ما مربوط نیست، خودت می_دانی!» 5 پس او پول_ها را در عبادتگاه روی زمین ریخت و بیرون رفته خود را حلق_آویز کرد. 6 سران کاهنان پول را برداشته گفتند: «نمی_شود این پول را به بیت_المال عبادتگاه ریخت، زیرا خونبها است.» 7 بنابراین پس از مشورت، با آن پول مزرعۀ کوزه_گر را خریدند تا برای بیگانگان مقیم اورشلیم گورستانی داشته باشند. 8 به این دلیل آن زمین تا به امروز، «مزرعۀ خون» خوانده می_شود. 9 به این وسیله پیشگوئی ارمیای نبی تمام شد که می_گوید: «آن_ها آن سی سکۀ نقره، یعنی قیمتی را که قوم اسرائیل برای او تعیین کرده بود، گرفتند 10 و با آن مزرعۀ کوزه_گر را خریدند. چنانکه خداوند به من فرموده است.» 11 در این هنگام عیسی را به حضور والی آوردند. والی از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودیان هستی؟» عیسی فرمود: «همانست که می_گویی.» 12 ولی عیسی به تهمت_های که سران کاهنان و بزرگان قوم به او می_زدند جوابی نمی_داد. 13 آنگاه پیلاطُس به او گفت: «آیا این شهادت_هائی را که برضد تو می_دهند نمی_شنوی؟» 14 اما او حتی یک کلمه هم جواب نداد به طوری که والی بسیار تعجب کرد. 15 در ایام عید رسم والی این بود که یک زندانی را به خواهش مردم آزاد می_ساخت. 16 در آن زمان شخص بسیار معروفی به نام باراَبا در زندان بود. 17 وقتی مردم اجتماع کردند، پیلاطُس به آنها گفت: «می_خواهید کدام یک از این دو نفر را برای تان آزاد کنم، باراَبا یا عیسی معروف به مسیح را؟» 18 زیرا او می_دانست که یهودیان از روی حسد عیسی را به او تسلیم کرده_اند. 19 هنگامی که پیلاطُس در دیوانخانه نشسته بود، همسرش پیغامی به این شرح برای او فرستاد: «با آن مرد بی_گناه کاری نداشته باش، من دیشب به خاطر او در خواب_هایی که دیدم، بسیار ناراحت بودم.» 20 ضمناً سران کاهنان و بزرگان قوم، جمعیت را تشویق نمودند که، از پیلاطُس بخواهند که باراَبا را آزاد سازد و عیسی را اعدام کند. 21 پس وقتی والی از آن_ها پرسید: «کدامیک از این دو نفر را می_خواهید برای تان آزاد سازم؟» آن_ها گفتند: «باراَبا را.» 22 پیلاطُس پرسید: «پس با عیسی معروف به مسیح چه کنم؟» و آنها یک صدا گفتند: «مصلوبش کن.» 23 پیلاطُس سؤال کرده گفت: «چرا؟ چه گناهی کرده است؟» اما آنها با فریادی بلندتر گفتند: «مصلوبش کن.» 24 وقتی پیلاطُس دید که دیگر فایده_ای ندارد و ممکن است شورشی ایجاد شود، آب خواست و پیش چشم مردم دست_های خود را شست و گفت: «من از خون این مرد بری هستم! شما مسئولید!» 25 مردم یک صدا فریاد کردند: «خون این مرد به گردن ما و فرزندان ما باشد!» 26 پس از آن باراَبا را برای آنها آزاد کرد و فرمان داد عیسی را تازیانه بزنند و بسپارند تا مصلوب گردد. 27 عساکر پیلاطُس عیسی را به حویلی قصر والی بردند و تمام عساکر به دور او جمع شدند. 28 اول لباس عیسی را در آوردند و ردای ارغوانی رنگی به او پوشانیدند 29 و تاجی از خار بافته بر سرش نهادند و چوبی به دست او دادند و در برابر او زانو زده به ریشخند می_گفتند: «درود بر پادشاه یهود.» 30 آن_ها آب دهان بر او انداخته و با چوبی که در دستش بود بر سرش می_زدند. 31 آخر از مسخره کردن او دست برداشتند و آن ردا را در آورده لباس خودش را به او پوشانیدند. آنگاه او را بردند تا مصلوب کنند. 32 در سر راه با مردی قیروانی به نام شمعون روبرو شدند و او را مجبور کردند که صلیب عیسی را ببرد. 33 وقتی به محلی به نام جُلجُتا یعنی جُمجُمه رسیدند، 34 شراب آمیخته به داروی بیهوش کننده به او دادند، اما وقتی آن را چشید، نخواست بنوشد. 35 آن_ها او را به صلیب میخکوب کردند. آنگاه بالای لباس او قرعه انداخته میان خود تقسیم نمودند 36 و برای نگهبانی در آنجا نشستند. 37 جرم او را بر لوحی به این شرح نوشتند: «این است عیسی، پادشاه یهود» و بر بالای سرش نصب کردند. 38 دو راهزن را نیز با او مصلوب کردند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. 39 کسانی که از آنجا می_گذشتند سرهای خود را می_جنبانیدند و با دشنام به او می_گفتند: 40 «تو که می_خواستی عبادتگاه را خراب کنی و آنرا در سه روز از نو بسازی، اگر واقعاً پسر خدا هستی از صلیب پائین بیا و خود را نجات بده.» 41 همچنین سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم او را مسخره کرده می_گفتند: 42 «او دیگران را نجات می_داد، اما نمی_تواند خود را نجات دهد. اگر پادشاه اسرائیل است، حالا از صلیب پائین بیاید و ما به او ایمان خواهیم آورد. 43 او به خدا توکل داشت و می_گفت که پسر خداست، پس اگر خدا او را دوست داشته باشد او را آزاد می_سازد.» 44 حتی راهزنانی هم که با او مصلوب شده بودند، همینطور به او توهین می_کردند. 45 از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر تاریکی تمام زمین را فرا گرفت. 46 نزدیک ساعت سه عیسی با صدای بلند فریاد کرد: «ایلی، ایلی، لَما سَبَقتَنی؟»، یعنی: «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک کردی؟» 47 بعضی از کسانی که آنجا ایستاده بودند این را شنیده گفتند: «الیاس را می_خواهد.» 48 یکی از آنها فوراً دوید و اسفنجِ را آورده، در سرکه تر کرد و بر نوک چوبی قرار داده، پیش دهان عیسی برد. 49 اما دیگران گفتند: «بگذارید ببینیم آیا الیاس می_آید او را نجات دهد یا نه!» 50 عیسی بار دیگر فریاد بلندی کشید و جان سپرد. 51 در آن لحظه پردۀ قدس_الاقداس عبادتگاه از بالا تا به پائین دو پاره شد و چنان زلزله_ای شد، که تخته سنگ_ها شگافته 52 و قبرها باز شدند و بسیاری از مقدسین که خفته بودند برخاستند 53 و از قبرهای خود بیرون آمده، بعد از رستاخیز عیسی به شهر مقدس وارد شدند و بسیاری از مردم آنها را دیدند. 54 وقتی صاحب منصب رومی و افراد او که به نگهبانی از عیسی مشغول بودند، زلزله و همۀ ماجرا را دیدند بسیار ترسیدند و گفتند: «بدون شک این مرد پسر خدا بود.» 55 عده_ای از زنان که عیسی را خدمت می_کردند و به دنبال او از جلیل آمده بودند در آنجا حضور داشتند و از دور جریان را دیدند. 56 در میان آنها مریم مجدلیه، مریم مادر یعقوب و یوسف و مادر پسران زَبدی دیده می_شدند. 57 در وقت غروب مردی ثروتمندی به نام یوسف که اهل رامه و یکی از پیروان عیسی بود رسید. 58 او نزد پیلاطُس رفت و تقاضا نمود جسد عیسی به او داده شود. پیلاطُس امر کرد که آنرا به او بدهند. 59 یوسف جسد را برده در پارچۀ کتانی نو پیچید 60 و در قبر خود که نو از سنگ تراشیده بود، قرار داد و آنگاه سنگ بزرگی در پیش آن غلطانید و رفت. 61 مریم مجدلیه و آن مریم دیگر نیز در آنجا مقابل قبر نشسته بودند. 62 روز بعد یعنی صبح روز شنبه، سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی بطور دسته_جمعی پیش پیلاطُس رفته 63 گفتند: «عالیجناب، ما به یاد داریم که آن گمراه کننده وقتی زنده بود گفت، که من پس از سه روز از نو زنده خواهم شد. 64 پس امر کن تا روز سوم قبر تحت نظر باشد، وگرنه امکان دارد شاگردان او بیایند و جسد او را بدزدند و آنگاه به مردم بگویند که او پس از مرگ زنده شده است و به این ترتیب در آخر کار مردم را بیشتر از اول فریب دهند.» 65 پیلاطُس گفت: «شما می_توانید نگهبانانی در آنجا بگذارید. بروید و تا آنجا که ممکن است از آن محافظت کنید.» 66 پس آن_ها رفته قبر را مُهر و لاک کرده، نگهبانانی در آنجا گذاشتند تا از قبر نگهبانی کنند.
1 بعد از روز سَبَت، در سپیده_دَم صبح روز یکشنبه، مریم مجدلیه و آن مریم دیگر به دیدن قبر رفتند. 2 ناگاه زلزله شدیدی رخ داد، زیرا فرشتۀ خداوند از آسمان نازل شده بسوی سنگ آمد و آن را به کناری غلطانیده بر روی آن نشست. 3 صورت او مثل برق می_درخشید و لباس_هایش مانند برف سفید بود. 4 از دیدن این منظره نگهبانان از ترس لرزیدند و مانند مرده به زمین افتادند. 5 آنگاه فرشته به زنان گفت: «نترسید، می_دانم که به دنبال عیسی مصلوب می_گردید. 6 او اینجا نیست. چنانکه خود او قبلاً گفته بود، پس از مرگ زنده گشت. بیائید و جائی را که او خوابیده بود، ببینید 7 و زود بروید و به شاگردان او بگوئید که او پس از مرگ زنده شده است و پیش از شما به جلیل خواهد رفت و شما او را در آنجا خواهید دید. آنچه را به شما گفتم به خاطر داشته باشید.» 8 آن_ها با عجله و ترس و در عین حال شاد و خوشحال از قبر خارج شدند و دوان_دوان رفتند تا این خبر را به شاگردان برسانند. 9 در بین راه، ناگهان عیسی با آنها روبرو شده گفت: «سلام بر شما!» زنان پیش آمدند و بر قدم_های او به خاک افتاده در مقابل او سجده کردند. 10 آنگاه عیسی به آنها فرمود: «نترسید، بروید و به برادران من بگوئید که به جلیل بروند و در آنجا مرا خواهند دید.» 11 وقتی زنان در راه بودند، بعضی از نگهبانان به شهر رفته آنچه را که واقع شده بود، به سران کاهنان گزارش دادند. 12 سران کاهنان پس از ملاقات و مشورت با بزرگان قوم پول زیادی به عساکر دادند 13 تا اینکه آن_ها بگویند: «شاگردان او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم، جسد را دزدیدند.» 14 و نیز افزودند: «اگر این موضوع به گوش والی برسد، ما خود ما او را قانع می_کنیم و نمی_گذاریم که شما به زحمت بیفتید.» 15 پس نگهبانان پول را گرفته مطابق امر آنها عمل کردند و این موضوع تا به امروز در بین یهودیان شایع است. 16 یازده شاگرد عیسی به جلیل، به آن کوهی که عیسی گفته بود آنها را در آنجا خواهد دید، رفتند. 17 وقتی آن_ها عیسی را دیدند، او را پرستش کردند. هر چند که بعضی در شک بودند. 18 آنگاه عیسی پیشتر آمده برای آنها صحبت کرد و فرمود: «تمام قدرت در آسمان و بر روی زمین به من داده شده است. 19 پس بروید و همۀ ملتها را شاگرد من سازید و آن_ها را به نام پدر و پسر و روح_القدس تعمید دهید 20 و به آنها تعلیم دهید که همۀ چیزهایی را که به شما گفته_ام انجام دهند و بدانید که من هر روزه تا آخر با شما هستم.»
1 ابتدای انجیل عیسی_مسیح پسر خدا: 2 در کتاب اشعیای نبی آمده است که: «من قاصد خود را پیشاپیش تو می_فرستم، او راه تو را باز خواهد کرد. 3 ندا کننده_ای در بیابان فریاد می_زند: راه را برای خداوند آماده سازید و مسیر او را راست گردانید.» 4 یحیای تعمید_دهنده در بیابان ظاهر شد و اعلام کرد که مردم برای آمرزش گناهان باید توبه کنند و تعمید بگیرند. 5 مردم از تمام سرزمین یهودیه و شهر اورشلیم پیش او می_رفتند و با اعتراف به گناهان خود، در دریای اُردن به_دست او تعمید می_گرفتند. 6 لباس یحیی از پشم شتر بود و کمربندی چرمی به کمر می_بست و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود. 7 او اعلام کرده گفت: «بعد از من مردی تواناتر از من می_آید که من لایق آن نیستم که خم شوم و بند بوتهایش را باز کنم. 8 من شما را در آب تعمید می_دهم، اما او شما را با روح_القدس تعمید خواهد داد.» 9 در این هنگام عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در دریای اُردن به دست یحیی تعمید گرفت. 10 همین که عیسی از آب بیرون آمد، دید که آسمان شکافته شد و روح_القدس بصورت کبوتری به سوی او فرود آمد. 11 و آوازی از آسمان شنیده شد که می_گفت: «تو پسر عزیز من هستی، از تو خوشنودم.» 12 فوراً روح خدا او را به بیابان برد. 13 او مدت چهل روز در بیابان بود و شیطان او را وسوسه می_کرد. عیسی در بین حیوانات وحشی بود و فرشتگان او را خدمت می_کردند. 14 پس از توقیف یحیی، عیسی به ولایت جلیل آمد و مژدۀ خدا را اعلام فرمود 15 و گفت: «ساعت مقرر رسیده و پادشاهی خدا نزدیک است، توبه کنید و به این مژده ایمان آورید.» 16 وقتی عیسی در کنار بحیرۀ جلیل قدم می_زد، شمعون و برادرش اندریاس را دید، که تور بدریا می_انداختند چون آن_ها ماهیگیر بودند. 17 عیسی به آن_ها فرمود: «بدنبال من بیائید تا شما را صیاد مردم بسازم.» 18 آن دو نفر فوراً تورهای خود را گذاشته و بدنبال او رفتند. 19 کمی دورتر عیسی یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی_ای مشغول آماده کردن تورهای خود بودند. 20 عیسی آن دو نفر را نیز فوراً پیش خود خواست. آن_ها پدر خود زَبدی را با مزدورانش در کشتی گذاشته بدنبال او رفتند. 21 آن_ها وارد کپرناحوم شدند و همینکه روز سَبَت فرا رسید، عیسی به کنیسه رفت و به تعلیم دادن شروع کرد. 22 مردم از طرز تعلیم او حیران ماندند، زیرا برخلاف علمای دین او با قدرت و اختیار به آن_ها تعلیم می_داد. 23 در همان موقع مردی که روح ناپاک داشت وارد کنیسه شد و فریاد زد: 24 «ای عیسی ناصری، با ما چه کار داری؟ آیا آمده_ای ما را نابود کنی؟ من می_دانم تو کی هستی، ای قدوس خدا.» 25 اما عیسی او را سرزنش کرده گفت: «خاموش باش و از این مرد بیرون بیا.» 26 روح ناپاک آن مرد را تکان سختی داد و با فریاد بلند از او خارج شد. 27 همه چنان حیران شدند، که از یکدیگر می_پرسیدند: «این چیست؟ چه تعلیمات تازه است و با چه قدرتی به ارواح ناپاک فرمان می_دهد و آن_ها اطاعت می_کنند!» 28 بزودی شهرت او در سراسر جلیل پیچید. 29 آن_ها از کنیسه بیرون آمدند و به همراه یعقوب و یوحنا مستقیما به خانۀ شمعون و اندریاس رفتند. 30 خشوی شمعون تب داشت و خوابیده بود. وقتی که عیسی به آنجا رسید او را از حال آن زن باخبر کردند. 31 عیسی پیش او رفت، دستش را گرفت و او را برخیزانید، تبش قطع شد و به پذیرایی از آن_ها مشغول شد. 32 وقتی آفتاب غروب کرد و شب شد، همۀ بیماران و دیوانگان را پیش او آوردند. 33 تمام مردم شهر در پیش آن خانه جمع شدند. 34 عیسی بیماران بسیاری را که امراض گوناگون داشتند شفا داد و ارواح ناپاک زیادی را بیرون کرد و نگذاشت آن_ها حرفی بزنند، چون او را می_شناختند. 35 سحرگاه روز بعد عیسی از خواب برخاسته از منزل خارج شد و به جای خلوتی رفت و مشغول دعا شد. 36 شمعون و همراهانش به جستجوی او پرداختند 37 و وقتی او را پیدا کردند به او گفتند: «همه بدنبال تو می_گردند.» 38 عیسی به آن_ها فرمود: «به جاهای دیگر و شهرهای اطراف برویم تا در آنجا هم پیغام خود را برسانم، چون من برای همین منظور آمده_ام.» 39 عیسی در سراسر جلیل می_گشت و در کنیسه_ها پیام خود را اعلام می_کرد و ارواح ناپاک را بیرون می_نمود. 40 یک نفر جذامی پیش عیسی آمد، زانو زد و تقاضای کمک کرد و گفت: «اگر بخواهی می_توانی مرا پاک سازی.» 41 دل عیسی بحال او سوخت، دست خود را دراز کرد، او را لمس نمود و فرمود: «البته می_خواهم، پاک شو.» 42 فوراً جذامش برطرف شد و پاک گشت. 43 بعد عیسی در حالی که او را رخصت می_داد با تأکید بسیار 44 به او گفت: «هوش کن چیزی به کسی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن نشان بده و بخاطر اینکه پاک شده_ای قربانی ای را که موسی حکم کرده، تقدیم کن تا برای شفای تو شهادتی باشد.» 45 اما آن مرد رفت و این خبر را در همه جا منتشر کرد. بطوری که عیسی دیگر نمی_توانست آشکارا وارد شهر شود. بلکه در جاهای خلوت می_ماند و مردم از همه طرف پیش او می_رفتند.
1 بعد از چند روز عیسی به کپرناحوم برگشت و به همه خبر رسید که او در منزل است. 2 عدۀ زیادی در آنجا جمع شدند، به طوری که حتی در پیش دروازه خانه هم جائی نبود و عیسی پیام خود را برای مردم بیان می_کرد. 3 عده_ای مرد شلی را، که بوسیلۀ چهار نفر آورده می_شد، نزد او آوردند. 4 اما به علت زیادی جمعیت نتوانستند او را پیش عیسی بیاورند، پس سقف اطاق را که عیسی در آنجا بود برداشتند و وقتی آنجا را باز کردند مرد شل را در حالی که روی تشک خود خوابیده بود پائین گذاشتند. 5 عیسی وقتی ایمان ایشان را دید، به مرد شل گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد.» 6 چند نفر از علمای دین که آنجا نشسته بودند، پیش خود فکر کردند: 7 «چرا این شخص چنین می_گوید؟ این کفر است، چه کسی جز خدا می_تواند گناهان را بیامرزد؟» 8 عیسی فوراً فهمید آن_ها چه افکاری در دل خود دارند. پس به آن_ها فرمود: «چرا چنین افکاری را در دل خود راه می_دهید؟ 9 آیا به این شل گفتن «گناهانت آمرزیده شد» آسانتر است یا گفتن «برخیز تشک خود را بردار و راه برو»؟ 10 اما برای اینکه بدانید، پسر انسان در روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد.» به آن شل فرمود: 11 «به تو می_گویم برخیز، تشک خود را بردار و بخانه برو.» 12 او برخاست و فوراً تشک خود را برداشت و در برابر چشم همه خارج شد. همه بسیار تعجب کردند و خدا را حمد کنان می_گفتند: «ما تا بحال چنین چیزی ندیده ایم.» 13 بار دیگر عیسی به کنار دریا رفت، مردم پیش او آمدند و او به تعلیم آنها شروع کرد. 14 همچنانکه می_رفت لاوی پسر حَلفی را دید، که در محل وصول مالیه نشسته بود. عیسی به او گفت: «بدنبال من بیا.» لاوی برخاست و بدنبال او رفت. 15 وقتی عیسی در خانه لاوی سر دسترخوان نشسته بود، عدۀ زیادی از جزیه گیران و خطاکاران با او و شاگردانش نشسته بودند، چون بسیاری از آن_ها پیرو او بودند. 16 وقتی عده_ای از علمای دین فریسی او را دیدند که با جزیه گیران و خطاکاران غذا می_خورد، به شاگردانش گفتند: «چرا با جزیه گیران و خطاکاران غذا می_خورد؟» 17 عیسی این را شنید و به آن_ها فرمود: «بیماران احتیاج به طبیب دارند، نه تندرستان. من آمده_ام تا خطاکاران را دعوت نمایم نه پرهیزکاران را.» 18 یک موقع که شاگردان یحیی و پیروان فرقه فریسی روزه دار بودند، عده_ای پیش عیسی آمدند و پرسیدند: «چرا شاگردان یحیی و فریسی ها روزه می_گیرند، اما شاگردان تو روزه نمی_گیرند؟» 19 عیسی به آن_ها فرمود: «آیا می_توان انتظار داشت دوستان داماد تا زمانی که داماد با آنهاست روزه بگیرند؟ نه، تا زمانی که داماد با آنهاست آن_ها روزه نمی_گیرند. 20 اما زمانی خواهد آمد که داماد از ایشان گرفته می_شود، در آن وقت روزه خواهند گرفت. 21 هیچ کس لباس کهنه را با پارچۀ نو پیوند نمی_کند. اگر چنین کند آن پینه از لباس جدا می_گردد و پارگی بدتری بجا می_گذارد. 22 همچنین هیچ کس شراب تازه را در مشک_های کهنه نمی_ریزد. اگر چنین کند شراب، مشک را می_ترکاند و مشک و شراب هر دو از بین می_روند. شراب تازه را در مشک_های نو باید ریخت.» 23 در یک روز سَبَت عیسی از میان مزارع گندم می_گذشت و شاگردانش در حالی که راه می_رفتند شروع به چیدن خوشه_های گندم کردند. 24 فریسی ها به او گفتند: «ببین، چرا شاگردان تو کاری می_کنند که در روز سَبَت جایز نیست؟» 25 عیسی فرمود: «مگر نخوانده_اید که داود وقتی خود و یارانش احتیاج به خوراک داشتند چه کرد؟ 26 در زمان ابیاتار کاهن_اعظم، به خانۀ خدا وارد شد و نان تقدیس شده را، که جز کاهنان کسی حق خوردن آن_ها را نداشت، خورد و به همراهان خود نیز داد.» 27 و به آن_ها فرمود: «روز سَبَت برای انسان بوجود آمد، نه انسان برای روز سَبَت. 28 بنابراین پسر انسان صاحب اختیار روز سَبَت هم است.»
1 عیسی بار دیگر به کنیسه رفت. در آنجا مردی حضور داشت، که دستش خشک شده بود. 2 پیروان فرقه فریسی مراقب بودند ببینند، آیا عیسی او را در روز سَبَت شفا می_دهد تا تهمتی برضد او پیدا کنند. 3 عیسی به آن مرد دست خشک فرمود: «بیا در میان بایست.» 4 بعد به آن_ها گفت: «آیا در روز سَبَت خوبی کردن رواست یا بدی کردن؟ نجات دادن یا کشتن؟» آن_ها خاموش ماندند. 5 عیسی با خشم به آن_ها نگاه کرد، زیرا از سنگدلی آن_ها جگرخون بود و سپس به آن مرد فرمود: «دستت را دراز کن.» او دستش را دراز کرد و مانند اول سالم شد. 6 فریسی ها فوراً از آنجا خارج شدند تا با طرفداران هیرودیس برای از بین بردن عیسی نقشه بکشند. 7 عیسی با شاگردان خود به کنار دریا رفت. عدۀ زیادی بدنبال او می_رفتند. این اشخاص از جلیل و یهودیه 8 و اورشلیم و ادومیه و از آن طرف دریای اُردن و از قسمت_های صور و صیدون آمده بودند. این جمعیت انبوه شرح کارهای او را شنیده و به نزدش آمدند. 9 پس او به شاگردان خود گفت که کشتی_ای برایش حاضر کنند تا از ازدحام مردم دور باشد. 10 چون آنقدر بیماران را شفا داده بود که همه بطرف او هجوم می_آوردند تا او را لمس کنند. 11 همینطور ارواح ناپاک وقتی او را می_دیدند، در پیش او به خاک می_افتادند و با صدای بلند فریاد می_کردند: «تو پسر خدا هستی!» 12 عیسی با تأکید به آن_ها امر می_کرد که این را به کسی نگویند. 13 بعد از آن عیسی به بالای کوهی رفت و اشخاصی را که می_خواست پیش خود خواست و آن_ها پیش او رفتند. 14 او دوازده نفر را تعیین کرد تا پیش او باشند و تا آن_ها را برای اعلام پیام خود بفرستد 15 و قدرت بیرون کردن ارواح ناپاک را داشته باشند. 16 دوازده نفری که انتخاب کرد عبارتند از: شمعون که عیسی به او لقب پِترُس داد، 17 یعقوب پسر زَبدی و برادرش یوحنا که به آن_ها لقب «بوانیرگس» یعنی «رعدآسا» داد. 18 و اندریاس و فیلیپُس و بَرتولما و متی و توما و یعقوب پسر حَلفی و تَدی و شمعون فدایی 19 و یهودای اسخریوطی که بعدها عیسی را تسلیم کرد. 20 عیسی به منزل رفت. بازهم جمعیت زیادی در آنجا جمع شد، بطوری که او و شاگردانش فرصت غذا خوردن نداشتند. 21 وقتی فامیل او این را شنیدند، آمدند تا او را با خود ببرند، چون بعضی می_گفتند که او دیوانه شده است. 22 علمای دین هم که از اورشلیم آمده بودند، می_گفتند: «او تحت فرمان بَعلزِبول است و ارواح ناپاک را به یاری رئیس ارواح ناپاک بیرون می_کند.» 23 پس عیسی از مردم خواست که پیش بیایند و برای آن_ها مَثَل_هایی آورد و گفت: «شیطان چطور می_تواند شیطان را بیرون کند؟ 24 اگر در مملکتی تفرقه باشد، آن مملکت نمی_تواند دوام بیاورد 25 و اگر در خانواده_ای تفرقه بیافتد، آن خانواده نمی_تواند پایدار بماند. 26 اگر شیطان نیز مقابل شیطان قیام کند و در او تفرقه پیدا شود، دیگر نمی_تواند دوام بیاورد و سلطنتش به پایان خواهد رسید. 27 همچنین هیچکس نمی_تواند به خانۀ مرد زورآوری وارد شود و اموال او را غارت کند، مگر اینکه اول آن زورمند را ببندد و پس از آن خانه_اش را غارت نماید. 28 بدانید هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شده باشد، قابل آمرزش است. 29 اما هرکه به روح_القدس کفر بگوید تا ابد آمرزیده نخواهد شد ـ نه در این دنیا و نه در دنیای آینده.» 30 عیسی این مَثَل را آورد چون عده_ای می_گفتند: «او روح ناپاک دارد.» 31 مادر و برادران عیسی آمدند و بیرون ایستاده پیغام فرستادند که عیسی پیش آن_ها برود. 32 جمعیت زیادی دور او نشسته بودند و به او خبر دادند که: «مادر و برادران تو بیرون ایستاده_اند و تو را می_خواهند.» 33 عیسی جواب داد: «مادر من کیست؟ برادران من کی هستند؟» 34 و به کسانی که دور او نشسته بودند نگاه کرده گفت: «اینها مادر و برادران من هستند. 35 چون هرکس ارادۀ خدا را انجام دهد برادر و خواهر و مادر من است.»
1 عیسی بازهم در کنار دریای جلیل به تعلیم مردم شروع کرد. جمعیت زیادی دور او جمع شدند، بطوری که مجبور شد به کشتی ای که در روی آب بود، سوار شود و در آن بنشیند. مردم در لب دریا ایستاده بودند 2 و او با مَثَل تعالیم زیادی به آن_ها داد. در ضمن تعلیم به آن_ها گفت: 3 «گوش کنید: روزی دهقانی برای کاشتن تخم بیرون رفت. 4 وقتی مشغول پاشیدن تخم بود، مقداری از دانه_ها در راه افتاد و پرندگان آمده آن_ها را خوردند. 5 بعضی از دانه_ها روی سنگلاخ، جائی که خاک کم بود افتاد و چون زمین عمقی نداشت، زود سبز شد. 6 اما وقتی آفتاب بر آن_ها درخشید، همه سوختند و چون ریشه_ای نداشتند خشک شدند. 7 مقداری از دانه_ها در میان خارها افتاد و خارها رشد کرده آن_ها را خفه کردند و جوانه_ها حاصلی نیاوردند. 8 و بعضی از دانه_ها در داخل خاک خوب افتادند و سبز شده، رشد کردند و ثمر آوردند و حاصل آن_ها سی برابر، شصت برابر و صد برابر بود.» 9 و بعد عیسی فرمود: «هرکه گوش شنوا دارد بشنود.» 10 وقتی عیسی تنها بود، همراهانش با آن دوازده نفر دربارۀ مفهوم این مَثَل_ها از او سؤال کردند. 11 او جواب داد: «قدرت درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما برای دیگران همه چیز بصورت مَثَل بیان می_شود 12 تا «دائماً نگاه کنند و چیزی نبینند، پیوسته بشنوند و چیزی نفهمند، مبادا بسوی خدا برگردند و آمرزیده شوند.»» 13 سپس عیسی به آن_ها گفت: «شما این مَثَل را نمی_فهمید؟ پس چگونه دیگر مَثَل_ها را خواهید فهمید؟ 14 دهقان کلام خدا را پخش می_کند، 15 دانه_هائی که در کنار راه می_افتند کسانی هستند که به محض اینکه کلام خدا را می_شنوند، شیطان می_آید و کلامی را که در دلهای شان کاشته شده است، می_رباید. 16 دانه_هائی که در زمین سنگلاخ می_افتد، مانند کسانی هستند که به محض شنیدن کلام خدا با خوشحالی آن را قبول می_کنند. 17 اما کلام در آن_ها ریشه نمی_گیرد و دوامی ندارد و وقتی بخاطر کلام، زحمت و یا گرفتاری برای آن_ها پیش می_آید، فوراً دلسرد می_شوند. 18 دانه_هایی که در میان خارها می_افتند، مانند کسانی هستند که کلام را می_شنوند، 19 اما تشویش زندگی و عشق به مال دنیا و هوی و هوس و چیزهای دیگر داخل می_شوند و کلام را خفه می_کنند و آن را بی_ثمر می_سازند 20 و دانه_هایی که در خاک خوب می_افتند به کسانی می_مانند که کلام را می_شنوند و از آن استقبال می_کنند و سی برابر و شصت برابر و صد برابر ثمر می_آورند.» 21 عیسی به آن_ها فرمود: «آیا کسی چراغ را می_آورد تا آن را زیر تشت یا تخت بگذارد؟ البته نه، آن را می_آورد تا روی چراغ_پایه_ای بگذارد. 22 هیچ چیز پنهانی نیست که آشکار نگردد و هیچ چیز پوشیده_ای نیست که پرده از رویش برداشته نشود. 23 اگر گوش شنوا دارید بشنوید.» 24 باز به آن_ها فرمود: «در آنچه که می_شنوید دقت کنید. با هر پیمانه_ای که بدهید با همان پیمانه هم می_گیرید و حتی زیادتر از آن به شما داده می_شود. 25 هر که دارد به او بیشتر داده خواهد شد و آن که ندارد آنچه را هم دارد از دست خواهد داد.» 26 عیسی فرمود: «پادشاهی خدا مانند مردی است، که در مزرعۀ خود تخم می_پاشد. 27 دانه سبز می_شود و رشد می_کند اما چطور؟ او نمی_داند. شب و روز، چه او در خواب باشد و چه بیدار، 28 زمین به خودی خود موجب می_شود که گیاه بروید و ثمر بیآورد، اول جوانه، بعد خوشه و بعد دانۀ رسیده در داخل خوشه. 29 اما وقتی که محصول می_رسد، او با داس خود به_کار مشغول می_شود، چون موسم درو رسیده است.» 30 عیسی فرمود: «پادشاهی خدا را به چه چیز تشبیه کنم و یا با چه مَثَلی آن را شرح بدهم؟ 31 مانند دانۀ اَوری_ای است که در زمین کاشته می_شود. اَوری کوچکترین دانه_های روی زمین است، 32 اما وقتی که کاشته شود، رشد می_کند و از هر بوتۀ دیگری بلندتر می_گردد و شاخه_های آن آنقدر بزرگ می_شود که پرندگان می_توانند در سایۀ آن لانه بسازند.» 33 عیسی با مَثَل_های زیادی از این قبیل، پیام خود را تا آنجا که آن_ها قادر به فهم آن بودند، برای مردم بیان می_کرد 34 و برای آن_ها بدون مَثَل چیزی نمی_گفت، اما وقتی تنها بودند، همه چیز را برای شاگردان خود شرح می_داد. 35 عصر همان روز عیسی به شاگردان فرمود: «به آن طرف بحیره برویم.» 36 پس آن_ها جمعیت را ترک کردند و او را با همان کشتی_ای که در آن نشسته بود، بردند و کشتی_های دیگری هم همراه آن_ها بود. 37 طوفان شدیدی برخاست و امواج به کشتی می_زد بطوری که نزدیک بود کشتی از آب پُر شود. 38 در این موقع عیسی در عقب کشتی سر خود را روی بالشی گذارده و خوابیده بود، او را بیدار کردند و به او گفتند: «ای استاد، مگر در فکر ما نیستی؟ نزدیک است غرق شویم!» 39 او برخاست و با تندی به باد فرمان داد و به بحیره گفت: «خاموش و آرام شو.» باد ایستاد و آرامش کامل برقرار شد. 40 بعد عیسی به ایشان فرمود: «چرا اینقدر ترسیده_اید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟» 41 آن_ها با ترس و لرز به یکدیگر می_گفتند: «این کیست که حتی باد و بحیره هم از او اطاعت می_کنند؟»
1 به این ترتیب آن_ها به طرف دیگر بحیره، به سرزمین جَدَریان رفتند. 2 همین که عیسی قدم به خشکی گذاشت مردی که گرفتار روح ناپاک بود، از مقبره_ها بیرون آمده پیش او رفت. 3 او در میان مقبره_ها زندگی می_کرد و هیچ کس نمی_توانست او را حتی با زنجیر در بند نگه دارد. 4 بارها او را با کنده و زنجیر بسته بودند، اما زنجیرها را پاره کرده و کنده_ها را شکسته بود و هیچ کس نمی_توانست او را رام کند. 5 او شب و روز در اطراف مقبره_ها و روی تپه_ها آواره بود و دائماً فریاد می_کشید و خود را با سنگ مجروح می_ساخت. 6 وقتی عیسی را از دور دید، دوید و در برابر او سجده کرد 7 و با صدای بلند فریاد زد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، با من چکار داری؟ تو را به خدا قسم می_دهم مرا عذاب نده.» 8 زیرا عیسی به او گفته بود: «ای روح ناپاک از این مرد بیرون بیا.» 9 عیسی از او پرسید: «اسم تو چیست؟» او گفت: «اسم من لِژیون (لشکر) است، چون ما عدۀ زیادی هستیم.» 10 و بسیار التماس کرد، که عیسی آن_ها را از آن سرزمین بیرون نکند. 11 در این موقع یک گلۀ بزرگ خوک در آنجا بود که روی تپه_ها می_چریدند. 12 ارواح به او التماس کرده گفتند: «ما را به میان خوک_ها بفرست تا به داخل آن_ها شویم.» 13 عیسی به آن_ها اجازه داد و ارواح ناپاک بیرون آمدند و در خوک_ها داخل شدند و گله_ای که تقریباً دو هزار خوک بود، با سرعت از سراشیبی تپه به طرف بحیره دویدند و در آب غرق شدند. 14 خوک_بانان فرار کردند و این خبر را در شهر و اطراف شهر پخش کردند. مردم از شهر بیرون آمدند تا آنچه را که واقع شده بود، ببینند. 15 وقتی آن_ها پیش عیسی آمدند و آن دیوانه را که گرفتار فوجی از ارواح ناپاک بود دیدند، که لباس پوشیده و با عقل سالم در آنجا نشسته است، بسیار ترسیدند. 16 کسانی که شاهد ماجرا بودند، آنچه را که برای مرد دیوانه و خوک_ها واقع شده بود برای مردم گفتند. 17 پس مردم از عیسی خواهش کردند از سرزمین آن_ها بیرون برود. 18 وقتی عیسی می_خواست سوار کشتی شود، مردی که قبلاً دیوانه بود، از عیسی خواهش کرد که به وی اجازه دهد همراه او برود. 19 اما عیسی به او اجازه نداد بلکه فرمود: «به منزل خود پیش خانواده_ات برو و آن_ها را از آنچه خداوند از راه لطف خود برای تو کرده است آگاه کن.» 20 آن مرد رفت و آنچه را عیسی برایش انجام داده بود، در سرزمین دکاپولس منتشر کرد و همۀ مردم تعجب می_کردند. 21 وقتی عیسی دوباره به طرف دیگر دریا رفت، جمعیت فراوانی در کنار دریا دور او جمع شدند. 22 یایروس سرپرست کنیسۀ آن محل آمد و وقتی او را دید، در مقابل او سجده کرد 23 و با التماس زیاد به او گفت: «دخترم در حال مرگ است. خواهش می_کنم بیا و دست خود را روی او بگذار تا خوب شود و زنده بماند.» 24 عیسی با او رفت، جمعیت فراوانی نیز بدنبال او رفتند. مردم از همه طرف به او هجوم می_آوردند. 25 در میان آن_ها زنی بود، که مدت دوازده سال تمام مبتلا به خونریزی بود. 26 او متحمل رنج_های زیادی از دست طبیبان بسیاری شده و با وجودی که تمام دارایی خود را در این راه صرف کرده بود، نه تنها هیچ نتیجه_ای نگرفته بود، بلکه هر روز بدتر می_شد. 27 او دربارۀ عیسی چیز_هایی شنیده بود و به همین دلیل از میان جمعیت گذشت و پشت سر عیسی ایستاد. 28 او با خود گفت: «حتی اگر دست خود را به لباس_های او بزنم، خوب خواهم شد.» 29 پس لباس او را لمس کرد و خونریزی او فوراً قطع شد و در وجود خود احساس کرد، که دردش درمان یافته است. 30 در همان وقت عیسی پی برد که قوه_ای از او صادر شده است. به جمعیت دید و پرسید: «چه کسی لباس مرا لمس کرد؟» 31 شاگردانش به او گفتند: «می_بینی که جمعیت زیادی به تو فشار می_آورند، پس چرا می_پرسی چه کسی لباس مرا لمس کرد؟» 32 عیسی به چهار طرف می_دید تا ببیند چه کسی این کار را کرده است. 33 اما آن زن که درک کرده بود شفا یافته است، با ترس و لرز در برابر عیسی به خاک افتاد و تمام حقیقت را بیان کرد. 34 عیسی به او فرمود: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است، بسلامت برو و برای همیشه از این بلا خلاص شو.» 35 هنوز صحبت عیسی تمام نشده بود، که قاصدانی از خانۀ سرپرست کنیسه آمدند و گفتند: «دخترت مرده است. دیگر چرا استاد را زحمت می_دهی؟» 36 اما عیسی به سخنان آن_ها توجهی نکرد و به سرپرست کنیسه فرمود: «نترس، فقط ایمان داشته باش.» 37 او به کسی جز پِترُس و یعقوب و برادرش یوحنا اجازه نداد که بدنبال او برود. 38 وقتی آنها به خانۀ سرپرست کنیسه رسیدند، جمعیت آشفته_ای را دیدند که با صدای بلند گریه و ناله می_کردند. 39 عیسی وارد منزل شد و به آن_ها فرمود: «این غوغا و شیون برای چیست؟ برای چه گریه می_کنید؟ دختر نمرده است بلکه در خواب است.» 40 اما آن_ها به او خندیدند. عیسی همه را از خانه بیرون کرد و پدر و مادر دختر و همراهان خود را به جایی که دختر بود، برد. 41 و دست دختر را گرفت و فرمود: «طلیتا قومی» یعنی «ای دختر، به تو می_گویم برخیز.» 42 فوراً آن دختر برخاست و مشغول راه رفتن شد. (او دوازده ساله بود.) آن_ها از این کار زیاد حیران شدند، 43 اما عیسی با تأکید به آن_ها امر کرد که این موضوع را به کسی نگویند و از آن_ها خواست که به دختر خوراک بدهند.
1 عیسی آنجا را ترک کرد و به شهر خود آمد، شاگردانش نیز بدنبال او آمدند. 2 در روز سَبَت عیسی در کنیسه شروع به تعلیم دادن کرد. جمعیت زیادی که صحبت_های او را شنیدند با تعجب می_گفتند: «این چیزها را از کجا یاد گرفته است؟ این چه حکمتی است که به او داده شده، که می_تواند چنین معجزاتی را انجام دهد؟ 3 این مگر آن نجار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون نیست؟ مگر خواهران او در بین ما نیستند؟» به این سبب آن_ها از او روی_گردان شدند. 4 عیسی به آن_ها فرمود: «یک نبی در همه جا مورد احترام است، جز در وطن خود و در میان خانوادۀ خویش.» 5 او نتوانست در آنجا هیچ معجزه_ای انجام دهد. فقط دست خود را روی چند بیمار گذاشت و آن_ها را شفا داد 6 و از بی_ایمانی آن_ها در حیرت بود. عیسی برای تعلیم مردم به تمام دهکده_های آن اطراف رفت. 7 بعد دوازده شاگرد خود را فراخواند و آن_ها را دو_دو نفر فرستاد و به آن_ها قدرت داد تا بر ارواح ناپاک پیروز شوند. 8 همچنین به آن_ها امر کرده گفت: «برای سفر به جز یک عصا چیزی برندارید ـ نه نان و نه خورجین و نه پول در کمربندهای خود ـ 9 فقط چپلی به پا کنید و بیش از یک پیراهن نپوشید.» 10 عیسی همچنین به آن_ها گفت: «هرگاه شما را در خانه_ای قبول کنند تا وقتی که در آن شهر هستید در آنجا بمانید 11 و هرجا که شما را قبول نکنند و یا به شما گوش ندهند، از آنجا بروید و گرد پاهای خود را هم برای عبرت آن_ها بتکانید.» 12 پس آن_ها براه افتادند و در همه جا اعلام می_کردند که مردم باید توبه کنند. 13 آن_ها ارواح ناپاک زیادی را بیرون کردند و بیماران بسیاری را با روغن مسح کرده شفا دادند. 14 هیرودیس پادشاه از این جریان باخبر شد، چون شهرت عیسی در همه جا پیچیده بود. بعضی می_گفتند: «یحیای تعمید_دهنده زنده شده است و به همین جهت معجزات بزرگی از او دیده می_شود.» 15 دیگران می_گفتند: «او الیاس است.» عده_ای هم می_گفتند: «او پیامبری مانند سایر پیغمبران است.» 16 اما وقتی هیرودیس این را شنید گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم، او زنده شده است.» 17 هیرودیس به درخواست زن خود هیرودیا امر کرد یحیای تعمید_دهنده را دستگیر کنند و او را در بند نهاده به زندان بیندازند. هیرودیا قبلاً زن فیلیپُس برادر هیرودیس بود. 18 یحیی به هیرودیس گفته بود: «تو نباید با زن برادر خود ازدواج کنی.» 19 هیرودیا این کینه را در دل داشت و می_خواست او را به قتل برساند اما نمی_توانست. 20 هیرودیس از یحیی می_ترسید؛ زیرا می_دانست او مرد راستکار و مقدسی است و به این سبب او را بسیار احترام می_کرد و دوست داشت به سخنان او گوش دهد. هرچند هروقت سخنان او را می_شنید ناراحت می_شد. 21 بالاخره هیرودیا فرصت مناسبی به_دست آورد. هیرودیس در روز تولد خود دعوتی ترتیب داد و وقتی تمام بزرگان و امرا و اشراف جلیل حضور داشتند، 22 دختر هیرودیا وارد مجلس شد و رقصید. هیرودیس و مهمانانش از رقص او بسیار لذت بردند به طوری که پادشاه به دختر گفت: «هرچه بخواهی به تو خواهم داد.» 23 و برایش سوگند یاد کرده گفت: «هرچه از من بخواهی حتی نصف مملکتم را به تو خواهم داد.» 24 دختر بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش جواب داد: «سر یحیای تعمید_دهنده را.» 25 دختر فوراً پیش پادشاه برگشت و گفت: «از تو می_خواهم که در همین ساعت سر یحیای تعمید_دهنده را در داخل یک پطنوس به من بدهی.» 26 پادشاه بسیار متأسف شد، اما بخاطر سوگند خود و به احترام مهمانانش صلاح ندانست که خواهش او را رد کند. 27 پس فوراً جلاد را فرستاد و امر کرد که سر یحیی را بیاورد. جلاد رفت و در زندان سر او را برید 28 و آن را در داخل یک پطنوس آورد و به دختر داد و دختر آن را به مادر خود داد. 29 وقتی این خبر به شاگردان یحیی رسید آن_ها آمدند و جنازۀ او را برداشتند و در مقبره_ای دفن کردند. 30 رسولان پیش عیسی برگشتند و گزارش همه کارها و تعلیمات خود را به عرض او رسانیدند. 31 و چون آمد و رفت مردم آنقدر زیاد بود که آن_ها حتی فرصت غذا خوردن هم نداشتند، عیسی به ایشان فرمود: «خود تان تنها بیایید که بجای خلوتی برویم تا کمی استراحت کنید.» 32 پس آن_ها به تنهایی با کشتی بطرف جای خلوتی رفتند، 33 اما عدۀ زیادی آن_ها را دیدند که آنجا را ترک می_کردند. مردم آن_ها را شناختند و از تمام شهرها از راه خشکی به طرف آن محل دویدند و پیش از آن_ها به آنجا رسیدند. 34 وقتی عیسی به خشکی رسید، جمعیت زیادی را دید و دلش برای آن_ها سوخت چون مثل گوسفندان بی_چوپان بودند. پس به تعلیم آنها شروع کرد و مطالب زیادی بیان کرد. 35 چون نزدیک غروب بود شاگردانش نزد او آمده گفتند: «اینجا بیابان است و روز هم به پایان رسیده است. 36 مردم را رخصت بده تا به مزرعه_ها و دهکده_های اطراف بروند و برای خود شان خوراک بخرند.» 37 اما او جواب داد: «خود تان به آن_ها خوراک بدهید.» آن_ها گفتند: «آیا می_خواهی برویم و تقریباً دوصد دینار نان بخریم تا غذایی به آن_ها بدهیم؟» 38 عیسی از آن_ها پرسید: «چند نان دارید؟ بروید ببینید.» شاگردان تحقیق کردند و گفتند: «پنج نان و دو ماهی.» 39 عیسی امر کرد که شاگردانش مردم را دسته_دسته روی علف_ها بنشانند. 40 مردم در دسته_های صد نفری و پنجاه نفری روی زمین نشستند. 41 بعد عیسی پنج نان و دو ماهی را گرفت، چشم به آسمان دوخت و خدا را شکر نموده نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند. او همچنین آن دو ماهی را میان آن_ها تقسیم کرد. 42 همه خوردند و سیر شدند 43 و شاگردان دوازده سبد پُر از باقی_ماندۀ نان و ماهی جمع کردند. 44 در میان کسانی که از نانها خوردند پنج هزار مرد بودند. 45 بعد از این کار، عیسی فوراً شاگردان خود را سوار کشتی کرد تا پیش از او به بیتسَیدا در آن طرف بحیره بروند تا خودش مردم را رخصت بدهد. 46 پس از آنکه عیسی با مردم خداحافظی کرد، برای دعا به بالای کوهی رفت. 47 وقتی شب شد، کشتی به وسط بحیره رسید و عیسی در ساحل تنها بود. 48 بین ساعت سه و شش صبح بود که دید شاگردانش گرفتار باد مخالف شده و با زحمت زیاد پارو می_زنند. پس قدم زنان در روی آب بطرف آن_ها رفت و می_خواست از کنار آن_ها تیر شود. 49 وقتی شاگردان او را دیدند که روی آب راه می_رود خیال کردند که یک سایه است و فریاد می_زدند، 50 چون همه او را دیده و ترسیده بودند. اما عیسی فورأ صحبت کرده فرمود: «جرأت داشته باشید، من هستم، نترسید.» 51 بعد سوار کشتی شد و باد ایستاد و آن_ها بی_اندازه تعجب کردند. 52 ذهن آن_ها کند شده بود و از موضوع نانها هم چیزی نفهمیده بودند. 53 آن_ها از بحیره گذشتند و به سرزمین جنیسارت رسیده و در آنجا توقف کردند. 54 وقتی از کشتی بیرون آمدند، مردم فوراً عیسی را شناختند 55 و با عجله به تمام آن حدود رفتند و مریضان را بر روی بستر_های شان به جایی که می_شنیدند عیسی بود بردند. 56 به هر شهر و ده و مزرعه_ای که عیسی می_رفت، مردم بیماران خود را به آنجا می_بردند و در سر راه او می_گذاشتند و از او التماس می_کردند که به بیماران اجازه دهد، دامن لباس او را لمس کنند و هرکس که لمس می_کرد شفا می_یافت.
1 پیروان فرقۀ فریسی و بعضی از علمای دین که از اورشلیم آمده بودند، دور عیسی جمع شدند. 2 آن_ها دیدند که بعضی از شاگردان او با دست_های نا_شسته و به اصطلاح «ناپاک» غذا می_خورند. 3 یهودیان و مخصوصاً فریسی ها تا مطابق سنت_های گذشته، دست_های خود را بطرز مخصوصی نمی_شستند، غذا نمی_خوردند. 4 و وقتی از بازار می_آمدند تا خود را نمی_شستند، چیزی نمی_خوردند و بسیاری از رسوم دیگر مانند شستن پیاله_ها و دیگ ها و کاسه_های مسی را رعایت می_کردند. 5 پس فریسی ها و علمای دین از او پرسیدند: «چرا شاگردان تو سنت_های گذشته را رعایت نمی_کنند، بلکه با دست_های ناپاک غذا می_خورند؟» 6 عیسی به ایشان فرمود: «اشعیا دربارۀ شما منافقان چقدر درست پیشگویی نمود وقتی گفت: «این مردم مرا با زبان عبادت می_کنند، اما دل_های شان از من دور است. 7 عبادت آن_ها بی، فایده است، چون راه و رسوم انسانی را بجای فرایض خدا تعلیم می_دهند.» 8 شما احکام خدا را گذاشته و به سنت_های بشری چسپیده_اید.» 9 عیسی همچنین به ایشان فرمود: «شما احکام خدا را با چالاکی یکطرف می_گذارید تا رسوم خود را بجا آورید. 10 مثلاً موسی فرمود: پدر و مادر خود را احترام کن و هر که به پدر و یا مادر خود نا سزا بگوید سزاوار مرگ است. 11 اما شما می_گویید: اگر کسی به پدر و یا مادر خود بگوید، که هرچه باید برای کمک به شما بدهم وقف کار خدا کرده_ام، 12 دیگر اجازه نمی_دهید که برای پدر و یا مادر خود کاری کند. 13 به این ترتیب با انجام رسوم و سنت_هایی که به شما رسیده است، کلام خدا را بی_اثر می_نمایید. شما از این قبیل کارها زیاد می_کنید.» 14 عیسی بار دیگر مردم را پیش خود خواست و به آن_ها فرمود: «همه به من گوش بدهید و این را بفهمید: 15 چیزی نیست که از خارج داخل وجود انسان شود و او را نجس سازد. آنچه آدمی را نجس می_سازد چیزهایی است که از وجود او صادر می_شود. 16 هرکس گوش شنوا دارد بشنود.» 17 وقتی عیسی از پیش مردم به خانه رفت شاگردان دربارۀ این مَثَل از او سؤال کردند. 18 به ایشان فرمود: «آیا شما هم مثل دیگران نادان هستید؟ آیا نمی_دانید هر چیزی که از خارج داخل وجود انسان شود نمی_تواند او را نجس سازد؟ 19 چون به قلب او داخل نمی_شود، بلکه داخل معده_اش می_شود و از آنجا به مبرز می_ریزد.» به این ترتیب عیسی تمام غذا_ها را پاک اعلام کرد. 20 عیسی به سخن خود ادامه داده گفت: «آنچه که آدمی را نجس می_سازد چیزی است که از وجود او صادر می_شود. 21 زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون می_آید: افکار پلید، فساد جنسی، دزدی، آدمکشی، 22 زنا، طمع، خباثت، فریب، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبر و حماقت. 23 این بدی_ها همه از درون سرچشمه می_گیرد و انسان را نجس می_سازد.» 24 بعد از آن عیسی از آنجا براه افتاد و به سرزمین صور رفته به خانه_ای وارد شد و نمی_خواست کسی بفهمد که او در آنجا است، اما نتوانست پنهان بماند. 25 فوراً زنی که دخترش گرفتار روح ناپاک بود از بودن او در آنجا اطلاع یافت و آمده پیش پای عیسی سجده کرد. 26 او که زنی یونانی و از اهالی فینیقیه سوریه بود، از عیسی خواهش کرد که روح ناپاک را از دخترش بیرون کند. 27 عیسی به او فرمود: «بگذار اول فرزندان سیر شوند، درست نیست نان فرزندان را گرفته و پیش سگ_ها بیندازیم.» 28 زن جواب داد: «ای آقا درست است، اما سگ_های خانه نیز از پس مانده_های خوراک فرزندان می_خورند.» 29 عیسی به او فرمود: «برو، بخاطر این جواب روح ناپاک از دخترت بیرون رفته است.» 30 وقتی زن به خانه برگشت، دید که دخترش روی تخت خوابیده و روح ناپاک او را رها کرده است. 31 عیسی از سرزمین صور برگشت و از راه صیدون و دیکاپولس به بحیرۀ جلیل آمد. 32 در آنجا مردی را پیش او آوردند که کر بود و زبانش لکنت داشت. از او درخواست کردند که دست خود را روی آن مرد بگذارد. 33 عیسی آن مرد را دور از جمعیت، به کناری برد و انگشت_های خود را در گوش_های او گذاشت و آب دهان انداخته زبانش را لمس نمود، 34 بعد به آسمان نگاه کرده آهی کشید و گفت: «اِفَتَح» یعنی «باز شو.» 35 فوراً گوش_های آن مرد باز شد و لکنت زبانش از بین رفت و خوب حرف می_زد. 36 عیسی به آنها امر کرد که به کسی چیزی نگویند، اما هرچه او بیشتر ایشان را از این کار باز می_داشت آن_ها بیشتر آن را پخش می_کردند. 37 مردم که بی_اندازه حیران شده بودند، می_گفتند: «او همه کارها را بخوبی انجام داده است ـ کر_ها را شنوا و گنگ_ها را گویا می_کند.»
1 در آن روزها بار دیگر جمعیت زیادی دور عیسی جمع شد و چون غذایی نداشتند عیسی شاگردان را خواست و به ایشان فرمود: 2 «دل من بحال این جمعیت می_سوزد. سه روز است که آن_ها با من هستند و چیزی برای خوردن ندارند. 3 اگر آن_ها را گرسنه به منزل بفرستیم در بین راه از حال خواهند رفت، چون بعضی از آن_ها از راه دور آمده_اند.» 4 شاگردان در جواب گفتند: «چگونه می_توان در این بیابان برای آن_ها غذا تهیه کرد؟» 5 عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» آن_ها جواب دادند: «هفت نان.» 6 پس به مردم امر کرد روی زمین بنشینند. آنگاه هفت نان را گرفت و بعد از شکرگزاری به درگاه خدا نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند، شاگردان نانها را بین مردم تقسیم کردند. 7 همچنین چند ماهی کوچک داشتند. عیسی خدا را برای آن_ها شکر کرد و امر کرد آن_ها را بین مردم تقسیم نمایند. 8 همه خوردند و سیر شدند و هفت سبد پُر از نانهای باقیمانده جمع کردند. 9 آن_ها در حدود چهار هزار نفر بودند. عیسی ایشان را رخصت کرد. 10 پس از آن فوراً با شاگردان خود در کشتی نشست و به منطقۀ دلمانوته رفت. 11 پیروان فرقۀ فریسی پیش عیسی آمده و با او به بحث پرداختند و از روی امتحان از او معجزه_ای آسمانی خواستند. 12 عیسی از دل آهی کشید و فرمود: «چرا مردمان این زمانه به دنبال معجزه هستند؟ بیقین بدانید هیچ معجزه_ای به آنها داده نخواهد شد.» 13 پس از آن عیسی آنها را ترک کرد و دوباره در کشتی نشست و به طرف دیگر بحیره رفت. 14 شاگردان فراموش کرده بودند که با خود نان ببرند و در کشتی بیش از یک نان نداشتند. 15 عیسی به ایشان فرمود: «از خمیرمایۀ فریسی ها و خمیرمایۀ هیرودیس دور باشید و احتیاط کنید.» 16 شاگردان در بین خود بحث کرده گفتند: «چون ما نان نیاورده_ایم، او این را می_گوید.» 17 عیسی می_دانست آن_ها به هم چه می_گویند. پس به ایشان فرمود: «چرا دربارۀ نداشتن نان با هم بحث می_کنید؟ مگر هنوز درک نمی_کنید و نمی_فهمید؟ آیا دل و ذهن شما هنوز کور است؟ 18 شما که هم چشم دارید و هم گوش، آیا نمی_بینید و نمی_شنوید؟ آیا فراموش کرده_اید 19 که چگونه آن پنج نان را بین پنج هزار مرد تقسیم کردم؟ آن موقع چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «دوازده سبد.» 20 عیسی پرسید: «وقتی نان را بین چهار هزار نفر تقسیم کردم چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «هفت سبد.» 21 پس عیسی به ایشان فرمود: «آیا بازهم نمی_فهمید؟» 22 عیسی و شاگردان به بیتسَیدا رسیدند. در آنجا نابینایی را پیش عیسی آوردند و از او خواهش کردند که دست خود را روی آن کور بگذارد. 23 او دست نابینا را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. بعد به چشم_هایش آب دهان مالید و دست_های خود را روی او گذاشت و پرسید: «آیا چیزی می_بینی؟» 24 او به بالا دید و گفت: «مردم را مثل درخت_هایی می_بینم که حرکت می_کنند.» 25 عیسی دوباره دست_های خود را روی چشم_های او گذاشت. آن مرد با دقت دید و شفا یافت و دیگر همه چیز را به خوبی می_دید. 26 عیسی او را به منزل فرستاد و به او فرمود که به آن ده برنگردد. 27 عیسی و شاگردان به دهکده_های اطراف قیصریۀ فیلیپُس رفتند. در بین راه عیسی از شاگردان پرسید: «مردم مرا چه کسی می_دانند؟» 28 آن_ها جواب دادند: «بعضی می_گویند تو یحیای تعمید_دهنده هستی، عده_ای می_گویند تو الیاس و عده_ای هم می_گویند که یکی از انبیاء هستی.» 29 از ایشان پرسید: «به عقیده شما من کیستم؟» پِترُس جواب داد: «تو مسیح هستی.» 30 بعد عیسی به آنها امر کرد که دربارۀ او به هیچ کس چیزی نگویند. 31 آنگاه عیسی به تعلیم ایشان شروع کرد و گفت: «لازم است پسر انسان متحمل رنج_های زیادی شده و بوسیلۀ رهبران و سران کاهنان و علمای دین رد و کشته شود و پس از سه روز زنده گردد.» 32 عیسی این موضوع را بسیار واضع گفت. بطوری که پِترُس او را به گوشه_ای برده ملامت کرد. 33 اما عیسی برگشت و به شاگردان نگاهی کرد و با سرزنش به پِترُس گفت: «از من دور شو، ای شیطان، افکار تو افکار انسانی است نه خدایی.» 34 پس عیسی مردم و همچنین شاگردان خود را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی بخواهد از من پیروی کند، باید خود را فراموش کرده و صلیب خود را بردارد و بدنبال من بیاید. 35 زیرا هرکه بخواهد جان خود را حفظ کند آن را از دست خواهد داد، اما هرکه بخاطر من و انجیل جان خود را فدا کند، آن را نجات خواهد داد. 36 چه فایده دارد که آدم تمام جهان را ببرد اما جان خود را ببازد؟ 37 و انسان چه می_تواند بدهد تا جان خود را باز یابد؟ 38 بنابراین هرکه از من و سخنان من در این زمانۀ گناه_آلود و فاسد عار داشته باشد، پسر انسان هم در وقتی که در جلال پدر خود با فرشتگان مقدس می_آید از او عار خواهد داشت.»
1 او همچنین فرمود: «بیقین بدانید که بعضی از کسانی که در اینجا ایستاده_اند، تا پادشاهی خدا را که با قدرت می_آید نبینند، نخواهند مرد.» 2 شش روز بعد، عیسی پِترُس و یعقوب و یوحنا را برداشت و آن_ها را با خود به کوه بلندی برد. او در آنجا با این شاگردان تنها بود و در حضور آن_ها هیئت او تغییر یافت. 3 و لباس_هایش چنان سفید و درخشان شد، که هیچ کس روی زمین نمی_تواند لباسی را آنقدر پاک بشوید. 4 آنگاه آن_ها الیاس و موسی را دیدند که با عیسی مشغول صحبت بودند. 5 پِترُس به عیسی گفت: «ای استاد، چقدر خوب است که ما در اینجا هستیم. سه سایبان خواهیم ساخت ـ یکی برای تو و یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» 6 او نمی_دانست چه می_گوید، چون بسیار ترسیده بودند. 7 در آن وقت ابری ظاهر شد و بر آن_ها سایه افگند. از آن ابر ندایی آمد که می_گفت: «این است پسر محبوبم، به او گوش فرادهید.» 8 آن_ها فوراً به اطراف دیدند، اما هیچ کس را ندیدند، فقط عیسی با آنها بود. 9 وقتی آن_ها از کوه پایین می_آمدند، عیسی به ایشان امر کرد که دربارۀ آنچه دیده_اند تا زمانی که پسر انسان پس از مرگ زنده نشود، به کسی چیزی نگویند. 10 آنها از این امر اطاعت کردند ولی در بین خود دربارۀ معنی «زنده شدن پس از مرگ» به بحث پرداختند. 11 آن_ها از او پرسیدند: «چرا علمای دین می_گویند که باید اول الیاس بیاید؟» 12 عیسی جواب داد: «بلی، الیاس اول می_آید تا همه چیز را آماده سازد، اما چرا نوشته شده است که پسر انسان باید رنج_های بسیاری را کشیده خوار و حقیر شود؟ 13 به شما می_گویم همانطور که دربارۀ الیاس نوشته شده او آمد و مردم هرچه خواستند با او کردند.» 14 وقتی آن_ها نزد دیگر شاگردان رسیدند جمعیت بزرگی را دیدند که دور آن_ها ایستاده_اند و علمای دین با ایشان مباحثه می_کنند. 15 همین که جمعیت عیسی را دیدند با تعجب فراوان دوان_دوان به استقبال او رفتند و به او سلام دادند. 16 عیسی از ایشان پرسید: «دربارۀ چه چیز با آن_ها بحث می_کنید؟» 17 مردی از میان جمعیت گفت: «ای استاد، من پسرم را پیش تو آوردم. او گرفتار روح ناپاکی شده و نمی_تواند حرف بزند. 18 در هر جا که روح به او حمله می_کند او را به زمین می_اندازد، دهانش کف می_کند، دندان به هم می_ساید و تمام بدنش خشک می_شود. از شاگردان تو درخواست کردم آن را بیرون کنند اما نتوانستند.» 19 عیسی به آن_ها گفت: «شما چقدر بی_ایمان هستید! تا به کی باید با شما باشم و تا چه وقت باید متحمل شما گردم؟ او را پیش من بیاورید.» 20 آن_ها آن پسر را پیش او آوردند. روح به محض این که عیسی را دید، پسر را دچار حمله سختی ساخت. پسر بر زمین افتاد و دهانش کف کرده و دست و پا می_زد. 21 عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که این حالت برای او پیش آمده؟» پدر جواب داد: «از طفلی، 22 بسیاری اوقات این روح او را در آب و آتش می_انداخت بطوری که نزدیک بود او را تلف سازد. اما اگر برایت ممکن است به ما دلسوزی نموده کمک کن.» 23 عیسی فرمود: «اگر بتوانی ایمان بیاوری، برای کسی که ایمان دارد، همه چیز ممکن است.» 24 آن پدر فوراً با صدای بلند گفت: «من ایمان دارم. مرا از بی_ایمانی نجات ده.» 25 وقتی عیسی دید که مردم جمع می_شوند با تندی به روح ناپاک فرمود: «ای روح کر و گنگ، به تو فرمان می_دهم که از او بیرون بیایی و هیچ وقت به او داخل نشوی.» 26 آن روح نعره_ای زد و پسر را به زمین زد و از او بیرون آمد و رنگ آن پسر مانند رنگ مرده شد، بطوری که عده_ای می_گفتند: «او مرده است.» 27 اما عیسی دستش را گرفت و او را بلند کرد و او سر پا ایستاد. 28 عیسی به خانه رفت و شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟» 29 عیسی فرمود: «برای بیرون کردن اینگونه ارواح، وسیله_ای جز دعا وجود ندارد.» 30 عیسی و شاگردان آن ناحیه را ترک کردند و از راه ولایت جلیل به سفر خود ادامه دادند. عیسی نمی_خواست کسی بداند او کجا است 31 زیرا به شاگردان خود تعلیم داده می_گفت که پسر انسان به_دست مردم تسلیم می_شود و آنها او را خواهند کشت ولی سه روز بعد دوباره زنده خواهد شد. 32 اما آن_ها نمی_فهمیدند چه می_گوید و می_ترسیدند از او چیزی بپرسند. 33 آن_ها به کپرناحوم آمدند و وقتی در منزل بودند عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه دربارۀ چه چیزی مباحثه می_کردید؟» 34 آن_ها خاموش ماندند، چون در بین راه صحبت ایشان بر سر این بود که در میان آن_ها چه کسی بزرگتر است. 35 او نشست و دوازده حواری را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی می_خواهد اول شود، باید خود را آخرین و غلام همه سازد.» 36 سپس کودکی را گرفت و او را در برابر همه قرار داد و بعد او را در آغوش گرفته فرمود: 37 «هر که یکی از این کودکان را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است و هرکه مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستندۀ مرا پذیرفته است.» 38 یوحنا عرض کرد: «ای استاد، ما مردی را دیدیم که ارواح ناپاک را با ذکر نام تو بیرون می_کرد، اما چون از ما نبود، کوشش کردیم مانع او شویم.» 39 عیسی فرمود: «مانع کار او نشوید، زیرا هرکه با ذکر نام من معجزه_ای بکند، نمی_تواند در همان دم از من بد بگوید. 40 چون هرکه برضد ما نباشد با ماست. 41 بیقین بدانید هرکه به شما بخاطر اینکه پیروان مسیح هستید، جامی آب بدهد به هیچ وجه بی_اجر نخواهد ماند. 42 اما هرکسی یکی از این کوچکان را که به من ایمان دارند گمراه سازد، برای او بهتر است که با سنگ آسیابی بدور گردنش به بحر انداخته شود. 43 پس اگر دستت باعث گمراهی تو می_شود، آن را ببر، زیرا بهتر است بدون دست به زندگی راه یابی از اینکه با دو دست به جهنم بیافتی یعنی به آتشی که خاموشی نمی_پذیرد. 44 جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نشود. 45 و اگر پایت تو را گمراه کند، آن را ببر زیرا بهتر است که لنگ به زندگی راه یابی از اینکه با دو پا به جهنم انداخته شوی. 46 جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نشود. 47 و اگر چشمت تو را منحرف سازد آن را بکش، زیرا بهتر است که با یک چشم وارد پادشاهی خدا شوی از این که با دو چشم به جهنم بیافتی 48 جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نشود، 49 چون همه با آتش نمکین می_شوند. 50 نمک چیز خوبی است، اما اگر مزۀ خود را از دست بدهد، دیگر به چه وسیله می_تواند مزۀ خود را باز یابد؟ پس شما نیز در خود نمک داشته باشید و با یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنید.»
1 عیسی از آنجا براه افتاد و به سرزمین یهودیه و به جانب شرقی دریای اُردن رفت. باز هم جمعیتی به دور او جمع شد و او به عادت همیشگی خود به تعلیم آنها شروع کرد. 2 عده_ای از پیروان فرقۀ فریسی پیش او آمدند و برای امتحان از او پرسیدند: «آیا مرد اجازه دارد که زن خود را طلاق بدهد؟» 3 عیسی در جواب آن_ها پرسید: «موسی در این باره چه امر کرده است؟» 4 آن_ها جواب دادند: «موسی اجازه داده است که مرد با دادن طلاق_نامه به زن خود از او جدا شود.» 5 عیسی به ایشان فرمود: «بخاطر سنگدلی شما بود که موسی این اجازه را به شما داد. 6 وگرنه خدا از اول خلقت، انسان را به صورت مرد و زن آفرید. 7 به این دلیل مرد، پدر و مادر خود را ترک می_کند و به زن خود می_پیوندد 8 و این دو یک تن واحد می_شوند. یعنی دیگر آن_ها دو نفر نیستند، بلکه یک تن می_باشند. 9 آنچه را خدا به هم پیوسته است، انسان نباید جدا سازد.» 10 در منزل، شاگردان بازهم دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند. 11 او به ایشان فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و با زنی دیگر ازدواج کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است. 12 همینطور اگر زنی از شوهر خود جدا شود و با مرد دیگری ازدواج کند مرتکب زنا شده است.» 13 کودکان را پیش عیسی می_آوردند تا بر آن_ها دست بگذارد ولی شاگردان، آن_ها را سرزنش می_کردند 14 وقتی عیسی این را دید ناراحت شده به ایشان فرمود: «بگذارید کودکان پیش من بیایند، مانع آن_ها نشوید چون پادشاهی خدا به چنین کسانی تعلق دارد. 15 بیقین بدانید که اگر کسی پادشاهی خدا را مانند کودک نپذیرد، هیچ_وقت وارد آن نخواهد شد.» 16 سپس عیسی کودکان را در آغوش گرفت و دست بر آنها گذاشته برای شان دعای خیر کرد. 17 وقتی عیسی عازم سفر شد، شخصی دوان_دوان آمده در برابر او زانو زد و عرض کرد: «ای استاد نیکو، من برای به_دست آوردن زندگی ابدی چه باید بکنم؟» 18 عیسی به او فرمود: «چرا مرا نیکو می_گویی؟ هیچ کس جز خدا نیکو نیست. 19 احکام را می_دانی ـ قتل نکن، زنا نکن، دزدی نکن، شهادت نادرست نده، تقلب نکن، پدر و مادر خود را احترام کن.» 20 آن شخص در جواب گفت: «ای استاد، من از جوانی همۀ اینها را رعایت کرده_ام.» 21 عیسی با محبت به او نگاه کرده فرمود: «یک چیز کم داری، برو آنچه داری بفروش و به فقرا بده که در عالم بالا گنجی خواهی داشت و بعد بیا و از من پیروی کن.» 22 آن شخص چون صاحب ثروت فراوان بود، با چهره_ای محزون و با ناراحتی از آنجا رفت. 23 عیسی به چهار طرف دید و به شاگردان فرمود: «چه مشکل است ورود توانگران به پادشاهی خدا!» 24 شاگردان از سخنان او تعجب کردند، اما عیسی باز هم به آنها فرمود: «ای فرزندان، داخل شدن به پادشاهی خدا چقدر مشکل است! 25 گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از داخل شدن شخص توانگر به پادشاهی خدا.» 26 آنها بی_اندازه تعجب کرده و به یکدیگر می_گفتند: «پس چه کسی می_تواند نجات یابد؟» 27 عیسی به آنها دید و فرمود: «برای انسان غیرممکن است، اما نه برای خدا، زیرا برای خدا همه چیز امکان دارد.» 28 پِترُس در جواب عیسی شروع به صحبت کرده گفت: «ببین، ما از همه چیز خود دست کشیده و پیرو تو شده_ایم.» 29 عیسی فرمود: «بیقین بدانید که هرکس بخاطر من و انجیل، خانه و یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان و املاک خود را ترک نماید، 30 در این دنیا صد برابر خانه و برادر و خواهر، مادر و فرزندان و املاک ـ و همچنین رنج_ها ـ و در آخرت زندگی ابدی نصیب او خواهد شد. 31 اما بسیاری از آنها که اکنون اولین هستند آخرین خواهند شد و بسیاری هم که آخرین هستند اولین خواهند شد.» 32 عیسی و شاگردان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش شاگردان حرکت می_کرد. شاگردان حیران بودند و کسانی که از عقب آن_ها می_آمدند بسیار می_ترسیدند. عیسی دوازده شاگرد خود را به کناری برد و دربارۀ آنچه که می_باید برایش واقع شود با آن_ها شروع به صحبت کرد 33 و به آن_ها فرمود: «ما اکنون به اورشلیم می_رویم و پسر انسان به دست سران کاهنان و علمای دین سپرده خواهد شد. آن_ها او را محکوم به مرگ خواهند کرد و به دست بیگانگان خواهند سپرد. 34 آن_ها او را مسخره خواهند نمود و به رویش آب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند کشت، اما پس از سه روز دوباره زنده خواهد شد.» 35 یعقوب و یوحنا ـ پسران زَبدی ـ پیش عیسی آمده گفتند: «ای استاد، ما می_خواهیم که آنچه که از تو درخواست می_کنیم برای ما انجام دهی.» 36 به ایشان گفت: «چه می_خواهید برای تان بکنم؟» 37 آن_ها جواب دادند: «به ما اجازه بده تا در جلال تو یکی در دست راست و دیگری در دست چپ تو بنشینیم.» 38 عیسی به ایشان فرمود: «شما نمی_فهمید چه می_خواهید. آیا می_توانید از پیاله_ای که من می_نوشم، بنوشید و یا تعمیدی را که من می_گیرم، بگیرید؟» 39 آن_ها جواب دادند: «می توانیم.» عیسی فرمود: «از پیاله_ای که من می_نوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من می_گیرم، خواهید گرفت، 40 اما نشستن در دست راست و یا چپ من با من نیست. این به کسانی تعلق دارد که از پیش برای شان تعیین شده است.» 41 وقتی ده شاگرد دیگر این را شنیدند از یعقوب و یوحنا دلگیر شدند. 42 عیسی ایشان را پیش خود خواست و فرمود: «می_دانید که در بین مردم کسانی که فرمانروا محسوب می_شوند، بر زیر_دستان خود فرمانروایی می_کنند و بزرگان شان نیز بر آن_ها ریاست می_نمایند. 43 ولی در بین شما نباید چنین باشد؛ بلکه هرکه می_خواهد در میان شما بزرگ شود، باید خادم شما باشد 44 و هرکه می_خواهد اول شود، باید غلام همه باشد. 45 چون پسر انسان نیامده است تا خدمت شود، بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.» 46 آن_ها به شهر اریحا رسیدند و وقتی عیسی همرای شاگردان خود و جمعیت بزرگی از شهر بیرون می_رفت، یک گدای نابینا به نام بارتیماؤس ـ پسر تیماؤس ـ در کنار راه نشسته بود. 47 وقتی شنید که عیسی ناصری است، شروع به فریاد کرد و گفت: «ای عیسی، پسر داود، بر من رحم کن.» 48 عدۀ زیادی او را سرزنش کردند و از او خواستند تا خاموش شود. ولی او هرچه بلندتر فریاد می_کرد: «ای پسر داود، بر من رحم کن.» 49 عیسی ایستاد و فرمود: «به او بگویید اینجا بیاید.» آن_ها آن کور را صدا کردند و به او گفتند: «خوشحال باش، برخیز، تو را می_خواهد.» 50 بارتیماؤس فوراً ردای خود را به کناری انداخت و از جای خود بلند شد و پیش عیسی آمد. 51 عیسی به او فرمود: «چه می_خواهی برایت بکنم؟» آن کور عرض کرد: «ای استاد، می_خواهم بار دیگر بینا شوم.» 52 عیسی به او فرمود: «برو، ایمانت تو را شفا داده است.» او فوراً بینایی خود را بازیافت و به دنبال عیسی براه افتاد.
1 وقتی به بیت_فاجی و بیت_عنیا در کوه زیتون که نزدیک اورشلیم است رسیدند، عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد 2 و به آن_ها چنین امر کرد: «به دهکدۀ روبرو بروید. همین که وارد آن شدید کره الاغی را در آنجا بسته خواهید دید، که هنوز کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید. 3 اگر کسی پرسید: چرا آن را باز می_کنید؟ بگویید: خداوند آن را به کار دارد و او بدون تأخیر آن را به اینجا خواهد فرستاد.» 4 آن دو نفر رفتند و در کوچه_ای کره الاغی را دیدند که پیش دری بسته شده بود، آن را باز کردند. 5 بعضی از کسانی که در آنجا ایستاده بودند، به آن_ها گفتند: «چرا این کره الاغ را باز می_کنید؟» 6 آن_ها همانطور که عیسی به ایشان فرموده بود، جواب دادند و کسی مانع ایشان نشد. 7 کره الاغ را پیش عیسی آوردند و لباس_های خود را روی آن انداختند و او سوار شد. 8 عدۀ زیادی از مردم لباس_های خود را دم راه عیسی انداختند و عده_ای هم از مزارع اطراف شاخ و برگ درختان را بریده دَم راه او می_گسترانیدند. 9 کسانی که از پیشا پیش او می_رفتند و هم آنانی که از دنبال آن_ها می_آمدند با فریاد می_گفتند: «مبارک باد آن کسی که به نام خداوند می_آید. 10 فرخنده باد پادشاهی پدر ما داود که در حال آمدن است، هوشیعانا از عرش برین.» 11 عیسی وارد اورشلیم شد و به عبادتگاه رفت. در آنجا همه چیز را از نظر گذرانید. اما چون ناوقت بود با آن دوازده حواری به بیت_عنیا رفت. 12 روز بعد وقتی آن_ها از بیت_عنیا بیرون آمدند در بین راه عیسی گرسنه شد. 13 از دور درخت انجیر پُر_برگی دید و رفت تا ببیند آیا می_تواند چیزی در آن پیدا کند. وقتی به آن رسید جز برگ چیزی ندید، چون هنوز فصل انجیر نبود. 14 پس به درخت فرمود: «دیگر کسی از میوۀ تو نخواهد خورد.» و شاگردانش این را شنیدند. 15 آن_ها به اورشلیم آمدند و عیسی داخل عبادتگاه شد و به بیرون راندن فروشندگان و خریداران از عبادتگاه پرداخت. میزهای صرافان و چوکی_های کبوتر فروشان را بهم ریخت 16 و به کسی اجازه نمی_داد که برای بردن اموال از صحن عبادتگاه عبور کند. 17 او به مردم تعلیم می_داد و می_گفت: «آیا نوشته نشده است: خانۀ من جای عبادت برای جمیع ملتها خواهد بود؟ اما شما آن را کمینگاه دزدان ساخته_اید.» 18 سران کاهنان و علمای دین که این را شنیدند، خواستند راهی برای از بین بردن او پیدا کنند. آن_ها از او می_ترسیدند، چون همۀ مردم از تعالیم او حیران بودند. 19 در غروب آن روز عیسی و شاگردان از شهر بیرون رفتند. 20 صبح روز بعد در بین راه آن_ها دیدند که آن درخت انجیر از ریشه خشک شده است. 21 پِترُس موضوع را بیاد آورد و گفت: «ای استاد، ببین، درخت انجیری را که نفرین کردی خشک شده است.» 22 عیسی در جواب آن_ها گفت: «به خدا ایمان داشته باشید 23 و بیقین بدانید اگر کسی به این کوه بگوید: حرکت کن و به بحر پرتاب شو و شک و شبهه_ای به دل راه ندهد، بلکه ایمان داشته باشد که هر چه بگوید می_شود، برای او چنان خواهد شد. 24 بنابراین به شما می_گویم: بیقین بدانید که آنچه را که در دعا طلب می_کنید خواهید یافت و به شما داده خواهد شد. 25 وقتی برای دعا می_ایستید اگر از کسی شکایتی دارید، او را ببخشید تا پدر آسمانی شما هم خطایای شما را ببخشد. 26 اما اگر شما دیگران را نبخشید، پدر آسمانی شما هم خطایای شما را نخواهد بخشید.» 27 آن_ها بار دیگر به اورشلیم آمدند. وقتی عیسی در عبادتگاه قدم می_زد، سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم پیش او آمدند 28 و از او پرسیدند: «به چه اختیاری این کارها را می_کنی؟ چه کسی به تو اختیار انجام چنین کارهایی را داده است؟» 29 عیسی به ایشان فرمود: «من هم از شما سؤالی دارم اگر جواب دادید، به شما خواهم گفت که به چه اختیاری این کارها را می_کنم. 30 آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود، یا از جانب بشر؟ به من جواب بدهید.» 31 آن_ها بین خود بحث کرده گفتند، اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت، پس چرا به او ایمان نیاوردید؟ 32 اما اگر بگوییم از جانب بشر بود ... (آن_ها از مردم می_ترسیدند، چون همه یحیی را پیغمبر می_دانستند.) 33 از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمی_دانیم.» عیسی به ایشان گفت: «پس من هم نمی_گویم به چه اختیاری این کارها را می_کنم.»
1 عیسی به سخن خود ادامه داده و در قالب مَثَل به ایشان گفت: «مردی تاکستانی احداث کرد و دور آن دیواری کشید. در داخل آن چرخُشتی برای گرفتن آب انگور کند و یک برج هم برای آن ساخت، بعد آن را به باغبانان سپرد و خود به سفر رفت. 2 در موسم انگور، غلامی را پیش باغبانان فرستاد تا حصه خود را از حاصل تاکستان بگیرد. 3 اما آن_ها آن غلام را گرفته لت و کوب کردند و دست خالی بازگردانیدند. 4 صاحب تاکستان غلام دیگری نزد ایشان فرستاد. او را هم سنگسار کردند و سرش را شکستند و با بی_احترامی برگردانیدند. 5 باز غلام دیگری فرستاد، او را هم کشتند. بسیاری از کسان دیگر را نیز همینطور، بعضی را زدند و بعضی را کشتند. 6 صاحب باغ فقط یک نفر دیگر داشت که بفرستد و آن هم پسر عزیز خودش بود، آخر او را فرستاد و پیش خود گفت: «آن_ها احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.» 7 اما باغبانان به یکدیگر گفتند: «این وارث است، بیایید او را بکشیم تا ملک او از ما شود.» 8 پس پسر را گرفتند و او را کشتند و از تاکستان بیرون انداختند. 9 صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ او می_آید این باغبان را می_کشد و تاکستان را به دیگران واگذار می_کند. 10 مگر در کلام خدا نخوانده_اید: «آن سنگی که معماران رد کردند، به صورت سنگ اصلی بنا درآمده است، 11 این کار خداوند است و به چشم ما عجیب می_نماید!»» 12 رهبران یهود خواستند عیسی را دستگیر کنند، چون فهمیدند روی سخن او با آن_ها بود، اما از مردم می_ترسیدند. پس او را ترک کردند و رفتند. 13 عده_ای از پیروان فرقۀ فریسی و طرفداران هیرودیس فرستاده شدند تا عیسی را با سؤالات خویش به دام بیندازند. 14 آن_ها نزد او آمده گفتند: «ای استاد، می_دانیم که تو شخص درستی هستی و از کسی طرفداری نمی_کنی، چون به ظاهر اشخاص نگاه نمی_کنی بلکه با راستی راه خدا را تعلیم می_دهی. آیا دادن مالیات به امپراطور روم جایز است یا نه؟ آیا باید مالیات بدهیم یا نه؟» 15 عیسی به دسیسۀ ایشان پی برد و فرمود: «چرا مرا امتحان می_کنید؟ یک سکۀ نقره بیاورید تا ببینم.» 16 آن_ها برایش آوردند. او به ایشان فرمود: «نقش و عنوان چه کسی روی آن است؟» جواب دادند: «نقش و عنوان امپراطور.» 17 پس عیسی فرمود: «بسیار خوب، آنچه را از امپراطور است به امپراطور و آنچه را از خداست به خدا بدهید.» و آنها از سخنان او تعجب کردند. 18 بعد پیروان فرقۀ صدوقی پیش او آمدند. (این فرقه معتقد بودند که پس از مرگ رستاخیزی وجود ندارد.) آن_ها از عیسی پرسیدند: 19 «ای استاد، موسی برای ما نوشته است اگر مردی بمیرد و زنش بدون اولاد باشد برادرش مجبور است، آن زن را بگیرد تا برای او فرزندانی بیاورد. 20 هفت برادر بودند، اولی زنی گرفت و بدون اولاد مرد، 21 بعد دومی آن زن را گرفت و او هم بی_اولاد مرد. همینطور سومی. 22 تا بالاخره هر هفت نفر مردند و هیچ اولادی بجا نگذاشتند. بعد از همه آن زن هم مرد. 23 در روز رستاخیز وقتی آن_ها دوباره زنده می_شوند او زن کدام یک از آن_ها خواهد بود؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج کردند.» 24 عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراهی شما به این علت نیست که نه از کلام خدا خبر دارید و نه از قدرت خدا! 25 وقتی انسان از عالم مردگان قیام می_کند، دیگر نه زن می_گیرد و نه شوهر می_کند، بلکه مانند فرشتگان آسمانی است. 26 و اما دربارۀ قیامت مردگان، مگر تا بحال در کتاب موسی در داستان بوتۀ سوزان نخوانده_اید که خدا چطور با او صحبت کرد و فرمود: «من خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.» 27 خدا، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان است. شما سخت گمراه هستید.» 28 یکی از علمای دین که بحث آنها را شنید و پی برد که عیسی جواب عالی به آن_ها داده است، پیش آمد و پرسید: «مهمترین حکم شریعت کدام است؟» 29 عیسی جواب داد: «اول این است: ای اسرائیل بشنو، خداوند، خدای ما، خداوند یکتا است 30 و خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام ذهن و تمام قوّت خود دوست بدار. 31 و دوم این است: همسایه_ات را مانند خود محبت نما. هیچ حکمی بزرگتر از این دو وجود ندارد.» 32 آن شخص به او گفت: «ای استاد، درست است، حقیقت را فرمودی ـ خدا یکی است و به جز او خدایی نیست 33 و دوست داشتن او با تمامی دل و تمام عقل و تمام قدرت و دوست داشتن همسایه مثل خود از همۀ هدایای سوختنی و قربانی_ها بالا_تر است.» 34 وقتی عیسی دید که جوابی عاقلانه داده است، به او فرمود: «تو از پادشاهی خدا دور نیستی.» بعد از آن دیگر کسی جرأت نمی_کرد از عیسی سؤالی بکند. 35 عیسی ضمن تعالیم خود در عبادتگاه چنین گفت: «علمای دین چطور می_توانند بگویند که مسیح، پسر داود است؟ 36 در حالی که خود داود با الهام روح_القدس گفت: «خداوند به خداوند من گفت: در دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.» 37 پس وقتی خود داود او را خداوند می_خواند، چطور او می_تواند پسر داود باشد؟» جمعیت کثیری با علاقه به سخنان او گوش می_دادند. 38 عیسی در ضمن تعالیم خود به آن_ها فرمود: «از علمای دین که دوست دارند، با چپن_های دراز بیایند و بروند و علاقه شدیدی به سلام_های احترام_آمیز دیگران در بازار_ها دارند احتیاط کنید. 39 آن_ها بهترین جاها را در کنیسه_ها، و صدر مجالس را در مهمانی_ها اشغال می_کنند، 40 مال بیوه زنان را می_خورند و محض خودنمایی دعای خود را طول می_دهند. جزای آن_ها سخت_تر خواهد بود.» 41 عیسی در برابر صندوق بیت_المال عبادتگاه نشسته بود و می_دید که چگونه اشخاص به آن صندوق پول می_انداختند. بسیاری از دولتمندان پول_های زیادی دادند. 42 بیوه زن فقیری هم آمد و دو سکه که تقریباً دو روپیه می_شد در صندوق انداخت. 43 عیسی شاگردان خود را پیش خود خواند و فرمود: «بیقین بدانید که این بیوه زن فقیر بیش از همۀ کسانی که در صندوق پول انداختند، پول داده است. 44 چون آن_ها از آنچه که برای آن مصرفی نداشتند دادند، اما او با وجود تنگدستی، هرچه داشت یعنی تمام دارایی خود را داد.»
1 وقتی عیسی از عبادتگاه خارج می_شد یکی از شاگردان به او گفت: «ای استاد، این سنگها و ساختمان_های بزرگ را ببین.» 2 عیسی به او فرمود: «این ساختمان_های بزرگ را می_بینی؟ هیچ_یک از سنگ_های آن روی سنگ دیگری باقی نخواهد ماند، بلکه همه زیر و رو خواهد شد.» 3 وقتی عیسی در کوه زیتون روبروی عبادتگاه نشسته بود، پِترُس و یعقوب و یوحنا و اندریاس به طور خصوصی به او گفتند: 4 «به ما بگو این در چه وقت واقع خواهد شد؟ علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟» 5 عیسی در جواب آن_ها فرمود: «متوجه باشید که کسی شما را گمراه نکند. 6 بسیاری به نام من آمده خواهند گفت: «من او هستم» و مردم زیادی را گمراه خواهند ساخت. 7 وقتی صدای جنگها را از نزدیک بشنوید و یا اخبار جنگها در جاهای دور به گوش تان برسد هراسان نشوید. این چیزها باید واقع شود. اما هنوز آخر کار نیست. 8 ملتی با ملتی دیگر و مملکتی با مملکت دیگر جنگ خواهد کرد و در جاهای بسیار، زلزله_ها روی می_دهد و خشکسالی خواهد شد. این چیزها علائم شروع دردی مانند درد زایمان است. 9 اما متوجه خود تان باشید، شما را برای محاکمه به شورا_ها خواهند کشانید و در کنیسه_ها تازیانه خواهند زد. به خاطر من شما را به حضور حکمرانان و پادشاهان خواهند برد تا در مقابل آن_ها شهادت دهید. 10 اول باید انجیل به تمام ملتها برسد. 11 پس وقتی شما را دستگیر می_کنند و تسلیم می_نمایند پیش از پیش ناراحت نشوید که چه بگویید، بلکه آنچه در آن ساعت بوسیلۀ روح_القدس به شما گفته می_شود همان را بگویید، چون اوست که سخن می_گوید، نه شما. 12 برادر، برادر را تسلیم مرگ خواهد کرد و پدر، پسر را، فرزندان برضد والدین خود قیام خواهند کرد و آنها را به کشتن خواهند داد. 13 همۀ مردم بخاطر این که نام من بر شماست از شما روی_گردان خواهند شد. اما هرکه تا به آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت. 14 اما هرگاه آن «مکروه ویرانگر» را در جایی که نباید باشد، برقرار ببینید (خواننده خوب دقت کند) کسانی که در یهودیه هستند به کوه_ها فرار کنند. 15 اگر کسی در پشت بام خانه است، نباید برای بردن چیزی پایین بیاید و وارد خانه شود. 16 و اگر در مزرعه است، نباید برای برداشتن لباس برگردد. 17 آن روزها برای زنان حامله و یا شیرده چقدر وحشتناک خواهد بود! 18 دعا کنید که این چیزها در زمستان پیش نیاید 19 زیرا در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد نمود، که از زمانی که خدا دنیا را آفرید تا بحال، مثل آن دیده نشده و دیگر هم دیده نخواهد شد. 20 اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی_کرد، هیچ جانداری جان سالم بدر نمی_برد، اما بخاطر برگزیدگان خود آن روزها را کوتاه کرده است. 21 پس اگر کسی به شما بگوید: «ببین مسیح این جا و یا آن جاست» باور نکنید. 22 مسیح_ها و انبیای دروغین ظهور خواهند کرد و چنان علامات و معجزاتی خواهند نمود، که اگر ممکن باشد برگزیدگان خدا را گمراه کنند. 23 متوجه باشید من شما را از همۀ این چیزها قبلاً باخبر کرده_ام. 24 اما در آن روزها بعد از آن مصیبت_ها، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نخواهد درخشید. 25 ستاره_ها از آسمان فرو خواهند ریخت و نیروهای آسمان متزلزل خواهند شد. 26 آن وقت پسر انسان را خواهند دید که با قدرت عظیم و جاه و جلال، بر ابر_ها می_آید. 27 او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگان خود را در چهار گوشۀ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع خواهد کرد. 28 از درخت انجیر درس بگیرید: وقتی شاخه_هایش سبز و شاداب می_شوند و برگ می_آورند، می_دانید که تابستان نزدیک است. 29 به همان طریق وقتی وقوع این چیزها را ببینید مطمئن باشید که نزدیک بلکه در آستانه در است. 30 بیقین بدانید پیش از این که زندگی این نسل بسر آید، همۀ این امور واقع خواهد شد. 31 آسمان و زمین از بین خواهند رفت، اما سخنان من هرگز از بین نخواهند رفت. 32 اما از آن روز و ساعت هیچ کس خبر ندارد، نه فرشتگان آسمان و نه پسر، فقط پدر از آن آگاه است. 33 هوشیار و آگاه باشید، شما نمی_دانید آن زمان چه وقتی می_آید. 34 آمدن آن روز، مانند شخصی است که به سفر رفته و خانه خود را به خادمان سپرده است تا هرکس کار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است که گوش به زنگ باشد. 35 پس بیدار باشید چون نمی_دانید که صاحب خانه کی می_آید، شب یا نصف شب، وقت سحر یا سپیده_دَم. 36 مبادا او ناگهان بیاید و شما را در خواب ببیند. 37 آنچه را به شما می_گویم، به همه می_گویم: بیدار باشید.»
1 دو روز به عید فِصَح و عید فطیر مانده بود. سران کاهنان و علمای دین می_خواستند عیسی را مخفیانه دستگیر کرده و به قتل برسانند. 2 آن_ها می_گفتند: «این کار را در ایام عید نباید کرد مبادا مردم آشوب کنند.» 3 وقتی عیسی در بیت_عنیا در خانۀ شمعون جذامی بر سر دسترخوان نشسته بود، زنی با گلابدانی از سنگ مرمر، که پُر از عطر گران_قیمت سنبل خالص بود، وارد شد و گلابدان را شکست و عطر را بر سر عیسی ریخت. 4 بعضی از حاضران با عصبانیت به یکدیگر گفتند: «چرا باید این عطر این طور تلف شود؟ 5 می_شد آن را به بیش از سیصد سکۀ نقره فروخت و پولش را به فقرا داد.» آن_ها با خشونت به آن زن اعتراض کردند. 6 اما عیسی فرمود: «با او کاری نداشته باشید، چرا او را ناراحت می_کنید؟ او کار خوبی برای من کرده است. 7 فقرا همیشه در بین شما خواهند بود و هر وقت بخواهید می_توانید به آن_ها کمک کنید. اما مرا همیشه نخواهید داشت. 8 او آنچه از دستش بر_می_آمد برای من کرد و با این عمل بدن مرا پیش از وقت برای دفن آماده کرده است. 9 بیقین بدانید در هر جای عالم که انجیل اعلام شود آنچه او کرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.» 10 بعد از آن یهودای اسخریوطی، که یکی از آن دوازده حواری بود، پیش سران کاهنان رفت تا عیسی را به آن_ها تسلیم نماید. 11 آن_ها وقتی این را شنیدند خوشحال شدند و به او وعدۀ پول دادند. یهودا بدنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم کند. 12 در اولین روز عید فطیر، یعنی در وقتی که قربانی عید را ذبح می_کردند، شاگردان به عیسی گفتند: «در کجا می_خواهی نان فِصَح را برای تو آماده کنیم؟» 13 عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده به آن_ها گفت: «به داخل شهر بروید و در آنجا مردی را خواهید دید که کوزۀ آبی می_برد. به دنبال او بروید 14 و به هرجا که وارد شد، شما به صاحبخانه بگویید: «استاد می_گوید آن اطاقی که من با شاگردانم نان عید فِصَح را در آنجا خواهیم خورد کجاست؟» 15 او اطاق بزرگ و فرش شده را در منزل دوم به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.» 16 شاگردان به شهر رفتند و همه چیز را آنطوری که او فرموده بود مشاهده کردند و به این ترتیب تدارک فِصَح را دیدند. 17 وقتی شب شد، عیسی با آن دوازده حواری به آنجا آمد. 18 موقعی که آن_ها سر دسترخوان نشسته و مشغول خوردن غذا بودند، عیسی به آن_ها فرمود: «بیقین بدانید که یکی از شما که با من غذا می_خورد، مرا تسلیم خواهد کرد.» 19 آن_ها محزون شدند و یک به یک از او پرسیدند: «آیا آن شخص من هستم؟» 20 عیسی فرمود: «یکی از شما دوازده نفر است که با من همکاسه می_باشد. 21 البته پسر انسان همان سرنوشتی را خواهد داشت که در کلام خدا برای او تعیین شده است، اما وای به حال کسی که پسر انسان به دست او تسلیم می_شود. برای آن شخص بهتر می_بود، که اصلاً بدنیا نمی_آمد.» 22 در موقع شام عیسی نان را گرفت و پس از شکرگزاری آن را پاره کرد و به شاگردان داد و به آن_ها فرمود: «بگیرید، این بدن من است.» 23 بعد پیاله را گرفت و پس از شکرگزاری به آن_ها داد و همه از آن خوردند. 24 عیسی فرمود: «این است خون من در عهد و پیمان نو که برای بسیاری ریخته می_شود. 25 بیقین بدانید که دیگر از میوۀ تاک نخواهم خورد تا آن روزی که در پادشاهی خدا آن را تازه بخورم.» 26 بعد از خواندن سرود عید فِصَح، آن_ها به کوه زیتون رفتند. 27 عیسی به شاگردان فرمود: «همۀ شما از من روی_گردان خواهید شد، چون نوشته شده است: «چوپان را خواهم زد و گوسفندان پراگنده خواهند شد.» 28 اما بعد از آنکه دوباره زنده شوم، قبل از شما به جلیل خواهم رفت.» 29 پِترُس به عیسی گفت: «حتی اگر همه تو را ترک کنند، من ترک نخواهم کرد.» 30 عیسی به او فرمود: «بیقین بدان که امروز و همین امشب پیش از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه مرتبه خواهی گفت که مرا نمی_شناسی.» 31 اما او با اصرار جواب داد: «حتی اگر لازم شود که با تو بمیرم، هرگز نخواهم گفت که تو را نمی_شناسم.» دیگران هم همین را گفتند. 32 وقتی به محلی به نام جِتسیمانی رسیدند، عیسی به شاگردان فرمود: «وقتی من دعا می_کنم شما در اینجا بنشینید.» 33 و بعد پِترُس و یعقوب و یوحنا را با خود برد. عیسی که بسیار پریشان و دلتنگ شده بود 34 به ایشان فرمود: «از شدت غم و اندوه نزدیک به مرگ هستم، شما اینجا بمانید و بیدار باشید.» 35 عیسی کمی از آنجا دور شد و بروی زمین افتاده دعا کرد، که اگر ممکن باشد آن ساعت پُر درد و رنج نصیب او نشود. 36 پس گفت: «ای پدر، همه چیز برای تو ممکن است، این پیاله را از من دور ساز، اما نه به خواست من بلکه به ارادۀ تو.» 37 عیسی برگشت و ایشان را در خواب دید، پس به پِترُس گفت: «ای شمعون، خواب هستی؟ آیا نمی_توانستی یک ساعت بیدار بمانی؟ 38 بیدار باشید و دعا کنید تا از وسوسه_ها به دور بمانید. روح می_خواهد اما جسم ناتوان است.» 39 عیسی بار دیگر رفت و همان دعا را کرد. 40 وقتی برگشت باز هم آن_ها را در خواب دید، آن_ها گیج خواب بودند و نمی_دانستند چه جوابی به او بدهند. 41 عیسی بار سوم آمد و به ایشان فرمود: «آیا باز هم در خواب و در استراحت هستید؟ بس است! ساعتِ که رسیدنی بود رسید، اکنون پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم می_شود. 42 برخیزید برویم، آنکه مرا تسلیم می_کند حالا می_رسد.» 43 او هنوز صحبت می_کرد که ناگهان یهودا، یکی از آن دوازده حواری، همراه با جمعیتی که همه با شمشیر و چوب مسلح بودند، از طرف سران کاهنان و علمای دین و بزرگان قوم به آنجا رسیدند. 44 تسلیم_کنندۀ او به آنها علامتی داده و گفته بود: «کسی را که می_بوسم همان شخص است، او را بگیرید و با مراقبت کامل ببرید.» 45 پس همینکه یهودا به آنجا رسید فوراً پیش عیسی رفت و گفت: «ای استاد» و او را بوسید. 46 آن_ها عیسی را گرفتند و محکم بستند. 47 یکی از حاضران شمشیر خود را کشید و به غلام کاهن_اعظم حمله کرد و گوش او را برید. 48 در مقابل عیسی فرمود: «مگر من یاغی هستم که با شمشیر و چوب برای دستگیر کردن من آمدید؟ 49 من هر روز در عبادتگاه در حضور شما تعلیم می_دادم و مرا دستگیر نکردید ـ اما آنچه کلام خدا می_فرماید باید تمام شود.» 50 همۀ شاگردان او را ترک کردند و از آنجا گریختند. 51 جوانی که فقط یک پارچۀ کتان به دور بدن خود پیچیده بود به دنبال او رفت. آن_ها او را هم گرفتند، 52 اما او آنچه بر تن داشت رها کرد و عریان گریخت. 53 عیسی را به حضور کاهن_اعظم بردند و همۀ سران کاهنان و بزرگان قوم و علمای دین در آنجا جمع شده بودند. 54 پِترُس از دور به دنبال او آمد و وارد حویلی خانۀ کاهن_اعظم شد و بین خدمتگاران نشست و در کنار آتش خود را گرم می_کرد. 55 سران کاهنان و تمام شورای یهود می_خواستند که دلیلی بر ضد عیسی به_دست آورند تا حکم اعدامش را صادر نمایند، اما دلیلی به_دست نیاوردند. 56 بسیاری برضد او شهادت نادرست دادند اما شهادت_های ایشان با یکدیگر یکی نبود. 57 عده_ای بلند شدند و به دروغ شهادت داده گفتند: 58 «ما شنیدیم که می_گفت: من این عبادتگاه را که به_دست انسان ساخته شده خراب می_کنم و در سه روز عبادتگاهی دیگری می_سازم که به_دست انسان ساخته نشده باشد.» 59 ولی در این مورد هم شهادت_های آن_ها با هم یکی نبود. 60 کاهن_اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «به این تهمت_های که به تو نسبت می_دهند جوابی نمی_دهی؟» 61 اما او خاموش بود و هیچ جوابی نمی_داد. باز کاهن_اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟» 62 عیسی گفت: «من هستم. شما پسر انسان را خواهید دید که در دست راست خدای قادر نشسته و بر ابر_های آسمان می_آید.» 63 کاهن_اعظم گریبان خود را پاره کرد و گفت: «دیگر چه احتیاجی به شاهدان هست؟ 64 شما این کفر را شنیدید. رأی شما چیست؟» همه او را مستوجب اعدام دانستند. 65 بعضی_ها آب دهان برویش می_انداختند و چشم هایش را بسته و با مشت او را می_زدند و می_گفتند: «از غیب بگو چه کسی تو را زد؟» خدمتگاران هم او را لت و کوب کردند. 66 پِترُس هنوز در حویلی پایین ساختمان بود که یکی از کنیزان کاهن_اعظم آمد 67 و او را دید که خود را گرم می_کند، به طرف او دید و گفت: «تو هم همراه عیسی ناصری بودی!» 68 پِترُس منکر شده گفت: «من اصلاً نمی_دانم و نمی_فهمم تو چه می_گویی.» بعد از آن او به داخل دالان رفت و در همان موقع خروس بانگ زد. 69 آن کنیز باز هم او را دید و به اطرافیان گفت: «این هم یکی از آنهاست.» 70 پِترُس باز هم انکار کرد. کمی بعد، اطرافیان به پِترُس گفتند: «تو حتماً یکی از آن_ها هستی، چون اهل جلیل هستی.» 71 اما او سوگند یاد کرد و گفت: «من این شخص را که شما درباره_اش صحبت می_کنید نمی_شناسم.» 72 درست در همان وقت خروس برای دومین بار بانگ زد. پِترُس به یاد آورد که عیسی به او فرموده بود: «پیش از اینکه خروس دو مرتبه بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی_شناسی» و به گریه افتاد.
1 همین که صبح شد، سران کاهنان به همراهی بزرگان قوم و علمای دین و تمام اعضای شورای یهود با عجله جلسه_ای تشکیل دادند. آن_ها عیسی را با زنجیری بسته و به پیلاطُس تحویل دادند. 2 پیلاطُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» عیسی جواب داد: «همان است که می_گویی.» 3 سران کاهنان تهمت_های زیادی به او نسبت دادند. 4 پیلاطُس باز از او پرسید: «جوابی نداری؟ ببین چه تهمت_های زیادی به تو نسبت می_دهند.» 5 اما عیسی جوابی نداد، بطوری که باعث تعجب پیلاطُس شد. 6 در هر عید فِصَح، پیلاطُس بنا به خواهش مردم یک زندانی را آزاد می_کرد. 7 در آن زمان مردی معروف به «باراَبا» همراه با یاغیانی که در یک آشوب مرتکب قتل شده بودند در زندان بود. 8 مردم پیش پیلاطُس رفتند و از او خواهش کردند که مثل همیشه این کار را برای شان انجام دهد. 9 پیلاطُس از ایشان پرسید: «آیا می_خواهید پادشاه یهود را برای شما آزاد کنم؟» 10 چون او می_دانست که کاهنان از روی حسد عیسی را تسلیم کرده_اند. 11 اما سران کاهنان مردم را تحریک کردند که از پیلاطُس بخواهند «باراَبا» را برای شان آزاد کند. 12 پیلاطُس بار دیگر به ایشان گفت: «پس با مردی که او را پادشاه یهودیان می_نامید چه کنم؟» 13 آن_ها در جواب با فریاد گفتند: «مصلوبش کن.» 14 پیلاطُس پرسید: «چرا؟ مرتکب چه جنایتی شده است؟» اما آنها شدیدتر فریاد می_کردند: «مصلوبش کن!» 15 پس پیلاطُس که می_خواست، مردم را راضی نگه دارد «باراَبا» را برای ایشان آزاد کرد و امر کرد عیسی را تازیانه زده، بسپارند تا مصلوب شود. 16 عساکر عیسی را به داخل حویلی قصر والی بردند و تمام قشله را جمع کردند. 17 آن_ها لباس ارغوانی به او پوشانیدند و تاجی از خار بافته و بر سرش گذاشتند 18 و به او ادای احترام کرده می_گفتند: «سلام، ای پادشاه یهود.» 19 و با چوب بر سرش می_زدند و برویش آب دهان می_انداختند، بعد پیش او زانو زده و تعظیم می_کردند. 20 وقتی استهزا_ها تمام شد، آن_ها لباس ارغوانی را از تنش درآورده و لباس_های خودش را به او پوشانیدند و او را بیرون بردند تا مصلوب کنند. 21 آنها شخصی را به نام شَمعون، اهل قیروان، پدر اسکندر و روفُس که از صحرا به شهر می_آمد و از آنجا می_گذشت مجبور کردند که صلیب عیسی را ببرد. 22 آن_ها عیسی را به محلی بنام «جُلجُتا» که معنی آن «محل کاسۀ سر» است بردند. 23 به او شرابی دادند که آمیخته به دارویی به نام «مُر» بود، اما او آن را قبول نکرد. 24 پس او را بر صلیب میخکوب کردند و لباس_هایش را بین خود تقسیم نمودند و برای تعیین حصۀ هر یک قرعه انداختند. 25 ساعت نُه صبح بود که او را مصلوب کردند. 26 تقصیر نامه_ای برایش به این مضمون نوشتند «پادشاه یهودیان.» 27 دو نفر راهزن را نیز با او مصلوب کردند ـ یکی در طرف راست و دیگری را در سمت چپ او. 28 بدین طریق آن کلامی که می_گوید: از خطاکاران محسوب شد، تمام شد. 29 کسانی که از آنجا می_گذشتند سر_های شان را تکان می_دادند و با ریشخند به عیسی می_گفتند: «ای کسی که می_خواستی عبادتگاه را خراب کنی و در سه روز بسازی 30 حالا از صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده.» 31 همچنین سران کاهنان و علمای دین نیز او را مسخره می_کردند و به یکدیگر می_گفتند: «دیگران را نجات می_داد اما نمی_تواند خود را نجات دهد. 32 حالا این مسیح و پادشاه اسرائیل، از صلیب پایین بیاید تا ما ببینیم و به او ایمان بیاوریم.» کسانی هم که با او مصلوب شده بودند، او را تحقیر می_کردند. 33 در وقت ظهر، تاریکی تمام آن سرزمین را فرا گرفت و تا سه ساعت ادامه داشت. 34 در ساعت سه بعد از ظهر عیسی با صدای بلند گفت: «ایلی، ایلی لَما سَبَقتَنی.» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک کردی؟» 35 بعضی از حاضران وقتی این را شنیدند گفتند: «ببینید، او الیاس را صدا می_کند.» 36 یکی از آن_ها دوید و اسفنجِ را از سرکه پُر کرد و روی نَی گذاشت و به او داد تا بنوشد و گفت: «بگذارید ببینم، آیا الیاس می_آید او را پایین بیاورد؟» 37 عیسی فریاد بلندی کشید و جان داد. 38 پردۀ عبادتگاه از بالا تا پایین دو تکه شد. 39 صاحب_منصبی که در مقابل او ایستاده بود، وقتی چگونگی مرگ او را دید، گفت: «حقیقتاً این مرد پسر خدا بود.» 40 در آنجا عده_ای زن هم بودند که از دور نگاه می_کردند و در بین آن_ها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا و سالومه دیده می_شدند. 41 این زنان وقتی عیسی در جلیل بود به او گرویدند و او را کمک می_کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز همراه او به اورشلیم آمده بودند. 42 غروب همان روز که روز تدارک یعنی پیش از روز سَبَت بود، 43 یوسف از اهل رامه که یکی از اعضای محترم شورای یهود و در انتظار ظهور پادشاهی خدا بود با کمال شهامت پیش پیلاطُس رفت و جسد عیسی را از او خواست. 44 پیلاطُس باور نمی_کرد که عیسی به این زودی مرده باشد. پس به دنبال صاحب_منصبی که مأمور مصلوب کردن عیسی بود فرستاد و از او پرسید: «آیا او به همین زودی مرد؟» 45 وقتی پیلاطُس از جانب صاحب_منصب اطمینان یافت، به یوسف اجازه داد که جنازه را ببرد. 46 یوسف، کتان لطیفی خرید و جنازۀ عیسی را پایین آورد و در آن پیچید و در مقبره_ای که از سنگ تراشیده شده بود، قرار داد و سنگی در دهنۀ دروازۀ آن غلطانید. 47 مریم مجدلیه و مریم مادر یوشا، دیدند که عیسی کجا گذاشته شد.
1 پس از پایان روز سَبَت، مریم مجدلیه، مریم و مادر یعقوب و سالومه روغن_های معطری خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند، 2 و صبح وقت روز یکشنبه، درست بعد از طلوع آفتاب، به سر قبر رفتند. 3 آن_ها به یکدیگر می_گفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از دهنۀ قبر خواهد غلطانید؟» 4 وقتی خوب نگاه کردند، دیدند که سنگ بزرگ از دهنۀ قبر به عقب غلطانیده شده است. 5 پس به داخل مقبره رفتند و در آنجا مرد جوانی را دیدند که در طرف راست نشسته و لباس سفید درازی در برداشت. آن_ها حیران شدند. 6 اما او به آنها گفت: «تعجب نکنید، شما عیسی ناصری مصلوب را می_جویید. او زنده شده، دیگر در اینجا نیست، ببینید اینجا جایی است که او را گذاشته بودند. 7 حالا بروید و به شاگردان او، مخصوصا پِترُس بگویید که او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همانطوری که خودش به شما فرموده بود، او را در آنجا خواهید دید.» 8 آن_ها از مقبره بیرون آمدند و از سر قبر گریختند، چون ترس و وحشت آن_ها را فرا گرفته بود و از ترس چیزی به کسی نگفتند. 9 عیسی پس از رستاخیز خود در سحرگاه روز اول هفته قبل از همه به مریم مجدلیه که هفت روح ناپاک از او بیرون کرده بود ظاهر شد. 10 مریم رفت و این خبر را به شاگردان که غمگین و گریان بودند رسانید. 11 اما آن_ها باور نکردند، که عیسی زنده شده و به مریم ظاهر گشته است. 12 پس از آن عیسی به طرز دیگری به دو نفر از آن_ها که به دهات می_رفتند ظاهر شد. 13 آنها برگشتند و به سایرین خبر دادند، اما آن_ها حرف ایشان را باور نمی_کردند. 14 سرانجام عیسی به آن یازده حواری، در وقتی که آن_ها سر دسترخوان نشسته بودند، ظاهر شد و بی_ایمانی و سخت دلی آن_ها را در نپذیرفتن گفتۀ کسانی که او را زنده دیده بودند، مورد سرزنش قرار داد. 15 پس به ایشان فرمود: «به تمام نقاط دنیا بروید و این مژده را به تمام مردم اعلام کنید. 16 کسی که ایمان می_آورد و تعمید می_گیرد، نجات می_یابد، اما کسی که ایمان نیاورد، از او باز خواست می_شود. 17 به ایمانداران این نشانه_های قدرت داده خواهد شد: آن_ها با ذکر نام من ارواح ناپاک را بیرون خواهند کرد، به زبان_های تازه سخن خواهند گفت، 18 اگر مارها را بگیرند و یا زهر بخورند به ایشان ضرر نخواهد رسید. دست_های خود را بر مریضان خواهند گذاشت و آنها شفا خواهند یافت.» 19 عیسی خداوند، بعد از اینکه با آن_ها صحبت کرد، به عالم بالا برده شد و در سمت راست خدا نشست. 20 و آن_ها رفتند و پیام خود را در همه جا اعلام می_کردند و خداوند کارهای آن_ها را برکت می_داد و پیام آن_ها را با معجزاتی که انجام می_شد، تأیید می_نمود.
1 تقدیم به عالیجناب تِیوفیلوس: تا به حال نویسندگان بسیاری به نوشتن شرح وقایعی که در بین ما رخ داده است، اقدام کرده_اند 2 و آنچه را که بوسیلۀ شاهدان عینی اولیه و صاحبان آن پیام به ما رسیده است به قلم آورده_اند. 3 من نیز به نوبۀ خود، به عنوان کسی که جریان کامل این وقایع را جزء به جزء مطالعه و بررسی کرده است، صلاح دیدم که این پیش آمد_ها را به ترتیب تاریخ وقوع برای تو بنویسم 4 تا به حقیقت همۀ مطالبی که از آن اطلاع یافته_ای پی ببری. 5 در زمان سلطنت هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی به نام زکریا از فرقۀ اَبِیا زندگی می_کرد. همسر او نیز از خاندان هارون بود و اِلیزابِت نام داشت. 6 این دو نفر در نظر خدا درستکار بودند و بدون کوتاهی، کلیه احکام و اوامر خداوند را رعایت می_کردند. 7 اما فرزندی نداشتند زیرا اِلیزابِت نازا بود و هر دو سالخورده بودند. 8 چون نوبت خدمت روزانه در عبادتگاه به فرقۀ زکریا رسید، او به عنوان کاهن مشغول انجام وظایف خود شد. 9 مطابق رسوم کاهنان قرعه به نام او برآمد که به قدس_الاقداس عبادتگاه وارد شود و بُخُور بسوزاند. 10 در وقت سوزاندن بُخُور، تمام جماعت در بیرون ایستاده و دست به دعا برداشته بودند. 11 در آنجا فرشتۀ خداوند به او ظاهر شد و در سمت راست بخور_سوز ایستاد. 12 زکریا از دیدن این منظره تکانی خورد و ترسید. 13 اما فرشته به او گفت: «ای زکریا، نترس. دعاهای تو مستجاب شده و همسرت اِلیزابِت برای تو پسری خواهد زایید و او را یحیی خواهی نامید. 14 خوشی و سُرُور نصیب تو خواهد بود و بسیاری از تولد او شادمان خواهند شد. 15 زیرا او در نظر خداوند بزرگ خواهد بود و هرگز به شراب و باده لب نخواهد زد. از همان ابتدای تولد از روح_القدس پُر خواهد بود 16 و بسیاری از بنی_اسرائیل را بسوی خداوند، خدای آنها باز خواهد گردانید. 17 با روح و قدرت الیاس مانند پیشاهنگی در حضور خدا قدم خواهد زد تا پدران و فرزندان را آشتی دهد و سرکشان را به راه نیکان آورد و مردمانی مستعد برای خداوند آماده سازد.» 18 زکریا به فرشته گفت: «چطور می_توانم این را باور کنم؟ من پیر هستم و زنم نیز سالخورده است.» 19 فرشته به او جواب داد: «من جبرائیل هستم که در حضور خدا می_ایستم و فرستاده شده_ام که با تو صحبت کنم و این مژده را به تو برسانم. 20 پس توجه کن: تو تا هنگام وقوع این امور گنگ خواهی شد و نیروی تکلم را از دست خواهی داد، زیرا سخنان مرا که در وقت مقرر تمام خواهد شد باور نکردی.» 21 جماعتی که منتظر زکریا بودند از اینکه او آن همه وقت در قدس_الاقداس عبادتگاه ماند متعجب گشتند. 22 وقتی بیرون آمد و قوت سخن گفتن نداشت، آنها فهمیدند که در قدس_الاقداس عبادتگاه چیزی دیده است و چون نمی_توانست حرف بزند به اشاره مطلب خود را می_فهماند. 23 زکریا وقتی که دورۀ خدمت کهانت خود را به انجام رسانید به خانه بازگشت. 24 بعد از آن همسرش اِلیزابِت حامله شد و مدت پنج ماه از مردم گوشه_گیری کرد و با خود می_گفت: 25 «این کار را خداوند برای من کرده است و با این لطف خود رسوایی مرا پیش مردم از میان برداشته است.» 26 در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری به نام ناصره، که در ولایت جلیل واقع است 27 به نزد باکره_ای که نامزد مردی به نام یوسف ـ از خاندان داود ـ بود فرستاده شد. نام این دختر مریم بود. 28 فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام، ای کسی که مورد لطف هستی، خداوند با توست.» 29 اما مریم از آنچه فرشته گفت بسیار پریشان شد و ندانست که معنی این سلام چیست. 30 فرشته به او گفت: «ای مریم، نترس زیرا خداوند به تو لطف فرموده است. 31 تو حامله خواهی شد و پسری خواهی زایید و نام او را عیسی (یشوعه) خواهی گذاشت. 32 او بزرگ خواهد بود و به پسر خدای متعال ملقب خواهد شد، خداوند، خدا تخت پادشاهی جدش داود را به او عطا خواهد فرمود. 33 او تا به ابد بر خاندان یعقوب فرمانروایی خواهد کرد و پادشاهی او هرگز پایانی نخواهد داشت.» 34 مریم به فرشته گفت: «این چگونه ممکن است؟ من باهیچ مردی رابطه نداشته_ام.» 35 فرشته به او جواب داد: «روح_القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد انداخت و به این سبب آن نوزاد مقدس، پسر خدا نامیده خواهد شد. 36 بدان که خویشاوند تو اِلیزابِت در سن پیری پسری در رَحِم دارد و آن کسی که نازا به حساب می_آمد، اکنون شش ماه از حاملگی او می_گذرد. 37 زیرا برای خدا هیچ چیز محال نیست.» 38 مریم گفت: «من کنیز خداوند هستم، همانطور که تو گفتی بشود.» و فرشته از پیش او رفت. 39 در آن روزها مریم عازم سفر شد و با تیزی و شتاب به شهری واقع در کوهستان یهودیه رفت. 40 او به خانۀ زکریا داخل شد و به اِلیزابِت سلام داد. 41 وقتی اِلیزابِت سلام مریم را شنید بچه در رَحِمش تکان خورد. اِلیزابِت از روح_القدس پُر شد 42 و با صدای بلند گفت: «تو در بین زنان متبارک هستی و مبارک است ثمرۀ رَحِم تو. 43 من کی هستم که مادر خداوندم به دیدنم بیاید؟ 44 همینکه سلام تو به گوش من رسید، بچه از خوشی در رَحِم من تکان خورد. 45 خوشا بحال او که باور می_کند زیرا وعدۀ خداوند برای او به انجام خواهد رسید.» 46 مریم گفت: «جان من خداوند را می_ستاید 47 و روح من در نجات_دهندۀ من، خدا، خوشی می_کند، 48 چون او به کنیز ناچیز خود نظر لطف داشته است. از این پس همۀ نسلها مرا خوشبخت خواهند خواند، 49 زیرا آن قادر مطلق کارهای بزرگی برای من کرده است. نام او مقدس است. 50 رحمت او پشت در پشت برای کسانی است که از او می_ترسند. 51 دست خداوند با قدرت کار کرده است، متکبران را با خیالات دلِ شان تار و مار کرده 52 و زورمندان را از تختهای شان به زیر افگنده، و فروتنان را سربلند کرده است. 53 گرسنگان را با چیزهای نیکو سیر نموده و ثروتمندان را با دست خالی روانه کرده است. 54 به خاطر محبت پایدار خود، از بندۀ خود اسرائیل حمایت کرده است، 55 همانطور که به اجداد ما یعنی به ابراهیم و به اولاد او تا به ابد وعده داد.» 56 مریم در حدود سه ماه پیش اِلیزابِت ماند و بعد به منزل خود بازگشت. 57 وقت زایمان اِلیزابِت فرارسید و پسری به دنیا آورد. 58 وقتی همسایگان و خویشاوندان او باخبر شدند که خداوند چه لطف بزرگی در حق او کرده است، مانند او شاد و خوشحال گشتند. 59 پس از یک هفته آمدند تا نوزاد را سنت نمایند و در نظر داشتند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. 60 اما مادرش گفت: «نخیر، نام او باید یحیی باشد.» 61 آن_ها گفتند: «اما در خاندان تو هیچ کس چنین نامی ندارد»، 62 و با اشاره از پدرش پرسیدند که تصمیم او دربارۀ نام طفل چیست. 63 او لوحی خواست و در برابر تعجب همگی نوشت: «نام او یحیی است.» 64 ناگهان زبانش باز شد و به ستایش خدا پرداخت. 65 تمام همسایگان ترسیدند و کلیۀ این اخبار در سرتاسر کوهستان_های یهودیه انتشار یافت. 66 همۀ کسانی که این موضوع را شنیدند دربارۀ آن فکر می_کردند و می گفتند: «این کودک چه خواهد شد؟ در واقع دست خداوند با اوست.» 67 پدر او زکریا، از روح_القدس پُر شد و چنین پیشگویی کرد: 68 «خداوند، خدای اسرائیل را سپاس باد. زیرا به یاری قوم خود آمده و آنها را رهایی داده است. 69 از خاندان بندۀ خود داود، رهانندۀ نیرومندی بر افراشته است. 70 او از قدیم از زبان انبیای مقدس خود وعده داد 71 که ما را از دست دشمنان رهایی بخشد و از دست همه کسانی که از ما نفرت دارند آزاد سازد 72 و با پدران ما به رحمت رفتار نماید و پیمان مقدس خود را بخاطر آورد. 73 برای پدر ما ابراهیم سوگند یاد کرد 74 که ما را از دست دشمنان نجات دهد و عنایت فرماید که او را بدون ترس 75 با پاکی و راستی تا زنده_ایم عبادت نماییم. 76 و تو، ای فرزندم، پیامبر خدای متعال نامیده خواهی شد. زیرا پیش قدمهای خداوند خواهی رفت تا راه او را آماده سازی 77 و به قوم او خبر دهی که با آمرزش گناهان شان رستگار می_شوند، 78 زیرا از رحمت و دلسوزی خدای ماست که آفتاب صبحگاهی از آسمان بر ما طلوع خواهد کرد 79 تا بر کسانی که در تاریکی و در سایۀ مرگ به سر می_برند بدرخشد و قدمهای ما را به راه صلح و سلامتی هدایت فرماید.» 80 و اما طفل بزرگ می_شد و در روح قوی می_گشت و تا روزی که علناً به قوم اسرائیل ظاهر شد، در بیابان بسر می_برد.
1 در آن روزها به منظور یک سرشماری عمومی در سراسر دنیای روم فرمانی از طرف امپراطور اوغُسطُس صادر شد. 2 وقتی دور اول این سرشماری انجام گرفت، کرینیوس فرماندار کل سوریه بود. 3 پس برای انجام سرشماری هرکس به شهر خود می_رفت 4 و یوسف نیز از شهر ناصرۀ جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داود، که بیت_لِحِم نام داشت نامنویسی کند، زیرا او از خاندان داود بود. 5 او مریم را که در این موقع در عقد او و حامله بود همراه خود برد. 6 هنگامی که در آنجا اقامت داشتند وقت تولد طفل فرا رسید 7 و مریم اولین فرزند خود را که پسر بود بدنیا آورد. او را در قنداق پیچیده در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه جائی برای آنها نبود. 8 در همان اطراف در میان مزارع، چوپانانی بودند که در وقت شب از گلۀ خود نگهبانی می_کردند. 9 فرشتۀ خداوند در برابر ایشان ایستاد و شکوه و جلال خداوند در اطراف شان درخشید و ایشان بسیار ترسیدند. 10 اما فرشته گفت: «نترسید، من برای شما مژده_ای دارم: خوشی بزرگی شامل حال تمامی این قوم خواهد شد. 11 امروز در شهر داود نجات دهنده_ای برای شما به دنیا آمده است که مسیح و خداوند است. 12 نشانی آن برای شما این است که نوزاد را در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.» 13 ناگهان با آن فرشته فوج بزرگی از سپاه آسمانی ظاهر شد که خدا را ستایش کرده، می_گفتند: 14 «خدا را در برترین آسمان_ها جلال و بر زمین در بین مردمی که مورد پسند او می_باشند صلح و سلامتی باد.» 15 بعد از آنکه فرشتگان آنها را ترک کردند و به آسمان رفتند، چوپانان به یکدیگر گفتند: «بیائید، به بیت_لِحِم برویم و واقعه_ای را که خداوند ما را از آن آگاه ساخته است ببینیم.» 16 پس با تیزی و شتاب رفتند و مریم و یوسف و آن کودک را که در آخور خوابیده بود پیدا کردند. 17 وقتی کودک را دیدند آنچه را که دربارۀ او به آنها گفته شده بود نقل کردند. 18 همۀ شنوندگان از آنچه چوپانان می_گفتند تعجب می_کردند. 19 اما مریم تمام این چیزها را بخاطر می_سپرد و دربارۀ آن_ها عمیقاً فکر می_کرد. 20 چوپانان برگشتند و بخاطر آنچه شنیده و دیده بودند خدا را حمد و سپاس می_گفتند، زیرا آنچه به ایشان گفته شده بود واقع شده بود. 21 یک هفته بعد که وقت سنت کودک فرا رسید او را عیسی نامیدند، همان نامی که فرشته پیش از جایگزینی او در رَحِم تعیین کرده بود. 22 بعد از آنکه روزهای پاک شدن مطابق شریعت موسی تمام شد کودک را به اورشلیم آوردند تا به خداوند تقدیم نمایند. 23 چنانکه در شریعت خداوند نوشته شده است: هر پسر اولباری از خداوند شمرده می_شود 24 و نیز مطابق آنچه در شریعت خداوند نوشته شده است قربانی_ای تقدیم کنند، یعنی یک جفت فاخته و یا دو چوچه کبوتر. 25 در اورشلیم مردی به نام شمعون زندگی می_کرد که درستکار و پارسا بود و در انتظار نجات اسرائیل بسر می_برد و روح_القدس بر او بود. 26 از طرف روح_القدس به او خبر داده شده بود که تا مسیح وعده شدۀ خداوند را نبیند نخواهد مرد. 27 او به هدایت روح به داخل عبادتگاه آمد و هنگامیکه والدین عیسی، طفل را به داخل آوردند تا آنچه را که مطابق شریعت مقرر بود انجام دهند، 28 شمعون، طفل را در آغوش گرفت و خدا را حمدکنان گفت: 29 «حال ای خداوند، مطابق وعدۀ خود بنده خود را بسلامت رخصت بده، 30 چون چشمانم نجات تو را دیده است، 31 نجاتی که تو در حضور همۀ ملتها آماده ساخته_ای، 32 نوری که افکار ملتهای بیگانه را روشن سازد و مایۀ سربلندی قوم تو اسرائیل گردد.» 33 پدر و مادر آن طفل از آنچه دربارۀ او گفته شد حیران گشتند. 34 شمعون بر آنها دعای خیر کرد و به مریم مادر عیسی، گفت: «این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و نشانه_ای است که در رد کردن او 35 افکار پنهانی عدۀ کثیری آشکار خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت.» 36 در آنجا همچنین زنی نبیه به نام حَنّه زندگی می_کرد که دختر فَنوئیل از طایفۀ اَشیر بود، او زنی بود بسیار سالخورده، که بعد از ازدواج مدت هفت سال با شوهرش زندگی کرده 37 و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هرگز از عبادتگاه خارج نمی_شد، بلکه شب و روز با دعا و روزه، خدا را عبادت می_کرد. 38 او در همان موقع پیش آمد، به درگاه خدا شکرگزاری نمود و برای همۀ کسانی که در انتظار نجات اورشلیم بودند دربارۀ آن طفل صحبت کرد. 39 بعد از آنکه همۀ کارهایی را که در شریعت خداوند مقرر است انجام دادند، به شهر خود، ناصرۀ جلیل برگشتند. 40 و کودک، پُر از حکمت، کلان و قوی می_گشت و لطف خدا با او بود. 41 والدین عیسی همه ساله برای عید فِصَح به اورشلیم می_رفتند. 42 وقتی او به دوازده سالگی رسید آن_ها مثل همیشه برای آن عید به آنجا رفتند. 43 وقتی ایام عید به پایان رسید و آنها عازم شهر خود شدند، عیسی نو_جوان در اورشلیم ماند ولی والدینش این را نمی_دانستند 44 و به گمان اینکه او در بین کاروان است یک روز تمام به سفر ادامه دادند و آن وقت در میان دوستان و خویشان خود به جستجوی او پرداختند. 45 چون او را پیدا نکردند ناچار به اورشلیم برگشتند تا بدنبال او بگردند. 46 بعد از سه روز او را در عبادتگاه پیدا کردند ـ درحالیکه در میان معلمان نشسته بود و به آنها گوش می_داد و از ایشان سؤال می_کرد. 47 همۀ شنوندگان از هوش او و از جواب_های که می_داد در حیرت بودند. 48 والدین عیسی از دیدن او تعجب کردند و مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ من و پدرت با پریشانی زیاد دنبال تو می_گشتیم.» 49 او گفت: «برای چه دنبال من می_گشتید؟ مگر نمی_دانستید که من وظیفه دارم در خانۀ پدرم باشم؟» 50 اما آنها نفهمیدند که مقصد او چیست. 51 عیسی با ایشان به ناصره بازگشت و تابع آنها بود. مادرش همۀ این چیزها را در دل خود نگه می_داشت. 52 عیسی در حکمت و قامت رشد می_کرد و به پسند خدا و مردم بود.
1 در پانزدهمین سال حکومت طیبریوس امپراطور وقتی پنطیوس پیلاطُس والی یهودیه و هیرودیس والی ولایت جلیل و برادرش فیلیپُس والی ولایات ایتوریه و نواحی ترخونیتس و لیسانیوس والی آبلیه بود، 2 یعنی در زمانی که حناس و قیافا کاهنان اعظم بودند، کلام خدا در بیابان به یحیی پسر زکریا رسید. 3 او به تمام ناحیه اطراف دریای اُردن می_رفت و اعلام می_کرد که مردم توبه کنند و برای آمرزش گناهان خود تعمید بگیرند. 4 آنچنان که در کتاب اشعیای نبی آمده است: «شخصی در بیابان فریاد می_زند: راهی برای خداوند آماده سازید، طریق او را راست نمایید. 5 دره_ها پُر شوند، کوهها و تپه_ها صاف گردند، کجی_ها راست خواهند شد، راههای ناهموار هموار خواهند گشت 6 و همۀ آدمیان نجات خدا را خواهند دید.» 7 مردم زیادی بیرون می_آمدند تا از دست یحیی تعمید بگیرند. او به ایشان گفت: «ای مارها، چه کسی شما را آگاه ساخت تا از خشم و غضب آینده بگریزید؟ 8 پس توبۀ خود را با ثمراتی که ببار می_آورید نشان دهید و پیش خود نگوئید که ما پدری مانند ابراهیم داریم، بدانید که خدا قادر است از این سنگها فرزندانی برای ابراهیم بیافریند. 9 تیشه بر ریشۀ درختان گذاشته شده و هر درختی که میوۀ خوب به بار نیاورد بریده و در آتش افگنده خواهد شد.» 10 مردم از او پرسیدند: «پس تکلیف ما چیست؟» 11 او جواب داد: «آن کسی که دو پیراهن دارد، یکی را به کسی که ندارد بدهد و هرکه خوراک دارد نیز همچنین کند.» 12 جزیه_گیران هم برای گرفتن تعمید آمدند و از او پرسیدند: «ای استاد، ما چه باید بکنیم؟» 13 به ایشان گفت: «بیش از آنچه مقرر شده مطالبه نکنید.» 14 عساکر هم پرسیدند: «ما چه کنیم؟» به آنها گفت: «از کسی به زور پول نگیرید و تهمت ناروا نزنید و به حقوق خود قانع باشید.» 15 مردم در انتظار بسر می_بردند و از یکدیگر می_پرسیدند که آیا یحیی، مسیح وعده شده است یا نه. 16 اما او چنین جواب داد: «من شما را در آب تعمید می_دهم اما کسی خواهد آمد که از من تواناتر است و من لایق آن نیستم که بند بوت او را باز کنم. او شما را با روح_القدس و آتش تعمید خواهد داد. 17 او شاخی خود را در دست دارد تا خرمن خود را پاک کند و گندم را در انبار جمع نماید، اما کاه را در آتشی خاموش نشدنی خواهد سوزانید.» 18 یحیی با راههای بسیار و گوناگون مردم را تشویق می_کرد و به آن_ها بشارت می_داد 19 اما هیرودیس، که بر سر موضوع زن برادر خود هیرودیا و زشتکاری_های دیگرش از طرف یحیی ملامت شده بود، 20 با انداختن یحیی به زندان مرتکب کاری بدتر از همه شد. 21 پس از آنکه همه تعمید گرفتند، عیسی نیز تعمید گرفت و به دعا مشغول بود که آسمان باز شد 22 و روح_القدس به صورت کبوتری بر او نازل شد و صدایی از آسمان آمد: «تو پسر عزیز من هستی. از تو خوشنودم.» 23 وقتی عیسی خدمت خود را شروع کرد، تقریباً سی سال از عمرش گذشته بود و برحسب گمان مردم او پسر یوسف بود و یوسف پسر هالی، 24 پسر مَتات، پسر لاوی، پسر مَلکی، پسر یَنا، پسر یوسف، 25 پسر مَتاتیا، پسر عاموس، پسر ناحوم، پسر حَسلی، پسر نَجی، 26 پسر مَئَت، پسر مَتاتیا، پسر شِمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، 27 پسر یوحَنا، پسر ریسا، پسر زِرُبابل، پسر سِئَلتی_ئیل، پسر نِیری، 28 پسر مَلکی، پسر اَدی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، 29 پسر یوسی، پسر ایلعازَر، پسر یوریم، پسر مَتات، پسر لاوی، 30 پسر شَمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، 31 پسر مَلیا، پسر مینان، پسر مَتاتا، پسر ناتان، پسر داود، 32 پسر یِسی، پسر عوبید، پسر بوعَز، پسر شَلمون، پسر نحشون، 33 پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حِزرون، پسر فارِز، پسر یهودا، 34 پسر یعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، 35 پسر سِروج، پسر رَعو، پسر فِلِج، پسر عابِر، پسر صالَح، 36 پسر قینان، پسر اَرفَکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لامَک، 37 پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارِد، پسر مَهللئیل، پسر قینان، 38 پسر انوش، پسر شیت، پسر آدم بود و آدم از خدا بود.
1 عیسی پُر از روح_القدس از دریای اُردن بازگشت و روح خدا او را به بیابانها برد 2 و در آنجا شیطان او را مدت چهل روز با وسوسه_ها آزمایش می_کرد. او در آن روزها چیزی نخورد و آخر گرسنه شد. 3 شیطان به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی به این سنگ بگو تا نان شود.» 4 عیسی جواب داد: «نوشته شده است که انسان فقط با نان زندگی نمی_کند.» 5 بعد شیطان او را به بالای کوهی برد و در یک چشم بهم زدن تمام ممالک دنیا را به او نشان داد 6 و گفت: «تمامی اختیارات این قلمرو و همۀ شکوه و جلال آن را به تو خواهم بخشید، زیرا در اختیار من است و من می_توانم آن را به هر که بخواهم ببخشم. 7 اگر تو مرا سجده کنی صاحب همۀ آن خواهی شد.» 8 عیسی به او جواب داد: «نوشته شده است: خداوند، خدای خود را پرستش کن و فقط او را خدمت نما.» 9 سپس شیطان او را به اورشلیم برد و بر بام عبادتگاه قرار داد و به او: «اگر تو پسر خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز، 10 زیرا نوشته شده است: او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا تو را محافظت کنند. 11 و نیز نوشته شده است: تو را در دستهای خود نگاه خواهند داشت، مبادا پایت به سنگی بخورد.» 12 عیسی به او جواب داد: «نوشته شده است که نباید خداوند، خدای خود را بیازمایی.» 13 شیطان پس از آنکه تمام وسوسه_های خود را به پایان رسانید مدتی او را تنها گذاشت. 14 عیسی با قدرت روح_القدس به ولایت جلیل برگشت و شهرت او سرتاسر آن ناحیه را پُر ساخت. 15 در کنیسه_های آنها تعلیم می_داد و همۀ مردم او را تعریف می_کردند. 16 به این ترتیب به شهر ناصره، جایی که در آن کلان شده بود، آمد و در روز سَبَت مثل همیشه به کنیسه رفت و برای قرائت کلام خدا برخاست. 17 کتاب اشعیای نبی را به او دادند. کتاب را باز کرد و آن قسمتی را یافت که می_فرماید: 18 «روح خداوند بر من است، او مرا مسح کرده است تا به بینوایان مژده دهم. مرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینایی کوران و رهایی ستمدیدگان را اعلام کنم 19 و سال فرخندۀ خداوند را اعلام نمایم.» 20 کتاب را بسته کرد و به سرپرست کنیسه داد و نشست. در کنیسه تمام چشمها به او دوخته شده بود. 21 او شروع به صحبت کرد و به ایشان گفت: «امروز در حالی که گوش می_دادید، این نوشته تمام شده است.» 22 همۀ حاضران او را آفرین می_گفتند و از کلمات فیض بخشی که می_گفت تعجب می_نمودند. آن_ها می_گفتند: «مگر این مرد پسر یوسف نیست؟» 23 عیسی گفت: «بدون شک در مورد من این ضرب_المثل را خواهید گفت که_ای طبیب خود را شفا بده. شما همچنین خواهید گفت که ما شرح همۀ کارهایی را که تو در کَپَرناحوم کرده_ای شنیده ایم، همان کارها را در شهر خود انجام بده.» 24 عیسی ادامه داد و گفت: «در واقع هیچ پیامبری در شهر خود قبول نمی_شود. 25 بیقین بدانید، در زمان الیاس که مدت سه سال و شش ماه آسمان بسته شد و قحطی سختی در تمام زمین بوجود آمد، بیوه زنان بسیاری در اسرائیل بودند. 26 با وجود این الیاس پیش هیچ یک از آنها فرستاده نشد، مگر پیش بیوه زنی در شهر زَرِفت صیدون. 27 همینطور در زمان الیشع نبی، جذامیان بسیاری در اسرائیل بودند ولی هیچکدام از آنها جز نعمان سُریانی شفا نیافت.» 28 از شنیدن این سخن همۀ حاضران در کنیسه غضبناک شدند. 29 آن_ها برخاستند و او را از شهر بیرون کردند و به لب تپه_ای که شهر بر روی آن ساخته شده بود بردند تا او را به پایین بیندازند. 30 اما او از میان آنها گذشت و رفت. 31 عیسی به کَپَرناحوم که یکی از شهرهای جلیل است آمد و مردم را در روز سَبَت تعلیم داد. 32 مردم از تعالیم او تعجب کردند، زیرا کلام او با قدرت ادا می_شد. 33 در کنیسه مردی حضور داشت که دارای روح ناپاک بود. او با صدای بلند فریاد زد: 34 «ای عیسی ناصری، با ما چکار داری؟ آیا آمده_ای ما را نابود کنی؟ تو را خوب می_شناسم، ای قدوس خدا.» 35 عیسی او را ملامت کرد و فرمود: «خاموش شو و از او بیرون بیا.» روح ناپاک پس از آنکه آن مرد را در برابر مردم به زمین کوبید، بدون آنکه به او ضرری برساند او را ترک کرد. 36 همه متحیر شدند و به یکدیگر می_گفتند: «این چه نوع فرمانی است؟ به ارواح ناپاک با اختیار و قدرت فرمان می_دهد و آن_ها بیرون می_روند.» 37 به این ترتیب شهرت او در تمام آن ناحیه پیچید. 38 عیسی از کنیسه بیرون آمد و به خانۀ شَمعون رفت. خشوی شَمعون به تب شدیدی مبتلا بود. از عیسی خواستند که به او کمک نماید. 39 عیسی بر بالین او ایستاد و با تندی به تب فرمان داد و تب او قطع شد و آن زن فوراً برخاست و به پذیرائی آنها مشغول شد. 40 هنگام غروب همۀ کسانی که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند آنها را پیش عیسی آوردند و او دست خود را بر یک یک آنها گذاشت و آنها را شفا داد. 41 ارواح ناپاک هم از عدۀ زیادی بیرون آمدند و فریاد می_کردند: «تو پسر خدا هستی»، اما او آن_ها را سرزنش می_کرد و اجازه نمی_داد حرف بزنند زیرا آن_ها می_دانستند که او مسیح وعده شده است. 42 وقتی سپیدۀ صبح دمید، عیسی از شهر خارج شد و به جای خلوتی رفت. اما مردم به سراغ او رفتند و وقتی به جایی که او بود رسیدند، کوشش می_کردند از رفتن او جلوگیری نمایند. 43 اما او گفت: «من باید مژدۀ پادشاهی خدا را به شهرهای دیگر هم برسانم چون برای انجام همین کار فرستاده شده_ام.» 44 به این ترتیب او پیام خود را در کنیسه_های یهودیه اعلام می_کرد.
1 یک روز عیسی در کنار بحیرۀ جنیسارت ایستاده بود و مردم به طرف او هجوم آورده بودند تا کلام خدا را از زبان او بشنوند. 2 عیسی ملاحظه کرد که دو کشتی در آنجا لنگر انداخته_اند و ماهیگیران پیاده شده بودند تا تورهای خود را بشویند. 3 عیسی به یکی از کشتی_های که متعلق به شَمعون بود سوار شد و از او تقاضا کرد که کمی از ساحل دور شود و در حالی که در کشتی نشسته بود به تعلیم مردم پرداخت. 4 در پایان صحبت به شَمعون گفت: «به قسمتهای عمیق آب بران و تورهای تان را برای صید به آب بیندازید.» 5 شَمعون جواب داد: «ای استاد، ما تمام شب زحمت کشیدیم و اصلاً چیزی نگرفتیم، اما حالا که تو می_فرمایی، من تورها را می_اندازم.» 6 آن_ها چنین کردند و آنقدر ماهی صید کردند که نزدیک بود تورهای شان پاره شود. 7 پس به همکاران خود که در کشتی دیگر بودند اشاره کردند که به کمک آنها بیایند. ایشان آمدند و هر دو کشتی را از ماهی پُر کردند به طوریکه نزدیک بود غرق شوند. 8 وقتی شَمعون پِترُس متوجه شد که چه واقع شده است پیش عیسی زانو زد و عرض کرد: «ای خداوند، از پیش من برو چون من خطاکارم.» 9 او و همۀ همکارانش از صیدی که شده بود متحیر بودند. 10 همکاران او یعقوب و یوحنا، پسران زَبدی نیز همان حال را داشتند. عیسی به شَمعون فرمود: «نترس، از این پس مردم را صید خواهی کرد.» 11 به محض اینکه کشتیها را به خشکی آوردند، همه چیز را رها کردند و به دنبال او رفتند. 12 روزی عیسی در شهری بود، تصادفا مردی جذامی در آنجا حضور داشت. وقتی آن جذامی عیسی را دید به پای او افتاد و از او کمک خواسته گفت: «ای آقا، اگر بخواهی می_توانی مرا پاک کنی.» 13 عیسی دست خود را دراز کرد، او را لمس نمود و فرمود: «می خواهم، پاک شو.» فوراً جذام او برطرف شد. 14 عیسی به او امر فرمود که این موضوع را به کسی نگوید و افزود: «اما برو خود را به کاهن نشان بده و به خاطر پاک شدنت قربانی_ای را که موسی تعیین نموده است تقدیم کن تا برای همه مدرکی باشد.» 15 اما عیسی بیش از پیش در تمام آن ناحیه شهرت یافت وعدۀ زیادی گرد آمدند تا سخنان او را بشنوند و از ناخوشی_های خود شفا یابند، 16 اما او به خارج از شهر می_رفت تا در تنهایی دعا کند. 17 روزی عیسی مشغول تعلیم بود و پیروان فرقۀ فریسی و معلمین شریعت که از تمام دهات جلیل و از یهودیه و اورشلیم آمده بودند، در دور او نشسته بودند و او با قدرت خداوند بیماران را شفا می_داد. 18 در این هنگام چند مردی دیده شدند که شلی را روی تختی می_آوردند. آن_ها کوشش می_کردند او را به داخل بیاورند و در برابر عیسی به زمین بگذارند. 19 اما به علت زیادی جمعیت نتوانستند راهی پیدا کنند که او را به داخل آورند. بنابراین به بام رفتند و او را با تشک از راه چت پایین گذاشتند و در میان جمعیت در برابر عیسی قرار دادند. 20 عیسی وقتی ایمان آن_ها را دید فرمود: «ای دوست، گناهان تو بخشیده شد.» 21 علمای یهود و پیروان فرقۀ فریسی به یکدیگر می_گفتند: «این کیست که حرفهای کفرآمیز می_زند؟ چه کسی جز خدا می_تواند گناهان را ببخشد؟» 22 اما عیسی افکار آنها را درک کرد و در جواب فرمود: «چرا چنین افکاری در ذهن خود می_پرورانید؟ 23 آیا گفتن اینکه گناهان تو بخشیده شد، آسانتر است یا گفتن اینکه بلند شو و راه برو؟ 24 اما برای اینکه بدانید پسر انسان در روی زمین قدرت و اختیار آمرزیدن گناهان را دارد»، به آن مرد شل گفت: «به تو می_گویم بلند شو، تشک خود را بردار و به خانه برو.» 25 او فوراً پیش چشم آنها روی پایهای خود برخاست، تشکی را که روی آن خوابیده بود برداشت و خدا را حمدگویان به خانه رفت. 26 همه غرق در حیرت شدند و خدا را حمد کردند و با ترس می_گفتند: «امروز چیزهای عجیبی دیدیم.» 27 بعد از آنکه عیسی بیرون رفت متوجه جزیه_گیری به نام لاوی شد که در محل وصول مالیات نشسته بود. به او فرمود: «بدنبال من بیا.» 28 او برخاست، همه چیز را واگذاشت و بدنبال او رفت. 29 لاوی برای عیسی در خانۀ خود مهمانی کلانی ترتیب داد. عدۀ زیادی از جزیه_گیران و اشخاص دیگر با عیسی و شاگردانش سر دسترخوان نشسته بودند. 30 فریسی ها و علمای آن_ها از شاگردان عیسی ایراد گرفتند و گفتند: «چرا شما با جزیه_گیران و خطاکاران می_خورید و می_نوشید؟» 31 عیسی به آنها جواب داد: «تندرستان احتیاج به طبیب ندارند بلکه بیماران محتاجند. 32 من نیامده_ام تا پرهیزکاران را به توبه دعوت کنم، بلکه آمده_ام تا خطا کاران را دعوت نمایم.» 33 آنها به او گفتند: «شاگردان یحیی بسیاری اوقات روزه می_گیرند و دعا می_کنند، شاگردان فریسی ها هم، چنین می_کنند، اما شاگردان تو می_خورند و می_نوشند.» 34 عیسی به ایشان جواب داد: «آیا شما می_توانید رفقای داماد را در حالی که داماد با ایشان است به روزه گرفتن مجبور کنید؟ 35 اما ایامی خواهد آمد که داماد از ایشان گرفته خواهد شد، در آن روزها ایشان نیز روزه خواهند گرفت.» 36 همچنین برای آنها این مَثَل را نقل فرمود: «هیچکس از یک لباس نو تکه_ای پاره نمی_کند تا با آن، لباس کهنه_ای را پینه کند. اگر چنین کند، هم آن لباس نو پاره می_شود و هم پینۀ نو مناسب لباس کهنه نیست. 37 همچنین هیچکس شراب تازه را در مشکهای کهنه نمی_ریزد. اگر بریزد، شراب تازه مشکها را می_ترکاند، شراب به هدر می_رود و مشکها نیز از بین خواهند رفت. 38 بلی، باید شراب تازه را در مشکهای نو ریخت. 39 هیچکس پس از نوشیدن شراب کهنه، شراب تازه نمی_خواهد چون می_گوید که شراب کهنه بهتر است.»
1 یک روز سَبَت عیسی از میان کشتزارهای گندم می_گذشت. شاگردان او خوشه_های گندم را می_چیدند و در کف دستهای خود پاک می_کردند و می_خوردند. 2 بعضی از پیروان فرقۀ فریسی گفتند: «چرا شما کاری را که در روز سَبَت جایز نیست انجام می_دهید؟» 3 عیسی جواب داد: «مگر نخوانده_اید داود در وقتی که خود و یارانش گرسنه بودند چه کرد؟ 4 او به خانۀ خدا وارد شد و نان تقدیس شده را برداشت و خورد و به یاران خود نیز داد، در صورتیکه خوردن آن نانها برای هیچکس جز کاهنان جایز نیست.» 5 همچنین به ایشان فرمود: «پسر انسان صاحب اختیار روز سَبَت است.» 6 عیسی در روز سَبَت دیگر، به کنیسه رفت و مشغول تعلیم شد. و مردی در آنجا بود که دست راستش خشک شده بود. 7 علمای دین و فریسی ها متوجه بودند که ببینند آیا عیسی او را در روز سَبَت شفا خواهد داد تا مدرکی برضد او به دست آورند. 8 اما عیسی به افکار آنها پی برد و به مردی که دستش خشک شده بود فرمود: «برخیز و در میان بایست.» او برخاست و آنجا ایستاد. 9 عیسی به ایشان فرمود: «سؤالی از شما دارم: آیا در روز سَبَت نیکی کردن رواست یا بدی کردن؟ جان انسان را نجات دادن یا نابود کردن؟» 10 دور تا دور به همۀ آن_ها دید و به آن مرد فرمود: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش خوب شد. 11 اما آنها بسیار خشمگین شده در میان خود به گفتگو پرداختند که با عیسی چه می_توانند بکنند. 12 در آن روزها عیسی برای دعا به کوهستان رفت و شب را با دعا به درگاه خدا به صبح رسانید. 13 وقتی سپیدۀ صبح دمید شاگردان خود را خواست و از میان آنها دوازده نفر را انتخاب کرد و آن_ها را رسولان نامید: 14 شَمعون که به او لقب پِترُس داد و اندریاس برادر او، یعقوب و یوحَنا، فیلیپُس و بارتولما، 15 مَتی و توما، یعقوب پسر حَلفی و شَمعون معروف به فدایی، یهودا پسر یعقوب 16 و یهودای اسخریوطی که به وی خیانت کرد. 17 عیسی با آنها از کوه پایین آمد و در زمین همواری ایستاد. اجتماع بزرگی از شاگردان او و گروه کثیری از تمام نقاط یهودیه و اورشلیم و اطراف صور و صیدون حضور داشتند. 18 آن_ها آمده بودند تا سخنان او را بشنوند و از امراض خود شفا یابند. آن کسانی که گرفتار ارواح ناپاک بودند، شفا یافتند 19 و هر کسی در میان جمعیت کوشش می_کرد دست خود را به عیسی بزند چون قدرتی که از او صادر می_شد، همه را شفا می_داد. 20 بعد به شاگردان خود چشم دوخت و گفت: «خوشا بحال شما که فقیر هستید، پادشاهی خدا از آن شماست. 21 خوشا بحال شما که اکنون گرسنه_اید، شما سیر خواهید شد. خوشا بحال شما که اکنون اشک می_ریزید، شما خندان خواهید شد. 22 خوشا بحال شما هرگاه بخاطر پسر انسان مردم از شما روی گردانند و شما را از بین خود بیرون کنند و شما را خوار سازند و یا به شما بد گویند. 23 در آن روز شاد باشید و از خوشی پایکوبی کنید چون بدون شک اجر بزرگ در عالم بالا خواهید داشت، زیرا پدران ایشان نیز درست به همینطور با پیامبران رفتار می_کردند. 24 اما وای بحال شما ای ثروتمندان، شما ایام کامرانی خود را پشت سر گذاشته_اید. 25 وای بحال شما که اکنون سیر هستید، گرسنگی خواهید کشید. وای بحال شما که اکنون می_خندید، شما ماتم خواهید گرفت و اشک خواهید ریخت. 26 وای بحال شما وقتی همه از شما تعریف می_کنند. پدران ایشان درست همین کار را با پیامبران دروغین کردند. 27 اما به شما که سخن مرا می_شنوید می_گویم: به دشمنان خود محبت نمایید، به آنانی که از شما نفرت دارند نیکی کنید. 28 برای آنانی که به شما دشنام می_دهند دعای خیر کنید. برای آنانی که با شما بدرفتاری می_کنند دعا کنید. 29 وقتی کسی به صورت تو می_زند طرف دیگر صورت خود را هم پیش او ببر. وقتی کسی چپن تو را می_برد، بگذار پیراهنت را هم ببرد. 30 به هر که چیزی از تو بخواهد ببخش و وقتی کسی آنچه را که مال توست می_برد، آن را باز مخواه. 31 با دیگران آنچنان رفتار کنید که می_خواهید آن_ها با شما رفتار کنند. 32 اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند برای شما چه افتخاری دارد؟ حتی خطاکاران هم دوستان خود را دوست دارند. 33 و اگر فقط به کسانی که به شما نیکی می_کنند نیکی کنید برای شما چه افتخاری دارد؟ چون خطاکاران هم چنین می_کنند. 34 و اگر فقط به کسی قرض بدهید که توقع پس گرفتن دارید دیگر چه افتخاری برای شما دارد؟ حتی خطاکاران هم، اگر بدانند تمام آن را پس خواهند گرفت، به یکدیگر قرض خواهند داد. 35 اما شما به دشمنان خود محبت نمایید و نیکی کنید و بدون توقع عوض، قرض بدهید که اجر بزرگ خواهید داشت و فرزندان خدای متعال خواهید بود، زیرا او نسبت به ناسپاسان و خطاکاران مهربان است. 36 پس همانطور که پدر شما رحیم است، رحیم باشید. 37 دیگران را بد نگویید تا شما را بد نگویند. ملامت نکنید تا ملامت نشوید. دیگران را ببخشید تا بخشیده شوید. 38 بدهید که به شما داده خواهد شد، پیمانۀ درست و فشرده و تکان داده شده و لبریز در دامن شما ریخته خواهد شد، زیرا با هر پیمانه_ای که به دیگران بدهید با همان پیمانه، عوض خواهید گرفت.» 39 همچنین مَثَلی برای ایشان آورد: «آیا یک کور می_تواند عصا_کش کور دیگری باشد؟ مگر هر دو در چاه نخواهند افتاد؟ 40 شاگرد، بالا_تر از استاد خود نیست اما وقتی تحصیلات خود را به پایان برساند به پایۀ استاد خود خواهد رسید. 41 چرا به پَرِ کاهی که در چشم برادرت هست نگاه می_کنی و هیچ در فکر چوبی که در چشم خود داری نیستی؟ 42 چطور می_توانی به برادرت بگویی: «ای برادر، اجازه بده آن پَرِ کاه را از چشمت بیرون بیاورم»، در صورتی که چوب داخل چشم خود را نمی_بینی؟ ای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون بیاور، آن وقت درست خواهی دید که پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون بیاوری. 43 هرگز درخت خوب میوه بد و یا درخت بد میوه خوب ببار نیاورده است، 44 هر درختی از میوه_اش شناخته می_شود. از بوته_های خار، انجیر جمع نمی_کنند و از خاربن انگور نمی_چینند. 45 مرد نیکو از خزانۀ نیک درون خود نیکی ببار می_آورد و مرد بد از خزانۀ بد درون خود بدی ببار می_آورد، چون زبان از آنچه دل را پُر ساخته است سخن می_گوید. 46 چرا پیوسته به من خداوندا خداوندا می_گوئید ولی آنچه را که به شما می_گویم انجام نمی_دهید؟ 47 هرکه پیش من بیاید و آنچه را که می_گویم بشنود و به آن_ها عمل کند به شما نشان می_دهم مانند چه کسی است. 48 او مانند آن مردی است که برای ساختن خانۀ خود زمین را عمیق کند و تهداب آن را روی سنگ قرار داد. وقتی سیل آمد، دریا طغیان کرد و به آن خانه زد اما نتوانست آن را از جا بکند چون محکم ساخته شده بود. 49 اما هرکه سخنان مرا بشنود و به آن عمل نکند مانند مردی است که خانۀ خود را روی خاک بدون تهداب ساخت. وقتی که سیل به آن خانه زد، خانه غلتید و به کلی ویران شد!»
1 وقتی عیسی تمام این سخنان را به مردم گفت به شهر کَپَرناحوم رفت. 2 صاحب_منصبی در آنجا خادمی داشت که در نظرش بسیار گرامی بود. این خادم بیمار شد و نزدیک بود بمیرد. 3 آن صاحب_منصب دربارۀ عیسی چیزهائی شنیده بود. پس عده_ای از رهبران یهود را پیش او فرستاد تا از او تقاضا نمایند بیاید و غلامش را شفا دهد. 4 ایشان نزد عیسی آمدند و با زاری گفتند: «او سزاوار این لطف تو است 5 چون ملت ما را دوست دارد و او بود که کنیسه را برای ما ساخت.» 6 عیسی با آنها به راه افتاد و وقتی به نزدیکی_های خانه رسید، آن صاحب_منصب دوستانی را با این پیغام فرستاد که: «ای آقا، بیش از آن به خودت زحمت نده. من لایق آن نیستم که تو به زیر سقف خانه_ام بیائی 7 و به همین سبب بود که روی آن را نداشتم شخصاً به خدمت تو بیایم. فقط فرمان بده و غلام من خوب خواهد شد، 8 زیرا من خود مأمور هستم و عساکر هم تحت فرمان خود دارم و به یکی می_گویم «برو» می_رود و به دیگری «بیا» می_آید و به غلام می_گویم «فلان کار را بکن» البته می_کند.» 9 عیسی وقتی این را شنید تعجب کرد و به جمعیتی که پشت سرش می_آمدند رو کرد و فرمود: «بدانید که من حتی در اسرائیل هم، چنین ایمانی ندیده_ام.» 10 قاصدان به خانه برگشتند و غلام را سالم و تندرست یافتند. 11 فردای آن روز عیسی با شاگردان خود همراه جمعیت زیادی به شهری به نام نائین رفت. 12 همینکه به دروازۀ شهر رسید با مراسم جنازه_ای روبرو شد. شخصی که مرده بود، پسر یگانۀ یک بیوه زن بود. بسیاری از مردم شهر همراه آن زن بودند. 13 وقتی عیسی خداوند آن مادر را دید، دلش بحال او سوخت و فرمود: «دیگر گریه نکن.» 14 عیسی پیشتر رفت و دست خود را روی تابوت گذاشت و کسانی که تابوت را می_بردند ایستادند. عیسی فرمود: «ای جوان به تو می_گویم برخیز.» 15 آن مرده نشست و شروع به صحبت کرد و عیسی او را به مادرش سپرد. 16 همه ترسیدند و خدا را تمجید کرده گفتند: «پیامبر بزرگی در میان ما ظهور کرده است.» و همچنین می_گفتند: «خدا آمده است تا قوم برگزیدۀ خود را رستگار سازد.» 17 خبر آنچه که عیسی کرده بود در سراسر ولایت یهودیه و همۀ اطراف آن منتشر شد. 18 یحیی نیز بوسیلۀ شاگردان خود از همۀ این امور باخبر شد. دو نفر از ایشان را خواست 19 و آن_ها را با این پیغام پیش عیسی خداوند فرستاد: «آیا تو آن کسی هستی که قرار است بیاید یا منتظر دیگری باشیم؟» 20 آن دو نفر پیش عیسی آمدند و عرض کردند: «یحیای تعمید_دهنده، ما را پیش تو فرستاده است تا بداند: آیا تو آن کسی هستی که قرار است بیاید یا باید منتظر دیگری باشیم؟» 21 همان ساعت عیسی مردم بسیار را که گرفتار ناخوشیها، بلاها و ارواح ناپاک بودند، شفا داد و به نابینایان زیادی بینائی بخشید. 22 بعد به ایشان جواب داد: «بروید و آنچه را دیده و شنیده_اید به یحیی بگویید که چگونه کوران بینایی خود را باز می_یابند، لنگان به راه می_افتند، جذامیان پاک می_شوند، کرها شنوا می_گردند، مردگان زندگی را از سر می_گیرند و بینوایان مژده را می_شنوند. 23 خوشا بحال کسی که دربارۀ من شک نکند.» 24 بعد از آنکه قاصدان یحیی رفتند عیسی دربارۀ او برای مردم شروع به صحبت کرد و گفت: «وقتی به بیابان رفتید انتظار دیدن چه چیز را داشتید؟ نی نیزاری که از باد می_لرزد؟ 25 برای دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ مردی با لباسهای ابریشمی؟ بدون شک اشخاصی که لباسهای زیبا می_پوشند و زندگی پُر تجملی دارند در قصرها بسر می_برند. 26 پس برای دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ یک پیامبر؟ بلی، بدانید از پیامبر هم بالا_تر. 27 او مردی است که درباره_اش نوشته شده است: «این است قاصد من که پیشاپیش تو می_فرستم، او راه تو را پیش پایت آماده خواهد ساخت.» 28 بدانید که کسی بزرگتر از یحیی به دنیا نیامده است و با وجود این، کوچکترین شخص در پادشاهی خدا از او بزرگتر است.» 29 همۀ مردم و از جمله جزیه_گیران سخنان عیسی را شنیدند و به سبب اینکه از دست یحیی، تعمید گرفته بودند خدا را برای عدالتش شکر می_کردند. 30 اما فریسی ها و معلمان شریعت که تعمید یحیی را قبول نکرده بودند، نقشه_ای را که خدا برای آنها داشت رد کردند. 31 «مردم این زمانه را به چه چیز می_توانم تشبیه کنم؟ آنها به چه می_مانند؟ 32 مانند کودکانی هستند که در بازار می_نشینند و بر سر هم فریاد می_کشند و می_گویند: «برای شما نَی زدیم نرقصیدید! ناله کردیم، گریه نکردید!» 33 مقصد این است که یحیای تعمید_دهنده آمد که نه نان می_خورد و نه شراب می_نوشید و شما می_گفتید: «او دیوانه است.» 34 پسر انسان آمد، او هم می_خورَد و هم می_نوشد و شما می_گوئید: «نگاه کنید، یک آدم پُرخور، میگسار و رفیق جزیه_گیران و خطاکاران.» 35 با وجود این، درستی حکمت خداوند به وسیلۀ کسانی که آن را پذیرفته_اند به ثبوت می_رسد.» 36 یکی از فریسی ها عیسی را برای صرف غذا دعوت کرد. او به خانۀ آن فریسی رفت و بر سر دسترخوان نشست. 37 در آن شهر زنی زندگی می_کرد که رفتارش برخلاف اخلاق بود. چون او شنید که عیسی در خانۀ آن فریسی غذا می_خورد در گلابدانی سنگی، روغنی معطر آورد. 38 پشت سر عیسی و کنار پاهای او قرار گرفت و گریه می_کرد. چون اشکهایش پاهای عیسی را تر کرد، آن_ها را با موی خود خشک نمود و پاهای عیسی را می_بوسید و به آن_ها روغن می_مالید. 39 وقتی صاحب خانه یعنی آن فریسی این را دید پیش خود گفت: «اگر این مرد واقعاً پیامبر می_بود می_دانست این زنی که او را لمس می_کند کیست و چطور زنی است، او یک زن بد کاره است.» 40 عیسی به فریسی گفت: «شمعون، مطلبی دارم برایت بگویم.» گفت: «بفرما، استاد.» 41 فرمود: «دو نفر از شخصی قرض گرفته بودند، یکی به او پنجصد سکۀ نقره قرضدار بود و دیگری پنجاه سکۀ نقره. 42 چون هیچیک از آن دو نفر چیزی نداشت که به او بدهد، طلبکار هر دو را بخشید. حالا کدامیک از آن دو او را بیشتر دوست خواهد داشت؟» 43 شمعون جواب داد: «گمان می_کنم آن کسی که بیشتر به او بخشیده شد.» عیسی فرمود: «قضاوت تو درست است.» 44 و سپس رو به آن زن کرد و به شمعون فرمود: «این زن را می_بینی؟ من به خانۀ تو آمدم ولی تو برای پاهایم آب نیاوردی. اما این زن پاهای مرا با اشک چشم شست و با موی خود خشک کرد. 45 تو هیچ مرا نبوسیدی اما این زن از وقتی که من وارد شدم از بوسیدن پاهایم دست بر_نمی_دارد. 46 تو به سر من روغن نزدی اما او به پاهای من روغن معطر مالید. 47 بنابراین بدان که محبت فراوان او نشان می_دهد که گناهان بسیارش آمرزیده شده است و کسی که کم بخشیده شده باشد، کم محبت می_نماید.» 48 بعد به آن زن فرمود: «گناهان تو بخشیده شده است.» 49 دیگر مهمانان از یکدیگر می_پرسیدند: «این کیست که حتی گناهان را هم می_آمرزد؟» 50 اما عیسی به آن زن فرمود: «ایمان تو، تو را نجات داده است، بسلامت برو.»
1 بعد از آن عیسی شهر به شهر و ده به ده می_گشت و مژدۀ پادشاهی خدا را اعلام می_کرد. 2 دوازده حواری و عده_ای از زنانی که از ارواح پلید و ناخوشیها رهائی یافته بودند با او همراه بودند. مریمِ معروف به مریم مجدلیه که از او هفت روح ناپاک بیرون آمده بود، 3 یونا همسر خوزا ـ ناظر هیرودیس ـ و سوسن و بسیاری کسان دیگر. این زنان از اموال خود به عیسی و شاگردانش کمک می_کردند. 4 وقتی مردم از شهرهای اطراف به دیدن عیسی آمدند و جمعیت زیادی در اطراف او جمع شد، مَثَلی آورده گفت: 5 «دهقانی برای پاشیدن تخم بیرون رفت. وقتی تخم پاشید، مقداری از آن در راه افتاد و پایمال شد و پرندگان آن_ها را خوردند. 6 مقداری هم در زمین سنگلاخ افتاد و پس از آنکه رشد کرد به سبب کمبود رطوبت و آب خشک شد. 7 بعضی از دانه_ها داخل خارها افتاد و خارها با آن_ها رشد کرده آن_ها را خفه نمود. 8 بعضی از دانه_ها در خاک خوب افتادند و رشد کردند و صد برابر ثمر آوردند.» این را فرمود و با صدای بلند گفت: «اگر گوش شنوا دارید، بشنوید.» 9 شاگردان عیسی معنی این مَثَل را از او پرسیدند. 10 فرمود: «درک اسرار پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما این مطالب برای دیگران در قالب مَثَل بیان می_شود: «تا نگاه کنند اما چیزی نبینند، بشنوند اما چیزی نفهمند.» 11 معنی و مفهوم این مَثَل از این قرار است: دانه، کلام خدا است. 12 دانه_هائی که در راه افتادند کسانی هستند که آن را می_شنوند و سپس شیطان می_آید و کلام را از دلهای شان می_رباید مبادا ایمان بیاورند و نجات یابند. 13 دانه_های کاشته شده در سنگلاخ به کسانی می_ماند که وقتی کلام را می_شنوند با خوشی می_پذیرند اما کلام در آنها ریشه نمی_دواند. مدتی ایمان دارند اما در وقت آزمایش_های سخت از میدان بدر می_روند. 14 دانه_هائی که در میان خارها افتادند بر کسانی دلالت می_کند که کلام خدا را می_شنوند اما با گذشت زمان، تشویش دنیا و مال و ثروت و خوشیهای زندگی، کلام را در آن_ها خفه می_کند و هیچگونه ثمری نمی_آورند. 15 اما دانه_هائی که در خاک خوب افتادند بر کسانی دلالت دارد که کلام خدا را با قلبی صاف و پاک می_شوند و آن را نگه می_دارند و با زحمتکشی، ثمرات فراوان ببار می_آورند. 16 هیچ کس چراغ را روشن نمی_کند تا آن را با تشت بپوشاند یا زیر تخت بگذارد. برعکس، آن را روی چراغ_دان می_گذارد تا هرکه وارد شود نور آن را ببیند، 17 زیرا هر چه پنهان باشد آشکار می_شود و هرچه زیر سرپوش باشد نمایان می_گردد و پرده از رویش برداشته می_شود. 18 پس متوجه باشید که چطور می_شنوید زیرا به کسی که دارد بیشتر داده خواهد شد، اما آن کس که ندارد حتی آنچه را که به گمان خود دارد از دست خواهد داد.» 19 مادر و برادران عیسی برای دیدن او آمدند، اما به سبب زیادی جمعیت نتوانستند به او برسند. 20 به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده_اند و می_خواهند تو را ببینند.» 21 عیسی جواب داد: «مادر من و برادران من آنانی هستند که کلام خدا را می_شنوند و آن را بجا می_آورند.» 22 در یکی از آن روزها عیسی با شاگردان خود سوار کشتی شد و به آنها فرمود: «به طرف دیگر بحیره برویم.» آن_ها به راه افتادند 23 و وقتی کشتی در حرکت بود عیسی به خواب رفت. در این وقت طوفان سختی در بحیره پدید آمد. آب، کشتی را پُر می_ساخت و آنها در خطر بزرگی افتاده بودند. 24 پیش او رفتند و بیدارش کرده گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده که ما از بین برویم.» او از خواب برخاست و با تندی به باد و آب_های طوفانی فرمان سکوت داد. طوفان فرو نشست و همه_جا آرام شد. 25 از آنها پرسید: «ایمان تان کجاست؟» آنها با حالت ترس و تعجب به یکدیگر می_گفتند: «این مرد کیست که به باد و آب فرمان می_دهد و آن_ها از او اطاعت می_کنند؟» 26 به این ترتیب در سرزمین جَدَریان که مقابل ولایت جلیل است به خشکی رسیدند. 27 همینکه عیسی قدم به ساحل گذاشت با مردی از اهالی آن شهر روبرو شد که گرفتار ارواح ناپاک بود. مدتی زیاد نه لباسی پوشیده بود و نه در خانه زندگی کرده بود بلکه در میان مقبره_ها بسر می_برد. 28 به محض این که عیسی را دید فریاد کرد و به پاهای او افتاد و با صدای بلند گفت: «ای عیسی، پسر خدای متعال، از من چه می_خواهی؟ پیش تو زاری می_کنم، مرا عذاب نده.» 29 زیرا عیسی به روح ناپاک فرمان داده بود که از آن مرد بیرون بیاید. آن روح ناپاک بارها بر او حمله_ور شده بود و مردم او را گرفته با زنجیرها و کنده_ها محکم نگاه می_داشتند، اما هر بار زنجیرها را پاره می_کرد و آن روح ناپاک او را به بیابانها می_کشانید. 30 عیسی از او پرسید: «اسم تو چیست؟» جواب داد: «لِژیون (لشکر).» و این به آن سبب بود که ارواح ناپاک بسیاری او را گرفته بودند. 31 ارواح ناپاک از عیسی تقاضا کردند که آن_ها را به دوزخ نفرستد. 32 تصادفاً در آن نزدیکی، گلۀ بزرگ خوکی بود که در بالای تپه می_چریدند و ارواح ناپاک از او در خواست کردند که اجازه دهد به داخل خوکها بروند. عیسی به آن_ها اجازه داد. 33 ارواح ناپاک از آن مرد بیرون آمدند و به داخل خوکها رفتند و آن گله از سراشیبی تپه به بحیره جست و غرق شد. 34 خوک_بانان آنچه را که واقع شد دیدند و پا به فرار گذاشتند و این خبر را به شهر و اطراف آن رسانیدند. 35 مردم برای تماشا از شهر بیرون آمدند. وقتی پیش عیسی رسیدند مردی را که ارواح ناپاک از او بیرون رفته بودند، لباس پوشیده و سر عقل آمده پیش پای عیسی نشسته دیدند و ترسیدند. 36 شاهدان واقعه برای آنها شرح دادند که آن مرد چگونه شفا یافت. 37 بعد تمام مردم ناحیۀ جَدَریان از عیسی خواهش کردند که از آنجا برود زیرا بسیار ترسیدند. بنابراین عیسی سوار کشتی شد و به طرف دیگر بحیره بازگشت. 38 مردی که ارواح ناپاک از او بیرون آمده بودند اجازه خواست که با او برود اما عیسی به او اجازه نداد و گفت: 39 «به خانه_ات برگرد و آنچه را که خدا برای تو انجام داده است بیان کن.» آن مرد به شهر رفت و آنچه را که عیسی برای او انجام داده بود همه_جا پخش کرد. 40 هنگامی که عیسی به طرف دیگر بحیره بازگشت مردم با گرمی از او استقبال کردند زیرا همه در انتظار او بودند. 41 در این وقت مردی که اسمش یایروس بود و سرپرستی کنیسه را به عهده داشت نزد عیسی آمد. خود را پیش پاهای عیسی انداخت و از او تقاضا کرد که به خانه_اش برود، 42 زیرا دختر یگانه_اش که تقریباً دوازده ساله بود در آستانۀ مرگ قرار داشت. وقتی عیسی در راه بود مردم از هر طرف به او فشار می_آوردند. 43 در میان مردم زنی دیده می_شد که مدت دوازده سال مبتلا به خونریزی بود و با اینکه تمام دارائی خود را به طبیبان داده بود هیچکس نتوانسته بود او را درمان نماید. 44 این زن از پشت سر آمد و لباس عیسی را لمس کرد و فوراً خونریزی او بند آمد. 45 عیسی پرسید: «کی به من دست زد؟» همگی انکار کردند و پِترُس گفت: «ای استاد، مردم دور تو را گرفته_اند و به تو فشار می_آورند.» 46 اما عیسی فرمود: «کسی به من دست زد، چون احساس کردم نیرویی از من صادر شد.» 47 آن زن که فهمید شناخته شده است با ترس و لرز آمد و پیش پاهای او افتاد و در برابر همۀ مردم شرح داد که چرا او را لمس کرده و چگونه فوراً شفا یافته است. 48 عیسی به او فرمود: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است، بسلامت برو» 49 هنوز گرم صحبت بودند که مردی با این پیغام از خانۀ سرپرست کنیسه آمد: «دخترت مُرد. بیش از این استاد را زحمت نده.» 50 وقتی عیسی این را شنید، به یایروس فرمود: «نترس، فقط ایمان داشته باش، او خوب خواهد شد.» 51 هنگام ورود به خانه اجازه نداد کسی جز پِترُس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر آن دختر با او وارد شود. 52 همه برای آن دختر گریه و ماتم می_کردند. عیسی فرمود: «دیگر گریه نکنید، او نمرده، خواب است.» 53 آنها فقط به او ریشخند می_کردند، چون خوب می_دانستند که او مُرده است. 54 اما عیسی دست دختر را گرفت و او را صدا زد و گفت: «ای دخترک، برخیز.» 55 روح او بازگشت و فوراً برخاست. عیسی به ایشان فرمود که به او خوراک بدهند. 56 والدین او بسیار تعجب کردند، اما عیسی با تأکید از آنها خواست که ماجرا را به کسی نگویند.
1 عیسی دوازده حواری را پیش خود خواست و به آن_ها قدرت و اختیار داد تا بر تمامی ارواح ناپاک چیره شوند و بیماریها را درمان نمایند. 2 آنها را فرستاد تا پادشاهی خدا را اعلام کنند و مردم را شفا دهند. 3 به آنها فرمود: «برای مسافرت هیچ چیز نبرید، نه چوبدستی، نه خرجین و نه نان و نه پول و هیچیک از شما نباید جامۀ اضافی داشته باشد. 4 هرگاه شما را در خانه_ای می_پذیرند تا وقتی در آن شهر هستید در آن خانه بمانید. 5 اما کسانی که شما را نمی_پذیرند، وقتی شهر شان را ترک می_کنید برای عبرت آنها گرد و خاک آن شهر را هم از پاهای خود پاک کنید.» 6 به این ترتیب آن_ها به راه افتادند و آبادی به آبادی می_گشتند و در همه_جا بشارت می_دادند و بیماران را شفا می_بخشیدند. 7 در این روزها هیرودیس پادشاه از آنچه در جریان بود آگاهی یافت و سرگشته و پریشان شد چون عده_ای می_گفتند که یحیای تعمید_دهنده زنده شده است. 8 عده_ای نیز می_گفتند که الیاس ظهور کرده، عده_ای هم می_گفتند یکی از پیامبران قدیم زنده شده است. 9 اما هیرودیس گفت: «من که خود فرمان دادم سر یحیی را بزنند، ولی این کیست که دربارۀ او این چیزها را می_شنوم؟» و کوشش می_کرد او را ببیند. 10 وقتی رسولان برگشتند گزارش کارهائی را که انجام داده بودند به عرض عیسی رسانیدند. او آنها را برداشت و به شهری به نام بیتسَیدا برد و نگذاشت کسی دیگر همراه ایشان برود. 11 اما مردم باخبر شدند و بدنبال او براه افتادند. ایشان را پذیرفت و برای ایشان دربارۀ پادشاهی خدا صحبت کرد و کسانی را که محتاج درمان بودند شفا داد. 12 نزدیک غروب، دوازده حواری پیش او آمدند و عرض کردند: «این مردم را رخصت بده تا به دهکده_ها و کشتزارهای اطراف بروند و برای خود منزل و خوراک پیدا کنند، چون ما در اینجا در محل دورافتاده_ای هستیم.» 13 او جواب داد: «شما خود تان به آنها غذا بدهید.» اما شاگردان گفتند: «ما فقط پنج نان و دو ماهی داریم، مگر اینکه خود ما برویم و برای همۀ این جماعت غذا بخریم.» 14 آنها در حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان فرمود: «اینها را به دسته_های پنجاه نفری بنشانید.» 15 شاگردان این کار را انجام دادند و همه را نشانیدند. 16 بعد عیسی آن پنج نان و دو ماهی را گرفت، چشم به آسمان دوخت و برای آن خوراک سپاسگزاری کرد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند. 17 همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد از باقیماندۀ نان و ماهی جمع شد. 18 یک روز وقتی عیسی به تنهائی در حضور شاگردانش دعا می_کرد از آنها پرسید: «مردم مرا کی می_دانند؟» 19 جواب دادند: «بعضی_ها می_گویند تو یحیای تعمید_دهنده هستی، عده_ای می_گویند تو الیاس هستی و عده_ای هم می_گویند که یکی از پیامبران پیشین زنده شده است.» 20 عیسی فرمود: «شما مرا کی می_دانید؟» پِترُس جواب داد: «مسیح خدا.» 21 بعد به آنها امر شدید کرد که این موضوع را به هیچکس نگویند 22 و ادامه داد: «لازم است که پسر انسان رنجهای سختی را بکشد و بزرگان یهود، سران کاهنان و علمای دین او را رد کنند و او کشته شود و در روز سوم باز زنده گردد.» 23 سپس به همه فرمود: «اگر کسی بخواهد پیرو من باشد باید دست از جان بشوید و همه روزه صلیب خود را بردارد و با من بیاید. 24 هر که بخواهد جان خود را حفظ کند آن را از دست خواهد داد اما هرکه به خاطر من جان خود را فدا کند آن را نگاه خواهد داشت. 25 برای آدمی چه فایده دارد که تمام جهان را به_دست بیاورد اما جان خود را از دست بدهد یا به آن ضرر برساند؟ 26 هر که از من و سخنان من عار داشته باشد پسر انسان نیز وقتی با جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدس بیاید از او عار خواهد داشت. 27 بیقین بدانید از کسانی که در اینجا ایستاده_اند عده_ای هستند که تا پادشاهی خدا را نبینند طعم مرگ را نخواهند چشید.» 28 عیسی تقریباً یک هفته بعد از این موضوع، پِترُس، یوحنا و یعقوب را برداشت و برای دعا به بالای کوه رفت. 29 هنگامیکه به دعا مشغول بود، نمای چهره_اش تغییر کرد و لباسهایش از سفیدی می_درخشید. 30 ناگهان دو مرد یعنی موسی و الیاس در آنجا با او صحبت می_کردند. 31 آن_ها با شان و شوکت ظاهر گشتند و دربارۀ مرگ او، یعنی آنچه که می_بایست در اورشلیم به انجام رسد، صحبت می_کردند. 32 در این موقع پِترُس و همراهان او به خواب رفته بودند، اما وقتی بیدار شدند و جلال او و آن دو مردی را که در کنار او ایستاده بودند مشاهده کردند. 33 در حالی که آن دو نفر از نزد عیسی می_رفتند پِترُس به او عرض کرد: «ای استاد، چه خوب است که ما در اینجا هستیم! سه سایبان بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» پِترُس بدون آنکه بفهمد چه می_گوید این سخن را گفت. 34 هنوز حرفش تمام نشده بود که ابری آمد و بر آنها سایه افگند و وقتی ابر آنها را فرا گرفت شاگردان ترسیدند. 35 از ابر ندائی آمد: «این است پسر من و برگزیدۀ من، به او گوش دهید.» 36 وقتی آن ندا به پایان رسید، آن_ها عیسی را تنها دیدند. آن سه نفر خاموش ماندند و در آن روزها از آنچه دیده بودند چیزی به کسی نگفتند. 37 روز بعد وقتی از کوه پایین می_آمدند جمعیت زیادی در انتظار عیسی بود. 38 ناگهان مردی از وسط جمعیت فریاد زد: «ای استاد، از تو التماس می_کنم به پسر من، که یگانه فرزند من است، نظری بیاندازی. 39 روحی او را می_گیرد و ناگهان فریاد می_زند، کف از دهانش بیرون می_آید و بدنش به تشنج افتاده می_لرزد و با دشواری زیاد او را رها می_کند. 40 از شاگردان تو تقاضا کردم که آن روح را بیرون کنند اما نتوانستند.» 41 عیسی جواب داد: «مردمان این روزگار، چقدر بی_ایمان و فاسد هستند! تا کی با شما باشم و شما را تحمل کنم؟ پسرت را به این جا بیآور.» 42 اما قبل از آنکه پسر به نزد عیسی برسد روح ناپاک او را به زمین زد و به تشنج انداخته تکان سختی داد. عیسی با تندی به روح ناپاک امر کرد خارج شود و آن پسر را شفا بخشید و به پدرش سپرد. 43 همۀ مردم از بزرگی خدا حیران ماندند. در حالی که عموم مردم از تمام کارهای عیسی در حیرت بودند عیسی به شاگردان فرمود: 44 «این سخن مرا بخاطر بسپارید: پسر انسان به دست آدمیان تسلیم خواهد شد.» 45 اما آنها نفهمیدند چه می_گوید. مقصد عیسی بطوری برای آنها پوشیده بود که آن را نفهمیدند و می_ترسیدند آن را از او بپرسند. 46 مباحثه_ای در میان آنها درگرفت که کی بین آن_ها از همه بزرگتر است. 47 عیسی فهمید که در ذهن شان چه افکاری می_گذرد، پس کودکی را گرفت و او را در کنار خود قرار داد 48 و به آنها فرمود: «هرکه این کودک را به نام من بپذیرد مرا پذیرفته است و هرکه مرا بپذیرد فرستندۀ مرا پذیرفته است، زیرا در بین شما آن کسی بزرگتر است که از همه کوچکتر می_باشد.» 49 یوحنا عرض کرد: «ای استاد، ما مردی را دیدیم که با ذکر نام تو ارواح ناپاک را بیرون می_کرد اما چون از ما نبود کوشش کردیم مانع کار او شویم.» 50 عیسی به او فرمود: «با او کاری نداشته باشید زیرا هر که ضد شما نباشد با شماست.» 51 چون وقت آن رسید که عیسی به آسمان برده شود با عزمی محکم رو به اورشلیم نهاد 52 و قاصدانی پیشاپیش خود فرستاد. آنها حرکت کردند و به دهکده_ای در سرزمین سامریان وارد شدند تا برای او تدارک ببینند. 53 اما مردمان آن ده نمی_خواستند از او پذیرائی کنند، زیرا معلوم بود که او عازم اورشلیم است. 54 وقتی یعقوب و یوحنا، شاگردان او، این جریان را دیدند گفتند: «خداوندا، آیا می_خواهی بگوئیم از آسمان آتشی ببارد و همۀ آنها را بسوزاند؟» 55 اما او برگشت و آنها را ملامت کرد 56 و روانۀ دهکدۀ دیگری شدند. 57 در بین راه مردی به او عرض کرد: «هر جا بروی من به دنبال تو می_آیم.» 58 عیسی جواب داد: «روباهان، لانه و پرندگان، آشیانه دارند اما پسر انسان هیچ جائی ندارد که درآن استراحت کند.» 59 عیسی به شخص دیگری فرمود: «بامن بیا.» اما او جواب داد: «ای آقا، بگذار اول بروم پدرم را به خاک بسپارم.» 60 عیسی فرمود: «بگذار مردگان، مردگان خود را به خاک بسپارند، تو برو و پادشاهی خدا را در همه_جا اعلام نما.» 61 شخص دیگری گفت: «ای آقا، من با تو خواهم آمد اما اجازه بفرما اول با خانواده_ام خداحافظی کنم.» 62 عیسی به او فرمود: «کسی که در وقت قلبه به پشت سر ببیند لیاقت آن را ندارد که برای پادشاهی خدا خدمت کند.»
1 بعد از این، عیسی خداوند، هفتاد نفر دیگر را تعیین فرمود و آنها را دو نفر دو نفر پیشاپیش خود به شهرها و نقاطی که در نظر داشت از آن_ها دیدن نماید فرستاد. 2 به آنها فرمود: «محصول فراوان است اما کارگر کم، پس از صاحب محصول تقاضا کنید که کارگرانی برای جمع_آوری محصول بفرستد. 3 بروید و بدانید که من شما را مثل بره_ها در بین گرگها می_فرستم. 4 هیچ کیسه یا خرجین یا بوت با خود نبرید و در بین راه با کسی سلام و علیک نکنید. 5 به هر خانه_ای که داخل می_شوید اولین کلام شما این باشد: «سلام بر این خانه باد.» 6 اگر کسی اهل صلح و صفا در آنجا باشد: سلام شما بر او قرار خواهد گرفت وگرنه آن سلام به خود شما باز خواهد گشت. 7 در همان خانه بمانید و از آنچه پیش شما می_گذارند بخورید و بنوشید، زیرا کارگر مستحق مزد خود است. خانه به خانه نگردید. 8 وقتی به شهری وارد می_شوید و از شما استقبال می_کنند، غذایی را که برای شما تهیه می_کنند بخورید. 9 بیماران آنجا را شفا دهید و بگوئید: «پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.» 10 وقتی به شهری وارد می_شوید و روی خوشی به شما نشان نمی_دهند به داخل کوچه_های آن شهر بروید و بگویید: 11 «خاکی را هم که از شهر شما به پاهای ما چسبیده است، پیش روی شما پاک می_کنیم ولی این را بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.» 12 بدانید که روز آخر برای سدوم بیشتر قابل تحمل خواهد بود تا برای آن شهر. 13 وای بر تو ای خورَزین، وای بر تو ای بیتسَیدا، اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون می_شد مدتها پیش از این، خطِ بینی کشیده، خاکستر_نشین می_شدند، و توبه می_کردند. 14 ولی روز داوری برای صور و صیدون بیشتر قابل تحمل خواهد بود تا برای شما. 15 و اما تو ای کَپَرناحوم، می_خواستی سر به آسمان بکشی؟ به دوزخ سرنگون خواهی شد. 16 هرکه به شما گوش دهد، به من گوش داده است؛ هرکه شما را رد کند مرا رد کرده است و هرکه مرا رد کند فرستندۀ مرا رد کرده است.» 17 آن هفتاد شاگرد، خوش و خرم بازگشتند و عرض کردند: «خداوندا، با ذکر نام تو حتی ارواح ناپاک تسلیم ما می_شوند!» 18 عیسی جواب داد: «من دیدم چطور شیطان مانند برق از آسمان سقوط کرد. 19 من به شما قدرت داده_ام که مارها و گژدم_ها و تمام قوای دشمن را پایمال نمائید و هرگز هیچ چیز به شما صدمه_ای نخواهد رسانید، 20 ولی از این که ارواح تسلیم شما می_شوند خوشی نکنید، بلکه شاد باشید که نامهای شما در عالم بالا ثبت شده است.» 21 در آن لحظه روح_القدس خوشی بزرگی به عیسی بخشید و عیسی گفت: «ای پدر، ای خداوند آسمان و زمین، تو را سپاس می_گویم که این چیزها را از خردمندان و دانایان پنهان نموده به کودکان آشکار ساختی، بلی ای پدر، ارادۀ تو چنین بود. 22 پدر همه چیز را در اختیار من گذاشته است. فقط پدر می_داند که پسر کیست و همچنین فقط پسر و کسانی که پسر بخواهد پدر را به آنها آشکار سازد می_دانند پدر کیست.» 23 عیسی رو به شاگردان خود کرد و بطور خصوصی گفت: «خوشابحال آن چشمانی که آنچه را شما می_بینید، می_بینند. 24 بدانید پیامبران و پادشاهان بسیاری آرزو می_کردند که آنچه را شما می_بینید ببینند، اما ندیدند و آنچه را شما می_شنوید بشنوند اما نشنیدند.» 25 روزی یکی از معلمین شریعت آمد و از راه امتحان از او پرسید: «ای استاد، چه باید بکنم تا وارث زندگی ابدی شوم؟» 26 عیسی به او فرمود: «در تورات چه نوشته شده؟ آن را چطور تفسیر می_کنی؟» 27 او جواب داد: «با تمام دل و تمام جان و تمام قدرت و تمام ذهن خود خداوند، خدای خود را دوست بدار و همسایه_ات را مانند خودت محبت نما.» 28 عیسی فرمود: «درست جواب دادی. این کار را بکن که زندگی خواهی داشت.» 29 اما او برای اینکه نشان دهد آدم بی_غرضی است به عیسی گفت: «همسایۀ من کیست؟» 30 عیسی چنین جواب داد: «مردی که از اورشلیم به اریحا می_رفت، به دست راهزنان افتاد. راهزنان او را برهنه نمودند و لت و کوب کردند و بحال نیم مرده انداختند و رفتند. 31 اتفاقاً کاهنی از همان راه می_گذشت، اما وقتی او را دید از طرف دیگر جاده رفت. 32 همچنین یک لاوی (خادم کاهن) به آن محل رسید و وقتی او را دید از طرف دیگر عبور کرد. 33 پس از آن یک مسافر از قوم سامری به او رسید و وقتی او را دید دلش بحال او سوخت. 34 نزد او رفت، زخمهایش را با شراب شست و بر آن_ها روغن مالید و بست. بعد او را برداشته سوار چهار پای خود کرد و به کاروانسرایی برد و در آنجا از او پرستاری کرد. 35 روز بعد دو سکۀ نقره درآورد و به صاحب کاروانسرا داد و گفت: «از او پرستاری کن و اگر بیشتر از این خرج کردی وقتی برگردم به تو می_دهم.» 36 به عقیدۀ تو کدامیک از این سه نفر همسایۀ آن مردی که به دست دزدان افتاد به حساب می_آید؟» 37 جواب داد: «آن کسی که به او دلسوزی کرد.» عیسی فرمود: «برو مثل او رفتار کن.» 38 در جریان سفر آن_ها، عیسی به دهکده_ای آمد و در آنجا زنی به نام مرتا او را در خانۀ خود پذیرفت. 39 آن زن خواهری به نام مریم داشت که پیش پاهای عیسی خداوند نشست و به سخنان او گوش می_داد. 40 در این وقت مرتا به خاطر کارهای زیادی که داشت پریشان بود. پس پیش عیسی آمد و عرض کرد: «خداوندا، هیچ در فکر این نیستی که خواهر من مرا در کار پذیرایی تنها مانده است؟ آخر به او بگو بیاید به من کمک کند.» 41 اما عیسی خداوند جواب داد: «ای مرتا، ای مرتا، تو برای چیزهای بسیار پریشان و ناراحت هستی. 42 اما فقط یک چیز لازم است: آن چه مریم انتخاب کرده از همه بهتر است و از او گرفته نخواهد شد.»
1 روزی عیسی در محلی به دعا مشغول بود. وقتی از دعا فارغ شد یکی از شاگردان به او گفت: «خداوندا، همانطور که یحیی به شاگردان خود یاد داده است، تو هم دعاکردن را به ما یاد بده.» 2 عیسی به ایشان فرمود: «هر وقت دعا می_کنید بگویید: ای پدر، نام تو مقدس باد، پادشاهی تو بیاید. 3 نان روزانۀ ما را هر روز به ما بده 4 و گناهان ما را ببخش، زیرا ما نیز همه کسانی را که به ما بدی کرده_اند می_بخشیم و ما را از وسوسه_ها دور نگهدار.» 5 سپس به ایشان گفت: «فرض کنید که یکی از شما دوستی داشته باشد و نیمه شب پیش آن دوست برود و بگوید: «ای دوست، سه دانه نان به من قرض بده. 6 یکی از دوستانم که در سفر بود به خانۀ من داخل شده است و چیزی ندارم پیش او بگذارم.» 7 و او از داخل جواب بدهد: «مزاحم من نشو! حالا در قفل شده است و من و اولادم به رختخواب رفته_ایم و نمی_توانم برخیزم تا چیزی به تو بدهم.» 8 بدانید که حتی اگر از روی رفاقت برای او حاضر نکند، همان اصرار، او را وادار خواهد کرد که برخیزد و هرچه را دوستش احتیاج دارد به او بدهد. 9 پس به شما می_گویم تقاضا کنید که به شما داده خواهد شد، بجوئید که پیدا خواهید کرد، بکوبید که در به روی شما باز خواهد شد. 10 چون هرکه بخواهد به دست می_آورد و هرکه بجوید پیدا می_کند و هرکه بکوبد در برویش باز می_شود. 11 آیا در میان شما پدری هست که وقتی که پسرش از او ماهی بخواهد به عوض ماهی، ماری در دستش بگذارد. 12 یا وقتی تخم مرغ بخواهد گژدمی به او بدهد؟ 13 پس اگر شما با اینکه خود خطا کار هستید می_دانید چگونه چیزهای خوب را به فرزندان تان بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی، روح_القدس را به آنانی که از او تقاضا می_کنند عطا خواهد فرمود!» 14 عیسی یک روح گنگ را از شخصی بیرون می_کرد و وقتی روح ناپاک بیرون آمد مرد گنگ شروع به حرف زدن کرد و مردم حیرت کردند. 15 اما بعضی_ها گفتند: «او بوسیلۀ بَعلزِبول، رئیس شیاطین، ارواح ناپاک را بیرون می_راند.» 16 دیگران از راه امتحان از او تقاضای معجزه آسمانی کردند. 17 اما او افکار آنها را درک کرد و فرمود: «هر سلطنتی که بر ضد خودش تقسیم شود رو به خرابی می_گذارد و خانواده_ای که دو دستگی در آن باشد سقوط خواهد کرد. 18 همچنین اگر شیطان برضد خود تفرقه بیندازد سلطنتش چطور برقرار خواهد ماند؟ بهر صورت شما ادعا دارید که من بوسیله بَعلزِبول ارواح ناپاک را بیرون می_رانم. 19 اگر من بوسیلۀ بَعلزِبول ارواح ناپاک را بیرون می_رانم یاران خود شما به چه وسیله آن_ها را بیرون می_رانند؟ آنها ادعای شما را رد خواهند کرد. 20 اما اگر با قدرت خداست که من ارواح ناپاک را بیرون می_رانم، بیقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است. 21 وقتی مرد زورمندی که کاملاً مسلح است از قلعۀ خود نگهبانی می_کند دارایی او در امان است. 22 اما وقتی کسی زورمندتر از او به او حمله کند او را از پای در می_آورد و تیرها و زرهی را که تکیه_گاه او هستند می_برد و دارائیش را تاراج می_کند. 23 هرکه با من نباشد بر ضد من است و هرکه با من جمع نکند پراگنده می_سازد. 24 وقتی روح ناپاکی از کسی بیرون می_آید در جستجوی استراحتگاهی در بیابانهای بی_آب و علف سرگردان می_شود. وقتی جایی را پیدا نمی_کند می_گوید: «به منزلی که از آن بیرون آمدم باز می_گردم.» 25 پس بر_می_گردد و آن خانه را جارو شده و منظم و مرتب می_بیند. 26 او می_رود و هفت روح بدتر از خود را جمع می_کند و آن_ها همه وارد می_شوند و جای می_گیرند و در آخر، حال و روز آن مرد از گذشته_اش بدتر می_شود.» 27 در حالی که عیسی صحبت می_کرد، زنی از میان جمعیت با صدایی بلند گفت: «خوشا بحال آن مادری که تو را زایید و به تو شیر داد.» 28 اما او فرمود: «خوشا بحال آن کسانی که کلام خدا را بشنوند و آن را بجا بیاورند.» 29 وقتی مردم در اطراف عیسی ازدحام کردند او به صحبت خود چنین ادامه داد: «مردمان این زمانه چقدر شریرند! آن_ها معجزه می_خواهند، اما تنها معجزه_ای که به ایشان داده خواهد شد معجزۀ یونس نبی است، 30 چون همانطور که یونس برای مردم نینوا نشانه_ای بود، پسر انسان نیز برای مردم این زمان نشانۀ دیگری خواهد بود. 31 در روز داوری، ملکه جنوب با مردم این روزگار زنده خواهد شد و آنها را متهم خواهد ساخت، چون او از آن سر دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و شما بدانید آنکه در اینجاست از سلیمان بزرگتر است. 32 مردم نینوا در روز داوری با مردم این روزگار زنده خواهند شد و برضد آنها شهادت خواهند داد چون مردم نینوا در اثر پیام یونس توبه کردند و آنکه در اینجاست از یونس بزرگتر است. 33 هیچکس چراغ را روشن نمی_کند که آن را پنهان کند یا زیر تشت بگذارد، بلکه آن را روی چراغدان قرار می_دهد تا کسانی که وارد اطاق می_شوند نور را ببینید. 34 چراغ بدن تو چشم توست. وقتی چشمانت سالم هستند تمام وجود تو روشن است اما وقتی چشمهایت معیوب باشند تو در تاریکی هستی. 35 پس چشمان خود را باز کن مبادا نوری که داری تاریکی باشد. 36 اگر تمام وجود تو روشن باشد و هیچ قسمت آن در تاریکی نباشد وجود تو چنان نورانی خواهد بود که گویی چراغی نور خود را بر تو می_درخشاند.» 37 وقتی عیسی به صحبت خود خاتمه داد، یکی از پیروان فرقۀ فریسی، او را به صرف غذا دعوت کرد. او وارد شد و نشست. 38 فریسی با تعجب ملاحظه کرد، که عیسی پیش از غذا دستهای خود را نشست. 39 اما عیسی خداوند به او گفت: «ای فریسی ها، شما بیرون پیاله و بشقاب را می_شویید در صورتی که در درون خود چیزی جز حرص و شرارت ندارید. 40 ای احمق_ها، آیا آن کسی که بیرون را ساخت درون را هم نساخت؟ 41 از آنچه درون ظرفها دارید، خیرات کنید که همه_اش برای شما پاک خواهد شد. 42 وای بحال شما ای پیروان فرقۀ فریسی، شما از نعناع و پودینه و انواع ادویه ده یک می_دهید، اما از اجرای عدالت و محبت به خدا غافل هستید. اینها چیزهایی است که شما باید بدون غافل ماندن از چیزهای دیگر به عمل آورید. 43 وای بحال شما ای فریسی ها، شما صدر مجلس را در کنیسه_ها و سلام و تعارف را در بازارها دوست دارید. 44 وای بحال شما! شما مانند قبرهایی هستید که هیچ نشانه_ای روی آن_ها نیست و مردم ندانسته و ناشناخته روی آن_ها راه می_روند.» 45 یکی از معلمان شریعت در جواب عیسی گفت: «ای استاد، وقتی چنین حرفهایی می_زنی به ما هم بر_می_خورد.» 46 عیسی در جواب فرمود: «بلی، ای معلمان شریعت، وای بحال شما نیز، چون بارهای بسیار سنگین بر دوش مردم می_گذارید و خود تان یک انگشت هم به آن بار نمی_زنید. 47 وای بحال شما که مقبره_های پیامبرانی را که پدران شما کشتند می_سازید 48 و به این وسیله اعمال پدران تان را تائید و تصدیق می_کنید، چون آنها مرتکب آن قتل_ها شدند و شما اینها را بنا می_کنید. 49 این است که حکمت خدا می_فرماید: «برای ایشان پیامبران و رسولان می_فرستم، بعضی را می_کشند و بعضی را آزار می_رسانند»، 50 تا مردم این زمانه مجبور شوند جواب خون تمام پیامبرانی را که از اول پیدایش دنیا ریخته شده است بدهند، 51 از خون هابیل گرفته تا خون زکریا که بین قربانگاه و مکان مقدس عبادتگاه هلاک شد. بلی، بدانید که مردم این روزگار جواب همه آن_ها را خواهند داد. 52 وای بحال شما ای معلمان شریعت، شما کلید در معرفت را بر_می_دارید، خود تان داخل نمی_شوید و آنانی را هم که می_خواهند داخل شوند، نمی_گذارید.» 53 وقتی عیسی از آن خانه بیرون رفت علمای دین و فریسی ها با خشم و غضب دور او را گرفتند و او را در موضوعات بسیار سؤال_پیچ نمودند 54 و در کمین بودند که او را با سخنان خودش به دام بیندازند.
1 در این هنگام جمعیتی که هزاران هزار نفر می_شد گرد آمده بود به طوری که یکدیگر را زیر پا می_کردند. عیسی پیش از همه با شاگردان خود شروع به سخن کرده گفت: «از خمیرمایۀ فریسی ها یعنی منافقت آنها احتیاط کنید. 2 هرچه پوشیده است عاقبت پرده از رویش برداشته خواهد شد و هرچه پنهان است آشکار خواهد شد. 3 بنابراین آنچه را که در تاریکی گفته_اید، در روشنایی روز شنیده خواهد شد و آنچه را که پشت درهای بسته نجوا کرده_اید، روی بامها اعلام خواهد شد. 4 به شما که دوستان من هستید می_گویم: از کسانی که بدن را می_کشند و بعد از آن کار دیگری از دست شان بر_نمی_آید نترسید. 5 شما را آگاه می_سازم که از چه کسی باید بترسید: از آن کسی بترسید که پس از کشتن، اختیار دارد به جهنم اندازد. بلی، می_گویم از او باید ترسید. 6 آیا قیمت پنج گنجشک دو روپیه نمی_باشد؟ اما هیچکدام از آن_ها از نظر خدا دور نیست. 7 علاوه بر این حتی موهای سر شما تماماً شمرده شده است. هیچ نترسید، شما از گنجشک_های بیشمار بیشتر ارزش دارید! 8 بدانید: هر که در برابر مردم خود را از من بداند پسر انسان در برابر فرشتگان خدا او را از خود خواهد دانست. 9 اما هرکه در برابر مردم بگوید که مرا نمی_شناسد در حضور فرشتگان خدا ناشناس محسوب خواهد شد. 10 هرکه کلمه_ای بر ضد پسر انسان بگوید بخشیده خواهد شد اما برای آن کسی که به روح_القدس بد بگوید بخشیده نخواهد شد. 11 وقتی شما را به کنیسه_ها و محاکم و به حضور فرمانروایان می_آورند نگران نباشید که چطور از خود دفاع کنید و چه بگوئید، 12 چون در همان ساعت روح_القدس به شما نشان می_دهد که چه بگویید.» 13 مردی از میان جمعیت به عیسی گفت: «ای استاد، به برادر من بگو ارث خانواده را با من تقسیم کند.» 14 جواب داد: «ای مرد، کی مرا در میان شما قاضی و حَکَم قرار داده است؟» 15 بعد به مردم فرمود: «هوشیار باشید. از هر نوع چشم_گرسنگی و طمع، خود را دور بدارید، زیرا زندگی واقعی را ثروت فراوان، تشکیل نمی_دهد.» 16 سپس برای ایشان این مَثَل را آورده گفت: «مردی زمینی داشت که محصول فراوانی آورد. 17 با خود فکر کرد که: «چه کنم؟ جا ندارم که محصول خود را انبار کنم.» 18 سپس گفت: «خوب، فهمیدم چکار کنم، انبارها را خراب می_کنم و آن_ها را بزرگتر می_سازم. غله و سایر اجناسم را جمع_آوری می_کنم. 19 آن وقت به خود می_گویم: ای جان من، تو به فراوانی چیزهای خوب جمع کرده_ای که برای سالیان درازی کفایت می_کند، آسوده باش، بخور و بنوش و خوش بگذران.» 20 اما خدا به او فرمود: «ای احمق، همین امشب باید جانت را تسلیم کنی، پس آنچه اندوخته_ای مال کی خواهد بود؟» 21 این است عاقبت مردی که برای خود ثروت می_اندوزد ولی پیش خدا مفلس است.» 22 به شاگردان فرمود: «به این سبب است که به شما می_گویم: به خاطر زندگی، نگران غذا و برای بدن، نگران لباس نباشید، 23 زیرا زندگی بالا_تر از غذا و بدن بالا_تر از لباس است. 24 به زاغها فکر کنید: نه می_کارند و نه درو می_کنند، نه انبار دارند و نه کاهدان، ولی خدا به آن_ها روزی می_دهد و شما خیلی بیشتر از پرندگان ارزش دارید! 25 آیا یکی از شما می_تواند با نگرانی ساعتی به طول عمر خود بیفزاید؟ 26 پس اگر شما کاری به این کوچکی را هم نمی_توانید بکنید چرا در مورد بقیۀ چیزها نگران هستید؟ 27 در رشد و نموی سوسنها تأمل کنید: نه می_ریسند و نه می_بافند، ولی بدانید که حتی سلیمان هم با آن همه حشمت و جلال مثل یکی از آن_ها آراسته نشد، 28 باری، اگر خدا علفی را که امروز در صحرا می_روید و فردا در تنور سوخته می_شود چنین می_آراید چقدر بیشتر ای کم ایمانان شما را خواهد پوشانید! 29 برای آنچه می_خورید و می_نوشید اینقدر تشویش نکنید و نگران نباشید، 30 چون اینها تماماً چیزهایی است که مردم این دنیا دنبال می_کنند. اما شما پدری دارید که می_داند به آن_ها محتاجید. 31 شما پادشاهی او را هدف خود قرار دهید و بقیۀ چیزها به شما نیز داده خواهد شد. 32 ای گلۀ کوچک، هیچ نترسید، زیرا خوشی پدر شما در این است که آن پادشاهی را به شما عطا کند. 33 آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید و برای خود بکس_هایی آماده کنید که کهنه نمی_شود و گنجی در آن عالم ذخیره نمائید که هیچ کم نمی_شود و هیچ دزدی نمی_تواند به آن دستبرد بزند و موریانه آن را تباه نمی_کند، 34 زیرا اموال شما هر کجا باشد دل شما هم آنجا خواهد بود. 35 با کمرهای بسته و چراغ_های روشن آمادۀ کار باشید. 36 مانند اشخاصی باشید که منتظر آمدن ارباب خود از یک مجلس عروسی هستند و حاضرند که هر وقت برسد و در را بکوبد، او را به داخل بیاورند. 37 خوشا به حال خادمانی که وقتی ارباب شان می_آید آنها را چشم به راه ببیند. بیقین بدانید که کمر خود را خواهد بست، آنها را بر سردسترخوان خواهد نشانید و به خدمت آن_ها خواهد پرداخت، 38 چه نیمه شب باشد و چه قبل از سپیده_دم، خوشا به حال آنها اگر وقتی ارباب شان می_آید ملاحظه کند که آن_ها چشم به راه هستند. 39 خاطرجمع باشید، اگر صاحب خانه می_دانست که دزد چه ساعتی می_آید، نمی_گذاشت وارد خانه_اش بشود. 40 پس آماده باشید چون پسر انسان در ساعتی می_آید که شما کمتر انتظار آن را دارید.» 41 پِترُس عرض کرد: «خداوندا، آیا مقصد تو از این مثال تنها ما هستیم یا برای همه است؟» 42 عیسی خداوند فرمود: «خوب، کیست آن ناظر امین و با تدیبر که اربابش او را مقرر کند تا نوکرانش را اداره نماید و در وقت مناسب جیرۀ آن_ها را بدهد؟ 43 خوشا به حال آن غلامی که وقتی اربابش می_آید او را سر کار خود ببیند. 44 بیقین بدانید که اربابش او را ناظر همۀ املاک خود خواهد کرد. 45 اما اگر آن غلام به خود بگوید: «ارباب به این زودی نخواهد آمد» و دست به آزار غلامان و کنیزان بزند و بخورد و بنوشد و مستی کند، 46 یک روز که آن غلام انتظارش را ندارد و در ساعتی که او نمی_داند ارباب خواهد رسید و او را تکه_تکه خواهد کرد و به این ترتیب او جزو نامطیعان خواهد شد. 47 غلامی که خواسته_های ارباب خود را می_داند و با وجود این برای اجرای آن_ها هیچ اقدامی نمی_کند با قمچین ضربه_های بسیار خواهد خورد. 48 اما کسی که از خواسته_های اربابش بی_خبر است و مرتکب عملی می_شود که سزاور تنبیه می_باشد ضربه_های کمتری خواهد خورد. هرگاه به کسی زیاده داده شود از او زیاد مطالبه خواهد شد و هرگاه به کسی زیادتر سپرده شود از او زیادتر مطالبه خواهد شد. 49 من آمده_ام تا بر_روی زمین آتشی روشن کنم و ای کاش زودتر از این روشن می_شد. 50 من تعمیدی در پیش دارم که باید اجرا شود و تا زمان انجام آن چقدر زیر فشار هستم! 51 آیا گمان می_کنید من آمده_ام تا صلح بر_روی زمین برقرار کنم؟ نخیر، اینطور نیست! بدانید که من آمده_ام تا تفرقه بیاندازم، 52 زیرا از این پس بین پنج نفر اعضای یک خانواده تفرقه خواهد افتاد، سه نفر مخالف دو نفر و دو نفر مخالف سه نفر خواهند بود: 53 پدر مخالف پسر و پسر مخالف پدر، مادر مخالف دختر و دختر مخالف مادر، خشو مخالف عروس و عروس مخالف خشو.» 54 همچنین به مردم فرمود: «شما وقتی می_بینید که ابر_ها از مغرب نمودار می_شوند فوراً می_گوئید: «باران می_بارد» و باران هم می_بارد. 55 وقتی باد از جانب جنوب می_آید می_گوئید: «گرمای شدیدی خواهد شد» و همینطور می_شود. 56 ای منافقان! شما که می_توانید به ظواهر زمین و آسمان نگاه کنید و حالت آن را پیش_بینی کنید چگونه از درک معنی این روزگار عاجزید؟ 57 چرا نمی_توانید راه راست را برای خود تشخیص دهید؟ 58 اگر کسی برضد تو دعوی کند و تو را به محکمه بکشاند کوشش کن هنگامی که هنوز در راه هستی با او صلح نمایی و اگر نه او تو را پیش قاضی می_برد و قاضی تو را به دست عسکر می_دهد و عسکر تو را به زندان می_اندازد. 59 بدان که تا پول آخر را ندهی بیرون نخواهی آمد.»
1 در همان هنگام عده_ای در آنجا حضور داشتند که داستان جَلیلیانی را که پیلاطُس خون شان را با قربانیهای شان در آمیخته بود ذکر کردند. 2 عیسی به آنها جواب داد: «آیا تصور می_کنید این جَلیلیان که دچار آن سرنوشت شدند از دیگر جَلیلیان خطاکار تر بودند؟ 3 یقیناً نخیر، اما بدانید که اگر توبه نکنید همۀ شما مانند آنها نابود خواهید شد. 4 و یا آن هجده نفری که در موقع فرو ریختن برجی در سیلوحا کشته شدند، خیال می_کنید که از دیگر مردمانی که در اورشلیم زندگی می_کردند گناهکارتر بودند؟ 5 نخیر، بلکه مطمئن باشید اگر توبه نکنید، همۀ شما مانند آنها نابود خواهید شد.» 6 عیسی برای آنها این مَثَل را آورده گفت: «مردی در تاکستانش درخت انجیری داشت و برای چیدن میوه به آنجا رفت ولی چیزی پیدا نکرد. 7 پس به باغبان گفت: «ببین حالا سه سال است که من می_آیم و در این درخت دنبال میوه می_گردم ولی چیزی پیدا نکرده_ام. آن را ببر، چرا بی_سبب زمین را اشغال کند؟» 8 اما او جواب داد: «ارباب، این یک سال هم بگذار بماند تا من دورش را بکنم و کود بریزم. 9 اگر در موسم آینده میوه آورد، چه بهتر و گرنه امر کن تا آن را ببرند.»» 10 یک روز سَبَت عیسی در کنیسه_ای به تعلیم مشغول بود. 11 در آنجا زنی بود که روحی ناپاک او را مدت هجده سال رنجور کرده بود. پشتش خمیده شده بود و نمی_توانست راست بایستد. 12 وقتی عیسی او را دید به او فرمود: «ای زن، تو از بیماری خود شفا یافتی.» 13 بعد دستهای خود را بر او گذاشت و فوراً قامت او راست شد و به شکرگزاری پرودگار پرداخت. 14 اما در عوض سرپرست کنیسه از اینکه عیسی در روز سَبَت شفا داده بود، دلگیر شد و به جماعت گفت: «شش روز تعیین شده است که باید کار کرد، در یکی از آن روزها بیائید و شفا بیابید، نه در روز سَبَت.» 15 عیسی خداوند در جواب او فرمود: «ای منافقان! آیا کسی در میان شما پیدا می_شود که در روز سَبَت گاو یا الاغ خود را از آخور باز نکند و برای آب دادن بیرون نبرد؟ 16 پس چه عیب دارد اگر این زن که دختر ابراهیم است و هجده سال گرفتار شیطان بود، در روز سَبَت از این بندها آزاد شود؟» 17 وقتی عیسی این سخنان را فرمود مخالفان او خجل گشتند، در حالی که عموم مردم از اعمال شگفت_انگیزی که انجام می_داد خوشحال بودند. 18 عیسی به سخنان خود ادامه داد و فرمود: «پادشاهی خدا مانند چیست؟ آن را به چه چیز تشبیه کنم؟ 19 مانند دانۀ اوری است که شخصی آن را در باغ خود کاشت، آن دانه رشد کرد و درختی شد و پرندگان آمدند و در میان شاخه_هایش آشیانه گرفتند.» 20 باز فرمود: «پادشاهی خدا را به چه چیز تشبیه کنم؟ 21 مانند خمیرمایه_ای است که زنی آن را با سه پیمانه آرد مخلوط کرد تا تمام خمیر برسد.» 22 عیسی به سفر خود در شهرها و دهات ادامه داد و در حالی که بسوی اورشلیم می_رفت به مردم تعلیم می_داد. 23 شخصی از او پرسید: «ای آقا، آیا فقط عدۀ کمی نجات می_یابند؟» عیسی به ایشان گفت: 24 «سخت بکوشید تا خود را به داخل دروازۀ تنگ برسانید و بدانید که عدۀ بسیاری برای ورود کوشش خواهند کرد ولی توفیق نخواهند یافت. 25 بعد از آن که صاحب خانه برخیزد و در را قفل کند شما خود را بیرون خواهید دید و در آن موقع در را می_کوبید و می_گویید: «ای آقا، اجازه بفرما به داخل بیائیم.» اما جواب او فقط این خواهد بود: «من نمی_دانم شما از کجا آمده_اید.» 26 بعد شما خواهید گفت: «ما با تو سر یک دسترخوان خوردیم و نوشیدیم و تو در کوچه_های ما تعلیم می_دادی.» 27 اما او باز به شما خواهد گفت: «نمی دانم شما از کجا آمده_اید. ای بدکاران همه از پیش چشم من دور شوید.» 28 در آن زمان شما که ابراهیم و اسحاق و یعقوب و تمام پیامبران را در پادشاهی خدا می_بینید در حالی که خود تان محروم هستید، چقدر گریه خواهید کرد و دندان بر دندان خواهید فشرد. 29 مردم از مشرق و مغرب و شمال و جنوب خواهند آمد و در پادشاهی خدا بر سر دسترخوان خواهند نشست. 30 بلی، آنها که اکنون آخرین هستند، اولین و آنها که اکنون اولین هستند، آخرین خواهند بود.» 31 در آن موقع عده_ای از پیروان فرقۀ فریسی پیش او آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جای دیگری برو. هیرودیس قصد جان تو را دارد.» 32 عیسی جواب داد: «بروید و به آن روباه بگویید: من امروز و فردا ارواح ناپاک را بیرون می_رانم و شفا می_دهم و در روز سوم به هدف خود می_رسم. 33 اما باید امروز و فردا و پس فردا به سفر خود ادامه دهم زیرا این محال است که پیامبر در جایی جز اورشلیم بمیرد. 34 ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که پیامبران را می_کشی و آنانی را که پیش تو فرستاده می_شوند سنگسار می_کنی! چه بسیار آرزو داشته_ام مانند مرغی که جوجه_های خود را زیر پر و بالش می_گیرد فرزندان تو را به دور خود جمع کنم اما نخواستی. 35 اینک خانۀ شما به خود تان ویران واگذاشته می_شود! و بدانید که دیگر مرا نخواهید دید تا آن زمان که بگویید: متبارک است آن کسی که به نام خداوند می_آید.»
1 در یک روز سَبَت عیسی برای صرف غذا به منزل یکی از بزرگان فرقۀ فریسی رفت. آنها با دقت مراقب او بودند. 2 آنجا در برابر او مردی دیده می_شد که مبتلا به مرض آب گرفتگی بود. 3 عیسی از معلمان شریعت و فریسی ها پرسید: «آیا شفای بیماران در روز سَبَت جایز است یا نه؟» 4 آن_ها چیزی نگفتند. پس عیسی آن مرد را شفا داد و رخصت داد. 5 بعد رو به آنها کرد و فرمود: «اگر پسر یا گاو یکی از شما در چاه بیفتد آیا بخاطر این که روز سَبَت است در بیرون آوردنش دچار تردید خواهید شد؟» 6 و آن_ها برای این سؤال جوابی نیافتند. 7 وقتی عیسی دید که مهمانان چطور صدر مجلس را برای خود اختیار می_کردند برای ایشان مَثَلی آورده گفت: 8 «وقتی کسی شما را به یک مجلس عروسی دعوت می_کند در صدر مجلس ننشینید، زیرا امکان دارد که شخصی مهمتر از شما دعوت شده باشد 9 و میزبان بیاید و به شما بگوید: «جای خود را به این آقا بده.» در آن صورت باید با شرمساری در پایین مجلس بنشینی. 10 نخیر، وقتی دعوت از تو می_شود برو و در پایین مجلس بنشین تا وقتی میزبان تو آمد، بگوید: «دوست من، بفرما بالا_تر.» پس تمام مهمانان احترامی را که به تو می_شود خواهند دید. 11 چون هرکه خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد و هرکه خود را فروتن سازد سرافراز خواهد گردید.» 12 بعد به میزبان خود گفت: «وقتی مهمانی شام یا چاشت ترتیب می_دهی دوستان، برادران و دیگر خویشان یا همسایگان ثروتمند خود را دعوت نکن مبادا آنها هم متقابلاً از تو دعوت کنند و به این ترتیب عوض خود را بگیری، 13 بلکه وقتی مهمانی می_دهی بینوایان و مفلوجان و لنگان و کورها را دعوت کن 14 و خوشبخت خواهی بود چون آنها هیچگونه وسیلۀ عوض دادن ندارند و تو در آن روزی که عادلان زنده می_شوند عوض خواهی گرفت.» 15 یکی از حاضران، بعد از شنیدن این سخنان به او عرض کرد: «خوشا به حال آن کسی که در پادشاهی خدا سر دسترخوان بنشیند.» 16 اما عیسی جواب داد: «مردی مهمانی شام بزرگی ترتیب داد و عدۀ زیادی را دعوت کرد. 17 در وقت شام غلام خود را با پیغامی پیش مهمانان فرستاد که حالا بیائید، همه چیز حاضر است. 18 اما همه شروع به عذر_آوردن کردند. اولی گفت: «من قطعه زمینی خریده_ام و باید بروم آن را ببینم. لطفاً عذر مرا بپذیر.» 19 دومی گفت: «من پنج جفت گاو خریده_ام و حالا می_روم آن_ها را امتحان کنم. لطفاً مرا معذور بدار.» 20 نفر بعدی گفت: «من نو عروسی کرده_ام و به این سبب نمی_توانم بیایم.» 21 وقتی آن غلام برگشت و موضوع را به اطلاع ارباب خود رسانید، ارباب عصبانی شد و به او گفت: «زود به کوچه_ها و پس کوچه_های شهر برو و بینوایان و مفلوجان و کورها و لنگان را پیش من بیاور.» 22 بعداً غلام گفت: «ارباب، امر تو اطاعت شد و هنوز هم جا هست.» 23 ارباب جواب داد: «به سرکها و کوچه_باغها برو و با اصرار همه را دعوت کن که بیایند تا خانۀ من پُر شود. 24 بدانید که هیچیک از آن کسانی که دعوت کرده بودم مزۀ این مهمانی را نخواهد چشید.»» 25 در بین راه جمعیت بزرگی همراه عیسی بود. او به آنها رو کرد و فرمود: 26 «اگر کسی پیش من بیاید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادران و خواهران و حتی جان خود دست نشوید نمی_تواند شاگرد من باشد. 27 کسی که صلیب خود را بر_ندارد و با من نیاید نمی_تواند شاگرد من باشد. 28 اگر کسی از شما به فکر ساختن یک برج باشد، آیا اول نمی_نشیند و مخارج آن را برآورد نمی_کند تا ببیند آیا استطاعت تمام کردن آن را دارد یا نه؟ 29 در غیر اینصورت اگر پایۀ آن را بگذارد و بعد نتواند آن را تمام کند همۀ کسانی که آن را ببینند به او خواهند خندید 30 و خواهند گفت: «این مرد ساختمانی را شروع کرد ولی نتوانست آن را تمام کند.» 31 یا کدام پادشاهی است که به جنگ پادشاه دیگری برود بدون آنکه اول بنشیند و مطالعه کند که آیا با ده هزار سپاهی می_تواند با یک لشکر بیست هزار نفری مقابله کند؟ 32 و اگر نتواند، او خیلی زودتر از اینکه دشمن سر برسد سفیری می_فرستد و تقاضای صلح می_کند. 33 همچنین اگر شما حاضر نیستید تمام هستی خود را از دست بدهید نمی_توانید شاگرد من باشید. 34 نمک چیز خوبی است اما اگر خود نمک بی_مزه شود به چه وسیله مزۀ اصلی خود را باز یابد؟ 35 دیگر نه برای زمین مصرفی دارد و نه می_توان بصورت کود از آن استفاده کرد. آن را فقط باید دور ریخت. اگر گوش شنوا دارید بشنوید.»
1 دراین اثنا جزیه_گیران و خطاکاران ازدحام کرده بودند تا به سخنان او گوش دهند. 2 پیروان فرقۀ فریسی و علمای یهود غُم_غُم کنان گفتند: «این مرد اشخاص بی_سر و پا را با خوشرویی می_پذیرد و با آنها غذا می_خورد.» 3 به این جهت عیسی مَثَلی آورد و گفت: 4 «فرض کنید یکی از شما صد گوسفند داشته باشد و یکی از آن_ها را گم کند، آیا نود و نُه تای دیگر را در چراگاه نمی_گذارد و بدنبال آن گمشده نمی_رود تا آن را پیدا کند؟ 5 و وقتی آن را پیدا کرد با خوشحالی آن را به دوش می_گیرد 6 و به خانه می_رود و همۀ دوستان و همسایگان را جمع می_کند و می_گوید: «با من خوشی کنید، گوسفند گمشدۀ خود را پیدا کرده_ام.» 7 بدانید که به همان طریق برای یک گناهکار که توبه می_کند در آسمان بیشتر خوشی و سُرور خواهد بود تا برای نود و نُه شخص پرهیزگار که نیازی به توبه ندارند. 8 و یا فرض کنید زنی ده سکۀ نقره داشته باشد و یکی را گم کند آیا چراغی روشن نمی_کند و خانه را جارو نمی_نماید و در هر گوشه به دنبال آن نمی_گردد تا آن را پیدا کند؟ 9 و وقتی پیدا کرد همۀ دوستان و همسایگان خود را جمع می_کند و می_گوید: «با من خوشی کنید، پولی را که گم کرده بودم، پیدا کردم.» 10 به همان طریق بدانید که برای یک گناهکار که توبه می_کند در میان فرشتگان خدا خوشی و سُرور خواهد بود.» 11 باز فرمود: «مردی بود که دو پسر داشت. 12 پسر کوچکتر به پدر گفت: «پدر، حصۀ مرا از دارائی خود به من بده.» پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. 13 چند روز بعد پسر کوچک تمام حصۀ خود را به پول نقد تبدیل کرد و رهسپار سرزمین دور_دستی شد و در آنجا دارایی خود را در عیاشی به باد داد. 14 وقتی تمام آن را خرج کرد قحطی سختی در آن سرزمین رخ داد و او سخت دچار تنگدستی شد. 15 پس رفت و نوکر یکی از ملاکین آن محل شد. آن شخص او را به مزرعۀ خود فرستاد تا خوکهایش را بچراند. 16 او آرزو داشت شکم خود را با خوراکی که خوکها می_خورند پُر کند ولی هیچکس به او چیزی نمی_داد. 17 آخر به خود آمد و گفت: «بسیاری از مزدوران پدر من نان کافی و حتی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک است از گرسنگی تلف شوم. 18 من بر_می_خیزم و پیش پدر خود می_روم و به او می_گویم: پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کرده_ام. 19 دیگر لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم. با من هم مثل یکی از نوکران خود رفتار کن.» 20 پس برخاست و رهسپار خانۀ پدر شد. هنوز تا خانه فاصلۀ زیادی داشت که پدرش او را دید و دلش بحال او سوخت و به طرف او دوید، دست به گردنش انداخت و به گرمی او را بوسید. 21 پسر گفت: «پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کرده_ام. دیگر لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم.» 22 اما پدر به نوکران خود گفت: «زود بروید. بهترین چپن را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری به انگشتش و بوت به پاهایش کنید. 23 گوسالۀ چاق را بیاورید و حلال کنید تا مجلس جشنی برپا کنیم، 24 چون این پسر من مرده بود زنده شده و گم شده بود پیدا شده است.» به این ترتیب جشن و سُرور شروع شد. 25 در این هنگام پسر کلانتر در مزرعه بود و وقتی باز گشت، همینکه به خانه نزدیک شد صدای رقص و موسیقی را شنید. 26 یکی از نوکران را صدا کرد و پرسید: «چی شده است؟» 27 نوکر به او گفت: «برادرت آمده و پدرت چون او را صحیح و سالم باز یافته، گوسالۀ چاق را کشته است.» 28 اما پسر بزرگ قهر کرد و به هیچ وجه نمی_خواست به داخل بیاید پدرش بیرون آمد و به او التماس نمود. 29 اما او در جواب پدر گفت: «تو خوب می_دانی که من در این چند سال چطور مانند یک غلام به تو خدمت کرده_ام و هیچوقت از اوامر تو سرپیچی نکرده_ام و تو حتی یک بزغاله هم به من ندادی تا با دوستان خود خوش بگذرانم. 30 اما حالا که این پسرت پیدا شده، بعد از آنکه همۀ ثروت تو را با فاحشه_ها تلف کرده است برای او گوسالۀ چاق می_کشی.» 31 پدر گفت: «پسرم، تو همیشه با من هستی و هرچه من دارم از تو است. 32 اما اکنون باید جشن بگیریم و خوشی کنیم، زیرا این برادر تو است که مرده بود، زنده شده است و گم شده بود، پیدا شده است.»»
1 عیسی همچنین به شاگردان فرمود: «شخصی ثروتمند ناظری داشت و شکایاتی به او رسید که آن ناظر از دارائی_اش سوء_استفاده می_کند. 2 پس او را خواسته گفت: «این چه حرفهایی است که دربارۀ تو می_شنوم. حسابهایت را پس بده چون دیگر نمی_توانی در اینجا ناظر باشی.» 3 آن ناظر پیش خود گفت: «حالا که ارباب من می_خواهد کار ناظری را از من بگیرد چه باید بکنم؟ من که نه توان بیل زدن دارم و نه روی گدایی کردن. 4 بلی می_دانم چه کنم تا مطمئن شوم که وقتی مرا از این کار برکنار کرد اشخاصی باشند که در خانه_های خود را بر روی من باز کنند.» 5 پس قرضداران ارباب را یک به یک حاضر کرد. به اولی گفت: «چقدر از ارباب من قرضدار هستی؟» 6 جواب داد: «صد پیمانۀ روغن زیتون.» گفت: «بیا، این صورت حساب توست. بنشین و به جای آن بنویس پنجاه پیمانه، زود شو.» 7 بعد به دیگری گفت: «تو چقدر قرضدار هستی؟» گفت: «صد خروار گندم.» به او گفت: «صورت حسابت را بگیر و به جای آن بنویس هشتاد خروار.» 8 آن ارباب، ناظر نادرست را به خاطر اینکه چنان زیرکانه عمل کرده بود آفرین گفت، زیرا مردم این دنیا در مناسبات با همنوعان خود از ایمانداران زیرکتر هستند. 9 پس به شما می_گویم که مال دنیا را برای به دست آوردن دوستان مصرف کنید تا وقتی پول تان به آخر می_رسد شما را در خانه_های جاودانی بپذیرند. 10 کسی که در امور کوچک درستکار باشد، در کارهای بزرگ هم درستکار خواهد بود و کسی که در امور کوچک نادرست باشد، در کارهای بزرگ هم نادرست خواهد بود. 11 پس اگر شما در خصوص مال دنیا امین نباشید، چه کسی در مورد آن ثروت حقیقی به شما اعتماد خواهد کرد؟ 12 و اگر شما در مورد آنچه به دیگری تعلق دارد امین نباشید، کی آنچه را که مال خود شماست به شما خواهد داد؟ 13 هیچ نوکری نمی_تواند غلام دو ارباب باشد، چون یا از اولی بدش می_آید و دومی را دوست دارد یا به اولی ارادت دارد و دومی را حقیر می_شمارد. شما نمی_توانید هم بندۀ خدا باشید و هم در بند پول.» 14 فریسی ها این سخنان را شنیدند و او را مسخره کردند زیرا پول دوست بودند. 15 عیسی به آنها فرمود: «شما کسانی هستید که نیکوئیهای خود را به رُخ مردم می_کشید، اما خدا از باطن تان آگاه است چون آنچه در نظر آدمیان ارزش بسیار دارد، پیش خدا ناپاک است. 16 تا زمان یحیی، تورات و نوشته_های پیامبران در کار بود. از آن پس مژدۀ پادشاهی خدا اعلام شده است و همۀ مردم می_خواهند با تلاش داخل آن شوند. 17 آسانتر است که آسمان و زمین از بین برود تا نقطه_ای از تورات بیفتد. 18 هر مردی که زن خود را طلاق بدهد و زن دیگری بگیرد مرتکب زنا می_شود و هر کسی زن طلاق داده شده را بگیرد زنا می_کند. 19 مرد ثروتمندی بود که همیشه لباسی ارغوانی و از کتان نازک می_پوشید و با خوشگذرانی فروان زندگی می_کرد. 20 در پیش در خانۀ او گدای زخم_آلودی به نام ایلعازَر خوابیده بود، 21 که آرزو داشت با پس مانده_های دسترخوان آن ثروتمند شکم خود را پُر کند. حتی سگها می_آمدند و زخمهای او را می_لیسیدند. 22 یک روز آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به آغوش ابراهیم بردند. آن ثروتمند هم مُرد و به خاک سپرده شد. 23 او که در دنیای مردگان در عذاب بود، به بالا دید و از دور، ابراهیم را با ایلعازَر که در کنار او بود دید. 24 فریاد زد: «ای پدر من ابراهیم، به من رحم کن. ایلعازَر را بفرست تا سر انگشت خود را به آب بزند و زبان مرا تر کند چون من در این آتش عذاب می_کشم.» 25 اما ابراهیم گفت: «فرزندم، به خاطر بیاور که وقتی زنده بودی همۀ چیزهای خوب نصیب تو و همۀ بدیها نصیب ایلعازَر شد. حالا او در اینجا آسوده است و تو در عذاب هستی. 26 اما کار به اینجا تمام نمی_شود شکاف عمیقی میان ما و شما قرار دارد. هر که از این طرف بخواهد به شما برسد نمی_تواند از آن بگذرد و کسی هم نمی_تواند از آن طرف پیش ما بیاید.» 27 او جواب داد: «پس ای پدر، التماس می_کنم ایلعازَر را به خانۀ پدر من، 28 که در آن پنج برادر دارم، بفرست تا آنها را با خبر کند مبادا آنها هم به این محل عذاب بیایند.» 29 اما ابراهیم گفت: «آن_ها موسی و انبیاء را دارند، به سخنان ایشان گوش بدهند.» 30 آن مرد جواب داد: «نه، ای پدر، اگر کسی از مردگان پیش ایشان برود، توبه خواهند کرد.» 31 ابراهیم در جواب فرمود: «اگر به سخنان موسی و انبیاء گوش ندهند، حتی اگر کسی هم پس از مرگ زنده شود، باز باور نخواهند کرد.»»
1 عیسی به شاگردان خود فرمود: «از روبرو شدن با وسوسه_ها گریزی نیست اما وای بحال آن کس که سبب وسوسه می_شود. 2 برای او بهتر است که با سنگ آسیابی به دور گردن خود به دریا انداخته شود از این که یکی از این کوچکان را گمراه کند. 3 متوجه باشید! اگر برادرت به تو بدی کند او را سرزنش کن و اگر توبه کند او را ببخش. 4 حتی اگر روزی هفت بار به تو بدی کند و هفت بار پیش تو بیاید و بگوید: «توبه کردم»، او را ببخش.» 5 رسولان به عیسی خداوند عرض کردند: «ایمان ما را زیاد کن.» 6 خداوند جواب داد: «اگر شما به اندازۀ دانۀ اوری_ای ایمان می_داشتید می_توانستید به این درخت توت بگویید: «از ریشه در بیا و در دریا کاشته شو.» و از شما اطاعت می_کرد. 7 فرض کنید یکی از شما غلامی دارد که قلبه می_کند یا از گوسفندان پاسداری می_کند. وقتی از مزرعه برگردد آیا او به آن غلام خواهد گفت: «فورأ بیا و بنشین؟» 8 آیا به عوض آن نخواهد گفت: «نان مرا حاضر کن، کمرت را ببند و تا من می_خورم و می_نوشم خدمت کن، بعد می_توانی غذای خودت را بخوری؟» 9 و آیا او از آن غلام به خاطر آنکه اوامرش را اجراء کرده است ممنون خواهد بود؟ 10 در مورد شما هم همینطور است، هرگاه تمام اوامری را که به شما داده شده بجا آورید بگوئید: ما غلامانی بیش نیستیم، فقط وظیفۀ خود را انجام داده_ایم.» 11 عیسی در سفر خود به سوی اورشلیم از سرحد بین سامره و جلیل می_گذشت. 12 هنگامی که می_خواست به دهکده_ای وارد شود با ده نفر جذامی روبرو شد. آنها دور ایستادند 13 و فریاد کردند: «ای عیسی، ای استاد، به ما رحم کن.» 14 وقتی عیسی آنها را دید فرمود: «بروید و خود را به کاهنان نشان بدهید.» و همچنانکه می_رفتند پاک گشتند. 15 یکی از ایشان وقتی دید شفا یافته است در حالی که خدا را با صدای بلند حمد می_گفت بازگشت 16 و خود را پیش پاهای عیسی انداخت و از او سپاسگزاری کرد. این شخص یک سامری بود. 17 عیسی در این خصوص فرمود: «مگر هر ده نفر پاک نشدند؟ پس آن نُه نفر دیگر کجا هستند؟ 18 آیا غیر از این بیگانه کسی نبود که برگردد و خدا را حمد گوید؟» 19 به آن مرد فرمود: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.» 20 پیروان فرقۀ فریسی از او سؤال کردند که پادشاهی خدا کی خواهد آمد. عیسی در جواب فرمود: «پادشاهی خدا طوری نمی_آید که بتوان آن را مشاهده کرد 21 و کسی نخواهد گفت که، آن در اینجا یا در آنجا است، چون در حقیقت پادشاهی خدا در میان خود شماست.» 22 به شاگردان فرمود: «زمانی خواهد آمد که شما آرزوی دیدن یکی از روزهای پسر انسان را خواهید داشت اما آن را نخواهید دید. 23 به شما خواهند گفت که به اینجا یا آنجا نگاه کنید. شما به دنبال آنها نروید، 24 زیرا پسر انسان در روز خود مانند برق که از این سر آسمان تا آن سر آسمان می_درخشد خواهد بود. 25 اما لازم است که او اول رنجهای بسیار را بکشد و از طرف مردم این روزگار رد شود. 26 زمان پسر انسان مانند روزگار نوح خواهد بود. 27 مردم تا روزی که نوح وارد کشتی شد و سیل آمده همه را نابود کرد می_خوردند و می_نوشیدند، زن می_گرفتند و شوهر می_کردند. 28 همچنین مانند زمان لوط خواهد بود که مردم می_خوردند و می_نوشیدند و به خرید و فروش و کشت و کار و خانه_سازی مشغول بودند. 29 اما در روزی که لوط از سدوم بیرون آمد آتش و سنگ گوگرد از آسمان بارید و همه را از بین برد. 30 روزی که پسر انسان ظهور کند مانند آن روزگار خواهد بود. 31 در آن روز مردی که در پشت بام است و دارائی_اش در خانه می_باشد نباید برای بردن آن_ها پایین بیاید. همچنین کسی که در مزرعه است نباید برگردد. 32 زن لوط را بیاد داشته باشید! 33 هر که برای نجات جان خود بکوشد آن را از دست می_دهد و هر که جان خود را فدا کند آن را نجات خواهد داد. 34 بدانید که در آن شب از دو نفر که در یک بستر هستند یکی را می_برند و دیگری را می_گذارند. 35 از دو زن که با هم دستاس می_کنند یکی را می_برند و دیگری را می_گذارند. 36 از دو مردی که در مزرعه باشند یکی برداشته می_شود و دیگری در جای خود می_ماند.» 37 وقتی آن_ها این را شنیدند پرسیدند: «کجا ای خداوند؟» او فرمود: «هر جا لاشه_ای باشد لاشخورها جمع می_شوند.»
1 عیسی برای آنها مَثَلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند. 2 او فرمود: «در شهری قاضی_ای بود که نه ترس از خدا داشت و نه توجهی به خلق. 3 در همان شهر بیوه زنی زندگی می_کرد که پیش او می_آمد و از دست دشمن خود شکایت می_کرد. 4 قاضی تا مدت زیادی به شکایت او توجهی نکرد اما آخر پیش خود گفت: «درست است که من ترسی از خدا و توجهی به خلق خدا ندارم، 5 اما این بیوه زن مایۀ دردسر من شده است و برای اینکه با اصرار خود مرا به تنگ نسازد به داد او خواهم رسید.»» 6 عیسی خداوند فرمود: «آنچه را قاضی بی_انصاف گفت شنیدید. 7 آیا خدا به داد_خواهی برگزیدگان خود که شب و روز به درگاهش عذر و زاری می_کنند توجه نخواهد کرد و آیا برای کمک به آن_ها عجله نخواهد نمود؟ 8 بدانید که او بزودی و به نفع آنها دادرسی خواهد کرد. اما وقتی پسر انسان می_آید آیا اثری از ایمان بر روی زمین خواهد یافت؟» 9 همچنین عیسی برای کسانی که از نیکی خود مطمئن بودند و سایرین را از خود پست_تر می_شمردند این مَثَل را آورده گفت: 10 «دو نفر برای دعا به عبادتگاه رفتند، یکی فریسی و دیگری جزیه_گیر بود. 11 آن فریسی ایستاد و با خود دعا کرد و گفت: «ای خدا، تو را شکر می_کنم که مانند دیگران، حریص و نادرست و زناکار و یا مانند این جزیه_گیر نیستم. 12 هفته_ای دو بار روزه می_گیرم. ده یک همۀ چیزهائی را که به دست می_آورم می_دهم.» 13 اما آن جزیه_گیر دور ایستاد و جرأت نگاه کردن به آسمان را نداشت بلکه به سینۀ خود می_زد و می_گفت: «ای خدا، بر منِ گناهکار رحم کن!» 14 بدانید که این جزیه_گیر بخشوده شده به خانه رفت و نه آن دیگری. هر که خود را بزرگ نماید خوار خواهد شد و هرکه خود را خوار سازد سرافراز خواهد گردید.» 15 مردم حتی کودکان را به حضور عیسی می_آوردند تا بر آن_ها دست بگذارد اما شاگردان وقتی این را دیدند آن_ها را سرزنش کردند. 16 اما عیسی کودکان را پیش خود خواست و فرمود: «بگذارید کودکان پیش من بیایند و مانع آنها نشوید، چون پادشاهی خدا به چنین کسانی تعلق دارد. 17 بیقین بدانید اگر کسی پادشاهی خدا را مانند یک کودک نپذیرد هیچوقت وارد آن نخواهد شد.» 18 شخصی از اشراف یهود از عیسی پرسید: «ای استاد نیکو، من برای به_دست آوردن زندگی ابدی چه باید بکنم؟» 19 عیسی به او فرمود: «چرا مرا نیکو می_گویی؟ هیچکس جز خدا نیکو نیست. 20 احکام را می_دانی ـ زنا نکن، قتل نکن، دزدی نکن، شهادت نادرست نده، پدرت و مادرت را احترام کن.» 21 آن مرد جواب داد: «من از جوانی همۀ اینها را بجا آورده_ام.» 22 عیسی وقتی این را شنید فرمود: «هنوز یک چیز کم داری، آنچه داری بفروش و میان فقرا تقسیم کن که در عالم بالا گنجی خواهی داشت و بعد بیا از من پیروی کن.» 23 اما او از این سخنان افسرده شد، چون مرد بسیار توانگری بود. 24 عیسی وقتی این را دید فرمود: «چه مشکل است ورود ثروتمندان به پادشاهی خدا! 25 گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از داخل شدن توانگری به پادشاهی خدا.» 26 شنوندگان پرسیدند: «پس کی می_تواند نجات یابد؟» 27 جواب داد: «آنچه برای آدمیان غیرممکن است برای خدا امکان دارد!» 28 پِترُس گفت: «ببین، ما از همه چیز خود دست کشیده ایم و پیرو تو شده ایم.» 29 عیسی فرمود: «بیقین بدانید که هر کس به خاطر پادشاهی خدا، خانه یا زن، برادران، والدین یا فرزندان خود را ترک نماید، 30 در این دنیا چندین برابر عوض خواهد گرفت و در آخرت، زندگی ابدی نصیب او خواهد شد.» 31 عیسی دوازده شاگرد خود را به کناری برد و به آنها فرمود: «ما اکنون به اورشلیم می_رویم و آنچه انبیاء دربارۀ پسر انسان نوشته_اند به حقیقت خواهد پیوست. 32 او به دست بیگانگان تسلیم خواهد شد، او را مسخره خواهند کرد و با او بدرفتاری نموده به رویش آب دهان خواهند انداخت. 33 او را تازیانه زده خواهند کشت. اما در روز سوم باز زنده خواهد شد.» 34 اما شاگردان از این همه، چیزی نفهمیدند و این سخن برای ایشان نامفهوم بود و درک نمی_کردند که دربارۀ چه چیز صحبت می_کند. 35 هنگامی که عیسی به نزدیکی اریحا رسید کوری در کنار راه نشسته بود و گدایی می_کرد. 36 همین که شنید جمعیتی از آنجا می_گذرد، پرسید چه شده است؟ 37 به او گفتند: «عیسی ناصری از اینجا می_گذرد.» 38 پس فریاد زد: «ای عیسی، ای پسر داود، به من رحم کن.» 39 اشخاصی که در پیش بودند به تندی با او حرف زده گفتند: «خاموش باش»، اما او هر چه بلندتر فریاد می_کرد: «ای پسر داود، به من رحم کن.» 40 عیسی ایستاد و امر کرد آن مرد را پیش او بیاورند. وقتی آمد از او پرسید: 41 «چه می_خواهی برایت بکنم؟» جواب داد: «ای آقا، می_خواهم بار دیگر بینا شوم.» 42 عیسی به او فرمود: «بینا شو، ایمانت تو را شفا داده است.» 43 فوراً بینایی خود را باز یافت و در حالی که خدا را تمجید می_کرد به دنبال عیسی رفت. همۀ مردم به خاطر آنچه دیده بودند خدا را حمد گفتند.
1 عیسی وارد اریحا شد و از میان شهر می_گذشت. 2 مردی در آنجا بود بنام زَکی که سرپرست جزیه_گیران و بسیار ثروتمند بود. 3 او می_خواست ببیند که عیسی چه نوع شخصی است، اما به علت کوتاهی قامت و ازدحام مردم نمی_توانست او را ببیند. 4 پس پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند، چون قرار بود عیسی از آن راه بگذرد. 5 وقتی عیسی به آن محل رسید به بالا نگاه کرد و فرمود: «ای زَکی، زود شو، پایین بیا زیرا باید امروز در خانۀ تو مهمان باشم.» 6 او به سرعت پایین آمد و با خوشرویی عیسی را پذیرفت. 7 وقتی مردم اینرا دیدند زمزمۀ نارضایی از آن_ها برخاست. آن_ها می_گفتند: «او مهمان یک خطاکار شده است.» 8 زَکی ایستاد و به عیسی خداوند گفت: «ای آقا، اکنون نصف دارایی خود را به فقرا می_بخشم و مال هر کس را که به ناحق گرفته باشم چهار برابر به او پس می_دهم.» 9 عیسی به او فرمود: «امروز رستگاری به این خانه روی آورده است چون این مرد هم پسر ابراهیم است. 10 زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را پیدا کند و نجات دهد.» 11 عیسی چون در نزدیکی اورشلیم بود برای کسانی که این سخنان را شنیده بود مَثَلی آورد زیرا آن_ها گمان می_کردند که هر لحظه پادشاهی خدا ظاهر خواهد شد. 12 او فرمود: «اربابی سفر دور و درازی به خارج کرد تا مقام پادشاهی را به_دست آورد و باز گردد. 13 اما اول ده نفر از غلامان خود را خواست و به هر کدام یک سکۀ طلا داد و گفت: «تا بازگشت من به این پول خرید و فروش کنید.» 14 هموطنانش که از او دل خوشی نداشتند پشت سر او نمایندگانی فرستادند تا بگویند: «ما نمی_خواهیم این مرد بر ما حکومت کند.» 15 پس از مدتی او با عنوان فرمانروایی مراجعت کرد و دنبال غلامانی که با آنها پول داده بود فرستاد تا ببیند هر کدام چقدر سود برده است. 16 اولی آمد و گفت: «ارباب، پول تو ده برابر شده است.» 17 جواب داد: «آفرین، تو غلام خوبی هستی، خودت را در امر بسیار کوچکی درستکار نشان داده_ای، پس حاکم ده شهر شو.» 18 دومی آمد و گفت: ارباب، پول تو پنج برابر شده است.» 19 به او هم گفت: «تو هم حاکم پنج شهر باش.» 20 سومی آمد و گفت: «ارباب، بفرما، این پول تو است. آنرا در دستمالی پیچیده کنار گذاشتم. 21 از تو می_ترسیدم چون مرد سختگیری هستی. آنچه را که اصلاً نگذاشته_ای بر_می_داری و آنچه را که نکاشته_ای درو می_کنی.» 22 ارباب جواب داد: «ای غلام پست_نهاد، ترا با حرف_های خودت ملامت می_کنم. تو که می_دانستی من مرد سختگیری هستم که نگذاشته را بر_می_دارم و نکاشته را درو می_کنم، 23 پس چرا پول مرا سر سود ندادی تا بتوانم در موقع مراجعت آنرا با سودش دریافت کنم؟» 24 به حاضران گفت: «پول را از او بگیرید و به غلامی که ده سکه دارد بدهید.» 25 آن_ها جواب دادند: «اما ای آقا، او که ده سکه دارد!» 26 او گفت: «بدانید، هر که دارد، بیشتر به او داده می_شود و اما آنکسی که ندارد حتی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد. 27 و اما آن دشمنان من که نمی_خواستند بر آنها حکومت نمایم، ایشان را اینجا بیآورید و در حضور من گردن بزنید.» 28 عیسی اینرا فرمود و پیشتر از آن_ها راه اورشلیم را در پیش گرفت. 29 وقتی که به بیت_فاجی و بیت_عنیا واقع در کوه زیتون نزدیک شد دو نفر از شاگردان خود را به این امر روانه کرد: 30 «به دهکده رو به رو بروید. همین که وارد آن شدید کره_الاغی را در آنجا بسته خواهید دید که هنوز کسی بر آن سوار نشده است. آنرا باز کنید و به این جا بیآورید. 31 اگر کسی پرسید: «چرا آنرا باز می_کنید؟» بگویید: «خداوند آنرا به_کار دارد.»» 32 آن دو نفر رفتند و همه چیز را همانطور که عیسی گفته بود دیدند. 33 وقتی کره_الاغ را باز می_کردند صاحبانش پرسیدند: «چرا آن کره را باز می_کنید؟» 34 جواب دادند: «خداوند آنرا به_کار دارد.» 35 پس کره_الاغ را پیش عیسی آوردند. بعد لباسهای خود را روی آن کره_الاغ انداختند و عیسی را بر آن سوار کردند 36 و همین طور که او می_رفت جاده را با لباسهای خود فرش می_کردند. 37 در این هنگام که او به دامنۀ کوه زیتون نزدیک می_شد تمام شاگردان با خوشی برای همه معجزاتی که دیده بودند با صدای بلند شروع به حمد و سپاس خدا کردند 38 و می_گفتند: «مبارک باد آن پادشاهی که بنام خداوند می_آید. سلامتی در آسمان و جلال در عرش برین باد.» 39 چند نفر فریسی که در میان مردم بودند به او گفتند: «ای استاد، به شاگردانت امر کن که خاموش شوند.» 40 عیسی جواب داد: «بدانید که اگر اینها خاموش بمانند سنگها به فریاد خواهند آمد.» 41 عیسی به شهر نزدیک_تر شد و وقتی شهر از دور دیده شد بخاطر آن گریه کرد 42 و گفت: «کاش که امروز سرچشمه صلح و سلامتی را می_شناختی. اما نه، این از چشمان تو پنهان است 43 و زمانی خواهد آمد که دشمنانت به مقابل تو سنگربندی خواهند کرد و به دور تو حلقه خواهند زد و ترا از همه طرف محاصره خواهند کرد 44 و تو و ساکنانت را در میان دیوار_هایت به خاک خواهند کوفت و در تو، سنگی را روی سنگ دیگر باقی نخواهند گذاشت، چون تو وقت دیدار پُر فیض خدا را درک نکردی.» 45 بعد از_آن عیسی وارد عبادتگاه شد و به بیرون راندن فروشندگان پرداخت و گفت: 46 «نوشته شده است که: خانۀ من جای عبادت خواهد بود، اما شما آن را خانه دزدان ساخته_اید.» 47 همه روزه عیسی در عبادتگاه تعلیم می_داد و سران کاهنان و علمای دین کوشش می_کردند که با کمک بزرگان شهر او را از بین ببرند 48 اما دیدند که کاری از دست شان بر_نمی_آید چون همۀ مردم با علاقه زیاد به سخنان او گوش می_دادند.
1 یک روز وقتی عیسی مردم را در عبادتگاه تعلیم می_داد و مژدۀ نجات را به ایشان اعلام می_کرد سران کاهنان و علمای دین با بزرگان یهود پیش او آمدند 2 و گفتند: «به ما بگو به چه اختیاری این کار_ها را می_کنی؟ کی به تو این اختیار را داده است؟» 3 عیسی به آنها جواب داد: «من هم از شما سؤالی دارم، به من بگویید 4 آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود یا از جانب بشر؟» 5 آن_ها بین خود بحث کرده گفتند: «اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت: چرا به او ایمان نیاوردید؟ 6 و اگر بگوییم: از جانب بشر، همۀ مردم ما را سنگباران خواهند کرد چون یقین دارند که یحیی یک پیامبر بود.» 7 پس گفتند: «ما نمی_دانیم از کجاست.» 8 عیسی به ایشان گفت: «من هم به شما نمی_گویم که با چه اختیاری این کارها را می_کنم.» 9 عیسی به سخن خود ادامه داد و برای مردم مَثَلی آورده گفت: «مردی تاکستانی احداث کرد و آنرا به باغبانان سپرد و مدت درازی به سفر رفت. 10 در موسم انگور، غلامی را پیش باغبانان فرستاد تا حصۀ خود را از محصول تاکستان بگیرد. اما آن_ها غلام را لت و کوب کردند و دست خالی باز گردانیدند. 11 صاحب تاکستان غلام دیگری فرستاد، او را هم لت و کوب کرده و با او بد_رفتاری کردند و دست خالی برگردانیدند. 12 غلام سوم را فرستاد. این یکی را هم زخمی کردند و بیرون انداختند. 13 پس صاحب تاکستان گفت: «چه باید بکنم؟ پسر عزیز خود را می_فرستم، شاید حرمت او را نگهدارند.» 14 اما باغبانان وقتی او را دیدند با هم بحث کردند و گفتند: «این وارث است، بیایید او را بکشیم تا ملک به خود ما برسد.» 15 پس او را از تاکستان بیرون انداختند و کشتند. حالا صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ 16 او می_آید و این باغبانان را می_کشد و تاکستان را به_دست دیگران می_سپارد.» وقتی مردم اینرا شنیدند گفتند: «خدا نکند!» 17 اما او طرف شان دیده گفت: «پس معنی این قسمت از کتاب_مقدس چیست؟ «آن سنگی که معماران رد کردند به صورت سنگ اصلی بنا در آمده است.» 18 هر که بر آن سنگ بیفتد پارچه_پارچه خواهد شد و اگر آن سنگ بر کسی بیفتد او را کاملاً نرم خواهد کرد.» 19 علمای یهود و سران کاهنان می_خواستند در همان لحظه او را بگیرند، چون پی بردند که مقصد آن مَثَل خود آن_ها است اما از مردم ترسیدند. 20 پس به دنبال فرصت می_گشتند و مأموران مخفی که خود را دیندار نشان می_دادند پیش او فرستادند تا حرفی از دهان او بگیرند و آنرا دست_آویزی برای تسلیم او به حَکَم و حوزۀ اختیارات والی رومی قرار دهند. 21 پس از او پرسیدند: «ای استاد، ما می_دانیم آنچه تو می_گویی و تعلیم می_دهی درست و بجاست. تو در مورد هیچ کس فرق نمی_گذاری بلکه با راستی و درستی راه خدا را تعلیم می_دهی. 22 آیا ما اجازه داریم که به امپراطور روم مالیه بدهیم یا نه؟» 23 عیسی به نیرنگ آنها پی برد و فرمود: 24 «یک سکۀ نقره به من نشان بدهید. نقش و عنوان چه کسی روی آن است؟» جواب دادند: «امپراطور.» 25 عیسی فرمود: «پس آنچه از امپراطور است به امپراطور و آنچه از خدا است به خدا بدهید.» 26 به این ترتیب کوشش آنها برای به_دست آوردن دلیلی به مقابل او در برابر مردم بی_اثر ماند و در حالی که از جواب او حیرت کرده بودند خاموش ماندند. 27 بعد چند نفر از پیروان فرقۀ صدوقی که منکر رستاخیز پس از مرگ بودند پیش آمدند و از او پرسیدند: 28 «ای استاد، موسی این امر را برای ما نوشت: چنانچه مردی زنی بگیرد ولی بدون اولاد بمیرد برادرش مجبور است آن زن را بگیرد تا برای برادر خود فرزندانی بیاورد. 29 حالا هفت برادر بودند، اولی زنی گرفت و بدون فرزند مُرد. 30 بعد دومی او را گرفت 31 و سپس سومی و همین طور هر هفت نفر مردند و هیچ اولادی به جا نگذاشتند. 32 بعد از همه آن زن هم مُرد. 33 پس در روز رستاخیز، او زن کدام یک باشد؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج کردند.» 34 عیسی به ایشان فرمود: «زنان و مردان این جهان ازدواج می_کنند، 35 اما کسانی که شایسته رسیدن به جهان آینده و رستاخیز از مردگان بشوند، زن نمی_گیرند و شوهر نمی_کنند، 36 زیرا آن_ها مانند فرشتگان هستند. دیگر مرگ برای آنها محال است و چون در رستاخیز شرکت دارند فرزندان خدا هستند. 37 این مطلب که مردگان بار دیگر زنده می_شوند مطلبی است که خود موسی در داستان بوتۀ سوزان، آنجا که خداوند را خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب، خطاب می_کند نشان داده است. 38 خدا، خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است چون پیش او همه زنده_اند.» 39 در این مورد بعضی از علما گفتند: «ای استاد، عالی جواب دادی.» 40 و پس از آن دیگر جرأت نکردند که از او چیزی بپرسند. 41 عیسی به ایشان فرمود: «چطور می_توان گفت که مسیح پسر داود است؟ 42 چون خود داود در کتاب زبور می_گوید: «خداوند به خداوند من فرمود: در دست راست من بنشین 43 تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.» 44 باری، داود او را «خداوند» خطاب می_کند، پس چطور او می_تواند پسر داود باشد؟» 45 عیسی در حضور همه مردم به شاگردان فرمود: 46 «از علما که دوست دارند با چپن_های دراز بیایند و بروند و علاقۀ شدیدی به سلام_های احترام_آمیز در بازار_ها و بهترین جا_ها در کنیسه_ها و دعوت_ها نشان می_دهند احتیاط کنید. 47 آنها مال بیوه زنان را می_خورند حال آنکه محض خودنمایی دعای خود را طول می_دهند. آن_ها شدیدترین جزا_ها را خواهند دید.»
1 عیسی به چهار طرف دید و ملاحظه فرمود که دولتمندان هدایای خود را به صندوق بیت_المال عبادتگاه می_ریزند. 2 همچنین متوجه بیوه زن بسیار فقیری شد که دو روپیه به داخل آن انداخت. 3 عیسی فرمود: «بدانید که در واقع این بیوه زن فقیر بیش از همه پول داده است 4 چون آنها از آنچه که برای آن مصرفی نداشتند دادند اما او با وجود تنگدستی، تمام دارائی خود را داده است.» 5 عده_ای دربارۀ عبادتگاه صحبت می_کردند و از سنگ_های زیبا و هدایای که با آن_ها تزئین شده بود تعریف می_کردند. عیسی فرمود: 6 «و اما دربارۀ این چیز_های که در اینجا می_بینید، زمانی خواهد آمد که هیچ یک از سنگ_های آن روی سنگ دیگری نخواهد ماند، همه زیر و زبر خواهد شد.» 7 آن_ها پرسیدند: «ای استاد، این کی واقع می_شود و علامت نزدیک بودن وقوع این امور چه خواهد بود؟» 8 عیسی فرمود: «احتیاط کنید که گمراه نشوید، بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: «من او هستم» و «آن زمان موعود رسیده است.» با آنها همراه مشوید. 9 وقتی دربارۀ جنگ_ها و شورش_ها چیزی می_شنوید نترسید. این چیز_ها باید اول واقع شود اما آخر کار به این زودی_ها نمی_رسد.» 10 و افزود: «قومی با قوم دیگر و حکومتی با حکومت دیگر جنگ خواهد کرد. 11 زلزله_های سخت پدید می_آید و در بسیاری از نقاط خشکسالی و بلا_ها و در آسمان، علامت_های وحشت_آور و شگفتی_های بزرگ دیده خواهد شد. 12 اما پیش از وقوع این همه شما را دستگیر خواهند کرد و به شما آزار خواهند رسانید. شما را برای محاکمه به کنیسه_ها خواهند کشانید و به زندان خواهند انداخت. شما را به خاطر این که نام من بر شما است پیش پادشاهان و فرمانروایان خواهند برد 13 و این فرصتی برای شهادت دادن شما خواهد بود. 14 لازم نیست که جواب_های خود را قبلاً حاضر کنید 15 چون خود من به شما قدرت بیان و حکمتی می_دهم که هیچ یک از مدعیان قدرت مقاومت و تکذیب را نداشته باشند. 16 حتی والدین و برادران و خویشاوندان و دوستان تان شما را به دام خواهند انداخت. آن_ها عده_ای از شما را خواهند کشت 17 و بخاطر نام من که برخود دارید همه از شما روی_گردان خواهند شد. 18 اما مویی از سر شما کم نخواهد شد. 19 با پایداری، جانهای تان را رهایی خواهید داد. 20 اما هر وقت اورشلیم را در محاصره لشکر_ها می_بینید، بدانید ویرانی آن نزدیک است. 21 در آن موقع کسانی که در یهودیه هستند به کوهستان_ها بگریزند و آنانی که در خارج شهر هستند نباید وارد شهر شوند. 22 چون این است آن زمان مکافات، در آن زمان که تمام نوشته_های کتاب مقدس به حقیقت خواهد پیوست. 23 وای به حال زنانی که در آن روز_ها حامله یا شیر_ده هستند چون پریشان_حالی شدیدی در این زمین رخ خواهد داد و این قوم مورد خشم و غضب واقع خواهد شد. 24 آنها به دم شمشیر خواهند افتاد و به اسیری به تمام کشور_ها خواهند رفت و اورشلیم تا آن زمان که دوران مردم بیگانه به پایان نرسد پایمال آنها خواهد بود. 25 در آفتاب و مهتاب و ستارگان علامت_ها ظاهر خواهد شد. در روی زمین ملت_ها از غرش دریا و خروش امواج آن پریشان و نگران خواهند شد. 26 آدمیان از ترس خیال آنچه برسر دنیا آمد، از هوش خواهند رفت و قدرت_های آسمانی به لرزه خواهند افتاد. 27 آن وقت پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال زیاد بر ابری می_آید. 28 وقتی این چیز_ها شروع شود شما راست بایستید و سرهای تانرا راست نگه دارید چون رستگاری شما نزدیک است.» 29 عیسی برای آنها این مَثَل را آورد و گفت: «درخت انجیر و یا درختان دیگر را ببینید: 30 به محض این که می_بینید جوانه می_زند می_دانید که تابستان نزدیک است. 31 به همان طریق وقتی که وقوع همه این چیز_ها را ببینید مطمئن باشید که پادشاهی خدا نزدیک است، 32 به یقین بدانید که پیش از درگذشت نسل حاضر همۀ اینها رخ خواهد داد. 33 آسمان و زمین از بین خواهد رفت اما سخنان من هرگز از بین نخواهد رفت. 34 احتیاط کنید و نگذارید دلهای شما با پُر_خوری و مستی و اندیشه_های دنیوی تیره و تار شود چون آن روز بزرگ ناگهان می_رسد. 35 آن روز مانند دامی برسر همه آدمیان در سراسر دنیا خواهد افتاد. 36 پس بیدار باشید و در تمام اوقات دعا کنید تا قدرت آنرا داشته باشید که همه رنج_های را که به زودی پیش می_آید پشت سر بگذارید و در حضور پسر انسان بایستید.» 37 عیسی روز_ها را به تعلیم در عبادتگاه تعین کرده بود و شب_ها از شهر خارج می_شد و شب را در کوه زیتون به صبح می_آورد 38 و صبحگاهان مردم برای شنیدن سخنان او در عبادتگاه جمع می_شدند.
1 عید فطیر که به فِصَح معروف است نزدیک می_شد. 2 سران کاهنان و علما میخواستند بهانه_ای پیدا نموده عیسی را به قتل برسانند زیرا از تودۀ مردم بیم داشتند. 3 شیطان به دل یهودا که لقب اسخریوطی داشت و یکی از دوازده حواری بود وارد شد. 4 یهودا پیش سران کاهنان و صاحب_منصبانی که مسئول نگهبانی از عبادتگاه بودند رفت و با آنها در این خصوص که چگونه عیسی را به دست آنها تسلیم کند صحبت کرد. 5 ایشان بسیار خوشحال شدند و وعده کردند مبلغی پول به او بدهند. 6 یهودا موافقت کرد و پی فرصت می_گشت تا عیسی را دور از چشم مردم به دست آنها بسپارد. 7 روز عید فطیر که در آن قربانی فِصَح می_باید ذبح شود فرا رسید. 8 عیسی پِترُس و یوحنا را با این امر روانه کرد: «بروید نان فِصَح را برای ما تهیه کنید تا بخوریم.» 9 آن_ها پرسیدند: «کجا می_خواهی تهیه کنیم؟» 10 عیسی جواب داد: «گوش بدهید، وقتی که به شهر قدم بگذارید مردی با شما روبرو خواهد شد که کوزۀ آبی را می_برد. به دنبال او به داخل خانه_ای که او می_رود بروید 11 و به صاحب آن خانه بگوئید: «استاد می_گوید آن اطاقی که من با شاگردانم قربانی فِصَح را در آنجا خواهم خورد کجاست؟» 12 او اطاق بزرگ و فرش شده را در منزل دوم به شما نشان می_دهد. در آنجا تدارک ببینید.» 13 آن_ها رفتند و همه چیز را آنطور که او فرموده بود مشاهده کردند و به این ترتیب قربانی فِصَح را تهیه کردند. 14 وقتی ساعت معین فرا رسید عیسی با رسولان سر دسترخوان نشست 15 و به آنها فرمود: «چقدر دلم می_خواست که پیش از مرگم این قربانی فِصَح را با شما بخورم. 16 به شما می_گویم تا آن زمان که این قربانی فِصَح در پادشاهی خدا به کمال مقصد خود نرسد دیگر از آن نخواهم خورد.» 17 بعد پیاله_ای به دست گرفت و پس از شکرگزاری گفت: «این را بگیرید و بین خود تان تقسیم کنید، 18 چون به شما می_گویم از این لحظه تا آن زمان که پادشاهی خدا فرا_می_رسد من دیگر از میوۀ تاک نخواهم نوشید.» 19 همچنین کمی نان برداشت و پس از شکرگزاری آن را پاره کرد و به آنها داد و فرمود: «این بدن من است که برای شما داده می_شود. این کار را به یادبود من انجام دهید.» 20 به همین ترتیب بعد از شام پیاله_ای را به آنها داد و فرمود: «این پیاله عهد و پیمان نو است در خون من که برای شما ریخته می_شود. 21 اما بدانید که دست تسلیم کنندۀ من با دست من سر دسترخوان است. 22 البته پسر انسان بسوی آنچه برایش مقرر است می_رود. اما وای به حال آن کسی که او را تسلیم می_کند.» 23 آنها از خود شان شروع به سؤال کردند که کدام یک از آن_ها چنین کاری خواهد کرد. 24 در میان شاگردان بحثی درگرفت که کدامیک در میان آنها از همه بزرگتر شمرده می_شود. 25 عیسی فرمود: «در میان ملتهای بیگانه، پادشاهان بر مردم حکمروایی می_کنند و صاحبان قدرت «ولی_نعمت» خوانده می_شوند، 26 اما شما اینطور نباشید، برعکس، بزرگترین شخص در میان شما باید به صورت کوچکترین درآید و رئیس مثل نوکر باشد، 27 زیرا چه کسی بزرگتر است، آن کسی که بر سر دسترخوان می_نشیند یا آن نوکری که خدمت می_کند؟ یقیناً آن کسی که بر سر دسترخوان می_نشیند. با وجود این من در میان شما مثل یک خدمتگزار هستم. 28 شما کسانی هستید که در سختی_های من با من بوده_اید. 29 همانطور که پدر، حق پادشاهی را به من سپرد، من هم به شما می_سپارم. 30 شما در پادشاهی من سر دسترخوان من خواهید خورد و خواهید نوشید و به عنوان داوران دوازده طایفۀ اسرائیل بر تختها خواهید نشست. 31 ای شمعون، ای شمعون، ببین: شیطان خواست مثل دهقانی که گندم را از کاه جدا می_کند همۀ شما را بیازمآید. 32 اما من برای تو دعا کرده_ام که ایمانت از بین نرود و وقتی برگشتی برادرانت را استوار گردان.» 33 شمعون جواب داد: «ای خداوند، من حاضرم با تو به زندان بیفتم و با تو بمیرم.» 34 عیسی فرمود: «ای پِترُس، آگاه باش امروز پیش از آنکه خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی_شناسی.» 35 عیسی به ایشان فرمود: «وقتی شما را بدون بوت و بکس و خرجین روانه کردم آیا چیزی کم داشتید؟» جواب دادند: «نخیر.» 36 به ایشان گفت: «اما حالا هر که یک بکس دارد بهتر است که آن را با خود بردارد و همینطور خورجینش را و چنانچه شمشیر ندارد چپن خود را بفروشد و شمشیری بخرد، 37 چون می_خواهم بدانید که این پیشگویی که می_گوید: «او در زمرۀ جنایتکاران به حساب آمد»، باید در مورد من به انجام برسد و در واقع همه چیزهائی که دربارۀ من نوشته شده در حال انجام است.» 38 آن_ها گفتند: «خداوندا، نگاه کن، اینجا دو شمشیر داریم.» ولی او جواب داد: «کافی است.» 39 عیسی بیرون آمد و مثل همیشه رهسپار کوه زیتون شد و شاگردانش همراه او بودند. 40 وقتی به آن محل رسید به آنها فرمود: «دعا کنید که از آزمایش_ها دور بمانید.» 41 عیسی به اندازۀ پرتاب یک سنگ از آنها فاصله گرفت، زانو زد و چنین دعا کرد: 42 «ای پدر، اگر ارادۀ توست، این پیاله را از من دور کن. اما نه ارادۀ من بلکه ارادۀ تو به انجام برسد.» 43 فرشته_ای از آسمان به او ظاهر شد و او را تقویت کرد. 44 عیسی در شدت اضطراب و با حرارت بیشتری دعا کرد و عرق او مثل قطره_های خون بر زمین می_چکید. 45 وقتی از دعا برخاست و پیش شاگردان آمد آنها را دید که در اثر غم و اندوه به خواب رفته بودند. 46 به ایشان فرمود: «خواب هستید؟ برخیزید و دعا کنید تا از آزمایش _ها دور بمانید.» 47 عیسی هنوز صحبت می_کرد که جمعیتی دیده شد و یهودا، یکی از آن دوازده حواری، پیشاپیش آنها بود. یهودا پیش عیسی آمد تا او را ببوسد. 48 اما عیسی به او فرمود: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم می_کنی؟» 49 وقتی پیروان او آنچه را که در جریان بود دیدند گفتند: «خداوندا، شمشیرهای خود را به_کار ببریم؟» 50 و یکی از آنها به غلام کاهن_اعظم زد و گوش راستش را برید. 51 اما عیسی جواب داد: «دست نگهدارید.» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد. 52 سپس عیسی به سران کاهنان و صاحب_منصبانی که مسئول نگهبانی از عبادتگاه بودند و بزرگانی که برای گرفتن او آمده بودند فرمود: «مگر من یاغی هستم که با شمشیر و چوب برای دستگیری من آمده_اید؟ 53 من هر روز در عبادتگاه با شما بودم و شما دست به_طرف من دراز نکردید. اما این ساعت که تاریکی حکمفرما است، ساعت شما است.» 54 عیسی را دستگیر کردند و به خانۀ کاهن_اعظم آوردند. پِترُس از دور بدنبال آن_ها می_آمد. 55 در بین حویلی خانۀ کاهن_اعظم عده_ای آتشی روشن کرده و دور آن نشسته بودند. پِترُس نیز در بین آنها نشست. 56 در حالی که او در روشنایی آتش نشسته بود کنیزی او را دید به او نگاه کرده گفت: «این مرد هم با عیسی بود.» 57 اما پِترُس منکر شد و گفت: «ای زن، من او را نمی_شناسم.» 58 کمی بعد یک نفر دیگر متوجه او شد و گفت: «تو هم یکی از آن_ها هستی.» اما پِترُس به او گفت: «ای مرد، من نیستم.» 59 تقریباً یک ساعت گذشت و یکی دیگر با تأکید بیشتری گفت: «البته این مرد هم با او بوده چون_که جلیلی است.» 60 اما پِترُس گفت: «ای مرد، من نمی_دانم تو چه می_گویی.» در حالی که او هنوز صحبت می_کرد بانگ خروس برخاست 61 و عیسی خداوند برگشت و مستقیماً به پِترُس نگاه کرد و پِترُس سخنان خداوند را به خاطر آورد که به او گفته بود: «امروز پیش از این که خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی_شناسی.» 62 پِترُس بیرون رفت و زار_زار گریست. 63 کسانی که عیسی را تحت نظر داشتند او را مسخره کردند، لت و کوب کردند، 64 چشمانش را بستند و می_گفتند: «حالا از غیب بگو کی تو را می_زند» 65 و به این طرز به او بی_حرمتی می_کردند. 66 همین که هوا روشن شد بزرگان قوم، سران کاهنان و علمای یهود تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور شورا آوردند 67 و گفتند: «به ما بگو آیا تو مسیح هستی؟» عیسی جواب داد: «اگر به شما بگویم، گفتۀ مرا باور نخواهید کرد 68 و اگر سؤال بکنم، جواب نمی_دهید. 69 اما از این به بعد پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست.» همگی گفتند: «پس پسر خدا هستی؟» 70 عیسی جواب داد: «خود تان می_گویید که من هستم.» 71 آن_ها گفتند: «چه احتیاجی به شاهدان دیگر هست؟ ما موضوع را از زبان خودش شنیدیم.»
1 سپس تمام حاضران در مجلس برخاستند و او را به حضور پیلاطُس آوردند 2 به مقابل او شکایت خود را اینطور شروع کردند: «ما این شخص را در حالی دیدیم که به گمراه ساختن ملت ما مشغول بود. او با پرداخت مالیات به امپراطور مخالفت می_کرد و ادعا می_کند که مسیح یعنی پادشاه است.» 3 پیلاطُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودیان هستی؟» عیسی جواب داد: «تو می_گویی.» 4 پیلاطُس سپس به سران کاهنان و جماعت گفت: «من در این مرد هیچ جرمی نمی_بینم.» 5 اما آنها پافشاری می_کردند و گفتند: «او مردم را در سراسر یهودیه با تعالیم خود می_شوراند. از جلیل شروع کرد و به اینجا رسیده است.» 6 هنگامیکه پیلاطُس این را شنید پرسید که آیا این مرد جلیلی است. 7 وقتی مطلع شد که به قلمرو هیرودیس تعلق دارد او را پیش هیرودیس که در آن موقع در اورشلیم بود فرستاد. 8 وقتی هیرودیس عیسی را دید بسیار خوشحال شد، زیرا دربارۀ او مطالبی شنیده بود و مدت_ها بود می_خواست او را ببیند و امید داشت که شاهد معجزاتی از دست او باشد. 9 از او سؤالات فراوانی کرد اما عیسی هیچ جوابی نداد. 10 سران کاهنان و علما پیش آمدند و تهمت_های شدیدی به او زدند. 11 پس هیرودیس و عساکرش به عیسی بی_حرمتی کرده او را مسخره نمودند و چپن زیبایی به او پوشانیده او را پیش پیلاطُس پس فرستاند. 12 در همان روز هیرودیس و پیلاطُس آشتی کردند، زیرا دشمنی دیرینه_ای تا آن زمان بین آن دو وجود داشت. 13 پیلاطُس در این موقع سران کاهنان، بزرگان قوم و مردم را خواست 14 و به آنها گفت: «شما این مرد را به تهمت اخلالگری پیش من آوردید. اما چنانکه می_دانید خود من در حضور شما از او بازپرسی کردم و در او چیزی که تهمت_های شما را تائید کند نیافتم. 15 هیرودیس هم دلیلی پیدا نکرد، چون او را پیش ما پس فرستاده است. واضح است که او کاری نکرده است که مستوجب مرگ باشد. 16 بنابراین او را پس از تازیانه_زدن آزاد می_کنم.» 17 زیرا لازم بود که هر عیدی یک نفر زندانی را برای آن_ها آزاد کند. 18 اما همه با صدای بلند گفتند: «مصلوبش کن! برای ما باراَبا را آزاد کن.» 19 (این شخص به خاطر شورشی که در شهر واقع شده بود و به علت آدمکشی زندانی شده بود.) 20 چون پیلاطُس می_خواست عیسی را آزاد سازد بار دیگر سخن خود را به گوش جماعت رسانید. 21 اما آن_ها فریاد کردند: «مصلوبش کن، مصلوبش کن!» 22 برای سومین بار به ایشان گفت: «چرا؟ مرتکب چه جنایتی شده است؟ من او را در هیچ مورد، مستوجب مرگ ندیدم. بنابراین او را پس از تازیانه_زدن آزاد می_کنم.» 23 اما آنها در تقاضای خود پافشاری کردند و فریاد می_زدند که عیسی باید به صلیب میخکوب شود. فریاد_های ایشان غالب آمد 24 و پیلاطُس حکمی را که آنها می_خواستند صادر کرد. 25 بنابر درخواست ایشان، مردی را که به خاطر یاغیگری و آدم_کشی به زندان افتاده بود آزاد کرد و عیسی را در اختیار آنها گذاشت. 26 هنگامی که او را برای مصلوب شدن می_بردند مردی را به_نام شمعون که اهل قیروان بود و از صحرا به شهر می_آمد گرفتند. صلیب را روی دوش او گذاشتند و او را مجبور کردند که آن را به دنبال عیسی ببرد. 27 جمعیت بزرگی از جمله زنانی که به خاطر عیسی به سینه خود می_زدند و ماتم می_کردند از عقب او می_آمدند. 28 عیسی رو به آنها کرد و فرمود: «ای دختران اورشلیم، برای من اشک نریزید، برای خود تان و فرزندان تان گریه کنید! 29 بدانید روزهائی خواهد آمد که خواهند گفت: خوشا به حال نازایان و رَحِم_هائی که طفل نیاوردند و سینه_های که شیر ندادند. 30 آن وقت به کوهها خواهند گفت: «به روی ما بیفتید.» و به تپه_ها خواهند گفت: «ما را بپوشانید.» 31 اگر با چوبِ تر چنین کنند با چوب خشک چه خواهند کرد؟» 32 دو جنایتکار هم برای مصلوب شدن با او بودند. 33 و وقتی به محلی موسوم به «کاسۀ سر» رسیدند، او را در آنجا به صلیب میخکوب کردند. آن جنایتکاران را هم با او مصلوب نمودند، یکی را در سمت راست و دیگری را در سمت چپ او. 34 عیسی گفت: «ای پدر، اینها را ببخش زیرا نمی_دانند چه می_کنند.» بالای لباس_های او قرعه انداخته میان خود تقسیم کردند. 35 مردم ایستاده تماشا می_کردند و رؤسای آنها با ریشخند می_گفتند: «دیگران را نجات داد. اگر این مرد مسیح و برگزیدۀ خدا است، حالا خودش را نجات دهد.» 36 عساکر هم او را مسخره کردند و پیش آمده سرکه خود را به او تعارف کردند 37 و گفتند: «اگر تو پادشاه یهودیان هستی خود را نجات بده.» 38 در بالای سر او نوشته شده بود: «پادشاه یهودیان.» 39 یکی از آن جنایتکار که به صلیب آویخته شده بود با ریشخند به او می_گفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ خودت و ما را نجات بده.» 40 اما آن دیگری با ملامت به اولی جواب داد: «از خدا نمی_ترسی؟ سر تو و او یک قسم حکم شده است. 41 در مورد ما منصفانه عمل شده، چون ما به سزای اعمال خود می_رسیم، اما این مرد هیچ خطایی نکرده است.» 42 و گفت: «ای عیسی، وقتی به پادشاهی خود رسیدی مرا به_یاد داشته باش.» 43 عیسی جواب داد: «خاطر جمع باش، امروز با من در فردوس خواهی بود.» 44 تقریباً ظهر بود، که تاریکی تمام آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت سه بعد از ظهر آفتاب گرفته شده بود 45 و پردۀ عبادتگاه دو تکه شد. 46 عیسی با فریاد بلند گفت: «ای پدر، روح خود را به تو می_سپارم.» این را گفت و جان داد. 47 وقتی صاحب_منصبی که مسئول نگهبانی بود این جریان را دید خدا را حمد کرد و گفت: «در واقع این مرد بی_گناه بود.» 48 جمعیتی که برای تماشا گرد آمده بودند وقتی ماجرا را دیدند، سینه_زنان به خانه_های خود برگشتند. 49 آشنایان عیسی و زنانی که از جلیل همراه او آمده بودند همگی در فاصلۀ دوری ایستاده بودند و جریان را می_دیدند. 50 در آنجا مردی به نام یوسف حضور داشت که یکی از اعضای شورای یهود بود. او مردی نیکنام و درستکار بود. 51 یوسف به تصمیم شورا و کاری که در پیش گرفته بودند رأی مخالف داده بود. او از اهالی یک شهر یهودی به نام رامه بود و از آن کسانی بود که در انتظار پادشاهی خدا بسر می_بردند. 52 این مرد در این موقع پیش پیلاطُس رفت و جنازۀ عیسی را خواست. 53 سپس آن را پایین آورد و در کتان نازک پیچید و در مقبره_ای که از سنگ تراشیده شده بود و پیش از آن کسی را در آن نگذاشته بودند قرار داد. 54 آن روز، روز تهیه بود و روز سَبَت از آن ساعت شروع می_شد. 55 زنانی که از جلیل همراه عیسی آمده بودند به دنبال یوسف رفتند. آن_ها مقبره و جای دفن او را دیدند. 56 سپس به خانه رفتند و حنوط و عطریات تهیه کردند و در روز سَبَت مطابق امر شریعت استراحت نمودند.
1 در روز اول هفته (یکشنبه) صبح وقت سرقبر آمدند و حنوطی را که تهیه کرده بودند، با خود آوردند. 2 آن_ها دیدند که سنگ از در مقبره به کنار غلطانیده شده 3 و وقتی به داخل رفتند از جسد عیسی اثری نبود. 4 پریشان و نگران در آنجا ایستاده بودند که ناگهان دو مرد با لباس_های نورانی در پهلوی شان ایستادند. 5 زنان سخت ترسیدند و در حالی که سرهای خود را به زیر انداخته بودند ایستادند. آن دو مرد گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان می_جویید؟ 6 او اینجا نیست بلکه زنده شده است. آنچه را در وقت بودن در جلیل به شما گفت به یاد بیاورید 7 که چطور پسر انسان می_بایست به دست خطاکاران تسلیم گردد و مصلوب شود و در روز سوم زنده شود.» 8 آن وقت زنان سخنان او را به خاطر آوردند 9 و وقتی از سر قبر برگشتند تمام موضوع را به یازده حواری و دیگران گزارش دادند. 10 آن زنان عبارت بودند از مریم مجدلیه، یونا و مریم مادر یعقوب. زنان دیگر هم که با آنها بودند، جریان را به رسولان گفتند. 11 اما موضوع به نظر آنها پوچ و بی_معنی آمد و سخنان آنها را باور نمی_کردند 12 اما پِترُس برخاست و به سوی قبر دوید و خم شده نگاه کرد، ولی چیزی جز کفن ندید. سپس در حالی که از این واقعه در حیرت بود به خانه برگشت. 13 همان روز دو نفر از آنها به سوی دهکده_ای به نام عِمائوس که تقریباً در دو فرسنگی اورشلیم واقع شده است می_رفتند. 14 آن دو دربارۀ همه این واقعات صحبت می_کردند. 15 همینطور که سرگرم صحبت و مباحثه بودند خود عیسی نزدیک شد و با آنها همراه شد. 16 اما چیزی پیش چشمان آن_ها را گرفت، بطوریکه او را نشناختند. 17 عیسی از آنها پرسید: «موضوع بحث شما در بین راه چیست؟» آن_ها در جای خود ایستادند. غم و اندوه از چهره_های ایشان پیدا بود. 18 یکی از آن دو که نامش کلِیوپاس بود جواب داد: «گویا در میان مسافران ساکن اورشلیم تنها تو از وقایع چند روز اخیر بی_خبر هستی!» 19 عیسی پرسید: «موضوع چیست؟» جواب دادند: «عیسی ناصری مردی بود که در گفتار و کردار در پیشگاه خدا و پیش همۀ مردم پیامبری توانا بود، 20 اما سران کاهنان و حکمرانان ما او را تسلیم کردند تا به مرگ محکوم شود و او را به صلیب میخکوب کردند. 21 امید ما این بود که او آن کسی باشد که می_بایست اسرائیل را رهایی دهد. از آن گذشته حالا سه روز است که این کار انجام شده است. 22 علاوه براین، چند نفر زن از نفر_های ما، ما را حیران کرده_اند. ایشان سحرگاه امروز به سر قبر رفتند، 23 اما موفق به پیدا کردن جنازه نشدند. آن_ها برگشته_اند و می_گویند در رؤیا فرشتگانی را دیدند که به آنها گفته_اند او زنده است. 24 پس عده_ای از نفرهای ما سر قبر رفتند و اوضاع را همانطور که زنان گفته بودند دیدند، اما او را ندیدند.» 25 سپس عیسی به آنها فرمود: «شما چقدر دیر فهم و در قبول کردن گفته_های انبیاء کند ذهن هستید. 26 آیا نمی_باید که مسیح پیش از ورود به جلال خود همینطور رنج ببیند؟» 27 آن وقت از تورات موسی و نوشته_های انبیاء شروع کرد و در هر قسمت آیاتی را که دربارۀ خودش بود برای آنها بیان فرمود. 28 در این هنگام نزدیک دهکده_ای که به طرف آن می_رفتند رسیدند و گویا او می_خواست به راه خود ادامه دهد. 29 اما به او اصرار کردند: «پیش ما بمان چون غروب نزدیک است و روز تقریباً به پایان رسیده.» بنابراین عیسی داخل خانه شد تا پیش ایشان بماند. 30 وقتی با آنها سر دسترخوان نشست نان را برداشت و پس از دعای سپاسگزاری آنرا پاره کرد و به ایشان داد. 31 در این وقت چشمان ایشان باز شد و او را شناختند، ولی فوراً از نظر آن_ها ناپدید شد. 32 آن_ها به یکدیگر گفتند: «دیدی وقتی در راه با ما صحبت می_کرد و کتب را تفسیر می_کرد، چطور دل_های ما می_طپید!» 33 آن_ها فوراً حرکت کردند و به اورشلیم بازگشتند. در آنجا دیدند که آن یازده حواری همراه دیگران دور هم جمع شده 34 می_گفتند: «بلی، در واقع خداوند زنده شده است. شمعون او را دیده است.» 35 آن دو نفر نیز وقایع سفر خود را بیان کردند و گفتند که چطور او را در وقت پاره کردن نان شناختند. 36 در حالی که شاگردان دربارۀ این چیزها صحبت می_کردند عیسی در بین ایشان ایستاده به آن_ها گفت: «صلح و سلامتی بر شما باد.» 37 آن_ها با ترس و وحشت، گمان کردند که شبحی می_بینند. 38 او فرمود: «چرا اینطور آشفته حال هستید؟ چرا شک و شبهه به دل_های شما رخنه می_کند؟ 39 دستها و پاهای مرا ببینید، خودم هستم، به من دست بزنید و ببینید، شبح مانند من گوشت و استخوان ندارد.» 40 این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد. 41 از خوشی و تعجب نتوانستند این چیزها را باور کنند. آنگاه عیسی از آنها پرسید: «آیا در اینجا خوراکی دارید؟» 42 یک تکه ماهی بریان پیش او آوردند. 43 آن را برداشت و پیش چشم آنها خورد. 44 و به ایشان فرمود: «وقتی هنوز با شما بودم و می_گفتم که هر چه در تورات موسی و نوشته_های انبیاء و زبور دربارۀ من نوشته شده باید به انجام برسد، مقصدم همین چیزها بود.» 45 بعد ذهن ایشان را باز کرد تا کلام خدا را بفهمند، 46 و فرمود: «این است آنچه نوشته شده، که مسیح باید عذاب مرگ را ببیند و در روز سوم دوباره زنده شود 47 و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همه ملت_ها اعلام گردد و شروع آن از اورشلیم باشد. 48 شما بر همۀ اینها شاهد هستید. 49 خود من بخشش وعده شدۀ پدرم را بر شما می_فرستم. پس تا زمانی که قدرت خدا از عالم بالا بر شما نازل شود در این شهر بمانید.» 50 بعد آنها را تا نزدیکی بیت_عَنیا بُرد و با دست_های برافراشه ایشان را برکت داد. 51 در حالی که آنها را برکت می_داد از آنها جدا و به عالم بالا برده شد 52 و ایشان او را پرستش کردند و سپس با خوشی بزرگ به اورشلیم برگشتند 53 و تمام اوقات خود را در عبادتگاه صرف حمد و سپاس خدا کردند.
1 در ازل کلام بود. کلام با خدا بود و کلام خود خدا بود، 2 از ازل کلام با خدا بود. 3 همه چیز به وسیلۀ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. 4 زندگی از او بوجود آمد و آن زندگی نور آدمیان بود. 5 نور در تاریکی می_درخشد و تاریکی هرگز بر آن پیروز نشده است. 6 مردی به نام یحیی ظاهر شد که فرستادۀ خدا بود. 7 او آمد تا شاهد باشد و بر آن نور شهادت دهد تا بوسیلۀ او همه ایمان بیاورند. 8 او خودش آن نور نبود، بلکه آمد تا بر آن نور شهادت دهد. 9 آن نور واقعی که همۀ آدمیان را نورانی می_سازد، در حال آمدن به دنیا بود. 10 او در دنیا بود و دنیا بوسیلۀ او آفریده شد، اما دنیا او را نشناخت. 11 او به قلمرو خود آمد ولی متعلقانش او را قبول نکردند. 12 اما به همۀ کسانی که او را قبول کردند و به او ایمان آوردند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، 13 که نه مانند تولدهای معمولی و نه در اثر تمایلات نفسانی و نه در اثر خواهش بشر بلکه از خدا تولد یافتند. 14 پس کلام جسم گشته بشکل انسان در میان ما جای گرفت. جلالش را دیدیم ـ شکوه و جلالی شایستۀ پسر یگانۀ پدر و پُر از فیض و راستی. 15 شهادت یحیی این بود که فریاد می_زد و می_گفت: «این همان شخصی است که دربارۀ او گفتم که بعد از من می_آید اما بر من برتری و تقدم دارد، زیرا پیش از تولد من، او وجود داشت.» 16 از پُری او، همه ما برخوردار شدیم، فیض بالای فیض 17 زیرا شریعت بوسیلۀ موسی عطا شد، اما فیض و راستی توسط عیسی_مسیح آمد. 18 کسی هرگز خدا را ندیده است، اما آن پسر یگانه_ای که در ذات پدر و از همه به او نزدیکتر است او را شناسانیده است. 19 اینست شهادت یحیی وقتی یهودیان اورشلیم، کاهنان و خادمین آن_ها لاویان را پیش او فرستادند تا بپرسند که او کیست. 20 او از جواب دادن خودداری نکرد، بلکه بطور واضح اعتراف نموده گفت: «من مسیح نیستم.» 21 آن_ها از او پرسیدند: «پس آیا تو الیاس هستی؟» جواب داد: «نخیر.» آن_ها پرسیدند: «آیا تو آن پیامبر وعده شده هستی؟» جواب داد: «نخیر.» 22 پرسیدند: «پس تو کیستی؟ ما باید به کسانی که ما را فرستادند جواب بدهیم، دربارۀ خود چه می_گویی؟» 23 او از زبان اشعیای نبی جواب داده گفت: «من صدای ندا کننده_ای هستم که در بیابان فریاد می_زند ـ راه خداوند را راست گردانید.» 24 این قاصدان که از طرف پیروان فرقۀ فریسی فرستاده شده بودند 25 از او پرسیدند: «اگر تو نه مسیح هستی و نه الیاس و نه آن پیامبر وعده شده، پس چرا تعمید می_دهی؟» 26 یحیی جواب داد: «من در آب تعمید می_دهم، اما کسی در میان شما ایستاده است که شما او را نمی_شناسید. 27 او بعد از من می_آید، ولی من حتی شایستۀ آن نیستم که بند بوتهایش را باز کنم.» 28 این ماجرا در بیت_عنیا، یعنی آن طرف دریای اُردن، در جائی که یحیی مردم را تعمید می_داد، واقع شد. 29 روز بعد، وقتی یحیی عیسی را دید که به طرف او می_آید، گفت: «ببینید اینست آن برۀ خدا که گناه جهان را بر_می_دارد. 30 اینست آن کسی که درباره_اش گفتم که بعد از من مردی می_آید که بر من تقدم و برتری دارد، زیرا پیش از تولد من او وجود داشته است. 31 من او را نمی_شناختم اما آمدم تا با آب تعمید دهم و به این وسیله او را به اسرائیل بشناسانم.» 32 یحیی شهادت خود را اینطور ادامه داد: «من روح خدا را دیدم که به صورت کبوتری از آسمان نازل شد و بر او قرار گرفت. 33 من او را نمی_شناختم اما آن کسی که مرا فرستاد تا با آب تعمید دهم به من گفته بود، هرگاه ببینی که روح بر کسی نازل شود و بر او قرار گیرد، بدان که او همان کسی است که تعمید او با روح_القدس است. 34 من این را دیده_ام و شهادت می_دهم که او پسر خداست.» 35 روز بعد هم یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود 36 و وقتی عیسی را دید که از آنجا می_گذرد گفت: «اینست برۀ خدا.» 37 آن دو شاگرد این سخن را شنیدند و به دنبال عیسی به راه افتادند. 38 عیسی برگشت و آن دو نفر را دید که به دنبال او می_آیند. از آن_ها پرسید: «به دنبال چه می_گردید؟» آن_ها گفتند: «ربی (یعنی ای استاد) منزل تو کجاست؟» 39 او به ایشان گفت: «بیائید و ببینید.» پس آن دو نفر رفتند و دیدند کجا منزل دارد و بقیه روز را پیش او ماندند. زیرا تقریباً ساعت چهار بعد از ظهر بود. 40 یکی از آن دو نفر، که بعد از شنیدن سخنان یحیی به دنبال عیسی رفت، اندریاس برادر شمعون پِترُس بود. 41 او اول برادر خود شمعون را پیدا کرد و به او گفت: «ما مسیح یعنی تدهین شده را یافته ایم.» 42 پس وقتی اندریاس، شمعون را نزد عیسی برد، عیسی به شمعون نگاه کرد و گفت: «تو شمعون پسر یونا هستی، ولی بعد از این کیفا (یا پِترُس به معنی صخره) نامیده می_شوی.» 43 روز بعد، وقتی عیسی می_خواست به جلیل برود، فیلیپُس را یافته به او گفت: «به دنبال من بیا.» 44 فیلیپُس مانند اندریاس و پِترُس اهل بیتسَیدا بود. 45 فیلیپُس هم رفت و نتنائیل را پیدا کرد و به او گفت: «ما آن کسی را که موسی در تورات ذکر کرده و پیامبران دربارۀ او سخن گفته_اند، پیدا کرده_ایم ـ او عیسی پسر یوسف و از اهالی ناصره است.» 46 نتنائیل به او گفت: «آیا می_شود که از ناصره چیز خوبی بیرون بیاید؟» فیلیپُس جواب داد: «بیا و ببین.» 47 وقتی عیسی نتنائیل را دید که به طرف او می_آید گفت: «اینست یک اسرائیلی واقعی که در او مکری وجود ندارد.» 48 نتنائیل پرسید: «مرا از کجا می_شناسی؟» عیسی جواب داد: «پیش از آن که فیلیپُس تو را صدا کند، وقتی زیر درخت انجیر بودی، من تو را دیدم.» 49 نتنائیل گفت: «ای استاد، تو پسر خدا هستی! تو پادشاه اسرائیل می_باشی!» 50 عیسی در جواب گفت: «آیا فقط به علت این که به تو گفتم تو را زیر درخت انجیر دیدم ایمان آوردی؟ بعد از این کارهای بزرگتری خواهی دید.» 51 آنگاه به او گفت: «بیقین بدانید که شما آسمان را باز و فرشتگان خدا را در حالیکه بر پسر انسان بالا و پایان می_شوند خواهید دید.»
1 دو روز بعد، در قانای جلیل جشن عروسی برپا بود و مادر عیسی در آنجا حضور داشت. 2 عیسی و شاگردانش نیز به عروسی دعوت شده بودند. 3 وقتی شراب تمام شد، مادر عیسی به او گفت: «آن_ها دیگر شراب ندارند.» 4 عیسی جواب داد: «این به من مربوط است یا به تو؟ وقت من هنوز نرسیده است.» 5 مادرش به نوکران گفت: «هرچه به شما بگوید انجام دهید.» 6 در آنجا شش خُمرۀ سنگی وجود داشت، که هر یک تقریباً هشتاد لیتر گنجایش داشت و برای انجام مراسم تطهیر یهود به کار می_رفت. 7 عیسی به نوکران گفت: «خُمره_ها را از آب پُرکنید.» آن_ها را لبالب پُر کردند. 8 آنگاه عیسی گفت: «اکنون کمی از آن را نزد رئیس مجلس ببرید.» و آن_ها چنین کردند. 9 رئیس مجلس که نمی_دانست آن را از کجا آورده بودند، آبی را که به شراب تبدیل شده بود چشید، اما خدمتکارانی که آب را از چاه کشیده بودند، از جریان اطلاع داشتند. پس رئیس مجلس داماد را صدا کرد 10 و به او گفت: «همه، بهترین شراب را اول به مهمانان می_دهند و وقتی سر شان گرم شد، آن وقت شراب پست_تر را می_آورند اما تو بهترین شراب را تا این ساعت نگاه داشته_ای!» 11 این معجزه، که در قانای جلیل انجام شد، اولین معجزۀ عیسی بود و او به وسیلۀ آن جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند. 12 بعد از آن عیسی همراه مادر، برادران و شاگردان خود به کپرناحوم رفت و چند روزی در آنجا ماندند. 13 چون عید فِصَح یهود نزدیک بود عیسی به اورشلیم رفت. 14 در عبادتگاه اشخاصی را دید که به فروش گاو و گوسفند و کبوتر مشغول بودند، و صرافان هم در پشت میزهای خود نشسته_ بودند. 15 پس از ریسمان قمچین ساخت و همۀ آنها را با گوسفندان و گاوان از عبادتگاه بیرون راند و سکه_های صرافان را دور ریخت و میزهای آن_ها را چپه کرد. 16 آنگاه به کبوتر فروشان گفت: «اینها را از اینجا بیرون ببرید. خانۀ پدر مرا به بازار تبدیل نکنید.» 17 شاگردان عیسی به خاطر آوردند که نوشته شده است: «آتش غیرت نسبت به خانۀ تو در من شعله_ور است.» 18 پس یهودیان از او پرسیدند: «چه معجزه_ای می_کنی که نشان بدهد حق داری این کارها را انجام دهی؟» 19 عیسی در جواب گفت: «این عبادتگاه را ویران کنید و من آن را در سه روز آباد خواهم کرد.» 20 یهودیان گفتند: «ساختن این عبادتگاه چهل و شش سال طول کشیده است. تو چطور می_توانی آن را در سه روز بنا کنی؟» 21 اما عبادتگاهی که عیسی از آن سخن می_گفت بدن خودش بود. 22 پس از رستاخیز او از مردگان، شاگردانش به یاد آوردند که این را گفته بود و به کلام خدا و سخنان عیسی ایمان آوردند. 23 در آن روزها که عیسی برای عید فِصَح در اورشلیم بود اشخاص بسیاری که معجزات او را دیدند، به نام او ایمان آوردند 24 اما عیسی به آنها اعتماد نکرد، چون همه را خوب می_شناخت 25 و لازم نبود کسی دربارۀ انسان چیزی به او بگوید زیرا او به خوبی می_دانست که در باطن انسان چیست.
1 یک نفر از پیروان فرقۀ فریسی به نام نیقودیموس که از بزرگان قوم یهود بود، 2 یک شب نزد عیسی آمد و به او گفت: «ای استاد، ما می_دانیم تو معلمی هستی که از طرف خدا آمده_ای زیرا هیچکس نمی_تواند معجزاتی را که تو می_کنی انجام دهد، مگر آنکه خدا با او باشد.» 3 عیسی جواب داد: «بیقین بدان تا شخص از نو تولد نیابد نمی_تواند پادشاهی خدا را ببیند.» 4 نیقودیموس گفت: «چطور ممکن است شخص سالخورده_ای از نو متولد شود؟ آیا می_تواند باز به رَحِم مادر خود برگردد و دوباره تولد یابد؟» 5 عیسی جواب داد «بیقین بدان که هیچ کس نمی_تواند داخل پادشاهی خدا شود مگر آنکه از آب و روح تولد یابد. 6 آنچه از جسم تولد بیابد، جسم است و آنچه از روح متولد گردد روح است. 7 تعجب نکن که به تو می_گویم همه باید دوباره متولد شوند. 8 باد هرجا که بخواهد می_وزد. صدای آن را می_شنوی اما نمی_دانی از کجا می_آید یا به کجا می_رود. حالت کسی هم که از روح خدا متولد می_شود همینطور است.» 9 نیقودیموس در جواب گفت: «این چطورممکن است؟» 10 عیسی گفت: «آیا تو که یک معلم بزرگ اسرائیل هستی، این چیزها را نمی_دانی؟ 11 بیقین بدان که ما از آنچه می_دانیم سخن می_گوییم و به آنچه دیده_ایم شهادت می_دهیم، ولی شما شهادت ما را قبول نمی_کنید. 12 وقتی دربارۀ امور زمینی سخن می_گویم و آن را باور نمی_کنید، اگر دربارۀ امور آسمانی سخن بگویم چگونه باور خواهید کرد؟ 13 کسی هرگز به آسمان بالا نرفت، مگر آنکس که از آسمان پایین آمد، یعنی پسر انسان که جایش در آسمان است. 14 همانطوری که موسی در بیابان مار برنجی را بر بالای چوبی قرار داد، پسر انسان هم باید بلند کرده شود 15 تا هر کس به او ایمان بیآورد صاحب زندگی ابدی گردد. 16 زیرا خدا به دنیا آنقدر محبت داشت که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان بیاورد هلاک نگردد، بلکه صاحب زندگی ابدی شود. 17 زیرا خدا پسر خود را به دنیا نفرستاد که از دنیا بازخواست کند بلکه تا آن را نجات بخشد. 18 هر کس به او ایمان بیآورد از او بازخواست نمی_شود اما کسی که به او ایمان نیاورد زیر حکم باقی می_ماند، زیرا به اسم پسر یگانۀ خدا ایمان نیاورده است. 19 حکم بازخواست این است که نور به دنیا آمد ولی مردم به علت اعمال شرارت_آمیز خود تاریکی را از نور بهتر دانستند، 20 زیرا کسی که مرتکب کارهای بد می_شود از نور نفرت دارد و از آن دوری می_جوید مبادا اعمالش مورد ملالت واقع شود. 21 اما شخص نیکوکار به سوی نور می_آید تا روشن شود که اعمالش در خداترسی انجام شده است.» 22 بعد از آن عیسی با شاگردان خود به سرزمین یهودیه رفت و در آنجا مدتی با آن_ها مانده مردم را تعمید می_داد، 23 یحیی نیز در عینون، نزدیک سالیم، به تعمید دادن مردم مشغول بود. درآن ناحیه آب فراوان بود و مردم برای گرفتن تعمید می_آمدند، 24 زیرا یحیی هنوز به زندان نیفتاده بود. 25 بین شاگردان یحیی و یک نفر یهودی مباحثه_ای در مورد مسئلۀ طهارت پیدا شد. 26 پس آن_ها نزد یحیی آمده به او گفتند: «ای استاد، آن کسی که در آن طرف اُردن با تو بود که تو دربارۀ او شهادت دادی، در اینجا به تعمید کردن مردم مشغول است و همه پیش او می_روند.» 27 یحیی در جواب گفت: «انسان نمی_تواند چیزی جز آنچه خدا به او می_بخشد به_دست آورد. 28 شما خود شاهد هستید که من گفتم مسیح نیستم، بلکه پیشاپیش او فرستاده شده_ام. 29 عروس به داماد تعلق دارد. دوست داماد، که در کناری ایستاده و صدای داماد را می_شنود، لذت می_برد. خوشی من هم همینطور کامل شده است. 30 او باید ترقی کند، و من باید از نظر بیفتم.» 31 کسی که از بالا می_آید مافوق همه است و کسی که متعلق به این دنیای خاکی باشد آدمی است زمینی و دربارۀ امور دنیوی سخن می_گوید. آن کسی که از آسمان می_آید از همه بالا_تر است 32 و به آنچه دیده و شنیده است شهادت می_دهد اما هیچ کس شهادت او را قبول نمی_کند. 33 هرکه شهادت او را بپذیرد صداقت و راستی خدا را تصدیق کرده است. 34 کسی که از طرف خدا فرستاده شده است کلام خدا را بیان می_کند زیرا خدا روح خود را بی_حد و اندازه به او عطا می_فرماید. 35 پدر به پسر محبت دارد و همه چیز را به او سپرده است. 36 آن کسی که به پسر ایمان بیاورد زندگی ابدی دارد اما کسی که از پسر اطاعت نکند زندگی را نخواهد دید، بلکه همیشه مورد غضب خدا می_باشد.
1 وقتی خداوند فهمید که فریسی ها شنیده_اند که او بیشتر از یحیی شاگرد پیدا کرده و آن_ها را تعمید می_دهد 2 (هرچند شاگردان عیسی تعمید می_دادند نه خود او)، 3 یهودیه را ترک کرد و به جلیل برگشت 4 ولی لازم بود از سامره عبور کند. 5 او به شهری از سامره که سوخار نام داشت، نزدیک مزرعه_ای که یعقوب به پسر خود یوسف بخشیده بود، رسید. 6 چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی که از سفر خسته شده بود، در کنار چاه نشست. تقریباً ظهر بود. 7 یک زن سامری برای کشیدن آب آمد. عیسی به او گفت: «قدری آب به من بده.» 8 زیرا شاگردانش برای خرید غذا به شهر رفته بودند. 9 زن سامری گفت: «چطور تو که یک یهودی هستی از من که یک زن سامری هستم آب می_خواهی؟» او این را گفت چون یهودیان با سامریان نشست و برخاست نمی_کنند. 10 عیسی به او جواب داد: «اگر می_دانستی بخشش خدا چیست و کیست که از تو آب می_خواهد، حتماً از او خواهش می_کردی و او به تو آب زنده عطا می_کرد.» 11 زن گفت: «ای آقا سطل نداری و این چاه عمیق است. از کجا آب زنده داری؟ 12 آیا تو از جد ما یعقوب بزرگتر هستی که این چاه را به ما بخشید و خود او و پسران و گله_اش از آن نوشیدند؟» 13 عیسی گفت: «هر که از این آب بنوشد باز تشنه خواهد شد 14 اما هر کس از آبی که من می_بخشم بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آن آبی که به او می_دهم در باطن او به چشمه_ای تبدیل خواهد شد که تا زندگی ابدی خواهد جوشید.» 15 زن گفت: «ای آقا، آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نشوم و برای کشیدن آب به اینجا نیایم.» 16 عیسی به او فرمود: «برو شوهرت را صدا کن و به اینجا برگرد.» 17 زن جواب داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست می_گویی که شوهر نداری، 18 زیرا تو پنج شوهر داشته_ای و آن مردی هم که اکنون با تو زندگی می_کند شوهر تو نیست. آنچه گفتی درست است.» 19 زن گفت: «ای آقا، می_بینم که تو نبی هستی. 20 پدران ما در روی این کوه عبادت می_کردند، اما شما یهودیان می_گوئید، باید خدا را در اورشلیم عبادت کرد.» 21 عیسی گفت: «ای زن، باور کن زمانی خواهد آمد که پدر را نه بر_روی این کوه پرستش خواهید کرد و نه در اورشلیم. 22 شما سامریان آنچه را نمی_شناسید، می_پرستید اما ما آنچه را که می_شناسیم عبادت می_کنیم، زیرا رستگاری بوسیلۀ قوم یهود می_آید. 23 اما زمانی می_آید ـ و این زمان هم اکنون شروع شده است ـ که پرستندگان حقیقی، پدر را با روح و راستی عبادت خواهند کرد، زیرا پدر طالب این گونه پرستندگان می_باشد. 24 خدا روح است و هر که او را می_پرستد باید با روح و راستی عبادت نماید.» 25 زن گفت: «من می_دانم که مسیح خواهد آمد و هر وقت بیاید، همه چیز را به ما خواهد گفت.» 26 عیسی گفت: «من که با تو صحبت می_کنم همان هستم.» 27 در همان موقع شاگردان عیسی برگشتند و چون او را دیدند که با یک زن سخن می_گوید تعجب کردند ولی هیچ کس نپرسید: «چی می_خواهی؟» و یا «چرا با او سخن می_گوئی؟» 28 زن کوزۀ خود را به زمین گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت: 29 «بیائید و مردی را ببینید، که آنچه تا به حال کرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟» 30 پس مردم از شهر خارج شده پیش عیسی می_رفتند. 31 در این وقت شاگردان از عیسی خواهش کرده گفتند: «ای استاد، چیزی بخور.» 32 اما او گفت: «من غذائی برای خوردن دارم که شما از آن بی_خبر هستید.» 33 پس شاگردان از یکدیگر پرسیدند: «آیا کسی برای او غذا آورده است؟» 34 عیسی به ایشان گفت: «غذای من اینست که ارادۀ کسی را که مرا فرستاده است بجا آورم و کارهای او را انجام دهم. 35 مگر شما نمی_گوئید هنوز چهار ماه به موسم درو مانده است؟ توجه کنید، به شما می_گویم به کشتزارها نگاه کنید و ببینید که حالا برای درو آماده هستند. 36 دروگر مزد خود را می_گیرد و ثمر را برای زندگی ابدی جمع می_کند تا اینکه کارنده و درو کننده با هم خوشی کنند. 37 در اینجا این گفته حقیقت پیدا می_کند، که یکی می_کارد و دیگری درو می_کند. 38 من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که برای آن زحمت نکشیده_اید. دیگران برای آن زحمت کشیدند و شما از نتایج کار ایشان استفاده می_برید.» 39 به خاطر شهادت آن زن که گفته بود: «آنچه تا به حال کرده بودم به من گفت»، در آن شهر عدۀ زیادی از سامریان به عیسی ایمان آوردند. 40 وقتی سامریان نزد عیسی آمدند از او خواهش کردند که پیش آن_ها بماند. پس عیسی دو روز در آنجا ماند 41 و عدۀ زیادی نیز به خاطر سخنان او ایمان آوردند. 42 و به آن زن گفتند: «حالا دیگر به خاطر سخن تو نیست که ما ایمان داریم، زیرا ما خود سخنان او را شنیده ایم و می_دانیم که او در حقیقت نجات دهندۀ عالم است.» 43 پس از دو روز، عیسی آنجا را ترک کرد و به طرف جلیل رفت. 44 زیرا خود عیسی فرموده بود که پیامبر در دیار خود احترامی ندارد، 45 اما وقتی به جلیل وارد شد، مردم از او استقبال کردند زیرا آنچه را که در اورشلیم انجام داده بود دیده بودند، چون آن_ها هم در ایام عید در اورشلیم بودند. 46 عیسی بار دیگر به قانای جلیل، جائی که آب را به شراب تبدیل کرده بود، رفت. یکی از مأمورین دولت در آنجا بود که پسرش در کپرناحوم بیمار و بستری بود. 47 وقتی شنید که عیسی از یهودیه به جلیل آمده است نزد او آمد و خواهش کرد که بیاید و پسرش را که در آستانۀ مرگ بود شفا بخشد. 48 عیسی به او گفت: «شما بدون دیدن عجایب و نشانه_ها به هیچ_وجه ایمان نخواهید آورد.» 49 آن شخص گفت: «ای آقا، پیش از آن که پسر من بمیرد بیا.» 50 آنگاه عیسی گفت: «برو، پسرت زنده می_ماند.» آن مرد با ایمان به سخن عیسی به طرف منزل رفت. 51 او هنوز به خانه نرسیده بود که نوکرانش در بین راه او را دیدند و به او مژده دادند: «پسرت زنده و تندرست است.» 52 او پرسید: «در چه ساعتی حالش خوب شد؟» گفتند: «دیروز در ساعت یک بعد از ظهر تب او قطع شد.» 53 پدر فهمید که این درست همان ساعتی است که عیسی به او گفته بود: «پسرت زنده می_ماند.» پس او و تمام اهل خانه_اش ایمان آوردند. 54 این دومین معجزه_ای بود که عیسی پس از آنکه از یهودیه به جلیل آمد انجام داد.
1 بعد از آن عیسی برای یکی از عیدهای یهود به اورشلیم رفت. 2 در اورشلیم نزدیک دروازه_ای معروف به دروازۀ گوسفند حوضی با پنج رواق وجود دارد، که به زبان عبرانی آن را بیتسده می_گویند. 3 در آن جا عدۀ زیادی از بیمارن، نابینایان، لنگان و شلان دراز کشیده و منتظر حرکت آب بودند 4 زیرا هر چند وقت یکبار فرشتۀ خداوند به حوض داخل می_شد و آب را به حرکت در می_آورد و اولین بیماری که بعد از حرکت آب به حوض داخل می_گردید از هر مرضی که داشت شفا می_یافت. 5 در میان آن_ها مردی دیده می_شد که سی و هشت سال به مرضی مبتلا بود. 6 وقتی عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دانست که مدت زیادی است که بیمار می_باشد، از او پرسید: «آیا می_خواهی خوب و سالم شوی؟» 7 آن مریض جواب داد: «ای آقا، وقتی آب به حرکت می_آید کسی نیست که به من کمک کند و مرا در حوض بیاندازد. تا من از جایم حرکت می_کنم، شخص دیگری پیش از من داخل می_شود.» 8 عیسی به او گفت: «برخیز بسترت را بردار و برو.» 9 آن مرد فوراً شفا یافت و بستر خود را برداشت و به راه افتاد. آن روز، روز سَبَت بود. 10 به همین علت یهودیان به مردی که شفا یافته بود گفتند: «امروز روز سَبَت است، تو اجازه نداری بستر خود را ببری.» 11 او در جواب ایشان گفت: «آن کسی که مرا شفا داد به من گفت: بسترت را بردار و برو.» 12 از او پرسیدند: «چه شخصی به تو گفت: بسترت را بردار و برو؟» 13 ولی آن مردی که شفا یافته بود او را نمی_شناخت زیرا آن محل پُر از جمعیت بود و عیسی از آنجا رفته بود. 14 بعد از این جریان، عیسی او را در عبادتگاه یافته به او گفت: «اکنون که شفا یافته_ای دیگر گناه نکن، مبادا به وضع بدتری دچار شوی.» 15 آن مرد رفت و به یهودیان گفت: «کسی که مرا شفا داد عیسی است.» 16 چون عیسی در روز سَبَت این کارها را می_کرد، یهودیان به زجر او پرداختند. 17 اما عیسی به آنها گفت: «پدرم هنوز کار می_کند و من هم کار می_کنم.» 18 پس از این سبب، یهودیان بیشتر قصد قتل او را کردند چون او نه تنها روز سَبَت را می_شکست، بلکه خدا را پدر خود می_خواند و بدین طریق خود را با خدا برابر می_ساخت. 19 عیسی در جواب آنها گفت: «بیقین بدانید که پسر نمی_تواند از خود کاری انجام دهد مگر آنچه که می_بیند پدر انجام می_دهد. هرچه پدر می_کند پسر هم می_کند، 20 زیرا پدر پسر را دوست دارد و هرچه انجام دهد، به پسر نیز نشان می_دهد و کارهای بزرگتر از این هم به او نشان خواهد داد تا شما تعجب کنید، 21 زیرا همانطور که پدر مردگان را زنده می_کند و به آن_ها زندگی می_بخشد، پسر هم هرکه را بخواهد زنده می_کند. 22 پدر بر هیچ کس داوری نمی_کند، او تمام داوری را به پسر سپرده است، 23 تا آنکه همه، همانطور که پدر را احترام می_کنند، پسر را نیز احترام نمایند. کسی که به پسر بی_حرمتی کند، به پدر که او را فرستاده است بی_حرمتی کرده است. 24 بیقین بدانید، هرکه سخنان مرا بشنود و به فرستندۀ من ایمان آورد، زندگی ابدی دارد و هرگز ملامت نخواهد شد، بلکه از مرگ گذشته و به زندگی رسیده است. 25 بیقین بدانید که زمانی خواهد آمد، و در واقع آن زمان شروع شده است، که مردگان صدای پسر خدا را خواهند شنید و هرکه بشنود زنده خواهد شد، 26 زیرا همانطور که پدر سرچشمۀ زندگی است، به پسر هم این قدرت را بخشیده است تا سرچشمۀ زندگی باشد. 27 و به او اختیار داده است که داوری نماید، زیرا پسر انسان است. 28 از این تعجب نکنید، زیرا زمانی خواهد آمد که همۀ مردگان صدای او را خواهند شنید 29 و از قبرهای خود بیرون خواهند آمد ـ نیکوکاران برای زندگی خواهند برخاست و بدکاران برای بازخواست. 30 من از خود نمی_توانم کاری انجام دهم بلکه مطابق آنچه که می_شنوم قضاوت می_کنم و قضاوت من عادلانه است، زیرا در پی انجام خواسته_های خودم نیستم، بلکه انجام ارادۀ پدری که مرا فرستاده است. 31 اگر من دربارۀ خودم شهادت بدهم، شهادت من اعتباری ندارد، 32 ولی شخص دیگری هست که دربارۀ من شهادت می_دهد و می_دانم که شهادت او دربارۀ من اعتباری دارد. 33 شما قاصدانی پیش یحیی فرستادید و او به حقیقت شهادت داد. 34 من به شهادت انسان نیازی ندارم بلکه بخاطر نجات شما این سخنان را می_گویم. 35 یحیی مانند چراغی بود، که می_سوخت و می_درخشید و شما می_خواستید، برای مدتی در نور او شادمانی کنید. 36 اما من شاهدی بزرگتر از یحیی دارم: کارهایی که پدر به من سپرده است تا انجام دهم، بر این حقیقت شهادت می_دهند که پدر مرا فرستاده است. 37 پدری که مرا فرستاد خودش بر من شهادت داده است. شما هرگز نه او را دیده_اید و نه صدایش را شنیده_اید 38 و کلام او در دل_های شما جایی ندارد، زیرا به آن کسی که فرستاده است، ایمان نمی_آورید. 39 نوشته_ها را مطالعه می_نمایید، چون خیال می_کنید که در آن_ها زندگی ابدی خواهید یافت. در حالی که آن_ها دربارۀ من شهادت می_دهد، 40 شما نمی_خواهید پیش من بیایید تا زندگی بیابید. 41 من از مردم توقع احترام ندارم. 42 من شما را می_شناسم و می_دانم که خدا را از دل دوست ندارید. 43 من به نام پدر خود آمده_ام و شما مرا نمی_پذیرید، ولی اگر کسی خودسرانه بیاید از او استقبال خواهید کرد. 44 شما که طالب احترام از یکدیگر هستید و به عزت و احترامی که از جانب خدای یکتا می_آید توجه ندارید، چگونه می_توانید ایمان بیاورید؟ 45 گمان نکنید که من در پیشگاه پدر، شما را ملامت خواهم ساخت، کسی دیگر، یعنی همان موسی که به او امیدوار هستید، شما را ملامت می_نماید. 46 اگر شما به موسی ایمان می_داشتید بر من نیز ایمان می_آوردید زیرا او دربارۀ من نوشته است. 47 اما اگر به نوشته_های او ایمان ندارید، چگونه گفتار مرا باور خواهید کرد؟»
1 بعد از این عیسی به طرف دیگر بحیرۀ جلیل که همان بحیرۀ تِبریه است رفت 2 و عدۀ زیادی، که معجزات او را در شفا دادن بیماران دیده بودند، به دنبال او رفتند. 3 آنگاه عیسی به بالای کوهی رفت و با شاگردان خود در آنجا نشست. 4 ایام عید فِصَح یهودیان نزدیک بود. 5 وقتی عیسی به چهار طرف دیده عدۀ زیادی را دید که به طرف او می_آیند، از فیلیپُس پرسید: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟» 6 عیسی این را از روی امتحان به او گفت زیرا خود او می_دانست چه خواهد کرد. 7 فیلیپُس جواب داد: «دو صد سکۀ نقره نان هم کافی نیست که هر یک از آن_ها کمی بخورد.» 8 یکی از شاگردانش به نام اندریاس که برادر شمعون پِترُس بود، به او گفت: 9 «پسری در اینجا هست که پنج نان جو و دو ماهی دارد، ولی آن برای این عده چه می_شود؟» 10 عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» در آنجا سبزه بسیار بود، پس مردم که تقریباً پنج_هزار مرد بودند نشستند. 11 آنگاه عیسی نان_ها را برداشته خدا را شکر کرد و در میان مردم، که بر روی زمین نشسته بودند تقسیم نمود. ماهی_ها را نیز همینطور هرقدر خواستند تقسیم کرد. 12 وقتی همه سیر شدند، به شاگردان گفت: «توته_های نان را جمع کنید تا چیزی تلف نشود.» 13 پس شاگردان آن_ها را جمع کردند و دوازده سبد از توته_های باقیماندۀ آن پنج نان جو پُر نمودند. 14 وقتی مردم این معجزۀ عیسی را دیدند گفتند: «در حقیقت این همان پیامبر وعده شده است که می_بایست به جهان بیاید.» 15 پس چون عیسی متوجه شد که آن_ها می_خواهند او را به زور برده پادشاه سازند، از آن_ها جدا شد و تنها به کوهستان رفت. 16 در وقت غروب شاگردان به طرف بحیره رفتند 17 و سوار کشتی شده به آن طرف بحیره به سوی کپرناحوم حرکت کردند. هوا تاریک شده بود و عیسی هنوز پیش ایشان برنگشته بود. 18 باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و بحیره طوفانی شد. 19 وقتی تقریباً یک فرسنگ پیش رفتند، عیسی را دیدند که بر روی آب قدم می_زند و به طرف کشتی می_آید. آن_ها ترسیدند. 20 اما عیسی به آن_ها گفت: «من هستم، نترسید.» 21 می خواستند او را به داخل کشتی بیاورند، ولی کشتی بزودی به مقصد رسید. 22 روز بعد مردمی که در طرف دیگر بحیره ایستاده بودند دیدند که، به جز همان کشتی که شاگردان سوار شده بودند، کشتی دیگری در آنجا نبود و عیسی هم سوار آن نشده بود، بلکه شاگردان بدون عیسی رفته بودند. 23 ولی کشتی_های دیگری از تِبریه به نزدیکی همان محلی که خداوند نانها را برکت داده بود و مردم خورده بودند رسیدند. 24 وقتی مردم دیدند که عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند، سوار این کشتی_ها شده در جستجوی عیسی به کپرناحوم رفتند. 25 همین که او را در آن طرف بحیره پیدا کردند، به او گفتند: «ای استاد، چه وقت به اینجا آمدی؟» 26 عیسی جواب داد: «بیقین بدانید به علت معجزاتی که دیده_اید نیست که به دنبال من آمده_اید، بلکه به خاطر نانی که خوردید و سیر شدید. 27 برای خوراک فانی تلاش نکنید بلکه برای خوراکی که تا زندگی ابدی باقی می_ماند ـ یعنی خوراکی که پسر انسان به شما خواهد داد، زیرا که پدر او را تأیید کرده است.» 28 آن_ها از او پرسیدند: «وظیفه ما چیست؟ چطور می_توانیم کارهایی را که خدا از ما می_خواهد انجام دهیم؟» 29 عیسی به ایشان جواب داد: «آن کاری که خدا از شما می_خواهد اینست که به کسی که او فرستاده است ایمان بیاورید.» 30 آن_ها گفتند: «چه معجزه_ای نشان می_دهی تا به تو ایمان بیاوریم؟ چه می_کنی؟ 31 پدران ما در بیابان نان مَنّا را خوردند و چنانکه نوشته شده است: او از آسمان به آن_ها نان عطا فرمود تا بخورند.» 32 عیسی به آنها گفت: «بیقین بدانید آن موسی نبود که از آسمان به شما نان داد، بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما عطا می_کند، 33 زیرا نان خدا آن است که از آسمان نازل شده به دنیا زندگی می_بخشد.» 34 به او گفتند: «ای آقا، همیشه این نان را به ما بده.» 35 عیسی به آن_ها گفت: «من نان زندگی هستم. هر که نزد من بیاید، هرگز گرسنه نخواهد شد و هر که به من ایمان بیاورد، هرگز تشنه نخواهد گردید. 36 اما چنانکه گفتم شما با اینکه مرا دیدید ایمان نمی_آورید. 37 همۀ کسانی که پدر به من می_بخشد به سوی من خواهند آمد و کسی را که پیش من می_آید بیرون نخواهم کرد. 38 من از آسمان به زمین آمده_ام نه بخاطر آنکه ارادۀ خود را به عمل آورم، بلکه ارادۀ کسی را که مرا فرستاده است 39 و ارادۀ او اینست که من از همۀ کسانی که او به من داده است حتی یک نفر را هم از دست ندهم بلکه در روز آخرت آن_ها را زنده کنم. 40 زیرا خواست پدر من اینست که هر کس پسر را می_بیند و به او ایمان می_آورد صاحب زندگی ابدی گردد و من او را در روز آخرت زنده خواهم کرد.» 41 پس یهودیان شکایت_کنان به او اعتراض کردند، زیرا او گفته بود: «من آن نانی هستم که از آسمان نازل شده است.» 42 آن_ها گفتند: «آیا این مرد عیسی، پسر یوسف، نیست که ما پدر و مادر او را می_شناسیم؟ پس چگونه می_گوید: من از آسمان آمده_ام.» 43 عیسی در جواب گفت: «این قدر شکایت نکنید. 44 هیچ کس نمی_تواند نزد من بیاید، مگر اینکه پدری که مرا فرستاد او را به طرف من جذب نماید و من او را در روز آخرت زنده خواهم ساخت. 45 در کتب انبیاء نوشته شده است: همه از خدا تعلیم خواهند یافت. بنابراین هرکس صدای پدر را شنیده و از او تعلیم گرفته باشد، نزد من می_آید. 46 البته هیچ کس پدر را ندیده است. فقط کسی که از جانب خدا آمده پدر را دیده است. 47 بیقین بدانید کسی که به من ایمان می_آورد زندگی ابدی دارد. 48 من نان زندگی هستم. 49 پدران شما در بیابان نان مَنّا را خوردند ولی مردند. 50 اما من دربارۀ نانی صحبت می_کنم که از آسمان نازل شده است و اگر کسی از آن بخورد هرگز نمی_میرد. 51 من آن نان زنده هستم که از آسمان آمده است. هرکه این نان را بخورد تا ابد زنده خواهد ماند و نانی که من خواهم داد، بدن خودم می_باشد، که آنرا بخاطر زندگی دنیا می_دهم.» 52 یهودیان با یکدیگر به مشاجره پرداختند و می_گفتند: «چگونه این شخص می_تواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟» 53 عیسی جواب داد: «بیقین بدانید اگر بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید در خود زندگی ندارید. 54 هر که بدن مرا بخورد و خون مرا بنوشد، زندگی ابدی دارد و من در روز آخرت او را زنده خواهم ساخت. 55 زیرا جسم من خوراک حقیقی و خون من نوشیدنی حقیقی است. 56 هر که جسم مرا می_خورد و خون مرا می_نوشد، در من ساکن است و من در او. 57 همانطوری که پدر زنده مرا فرستاد و من بوسیلۀ پدر زنده هستم، هر که مرا بخورد به وسیلۀ من زنده خواهد ماند. 58 این نانی که از آسمان نازل شده، مانند نانی نیست که پدران شما خوردند و مردند. زیرا هر که از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند.» 59 این چیزها را عیسی هنگامی که در کنیسه_ای در کپرناحوم تعلیم می_داد فرمود. 60 بسیاری از پیروانش هنگامی که این را شنیدند گفتند: «این سخن سخت است، چه کسی می_تواند به آن گوش دهد؟» 61 وقتی عیسی احساس کرد که پیروانش از این موضوع شکایت می_کنند، به آن_ها گفت: «آیا این مطلب باعث لغزش شما شد؟ 62 پس اگر پسر انسان را ببینید که به مکان اول خود صعود می_کند چه خواهید کرد؟ 63 روح است که زندگی می_بخشد ولی جسم فایده_ای ندارد. سخنانی که به شما می_گویم روح و زندگی است 64 ولی بعضی از شما ایمان ندارید.» زیرا عیسی از ابتدا کسانی را که ایمان نداشتند و همچنین آن کسی را که بعداً او را تسلیم کرد می_شناخت. 65 پس گفت: «به همین دلیل به شما گفتم که هیچ کس نمی_تواند نزد من بیاید، مگر آنکه پدر من این فیض را به او عطا کرده باشد.» 66 از آن به بعد بسیاری از پیروان او برگشتند و دیگر با او همراهی نکردند. 67 آن وقت عیسی از دوازده حواری پرسید: «آیا شما هم می_خواهید مرا ترک کنید؟» 68 شمعون پِترُس در جواب گفت: «ای خداوند، نزد که برویم؟ کلمات زندگی ابدی نزد توست. 69 ما ایمان آورده و دانسته_ایم که تو آن قدوسِ خدا هستی.» 70 عیسی جواب داد: «آیا من شما دوازده نفر را برنگزیده_ام؟ در حالیکه یکی از شما شیطان است.» 71 این را دربارۀ یهودای اسخریوطی پسر شمعون گفت. زیرا او که یکی از آن دوازده حواری بود، قصد داشت عیسی را تسلیم کند.
1 بعد از آن عیسی در جلیل مسافرت می_کرد. او نمی_خواست در یهودیه باشد چون یهودیان قصد داشتند او را بکشند. 2 همینکه عید یهودیان یعنی عید سایبانها نزدیک شد، 3 برادران عیسی به او گفتند: «اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا پیروان تو کارهایی را که می_کنی ببینند. 4 کسی که می_خواهد مشهور شود کارهای خود را پنهانی انجام نمی_دهد، تو که این کارها را می_کنی بگذار تمام دنیا تو را ببینند.» 5 چونکه برادرانش هم به او ایمان نداشتند. 6 عیسی به ایشان گفت: «هنوز وقت من نرسیده است، اما برای شما هر وقت مناسب است. 7 دنیا نمی_تواند از شما متنفر باشد، اما از من نفرت دارد، زیرا من دربارۀ آن شهادت می_دهم که کارهایش بد است. 8 شما برای این عید بروید. من فعلاً نمی_آیم زیرا هنوز وقت من کاملاً نرسیده است.» 9 عیسی این را به آنها گفت و در جلیل ماند. 10 بعد از آنکه برادرانش برای عید به اورشلیم رفتند، خود عیسی نیز به آنجا رفت ولی نه آشکارا بلکه پنهانی. 11 یهودیان در ایام عید به دنبال او می_گشتند و می_پرسیدند: «او کجاست؟» 12 در میان مردم دربارۀ او گفتگوی زیادی وجود داشت. بعضی می_گفتند: «او آدم خوبی است.» و دیگران می_گفتند: «نه، او مردم را گمراه می_سازد.» 13 اما به علت ترس از یهودیان، هیچ کس دربارۀ او بطور واضع چیزی نمی_گفت. 14 در بین عید، عیسی به عبادتگاه آمد و به تعلیم دادن پرداخت. 15 یهودیان با تعجب می_گفتند: «این شخص که هرگز تعلیم نیافته است، چگونه نوشته_ها را می_داند؟» 16 عیسی در جواب ایشان گفت: «آنچه من تعلیم می_دهم از خود من نیست، بلکه از طرف کسی است که مرا فرستاده است. 17 کسی که میخواهد ارادۀ او را انجام دهد خواهد دانست که تعالیم من از جانب خداست یا من فقط از خود سخن می_گویم. 18 هرکه از خود سخن بگوید طالب جاه و جلال برای خود می_باشد. اما کسی که طالب جلال فرستندۀ خود باشد، آدمی است صادق و در او ناراستی نیست. 19 مگر موسی شریعت را به شما نداد ـ شریعتی که هیچ یک از شما آن را عمل نمی_کند؟ چرا می_خواهید مرا بکشید؟» 20 مردم در جواب گفتند: «تو دیوانه هستی. چه کسی می_خواهد تو را بکشد؟» 21 عیسی جواب داد: «من یک کار کرده_ام و همۀ شما از آن تعجب کرده_اید. 22 موسی حکم مربوط به سنت را به شما داد (هر چند از موسی شروع نشد بلکه از اجداد قوم) و شما در روز سَبَت پسران خود را سنت می_کنید. 23 پس اگر پسران خود را در روز سَبَت سنت می_کنید تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا به این دلیل که من در روز سَبَت به یک انسان سلامتی کامل بخشیدم بر من خشمگین شده_اید؟ 24 از روی ظاهر قضاوت نکنید، بلکه در قضاوت_های خود با انصاف باشید.» 25 پس بعضی از مردم اورشلیم گفتند: «آیا این همان کسی نیست که می_خواهند او را بکشند؟ 26 ببینید، او در اینجا بطور آشکار صحبت می_کند و آن_ها چیزی به او نمی_گویند. آیا حکمرانان ما واقعاً قبول دارند که او مسیح وعده شده است؟ 27 با وجود این ما همه می_دانیم که این مرد اهل کجا است، اما وقتی مسیح ظهور کند هیچکس نخواهد دانست که او اهل کجاست.» 28 از این رو وقتی عیسی در عبادتگاه تعلیم می_داد با صدای بلند گفت: «شما مرا می_شناسید و می_دانید که اهل کجا هستم. ولی من به دلخواه خود نیامده_ام زیرا فرستندۀ من حق است و شما او را نمی_شناسید. 29 اما من او را می_شناسم زیرا از جانب او آمده_ام و او مرا فرستاده است.» 30 در این وقت آن_ها خواستند او را دستگیر کنند، اما هیچکس دست به طرف او دراز نکرد، زیرا وقت او هنوز نرسیده بود. 31 ولی عدۀ زیادی به او ایمان آوردند و می_گفتند: «آیا وقتی مسیح ظهور کند از این شخص بیشتر معجزه می_نماید؟» 32 فریسی ها آنچه را که مردم دربارۀ او بطور پنهانی می_گفتند شنیدند. پس آن_ها و سران کاهنان نگهبانی را فرستادند تا عیسی را توقیف کنند. 33 آنگاه عیسی گفت: «فقط مدت کوتاهی با شما خواهم بود و بعد به نزد کسی که مرا فرستاده است خواهم رفت. 34 شما به دنبال من خواهید گشت، اما مرا نخواهید یافت و به جائی که من خواهم بود شما نمی_توانید بیائید.» 35 پس یهودیان به یکدیگر گفتند: «کجا می_خواهد برود که ما نتوانیم او را پیدا کنیم؟ آیا می_خواهد پیش کسانی برود که در میان یونانیان پراگنده هستند و به یونانیان تعلیم دهد؟ 36 او می_گوید: به دنبال من خواهید گشت اما مرا نخواهید یافت و به جائی که من خواهم بود شما نمی_توانید بیائید. مقصد او از این حرف چیست؟» 37 در آخرین روز که مهمترین روز عید بود عیسی ایستاد و با صدای بلند گفت: «اگر کسی تشنه است پیش من بیاید و بنوشد. 38 چنانکه کلام خدا می_فرماید: نهرهای آب زنده از درون آن کسی که به من ایمان بیاورد جاری خواهد گشت.» 39 این سخنان را دربارۀ روح_القدس، که به مؤمنین او داده خواهد شد، گفت و چون هنوز عیسی جلال نیافته بود، روح_القدس عطا نشده بود. 40 بسیاری از کسانی که این سخن را شنیدند گفتند: «این مرد واقعاً همان پیامبر وعده شده است.» 41 دیگران گفتند: «او مسیح است.» و عده_ای هم گفتند: «آیا مسیح از جلیل ظهور می_کند؟ 42 مگر کلام خدا نمی_گوید که مسیح از خاندان داود و اهل دهکدۀ داود یعنی بیت_لِحِم ظهور می_کند؟» 43 به این ترتیب دربارۀ او در میان جمعیت دو_دستگی بوجود آمد. 44 عده_ای خواستند او را دستگیر کنند، اما هیچ کس به طرف او دست دراز نکرد. 45 بعد از آن نگهبانان پیش سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی برگشتند. آن_ها از نگهبانان پرسیدند: «چرا او را نیاوردید؟» 46 نگهبانان جواب دادند: «تا به حال هیچ کس مانند این مرد سخن نگفته است.» 47 فریسی ها در جواب گفتند: «آیا او شما را هم گمراه کرده است؟ 48 آیا کسی از رؤسا و فریسی ها به او گرویده است؟ 49 و اما این آدم_هائی که از شریعت بی_خبرند، خدا_زده هستند!» 50 نیقودیموس، که در شب به دیدن عیسی آمده بود و یکی از آن_ها بود، از آن_ها پرسید: 51 «آیا شریعت به ما اجازه می_دهد سر کسی حکم کنیم بدون آنکه به سخنان او گوش دهیم و بدانیم چه کار کرده است؟» 52 در جواب به او گفتند: «مگر تو هم جلیلی هستی؟ تحقیق کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل ظهور نکرده است.»
1 پس آن_ها همه به خانه_های خود رفتند اما عیسی به کوه زیتون رفت. 2 و صبح وقت باز به عبادتگاه آمد و همۀ مردم به دور او جمع شدند و او نشست و به تعلیم دادن آنها مشغول شد. 3 در این وقت علما و فریسی ها زنی را که در حین عمل زنا گرفته بودند پیش او آوردند و میان جمیعت ایستاده کردند 4 آنها به او گفتند: «ای استاد، این زن را در حین عمل زنا گرفته_ایم. 5 موسی در تورات به ما امر کرده است که چنین زنان باید سنگسار شوند. اما تو در این باره چه می_گویی؟» 6 آنها از روی امتحان این را گفتند تا دلیلی برای تهمت او پیدا کنند. اما عیسی سر بزیر افگند و با انگشت خود روی زمین می_نوشت، 7 ولی چون آنها با اصرار به سؤال خود ادامه دادند، عیسی سر خود را بلند کرد و گفت: «آن کسی که در میان شما بی_گناه است، سنگ اول را به او بزند.» 8 عیسی باز سر خود را بزیر افگند و بر زمین می_نوشت. 9 وقتی آن_ها این را شنیدند، از پیران شروع کرده یک به یک بیرون رفتند و عیسی تنها با آن زن که در بین ایستاده بود باقی ماند. 10 عیسی سر خود را بلند کرد و به آن زن گفت: «آن_ها کجا رفتند؟ کسی تو را ملامت نکرد؟» 11 زن گفت: «هیچ کس، ای آقا.» عیسی گفت: «من هم تو را ملامت نمی_کنم، برو و دیگر گناه نکن.» 12 عیسی باز به مردم گفت: «من نور دنیا هستم، کسی که از من پیروی کند در تاریکی سرگردان نخواهد شد، بلکه نور زندگی را خواهد داشت.» 13 پیروان فرقۀ فریسی به او گفتند: «تو دربارۀ خودت شهادت می_دهی پس شهادت تو اعتباری ندارد.» 14 عیسی در جواب گفت: «من حتی اگر بر خود شهادت بدهم، شهادتم اعتباری دارد، زیرا من می_دانم از کجا آمده_ام و به کجا می_روم ولی شما نمی_دانید که من از کجا آمده_ام و به کجا می_روم. 15 شما از نظر انسانی قضاوت می_کنید، ولی من دربارۀ هیچ کس چنین قضاوت نمی_کنم. 16 اگر قضاوت هم بکنم قضاوت من درست است، چون در این کار تنها نیستم، بلکه پدری که مرا فرستاد نیز با من است. 17 در شریعت شما هم نوشته شده است، که گواهی دو شاهد اعتبار دارد: 18 یکی خود من هستم که برخود شهادت می_دهم و شاهد دیگر، پدری است که مرا فرستاد.» 19 به او گفتند: «پدر تو کجاست؟» عیسی جواب داد: «شما نه مرا می_شناسید و نه پدر مرا. اگر مرا می_شناختید پدر مرا نیز می_شناختید.» 20 عیسی این سخنان را هنگامی که در بیت_المال عبادتگاه تعلیم می_داد گفت و کسی به طرف او دست دراز نکرد، زیرا وقت او هنوز نرسیده بود. 21 باز عیسی به ایشان گفت: «من می_روم و شما به دنبال من خواهید گشت ولی در گناهان خود خواهید مرد و به جائی که من می_روم نمی_توانید بیایید.» 22 یهودیان به یکدیگر گفتند: «وقتی می_گوید به جائی که من می_روم شما نمی_توانید بیائید، آیا منظورش اینست که او می_خواهد خود را بکشد؟» 23 عیسی به آن_ها گفت: «شما به این عالم پائین تعلق دارید و من از عالم بالا آمده_ام، شما از این جهان هستید، ولی من از این جهان نیستم. 24 به این جهت به شما گفتم که در گناهان خود خواهید مرد. اگر ایمان نیاورید که من او هستم، در گناهان خود خواهید مرد.» 25 آنها از او پرسیدند: «تو کیستی؟» عیسی جواب داد: «من همان کسی هستم که از اول هم به شما گفتم. 26 چیزهای زیادی دارم که دربارۀ شما بگویم و داوری نمایم اما فرستندۀ من حق است و من آنچه را که از او می_شنوم به جهان اعلام می_کنم.» 27 آن_ها نفهمیدند که او دربارۀ پدر با آنها صحبت می_کند. 28 به همین دلیل عیسی به آنها گفت: «وقتی شما پسر انسان را از زمین بلند کردید آن وقت خواهید دانست، که من او هستم و از خود کاری نمی_کنم، بلکه همانطور که پدر به من تعلیم داده است سخن می_گویم. 29 فرستندۀ من با من است. پدر مرا تنها نگذاشته است، زیرا من همیشه آنچه او را خوشنود می_سازد به عمل می_آورم.» 30 در نتیجۀ این سخنان بسیاری به او گرویدند. 31 سپس عیسی به یهودیانی که به او گرویده بودند گفت: «اگر مطابق تعالیم من عمل کنید، در واقع پیرو من خواهید بود 32 و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» 33 آن_ها به او جواب دادند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز بردۀ کسی نبوده_ایم. مقصد تو از اینکه می_گوئی شما آزاد خواهید شد چیست؟» 34 عیسی به ایشان گفت: «بیقین بدانید که هر کسی که گناه می_کند بردۀ گناه است 35 و برده همیشه در میان اهل خانه نمی_ماند ولی پسر همیشه می_ماند. 36 پس اگر پسر، شما را آزاد سازد واقعاً آزاد خواهید بود. 37 می دانم که شما فرزندان ابراهیم هستید، اما چون سخنان من در دل_های شما جائی ندارد، می_خواهید مرا بکشید. 38 من دربارۀ آنچه در حضور پدر دیده_ام سخن می_گویم و شما هم آنچه را از پدر خود آموخته_اید انجام می_دهید.» 39 آن_ها در جواب گفتند: «ابراهیم پدر ما است.» عیسی به آن_ها گفت: «اگر فرزندان ابراهیم می_بودید، اعمال او را به جا می_آوردید، 40 ولی حالا می_خواهید مرا بکشید در حالی که من همان کسی هستم که حقیقت را آن چنان که از خدا شنیده_ام به شما می_گویم. ابراهیم چنین کاری نکرد. 41 شما کارهای پدر خود را بجا می_آورید.» آن_ها به او گفتند: «ما حرام_زاده نیستیم، ما یک پدر داریم و آن خود خداست.» 42 عیسی به آن_ها گفت: «اگر خدا پدر شما می_بود، مرا دوست می_داشتید؛ زیرا من از جانب خدا آمده_ام و در بین شما هستم. من خودسرانه نیامده_ام، بلکه او مرا فرستاد. 43 چرا سخنان مرا نمی_فهمید؟ برای اینکه طاقت شنیدن چنین سخنانی را ندارید. 44 شما فرزندان پدر خود شیطان هستید و آرزو_های پدر خود را به عمل می_آورید. او از اول قاتل بود و از راستی بی_خبر است، چون در او هیچ راستی نیست. وقتی دروغ می_گوید مطابق سرشت خود رفتار می_نماید زیرا دروغگو و پدر تمام دروغ_ها است. 45 اما من چون حقیقت را به شما می_گویم، به من ایمان نمی_آورید. 46 کدام یک از شما می_تواند گناهی به من نسبت دهد؟ پس اگر من حقیقت را می_گویم، چرا به من ایمان نمی_آورید؟ 47 کسی که از خدا باشد، به کلام خدا گوش می_دهد. شما به کلام خدا گوش نمی_دهید، چون از خدا نیستید.» 48 یهودیان در جواب به او گفتند: «آیا درست نگفتیم که تو سامری و دیوانه هستی؟» 49 عیسی گفت: «من دیوانه نیستم، بلکه به پدر خود احترام می_گذارم ولی شما مرا بی_حرمت می_سازید. 50 من طالب جلال خود نیستم، کس دیگری هست که طالب آن است و او قضاوت می_کند. 51 بیقین بدانید اگر کسی از تعالیم من اطاعت نماید، هرگز نخواهد مرد.» 52 یهودیان به او گفتند: «حالا مطمئن شدیم که تو دیوانه هستی. ابراهیم و همۀ پیامبران مردند ولی تو می_گوئی: هرکه از تعالیم من اطاعت نماید، هرگز نخواهد مرد. 53 آیا تو از پدر ما ابراهیم و همۀ پیامبران که مرده_اند بزرگتر هستی؟ فکر می_کنی که هستی؟» 54 عیسی جواب داد: «اگر من خود را آدم بزرگی بدانم این بزرگی ارزشی ندارد، آن پدر من است که مرا بزرگی و جلال می_بخشد، همان کسی که شما می_گوئید خدای شماست. 55 شما هیچ وقت او را نشناخته_اید، اما من او را می_شناسم و اگر بگویم که او را نمی_شناسم، مانند شما دروغگو خواهم بود، ولی من او را می_شناسم و آنچه می_گوید اطاعت می_کنم. 56 پدر شما ابراهیم از اینکه امید داشت روز مرا ببیند، خوشحال بود و آن را دید و شادمان شد.» 57 یهودیان به او گفتند: «تو هنوز پنجاه سال هم نداری پس چگونه ممکن است ابراهیم را دیده باشی؟» 58 عیسی به ایشان گفت: «بیقین بدانید پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم.» 59 آن_ها سنگ برداشتند که به سوی عیسی پرتاب کنند ولی او از نظر مردم دور شد و عبادتگاه را ترک کرد و رفت.
1 وقتی از محلی می_گذشت، کور مادر_زادی را دید. 2 شاگردانش از او پرسیدند: «ای استاد، به علت گناه کی بود که این مرد، نابینا بدنیا آمد؟ خود او گناهکار بود یا والدینش؟» 3 عیسی جواب داد: «نه از گناه خودش بود و نه از والدینش، بلکه تا در وجود او کارهای خدا آشکار گردد. 4 تا وقتی روز است، باید کارهای فرستندۀ خود را به انجام برسانیم. وقتی شب می_آید کسی نمی_تواند کار کند. 5 تا وقتی در دنیا هستم، نور دنیا هستم.» 6 وقتی این را گفت آب دهان به زمین انداخت و با آن گِل ساخت و گِل را به چشمان کور مالید 7 و به او گفت: «برو و در حوض سیلوحا (یعنی فرستاده) چشم_های خود را بشوی.» پس رفت و شست و با چشمان باز برگشت. 8 پس همسایگان و کسانی که او را در وقتی که گدائی می_کرد می_شناختند گفتند: «آیا این همان شخصی نیست که می_نشست و گدائی می_کرد؟» 9 بعضی گفتند: «این همان شخص است.» اما دیگران گفتند: «نه، این شخص به او شباهت دارد.» ولی او خودش گفت: «من همان شخص هستم.» 10 از او پرسیدند: «پس چشمان تو چگونه باز شد؟» 11 او در جواب گفت: «شخصی که اسمش عیسی است گِل ساخت و به چشمان من مالید و به من گفت که به حوض سیلوحا بروم و بشویم. من هم رفتم و خود را شستم و بینا شدم.» 12 آن_ها پرسیدند: «آن شخص کجاست؟» جواب داد: «نمی دانم.» 13 آن_ها آن مرد را که قبلاً نابینا بود، نزد فریسی ها بردند، 14 زیرا عیسی در روز سَبَت گِل ساخته و چشمان او را باز کرده بود. 15 در این وقت پیروان فرقۀ فریسی از او پرسیدند، که چگونه بینا شده است. آن مرد به آنها گفت: «او روی چشمانم گِل مالید و من شستم و حالا می_توانم ببینم.» 16 عده_ای از فریسی ها گفتند: «این شخص از جانب خدا نیست چون قانون روز سَبَت را رعایت نمی_کند.» دیگران گفتند: «شخص گناهکار چگونه می_تواند چنین معجزاتی بنماید؟» و در میان آنها دو_دستگی بوجود آمد. 17 آن_ها باز هم از آن شخص که نابینا بود پرسیدند: «نظر تو در بارۀ آن کسی که می_گوئی چشمان تو را باز کرد چیست؟» او جواب داد: «او یک نبی است.» 18 ولی یهودیان باور نمی_کردند که آن مرد کور بوده و بینائی خود را باز یافته است تا اینکه والدین او را خواستند. 19 از آنها پرسیدند: «آیا این مرد پسر شماست؟ آیا شهادت می_دهید که کور به دنیا آمده است؟ پس چگونه اکنون می_تواند ببیند؟» 20 والدین آن شخص در جواب گفتند: «ما می_دانیم که او پسر ما می_باشد و نابینا به دنیا آمده است. 21 اما نمی_دانیم اکنون چگونه می_تواند ببیند یا چه کسی چشمان او را باز کرده است. از خودش بپرسید، او بالغ است و حرف خود را خواهد زد.» 22 والدین او چون از یهودیان می_ترسیدند اینطور جواب دادند، زیرا یهودیان قبلاً موافقه کرده بودند که هر کس اقرار کند که عیسی، مسیح است او را از کنیسه اخراج نمایند. 23 از این جهت والدین آن مرد گفتند: «از خودش بپرسید، او بالغ است.» 24 پس برای بار دوم آن مرد را که قبلاً کور بود، خواسته گفتند: «خدا را تمجید کن. ما می_دانیم که این شخص گناهکار است.» 25 آن مرد جواب داد: «اینکه او گناهکار است یا نه من نمی_دانم فقط یک چیز می_دانم که کور بودم و اکنون می_بینم.» 26 آن_ها پرسیدند: «با تو چه کرد؟ چگونه چشمان تو را باز نمود؟» 27 جواب داد: «من همین حالا به شما گفتم و گوش ندادید. چرا می_خواهید دوباره بشنوید؟ آیا شما هم می_خواهید شاگرد او شوید؟» 28 پس به او بد و رد گفتند: «خودت شاگرد او هستی، ما شاگرد موسی هستیم. 29 ما می_دانیم که خدا با موسی سخن گفت ولی در مورد این شخص ما نمی_دانیم که او از کجا آمده است.» 30 آن مرد در جواب آنها گفت: «چیز عجیبی است که شما نمی_دانید او از کجا آمده است در حالی که چشمان مرا باز کرده است. 31 همه می_دانیم که خدا دعای گناهکاران را نمی_شنود ولی اگر کسی خداپرست باشد و ارادۀ خدا را بجا آورد، خدا دعاهای او را می_شنود. 32 از ابتدای پیدایش عالم شنیده نشده که کسی چشمان کور مادر_زادی را باز کرده باشد. 33 اگر این مرد از جانب خدا نیامده بود، نمی_توانست کاری بکند.» 34 به او گفتند: «تو که در گناه متولد شده_ای، به ما تعلیم می_دهی؟» و بعد او را از کنیسه بیرون کشیدند. 35 وقتی عیسی شنید که او را از کنیسه بیرون کرده_اند او را پیدا کرد و از او پرسید: «آیا به پسر انسان ایمان داری؟» 36 آن مرد جواب داد: «ای آقا، کیست تا به او ایمان آورم؟» 37 عیسی به او گفت: «تو او را دیده_ای و او همان کسی است که اکنون با تو سخن می_گوید.» 38 او گفت: «خداوندا، ایمان دارم.» و در مقابل عیسی سجده کرد. 39 عیسی سپس گفت: «من به خاطر داوری به این دنیا آمده_ام تا کوران بینا و بینایان کور شوند.» 40 بعضی از پیروان فرقۀ فریسی که در اطراف او بودند این سخنان را شنیدند و به او گفتند: «آیا مقصدت این است که ما هم کور هستیم؟» 41 عیسی به ایشان گفت: «اگر کور می_بودید گناهی نمی_داشتید، اما چون می_گویید بینا هستیم، به همین دلیل هنوز در گناه هستید.»
1 «بیقین بدانید هرکه از در به آغل گوسفندان وارد نشود بلکه از راه دیگری بالا برود او دزد و راهزن است. 2 اما کسی که از در وارد شود چوپان گوسفندان است. 3 دربان در را برای او باز می_کند و گوسفندان صدایش را می_شنوند. او گوسفندان خود را به نام می_خواند و آنها را بیرون می_برد. 4 وقتی گوسفندان خود را بیرون می_برد خودش در پیشاپیش آن_ها حرکت می_کند و گوسفندان به دنبالش می_روند زیرا صدای او را می_شناسند. 5 به دنبال آدم ناشناس نمی_روند بلکه از او می_گریزند زیرا صدای بیگانگان را نمی_شناسند.» 6 عیسی این مَثَل را برای ایشان آورد ولی آن_ها مقصد او را نفهمیدند. 7 پس عیسی بار دیگر به آن_ها گفت: «بیقین بدانید که من برای گوسفندان در هستم. 8 همۀ کسانی که پیش از من آمدند دزد و راهزن بودند و گوسفندان به صدای آنها گوش ندادند. 9 من در هستم، هرکه به وسیلۀ من وارد شود نجات می_یابد و به داخل و خارج می_رود و علوفه پیدا می_کند. 10 دزد می_آید تا بدزدد، بکشد و نابود سازد. من آمده_ام تا آدمیان زندگی یابند و آن را بطور کامل داشته باشند. 11 من چوپان نیکو هستم، چوپان نیکو جان خود را برای گوسفندان فدا می_سازد 12 اما مزدوری که چوپان نیست و گوسفندان به او تعلق ندارند وقتی ببینند که گرگ می_آید گوسفندان را می_گذارد و فرار می_کند. آنگاه گرگ به گله حمله می_کند و گوسفندان را پراگنده می_سازد. 13 او می_گریزد چون مزدور است و به فکر گوسفندان نیست. 14 من چوپان نیکو هستم، من گوسفندان خود را می_شناسم و آن_ها هم مرا می_شناسند. 15 همانطور که پدر مرا می_شناسد، من هم پدر را می_شناسم و جان خود را در راه گوسفندان فدا می_سازم. 16 من گوسفندان دیگری هم دارم که از این گله نیستند، باید آن_ها را نیز بیاورم. آن_ها صدای مرا خواهند شنید و یک گله و یک چوپان خواهند شد. 17 پدرم مرا دوست دارد زیرا من جان خود را فدا می_کنم تا آن را بار دیگر باز یابم. 18 هیچ کس جان مرا از من نمی_گیرد، من به خواهش خود آن را فدا می_کنم. اختیار دارم که آن را فدا سازم و اختیار دارم که آن را باز به دست آورم. پدر این امر را به من داده است.» 19 به خاطر این سخنان، بار دیگر در بین یهودیان دو_دستگی به وجود آمد. 20 بسیاری از آنها گفتند: «او روح ناپاک دارد و دیوانه است. چرا به سخنان او گوش می_دهید؟» 21 دیگران گفتند: «کسی که دیوانه است نمی_تواند اینطور سخن بگوید. آیا روح ناپاک می_تواند چشمان کور را باز نماید؟» 22 وقتی عید تقدیس در اورشلیم فرا رسید، زمستان بود 23 و عیسی در عبادتگاه و در داخل رواق سلیمان قدم می_زد. 24 یهودیان در اطراف او گرد آمدند و از او پرسیدند: «تا چه وقت ما را در شک می_گذاری؟ اگر مسیح هستی آشکارا بگو.» 25 عیسی گفت: «من به شما گفته_ام اما شما باور نمی_کنید. کارهائی که به نام پدر انجام می_دهم بر من شهادت می_دهند. 26 اما شما چون گوسفندان من نیستید ایمان نمی_آورید. 27 گوسفندان من صدای مرا می_شنوند و من آن_ها را می_شناسم و آن_ها به دنبال من می_آیند. 28 من به آن_ها زندگی ابدی می_بخشم و آن_ها هرگز هلاک نخواهند شد و هیچ کس نمی_تواند آن_ها را از دست من بگیرد. 29 پدری که آنها را به من بخشیده است از همه بزرگتر است و هیچ کس نمی_تواند آن_ها را از دست پدر من بگیرد. 30 من و پدر یک هستیم.» 31 بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند. 32 عیسی به آن_ها گفت: «من از جانب پدر کارهای نیک بسیاری در برابر شما انجام داده_ام. به خاطر کدامیک از آن_ها مرا سنگسار می_کنید؟» 33 یهودیان در جواب گفتند: «برای کارهای نیک نیست که می_خواهیم تو را سنگسار کنیم، بلکه به خاطر کفر توست. تو که یک انسان هستی ادعای خدایی می_کنی!» 34 عیسی در جواب گفت: «مگر در شریعت شما نوشته نشده است که شما خدایان هستید؟ 35 اگر خدا کسانی را که کلام او را دریافت کرده_اند خدایان خوانده است و ما می_دانیم که کلام خدا هرگز باطل نمی_شود، 36 پس چرا به من که پدر، مرا برگزیده و به جهان فرستاده است نسبت کفر می_دهید وقتی می_گویم پسر خدا هستم؟ 37 اگر من کارهای پدرم را به جا نمی_آورم به من ایمان نیاورید 38 و اما اگر کارهای او را انجام می_دهم حتی اگر به من ایمان نمی_آورید به کارهای من ایمان بیاورید تا بدانید و مطمئن شوید که پدر در من است و من در او.» 39 پس بار دیگر آن_ها می_خواستند او را دستگیر کنند اما از نظر ایشان دور شد. 40 باز عیسی از دریای اُردن گذشته به جایی که یحیی قبلاً تعمید می_داد، رفت و در آنجا ماند. 41 بسیاری از مردم پیش او آمدند و گفتند: «یحیی هیچ معجزه_ای نکرد اما آنچه او دربارۀ این مرد گفت راست بود.» 42 در آنجا بسیاری به عیسی ایمان آوردند.
1 مردی به نام ایلعازَر، از اهالی بیت_عنیا یعنی دهکده مریم و خواهرش مرتا، مریض بود. 2 مریم همان بود که به پاهای خداوند عطر ریخت و آن_ها را با مو_های خود خشک کرد و اکنون برادرش ایلعازَر بیمار بود. 3 پس خواهرانش برای عیسی پیغام فرستادند که: «ای خداوند، آن کسی که تو او را دوست داری بیمار است.» 4 وقتی عیسی این را شنید گفت: «این بیماری به مرگ او منجر نخواهد شد بلکه وسیله_ای برای جلال خداست تا پسر خدا نیز از این راه جلال یابد.» 5 عیسی مرتا و خواهر او و ایلعازَر را دوست می_داشت. 6 پس وقتی از بیماری ایلعازَر باخبر شد دو روز دیگر در جایی که بود توقف کرد 7 و سپس به شاگردان گفت: «بیایید باز هم به یهودیه برویم.» 8 شاگردان به او گفتند: «ای استاد، هنوز از آن وقت که یهودیان می_خواستند تو را سنگسار کنند چیزی نگذشته است. آیا باز هم می_خواهی به آنجا بروی؟» 9 عیسی جواب داد: «آیا یک روز دوازده ساعت نیست؟ کسی که در روز راه می_رود لغزش نمی_خورد زیرا نور این جهان را می_بیند. 10 اما اگر کسی در شب راه برود می_لغزد زیرا در او هیچ نوری وجود ندارد.» 11 عیسی این را گفت و افزود: «دوست ما ایلعازَر خوابیده است اما من می_روم تا او را بیدار کنم.» 12 شاگردان گفتند: «ای خداوند، اگر او خواب باشد حتماً خوب خواهد شد.» 13 عیسی از مرگ او سخن می_گفت اما آن_ها تصور کردند مقصد او خواب معمولی است. 14 آنگاه عیسی بطور واضح به آن_ها گفت: «ایلعازَر مرده است. 15 به خاطر شما خوشحالم که آنجا نبوده_ام چون حالا می_توانید ایمان بیاورید. بیایید پیش او برویم.» 16 توما که او را دو_گانگی می_گفتند به دیگر شاگردان گفت: «بیایید ما هم برویم تا با او بمیریم.» 17 وقتی عیسی به آنجا رسید معلوم شد که چهار روز است او را دفن کرده_اند. 18 بیت_عنیا کمتر از نیم فرسنگ از اورشلیم فاصله داشت 19 و بسیاری از یهودیان نزد مرتا و مریم آمده بودند تا به خاطر مرگ برادر شان آن_ها را تسلی دهند. 20 مرتا همینکه شنید عیسی در راه است برای استقبال او بیرون رفت ولی مریم در خانه ماند. 21 مرتا به عیسی گفت: «خداوندا، اگر تو اینجا می_بودی برادرم نمی_مُرد. 22 با وجود این می_دانم که حالا هم هرچه از خدا بخواهی به تو عطا خواهد کرد.» 23 عیسی گفت: «برادرت باز زنده خواهد شد.» 24 مرتا گفت: «می دانم که او در روز قیامت زنده خواهد شد.» 25 عیسی گفت: «من قیامت و زندگی هستم. کسی که به من ایمان بیاورد حتی اگر بمیرد، زندگی خواهد داشت 26 و کسی که زنده باشد و به من ایمان بیاورد هرگز نخواهد مرد. آیا این را باور می_کنی؟» 27 مرتا گفت: «بلی، خداوندا، من ایمان دارم که تو مسیح و پسر خدا هستی که می_باید به دنیا بیاید.» 28 پس از اینکه این را گفت رفت و خواهر خود مریم را صدا کرد و به طور پنهانی به او گفت: «استاد آمده است و تو را می_خواهد.» 29 وقتی مریم این را شنید فوراً برخاست و به طرف عیسی رفت. 30 عیسی هنوز به دهکده نرسیده بود بلکه در همان جایی بود که مرتا به دیدن او رفت. 31 یهودیانی که برای تسلی دادن به مریم در خانه بودند وقتی دیدند که او با عجله برخاسته و از خانه بیرون می_رود به دنبال او رفتند و با خود می_گفتند که او می_خواهد به سر قبر برود تا در آنجا گریه کند. 32 همین که مریم به جایی که عیسی بود آمد و او را دید، به پاهای او افتاده گفت: «خداوندا، اگر در این جا می_بودی برادرم نمی_مُرد.» 33 عیسی وقتی او و یهودیانی را که همراه او بودند گریان دید از دل آهی کشید و سخت متأثر شد 34 و پرسید: «او را کجا گذاشته_اید؟» جواب دادند: «خداوندا، بیا و ببین.» 35 عیسی گریست. 36 یهودیان گفتند: «ببینید چقدر او را دوست داشت؟» 37 اما بعضی گفتند: «آیا این مرد که چشمان کور را باز کرد نمی_توانست کاری بکند که جلوی مرگ ایلعازَر را بگیرد؟» 38 پس عیسی در حالی که از دل آه می_کشید به سر قبر آمد. قبر غاری بود که سنگی پیش روی آن گذاشته بودند. 39 عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتا خواهر ایلعازَر گفت: «خداوندا، حالا چهار روز از مرگ او می_گذرد و بو گرفته است.» 40 عیسی به او گفت: «آیا به تو نگفتم که اگر ایمان داشته باشی جلال خدا را خواهی دید؟» 41 پس سنگ را از پیش روی قبر برداشتند. آنگاه عیسی به آسمان نگاه کرد و گفت: «ای پدر، تو را شکر می_کنم که سخن مرا شنیده_ای. 42 من می_دانستم که تو همیشه سخن مرا می_شنوی ولی به خاطر کسانی که اینجا ایستاده_اند این را گفتم تا آن_ها ایمان بیاورند که تو مرا فرستاده_ای.» 43 پس از این سخنان، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ای ایلعازَر، بیرون بیا.» 44 آن مرده، در حالی که دست_ها و پاهایش با کفن بسته شده و صورتش با دستمال پوشیده بود، بیرون آمد. عیسی به آن_ها گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.» 45 بسیاری از یهودیانی که برای دیدن مریم آمده بودند، وقتی آنچه را عیسی انجام داد مشاهده کردند، به او ایمان آوردند. 46 اما بعضی از آن_ها پیش فریسی ها رفتند و کارهایی را که عیسی انجام داده بود به آن_ها گزارش دادند. 47 فریسی ها و سران کاهنان با شورای بزرگ یهود جلسه_ای تشکیل دادند و گفتند: «چه کنیم؟ این مرد معجزات زیادی می_کند. 48 اگر او را همینطور آزاد بگذاریم همۀ مردم به او ایمان خواهند آورد و آن وقت رومیان خواهند آمد و جا و ملت ما را خواهند گرفت.» 49 یکی از آن_ها یعنی قیافا که در آن سال کاهن_اعظم بود گفت: «شما اصلاً چیزی نمی_دانید. 50 متوجه نیستید که لازم است یک نفر به خاطر قوم بمیرد تا ملت ما به کلی نابود نشود.» 51 او این سخن را از خود نگفت، بلکه چون در آن سال کاهن_اعظم بود پیشگویی کرد که عیسی در راه قوم یهود خواهد مُرد 52 و نه تنها در راه آن قوم بلکه تا فرزندان خدا را که پراگنده هستند بصورت یک بدن واحد به هم بپیوندد. 53 از آن روز به بعد آن_ها نقشه قتل او را کشیدند. 54 بعد از آن عیسی دیگر به طور آشکار در بین یهودیان رفت و آمد نمی_کرد، بلکه از آنجا به ناحیه_ای نزدیک بیابان به شهری به نام افرایم رفت و با شاگردان خود در آنجا ماند. 55 عید فِصَح یهودیان نزدیک بود و عدۀ زیادی از آبادی_های اطراف به اورشلیم آمدند تا پیش از عید خود را تطهیر نمایند. 56 آن_ها در جستجوی عیسی بودند و در عبادتگاه به یکدیگر می_گفتند: «او به عید نخواهد آمد. نظر شما چیست؟» 57 اما سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی امر کرده بودند که هرکه بداند عیسی کجاست اطلاع دهد تا او را دستگیر نمایند.
1 شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت_عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2 آن_ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می_کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3 آنگاه مریم پیمانه_ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن_ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4 در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می_شد گفت: 5 «چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6 او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می_دادند بر_می_داشت. 7 عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می_کنند نگه دارد. 8 فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.» 9 عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10 بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11 زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند. 12 فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13 شاخه_های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن_ها فریاد می_کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می_آید.» 14 عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می_فرماید: 15 «ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می_آید.» 16 در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن_ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن_ها برای او انجام داده بودند. 17 موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن_ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18 به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19 فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.» 20 در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده_ای یونانی بودند. 21 آن_ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می_خواهیم عیسی را ببینیم.» 22 فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن_ها رفتند و به عیسی گفتند. 23 عیسی به آن_ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24 بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی_شود اما اگر بمیرد دانه_های بی_شماری به بار می_آورد. 25 کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می_دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26 اگر کسی می_خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد. 27 همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده_ام. 28 ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می_گفت: «آن را جلال داده_ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29 گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته_ای با او سخن گفت.» 30 عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31 اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می_شود. 32 وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می_کشانم.» 33 عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34 مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می_دهد که مسیح تا به ابد زنده می_ماند. پس تو چگونه می_گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35 عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می_رود نمی_داند به کجا می_رود. 36 تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.» عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37 با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن_ها به او ایمان نیاوردند، 38 تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39 پس آن_ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40 «چشمان آن_ها را نابینا و دل_های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل_های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41 اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت. 42 با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی_کردند، 43 زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می_داشتند. 44 پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45 هرکه مرا می_بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46 من نوری هستم که به دنیا آمده_ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47 اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی_کنم، زیرا نیامده_ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48 داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می_سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49 چون من از خود سخن نمی_گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50 و من می_دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می_گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»
1 یک روز پیش از عید فِصَح بود. عیسی فهمید که ساعتش فرا_رسیده است و می_بایست این جهان را ترک کند و پیش پدر برود. او که همیشه به متعلقان خود در این دنیا محبت می_داشت، آن_ها را تا به آخر محبت داشت. 2 وقت خوردن نان شب بود و شیطان قبلاً یهودای اسخریوطی پسر شمعون را شورانده بود که عیسی را تسلیم نماید. 3 عیسی که می_دانست پدر همه چیز را به دست او سپرده و از جانب خدا آمده است و به سوی او می_رود، 4 از سر دسترخوان برخاسته، لباس خود را کنار گذاشت و قدیفه_ای گرفته به کمر بست. 5 بعد از آن در لگنی آب ریخت و شروع کرد به شستن پاهای شاگردان و خشک کردن آن_ها با قدیفه_ای که به کمر بسته بود. 6 وقتی نوبت به شمعون پِترُس رسید او به عیسی گفت: «ای خداوند، آیا تو می_خواهی پاهای مرا بشوئی؟» 7 عیسی در جواب گفت: «تو اکنون نمی_فهمی من چه می_کنم ولی بعداً خواهی فهمید.» 8 پِترُس گفت: «هرگز نمی_گذارم پاهای مرا بشوئی.» عیسی به او گفت: «اگر تو را نشویم تو در من حصه نخواهی داشت.» 9 شمعون پِترُس گفت: «پس ای خداوند، نه تنها پاهای مرا بلکه دستها و سرم را نیز بشوی.» 10 عیسی گفت: «کسی که غسل کرده است احتیاجی به شستشو ندارد بجز شستن پاهایش. او از سر تا پا پاک است و شما پاک هستید، ولی نه همه.» 11 چون او می_دانست چه کسی او را تسلیم خواهد نمود، به همین دلیل گفت همۀ شما پاک نیستید. 12 بعد از آنکه پاهای آنها را شست و لباس خود را پوشید و دوباره سر دسترخوان نشست، از آن_ها پرسید: «آیا فهمیدید برای شما چه کردم؟ 13 شما مرا استاد و خداوند خطاب می_کنید و درست هم می_گویید زیرا که چنین هستم. 14 پس اگر من که استاد و خداوند شما هستم پاهای شما را شسته_ام، شما هم باید پاهای یکدیگر را بشوئید. 15 به شما نمونه_ای دادم تا همانطور که من با شما رفتار کردم شما هم رفتار کنید. 16 به یقین بدانید که هیچ غلامی از ارباب خود و هیچ قاصدی از فرستندۀ خویش بزرگتر نیست. 17 هرگاه اینرا فهمیدید، خوشا به حال شما اگر به آن عمل نمائید. 18 آنچه می_گویم مربوط به همۀ شما نیست. من کسانی را که برگزیده_ام می_شناسم. اما این پیشگوئی باید تمام شود: آن کس که با من نان می_خورد، برضد من برخاسته است. 19 اکنون پیش از وقوع این را به شما می_گویم تا وقتی واقع شود ایمان آورید که من هستم. 20 بیقین بدانید هر که، کسی را که من می_فرستم بپذیرد مرا پذیرفته است و هر که مرا بپذیرد فرستندۀ مرا پذیرفته است.» 21 وقتی عیسی این را گفت روحاً سخت پریشان شد و به طور آشکار فرمود: «به یقین بدانید که یکی از شما مرا تسلیم دشمنان خواهد کرد.» 22 شاگردان با شک و تردید به یکدیگر می_دیدند زیرا نمی_دانستند این را دربارۀ کدام یک از آن_ها می_گوید. 23 یکی از شاگردان که عیسی او را دوست می_داشت پهلوی او نشسته بود. 24 پس شمعون پِترُس با اشاره از او خواست از عیسی بپرسد که او دربارۀ کدام یک از آن_ها صحبت می_کند. 25 بنابراین آن شاگرد به عیسی نزدیکتر شده از او پرسید: «ای خداوند، او کیست؟» 26 عیسی جواب داد: «من این لقمه نان را در کاسه تر کرده به او می_دهم، او همان شخص است.» پس وقتی لقمه نانرا در کاسه تر کرد، آن را به یهودا پسر شمعون اسخریوطی داد. 27 همینکه یهودا لقمه را گرفت شیطان در هست او درآمد. عیسی به او گفت: «آنچه را می_کنی زودتر بکن.» 28 ولی از کسانی که سر دسترخوان بودند هیچ کس نفهمید مقصد او از این سخن چه بود. 29 بعضی گمان کردند که چون یهودا مسئول کیسۀ پول بود عیسی به او می_گوید که هرچه برای عید لازم دارند خریداری نماید و یا چیزی به فقرا بدهد. 30 همینکه یهودا لقمه را گرفت بیرون رفت و شب بود. 31 وقتی یهودا بیرون رفت عیسی گفت: «اکنون پسر انسان جلال می_یابد و به وسیله او خدا نیز جلال می_یابد. 32 و اگر خدا به وسیله او جلال یابد خدا نیز او را جلال خواهد داد و این جلال به زودی شروع می_شود. 33 ای فرزندان من، زمانی کوتاه با شما هستم. آنگاه به دنبال من خواهید گشت و همانطور که به یهودیان گفتم اکنون به شما هم می_گویم آن جائی که من میروم شما نمی_توانید بیایید. 34 به شما حکم نو می_دهم: یکدیگر را دوست بدارید. همانطور که من شما را دوست داشته_ام شما نیز یکدیگر را دوست بدارید. 35 اگر نسبت به یکدیگر محبت داشته باشید، همه خواهند فهمید که شاگردان من هستید.» 36 شمعون پِترُس به او گفت: «ای خداوند، کجا می_روی؟» عیسی جواب داد: «جایی که می_روم تو حالا نمی_توانی به دنبال من بیایی، اما بعدها خواهی آمد.» 37 پِترُس گفت: «ای خداوند، چرا نمی_توانم همین حالا بدنبال تو بیایم؟ من حاضرم جان خود را به خاطر تو بدهم.» 38 عیسی به او جواب داد: «آیا حاضر هستی جان خود را به خاطر من بدهی؟ بیقین بدان که پیش از بانگ خروس سه بار خواهی گفت که مرا نمی_شناسی.
1 دل_های شما پریشان نشود. به خدا توکل نمائید، به من نیز ایمان داشته باشید. 2 در خانۀ پدر من منزل بسیار است. اگر چنین نمی_بود، به شما می_گفتم. من می_روم تا مکانی برای شما آماده سازم. 3 پس از اینکه رفتم و مکانی برای شما آماده ساختم، دوباره می_آیم و شما را پیش خود می_برم تا جایی که من هستم شما نیز باشید. 4 شما می_دانید به کجا می_روم و راه آن را نیز می_دانید.» 5 توما گفت: «ای خداوند، ما نمی_دانیم تو به کجا می_روی، پس چگونه می_توانیم راه را بدانیم.» 6 عیسی به او گفت: «من راه و راستی و زندگی هستم، هیچ کس جز بوسیلۀ من نزد پدر نمی_آید. 7 اگر مرا می_شناختید پدر مرا نیز می_شناختید، از این پس شما او را می_شناسید و او را دیده_اید.» 8 فیلیپُس به او گفت: «ای خداوند، پدر را به ما نشان بده و این برای ما کافی است.» 9 عیسی به او گفت: «ای فیلیپُس، در این مدت طولانی، من با شما بوده_ام و تو هنوز مرا نشناخته_ای؟ هرکه مرا دید پدر را دیده است. پس چگونه می_گویی پدر را به ما نشان بده؟ 10 آیا باور نمی_کنی که من در پدر هستم و پدر در من است. سخنانی که به شما می_گویم از خودم نیست. آن پدری که در من ساکن است همۀ این کارها را انجام می_دهد. 11 به من ایمان داشته باشید که من در پدر هستم و پدر در من است. در غیر این صورت به خاطر اعمالی که از من دیده_اید به من ایمان داشته باشید. 12 بیقین بدانید هرکه به من ایمان بیاورد آنچه را من می_کنم خواهد کرد و حتی کارهای بزرگتری هم انجام خواهد داد، زیرا من نزد پدر می_روم 13 و هرچه به نام من بخواهید آن را انجام خواهم داد تا پدر در پسر جلال یابد. 14 اگر چیزی به نام من بخواهید آن را انجام خواهم داد. 15 اگر مرا دوست دارید اوامر مرا اطاعت خواهید کرد 16 و من از پدر درخواست خواهم کرد و او پشتیبان دیگری به شما خواهد داد که همیشه با شما بماند. 17 یعنی همان روح راستی که جهان نمی_تواند بپذیرد زیرا او را نمی_بیند و نمی_شناسد ولی شما او را می_شناسید، چون او پیش شما می_ماند و در شما خواهد بود. 18 شما را تنها نمی_گذارم، پیش شما بر_می_گردم. 19 پس از اندک زمانی، دنیا دیگر مرا نخواهد دید اما شما مرا خواهید دید و چون من زنده_ام شما هم زندگی می_کنید. 20 در آن روز خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. 21 هرکه احکام مرا قبول کند و مطابق آن_ها عمل نماید او کسی است که مرا دوست دارد و هرکه مرا دوست دارد پدر من او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست داشته خود را به او ظاهر خواهم ساخت.» 22 یهودا (نه یهودای اسخریوطی) از او پرسید: «ای خداوند، چرا می_خواهی خود را به ما ظاهر سازی اما نه به جهان؟» 23 عیسی در جواب او گفت: «هرکه مرا دوست دارد مطابق آنچه می_گویم عمل خواهد نمود و پدر من او را دوست خواهد داشت و ما پیش او آمده و با او خواهیم ماند. 24 کسی که مرا دوست ندارد مطابق گفتار من عمل نمی_کند. آنچه شما می_شنوید از خودم نیست بلکه از پدری که مرا فرستاده است. 25 این چیزها را وقتی هنوز با شما هستم می_گویم، 26 اما پشتیبان شما یعنی روح_القدس که پدر به نام من خواهد فرستاد همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه را به شما گفته_ام به یاد شما خواهد آورد. 27 سلامتی برای شما به جا می_گذارم، من سلامتی خود را به شما می_دهم. دنیا نمی_تواند آن سلامتی را به طوری که من به شما می_دهم بدهد. دل_های شما پریشان نشود و ترسان نباشید. 28 شنیدید که به شما گفتم من می_روم ولی نزد شما بر_می_گردم. اگر مرا دوست می_داشتید از شنیدن اینکه من پیش پدر می_روم شاد می_شدید زیرا پدر از من بزرگتر است. 29 اکنون پیش از اینکه این کار عملی شود به شما گفتم تا وقتی واقع می_شود ایمان بیاورید. 30 بعد از این با شما زیاد سخن نمی_گویم زیرا سردار این دنیا می_آید، او بر من هیچ قدرتی ندارد، 31 اما برای اینکه دنیا بداند که من پدر را دوست دارم، اوامر او را به طور کامل انجام می_دهم. برخیزید از اینجا برویم.
1 من تاک حقیقی هستم و پدر من باغبان است. 2 هر شاخه_ای را که در من ثمر نیاورد می_برد و هر شاخه_ای که ثمر بیاورد آن را پاک می_سازد تا میوۀ بیشتری به بار آورد. 3 شما با سخنانی که به شما گفتم پاک شده_اید. 4 در من بمانید و من در شما. همانطور که هیچ شاخه_ای نمی_تواند بخودی خود میوه دهد مگر آنکه در تاک بماند، شما نیز نمی_توانید ثمر بیاورید مگر آنکه در من بمانید. 5 من تاک هستم و شما شاخه_های آن هستید. هرکه در من بماند و من در او، میوۀ بسیار می_آورد چون شما نمی_توانید جدا از من کاری انجام دهید. 6 اگر کسی در من نماند مانند شاخه_ای به دور افگنده می_شود و خشک می_گردد. مردم شاخه_های خشکیده را جمع می_کنند و در آتش می_اندازند و می_سوزانند. 7 اگر در من بمانید و سخنان من در شما بماند هرچه می_خواهید بطلبید که حاجت شما برآورده می_شود. 8 جلال پدر من در این است که شما میوۀ فراوان بیاورید و به این طریق شاگردان من خواهید بود. 9 همانطور که پدر مرا دوست داشته است من هم شما را دوست داشته_ام. در محبت من بمانید. 10 اگر مطابق احکام من عمل کنید در محبت من خواهید ماند، همانطور که من احکام پدر را اطاعت نموده_ام و در محبت او ساکن هستم. 11 این چیزها را به شما گفته_ام تا خوشی من در شما باشد و خوشی شما کامل گردد. 12 حکم من اینست که یکدیگر را دوست بدارید، همانطور که من شما را دوست داشتم. 13 محبتی بزرگتر از این نیست که کسی جان خود را فدای دوستان خود کند. 14 شما دوستان من هستید اگر احکام مرا انجام دهید. 15 دیگر شما را بنده نمی_خوانم زیرا بنده نمی_داند اربابش چه می_کند. من شما را دوستان خود خوانده_ام زیرا هرچه را از پدر خود شنیدم برای شما شرح دادم. 16 شما مرا برنگزیده_اید بلکه من شما را برگزیده_ام و مقرر کردم که بروید و ثمر_بخش باشید ـ ثمری که دائمی باشد تا هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما عطا نماید. 17 حکم من برای شما اینست که یکدیگر را دوست بدارید. 18 اگر دنیا از شما نفرت دارد بدانید که پیش از شما از من نفرت داشته است. 19 اگر شما متعلق به این دنیا می_بودید دنیا متعلقان خود را دوست می_داشت، اما چون شما از این دنیا نیستید و من شما را از دنیا برگزیده_ام، به این سبب جهان از شما نفرت دارد. 20 آنچه را گفتم به خاطر بسپارید: غلام از ارباب خود بزرگتر نیست. اگر به من آزار رسانیدند به شما نیز آزار خواهند رسانید و اگر از تعالیم من پیروی کردند از تعالیم شما نیز پیروی خواهند نمود. 21 چون شما به من تعلق دارید آن_ها با شما چنین رفتاری خواهند داشت زیرا فرستندۀ مرا نمی_شناسند. 22 اگر من نمی_آمدم و با آن_ها سخن نمی_گفتم آن_ها گناهی نمی_داشتند، ولی اکنون دیگر برای گناه خود عذری ندارند. 23 کسی که از من نفرت داشته باشد از پدر من نیز نفرت دارد. 24 اگر در میان آنها کارهایی را که هیچ شخص دیگر قادر به انجام آن_ها نیست انجام نمی_دادم گناهی نمی_داشتند ولی آن_ها آن کارها را دیده_اند ولی با وجود این، هم از من و هم از پدر من نفرت دارند. 25 و به این ترتیب تورات آن_ها که می_گوید: «بی_جهت از من نفرت دارند» تمام می_شود. 26 اما وقتی پشتیبان شما که او را از جانب پدر نزد شما می_فرستم بیاید یعنی روح راستی که از پدر صادر می_گردد، او دربارۀ من شهادت خواهد داد 27 و شما نیز شاهدان من خواهید بود زیرا از ابتدا با من بوده_اید.
1 این چیزها را به شما گفتم تا لغزش نخورید. 2 شما را از کنیسه_ها بیرون خواهند کرد و در حقیقت زمانی می_آید که هرکه شما را بکشد گمان می_کند که با این کار به خدا خدمت می_نماید. 3 این کارها را با شما خواهند کرد، زیرا نه پدر را می_شناسند و نه مرا. 4 این چیزها را به شما گفتم تا وقتی زمان وقوع آن_ها برسد گفتار مرا به خاطر آورید. این چیزها را در اول به شما نگفتم زیرا خودم با شما بودم 5 اما اکنون پیش کسی که مرا فرستاد می_روم و هیچ یک از شما نمی_پرسید: کجا می_روی؟ 6 ولی چون این چیزها را به شما گفتم دل_های شما پُر از غم شد. 7 با وجود این، این حقیقت را به شما می_گویم که رفتن من برای شما بهتر است زیرا اگر من نروم پشتیبان تان پیش شما نمی_آید اما اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد 8 و وقتی او می_آید دنیا را در مورد گناه و عدالت و قضاوت متقاعد می_سازد. 9 گناه را نشان خواهد داد چون به من ایمان نیاوردند، 10 عدالت را آشکار خواهد ساخت چون من پیش پدر می_روم و دیگر مرا نخواهند دید 11 و واقعیت قضاوت به آن_ها ثابت می_شود چون حکمران این دنیا ملامت شده است. 12 چیزهای بسیاری هست که باید به شما بگویم ولی شما فعلاً طاقت شنیدن آن_ها را ندارید. 13 در هر حال، وقتی او که روح راستی است بیاید شما را به تمام حقیقت رهبری خواهد کرد، زیرا از خود سخن نخواهد گفت بلکه فقط دربارۀ آنچه بشنود سخن می_گوید و شما را از امور آینده باخبر می_سازد. 14 او مرا جلال خواهد داد، زیرا حقایقی را که از من دریافت کرده به شما اعلام خواهد نمود. 15 هرچه پدر دارد از آن من است و به همین دلیل بود که گفتم: حقایقی را که از من دریافت کرده به شما اعلام خواهد نمود. 16 بعد از مدتی، دیگر مرا نمی_بینید ولی باز بعد از چند روز مرا خواهید دید.» 17 پس بعضی از شاگردان به یکدیگر گفتند: «چرا او می_گوید: بعد از مدتی دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدتی مرا خواهید دید، چون به نزد پدر می_روم؟ مقصد او از این سخن چیست؟» 18 سپس آن_ها گفتند: «این مدتی که او دربارۀ آن سخن می_گوید چیست؟ ما نمی_دانیم دربارۀ چه چیز صحبت می_کند.» 19 عیسی فهمید که آن_ها می_خواهند در این باره از او چیزی بپرسند، پس به آن_ها گفت: «من به شما گفتم که بعد از مدتی، دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدتی مرا خواهید دید. آیا بحث شما دربارۀ این است؟ 20 به یقین بدانید که شما اشک خواهید ریخت و ماتم خواهید گرفت ولی جهان خوشی خواهد کرد. شما غمگین خواهید شد ولی غم شما به خوشی مبدل خواهد گشت. 21 یک زن در وقت ولادت درد می_کشد و از درد ناراحت است اما همین که طفل به دنیا می_آید درد و ناراحتی خود را فراموش می_کند به خاطر اینکه یک انسان به دنیا آمده است. 22 شما هم همینطور اکنون غمگین و ناراحت هستید ولی شما را باز خواهم دید و در آن وقت شادمان خواهید شد و هیچ کس نمی_تواند این خوشی را از شما بگیرد. 23 در آن روز دیگر از من چیزی نخواهید پرسید. به یقین بدانید که هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما خواهد داد. 24 تا کنون چیزی به نام من نخواسته_اید، بخواهید تا به دست آورید و خوشی شما کامل گردد. 25 تا به حال با مَثَل و کنایه با شما سخن گفته_ام ولی زمانی خواهد آمد که دیگر با مَثَل و کنایه با شما صحبت نخواهم کرد، بلکه واضح و بی_پرده دربارۀ پدر با شما سخن خواهم گفت. 26 وقتی آن روز برسد خواهش خود را به نام من از خدا خواهید کرد و من نمی_گویم که برای شما از پدر تقاضا خواهم نمود، 27 زیرا پدر خودش شما را دوست دارد چون شما مرا دوست داشته_اید و قبول کرده_اید که من از جانب خدا آمده_ام. 28 من از نزد پدر آمدم و به دنیا وارد شدم و اکنون دنیا را ترک می_کنم و به سوی پدر می_روم.» 29 شاگردان با او گفتند: «حالا به طور واضح و بدون اشاره و کنایه سخن می_گویی. 30 ما اکنون مطمئن هستیم که تو همه چیز را می_دانی و لازم نیست کسی چیزی از تو بپرسد و به این دلیل است که ما ایمان داریم تو از نزد خدا آمده_ای.» 31 عیسی جواب داد: «آیا حالا ایمان دارید؟ 32 ببینید، ساعتی می_آید ـ و در واقع هم اکنون شروع شده است ـ که همۀ شما پراگنده می_شوید و به خانه_های خود می_روید و مرا تنها می_گذارید. با وجود این، من تنها نیستم زیرا پدر با من است. 33 این چیزها را به شما گفتم تا در من سلامتی داشته باشید. در دنیا رنج و زحمت خواهید داشت. ولی شجاع باشید، من بر دنیا پیروز شده_ام.»
1 پس از این سخنان عیسی به سوی آسمان نگاه کرد و گفت: «ای پدر، آن ساعت رسیده است. پسر خود را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد، 2 زیرا تو اختیار بشر را به دست او سپرده_ای تا به همۀ کسانی که تو به او بخشیده_ای زندگی ابدی بدهد. 3 این است زندگی ابدی که آن_ها تو را خدای یگانه حقیقی و عیسی_مسیح را که فرستادۀ تو است بشناسند. 4 من تو را در روی زمین جلال دادم و کاری را که به من سپرده شده بود تمام کردم 5 و اکنون ای پدر، مرا در پیشگاه خود جلال بده ـ همان جلالی که پیش از آفرینش دنیا در نزد تو داشتم. 6 من تو را به آن کسانیکه تو از دنیا برگزیده و به من بخشیدی شناسانیدم. آنها از تو بودند و تو آنها را به من بخشیدی و آن_ها مطابق کلام تو عمل کرده_اند. 7 اکنون آن_ها می_دانند که آنچه به من دادی واقعاً از جانب تو است. 8 زیرا آن کلامی را که تو به من دادی، به آنها دادم و آن_ها هم آن را قبول کردند. آن_ها این حقیقت را می_دانند که من از جانب تو آمده_ام و ایمان دارند که تو مرا فرستاده_ای. 9 من برای آن_ها دعا می_کنم، نه برای دنیا. من برای کسانی که تو به من داده_ای دعا می_کنم زیرا آن_ها از آن تو هستند. 10 آنچه من دارم از تو است و آنچه تو داری از من است و جلال من بوسیلۀ آن_ها آشکار شده است. 11 من دیگر در این دنیا نمی_مانم ولی آن_ها هنوز در دنیا هستند و من پیش تو می_آیم. ای پدر مقدس، با قدرت نام خود، کسانی را که به من داده_ای حفظ فرما تا آن_ها یکی باشند همانطوری که ما یکی هستیم. 12 در مدتی که با آنها بودم با قدرت نام تو کسانی را که به من بخشیدی حفظ کردم و هیچ یک از آنها هلاک نشد جز آن کسی که مستحق هلاکت بود تا آنچه نوشته شده است تمام شود. 13 ولی اکنون پیش تو می_آیم و پیش از این که دنیا را ترک کنم این سخنان را می_گویم تا خوشی مرا در خود به حد کمال داشته باشند. 14 من کلام تو را به آنها رسانیده_ام، اما چون آن_ها مانند من به این دنیا تعلق ندارند، دنیا از آنها نفرت دارد. 15 به درگاه تو دعا می_کنم نه برای اینکه آنها را از دنیا ببری بلکه تا آنها را از شرارت و شیطان محافظت فرمائی. 16 همانطور که من متعلق به این دنیا نیستم ایشان هم نیستند. 17 آنها را بوسیلۀ راستی خود تقدیس نما، کلام تو راستی است. 18 همانطور که تو مرا به دنیا فرستادی من نیز آنها را به دنیا فرستادم. 19 و اکنون بخاطر آنها خود را تقدیس می_نمایم تا آنها نیز با راستی تقدیس گردند. 20 فقط برای اینها دعا نمی_کنم بلکه برای کسانی هم که بوسیلۀ پیام و شهادت آنها به من ایمان خواهند آورد، 21 تا همۀ آنها یکی باشند آنچنان که تو ای پدر در من هستی و من در تو و آنها نیز در ما یکی باشند و تا دنیا ایمان بیاورد که تو مرا فرستاده_ای. 22 آن جلالی را که تو به من داده_ای به آنها داده_ام تا آن_ها یکی باشند آنچنان که ما یکی هستیم، 23 من در آنها و تو در من ـ تا آن_ها به طور کامل یکی باشند و تا دنیا بداند که تو مرا فرستادی و آن_ها را مثل خود من دوست داری. 24 ای پدر، آرزو دارم کسانی که به من بخشیده_ای در جائی که من هستم با من باشند تا جلالی را که تو بر اثر محبت خود بیش از آغاز دنیا به من دادی ببینند. 25 ای پدر عادل، اگر چه دنیا تو را نشناخته است، من تو را شناخته_ام و اینها می_دانند که تو مرا فرستادی. 26 من تو را به آنها شناسانیدم و باز هم خواهم شناسانید تا آن محبتی که تو نسبت به من داشته_ای در آن_ها باشد و من هم در آن_ها باشم.»
1 پس از این سخنان، عیسی با شاگردان خود به آن طرف درۀ قِدرون رفت. در آنجا باغی بود که عیسی و شاگردانش وارد آن شدند. 2 یهودا که تسلیم کنندۀ او بود می_دانست آن محل کجاست زیرا عیسی و شاگردانش بسیاری اوقات در آنجا جمع می_شدند. 3 پس یهودا یک دسته از عساکر و نگهبانانی را که سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی فرستاده بودند با خود به آن باغ برد. آن_ها مجهز به چراغ_ها و مشعل_ها و اسلحه بودند. 4 عیسی با وجودی که می_دانست چه برایش واقع خواهد شد، پیش رفت و از آنها پرسید: «به دنبال چه کسی می_گردید؟» 5 به او گفتند: «به دنبال عیسی ناصری.» عیسی به آنها گفت: «من هستم» و یهودای خائن هم همراه آن_ها بود. 6 وقتی عیسی به آن_ها گفت: «من هستم»، آنها عقب_عقب رفته به زمین افتادند. 7 پس عیسی بار دیگر پرسید: «به دنبال چه کسی می_گردید؟» آن_ها جواب دادند: «عیسی ناصری.» 8 عیسی گفت: «من که به شما گفتم خودم هستم. اگر دنبال من می_گردید بگذارید اینها بروند.» 9 او این را گفت تا آنچه قبلاً فرموده بود تمام شود: «هیچ یک از کسانی که به من سپردی گم نشد.» 10 آن گاه شمعون پِترُس شمشیری را که همراه داشت کشیده ضربه_ای به نوکر کاهن_اعظم که مَلوک نام داشت زد و گوش راست او را برید. 11 عیسی به پِترُس گفت: «شمشیرت را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است نباید بنوشم؟» 12 سپس آن عساکر همراه فرماندۀ خود و نگهبانان یهود عیسی را دستگیر کرده، محکم بستند. 13 ابتدا او را نزد حناس خسر قیافا که در آن موقع کاهن_اعظم بود، بردند 14 و این همان قیافایی بود که به یهودیان گفته بود که به خیر و صلاح آنها است اگر یک نفر به خاطر قوم بمیرد. 15 شمعون پِترُس و یک شاگرد دیگر به دنبال عیسی رفتند و چون آن شاگرد با کاهن_اعظم آشنایی داشت همراه عیسی به داخل حویلی کاهن_اعظم رفت. 16 اما پِترُس در بیرون منزل نزدیک در ایستاد. پس آن شاگردی که با کاهن_اعظم آشنایی داشت بیرون آمد و به دربان چیزی گفت و پِترُس را به داخل برد. 17 خادمه_ای که دم در خدمت می_کرد به پِترُس گفت: «مگر تو یکی از شاگردان این مرد نیستی؟» او گفت: «نه، نیستم.» 18 نوکران و نگهبانان آتش افروخته بودند زیرا هوا سرد بود و دور آتش ایستاده خود را گرم می_کردند. پِترُس نیز پهلوی آنها ایستاده بود و خود را گرم می_کرد. 19 کاهن_اعظم از عیسی دربارۀ شاگردان و تعالیم او سؤالاتی کرد. 20 عیسی جواب داد: «من به طور آشکارا و در مقابل همه صحبت کرده_ام. همیشه در کنیسه و در عبادتگاه یعنی در جایی که همۀ یهودیان جمع می_شوند تعلیم داده_ام و هیچ وقت در پنهانی چیزی نگفته_ام. 21 پس چرا از من سؤال می_کنی؟ از کسانی که سخنان مرا شنیده_اند بپرس. آن_ها می_دانند چه گفته_ام.» 22 وقتی عیسی این را گفت یکی از نگهبانان که در آنجا ایستاده بود به او سیلی زده گفت: «آیا این طور به کاهن_اعظم جواب می_دهی؟» 23 عیسی به او گفت: «اگر بد گفتم با دلیل خطای مرا ثابت کن و اگر درست جواب دادم چرا مرا می_زنی؟» 24 سپس حناس او را دست بسته پیش قیافا کاهن_اعظم فرستاد. 25 شمعون پِترُس در آنجا ایستاده بود و خود را گرم می_کرد. عده_ای از او پرسیدند: «مگر تو از شاگردان او نیستی؟» او منکر شد و گفت: «نه، نیستم.» 26 یکی از خدمتکاران کاهن_اعظم که از خویشاوندان آن کسی بود که پِترُس گوشش را بریده بود به او گفت: «مگر من خودم تو را در باغ با او ندیدم؟» 27 پِترُس باز هم منکر شد و درست در همان وقت خروس بانگ زد. 28 صبح وقت عیسی را از نزد قافیا به قصر والی بردند. یهودیان به قصر داخل نشدند مبادا نجس شوند و نتوانند غذای عید فِصَح را بخورند. 29 پس پیلاطُس بیرون آمد و از آن_ها پرسید: «چه شکایتی بر ضد این مرد دارید؟» 30 در جواب گفتند: «اگر جنایتکار نمی_بود او را نزد تو نمی_آوردیم.» 31 پیلاطُس گفت: «او را ببرید و مطابق شریعت خود محاکمه نمائید.» یهودیان به او جواب دادند: «ما اجازه نداریم کسی را بکشیم.» 32 و به این ترتیب آنچه که عیسی در اشاره به نحوۀ مرگ خود گفته بود، تمام شد. 33 سپس پیلاطُس به قصر برگشت و عیسی را خواسته از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهود هستی؟» 34 عیسی جواب داد: «آیا این نظر خود توست یا دیگران دربارۀ من چنین گفته_اند؟» 35 پیلاطُس گفت: «مگر من یهودی هستم؟ قوم خودت و سران کاهنان، تو را پیش من آورده اند. چه کرده_ای؟» 36 عیسی جواب داد: «پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست. اگر پادشاهی من به این دنیا تعلق می_داشت، پیروان من می_جنگیدند تا من به یهودیان تسلیم نشوم ولی پادشاهی من پادشاهی دنیوی نیست.» 37 پیلاطُس به او گفت: «پس تو پادشاه هستی؟» عیسی جواب داد: «همانطور که می_گویی هستم. من برای این متولد شده_ام و به دنیا آمدم تا به راستی شهادت دهم و هر که راستی را دوست دارد سخنان مرا می_شنود.» 38 پیلاطُس گفت: «راستی چیست؟» پس از گفتن این سخن پیلاطُس باز پیش یهودیان رفت و به آن_ها گفت: «من در این مرد هیچ جرمی نیافتم، 39 ولی مطابق رسم شما من در روز فِصَح یکی از زندانیان را برای تان آزاد می_کنم. آیا میخواهید که پادشاه یهود را برای تان آزاد سازم؟» 40 آن_ها همه فریاد کشیدند: «نه، او را نمی_خواهیم، باراَبا را آزاد کن.» باراَبا یک راهزن بود.
1 در این وقت پیلاطُس امر کرد عیسی را تازیانه بزنند 2 و عساکر تاجی از خار بافته بر سر او گذاشتند و چپن ارغوانی رنگ به او پوشانیدند. 3 و پیش او می_آمدند و می_گفتند: «درود بر پادشاه یهود» و به او سیلی می_زدند. 4 بار دیگر پیلاطُس بیرون آمد و به آن_ها گفت: «ببینید، او را پیش شما می_آورم تا بدانید که در او هیچ جرمی نمی_بینم.» 5 و عیسی در حالی که تاج خاری بر سر و چپن ارغوانی بر تن داشت بیرون آمد. پیلاطُس گفت: «ببینید، آن مرد اینجاست.» 6 وقتی سران کاهنان و مأموران آن_ها او را دیدند فریاد کردند: «مصلوبش کن! مصلوبش کن!» پیلاطُس گفت: «شما او را ببرید و مصلوب کنید، چون من هیچ تقصیری در او نمی_بینم.» 7 یهودیان جواب دادند: «ما شریعتی داریم که به موجب آن او باید بمیرد، زیرا ادعا می_کند که پسر خداست.» 8 وقتی پیلاطُس این را شنید بیش از پیش ترسید 9 و باز به قصر خود رفت و از عیسی پرسید: «تو اهل کجا هستی؟» عیسی به او جوابی نداد. 10 پیلاطُس گفت: «آیا به من جواب نمی_دهی؟ مگر نمی_دانی که من قدرت دارم تو را آزاد سازم و قدرت دارم تو را مصلوب نمایم؟» 11 عیسی در جواب گفت: «تو هیچ قدرتی بر من نمی_داشتی اگر خدا آن را به تو نمی_داد. از این رو کسی که مرا به تو تسلیم نمود تقصیر بیشتری دارد.» 12 از آن وقت به بعد پیلاطُس کوشش کرد او را آزاد سازد ولی یهودیان دائماً فریاد می_کردند: «اگر این مرد را آزاد کنی دوست امپراطور نیستی. هرکه ادعای پادشاهی کند دشمن امپراطور است.» 13 وقتی پیلاطُس این را شنید عیسی را بیرون آورد و خود در محلی موسوم به صُفۀ حکم که به زبان عبرانی آن را جباتا می_گفتند بر چوکی قضاوت نشست. 14 وقت تهیه فِصَح و نزدیک ظهر بود که پیلاطُس به یهودیان گفت: «ببینید پادشاه شما این جاست.» 15 ولی آن_ها فریاد کردند: «اعدامش کن! اعدامش کن! مصلوبش کن!» پیلاطُس گفت: «آیا می_خواهید پادشاه شما را مصلوب کنم؟» سران کاهنان جواب دادند: «ما پادشاهی جز امپراطور نداریم.» 16 آخر پیلاطُس عیسی را به دست آن_ها داد تا مصلوب شود. پس آن_ها عیسی را تحویل گرفتند. 17 عیسی در حالی که صلیب خود را می_برد به جائی که به «محلۀ کاسه سر» و به عبرانی به جُلجُتا موسوم است، رفت. 18 در آنجا او را به صلیب میخکوب کردند و با او دو نفر دیگر را یکی در دست راست و دیگری در سمت چپ او مصلوب کردند و عیسی در بین آن دو نفر بود. 19 پیلاطُس تقصیرنامه_ای نوشت تا بر صلیب نصب گردد و آن نوشته چنین بود: «عیسی ناصری پادشاه یهود.» 20 بسیاری از یهودیان این تقصیرنامه را خواندند، زیرا جائی که عیسی مصلوب شد از شهر دور نبود و آن تقصیرنامه به زبان_های عبرانی و لاتین و یونانی نوشته شده بود. 21 بنابراین، سران کاهنان یهود به پیلاطُس گفتند: «ننویس پادشاه یهود، بنویس او ادعا می_کرد که پادشاه یهود است.» 22 پیلاطُس جواب داد: «هرچه نوشتم، نوشتم.» 23 پس از اینکه عساکر عیسی را به صلیب میخکوب کردند، لباس_های او را برداشتند و چهار قسمت کردند و هر یک از عساکر یک قسمت از آن را برداشت ولی پیراهن او که درز نداشت و از بالا تا پایین یک پارچه بافته شده بود، باقی ماند. 24 پس آن_ها به یکدیگر گفتند: «آن را پاره نکنیم، بیایید روی آن قرعه بکشیم و ببینیم به چه کسی می_رسد.» به این ترتیب کلام خدا به حقیقت پیوست که می_فرماید: «لباس_های مرا در میان خود تقسیم کردند و بر پوشاکم قرعه انداختند» و عساکر همین کار را کردند. 25 نزدیک صلیبی که عیسی به آن میخکوب شده بود، مادر عیسی به همراهی خواهرش، و نیز مریم زن کلوپاس و مریم مَجدَلیّه ایستاده بودند. 26 وقتی عیسی مادر خود را دید که پهلوی همان شاگردی که او را دوست می_داشت ایستاده است، به مادر خود گفت: «مادر، این پسر توست.» 27 و بعد به شاگرد خود گفت: «و این مادر توست.» و از همان لحظه آن شاگرد او را به خانۀ خود برد. 28 بعد از آن، وقتی عیسی دید که همه چیز انجام شده است گفت: «تشنه_ام» و به این طریق پیشگویی کلام خدا تمام شد. 29 خمره_ای پُر از سرکه در آنجا قرار داشت. آن_ها اسفنجِ را به سرکه تر کردند و آن را بر سر نی_ای گذارده پیش دهان او گرفتند. 30 وقتی عیسی به سرکه لب زد گفت: «تمام شد.» بعد سر بزیر افگنده جان سپرد. 31 چون روز جمعه با روز تهیه فِصَح مصادف بود و یهودیان نمی_خواستند اجساد مصلوب_شدگان در آن روز بزرگ بر روی صلیب بماند، از پیلاطُس درخواست کردند که ساق پای آن سه را بشکنند و آن_ها را از صلیب پایین بیاورند. 32 پس عساکر پیش آمدند و ساق پای آن دو نفری را که با عیسی مصلوب شده بودند شکستند، 33 اما وقتی پیش عیسی آمدند دیدند که او مرده است و از این رو ساق_های او را نشکستند. 34 اما یکی از عساکر نیزه_ای به پهلوی او زد و خون و آب از بدنش جاری شد. 35 کسی که خود شاهد این واقعه بود این را می_گوید و شهادت او راست است، او حقیقت را می_گوید تا شما نیز ایمان آورید. 36 چنین شد تا آنچه نوشته شده است: «هیچ یک از استخوانهایش شکسته نخواهد شد.» تحقق یابد. 37 و در جای دیگر نوشته شده: «آن_ها به کسی که نیزه زده_اند نگاه خواهند کرد.» 38 بعد از آن یوسف رامه_ای که به علت ترس از یهودیان مخفیانه شاگرد عیسی بود، پیش پیلاطُس رفت و اجازه خواست که جنازۀ عیسی را بردارد. پیلاطُس به او اجازه داد. پس آمد و جسد عیسی را برداشت. 39 نیقودیموس، یعنی همان کسی که ابتدا شبانه به دیدن عیسی رفته بود، نیز آمد و با خود مخلوطی از مُر و عود به وزن یکصد لیترا (حدود سی و چهار کیلوگرام)، آورد. 40 آن_ها جسد عیسی را بردند و مطابق مراسم دفن یهود، در پارچه_ای کتانی با داروهای معطر پیچیدند. 41 در نزدیکی محلی که او مصلوب شد باغی بود و در آن باغ قبر نوی قرار داشت که هنوز کسی در آن دفن نشده بود. 42 چون شب عید فِصَح بود و قبر هم در همان نزدیکی قرار داشت عیسی را در آنجا دفن کردند.
1 بامداد روز اول هفته وقتی هنوز تاریکی بود. مریم مَجدَلیّه بر سر قبر آمد و دید که سنگ از پیش قبر برداشته شده است. 2 او دوان_دوان پیش شمعون پِترُس و آن شاگردی که عیسی او را دوست می_داشت رفت و به آن_ها گفت: «خداوند را از قبر برده_اند و نمی_دانیم او را کجا گذاشته_اند.» 3 پس پِترُس و آن شاگرد دیگر به راه افتادند و بطرف قبر رفتند. 4 هردو با هم می_دویدند، ولی آن شاگرد دیگر از پِترُس پیش شد و اول به سر قبر رسید. 5 او خم شد و به داخل قبر نگاه کرده کفن را دید که در آنجا قرار داشت. ولی به داخل قبر نرفت. 6 بعد شمعون پِترُس هم رسید و به داخل قبر رفت. او هم کفن را دید که در آنجا قرار داشت 7 و آن دستمالی که روی سر او بود در کنار کفن نبود بلکه پیچیده شده و دور از آن در گوشه_ای گذاشته شده بود. 8 بعد، آن شاگردی هم که ابتدا به قبر رسید به داخل رفت، آنرا دید و ایمان آورد، 9 زیرا تا آن وقت آن_ها کلام خدا را نفهمیده بودند که او باید بعد از مرگ دوباره زنده شود. 10 پس آن دو شاگرد به منزل خود برگشتند. 11 اما مریم در خارج قبر ایستاده بود و گریه می_کرد. همانطور که او اشک می_ریخت خم شد و به داخل قبر نگاه کرد 12 و دو فرشتۀ سفید پوش را دید که، در جائی که بدن عیسی را گذاشته بودند، یکی نزدیک سر و دیگری نزدیک پا نشسته بودند. 13 آن_ها به او گفتند: «ای زن، چرا گریه می_کنی؟» او جواب داد: «خداوند مرا برده_اند و نمی_دانم او را کجا گذاشته_اند.» 14 وقتی این را گفت به عقب برگشت و عیسی را دید که در آنجا ایستاده است ولی او را نشناخت. 15 عیسی به او گفت: «ای زن، چرا گریه می_کنی؟ به دنبال چه کسی می_گردی؟» مریم به گمان اینکه او باغبان است به او گفت: «ای آقا، اگر تو او را برده_ای به من بگو او را کجا گذاشته_ای تا من او را ببرم.» 16 عیسی گفت: «ای مریم.» مریم برگشت و گفت: «ربونی» (یعنی ای استاد). 17 عیسی به او گفت: «به من دست نزن زیرا هنوز به نزد پدر بالا نرفته_ام اما پیش برادران من برو و به آنها بگو که اکنون پیش پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما بالا می_روم.» 18 مریم مَجدَلیّه پیش شاگردان رفت و به آن_ها گفت: «من خداوند را دیده_ام.» و سپس پیغام او را به آنها رسانید. 19 در غروب روز یکشنبه وقتی شاگردان از ترس یهودیان در پشت درهای بسته به دور هم جمع شده بودند عیسی آمده در میان آنها ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد.» 20 و بعد دست_ها و پهلوی خود را به آنها نشان داد. وقتی شاگردان، خداوند را دیدند بسیار شاد شدند. 21 عیسی باز هم گفت: «سلام بر شما باد! همان طور که پدر مرا فرستاد من نیز شما را می_فرستم.» 22 بعد از گفتن این سخن، عیسی بر آنها دمید و گفت: «روح_القدس را بیابید، 23 گناهان کسانی را که ببخشید بخشیده می_شود و آنانی را که نبخشید، بخشیده نخواهد شد.» 24 یکی از دوازده شاگرد یعنی توما که به معنی دوگانگی است موقعی که عیسی آمد با آن_ها نبود. 25 پس وقتی که دیگر شاگردان به او گفتند: «ما خداوند را دیده_ایم»، او گفت: «من تا جای میخ_ها را در دستش نبینم و تا انگشت خود را در جای میخ_ها و دستم را در پهلویش نگذارم باور نخواهم کرد.» 26 بعد از هشت روز، وقتی شاگردان بار دیگر با هم بودند و توما هم با آنها بود، با وجود اینکه درها بسته بود، عیسی به درون آمد و در میان آنها ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد.» 27 و بعد به توما گفت: «انگشت خود را به اینجا بیاور، دست_های مرا ببین، دست خود را بر پهلوی من بگذار و دیگر بی_ایمان نباش بلکه ایمان داشته باش.» 28 توما گفت: «ای خداوند من و ای خدای من.» 29 عیسی گفت: «آیا تو به خاطر اینکه مرا دیده_ای ایمان آوردی؟ خوشا به حال کسانی که مرا ندیده_اند و ایمان می_آورند.» 30 عیسی معجزات بسیار دیگری در حضور شاگردان خود انجام داد که در این کتاب نوشته نشد. 31 ولی اینقدر نوشته شد تا شما ایمان بیاورید که عیسی، مسیح و پسر خداست و تا ایمان آورده بوسیلۀ نام او صاحب زندگی ابدی شوید.
1 چندی بعد عیسی در کنار بحیرۀ طبریه بار دیگر خود را به شاگردان ظاهر ساخت. ظاهر شدن او اینطور بود: 2 شمعون پِترُس و تومای ملقب به دوگانگی و نتنائیل که اهل قانای جلیل بود و دو پسر زَبدی و دو شاگرد دیگر در آنجا بودند. 3 شمعون پِترُس به آن_ها گفت: «من می_خواهم به ماهیگیری بروم.» آن_ها گفتند: «ما هم با تو می_آئیم.» پس آن_ها به راه افتاده سوار کشتی_ای شدند. اما در آن شب چیزی صید نکردند. 4 وقتی صبح شد، عیسی در ساحل ایستاده بود ولی شاگردان او را نشناختند. 5 او به آن_ها گفت: «دوستان، چیزی گرفته_اید؟» آن_ها جواب دادند: «نخیر.» 6 عیسی به آن_ها گفت: «تور را به طرف راست کشتی بیندازید، در آنجا ماهی خواهید یافت.» آن_ها همین کار را کردند و آنقدر ماهی گرفتند که نتوانستند تور را به داخل کشتی بکشند. 7 پس آن شاگردی که عیسی او را دوست می_داشت به پِترُس گفت: «این خداوند است!» وقتی شمعون پِترُس که برهنه بود این را شنید لباس خود را به خود پیچید و خود را به داخل آب انداخت. 8 بقیه شاگردان با کشتی بطرف خشکی آمدند و تور پُر از ماهی را به دنبال خود می_کشیدند زیرا از خشکی فقط یکصد متر دور بودند. 9 وقتی به خشکی رسیدند در آنجا آتشی دیدند که ماهی روی آن قرار داشت و با مقداری نان آماده بود. 10 عیسی به آن_ها گفت: «مقداری از ماهی_هایی را که حالا گرفتید بیاورید.» 11 شمعون پِترُس به طرف کشتی رفت و توری را که از یکصد و پنجاه و سه ماهی بزرگ پُر بود به خشکی کشید و با وجود آن همه ماهی، تور پاره نشد. 12 عیسی به آن_ها گفت: «بیائید نان بخورید.» هیچ یک از شاگردان جرأت نکرد از او بپرسد: «تو کیستی؟» آن_ها می_دانستند که او خداوند است. 13 پس عیسی پیش آمده نان را برداشت و به آنها داد و ماهی را نیز همینطور. 14 این سومین باری بود که عیسی پس از رستاخیز از مردگان به شاگردانش ظاهر شد. 15 بعد از صرف نان، عیسی به شمعون پِترُس گفت: «ای شمعون پسر یونا، آیا به من بیش از اینها محبت داری؟» پِترُس جواب داد: «بلی، ای خداوند، تو می_دانی که تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «پس به بره_های من خوراک بده.» 16 بار دوم پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا به من محبت داری؟» پِترُس جواب داد: «ای خداوند، تو می_دانی که تو را دوست دارم.» عیسی به او گفت: «پس از گوسفندان من نگهبانی کن.» 17 سومین بار عیسی از او پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا مرا دوست داری؟» پِترُس از اینکه بار سوم از او پرسید آیا مرا دوست داری غمگین شده گفت: «خداوندا تو از همه چیز اطلاع داری، تو می_دانی که تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا خوراک بده. 18 در حقیقت به تو می_گویم در وقتی که جوان بودی کمر خود را می_بستی و به هرجا که می_خواستی می_رفتی، ولی وقتی پیر شوی دست_هایت را دراز خواهی کرد و دیگران تو را خواهند بست و به جائی که نمی_خواهی، خواهند برد.» 19 به این وسیله عیسی اشاره به نوع مرگی نمود که پِترُس برای عزت و جلال خدا باید به آن جان بدهد و بعد به او گفت: «به دنبال من بیا.» 20 پِترُس چهار طرف خود را دید و دید آن شاگردی که عیسی او را دوست داشت از عقب می_آید یعنی همان شاگردی که در وقت شام پهلوی عیسی نشسته و از او پرسیده بود: «خداوندا، کیست آن کس که تو را تسلیم خواهد کرد؟» 21 وقتی پِترُس چشمش به آن شاگرد افتاد از عیسی پرسید: «خداوندا، عاقبت او چه خواهد بود؟» 22 عیسی به او گفت: «اگر ارادۀ من این باشد که تا وقت آمدن من او بماند به تو چه ربطی دارد؟ تو به دنبال من بیا.» 23 این گفتۀ عیسی در میان برادران پیچید و همه گمان کردند که آن شاگرد نخواهد مرد، ولی در واقع عیسی نگفت که او نخواهد مرد. او فقط گفته بود: «اگر ارادۀ من این باشد که تا وقت آمدن من او بماند به تو چه ربطی دارد؟» 24 و این همان شاگردی است که این چیزها را نوشته و به درستی آن_ها شهادت می_دهد و ما می_دانیم که شهادت او راست است. 25 البته عیسی کارهای بسیار دیگری هم انجام داد که اگر جزئیات آن_ها به تفصیل نوشته شود گمان می_کنم تمام دنیا هم گنجایش کتابهائی را که نوشته می_شد نمی_داشت.
1 تِیوفیلوس عزیزم، من در اولین رساله خود دربارۀ تمام اعمال و تعالیم عیسی از ابتدا 2 تا روزیکه بوسیله روح_القدس اوامر لازم را به رسولان برگزیدۀ خود داد و به آسمان برده شد به تو نوشتم: 3 او پس از مرگ، با دلایل بسیار، خود را به این کسان زنده نشان داد و مدت چهل روز بار_ها به ایشان ظاهر شد و دربارۀ پادشاهی خدا با آن_ها صحبت کرد. 4 وقتی او هنوز در بین آنها بود به ایشان گفت: «اورشلیم را ترک نکنید بلکه در انتظار آن وعدۀ پدر، که در خصوص آن به شما گفته بودم، باشید. 5 یحیی با آب تعمید می_داد اما بعد از چند روز شما با روح_القدس تعمید خواهید یافت.» 6 پس هنگامی که همه دور هم جمع بودند از او پرسیدند: «خداوندا، آیا وقت آن رسیده است که تو بار دیگر سلطنت را به اسرائیل بازگردانی؟» 7 عیسی جواب داد: «برای شما لزومی ندارد که تاریخ_ها و زمان_هایی را که پدر در اختیار خود نگه_داشته است، بدانید. 8 اما وقتی روح_القدس بر شما نازل شود قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمام یهودیه و سامره و تا دورافتاده_ترین نقاط دنیا شاهدان من خواهید بود.» 9 همینکه عیسی این را گفت، در حالیکه همه می_دیدند، بالا برده شد و ابری او را از نظر ایشان ناپدید ساخت. 10 هنگامی که او می_رفت و چشمان آنها هنوز به آسمان دوخته شده بود دو مرد سفید پوش در کنار آنها ایستادند 11 و پرسیدند: «ای مردان جلیلی، چرا اینجا ایستاده_اید و به آسمان می_بینید؟ همین عیسی که از پیش شما به آسمان بالا برده شد، همانطوریکه بالا رفت و شما دیدید، دوباره به همین طریق باز خواهد گشت.» 12 آنگاه شاگردان از کوه زیتون، که فاصلۀ آن تا اورشلیم فقط یک کیلومتر است، به اورشلیم بازگشتند. 13 همینکه به شهر داخل شدند به بالاخانه_ای که محل اقامت آن_ها بود رفتند. پِترُس و یوحنا، یعقوب و اَندریاس، فیلیپُس و توما، بَرتولما و متی، یعقوب پسر حَلفی و شمعون فدایی و یهودا پسر یعقوب در آنجا بودند. 14 اینها همه با زنان و مریم مادر عیسی و برادران او با یکدل دور هم جمع می_شدند تا وقت خود را صرف دعا نمایند. 15 در آن روز _ها پِترُس در برابر برادران که عده آنها تقریباً یکصد و بیست نفر بود ایستاد و گفت: 16 «ای برادران پیشگویی که روح_القدس به زبان داود نموده است لازم بود در مورد یهودا رهنمای دستگیر کنندگان عیسی تمام شود، 17 زیرا او یکی از ما بود و در خدمت ما شرکت داشت. 18 او با پولی که از بابت اجرت شرارت خود دریافت نمود، قطعه زمینی خرید و در آن با سر سقوط کرد و از میان پاره شد و تمام روده _هایش بیرون ریخت 19 و این امر به اطلاع جمیع ساکنان اورشلیم رسید و آن قطعه زمین را به زبان خود شان «حَقَل دَما» ـ یعنی زمین خون ـ نامیدند.» 20 پِترُس ادامه داد و گفت: «زیرا در کتاب زبور نوشته شده است: «خانۀ او ویران باد و دیگر کسی در آن ساکن نشود.» و همچنین آمده است: «خدمتش نیز به دیگری سپرده شود.» 21 بنابر این یکنفر که پیوسته در تمام مدتی که عیسی خداوند با ما نشست و برخاست داشت، 22 یعنی از روزی که یحیی به تعمید در آب پرداخت تا روزیکه عیسی از میان ما بالا برده شد، در میان ما با ما بوده باید به عنوان شاهد بر رستاخیز او به جمع ما بپیوندد.» 23 آنگاه نام دو نفر را که یکی یوسف معروف به بَرسابا (که لقب یوستوس هم داشت) و دیگری مَتیاس بود، برای این خدمت پیشنهاد کردند 24 و دعا کرده گفتند: «ای خداوندیکه از قلوب همه انسانها آگاهی، به ما نشان بده که کدامیک از این دو نفر را انتخاب کرده_ای 25 که جانشین یهودا بشود؛ زیرا که او سِمَت خدمت و رسالت خود را از دست داد تا به جائیکه سرنوشت او بود برود.» 26 پس قرعه انداختند و قرعه به نام مَتیاس اصابت کرد و به این ترتیب او در شمار آن یازده رسول درآمد.
1 وقتی روز عید پنتیکاست رسید، همۀ شاگردان در یکجا با یکدل جمع بودند. 2 ناگهان صدایی شبیه وزش باد شدید از آسمان آمد و تمام خانه_ای را که در آن نشسته بودند پُر ساخت. 3 در برابر چشم آنها زبانه _هایی مانند زبانه_های آتش ظاهر شد که از یکدیگر جدا گشته و بر هر یک از آنها قرار گرفت. 4 همه از روح_القدس پُر گشتند و به طوری که روح به ایشان قدرت تکلم بخشید به زبان_های دیگر شروع به صحبت کردند. 5 در آن زمان یهودیان خداپرست از تمام ملت_های زیر آسمان، در اورشلیم اقامت داشتند. 6 وقتی آن صدا به گوش رسید، جمعیت گرد آمدند و چون هر کس به زبان خود سخنان رسولان را شنید، همه غرق حیرت شدند 7 و در کمال تعجب اظهار داشتند: «مگر همه این کسانی که صحبت می_کنند جلیلی نیستند؟ 8 پس چطور است که همه ما فرداً فرد پیام آنها را بزبان خود ما می_شنویم؟ 9 ما که از پارتیان و مادیان و ایلامیان و اهالی بین_النهرین و یهودیه و کَپَدوکیه و پُنطُس و ایالات آسیا 10 و فریجیه و پمفیلیه و مصر و نواحی لیبی که متصل به قیروان است و زائران رومی، هم یهودیان و هم آنانی که دین یهود را پذیرفته_اند، 11 و اهالی کریت و عربستان هستیم، شرح کارهای بزرگ خدا را بزبان خود ما می_شنویم.» 12 همه حیران و سرگردان به یکدیگر می_گفتند: «یعنی چه؟» 13 اما بعضی مسخره_کنان میگفتند: «اینها از شراب تازه مست شده_اند.» 14 اما پِترُس با آن یازده رسول برخاست و صدای خود را بلند کرد و خطاب به جماعت گفت: «ای یهودیان و ای ساکنان اورشلیم، توجه کنید: بدانید و آگاه باشید که 15 بر خلاف گمان شما این مردان مست نیستند؛ زیرا اکنون ساعت نُه صبح است. 16 بلکه این همان چیزی است که یوئیل نبی در نظر داشت وقتی گفت: 17 «خدا می_فرماید در زمان آخر چنین خواهم کرد: از روح خود بر تمام انسانها می_بارانم و پسران و دختران شما نبوّت خواهند کرد و جوانان شما رؤیاها و پیران شما خوابها خواهند دید. 18 بلی، حتی بر غلامان و کنیزان خود در آن ایام از روح خود خواهم بارانید و ایشان نبوّت خواهند کرد. 19 و در آسمان عجایب و بر روی زمین نشانه_هائی ظاهر خواهم نمود، یعنی خون، آتش و دود غلیظ. 20 پیش از آمدن آن روز بزرگ و پُر شکوه خداوند، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه رنگ خون خواهد گرفت 21 و چنان خواهد شد که هر که نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت.» 22 ای مردان اسرائیلی به این سخنان گوش دهید. عیسی ناصری مردی بود که خدمتش از جانب خدا بوسیله معجزات و عجایب و نشانه _هائی که خدا توسط او در میان شما انجام داد به ثبوت رسید، همانطوریکه خود شما خوب میدانید. 23 شما این مرد را، که مطابق نقشه و پیش_دانی خدا به دست شما تسلیم شد، به وسیلۀ گناهکاران به صلیب میخکوب کردید و کشتید. 24 اما خدا او را زنده کرد و از عذاب مرگ رهایی داد، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگ خود نگه دارد. 25 داود دربارۀ او می_فرماید: «خداوند را همیشه پیش روی خود می_بینم. چونکه در دست راست من است، لغزش نمی_خورم. 26 از این رو دل من خوشی و زبانم شادمانی می_کند. بدنم نیز در امید ساکن می_باشد، 27 زیرا جانم را در عالم مرگ ترک نمی_کنی و نمی_گذاری که قدوست فساد را ببیند. 28 تو راه زندگی را به من شناسانیده_ای و با حضور خود مرا از شادمانی پُر خواهی کرد.» 29 ای برادران دربارۀ پدر ما داود واضع باید بگویم که او نه فقط مُرد و به خاک سپرده شد بلکه مقبرۀ او نیز تا به امروز در میان ما باقی است. 30 و چون او نبی بود و می_دانست که خدا برای او سوگند یاد کرده است که از نسل او کسی را بر تخت سلطنت بنشاند، 31 از قبل، رستاخیز مسیح را پیش_بینی نموده دربارۀ آن گفت: «او در عالم مرگ ترک نشد و جسد او هرگز فاسد نگردید.» 32 خدا همین عیسی را پس از مرگ زنده کرد و همه ما بر آن شاهد هستیم. 33 حال که عیسی به دست راست خدا بالا بُرده شده، روح_القدس وعده شده را از پدر یافته و به ما ریخته است، شما این چیز_ها را می_بینید و می_شنوید. 34 زیرا داود به عالم بالا صعود نکرد اما خود او می_گوید: «خداوند به خداوند من گفت: به_دست راست من بنشین 35 تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.» 36 پس ای جمیع قوم اسرائیل، به یقین بدانید که خدا این عیسی را که شما مصلوب کردید، خداوند و مسیح ساخته است.» 37 وقتی آن_ها این را شنیدند دل_های شان شکست و از پِترُس و دیگر رسولان پرسیدند: «ای برادران، چه کنیم؟» 38 پِترُس به ایشان گفت: «توبه کنید و همه شما فرداً فرد برای آمرزش گناهان تان به نام عیسی_مسیح تعمید بگیرید که روح_القدس یعنی بخشش خدا را خواهید یافت، 39 زیرا این وعده برای شما و فرزندان شما و برای کسانی است که دور هستند یعنی هر که خداوند، خدای ما او را بخواند.» 40 پِترُس با سخنان بسیار دیگر شهادت می_داد و آنها را تشویق می_کرد و می_گفت: «خود را از این اشخاص نادرست جدا کنید.» 41 پس کسانیکه پیام او را پذیرفتند تعمید یافتند و در همان روز تقریباً سه هزار نفر به ایشان پیوستند. 42 آنها همیشه وقت خود را با شنیدن تعالیم رسولان و مشارکت برادرانه و پاره کردن نان و دعا می_گذرانیدند. 43 در اثر عجایب و معجزات بسیاری که توسط رسولان به عمل می_آمد، خوف خدا بر همه افتاده بود. 44 تمام ایمانداران با هم همدست و در مال همدیگر شریک بودند. 45 مال و دارایی خود را می_فروختند و به نسبت احتیاج هرکس بین خود تقسیم می_کردند. 46 آنها هر روز در عبادتگاه دور هم جمع می_شدند و در خانه_های خود نان را پاره میکردند و با دلخوشی و صمیمیت با هم غذا می_خوردند. 47 خدا را حمد می_کردند و مورد احترام همۀ مردم بودند و خداوند هر روز کسانی را که نجات می_یافتند، به جمع ایشان می_افزود.
1 یکروز در ساعت سه بعد از ظهر که وقت دعا بود، پِترُس و یوحنا به عبادتگاه می_رفتند. 2 در آنجا مردی شل مادرزاد بود که هر روز او را در پیش دروازۀ عبادتگاه، که به «دروازۀ زیبا» معروف بود، می_گذاشتند تا از کسانیکه به درون عبادتگاه می_رفتند صدقه بگیرد. 3 وقتی پِترُس و یوحنا را دید که به عبادتگاه میروند تقاضای صدقه کرد. 4 اما پِترُس و یوحنا طرف او دیدند و پِترُس به او گفت: «به ما نگاه کن.» 5 او به خیال اینکه چیزی از آنها خواهد گرفت با چشمانی پُر توقع طرف ایشان دید. 6 اما پِترُس گفت: «من طلا و نقره ندارم، اما آنچه دارم به تو می_دهم. به نام عیسی_مسیح ناصری به تو امر میکنم: برخیز و راه برو.» 7 آنگاه پِترُس دست راستش را گرفت و او را از زمین بلند کرد. فوراً پاها و بند پاهای او قوت گرفتند. 8 او از جا پرید، روی پاهای خود ایستاد و در راه رفتن شد و جست و خیز_کنان و خدا را حمد_گویان همراه ایشان داخل عبادتگاه شد. 9 همه مردم او را روان و حمد_گویان دیدند 10 و وقتی فهمیدند که او همان کسی است که قبلاً در پیش «دروازۀ زیبا» می_نشست و صدقه می_گرفت، از آنچه بر او واقع شده بود غرق تعجب و حیرت شدند. 11 در حالیکه او به پِترُس و یوحنا چسپیده بود و از آنها جدا نمی_شد، جمیع مردم با حیرت در ایوان سلیمان بطرف آنها دویدند. 12 وقتی پِترُس دید که مردم می_آیند گفت: «ای اسرائیلی ها چرا از دیدن این امر تعجب می_کنید؟ چرا طرف ما می_بینید؟ خیال می_کنید که ما این شخص را با تقوی و نیروی خود شفا داده_ایم؟ 13 خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بندۀ خود عیسی را به جلال رسانیده است. بلی، شما عیسی را به مرگ تسلیم نمودید و در حضور پیلاطُس او را رد کردید در حالیکه پیلاطُس تصمیم گرفته بود او را آزاد کند. 14 شما بودید که قدوس خدا یعنی آن مرد عادل را انکار کردید و آزادی یکنفر قاتل را خواستار شدید 15 و به این طریق آن سرچشمۀ زندگی را کشتید، اما خدا او را پس از مرگ زنده کرد و ما شاهد این واقعه هستیم. 16 قدرت نام عیسی این شخص را که می_بیند و می_شناسید نیرو بخشیده است. بوسیلۀ ایمان به نام او اینکار انجام شده است. بلی، در حضور جمیع شما ایمان به عیسی او را سالم و تندرست ساخته است. 17 و اما ای برادران، می_دانم که شما مثل حکمرانان خود این کار را از روی غفلت انجام دادید. 18 ولی خدا به این طریق به آن پیشگویی_هائی که مدتها پیش بوسیله جمیع انبیای خود فرموده بود که مسیح او می_آید تا رنج و آزار ببیند، تحقق بخشید. 19 پس توبه کنید و به سوی خدا بازگشت نمائید تا گناهان شما محو گردد. 20 و زمان تجدید زندگی از پیشگاه خداوند فرا رسد و خدا، عیسی یعنی آن مسیح وعده شده را که از پیش برای تان برگزیده بود بفرستد. 21 همانطور که خدا به وسیلۀ انبیای مقدس خود از مدتها پیش اعلام نموده، او باید تا زمانی که همه چیز تازه و نو شود در آسمان بماند. 22 موسی فرمود: «خداوند، خدای شما نبی_ای مانند من برای شما از میان برادران شما بر_می_انگیزد، به آنچه او به شما می_گوید گوش دهید. 23 و هر کس از اطاعت آن نبی سر باز زند از جمع اسرائیلی ها ریشه_کن شود.» 24 و همچنین تمام انبیاء از سموئیل به بعد یک صدا زمان حاضر را پیشگویی می_کردند. 25 شما فرزندان انبیاء هستید و به این سبب در آن پیمانی که خدا با اجداد شما بست حصه دارید چنانکه خدا به ابراهیم فرمود: «از نسل تو تمام اقوام روی زمین برکت خواهند یافت.» 26 هنگامیکه خدا بنده خود عیسی را مقرر کرد او را قبل از همه پیش شما فرستاد تا شما را از راه_های شرارت_آمیز تان برگرداند و به این وسیله شما را برکت دهد.»
1 هنوز سخن ایشان با قوم به پایان نرسیده بود که کاهنان همراه فرمانده محافظین عبادتگاه و پیروان فرقۀ صدوقی بر سر آنها ریختند. 2 آنها از اینکه شاگردان، قوم را تعلیم می_دادند و به اتکاء رستاخیز عیسی، رستاخیز مردگان را اعلام می_کردند، سخت ناراحت شده بودند. 3 پس پِترُس و یوحنا را گرفتند و چون شام بود تا روز بعد ایشان را در زندان نگه داشتند، 4 اما بسیاری از کسانیکه آن پیام را شنیده بودند ایمان آوردند و تعداد مردان ایشان تقریباً به پنج هزار نفر رسید. 5 روز بعد، رهبران یهود و بزرگان و علمای دین در اورشلیم جلسه_ای تشکیل دادند. 6 حناس کاهن_اعظم و قیافا و یوحنا و اسکندر و همه اعضای خانواده کاهن_اعظم حضور داشتند. 7 رسولان را خواستند و از آنها سؤال نمودند: «با چه قدرت و به چه نامی اینکار را کرده اید؟» 8 پِترُس پُر از روح_القدس جواب داد: «ای سران قوم و ای بزرگان اسرائیل، 9 اگر امروز به خاطر عمل نیکویی که در مورد یک مرد ناتوان انجام شد از ما بازپرسی می_کنید و می_خواهید بدانید که او به چه وسیله شفا یافت، 10 همۀ شما و همۀ قوم اسرائیل بدانند که به نام عیسی_مسیح ناصری که شما او را روی صلیب کشتید و خدا او را زنده گردانید، بلی بنام او امروز در حضور همۀ شما این مرد قوی و تندرست ایستاده است. 11 این همان سنگی است که شما بنایان آنرا خوار شمردید و رد کردید، ولی اکنون سنگ اصلی بنا شده است. 12 در هیچکس دیگر، رستگاری نیست و در زیر آسمان هیچ نامی جز نام عیسی به مردم عطا نشده است تا به وسیلۀ آن نجات یابیم.» 13 وقتی آنها جسارت پِترُس و یوحنا را مشاهده کردند و فهمیدند که مردان درس نخوانده و معمولی هستند متعجب شدند و دانستند که از یاران عیسی بوده_اند. 14 وقتی شخص شفا یافته را همراه پِترُس و یوحنا دیدند نتوانستند گفتار آنها را رد کنند. 15 پس به ایشان امر کردند که از شورا بیرون بروند و سپس دربارۀ این موضوع مشغول بحث شدند 16 و گفتند: «با این مردان چه کنیم؟ چون همه ساکنان اورشلیم می_دانند که معجزه_ای چشمگیر بوسیلۀ ایشان انجام شده است و ما نمی_توانیم منکر آن بشویم. 17 اما برای اینکه این جریان در میان قوم بیش از این شایع نشود به آن_ها اخطار کنیم که دیگر دربارۀ عیسی با کسی سخن نگویند.» 18 آنگاه آنها را خواستند و به ایشان اخطار نمودند که به هیچ وجه به نام عیسی چیزی نگویند و تعلیمی ندهند. 19 پِترُس و یوحنا در جواب گفتند: «خود تان قضاوت کنید: در نظر خدا چه چیز درست است؟ از خدا اطاعت کنیم یا از شما؟ 20 اما ما نمی_توانیم از گفتن آنچه دیده_ایم و شنیده_ایم، دست برداریم.» 21 آنها پِترُس و یوحنا را پس از تهدید بسیار رخصت دادند، زیرا راهی نیافتند تا ایشان را جزا بدهند از آنرو که همه خدا را برای آنچه واقع شده بود، حمد می_گفتند. 22 مردی که این معجزۀ شفا در مورد او انجام شده بود بیش از چهل ساله بود. 23 وقتیکه این دو شاگرد از آنجا رخصت شدند پیش دوستان خود پس رفتند و چیزهایی را که سران کاهنان و بزرگان به آنها گفته بودند باز_گفتند. 24 وقتی آنها باخبر شدند، همه با یکدل به درگاه خدا دعا کردند و گفتند: «ای پروردگار، خالق آسمان و زمین و دریا و آنچه در آن_ها است، 25 تو بوسیله روح_القدس از زبان پدر ما داود بنده خود فرمودی: «چرا مردم جهان شورش می_کنند و قوم_ها به باطل می_اندیشند. 26 پادشاهان دنیا بر_می_خیزند و حکمرانان ایشان جمع می_شوند، بر ضد خداوند و بر ضد مسیح او.» 27 در واقع در همین شهر برضد بندۀ مقدس تو عیسی که تو مقرر فرمودی جمع شدند. هیرودیس و پنطیوس پیلاطُس، با غیر_یهودیان و قوم اسرائیل دست به دست هم دادند 28 و همه اعمالی را که تو با قدرت و ارادۀ خود از پیش مقرر فرموده بودی به انجام رسانیدند. 29 اکنون ای خداوند تهدیدات آنها را ملاحظه فرما و بندگانت را توانا گردان تا پیام تو را با شهامت بیان کنند. 30 دست خود را به جهت شفا دادن و جاری ساختن نشانی_ها و معجزاتی که به نام بندۀ مقدس تو عیسی انجام می_گیرد دراز کن.» 31 هنگامی که دعای شان به پایان رسید ساختمان محل اجتماع آنها به لرزه درآمد و همه از روح_القدس پُر گشتند و کلام خدا را با شهامت بیان می_کردند. 32 همۀ مؤمنان از دل و جان همدست شده بودند و هیچکس دارایی خود را از خود نمی_دانست بلکه همه در اموال یکدیگر شریک بودند. 33 رسولان به رستاخیز عیسی خداوند با قدرتی زیاد شهادت می_دادند و خدا برکت فراوانی به آن_ها عطا می_فرمود. 34 هیچ کس در میان ایشان محتاج نبود زیرا هر کس زمینی یا خانه_ای داشت آنرا می_فروخت، پولش را می_آورد 35 و در اختیار رسولان میگذاشت و به این ترتیب بین محتاجان به نسبت احتیاج شان تقسیم میشد. 36 مثلاً یوسف که رسولان او را برنابا یعنی تشویق کننده می_نامیدند و از قبیله لاوی و اهل قبرس بود 37 زمینی داشت، آنرا فروخت و پولش را در اختیار رسولان گذاشت.
1 اما شخصی به نام حنانیا با همسر خود سفیره قطعه زمینی را فروخت 2 و با اطلاع زن خود مبلغی از پول آن را نگهداشت و بقیه را آورد و در اختیار رسولان نهاد. 3 پِترُس گفت: «ای حنانیا، چرا اینطور تسلیم شیطان شدی تا او تو را وادار کند به روح_القدس دروغ بگویی و مقداری از پول زمینت را نگاهداری؟ آیا وقتی آنرا داشتی مال خودت نبود؟ 4 آیا وقتی آنرا فروختی باز هم در اختیار خودت نبود؟ چطور شد که فکر چنین کاری کردی؟ تو نه به انسان بلکه به خدا دروغ گفته_ای.» 5 همینکه حنانیا این سخنان را شنید به زمین افتاد و جان سپرد و همه آنانی_که این را شنیدند بسیار ترسیدند. 6 آنگاه جوانان آمدند و او را کفن کرده بخاک سپردند. 7 پس از سه ساعت همسرش بدون اینکه از جریان آگاه باشد داخل شد. 8 پِترُس از او پرسید: «بگو ببینم آیا زمین را به همین مبلغ فروختید؟» زن گفت: «بلی به همین مبلغ.» 9 پِترُس به او گفت: «چرا هر دو همدست شدید که روح خداوند را بیازمائید؟ کسانی که شوهرت را دفن کردند هم اکنون در آستانۀ دروازه هستند و تو را هم خواهند برد.» 10 در همان لحظه او پیش پاهای پِترُس افتاد و جان داد. جوانان که داخل شدند او را مرده یافتند و جسدش را بردند و پهلوی شوهرش دفن کردند. 11 بر همه کلیسا و کسانی که این را شنیدند ترس شدید افتاد. 12 رسولان عجایب و معجزات بیشماری در میان قوم انجام می_دادند و با یکدل در رواق سلیمان جمع می_شدند. 13 هیچکس خارج از جمع خود شان جرأت نمی_کرد با آنها همنشین شود، اما مردم عموماً از ایشان تعریف می_کردند. 14 ولی بیش از پیش مردان و زنان بسیاری به خداوند ایمان آوردند و به ایشان پیوستند. 15 کار به جایی رسید که مردم، بیماران خود را در کوچه_ها می_آوردند و آنها را بر بستر و تشک می_خوابانیدند تا وقتیکه پِترُس از آنجا میگذشت کم از کم سایه او بر بعضی از آنها بیفتد. 16 عده زیادی از شهرهای اطراف اورشلیم آمدند و بیماران و کسانی را که گرفتار ارواح ناپاک بودند آورده و همه شفا یافتند. 17 در این هنگام کاهن_اعظم و دستیاران او یعنی فرقۀ صدوقی از روی بدبینی اقداماتی به عمل آوردند: 18 آن_ها رسولان را گرفتند و به زندان عمومی انداختند، 19 اما همان شب فرشتۀ خداوند درهای زندان را باز کرد و آنها را بیرون برد و به ایشان گفت: 20 «بروید و در عبادتگاه بایستید و در مورد این زندگی نو با همه صحبت کنید.» 21 پس آنها این را شنیدند و به آن عمل کردند و صبح وقت به عبادتگاه رفته به تعلیم پرداختند. کاهن_اعظم و دستیاران او، اعضای شورا و بزرگان اسرائیل را خواسته جلسه_ای تشکیل دادند و کسانی را فرستادند تا رسولان را از زندان بیاورند. 22 وقتی مأموران داخل زندان شدند آنها را نیافتند. پس بازگشتند و گزارش داده گفتند: 23 «ما دیدیم که درهای زندان کاملاً بسته بود و نگهبانان در پیش دروازه_ها سر خدمت حاضر بودند؛ ولی وقتی در را باز کردیم هیچکس را نیافتیم.» 24 هنگامیکه فرماندۀ محافظین عبادتگاه و سران کاهنان این را شنیدند، حیران ماندند که رسولان چه شدند و عاقبت کار چه خواهد شد. 25 در این هنگام شخصی پیش آمد و گفت: «زندانیان شما در عبادتگاه ایستاده_اند و قوم را تعلیم می_دهند.» 26 پس فرمانده با محافظین عبادتگاه رفت و آنها را آورد، البته بدون اِعمال زور زیرا می_ترسیدند که قوم آنها را سنگسار کنند. 27 رسولان را آوردند و در برابر شورا به پا داشتند و کاهن_اعظم تحقیقات را چنین آغاز کرده گفت: 28 «مگر ما به تکرار به شما نگفتیم که دیگر به این نام تعلیم ندهید؟ اما شما برخلاف امر ما اورشلیم را با تعلیمات خود پُر کرده_اید و می_کوشید که خون این شخص را به گردن ما بیندازید.» 29 پِترُس و رسولان جواب دادند: «از خدا باید اطاعت کرد، نه از انسان. 30 خدای پدران ما همان عیسی را که شما مصلوب کرده و کشتید زنده گردانید 31 و به عنوان سرور و نجات_دهنده با سرافرازی در سَمت راست خود نشانید تا فرصت توبه و آمرزش گناهان را به بنی_اسرائیل عطا فرماید 32 و ما شاهدان این امور هستیم یعنی ما و روح_القدس که خدا به مُطیعان خود بخشیده است.» 33 هنگامیکه این را شنیدند چنان خشمگین شدند که تصمیم گرفتند آنها را بکشند. 34 اما شخصی از فرقۀ فریسی به نام غمالائیل که استاد شریعت و پیش همه مردم محترم بود در مجلس به پا خاست و امر کرد که رسولان را مدتی بیرون برند. 35 سپس به حاضران گفت: «ای اسرائیلی ها متوجه باشید که با اینها چه می_کنید. 36 چند وقت پیش شخصی به نام تِیوداس برخاست و با این ادعا که شخص مهمی است، تقریباً چهارصد نفر را دور خود جمع کرد. اما او بقتل رسید و همه پیروانش از هم پاشیده شدند و تمام نقشه_های او نقش بر آب شد. 37 یهودای جلیلی هم در زمان سرشماری برخاست و گروهی را بدنبال خود کشید، اما او هم از بین رفت و پیروانش پراگنده شدند. 38 و امروز این را به شما میگویم که با این افراد کاری نداشته باشید. آن_ها را به حال خود بگذارید، زیرا اگر نقشه و کاری که دارند از انسان باشد، به ثمر نخواهد رسید. 39 اما اگر از خدا باشد شما نمی_توانید آن_ها را شکست دهید. چون در این صورت شما هم جزء کسانی خواهید شد که با خدا ستیزه می_کنند.» 40 آنها به نصیحت او گوش دادند. رسولان را خواستند و پس از آنکه آن_ها را با دُره زدند، به آنها اخطار کردند که از سخن گفتن به نام عیسی دست بردارند. سپس آن_ها را آزاد کردند. 41 پس رسولان چون خدا آنها را شایسته دانسته بود که بخاطر نام عیسی بی_حرمتی ببینند، خوشحالی کنان از حضور شورا بیرون رفتند. 42 و همه روزه در عبادتگاه و در خانه_ها به تعلیم و اعلام این مژده که عیسی، مسیح وعده شده است، ادامه دادند.
1 در آن ایام که تعداد شاگردان زیادتر می_شد، یهودیان یونانی زبان از یهودیان عبرانی زبان شکایت کردند که در تقسیم خوراک روزانه، بیوه_زنان یونانی زبان از نظر دور می_مانند. 2 پس آن دوازده رسول کلیه شاگردان را خواستند و گفتند: «شایسته نیست ما بخاطر رسانیدن غذا به دیگران از اعلام کلام خدا غافل بمانیم. 3 پس ای برادران، از میان خود تان هفت نفر از مردان نیک نام و پُر از روح_القدس و با حکمت را انتخاب کنید تا آنها را مأمور انجام این وظیفه بنمائیم 4 و اما ما وقت خود را صرف دعا و تعلیم کلام خدا خواهیم نمود.» 5 این پیشنهاد مورد قبول تمام حاضران در مجلس واقع شد و استیفان مردی پُر از ایمان و روح_القدس و فیلیپُس و پروکُروس و نیکانور و تیمون و پَرمیناس و نیکولاوس را که قبلاً به دین یهود گرویده و اهل انطاکیه بود برگزیدند. 6 این عده به رسولان معرفی شدند و رسولان دست بر سر آنها گذارده برای آن_ها دعا کردند. 7 پیام خدا پیوسته در حال انتشار بود و در اورشلیم تعداد پیروان بسیار افزایش یافت و بسیاری از کاهنان نیز ایمان به مسیح را پذیرفتند. 8 استیفان پُر از فیض و قدرت، به انجام معجزات و آیات عظیم در میان قوم یهود پرداخت. 9 تعدادی از اعضای کنیسه_ای بنام کنیسه «آزادگان» مرکب از قیروانی ها و اسکندریان و همچنین اهالی قیلیقیه و ایالت آسیا پیش آمدند و با استیفان به مباحثه پرداختند. 10 اما استیفان چنان با حکمت و قدرت روح سخن می_گفت که آن_ها نتوانستند در برابرش ایستادگی نمایند. 11 بنابراین چند نفر را وادار کردند که بگویند: «ما شنیدیم که استیفان نسبت به موسی و خدا سخنان کفرآمیز می_گفت.» 12 و به این ترتیب آن_ها مردم و بزرگان و علمای دین را تحریک کردند و بر استیفان هجوم آوردند و او را دستگیر نموده پیش شورا بردند 13 و چند نفر شاهد دروغی را آوردند و آنها گفتند: «این شخص همیشه بر خلاف این مکان مقدس و شریعت موسی سخن می_گوید، 14 زیرا ما با گوش خود شنیدیم که او می گفت عیسی ناصری این مکان را خراب می_کند و سنت_هایی را که موسی به ما سپرده است تغییر خواهد داد.» 15 در این هنگام همۀ اعضای شورا که طرف استیفان می_دیدند، دیدند که صورت او مانند صورت یک فرشته می_درخشید.
1 آنگاه کاهن_اعظم پرسید: «آیا اینها راست می_گویند؟» 2 استیفان جواب داد: «ای برادران و ای پدران، توجه بفرمائید، خدای پُر جلال به پدر ما ابراهیم در وقتی که در بین_النهرین سکونت داشت، یعنی پیش از مهاجرت به حَران ظاهر شد 3 و به او فرمود: «وطن خود و خویشاوندانت را ترک کن و به سرزمینی که به تو نشان می_دهم برو.» 4 پس به این ترتیب از زمین کلدانیان رفت و مدتی در حَران ماند و پس از مرگ پدرش خدا او را از آنجا به سرزمینی که امروز شما در آن سکونت دارید آورد. 5 خدا حتی یک وجب از آن سرزمین را به ابراهیم نداد. اما در همان وقت که او هنوز اولاد نداشت به او قول داد، که او و بعد از او اولاده_اش را مالک آن زمین بگرداند. 6 پس خدا به این طریق به ابراهیم فرمود که: «اولادۀ او مانند بیگانگان در یک سرزمین بیگانه زندگی خواهند کرد و مدت چهارصد سال در بندگی و ظلم بسر خواهند برد.» 7 و خدا فرمود: «اما من از آن ملتی که قوم من بردگان آن_ها خواهند شد باز خواست خواهم کرد و بعد از آن آنها آزاد خواهند شد و مرا در همین مکان عبادت خواهند کرد.» 8 در همین زمان خدا سنت را به عنوان نشانۀ پیمان خود به ابراهیم عطا کرد و به این ترتیب پس از تولد اسحاق او را در روز هشتم سنت کرد و اسحاق، یعقوب را سنت کرد و یعقوب، دوازده پسر خود را که بعد_ها هر کدام پدر یک طایفۀ اسرائیل شد. 9 فرزندان یعقوب از روی بدبینی یوسف را به بردگی در مصر فروختند، اما خدا با او بود 10 و او را از تمام زحماتش رهانید و به او توفیق و حکمت عطا فرمود به طوریکه مورد پسند فرعون فرمانروای مصر واقع شد و یوسف فرمانروای سرزمین مصر و دربار سلطنتی گردید. 11 در این هنگام در سرتاسر مصر و کنعان قحطی_ای پدید آمد که باعث مصیبت بزرگی شد، به حدی که اجداد ما چیزی برای خوردن نیافتند. 12 وقتی یعقوب باخبر شد که در مصر غله پیدا می_شود، پدران ما را برای اولین بار به آنجا فرستاد. 13 در سفر دوم یوسف خود را به برادرانش شناسانید و فرعون از اصل و نسب یوسف با_خبر شد. 14 یوسف پدر خود یعقوب و تمام وابستگانش را که جمعاً هفتاد و پنج نفر بودند به مصر دعوت کرد 15 و به این ترتیب یعقوب به مصر قدم نهاد. عمر یعقوب و اجداد ما در آنجا بسر رسید 16 و اجساد آنها را به شکیم بردند و در مقبره_ای که ابراهیم از فرزند حمور به مبلغی خریده بود به خاک سپردند. 17 و چون وقت آن نزدیک می_شد که خدا به وعده_ای که به ابراهیم داده بود عمل کند قوم ما در سرزمین مصر رشد کرد و تعداد آن افزایش یافت. 18 بالاخره پادشاه دیگری که یوسف را نمی_شناخت به پادشاهی مصر رسید 19 و با اجداد ما با نیرنگ رفتار کرد و بر آنها ظلم بسیار روا داشت به حدی که ایشان را مجبور ساخت که نوزادان خود را سر راه بگذارند تا بمیرند. 20 در چنین روزگاری موسی که کودکی بسیار زیبا بود، به دنیا آمد. او مدت سه ماه در خانه پدر پرورش یافت 21 و وقتی او را سر راه گذاشتند دختر فرعون او را برداشت و همچون پسر خود تربیت نمود. 22 به این ترتیب موسی در تمام فرهنگ و معارف مصر تسلط یافت و در گفتار و کردار استعداد مخصوصی از خود نشان داد. 23 همینکه موسی چهل ساله شد به فکرش رسید که به دیدن برادران اسرائیلی خود برود 24 و چون دید که مرد مصری با یکی از آنها بدرفتاری می_کرد، به حمایت آن اسرائیلی برخاست و آن تجاوز_کار مصری را به سزای عملش رسانید و او را کشت. 25 موسی گمان می_کرد که هم نژادانش خواهند فهمید که خدا او را وسیلۀ نجات آنها قرار داده است، اما آنها نفهمیدند. 26 فردای آنروز به دو نفر اسرائیلی که با هم جنگ می_کردند رسید و برای رفع اختلاف شان چنین گفت: «ای دوستان، شما برادر یکدیگرید. چرا با هم بدرفتاری می_کنید؟» 27 مرد گناهکار او را عقب زد و گفت: «چه کسی تو را حاکم و قاضی ما ساخته است؟ 28 میخواهی مرا هم مثل آن مصری که دیروز کشتی بکشی؟» 29 موسی وقتی این جواب را شنید از آن سرزمین گریخت و در سرزمین مدیان آواره گشت و در آنجا صاحب دو پسر شد. 30 پس از آنکه چهل سال سپری شد فرشته_ای در بیابان_های اطراف کوه سینا در بوته_ای سوزان به موسی ظاهر شد. 31 موسی از دیدن آن منظره غرق حیرت گشت و هنگامی که نزدیک آمد تا بهتر ببیند، صدای خداوند به گوشش رسید که می_گفت: 32 «من خدای پدران تو، خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستم.» موسی ترسید و جرأت دیدن نداشت. 33 سپس خداوند فرمود: «بوتهایت را بکش چون در مکان مقدسی ایستاده_ای. 34 البته آن ظلمی را که در مصر نسبت به قوم من می_شود دیده و آه و ناله_های شان را شنیده_ام و برای نجات آنها آمده_ام، برخیز ترا به مصر می_فرستم.» 35 بلی، همان موسی را که آنها رد کرده و به او گفته بودند: «چه کسی ترا حاکم و قاضی ما ساخته است؟» خدا به وسیلۀ فرشته_ای که در بوته به او ظاهر شد حکمران و رهاننده گردانید. 36 این موسی بود که با انجام معجزات و عجایب در مصر و در راه بحیرۀ احمر، اسرائیلی ها را به خارج از مصر هدایت کرد و مدت چهل سال در بیابان عهده_دار رهبری آنها بود. 37 باز هم موسی بود که به اسرائیلی ها فرمود: «خدا از میان برادران شما پیامبری مانند من برای تان بر_می_انگیزد.» 38 و او بود که در اجتماع بنی_اسرائیل در بیابان حضور داشت و با فرشته در کوه سینا و با اجداد ما صحبت کرد و پیام زندۀ خدا را دریافت نمود تا آنرا به ما نیز برساند. 39 اما پدران ما رهبری او را نپذیرفتند و دست رد بر سینه_اش زدند و آرزو داشتند به مصر برگردند 40 و از هارون خواستند برای ایشان خدایانی بسازد که پیشاپیش آنها بروند و گفتند: «ما نمی_دانیم بر سر این موسی که ما را از مصر بیرون آورد، چه آمده است.» 41 و در آن ایام گوساله_ای ساختند و در برابر آن بت، قربانی_های بسیار کردند و به افتخار ساخته و پرداخته دست خود جشنی برپا نمودند، 42 لیکن خدا از آنها روی_گردان شد و ایشان را به پرستش ستارگان آسمانی واگذاشت. همانطور که در نوشته_های پیغمبران آمده است: «ای خاندان اسرائیل آیا طی این چهل سال برای من در بیابان قربانی کرده_اید یا هدیه_ای تقدیم داشته_اید؟ 43 نخیر، بلکه شما خیمۀ مَلوک و پیکرۀ ستارۀ خدای خود رمغان را با خود می_بردید، آن_ها بت_هایی بودند که برای پرستش ساخته بودید، پس شما را به آن سوی بابِل تبعید خواهم کرد.» 44 اجداد ما در بیابان خیمۀ شهادت داشتند و این خیمه همان چیزی است که خدا به موسی امر کرد که مطابق آن نمونه_ای که قبلاً دیده بود بسازد. 45 پدران ما در نسل بعد در آن وقت که زمین کنعان را گرفته بودند، یعنی وقتی خدا اقوام دیگر را از سر راه شان بر_می_داشت، آن خیمه را به همراهی یوشع با خود آوردند و تا زمان داود آن خیمه در آنجا ماند. 46 داود مورد لطف خدا واقع شد و تقاضا نمود که به او اجازه داده شود خانه_ای برای خدای یعقوب بسازد. 47 ولی این سلیمان بود که خانه_ای برای خدا ساخت. 48 اما خدای متعال در خانه_های ساختۀ دست بشر ساکن نمی_شود. چنانکه پیغمبر گفته است: خداوند می_فرماید: 49 «آسمان تخت شاهی من و زمین پای_انداز من است. برای من چه خانه_ای خواهید ساخت؟ 50 استراحتگاه من کجاست؟ آیا دست خود من جمیع این چیز_ها را نساخته است؟» 51 ای قوم گردنکش، ای کسانی که دلها و گوش_های تان ختنه_ناشده است! شما هم مثل اجداد خود همیشه بر ضد روح_القدس مقاومت می_کنید. 52 کدام نبی_ای از دست اجداد شما جفا ندید؟ آنها کسانی را که دربارۀ آمدن آن یکتای صادق پیشگویی می_کردند کشتند، و در زمان ما، شما به خود او خیانت کردید و او را به قتل رساندید. 53 بلی، شما شریعت را که توسط فرشتگان به شما رسید قبول کردید اما از اطاعت آن دوری نمودید.» 54 اعضای شورا از شنیدن این سخنان چنان به خشم آمدند که دندانهای خود را به هم می_سائیدند. 55 اما استیفان پُر از روح_القدس، به آسمان چشم دوخت و جلال خدا و عیسی را که در دست راست خدا ایستاده بود دید 56 و گفت: «ببینید من هم اکنون آسمان را باز شده و پسر انسان را در دست راست خدا ایستاده می_بینم.» 57 در این هنگام فریاد بلندی از حاضران برخاست. آن_ها گوشهای خود را گرفتند و به سوی او حمله کردند، 58 و او را از شهر بیرون برده، سنگسار نمودند. کسانی که بر ضد او شهادت داده بودند لباسهای خود را پیش پای جوانی به نام شائول گذاشتند. 59 وقتی استیفان را سنگسار می_کردند او با فریاد گفت: «ای عیسی، ای خداوند روح مرا بپذیر.» 60 سپس به زانو افتاد و با صدای بلند گفت: «خداوندا، این گناه را به حساب ایشان نگذار.» این را گفت و جان سپرد.
1 شائول جزء کسانی بود که با قتل استیفان موافقت کرده بودند. در همان روز جفای سختی به کلیسای اورشلیم شروع شد و همۀ ایمانداران به جز رسولان به نواحی یهودیه و سامره پراگنده شدند. 2 گروهی از کسان خدا_ترس جسد استیفان را به خاک سپردند و ماتم بزرگی برای او گرفتند. 3 شائول کوشش می_کرد که بنیاد کلیسا را براندازد. او خانه به خانه میگشت و زنان و مردان را بیرون می_کشید و به زندان می_انداخت. 4 و اما آنانی که پراگنده شده بودند به هر جا که می_رفتند پیام خدا را اعلام می_کردند. 5 فیلیپُس داخل شهری از سامره شد و در آنجا به اعلام نام مسیح پرداخت 6 و مردم یک_دل و با اشتیاق به سخنان او گوش می_دادند و معجزاتی را که انجام می_داد، می_دیدند. 7 ارواح ناپاک با فریاد از مبتلایان بسیار خارج می_شدند و عده زیادی از شلان و لنگان شفا می_یافتند 8 و در آن شهر خوشی بزرگ برپا شد. 9 مردی شمعون نام در آن شهر زندگی می_کرد که برای مدتی سامریان را فریفته اعمال جادوگرانه خود کرده و می_گفت شخص بزرگی است. 10 همۀ آنها از بزرگ و کوچک با توجه کامل به او گوش می_دادند و می_گفتند: «این شخص مظهر قدرت همان خدائی است که قدرت بزرگ نام دارد.» 11 آن_ها احترام زیادی به او می_گذاشتند زیرا او سالهای سال با جادوگری آن_ها را افسون کرده بود. 12 اما وقتی به مژدۀ فیلیپُس دربارۀ پادشاهی خدا و نام عیسی_مسیح ایمان آوردند مردان و زنان تعمید یافتند. 13 حتی خود شمعون نیز ایمان آورد و تعمید گرفت و پس از آن دیگر از فیلیپُس دور نشد و وقتی عجایب و معجزاتی را که به وسیلۀ فیلیپُس بعمل می_آمد می_دید حیران می_شد. 14 همینکه رسولان مقیم اورشلیم با خبر شدند که در سامره هم پیام خدا با استقبال روبرو شده است، پِترُس و یوحنا را پیش آنها فرستادند. 15 وقتی آن_ها به آنجا رسیدند برای ایمانداران دعا کردند تا روح_القدس را بیابند، 16 زیرا آن_ها فقط به نام عیسی خداوند تعمید گرفته بودند و تا آن زمان روح خداوند بر آنها نازل نشده بود 17 بنابراین پِترُس و یوحنا دست برسر آنها نهادند و آنها روح_القدس را یافتند. 18 وقتی شمعون دید که با دستگذاری رسولان روح_القدس عطا می_شود، پول_های خود را پیش پِترُس و یوحنا آورد 19 و گفت: «همان قدرت را به من هم لطف کنید تا بر هر که دست بگذارم روح_القدس را بیابد.» 20 پِترُس جواب داد: «پولت با خودت هلاک شود، چون گمان کرده_ای که بخشش رایگان خدا را با پول می_توان خرید. 21 تو از این بابت هیچ نصیبی نداری زیرا دل تو پیش خدا ناراست است. 22 از این شرارت توبه کن و از خداوند بخواه تا شاید تو را برای داشتن چنین فکری ببخشد. 23 من می_بینم که زندگی تو تلخ و زهرآگین است و در زنجیرهای شرارت گرفتاری.» 24 شمعون در جواب خواهش کرده گفت: «برای من به درگاه خداوند دعا کنید تا هیچیک از چیزهایی را که دربارۀ من گفتید عملی نشود.» 25 پس از آنکه پِترُس و یوحنا شهادت_های خود را دادند و پیغام خداوند را اعلام کردند، به اورشلیم بازگشتند و در بین راه مژدۀ نجات را به بسیاری از دهکده_های سامره رسانیدند. 26 فرشته خداوند به فیلیپُس گفت: «برخیز به طرف جنوب به آن جاده_ای که از اورشلیم به غزه میرود برو.» (این جاده یک راه بیابانی است.) 27 او برخاست و به طرف آنجا حرکت کرد. یک خواجه_سرای حبشی که در دربار ملکۀ حبشه به نام کَنداکِه مقام مهمی داشت و خزانه_دار او بود برای عبادت به اورشلیم آمده بود. 28 در این هنگام در راه بازگشت به وطن در گادی_ای نشسته بود و کتاب اشعیای نبی را می_خواند. 29 روح خدا به فیلیپُس گفت: «نزدیک برو و خود را به آن گادی برسان.» 30 پس فیلیپُس به سوی آن دوید و شنید که او کتاب اشعیا را می_خواند و پرسید: «آیا آنچه می_خوانی می_فهمی؟» 31 او جواب داد: «تا کسی مرا راهنمایی نکند چطور می_توانم آنرا بفهمم؟» او از فیلیپُس خواهش کرد که سوار گادی بشود و پهلوی او بنشیند. 32 آن قسمتی را که می_خواند چنین بود: «او مانند گوسفندی که به کشتارگاه می_برند، یا مثل بره_ای که پیش پشم_چینان زبان باز نمی_کند، کلامی به زبان نیاورد. 33 به این قسم او را حقیر شمردند و حقانیتش را نادیده گرفتند. چه کسی دربارۀ فرزندان او سخن خواهد گفت؟ زیرا زندگی او از روی زمین پایان یافته است.» 34 آن شخص به فیلیپُس گفت: «تمنا دارم به من بگو که پیغمبر در اینجا دربارۀ چه کسی سخن می_گوید، دربارۀ خودش یا کسی دیگر.» 35 آنگاه فیلیپُس آغاز سخن کرد و از همان قسمت کتاب_مقدس شروع کرده مژدۀ عیسی را به او رسانید. 36 همانطور که می_رفتند به آبی رسیدند. خزانه_دار گفت: «ببین، در اینجا آب هست، چه چیزی مانع تعمید گرفتن من است؟» 37 فیلیپُس گفت: «اگر با تمام دل ایمان آوری هیچ مانعی وجود ندارد.» او جواب داد: «من ایمان دارم که عیسی_مسیح، پسر خداست.» 38 باز امر کرد گادی را ایستاده کند. او و فیلیپُس داخل آب رفتند و فیلیپُس او را تعمید داد. 39 وقتی از آب بیرون آمدند روح خداوند ناگهان فیلیپُس را غیب ساخت و آن شخص دیگر او را ندید و خوشی_کنان به راه خود رفت. 40 اما فیلیپُس در اَشدُود دیده شد که در همه شهرهای آن ناحیه می_گشت و خوشخبری می_داد تا سرانجام به قیصریه رسید.
1 شائول از تهدید و کشتن پیروان خداوند به هیچ نحوی دست نمی_کشید. او پیش کاهن_اعظم رفت 2 و تقاضای معرفی نامه_هایی برای کنیسه_های دمشق کرد تا چنانچه مرد یا زنی را از اهل طریقت پیدا کند آن_ها را دستگیر کرده به اورشلیم آورد. 3 شائول هنوز به دمشق نرسیده بود که ناگهان نزدیک شهر نوری از آسمان در اطراف او درخشید. 4 او به زمین افتاد و صدایی شنید که می_گفت: «ای شائول، شائول، چرا بر من جفا می_کنی؟» 5 شائول پرسید: «خداوندا تو کیستی؟» جواب آمد: «من عیسی هستم، همان کسی که تو بر او جفا میکنی، 6 ولی برخیز و به شهر برو و در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنی.» 7 دراین هنگام همسفران شائول خاموش ماندند زیرا اگرچه صدا را می_شنیدند، ولی کسی را نمی_دیدند. 8 پس شائول از زمین برخاست و با اینکه چشمانش باز بود چیزی نمی_دید. دستش را گرفتند و او را به دمشق هدایت کردند. 9 در آنجا سه روز نابینا ماند و چیزی نخورد و ننوشید. 10 یکی از ایمانداران به نام حنانیا در شهر دمشق زندگی می_کرد. خداوند در حالت جذبه و یا رؤیا به او ظاهر شد و فرمود: «ای حنانیا.» او جواب داد: «بلی، ای خداوند، آماده_ام.» 11 خداوند فرمود: «برخیز و به کوچه_ای که آنرا «راست» می_نامند برو و در خانه یهودا سراغ شخصی به نام شائول طرسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است 12 و در حالت رؤیا مردی را دیده است به نام حنانیا که می_آید و بر او دست می_گذارد و بینائی او را باز می_گرداند.» 13 حنانیا عرض کرد: «خداوندا دربارۀ این شخص و آنهمه آزار که او به قوم برگزیدۀ تو در اورشلیم رسانیده است، چیزهایی شنیده_ام 14 و حالا از طرف سران کاهنان اختیار یافته و به اینجا آمده است تا همه کسانی را که به تو روی می_آوردند دستگیر کند.» 15 اما خداوند به او گفت: «برو، زیرا این شخص وسیله_ای است که من انتخاب کرده_ام تا نام مرا به ملتها و پادشاهان آنها و قوم اسرائیل اعلام نماید. 16 خود من به او نشان خواهم داد که چه رنجهای بسیاری بخاطر نام من خواهد کشید.» 17 پس حنانیا رفت، داخل آن خانه شد و دست بر شائول گذاشت و گفت: «ای برادر، ای شائول، خداوند یعنی همان عیسی که بین راه به تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا تو بینائی خود را بازیابی و از روح_القدس پُر گردی.» 18 در همان لحظه چیزی مانند پوستک از چشمان شائول افتاد و بینائی خود را بازیافت و برخاسته تعمید گرفت. 19 بعد از آن غذا خورد و قوت گرفت. شائول مدتی در دمشق با ایمانداران بسر برد 20 و طولی نکشید که در کنیسه_های دمشق بطور آشکار اعلام می_کرد که عیسی، پسر خداست. 21 هر کس سخنان او را می_شنید در حیرت می_افتاد و می_گفت: «مگر این همان کسی نیست که در اورشلیم کسانی که نام عیسی را بر زبان می_آوردند نابود می_کرد؟ و آیا منظور او از آمدن به اینجا فقط این نیست که آنها را بگیرد و به_دست سران کاهنان بسپارد؟» 22 اما قدرت کلام شائول روز به روز بیشتر می_شد و یهودیان دمشق را با دلایل انکار_ناپذیر قانع می_ساخت که عیسی، مسیح وعده شده است. 23 پس از مدتی یهودیان دسیسه ساختند تا او را بقتل برسانند. 24 اما شائول از نیت آنها با خبر شد. یهودیان حتی دروازه_های شهر را شب و روز تحت نظر داشتند تا او را بکشند، 25 ولی شاگردان او شبانه او را در داخل سبدی گذاشتند و از دیوار شهر به پایین فرستادند. 26 وقتی شائول به اورشلیم رسید کوشش نمود با دیگر شاگردان عیسی یکجا شود، اما آنها از او بیم داشتند زیرا قبول نمی_کردند که او واقعاً پیرو عیسی شده باشد. 27 به هر حال برنابا او را گرفت و به حضور رسولان آورد و برای ایشان شرح داد که چگونه او در راه دمشق خداوند را دیده و چطور خداوند با او سخن گفته و به چه ترتیب شائول در دمشق با شجاعت به نام عیسی وعظ کرده است. 28 به این ترتیب شائول در اورشلیم با آنها رفت و آمد پیدا کرد و آشکارا بدون ترس به نام خداوند موعظه می_کرد 29 و با یهودیان یونانی زبان مباحثه و گفتگو می_نمود به طوری که آنها قصد جان او را داشتند. 30 وقتی برادران از این مو ضوع آگاه شدند شائول را به قیصریه رسانیدند و او را روانه ترسوس کردند. 31 به این ترتیب کلیسا در سراسر یهودیه و جلیل و سامره آرامش یافت. در حالیکه آنها در خدا_ترسی و تقویت روح_القدس بسر می_بردند، کلیسا از لحاظ نیرو و تعداد رشد می_کرد. 32 پِترُس از همه جا دیدن می_کرد و یکبار نیز به دیدن ایمانداران مقیم لُده رفت. 33 در آنجا شخصی را به نام اینیاس که به مدت هشت سال شل و بستری بود دید. 34 پِترُس به او گفت: «ای اینیاس، عیسی_مسیح ترا شفا می_بخشد. برخیز و رختخواب خود را جمع کن.» او فوراً از جا برخاست 35 و جمیع ساکنان لُده و دشت شارون او را دیدند و به خداوند روی آوردند. 36 در یافا یکی از ایمانداران که زنی بنام طبیتا بود زندگی می_کرد. (ترجمه یونانی نام او دورکاس به معنی آهو است.) این زن که بسیار نیکوکار و بخشنده بود 37 در این زمان بیمار شد و فوت کرد. او را شستند و در بالاخانه_ای گذاشتند. 38 ایمانداران که شنیده بودند پِترُس در لُده است به سبب نزدیکی لُده به یافا دو نفر را پیش او فرستادند و تقاضا نمودند: «هر چه زودتر خود را به ما برسان.» 39 پِترُس فوراً همرای آنها حرکت کرد و همینکه به آنجا رسید او را به آن بالاخانه بردند. بیوه_زنان گریه_کنان دور او را گرفتند و همه پیراهن_ها و لباسهایی را که دورکاس در زمان حیات خود دوخته بود به او نشان دادند. 40 پِترُس همه آنها را از اطاق بیرون کرد. سپس زانو زد و دعا نمود و رو به جسد کرده گفت: «ای طبیتا برخیز.» او چشمان خود را باز کرد و وقتی پِترُس را دید راست نشست. 41 پِترُس دست خود را به او داد و او را روی پا بلند کرد. سپس مقدسین و بیوه_زنان را صدا زد و او را زنده به ایشان سپرد. 42 این موضوع در سراسر یافا منتشر شد و بسیاری به خداوند ایمان آوردند. 43 پِترُس روزهای زیادی در یافا ماند و با شمعونِ چرمگر زندگی می_کرد.
1 در شهر قیصریه صاحب_منصبی بنام کُرنیلیوس زندگی می_کرد که جزو یک فرقۀ رومی به نام فرقۀ ایتالیائی بود. 2 او مردی بود پرهیزکار و خانواده_ای خدا_ترس داشت و پیوسته به درگاه خدا دعا می_کرد و به بینوایان اسرائیلی صدقه می_داد. 3 این مرد یک روز در حدود ساعت سه بعد از ظهر فرشته خدا را آشکارا در حالت جذبه دید که پیش او آمده گفت: «ای کُرنیلیوس.» 4 کُرنیلیوس با ترس به او چشم دوخت و جواب داد: «خداوندا چه می_فرمایی؟» فرشته گفت: «بدان که دعاها و همه صدقات تو در بالا در پیشگاه خدا مورد قبول و تذکر واقع شده_اند. 5 اکنون کسانی را به یافا بفرست و سراغ شمعون ملقب به پِترُس را بگیر. 6 او نزد شمعونِ چرمگر که در ساحل بحیره منزل دارد، مهمان است.» 7 همینکه فرشته_ای که با او صحبت می_کرد ناپدید شد، کُرنیلیوس دو نفر از نوکران خود و یک عسکر دیندار را که در خدمت او بود خواست و 8 موضوع را تماماً برای آن_ها شرح داد و ایشان را به یافا فرستاد. 9 روز بعد که آنها در راه بودند و تا شهر فاصله کمی داشتند، پِترُس نزدیک ظهر برای دعا به بالای بام رفت. 10 در آنجا گرسنه شد و خواست چیزی بخورد. اما وقتی که برایش غذا آماده می_کردند، حالت جذبه_ای به او دست داد 11 و در آن حال آسمان را باز شده و چیزی مانند یک دسترخوان کلان را دید که از چهار گوشه آویزان شده بود و رو به پائین به طرف زمین می_آمد. 12 در آن انواع چهارپایان و خزندگان و پرندگان وجود داشت. 13 صدائی به گوشش رسید که می_گفت: «ای پِترُس برخیز، ذبح کن و بخور.» 14 پِترُس در جواب گفت: «نخیر ای خداوند، زیرا من هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزده_ام.» 15 بار دوم همان صدا آمد که: «آنچه را خدا پاک کرده است، تو نباید نجس بخوانی.» 16 این موضوع سه بار تکرار شد و آخر آن دسترخوان به آسمان برده شد. 17 در همان وقت که پِترُس از معنی رؤیای خود در مانده بود و کوشش می_کرد آنرا برای خود تجزیه و تحلیل نماید، فرستادگان کُرنیلیوس جستجو_کنان به در خانۀ شمعون رسیدند. 18 و فریاد می_زدند و می_پرسیدند: «آیا شمعونِ ملقب به پِترُس در اینجا مهمان است؟» 19 در حالی که پِترُس دربارۀ این رؤیا تفکر می_کرد، روح خدا به او گفت: «ببین، چند نفر به سراغ تو آمده_اند 20 برخیز، پایئن برو و در رفتن با ایشان تردید نکن، زیرا من آن_ها را فرستاده_ام.» 21 پِترُس پائین رفت و به آنها گفت: «من همان کسی هستم که بدنبال او می_گردید. برای چه آمده_اید؟» 22 آن_ها جواب دادند: «کُرنیلیوسِ صاحب_منصب که شخص نیکوکار و خدا_ترس است و پیش همه یهودیان نیک نام می_باشد، از فرشتۀ مقدسی امر یافت که ما را به اینجا بفرستد و ترا به خانه خود دعوت کند تا به هر پیامی که داری گوش دهد.» 23 پس پِترُس آنها را به خانه آورد و از ایشان پذیرائی نمود. روز بعد با ایشان به راه افتاد و چند نفر از برادران یافایی با آنها همراه بودند. 24 فردای آنروز به قیصریه رسیدند. کُرنیلیوس که از خویشاوندان و دوستان نزدیک خود دعوت کرده بود، چشم به راه ایشان بود. 25 وقتی پِترُس می_خواست داخل خانه شود، کُرنیلیوس پیش رفت و پیش او به خاک افتاد. 26 اما پِترُس او را از زمین بلند کرد و گفت: «برخیز من هم مانند تو انسانم.» 27 سپس با هم، صحبت_کنان داخل خانه شدند. پِترُس در آنجا با عده زیادی روبرو شد 28 و به آنها گفت: «این را بخوبی می_دانید که جایز نیست یک نفر یهودی با بیگانگان معاشرت یا همنشینی نماید. اما خدا به من نشان داده است که من نباید هیچکس را نجس یا ناپاک بدانم. 29 پس وقتی دنبال من فرستادید، بدون چون و چرا آمدم. تنها سؤالی که دارم این است که برای چه به دنبال من فرستادید؟» 30 کُرنیلیوس در جواب گفت: «چهار روز پیش درست در همین وقت یعنی ساعت سه بعد از ظهر من در خانۀ خود به دعا مشغول بودم که ناگاه مردی در لباس نورانی به من ظاهر شد 31 و گفت: «ای کُرنیلیوس، دعاهایت مستجاب شده و صدقاتی که به فقرا می_دهی در پیشگاه خدا منظور شده است. 32 بنا براین کسی را به شهر یافا بفرست و شمعونِ ملقب به پِترُس را به اینجا دعوت کن. او در خانه شمعون چرمگر که در ساحل بحیره واقع است، مهمان است.» 33 پس فوراً این اشخاص را پیش تو فرستادم و تو لطف فرموده به اینجا آمدی. اکنون همۀ ما در حضور خدا گرد آمده_ایم تا به آن چیزهایی که خداوند به تو امر کرده است گوش دهیم.» 34 پس پِترُس سخنان خود را شروع کرده گفت: «من به این حقیقت پی برده_ام که خدا بین انسانها فرقی نمی_گذارد 35 و هر کس از هر ملت که خدا_ترس و نیکوکار باشد، مقبول خداست. 36 خدا پیام خود را به قوم اسرائیل فرستاد و به این طریق مژدۀ صلح و سلامتی را به وسیلۀ عیسی_مسیح که خداوند همه است، ابلاغ فرمود. 37 شما خود تان از اتفاق بزرگی که در سرتاسر یهودیه روی داد، با_خبر هستید و می_دانید همۀ این چیز_ها بعد از اعلام تعمید یحیی، از جلیل شروع شد. 38 خدا، عیسی ناصری را با روح_القدس و قدرت خود مسح کرد و می_دانید چگونه عیسی به همه جا می_رفت و اعمال نیک انجام می_داد و همه کسانی را که در بندگی شیطان به سر می_بردند رهایی می_بخشید زیرا خدا با او بود. 39 ما شاهدان همۀ آن اعمالی هستیم که او در سرزمین یهودیان و در اورشلیم انجام داد. آنها او را به صلیب میخکوب کرده کشتند. 40 اما خدا در روز سوم او را زنده کرد و بسیاری او را دیدند، 41 اما نه همۀ قوم اسرائیل بلکه شاهدانی که خدا قبلاً برگزیده بود، او را دیدند؛ یعنی ما که پس از رستاخیز او با او می_خوردیم و می_نوشیدیم. 42 او به ما فرمان داد که به آن قوم اعلام کنیم و به این حقیقت شهادت دهیم که خدا او را داور زندگان و مردگان قرار داده است. 43 تمام انبیاء به او شهادت می_دهند که هر کسی به او ایمان آورد، به وسیلۀ نام او گناهانش آمرزیده می_شود.» 44 پِترُس هنوز صحبت می_کرد که روح_القدس بر همه شنوندگان نازل شد 45 و مؤمنان یهودی نژاد که همراه پِترُس آمده بودند از اینکه بخشش روح_القدس به غیر_یهودیان نیز ریخته شده بود، دچار حیرت شدند. 46 زیرا می_شنیدند که به زبانها صحبت می_کنند و خدا را تمجید می_نمایند. آنگاه پِترُس گفت: 47 «آیا کسی می_تواند مانع از تعمید این اشخاص در آب بشود؟ مگر نه این است، که ایشان هم مانند ما روح_القدس را یافته_اند؟» 48 پس امر کرد ایشان را به نام عیسی_مسیح تعمید دهند. سپس آن_ها از پِترُس تقاضا کردند چند روزی پیش ایشان بماند.
1 به رسولان و برادران مقیم یهودیه خبر رسید که غیر_یهودیان نیز پیام خدا را پذیرفته_اند. 2 هنگامیکه پِترُس به اورشلیم بازگشت، کسانی که سنت کردن غیر_یهودیان اصرار داشتند به او اعتراض کرده گفتند: 3 «چرا به خانه سنت_ناشدگان داخل شدی و حتی با آن_ها غذا خوردی؟» 4 پِترُس شروع کرد و تمام جریان را از اول تا به آخر برای ایشان شرح داد و گفت: 5 «در یافا به دعا مشغول بودم که حالت جذبه_ای به من دست داد و در رؤیا چیزی دیدم مانند یک دسترخوان کلان که از چهار گوشه آویزان شده بود و از آسمان به پائین آمد تا به من رسید. 6 وقتی با دقت به آن نگاه کردم دیدم که در آن چهارپایان و حیوانات وحشی و خزندگان و پرندگان جمع شده_اند 7 و صدایی بگوشم رسید که می_گفت: «ای پِترُس برخیز، ذبح کن و بخور.» 8 گفتم «نخیر، ای خداوند من هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزده_ام.» 9 بار دوم صدائی از آسمان رسید که می_گفت: «آنچه را که خدا پاک کرده است تو نباید نجس بخوانی.» 10 این موضوع سه بار تکرار شد و بالاخره همه چیز به آسمان بالا رفت. 11 در همان لحظه سه نفر به خانه_ای که جای بود و باش من بود، آمدند. ایشان را از قیصریه به دنبال من فرستاده بودند. 12 روح خدا به من فرمود که بدون تردید با ایشان بروم. این شش برادر هم به همراه من آمدند و به خانه آن شخص داخل شدیم. 13 او برای ما گفت که چطور در خانۀ خود فرشته_ای را دیده که ایستاده و به او گفته است: «کسی را به یافا بفرست و شمعونِ ملقب به پِترُس را بیاور 14 و او آن پیامی را که باعث نجات تو و تمامی اهل خانه_ات خواهد شد به تو خواهد رسانید.» 15 من در آنجا هنوز مطالب زیادی نگفته بودم که روح_القدس بر آن_ها نازل شد، به همان طریقی که در ابتدا به خود ما نازل شده بود. 16 و آنگاه بخاطر آوردم که خداوند فرموده بود: «یحیی با آب تعمید می_داد اما شما با روح_القدس تعمید خواهید یافت.» 17 خدا به آنها همان بخششی را عطا کرده است که به ما در وقتی که به عیسی_مسیح خداوند ایمان آوردیم عطا فرمود، پس من کی بودم که مانع کار خدا شوم؟» 18 وقتی این را شنیدند خاموش ماندند و در حالی که خدا را ستایش می_کردند گفتند: «پس در این صورت خدا به غیر_یهودیان نیز این فرصت را بخشیده است تا آن_ها هم از گناهان خود توبه کنند و زندگی یابند.» 19 در اثر شکنجه و آزاری که به دنبال مرگ استیفان آغاز شد، عدۀ زیادی پراگنده شدند و تا فنیقیه و قبرس و شهر انطاکیه مهاجرت کردند. اما آنها پیام خود را به هیچ کسی جز یهودیان اعلام نکردند 20 ولی در میان ایشان چند نفر از اهالی قبرس و قیروان نیز بودند که به محض رسیدن به انطاکیه با یونانیان به صحبت پرداختند و دربارۀ عیسی خداوند بشارت دادند. 21 قدرت خداوند با ایشان بود و عدۀ زیادی ایمان آورده به خداوند روی آوردند. 22 این خبر در اورشلیم به کلیسا رسید و در نتیجه برنابا وظیفه یافت که به انطاکیه سفر نماید. 23 وقتی او به آنجا رسید و برکات خدا را با چشم خود دید، شادمان شد و آنها را تشویق و نصیحت می_کرد که از دل و جان در وفاداری نسبت به خداوند استوار بمانند. 24 او مردی نیکوکار و پُر از روح_القدس و ایمان بود. پس عده زیادی به خداوند ایمان آوردند. 25 بعد از آن برنابا به شهر ترسوس رفت تا شائول را پیدا کند. 26 پس او را یافته به انطاکیه آورد و مدت یک سال تمام با ایمانداران جمع می_شدند و عدۀ بسیاری را تعلیم می_دادند. در انطاکیه بود که برای اولین بار پیروان عیسی را مسیحی نامیدند. 27 در همین احوال چند نفر نبی از اورشلیم به انطاکیه وارد شدند. 28 یکی از آنها که اغابوس نام داشت، برخاست و با الهام روح پیشگویی کرد که قحطی سختی در سرتاسر دنیای روم خواهد آمد. این قحطی در زمان سلطنت کلودیوس امپراطور واقع شد. 29 از این نظر شاگردان تصمیم گرفتند هرکس به قدر توانائی خود اعانه_ای برای یاری برادران مقیم یهودیه بفرستد. 30 چنین کردند، اعانه_ها را به دست برنابا و شائول سپردند تا به رهبران کلیسای اورشلیم تقدیم کنند.
1 در همان موقع هیرودیس پادشاه به شکنجه و آزار عده_ای از اعضای کلیسا پرداخت 2 و یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشت. 3 و چون دید یهودیان ازین کار خوش شان آمد قدم فراتر گذاشت و پِترُس را هم دستگیر نمود. این کار در ایام عید فطیر واقع شد. 4 پس پِترُس را گرفته به زندان انداخت و چهار دسته چهار نفری را به نگهبانی او گماشت زیرا هیرودیس قصد داشت بعد از عید فِصَح او را تحویل قوم یهود بدهد. 5 به این ترتیب پِترُس در زندان پیوسته تحت نظر بود و کلیسا شب و روز از صمیم قلب برای او به درگاه خدا دعا می_کرد. 6 یک شب، قبل از آن روزی که هیرودیس می_خواست پِترُس را به محکمه بیاورد، پِترُس در زندان بین دو عسکر با زنجیر بسته شده و به خواب رفته بود و نگهبانان پیش در زندان پهره می_کردند. 7 ناگاه فرشته خداوند در کنار پِترُس ایستاد و نوری در آن اطاق درخشید. فرشته به پهلوی پِترُس زد و او را بیدار کرد و گفت: «زود برخیز.» فوراً زنجیر_ها از دستهایش به زمین افتاد. 8 فرشته به او فرمود: «کمر خود را ببند و چپلی_هایت را بپوش» و او چنان کرد. سپس فرشته به او گفت: «ردای خود را دور خود بگیر و بدنبال من بیا.» 9 پس بدنبال او رفت و هیچ فکر نمی_کرد آنچه فرشته انجام می_داد، حقیقت داشته باشد. او گمان می_کرد این وقایع را در خواب می_بیند. 10 وقتی از پاسگاههای اول و دوم گذشتند به دری آهنی که به طرف شهر باز می_شد، رسیدند. دروازه خود به خود به روی آنها باز شد. آن_ها بیرون رفتند، از کوچه_ای می_گذشتند که ناگهان فرشته ناپدید شد. 11 پِترُس به خود آمد و گفت: «حالا دیگر یقین دارم که خداوند فرشتۀ خود را فرستاده است که مرا از دست هیرودیس و از آنچه یهودیان انتظار آنرا داشتند برهاند.» 12 همینکه به موضوع پی برد به خانۀ مریم مادر یوحنا ملقب به مرقُس، که عدۀ زیادی در آنجا برای دعا گرد آمده بودند رفت. 13 وقتی دروازه خانه را کوبید، کنیزی به نام رودا آمد تا دروازه را باز کند. 14 اما وقتی که صدای پِترُس را شناخت به عوض اینکه در را باز کند از خوشحالی فراوان برگشت تا مژده دهد که پِترُس بیرون دروازه ایستاده است. 15 آن_ها به او گفتند: «مگر دیوانه شده_ای؟» اما او به گفته_های خود بسیار محکم بود. سپس گفتند: «پس حتماً فرشتۀ محافظ اوست.» 16 اما پِترُس پشت سر هم دروازه را می_زد و وقتی در را باز کردند و او را دیدند، غرق تعجب شدند. 17 پِترُس به آنها اشاره کرد تا خاموش شوند و برای ایشان شرح داد که چگونه خداوند او را از زندان نجات داده است و در آخر گفت: «یعقوب و برادران را از این امور باخبر کنید.» آنگاه ایشان را ترک کرد و به جای دیگر رفت. 18 وقتی روز شد، پهره_داران بسیار پریشان شدند، زیرا نمی_دانستند به سر پِترُس چه آمده است. 19 هرودیس امر کرد که همه جا دنبال پِترُس بگردند، اما وقتی او را پیدا نکردند از نگهبانان تحقیقات نمود و حکم اعدام آنها را صادر نمود. بعد از آن پِترُس یهودیه را ترک نموده به قیصریه آمد و مدتی در آنجا ماند. 20 هیرودیس بغض و کینۀ شدیدی نسبت به مردمان صور و صیدون در دل داشت. به این جهت اهالی آن دو شهر به اتفاق پیش او آمدند و بلاستوس را که فراش خوابگاه شاه بود، با خود همراه کردند و تقاضای صلح نمودند، زیرا کشور آنها در امر تغذیه و خوراک محتاج کشور هیرودیس بود. 21 هیرودیس در یک روز معین لباس سلطنتی پوشید و بر تخت نشست و نطقی ایراد کرد. 22 در پایان مردم فریاد می_زدند: «این سخنان، سخنان یکی از خدایان است نه یک انسان.» 23 و چون هیرودیس جلالی را که از آن خداست به خود نسبت داده بود، در همان لحظه فرشته خداوند او را نقش زمین کرد و کرمها او را خوردند و او مُرد. 24 پیام خدا هر روز با تأثیر بیشتری انتشار می_یافت. 25 برنابا و شائول وقتی وظیفۀ خود را در اورشلیم به پایان رسانیدند به انطاکیه برگشتند و یوحنای ملقب به مرقُس را همراه خود بردند.
1 در آن زمان در کلیسای انطاکیه عده_ای نبی و معلم از قبیل برنابا و شمعونِ ملقب به نیجر و لوکیوسِ قیروانی و مَناحِم (که با هیرودیس پادشاه، بزرگ شده بود) و شائول حضور داشتند. 2 یک روز که آن_ها روزه_دار و مشغول عبادت خداوند بودند روح_القدس به ایشان فرمود: «برنابا و شائول را برای آن کاری که من آن_ها را خواسته_ام مقرر کنید.» 3 پس آن_ها بعد از روزه و دعا، دست بر سر آن دو نهاده و آن_ها را به وظیفه فرستادند. 4 این دو نفر که فرستادگان روح_القدس بودند، به بندر سلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قبرس آمدند 5 و وارد شهر سلامیس شدند و در کنیسه_های یهودیان کلام خدا را منتشر می_ساختند و یوحنا (که مرقُس لقب داشت) دستیار ایشان بود. 6 آن_ها تمام جزیرۀ قبرس را طی کردند تا به شهر پافُس رسیدند. در آنجا به یک جادوگر یهودی که نبی دروغین بود و بَریَشوع نام داشت برخوردند. 7 او از ملازمین سرگیوس پولُس، والی قبرس که مردی هوشمند بود، بشمار می_آمد. والی، برنابا و شائول را به حضور خود خواست زیرا می_خواست کلام خدا را از آن_ها بشنود. 8 اما آن جادوگر که نام یونانی او عَلیما بود با آنها مخالفت می_کرد و کوشش می_کرد والی را از ایمان آوردن باز دارد. 9 در این هنگام شائول که به نام پولُس معروف شده بود، پُر از روح_القدس شده به آن مرد چشم دوخت و گفت: 10 «ای فرزند شیطان، ای دشمن تمام نیکی_ها، ای سرچشمۀ نیرنگ و تبهکاری، آیا از گمراه ساختن مردم از راه راست خداوند دست نمی_کشی؟ 11 حالا ببین، دست خدا ترا خواهد زد و نابینا خواهی شد و تا مدتی نور آفتاب را نخواهی دید.» در همان وقت دنیا در نظر عَلیما تیره و تار شد و کورکورانه به اینطرف و آنطرف می_گشت تا شخصی را برای راهنمائی خود پیدا کند. 12 والی که این جریان را دید ایمان آورد زیرا از تعالیم خداوند بسیار حیران شده بود. 13 پولُس و همراهان او پافُس را ترک کردند و از راه بحر به پرجۀ پمفیلیه آمدند. یوحنای (مرقُس) از آنها جدا شد و به اورشلیم بازگشت. 14 ایشان از پرجه گذشته به شهر انطاکیه که یکی از شهرهای ولایت پیسیدیه است آمدند. در روز سَبَت به کنیسه داخل شدند و نشستند. 15 بعد از قرائت تورات و کتاب انبیاء، رؤسای کنیسه پیش ایشان فرستادند و گفتند: «ای برادران اگر پیام تشویق کننده_ای برای این قوم دارید، بفرمائید.» 16 پولُس برخاست و با اشاره دست، از ایشان درخواست نمود که خاموش باشند و بعد چنین گفت: «ای مردان اسرائیلی و همۀ شما که خدا_ترس هستید، توجه نمائید. 17 خدای قوم اسرائیل، نیاکان ما را برگزید و در آن هنگام که آن_ها در سرزمین مصر در غربت زندگی می_کردند آنها را قومی بزرگ ساخت و دست خود را دراز کرد تا آنها را از آن سرزمین بیرون آورد. 18 مدت چهل سال در بیابانها متحمل ایشان شد. 19 پس از نابود ساختن آن هفت ملتی که مقیم کنعان بودند سرزمین آن_ها را 20 تا مدت چهارصد و پنجاه سال به عنوان میراث به تصرف اسرائیل در آورد. بعد از آن هم تا زمان سموئیل نبی، داوران را به ایشان بخشید 21 و وقتی آن_ها خواستند برای خود یک پادشاه داشته باشند، خدا شائول پسر قیس را که مردی از طایفۀ بنیامین بود به ایشان داد تا او مدت چهل سال حکمرانی کند. 22 بعد از آن او را برکنار کرد و داود را برانگیخت تا پادشاه ایشان شود. خدا در حق داود چنین گواهی داده گفت: «من داود پسر یسی را مورد پسند خود یافته_ام. او کسی است که هر چه بخواهم انجام می_دهد.» 23 از نسل همین مرد، خدا مطابق وعدۀ خود عیسی را به عنوان نجات_دهنده_ای برای اسرائیل برانگیخت. 24 پیش از آمدن او یحیی لزوم توبه و تعمید را به همۀ قوم اسرائیل اعلام می_کرد 25 و وقتی خدمت خود را به انجام رسانید گفت: «من آن کسی که شما گمان می_کنید نیستم. اما بعد از من کسی می_آید که من لایق آن نیستم که بند بوت او را باز نمایم.» 26 ای برادران، ای فرزندان ابراهیم، و نیز شما ای کسانی که در این جمعیت حضور دارید و از خدا می_ترسید، پیام این نجات به ما رسیده است، 27 زیرا ساکنان اورشلیم و حکمرانان ایشان نه او را شناختند و نه از کلمات انبیاء که در هر روز عبادت قرائت می_شود چیزی فهمیدند، اما با دادن حکم سر او پیشگوئی_های انبیاء را تکمیل کردند. 28 اگر چه خطائی که مستوجب مرگ باشد در او نیافتند، از پیلاطُس تقاضا کردند تا او را اعدام کند. 29 و بعد از آنکه تمام پیشگویی_های را که در مورد او نوشته شده بود به انجام رسانیدند او را از صلیب پائین آوردند و به خاک سپردند. 30 اما خدا او را پس از مرگ زنده گردانید 31 و کسانیکه در سفر از جلیل به اورشلیم همراه او بودند روزهای زیادی او را دیدند و هم اکنون در برابر قوم، شاهدان او می_باشند. 32 ما در حضور شما مژدۀ آن وعده_ای را که خدا به پدران ما داد اعلام می_کنیم 33 که خدا برای ما که فرزندان آنها هستیم با رستاخیز عیسی به آن وعده وفا کرده است، چنانکه در مزمور دوم آمده است: «تو پسر من هستی امروز من پدر تو شده_ام.» 34 باز هم در خصوص رستاخیز او از مردگان و اینکه دیگر او فساد را نخواهد دید، خدا چنین فرمود: «من آن برکات مقدس و قابل اطمینانی را که به داود وعده داده_ام به تو خواهم بخشید.» 35 و در جای دیگر می_فرماید: «تو به این رضا نخواهی داد، که بنده امین تو فساد را ببیند.» 36 و اما داود که در روزگار خود مطابق ارادۀ خدا خدمت کرده بود، مُرد و به پدران خود ملحق شد و فساد را دید، 37 اما آن کسی که خدا او را زنده گردانید هرگز فساد را ندید. 38 ای برادران، بدانید که مژدۀ آمرزش گناهان به وسیلۀ عیسی به شما اعلام شده است. 39 هر کس به او ایمان آورد، از تمام گناهانی که شریعت موسی نتوانست او را آزاد نماید، آزاد خواهد شد. 40 پس متوجه باشید که این گفتۀ انبیاء در مورد شما صادق نباشد که می_فرماید: 41 «ای استهزا کنندگان توجه کنید، حیران شوید و نابود گردید، زیرا در روزگار شما کاری خواهم کرد که حتی اگر کسی آنرا برای تان بیان کند باور نخواهید کرد.»» 42 در موقع خروج از کنیسه مردم از آن_ها تقاضا کردند که سَبَت بعد نیز دربارۀ این امور برای ایشان سخن بگویند 43 و وقتی مجلس تمام شد بسیاری از یهودیان و آنهایی که به یهودیت گرویده بودند، بدنبال پولُس و برنابا در راه رفتن شدند. این دو با آنها صحبت می_کردند و ایشان را تشویق می_نمودند، که در فیض خدا استوار بمانند. 44 هفته بعد تقریباً همۀ ساکنان آن شهر برای شنیدن پیام خدا گرد آمدند. 45 اما هنگامی که یهودیان جماعت را دیدند حسادت ورزیدند و هر چه را پولُس می_گفت، انکار می_کردند و به او دشنام می_دادند. 46 پولُس و برنابا با شجاعت و دلیری گفتند: «لازم بود که کلام خدا پیش از همه به گوش شما برسد، اما چون شما آنرا رد کردید و خود را لایق زندگی ابدی ندانستید، بدانید که ما از این پس پیش غیر_یهودیان خواهیم رفت، 47 زیرا خداوند چنین فرموده است: «من ترا برگزیدم که نور ملتها و وسیلۀ رستگاری تمام جهان باشی.»» 48 وقتی غیر_یهودیان این گفتار را شنیدند خوشحال شدند و از کلام خدا تعریف کردند و آنانی که برای دریافت زندگی ابدی معین شده بودند، ایمان آوردند. 49 پیام خداوند در تمام آن سرزمین منتشر شد. 50 اما یهودیان، زنان متنفذی که به یهودیت گرویده بودند و بزرگان شهر را بر ضد پولُس و برنابا تحریک نمودند. پس آنها را آزار رسانیده از آن ناحیه بیرون کردند. 51 اما آن دو به عنوان اعتراض، خاک آن شهر را از پاهای خود تکانده و به شهر قونیه رفتند 52 و شاگردان در انطاکیه پُر از خوشی و روح_القدس گردیدند.
1 در شهر قونیه نیز پولُس و برنابا به کنیسه یهود وارد شدند و چنان صحبت کردند، که گروه زیادی از یهودیان و یونانیان ایمان آوردند. 2 اما یهودیانی که ایمان نیاورده بودند، غیر_یهودیان را تحریک کردند و افکار آنها را نسبت به این برادران منحرف ساختند. 3 آن دو مدت زیادی در آن شهر ماندند و بدون ترس دربارۀ خداوند سخن می_گفتند. خداوند نیز با اعطای قدرت به آن_ها برای انجام عجایب و معجزات، پیام فیض بخش خود را تصدیق می_فرمود. 4 اما بین مردم شهر دودستگی افتاد، عده_ای طرفدار یهودیان شدند و عده_ای طرف رسولان را گرفتند. 5 در این وقت یهودیان و غیر_یهودیان با همدستی اولیای امور تصمیم گرفته بودند به رسولان آزار برسانند و آنها را سنگسار نمایند. 6 وقتی که رسولان از این موضوع آگاه شدند، به سوی شهرهای لیکائونیه یعنی لِستره و دربه و ناحیه مجاور فرار کردند 7 و در آنجا به بشارت نجات ادامه دادند. 8 در شهر لِستره مرد مفلوجی نشسته بود که لنگ مادرزاد بود و هرگز با پاهای خود راه نرفته بود. 9 او به سخنان پولُس گوش می_داد. پولُس به طرف او دید و چون دید ایمان آنرا دارد که شفا یابد، 10 با صدای بلند به او گفت: «برخیز و راست روی پاهای خود بایست.» او جست زد و به راه رفتن شد. 11 وقتی مردم کاری را که پولُس کرد دیدند، به زبان آن محل فریاد زدند: «خدایان به صورت انسان در میان ما فرود آمده_اند.» 12 برنابا را مشتری و پولُس را عطارد خواندند. (پولُس را از آن جهت عطارد خواندند که سخنگوی آنها بود.) 13 آنگاه کاهن معبد مشتری که معبدش در خارج شهر واقع بود گاوانی با حلقه_های گل به دروازه شهر آورد و می_خواست به همراهی جماعت گاوان را قربانی کند. 14 اما هنگامیکه آن دو رسول یعنی برنابا و پولُس از این امر با خبر شدند لباسهای خود را دریدند و به میان مردم رفته فریاد می_کردند: 15 «ای آقایان، چه می_کنید؟ ما هم مثل شما انسان هستیم، با عواطف و احساساتی مانند خود شما. ما برای شما مژده_ای داریم که از این اعمال بی_فایده دور شوید و به خدای زنده_ای که آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنهاست آفریده است، روی آورید. 16 در دوران گذشته او اجازه داد که جمیع ملتها به راههای خود بروند. 17 در عین حال اعمال نیک او همیشه وجودش را ثابت نموده است. او به شما از آسمان باران و محصول به موقع عطا می_کند، به شما غذا می_دهد و دلهای تان را از شادمانی پُر می_سازد.» 18 رسولان با این سخنان به سختی توانستند مردم را از قربانی کردن برای ایشان جلوگیری کنند. 19 در این هنگام یهودیان از انطاکیه و قونیه رسیدند و مردم را پشتیبان خود ساخته پولُس را سنگسار کردند و به گمان اینکه مرده است او را از شهر بیرون کشیدند. 20 اما وقتی شاگردان دور او جمع شدند او برخاست و به داخل شهر آمد و روز بعد به همراهی برنابا به دربه رفت. 21 پس از اینکه در آن شهر هم بشارت دادند و پیروان بسیاری یافتند، به لِستره و قونیه و انطاکیه بازگشتند 22 و در بین راه شاگردان را تقویت می_کردند و آنها را تشویق می_نمودند که در ایمان خود پایدار بمانند و به آنها می_گفتند: «برای داخل شدن به پادشاهی خدا ما باید از راه_های بسیار سختی بگذریم.» 23 در هر یک از کلیسا_ها رهبرانی را تعیین کردند و با دعا و روزه ایشان را به_دست آن خداوندی که به او گرویده بودند، سپردند. 24 سپس از سرزمین پیسیدیه گذشتند و به سرزمین پمفیلیه رسیدند. 25 وقتی پیام را در پرجه هم اعلام کردند به اتالیه وارد شدند 26 و از آنجا با کشتی بسوی انطاکیه رفتند یعنی همان جائی که به خاطر خدمتی که انجام داده بودند، به فیض خدا سپرده شده بودند. 27 وقتی به آنجا رسیدند، اعضای کلیسا را جمع کردند و ایشان را از هر چه خدا به واسطۀ آنها انجام داده بود، خبر دادند و نیز گفتند که چگونه خدا راه ایمان را به روی مردم غیر_یهود باز کرده است 28 و در آنجا مدتی پیش شاگردان ماندند.
1 عده_ای از یهودیه به انطاکیه آمده بودند و برادرن را تعلیم داده می_گفتند: «تا مطابق سنت موسی ختنه نشوید، نجات یافتن برای تان محال است.» 2 پس از مناظره و مباحثه بسیار بین آنها از یک طرف پولُس و برنابا از طرف دیگر، قرار بر این شد، که پولُس و برنابا و چند نفر دیگر برای تحقیق دربارۀ این مسئله به اورشلیم پیش رسولان و رهبران کلیسا بروند. 3 اعضای کلیسا ایشان را بدرقه نمودند و در حالیکه از فنیقیه و سامره عبور می_کردند، همه جا مژدۀ ایمان آوردن ملت_های غیر_یهود را ابلاغ می_نمودند و این خبر موجب خوشی زیاد تمام ایمانداران شد. 4 هنگامی که به اورشلیم رسیدند، کلیسا و رسولان و رهبران با آغوش باز از ایشان استقبال کردند و آنها کارهایی را که خدا به واسطۀ ایشان انجام داده بود بیان کردند. 5 در این موقع بعضی از فریسی ها که ایمان آورده بودند برخاستند و گفتند: «لازم است ایشان سنت شوند و به آنها امر کرده شود که شریعت موسی را رعایت نمایند.» 6 رسولان و رهبران برای رسیدگی به این مسئله انجمنی تشکیل دادند. 7 پس از بحث بسیار، پِترُس برخاست و خطاب به ایشان گفت: «ای برادران، شما می_دانید که مدتها پیش خدا مرا از میان شما برگزید تا غیر_یهودیان مژدۀ نجات را از زبان من بشنوند و ایمان آورند. 8 خدا که از قلب_ها آگاه است، این کار را با عطای روح_القدس به آنها به همان طریقی که به خود ما عطا فرمود، تأیید کرد 9 و هیچ فرقی بین ما و آنها قایل نشد، بلکه قلب آنها را با ایمان پاک ساخت. 10 پس حالا چرا می_خواهید خدا را بیازمائید و باری بر دوش این مؤمنین بگذارید، باری که نه پدران ما قدرت تحمل آنرا داشتند و نه ما؟ 11 بلکه بر عکس، ما از راه فیض عیسی خداوند، ایمان می_آوریم و نجات می_یابیم و آن_ها هم همین_طور.» 12 بدنبال سخنان پِترُس همه خاموش ماندند و به گزارش برنابا و پولُس در مورد عجایب و معجزاتی که خدا بوسیلۀ ایشان در میان غیر_یهودیان انجام داده بود گوش می_دادند. 13 همینکه سخنان آنها تمام شد یعقوب گفت: «ای برادران، توجه فرمائید، 14 شمعون برای ما شرح داد که چگونه خدا در ابتدا قومی را از میان اقوام جهان برگزید تا فقط به او متعلق باشند و به این وسیله علاقه خود را به تمام ملتها نشان داد. 15 این مطابق سخن پیغمبران است، چنانکه کلام خدا می_فرماید: 16 «بعد از این باز می_گردم و خانه ویران داود را از نو می_سازم و خرابی_های آن را بار دیگر آباد می_گردانم و آن را بر پا خواهم کرد 17 تا بقیۀ بنی نوع بشر طالب خداوند گردند، یعنی جمیع ملتهای که نام خود را بر آن_ها نهاده_ام، 18 این است آنچه خداوند می_گوید، خداوندی که این چیزها را از زمانهای قدیم آشکار کرده است.» 19 بنابر این رأی من این است که غیر_یهودیانی را که به سوی خدا آمده_اند، دچار زحمت نسازیم. 20 جز اینکه کتباً به ایشان امر کنیم که از خوردن گوشتی که در اثر تقدیم شدن به بتها ناپاک و نجس شده است و از زنا و خوردن حیوانات خفه شده و همچنین خوردن خون بپرهیزند. 21 چون شریعت موسی از زمانهای قدیم در هر روز عبادت در کنیسه_ها خوانده و تعالیم او در تمام شهرها موعظه می_شود.» 22 پس رسولان و رهبران با تمام اعضای کلیسا موافقت کردند که کسانی از میان خود انتخاب کنند و همراه پولُس و برنابا به انطاکیه بفرستند. ایشان یهودای ملقب به بَرسابا و سیلاس را که از افراد برجسته در میان برادران بودند، انتخاب کردند 23 و نامۀ خود را به این مضمون بوسیلۀ ایشان ارسال داشتند: «برادران شما، یعنی رسولان و رهبران، به برادران غیر_یهودی مقیم انطاکیه و سوریه و قیلیقیه سلام می_رسانند. 24 به ما خبر رسیده است، که بعضی از افراد ما بدون اینکه امری داشته باشند، با سخنان خود شما را دچار تشویش کرده و افکار تان را پریشان ساخته_اند. 25 بنابراین همه ما با یکدل تصمیم گرفتیم چند نفر را انتخاب نمائیم و به همراه عزیزان خود برنابا و پولُس 26 که جان خود را به خاطر خدمت خداوند ما عیسی_مسیح به خطر انداخته_اند، پیش شما بفرستیم. 27 بنابراین یهودا و سیلاس را فرستادیم تا شفاهاً همان چیزها را برای تان بیان کنند. 28 رأی روح_القدس و ما این است، که جز اوامری که در زیر می_آید، بار شما را سنگینتر نسازیم 29 و آن این است که از هر چه برای بتها قربانی شده و از خون و حیوانات خفه_شده و زنا دوری جوئید. چنانچه از این چیزها پرهیز کنید کار نیکوئی انجام داده_اید، والسلام.» 30 وقتی آن_ها آنجا را ترک کردند به انطاکیه رفتند و همین که جماعت ایمانداران را جمع کردند، آن نامه را به آن_ها دادند. 31 وقتی نامه خوانده شد، جمعیت از آن پیغام دلگرم کننده شادمان شدند 32 و یهودا و سیلاس که نبی بودند با سخنان بسیار آن جماعت را تشویق و تقویت کردند. 33 پس از آنکه مدتی در آنجا ماندند، توسط ایمانداران به سلامتی به سوی فرستندگان خود برگشتند. 34 اما پولُس و برنابا در انطاکیه ماندند 35 و به همراه عدۀ زیادی به تعلیم و بیان پیام خدا مشغول بودند. 36 بعد از چند روز پولُس به برنابا گفت: «به شهرهایی که پیام خداوند را اعلام کرده ایم برویم و از برادرانی که نو ایمان آورده_اند دیدن نمائیم تا از حال شان با خبر شویم.» 37 برنابا می_خواست، یوحنای ملقب به مرقُس را به همراه خود ببرند. 38 اما پولُس عقیده داشت که نباید کسی را که در پمفیلیه ایشان را ترک کرده و تا پایان کار همراه ایشان نمانده بود، بار دیگر با خود ببرند. 39 مشاجره آنها چنان سخت شد، که از یکدیگر جدا شدند و در نتیجه برنابا، مرقُس را برداشت و از راه بحر به قبرس رفت 40 و پولُس، سیلاس را انتخاب کرد و پس از اینکه توسط ایمانداران به فیض خدا سپرده شد، حرکت کرد 41 او در عبور از ولایت سوریه و قیلیقیه، کلیساها را تقویت می_کرد.
1 پولُس به همراهی سیلاس به دربه و لِستره رسید. در شهر لِستره یکی از شاگردان به نام تیموتاوس زندگی می_کرد که مادرش مسیحی یهودی نژاد و پدرش یونانی بود. 2 برادران ساکن لِستره و قونیه از او تعریف می_کردند 3 و پولُس می_خواست او را همراه خود ببرد، پس بخاطر یهودیان آن دیار تیموتاوس را سنت نمود زیرا همه می_دانستند که پدرش یونانی بود. 4 آنها همچنان که شهر به شهر می_گشتند، تصمیماتی را که رسولان و رهبران در اورشلیم گرفته بودند به ایمانداران می_سپردند تا مطابق آن عمل کنند. 5 از اینرو کلیسا_ها در ایمان تقویت می_یافتند و روز به روز به تعداد شان افزوده می_شد. 6 وقتی آن_ها از ولایت فریجیه و ولایت غلاتیه می_گذشتند، روح_القدس مانع شد که پیام خدا را به ولایت آسیا ابلاغ نمایند 7 و وقتی به سرحد میسیه رسیدند، کوشش می_کردند به ولایت بِطونیه بروند، اما روح عیسی به ایشان اجازه نداد. 8 بنابراین از میسیه گذشتند و به شهر ترواس آمدند. 9 در همان شب پولُس در خواب دید که شخصی مقدونی ایستاده بود و با التماس به او می_گفت: «به مقدونیه بیا و ما را یاری کن.» 10 همینکه پولُس این رؤیا را دید، ما عازم مقدونیه شدیم. زیرا شکی نداشتیم که خدا ما را خواسته بود که به ایشان نیز بشارت دهیم. 11 در ترواس سوار کشتی شدیم و مستقیماً به جزیرۀ ساموتراکی رفتیم و روز بعد رهسپار نیاپولیس شدیم. 12 از آنجا به فیلپی که یک مستعمرۀ رومی و شهری در بخش اول ولایت مقدونیه است رفتیم. در این شهر چند روزی اقامت کردیم. 13 روز سَبَت از دروازۀ شهر خارج شدیم و به کنار دریای که گمان می_کردیم محل دعای یهودیان باشد رفتیم. در آنجا نشستیم و با زنانی که جمع شده بودند، صحبت کردیم. 14 یکی از شنوندگان ما زنی بود به نام لیدیه، که پارچه_های ارغوانی می_فروخت. او از اهالی شهر طیاتیرا و زنی خدا_پرست بود. خداوند قلب او را باز کرد تا تعلیم پولُس را بپذیرد 15 و هنگامی که او و خانواده_اش تعمید گرفتند، با خواهش و تمنا به ما گفت: «اگر مرا نسبت به خداوند یک مؤمن حقیقی می_دانید، بیائید و در منزل من بمانید.» و آنقدر اصرار کرد، که ما رفتیم. 16 یک روز که به محل دعا می_رفتیم به کنیزی برخورد کردیم که روح فالگیری و غیبگویی داشت و از این راه منافع زیادی نصیب اربابان خود کرده بود. 17 او به دنبال ما و پولُس افتاد و فریاد می_کرد: «اینها غلامان خدای متعالند و راه رستگاری را به شما اعلام می_نمایند.» 18 چند روز کارش همین بود تا بالاخره حوصله پولُس به سر آمده به سوی او برگشت و به آن روح گفت: «به نام عیسی_مسیح به تو فرمان می_دهم از او خارج شو.» و در همان لحظه از او خارج شد. 19 همین که اربابان کنیز دیدند امید منافع خود را از دست داده_اند، پولُس و سیلاس را گرفتند و کشان_کشان به میدان شهر پیش بزرگان شهر بردند. 20 وقتی آنها را پیش مأموران رومی آوردند گفتند: «این مردان که یهودی هستند شهر ما را به هم می_ریزند. 21 ایشان رسومی را تبلیغ می_کنند که قبول آن_ها و عمل کردن به آن_ها برای ما رومیان جایز نیست.» 22 مردم نیز در این حمله به آنها پیوستند و مأموران لباسهای آنها را در آوردند و امر کردند آنها را چوب بزنند. 23 بعد از لت و کوب زیاد آن_ها را به زندان انداختند و به زندانبان امر سخت کردند که ایشان را با دقت تمام تحت نظر بگیرد. 24 با این امر زندانبان آنها را در داخل زندان محبوس کرد و پاهای ایشان را در کنده و زنجیر گذاشت. 25 نزدیکی_های نصف شب، پولُس و سیلاس به دعا مشغول بودند و به درگاه خدا سرودهای حمد می_خواندند و زندانیان دیگر گوش می_دادند، که 26 ناگهان زلزلۀ شدیدی رخ داد، به طوریکه زندان را از تهداب به لرزه درآورد. تمام درهای زندان در همان لحظه باز شد و همه زنجیر_ها به زمین افتادند. 27 وقتی زندانبان بیدار شد و درهای زندان را باز دید، شمشیر خود را کشید و چیزی نمانده بود که خود را بکشد؛ چون گمان می_کرد زندانیان فرار کرده_اند. 28 اما پولُس به صدای بلند گفت: «به خود ضرر نرسان، همۀ ما اینجا هستیم.» 29 زندانبان چراغی خواست و به عجله داخل اطاق شد و در حالی که از ترس می_لرزید، پیش پاهای پولُس و سیلاس به زمین افتاد. 30 سپس آنها را بیرون آورد و گفت: «ای آقایان من چه باید بکنم که نجات یابم؟» 31 جواب دادند: «به عیسی خداوند ایمان آور که تو با اهل خانه_ات نجات خواهی یافت.» 32 آنگاه پیام خداوند را به او و جمیع اهل خانه_اش رسانیدند. 33 درست در همان موقع شب زندانبان آنها را بیرون آورد و زخمهای شانرا را شستشو نمود و فوراً او و خانواده_اش تعمید گرفتند. 34 زندانبان ایشان را به خانه خود برد و برای ایشان غذا آورد و او و تمام اهل خانه_اش از اینکه به خدا ایمان آورده بودند بی_نهایت شاد گشتند. 35 همین که روز شد مأموران رومی چند نفر از نگهبانان را فرستادند و امر کردند که آنها را آزاد کنند. 36 زندانبان این خبر را به پولُس رسانیده گفت: «مأموران رومی امر کرده_اند که شما را آزاد کنیم، پس بفرمایید و به سلامت بروید.» 37 پولُس در جواب گفت: «ایشان ما را که اتباع رومی هستیم در مقابل همه و بدون محاکمه چوب زدند و به زندان انداختند و حالا می_خواهند ما را مخفیانه بیرون کنند. هرگز! خود شان بیایند و ما را بیرون ببرند.» 38 نگهبانان گفتار پولُس را به اطلاع مأموران رسانیدند. وقتی آن_ها شنیدند ایشان از اتباع روم هستند، بسیار ترسیدند 39 و آمده از ایشان عذرخواهی کردند و آنها را تا بیرون زندان همراهی کردند و از آنها خواهش نمودند که شهر را ترک نمایند. 40 به این ترتیب آن دو نفر از زندان بیرون آمده به خانۀ لیدیه رفتند و پس از اینکه برادران را دیدند و به ایشان دلگرمی دادند آنجا را ترک کردند.
1 پس آن_ها از آمفیپولیس و آپولونیا گذشتند و به تسالونیکی که کنیسه یهود در آن واقع بود رسیدند. 2 پولُس به پیروی از شیوۀ همیشگی خود داخل کنیسه شد و در سه روز سَبَت به طور متوالی با استفاده از کلام خدا با آنها مباحثه می_کرد 3 و توضیح می_داد و دلیل می_آورد که لازم بود مسیح رنج ببیند و پس از مرگ زنده گردد. او می_گفت: «عیسی که من به شما اعلام می_کنم همان مسیح است.» 4 عده_ای از آنها و همچنین گروه زیادی از یونانیان خدا_پرست و زنان سرشناش متقاعد شدند و به پولُس و سیلاس گرویدند. 5 اما یهودیان در آتش حسد می_سوختند. آنها عدۀ از اوباش بازاری را گرد آورده دسته_ای به راه انداختند و هیاهویی در شهر برپا کرده به خانه یاسون هجوم بردند تا پولُس و سیلاس را به میان جمعیت بیاورند. 6 وقتی آنها را نیافتند یاسون و عده_ای از برادران را پیش انجمن شهر کشیدند و فریاد می_کردند: «این کسانی که دنیا را به هم ریخته_اند حالا به اینجا آمده_اند 7 و یاسون آنها را به خانۀ خود برده است. اینها همه خلاف احکام امپراطور عمل می_کنند و ادعا دارند پادشاه دیگری به نام عیسی وجود دارد.» 8 با شنیدن این جمله جمعیت و انجمن شهر به شدت به هیجان آمدند. 9 ولی به هر حال یاسون و دیگران را در مقابل دریافت ضمانت آزاد کردند. 10 وقتی که تاریکی شد برادران، پولُس و سیلاس را به بیریه روانه کردند و وقتی به آنجا رسیدند به کنیسه یهود رفتند. 11 یهودیان مقیم آنجا از یهودیان تسالونیکی روشنفکرتر بودند. آن_ها با علاقه کامل به پیام پولُس و سیلاس گوش می_دادند و هر روز نوشته_ها را مطالعه می_کردند تا ببینند آیا آن سخنان مطابق کتب است یا نه. 12 بنابراین بسیاری از آنها و عدۀ زیادی از زنان و مردان متنفذ یونانی ایمان آوردند. 13 ولی وقتی یهودیان در تسالونیکی اطلاع یافتند که پولُس در بیریه نیز کلام خدا را منتشر ساخته است، به آنجا آمدند تا مردم را بشورانند. 14 به این جهت برادران فوراً پولُس را به ساحل بحیره فرستادند و سیلاس و تیموتاوس هر دو در همانجا ماندند. 15 همراهان پولُس او را تا شهر آتن همراهی کردند. سپس پولُس به آنها امر کرد که به بیریه باز گردند و هر چه زودتر سیلاس و تیموتاوس را پیش او بفرستند. 16 پولُس وقتی در آتن در انتظار سیلاس و تیموتاوس بود، از اینکه شهر را آن طور پُر از بت می_دید عمیقاً متأثر شد. 17 و به این دلیل در کنیسه با یهودیان و خدا_پرستان و هر روز در میدان شهر با رهگذران به صحبت می_پرداخت. 18 عده_ای از فلسفه_دانان اپیکوری و رواقی به او برخورد کردند و با عقایدش به مخالفت پرداختند. بعضی از آن_ها می_گفتند: «این یاوه_گو چه می_خواهد بگوید؟» دیگران می_گفتند: «گویا مبلغ خدایان بیگانه است.» (زیرا مژدۀ عیسی و رستاخیز را بشارت می_داد.) 19 پس او را گرفته به شورای کوه مریخ بردند و گفتند: «ممکن است بدانیم این تعالیم تازه_ای که تو پیشنهاد می_کنی چیست؟ 20 سخنان تو به گوش ما عجیب می_آید. ما می_خواهیم معنی آن بفهمیم.» 21 (آتنی_ها و خارجی_های ساکن آنجا همه وقت خود را صرف گفت و شنود در خصوص عقاید تازه می_کردند.) 22 پس پولُس در میان «شورای کوه مریخ» برخاست و فرمود: «ای مردم شهر آتن، من می_دانم که شما در کلیه امور دینی بسیار دقیق و باریک_بین هستید 23 زیرا وقتی در شهر شما می_گشتم و معبودهای شما را مشاهده می_کردم، به قربانگاهی رسیدم که بر آن نوشته شده بود: «تقدیم به خدای ناشناخته.» من همان کسی را که شما می_پرستید اما نمی_شناسید به شما اعلام می_کنم. 24 آن خدائی که دنیا و آنچه را در آن است آفرید و صاحب آسمان و زمین است، در معابد ساخته شده به دست انسان ساکن نیست 25 و به چیزی که آدمیان با دست_های خود برای او فراهم نمایند نیازی ندارد، زیرا خدا است که نفس و زندگی و همه چیز را به جمیع آدمیان می_بخشد. 26 او تمام مردم را از نسل یک انسان آفرید تا در تمام سطح زمین ساکن شوند و برای آنها اوقاتی مقرر فرمود و برای بود و باش شان حدودی معین کرد 27 تا خدا را بجویند و کورکورانه پی او نگردند تا شاید او را بیابند و حال آنکه او از هیچ یک از ما دور نیست، 28 «زیرا در او زندگی می_کنیم و در او حرکت و هستی داریم.» 29 پس چون همۀ ما فرزندان خدا هستیم، نباید گمان کنیم که ذات خدایی مانند پیکره_ای از طلا و نقره و سنگ است که با هنر و مهارت آدمی تراشیده می_شود. 30 خدا بر دوران جهالت چشم پوشیده است، اما اکنون در همه جا بشر را امر به توبه می_فرماید، 31 زیرا روزی را معین فرمود که جهان را با راستی و درستی بوسیلۀ شخصی که برگزیده خود اوست داوری فرماید و برای اثبات این حقیقت او را پس از مرگ زنده کرد.» 32 وقتی این مطلب را در خصوص رستاخیز مردگان شنیدند، عده_ای او را مسخره کردند ولی عده_ای گفتند: «خوب، دربارۀ این چیز_ها در فرصت دیگر به سخن تو گوش خواهیم داد.» 33 به این ترتیب پولُس شورا را ترک کرد. 34 چند نفر از جمله دیونیسوس که عضو آن شورا بود و زنی به نام دامرس و چند تن دیگر به او گرویدند و ایمان آوردند.
1 پس از این پولُس آتن را ترک کرد و رهسپار قرنتس شد 2 و در آنجا با مردی یهودی به نام اکیلا که از اهالی پُنطُس بود آشنا شد. اکیلا به همراه همسر خود پریسکیلا نو از ایتالیا به قرنتس آمده بود، زیرا کلودیوس امپراطور حکم کرده بود که همۀ یهودیان از روم بیرون بروند. پولُس پیش آنها رفت 3 و چون مانند ایشان کسب خیمه_دوزی داشت، همانجا ماند و با هم کار می_کردند. 4 او همچنین در روزهای سَبَت در کنیسه صحبت می_کرد و می_کوشید که یهودیان و یونانیان ایمان بیآورند. 5 وقتی که سیلاس و تیموتاوس از مقدونیه آمدند، پولُس همه وقت خود را وقف اعلام پیام خدا نمود و برای یهودیان دلیل می_آورد که عیسی همان مسیح وعده شده است. 6 و اما چون عده_ای از یهودیان با او مخالفت و نسبت به او بد_زبانی می_نمودند، او دامن ردای خود را تکان داد و به ایشان گفت: «خون شما به گردن خود تان است. من از آن مبرا هستم و از این پس پیش غیر_یهودیان خواهم رفت.» 7 پس آنها را ترک کرد و برای اقامت به خانۀ یک غیر_یهودی به نام تیتوس یوستُس که مردی خدا_پرست بود رفت. خانۀ او در کنار کنیسه یهودیان واقع بود. 8 کرِسپُس که سرپرست کنیسه بود در این موقع با تمام اهل خانه_اش به خداوند ایمان آورد. به علاوه، بسیاری از اهالی قرنتس که به پیام خدا گوش می_دادند، ایمان آوردند و تعمید گرفتند. 9 یک شب خداوند در رؤیا به پولُس گفت: «هیچ ترس و بیم نداشته باش، به تعالیم خود ادامه بده و دست از کار نکش. 10 زیرا من با تو هستم و هیچکس قادر نخواهد بود به تو آزاری برساند و در این شهر افراد بسیاری هستند که متعلق به من می_باشند.» 11 به این سبب پولُس مدت یک سال و شش ماه در آنجا ماند و کلام خدا را به ایشان تعلیم می_داد. 12 اما هنگامی که گالیون به سِمَت والی رومی در یونان مأمور خدمت شد، یهودیان دسته_جمعی بر سر پولُس ریخته او را به محکمه کشیدند 13 و گفتند: «این شخص مردم را وا می_دارد که خدا را با روشهائی که خلاف قانون است پرستش نمایند.» 14 پولُس هنوز حرفی نزده بود که گالیون خطاب به یهودیان گفت: «ای یهودیان، اگر جرم و جنایتی در بین باشد، البته باید به ادعا_های شما گوش بدهم. 15 اما چون این مسائل مربوط به کلمات و عنوان و لقب و شریعت خود تان می_باشد، باید خود تان آنرا حل و فصل نمائید. من نمی_خواهم در چنین اموری قضاوت کنم.» 16 سپس آنها را از محکمه بیرون کرد. 17 در این موقع آن_ها سوستینیس را که سرپرست کنیسه بود گرفتند و در پیش مسند قاضی لت و کوب کردند، اما گالیون توجهی به این جریان نداشت. 18 پولُس مدتی در آنجا ماند و سرانجام با برادران خداحافظی کرد و با کشتی عازم سوریه شد و پریسکیلا و اکیلا را هم همراه خود برد. پولُس در شهر کِنخریه سر خود را تراشید، زیرا چنین نذر کرده بود. 19 وقتی آن_ها به اِفِسُس رسیدند، پولُس از همسفران خود جدا شد و به تنهائی به کنیسه رفت و با یهودیان به مباحثه پرداخت. 20 از او خواهش کردند که بیشتر آنجا بماند اما او قبول نکرد. 21 او از ایشان خداحافظی کرد و گفت: «اگر خدا بخواهد باز پیش شما بر_می_گردم.» و اِفِسُس را ترک کرد. 22 وقتی به ساحل قیصریه رسید به اورشلیم رفت و پس از سلام و احوالپرسی با اهل کلیسا بطرف انطاکیه حرکت کرد. 23 پس از اینکه مدتی در آنجا اقامت کرد بار دیگر به سفر رفت و در سرزمینهای غلاتیه و فریجیه می_گشت و شاگردان را تقویت می_کرد. 24 در این هنگام مردی یهودی به نام آپولُس که متولد اسکندریه بود به اِفِسُس آمد. او ناطقی فصیح و در کلام خدا دانا و توانا بود. 25 و در طریق خداوند تربیت یافته و پُر از شور و شوق روحانی بود. او به دقت دربارۀ عیسی تعلیم می_داد ـ اگر چه فقط از تعمید یحیی آگاهی داشت. 26 او در کنیسه بدون ترس و واهمه شروع به سخن گفتن کرد و در آنجا بود که پریسکیلا و اکیلا سخنان او را شنیدند و او را پیش خود آوردند و طریقه خدا را با تفصیل بیشتری برایش شرح دادند. 27 وقتی می_خواست به یونان سفر کند برادران از او حمایت کردند و به ایمانداران در آن سرزمین نوشتند که با گرمی از او استقبال نمایند و او از موقع ورود خود به آنجا به کسانی که از راه فیض خدا ایمان آورده بودند یاری بسیار نمود، 28 زیرا در مقابل همه با کوشش بسیار، بی_اساس بودن ادعا_های یهودیان را ثابت می_کرد و با استفاده از کلام خدا دلیل می_آورد که عیسی، همان مسیح وعده شده است.
1 در آن زمان که آپولُس در شهر قرنتس بود، پولُس از راه خشکه مسافرت می_کرد تا به اِفِسُس رسید و در آنجا با تعدادی شاگردان برخورد کرد. 2 از آنها پرسید: «آیا وقتی ایمان آوردید، روح_القدس را یافتید؟» آن_ها در جواب گفتند: «نخیر، ما حتی خبر هم نداشتیم که روح_القدسی وجود دارد.» 3 پولُس به ایشان گفت: «پس چه نوع تعمیدی گرفتید؟» گفتند: «تعمید یحیی.» 4 پولُس فرمود: «تعمیدی که یحیی می_داد نشانۀ توبه بود و او به مردم می_گفت که به آن شخصی که بعد از او می_آید، یعنی به عیسی، ایمان بیاورند.» 5 وقتی آن_ها این را شنیدند به نام عیسی خداوند تعمید گرفتند 6 و هنگامی که پولُس بر سر آنها دست نهاد روح_القدس بر آنها نازل شد و به زبانها صحبت کرده و پیشگویی می_نمودند. 7 این مردان، جمعاً حدود دوازده نفر بودند. 8 پولُس به کنیسه رفت و مدت سه ماه در آن شهر با شجاعت تمام صحبت می_کرد و با استدلال مباحثه می_نمود و می_کوشید که شنوندگان را در مورد پادشاهی خدا متقاعد سازد. 9 اما عده_ای از آنها سنگدل بودند و ایمان نمی_آوردند و برعکس، از طریقه خدا پیش مردم بد_گوئی می_کردند. بنابراین پولُس از آنها کناره_گیری کرد و شاگردان را به جای دیگری برد و همه روزه در تالار سخنرانی طیرانُس مجلس بحث برپا می_کرد. 10 این پروگرام به مدت دو سال ادامه داشت و نتیجه آن این شد که جمیع ساکنان ایالت آسیا اعم از یهودی و یونانی کلام خداوند را شنیدند. 11 خدا به دست پولُس معجزات بزرگ نشان می_داد. 12 به طوری که مردم دستمالها و پیش_بندهایی را که با بدن پولُس تماس یافته بود، می_بردند و بر بدن مریضان می_گذاشتند و آنها از امراض خود شفا می_یافتند و ارواح ناپاک از آنها خارج می_گشت. 13 اما در این زمان عده_ای از جادوگران سیار یهودی خواستند که با ذکر نام عیسی خداوند ارواح ناپاک را اخراج نمایند. آنها چنین می_گفتند: «ترا به عیسی که پولُس بشارت می_دهد قسم می_دهم.» 14 و هفت نفر از پسران شخصی بنام اِسکیوا که یکی از سران کاهنان بود این روش را به کار می_بردند. 15 اما روح ناپاک جواب داد: «من عیسی را می_شناسم و دربارۀ پولُس اطلاع دارم اما شما چه کاره هستید؟» 16 مردی که روح ناپاک داشت با چنان قدرتی به آنها حمله کرد که همه مغلوب شدند و برهنه و زخمی از آن خانه فرار کردند. 17 این موضوع به گوش همه ساکنان اِفِسُس اعم از یهودی و یونانی رسید و همه را به ترس شدید انداخت و نام عیسی خداوند در میان ایشان بیشتر مورد احترام قرارگرفت. 18 عدۀ زیادی از کسانی که ایمان آورده بودند پیش آمدند و اعتراف کردند که پیش از آن به جادوگری مشغول بودند. 19 و عدۀ زیادی از ساحران کتب جادوگری خود را جمع کردند و پیش مردم سوزانیدند. کتابها را که قیمت گذاشتند، معلوم شد که ارزش آن_ها برابر پنجاه هزار سکۀ نقره بود. 20 به این ترتیب کلام خداوند منتشر می_شد و قدرت بیشتری می_یافت. 21 پس از این وقایع پولُس تصمیم گرفت، که از مقدونیه و یونان دیدن نماید و از آنجا به اورشلیم برود. او گفت: «بعد از رفتن به آنجا شهر روم را هم باید ببینم.» 22 پس دو نفر از همکاران خود یعنی تیموتاوس و ارسطوس را به مقدونیه فرستاد و خود او مدت بیشتری در ایالت آسیا اقامت نمود. 23 در این ایام سر و صدای زیادی دربارۀ این طریقه در اِفِسُس بلند شد. 24 در آنجا شخصی بود بنام دیمیتریوسِ نقره_ساز، که تصاویر نقره_ای از بتکدۀ آرتمیس (دیانا) می_ساخت و به این وسیله برای صنعتگران شغل خوب و مفیدی فراهم ساخته بود. 25 پس او انجمنی مرکب از آنها و همچنین صاحبان حرفه_های مشابه تشکیل داد و خطاب به ایشان گفت: «ای آقایان، می_دانید که سعادت زندگی ما وابسته به این صنعت است 26 و به طوری که می_بینید و می_شنوید، این پولُس با تبلیغات خود نه فقط در شهر ما اِفِسُس بلکه تقریباً در سرتاسر ایالت آسیا عدۀ فراوانی را به طرف خود کشیده و گمراه ساخته است و می_گوید که چیزهای ساخته شده به_دست انسان، به هیچ_وجه خدایان نیستند. 27 پس خطر تنها در این نیست که شغل ما از اعتبار بیفتد بلکه این خطر هم هست که معبد الهۀ بزرگ ما آرتمیس بی_ارزش گردد و طولی نخواهد کشید که عظمت خود الهه که مورد پرستش تمام مردم ایالت آسیا و سراسر جهان است از بین برود.» 28 وقتی آن_ها این را شنیدند غضبناک گشتند و فریاد می_زدند: «بزرگ است آرتیمیسِ اِفِسُسیان.» 29 شهر به هم ریخت و مردم غایوس و آرِستَرخُس را که از اهالی مقدونیه و از همراهان پولُس بودند دستگیر کردند و کشان_کشان به تماشاخانۀ شهر بردند. 30 پولُس می_خواست که با جمعیت روبرو شود، اما ایمانداران نگذاشتند. 31 حتی عده_ای از بزرگان ایالت آسیا که با پولُس رفاقت داشتند، پیش او فرستاده و اصرار کردند که در تماشاخانۀ شهر جان خود را خطر نیندازد. 32 دراین میان دسته_ای یک چیز می_گفتند و دسته_ای چیز دیگر، زیرا آن جماعت بسیار آشفته بود و اغلب آنها اصلاً دلیل جمع شدن خود را نمی_دانستند. 33 اما عده_ای گمان بردند اسکندر مسئول است، چون یهودیان او را پیش انداخته بودند. پس او با اشاره دست از مردم خواست که خاموش باشند و کوشش او این بود که در پیش این جماعت دفاع نماید. 34 اما وقتی مردم فهمیدند که اسکندر یهودی است، همه با یک صدا به مدت دو ساعت پشت سر هم فریاد می_کردند: «بزرگ است آرتیمیسِ اِفِسُسیان.» 35 سرانجام شاروال مردم را خاموش کرد و گفت: «ای مردان اِفِسُس، همه بدون استثناء می_دانند که شهر ما اِفِسُس حافظ بتکدۀ آرتیمیسِ بزرگ و حافظ سنگ مقدسی است که از آسمان به زمین آمده است. 36 و از آنجا که این حقایق غیر قابل انکار است، صلاح تان بر این است که آرام باشید و ندانسته کاری نکنید. 37 این مردانی که شما به عنوان ملامت به اینجا آورده_اید، نه به معبد ما دستبرد زده_اند و نه نسبت به الهۀ ما سخن کفرآمیز گفته_اند. 38 پس اگر دیمیتریوس و همکارانش ادعای بر ضد کسی دارند، درِ محاکم باز است و فرمانداران نیز حاضرند، آن_ها می_توانند در آنجا بر ضد یکدیگر شکایت نمایند. 39 اگر مسائل دیگری در پیش است، باید در یک جلسۀ رسمی حل و فصل شود. 40 زیرا این خطر در پیش است که به خاطر کار امروز ملامت به اخلالگری شویم. در حالی که هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد و هیچ جوابی هم برای این شورش نداریم.» 41 این را گفت و حاضران مجلس را رخصت کرد.
1 همینکه فتنه خاموش شد، پولُس شاگردان را طلبید و پس از تشویق آنها خداحافظی کرد و عازم مقدونیه شد. 2 او در آن ناحیه می_گشت و همه جا با سخنان خود به شاگردان دلگرمی می_داد و به این ترتیب به یونان رسید. 3 پس از سه ماه اقامت در آنجا، هنگامی که خواست با کشتی به سوریه برود، یهودیان بر ضد او توطئه چیدند. بنابراین او تصمیم گرفت از راه مقدونیه مراجعت نماید. 4 همراهان او عبارت بودند از سوپاتِرُس بیریه_ای و آرِستَرخُس و سِکُندُسِ تسالونیکی و غایوس دربه_ای و تیموتاوس و تیخیکاس و تروفیمُس که از اهالی ایالت آسیا بودند. 5 اینها زودتر از ما رفتند و در شهر ترواس در انتظار ما ماندند. 6 خود ما پس از ایام عید فطیر از فیلپی سوار کشتی شدیم و پنج روز بعد در بندر ترواس به آنها رسیدیم و یک هفته در آنجا ماندیم. 7 در شب یکشنبه وقتی ما برای پاره کردن و خوردن نان دور هم جمع شدیم، پولُس به علت آنکه روز بعد عازم سفر بود به تفصیل برای آنها صحبت کرد و تا نصف شب به سخنان خود ادامه داد. 8 در بالاخانه_ای که ما در آن جمع شده بودیم، چراغهای زیادی روشن بود. 9 جوانی به نام اِفتیخُس پیش کلکین نشسته بود و همین طور که پولُس صحبت می_کرد رفته_رفته خوابش گرفت، بالاخره خواب کاملاً بر او غالب شد و از منزل سوم به زیر افتاد و وقتی او را برداشتند، مرده بود. 10 پولُس پائین رفت و خود را روی او انداخت و او را در آغوش گرفت و به آنها گفت: «ناراحت نباشید، او هنوز زنده است.» 11 پس پولُس دوباره بالا رفت و نان را پاره کرد و خورد. و پس از صحبت_های بسیار که تا سپیدۀ صبح به طول انجامید پولُس شهر را ترک کرد. 12 و آنها آن جوان را زنده به خانه بردند و خاطر همه از این بابت کاملاً جمع شد. 13 ما قبل از دیگران به طرف کشتی رفتیم، و به طوری که، پولُس قبلاً قرار گذاشته بود به سوی اَسُس حرکت کردیم تا در آنجا پولُس را سوار کشتی کنیم. زیرا او قصد داشت که از راه خشکی به آنجا برود. 14 وقتی پولُس در اَسُس با ما یکجا شد او را سوار کشتی نمودیم و به بندر میلیتُس آمدیم. 15 روز بعد از راه بحر به مقابل جزیرۀ خیوس رسیدیم و روز دوم از آنجا به جزیرۀ ساموس رفتیم. فردای آن روز وارد بندر میلیتُس شدیم، 16 زیرا پولُس تصمیم گرفته بود که از کنار اِفِسُس عبور نماید تا از تلف شدن وقت در ایالت آسیا جلوگیری شود زیرا او خواهش بسیار داشت که در صورت امکان قبل از روز پِنتیکاست در اورشلیم باشد. 17 پولُس از میلیتُس پیامی به اِفِسُس فرستاد و رهبران کلیسا را خواست. 18 وقتی آن_ها رسیدند به آنها گفت: «شما می_دانید که از اولین روزی که من به ایالت آسیا پا گذاشتم در تمام اوقاتی که با شما بودم چگونه رفتار نمودم 19 یعنی با کمال تواضع و با اشکها و زحماتی که به وسیلۀ دسیسه_های یهودیان برای من پیش می_آمد، مانند یک غلام خداوند را خدمت کردم. 20 شما می_دانید که من برای خیر و صلاح شما از هیچ چیز دریغ نکردم. من پیام را به شما رساندم و شما را پیش مردم و در خانه_های تان تعلیم دادم. 21 من به یهودیان و یونانیان اخطار کردم، که آن_ها باید از گناهان خود توبه کنند و به خدا روی آورند و به خداوند ما عیسی ایمان داشته باشند. 22 اکنون در بندگی روح_القدس در راه اورشلیم هستم و از آنچه به سرم خواهد آمد چیزی نمی_دانم 23 جز اینکه روح_القدس در هر شهر به طور آشکار مرا خبر می_دهد، که حبس_ها و سختی_ها در انتظار من است. 24 اما ادامه زندگی برای من آنقدر ارزش ندارد که از خاطر جان خود پریشان باشم. تنها آرزوی من این است که وظیفۀ خود را انجام دهم و خدمتی را که عیسی خداوند به من سپرده بود، یعنی اعلام مژدۀ فیض خدا را به پایان برسانم. 25 و اکنون خاطر جمع هستم که هیچیک از شما که برای اعلام پادشاهی خدا با شما رفت و آمد داشته_ام، دیگر روی مرا نخواهد دید. 26 بنابراین امروز به شما می_گویم: اگر کسی از شما هلاک شود من مسئول نیستم، 27 زیرا برای اعلام تمام مقاصد خدا به شما از هیچ کاری کوتاهی نکرده_ام. 28 متوجه خود و متوجه آن گله_ای باشید که روح_القدس شما را به نظارت آن برگزیده است و چون چوپانان، کلیسائی را که خداوند با خون خود خریده است پرورش دهید. 29 من می_دانم که بعد از رفتن من گرگهای درنده به میان شما خواهند آمد که به گله دلسوزی نخواهند کرد. 30 و حتی در میان خود شما کسانی پیدا خواهند شد، که حقیقت را تغییر داده، پیروانی را به دنبال خود خواهند کشید. 31 پس آگاه باشید و فراموش نکنید که چگونه دائماً مدت سه سال، روز و شب شما را تعلیم دادم و برای شما اشک ریختم. 32 اکنون شما را به خدا و کلام فیض بخش او می_سپارم. کلامی که قادر است شما را بنا کند و برکاتی را که میراث مقدسان اوست، به شما عطا فرماید. 33 من به پول یا لباس کسی چشم ندوخته_ام. 34 خود تان می_دانید که با این دستها زحمت کشیده_ام و ضروریات خود و همراهانم را به_دست آورده_ام. 35 من عملاً به شما نشان داده_ام که ما باید زحمت بکشیم و ناتوانان را یاری نمائیم. و سخنان عیسی خداوند را به یاد داشته باشیم که فرمود: «بخشیدن از گرفتن فرخنده_تر است.»» 36 وقتی پولُس سخنان خود را به پایان رسانید با همۀ آنها زانو زد و دعا کرد. 37 همه با صدای بلند گریه می_کردند و او را در آغوش می_گرفتند و می_بوسیدند. 38 آنچه بیش از هر چیز آنها را غمگین می_ساخت این بود، که پولُس گفته بود دیگر آن_ها روی او را نخواهند دید. پس او را تا کشتی بدرقه نمودند.
1 ما از آنها خداحافظی کرده آنجا را ترک نمودیم و از راه بحر مستقیماً به جزیرۀ کاس آمدیم و روز بعد به بندرگاه جزیرۀ رودُس وارد شدیم و از آنجا به پاترا رفتیم. 2 درآنجا کشتی_ای دیدیم که عازم فنیقیه بود، پس سوار آن شدیم و حرکت کردیم. 3 همینکه قبرس از دور نمایان شد ما از طرف جنوب آن گذشتیم و به سفر خود به سوی سوریه ادامه دادیم و در بندر صور لنگر انداختیم، زیرا قرار بر این بود که بار کشتی را در آنجا خالی کنند. 4 در آنجا ایمانداران را پیدا کردیم و هفت روز پیش آنها ماندیم. آن_ها با الهام روح خدا به پولُس اصرار کردند، که به اورشلیم نرود. 5 و چون وقت ما به پایان رسید بار دیگر راه سفر را در پیش گرفتیم و جمیع آنها با زنان و اطفال شان ما را تا خارج شهر بدرقه کردند. آنگاه در ساحل بحر زانو زدیم و دعا کردیم 6 و با یکدیگر خداحافظی نمودیم. وقتی ما سوار کشتی شدیم آنها به خانه_های خود بازگشتند. 7 از صور به سفر بحری خود ادامه دادیم و به شهر پتولامائیس رسیدیم. در آنجا برادران را ملاقات نمودیم و روزی را با آنها به سر آوردیم. 8 روز بعد آنجا را ترک کرده به قیصریه آمدیم و به خانه فیلیپُسِ مبشر که یکی از آن هفت نفری بود که در اورشلیم انتخاب شده بودند، رفتیم و پیش او ماندیم. 9 فیلیپُس چهار دختر باکره داشت که همگی پیشگویی می_کردند. 10 پس از چند روز یک نفر نبی به نام آکابوس از یهودیه به آنجا رسید. 11 او پیش ما آمد و کمربند پولُس را برداشت و دست و پای خود را با آن بست و گفت: «آنچه روح_القدس می_گوید: این است که یهودیان مقیم اورشلیم صاحب این کمربند را اینطور خواهند بست و او را به دست بیگانگان خواهند سپرد.» 12 وقتی این را شنیدیم هم ما و هم اهالی آن شهر به پولُس التماس نمودیم که از رفتن به اورشلیم صرف_نظر نماید. 13 اما پولُس در جواب گفت: «این چه کاری است که شما می_کنید؟ چرا با اشکهای خود دل مرا می_شکنید؟ من نه فقط حاضرم زندانی شوم، بلکه حاضرم در اورشلیم به خاطر عیسی خداوند بمیرم.» 14 چون سخنان ما در او اثری نکرد دست برداشتیم و گفتیم: «باشد! هرچه خداوند می_خواهد همان بشود.» 15 بعد از چند روز ما بار سفر را بستیم و عازم اورشلیم شدیم. 16 چند نفر از شاگردان مقیم قیصریه هم ما را همراهی کردند و ما را به خانه مناسون که اهل قبرس و یکی از ایمانداران اولیه بود، بردند. 17 وقتی به اورشلیم رسیدیم برادران با گرمی از ما استقبال کردند. 18 روز بعد پولُس همرای ما بدیدن یعقوب رفت و تمام رهبران کلیسا آنجا حضور داشتند. 19 پس از سلام و احوالپرسی، پولُس از کارهایی که خدا به وسیلۀ او در میان ملتهای غیر_یهود انجام داده بود گزارش کاملی به آن_ها داد. 20 آنها وقتی این را شنیدند خدا را ستایش کردند و سپس به پولُس گفتند: «ای برادر، همان طور که می_بینی هزاران نفر از یهودیان ایمان آورده_اند و همۀ آن_ها نسبت به شریعت تعصب بسیار دارند. 21 برای آن_ها گفته شده است که تو به یهودیانی که در کشورهای بیگانه سکونت دارند تعلیم می_دهی که از شریعت موسی اطاعت ننموده فرزندان خود را سنت نکنند و دیگر رسوم خود را نگاه ندارند. 22 چه کنیم؟ آنها حتماً از آمدن تو با خبر خواهند شد. 23 پس هرچه به تو می_گوئیم انجام بده. در اینجا چهار نفر هستند که نذری نموده_اند. 24 تو همراه آنها برو و با آن_ها مراسم تطهیر را به جای بیاور و خرج ایشان را هم قبول کن تا آن_ها بتوانند سرهای خود را بتراشند و به این ترتیب همه خواهند فهمید که در این شایعات هیچ حقیقتی وجود ندارد بلکه برعکس، تو هم مطابق شریعت زندگی می_کنی. 25 و اما در خصوص غیر_یهودیانی که ایمان آوردند، ما قبلاً حکم خود را کتباً به اطلاع آن_ها رسانیده_ایم تا از خوردن غذاهائی که به بت_ها تقدیم می_گردد و خون و گوشتِ حیوان خفه_شده و از زنا پرهیز کنند.» 26 پس روز بعد پولُس آن چهار نفر را همراه خود برد و با آنها مراسم تطهیر را به جا آورد و بعد از آن داخل عبادتگاه در اورشلیم شد و تعداد روزهای دوره تطهیر را، که در آخر آن باید برای هر یک از آنها قربانی گذرانیده شود اعلام نمود. 27 هنوز دوره هفت روزه تطهیر به پایان نرسیده بود، که بعضی از یهودیان مقیم ایالت آسیا پولُس را در عبادتگاه دیدند. آنها مردم را تحریک کردند و پولُس را گرفتند 28 و فریاد زدند: «ای مردان اسرائیلی کمک کنید، این همان کسی است که در همه جا بر ضد قوم ما و شریعت موسی و این مکان تعلیم می_دهد و از آن گذشته یونانیان را نیز به این عبادتگاه آورده و این مکان مقدس را نجس کرده است.» 29 (آنها قبلاً تروفیمُس از اهالی اِفِسُس را همراه پولُس در شهر دیده بودند و گمان می_کردند که پولُس او را به عبادتگاه آورده است.) 30 تمام شهر به هم خورد، مردم هجوم آوردند و پولُس را گرفته از عبادتگاه بیرون کشیدند و فوراً درهای عبادتگاه بسته شد. 31 وقتی مردم می_خواستند او را بکشند، به قوماندان فرقۀ رومی خبر رسید که همۀ ساکنان اورشلیم شورش کرده_اند. 32 او فوراً با عساکر و صاحب_منصبان خود به سوی جمعیت شتافت. وقتی یهودیان فرمانده و عساکر را دیدند از زدن پولُس دست برداشتند، 33 دراین موقع قوماندان به پولُس نزدیک شد و او را دستگیر ساخت و امر کرد که او را با دو زنجیر ببندند. آنگاه پرسیدند: «این مرد کیست و چه خطائی کرده است؟» 34 بعضی از آنها به صدای بلند یک چیز می_گفتند و بعضی_ها چیز دیگر و چون به علت جنجال بسیار نتوانست از حقیقت امر مطلع شود، فرمان داد که او را به قشله ببرند. 35 وقتی به زینه_های فرقه رسیدند، عساکر به سبب خشم جماعت مجبور شدند پولُس را روی شانه_های خود ببرند، 36 زیرا مردم به دنبال آنها افتاده و دائماً فریاد می_زدند: «او را بکشید.» 37 هنوز داخل قشله نشده بودند که پولُس رو به قوماندان کرد و پرسید: «اجازه می_دهی چیزی بگویم؟» قوماندان جواب داد: «تو یونانی هم می_دانی؟ 38 پس تو آن مصری_ای نیستی که چندی پیش فتنه_ای بر پا کرد و چهار هزار آدمکش را با خود به بیابان برد؟» 39 پولُس گفت: «من یهودی هستم، اهل شهر ترسوسِ قیلیقیه و تبعۀ یک شهر بزرگ و مهم هستم. خواهش می_کنم اجازه بده تا با مردم صحبت کنم.» 40 وقتی قوماندان به او اجازه داد او بالای زینه ایستاد و با بلند کردن دست خود از جمعیت خواست خاموش باشند و همینکه کاملاً خاموش شدند به زبان عبرانی خطاب به آنها چنین گفت:
1 «ای برادران و پدران، به دفاعی که هم اکنون به عرض شما می_رسانم توجه فرمائید.» 2 وقتی آن_ها دیدند پولُس به زبان عبرانی با ایشان صحبت می_کند، خاموش_تر شدند و گوش دادند. پولُس ادامه داد و گفت: 3 «من یک نفر یهودی از اهالی ترسوسِ قیلیقیه هستم، ولی در این شهر در خدمت غمالائیل پرورش یافتم و شریعت آبا و اجدادی خود را به دقت آموختم و همین طور که شما امروز نسبت به خدا غیور و متعصب هستید، من هم بودم. 4 و تا سرحد مرگ پیروان این طریقه را آزار می_رسانیدم و آنها را، چه مرد و چه زن به زندان می_انداختم. 5 کاهن_اعظم و تمام اعضای شورای یهود شاهد هستند، زیرا ایشان نامه_هائی به برادران یهودی در دمشق نوشتند و مرا به آن_ها معرفی کردند. پس من به طرف دمشق رفتم تا مسیحیان را دست بسته، برای تنبیه به اورشلیم بیاورم. 6 اما وقتی در راه بودم، در حوالی دمشق نزدیک ظهر، ناگهان نور شدیدی از آسمان به دور من درخشید. 7 من به زمین افتادم و صدائی شنیدم که می_گفت: «شائول، شائول، چرا بر من جفا می_کنی؟» 8 پرسیدم: «ای خداوند، تو کیستی؟» جواب داد: «من عیسی ناصری هستم که از تو جفا می_بینم.» 9 همراهان من نور را می_دیدند اما صدای کسی را که با من صحبت می_کرد نمی_شنیدند. 10 من عرض کردم: «خداوندا چه کنم؟» خداوند به من گفت: «برخیز و بسوی دمشق برو و در آنجا کارهائی که به تو واگذار می_شود به تو گفته خواهد شد.» 11 چون به علت درخشندگی آن نور من نابینا شده بودم، همراهانم دست مرا گرفتند و مرا به دمشق بردند. 12 در دمشق شخصی به نام حنانیا زندگی می_کرد، که مردی خداترس، تابع شریعت، و در بین یهودیان نیک نام بود. 13 او پیش من آمد و در کنار من ایستاد و گفت: «ای برادر شائول، بینا شو.» که فوراً بینا شدم و به او نگاه کردم. 14 او ادامه داده گفت: «خدای پدران ما تو را برگزیده است تا ارادۀ او را درک نمائی، و بندۀ عادل او را ببینی و صدای او را از دهان خودش بشنوی، 15 زیرا تو در برابر همه جهانیان شاهد او می_شوی و به آنچه دیده و شنیده_ای شهادت خواهی داد. 16 حالا چرا معطل هستی؟ برخیز، تعمید بگیر و به خدا روی آور و از گناهان خود پاک شو.» 17 وقتی دوباره به اورشلیم آمدم، یک روز در عبادتگاه دعا می_کردم که به حالت جذبه فرو رفتم 18 و در رؤیا عیسی را دیدم که می_گفت: «زود برخیز و اورشلیم را ترک کن زیرا اهالی این شهر شهادت ترا دربارۀ من قبول نخواهند کرد.» 19 گفتم: «خداوندا اینها می_دانند که من همان شخصی هستم که مؤمنان ترا به زندان می_انداختم و در کنیسه_ها آنها را می_زدم 20 و وقتی خون آن شاهد تو استیفان ریخته شد، من در آنجا ایستاده بودم و با آن کار موافقت کردم و نگهبان لباسهای قاتلان او بودم.» 21 اما او به من فرمود: «من تو را به جاهای دور و پیش مردم غیر_یهود خواهم فرستاد.»» 22 جمعیت تا اینجا به او گوش می_دادند، اما وقتی این جمله را به زبان آورد، بار دیگر فریاد کردند: «او را بکشید، چنین کسی نباید زنده بماند.» 23 در همان وقت که مردم با هیاهو لباسهای خود را در هوا تکان می_دادند و گرد و خاک بلند می_کردند، 24 قوماندان امر کرد پولُس را داخل قشله نمایند و با تازیانه از او تحقیقات کنند تا معلوم شود به چه علت این هیاهو برضد او برپا شده است. 25 وقتی او را برای قمچین زدن بستند، پولُس از صاحب_منصبی که آنجا ایستاده بود پرسید: «آیا شما اجازه دارید یک نفر رومی را بدون آنکه سرش حکم شده باشد، بزنید؟» 26 وقتی صاحب_منصب اینرا شنید، پیش قوماندان رفت و گفت: «تو می_دانی چه می_کنی؟ این مرد یکی از اتباع روم است.» 27 قوماندان پیش پولُس رفت و از او پرسید: «بگو ببینم، آیا تو رومی هستی؟» پولُس گفت: «بلی.» 28 قوماندان گفت: «برای به_دست آوردن این تابعیت من قیمت گزافی پرداخته_ام.» پولُس گفت: «اما من با آن به دنیا آمدم.» 29 پس آن_ها که می_خواستند از پولُس تحقیقات کنند، با عجله از آنجا دور شدند و قوماندان هم، که به امر او پولُس را بسته بودند، وقتی فهمید او تبعۀ روم است، بسیار ترسید. 30 در روز بعد چون قوماندان می_خواست، علت موضوع و حقیقت امر را بداند، بندهای پولُس را باز کرد و امر کرد سران کاهنان و شورای یهود تشکیل جلسه دهند و سپس پولُس را به آنجا آورد و از او خواست در برابر آنها بایستد.
1 پولُس با دقت به اعضای شورا نگاه کرد و گفت: «ای برادران، من تا به امروز در حضور خدا با وجدانی پاک زندگی کرده_ام.» 2 دراین هنگام کاهن_اعظم، حنانیا، به کسانی که در کنار پولُس ایستاده بودند، امر کرد که به دهانش مشت بزنند. 3 پولُس به او گفت: «ای دیوار سفید شده، خدا ترا خواهد زد. تو آنجا نشسته_ای که مطابق شریعت در مورد من قضاوت نمایی و حالا بر خلاف آن امر می_کنی که مرا بزنند.» 4 حاضران گفتند: «به کاهن_اعظم خدا اهانت می_کنی؟» 5 پولُس گفت: «ای برادران، من نمی_دانستم که او کاهن_اعظم است. می_دانم که تورات می_فرماید: «به پیشوای قوم خود ناسزا نگو.»» 6 وقتی پولُس فهمید، که بعضی از آنها صدوقی و بعضی فریسی هستند با صدای بلند گفت: «ای برادران، من فریسی و فریسی زاده_ام و مرا به خاطر ایمان و امید به رستاخیز مردگان در اینجا محاکمه می_کنند.» 7 با این سخن میان فریسی ها و صَدوقی ها اختلاف افتاد و مردم به دو دسته تقسیم شدند. 8 (صَدوقی ها منکر روز قیامت و وجود فرشته یا روح هستند ولی، فریسی ها به وجود اینها عقیده دارند.) 9 سر و صدای زیادی در مجلس بلند شد و چند نفر از علمای فرقۀ فریسی برخاسته گفتند: «ما در این مرد هیچ تقصیری نمی_بینم. از کجا معلوم است که روح یا فرشته_ای با او سخن نگفته باشد.» 10 اختلاف زیادتر شد و قوماندان از ترس اینکه مبادا پولُس را تکه_تکه کنند، فرمان داد عساکر به مجلس داخل شوند و پولُس را از میان جمعیت خارج ساخته و به قشله ببرند. 11 در شب همان روز خداوند به پولُس ظاهر شد و فرمود: «دل قوی_دار، چون همان طور که در اورشلیم دربارۀ من شهادت دادی در روم نیز باید چنان کنی.» 12 وقتی روز شد بعضی از یهودیان دور هم جمع شدند و سوگند یاد کردند، که تا پولُس را نکشند بهیچ خوردنی و یا نوشیدنی لب نزنند. 13 در این دسیسه بیش از چهل نفر شرکت داشتند. 14 آنها پیش سران کاهنان و بزرگان رفتند و گفتند: «ما سوگند خورده_ایم تا پولُس را نکشیم لب به غذا نزنیم. 15 بنابراین شما و اعضای شورا به بهانۀ اینکه می_خواهید در سوابق پولُس تحقیقات بیشتری نمائید، از قوماندان تقاضا کنید او را فردا پیش شما بیاورد. ما ترتیبی داده_ایم که او را پیش از اینکه به اینجا برسد بکشیم.» 16 اما خواهرزادۀ پولُس از این دسیسه با خبر شد و به قشله رفت و پولُس را خبر داد. 17 پولُس یکی از صاحب_منصبان را صدا زده گفت: «این جوان را پیش قوماندان ببر، می_خواهد موضوعی را به عرض او برساند.» 18 صاحب_منصب او را پیش قوماندان برد و به او گفت: «پولُس زندانی بدنبال من فرستاد و تقاضا کرد که این جوان را پیش شما بیاورم. او می_خواهد موضوعی را به عرض برساند.» 19 قوماندان دست او را گرفته به کناری کشید و محرمانه از او پرسید: «چه می_خواهی بگویی؟» 20 او گفت: «یهودیان نقشه کشیده_اند که از شما تقاضا نمایند پولُس را فردا به شورا ببرید. بهانه آنها این است که می_خواهند در مورد او اطلاعات دقیقتری به دست آورند. 21 به حرفهای آنها توجه نکنید، زیرا بیش از چهل نفر از ایشان در کمین او نشسته_اند و قسم خورده_اند که تا او را نکشند چیزی نخورند و ننوشند. آنها اکنون حاضر و آماده هستند و فقط در انتظار موافقت شما می_باشند.» 22 به این ترتیب قوماندان آن جوان را رخصت کرد و به او اخطار نمود، که نباید از اطلاعاتی که در اختیار او گذاشته است کسی با خبر شود. 23 سپس قوماندان دو نفر صاحب_منصب را صدا زد و به آن_ها گفت: «دو صد عسکر پیاده و هفتاد سواره نظام و دو صد نیزه_دار آماده کنید تا امشب ساعت نُه به قیصریه بروند. 24 و چند اسپ برای پولُس حاضر کنید تا به این وسیله او را سالم به فِلیکسِ والی تحویل دهید.» 25 او نامه_ای هم به این مضمون نوشت: 26 «کلودیوس لیسیاس به جناب والی فِلیکس سلام می_رساند. 27 این مرد را یهودیان گرفته_اند و قصد داشتند او را بکشند، اما وقتی فهمیدم که او یک نفر رومی است من با عساکر خود به آنجا رفته او را از چنگ ایشان بیرون آوردم 28 و از آنجا که می_خواستم علت تهمت او را بفهمم او را به شورای ایشان بردم. 29 اما متوجه شدم که موضوع مربوط به اختلاف عقیدۀ آن_ها در خصوص شریعت خود شان است و او کاری که مستوجب اعدام یا حبس باشد نکرده است. 30 پس وقتی فهمیدم که آن_ها در صدد سوء_قصد نسبت به جان او هستند، فوراً او را پیش شما فرستادم و به مدعیان او نیز امر کرده_ام، که دعوی خود را در پیشگاه شما به عرض برسانند.» 31 عساکر مطابق اوامری که گرفته بودند، پولُس را تحویل گرفته و او را شبانه به انتیپاتریس رسانیدند. 32 فردای آن روز همه بجز سوارانی که پولُس را تا به مقصد همراهی می_کردند به قشله برگشتند. 33 سواران به وقت رسیدن به قیصریه نامۀ مذکور را به والی تقدیم نموده و پولُس را به او تحویل دادند. 34 والی وقتی نامه را خواند، از پولُس پرسید که اهل کدام ولایت است و چون فهمید که اهل قیلیقیه است 35 به او گفت: «وقتی مدعیان تو برسند به دفاع تو گوش خواهم داد.» و فرمان داد او را در قصر هیرودیس تحت نظر نگاه دارند.
1 بعد از پنج روز، کاهن_اعظم، حنانیا، همراه چند نفر از بزرگان و یک وکیلی به نام تِرتُلُس به قیصریه رسیدند و شکایت خود را برضد پولُس به اطلاع والی رسانیدند. 2 وقتی پولُس را خواستند تِرتُلُس شکایت خود را این طور شروع کرد: «عالیجناب، والی فِلیکس، با توجه به اینکه در ایام زمامداری شما و در سایه اقدامات ارزنده_ای که برای بهبود وضع ملت ما بعمل آورده_اید، از نعمت امنیت کامل برخوردار هستیم، 3 وظیفۀ خود می_دانیم پیوسته و در هر جا سپاسگزاری عمیق خود را تقدیم آن جناب بنمائیم. 4 و اما، برای اینکه زیاد وقت شما را نگیریم، تقاضا دارم با آن لطف همیشگی خود تان به عرایض مختصر ما توجه فرمائید، 5 به ما ثابت شده است که این شخص یک آشوبگر فاسدی است که در سرتاسر عالم میان همۀ یهودیان اختلاف انداخته و همچنین از سرکردگان فرقۀ ناصری است 6 و حتی کوشش می_کرد خانه پاک خدای ما را آلوده گرداند. اما ما او را دستگیر کردیم و می_خواستیم مطابق شریعت خود محاکمه کنیم. 7 ولی لیسیاس قوماندان آمد و با زور او را از دست ما گرفت. 8 و به مدعیان او امر کرد به حضور شما بیایند. اگر خود شما از او تحقیقات نمائید، حقیقت ادعای ما برای تان روشن خواهد شد.» 9 یهودیان تمام حرفهای تِرتُلُس را در این باره تأیید کردند. 10 وقتی والی به پولُس اشاره کرد که سخن بگوید، او به این تهمت_ها جواب داده گفت: «با اطلاع از اینکه شما سالیان درازی است که بر این ملت قضاوت می_کنید؛ پس با اطمینان خاطر در حضور شما از خود دفاع می_کنم. 11 حقیقت امر بر شما معلوم خواهد شد. از روزی که من برای عبادت به اورشلیم رفته بودم بیش از دوازده روز نمی_گذرد 12 و هیچ کس مرا ندیده است که در عبادتگاه و یا در کنیسه_ها و یا در داخل شهر با کسی مباحثه کنم و یا مردم را به گرد خود جمع نمایم. 13 برای اثبات تهمت_های که برضد من می_آورند، هیچگونه مدرکی در دست ندارند. 14 اما در حضور شما اعتراف می_کنم که در پرستش خدای پدران خود، طریقه_ای را که آنها بدعت (راه غلط) می_خوانند پیروی می_نمایم. من به هر چه در تورات و نوشته_های پیغمبران آمده است، اعتقاد دارم. 15 من همان امیدی را به خدا دارم که خود اینها دارند و آن این است که هم برای نیکان و هم برای بدان قیامتی در پیش است. 16 بنابراین با چنین امیدی، نهایت کوشش خود را می_کنم که در همۀ احوال در برابر خدا و انسان وجدان آسوده_ای داشته باشم. 17 من پس از سالیان دراز به اورشلیم رفتم تا اعاناتی برای ملت خود ببرم و قربانی بگذرانم. 18 در عبادتگاه پس از انجام مراسم تطهیر مشغول این کار_ها بودم، نه جمعیتی به دور من جمع شده بود و نه اغتشاشی در کار بود 19 که چند تن از یهودیان ایالت آسیا مرا در آنجا دیدند و به نظر من ایشان هم باید در اینجا پیش شما حاضر شوند تا اگر از من شکایتی دارند خود شان آنرا اظهار نمایند، 20 یا اینها بگویند، که وقتی در حضور شورا ایستاده بودم چه خطایی از من سر زده 21 جز اینکه در میان آنها با صدای بلند گفتم: من بخاطر ایمان و امید به رستاخیز مردگان در اینجا محاکمه می_شوم.» 22 فِلیکس که خودش از این طریقه اطلاع کاملی داشت، محاکمه را به تعویق انداخت و گفت: «من فتوای خود را موکول به آمدن قوماندان لیسیاس می_کنم.» 23 و به یک صاحب_منصب امر کرد، که پولُس را تحت نظر بگیرد و تا اندازه_ای او را آزاد بگذارد و مانع آمد و رفت دوستان او که برای رفع احتیاجاتش می_آمدند نشود. 24 چند روز بعد فِلیکس با دروسِله، همسر خود که زنی یهودی بود، به آنجا آمد و دنبال پولُس فرستاد و به سخنان پولُس دربارۀ ایمان به مسیح عیسی گوش داد. 25 اما وقتی دنبالۀ سخن به عدالت، پرهیزکاری و کیفر آینده کشیده شد، فِلیکس ترسان شد و اظهار داشت: «فعلاً کافی است، هرگاه فرصت مناسبی دست دهد، باز هم دنبال تو می_فرستم.» 26 در عین حال از پولُس توقع پول داشت و به همین دلیل غالباً او را می_خواست و با او مباحثه می_نمود. 27 پس از دو سال پُرکیوس فِستوس جانشین فِلیکس گردید. فِلیکس چون می_خواست رضایت یهودیان را جلب نماید، پولُس را همچنان در زندان نگهداشت.
1 فِستوس سه روز بعد از آنکه زمام امور را در دست گرفت از قیصریه به اورشلیم رفت. 2 سران کاهنان و رهبران یهود اتهامات و دعاوی خود را برضد پولُس به اطلاع او رسانیدند و از فِستوس تقاضا کردند 3 که به آنها لطفی نماید و پولُس را به اورشلیم بفرستد. آنها در کمین بودند تا او را بین راه به قتل برسانند. 4 فِستوس جواب داد: «پولُس در قیصریه تحت نظر است و خود من به زودی به آنجا بر_می_گردم. 5 بنابر این کسانی از شما که برای شان مقدور است با من به آنجا بیایند و چنانچه این شخص خطایی کرده است، برضد او اقامه دعوی نمایند.» 6 فِستوس تقریباً هشت یا ده روز در اورشلیم بسر برد و سپس به قیصریه مراجعت کرد. روز بعد در محکمه حضور یافت و امر کرد پولُس را بیآورند. 7 وقتی پولُس وارد شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند دور او را گرفتند و تهمت_های سختی برضد او ذکر کردند که قادر به اثبات آن_ها نبودند. 8 پولُس از خود دفاع کرده گفت: «من نه نسبت به شریعت یهود مرتکب خطایی شده_ام و نه برضد عبادتگاه و امپراطور اقدامی کرده_ام.» 9 اما فِستوس که می_خواست مورد توجه یهودیان قرار گیرد، رو به پولُس کرد و گفت: «آیا می_خواهی به اورشلیم بروی و در آنجا در حضور خود من محاکمه شوی؟» 10 پولُس جواب داد: «من هم اکنون در محکمۀ امپراطور یعنی در آنجایی که باید محاکمه شوم ایستاده_ام. چنانکه خود شما به خوبی آگاهید، من مرتکب هیچ جرمی برضد یهودیان نشده_ام. 11 اگر مجرم هستم و چنانکه کاری کرده_ام که مستوجب اعدام است، از مرگ نمی_گریزم. اما اگر مرتکب هیچیک از اعمالی که این اشخاص به من نسبت می_دهند نشده_ام، هیچ کس حق ندارد مرا به دست آنها بسپارد. من تقاضا می_کنم که امپراطور شخصاً به دوسیه من رسیدگی نماید.» 12 فِستوس پس از تبادل نظر با مشاوران خود جواب داد: «حالا که از امپراطور دادخواهی می_کنی به پیشگاه امپراطور خواهی رفت.» 13 پس از مدتی اغریپاس پادشاه و همسرش برنیکی به قیصریه آمدند تا به فِستوس خیر مقدم بگویند. 14 و چون روزهای زیادی در آنجا ماندند، فِستوس سوابق پولُس را در اختیار پادشاه گذاشت و گفت: «یک زندانی در اینجاست که فِلیکس او را به من تحویل داده است. 15 وقتی به اورشلیم رفتم سران کاهنان و بزرگان یهود از او رسماً به من شکایت کردند و تقاضای محکومیت او را داشتند. 16 من به آنها جواب دادم که شیوۀ روم این نیست که متهمی را به مدعیان تسلیم نماید، مگر آنکه اول او را با مدعیان خود روبرو نموده و به او فرصتی بدهد که در مورد این تهمت_ها از خود دفاع کند. 17 پس وقتی به اینجا آمدند، من بدون تلف وقت، روز بعد در محکمه حاضر شدم و امر کردم او را بیاورند. 18 وقتی مدعیان او برخاستند و برضد او صحبت کردند، او را به هیچیک از جرمهائی که من انتظار داشتم، ملامت نساختند، 19 فقط دربارۀ دین خود شان و شخصی بنام عیسی که مرده و پولُس ادعا می_کند زنده است، اختلاف عقیده داشتند. 20 چون در بررسی این امور دو دل بودم، از او پرسیدم که آیا می_خواهد به اورشلیم برود تا در آنجا به این موضوع رسیدگی شود. 21 اما وقتی پولُس تقاضا کرد که تا زمانی که امپراطور به کارش رسیدگی نکرده تحت نظر بماند، من امر کردم او را تحت نظر نگاه_دارند تا در وقت مناسب او را به حضور امپراطور بفرستم.» 22 اغریپاس به فِستوس گفت: «بسیار آرزو دارم شخصاً سخنان او را بشنوم.» فِستوس جواب داد: «بسیار خوب! فردا سخنان او را خواهید شنید.» 23 روز بعد اغریپاس و برنیکی با تشریفات تمام به دربار وارد شدند و با گروهی از قوماندانان و بزرگان شهر در آنجا جلوس نمودند. به فرمان فِستوس پولُس را حاضر کردند. 24 در این وقت فِستوس گفت: «ای اغریپاس پادشاه و ای تمام کسانی که در اینجا حضور دارید، شما مردی را روبروی خود می_بینید که اکثر یهودیان، چه در اورشلیم و چه در اینجا، پیش من از او شکایت کرده_اند و با فریاد خواسته_اند که او نباید دیگر زنده بماند. 25 نظر خود من این است که او کاری نکرده که مستوجب مرگ باشد، ولی چون او از امپراطور تقاضای دادخواهی کرده است، تصمیم گرفتم او را به پیشگاه او بفرستم. 26 و چون مطلب مخصوصی ندارم که به امپراطور بنویسم، او را در اینجا پیش شما و مخصوصاً به حضور شما اغریپاس پادشاه آوردم تا در نتیجۀ این تحقیقات مقدماتی، بتوانم مطلبی تهیه نموده برای او بنویسم، 27 زیرا معقول به نظر نمی_رسد که یک زندانی را بدون اسناد کافی بنزد امپراطور بفرستم.»
1 اغریپاس خطاب به پولُس گفت: «ما به تو اجازه می_دهیم که از خود دفاع کنی.» پولُس دستهای خود را گشود و از خود چنین دفاع کرد: 2 «ای اغریپاس پادشاه، برای من کمال خوشوقتی است که امروز در پیشگاه آن حضرت در خصوص شکایاتی که یهودیان از من دارند به دفاع بر_می_خیزم. 3 و بیشتر از این خوشوقتم که عالیجناب به همه آداب و رسوم یهودیان و اختلافات بین آنها آشنائی کامل دارید. تمنا دارم لطف فرموده به عرایض بنده توجه نمائید. 4 همۀ یهودیان به خوبی می_دانند که جوانی من چگونه گذشته است و می_دانند که از همان ابتدا چگونه در بین ملت خود و در اورشلیم زندگی کردم. 5 آنها مرا از اول می_شناختند و اگر بخواهند می_توانند آن را تصدیق کنند. آن_ها می_دانند که من عُمری را در فریسی_گری یعنی پیروی از دقیقترین فرقه_های دین خود گذرانده_ام. 6 و حالا بخاطر امید به آن وعده_ای که خدا به پدران ما داده است محاکمه می_شوم. 7 این همان وعده_ای است که دوازده طایفۀ ما امید دارند که روزی انجام آن را ببینند و از صمیم قلب شب و روز عبادت می_کنند. بلی، بخاطر همین امید است، که یهودیان از من شکایت کرده_اند. ای پادشاه، 8 چرا به نظر آن جناب محال می_آید که خدا مردگان را زنده گرداند؟ 9 خود من روزی این را وظیفۀ خود می_دانستم که به هر وسیله_ای با عیسی ناصری مخالفت نمایم. 10 و در اورشلیم همین کار را کردم و با اختیاراتی که از سران کاهنان گرفتم، بسیاری از مقدسان را به زندان انداختم و وقتی آنها را می_کشتند بر ضد شان رأی می_دادم. 11 مدت زیادی ایشان را در کنیسه_ها می_زدم و کوشش می_کردم آنها را به انکار ایمان شان مجبور سازم. خشم و غضب من بجایی رسید که تا شهرهای دوردست آن_ها را تعقیب می_کردم و آزار می_رسانیدم. 12 در چنین حالی با داشتن اختیارات تام و اوامری از جانب سران کاهنان به دمشق می_رفتم که 13 در هنگام ظهر در بین راه، ای پادشاه، نوری روشنتر از نور آفتاب به دور من و همسفرانم درخشید. 14 همگی به زمین افتادیم. بعد من صدایی شنیدم که به زبان عبرانی به من گفت «ای شائول، ای شائول، چرا بر من جفا می_کنی؟ بر میخ_ها لگد زدن کار آسانی نیست.» 15 پرسیدم: «خداوندا تو کیستی؟» خداوند گفت: «من همان عیسی هستم که تو به من جفا می_رسانی. 16 برخیز و روی پای خود بایست. من به تو ظاهر شدم تا تو را به خدمت خود منصوب کنم که دربارۀ آنچه امروز دیده_ای و آنچه در آینده خواهی دید شهادت دهی. 17 من ترا از دست این قوم و نیز از دست ملتهای بیگانه که ترا پیش آنها می_فرستم، خواهم رهانید. ترا می_فرستم 18 تا چشمهای آنها را باز کنی و ایشان را از تاریکی به روشنائی و از قلمرو شیطان به سوی خدا بازگردانی تا از راه ایمان به من، گناهان شان آمرزیده شود و در بین مقدسین خدا حصه داشته باشند.» 19 بنابراین ای اغریپاس پادشاه، من نسبت به رؤیاهای آسمانی نافرمانی نکردم، 20 بلکه اول به یهودیان ساکن دمشق و اورشلیم و سر تا سر یهودیه و سپس در میان مردم غیر_یهود اعلام می_کردم که توبه کنند و به سوی خدا برگردند و طوری زندگی کنند، که شایستۀ این توبه باشند. 21 به همین دلیل یهودیان مرا در عبادتگاه گرفتند و می_خواستند مرا بکشند. 22 اما به یاری پروردگار امروز در اینجا ایستاده_ام و به همه، به کوچک و بزرگ، شهادت می_دهم و چیزی جز آنچه انبیاء و موسی از پیش خبر داده_اند به زبان نمی_آورم، 23 یعنی مسیح باید درد و رنج بکشد و اولین کسی باشد که پس از مرگ زنده می_شود تا طلوع نور را به این قوم و ملتهای دیگر اعلام فرماید.» 24 وقتی دفاع پولُس به اینجا رسید، فِستوس فریاد زد: «ای پولُس، عقلت را از دست داده_ای! زیادی علم تو را دیوانه کرده است.» 25 پولُس جواب داد: «نخیر عالیجناب فِستوس، دیوانه نیستم بلکه در کمال هوشیاری عین حقیقت را بیان می_کنم. 26 پادشاه از این چیزها اطلاع دارند و من می_توانم آزادانه پیش آن جناب صحبت کنم. فکر نمی_کنم در این باره چیزی از نظر ایشان دور مانده باشد، زیرا هیچیک از آن_ها در خفا صورت نگرفته است. 27 ای اغریپاس پادشاه، آیا شما به انبیاء عقیده دارید؟ می_دانم که عقیده دارید.» 28 اغریپاس به پولُس گفت: «خیال می_کنی به این زودی می_توانی مرا مسیحی بسازی؟» 29 پولُس گفت: «از خدا می_خواهم که دیر یا زود نه تنها اعلی_حضرت بلکه جمیع کسانیکه امروز سخنان مرا می_شنوند مثل من بشوند، البته نه مثل من در این زنجیرها.» 30 آنگاه پادشاه از جا برخاست و والی و برنیکی و بقیه حاضران هم برخاستند. 31 وقتی از تالار بیرون رفتند به یکدیگر گفتند: «این شخص کاری که مستوجب اعدام یا حبس باشد انجام نداده است.» 32 اغریپاس به فِستوس گفت: «اگر از امپراطور دادخواهی نکرده بود، می_توانست آزاد شود.»
1 وقتی قرار بر این شد که ما از راه بحر به ایتالیا سفر کنیم، پولُس و چند زندانی دیگر را به صاحب_منصبی به نام یولیوس از فرقۀ اوغُسطُس تحویل دادند. 2 به کشتی ادرامیتینی که عازم بندرهای ایالت آسیا بود سوار شدیم و حرکت کردیم و اَرِستَرخُس مقدونی از اهالی تسالونیکی همراه ما بود. 3 روز بعد در بندر صیدون لنگر انداختیم و یولیوس به پولُس محبت کرد و اجازه داد که در آنجا به دیدن دوستان خود برود و ضروریات خود را از آنها بگیرد. 4 از آنجا بار دیگر راه بحر را در پیش گرفتیم و چون باد از جهت مخالف می_وزید از حاشیه قبرس که باد_پناه بود عبور نمودیم 5 و پس از گذشتن از آب_های قیلیقیه و پمفیلیه به میرای لیکیه رسیدیم. 6 صاحب_منصب در آنجا یک کشتی اسکندریه_ای را که عازم ایتالیا بود پیدا کرد و ما را سوار آن نمود. 7 روزهای زیادی به آهستگی پیش می_رفتیم و با زحمت فراوان به بندر قنیدوس رسیدیم و چون باد مخالف ما بود، جهت دیگر را در پیش گرفتیم و از کنار دماغۀ سَلمونی و ساحل جزیرۀ کریت که پناهگاه بود، راندیم. 8 به سختی از آنجا گذشته به نزدیکیهای شهر لسائیه به محلی به نام «بندر نیک» رسیدیم. 9 زمان زیادی را در آنجا گذرانیده بودیم و دیگر ادامۀ سفر ما با خطر روبرو بود، زیرا مدت زیادی از روز کفاره، که در اوایل خزان است گذشته بود. پس پولُس به آن_ها نصیحت نموده 10 گفت: «آقایان، می_بینم که سفر ما از اینجا به بعد پُر خطر خواهد بود. به کشتی و بار آن خسارت و زیان خواهد رسید و برای خود ما هم تلفات جانی خواهد داشت.» 11 اما صاحب_منصب به حرفهای ناخدای کشتی و صاحب آن بیشتر توجه داشت تا به سخنان پولُس 12 و نظر به اینکه آن بندر برای اقامت زمستانی نامناسب بود، اکثر آنها صلاح دانستند که از آنجا حرکت کنند تا شاید به فینیکاس برسند و زمستان را در آنجا که بندری کریتی و رو به شمال غربی و جنوب غربی است بگذرانند. 13 پس وقتی نسیم جنوبی برخاست به گمان آنکه به مقصد خود رسیده_اند، لنگر کشتی را برداشتند و از نزدیک کنارۀ کریت گذشتیم. 14 اما طولی نکشید که باد شدیدی که به باد شمال شرقی معروف است از خشکی بطرف ما برخاست و 15 به کشتی زد و ما قادر نبودیم کشتی را مستقیماً در خلاف جهت باد هدایت کنیم، بنابراین خود را به دست باد سپردیم تا با جریان آن پیش رویم. 16 در پناه جزیرۀ کوچکی به نام کاودا با زحمت زیاد توانستیم قایق کشتی را به اختیار خود در_آوریم. 17 آنها قایق را به کشتی سوار کردند و با طناب اطراف کشتی را محکم بستند و از ترس اینکه مبادا کشتی در جاهای کم عمق خلیج سیرتیس گیر کند، بادبان کشتی را پایین کشیدند و ما همچنان با جریان باد پیش می_رفتیم. 18 باد شدید ادامه داشت، به طوری که روز دوم بار کشتی را به بحر ریختند 19 و در روز سوم اسباب و لوازم کشتی را با دست خود به بحر انداختند. 20 روزهای زیاد نه آفتاب به چشم می_خورد و نه ستارگان. باد همچنان با شدت می_وزید و دیگر هیچ امیدی به نجات ما نبود. 21 وقتی که مدت زیادی بدون غذا راه پیمودند، پولُس در میان ایشان ایستاد و گفت: «ای دوستان، کاش به حرفهای من گوش می_دادید و از کریت سفر نمی_کردید تا از اینهمه ضرر و زیان در امان می_بودید. 22 خوب، حالا که این طور شده از شما می_خواهم که خود را نبازید. هیچ ضرری به جان کسی نخواهد رسید، فقط کشتی از دست خواهد رفت، 23 زیرا دیشب فرشتۀ آن خدایی که من از او هستم و او را می_پرستم، در کنار من ایستاد 24 و گفت: «ای پولُس نترس زیرا تو باید در حضور امپراطور حاضر شوی و خدا جانِ همۀ همسفرانت را به تو بخشیده است.» 25 پس آقایان باید قویدل باشید، زیرا من به خدا ایمان دارم و می_دانم همان_طوری که به من گفته است خواهد شد. 26 ولی به کنارۀ یکی از این جزایر رانده خواهیم شد.» 27 وقتی شب چهاردهم فرا رسید و ما هنوز در بحیرۀ آدریاتیک از این سو به آن سو رانده می_شدیم، نزدیک نصف شب ملاحان احساس کردند که به خشکی نزدیک می_شوند. 28 پس عمق_پیمایی کردند و به عمق تقریباً سی و هشت متر رسیدند و به فاصله کوتاهی دوباره اندازه_گیری نمودند و به عمق بیست و هفت متری رسیدند. 29 و چون می_ترسیدند که به سنگ_ها بخوریم، چهار لنگر از پشت کشتی به بحر انداختند و دعا می_کردند که زودتر روز شود. 30 ملاحان می_خواستند کشتی را ترک کنند و برای عملی ساختن نقشۀ خود به بهانه اینکه می_خواهند لنگرها را از پیش کشتی به بحر بیندازند، قایق را به آب انداختند. 31 اما پولُس به صاحب_منصب و عساکر گفت: «اگر ملاحان در کشتی نمانند نجات شما ممکن نخواهد بود.» 32 پس عساکر طنابهای قایق را بریدند و آن را رها کردند. 33 کمی پیش از سپیده_دم، پولُس به همه اصرار می_کرد که چیزی بخورند. او گفت: «امروز چهارده روز است که در بلاتکلیفی به سر می_برید و چیزی نخورده_اید. 34 تمنا دارم چیزی بخورید زیرا نجات جان شما بسته به آنست. مویی از سر هیچیک از شما کم نخواهد شد.» 35 با این سخنان نان را برداشت و در حضور همۀ آنها پس از آنکه خدا را شکر نمود پاره کرد و شروع به خوردن نمود. 36 پس همه قویدل گشتند و غذا خوردند. 37 (تعداد ما در کشتی جمعاً دو صد و هفتاد و شش نفر بود.) 38 پس از آنکه سیر شدند بقیۀ غله را به بحر ریختند تا کشتی را سبک نمایند. 39 وقتی صبح شد، ملاحان خشکی را نشناختند اما متوجه خلیجی با ساحل ریگی شدند. تصمیم گرفتند که در صورت امکان کشتی را در آنجا به گِل بنشانند. 40 سپس بند لنگر_ها را بریدند و آن_ها را در بحر رها کردند و همان موقع بندهای سُکان را هم شُل کردند و بادبان پیش کشتی را بالا کشیدند و کشتی را یکراست به طرف ساحل راندند. 41 کشتی به یکی از تپه_های زیر آب برخورد کرد و در آنجا گیر نموده دماغۀ کشتی ثابت و بی_حرکت ماند ولی قسمت عقب در نتیجه بر خورد با امواج شدید در هم شکست. 42 در اینموقع عساکر فکر می_کردند بهتر است زندانیان را بکشند، مبادا کسی از ایشان بوسیله شنا فرار کند. 43 اما صاحب_منصبی که می_خواست پولُس را سالم به مقصد برساند، مانع انجام نقشه آنها شد. او امر کرد که اول کسانی که شنا بلد بودند، خود را از کشتی به داخل آب بیآندازند و خود را به خشکی برسانند. 44 و بقیه یا روی تخته پاره_ها و یا روی قطعات کشتی بدنبال آنها بروند. به این ترتیب همۀ ما صحیح و سالم به خشکی رسیدیم.
1 وقتی صحیح و سالم به ساحل رسیدیم، فهمیدیم که نام آن جزیره مالتا است. 2 مردم آن جزیره به ما مهربانی بسیار کردند و چون هوا سرد بود و باران می_بارید، آتش بزرگی افروختند و از ما پذیرایی کردند. 3 پولُس مقداری هیزم جمع کرده بود و وقتی آن را روی آتش گذاشت به علت حرارت آتش ماری از میان آن بیرون آمد و به_دست او چسپید. 4 همین که بومیان مار را به دست او آویزان دیدند به یکدیگر گفتند: «این شخص حتماً قاتل است که با وجود اینکه از بحر نجات پیدا کرد، الهۀ عدالت اجازه نمی_دهد که او زنده بماند.» 5 اما پولُس مار را روی آتش انداخت و اصلاً ضرری ندید. 6 آنها منتظر بودند که هر لحظه بدنش ورم کند و یا ناگهان نقش زمین گردد. اما وقتی مدت زیادی منتظر ماندند و دیدند که هیچ ضرری به او نرسیده است، فکر شان عوض شد و گفتند که او یکی از خدایان است. 7 در نزدیکی_های آن محل املاکی وجود داشت که متعلق به پوبلیوس، حاکم آن جزیره بود. این شخص ما را به خانه برد و مدت سه روز با کمال مهربانی از ما پذیرایی کرد. 8 در همان وقت پدر پوبلیوس بستری و مبتلا به تب نوبه و اسهال خونی بود. پولُس به بالین او رفت و پس از دعا بر او دست گذاشت و او را شفا داد. 9 پس از این جریان دیگر بیماران آن جزیره هم آمدند و شفا یافتند. 10 آنها در مقابل، هدایای فراوانی به ما دادند و وقتی خواستیم آنجا را ترک کنیم، چیزهایی را که در سفر مورد احتیاج ما بود برای ما به کشتی آوردند. 11 پس از سه ماه اقامت در آن جزیره با یک کشتی اسکندریه_ای، که علامت دو پیکر جوزا داشت و زمستان را در آنجا توقف کرده بود، به راه افتادیم. 12 در شهر سراکیوس لنگر انداختیم و سه روز در آنجا توقف نمودیم. 13 بار دیگر از آنجا با کشتی حرکت کرده به شهر ریغیون رفتیم. بعد از یک روز باد جنوبی برخاست و دو روز طول کشید که به بندر پوطیولی رسیدیم. 14 در آنجا برادران را پیدا کردیم و به دعوت آنها مدت یک هفته در آنجا ماندیم و به این ترتیب به روم رسیدیم. 15 مسیحیان آن شهر وقتی شنیدند که ما در راه هستیم، تا بازار آپیاس و دهکده_ای به نام «سه میخانه» به استقبال ما آمدند و چون پولُس آنها را دید، خدا را شکر نموده و دلگرم شد. 16 وقتی به روم رسیدیم پولُس اجازه یافت که با یک نگهبان رومی در خانه_ای جداگانه زندگی کند. 17 بعد از سه روز پولُس رهبران یهودیان آنجا را دعوت کرد و وقتی آن_ها جمع شدند به ایشان گفت: «ای برادران، من که هرگز عملی برضد ملت و یا آئین پدران خود انجام نداده_ام، در اورشلیم دستگیر و تسلیم رومیان شدم. 18 رومیان از من تحقیقات نمودند و می_خواستند مرا آزاد سازند، زیرا پی بردند که من هیچ کاری نکرده_ام که مستوجب مرگ باشم. 19 اما یهودیان مخالفت کردند و من هیچ راهی نداشتم جز اینکه از امپراطور دادخواهی نمایم، البته من هیچ شکایتی هم برضد ملت خود ندارم. 20 به این سبب از شما دعوت کردم تا شما را ببینم و با شما صحبت کنم، زیرا من به خاطر همان امیدی که اسرائیل دارد، به طوری که می_بینید گرفتار زنجیرم.» 21 به او گفتند: «هیچ نامه_ای دربارۀ تو از یهودیه به ما نرسیده است و از برادران ما هم کسی به اینجا نیامده است که دربارۀ تو گزارشی داده باشد و یا سخن بدی به زیان آورده باشد. 22 اما ما می_خواهیم عقاید و نظرات ترا از زبان خودت بشنویم. آنچه ما دربارۀ این فرقۀ جدید می_دانیم آن است که همه از آن ایراد می_گیرند.» 23 پس روزی را تعیین کردند و عده زیادی برای دیدن او به منزلش آمدند. او به تفصیل از صبح تا شب، دربارۀ پادشاهی خدا برای آن_ها سخن گفت و کوشید با مراجعه به تورات موسی و نوشته_های انبیاء، آنها را نسبت به عیسی متقاعد و قانع سازد. 24 بعضی از آن_ها سخنان او را قبول کرده ایمان آوردند، ولی دیگران در بی_ایمانی خود باقی ماندند. 25 آن_ها بدون آنکه بین خود به موافقت برسند، جدا شدند. اما پیش از رفتن آن_ها پولُس اظهار داشت: «روح_القدس به وسیلۀ اشعیای نبی به پدران شما چه خوب گفته است: 26 «پیش این قوم برو و به آن_ها بگو: بسیار خواهید شنید ولی درک نخواهید کرد و پیوسته خواهید نگریست ولی نخواهید دید، 27 زیرا دلهای این قوم سخت و گوشهای شان سنگین و چشمان شان بسته شده است. مبادا با چشم خود ببینند و با گوش خود بشنوند و با قلب خود بفهمند و برگردند و من آنها را شفا بخشم.» 28 پس بدانید که این نجات خدایی در اختیار غیر_یهودیان گذاشته شده است و آن_ها آنرا خواهند پذیرفت.» 29 چون پولُس این سخنان را گفت، یهودیان رفتند و با یکدیگر بشدت مباحثه می_کردند. 30 پولُس دو سال تمام در منزل کرایی خود زندگی کرد و دروازه خانه_اش به روی همه باز بود. 31 او پادشاهی خدا را اعلام می_کرد و دربارۀ عیسی_مسیح خداوند بسیار واضع و بدون هیچ مانعی تعلیم می_داد.
1 از طرف پولُس بندۀ عیسی_مسیح و رسولی که خدا برای بشارت انجیل برگزیده و فراخوانده است. 2 خدا انجیل را مدتها پیش بوسیلۀ انبیای خود در کتاب_مقدس وعده داد. 3 این انجیل دربارۀ پسر او، خداوند ما عیسی_مسیح است که از لحاظ جسم از نسل داود متولد شد 4 و با زنده شدنش پس از مرگ با قدرت ثابت نمود که از لحاظ روحِ قدوسیت، او پسر خداست. 5 خدا به وسیلۀ مسیح به ما فیض عطا فرمود تا رسولان او باشیم و همۀ ملت ها را به ایمان و اطاعت مسیح هدایت کنیم 6 این همچنین شامل حال شما رومیان است که خدا شما را دعوت فرموده تا از آنِ عیسی_مسیح شوید. 7 من این رساله را به همۀ شما محبوبان خدا در روم که به این مقام مقدس خوانده شده_اید می_نویسم. فیض و سلامتی از طرف خدا، پدر ما، و عیسی_مسیح خداوند با شما باد. 8 پیش از هر چیز خدای خود را به وساطت عیسی_مسیح برای همۀ شما شکر می_کنم، زیرا ایمان شما در تمام دنیا شهرت یافته است. 9 خدا، آن خدایی که او را با اعلام انجیل دربارۀ پسرش از دل و جان خدمت می_نمایم، شاهد است 10 که همیشه در وقت دعا شما را بیاد می_آورم و درخواست می_کنم که در صورت امکان اگر خدا بخواهد بالاخره به دیدن شما موفق شوم زیرا 11 بسیار آرزومندم که شما را ببینم تا از برکت روحانی شما را بهره_مند ساخته، تقویت نمایم. 12 مقصدم آن است که به وسیلۀ ایمان دو جانبه پشتیبان همکدیگر باشیم، شما به وسیلۀ ایمان من و من به وسیلۀ ایمان شما. 13 ای برادران، نمی_خواهم بی_خبر باشید که بارها قصد داشتم نزد شما بیایم اما همیشه چیزی مرا از انجام آن بازداشته است. من خواسته_ام همان طوری که در میان ملت_های دیگر ثمری یافتم در میان شما نیز بیابم. 14 زیرا من در برابر همه ـ از مردم پیشرفته گرفته تا وحشیان، از روشنفکران گرفته تا نادانان ـ دَینی به گردن دارم. 15 بنابراین شوق دارم که به قدر توانایی خود انجیل را به شما نیز که در روم به سر می_برید اعلام نمایم. 16 زیرا من از انجیل خِجِل نیستم؛ از آنرو که انجیل، قدرت خداست برای نجات هرکس که ایمان آورد، اول یهودیان و سپس غیر_یهودیان 17 زیرا انجیل نشان می_دهد که خدا چگونه آدمیان را عادل می_شمارد و این پایۀ ایمان است و بر ایمان بنا شده است، چنانکه که نوشته شده است: «شخص عادل بوسیلۀ ایمان زندگی می_کند.» 18 غضب خدا از آسمان بر هر گونه گناه و شرارت مردمی نازل می_شود که زندگی شرارت_آمیز شان مانع شناسایی حقیقت است. 19 خدا آنها را مجازات می_کند و این کار برحق است، زیرا آنچه آدمیان دربارۀ خدا می_توانند بدانند، بر آن_ها آشکار است زیرا خدا آن را در پیش چشمان ایشان قرار داده است. 20 از زمان آفرینش دنیا، صفات نادیدنی او یعنی قدرت ازلی و اُلوهیت او در چیزهایی که او آفریده است، به روشنی مشاهده می_شود و از این رو آن_ها ابداً عذری ندارند. 21 اگرچه آن_ها خدا را شناختند ولی آن طوری که شایستۀ اوست او را تکریم و شکرگذاری نکردند. در عوض افکار شان کاملاً پوچ گشته و عقل ناقص آن_ها تیره شده است. 22 در حالی که ادعای حکمت می_کنند، نشان می_دهند که نادان هستند. 23 آن_ها جلال خدای ابدی را به بُتهایی شبیه انسان فانی و پرندگان و چهارپایان و خزندگان تبدیل کردند. 24 به این جهت خدا ایشان را با شهوات و هوسهای خود شان در ناپاکی واگذاشت که با یکدیگر بدن_های خود را ننگین سازند. 25 آنها حقیقت خدا را به دروغ تبدیل کردند و آفریده_های خدا را به عوض خود آفریدگار پرستیدند، آفریدگاری که تا ابد شایستۀ ستایش است. 26 لذا خدا آدمیان را تسلیم شهوات ننگین خود شان کرده است. حتی زنها روابط طبیعی جنسی را به آنچه غیر_طبیعی است تبدیل کردند. 27 به همان طریق مردان روابط جنسی طبیعی را با زنها ترک نمودند و در آتش شهوت برای هم_جنسان خود سوختند. مردان مرتکب اعمال زشت و ننگین با مردان دیگر شدند و در وجود خود شان مجازاتی را که سزاوار چنین خلافکاری است، دیدند. 28 چون آن_ها خداشناسی را امری ناچیز شمردند، خدا آن_ها را تسلیم افکار فاسد شان نمود تا اعمال زشت و ناشایست بجا آورند. 29 آن_ها از انواع شرارت و بدی و طمع و بدخواهی و همچنین از حسادت و آدمکشی و نزاع و فریبکاری و بد_نیتی پُر هستند. آن_ها شایعه می_سازند 30 و از یکدیگر بدگویی می_کنند، از خدا نفرت دارند، ظالم و مغرور و لافزن و سازندۀ بدیها هستند و از والدین خود سرپیچی می_کنند. 31 بی_فهم، بی_وفا و بی_محبت و بی_رحم هستند. 32 و با وجود این که حکم خدا را می_دانند که کنندگان چنین کارها مستوجب مرگند ولی نه فقط خود شان این کارها را می_کنند بلکه دیگران را نیز در انجام آن_ها تشویق می_کنند.
1 و اما ای آدمی، تو کیستی که دربارۀ دیگران قضاوت می_کنی؟ هر که باشی هیچگونه عذری نداری زیرا وقتی تو دیگران را ملامت می_کنی و در عین حال همان کاری را که آن_ها انجام می_دهند انجام می_دهی، خودت را ملامت می_کنی. 2 ما می_دانیم وقتی خدا اشخاصی را که چنین کارهایی می_کنند ملامت می_کند، حق دارد. 3 آیا تو گمان می_کنی که با ملامت کردن دیگران از جزا فرار خواهی کرد! در حالی که همان کارها را انجام می_دهی؟ 4 آیا فراوانی مهر و بردباری و صبر خدا را ناچیز می_شماری؟ مگر نمی_دانی که منظور مهربانی خدا این است که تو را به توبه راهنمایی فرماید؟ 5 با سخت_دلی و بی_میلی خود نسبت به توبه، عقوبت خود را تا روز ظهور غضب خدا و داوری عادلانۀ او پیوسته شدیدتر می_سازی. 6 زیرا خدا به هر کس بر حسب اعمالی که کرده است، اجر یا جزا خواهد داد. 7 بعضی مردم، نیکویی را دنبال می_کنند و در جستجوی عزت و شرف و زندگی فناناپذیر هستند، خدا به آنها زندگی ابدی خواهد داد. 8 بعضی مردم خودخواه هستند و حقیقت را رد می_کنند و به دنبال ناراستی می_روند، آن_ها مورد خشم و غضب خدا قرار می_گیرند. 9 برای همۀ آدمیانی که بدی را بجا می_آورند، مصیبت و پریشانی خواهد بود، اول برای یهودیان و سپس برای غیر_یهودیان. 10 اما خدا به کسانی که نیکوکاری نمایند، عزت و شرف و سلامتی خواهد بخشید، اول به یهودیان و سپس به غیر_یهودیان 11 زیرا خدا تبعیض قائل نمی_شود. 12 همۀ آنانی که بدون داشتن شریعت موسی گناه می_کنند، بدون شریعت هلاک می_شوند و همۀ آنانی که زیر شریعت هستند و گناه می_کنند، به وسیلۀ شریعت محکوم می_شوند. 13 زیرا تنها شنیدن احکام شریعت هیچ کس را در حضور خدا عادل نمی_سازد، بلکه عمل کنندگان شریعتند که عادل شمرده می_شوند. 14 هرگاه غیر_یهودیان که دارای شریعت نیستند، احکام شریعت را طبیعتاً انجام می_دهند، معلوم است که شریعت آنها خود شانند. با وجود اینکه شریعت کتبی ندارند، 15 رفتار شان نشان می_دهد که مقررات شریعت در قلب_های شان نوشته شده و وجدان_های ایشان نیز درستی این را تأیید می_کند. زیرا افکار شان یا آن_ها را ملامت می_کند و یا از آن_ها دفاع می_نماید. 16 مطابق بشارتی که من می_دهم، در روزی که خدا به وسیلۀ عیسی_مسیح همۀ افکار پنهانی دل_های آدمیان را داوری می_کند، این کار انجام خواهد گرفت. 17 اما اگر تو خود را یهودی می_نامی و به شریعت پابند هستی و از اینکه خدا را می_شناسی، به خود فخر می_کنی، 18 و ارادۀ او را می_دانی و به سبب اینکه در شریعت تربیت شده_ای چیزهای عالی را برتر می_دانی 19 و خاطر جمع هستی که راهنمای کوران و نور ساکنان تاریکی 20 و استاد نادانان و معلم کودکان می_باشی و صاحب شریعتی هستی که مظهر معرفت و حقیقت است. 21 پس تو که دیگران را تعلیم می_دهی، چرا خود را تعلیم نمی_دهی؟ تو که موعظه می_کنی دزدی نباید کرد، آیا خودت دزدی نمی_کنی؟ 22 تو که می_گوئی زنا نکن، آیا خودت زنا نمی_کنی؟ تو که از بُتها نفرت داری، آیا خود معبدها را غارت نمی_کنی؟ 23 تو که به شریعت فخر می_کنی، آیا با شکستن شریعت نسبت به خدا بی_حرمتی نمی_کنی؟ 24 چنانکه نوشته شده است: «بسبب شما، مردمان غیر_یهود نام خدا را بی_حرمت می_سازند.» 25 چنانچه از شریعت اطاعت کنی، سنت تو ارزش دارد؛ اما اگر از شریعت سرپیچی نمایی، مثل این است که اصلاً سنت نشده_ای. 26 اگر یک غیر_یهود که سنت نشده است از احکام شریعت اطاعت نماید، آیا خدا او را سنت شده به حساب نخواهد آورد؟ 27 و شخصی که جسماً سنت نشده است ولی احکام شریعت را انجام می_دهد، ترا که با وجود داشتن کتاب و نشانۀ سنت، از شریعت تجاوز می_کنی، ملامت خواهد ساخت. 28 زیرا یهودی حقیقی کسی نیست که ظاهراً یهودی باشد و سنت واقعی تنها یک عمل جسمانی نیست. 29 بلکه یهود واقعی شخصی است که از باطن یهودی باشد، یعنی قلبش سنت شده باشد و این نیز، کار روح خدا است، نه کار شریعت مکتوب. ستایش چنین شخص از خدا است، نه از انسان.
1 پس یهودیان چه برتری بر غیر_یهودیان دارند؟ یا سنت چه ارزشی دارد؟ 2 البته از هر لحاظ ارزش فراوان دارد، اول آنکه خدا پیام خود را به یهودیان سپرد. 3 اما اگر بعضی از آن_ها امین نبودند، آیا بی_وفائی آن_ها وفاداری خدا را باطل می_سازد؟ 4 هرگز نه! حتی اگر همۀ انسان_ها دروغگو باشند، خدا راستگو است! چنانکه نوشته شده است: «کلامی که گفته_ای راست بوده و داوری تو عادلانه است.» 5 اما اگر شرارت ما عدالت خدا را بیشتر آشکار می_سازد چه بگوئیم؟ آیا می_توانیم بگوئیم که هرگاه خدا ما را مجازات می_کند، بی_انصافی می_کند؟ (مثل آدمیان سخن می_گویم) 6 هرگز نه! اگر خدا عادل نباشد چطور می_تواند دنیا را داوری کند؟ 7 اما اگر دروغ من در مقابل راستی خدا جلال او را بیشتر آشکار می_کند، چرا باز هم به عنوان یک گناهکار ملامت می_شوم؟ 8 پس چرا نگوئیم: «بیائید بدی کنیم تا از آن خوبی به بار آید؟» در واقع عده_ای تهمت_زنان گزارش داده_اند که ما چنین چیزی گفته_ایم، محکومیت این اشخاص بجاست. 9 پس چه؟ آیا ما یهودیان از غیر_یهودیان وضع بهتری داریم؟ ابداً، پیش از این نشان دادیم که یهودیان و غیر_یهودیان، همه در گناه گرفتار هستند. 10 چنانکه نوشته شده است: «حتی یک نفر نیست که عادل باشد. 11 کسی نیست که بفهمد یا جویای خدا باشد. 12 همۀ آدمیان از خدا روگردانیده_اند، همگی از راه راست دور شده_اند؛ حتی یک نفر نیکوکار نیست. 13 گلوی شان مثل قبر روباز است، زبان شان را برای فریب دادن به_کار می_برند و از لب_های شان سخنانی مهلک مانند زهرِ_مار جاری است. 14 دهان شان پُر از دشنام_های زننده و بدی است، 15 و پاهای شان برای خونریزی تندرو است. 16 به هر جا که می_روند، ویرانی و بدبختی بجا می_گذارند، 17 و راه صلح و سلامتی را نشناخته_اند. 18 خدا ترسی بنظر ایشان نمی_رسد.» 19 ما می_دانیم که روی سخن در شریعت با پیروان شریعت است تا هر دهانی بسته شود و تمام دنیا خود را نسبت به خدا ملزم و مسئول بدانند. 20 زیرا هیچ انسانی در نظر خدا با انجام احکام شریعت عادل شمرده نمی_شود. کار شریعت اینست که انسان گناه را بشناسد. 21 اما اکنون عدالت خدا که تورات و پیامبران بر آن شهادت داده_اند به ظهور رسیده است. خدا بدون در نظر گرفتن شریعت 22 و فقط از راه ایمان به عیسی_مسیح همۀ ایمانداران را عادل می_شمارد، زیرا هیچ تفاوتی نیست، 23 همه گناه کرده_اند و از جلال خدا کم آمده_اند. 24 اما با فیض خدا همه به وساطت عیسی_مسیح که خونبهای آزادی آن_ها است، بطور رایگان، عادل شمرده می_شوند. 25 زیرا خدا مسیح را به عنوان وسیله_ای برای آمرزش گناهان ـ که با ایمان به خون او به_دست می_آید ـ در مقابل چشم همه قرار داده و با این کار خدا عدالت خود را ثابت نمود، زیرا در گذشته به سبب بردباری خود گناهان آدمیان را نادیده گرفت 26 تا در این زمان، عدالت خدا کاملاً به ثبوت برسد، یعنی ثابت شود که خدا عادل است و کسی را که به عیسی ایمان می_آورد عادل می_شمارد. 27 پس فخر کردن چه معنی دارد؟ جائی برای آن نیست. به چه دلیل؟ آیا به دلیل انجام دادن شریعت؟ نخیر، بلکه چون ایمان می_آوریم. 28 زیرا ما یقین داریم که به وسیلۀ ایمان، بدون اجرای شریعت، عادل شمرده می_شویم. 29 آیا خدا فقط خدای یهودیان است؟ مگر خدای غیر_یهودیان هم نیست؟ البته هست. 30 خدا یکی است و یهودیان را بر اساس ایمان و غیر_یهودیان را نیز از راه ایمان عادل می_سازد. 31 آیا این به آن معنی است که با ایمان، شریعت را از میان بر_می_داریم؟ نخیر، هرگز! بلکه آن را استوار می_سازیم.
1 پس در این صورت دربارۀ جد ما ابراهیم چه بگوئیم؟ 2 اگر به وسیلۀ اعمال خود پیش خدا عادل شمرده می_شد، دلیلی برای فخر می_داشت اما او نمی_تواند در پیشگاه خدا به خود فخر کند. 3 زیرا نوشته شده است: «ابراهیم به خدا ایمان آورد و خدا آن ایمان را به عنوان عدالت به حساب او گذاشت.» 4 شخصی که کار می_کند مزد می_گیرد و مزد او هدیه به حساب نمی_آید؛ بلکه حق او است که باید به او پرداخت شود 5 و اما مردی که کار نمی_کند بلکه به خدائی که حتی شخص دور از خدا را عادل می_گرداند ایمان می_آورد، ایمان او عدالت شمرده می_شود. 6 حضرت داود دربارۀ خوشی شخصی که خدا بدون در نظر گرفتن اعمالش او را عادل می_سازد چنین می_فرماید: 7 «خوشا به حال کسی که سرکشی او آمرزیده و گناه وی پوشیده شده است. 8 خوشا به حال کسی که خداوند گناه او را به حساب نمی_آورد.» 9 آیا این خوشی تنها متعلق به آنانی است که سنت شده_اند، یا همچنین به کسانی که سنت نشده_اند نیز تعلق دارد؟ چنانکه از کلام خدا نقل کردیم: «خدا ایمان ابراهیم را به عنوان عدالت به حساب او گذاشت.» 10 در آن زمان ابراهیم در چه حالت بود؟ آیا پیش از سنت شدن او بود یا بعد؟ البته پیش از سنت شدن 11 و سنت_اش علامتی بود برای اثبات اینکه به وسیلۀ ایمانش، خدا او را پیش از آنکه سنت شود، عادل شمرده بود. و از این رو ابراهیم پدر همۀ کسانی است که به خدا ایمان می_آورند و عادل شمرده می_شوند، حتی اگر سنت نشده باشند 12 و همچنین پدر کسانی است که سنت شده_اند، نه تنها بخاطر اینکه سنت شده_اند بلکه به خاطر اینکه از ایمانی که ابراهیم در وقت نامختونی داشت، پیروی می_کنند. 13 خدا به ابراهیم و فرزندانش وعده داد که جهان از آنِ او خواهد بود. این وعده به علت اطاعت ابراهیم از شریعت نیست، بلکه برای این است که او ایمان آورد و ایمان او برایش عدالت شمرده شد، 14 زیرا اگر وعده_های خدا به کسانی داده شود که از شریعت پیروی می_کنند دیگر ایمان آدمی بی_معنی و وعدۀ خدا بی_ارزش است، 15 زیرا شریعت، غضب خدا را به وجود می_آورد اما جائی که شریعت نیست تجاوز از شریعت هم وجود ندارد. 16 پس این وعده به ایمان متکی است، تا آن بر فیض خدا استوار بوده و برای تمامی نسل ابراهیم اعتبار داشته باشد، نه تنها برای آنانی که از شریعت اطاعت می_کنند، بلکه برای کسانی هم که مانند ابراهیم ایمان می_آورند، زیرا ابراهیم پدر همۀ ماست. 17 چنانکه نوشته شده است: «تو را پدر ملتهای بسیار ساخته_ام.» از این رو این وعده در نظر خدائی که ابراهیم به او ایمان آورد استوار است، آن خدائی که مردگان را زنده می_سازد و نیستی ها را هستی می_بخشد. 18 ابراهیم ایمان آورد و در آن هنگام که هیچ امیدی نبود، او امیدوار گشت و از این رو «پدر ملتهای بسیار» شد. همان_طور که کلام خدا می_فرماید: «فرزندان تو به این اندازه زیاد خواهند شد.» 19 ابراهیم تقریباً صد ساله بود، اما با توجه به وضع بدنی خودش که تقریباً مرده بود و اینکه ساره نمی_توانست صاحب فرزندی شود، ایمان خود را سست نساخت، 20 و نسبت به وعدۀ خدا شک نکرد. بلکه در حالی که خدا را حمد می_گفت، ایمانش او را تقویت می_نمود، 21 زیرا اطمینان کامل داشت که خدا قادر است، مطابق آنچه وعده فرموده است، عمل کند. 22 به این دلیل است که ایمان ابراهیم «به عنوان عدالت شمرده شد.» 23 کلمات «شمرده شد» تنها بخاطر او نوشته نشد، 24 بلکه همچنین برای ما نوشته شد که عادل شمرده شویم ـ ما به خدایی ایمان داریم که خداوند ما عیسی را پس از مرگ زنده ساخت. 25 او بخاطر گناهان ما تسلیم مرگ گردید و زنده شد تا ما در پیش خدا عادل شمرده شویم.
1 بنابراین چون از راه ایمان در حضور خدا عادل شمرده شده_ایم، نزد خدا سلامتی داریم که به وسیلۀ خداوند ما عیسی_مسیح برقرار گردیده. 2 به وسیلۀ ایمان به مسیح، ما وارد فیض خدا شده_ایم ـ فیضی که در آن پایداریم و نه تنها به امید شراکتی که در جلال خدا داریم خوشی می_کنیم، 3 بلکه در زحمات خود نیز شادمان هستیم. زیرا می_دانیم که زحمت، بردباری را ایجاد می_کند 4 و بردباری موجب می_شود که مورد قبول خدا شویم و این امر امید را می_آفریند. 5 این امید هیچ وقت ما را مأیوس نمی_سازد، زیرا محبت خدا به وسیلۀ روح_القدس که به ما عطا شد، قلب_های ما را فراگرفته است. 6 زیرا در آن هنگام که ما هنوز درمانده بودیم، مسیح در زمانی که خدا معین کرده بود در راه اشخاصِ دور از خدا جان سپرد. 7 کمتر می_توان کسی را یافت که حاضر باشد حتی برای یک شخص عادل از جان خود بگذرد، اگرچه ممکن است گاهی کسی به خاطر یک شخص خیرخواه جرأت قبول مرگ را داشته باشد. 8 اما خدا محبت خود را نسبت به ما کاملاً ثابت کرده است. زیرا در آن هنگام که ما هنوز گنهکار بودیم، مسیح به خاطر ما مُرد. 9 ما که با ریختن خون او عادل شمرده شدیم چقدر بیشتر به وسیلۀ خود او از غضب خدا نجات می_یابیم! 10 وقتی ما با خدا دشمن بودیم او با مرگ پسر خویش دشمنی ما را به دوستی تبدیل کرد، پس حالا که دوست او هستیم، چقدر بیشتر زندگی مسیح باعث نجات ما خواهد شد! 11 نه تنها این بلکه ما به وسیلۀ خداوند ما عیسی_مسیح که ما را دوستان خدا گردانیده در خدا خوشی می_کنیم. 12 گناه به وسیلۀ یک انسان به جهان وارد شد و این گناه مرگ را به همراه آورد. در نتیجه، چون همه گناه کردند مرگ همه را در بر گرفت. 13 قبل از شریعت گناه در جهان وجود داشت؛ اما چون شریعتی در بین نبود گناه به حساب آدمیان گذاشته نمی_شد. 14 با وجود این باز هم مرگ بر آنانی که از زمان «آدم» تا زمان موسی زندگی می_کردند حاکم بود ـ حتی بر آنانی که مانند «آدم»، از فرمان خدا سرپیچی نکرده بودند. آدم نمونۀ آن کسی است، که قرار بود بیاید. 15 اما این دو، مثل هم نیستند، زیرا بخشش خدا با گناهی که به وسیلۀ آدم به جهان وارد شد قابل مقایسه نیست. درست است که بسیاری به خاطر گناه یکنفر مردند. اما چقدر بیشتر فیض خدا و بخششی که از فیض آدم ثانی، یعنی عیسی_مسیح سرچشمه گرفته، به فراوانی در دسترس بسیاری گذاشته شده است. 16 همچنین نمی_توان آن بخشش خدا را با نتایج گناه یک نفر یعنی «آدم» مقایسه کرد، زیرا در نتیجۀ آن نافرمانی، انسان محکوم شناخته شد، حال آنکه بخشش خدا پس از آن همه خطایا موجب برائت انسان گردید. 17 به سبب نافرمانی آن یک نفر و به خاطر او مرگ بر سرنوشت بشر حاکم شد، اما چقدر نتیجۀ آنچه آن انسان دیگر یعنی عیسی_مسیح انجام داد بزرگتر است! ـ همۀ کسانی که فیض فراوان خدا و عطیه رایگان عدالت او را دریافت کردند، به وسیلۀ مسیح در زندگی حکومت خواهند نمود. 18 پس همان_طور که یک گناه موجب محکومیت همۀ آدمیان شد، عمل یک شخص عادل نیز، باعث تبرئه و زندگی همه می_باشد 19 و چنانکه بسیاری در نتیجۀ سرپیچی یک نفر، گناهکار گشتند، به همان طریق بسیاری هم در نتیجۀ اطاعت یک نفر، عادل شمرده می_شوند. 20 شریعت آمد تا گناهان را افزایش دهد، اما جایی که گناه افزایش یافت، فیض خدا به مراتب بیشتر گردید. 21 پس همان_طور که گناه به وسیلۀ مرگ، انسان را تحت فرمان خود در آورد، فیض خدا نیز به وسیلۀ عدالت فرمانروائی می_کند و ما را به وسیلۀ خداوند ما عیسی_مسیح به زندگی ابدی هدایت می_کند.
1 پس چه بگوئیم؟ آیا باید به زندگی در گناه ادامه دهیم تا فیض خدا افزون گردد؟ 2 هرگز نه! ما که نسبت به گناه مرده_ایم، چگونه می_توانیم به زندگی در آن ادامه دهیم؟ 3 آیا نمی_دانید که وقتی ما در پیوستگی با مسیح عیسی تعمید یافتیم، در اتحاد با مرگ او تعمید یافتیم؟ 4 پس با تعمید خود با او دفن شدیم و در مرگش شریک گشتیم تا همان_طوری که مسیح به وسیلۀ قدرت پُر شکوه پدر، پس از مرگ زنده شد، ما نیز در زندگی نو به سر بریم. 5 زیرا اگر ما در مرگی مانند مرگ او، با او یکی شدیم به همان طریق در قیامتی مثل قیامت او نیز با او یکی خواهیم بود. 6 این را می_دانیم که آن آدمی که در پیش بودیم با مسیح بر روی صلیب او کشته شد، تا نفس گناهکار نابود گردد و دیگر بردگان گناه نباشیم، 7 زیرا کسی که مُرد از گناه آزاد شده است. 8 اگر ما با مسیح مردیم، ایمان داریم که همچنین با او خواهیم زیست. 9 زیرا می_دانیم چون مسیح پس از مرگ زنده شده است او دیگر هرگز نخواهد مُرد. یعنی مرگ دیگر بر او تسلط نخواهد یافت. 10 مسیح مُرد و با این مرگ یکبار برای همیشه نسبت به گناه مرده است. ولی او زنده شد و دیگر برای خدا زندگی می_کند. 11 همین_طور شما نیز خود را نسبت به گناه مرده، اما نسبت به خدا در پیوستگی با مسیح عیسی زنده بدانید. 12 دیگر نباید گناه بر بدن_های فانی شما حاکم باشد و شما را تابع هوس_های خود سازد. 13 هیچ یک از اعضای بدن خود را در اختیار گناه قرار ندهید تا برای مقاصد شریرانه به_کار رود. بلکه خود را به خدا تسلیم نمائید و مانند کسانی که از مرگ به زندگی بازگشته_اند، تمام وجود خود را در اختیار او بگذارید تا اعضای شما برای مقاصد عدالت به_کار رود. 14 زیرا گناه نباید بر وجود شما حاکم باشد. چون شما تابع شریعت نیستید، بلکه زیر فیض خدا هستید. 15 پس چه؟ آیا چون زیر فیض خدا هستیم و نه تابع شریعت، اجازه داریم گناه کنیم؟ نه، به هیچ وجه! 16 مگر نمی_دانید که هرگاه شما خود را به عنوان برده در اختیار کسی بگذارید و تابع او باشید، شما در واقع بردۀ آن کسی هستید، که از او اطاعت می_کنید، خواه بردگی از گناه باشد، که نتیجۀ آن مرگ است و خواه اطاعت از خدا، که نتیجۀ آن عدالت می_باشد. 17 اما خدا را شکر که اگر چه یک زمانی بردگان گناه بودید، اکنون با تمام دل از اصول تعالیمی که به شما داده شده، اطاعت می_کنید 18 و از بندگی گناه آزاد شده، بردگان عدالت گشته_اید. 19 بخاطر ضعف طبیعی انسانی شما به طور ساده سخن می_گویم: همان_طور که زمانی تمام اعضای بدن خود را برای انجام گناه به بردگی ناپاکی و شرارت سپرده بودید، اکنون تمام اعضای خود را برای مقاصد مقدس به بردگی عدالت بسپارید. 20 وقتی شما بردگان گناه بودید، مجبور نبودید از عدالت اطاعت کنید. 21 از انجام آن اعمالی که اکنون از آن_ها شرم دارید چه سودی بردید؟ زیرا عاقبت آن اعمال مرگ است. 22 و اکنون از گناه آزاد گشته، بردگان خدا هستید و در نتیجۀ آن زندگی شما در این دنیا مقدس و عاقبتش زندگی ابدی است. 23 زیرا مزد گناه مرگ است، اما نعمت خدا در پیوستگی با_خداوند ما، مسیح عیسی زندگی ابدی است.
1 ای برادران، شما از شریعت اطلاع دارید و می_دانید که انسان فقط تا زمانی که زنده است، مجبور به اطاعت از شریعت است. 2 مثلاً یک زن شوهردار تا وقتی شوهرش زنده است، شرعاً به او تعلق دارد. اما اگر شوهر او بمیرد، دیگر آن زن از قانونی که او را به شوهرش مقید می_ساخت، آزاد است. 3 از این جهت اگر آن زن در زمان زندگی شوهرش با مرد دیگر زندگی کند، زناکار خوانده خواهد شد. اما اگر شوهرش بمیرد، دیگر این قانون شامل حال او نیست و چنانچه با مرد دیگری ازدواج کند، مرتکب زنا نمی_شود. 4 ای برادران، شما نیز در همین وضع هستید. شما چون جزئی از بدن مسیح هستید، نسبت به شریعت مرده_اید و اکنون به آن کسی که پس از مرگ زنده شد تعلق دارید، تا در نتیجه برای خدا ثمری بیاوریم. 5 زیرا هنگامی که ما گرفتار طبیعت نفسانی بودیم، شهوات گناه که به وسیلۀ شریعت برانگیخته شده بود در وجود ما کار می_کرد و موجب مرگ ما می_شد. 6 اما اکنون از قید شریعت آزاد شده_ایم زیرا نسبت به آنچه که ما را در بردگی نگاه می_داشت مرده_ایم تا به شکل نو یعنی به وسیلۀ روح_القدس خدا را خدمت کنیم، نه مانند گذشته که از قوانین نوشته شده اطاعت می_کردیم. 7 پس چه بگوئیم؟ آیا شریعت گناهکار است؟ هرگز نه! اگر شریعت نمی_بود من گناه را نمی_شناختم. مثلاً اگر شریعت نگفته بود: «طمع نکن»، من هرگز نمی_دانستم طمع کردن چیست. 8 گناه با استفاده از این قانون هر نوع طمع_کاری را در زندگی من پدید آورد. زیرا گناه بدون شریعت مثل جسد بی_جان است. 9 خود من زمانی بی_خبر از شریعت زنده بودم، اما همین که این حکم شریعت آمد، گناه جان تازه_ای گرفت 10 و من مُردم و شریعت که قرار بود زندگی را به وجود بیآورد، در مورد من مرگ به بار آورد. 11 زیرا گناه با استفاده از آن حکم شریعت مرا فریب داده کُشت. 12 بنابراین شریعت به خودی خود مقدس است و تمام احکام آن مقدس و عادلانه و نیکوست. 13 آیا مقصد این است که چیزی نیکو موجب مرگ من شد؟ هرگز نه! گناه این کار را کرد تا ذات واقعی آن آشکار شود. گناه با استفاده از یک چیز نیکو موجب مرگ من شد تا به وسیلۀ این حکم شریعت، پستی و شرارت بی_حد گناه معلوم گردد. 14 ما می_دانیم که شریعت روحانی است؛ اما من نفسانی هستم و مانند برده_ای به گناه فروخته شده_ام. 15 نمی دانم چکار می_کنم؛ زیرا آنچه را که دلم می_خواهد انجام نمی_دهم، بلکه بر خلاف، چیزی را که از آن نفرت دارم به عمل می_آورم. 16 وقتی کاری می_کنم که نمی_خواهم بکنم، این نشان می_دهد که من قبول می_کنم که شریعت درست است. 17 پس در واقع من آن کسی که این عمل را انجام می_دهد نیستم؛ بلکه این گناه است که در من به سر می_برد. 18 می دانم که در من یعنی در طبیعت نفسانی من جائی برای نیکوئی نیست، زیرا اگرچه خواهش به نیکی کردن در من هست ولی قدرت انجام آن را ندارم. 19 آن نیکی ای را که می_خواهم، انجام نمی_دهم، بلکه کاری بدی را که نمی_خواهم، به عمل می_آورم. 20 اگر کاری را که نمی_خواهم، انجام می_دهم، دیگر کنندۀ آن کار من نیستم. بلکه گناه است که در من بسر می_برد. 21 پس به این قاعدۀ کلی پی می_برم که: هر وقت می_خواهم کاری نیکو انجام دهم، فقط شرارت از من سر می_زند. 22 باطناً از شریعت خدا لذت می_برم. 23 ولی می_بینم قانون دیگری بر بدن من حاکم است، که با قانون حاکم بر ذهن من جنگ می_کند و مرا اسیر قانون گناه می_سازد یعنی اعضای بدن مرا تابع خود نموده است. 24 من چه آدم بدبختی هستم! این بدن، مرا به سوی مرگ می_کشاند. چه کسی می_تواند مرا از دست آن آزاد سازد؟ 25 خدا را به وسیلۀ خداوند ما عیسی_مسیح شکر می_کنم که چنین کاری را کرده است. خلاصه در حالی که طبیعت نفسانی من بندۀ گناه است، با عقل خود شریعت خدا را بندگی می_کنم.
1 پس دیگر برای کسانی که در پیوستگی با مسیح عیسی بسر می_برند هیچ محکومیتی وجود ندارد، 2 زیرا قانون زندگی_بخش روح_القدس که در مسیح عیسی یافت می_شود، مرا از قانون گناه و مرگ آزاد کرده است. 3 آنچه را که شریعت به علت ضعف طبیعت نفسانی نتوانست انجام دهد، خدا انجام داد. او پسر خود را به صورت انسان جسمانی و گناهکار و برای آمرزش گناهان بشر فرستاد و به این وسیله گناه را در ذات انسانی محکوم ساخت. 4 خدا چنین کرد تا احکام شریعت به وسیلۀ ما که گرفتار طبیعت نفسانی خود نیستیم، بلکه تابع روح خدا می_باشیم، بجا آورده شود. 5 زیرا کسانی که مطابق خواهش_های نفس زندگی می_کنند، همیشه در فکر چیزهای نفسانی هستند. ولی کسانی که تابع روح خدا هستند، در فکر چیزهای روحانی می_باشند. 6 عاقبت دلبستگی به امور نفسانی، مرگ و عاقبت پیروی از امور روحانی، زندگی و سلامتی است. 7 زیرا دلبستگی به امور نفسانی دشمنی با خداست. چنین شخصی از شریعت خدا اطاعت نمی_کند و در واقع نمی_تواند اطاعت نماید. 8 بنابراین انسان_های نفسانی نمی_توانند خدا را خشنود سازند. 9 اگر روح خدا در وجود شما ساکن است شما اشخاصی روحانی هستید، نه نفسانی. هرکه روح مسیح را ندارد، از آنِ او نیست. 10 اما اگر مسیح در وجود شما ساکن است، حتی اگر بدن شما به علت گناه محکوم به مرگ باشد، روح خدا به شما زندگی می_بخشد، چون شما عادل شمرده شده_اید. 11 اگر روح خدا که مسیح را پس از مرگ زنده گردانید، در وجود شما ساکن باشد، همان_طور که او را پس از مرگ زنده گردانید، به وسیلۀ همان روح_القدس که در شما ساکن است، به جسم فانی شما هم زندگی خواهد بخشید. 12 پس ای برادران، ما مدیون هستیم، اما نه به طبیعت نفسانی خود و نه به پیروی از خواهش_های نفس، 13 زیرا اگر مطابق طبیعت نفسانی خود زندگی کنید، خواهید مُرد. اما اگر به یاری روح خدا اعمال جسمانی را نابود سازید، زندگی خواهید کرد. 14 کسانی که به وسیلۀ روح خدا هدایت می_شوند، فرزندان خدا هستند. 15 زیرا آن روحی که خدا به شما داده است، شما را برده نمی_سازد و موجب ترس نمی_شود، بلکه آن روح شما را فرزندان خدا می_گرداند و ما به کمک این روح در پیشگاه خدا فریاد می_کنیم: «اَبا، ای پدر.» 16 روح خدا با روح ما با هم شهادت می_دهند که ما فرزندان خدا هستیم 17 و اگر فرزندان او هستیم، در آن صورت، وارث ـ یعنی وارث خدا و هم وارث با مسیح ـ نیز هستیم و اگر ما در رنج مسیح شریک هستیم، در جلال او نیز شریک می_شویم. 18 به عقیدۀ من درد و رنج کنونی ما ابداً با جلالی که در آینده برای ما ظاهر می_شود، قابل مقایسه نیست. 19 تمامی خلقت با اشتیاق فراوان در انتظار ظهور فرزندان خدا به سر می_برد. 20 زیرا خلقت نه به ارادۀ خود بلکه به خواست خدا دچار بیهودگی شد، تا این امید باقی بماند 21 که روزی خود آفرینش از قید فساد آزاد گردد و در آزادی پُر شکوه فرزندان خدا حصه بگیرد. 22 زیرا می_دانیم که تمامی آفرینش تا زمان حاضر از دردی مانند درد زایمان نالیده است. 23 نه تنها خلقت، بلکه ما نیز که روح خدا را به عنوان اولین نمونۀ عطایای خدا دریافت کرده_ایم، در درون خود ناله می_کنیم و در انتظار آن هستیم که خدا ما را فرزندان خود بگرداند و کُل بدن ما را آزاد سازد، 24 زیرا با چنین امیدی بود که ما نجات یافتیم؛ اما امیدی که برآورده شده باشد، دیگر امید نیست. چه کسی در انتظار چیزی است که قبلاً آن را یافته است؟ 25 اما اگر در امید چیزی هستیم که هنوز نیافته_ایم با صبر منتظر آن می_باشیم. 26 به همین طریق روح خدا در عین ضعف و ناتوانی، ما را یاری می_کند؛ زیرا ما هنوز نمی_دانیم چگونه دعا کنیم. اما خود روح خدا با ناله_هائی که نمی_توان بیان کرد، برای ما شفاعت می_کند 27 و آنکه قلب_های انسان را جستجو می_کند، از نیت روح آگاه است؛ چون روح_القدس مطابق خواست خدا برای ایمانداران شفاعت می_کند. 28 ما می_دانیم همه چیز برای خیریت آنانی که خدا را دوست دارند و به حسب ارادۀ او خواسته شده_اند، با هم درکارند، 29 زیرا خدا آنانی را که از ابتدا می_شناخت از پیش برگزید تا به شکل پسر او درآیند و تا پسر، نخستین برادر در میان برادران بسیار باشد. 30 او کسانی را که قبلاً برگزیده بود به سوی خود خوانده است، و خوانده_شدگان را عادل شمرد و عادلان را نیز جاه و جلال بخشید. 31 پس در برابر این چیزها چه بگوئیم؟ اگر خدا پشتیبان ماست، کیست که بر ضد ما باشد؟ 32 آیا خدایی که پسر خود را دریغ نداشت، بلکه او را در راه همۀ ما تسلیم کرد، با بخشیدن او همه چیز را با سخاوتمندی به ما نمی_بخشد؟ 33 چه کسی برگزیدگان خدا را ملامت خواهد کرد؟ خدا آنها را تبرئه می_نماید! 34 پس کیست که بتواند آنها را محکوم سازد؟ مسیح_عیسی کسی است که مُرد و حتی دوباره زنده شد و اکنون در دست راست خدا از ما شفاعت می_کند! 35 پس چه کسی می_تواند ما را از محبت مسیح جدا سازد؟ آیا مصیبت یا پریشانی یا زجر یا گرسنگی یا تهیدستی یا خطر و یا شمشیر قادر است ما را از مسیح جدا سازد؟ 36 چنانکه نوشته شده است: «به خاطر تو در تمام روز در خطر مرگ هستیم و با ما مانند گوسفندانی که به کشتارگاه می_روند رفتار می_شود.» 37 با وجود همۀ این چیزها، به وسیلۀ او که ما را دوست داشت پیروزی ما کامل می_شود. 38 زیرا یقین دارم که نه موت و نه زندگی، نه فرشتگان و نه نیروها و قدرت_های فوق بشری، نه پیشامدهای امروز و نه وقایع فردا، نه قدرت_های آسمانی 39 و نه بلندی و نه پستی و خلاصه هیچ چیز در تمام آفرینش نمی_تواند ما را از محبتی که خدا در خداوند ما عیسی_مسیح آشکار نموده جدا سازد.
1 آنچه می_گویم حقیقت است. من به مسیح تعلق دارم و دروغ نمی_گویم. وجدان من که از روح_القدس روشن شده به من اطمینان می_دهد که دروغ نمی_گویم 2 که در دل خود، بار غمی سنگین و دلتنگی بی_پایان دارم. 3 آرزو می_کردم اگر ممکن می_شد به خاطر برادران خود، یعنی قوم یهود که خویشاوندان من هستند، خدا_زده و از مسیح جدا شوم. 4 آن_ها اسرائیلی هستند. مقام پسر_خواندگی، شراکت در جلال خدا، پیمان_ها، شریعت، مراسم عبادت و وعده_ها به ایشان داده شده است. 5 اجداد قوم به ایشان تعلق دارند و مسیح هم از لحاظ اصل و نسب از نژاد آنهاست. او مافوق همه و تا ابد خدای متبارک است، آمین. 6 مقصد این نیست که کلام خدا تحقق نیافته است، زیرا از نسل یعقوب بودن دلیل نمی_شود که همه، اسرائیلی حقیقی باشند 7 و از نسل ابراهیم بودن باعث نمی_شود که همه، فرزندان او شمرده شوند؛ زیرا خدا به ابراهیم فرمود: «نسلی که من به تو وعده داده_ام از طریق اسحاق خواهد بود.» 8 یعنی همۀ کسانی که بطور طبیعی به دنیا می_آیند فرزندان خدا شمرده نمی_شوند، بلکه فقط آنانی که مطابق وعدۀ خدا به دنیا می_آیند فرزندان او شمرده می_شوند. 9 وعده_ای که خدا داد چنین بود: «در وقت معین من بر_می_گردم و ساره صاحب پسری خواهد بود.» 10 نه تنها این بلکه «رِبِکا» از یک نفر، یعنی از جد ما اسحاق حامله شد 11 و پیش از تولد بچه_های دوگانگی او و پیش از اینکه این دو نفر عملی نیک یا بد انجام دهند، 12 به رِبِکا گفته شد: «برادر بزرگ خادم برادر کوچک خواهد بود.» تا اینکه مقصد خدا در انتخاب یکی از این دو نفر ثابت بماند و این انتخاب مشروط به دعوت او باشد، نه به اعمال انسان. 13 چنانکه نوشته شده است: «یعقوب را دوست داشتم اما از عیسو متنفر بودم.» 14 پس چه بگوئیم؟ بگوئیم که خدا بی_انصاف است؟ هرگز. 15 زیرا خدا به موسی می_فرماید: «به هر که بخواهم رحم کنم، رحم خواهم کرد و به هر که بخواهم دلسوزی نمایم، دلسوزی خواهم نمود.» 16 بنابراین به خواسته ها و کوشش_های انسان بستگی ندارد، بلکه بسته به خدائی است که رحمت می_نماید. 17 کلام خدا به فرعون می_فرماید: «به همین منظور تو را برانگیختم تا به وسیلۀ تو قدرت خود را نشان دهم و اسم من در سراسر جهان انتشار یابد.» 18 بنابر_این به هر که بخواهد، رحمت می_نماید و هر که را بخواهد، سرسخت می_سازد. 19 یکی از شما به من خواهد گفت: «پس دیگر چرا خدا ما را ملامت می_سازد؟ زیرا کیست که بتواند با ارادۀ او مقاومت کند؟» 20 ای آدم، تو کیستی که به خدا جواب می_دهی؟ آیا کوزه از کوزه_گر می_پرسد: «چرا مرا به این شکل ساختی؟» 21 مگر کوزه_گر حق ندارد که از یک مُشت گِل، یک ظرف برای مصرف عالی و ظرف دیگر برای مصرف معمولی بسازد؟ 22 چه می_شود اگر خدا بخواهد با صبر زیاد متحمل کسانی شود که مورد خشم او بوده و سزاوار هلاکت می_باشند و به این وسیله هم غضب خود را نمایان سازد و هم قدرت خود را مکشوف گرداند؟ 23 و چه می_شود اگر خدا بخواهد بزرگی جلال خود را به کسانی که مورد رحمت او هستند و قبلاً آن_ها را برای جلال آماده کرده بود ظاهر سازد، 24 حتی به ما، یعنی کسانی را که او نه تنها از میان قوم یهود بلکه از میان ملت_های غیر_یهود نیز فراخوانده است؟ 25 چنانکه او در کتاب هوشع نبی می_فرماید: «مردمانی را که متعلق به من نبودند، قوم خود خواهم نامید و ملتی را که مورد لطف من نبود، محبوب خود خواهم خواند 26 و درست در همان جائی که به ایشان گفته شد: «شما قوم من نیستید» آنجا آن_ها «پسران خدای زنده» خوانده خواهند شد.» 27 و اشعیا نیز دربارۀ اسرائیل چنین می_گوید: «حتی اگر شمار قوم اسرائیل به اندازۀ ریگ_های ساحل بحر باشد، فقط عدۀ کمی از ایشان نجات خواهند یافت.» 28 زیرا خداوند به طور کامل و با سرعت به حساب تمام عالم خواهد رسید. 29 و چنانکه اشعیای نبی قبلاً گفته بود: «اگر خداوند قادر مطلق فرزندانی برای ما باقی نمی_گذاشت، مانند شهر سدوم شده و شبیه شهر غموره می_گشتیم.» 30 پس چه گوئیم؟ ملت_های غیر_یهود که برای به_دست آوردن عدالت کوشش نکردند، از راه ایمان آن را به_دست آوردند، 31 حال آنکه قوم اسرائیل که پیوسته جویای شریعتی بودند تا به وسیلۀ آن عادل شمرده شوند آن را نیافتند. 32 چرا؟ به علت اینکه کوشش_های ایشان از روی ایمان نبود، بلکه در اثر اعمال خود شان بود. به این ترتیب آن_ها از همان سنگی لغزش خوردند 33 که کلام خدا به آن اشاره می_کند: «ببین در سهیون سنگی قرار می_دهم که موجب لغزش مردم خواهد شد، صخره_ای که از روی آن خواهند افتاد، ولی هر کس به او ایمان آورد خجل نخواهد شد.»
1 ای برادران، آرزوی قلبی و استدعای من از درگاه خدا برای اسرائیل این است که ایشان نجات یابند. 2 من می_توانم شهادت بدهم که آن_ها نسبت به خدا با_غیرت هستند اما تعصب آنها از روی معرفت نیست. 3 زیرا راهی را که خدا به وسیلۀ آن انسان را در حضور خود عادل می_شمارد، نشناختند و کوشیدند راه خود شان را برای به دست آوردن عدالت درست جلوه دهند و به این دلیل تسلیم عدالت خدا نشدند، 4 زیرا مسیح هدف و تمام کنندۀ شریعت است برای هر که ایمان آورد و به این وسیله در حضور خدا عادل شمرده شود. 5 در مورد آن عدالت که از شریعت به دست می_آید موسی می_نویسد: «هرکه شریعت را به عمل آورد به وسیلۀ آن زیست خواهد کرد.» 6 اما دربارۀ عدالت که از راه ایمان به دست می_آید می_گوید: «در دل خود نگوئید کیست که به آسمان صعود کند؟» (تا مسیح را پائین آورد) 7 یا: «کیست که به جهان زیرین فرو رود؟» (تا مسیح را باز از میان مردگان بیرون آورد). 8 او می_گوید: «کلام خدا (یعنی همان پیام ایمانی که ما اعلام می_کنیم) نزدیک توست، آن در دهان و در قلب توست،» 9 زیرا اگر با زبان خود اقرار کنی که عیسی، خداوند است و در دل خود ایمان آوری که خدا او را پس از مرگ زنده ساخت، نجات می_یابی. 10 زیرا انسان با دل ایمان می_آورد و عادل شمرده می_شود و با زبان خود اقرار می_کند و نجات می_یابد. 11 نوشته شده است: «هر که به او ایمان آورد هرگز خجل نخواهد شد.» 12 پس هیچ تفاوتی میان یهودیان و غیر_یهودیان نیست زیرا خدای واحد، خداوند همه است و نسبت به همۀ کسانی که به او روی می_آورند، بی_اندازه بخشنده است؛ 13 زیرا «هر کس که نام خداوند را بخواند، نجات می_یابد.» 14 اما اگر به او ایمان نیاورده_اند، چگونه می_توانند به او روی آورند؟ و چگونه می_توانند به کسی ایمان آورند که دربارۀ او چیزی نشنیده_اند؟ و چگونه می_توانند بدون حضور کسی که آن پیام را اعلام کند چیزی بشنوند؟ 15 و آن_ها چگونه می_توانند پیام را اعلام کنند اگر برای این کار فرستاده نشده باشند؟ چنانکه نوشته شده است: «چه خوش است قدم_های کسانی که بشارت می_دهند.» 16 اما همه، آن بشارت را نپذیرفتند زیرا خود اشعیا می_فرماید: «خداوندا چه کسی پیام ما را باور کرده است؟» 17 پس ایمان از شنیدن پیام پدید می_آید و پیام ما کلام مسیح است. 18 اما می_پرسم: «آیا ممکن است که آن_ها پیام را نشنیده باشند؟ البته شنیده_اند، زیرا صدای ایشان به سرتاسر جهان و سخن آن_ها به دور افتاده_ترین نقاط دنیا رسیده است.» 19 باز می_پرسم: آیا قوم اسرائیل این را نمی_دانست؟ پیش از همه موسی می_گوید: «من به وسیلۀ کسانی که حتی قومی به شمار نمی_آیند، حسادت شما را بر_می_انگیزم و توسط قومی نادان، شما را به خشم خواهم آورد.» 20 و اشعیا با جرأت بیشتر می_گوید: «کسانی مرا یافتند که طالب من نبودند و خود را به کسانی ظاهر ساختم که جویای من نبودند.» 21 اما دربارۀ قوم اسرائیل می_گوید: «تمام روز با آغوش باز منتظر بازگشت این قوم نافرمان و سرکش هستم.»
1 پس می_پرسم: آیا خدا قوم برگزیدۀ خود را رد کرده است؟ هرگز نه! خود من اسرائیلی و از نسل ابراهیم و از قبیلۀ بنیامین هستم. 2 خدا قومی را که از ابتدا برگزیده بود رد نکرده است. آیا نمی_دانید دربارۀ الیاس چه نوشته شده است؟ وقتی الیاس بر ضد اسرائیل به خدا شکایت می_کند، می_گوید: 3 «خداوندا، انبیای تو را کشته_اند و قربانگاه_های تو را ویران ساخته_اند و من تنها باقی مانده_ام و اینک آنها قصد جان مرا دارند.» 4 اما خدا چه جوابی به او داد؟ او فرمود: «من هفت هزار مردی را که در پیش بتِ بعل زانو نزده_اند برای خود نگاه داشته_ام.» 5 پس همچنین در حال حاضر تعداد کمی که خدا بر اثر فیض خود برگزیده است، وجود دارند. 6 اگر این از فیض خداست، دیگر بسته به اعمال انسانی نیست و اما اگر به اعمال انسان مربوط است، دیگر فیض معنی نخواهد داشت. 7 پس مقصود چیست؟ مقصود اینست که قوم اسرائیل آنچه را که می_طلبید نیافته است. برگزیدگان آن را یافتند و دیگران نسبت به آن بی_اعتنا گردیدند، 8 چنانکه نوشته شده است: «خدا یک حالت بی_حسی به ایشان داد، یعنی چشمانی که نمی_بیند و گوش_هائی که نمی_شنود و حتی تا به امروز این حالت ادامه یافته است.» 9 و داود می_گوید: «دسترخوان آن_ها برای ایشان تله و دام و سنگ لغزش دهنده و عقوبت باد. 10 چشمان آنها تار گردد تا نبینند و پشت ایشان زیر بار ابدی خم شود.» 11 از شما می_پرسم: آیا این لغزش یهودیان برای شکست کامل آن_ها بود؟ هرگز نه، بلکه تا در اثر خطای آن_ها نجات به غیر_یهودیان برسد و این باعث رَشک و حسادت آنها شود. 12 حال اگر خطای آن_ها موجب دولتمندی جهان و شکست ایشان موجب سعادتمندی ملتها گردیده است، گمان کنید این برکات چقدر بیشتر خواهد بود، هرگاه تعداد یهودیان به کمال برسد! 13 اکنون ای غیر_یهودیان، روی سخن من با شماست و چون خود من رسولی برای غیر_یهودیان هستم به مأموریت خویش افتخار می_کنم. 14 شاید با این روش بتوانم حسادت قوم خود را برانگیزم و از این راه بعضی از آنها را نجات دهم، 15 زیرا اگر رد شدن آن_ها موجب مصالحه جهان با خدا شد، برگشت آنها چه نتیجه_ای جز رستاخیز از مردگان خواهد داشت؟ 16 اگر اولین مشت خمیر تقدیس شده باشد بقیۀ آن نیز مقدس است و اگر ریشۀ درخت تقدیس شده باشد، شاخه_هایش نیز مقدس می_باشند. 17 اما اگر بعضی از شاخه_ها بریده شده_اند و تو که نهال زیتون وحشی بودی به جای آن_ها پیوند شدی و در ریشه و چربی زیتون شریک گردیدی، 18 به برتری خود به شاخه_های بریده شده فخر نکن و اگر فخر می_کنی، بخاطر داشته باش که تو حامل ریشه نیستی، بلکه ریشه حامل توست. 19 اما تو خواهی گفت: «شاخه_ها بریده شدند تا من پیوند گردم.» 20 درست است، ولی آن_ها به علت بی_ایمانی بریده شدند و تو به وسیلۀ ایمان در آن جا می_مانی پس مغرور نباش، بلکه بترس. 21 زیرا اگر خدا از بریدن شاخه_های طبیعی خودداری نکرد، از تو نیز صرف_نظر نخواهد نمود. 22 پس مهربانی و سختگیری خدا را فراموش نکن. او نسبت به آنانی که دور افتاده_اند سختگیر است اما نسبت به تو مهربان است به شرط اینکه در مهربانی او بمانی و گرنه تو نیز بریده خواهی شد. 23 اگر یهودیان نیز در بی_ایمانی خود پافشاری نکنند دوباره پیوند خواهند شد، زیرا خدا قادر است که آنها را دوباره پیوند نماید. 24 زیرا اگر تو که از زیتون وحشی بریده شدی و به طور غیر طبیعی به زیتون اهلی پیوند گردیدی، چقدر آسانتر است که این شاخه_ها به درخت هم_جنس خود پیوند شوند. 25 ای برادران، برای اینکه شما گرفتار خود پسندی نشوید می_خواهم حقیقتی را برای شما فاش سازم و آن این است که یک حالت بی_حسی روحانی موقت قوم اسرائیل را فرا گرفته است تا آن زمانی که تعداد مردم ملتها که قبلاً معین شده_اند تکمیل گردد. 26 و بعد تمام قوم اسرائیل نجات خواهند یافت. چنانکه نوشته شده است: «نجات_دهنده از سهیون خواهد آمد و بی_دینی را از خاندان یعقوب برخواهد داشت.» 27 «و در آن هنگام که گناهان شان را بر طرف سازم این پیمان را با آن_ها خواهم بست.» 28 از لحاظ انجیل، یهودیان دشمنان خدا هستند و این به نفع شماست، اما از لحاظ انتخاب خدایی به خاطر اجداد شان هنوز محبوبند، 29 زیرا نعمت_های خدا و دعوت او برگشت ناپذیر است. 30 ای غیر_یهودیان، همان_طور که شما زمانی نسبت به خدا نافرمان بودید ولی اکنون به سبب نافرمانی یهودیان رحمت یافته_اید، 31 همچنین در حال حاضر آن_ها یاغی هستند تا به وسیلۀ آن رحمتی که به شما رسیده است آن_ها نیز از این به بعد رحمت یابند، 32 زیرا خدا تمام مردم را گرفتار «نافرمانی» کرده است تا بر همه رحم فرماید. 33 دولتمندی خدا چقدر عظیم و حکمت و معرفت او چقدر عمیق است! هدف_های او غیر_قابل درک و راه_های او غیر_قابل فهمند! 34 زیرا: «کیست که افکار خدا را درک نموده یا کیست که مشاور او بوده است.» 35 «چه کسی چیزی به خدا تقدیم کرده است تا آن را از او پس بگیرد؟» 36 زیرا سرچشمه و وسیله و مقصد همه چیز خداست. به او تا ابد جلال باد، آمین.
1 بنابراین ای برادران، با توجه به این رحمت_های خدا، از شما درخواست می_کنم بدن_های خود را به عنوان قربانی زنده و مقدس که پسندیدۀ خداست به او تقدیم کنید. عبادت روحانی و معقول شما همین است. 2 همشکل این جهان نشوید بلکه به وسیلۀ تجدید افکار، وجود شما تغییر شکل یابد تا بتوانید ارادۀ خدا را تشخیص بدهید و آنچه را که مفید و پسندیده و کامل است بشناسید. 3 من به عنوان کسی که فیض خدا نصیبش شده است، به همۀ شما می_گویم دربارۀ خود فکر بلند و مغرور نداشته باشید؛ بلکه به نسبت ایمانی که خدا به هر یک از شما داده است، خود را با اعتدال درست بسنجید. 4 همان_طور که در یک بدن اعضای مختلف هست و تمام اعضا یک وظیفه ندارند، 5 ما نیز اگرچه بسیاریم، در پیوستگی با مسیح همۀ ما یک بدن را تشکیل می_دهیم و فرداً_فرد نسبت به هم اعضای یکدیگریم. 6 بنابراین ما باید عطایای مختلفی را که خدا مطابق فیض خود به ما داده است به_کار ببریم: اگر عطیۀ ما اعلام کلام خداست، باید آن را به فراخور ایمانی که داریم انجام دهیم. 7 اگر خدمت کردن است، باید خدمت کنیم. اگر تعلیم دادن است، باید تعلیم بدهیم. 8 اگر تشویق دیگران است، باید چنان کنیم. مرد بخشنده باید با سخاوت باشد، آن که رهبر است با کوشش رهبری کند و شخص مهربان با خوشی خدمت خود را انجام دهد. 9 محبت شما صمیمی و حقیقی باشد. از بدی بگریزید و به نیکی بچسپید. 10 یکدیگر را با محبت برادرانه دوست بدارید و هرکس به دیگری بیشتر از خود احترام نماید. 11 با کوشش خستگی ناپذیر و با شوق و ذوق، خدا را خدمت کنید. 12 امید تان مایۀ خوشی شما باشد و در رنج و مصیبت صابر باشید و از دعا کردن خسته نشوید. 13 در رفع احتیاجات ایمانداران شرکت نمائید و همیشه مهمان_نواز باشید. 14 برکت خدا را برای آنانی که به شما جفا می_رسانند بخواهید، برای آنها طلب برکت کنید، نه لعنت. 15 با خوشحالان خوشحالی کنید و با ماتمیان ماتم نمائید. 16 برای یکدیگر ارزش برابر قائل باشید! مغرور نباشید و از معاشرت با حقیران خودداری نکنید و خود را از دیگران داناتر نشمارید. 17 به هیچ کس به عوض بدی، بدی نکنید. متوجه باشید که تمام کارهای شما در پیش مردم نیکو باشد. 18 حتی_الامکان تا آنجا که مربوط به شماست با همۀ مردم در صلح و صفا زندگی کنید. 19 ای دوستان عزیز، به هیچ وجه انتقام خود را نگیرید، بلکه آن را به مکافات خدا واگذار کنید، زیرا نوشته شده است: «خداوند می_گوید: من مجازات می_کنم و من جزا خواهم داد.» 20 بلکه: «اگر دشمن تو گرسنه است او را سیر کن و اگر تشنه است به او آب بده؛ زیرا با این کار آتش بر سر او فرو خواهی ریخت.» 21 مغلوب بدی نشوید، بلکه بدی را با خوبی مغلوب سازید.
1 همه باید از اولیاء امور اطاعت نمایند، زیرا بدون اجازۀ خدا هیچ قدرتی وجود ندارد و صاحبانِ قدرت فعلی را خدا مقرر کرده است. 2 از این جهت هرکه با آن_ها مخالفت کند، با آنچه خدا برقرار کرده است مخالفت می_کند و با این عمل، خود را ملامت خواهد ساخت. 3 زیرا فرمانروایان باعث وحشت نیکوکاران نیستند، بلکه بدکاران باید از آن_ها بترسند. آیا می_خواهی از صاحبانِ قدرت ترسی نداشته باشی؟ دراین صورت نیکی کن و او تو را تعریف می_کند. 4 چونکه او خادم خداست و برای خیریت تو کار می_کند. اما اگر کار نادرست انجام دهی از او هراسان باش، زیرا او بی_سبب صاحب شمشیر نیست، بلکه خادم خداست تا غضب خدا را در مورد خطاکارن اجرا نماید. 5 بنابراین باید از صاحبان قدرت اطاعت کنید، نه تنها به سبب غضب خدا، بلکه به خاطر آسایش وجدان خود نیز. 6 و به همین سبب است که شما مالیات می_پردازید زیرا اولیاء امور، خادمین خدا هستند و به این دلیل مشغول انجام وظایف خود می_باشند. 7 پس دَین خود را نسبت به همه ادا کنید: مالیات را به مستحق مالیات و محصولات را به مأمور وصول آن بپردازید و آن کسی را که سزاوار احترام است، احترام کنید و صاحبان عزت را عزیز بدارید. 8 هیچ چیز به کسی قرض نداشته باشید، به جز محبت به یکدیگر. کسی که دیگران را محبت کند، شریعت را بجا آورده است. 9 همۀ احکام خدا: «زنا نکن، قتل نکن، دزدی نکن، طمع مورز»، و هر حکم دیگر در این حکم که «همسایه_ات را مانند جان خود دوست بدار،» خلاصه شده است. 10 کسی که همسایۀ خود را دوست دارد، به او بدی نمی_کند. پس محبت اجرای کامل تمام شریعت است. 11 به علاوه شما می_دانید که ما در چه زمانی هستیم و می_دانید که موقع بیدار شدن از خواب رسیده است. امروز نجات ما از آن روزی که ایمان آوردیم، نزدیکتر است. 12 شب تقریباً گذشته و روز نزدیک است، پس دیگر کارهای ظلمت را مانند لباس کهنه از خود دور اندازیم و زِرِه نور را بپوشیم. 13 چنان رفتار کنیم که شایستۀ کسانی باشد که در روشنائی روز به سر می_برند و از عیاشی و مستی، فِسق، هرزگی یا نزاع و حسد بپرهیزیم. 14 خود را با عیسی_مسیح، خداوند بپوشانید و دیگر در فکر برآوردن خواهش_های نفسانی خود نباشید.
1 شخصی را که در ایمان ضعیف است، در میان خود بپذیرید، ولی نه به منظور مباحثه دربارۀ عقاید او. 2 ایمان یک نفر به او اجازه می_دهد، هر غذایی را بخورد اما کسی که ضعیف است، فقط سبزیجات می_خورد. 3 کسی که هر غذایی را می_خورد نباید کسی را که فقط سبزیجات می_خورد خوار بشمارد و همچنین شخصی پرهیزگار نباید کسی را که هر غذایی را که می_خورد ملامت سازد، زیرا خدا او را پذیرفته است. 4 تو کیستی که دربارۀ خادم شخص دیگری قضاوت کنی؟ اینکه آیا آن خادم در خدمت خود موفق می_شود یا نه فقط مربوط به ارباب اوست، ولی او موفق خواهد شد، زیرا ارباب آسمانی او قادر است این کار را برای او انجام دهد. 5 یک نفر یک روز را از روزهای دیگر مهمتر می_داند حال آنکه شخص دیگری همه را یک قسم می_شمارد. هر کس باید در عقیدۀ خود کاملاً خاطر جمع باشد. 6 آنکه روز معینی را بزرگ می_شمارد، برای خاطر خداوند چنین می_کند و او که هر غذایی را می_خورد، باز برای خاطر خداوند می_خورد، زیرا او برای خوراک خود خدا را شکر می_کند. و از طرف دیگر، شخص پرهیزگار به خاطر خداوند نمی_خورد و او نیز از خدا سپاسگزاری می_کند. 7 هیچ یک از ما فقط برای خود زندگی نمی_کند و یا فقط برای خود نمی_میرد، اگر زیست می_کنیم برای خداوند زندگی می_نمائیم 8 و اگر بمیریم برای خداوند میمیریم. پس خواه زنده و خواه مرده، متعلق به خداوند هستیم، 9 زیرا به همین سبب مسیح مُرد و دوباره زنده شد تا خداوند مردگان و زندگان باشد. 10 پس تو چرا دربارۀ برادر خود قضاوت می_کنی؟ یا چرا برادرت را حقیر می_شماری؟ همۀ ما پیش کرسی قضاوت خدا خواهیم ایستاد، 11 زیرا نوشته شده است: «خداوند می_گوید، به زندگی خودم سوگند که همه در برابر من به زانو درآمده با زبان خود خدا را ستایش خواهند نمود.» 12 پس همه ما فرداً_فرد باید حساب خود را به خدا پس بدهیم. 13 بنابراین از قضاوت کردن دربارۀ یکدیگر خودداری کنیم و در عوض تصمیم بگیرید که وسیلۀ لغزش یا رنجش در راه برادر خود نشوید. 14 من می_دانم و مخصوصاً در پیوستگی با عیسی خداوند یقین دارم، که هیچ چیز به خودی خود ناپاک نیست، اما برای کسی که آن را ناپاک می_داند، ناپاک است 15 و اگر برادرت بخاطر غذایی که تو می_خوری آزرده شود، دیگر از روی محبت رفتار نمی_کنی. نگذار آنچه می_خوری موجب هلاکت شخصی که مسیح در راه او مُرد، بشود. 16 و نگذارید آنچه برای شما جایز است، باعث شود که دیگران از شما بدگویی کنند، 17 زیرا پادشاهی خدا خوردن و نوشیدن نیست؛ بلکه شامل عدالت و سلامتی و خوشی در روح_القدس است. 18 هرکه مسیح را به این طریق خدمت می_کند، مورد پسند خدا و پیش انسان قبول شده است. 19 پس آنچه را که موجب صلح و سازش و تقویت یکدیگر می_شود دنبال کنیم. 20 کار خدا را به خاطر خوردن غذا خراب نکنید. تمام خوراکی_ها پاک هستند، اما گناه دارد اگر کسی به وسیلۀ آنچه می_خورد، باعث لغزش شخص دیگری بشود. 21 همچنین اگر خوردن گوشت یا شراب و یا انجام کارهای دیگر تو موجب لغزش یا رنجش برادرت شود بهتر است از آن دست بکشی. 22 پس عقیدۀ خود را دربارۀ این مطلب بین خود و خدا نگه_دار. خوشا به حال کسی که وقتی کاری انجام می_دهد وجدانش او را ملامت نمی_کند. 23 اما اگر با وجدان ناراحت چیزی را بخورد محکوم است، زیرا مطابق آنچه وجدانش به او می_گوید عمل نکرده است و هر عملی که از روی ایمان نباشد، گناه است.
1 ما که در ایمان قوی هستیم وظیفه داریم که ناتوانی اشخاص ضعیف را تحمل کنیم و در فکر راحتی و آسایش خود نباشیم؛ 2 بلکه به خاطر خیریت و تقویت همسایگان خود، در فکر راحتی و آسایش آن_ها باشیم، 3 زیرا مسیح نیز در فکر راحتی و آسایش خود نبود. چنانکه نوشته شده است: «ملامت_های آنانی که به تو اهانت می_کردند به من رسید.» 4 زیرا هرچه در گذشته نوشته شد، برای تعلیم ما بود تا به وسیلۀ بردباری و دلگرمی_ای که کلام خدا می_بخشد، امیدوار باشیم. 5 خدایی که سرچشمۀ بردباری و دلگرمی است عنایت فرماید تا با پیروی از مسیح عیسی همفکر باشید 6 و همه با هم یکدل و یک زبان خدا را که پدر خداوند ما عیسی_مسیح است ستایش کنید. 7 پس همان_طور که مسیح شما را پذیرفته است، شما نیز یکدیگر را برای جلال خدا بپذیرید. 8 مقصود این است که مسیح، خادم قوم اسرائیل گردید تا آن وعده_هایی را که خدا به پدران آنها داده بود، تکمیل کند 9 و در نتیجه صداقت خدا ثابت شود و تا ملتهای دنیا خدا را برای رحمت او تمجید نمایند. چنانکه نوشته شده است: «از این جهت تو را در میان مردم ستایش خواهم کرد و نام تو را با سپاسگزاری بزبان خواهم آورد.» 10 و در جای دیگر نوشته شده است: «ای ملت ها، با قوم برگزیدۀ او خوشی کنید.» 11 و باز در جای دیگر نوشته شده است: «ای تمامی ملت_ها، خداوند را سپاس خوانید! و ای تمامی مردم، او را ستایش کنید.» 12 و اشعیا نیز می_گوید: «ریشۀ یِسی خواهد آمد و او برای حکومت بر ملت ها می_آید و امید ملتها بر او خواهد بود.» 13 خدا که سرچشمه امید است، شما را به وسیلۀ ایمان تان چنان با خوشی و سلامتی کامل پُر سازد که با نیروی روح_القدس امید شما روز به روز فراوان_تر شود. 14 ای برادران، خود من در مورد شما خاطر جمع هستم که پُر از نیکی و کمال معرفت بوده و قادر به تعلیم یکدیگر هستید. 15 اما در این رساله پاره_ای از مطالب را با کمال جرأت به شما یادآور شدم. من به خاطر آن فیضی که خدا به من عنایت فرمود 16 تا خدمتگذار مسیح_عیسی برای ملت_ها باشم این طور به شما نوشتم. در خدمت انجیل خدا، من وظیفۀ یک کاهن را دارم تا غیر_یهودیان را به عنوان هدیه_ای به خدا تقدیم نمایم ـ هدیه_ای که به سبب تقدیس روح_القدس قبول او خواهد شد. 17 پس می_توانم از کارهایی که برای خدا در مسیح_عیسی انجام داده_ام افتخار نمایم. 18 زیرا من جرأت نمی_کنم دربارۀ، چیزی جز آنچه مسیح به توسط من به عمل آورده است سخن بگویم. سخن من فقط دربارۀ این است که او چگونه مردم غیر_یهود را به وسیلۀ گفتار، رفتار 19 و نیروی نشانی_ها و معجزات و با قدرت روح_القدس تحت فرمان خود درآورده است. به طوری که من سراسر اورشلیم را تا «ایلیریکوم» پیموده_ام و انجیل مسیح را همه جا منتشر کرده_ام. 20 هدف من همیشه این بوده است که، در جاهایی که نام مسیح به گوش مردم نرسیده است، بشارت دهم، مبادا بر تهدابی که کسی دیگر نهاده آباد کنم. 21 چنانکه نوشته شده است: «کسانی که درباره او چیزی نشنیدند، او را خواهند دید و آنانی که از او بی_خبرند، خواهند فهمید.» 22 همین موضوع بارها مانع آمدن من به نزد شما شد. 23 اما حال چون دیگر کار من در این ناحیه تمام شده و همچنین سالها مشتاق ملاقات شما بوده_ام، 24 امیدوارم در وقت سفر خود به اسپانیا، از شما دیدن نمایم و پس از آنکه از شما دیدن کردم، در نظر دارم با کمک شما به سفر خود ادامه دهم. 25 در حال حاضر به خاطر کمک به ایمانداران مقدس مقیم اورشلیم عازم آنجا هستم، 26 زیرا برادران در مقدونیه و یونان چنین صلاح دانستند که به خاطر بینوایان ایماندار اورشلیم مبالغی بطور اعانه بفرستند. 27 ایشان صلاح دانستند این کار را انجام دهند و در حقیقت آن_ها مدیون برادران یهودی هستند، زیرا غیر_یهودیان که در برکات روحانی یهودیان شریک شدند، وظیفه دارند یهودیان را با برکات مادی خود خدمت کنند. 28 بنابراین هروقت این خدمت را انجام دادم و مبالغی را که جمع شده است به_دست آن_ها سپردم، عازم اسپانیا خواهم شد و در سر راه از شما نیز دیدن خواهم کرد. 29 و یقین دارم که هرگاه پیش شما بیایم، آمدن من با برکات فراوانی از جانب مسیح همراه خواهد بود. 30 ای برادران، بنام خداوند ما عیسی_مسیح و آن محبتی که روح_القدس می_بخشد در خواست می_کنم، که با دعاهای خود در پیشگاه خدا همکاران جدی من باشید، 31 یعنی دعا کنید، که من از دست بی_ایمانان در یهودیه در امان باشم و خدمت من مورد قبول مقدسین اورشلیم واقع شود. 32 و به این وسیله به خواست خدا با خوشی به سوی شما بیایم و از حضور تان نیروی تازه_ای بگیرم. 33 خدا که سرچشمۀ آرامی و سلامتی است، با همۀ شما باد، آمین.
1 خواهر ما «فیبی» را که خادمۀ کلیسای «کِنخریه» است به شما معرفی می_کنم 2 تا او را در خداوند، آن طور که شایستۀ مقدسین است، بپذیرید و در تمام مسایلی که احتیاج به کمک شما دارد به او کمک کنید؛ زیرا او از بسیاری، منجمله خود من، حمایت نموده است. 3 به «پریسکیلا» و «اکیلا» همکاران من در مسیح_عیسی 4 که جان خود را به خاطر من به خطر انداخته_اند، سلام برسانید، نه من تنها، بلکه تمام کلیساهای غیر_یهود نیز از ایشان ممنون هستند. 5 به کلیسائی که در خانۀ آنها تشکیل می_شود، سلام برسانید. من به دوست عزیز «اپنطس» که اولین شخصی بود که در ایالت آسیا به مسیح ایمان آورد، نیز سلام می_رسانم. 6 و همچنین به مریم که در میان شما زحمت زیاد کشیده است، سلام برسانید 7 و به «اندرونیکاس» و «یونیاس» هموطنان من که با من در زندان بودند، سلام برسانید. آنها در میان رسولان اشخاص برجسته_ای هستند و پیش از من مسیحی بودند. 8 همچنین به دوست عزیزم در خداوند «امپلیاس» 9 و به «اوربانوس» همکار من در خدمت مسیح و به «استاخیس» عزیز 10 و به «اپلیس» مقبول مسیح و به خانوادۀ «ارستبولس» سلام برسانید. 11 به هموطن من «هیرودیون» و ایمانداران خانوادۀ «نَرکیسوس» 12 و به «طریفینا» و «طریفوسا» که در کار خداوند فعال هستند و به دوست عزیزم «پرسیس» که در خدمت خداوند زحمت بسیار کشیده است 13 و به «روفُس» آن مسیحی برجسته و همچنین مادرش که نسبت به من نیز مانند یک مادر بوده است، سلام برسانید. 14 سلام مرا به «اسونکریتُس»، «فلیگون»، «هرماس»، «پتروباس»، «هرمیس» و برادرانی که با آن_ها هستند 15 و «فیلولوگاس»، «جولیه»، «نیریاس» و خواهرش و «اولیمپیاس» و همۀ مقدسینی که با ایشانند، برسانید. 16 با بوسۀ مقدسانه به یکدیگر سلام بدهید. جمیع کلیساهای مسیح به شما سلام می_رسانند. 17 ای برادران، از شما درخواست می_کنم از آنانی که بر خلاف آن تعلیمی که یافته_اید، باعث تفرقه می_شوند و دیگران را گمراه می_کنند، احتیاط کنید و از آنها دوری کنید. 18 زیرا چنین اشخاص در حقیقت بندگان خداوند ما مسیح نیستند، بلکه امیال خود را بندگی می_کنند و مردم ساده_لوح را با تعارف و تملق فریب می_دهند. 19 وفاداری شما نسبت به انجیل در نزد همه معروف است و من هم از این موضوع شادمانم، اما آرزو دارم که در نیکوکاری ورزیده و در بدی کردن بی_تجربه باشید. 20 و خدائی که سرچشمۀ سلامتی است، به زودی شیطان را زیر پاهای شما خواهد کوبید. فیض خداوند ما عیسی_مسیح با شما باد. 21 «تیموتاوس» همکار من به شما سلام می_رساند و همچنین «لوسیوس» و «یاسون» و «سوسیپاطوس» هموطنان من 22 و نیز خودم «ترتیوس»، منشی پولُس در نوشتن این رساله، به شما سلام مسیحی می_فرستم. 23 «قایوس» میزبان من، که میزبان تمام کلیسا هم هست و نیز «ارسطوس» خزانه_دار شهر و برادر ما «کوارطس» به شما سلام می_رسانند. 24 (فیض خداوند ما عیسی_مسیح با همۀ شما باد، آمین.) 25 اکنون به او که قادر است مطابق مژده_ای که من اعلام می_کنم، یعنی پیام مربوط به عیسی_مسیح و مطابق افشای آن حقیقت پنهانی که قرن_های دراز مخفی بود 26 و درحال حاضر آشکار شده و به وسیلۀ نوشته_های انبیاء بحکم خدای ابدی به تمام ملت_های دنیا آشکار گردید، تا آن_ها ایمان آورند و اطاعت نمایند، به او که قادر است شما را قوی و استوار سازد. 27 به آن خدایی که دانای یکتاست، به وساطت عیسی_مسیح پیوسته تا ابد جلال باد. آمین.
1 از طرف پولُس که به ارادۀ خدا دعوت شد تا رسول مسیح عیسی باشد و از طرف برادر ما سوستینیس 2 به کلیسای خدا که در شهر قرنتس است، یعنی به همۀ آنانی که در پیوستگی با مسیح_عیسی تقدیس_شده و فراخوانده شده_اند تا قوم مقدس خدا باشند و به همۀ کسانی که در همه جا نام عیسی_مسیح را که خداوند آنها و خداوند ماست به زبان می_آورند. 3 از طرف پدر ما خدا و عیسی_مسیح خداوند فیض و سلامتی به شما باد. 4 همیشه خدا را به خاطر آن فیضی که او در مسیح_عیسی به شما عطا فرموده است شکر می_کنیم، 5 زیرا در پیوستگی با مسیح از هر لحاظ از جمله در کمال سخنوری و معلومات غنی شده_اید. 6 شهادت ما دربارۀ مسیح در بین شما به نتیجه رسیده است. 7 و شما در حالی که انتظار ظهور خداوند ما عیسی_مسیح را می_کشید، از هیچیک از عطایای روح_القدس بی_نصیب نیستید. 8 او شما را تا به آخر استوار خواهد داشت تا در روز خداوند ما عیسی_مسیح بدون عیب و نقص حاضر شوید. 9 خدا شما را دعوت کرده است تا در زندگی پسر او، خداوند ما عیسی_مسیح شریک و سهیم شوید و او همیشه به قول خود وفادار است. 10 ای برادران، به نام خداوند ما عیسی_مسیح از شما درخواست می_کنم که همۀ شما در آنچه که می_گوئید توافق داشته باشید و دیگر بین شما اختلاف و نفاقی نباشد بلکه با یک فکر و یک هدف کاملاً متحد باشید. 11 زیرا ای برادران من، اعضای خانوادۀ «خلویس» به من خبر داده_اند که در میان شما نزاع_هایی وجود دارد. 12 منظورم این است که یکی می_گوید: «من طرفدار پولُس هستم» و دیگری می_گوید: «من طرفدار اَپُلُس هستم.» آن یکی خود را پیرو پِترُس می_داند و دیگری خود را پیرو مسیح! 13 آیا مسیح به دسته_ها تقسیم شده است؟ آیا پولُس برای شما مصلوب گردید؟ آیا به نام پولُس تعمید گرفتید؟ 14 خدا را شکر که هیچ یک از شما را جز کرِسپُس و غایوس تعمید ندادم. 15 بنابراین هیچ_کس نمی_تواند ادعا کند که من او را به نام خود تعمید داده_ام. 16 بلی من همچنین خانوادۀ استیفان را نیز تعمید دادم، ولی جز ایشان دیگر کسی را به خاطر ندارم که تعمید داده باشم. 17 به هر حال مسیح مرا نفرستاد که تعمید دهم، بلکه تا بشارت دهم و او نمی_خواست که من با فصاحت کلام سخن بگویم، مبادا قدرت صلیب او بی_اثر شود. 18 پیام صلیب برای آنانی که در راه هلاکت هستند، پوچ و بی_معنی است ولی برای ما که در راه نجات هستیم، قدرت خداست. 19 چنانکه نوشته شده است: «حکمت حکیمان را باطل و فهم دانشوران را زایل خواهم کرد.» 20 پس کجاست حکیم؟ کجاست دانشور؟ و یا کجاست بحث_کنندۀ این جهان؟ خدا نشان داده است، که حکمت این جهان پوچ و بی_معنی است. 21 خدا در حکمت خویش چنین مقرر فرمود که دنیا نتواند با حکمت خود او را بشناسند بلکه صلاح دانست که به وسیلۀ همین پیام پوچ و بی_معنی ما، ایمانداران را نجات بخشد. 22 یهودیان خواستار معجزات هستند و یونانیان دانش و حکمت را دنبال می_کنند، 23 اما ما مسیح مصلوب_شده را اعلام می_کنیم، اگر چه این موضوع برای یهودیان سبب لغزش و رنجش و برای دیگران پوچ و بی_معنی است، 24 اما برای کسانی که خدا آن_ها را دعوت کرده است خواه یهود، خواه یونانی، مسیح قدرت خدا و حکمت اوست، 25 زیرا آنچه در مورد خدا جهالت شمرده می_شود از حکمت آدمیان حکیمانه_تر و ضعف خدا از قدرت انسان قویتر است. 26 ای برادران، به خاطر داشته باشید، در آن هنگام که خدا شما را دعوت کرد چه نوع اشخاصی بودید. از روی معیارهای این دنیا اکثر شما افرادی حکیم، با نفوذ، و یا نجیب_زاده نبودید. 27 بلکه خدا عمداً آنچه را که دنیا پوچ و بی_معنی می_شمارد، برگزید تا حکیمان را خجل سازد و آنچه را که دنیا ضعیف می_شمارد انتخاب کرد تا نیرومندان را شرمنده سازد. 28 و خدا آنچه را که دنیا خوار و خفیف و حتی نیستی می_شمارد برگزید تا دنیای هستی_ها را براندازد، 29 تا هیچ انسانی در حضور او دلیلی برای فخر کردن نداشته باشد. 30 از طرف خداست که شما با مسیح پیوستگی دارید و او مسیح را برای ما حکمت، عدالت، قدوسیت و خونبهای آزادی گردانیده است. 31 بنابراین چنان که نوشته شده است: «هرکه بخواهد فخر کند، به خداوند فخر نماید.»
1 ای برادران، وقتی من برای اعلام اسرار خدا به نزد شما آمدم، با فصاحت و حکمت انسانی نیامدم، 2 زیرا من تصمیم گرفته بودم تا زمانی که در میان شما هستم، همه چیز جز عیسی_مسیح و آن هم مصلوب_شده را فراموش کنم. 3 من با ضعف و با ترس و لرز به میان شما آمدم 4 و سخن و پیام خود را با دلایل مجذوب کنندۀ فلسفی بیان نکردم، بلکه آن را با روح_القدس و قدرت او به ثبوت رسانیدم 5 تا ایمان شما بر قدرت خدا متکی باشد، نه بر فلسفۀ انسانی. 6 البته فلسفه و حکمتی هست که آنرا در میان اشخاصی که در روح بالغ هستند بیان می_کنیم، اما آن حکمتی نیست که متعلق به این دنیا و یا حکمرانان این دنیا باشد ـ حکمرانانی که به سوی نابودی پیش می_روند ـ 7 بلکه حکمت پنهان خدا را که از چشم آدمیان پوشیده بود و خدا آنرا از ازل برای جلال ما قرار داده بود، ابراز می_کنیم. 8 هیچ یک از حکمرانان این دنیا این را نفهمیدند، زیرا اگر می_فهمیدند، خداوند جلال را مصلوب نمی_کردند. 9 اما چنانکه نوشته شده است: «آنچه را که هرگز چشمی ندیده و گوشی نشنیده و در دل انسان نگذشته است، خدا برای دوستداران خود تیار کرده است.» 10 خدا این همه را به وسیلۀ روح خود از راه الهام به ما آشکار ساخته است؛ زیرا روح_القدس همه چیز حتی اعماق نیات خدا را کشف می_کند. 11 کیست که بهتر از روح شخص با باطن او آشنا باشد؟ به همان طریق، هیچ کس جز روح خدا با خدا آشنا نیست. 12 روحی را که ما به_دست آورده_ایم متعلق به این دنیا نیست، بلکه از جانب خداست تا عطایائی را که او به ما عنایت فرموده است، بشناسیم. 13 ما دربارۀ این حقایق با عباراتی که از حکمت انسان سرچشمه می_گیرد سخن نمی_گوئیم، بلکه با آنچه که روح_القدس به ما می_آموزد، و به این وسیله تعالیم روحانی را برای اشخاص روحانی بیان می_نمائیم. 14 کسی که روحانی نیست، نمی_تواند تعالیم روح خدا را بپذیرد، زیرا به عقیدۀ او این تعالیم پوچ و بی_معنی هستند و در واقع، چون تشخیص این گونه تعالیم محتاج به بینش روحانی است، آن_ها نمی_توانند آن را درک کنند. 15 ولی شخص روحانی قادر است دربارۀ همه چیز قضاوت کند ولی هیچ کس نمی_تواند دربارۀ او درست قضاوت نماید. 16 زیرا: «کیست که از فکر خدا آگاه باشد؟ و چه کسی می_تواند چیزی به او بیاموزد؟»
1 و اما ای برادران، من نتوانستم همان_طور که با افراد روحانی صحبت می_کنم با شما سخن گویم، بلکه ناچار شدم، همان_طوری که با اشخاص نفسانی و یا کسانی که در ایمان به مسیح هنوز طفل هستند با شما صحبت کنم. 2 به شما شیر دادم، نه گوشت، زیرا برای آن آماده نبودید و هنوز هم آماده نیستید، 3 چون شما هنوز هم نفسانی هستید. وقتی بدبینی و نزاع در میان شما هست، آیا این نشان نمی_دهد که نفسانی هستید و مثل دیگر مردم رفتار می_کنید؟ 4 وقتی یکی می_گوید: «من طرفدار پولُس هستم» و دیگری می_گوید: «من طرفدار اَپُلُس هستم.» آیا مثل دیگر مردم نیستید؟ 5 آخر، اَپُلُس کیست؟ پولُس کیست؟ آنها فقط خادمانی هستند که با اجرای وظیفه_ای که خداوند به ایشان داده، وسیلۀ ایمان شما گردیدند. 6 من کاشتم، اَپُلُس آبیاری کرد، ولی اصل کار یعنی رشد و نمو با خداست. 7 کسی که می_کارد و یا کسی که آبیاری می_کند، اهمیت زیادی ندارد، در رشد و نموی گیاه کار عمده با خداست. 8 کارنده و آبیاری کننده در یک سطح هستند و هر یک مطابق کار خود اجر خواهند گرفت، 9 زیرا در خدمت خدا، ما همکاران او هستیم و شما مزرعۀ او و عمارت او هستید. 10 من با استفاده از قدرت فیض_بخش خدا، مانند یک معمار ماهر تهدابی گذاشتم و اکنون کسی دیگر بر روی آن می_سازد. هرکس باید متوجه باشد که روی آن چگونه بنا می_کند، 11 زیرا تهدابِ دیگری غیر از آنچه ریخته شد، نمی_توان گذاشت و آن تهداب عیسی_مسیح است. 12 بعضی_ها وقتی روی آن تهداب، آباد می_کنند، طلا و نقره و سنگ_های عالی به_کار می_برند و اشخاص دیگر از چوب و گیاه و کاه استفاده می_کنند. 13 ولی چگونگی کار هر کس آشکار خواهد شد، زیرا روز داوری آن را ظاهر خواهد ساخت. چون آن روز با آتش همراه خواهد بود و آتش کیفیت کار همه را می_آزماید و ماهیتش را نشان می_دهد. 14 اگر آنچه را که آدمی بر روی آن تهداب ساخته است، از آتش سالم بیرون آید، آن شخص اجر خود را خواهد یافت. 15 اما اگر کارهای دست او سوخته شود، اجر خود را از دست خواهد داد، ولی خود او نجات خواهد یافت. مانند کسی که از میان شعله_های آتش گذشته و نجات یافته باشد. 16 آیا نمی_دانید که شما خانۀ خدا هستید و روح خدا در شما ساکن است؟ 17 اگر کسی خانۀ خدا را آلوده سازد، خدا او را تباه خواهد ساخت؛ زیرا خانۀ خدا پاک و مقدس است و آن خانه شما هستید. 18 هیچ کس خود را فریب ندهد. آیا کسی در میان شما هست که گمان می_کند با معیارهای این دنیا خردمند است؟ او باید ابله شود تا واقعاً خردمند گردد. 19 زیرا آنچه که از نظر این دنیا حکمت و خِرَد به حساب می_آید، در نظر خدا پوچ و بی_معنی است، چنان که نوشته شده است: «خدا خردمندان را در نیرنگ_های خود شان گرفتار می_سازد.» 20 و باز نوشته شده است: «خداوند می_داند که نقشه_های خردمندان بیهوده است.» 21 پس هیچ کس نباید به آنچه که انسان می_کند فخر کند. در واقع همه چیز به شما تعلق دارد: 22 پولُس، اَپُلُس، پِترُس، این دنیا، زندگی، مرگ، زمان حال و زمان آینده، همۀ اینها متعلق به شما و از آنِ شماست 23 و شما از آنِ مسیح هستید و مسیح از آنِ خداست.
1 همه باید ما را خادمان مسیح و ناظران حقایق اسرار خدا بدانند. 2 البته یک ناظر باید قابل اعتماد باشد، 3 اما اگر به وسیلۀ شما و یا یک محکمۀ انسانی داوری شوم، برای من کوچکترین اهمیتی ندارد، من دربارۀ خود قضاوت نمی_کنم. 4 شاید من در خود عیبی نمی_بینم ولی این دلیل نیست که من بی_گناه هستم! خود خداوند است که دربارۀ من قضاوت خواهد کرد. 5 پس پیش از روز داوری دربارۀ دیگران داوری نکنید، بلکه منتظر آمدن خداوند باشید، زیرا او آنچه را که در تاریکی پنهان است، در برابر نور آشکار خواهد ساخت و نیات پنهانی آدمیان را فاش خواهد کرد. در آن وقت هر کس آن_طور که شایستۀ اوست از جانب خدا تحسین خواهد شد. 6 ای برادران، به خاطر شما خودم و اَپُلُس را نمونه قرار دادم تا از ما یاد بگیرید، که «از آنچه که نوشته شده است نباید تجاوز کرد.» تا هیچ یک از شما خود_پسندانه یک نفر را تعریف نکند و دیگری را خوار نشمارد، 7 زیرا کیست که تو را برتر ساخته است؟ جز آنچه که از دیگران گرفته_ای، چه داری؟ پس اگر از کسی دیگر گرفتی، چرا طوری به خود فخر می_کنی که گویا از خود داشته_ای؟ 8 اکنون دیگر تمام آرزو_های شما برآورده شده است! حالا همه چیز برای شما فراهم است! و اکنون بدون ما به سلطنت رسیده_اید! ای کاش واقعاً این_طور می_بود تا ما نیز با شما سلطنت می_کردیم! 9 چنین به نظر می_رسد، که خدا ما رسولان را مانند اسیرانِ محکوم به مرگ، که در آخر صف لشکریان قرار دارند، به معرض نمایش گذارده و ما را در مقابل چشم تمام کائنات ـ چه فرشته و چه انسان ـ به تماشا گذاشته است. 10 بلی، به خاطر مسیح جاهل شمرده می_شویم ولی شما در مسیح مردمان دانا هستید! ما ضعیف هستیم و شما قوی! ما را حقیر می_شمارند و به شما افتخار می_کنند! 11 تا به این ساعت ما گرسنه و تشنه_ایم، لباس کافی نداریم، لت و کوب می_شویم، آواره و سرگردان هستیم. 12 با وجود این با دست_های خود کار می_کنیم و زحمت می_کشیم. وقتی فحش می_شنویم، دعای خیر می_کنیم. وقتی آزار می_بینیم، تحمل می_کنیم. 13 وقتی به ما تهمت می_زنند با مهربانی جواب می_دهیم. ما مانند کثافت دنیا و لجن عالم انسانیت گشته و هنوز هم همین حالت را داریم. 14 اینها را ننوشتم تا شما را خجل سازم، بلکه خواستم شما را مانند فرزندان عزیز خود نصیحت نمایم. 15 زیرا اگرچه شما هزاران معلم در مسیح داشته باشید، ولی بیشتر از یک پدر نخواهید داشت و من با دادن بشارت انجیل مسبب پیوستگی شما با مسیح شده و به این وسیله پدر شما گشته_ام. 16 بنابراین از شما درخواست می_کنم، از من پیروی کنید. 17 برای این منظور «تیموتاوس» را پیش شما فرستادم. او فرزند عزیز و وفادار من در خداوند است. اصولی را که از مسیح آموختم و در همه جا در کلیساها تعلیم می_دهم، او به شما یادآوری خواهد کرد. 18 اما عده_ای چون فکر می_کنند که من نزد شما نخواهم آمد، مغرور شده_اند، 19 ولی اگر خدا بخواهد بزودی پیش شما خواهم آمد و آن وقت دیگر ادعا_های اشخاص مغرور را قبول نمی_کنم، بلکه می_خواهم ببینم که قدرت آن_ها تا چه حد است. 20 زیرا پادشاهی خدا عبارت از حرف نیست، بلکه از قدرت است. 21 من چگونه نزد شما بیایم؟ با شلاق و یا با مهربانی و ملایمت؟
1 در حقیقت شایع شده است که در میان شما یک نوع رابطۀ جنسی نامشروع وجود دارد و این عمل آنقدر زشت است که حتی در میان بی_دینان هم یافت نمی_شود، زیرا می_شنوم که شخصی با زن پدر خود رابطه دارد. 2 چرا به عوض اینکه خجل گشته و مقصر را از میان خود بیرون کنید، افتخار هم می_کنید؟ 3 اگرچه من جسماً از شما دور هستم، ولی روحاً حاضرم و چنان شخص مجرم را در نام خداوند عیسی ملامت ساختم که گویی خودم در آنجا حضور داشتم. 4 پس وقتی گرد هم می_آئید و من در روح بین شما هستم، با حضورِ قدرت خداوند ما عیسی، 5 این شخص را به شیطان تسلیم کنید تا نفسِ گناهکار او نابود شود و در روز خداوند یعنی روز داوری، روحش نجات یابد. 6 فخر شما در این مورد بی_جاست. مگر نمی_دانید که با کمی خمیرمایه مقدار زیادی خمیر می_رسد؟ 7 پس اگر می_خواهید خمیر تازه (فطیر) باشید (چنانکه هستید) باید خمیرمایۀ کهنه را تماماً از میان بردارید، زیرا مسیح که «قربانی عید فِصَح» ماست، ذبح شده است. 8 بنابراین، عید فِصَح را نه با خمیرمایۀ ترش و کهنه که خمیرمایۀ بدخواهی و شرارت است، بلکه با نان فطیر که نان صمیمیت و صداقت است نگاه داریم. 9 در نامه_ای به شما نوشتم که با اشخاص شهوتران معاشرت نکنید. 10 ولی منظور من این نبود که با تمام اشخاص شهوتران این دنیا یا طمعکاران و تقلب_کاران و یا بت_پرستان کاری نداشته باشید، زیرا در این صورت مجبور می_شوید این دنیا را ترک کنید. 11 بلکه مقصود من این بود که با کسانی که خود را مسیحی می_دانند ولی مرتکب زنا، طمع، بت_پرستی، ناسزاگویی، مستی و یا تقلب_کاری می_گردند، معاشرت نکنید. حتی با چنین اشخاص غذا هم نخورید، 12 زیرا من با مردم خارج از کلیسا چه کار دارم که دربارۀ آن_ها قضاوت کنم؟ وظیفۀ شما این است که نسبت به اهل کلیسا داوری کنید 13 و داوری مردمی که خارج از کلیسا هستند با خدا خواهد بود. آن مرد شریر را از میان خود برانید!
1 هرگاه یکی از شما از برادر خود شکایتی داشته باشد، آیا جرأت می_کند به عوض این که اجازه دهد ایمانداران موضوع را حل و فصل کنند، به محکمه نزد داوران بی_ایمان رجوع نماید؟ 2 مگر نمی_دانید که ایمانداران، دنیا را داوری خواهند کرد؟ و اگر شما باید دنیا را داوری کنید آیا لیاقت آن را ندارید که در مورد موضوعات کوچک داوری نمائید؟ 3 آیا نمی_دانید که ما دربارۀ فرشتگان قضاوت خواهیم کرد؟ پس چقدر بیشتر دربارۀ امور این زندگی! 4 بنابراین اگر چنین موضوعاتی پیش می_آید، آیا شما می_خواهید آن_ها را برای حل و فصل نزد اشخاصی ببرید، که در کلیسا هیچ اعتباری ندارند؟ 5 من این را می_گویم تا شما شرمنده شوید! آیا در میان شما یک نفر عاقل وجود ندارد که بتواند اختلاف بین دو برادر را رفع کند؟ 6 آیا برادری برضد برادر دیگر به محکمه می_رود؟ و آیا اجازه می_دهید که بی_ایمانان موضوع را دادرسی نمایند؟ 7 در واقع شکایت کردن از یکدیگر نشانۀ ضعف و شکست شماست. آیا برای شما بهتر نیست که مظلوم واقع شوید؟ آیا بهتر نیست که فریب کسی را بخورید؟ 8 ولی در عوض شما نسبت به دیگران ظلم می_کنید و آن_ها را فریب می_دهید و حتی با برادران خود هم همین_طور می_کنید. 9 مگر نمی_دانید که مردمان نادرست در پادشاهی خدا نصیبی نخواهند داشت؟ خود را فریب ندهید. اشخاص شهوتران، بت_پرستان، زناکاران، لواط_گران، 10 دزدان، طمعکاران، مستان، ناسزاگویان و تقلب_کاران در پادشاهی خدا هیچ بهره_ای نخواهند داشت 11 و بعضی از شما چنان بودید، ولی اکنون از گناهان خود پاک شده_اید و جزء مقدسین خدا گشته و به نام عیسی_مسیح خداوند و روح خدای ما عادل شمرده شده_اید. 12 ممکن است کسی بگوید: «در انجام هر کاری آزاد هستم،» اما هرکاری مفید نیست. بلی، من در انجام هر کار آزادم، اما نمی_گذارم که چیزی مرا بندۀ خود سازد. 13 باز هم ممکن است کسی بگوید: «خوراک برای شکم و شکم برای خوراک است.» بلی، اما سرانجام خداوند هر دو را نابود خواهد ساخت! بدن انسان برای شهوترانی نامشروع ساخته نشده است، بلکه برای خداوند است و خداوند برای بدن است. 14 چنانکه خدا، عیسی خداوند را با قدرت خود پس از مرگ زنده گردانید، ما را نیز زنده خواهد گردانید. 15 آیا نمی_دانید که بدن_های شما اعضای بدن مسیح هستند؟ آیا شایسته است که عضوی از بدن مسیح را بردارم و آن را عضو بدن یک فاحشه بسازم؟ هرگز نه! 16 مگر نمی_دانید مردی که با فاحشه بپیوندد، با او یک تن می_شود؟ زیرا نوشته شده است: «این دو یک تن واحد خواهند بود.» 17 اما هرکه به خداوند بپیوندد، روحاً با او یکی است. 18 از شهوترانی بگریزید. هر گناه دیگری که انسان مرتکب می_شود خارج از بدن است، اما هرکه مرتکب گناهان جنسی می_شود، نسبت به بدن خود گناه می_کند. 19 آیا نمی_دانید که بدن شما خانۀ روح_القدس است که خداوند به شما بخشیده و در شما ساکن است؟ علاوه براین شما دیگر صاحب بدن خود نیستید، 20 زیرا با قیمت زیادی خریده شده_اید. پس بدن_های خود را برای جلال خدا به_کار ببرید.
1 و اما، درباره چیزهایی که به من نوشتید: بهتر است که مرد، مجرد بماند، 2 ولی چون دور ما پُر از وسوسه_های جنسی است، بهتر است هر مرد برای خود زنی و هر زنی نیز برای خود شوهری داشته باشد. 3 زن و شوهر باید وظایف زناشویی خود را نسبت به یکدیگر انجام دهند. 4 زن اختیار بدن خود را ندارد، زیرا او متعلق به شوهر خویش است و همچنین مرد اختیار بدن خود را ندارد، زیرا به زن خود تعلق دارد. 5 یکدیگر را از حقوق زناشویی محروم نسازید، مگر با رضایت طرفین و برای مدتی، تا وقت خود را صرف راز و نیاز با خدا نمائید. اما پس از آن روابط شما در امور زناشویی به صورت عادی برگردد، مبادا ضعف شما در این مورد باعث شود تسلیم وسوسه_های شیطان شوید. 6 این یک حکم نیست، این امتیازی است که به شما می_دهم. 7 کاش همۀ شما در این مورد مانند من باشید، اما خداوند به هر کس استعداد خاصی داده است، به یکی، یک قسم و به دیگری به نحوی دیگر. 8 به اشخاص مجرد و بیوه زنان می_گویم: برای شما بهتر است که مانند من مجرد بمانید، 9 ولی اگر نمی_توانید جلوی خواهش_های خود را بگیرید، ازدواج کنید. زیرا ازدواج کردن از سوختن در آتش شهوت بهتر است. 10 برای متأهلان امری می_دهم، که امر خودم نیست، بلکه از جانب خداوند است ـ یک زن شوهردار نباید شوهر خود را ترک کند؛ 11 اما اگر چنین کند یا باید تنها بماند و یا آنکه دوباره با شوهر خود آشتی کند. شوهر نیز نباید زن خود را طلاق بدهد. 12 به دیگران می_گویم (این را من می_گویم، نه خداوند): اگر مردی مسیحی، زنی بی_ایمان داشته باشد و آن زن راضی به زندگی با او باشد، مرد نباید او را طلاق دهد. 13 و همچنین زن مسیحی که شوهر بی_ایمان دارد و شوهرش راضی به زندگی با او باشد، آن زن نباید شوهر خود را ترک کند. 14 زیرا شوهر بی_ایمان به وسیلۀ زن ایماندار تقدیس می_شود و زن بی_ایمان نیز به وسیلۀ شوهر ایماندارش، در غیر این صورت فرزندان شما نجس می_بودند؛ حال آنکه اکنون از مقدسین هستند. 15 اما اگر یک نفر بی_ایمان بخواهد همسر مسیحی خود را ترک کند، مختار است. در اینگونه موارد خواهر و برادر مسیحی دیگر مقید نیستند، زیرا خدا ما را برای سلامتی خوانده است. 16 ای زن، تو چه می_دانی که شوهرت به وسیلۀ تو نجات نیابد؟ و ای مرد، تو از کجا می_دانی که وسیلۀ نجات زن خود نخواهی شد؟ 17 به هر حال هر کس در آن حالیکه خدا برایش معین نموده و او را در آن حال خوانده است بماند. امر من در تمام کلیساها این است. 18 آیا مرد سنت شده دعوت خدا را پذیرفته است؟ چنین شخصی آرزو نکند که سنت نشده باشد! آیا کسی در حالت سنت نشده دعوت شده است؟ او نیز نباید سنت شود! 19 سنت شدن یا نشدن اهمیت ندارد! آنچه مهم است، اطاعت از احکام خداست. 20 پس هرکس در همان حالتی بماند که در آن، دعوت خدا را پذیرفت. 21 آیا در بردگی دعوت شدی؟ از این ناراحت نباش اما اگر می_توانی آزادی خود را به دست آوری آن را از دست نده. 22 زیرا غلامی که به پیوستگی با خداوند دعوت شده باشد، آزاد شدۀ خداوند است. همچنین شخص آزادی که دعوت خداوند را پذیرفته است، غلام مسیح می_باشد. 23 شما به قیمت گرانی خریده شده_اید؛ پس به بندگی انسان تن در ندهید. 24 بنابراین ای برادران، هر کس در همان حالتی که در آن دعوت شده بماند، ولی با خدا زندگی کند. 25 در خصوص اشخاص مجرد از طرف خداوند امری ندارم، ولی به عنوان کسی که به لطف خداوند قابل اعتماد است، نظر خود را بیان می_کنم: 26 با توجه به اوضاع سخت فعلی، بهتر است هرکس همان_گونه که هست بماند. 27 آیا متأهل هستی؟ خواهان طلاق نباش! آیا مجرد هستی در فکر ازدواج نباش، 28 اما اگر ازدواج کنی گناه نکرده_ای و دختری که شوهر کند مرتکب گناه نشده است؛ ولی زن و شوهر در این زندگی دچار زحمت خواهند شد و من نمی_خواهم شما در زحمت بیفتید. 29 ای برادران، مقصودم اینست: وقت زیادی باقی نمانده است و از این پس حتی آنانی که زن دارند، باید طوری زندگی کنند که گویا مجرد هستند. 30 ماتم_داران طوری رفتار نمایند که گوئی غمی ندارند. خوشحالان طوری زندگی کنند که گوئی خوشی را فراموش کرده_اند و خریداران طوری رفتار کنند که گوئی مالک آنچه خریده_اند، نیستند 31 و کسانی که به کارهای دنیوی مشغول هستند، طوری زندگی کنند که دلبسته این دنیا نشوند، زیرا حالت کنونی دنیا به زودی از بین خواهد رفت. 32 آرزوی من اینست که شما از هر نوع تشویش دور باشید. مرد مجرد به امور خدا علاقمند است و می_خواهد خداوند را خشنود سازد، 33 اما مرد متأهل به امور دنیوی علاقمند است و می_خواهد همسر خود را خشنود سازد 34 و به این سبب او به دو جهت کشیده می_شود. همانطور یک زن بی_شوهر یا یک دختر به امور خدا علاقه دارد و می_خواهد در جسم و روح مقدس باشد، اما زن شوهردار به چیزهای دنیوی دلبستگی دارد، یعنی می_خواهد شوهر خود را خشنود نماید. 35 برای خیریت شما این را می_گویم و مقصودم این نیست که برای شما قید و بند به وجود آورم بلکه می_خواهم آنچه را که صحیح و درست است انجام دهید و بدون هیچ مشغولیت خاطر، تمام وقت و هستی خود را وقف خداوند نمائید. 36 با وجود این اگر کسی تصور کند که نسبت به دختر خود بی_انصافی می_کند و دختر او از حد بلوغ گذشته و باید ازدواج کند، و اگر او می_خواهد دخترش ازدواج نماید، گناهی مرتکب نشده است. 37 اما اگر پدری از روی میل و ارادۀ خود و بدون فشار دیگران تصمیم جدی گرفته است که دختر خود را پاک_دامن نگاه دارد، کاری نیکو می_کند. 38 پس شوهر دادن دختر نیکوست ولی شوهر ندادن او نیکوتر است. 39 زن تا زمانی که شوهرش زنده است به او تعلق دارد؛ ولی هرگاه شوهرش بمیرد، او آزاد است با هر کسی که می_خواهد ازدواج نماید، به شرط اینکه در پیوستگی با خداوند باشد. 40 اما به نظر من اگر او مجرد بماند، شادتر خواهد بود و گمان می_کنم، که من نیز روح خدا را دارم.
1 و اما دربارۀ خوراک_های تقدیم شده به بُتها: البته همان_طور که شما می_گوئید: «همۀ ما اشخاص دانائی هستیم.» ولی چنین دانشی آدم را مغرور می_سازد، اما محبت بنا می_کند. 2 اگر کسی گمان می_کند که بر همه چیز واقف است، واقعاً آنطوری که باید و شاید هنوز چیزی نمی_داند. 3 اما کسی که خدا را دوست دارد، به وسیلۀ خدا شناخته شده است. 4 پس دربارۀ خوراک_هایی که به بُتها تقدیم شده است: ما می_دانیم که بُت واقعیت ندارد و خدای دیگری جز خدای یکتا نیست. 5 حتی اگر به قول آن_ها خدایانی در آسمان و زمین وجود داشته باشد، (همانطور که می_بینیم آن_ها به این گونه خدایان و خداوندان عقیده دارند) 6 برای ما فقط یک خدا هست ـ یعنی خدای پدر که آفرینندۀ همه چیز است و ما برای او زندگی می_کنیم و فقط یک خداوند وجود دارد، یعنی عیسی_مسیح که همه چیز به وسیلۀ او آفریده شد و ما در او زیست می_کنیم. 7 اما همۀ مردم این را نمی_دانند، بعضی چنان با بُتها خو گرفته_اند که تا به امروز خوردن خوراک_هایی را که به بُتها تقدیم شده، خوردن قربانی بُتها می_دانند و هر وقت از آن بخورند وجدان ضعیف شان آلوده می_گردد. 8 البته خوراک، ما را به خدا نزدیکتر نخواهد ساخت؛ نه از خوردن آن غذاها نفعی عاید ما می_شود نه از نخوردن آن_ها ضرری. 9 اما متوجه باشید، مبادا این آزادی عمل شما به نحوی باعث لغزش اشخاص ضعیف گردد. 10 اگر کسی تو را که شخص دانایی هستی بر سر دسترخوان بتکده نشسته ببیند، آیا این عمل تو کسی را که دارای وجدان ضعیفی است، به خوردن قربانی_های بُت تشویق نخواهد کرد؟ 11 پس روشنفکری تو باعث می_شود، برادر ضعیفی که مسیح به خاطر او مُرد نابود شود. 12 و به این ترتیب شما نسبت به برادران خود گناه می_کنید و وجدان ضعیف آن_ها را جریحه_دار می_سازید و از این بدتر، نسبت به خود مسیح هم گناه می_کنید! 13 بنابراین، اگر خوراکی را که می_خورم باعث لغزش برادرم شود، تا ابد گوشت نخواهم خورد، مبادا باعث لغزش او بشوم.
1 مگر من آزاد و مختار نیستم؟ مگر من رسول نیستم؟ آیا من خداوند ما عیسی را ندیده_ام؟ مگر شما نتیجۀ کار من در خداوند نیستید؟ 2 اگر دیگران رسالت مرا قبول نداشته باشند، شما باید مرا رسول بدانید زیرا وجود شما در خداوند بهترین دلیل رسالت من است. 3 این است جواب من به آنانی که در مورد من انتقاد می_کنند: 4 آیا، این حق را نداریم که غذای خود را از کلیساها تأمین کنیم؟ 5 آیا ما مانند دیگر رسولان و برادران خداوند و پِترُس، حق نداریم در مسافرت_های خود همسر مسیحی با خود داشته باشیم؟ 6 آیا فقط من و برنابا باید برای امرار معاش زحمت بکشیم؟ 7 آیا هرگز شنیده_اید که عسکر با خرج خود خدمت کند؟ یا کسی در تاکستان خود انگور کاشته و از میوۀ آن نخورد؟ یا کدام چوپان است که گله_ای را چوپانی کرده و از شیر آن استفاده نکند؟ 8 آیا به مثال_های انسانی متوسل شده_ام؟ آیا شریعت نیز همین را نمی_گوید؟ 9 زیرا در تورات موسی نوشته شده است: «هنگامی که گاو خرمن را می_کوبد دهانش را نبند.» آیا خدا در فکر گاوان است؟ 10 یا واقعاً به خاطر ما بود که این گونه سخن گفت؟ البته در مورد ما نوشته شده است. زیرا آنکه قلبه می_کند و آنکه خرمن را می_کوبد، به امید شریک شدن در حاصل کار می_کند. 11 ما در میان شما بذر روحانی کاشتیم آیا جای تعجب است، اگر از شما کمک مادی بگیریم؟ 12 هرگاه دیگران چنین توقعی از شما دارند، آیا ما نباید توقع بیشتر داشته باشیم؟ در هر صورت ما از حق خود استفاده ننموده_ایم بلکه همه چیز را تحمل کرده ایم تا مانعی بر سر راه پیشرفت انجیل مسیح نگذارده باشیم. 13 مگر نمی_دانید آنها که خدمت عبادتگاه را می_کنند، از آنچه به عبادتگاه اهداء می_شود می_خورند و نیز خادمین قربانگاه از قربانی_های آن حصه می_گیرند؟ 14 به همین طریق، خداوند امر کرده است کسانی که بشارت می_دهند، معاش خود را از آن راه تأمین کنند. 15 اما من از هیچ یک از این حقوق استفاده نکرده_ام و این را هم به آن منظور نمی_نویسم که برای خود چنین حقی کسب کنم، برای من مرگ بهتر است از این که کسی افتخارات مرا بیهوده سازد. 16 اگر من بشارت دهم نمی_توانم فخر کنم، زیرا در انجام آن مجبور هستم! وای بر من اگر بشارت ندهم! 17 اگر کار خود را از روی علاقه انجام دهم، اجر می_گیرم و اگر از روی علاقه انجام ندهم، باز هم وظیفه_ای است که به من سپرده شده و باید انجام دهم. 18 پس اجر من چیست؟ اجر من این است که وقتی بشارت می_دهم، انجیل را مفت و مجانی به دیگران می_رسانم! یعنی من از حقوق خود به عنوان یک مبشر صرف_نظر می_کنم. 19 زیرا اگر چه کاملاً آزادم و بردۀ کسی نیستم، خود را غلام همه ساخته_ام تا به وسیلۀ من عدۀ زیادی به مسیح ایمان آورند. 20 از این سبب وقتی با یهودیان هستم، مانند یک یهودی زندگی می_کنم و وقتی که بین کسانی هستم، که تابع شریعت موسی هستند مانند آن_ها رفتار می_کنم. (اگر چه من تابع شریعت نیستم.) 21 و برای اینکه غیر_یهودیان که شریعت موسی را ندارند به مسیح ایمان آورند، همرنگ آنها شدم. (منظورم نافرمانی از شریعت خدا نیست، چون در واقع من تحت فرمان مسیح هستم.) 22 همچنین در میان اشخاص ضعیف مثل آن_ها ضعیف شدم تا به وسیلۀ من آن_ها به مسیح ایمان آورند. در واقع با همه همرنگ شده_ام تا به نحوی وسیلۀ نجات آن_ها بشوم. 23 همۀ این کارها را به خاطر انجیل انجام می_دهم تا در برکات آن شریک شوم. 24 مگر نمی_دانید که در مسابقۀ دَوِش، اگرچه همۀ شرکت_کنندگان می_دوند، ولی فقط یک نفر جایزه می_گیرد؟ شما نیز طوری بدوید که آن جایزه نصیب شما شود. 25 ورزشکاری که خود را برای مسابقه آماده می_سازد، سخت می_کوشد و از زیاده_روی خودداری می_کند. آن_ها چنین می_کنند تا تاجِ گُلی را که زود پژمرده می_شود به دست آورند، ولی ما این کار را به خاطر تاجی که تا ابد باقی می_ماند انجام می_دهیم. 26 بنابراین من می_دوم ولی نه بدون هدف، من مُشت می_زنم اما نه مثل کسی که به هوا مُشت می_زند. 27 بدن خود را زحمت می_دهم و آن را تحت فرمان خود در می_آورم، مبادا پس از این که دیگران را به مسابقه دعوت کردم، خود من از شرکت در آن محروم باشم.
1 ای برادران، نمی_خواهم از آنچه برای اجداد ما واقع شد بی_خبر باشید. درست است که همۀ آن_ها در زیر سایۀ ابر بودند و همه از بحر عبور کردند 2 و همه به عنوان پیروان موسی در ابر و بحر تعمید گرفتند 3 و همه از یک نان روحانی می_خوردند 4 و از یک آب روحانی می_نوشیدند؛ زیرا از صخره_ای روحانی که ایشان را دنبال می_کرد، می_نوشیدند و آن صخره مسیح بود. 5 ولی با وجود این، خدا از اکثر آنها خوشنود نبود و به این سبب جسدهای آن_ها در سرتاسر بیابان پراگنده شد. 6 همۀ این چیزها برای ایشان واقع شد تا برای ما عبرتی باشد، تا ما مانند آن_ها آرزوی چیزهای بد نکنیم. 7 مثلاً مانند بعضی از آن_ها بت_پرست نباشید، چنانکه نوشته شده است: «قوم اسرائیل نشستند تا بخورند و بنوشند و برخاستند تا به لهو و لعب بپردازند.» 8 مرتکب گناهان جنسی نشویم چنانکه بعضی از آن_ها مرتکب شدند و در عرض یک روز بیست و سه هزار نفر از آنها مردند. 9 خداوند را امتحان نکنیم! به طوری که بعضی از ایشان امتحان کردند و به وسیلۀ مارها هلاک گردیدند. 10 برضد خداوند شکایت نکنیم، چنان که بعضی از آن_ها کردند و به دست فرشتۀ مرگ نابود شدند. 11 همۀ این واقعات به عنوان نمونه_ای بر سر آنها آمد و برای تربیت ما به عنوان عبرت نوشته شد. زیرا ما در زمان_های آخر زندگی می_کنیم. 12 بنابراین هرکس که گمان می_کند استوار است، متوجه باشد که سقوط نکند. 13 وسوسه_هایی که شما با آن روبرو می_شوید، وسوسه_هایی است که برای تمام مردم پیش می_آید، اما خدا به وعده_های خود وفا می_کند و نمی_گذارد شما بیش از حد توانایی خود وسوسه شوید. همراه با هر وسوسه_ای خداوند راهی هم برای فرار از آن فراهم می_کند تا بتوانید در مقابل آن پایداری کنید. 14 پس ای برادران، در مقابل بت_پرستی ایستادگی کنید. 15 روی سخن من با شما، یعنی با روشنفکران است. دربارۀ آنچه می_گویم خود تان قضاوت کنید. 16 آیا نوشیدن پیالۀ پُر از برکت که خدا را برای آن سپاس می_گوئیم، شرکت در خون مسیح نیست؟ و آیا وقتی نان را پاره کرده می_خوریم، آیا شرکت در بدن مسیح نیست؟ 17 همان طوری که یک نان وجود دارد، ما نیز اگرچه بسیاریم یک بدن هستیم زیرا همۀ ما در خوردن یک نان شریک هستیم. 18 دربارۀ آنچه قوم اسرائیل کرد فکر کنید، آیا خورندگان قربانی_ها در خدمت قربانگاه شریک نیستند؟ 19 پس مقصود من چیست؟ آیا اینکه خوراکی که به بُت تقدیم می_شود، مافوق خوراکی_های معمولی است و یا خود بُت چیزی غیر از یک بُت است؟ 20 نخیر، بلکه مقصود این است که بت_پرستان آنچه را قربانی می_کنند به شیاطین تقدیم می_نمایند، نه به خدا و من نمی_خواهم شما با شیاطین شریک باشید. 21 شما نمی_توانید هم از پیالۀ خداوند و هم از پیالۀ شیاطین بنوشید و شما نمی_توانید هم بر سر دسترخوان خداوند و هم دسترخوان شیاطین بنشینید. 22 آیا می_خواهیم خشم خداوند را برانگیزانیم؟ آیا ما از او قویتر هستیم؟ 23 می گوئید: «در انجام هر کاری آزاد هستیم.» درست است، اما هر کاری برای ما صلاح نیست. بلی، همان_طور که می_گوئید در انجام هر کاری آزاد هستیم، اما هرکاری مفید نیست. 24 هیچ کس در فکر نفع خود نباشد، بلکه در فکر نفع دیگران باشد. 25 برای این که وجدان شما آسوده باشد، گوشتی را که در بازار فروخته می_شود، بدون چون و چرا بخورید. 26 زیرا «زمین و هر آنچه در آن است از آنِ خداوند است.» 27 و اگر شخصی بی_ایمان شما را به خانۀ خود دعوت کند و می_خواهید بروید، هر غذایی که پیش شما گذاشت بخورید و برای راحتی وجدان تان لازم نیست دربارۀ آن چیزی بپرسید. 28 اما اگر او به شما بگوید: «این گوشت، گوشت قربانی است،» به خاطر آن کسی که شما را آگاه ساخت و به خاطر وجدان، آن غذا را نخورید. 29 مقصود من وجدان شما نیست، بلکه وجدان آن شخص. ولی شما خواهید گفت: «چرا طرز قضاوت دیگران آزادی عمل مرا محدود سازد؟ 30 اگر من خوراک خود را با شکرگزاری می_خورم، دیگر چرا باید برای آنچه شکرگزاری کرده_ام مورد انتقاد قرار بگیرم؟» 31 هرچه می_کنید، خواه خوردن، خواه نوشیدن و یا هر کار دیگری که می_کنید، همه را برای جلال خدا انجام دهید. 32 یهودیان یا یونانیان یا کلیسای خدا را نرنجانید. 33 همان کاری را بکنید که من می_کنم: من کوشش می_کنم تمام مردم را در هر امری خشنود سازم و در فکر خود نیستم، بلکه در فکر نفع بسیاری هستم تا ایشان نجات یابند.
1 از من پیروی کنید همان طور که من از مسیح پیروی می_کنم. 2 اکنون باید شما را تعریف کنم زیرا همیشه به یاد من هستید و از آن تعالیمی که به شما سپردم، پیروی می_کنید. 3 اما می_خواهم بدانید که سر هر مرد مسیح است و سر هر زن شوهر اوست و سر مسیح خداست. 4 پس مردی که با سر پوشیده دعا کند یا پیامی از طرف خدا بیاورد، سر خود یعنی مسیح را رسوا می_سازد. 5 همچنین زنی که با سر نپوشیده دعا کند یا پیامی از خدا بیاورد، سر خود یعنی شوهرش را رسوا ساخته و با زنی که سرش تراشیده شده، هیچ فرقی ندارد. 6 اگر پوشانیدن یا نپوشانیدن سر برای زنی مهم نیست، پس سر خود را هم بتراشد و اگر تراشیدن موی سر برای زن رسوایی به بار می_آورد، بهتر است که سر او هم پوشیده باشد. 7 لازم نیست که مرد سر خود را بپوشاند زیرا او صورت و جلال خدا را منعکس می_سازد. اما زن، جلال مرد است؛ 8 زیرا مرد از زن آفریده نشد، بلکه زن از مرد به وجود آمد 9 و مرد نیز بخاطر زن آفریده نشد، بلکه زن برای مرد خلق شد. 10 به این جهت و همچنین بخاطر فرشتگان زن باید سر خود را بپوشاند تا نشان دهد که تحت فرمان است. 11 به هر حال در خداوند زن از مرد یا مرد از زن بی_نیاز نیست. 12 زیرا چنانکه زن از مرد به وجود آمد، مرد از زن متولد می_شود. نه تنها هر دوی آن_ها بلکه همه چیز متعلق به خداست. 13 خود تان قضاوت کنید ـ آیا شایسته است که زن با سر نپوشیده در پیشگاه خدا دعا کند؟ 14 مگر خود طبیعت به شما نمی_آموزد، که موی دراز برای مرد شرم_آور است؟ 15 اما برعکس، موی دراز زن، مایۀ افتخار اوست و برای این به او داده شده است تا با آن سر خود را بپوشاند. 16 اگر کسی بخواهد در این خصوص مجادله کند، تنها چیزی که به او می_گویم این است که ما و کلیساهای خدا روش دیگری غیر از این نداریم. 17 ولی در مورد دستورات زیر، شما را تعریف نمی_کنم، زیرا وقتی دور هم جمع می_شوید، نتیجۀ آن نه تنها به فایده شما نیست، بلکه به زیان شماست. 18 اولاً می_شنوم هنگامی که به صورت کلیسا دور هم جمع می_شوید، به دسته_های مختلف تقسیم می_گردید و این را تا اندازه_ای باور می_کنیم 19 زیرا شکی نیست که باید در میان شما دسته_هایی بوجود آید تا اشخاص صمیمی شناخته شوند. 20 وقتی دور هم جمع می_شوید، برای خوردن شام خداوند نیست، 21 زیرا در هنگام خوردن هر کسی با عجله شام خود را می_خورد و در نتیجه عده_ای گرسنه می_مانند در حالی که دیگران مست می_شوند. 22 آیا خانه_ای ندارید که در آن بخورید و بنوشید؟ آیا به این وسیله می_خواهید کلیسای خدا را حقیر بشمارید و اعضای نیازمند را خجل سازید؟ به شما چه بگویم؟ آیا می_توانم در این امر شما را آفرین بگویم؟ هرگز نه! 23 تعالیمی را که به شما دادم، از خود خداوند گرفتم و آن این بود که عیسی خداوند در شبی که تسلیم دشمنان شد، نان را گرفت 24 و بعد از شکرگزاری آن را پاره کرده گفت: «این است بدن من برای شما. این را به یاد من بجا آورید.» 25 همان_طور پس از شام پیاله را نیز برداشته گفت: «این پیاله همان عهد و پیمان نوی است که با خون من بسته می_شود. هرگاه این را می_نوشید به یاد من بنوشید.» 26 زیرا تا وقت آمدن خداوند هرگاه این نان را بخورید و پیاله را بنوشید، مرگ او را اعلام می_کنید. 27 بنابراین اگر کسی بطور ناشایست نان را بخورد و پیاله را بنوشد، نسبت به بدن و خون خداوند مرتکب خطا خواهد شد. 28 بنابراین هرکس خود را بیازماید، آن وقت از آن نان بخورد و از آن پیاله بنوشد، 29 زیرا کسی که معنی و مفهوم بدن مسیح را درک نکند و از آن بخورد و بنوشد، با خوردن و نوشیدن آن خود را ملامت می_سازد. 30 به همین سبب است که بسیاری از شما ضعیف و مریض هستید و عده_ای نیز مرده_اند. 31 اما اگر اول خود را می_آزمودیم ملامت نمی_شدیم. 32 ولی خداوند ما را داوری و تنبیه می_کند تا با دنیا محکوم نگردیم. 33 پس ای برادران، هر وقت برای خوردن شام خداوند دور هم جمع می_شوید، منتظر یکدیگر باشید. 34 و اگر کسی گرسنه است، در منزل خود غذا بخورد. مبادا جمع شدن شما باعث حکم شدن شما شود و در خصوص مطالب دیگر، هر وقت به آنجا بیایم آن_ها را حل و فصل خواهم کرد.
1 و اما دربارۀ عطایای روح_القدس، ای برادران، من نمی_خواهم در این خصوص بی_اطلاع باشید. 2 شما می_دانید زمانی که هنوز خدا_ناشناس بودید، به سوی بُتهای بی_زبان کشیده می_شدید و گمراه می_گشتید. 3 پس باید بفهمید که اگر کسی تحت تأثیر روح خدا باشد، نمی_تواند عیسی را لعن کند و کسی هم نمی_تواند عیسی را خداوند بداند، مگر به وسیلۀ روح_القدس. 4 عطایای روحانی گوناگون است اما همۀ آن_ها را یک روح می_بخشد. 5 خدمات ما گوناگون است، اما تمام این خدمات برای یک خداوند است. 6 فعالیت_های ما نیز مختلف است اما یک خداست که در همه عمل می_کند. 7 در هر فرد، روح خدا به نوعی خاص برای خیریت تمام مردم تجلی می_کند. 8 مثلاً روح_القدس به یکی بیان حکمت عطا می_کند و به دیگری بیان معرفت. 9 به یکی ایمان می_بخشد و به دیگری قدرت شفا دادن، 10 به یکی قدرت معجزه کردن و به دیگری قدرت پیشگویی و به سومی عطیۀ تشخیص ارواح عطا می_کند. به یکی قدرت سخن گفتن به زبان_ها و به دیگری قدرت ترجمۀ زبان_ها را می_بخشد. 11 اما کلیۀ این عطایا کار یک روح واحد است و او آن_ها را مطابق ارادۀ خود به هر کس عطا می_فرماید. 12 بدن انسان، واحدی است که از اعضای بسیار تشکیل شده و اگرچه دارای اعضای متفاوت می_باشد، بازهم بدن واحد است و مسیح هم همین_طور می_باشد. 13 پس همۀ ما خواه یهود، خواه یونانی، خواه برده، خواه آزاد به وسیلۀ یک روح در یک بدن تعمید یافته_ایم و همه از همان روح پُر شده_ایم تا از او بنوشیم. 14 بدن از یک عضو ساخته نشده، بلکه شامل اعضای بسیار است. 15 اگر پا بگوید: «چون دست نیستم، به بدن تعلق ندارم،» آیا به خاطر این حرف، دیگر عضو بدن نیست؟ 16 یا اگر گوش بگوید: «به علت اینکه چشم نیستم، به بدن متعلق نیستم» آیا به این دلیل دیگر عضو بدن شمرده نمی_شود؟ 17 اگر تمام بدن چشم می_بود، چگونه می_توانست بشنود؟ و اگر تمام بدن گوش می_بود، چگونه می_توانست ببوید؟ 18 در حقیقت خدا جای مناسبی را به همه اعضای بدن مطابق ارادۀ خود بخشیده است. 19 اگر تنها یک عضو می_بود، بدنی وجود نمی_داشت! 20 اما در واقع اعضا بسیار است، ولی بدن یکی است. 21 پس چشم نمی_تواند به دست بگوید: «محتاج تو نیستم.» یا سر نمی_تواند به پا بگوید: «به تو احتیاج ندارم.» 22 برعکس، اعضای که به ظاهر ضعیف_اند وجود شان بیش از همه ضروری است؛ 23 و اعضای را که پست می_شماریم، با دقت بیشتری می_پوشانیم و آن قسمت از اعضای بدن خود را که زیبا نیستند، با توجه خاصی می_آرائیم، 24 حال آنکه اعضای زیبای ما به چنین آرایشی احتیاج ندارد. بلی، خدا اعضای بدن را طوری به هم مربوط ساخته که به اعضای پست_تر بدن اهمیت بیشتری داده می_شود. 25 تا به این ترتیب در بین اعضای بدن ناهماهنگی به وجود نیاید، بلکه تمام اعضا نسبت به یکدیگر توجه متقابل داشته باشند. 26 اگر عضوی به درد آید، اعضای دیگر در درد آن عضو شریک هستند. همچنین اگر یکی از اعضا مورد تعریف واقع شود، اعضای دیگر نیز خوشحال خواهند بود. 27 به این ترتیب، شما جمعاً بدن مسیح و فرداً_فرد عضوی از اعضای بدن او هستید. 28 مقصودم این است که خدا در کلیسا اشخاص معینی را به شرح زیر قرار داده است: اول رسولان، دوم انبیاء، سوم معلمین و بعد از اینها معجزه_کنندگان و شفا_دهندگان و مددگاران و مدیران و آنانی که به زبان_های مختلف سخن می_گویند. 29 آیا همه رسول یا نبی یا معلم هستند؟ آیا همه معجزه می_کنند؟ 30 یا قدرت شفا_دادن دارند؟ آیا همه به زبان_ها سخن می_گویند؟ یا همه زبان_ها را ترجمه می_کنند؟ 31 پس با شوق زیاد خواهان بهترین عطایا باشید و اکنون بهترین راه را به شما نشان خواهم داد.
1 اگر به زبان_های مردم و فرشتگان سخن گویم ولی محبت نداشته باشم، فقط یک دهول میان خالی و یا یک چمته پُر سر و صدا هستم. 2 اگر قادر به پیشگویی و درک کلیه اسرار خدا و تمام دانش_ها باشم و دارای ایمانی باشم که بتوانم کوه_ها را از جای شان به جای دیگر منتقل کنم، ولی محبت نداشته باشم هیچ هستم! 3 اگر تمام دارائی خود را به فقرا بدهم و حتی بدن خود را در راه خدا به سوختن دهم، اما محبت نداشته باشم، هیچ فایده_ای عاید من نخواهد شد. 4 محبت بردبار و مهربان است. در محبت بدبینی و خودبینی و تکبر نیست. 5 محبت رفتار ناشایسته ندارد. خودخواه نیست. خشمگین نمی_شود و کینه به دل نمی_گیرد. 6 محبت از ناراستی خوشحال نمی_شود ولی از راستی شادمان می_گردد. 7 محبت در همه حال صبر می_کند و در هر حال خوش_باور و امیدوار است و هر باری را تحمل می_کند. 8 پیشگویی از بین خواهد رفت و سخن گفتن به زبان_ها خاتمه خواهد یافت و بیان معرفت از میان می_رود، اما محبت هرگز از میان نخواهد رفت. 9 عطایایی مانند معرفت و پیشگویی، جزئی و ناتمام است. 10 اما با آمدن کمال، هر آنچه جزئی و ناتمام است از بین می_رود. 11 موقعی که طفل بودم طفلانه حرف می_زدم و طفلانه فکر می_کردم و دلیل می_گفتم. حالا که بزرگ شده_ام از روش_های طفلانه دست کشیده_ام. 12 آنچه را اکنون می_بینم مثل تصویر تیره و تار آئینه است ولی در آن زمان همه چیز را روبرو خواهیم دید. آنچه را اکنون می_دانیم جزئی و ناکامل است ولی درآن زمان معرفت ما کامل خواهد شد یعنی به اندازۀ کمال معرفت خدا نسبت به من! 13 خلاصه این سه چیز باقی می_ماند: ایمان و امید و محبت، ولی بزرگترین اینها محبت است.
1 پس همیشه در پی محبت باشید و در عین حال مشتاق دریافت عطایای روح_القدس و مخصوصاً عطیۀ پیشگویی باشید، 2 زیرا کسی که به زبان_ها سخن می_گوید، روی سخن او با خداست نه با مردم، چون دیگران آنچه را که او می_گوید نمی_فهمند. زیرا او با قدرت روح_القدس اسرار خدا را به زبان می_آورد، 3 اما از طرف دیگر آنکه پیشگویی می_کند، برای تقویت و تشویق و تسلی دیگران با آن_ها سخن می_گوید. 4 کسی که به زبان_ها سخن می_گوید، تنها خود را تقویت می_کند، ولی کسی که پیشگویی می_کند، کلیسا را تقویت می_نماید. 5 اگر همۀ شما به زبان_ها سخن گوئید خوشحالم، ولی بهتر می_دانم که همۀ شما پیشگویی کنید؛ زیرا اهمیت کسی که پیشگویی می_کند، از کسی که به زبان_ها سخن می_گوید بیشتر است، مگر اینکه کسی بتواند سخن او را ترجمه نماید تا کلیسا تقویت شود. 6 پس ای برادران، اگر من پیش شما بیایم و به زبان_ها سخن بگویم چه نفعی برای شما خواهم داشت؟ هیچ! مگر اینکه برای شما مکاشفه_ای یا معرفتی یا پیامی یا تعلیمی از جانب خدا بیاورم. 7 حتی سازهای بی_جان مثل نی یا چنگ، اگر بطور شمرده و واضح نواخته نشوند، چگونه شنوندگان درک نمایند که آهنگ آن_ها چیست؟ 8 باز هم اگر شیپور صدایی نامفهوم بدهد، کیست که خود را آمادۀ جنگ سازد؟ 9 همچنین اگر شما به زبان_ها سخنان نامفهوم بگوئید، چگونه دیگران بفهمند چه می_گوئید؟ دراین صورت سخنان شما باد هوا خواهد بود. 10 در دنیا، زبان_های مختلف بسیار است، اما هیچ یک از آن_ها بی_معنی نیست. 11 اما اگر من زبانی را که با آن صحبت می_شود، نفهمم نسبت به گویندۀ آن بیگانه خواهم بود و او نیز نسبت به من بیگانه است. 12 چون شما اشتیاق دارید صاحب عطایای روح باشید، بکوشید بیشتر عطایایی را بیابید که باعث تقویت و پیشرفت کلیسا می_باشد. 13 بنابراین آن کسی که به زبان_ها سخن می_گوید، باید دعا کند که قادر به ترجمۀ پیام خود باشد. 14 زیرا اگر من به زبان_ها دعا کنم، روح من مشغول دعاست ولی عقل من در آن نقشی ندارد. 15 پس چه کنم؟ من با روح خود دعا می_کنم و در عین حال با عقل و فهم خود نیز دعا خواهم کرد و به همین طریق سرود حمد خواهم خواند، یعنی با روح خود و با فکر خود نیز. 16 در غیر این صورت اگر خدا را در روح سپاسگزاری می_کنید، آن کسی که دارای هدایای روح نیست، چگونه نسبت به دعای سپاسگزاری شما آمین بگوید، زیرا او آنچه را که شما می_گوئید نمی_فهمد. 17 قبول دارم که به طرز جالبی سپاسگزاری می_کنید، ولی اگر باعث تقویت دیگران نیست چه فایده! 18 خدا را شکر که من بیش از همۀ شما به زبان_ها سخن می_گویم، 19 اما در عبادت کلیسایی گفتن پنج کلمۀ با معنی را برای تعلیم دیگران، از گفتن ده هزار کلمه به زبانی نامفهوم بهتر می_دانم. 20 ای برادران، در عقل مانند کودکان نباشید؛ اما نسبت به بدی و شرارت مثل یک نوزاد بمانید و در عقل اشخاص بالغ باشید. 21 در تورات نوشته شده است: «خداوند می_گوید که من به زبان_های بیگانه و از لبان بیگانگان با این قوم سخن خواهم گفت و با وجود این آن_ها به من گوش نخواهند داد.» 22 مطابق این کلام، عطیۀ زبان_ها نشانه_ای است برای بی_ایمانان نه برای ایمانداران، حال آنکه پیشگویی برای ایمانداران است، نه برای بی_ایمانان. 23 پس اگر تمام کلیسا جمع شوند و به زبان_ها سخن بگویند و در همان وقت اشخاصی که بی_اطلاع یا بی_ایمان باشند به مجلس شما وارد شوند، آیا آن_ها نخواهند گفت که همۀ شما دیوانه هستید؟ 24 اما اگر همۀ شما پیشگویی کنید و شخص نو_ایمان یا بی_ایمان به مجلس شما داخل شود، آنچه را او می_شنود، او را به گناهانش آگاه می_سازد و به وسیلۀ سخنانی که می_شنود داوری می_شود، 25 و اندیشه_های پنهانی او فاش خواهد شد و به زانو درآمده خدا را پرستش خواهد کرد و اعتراف می_کند که واقعاً خدا در میان شماست. 26 ای برادران، منظور من چیست؟ مقصودم این است که وقتی دور هم جمع می_شوید، هرکس سرودی یا تعلیمی یا مکاشفه_ای یا سخنی به زبان_ها یا ترجمۀ زبان را داشته باشد، همۀ اینها باید به منظور تقویت همه انجام شود. 27 و اگر می_خواهید به زبان_ها سخن گوئید، دو یا سه نفر بیشتر نباشد و یکی بعد از دیگری سخن بگوید و آن هم با ترجمه باشد. 28 اگر ترجمه کننده_ای در آنجا حاضر نباشد، هیچ کس نباید در مجلس کلیسا به زبان_ها صحبت کند، مگر اینکه صحبت او بین او و خدا باشد. 29 آن دو یا سه نفری که قرار است پیشگویی کنند، صحبت نمایند و دیگران دربارۀ گفتار ایشان قضاوت کنند. 30 اما اگر مکاشفه_ای به یکی از حاضران مجلس برسد، آن کسی که مشغول سخن گفتن است خاموش شود. 31 به این ترتیب شما می_توانید یکی بعد از دیگری برای تعلیم و تقویت همه سخن بگوئید، 32 زیرا عطیۀ پیشگویی باید تحت اختیار گویندۀ آن باشد، 33 چون خدا، خدای هرج و مرج نیست، بلکه خدای نظم و آرامش است. چنانکه در تمام کلیساهای مقدسین رواج است. 34 زنان در کلیسا خاموش باشند، زیرا اجازۀ سخن گفتن ندارند؛ بلکه مطابق آنچه تورات نیز می_گوید، زنان مُطیع باشند. 35 اگر می_خواهند دربارۀ امری چیزی بدانند، در خانه از شوهران خود بپرسند، زیرا برای زن شایسته نیست که در کلیسا سخن بگوید. 36 آیا گمان می_کنید که پیام خدا از شما شروع شده است؟ و یا پیام او تنها به شما رسیده است؟ 37 اگر کسی خود را نبی بخواند یا دارای عطایای روحانی دیگر بداند، باید تصدیق کند که آنچه را می_نویسم امر خداوند است. 38 و اگر کسی به این امر بی_اعتنایی کند، نسبت به او نیز بی_اعتنایی خواهد شد. 39 خلاصه_ای برادران من، شوق به عطیۀ پیشگویی داشته باشید و در عین حال سخن_گفتن به زبان_ها را منع نکنید. 40 اما همۀ کارها باید با نظم و ترتیب انجام شود.
1 ای برادران، اکنون می_خواهم مژده_ای را که قبلاً به شما اعلام کرده بودم و شما قبول نمودید و در آن پایدار هستید، به یاد شما بیاورم. 2 اگر در آن محکم باشید به وسیلۀ آن نجات می_یابید، مگر اینکه ایمان شما واقعی نباشد. 3 آنچه را که به من رسیده بود، یعنی مهمترین حقایق انجیل را به شما سپردم و آن اینست که مطابق پیشگویی_های تورات و نوشته_های انبیاء، مسیح برای گناهان ما مُرد 4 و دفن شد و نیز مطابق نوشته_ها در روز سوم زنده گشت 5 و بعد خود را به پِترُس و سپس به آن دوازده حواری ظاهر ساخت 6 و یک بار هم به بیش از پنجصد نفر از برادران ما ظاهر شد که بسیاری آن_ها تا امروز زنده_اند ولی بعضی مرده_اند. 7 بعد از آن یعقوب و سپس تمام رسولان او را دیدند. 8 آخر همه، خود را به من که در برابر آن_ها طفلی نارس بودم، ظاهر ساخت؛ 9 زیرا من از تمام رسولان او کمتر هستم و حتی شایستگی آن را ندارم که رسول خوانده شوم، چون بر کلیسای خدا جفا می_رسانیدم. 10 اما به وسیلۀ فیض خدا آنچه امروز هستم، هستم و فیضی که او نصیب من گردانید، بی_فایده نبود؛ زیرا من از همۀ ایشان بیشتر زحمت کشیدم. گرچه واقعاً من نبودم؛ بلکه فیض خدا بود که با من کار می_کرد. 11 به هر حال خواه من بیشتر زحمت کشیده باشم، خواه ایشان، تفاوتی ندارد، زیرا این است آنچه همۀ ما اعلام می_کنیم و شما نیز به این ایمان آورده_اید. 12 پس اگر مژده_ای را که ما اعلام می_کنیم، این باشد که مسیح پس از مرگ زنده شد، چگونه بعضی از شما می_توانید ادعا کنید که قیامت مردگان وجود ندارد؟ 13 اگر قیامت مردگان وجود نداشته باشد، پس مسیح هم زنده نشده است! 14 و اگر مسیح زنده نشده باشد، هم بشارت ما بی_فایده است و هم ایمان شما! 15 وقتی گفتیم که خدا مسیح را زنده ساخته است، در صورتی که زنده شدن مردگان درست نباشد، نسبت به خدا شهادت دروغ داده_ایم. 16 زیرا اگر مردگان زنده نمی_شوند، مسیح هم زنده نشده است 17 و اگر مسیح زنده نشده است، ایمان شما بیهوده است و شما هنوز در گناهان خود هستید. 18 از آن گذشته ایماندارانی هم که مرده_اند، باید هلاک شده باشند! 19 اگر امید ما به مسیح فقط مربوط به این زندگی باشد، از تمام مردم بدبخت_تر هستیم! 20 اما در حقیقت مسیح پس از مرگ زنده شد و اولین کسی است که از میان مردگان برخاسته است. 21 زیرا چنانکه مرگ به وسیلۀ یک انسان آمد، همان_طور قیامت از مردگان نیز به وسیلۀ یک انسان دیگر فرا رسید. 22 و همان_طور که همۀ آدمیان بخاطر همبستگی با آدم می_میرند، تمام کسانی که در پیوستگی با مسیح هستند، زنده خواهند شد. 23 اما هر کس به نوبت خود زنده می_شود: اول مسیح و بعد در وقت آمدن او آنانی که متعلق به او هستند. 24 پس از آن پایان کار خواهد رسید و مسیح تمام فرمانروایان و قوت_ها و قدرت_ها را برانداخته و پادشاهی را به خدای پدر خواهد سپرد. 25 زیرا تا آن زمانی که خدا همۀ دشمنان را زیر پای مسیح نگذارد او باید به سلطنت خود ادامه دهد. 26 آخرین دشمنی که بر_انداخته می_شود، مرگ است. 27 کلام خدا می_گوید که خدا همه چیز را زیر پای مسیح قرار داده است. ولی البته معلوم است که عبارت «همه چیز» شامل خدا، که همه چیز را تحت فرمان مسیح می_گذارد، نمی_شود. 28 وقتی که همه چیز تحت فرمان مسیح قرار بگیرد، مسیح نیز که پسر خداست، خود را در اختیار خدا، که همه چیز را به فرمان او گذاشت، قرار خواهد داد تا خدا بر کل کائنات حاکم گردد. 29 در غیر این صورت برای چه عده_ای به عوض مردگان تعمید می_گیرند؟ اگر مردگان اصلاً زنده نمی_شوند، چرا دیگران به نام ایشان تعمید می_گیرند؟ 30 و ما چرا باید در تمام ساعات زندگی با خطر روبرو باشیم؟ 31 ای برادران، چون در خداوند، عیسی_مسیح به شما افتخار می_کنم، سوگند می_خورم که هر روز با مرگ روبرو می_شوم. 32 اگر من فقط از روی انگیزه_های انسانی در اِفِسُس با جانوران می_جنگیدم چه چیزی عاید من می_شد؟ اگر مردگان زنده نمی_شوند، پس «بخوریم و بنوشیم، زیرا فردا خواهیم مُرد.» 33 فریب نخورید ـ معاشران بد، اخلاق خوب را فاسد می_سازند. 34 درست فکر کنید و دیگر گناه نکنید، زیرا بعضی از شما خدا را نمی_شناسید و این را برای شرمساری شما می_گویم. 35 شاید کسی بپرسد: «مردگان چگونه زنده می_شوند و با چه نوع بدنی ظاهر می_شوند؟» 36 ای نادانان، وقتی تخمی در زمین می_کارید، آن زنده نخواهد شد، مگر اینکه اول بمیرد. 37 و آنچه می_کاری فقط یک دانه است، خواه یک دانۀ گندم باشد یا هر دانۀ دیگر و آن هنوز شکل نهایی خود را نگرفته است. 38 خدا مطابق ارادۀ خود بدنی به آن می_دهد و به هر نوع تخم، بدنی مخصوص می_بخشد. 39 گوشت همۀ موجودات زنده یک قسم نیست، گوشت آدمیان یک قسم است و هر دسته از حیوانات، پرندگان و ماهیان گوشت مخصوص به خود را دارند. 40 اجسام آسمانی با_اجسام زمینی فرق دارند و زیبایی_های آن_ها نیز با هم تفاوت دارد. 41 زیبایی آفتاب یک قسم است و زیبایی ماه و ستارگان نحوی دیگر و حتی در میان ستارگان زیبایی_های گوناگون یافت می_شود. 42 زنده شدن مردگان نیز چنین خواهد بود: آنچه به خاک سپرده می_شود فانی است و آنچه بر_می_خیزد فناناپذیر است. 43 آنچه بخاک می_رود ذلیل و خوار است. آنچه بر_می_خیزد پُر جلال است. در ضعف و ناتوانی کاشته می_شود و در قدرت سبز می_شود. 44 بدن جسمانی به خاک سپرده می_شود و بدن روحانی بر_می_خیزد. همچنانکه بدن جسمانی هست، بدن روحانی نیز وجود دارد. 45 در این خصوص نوشته شده است: «اولین انسان یعنی آدم، نَفسِ زنده گشت.» اما آدم آخر روح زندگی_بخش گردید. 46 آنچه روحانی است، اول نمی_آید. اول جسمانی و بعد از آن روحانی می_آید. 47 آدم اول از خاک زمین ساخته شد و آدم دوم از آسمان آمد. 48 خاکیان به او که از خاک ساخته شد شبیه_اند و آسمانی_ها هم به او که از آسمان آمد شباهت دارند. 49 همان_گونه که شکل خاکی به خود گرفتیم، شکل آسمانی نیز به خود خواهیم گرفت. 50 ای برادران، مقصودم این است که آنچه از گوشت و خون ساخته شده است، نمی_تواند در پادشاهی خدا حصه داشته باشد و آنچه فانی است، نمی_تواند در فناناپذیری نصیبی داشته باشد. 51 گوش دهید تا رازی را برای شما فاش سازم. همۀ ما نخواهیم مرد؛ 52 بلکه در یک لحظه با یک چشم بهم_زدن به محض آنکه صدای شیپور آخر شنیده شود، تغییر خواهیم یافت زیرا شیپور به صدا در می_آید و مردگان برای زندگی فناناپذیر زنده می_شوند و ما نیز تغییر خواهیم یافت. 53 زیرا فنا باید با بقاء پوشیده شود و مرگ با زندگی ابدی پوشیده گردد. 54 زمانی که فنا با بقاء و مرگ با زندگی پوشیده شود، آنچه نوشته شده است تمام خواهد شد که: «مرگ نابود گشته و پیروزی، کامل گردیده است.» 55 «ای مرگ، پیروزی تو کجاست و ای موت نیش تو کجا؟» 56 نیش مرگ از گناه زهرآگین می_شود و گناه از شریعت قدرت می_گیرد. 57 اما خدا را شکر که او به وسیلۀ خداوند ما عیسی_مسیح به ما پیروزی بخشیده است. 58 بنابراین ای برادران عزیز، پابرجا و استوار بمانید. همیشه در کار و خدمت خداوند مشغول باشید زیرا می_دانید که زحمات شما در خدمت او بی_نتیجه نخواهد بود.
1 اکنون در خصوص جمع_آوری اعانه برای مقدسین یهودیه: همان_طور که به کلیساهای غلاتیه امر کردم شما نیز عمل کنید. 2 یعنی در اولین روز هر هفته (روز یکشنبه) هر یک از شما باید به نسبت درآمد خود مقداری پول کنار بگذارید و آن را پس_انداز کنید تا موقع آمدن من احتیاجی به جمع_آوری پول نباشد 3 و وقتی که به آنجا رسیدم، کسانی را که شما انتخاب کرده_اید با معرفی_نامه می_فرستم تا هدایا را به اورشلیم ببرند. 4 و اگر رفتن من صلاح باشد، همراه ایشان خواهم رفت. 5 پس از گذشتن از مقدونیه پیش شما می_آیم؛ زیرا قصد دارم از مقدونیه عبور کنم. 6 ممکن مدتی پیش شما بمانم و شاید زمستان را با شما به سر برم و به این وسیله با کمک شما به سفر خود به هر کجا باشد ادامه خواهم داد. 7 در حال حاضر نمی_خواهم در هنگام عبور از شما دیدن کنم؛ زیرا امیدوارم بعداً با اجازۀ خداوند مدتی پیش شما بمانم. 8 من تا عید پنتیکاست در اِفِسُس خواهم ماند. 9 زیرا فرصت بزرگی برای خدمت مؤثری به من داده شده است، اگر چه مخالفین زیادی در آنجا وجود دارند. 10 اگر تیموتاوس به آنجا آمد، متوجه باشید که در میان شما هیچ تشویش نداشته باشد؛ زیرا همان_گونه که من در کار خداوند مشغولم، او نیز کار می_کند. 11 پس هیچ کس او را حقیر نشمارد و او را کمک کنید تا به سلامتی به راه خود ادامه داده، نزد من برگردد؛ زیرا برای آمدن او و دیگر برادران چشم به راه هستم. 12 در خصوص برادر ما اَپُلَس، من او را زیاد تشویق کردم، که همراه برادران دیگر به دیدن شما بیاید، ولی کاملاً متقاعد نشده است که در این موقع بیاید، اما هرگاه فرصت یافت خواهد آمد. 13 هوشیار باشید، در ایمان ثابت بمانید، قوی و جوانمرد باشید. 14 همۀ کارهای خود را با محبت انجام دهید. 15 اکنون ای برادران، خانوادۀ استیفان را می_شناسید و می_دانید که آن_ها اولین ایمانداران یونان بودند که خود را وقف خدمت به مقدسین نمودند. 16 درخواست می_کنم مُطیع این اشخاص و هر شخص دیگری که با شما همکاری می_کند و زحمت می_کشد، باشید. 17 از آمدن استیفان و فرتوناتوس و اخائیکاس شاد شدم، زیرا نبودن شما را جبران کرده_اند 18 و نیروی تازه_ای به روح من و همچنین به روح شما بخشیدند. از چنین اشخاص باید قدردانی کرد. 19 کلیساهای آسیا به شما سلام می_فرستند، اکیلا و پریسکیلا با کلیسایی که در خانۀ ایشان تشکیل می_شود، در خداوند سلام گرم به شما می_فرستند. 20 جمیع برادران سلام می_فرستند. با بوسۀ مقدسانه به یکدیگر سلام گوئید. 21 در خاتمه، من پولُس با خط خود سلام می_رسانم. 22 ملعون است هر که خداوند را دوست ندارد. ماراناتا یعنی «ای خداوند ما، بیا.» 23 فیض خداوند ما عیسی با همۀ شما باد. 24 محبت من همواره با همۀ شما که در عیسی_مسیح هستید باشد. آمین.
1 از طرف پولُس که به ارادۀ خدا، رسول مسیح عیسی است و از طرف برادر ما تیموتاوس به کلیسای خدا در شهر قرنتس و تمام مقدسین مقیم یونان تقدیم می_شود. 2 فیض و سلامتی از جانب خدا، پدر ما، و خداوند عیسی_مسیح، بر شما باد! 3 سپاس بر خدا، پدر خداوند ما عیسی_مسیح که پدری مهربان و سرچشمۀ آسایش و تسلی است. 4 او ما را در تمام سختی_ها و زحمت_های ما آسودگی بخشید، تا ما بتوانیم با استفاده از همان آسایشی که خدا به ما عطا فرمود، کسانی را که به انواع سختی_ها گرفتار هستند، آسودگی بخشیم. 5 همان_گونه که ما در رنج_های بسیار مسیح شریک هستیم، به وسیلۀ مسیح در آسایش فراوان او نیز شریک هستیم. 6 اگر زحمات و سختی_ها نصیب ما می_شود، بخاطر آسودگی و نجات شماست و اگر آسایش در انتظار ماست، این هم باید موجب آسودگی خاطر شما باشد. یعنی وقتی شما هم مثل ما رنج و زحمت می_کشید، پُر حوصله و با تحمل باشید. 7 امید ما به شما استوار است، زیرا می_دانیم، چنانکه در رنج_های ما شریک هستید، در آسایش ما نیز حصه خواهید داشت. 8 ما نمی_خواهیم از زحماتی که در ایالت آسیا برای ما پیش آمد بی_خبر باشید. بارهایی که به دوش ما گذاشته شد، آنقدر گران و سنگین بود که امید خود را به زندگی از دست دادیم. 9 احساس می_کردیم که حکم مرگ ما صادر شده بود. چنین واقع شد تا به خدائی که مردگان را زنده می_کند متکی باشیم، نه به خود ما. 10 خدا ما را از خطر مرگ بسیار وحشتناکی رهانید و امید ما باز هم به اوست که بار دیگر ما را رهائی بخشد. 11 شما نیز با دعاهای تان ما را یاری کنید تا وقتی عدۀ بسیاری برکاتی را که خدا به ما داده است ببینند، آنگاه عدۀ بیشتری به خاطر ما خدا را سپاس خواهند گفت. 12 افتخار ما اینست و وجدان ما نیز شاهد است که در مناسبات خود با مردم این دنیا و مخصوصاً با شما با خلوص نیت و بی_ریایی خدایی رفتار کرده_ایم. ما به فیض خدا متکی بودیم، نه به فلسفۀ دنیوی. 13 در آنچه نوشتیم، مقصد ما همان است که شما می_خوانید و می_فهمید. 14 و امیدواریم شما همانطور که ما را تا حدی می_شناسید این چیزها را نیز کاملاً بفهمید تا آخر در روز عیسی خداوند، چنانکه ما به شما افتخار می_کنیم شما نیز به ما افتخار کنید. 15 با چنین اطمینانی بود که تصمیم گرفتم پیش از همه از شما دیدن کنم تا برکاتی دو برابر به شما برسانم. 16 یعنی می_خواستم هم در وقت رفتن به مقدونیه و هم در مراجعت از آنجا از شما دیدن کنم و در بازگشت با کمک شما، راه یهودیه را در پیش بگیرم. 17 آیا این تصمیم من نشان می_دهد که دچار تردید شده_ام؟ آیا من هم در نقشه_های خود مثل مردم این دنیا به اقتضای زمان، بلی یا نخیر می_گویم؟ 18 همان_گونه که سخنان خدا قابل اعتماد است، گفتار ما نیز به شما دو پهلو نمی_باشد. 19 زیرا پسر خدا، عیسی_مسیح، که من و سیلوانُس و تیموتاوس او را به شما اعلام کردیم، هرگز دو دل نبود بلکه بلی او همیشه «بلی» بوده است، 20 زیرا هرقدر که وعده_های خدا زیاد باشند همۀ آن_ها بطور مثبت در مسیح انجام می_شوند و به این جهت وقتی خدا را ستایش می_کنیم به وسیلۀ مسیح آمین می_گوئیم. 21 خدا، ما و شما را در پیوستگی با مسیح استوار نموده و وظیفۀ مقدسی به ما داده است. 22 و خدا مُهر مالکیت خود را بر ما گذاشت و روح_القدس را به عنوان ضامن همۀ برکات آینده در دل_های ما نهاد. 23 به جان خود سوگند می_خورم و خدا را بر این شاهد می_گیرم که من از آمدن به قرنتس به این دلیل خودداری کردم، که مبادا مزاحم شما شوم. 24 مقصود من این نیست که حاکم بر ایمان شما باشم! نخیر، بلکه ما همکاران واقعی شما هستیم تا شما به خوشی حقیقی مایل شوید، زیرا شما در ایمان پایدار هستید.
1 پس در این مورد تصمیم گرفتم که اگر آمدن من باعث رنجش و اندوه شما شود، دیگر پیش شما نیایم؛ 2 زیرا اگر من شما را برنجانم، دیگر چه کسی باقی می_ماند که به من دلخوشی دهد؟ جز همان کسانی که من رنجانیدم! 3 به این جهت آن رساله را نوشتم تا در وقت آمدن من آن کسانی که باید مرا خوشحال کنند، مایۀ رنجش و اندوه من نشوند. اطمینان دارم که شادمانی من همۀ شما را نیز شادمان خواهد ساخت. 4 من آن رساله را با قلبی بسیار اندوهگین و پریشان و با اشک_های فراوان به شما نوشتم. منظورم رنجانیدن شما نبود، بلکه می_خواستم شما را از محبت خاصی که به شما دارم، خاطر_جمع سازم. 5 اگر کسی در میان شما باعث رنجش و اندوه شده است، نه فقط مرا رنجانیده است، بلکه تا حدی همۀ شما را نیز! (در این مورد نمی_خواهم بیش از حد سختگیری کنم.) 6 جزای که اکثر شما نسبت به شخص مقصر روا داشتید، برای او کافی است. 7 پس اکنون شما باید او را ببخشید و دلداری دهید مبادا غم و اندوه زیاد، او را از پای درآورد. 8 بنابراین من از شما خواهش می_کنم که محبت خود را دوباره به او ثابت کنید. 9 زیرا من آن رساله را نوشتم تا شما را آزمایش کنم. من می_خواستم ببینم که آیا در هر موردی از تعالیم من اطاعت می_کنید یا نه. 10 هرگاه شما کسی را ببخشید، من نیز او را می_بخشم و اگر لازم باشد که من هم او را ببخشم، باید بگویم که من او را در حضور مسیح و به خاطر شما بخشیده_ام. 11 ما نمی_خواهیم شیطان از_این فرصت استفاده کند؛ زیرا ما از نقشه_های او بی_خبر نیستیم. 12 وقتی به ترواس رسیدم که بشارت مسیح را بدهم، فرصت خوبی برای خدمت خداوند داشتم، 13 اما چون برادرم تیطُس را در آن جا نیافتم، فکرم پریشان بود. پس از حضور ایشان رخصت شده، به مقدونیه رفتم. 14 سپاس به خدائی که ما را در مسیح، در صف پیروزمندان قرار داده و هدایت می_کند. مثل عطر خوشبوی در همه جا پخش می_شویم تا بوی خوش معرفت خدا را به همه برسانیم. 15 زیرا ما مانند بُخُور خوشبویی هستیم که مسیح به خدا تقدیم می_کند و بوی خوش آن هم بین آنانی که نجات می_یابند و همچنین بین آنانی که هلاک می_گردند، پخش می_گردد. 16 این بو برای کسانی که در راه هلاکت هستند، بوی کشنده_ای است که مرگ را به دنبال دارد و برای آنهایی که در طریق نجات روانند، بوی زندگی_بخش می_باشد. پس کیست که لیاقت این کار و خدمت را داشته باشد؟ 17 ما کلام خدا را نمی_فروشیم، چنانکه بسیاری می_کنند، بلکه ما آن را با صمیمیت، مانند کسانی که از جانب خود خدا وظیفه دارند و در حضور او خدمت می_کنند و در مسیح هستند، بیان می_کنیم.
1 شاید بگوئید که ما به خودستائی پرداخته_ایم! آیا ما مثل دیگران از طرف شما و یا برای شما به سفارش_نامه ضرورت داریم؟ 2 بهترین سفارش_نامۀ ما شما هستید، که در دل_های ما نوشته شده تا تمام مردم آن را بخوانند و بفهمند. 3 شما مکتوبی هستید که مسیح آن را نوشته و توسط ما به دیگران رسانیده است. این نامه با رنگ و بر روی تخته سنگ نوشته نشده است، بلکه نامه_ای است که روح خدای زنده بر قلب_های انسانی نوشته است. 4 ما فقط به علت اطمینانی که به خدا داریم، به وسیلۀ مسیح چنین ادعای می_کنیم. 5 در خود لیاقتی نمی_بینیم که بگوئیم ما صلاحیت انجام چنین کاری را داشته_ایم. نخیر! بلکه لیاقت ما از جانب خداست. 6 او ما را لایق گردانید که خدمتگذار عهد و پیمان جدید باشیم و این عهد یک سند تحریری نیست، بلکه از روح خداست، زیرا شریعت نوشته شده، انسان را به مرگ می_کشاند، اما روح خدا زندگی می_بخشد. 7 اگر دوران شریعت که بر سنگ حک شده بود و به مرگ می_انجامید، با چنان شکوهی شروع شد که قوم اسرائیل به علت نوری که در صورت موسی می_درخشید نتوانستند به چهره او نگاه کنند (هرچند که آن نور رفته_رفته ناپدید می_شد)، 8 پس دورۀ ظهور روح_القدس چقدر با شکوه_تر خواهد بود. 9 و اگر دورانی که شریعت مردم را محکوم می_ساخت، با چنان شکوهی همراه بود، پس دوره_ای که مردم تبرئه می_شوند باید چقدر شکوه و جلال بیشتری داشته باشد! 10 در واقع می_توان گفت که دوران پُر شکوه اول، تمام جلوه و جلال خود را در برابر شکوه و جلالِ بیشتر دوران دوم، از دست داده است. 11 و اگر آنچه که به تدریج ناپدید می_گشت دارای چنین شکوه و جلالی بود، پس آنچه دائمی است، باید دارای چه شُکوه بیشتری باشد؟ 12 چون چنین امیدی داریم، با شجاعت سخن می_گوئیم. 13 ما مثل موسی نیستیم که نقابی بر صورت خویش گذاشت تا قوم اسرائیل پایان آن شکوه زودگذر را نبینند. 14 ذهن_های آن_ها کند شده و تا به امروز در موقع خواندن عهد عتیق این نقاب باقی مانده است و برداشته نمی_شود، زیرا فقط به وسیلۀ مسیح برداشته خواهد شد. 15 بلی، تا به امروز هر وقت آن_ها تورات موسی را می_خوانند، آن نقاب ذهن شان را می_پوشاند. 16 اما همینکه کسی به خداوند روی آورد، آن نقاب برداشته می_شود 17 و در این جا مقصود از کلمۀ «خداوند»، روح_القدس است و هر جا روح خدا باشد، در آنجا آزادی هست. 18 و همۀ ما در حالی که با صورت_های بی_نقاب مانند آئینه_ای جلال خداوند را منعکس می_سازیم، رفته_رفته در جلالی روز افزون به شکل او تبدیل می_شویم و این کار، کار خداوند یعنی روح_القدس است.
1 چون خدا از لطف خود این وظیفه را به ما داده است، مأیوس نمی_گردیم. 2 ما از همه روش_های پنهانی و ننگین دور شده_ایم و هرگز با فریبکاری رفتار نمی_کنیم و پیام خدا را تحریف نمی_نمائیم، بلکه با بیان روشن حقیقت می_کوشیم که در حضور خدا مورد پسند وجدان همۀ مردم باشیم. 3 زیرا اگر انجیلی که اعلام می_کنیم پوشیده باشد، فقط برای کسانی پوشیده است که در راه هلاکت هستند. 4 سردار این دنیا افکار آن_ها را کور کرده است تا نور انجیل پُر شکوه مسیح را که صورت خدای نادیده است، نبینند. 5 ما نمی_خواهیم خود ما مورد توجه قرار بگیریم، بلکه اعلام می_کنیم که عیسی_مسیح، خداوند است و ما به خاطر او خادمین شما هستیم. 6 زیرا همان خدائی که فرمود: «روشنائی از میان تاریکی بدرخشد»، در قلب_های ما نیز درخشیده است تا آن نور معرفت جلال خدا که در چهرۀ مسیح مشاهده می_شود، بر ما بدرخشد. 7 با وجود این، ما چنین گنجی در کوزه_های سفالین داریم تا معلوم گردد که آن قدرت بزرگ از ما نیست، بلکه از خداست. 8 از هر طرف تحت فشار هستیم، ولی نمی_شکنیم؛ گاهی دچار شک و تردید می_شویم، اما تسلیم نا امیدی نمی_گردیم. 9 آزار می_بینیم، اما هیچ وقت تنها نیستیم. می_افتیم ولی نابود نمی_شویم. 10 بدن_های فانی ما دائماً داغ مرگ عیسی را با خود دارند تا زندگی عیسی در بدن_های ما نیز ظاهر شود. 11 بلی، در تمام دورۀ زندگی خود همیشه به خاطر عیسی به مرگ تسلیم می_شویم تا زندگی عیسی در جسم فانی ما ظاهر شود. 12 پس در حالی که اثرات مرگ در بین ما دیده می_شود، اثرات زندگی در بین شما مشهود است. 13 نوشته شده است: «چون ایمان داشتم، سخن گفتم.» ما نیز سخن می_گوئیم، چون ایمان داریم. 14 زیرا می_دانیم خدا، که عیسی خداوند را پس از مرگ زنده گردانید، ما را نیز با عیسی زنده خواهد ساخت و با شما به حضور خود خواهد آورد. 15 این همه به خاطر شماست تا به هر اندازه_ای که فیض خدا شامل مردم بیشتری شود، شکر و سپاس برای جلال او نیز زیادتر شود. 16 بنابراین، امید خود را از دست نمی_دهیم. اگرچه وجود ظاهری ما رفته_رفته از بین می_رود، وجود باطنی ما روز بروز نو می_شود. 17 و این رنج و زحمت ناچیز و زودگذر، جلال عظیم و بی_پایانی را که غیرقابل مقایسه است برای ما فراهم می_کند 18 و در ضمن، ما به چیزهای نادیدنی چشم دوخته_ایم نه به چیزهای دیدنی، زیرا آنچه به چشم می_آید موقتی است، ولی چیزهای نادیدنی تا ابد دوام دارند.
1 زیرا ما می_دانیم هرگاه این خیمه_ای که در آن به سر می_بریم، یعنی این بدن زمینی ما فرو ریزد، خدا عمارتی ابدی که به دست انسان ساخته نشده، در آسمان برای ما فراهم می_کند. 2 ما در اینجا برای پناه بردن به خانۀ آسمانی خود دائماً در آه و ناله هستیم 3 تا در پناه آن پوششی آسمانی، دیگر برهنه نباشیم. 4 تا زمانی که در این خیمه به سر می_بریم در زیر بارهای سنگین ناله و فغان می_کنیم، اما نه تنها نمی_خواهیم خیمۀ فعلی خود را از دست بدهیم، بلکه می_خواهیم پوششی آسمانی بر آن بیفزائیم تا سرانجام فانی در زندگی غرق شود. 5 خدا ما را برای همین منظور آماده ساخته است و روح_القدس خود را به عنوان ضامن اجرا و نمونۀ چیزهایی که در انتظار ماست به ما عطا فرموده است. 6 پس ما هیچ وقت مأیوس نمی_شویم، زیرا می_دانیم که اقامت در این بدن به معنی دوری از حضور خداوند است. 7 (راهنمای ما در زندگی ایمان ماست، نه آنچه می_بینیم.) 8 پس مأیوس نمی_شویم، چون ترجیح می_دهیم که این خانۀ زمینی را ترک کرده و با خداوند در خانۀ آسمانی زندگی نمائیم. 9 بنابراین چه در اینجا باشیم و چه در آنجا، فقط یک هدف داریم و آن هم اینست که او را خوشنود سازیم. 10 زیرا همۀ ما همانطور که واقعاً هستیم، باید روزی در مقابل تخت داوری مسیح بایستیم تا مطابق آنچه که با بدن خود کرده ایم ـ چه نیک و چه بد ـ جزا بیابیم. 11 پس چون ما می_دانیم که معنی ترس از خداوند چیست، کوشش می_کنیم که مردم را متقاعد سازیم. خدا ما را کاملاً می_شناسد و من نیز امیدوارم که شما در دل_های تان ما را خوب بشناسید. 12 ما نمی_خواهیم باز از خود تعریف کنیم، بلکه می_خواهیم دلیلی به شما بدهیم که به ما افتخار کنید تا بتوانید به کسانی که به ظاهر یک شخص فخر می_کنند و نه به باطن او، جواب بدهید. 13 اگر ما عقل خود را از دست داده_ایم، به خاطر خداست! و اگر عاقل هستیم به خاطر شماست! 14 زیرا محبت مسیح حاکم بر تمام افکار و اعمال ماست، چون می_دانیم، اگر یک نفر به خاطر همۀ انسان_ها مُرد، یقین است که همه در مرگ او مُردند. 15 بلی، او برای همه مُرد تا آنانی که زنده_اند دیگر برای خود زندگی نکنند، بلکه برای او زیست نمایند که به خاطر آن_ها مُرد و دوباره زنده شد. 16 دیگر ما دربارۀ هیچ_کس از روی معیارهای انسانی قضاوت نمی_کنیم، گرچه زمانی ما چنین قضاوتی دربارۀ مسیح داشتیم، ولی دیگر چنین قضاوتی نداریم. 17 کسی که در مسیح است، خلقت نو است، هر آنچه کهنه بود درگذشت و اینک همه چیز نو شده است. 18 اینها همه از طرف خدائی است که به وسیلۀ مسیح، ما را که قبلاً دشمنان او بودیم به دوستان خود تبدیل کرده است و ما را وظیفه داد که به دشمنان دیگر او هم اعلام کنیم که آن_ها نیز می_توانند دوستان او بشوند. 19 به عبارت دیگر خدا به جای این که گناهان انسان را به حساب آورد، به وسیلۀ مسیح با دنیا آشتی نمود و پیام این آشتی را به ما سپرده است. 20 پس ما سفیرانی از جانب مسیح هستیم و گویی خدا به زبان ما وعظ می_کند. پس ما به عنوان سفیران مسیح از شما التماس می_کنیم: با خدا صلح و آشتی کنید. 21 مسیح کاملاً بی_گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را گناه ساخت تا ما در پیوستگی با او عدالت خدا شویم.
1 پس ما که همکاران خدا هستیم، از شما که فیض خدا را یافته_اید در خواست می_کنیم که نگذارید آن فیض در زندگی شما بی_اثر بماند، 2 زیرا او می_فرماید: «در زمان مطلوب به تو گوش دادم، و در روز نجات تو را کمک کردم.» 3 ما نمی_خواهیم به هیچ صورت باعث لغزش کسی بشویم، مبادا نقصی در خدمت ما یافت شود، 4 بلکه می_خواهیم با هر کاری که می_کنیم نشان دهیم که خادمان حقیقی خدا هستیم، یعنی با تحمل زحمات و سختی_ها و دشواری_ها. 5 ما در تازیانه_ها، حبس_ها، شورش_ها، بی_خوابی_ها، گرسنگی_ها و تلاش_ها و 6 همچنین با خلوص نیت، معرفت، صبر و حوصله و مهربانی نشان می_دهیم که خادمان خدا هستیم. تمام این کارها را با کمک روح_القدس و با محبت بی_ریا 7 در اعلام پیام حقیقت و با قدرت خدا انجام می_دهیم. تنها اسلحۀ ما، هم در دفاع و هم در حمله، داشتن زندگی پاک و بی_آلایش است. 8 گاه احترام و گاهی بی_احترامی می_بینیم. گاه مورد لعن و گاهی مورد ستایش هستیم. ما را اشخاص دروغگو می_شمارند، حال آنکه راستگو هستیم. 9 گمنام ولی در عین حال مشهوریم؛ به حال مرگ افتادیم، ولی هنوز زنده ایم. ما شکنجه می_بینیم، ولی به قتل نمی_رسیم. 10 غمگین، ولی پیوسته شادمانیم؛ ما چون گدا، فقیر هستیم، ولی در عین حال بسیاری را دولتمند می_سازیم؛ بی_چیزیم اما دارای همه چیز هستیم. 11 ای مردمان قرنتس، ما چیزی از شما پنهان نکرده_ایم؛ بلکه دل_های خود را برای شما باز کرده_ایم. 12 اگر روابط شما با ما سرد شده است، این از جانب ما نیست، بلکه باید ریشۀ آن را در دل_های خود بجوئید. 13 آیا شما نباید در مقابل محبت ما همان گرمی را نشان دهید و دل_های تان را به سوی ما باز کنید؟ (من مانند یک پدر با فرزندان خود سخن می_گویم.) 14 از وابستگی_های نامناسب با اشخاص بی_ایمان دوری کنید، زیرا چه شراکتی بین نیکی و بدی است و چه رفاقتی بین روشنائی و تاریکی؟ 15 چه توافقی بین مسیح و شیطان وجود دارد و چه هماهنگی بین ایماندار و بی_ایمان؟ 16 و یا چه رابطه بین خانۀ خدا و بُتها هست؟ زیرا ما خانۀ خدا هستیم، چنانکه خدا فرموده است: «من در ایشان ساکن خواهم بود و در میان آن_ها به سر خواهم بُرد. من خدای ایشان خواهم بود و آنها قوم من.» 17 و خداوند می_فرماید: «از میان آن_ها خارج شوید و خود را از آنها جدا سازید و به چیزهای ناپاک دست نزنید و من شما را خواهم پذیرفت. 18 خداوند متعال می_فرماید: من پدر شما خواهم بود و شما پسران و دختران من خواهید بود.»
1 ای عزیزان، این وعده_ها به ما داده شده است، پس ما چقدر باید خود را از هر چیزی که جسم و جان ما را آلوده می_سازد پاک کنیم و با خدا_ترسی تقدس خود را به کمال برسانیم. 2 قلبهای خود را به سوی ما باز کنید. ما نسبت به هیچ کس به ناحق رفتار نکردیم، اخلاق کسی را فاسد نساختیم و فریبکاری نکردیم. 3 من نمی_خواهم با سخنان خود شما را ملامت سازم، زیرا چنانکه قبلاً گفته بودم، شما آنقدر در نزد ما عزیز هستید که نه مرگ می_تواند شما را از ما جدا سازد، نه زندگی. 4 من چقدر به شما اطمینان دارم و چقدر به شما افتخار می_کنم! و با وجود تمام زحمات و مشکلاتی که داریم، من دلگرمی و خوشی زیادی دارم. 5 مثلاً وقتی به مقدونیه رسیدیم نه تنها نتوانستیم برای رفع خستگی خود کمی استراحت کنیم، بلکه از هر طرف دچار زحمت شدیم. از یک طرف با دیگران در نزاع بودیم و از طرف دیگر باطناً می_ترسیدیم. 6 اما خدا که به دل_شکستگان دلداری می_دهد، با آمدن تیطُس به ما دلگرمی بخشید. 7 تنها آمدن او نبود که ما را خوشحال ساخت، بلکه تشویق شما از او نیز در خوشی ما مؤثر بود. او به من گفت که شما چقدر می_خواهید مرا ببینید و چگونه از کاری که کرده بودید پشیمان شده_اید و چقدر اکنون از من دفاع می_کنید. این چیزها خوشی مرا بیشتر کرده است. 8 با این که نامۀ من باعث ناراحتی شما گردیده است، من از نوشتن آن پشیمان نیستم. وقتی دیدم که آن نامه باعث رنجش شما شده بود (اگرچه موقتی بود)، تا مدتی از نوشتن آن پشیمان شده بودم، 9 اما حالا خوشحالم، نه به علت رنجی که دیدید، بلکه به سبب اینکه این غم سبب شد، که شما راه خود را تبدیل کنید. زیرا مطابق ارادۀ خدا شما دچار درد و رنج شدید تا به این وسیله از تنبیه ما کاملاً در امان باشید. 10 وقتی متحمل چنین رنجی می_شوید و آن را ارادۀ خدا می_دانید، این باعث توبه و در نتیجه نجات شما می_گردد و هیچ پشیمانی به دنبال ندارد، اما درد و رنج دنیوی باعث مرگ می_شود. 11 ببینید، درد و رنجی که مطابق ارادۀ خدا تحمل کرده_اید چه صفات نیکویی در شما به وجود آورده است: جدیت، دفاع از بی_گناهی خویش و ناراحتی در مقابل بی_عدالتی_ها، ترس از شرارت، علاقه و غیرت و تعصب برای به جزا رسانیدن خطاکاران! شما خوب نشان دادید که در تمام جریان بی_تقصیر هستید. 12 من آن نامه را به خاطر آن شخص ظالم و یا آن مظلوم ننوشتم، بلکه تا بر شما معلوم شود که میزان علاقه و اطاعت شما نسبت به ما در حضور خدا چقدر زیاد است. 13 بنابراین مخصوصاً وقتی دیدم تیطُس، از اینکه همۀ شما موجب آرامش و آسودگی خیال او شدید، شاد و خوشحال است، ما بسیار دلگرم شدیم. 14 من پیش او از شما زیاد تعریف کردم و شما آبروی مرا حفظ کردید! بلی، همانطور که سخنان ما دربارۀ شما تماماً راست بود، فخر ما نیز پیش تیطُس به حقیقت پیوست. 15 و هر وقت او اطاعت شما را و آن ترس و لرزی که در زمان ملاقات با او نشان دادید، به یاد می_آورد محبتش نسبت به شما بیشتر می_شود. 16 من چقدر خوشحالم که می_توانم از هر حیث به شما اطمینان داشته باشم.
1 ای برادران، می_خواهم از آنچه فیض خدا در کلیساهای مقدونیه کرده است، آگاه شوید. 2 آن_ها با زحماتی که دیده_اند سخت آزموده شده_اند و با وجود این که بسیار فقیر بودند، از خوشی فراوان پُر شده_اند و نتیجۀ این خوشی بخشش و سخاوتمندی بی_اندازۀ آن_ها بود. 3 من، خود شاهد هستم که آن_ها به اندازۀ توانائی خود و حتی بیشتر از آن با علاقه به دیگران کمک کردند. 4 و با اصرار زیاد از ما خواهش کردند که در افتخار رفع نیازمندی_های مقدسین شریک شوند. 5 این کار ایشان بیش از توقع ما بود، زیرا اول خود را به خداوند تسلیم کردند و بعد مطابق ارادۀ خدا، خود را در اختیار ما گذاشتند. 6 پس ما از تیطُس که این کار را در میان شما شروع کرده بود، خواستیم که آن را به اتمام برساند. 7 از این گذشته، چنانکه شما در هر امر دیگری از قبیل ایمان، سخندانی، درک حقیقت، جدیت و محبت نسبت به ما غنی هستید، می_خواهیم که در این امر خیر هم غنی باشید. 8 این را به عنوان یک فرمان به شما نمی_گویم بلکه می_خواهم با اشاره به جدیت دیگران محبت شما را بیازمایم. 9 شما می_دانید که عیسی_مسیح، خداوند ما چقدر بخشنده بود. گرچه دولتمند بود، بخاطر شما خود را فقیر ساخت تا شما از راه فقر او دولتمند شوید. 10 در این مورد نظر خود را ابراز می_کنم: چون شما اولین کسانی بودید که در یک سال پیش نه تنها علاقمند و راغب به کمک دیگران بودید بلکه عملاً این کار را کردید، اکنون به صلاح شماست که به این کار ادامه دهید و تمام کنید. 11 آن زمان بسیار می_خواستید که این کار را انجام دهید و اکنون مطابق علاقۀ خود، با میل این کار را به اتمام برسانید. 12 اگر کسی واقعاً می_خواهد کمک کند، خدا هدیۀ او را نسبت به آنچه دارد می_پذیرد، نه مطابق آنچه ندارد. 13 مقصودم این نیست که دیگران از زیر بار، شانه خالی کنند و شما بار ایشان را بدوش بگیرید. نخیر! بلکه می_خواهم این یک عمل متقابل باشد. یعنی آنچه را که شما فعلاً به آن نیازی ندارید، برای رفع نیازمندی_های آن_ها بدهید 14 تا روزی مازاد ایشان هم نیازمندی_های شما را رفع نماید و به این وسیله مساوات برقرار می_شود. 15 چنانکه نوشته شده است: «او که زیاد جمع کرد زیادی نداشت، و آنکه اندک اندوخت کم نداشت.» 16 خدا را شکر که او شوقی مانند آنچه من نسبت به شما دارم در دل تیطُس ایجاد کرده است. 17 او نه تنها درخواست ما را قبول کرد؛ بلکه با شوق و ذوق و از روی علاقۀ خود می_خواست پیش شما بیاید. 18 همراه او آن برادری را که در تمام کلیساها به خاطر بشارت دادن انجیل شهرت یافته است، می_فرستم. 19 علاوه بر این، او از طرف کلیساها مقرر شده است که همراه ما باشد و این کار خیریه را برای جلال خدا و به نشانۀ حُسن نیت ما انجام دهید. 20 ما با نظارت بر امر جمع_آوری و توزیع بخشش_های سخاوتمندانۀ شما بسیار مراقب هستیم، مبادا کسی بر ما انتقاد کند. 21 بلی، می_کوشیم نه فقط آنچه را که در نظر خداوند درست است انجام دهیم، بلکه آنچه را که مردم نیز می_پسندند به عمل آوریم. 22 برادر خود را که بارها او را آزموده و همیشه او را جدی یافته_ام با آنها می_فرستم. او اکنون به سبب اطمینان بزرگی که به شما دارد بیش از پیش شوق دیدن شما را دارد. 23 و اما تیطُس، او در خدمت شما، یار و همکار من است و برادران دیگر هم که با او می_آیند نمایندگان کلیساها و مایۀ جلال مسیح هستند. 24 بنابراین محبت خود را به ایشان و در ضمن به تمام کلیساها نشان دهید، تا همه بدانند تعریفی که من از شما کرده_ام، بی_اساس نبوده است.
1 در واقع هیچ نیازی نیست که دربارۀ پولی که به عنوان اعانه برای ایمانداران فرستاده می_شود برای شما بنویسم، 2 زیرا می_دانم که شما می_خواهید کمک کنید. من نزد مردم مقدونیه از شما تعریف کرده_ام و گفته_ام که برادران ما در یونان از سال پیش تا به حال آمادۀ کمک بوده_اند و شوق شما، عدۀ زیادی از آنها را برای این کار برانگیخته است. 3 اکنون این برادران را پیش شما می_فرستم و برای این که تعریفی که ما از شما کرده ایم سخنان بی_معنی نباشد، همان_طور که من به ایشان قول داده بودم، آمادۀ کمک به آن_ها باشید. 4 وگرنه، اگر اهالی مقدونیه همراه من بیایند و ببینند که پس از آن همه اعتمادی که به شما داشتم، شما آماده کمک نیستید، ما در مقابل آن_ها شرمنده خواهیم شد تا چه رسد به شما! 5 پس لازم دانستم که این برادران را وادار کنم، که قبل از من پیش شما بیایند و هدایای شما را که وعده کرده بودید، قبلاً آماده سازند تا وقتی من به آنجا برسم آن اعانه آماده باشد و معلوم شود که بخشش شما از روی علاقه بوده است و نه به زور. 6 به یاد داشته باشید: کسی که بذر کم بکارد محصول کم درو خواهد کرد و آنکه دانۀ بسیار بکارد محصول فراوان درو خواهد نمود. 7 پس هر کس باید مطابق آن چه در دل خود تصمیم گرفته است، بدهد و نه از روی بی_میلی و اجبار، زیرا خدا کسی را دوست دارد که با خوشی می_بخشد. 8 و او قادر است که هر نوع برکتی را به شما عطا فرماید تا همیشه به اندازۀ کفایت و حتی بیش از آن داشته باشید تا بتوانید با سخاوتمندی در امور خیر و نیکو بذل و بخشش کنید. 9 چنانکه نوشته شده است: «خدا با سخاوت به نیازمندان می_بخشد و خیرخواهی او تا به ابد باقی است.» 10 خدا که بذر را برای برزگر و نان را برای خوردن فراهم می_سازد، بذر بخشندگی را برای شما مهیا و آن را چند برابر خواهد ساخت تا محصول کارهای خیر و نیکوی شما فراوان باشد. 11 خدا شما را بسیار غنی می_سازد تا شما از هر لحاظ سخاوتمند باشید و به این وسیله عدۀ زیادی خدا را برای کاری که ما کرده_ایم، سپاسگزاری خواهند کرد. 12 پس این خدمت ما نه فقط نیازمندی_های مقدسین را تأمین می_کند، بلکه موجب سپاسگزاری عده_ای زیاد از خدا نیز می_گردد. 13 این خدمت شما دلیل بر ایمان شماست و مردم خدا را برای آن شکر خواهند کرد. زیرا شما نه تنها به ایمان خود به انجیل مسیح اعتراف می_کنید، بلکه آن_ها و دیگران را در آنچه دارید شریک می_سازید. 14 و آنها این لطف بزرگی را که خدا به شما کرده است خواهند دید و با محبت و علاقۀ زیاد برای شما دعا خواهند کرد. 15 خدا را برای بخشش غیرقابل توصیف او سپاس بگوئیم!
1 اکنون من پولُس بخاطر تواضع و ملایمت مسیح، شخصاً از شما درخواست می_کنم ـ بلی، همان پولُس که بنا به گفتۀ بعضی از شما، پیش روی شما فروتن و ملایم ولی دور از شما گستاخ هستم ـ 2 از شما التماس می_کنم که مرا مجبور نسازید، وقتی با شما هستم با گستاخی با شما رفتار کنم، چون تصمیم گرفتم در مقابل آن_ها که گمان می_کنند، ما با انگیزه_های دنیوی عمل می_کنیم، گستاخ باشم! 3 اگر چه ما در این دنیا به سر می_بریم، اما جنگی که می_کنیم دنیوی و جسمانی نیست. 4 اسلحۀ جنگ ما سلاح_های دنیایی نیست، بلکه از طرف خدا قدرت دارد تا قلعه_ها را ویران کند. 5 ما هر نوع استدلال و هر ادعای تکبر_آمیز را که در مقابل معرفت خدا قرار بگیرد از بین می_بریم و تمام افکار و خیالات را تحت فرمان مسیح در می_آوریم. 6 وقتی اطاعت شما نسبت به ما کامل شود، آن وقت کسانی را که نافرمانی می_کنند، مجازات خواهیم کرد. 7 به آنچه در پیش چشمان شما قرار دارد توجه کنید! آیا کسی در میان شما مطمئن است که به مسیح تعلق دارد؟ آن شخص باید قبول کند که ما هم مثل او متعلق به مسیح هستیم. 8 شاید من دربارۀ اختیاراتی که خدا به من داده است، بیش از اندازه به خود فخر کرده باشم، ولی پشیمان نیستم. زیرا خدا این قدرت و اختیار را برای بنای شما به من داده است و نه برای خرابی شما! 9 فکر نکنید که می_خواهم با رساله_های خود شما را بترسانم. 10 شاید کسی بگوید: «رساله_های او سخت و مؤثرند ولی حضور او بی_اثر و بیانش تعریفی ندارد.» 11 این اشخاص خاطر جمع باشند که آنچه را از دور به وسیلۀ نامه می_نویسم، هر وقت بیایم همان را به عمل خواهم آورد و تفاوتی در بین نخواهد بود. 12 البته ما جرأت آن را نداریم خود را با کسانی که خود را اینقدر بزرگ می_دانند مقایسه کنیم و یا در یک سطح قرار دهیم. وقتی آن_ها خود را با یکدیگر می_سنجند و با همدیگر مقایسه می_کنند، نشان می_دهند که چقدر احمق هستند! 13 و اما ما نمی_توانیم از آن حدی که برای ما تعیین شده، بیشتر فخر کنیم؛ یعنی به میزان خدمتی که خدا به ما سپرده است و آن شامل خدمت شما نیز می_شود. 14 وقتی ادعا می_کنیم که کلیسای شما هم در محدودۀ وظیفه ما قرار دارد از حد خود تجاوز نمی_کنیم، زیرا ما اولین اشخاص بودیم که انجیل مسیح را به شما رسانیدیم. 15 ما از آنچه دیگران در خارج از محدودۀ وظیفه ما انجام داده_اند، به خود فخر نمی_کنیم؛ بلکه امیدواریم که ایمان شما رشد کند و ما بتوانیم دامنۀ خدمت خود را وسیع_تر سازیم، 16 تا سرانجام بتوانیم انجیل را در کشورهایی که در آن سوی سرزمین شماست، اعلام نمائیم و آن وقت لازم نیست که ما به کاری که قبلاً در حوزۀ وظیفه شخصی دیگر انجام شده است، فخر کنیم. 17 چنانکه کلام خدا می_فرماید: «هرکه بخواهد فخر کند، به خداوند فخر نماید.» 18 زیرا نه آنکه خودستایی کند، بلکه آن که خداوند از او تعریف کند، مورد قبول خدا واقع می_گردد.
1 امیدوارم از سخنان من، که تا اندازۀ احمقانه است ناراحت نشوید، خواهش می_کنم آن را تحمل کنید! 2 علاقۀ من نسبت به شما، علاقه_ای است خدایی، زیرا من شما را به عنوان یک دختر پاک_دامن به عقد مسیح در آورده، به او تقدیم نمودم. 3 اما اکنون می_ترسم، همان_طور که حوا به وسیلۀ زیرکی مار فریب خورد، افکار شما نیز از ارادت و اخلاصی که به مسیح دارید منحرف شود. 4 زیرا اگر کسی پیش شما بیاید و عیسی دیگری جز آن عیسی را که ما به شما اعلام کردیم، اعلام کند، آیا با خوشحالی او را قبول نمی_کنید؟ و آیا حاضر نیستید با خوشحالی، روحی غیر از آنچه قبلاً پذیرفته بودید، بپذیرید و یا مژده_ای غیر از آنچه قبلاً به شما داده شده بود، قبول کنید؟ 5 گمان نمی_کنم من از آن رسولان عالی مقام شما کمتر باشم! 6 شاید ناطق خوبی نباشم، ولی می_دانم دربارۀ چه سخن می_گویم! ما این را در هر فرصت و هر مورد ثابت کرده_ایم! 7 من انجیل را مفت و مجانی به شما رسانیدم، من خود را حقیر ساختم تا شما سرافراز شوید. آیا با این کار، من مرتکب گناه شدم؟ 8 من معاش خود را از کلیساهای دیگر گرفتم و یا به اصطلاح آن_ها را غارت کردم تا بتوانم مفت به شما خدمت کنم! 9 و وقتی با شما بودم، با وجود اینکه به پول احتیاج داشتم، به هیچ یک از شما بار نشدم؛ بلکه وقتی برادران از مقدونیه آمدند، احتیاجات مرا رفع نمودند. من هرگز بر شما بار نشدم و در آینده نیز نخواهم شد! 10 چنانکه راستی مسیح در زندگی من است، می_گویم که هیچ چیز نمی_تواند مانع فخر من در تمام سرزمین یونان باشد! 11 چرا کمک شما را قبول نکردم؟ چون شما را دوست ندارم؟ نه، خدا می_داند که شما را دوست دارم. 12 من به این کار ادامه خواهم داد تا ادعای کسانی را که با غرور می_گویند رسالت آن_ها و رسالت ما یک قسم است خنثی سازم. 13 زیرا این اشخاص رسولان دروغین و خادمین فریبکار هستند که خود را به شکل رسولان مسیح در می_آورند. 14 این چیز عجیبی نیست، شیطان هم خود را به صورت فرشتۀ نور در می_آورد. 15 پس اگر خادمین او خود را خدمتگزاران عدالت و نیکویی جلوه دهند، جای تعجب نیست! در عاقبت مطابق اعمال شان جزا خواهند یافت. 16 تکرار می_کنم: هیچ کس مرا احمق نداند، ولی اگر دربارۀ من این طور فکر می_کنید، پس اقلاً مرا مثل یک احمق بپذیرید تا بتوانم کمی به خود افتخار کنم. 17 حال از روی غرور و مثل یک آدم احمق از خود تعریف می_کنم و نه مثل یک مسیحی. 18 چون بسیاری به امتیازات دنیوی خویش فخر می_کنند، من هم می_خواهم به امتیازات خود فخر کنم. 19 شما باید چقدر با_فهم باشید که می_توانید اینطور با افراد احمق مدارا کنید! 20 البته اگر کسی شما را به بردگی درآورد، یا استثمار نماید، یا از شما بهره_برداری کند، یا به چشم حقارت به شما نگاه کند و یا به صورت تان سیلی زند، حتماً ناراحت نخواهید شد! 21 با شرمساری باید بگویم که به علت ضعف خود ما بود که نتوانستیم این کارها را انجام دهیم! اما اگر کسی جرأت کند که به چیزی فخر کند، من کمتر از او نیستم. (گفتم که مثل یک نادان حرف می_زنم.) 22 آیا آن_ها عبرانی هستند؟ من هم هستم! آیا اسرائیلی هستند؟ من هم هستم! آیا از نسل ابراهیم هستند؟ من هم هستم! 23 آیا آن_ها خادمین مسیح هستند؟ من بیش از آن_ها او را خدمت کرده_ام! (باز مثل یک دیوانه حرف می_زنم.) من بیش از آن_ها زحمت کشیده_ام و بیش از آن_ها در زندان بوده_ام. دفعات بی_شمار چوب خورده و چندین بار با مرگ روبرو شده_ام. 24 یهودیان مرا پنج بار و هر بار سی و نه ضربه شلاق زدند، 25 و سه بار از رومیان چوب خوردم و یک بار هم سنگسار شدم. سه بار شکسته کشتی شدم و یک شب و یک روز دستخوش امواج بحر بودم. 26 در مسافرت_های خود، با خطر سیل و راهزنان روبرو بودم و از دست یهودیان و غیر_یهودیان و برادران دروغین در شهر و بیابان و بحر با مرگ روبرو شدم. 27 من متحمل سختی_ها، زحمات، و بی_خوابی، گرسنگی و تشنگی فراوان شده_ام و غالباً بدون خوراک و لباس کافی سرمای سخت زمستان را تحمل کرده_ام. 28 از آن گذشته، نگرانی برای تمام کلیساها، باری است که شب و روز بر دوش من است. 29 وقتی یکی ضعیف است آیا من در ضعف او شریک نیستم؟ و اگر کسی لغزش بخورد، آیا من آتش نمی_گیرم؟ 30 اگر مجبورم فخر کنم، به آن چیزهایی خواهم بالید که ضعف مرا نشان می_دهند. 31 خدا، پدر عیسی خداوند ـ تا ابد سپاس به نام او باد ـ می_داند که من دروغ نمی_گویم. 32 وقتی در دمشق بودم، والی آنجا که از طرف «حارث» پادشاه به این مقام منسوب شده بود، فرمان داد که نگهبانان شهر مرا دستگیر کنند، 33 اما برادران به وسیلۀ سبدی از پنجره_ای که در دیوار شهر بود، مرا پائین فرستادند و از دست او فرار کردم.
1 حتی اگر اینگونه فخر کردن هیچ فایده نداشته باشد، باید به آن ادامه دهم. مثلاً می_توانم دربارۀ رؤیاها و مکاشفاتی که خداوند به من عطا فرمود صحبت کنم. 2 من شخصی را در مسیح می_شناسم که چهارده سال پیش تا به آسمان سوم ربوده شد. (جسماً یا روحاً، نمی_دانم، خدا می_داند.) 3 فقط می_دانم که این مرد به بهشت برده شد. (نمی دانم جسماً یا روحاً، خدا می_داند.) 4 و چیزهائی شنید که آنقدر مقدس و محرمانه است که بیان آن_ها جایز نیست. 5 من حاضرم به تجربیات این مرد فخر کنم ولی در خودم هیچ دلیلی برای فخر کردن نمی_بینم، مگر در ضعف_های خود. 6 اگر بخواهم به خود فخر کنم، مثل یک احمق سخن نخواهم گفت، زیرا هرچه بگویم عین حقیقت است. اما، چنین کاری نخواهم کرد، مبادا کسی بیش از آنچه در من می_بیند یا از من می_شنود برای من ارزش قایل شود. 7 و برای این که به خاطر مکاشفات فوق_العاده_ای که دیده_ام مغرور نشوم، ناخوشی جسمانی دردناکی به من داده شد، که مانند قاصدی از طرف شیطان مرا بکوبد تا زیاد مغرور نشوم. 8 سه بار از خداوند درخواست کردم که آن را از من دور سازد، 9 اما او در جواب به من گفت: «فیض من برای تو کافیست، زیرا قدرت من در ضعف تو کامل می_گردد.» پس چقدر بیشتر با مسرت به ضعف و ناتوانی خود فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح مرا فرا گیرد. 10 بنابراین، من به خاطر مسیح، ضعف_ها، بی_حرمتی_ها، سختی_ها، آزار_ها و دشواری_ها را با آغوش باز می_پذیرم زیرا در هنگام ضعف، قوی هستم. 11 من درست مثل یک احمق حرف می_زنم، ولی تقصیر شماست. شما باید از من تعریف می_کردید، زیرا حتی اگر من هیچ به حساب نیایم، باز هم از آن رسولان عالی مقام شما کمتر نیستم. 12 علایمی که رسالت مرا ثابت می_کند با صبر تمام در میان شما ظاهر شد: از جمله آیات و عجایب و معجزات بود. 13 از چه لحاظ طرز رفتار من با شما بدتر از کلیساهای دیگر بود، جز اینکه برای خرچ زندگی خود از شما کمک نمی_گرفتم؟ مرا برای چنین بی_عدالتی ببخشید! 14 اکنون این سومین بار است که حاضرم نزد شما بیایم و قول می_دهم که به شما بار نخواهم شد، زیرا من شما را می_خواهم نه پول تان را! فرزندان نباید برای والدین پس_انداز کنند، بلکه بر عکس والدین باید در فکر فرزندان خود باشند. 15 پس من خوشحال می_شوم که اموال و حتی جان خود را در راه شما بدهم. اگر من شما را اینقدر دوست دارم، آیا شایسته است که شما مرا کمتر دوست داشته باشید؟ 16 شما قبول می_کنید که من بر شما تحمیل نشدم! اما در عوض می_گوئید که من خیلی چالاک بودم و با حیله شما را فریب دادم! 17 چطور؟ آیا من به وسیلۀ کسانی که پیش شما فرستادم، از شما بهره_ای گرفتم؟ 18 من خواهش کردم که تیطُس پیش شما بیاید و آن برادر مشهور را با او فرستادم. آیا تیتوس از شما بهره_ای گرفت؟ مگر من و او به وسیلۀ یک روح هدایت نشدیم؟ مگر هر دوی ما در یک راه قدم نگذاشتیم؟ 19 شاید گمان می_کنید که ما در طول این مدت می_کوشیم پیش شما از خود دفاع کنیم! نخیر، ما در حضور خدا و در پیوستگی با مسیح سخن می_گوئیم. بلی ای دوستان عزیز، هرچه می_کنیم برای بنای شماست. 20 من از این می_ترسم که وقتی پیش شما بیایم! شما را غیر از آنچه می_خواهم بیابم و شما نیز مرا غیر از آنچه می_خواهید بیابید! بلی، می_ترسم که در آنجا با نزاع، حسد، تندخوئی، خودخواهی، بدگوئی، سخن_چینی و خودپسندی و هرج و مرج روبرو شوم. 21 و می_ترسم این بار که بیایم خدای من بار دیگر آبروی مرا در حضور شما بریزد، یعنی من برای اشخاصی که گناه کرده_اند و از ناپاکی و فساد اخلاقی و اعمال شهوانی خود توبه نکرده_اند، اشک خواهم ریخت.
1 این بارِ سوم است که من به ملاقات شما می_آیم. «هر موضوعی به گواهی دو یا سه شاهد ثابت خواهد شد.» 2 می خواهم به شما که در گذشته مرتکب گناه شده_اید و به همۀ اشخاص دیگر اخطار نمایم، همان مطلبی را که در خلال دومین ملاقات خود به شما گفته بودم، اکنون که از شما دور هستم بار دیگر تکرار کنم: این بار که پیش شما بیایم هیچ یک از شما نمی_تواند از تنبیه من فرار کند. 3 در آن صورت شما دلیلی خواهید داشت که مسیح به وسیلۀ من سخن می_گوید. او در مناسبات خود با شما ضعیف نیست بلکه قدرت او در میان شما دیده می_شود. 4 اگرچه در ضعف و ناتوانی بر روی صلیب کشته شد، اکنون با قدرت خدا زندگی می_کند. ما نیز مثل او جسماً ضعیف هستیم، اما در روابط خود با شما با قدرت خدا در مسیح زیست می_کنیم. 5 خود را بیازمائید و خود را امتحان کنید تا بفهمید آیا ایمانی که دارید، ایمان حقیقی است یا نه. شما باید تا این موقع دانسته باشید که عیسی_مسیح در شماست. (مگر اینکه در امتحان رد شده باشید!) 6 امیدوارم که شما درک کرده باشید که ما در این امتحان ناکام نشده_ایم! 7 دعای ما در پیشگاه خدا این است که شما از گناه دور باشید، نه برای اینکه خود را قابل قبول معرفی کنیم، بلکه ما می_خواهیم اعمال شما راست و درست باشد حتی اگر ما اشخاص مردود معرفی شویم. 8 ما نمی_توانیم بر ضد حقیقت اقدامی کنیم، بلکه فقط برای پیشرفت آن می_کوشیم. 9 ما از اینکه خود ضعیف هستیم و شما قوی، خوشحالیم؛ زیرا دعا می_کنیم که شما کامل بشوید. 10 علت نوشتن این چیزها در وقتی که هنوز از شما دور هستم این است که وقتی به آنجا برسم، مجبور نباشم با شما با خشونت رفتار کنم؛ زیرا هر قدرت و اختیاری که خداوند به من بخشیده است، برای بنا کردن بود، نه برای خراب کردن. 11 در خاتمه، ای برادران، خداحافظ. برای رشد و تکامل خود بکوشید. به آنچه می_گویم توجه نمائید: با یکدیگر مدارا کنید و در صلح و صفا به سر برید و خدا که سرچشمۀ محبت و سلامتی است، با شما خواهد بود. 12 با بوسۀ مقدسانه به یکدیگر سلام گوئید. تمام مقدسین به شما سلام می_رسانند. 13 فیض عیسی_مسیح خداوند، محبت خدا و مشارکت روح_القدس با همۀ شما باد. آمین.
1 از طرف پولُس رسول که رسالت خود را نه از جانب انسان و نه به وسیلۀ کسی به دست آورد، بلکه از طرف عیسی_مسیح و خدای پدر که مسیح را پس از مرگ زنده گردانید، رسول شده است. 2 تمام برادرانی که با من هستند به کلیساهای غلاتیه سلام می_رسانند. 3 از طرف خدا، پدر ما، و عیسی_مسیح خداوند ما فیض و سلامتی بر شما باد. 4 همان عیسی که جان خود را برای گناهان ما داد تا مطابق ارادۀ پدر ما خدا، ما را از این زمانۀ شریر برهاند. 5 خدا را تا به ابد جلال باد. آمین. 6 من از این تعجب می_کنم که شما به این زودی از آن کسی که شما را به فیض مسیح دعوت کرده است روی_گردان شده_اید و اکنون از انجیل دیگری پیروی می_کنید! 7 در صورتی که انجیل دیگری وجود ندارد، اما عده_ای هستند که می_خواهند شما را پریشان سازند و انجیل مسیح را تحریف نمایند. 8 حتی اگر ما یا فرشته_ای از آسمان، انجیلی غیر از آنچه ما اعلام کردیم بیاورد، بر او لعنت باد! 9 چنانکه قبلاً گفته بودم باز هم تکرار می_کنم: «هر کسی که انجیلی غیر از آنچه پذیرفتید بیاورد، بر او لعنت باد.» 10 آیا این سخن می_رساند که من رضایت آدمیان را می_خواهم؟ نخیر! من فقط رضایت خدا را می_خواهم و آیا قصدم خوشنود ساختن مردم است؟ اگر تا کنون قصدم این می_بود، خادم مسیح نمی_بودم! 11 ای برادران، می_خواهم بدانید انجیلی که من به شما دادم، ساخته و پرداخته دست انسان نیست. 12 من آن را از کسی نگرفتم و کسی هم آن را به من نیاموخت بلکه عیسی_مسیح به وسیلۀ الهام آن را به من آشکار ساخت. 13 سرگذشت و اعمال سابق مرا در دین یهود شنیده_اید که چگونه با بی_رحمی به کلیسای خدا آزار می_رسانیدم و در نابود ساختن آن می_کوشیدم. 14 و در رعایت دیانت یهود از تمام یهودیانِ هم سن خود پیشی می_گرفتم و خیلی بیشتر از آن_ها در اجرای تعلیمات نیاکان خود متعصب بودم. 15 اما وقتی خدا که مرا پیش از تولد برگزیده و به وسیلۀ فیض خود مرا دعوت کرده بود، صلاح دانست 16 که پسر خود را در من ظاهر سازد تا بشارت او را به مردم غیر_یهود برسانم، به عوض اینکه با کسی مشورت کنم 17 یا به اورشلیم نزد آنانی که قبل از من رسول بودند بروم، فوراً به عربستان رفتم و بعد به دمشق باز گشتم. 18 بعد از سه سال به اورشلیم برگشتم تا با پِترُس آشنا شوم و مدت پانزده روز نزد او ماندم. 19 هیچ رسول دیگری را جز یعقوب، برادر خداوند ندیدم. 20 آنچه به شما می_نویسم عین حقیقت است و خدا شاهد است که دروغ نمی_گویم. 21 بعداً به نواحی سوریه و قلیقیه رفتم 22 و کلیساهای مسیح در یهودیه مرا شخصاً نمی_شناختند 23 فقط می_شنیدند که: «آن کسی که به ما آزار می_رسانید اکنون همان ایمانی را بشارت می_دهد که زمانی می_کوشید آن را از بین ببرد.» 24 و خدا را به خاطر من سپاس می_گفتند.
1 باز چهارده سال بعد با برنابا به اورشلیم برگشتم و تیطُس را نیز با خود بردم. 2 من رفتم، زیرا خدا به وسیلۀ الهام به من نشان داد که رفتن من ضروری است و آن مژده_ای را که اکنون در میان ملل غیر_یهود اعلام می_کنم برای ایشان مطرح کردم. البته اول آن را محرمانه با اشخاص برجستۀ کلیسا در میان گذاشتم مبادا آنچه انجام داده بودم و یا انجام می_دهم بیهوده باشد. 3 و با وجود اینکه تیطُس، همسفر من، یونانی بود، او را مجبور نکردند که سنت گردد، 4 اگر چه عده_ای که وانمود می_کردند برادران دینی ما هستند، می_خواستند او را سنت کنند. اینها مخفیانه به میان ما راه یافتند تا مانند جاسوس_ها اطلاعاتی دربارۀ آزادی ما در مسیح_عیسی یابند و ما را دوباره به بندگی شریعت درآورند. 5 اما ما یک لحظه هم تسلیم ارادۀ آنها نشدیم تا پیوسته حقیقت انجیل برای شما محفوظ بماند. 6 و آنانی که ظاهراً اشخاص برجسته_ای بودند، چیزی به پیام ما اضافه نکردند. (نام و نشان آن_ها برای من اهمیتی ندارد. خدا تحت تأثیر مقام کسی قرار نمی_گیرد!) 7 بلکه آن_ها به این حقیقت پی بردند که خدا مرا وظیفۀ اعلام انجیل به غیر_یهودیان را داده است. همانطوری که وظیفۀ اعلام انجیل به یهودیان را به پِترُس سپرده بود. 8 همان خدائی که به من قدرت داد تا رسول غیر_یهودیان باشم، به پِترُس نیز قدرت بخشید تا رسول یهودیان باشد. 9 وقتی یعقوب و پِترُس و یوحنا که به ارکان کلیسا معروفند، آن فیضی را که خدا به من عطا فرموده بود تشخیص دادند، آن_ها دست من و برنابا را به علامت موافقت فشردند و قبول کردند که ما در میان غیر_یهودیان کار کنیم و آنها در میان یهودیان. 10 تنها پیشنهادی که داشتند این بود که در فکر فقرا باشیم، یعنی همان کاری که من می_خواستم انجام بدهم. 11 اما وقتی پِترُس به انطاکیه آمد، روبرو با او مخالفت کردم، زیرا کاملاً مقصر بود. 12 از آن رو که پیش از رسیدن عده_ای از طرف یعقوب، او با غیر_یهودیان غذا می_خورد، اما با رسیدن آن_ها خود را کنار کشید و دیگر نمی_خواست با غیر_یهودیان غذا بخورد مبادا اهل سنت را برنجاند 13 و دیگر مسیحیان یهودی_نژاد از ریاکاری او پیروی کردند، به طوری که حتی برنابا نیز تحت تأثیر دورویی آن_ها قرار گرفت. 14 اما وقتی دیدم رفتار آنها با حقیقت انجیل یکی نیست، در حضور همه به پِترُس خطاب کرده گفتم: «اگر تو با اینکه یهودی هستی، مانند غیر_یهودیان زندگی می_کنی و نه مانند یهودیان، چطور می_توانی غیر_یهودیان را مجبور سازی که مثل یهودیان زندگی کنند؟» 15 ما که یهودی مادرزاد هستیم و نه غیر_یهودی گناهکار، 16 خوب می_دانیم که هیچ کس با اجرای احکام شریعت در حضور خدا عادل شمرده نمی_شود بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی_مسیح عادل شمرده می_شود. ما خود نیز به مسیح_عیسی ایمان آوردیم تا به وسیلۀ ایمان و نه با اجرای شریعت عادل شمرده شویم. نه فقط ما بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمی_تواند عادل شمرده شود. 17 پس اگر در بین تلاش خود برای رسیدن به عدالت که در مسیح یافت می_شود، دریابیم که ما نیز مثل دیگران گناهکار هستیم، آیا باید مسیح را عامل گناه خود بدانیم؟ هرگز نه! 18 اما اگر آنچه را که خود خراب کرده_ام بار دیگر بنا کنم، البته نشان می_دهم که شخصی خطاکار هستم. 19 زیرا تا آنجا که به شریعت مربوط است، من مرده_ام. زیرا به وسیلۀ شریعت کشته شدم تا برای خدا زیست نمایم. 20 من با مسیح مصلوب شده_ام به طوری که دیگر آنکه زندگی می_کند من نیستم، بلکه مسیح است که در من زندگی می_کند و در خصوص این زندگی جسمانی_ای که من اکنون دارم، فقط به وسیلۀ ایمان به پسر خدا که به من محبت داشت و جان خود را به خاطر من داد زندگی می_کنم. 21 فیض خدا را باطل نمی_کنم، زیرا اگر عدالت از راه شریعت حاصل می_شد، مرگ مسیح بی_فایده می_بود.
1 ای غلاتیان نادان، مرگ عیسی_مسیح با چنان روشنی بیان شد که گویی او در برابر چشمان شما مصلوب شده است. پس چه کسی شما را افسون کرده است؟ 2 من از شما فقط یک سؤال دارم: آیا شما روح_القدس را از راه انجام شریعت به دست آوردید یا از گوش دادن به انجیل و ایمان آوردن به آن؟ 3 چطور می_توانید تا به این اندازه احمق باشید؟ شما که با قدرت روح_القدس شروع کردید آیا اکنون می_خواهید با قدرت جسمانی خود به کمال برسید؟ 4 آیا این همه تجربیات شما بی_فایده بوده است؟ گمان نمی_کنم. 5 آیا خدایی که روح_القدس را به شما می_بخشد و در میان شما معجزه_ها می_کند، این کارها را به خاطر اینکه احکام شریعت را بجا می_آورید انجام می_دهد؟ و یا به سبب آنکه انجیل را شنیده و به آن ایمان دارید؟ 6 برای ابراهیم درست همین_طور شد. «او به خدا ایمان آورد و خدا آن ایمان را به عنوان عدالت به حسابش گذاشت» 7 پس باید بدانید که ایمانداران، فرزندان حقیقی ابراهیم هستند. 8 چون کلام خدا از پیش، زمانی را می_دید که خدا غیر_یهودیان را از راه ایمان عادل می_شمارد، قبلاً به ابراهیم بشارت داده گفت: «به وسیلۀ تو تمام ملتها برکت خواهند یافت» 9 بنابراین ایمانداران در برکات ابراهیم ایماندار، شریک و سهیم هستند. 10 از طرف دیگر همۀ آنانی که به اطاعت از شریعت تکیه می_کنند لعنت شدند، زیرا نوشته شده است: «هرکه همیشه تمام آنچه را که در شریعت نوشته شده است، بجا نیاورد ملعون است.» 11 اکنون کاملاً روشن است که هیچ کس در حضور خدا به وسیلۀ شریعت عادل شمرده نمی_شود، زیرا «شخص عادل به وسیلۀ ایمان زندگی می_کند.» 12 اما شریعت بستگی به ایمان ندارد، زیرا «عمل کنندۀ شریعت با اجرای شریعت زندگی خواهد کرد.» 13 وقتی مسیح به خاطر ما ملعون شد، ما را از لعنت شریعت آزاد کرد. زیرا نوشته شده است: «هرکه به دار آویخته شود، ملعون است.» 14 این همه واقع شد تا برکتی که خدا به ابراهیم وعده داده بود، به وسیلۀ عیسی_مسیح به غیر_یهودیان برسد تا ما روح_القدس وعده شده را از راه ایمان به_دست آوریم. 15 ای برادران، می_خواهم از یک مَثَل روزمره استفاده کنم: هیچکس نمی_تواند به پیمانی که تأیید شده است، چیزی بیفزاید یا آن را باطل سازد. 16 حال، وعده_ها به ابراهیم و نسل او داده شد و نمی_گوید: «نسلها» تا شامل بسیاری گردد، بلکه به یک فرزند یعنی به مسیح اشاره می_کند. 17 مقصود من این است: شریعتی که چهار صد و سی سال بعد برقرار گردید، نمی_تواند پیمانی را که خدا با ابراهیم بست فسخ نماید به طوری که وعدۀ خدا را باطل سازد، 18 زیرا اگر میراث بسته به شریعت باشد، دیگر آن به وعدۀ خدا بستگی ندارد، اما خدا بنابر وعدۀ خود آن را به ابراهیم عنایت فرمود. 19 پس مقصود از شریعت چیست؟ شریعت چیزی بود که بعدها برای شناخت گناه اضافه شد و قرار بود فقط تا زمان ظهور فرزند ابراهیم که وعده به او داده شده بود دوام داشته باشد. همین شریعت به وسیلۀ فرشتگان و با دست یک واسطه برقرار شد. 20 هر جا واسطه_ای باشد، وجود طرفین حتمی است. اما وعده تنها یک طرف دارد، یعنی خدا. 21 بنابراین آیا شریعت با وعده_های خدا مخالفت دارد؟ هرگز! زیرا اگر شریعتی داده شده بود که قادر به بخشیدن زندگی بود، البته عدالت نیز به وسیلۀ شریعت میسر می_شد. 22 اما کلام خدا همه را اسیر گناه دانسته است تا برکت وعده شده که از راه ایمان به عیسی_مسیح به دست می_آید به ایمانداران عطا شود. 23 اما پیش از رسیدن دورۀ ایمان همۀ ما محبوس و تحت تسلط شریعت بودیم و در انتظار آن ایمانی که باید ظاهر می_شد به سر می_بردیم. 24 به این ترتیب شریعت رهنمای ما بود که ما را به مسیح برساند تا به وسیلۀ ایمان عادل شمرده شویم، 25 اما چون اکنون دورۀ ایمان رسیده است دیگر تحت مراقبت رهنما نیستیم. 26 زیرا ایمان باعث شد که همۀ شما در پیوستگی با مسیح_عیسی فرزندان خدا باشید. 27 شما که در پیوستگی با مسیح تعمید گرفتید، با مسیح پوشیده شده_اید. 28 پس دیگر هیچ تفاوتی میان یهودی و غیر_یهودی، برده و آزاد، مرد و زن وجود ندارد، زیرا همۀ شما در پیوستگی با مسیح_عیسی یک هستید 29 و اگر متعلق به مسیح هستید، نسل ابراهیم و مطابق وعدۀ خدا وارث او هستید.
1 مقصود من اینست: تا زمانی که وارث صغیر است، اگرچه مالک همۀ دارایی پدر خود باشد، با یک غلام فرقی ندارد. 2 او تا روزی که پدرش معین کرده است تحت مراقبت سرپرستان و قیم_ها به سر خواهد برد. 3 ما نیز همین_طور در دوران کودکی، غلامان عقاید طفلانۀ دنیوی بودیم، 4 اما وقتی زمان معین فرا رسید، خدا پسر خود را که از یک زن و در قید شریعت متولد شده بود، فرستاد 5 تا با خونبها، آزادی کسانی را که در قید شریعت بودند فراهم سازد و تا ما مقام فرزندی را به دست آوریم. 6 خدا برای اثبات این که شما فرزندان او هستید، روح پسر خود را به قلب_های ما فرستاده است و این روح فریاد زده می_گوید: «اَبا، ای پدر.» 7 پس تو دیگر برده نیستی، بلکه پسری و چون پسر هستی، خدا تو را وارث خود نیز ساخته است. 8 در گذشته به علت اینکه خدای حقیقی را نشناخته بودید، خدایانی را که وجود حقیقی نداشتند، بندگی می_کردید. 9 اما اکنون که خدا را می_شناسید ـ بهتر بگویم خدا شما را می_شناسد ـ چگونه می_توانید به عقاید طفلانه و پست برگردید؟ چرا می_خواهید دوباره بردگان آن عقاید شوید؟ 10 روزها، ماه_ها، فصل_ها و سال_های مخصوصی را نگاه می_دارید. 11 می ترسم تمام زحماتی را که تا کنون برای شما کشیده_ام به هَدَر رفته باشد! 12 ای برادران، از شما تقاضا می_کنم مِثل من بشوید، مگر من مِثل شما نشده_ام؟ من نمی_گویم که شما به من بدی کرده_اید. 13 شما می_دانید به علت ناخوشی جسمانی من بود که برای اولین بار در آنجا به شما بشارت دادم 14 و اگر چه ناخوشی من آزمایش سختی برای شما بود، مرا خوار نشمردید و از من رویگردان نشدید. برعکس، طوری از من پذیرایی کردید که گویی فرشتۀ خدا یا حتی مسیح_عیسی بودم. 15 پس آن رضامندی_ای که نسبت به من داشتید چه شد؟ من می_توانم بدون شک بگویم که اگر ممکن می_بود چشمان خود را کشیده به من می_دادید. 16 آیا حالا با اظهار حقیقت، دشمن شما شده_ام؟ 17 بدانید، آن اشخاصی که توجه زیادی به شما نشان می_دهند، نیت شان خیر نیست! آن_ها تنها چیزی که می_خواهند این است که شما را از من جدا سازند تا سرانجام شما نیز توجه زیادی به آن_ها نشان دهید. 18 جلب توجه کردن در صورتی که برای یک هدف عالی و همیشگی باشد چیز خوبی است، نه فقط هنگامی که من با شما هستم. 19 ای فرزندان من، بار دیگر درست مانند مادری در وقت زایمان، برای شما احساس درد می_کنم تا شکل مسیح در شما پیدا شود. 20 ای کاش اکنون پیش شما می_بودم تا با لحن دیگری با شما سخن می_گفتم. فعلاً در مورد شما بسیار حیران هستم! 21 بگوئید ببینم، شما که علاقه دارید تحت فرمان شریعت باشید، مگر آنچه را که تورات می_گوید، نمی_شنوید؟ 22 زیرا در تورات نوشته شده است که ابراهیم دو پسر داشت، یکی از کنیز و دیگری از زن آزاد. 23 پسر کنیز به طور معمولی تولد یافت و پسر زن آزاد در نتیجۀ وعدۀ خدا متولد شد. 24 این داستان را برای تشبیه می_توان این_طور بیان کرد. این دو زن ـ دو پیمان هستند ـ یکی از کوه سینا ظاهر می_شود و فرزندانی برای بردگی می_آورد و اسمش هاجر است. 25 هاجر نمایندۀ کوه سینا در عربستان و برابر با اورشلیم کنونی است که خود و فرزندانش در بندگی گرفتارند. 26 اما، اورشلیم آسمانی آزاد و مادر همۀ ماست، 27 زیرا نوشته شده است: «شادباش ای زنی که هرگز نزاییده_ای و ای تو که هرگز درد زایمان را نچشیده_ای. فریاد کن و از شادمانی به صدا درآی، زیرا فرزندان زن بی_کس از فرزندان زن شوهردار بیشترند.» 28 اکنون شما نیز ای برادران، بنابر وعدۀ خدا، مانند اسحاق فرزندان خدا هستید. 29 در آن زمان، فرزندی که به طور معمولی زائیده شده بود، فرزندی را که به قدرت روح خدا تولد یافت آزار می_داد و امروز نیز همین_طور است. 30 اما چه نوشته شده است؟ می_فرماید: «کنیز و پسرش را بیرون کن، زیرا پسر کنیز به هیچ وجه هم ارث با پسر زن آزاد نخواهد بود.» 31 بنابراین ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم بلکه اولاد زن آزاد می_باشیم.
1 بلی ما آزادیم، زیرا مسیح ما را رهایی بخشید. پس در این آزادی استوار باشید و نگذارید که بار دیگر یوغ بندگی به گردن شما گذاشته شود. 2 ببینید که من، پولُس با تأکید به شما می_گویم، اگر سنت شوید دیگر مسیح برای شما هیچ فایده_ای ندارد! 3 بار دیگر تأکید می_کنم: اگر کسی سنت شود، مجبور است از تمام احکام شریعت اطاعت نماید! 4 و شما که می_کوشید به وسیلۀ اجرای شریعت عادل شمرده شوید، بدانید که ارتباط خود را با مسیح قطع کرده و از فیض خدا دور افتاده_اید. 5 ما به وسیلۀ روح_القدس در انتظار انجام امید خود، یعنی عدالتی که از راه ایمان حاصل می_شود به سر می_بریم. 6 برای کسی که در مسیح است، داشتن و یا نداشتن ختنه چیز مهمی نیست. آنچه اهمیت دارد ایمان است که با محبت عمل می_کند. 7 شما خوب پیش می_رفتید! چه کسی شما را گمراه ساخت تا حقیقت را پیروی نکنید؟ 8 این نوع تحریک از جانب آن کسی که شما را دعوت کرده است نمی_تواند باشد! 9 «فقط خمیرمایۀ کمی لازم است تا خمیر زیادی برسد.» 10 من در خداوند اطمینان دارم که شما عقیدۀ دیگری نخواهید داشت و آنکه مزاحم شماست هرکه باشد، به جزای اعمال خود خواهد رسید. 11 و اما من، ای برادران، اگر ـ به قول بعضی_ها ـ هنوز لزوم سنت را اعلام می_کنم، پس چرا باز هم جفا می_بینم؟ اگر چنین کاری را می_کردم دیگر کسی از پیام صلیب ناراحت نمی_شد! 12 ای کاش آنانی که شما را با تعلیم سنت پریشان می_سازند سنت خود را کاملتر کرده خویشتن را منقطع سازند. 13 ای برادران، شما به آزادی خواسته شده_اید، ولی نگذارید که این آزادی به بی_بند و باری برای بر آوردن هوسهای جسمانی شما تبدیل گردد، بلکه با محبت یکدیگر را خدمت کنید. 14 زیرا تمامی شریعت در یک حکم خلاصه می_شود: «همسایه_ات را مانند خودت دوست بدار.» 15 اما اگر با چنگ و دندان به جان هم بیفتید، حتماً یکدیگر را نابود خواهید ساخت. 16 مقصود من این است: اگر تحت فرمان روح_القدس به سر برید، به هیچ وجه خواهش_های نفس را ارضا نخواهید کرد. 17 زیرا تمایلات نفسانی خلاف روح_القدس و آرزو_های روح_القدس بر خلاف طبیعت نفسانی است و این دو مخالف یکدیگرند. به طوری که شما نمی_توانید آنچه را دل تان می_خواهد انجام دهید. 18 اما اگر روح خدا شما را هدایت کند، شما در قید شریعت نیستید. 19 اعمال طبیعت نفسانی آشکارند: زنا، ناپاکی، هرزگی، 20 بُت_پرستی، جادوگری، دشمنی، ستیزه_جویی، رَشک، خشم، خودخواهی، اختلافات، دسته_بندی، حسادت، مستی، عیاشی و امثال اینها. 21 اکنون مانند گذشته به شما می_گویم: کسانی که این چنین اعمال را بجا آورند در پادشاهی خدا نصیبی نخواهند داشت. 22 اما ثمره_ای که روح_القدس به بار می_آورد: محبت، خوشی، سلامتی، بردباری، مهربانی، خیرخواهی، وفاداری، 23 فروتنی و خویشتنداری است که هیچ قانونی که بر خلاف چنین کارها باشد، وجود ندارد 24 و آنانی که متعلق به مسیح_عیسی هستند، طبیعت نفسانی را با هوس_ها و خواهش_های آن مصلوب کرده_اند. 25 اگر روح خدا سرچشمۀ زندگی ماست، او هم باید رهبر زندگی ما باشد. 26 خودپسند نباشیم و یکدیگر را نرنجانیم و بر یکدیگر حسادت نورزیم.
1 ای برادران، اگر کسی در حین ارتکاب خطا دیده شود شما که روحانی هستید او را با اخلاص به راه راست آورید، اما خود را نگهدارید مبادا شما نیز دستخوش وسوسه شوید. 2 بارهای یکدیگر را حمل کنید و به این طریق حکم مسیح را بجا خواهید آورد. 3 اگر کسی خود را شخص بزرگی بداند در حالی که چیزی نیست، خود را فریب می_دهد. 4 هرکس باید رفتار خود را بیازماید و اگر رفتارش پسندیده بود، می_تواند به خود فخر کند و لزومی ندارد که خود را با دیگران مقایسه کند، 5 زیرا هرکس باید متحمل بار خود باشد. 6 هر که در کلام تعلیم یافته باشد، معلم را در تمام نعمات خویش شریک سازد. 7 فریب نخورید، هیچ کس نمی_تواند خدا را فریب دهد، زیرا آنچه آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. 8 مثلاً اگر کسی بذر در کشتزار نفس خویش بکارد، از آن خرمن مرگ را درو خواهد کرد و اگر در کشتزار روح خدا بکارد از روح زندگی ابدی را درو خواهد کرد. 9 از انجام نیکوکاری خسته نشویم زیرا اگر دست از کار نکشیم در وقت مناسب محصول خود را درو خواهیم کرد. 10 پس تا آنجا که فرصت داریم به همه نیکی کنیم، مخصوصاً به کسانی که در ایمان با ما اعضای یک خانواده هستند. 11 ببینید من با دست خود با چه حروف درشتی برای شما می_نویسم. 12 مقصود آنانی که شما را به سنت مجبور می_کنند، این است که تظاهر کنند. مخصوصاً آن_ها نمی_خواهند به خاطر صلیب مسیح جفا ببینند. 13 حتی آنانی که سنت شده_اند، شریعت را بجا نمی_آورند! آن_ها می_خواهند که شما سنت شوید تا به اطاعت شما در یک عمل جسمانی فخر کنند. 14 و اما من، خدا نکند که به چیزی جز صلیب خداوند ما عیسی_مسیح فخر کنم که به وسیلۀ آن، دنیا برای من مصلوب شد و من برای دنیا. 15 شدن یا نشدن سنت مهم نیست، بلکه فقط خلقت نو اهمیت دارد. 16 به همۀ آنانی که در زندگی خود از این قاعده پیروی می_کنند، یعنی به اسرائیل حقیقی خدا، سلامتی و رحمت باد. 17 دیگر هیچ کس مزاحم من نشود، زیرا داغ_هایی مسیح را بر بدن خود دارم. 18 ای برادران، فیض خداوند ما عیسی_مسیح با روح شما باد، آمین.
1 از طرف پولُس که به ارادۀ خدا رسول مسیح_عیسی است به مقدسین در شهر اِفِسُس که در مسیح_عیسی وفادار هستند. 2 از طرف خدا پدر ما، و عیسی_مسیح خداوند، فیض و سلامتی به شما باد. 3 خدا و پدر خداوند ما عیسی_مسیح را سپاس می_گوئیم، زیرا او ما را در مسیح از همۀ برکات روحانی در قلمرو آسمانی بهره_مند ساخته است. 4 خدا ما را پیش از آفرینش دنیا در مسیح برگزید تا در پیشگاه او مقدس و بی_عیب باشیم. به سبب محبت خود 5 و بر حسب صلاحدید ارادۀ خویش، برای ما مقدر فرمود که به وسیلۀ عیسی_مسیح فرزندان او شویم. 6 تا خدا را برای فیض پُر شکوهِ او که رایگان در پسر عزیز خود به ما بخشیده است، سپاس گوئیم. 7 در مسیح و به وسیلۀ خون او ما رهایی یافتیم و گناهان ما بخشیده شد و چقدر بی_حد و بی_اندازه است فیضی که خدا 8 به فراوانی به ما بخشیده است. 9 خدا آنچه را که منظور نظرش بود بجا آورد و نقشۀ نهان خود را که قبلاً در شخص مسیح معین شده بود، با دانش و بینش بر ما آشکار ساخته است 10 که در وقت معین نقشۀ او عملی شود و کلیۀ کائنات یعنی همۀ چیزهایی که در آسمان و زمین هستند، تحت فرمان مسیح با هم جمع شوند. 11 خدایی که همه چیز را مطابق اراده و نقشۀ خود انجام می_دهد، ما را انتخاب کرد تا از آنِ او بشویم. زیرا ما را از ازل مطابق ارادۀ خویش برگزیده بود. 12 پس ما که اولین کسانی بودیم که به مسیح امیدوار شدیم، باید بزرگی خدا را ستایش کنیم. 13 شما نیز وقتی پیام حقیقت یعنی مژدۀ نجات خود را شنیدید و به او ایمان آوردید، با او متحد شدید و خدا با اعطای روح_القدس، که قبلاً وعده داده بود مُهر مالکیت خود را بر شما نهاده است. 14 روح خدا ضامن آن است که ما آنچه را او به قوم برگزیدۀ خود وعده داده است، خواهیم یافت و به ما اطمینان می_دهد که خدا به متعلقان خود آزادی کامل می_بخشد، پس جلال و شکوه خدا را ستایش کنیم. 15 به این سبب، اکنون که از ایمان شما به عیسی خداوند و محبت شما نسبت به همۀ مقدسین باخبر شده_ام، 16 از سپاسگزاری به درگاه خدا به خاطر شما خلاص نمی_شوم و شما را در دعاهایم به یاد می_آورم. 17 من دعا می_کنم، آن خدایی که عیسی_مسیح خداوند، او را به ما شناسانید ـ آن پدر پُر جلال ـ روح حکمت و الهام را به شما عطا فرماید تا او را کاملاً بشناسید. 18 و از او می_خواهم که چشمان دل شما را روشن سازد تا به چگونگی امیدی که خدا شما را به آن دعوت کرده است و به ثروتمندی و شکوه بهره_ای که خدا به مقدسین خود وعده داده است 19 و عظمت بی_اندازۀ قدرت او را که در ما ایمانداران در کار است، بفهمید. 20 این همان قدرت عظیمی است که خدا به_کار بُرد، وقتی مسیح را پس از مرگ زنده گردانید و در دست راست خود، در جایهای آسمانی قرار داد 21 و او را مافوق هر سلطنت، اقتدار، قدرت، پادشاهی و هر مقام دیگر که بتوان ذکر کرد، نه تنها در این دنیا بلکه در دنیای آینده نیز، قرار داد. 22 خدا همه چیز را زیر پای مسیح نهاد و او را رأس کلیسا ساخته است، 23 کلیسایی که بدن اوست و تمام وجود او را در بر می_گیرد و در عین حال تمام کائنات را با حضور خود پُر می_سازد.
1 در گذشته، شما به علت خطایا و گناهان خود مُرده بودید. 2 و در راه_های کج این دنیا قدم می_گذاشتید و از سردار قدرت_های هوا، یعنی همان روحی که اکنون در اشخاص نافرمان و سرکش عمل می_کند، پیروی می_کردید. 3 در آن زمان، ما همچون شما دستخوش شهوات جسمانی و اسیر تمایلات و افکار نفسانی خود بودیم. درست مانند دیگر آدمیان ما نیز طبیعتاً سزاوار خشم و غضب خدا بودیم. 4 اما خدا آنقدر در رحمت و بخشایش ثروتمند و در محبتش نسبت به ما کریم است که 5 اگرچه به علت خطاهای خود مُرده بودیم، ما را با مسیح زنده گردانید (از راه فیض خداست که شما نجات یافته_اید.) 6 و در مسیح ما را سرافراز فرمود و در قلمرو آسمانی با مسیح نشانید. 7 تا ثروت عظیم و بی_قیاس فیض خود را با مهربانی نسبت به ما، در مسیح_عیسی در زمان_های آینده نمایان سازد. 8 زیرا به سبب فیض خداست که شما از راه ایمان نجات یافته_اید و این کار شما نیست بلکه بخشش خداست. 9 این نجات نتیجۀ اعمال شما نیست، پس هیچ دلیلی وجود ندارد که کسی به خود فخر کند، 10 زیرا ما مصنوع دست او هستیم و خدا ما را در مسیح_عیسی از نو آفریده است تا آن کارهای نیکویی را که او قبلاً برای ما مقدر فرمود که انجام دهیم، بجا آوریم. 11 بنابراین به خاطر داشته باشید که شما در گذشته جسماً جزو اشخاص دور از خدا بودید و به وسیلۀ اهل ختنه (یعنی یک عمل جسمانی که به دست انسان صورت می_گیرد) «نامختون» نامیده می_شدید. 12 در آن زمان از مسیح دور بودید و از برتری قوم اسرائیل محروم و از پیمان_هایی که بر وعده_های خدا استوار بود، بی_بهره بودید. شما در این دنیا بدون امید و بدون خدا به سر می_بردید، 13 اما اکنون شما که دور بودید به وسیلۀ مسیح_عیسی و ریختن خون او نزدیک شده_اید. 14 زیرا مسیح صلح و سلامتی ما است و این دو یعنی یهود و غیر_یهود را با هم یکی ساخته است. او با بدن جسمانی خود دیواری که آنها را از هم جدا می_کرد و دشمنان یکدیگر می_ساخت در هم شکست. 15 زیرا شریعت را با مقررات و احکامش، در بدن خود باطل کرد، تا از این دو دسته در خود یک انسانیت نو را بوجود آورد و صلح و سلامتی را میسر بسازد. 16 مسیح با مرگ خود بر روی صلیب، این دو را در یک بدن واحد دوستان خدا گردانید، تا دشمنی دو جانبه یهود و غیر_یهود را نیز از میان بردارد. 17 به این سبب بود که مسیح آمد و مژدۀ صلح را به شما که دور بودید و آنانی که نزدیک بودند اعلام کرد. 18 اکنون هر دو به وسیلۀ مسیح اجازه داریم که در یک روح یعنی روح_القدس به حضور خدای پدر بیائیم. 19 پس شما غیر_یهودیان دیگر بیگانه و اجنبی نیستید بلکه با مقدسین خدا هموطن و اعضای خانوادۀ خدا هستید. 20 شما بر تهدابی که به دست رسولان و انبیاء نهاده شد، بنا شده_اید و مسیح_عیسی سنگ اصلی آن است. 21 در پیوستگی با اوست که تمام عمارت به هم پیوست می_گردد و رفته_رفته در خداوند به صورت یک خانۀ مقدس در می_آید. 22 شما نیز در پیوستگی با او و همراه دیگران به صورت مکانی بنا خواهید شد که خدا به وسیلۀ روح خود در آن زندگی می_کند.
1 به این سبب است که من پولُس ـ زندانی مسیح_عیسی به خاطر شما غیر_یهودیان ـ به درگاه خدا برای تان دعا می_کنم. 2 حتماً خبر دارید که خدا فیض خود را به من عنایت کرده و از من خواسته است که آن را برای شما به_کار برم. 3 از راه الهام بود که این نقشۀ اسرارآمیز خدا بر من آشکار گردید. (من قبلاً به طور خلاصه دربارۀ آن نوشته_ام 4 و اگر آنچه را که نوشته_ام بخوانید، خواهید فهمید که من تا چه اندازه راز مسیح را فهمیده_ام.) 5 این راز به طوری که اکنون به وسیلۀ روح_القدس برای رسولان و انبیای مقدس خدا آشکار شده است، در قرن_های گذشته برای بشر روشن نبود 6 و آن حقیقت پوشیده این است، که غیر_یهودیان از راه انجیل با یهودیان هم ارث و با هم اعضای یک بدن و در وعده_ای که خدا در مسیح_عیسی به ما داده است، شریک و سهیم هستند. 7 من مطابق عطیۀ فیض خدا و در اثر فعالیت قدرت او خدمتگزار انجیل شدم. 8 بلی، من اگرچه در بین مقدسین از همه کمترم، اما این فیض به من عطا شد تا بتوانم بشارت ثروت بی_قیاس مسیح را به ملت_های غیر_یهود برسانم 9 و به همه نشان دهم، که چگونه نقشۀ خدا به مورد اجراء گذارده می_شود. خدا که آفرینندۀ همه چیز است این راز خود را در زمان_های گذشته پوشیده نگاه داشت، 10 تا اینکه در حال حاضر، خدا جنبه_های گوناگون حکمت خود را به وسیلۀ کلیسا به قدرتها و حکمرانان عالم آسمانی بشناساند. 11 این نقشه مطابق آن هدف ازلی بود که خدا آن را در شخص خداوند ما، مسیح_عیسی عملی ساخته است. 12 به وسیلۀ او و از راه ایمان ما می_توانیم با اطمینان کامل به حضور خدا بیائیم. 13 پس من از شما تقاضا می_کنم از رنج_هایی که به خاطر شما می_کشم مأیوس نباشید، زیرا اینها باید مایۀ افتخار شما باشد. 14 بنابراین، من پیش پدری زانو می_زنم که 15 هر خانواده در آسمان و زمین نام خود را از او گرفته است 16 و دعا می_کنم که از گنج_های جلال خود به شما ببخشاید تا به وسیلۀ روح او در درون خود قوی و نیرومند شوید، 17 و خدا عطا فرماید، که مسیح از راه ایمان شما در قلب_های تان ساکن شود و دعا می_کنم، که در محبت ریشه دوانیده و بر پایۀ محبت بنا شوید 18 تا با همۀ مقدسین قدرت داشته باشید پهنا و درازا و بلندی و عمق محبت مسیح را بفهمید 19 و آن محبت را دریابید (اگرچه مافوق فهم بشر است) تا از پُری کامل خدا کاملاً پُر شوید. 20 جلال بر خدایی باد که قادر است به وسیلۀ آن قدرتی که در ما کار می_کند، خیلی بیشتر از آنچه ما بخواهیم و حتی گمان کنیم، عمل کند. 21 بر او نسلاً بعد نسل تا به ابد در کلیسا و در مسیح_عیسی جلال باد، آمین.
1 بنابراین، من که به خاطر خداوند زندانی هستم از شما تقاضا می_کنم، زندگی شما شایستۀ مقامی باشد که به آن دعوت شده_اید. 2 همیشه فروتن، ملایم و بردبار باشید و با محبت یکدیگر را تحمل کنید. 3 برای حفظ آن وحدتی که روح_القدس بوجود می_آورد و با رشته_های صلح و سلامتی به هم پیوسته می_شود، نهایت کوشش خود را بکنید. 4 همان_طور که یک بدن و یک روح_القدس است، خدا نیز در وقتی که شما را خواند یک امید به شما داده است. 5 و همچنین یک خداوند و یک ایمان و یک تعمید؛ 6 و یک خدا وجود دارد که پدر همه و مافوق همه بوده و در همه کار می_کند و در همه ساکن است. 7 اما به همۀ ما فرداً فرد بر حسب سخاوت و بخشایش مسیح عطیۀ خاصی داده شده است. 8 به این جهت نوشته شده است: «وقتی او به آسمان بالا رفت اسیران را به اسارت برد و عطایایی به آدمیان بخشید.» 9 آیا مقصود از بالا رفتن جز این است که اول به جهان زیرین پائین آمده بود؟ 10 پس آن کسی که پائین آمد همان است که بالا رفت. او بالا_تر از تمام آسمان_ها رفته است تا کلیۀ کائنات را با حضور خود پُر سازد. 11 او عطایای مختلفی به مردم بخشید یعنی: بعضی را برای رسالت، بعضی را برای پیشگویی کردن و اعلام کلام خدا، بعضی را برای بشارت و بعضی را برای چوپانی و تعلیم برگزید. 12 تا پیروان مسیح را در کاری که برای او انجام می_دهند آماده سازد تا به این وسیله بدن مسیح را تقویت نمایند. 13 تا ما همه به آن وحدتی که در ایمان و شناسایی پسر خداست دست یابیم و مطابق آن میزان کاملی که در مسیح یافت می_شود، به انسانیت کامل برسیم. 14 در آن صورت دیگر مثل اطفال نخواهیم بود، که با امواج رانده می_شوند و از بادهای گوناگون تعالیم بشری متلاطم می_گردند و فریب حیله_ها و نیرنگ_های مردمی را می_خورند که می_خواهند آن_ها را از حقیقت دور سازند، 15 بلکه در همان حالی که حقیقت را با روح محبت بیان می_کنیم ما باید در هر مورد، در مسیح که سَر است رشد کنیم. 16 به ارادۀ او همۀ اعضای مختلف بدن به وسیلۀ مفاصلی که برای آن_ها فراهم شده مربوط و پیوند می_شوند. پس وقتی هریک از اعضای بدن به طور جداگانه منظم کار کند، تمام بدن رشد می_کند و خود را در محبت بنا می_نماید. 17 پس به نام خداوند این را می_گویم و به آن تأکید می_کنم که شما دیگر نباید مانند اشخاص دور از خدا که در پیروی از خیالات بی_فایدۀ خود به سر می_برند زندگی کنید. 18 افکار آن_ها تیره شده است. جهالتی که در میان آنهاست و سخت_دلی آنها، ایشان را از زندگی_ای که خدا می_بخشد دور کرده است. 19 عواطف خود را از دست داده و خود را تسلیم هوی و هوس کرده_اند و برای بر آوردن خواهش_های پست خود از هیچ کاری صرف_نظر نمی_کنند. 20 اینها چیزهایی نیست که شما از مسیح یاد گرفتید. 21 البته اگر واقعاً از مسیح باخبر شده_اید و در پیوستگی با او، حقیقت را آن_چنان که در عیسی یافت می_شود آموخته_اید، 22 شما باید از آن زندگی_ای که در گذشته داشتید، دست بکشید و آن سرشتی را که قبلاً داشتید از خود دور سازید، زیرا آن سرشت فریب شهوات خود را خورده و در راه هلاکت است. 23 دل و ذهن شما باید کاملاً نو شود 24 و سرشت نوی را که در نیکی و پاکی حقیقی و به صورت خدا آفریده شده است به خود بپوشانید. 25 پس دیگر به هیچ وجه دروغ نگوئید، بلکه همیشه به دیگران راست بگوئید، زیرا همۀ ما اعضای یکدیگر هستیم. 26 اگر عصبانی شدید نگذارید خشم تان شما را به گناه بکشاند و یا تا غروب آفتاب باقی بماند. 27 به شیطان فرصت ندهید. 28 دزد از دزدی دست بردارد و به عوض آن با دستهای خود، با آبرومندی کار کند تا چیزی داشته باشد که به نیازمندان بدهد. 29 یک کلمۀ زشت از دهان تان خارج نشود بلکه گفتار شما به موقع، خوب و سودمند باشد تا در نتیجۀ آن به شنوندگان فیضی برسد. 30 روح_القدسِ خدا را نرنجانید. زیرا او مُهر مالکیت خدا بر شماست و ضامن آمدن روزی است که در آن کاملاً آزاد می_شوید. 31 از این پس دیگر هیچ نوع بغض، غیظ، خشم، فریاد و ناسزاگویی، تهمت و نفرت را در میان خود راه ندهید. 32 نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوز باشید و چنانکه خدا در شخص مسیح شما را بخشیده است شما نیز یکدیگر را ببخشید.
1 پس همچون فرزندانِ عزیز، از خدا سرمشق بگیرید. 2 از روی محبت زندگی کنید و از محبتی که عیسی_مسیح با قربانی خویش در راه ما نشان داد، پیروی کنید. او جان خود را مانند هدیه_ای خوشبو تقدیم خدا نمود. 3 و چنانکه شایستۀ مقدسین خداست، در میان شما چیزی دربارۀ زنا و بی_عفتی_های دیگر و طمع کاری بر زبان نیاید. 4 پسندیده نیست که سخنان رکیک و یا حرفهای بی_معنی یا زشت به_کار ببرید، بلکه در عوض باید خدا را شکر کنید. 5 خاطر جمع باشید که تمام اشخاص زناکار و بی_عفت یا طمع_کار (زیرا طمع_کاری یک نوع بت_پرستی است)، هرگز در پادشاهی مسیح و خدا حصه نخواهند داشت. 6 اجازه ندهید کسی با دلایل بی_معنی خود شما را فریب دهد؛ زیرا به علت این چیزها است که غضب خدا بر مردمی که مُطیع او نیستند نازل می_شود. 7 پس با چنین اشخاص کاری نداشته باشید. 8 شما زمانی در تاریکی بودید اما اکنون در خداوند، در نور هستید. پس مانند فرزندان نور زندگی کنید. 9 زیرا هر کجا نور باشد همه نوع خوبی و نیکی و حقیقت نیز به وجود می_آید. 10 تحقیق نمائید که مایۀ خشنودی خداوند چیست. 11 در انجام کارهای بی_فایدۀ ظلمت شریک نباشید، بلکه ماهیت آن_ها را در برابر نور آشکار سازید. 12 حتی ذکر کارهایی که آن_ها در پنهانی انجام می_دهند مایۀ رسوایی است. 13 اما هرگاه چیزی در پیش نور قرار گیرد، کاملاً روشن می_شود 14 و هرچه کاملاً روشن شود مانند نور آشکار است. به آن سبب است که می_گویند: «ای که در خوابی، بیدار شو، از میان مردگان برخیز و مسیح بر تو خواهد درخشید.» 15 پس شما دقت کنید که چگونه زندگی می_کنید، مثل اشخاص دانا زندگی کنید، نه مانند نادانان. 16 از هر فرصتی که برای شما روی می_آورد به بهترین نحو استفاده کنید زیرا این ایام، ایام بدی است. 17 پس نادان نباشید، بلکه بفهمید که ارادۀ خداوند چیست. 18 مست شراب نشوید، زیرا شراب شما را به سوی کارهای زشت می_کشاند. بلکه از روح_القدس پُر شوید. 19 با استفاده از مزامیر، ستایش و سرودهای روحانی با یکدیگر صحبت کنید و با تمام دل برای خداوند بسرائید و آهنگ بسازید. 20 به نام خداوند ما عیسی_مسیح همیشه برای همه چیز سپاسگزار خدای پدر باشید. 21 به خاطر احترامی که به مسیح دارید، مُطیع یکدیگر باشید. 22 ای زنها، طوری از شوهران خود اطاعت کنید که از خداوند اطاعت می_کنید، 23 زیرا همان_طوری که مسیح سَر کلیسا یعنی بدن خود می_باشد و شخصاً نجات_دهندۀ آن است، شوهر نیز سر خانم خود می_باشد. 24 و چنانکه کلیسا مُطیع مسیح است، زنان نیز در هر مورد باید از شوهران خود اطاعت کنند. 25 ای شوهران، چنانکه مسیح کلیسا را دوست داشت و جان خود را برای آن داد، شما نیز زنان خود را دوست بدارید. 26 مسیح چنین کرد تا کلیسا را با آب و کلام شسته و آن را پاک و مقدس گرداند 27 و کلیسا را با تمام زیبایی_اش پاک و بدون عیب و لکه و چین_خوردگی یا هر نقص دیگری به خود تقدیم نماید. 28 مردان باید همان طوری که بدن خود را دوست دارند زنان خود را دوست داشته باشند، زیرا مردی که زن خود را دوست می_دارد، خود را دوست دارد. 29 هیچ کس هرگز از بدن خود نفرت نداشته است، بلکه به آن غذا می_دهد و از آن توجه می_کند ـ یعنی همان کاری که مسیح برای کلیسا می_کند ـ 30 زیرا ما اعضای بدن او هستیم. 31 به این جهت کلام خدا می_فرماید: «مرد، پدر و مادر خود را ترک می_کند و به زن خود می_پیوندد و آن دو، یک تن خواهند شد.» 32 یک حقیقت بزرگ در این امر نهفته شده است و به نظر من به مسیح و به کلیسای او اشاره می_کند. 33 به هر حال هر شوهری باید زن خود را مانند خود دوست بدارد و هر زنی نیز باید شوهر خود را محترم بشمارد.
1 ای فرزندان، وظیفۀ هر مسیحی اینست که از والدین خود اطاعت کند. 2 اولین حکمی که با وعده همراه بود این است: «پدر و مادر خود را احترام و عزت کن» و وعدۀ آن این بود: 3 «تا کامیاب گردی و عمرت در زمین طولانی شود.» 4 و شما ای پدران، فرزندان خود را خشمگین نسازید بلکه آنها را با آموزش و پرورش مسیحی تربیت کنید. 5 ای غلامان، طوری با احترام و علاقه و یکدلی مُطیع اربابان انسانی خود باشید که گویی از مسیح اطاعت می_کنید. 6 اطاعت شما فقط به خاطر این نباشد که تحت مراقبت هستید و یا می_خواهید دیگران را خشنود سازید، بلکه به عنوان غلامان مسیح، ارادۀ خدا را از جان و دل بجا آورید 7 و خدمات خود را با علاقه و رغبت انجام دهید. مثل کسی که خداوند را خدمت می_کند نه انسان را، 8 زیرا می_دانید که خداوند به هرکس خواه غلام، خواه آزاد، موافق کارهای نیکی که کرده است اجر می_دهد. 9 ای اربابان، شما نیز نسبت به غلامان خود همین طور رفتار کنید و از تهدید آنها دست بکشید و به یاد داشته باشید که در آسمان غلامان شما و خود شما یک ارباب دارید و او طرفداری نمی_کند. 10 دیگر اینکه در خداوند از قدرت بی_اندازۀ او نیرو بگیرید. 11 زِرِه کاملی را که خدا برای شما تهیه کرده است بپوشید تا بتوانید در مقابل حیله ها و نیرنگ_های ابلیس ایستادگی نمائید، 12 زیرا جنگ ما با انسان نیست، بلکه ما برضد فرمانروایان و اولیاء امور و نیروهای حاکم بر این دنیای تاریک و نیروهای شیطانی در آسمان در جنگ هستیم. 13 از این جهت زِرِه کاملی را که خدا تهیه کرده است بپوشید تا در آن روز شریر در برابر حمله_های دشمن تاب مقاومت داشته باشید و تا پایان جنگ هم پایدار بمانید. 14 پس پایداری کنید و کمربند حقیقت را به کمر ببندید و جوشن عدالت را بپوشید 15 و نعلین آمادگی برای انتشار انجیل صلح و سلامتی را به پا کنید. 16 علاوه بر اینها سپر ایمان را بگیرید تا به وسیلۀ آن بتوانید تمام تیرهای آتشین شیطان را بی_اثر بسازید. 17 و کلاهخود نجات را بر سر گذارید و شمشیر روح_القدس یعنی کلام خدا را به دست گیرید. 18 همۀ اینها را با دعا و مناجات انجام دهید. همیشه با هدایت روح_القدس دعا کنید و پیوسته برای این منظور بیدار باشید و با پایداری برای همۀ مقدسان دعا کنید. 19 برای من نیز دعا کنید تا وقتی سخن می_گویم، قدرت بیان به من عطا گردد و بتوانم راز انجیل را با شجاعت اعلام کنم. 20 زیرا به خاطر همان انجیل است که من سفیر هستم، هرچند سفیری در زنجیر! دعا کنید که من آن را چنانکه باید با شجاعت بیان کنم. 21 «تخیکاس» برادر عزیز ما و خادم وفادار در خدمت خداوند، همه چیز را به شما خواهد گفت تا شما هم بدانید که احوال من چطور است و چه می_کنم. 22 او را به همین منظور پیش شما فرستادم تا از احوال ما باخبر شوید و دل_های شما را شاد گرداند. 23 خدای پدر و عیسی_مسیح خداوند، به همۀ برادران سلامتی و محبتِ همراه با ایمان عطا فرماید. 24 فیض خدا با همۀ آنانی باد که خداوند ما عیسی_مسیح را با محبتی بی_پایان دوست دارند، آمین.
1 از طرف پولُس و تیموتاوس ـ غلامان مسیح_عیسی ـ به همۀ مقدسین شهر فیلپی که در مسیح_عیسی هستند و رهبران و خادمان آن_ها. 2 از طرف خدای پدر و عیسی_مسیح خداوند فیض و سلامتی به شما باد. 3 هر وقت که شما را به یاد می_آورم خدا را شکر می_کنم؛ 4 و در تمام دعاهایم نام شما را با شادمانی ذکر می_کنم 5 و به خاطر همکاری شما در انتشار انجیل که از اولین روز شنیدن آن تا به حال ادامه دارد، خدا را سپاس می_گویم. 6 من اطمینان دارم آن خدایی که در شما کار نیکویی شروع کرد، تا روز عیسی_مسیح، آن را به کمال می_رساند. 7 من حق دارم که دربارۀ شما چنین احساسی داشته باشم، زیرا همیشه شما در دل من هستید و من چه در زندان و چه به دفاع و پشتیبانی از انجیل مشغول باشم، شما را شریکان خود در فیض خدا می_دانم. 8 خدا شاهد است که تا چه اندازه با احساسات گرمی که مسیح_عیسی در من ایجاد کرده است، آرزوی دیدن شما را دارم 9 و دعایم این است که محبت شما همراه با آگاهی و کمال دانایی همچنان رشد کند، 10 تا همه چیز را بیازمائید و عالیترین آن_ها را انتخاب کنید. آن وقت در روز بزرگ مسیح بی_عیب و بی_تقصیر خواهید بود. 11 همچنین دعا می_کنم که زندگی شما از ثمرات عدالت که به وسیلۀ عیسی_مسیح به دست می_آید و برای جلال و ستایش خداست، پُر گردد. 12 ای برادران، می_خواهم بدانید که آنچه به سر من آمده است در واقع به پیشرفت انجیل کمک کرده است، 13 تا آنجا که تمام اعضای گارد امپراطوری و دیگران نیز می_دانند که من در خدمت مسیح و به خاطر او زندانی شده_ام. 14 و از طرف دیگر بسیاری برادران مسیحی به سبب حبس من به قدری قویدل شده_اند که جرأت می_کنند پیام خدا را بدون ترس اعلام کنند. 15 البته بعضی_ها، از روی حسادت و رقابت، به مسیح بشارت می_دهند، ولی دیگران این کار را با حُسنِ نیت انجام می_دهند. 16 اینها از روی محبت چنین می_کنند، زیرا می_دانند که من به جهت دفاع از انجیل در اینجا افتاده_ام. 17 ولی آن_ها از روی هم چشمی به مسیح بشارت می_دهند، نه از روی صمیمیت، زیرا گمان می_کنند از این راه می_توانند بار زحمت مرا در زندان سنگین_تر سازند. 18 چه اهمیت دارد؟ از هر راهی باشد، خواه از روی نیت درست یا نادرست، مسیح به مردم اعلام می_شود و این امر برای من مایۀ خوشی است. بلی، من شاد هستم و همچنان خوشی خواهم کرد، 19 زیرا می_دانم که به وسیلۀ دعاهای شما و به یاری روح عیسی_مسیح، این امر به نجات من تمام خواهد شد. 20 زیرا انتظار زیاد و امید من این است که در هیچ چیز خجالت نکشم، بلکه حالا با دلیری کامل مانند همیشه مسیح را در وجود خود جلال دهم ـ خواه با مرگ من باشد خواه با زندگی من. 21 زیرا مقصود من از زندگی، مسیح است و مردن نیز به نفع من تمام می_شود. 22 اما اگر با زنده ماندن بتوانم کار ارزنده_ای انجام دهم، من نمی_دانم کدام را انتخاب کنم. 23 بین دو راهی گیر آمده_ام، آرزو دارم که این زندگی را ترک کنم و با مسیح باشم که خیلی بهتر است، 24 اما به خاطر شما زنده ماندن من لازم_تر است. 25 با چنین اعتمادی یقین دارم که زنده خواهم ماند و برای پیشرفت و شادمانی شما در ایمان با شما خواهم بود؛ 26 تا به وسیلۀ آمدن دوباره من دلایل افتخار شما به من در مسیح_عیسی زیادتر گردد. 27 به هر حال، طوری زندگی کنید که رفتار شما شایستۀ انجیل مسیح باشد و من چه بیایم و شما را ببینم و چه نیایم، می_خواهم دربارۀ شما بشنوم که در یگانگی روح پابرجا هستید و با همآهنگی پیوسته دست به دست یکدیگر داده به خاطر ایمان انجیل تلاش می_کنید. 28 به هیچ وجه از مخالفین نترسید، زیرا این دلیری شما، به آن_ها ثابت می_کند که به سوی هلاکت می_روند و شما نجات خواهید یافت و آن هم از طرف خداست. 29 چون این امتیاز به شما عطا شده است که نه تنها به مسیح ایمان آورید، بلکه به خاطر او نیز رنج و زحمت ببینید، 30 زیرا شما نیز به همان مبارزه_ای داخل شده_اید که من داشتم و شما ناظر آن بودید و اطلاع دارید که هنوز هم گرفتار آن هستم.
1 آیا در پیوستگی با مسیح دلگرم هستید؟ آیا محبت او مایۀ تسلی شماست؟ آیا با روح_القدس مشارکت دارید؟ و آیا احساس مِهر و شفقت در بین شما وجود دارد؟ 2 پس تقاضا می_کنم خوشی مرا به کمال برسانید و باهم یک فکر، محبت دو جانبه و هدف مشترک داشته باشید. 3 هیچ عملی را از روی هم_چشمی و خودخواهی انجام ندهید، بلکه با فروتنی، دیگران را از خود بهتر بدانید. 4 به نفع دیگران فکر کنید و تنها در فکر خود نباشید. 5 طرز تفکر شما در بارۀ زندگی باید مانند طرز تفکر مسیح_عیسی باشد: 6 اگرچه او از ازل دارای اُلوهیت بود، اینرا غنیمت نشمرد که برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، 7 بلکه خود را از تمام برتری_های آن خالی نموده به صورت یک غلام درآمد و شبیه انسان شد. 8 چون او به شکل انسان در میان ما ظاهر گشت، خود را پست_تر ساخت و از روی اطاعت حاضر شد مرگ ـ حتی مرگ بر روی صلیب ـ را بپذیرد. 9 از این جهت خدا او را بسیار سرافراز نمود و نامی را که مافوق جمیع نامهاست به او عطا فرمود. 10 تا اینکه همۀ موجودات در آسمان و روی زمین و زیر زمین با شنیدن نام عیسی زانو بزنند. 11 و همه برای جلال خدای پدر، با زبان خود اعتراف کنند که عیسی_مسیح، خداوند است. 12 بنابراین ای عزیزان من، همان_طور که وقتی با شما بودم همیشه از من اطاعت می_کردید، اکنون هم که از شما دور هستم، مهمتر است که از من اطاعت کنید و نجات خود را با ترس و لرز به کمال برسانید، 13 زیرا خداست که از لطف خود، هم اراده و هم قدرت هرکاری را در شما ایجاد می_کند. 14 هر کاری را بدون شکایت و همهمه انجام دهید 15 تا در زمانی که همه گمراه و سرکش هستند، شما بدون تقصیر و گناه، فرزندان بی_عیب خدا باشید و مانند ستارگان در دنیای تاریک بدرخشید. 16 پیام زندگی را همیشه در اختیار مردم بگذارید. اگر چنین کنید، من دلیلی خواهم داشت که در روز بزرگ مسیح به شما افتخار کنم، زیرا این نشان خواهد داد که کار و زحمت من بی_فایده نبوده است. 17 و حتی اگر لازم باشد که خون من مانند شراب وقف شده روی هدیۀ قربانی ایمان شما ریخته شود، در انجام این کار خوشحالم و با شما خوشی می_کنم. 18 شما هم خوشحال باشید و با من خوشی کنید. 19 در عیسی خداوند امیدوار هستم که به زودی تیموتاوس را پیش شما بفرستم تا با آگاهی از احوال شما آسوده_خاطر شوم. 20 او تنها کسی است که احساسات مرا درک می_کند و واقعاً در فکر شماست. 21 دیگران همه به فکر خود هستند نه در فکر پیشرفت کار عیسی_مسیح! 22 شما تیموتاوس را خوب می_شناسید و می_دانید که او چگونه مانند یک پسر نسبت به پدر خود، در انتشار انجیل به من خدمت کرده است. 23 پس امیدوارم به مجرد این که وضع من معلوم شود او را پیش شما بفرستم 24 و در خداوند اطمینان دارم که خود من نیز به زودی نزد شما خواهم آمد. 25 لازم دانستم اپفرودیتُس را که برادر و همکار و همقطار من بوده است و شما او را برای خدمت من و رفع احتیاجاتم فرستاده بودید، نزد شما برگردانم. 26 زیرا او برای همۀ شما دلتنگ شده و از اینکه از بیماری او باخبر گشته_اید، ناراحت شده است. 27 واقعاً او مریض و حتی مشرف به مرگ بود، اما خدا بر او رحم کرد و نه تنها بر او، بلکه بر من نیز رحم فرمود، مبادا این غم بر غم_های دیگر من افزوده شود. 28 پس می_خواهم هرچه زودتر او را پیش شما بفرستم تا شما با دیدن او بار دیگر خوشحال شوید و به این وسیله غم من هم کمتر خواهد شد. 29 پس با خوشی او را به عنوان برادری در خداوند بپذیرید. به اشخاص مثل او احترام بگذارید، 30 زیرا او نزدیک بود در راه خدمت مسیح جان بسپارد و برای اینکه نقص خدمت شما را به من جبران کند، جان خود را به خطر انداخت.
1 دیگر اینکه_ای برادران من، در خداوند شادمان باشید. از نوشتن و تکرار آنچه قبلاً نوشته بودم خسته نمی_شوم، زیرا می_دانم که این برای امنیت و سلامتی شماست. 2 از آن سگ_ها و کارهای پست ایشان و آنانی که برای سنت یعنی بریدن عضوی از بدن اصرار دارند احتیاط کنید، 3 زیرا ما دارای سنت واقعی هستیم نه آن_ها، زیرا ما به وسیلۀ روح، خدا را می_پرستیم و به مسیح افتخار می_کنیم و به امتیازات ظاهری اعتماد نداریم. 4 اگرچه من حق دارم که به این برتری_ها تکیه کنم. اگر دیگران گمان می_کنند که حق دارند به امتیازات ظاهری تکیه کنند، من حق بیشتری دارم. 5 من در هشتمین روز تولد خود سنت شدم و به طور مادرزاد، اسرائیلی از قبیله بنیامین و یک عبرانی اصیل هستم. از لحاظ رعایت شریعت، پیرو فرقۀ فریسی بودم، 6 و از لحاظ تعصب، به کلیسا آزار می_رسانیدم و مطابق معیارهای شریعت، من یک مرد بی_عیب شمرده می_شدم، 7 اما هرچه به نفع من بود آن را به خاطر مسیح ضرر شمردم. 8 علاوه براین، همه چیز را به خاطر امتیازی بسیار ارزنده_تر، یعنی شناختن عیسی_مسیح، خداوند خود زیان می_دانم. در واقع من به خاطر او همه چیز را از دست داده_ام و همه چیز را هیچ شمردم تا به این وسیله مسیح را به_دست آورم 9 و کاملاً با او متحد شوم. من دیگر به عدالت خود که از انجام مقررات شریعت عاید می_شود تکیه نمی_کنم، بلکه به وسیلۀ ایمان به مسیح دارای عدالت شده_ام. این عدالت بر ایمان استوار است و از خدا سرچشمه می_گیرد. 10 یگانه آرزوی من اینست که مسیح را کاملاً بشناسم و قدرت قیامت او را در وجود خود درک کنم و در رنج_های او شریک گشته و در مرگ او همشکل او شوم، 11 به این امید که من نیز به رستاخیز از مردگان برسم. 12 من نمی_گویم که قبلاً این را به دست آورده_ام و یا به کمال رسیده_ام، بلکه آن را دنبال می_کنم تا به چنگ آورم، همانطور که مسیح نیز مرا به خاطر آن به چنگ آورده است. 13 ای برادران من ادعا نمی_کنم که تا به حال آن را به چنگ آورده_ام، ولی تنها کار من این است که آنچه را در پشت سر من قرار دارد فراموش کنم و برای رسیدن به آنچه در پیش است بکوشم. 14 مستقیماً به طرف هدف می_دوم تا جایزه_ای را که شامل دعوت خدا به یک زندگی آسمانی به وسیلۀ عیسی_مسیح است، به دست آورم. 15 پس همۀ ما که (روحاً) بالغ هستیم باید چنین طرز تفکری داشته باشیم و اگر شما فکر دیگری دارید، خدا این را هم به شما آشکار خواهد ساخت. 16 در هر حال ما باید مطابق حقیقتی که یافته_ایم، زندگی کنیم. 17 ای برادران، همۀ شما از من سرمشق بگیرید و به کسانی که از نمونۀ ما پیروی می_کنند، نگاه کنید. 18 بارها این را به شما گفته_ام و بار دیگر آن را با اشک خود تکرار می_کنم که عدۀ زیادی طوری زندگی می_کنند که گویی دشمنان صلیب مسیح هستند. 19 آخر و عاقبت آن_ها هلاکت و خدای ایشان خواهش_های جسمانی آنهاست و افتخارات شان در رسوایی و شرمساری است. افکار خود را به چیزهای دنیوی مشغول می_سازند، 20 اما ما تابع کشور آسمانی و منتظر آمدن عیسی خداوند هستیم که به عنوان نجات_دهنده از آسمان می_آید. 21 او طوری بدن_های ضعیف و فانی ما را تغییر خواهد داد تا به بدن پُر شکوه او شباهت یابد و این کار را با قدرتی که همه چیز را تحت فرمان او می_آورد انجام خواهد داد.
1 بنابراین ای برادران عزیز، آرزوی دیدن شما را دارم. شما مایۀ خوشی و افتخار من هستید. ای عزیزان، همچنان در خداوند استوار باشید. 2 از «اِفُودیه» و «سینتیخی»، خواهران خود در خداوند استدعا دارم که با یکدیگر صلح و آشتی کنند. 3 و از تو ای همکار صمیمی، تقاضا می_کنم که این دو زن را کمک کنی، زیرا آن_ها با «کلیمانتوس» و دیگر همکاران من که در انتشار انجیل تلاش کرده_اند، نام شان در کتاب زندگی ثبت شده است. 4 پیوسته در خداوند شاد باشید، باز هم می_گویم خوش باشید! 5 مهربانی و ملایمت شما در رفتار تان با دیگران آشکار باشد. آمدن خداوند نزدیک است! 6 برای هیچ چیز تشویش نکنید، بلکه همیشه در هر مورد با دعا و مناجات و سپاسگزاری تقاضاهای خود را در پیشگاه خدا تقدیم نمائید 7 و سلامتی خدا که مافوق فهم بشر است، دلها و افکار شما را در مسیح_عیسی حفظ خواهد کرد. 8 در خاتمه_ای برادران، دربارۀ هر آنچه راست، شریف، درست، پاک، دوست_داشتنی، نیکنام و هرچه عالی و قابل ستایش است، فکر کنید. 9 تمام چیزهایی را که از من آموختید و به دست آوردید یعنی آنچه را از من شنیدید سرمشق خود ساخته به عمل آورید که در این صورت خدایی که سرچشمۀ سلامتی است، با شما خواهد بود. 10 حالا که پس از مدتی دوباره مورد توجه قرار گرفته_ام، خوشی بزرگی در خداوند یافته_ام. البته شما همیشه نسبت به من علاقه و توجه داشته_اید، اما فرصت ابراز آن را نیافتید. 11 من به احتیاجات شخصی خود اشاره نمی_کنم، زیرا یاد گرفته_ام در هر وضعی که باشم قناعت کنم. 12 من می_دانم چگونه در فقر و بیچارگی و یا در سعادتمندی زندگی کنم، رمز زیستن در سیری و گرسنگی، در فراوانی و نیازمندی را فراگرفته_ام. 13 من به وسیلۀ مسیح که مرا تقویت می_کند، به انجام هر کاری قادر هستم. 14 اما شما لطف کرده شریک زحمات من شدید. 15 خود شما ای فیلپیان، خوب می_دانید که در ابتدای انتشار انجیل وقتی من مقدونیه را ترک کردم، شما تنها کلیسایی بودید که در قبول مسئولیت دخل و خرج من با من همکاری کردید. 16 حتی زمانی که در تسالونیکی بودم یکی دو مرتبه مبلغی برای رفع احتیاجات من فرستادید. 17 من طالب پول شما نیستم؛ بلکه می_خواهم به اجر نیکوکاری شما افزوده شود. 18 اعانۀ شما به دستم رسید و نه تنها کافی بلکه بیشتر از احتیاجاتم بود. هدیه_ای را که توسط اپفرودیتُس فرستادید، احتیاج مرا رفع کرده است. عطایای شما هدیه_ای خوشبو یعنی قربانی قبول شده و پسندیدۀ خداست 19 و خدای من همۀ احتیاجات شما را با ثروت بزرگ خود در مسیح_عیسی رفع خواهد کرد. 20 پدر ما، خدا را، تا به ابد جلال باد، آمین. 21 به همۀ مقدسینی که به مسیح_عیسی تعلق دارند سلام برسانید. برادرانی که با من هستند به شما سلام می_رسانند. 22 همۀ مقدسین در اینجا و مخصوصاً ایماندارانی که در دربار امپراطور هستند، به شما سلام می_رسانند. 23 فیض خداوند ما عیسی_مسیح با روح شما باد.
1 از طرف پولُس که به خواست خدا، رسول مسیح_عیسی است و از طرف برادر ما تیموتاوس 2 به برادران مقدس و وفادار در شهر کولسیه، که در مسیح هستند. از طرف پدر ما خدا فیض و سلامتی به شما باد. 3 هر وقت که برای شما دعا می_کنیم پدر خداوند ما عیسی_مسیح را سپاس می_گوئیم. 4 زیرا ما از ایمان شما به مسیح_عیسی و محبت شما به همۀ مقدسین آگاه هستیم. 5 امید شما به آنچه در عالم بالا در انتظار شماست، باعث این ایمان و محبت است. وقتی پیام حقیقی یعنی انجیل، برای اولین بار به شما رسید از این امید باخبر شدید. 6 و این انجیل همان طوری که به شما رسید به تمام دنیا نیز رسیده است و به همان نحوی که در دنیا ثمر آورده، رشد و نمو می_کند در میان شما نیز از همان روزی که از فیض خدا باخبر شدید و در حقیقت آن را درک کردید، عمل کرده است. 7 شما انجیل را از «اپفراس» عزیز که همچون ما غلام و به خاطر ما خادم وفادار مسیح است، آموختید 8 و او نیز ما را از محبتی که روح_القدس به شما بخشیده، خبر داده است. 9 به این جهت از همان روزی که این را شنیدیم، همیشه برای شما دعا می_کنیم و از خدا می_خواهیم که شما به وسیلۀ بینش و فهم روحانی، ارادۀ او را کاملاً درک کنید. 10 تا بتوانید طوری که شایستۀ خداوند است زندگی کنید، کاملاً او را خشنود سازید، در تمام کارهای نیک، زندگی پُرثمری داشته باشید و در معرفت خدا رشد و نمو کنید. 11 و همچنین دعا می_کنم که خدا مطابق قدرت پُر شکوهش و با تمام نیروی خود شما را تقویت کند تا با خوشی و صبر هر چیز را تحمل کنید. 12 پیوسته خدای پدر را شکر کنید که شما را لایق آن گردانیده است تا در سرنوشتی که در عالم نورانی در انتظار مقدسین است حصه داشته باشید. 13 او ما را از چنگ نیرومند ظلمت رهانیده و به پادشاهی پسر عزیز خود آورده است. 14 خدا به وسیلۀ او ما را آزاد ساخته و گناهان ما را آمرزیده است. 15 مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است و نخست_زاده و برتر از همۀ مخلوقات. 16 زیرا به وسیلۀ او هر آنچه در آسمان و زمین است، دیدنی_ها و نادیدنی_ها، تخت_ها، پادشاهان، حکمرانان و صاحبان قدرت آفریده شدند، بلی، تمام موجودات به وسیلۀ او و برای او آفریده شدند. 17 او قبل از همه چیز وجود داشت و همه چیز به وسیلۀ او با هم ارتباط پیدا می_کند. 18 او سَر بدن، یعنی کلیساست، او آغاز است و اولین کسی است که پس از مرگ زنده گردید تا تنها او در همه چیز مقام اول را داشته باشد. 19 زیرا ارادۀ خدا این بود که مسیح دارای پُری کامل او باشد؛ 20 و خدا به وسیلۀ مسیح جدایی را از بین برده با تمام موجودات آشتی کرد و به وسیلۀ ریختن خون مسیح بر روی صلیب صلح و دوستی را بین خود و هرآنچه در آسمان و زمین است به وجود آورد. 21 شما زمانی از خدا دور بودید و با اعمال و افکار شریرانۀخود با او دشمنی داشتید، 22 اما اکنون او به وسیلۀ مرگ جسمانی مسیح، شما را با خود آشتی داده است تا شما را پاک، بی_عیب و بی_آلایش به حضور خود بیاورد، 23 البته به شرط اینکه ایمان خود را از دست ندهید و محکم و استوار بمانید و آن امیدی را که در وقت شنیدن انجیل به دست آوردید ترک نکنید. این همان انجیلی است که در سرتاسر دنیا اعلام گردیده و من «پولُس» خادم آن هستم. 24 اکنون از آن رنج و زحمتی که به خاطر شما می_بینم خوشحالم، زیرا به وسیلۀ رنج_های جسمانی خود آنچه را که از رنج_های مسیح برای بدن او، یعنی کلیسایش باقی مانده است تکمیل می_کنم. 25 من مطابق وظیفه_ای که خدا برای خیریت شما به من عطا فرمود، خادم کلیسا هستم تا پیام خدا را کاملاً اعلام نمایم، 26 یعنی آن حقیقت اسرارآمیز که طی زمانها و نسلهای متمادی مخفی مانده بود، اما اکنون برای مقدسین آشکار شده است. 27 خدا صلاح دانست که راز پُر جلال و بی_قیاس خود را در میان ملت_های غیر_یهود آشکار سازد و آن سِر این است که مسیح در شما ساکن می_باشد و این حقیقت، مایۀ امید شما به شریک شدن در جلال خداست. 28 ما مسیح را به همه می_شناسانیم و با تمام دانشی که داریم همه را آگاه ساخته، تعلیم می_دهیم تا آن_ها را به صورت اشخاص بالغ در مسیح به خدا تقدیم نمائیم. 29 برای انجام این کار، من زحمت می_کشم و تلاش می_کنم و از قدرت بزرگی که مسیح به من می_دهد و در من کار می_کند، استفاده می_نمایم.
1 می خواهم بدانید که چقدر برای شما و ایمانداران «لائودیکیه» و برای همۀ آنانی که تا به حال روی مرا ندیده_اند زحمت کشیدم، 2 تا آنها دلگرم شوند و در محبت متحد گردند و از برکاتِ سرشارِ اطمینانِ کامل که از راه درک حقیقت به دست می_آید، بهره_مند شوند و از این راه حقیقت پنهان خدا را که خود مسیح است، بشناسند. 3 تمام گنجینه_های حکمت و معرفت در مسیح پنهان است. 4 این را می_گویم مبادا کسی شما را با دلایل مجذوب کننده گمراه سازد، 5 زیرا اگرچه جسماً دور هستم ولی در روح حضور دارم و از دیدن نظم و ترتیبی که در میان شما وجود دارد و از ثبات ایمان تان به مسیح خوشحالم. 6 پس همان طوری که روزی مسیح_عیسی را به عنوان خداوند خود پذیرفتید اکنون همیشه در پیوستگی با او زندگی کنید. 7 در او ریشه بگیرید و رشد کنید. همانگونه که تعلیم یافتید در ایمان استوار باشید و در ستایش خدا برای دیگران نمونه باشید. 8 متوجه باشید مبادا کسی با دلایل پوچ و فلسفه_ای که متکی به سنت_های انسانی و عقاید طفلانۀ این جهان است، شما را اسیر خود سازد. این تعالیم از مسیح نیست. 9 زیرا اُلوهیت بطور کامل در مسیح مجسم شد 10 و شما نیز در او که مافوق همۀ قدرت_ها و ریاست هاست، کامل شده_اید. 11 شما نیز در پیوستگی با او سنت شده_اید، سنتی که به دست انسان صورت نگرفته است بلکه به وسیلۀ سنت مسیح که قطع طبیعت نفسانی است به عمل می_آید. 12 وقتی شما تعمید گرفتید با مسیح دفن شدید و نیز در تعمید خود به وسیلۀ ایمان با قدرت خدا که مسیح را پس از مرگ زنده گردانید، با او قیام کردید. 13 خدا شما را که به علت خطایای خود مُرده و در جسم خود سنت نشده بودید با مسیح زنده کرد و همۀ گناهان ما را بخشیده است. 14 او سند محکومیت ما را همراه با تمام مقرراتی که برضد ما بود محو کرد و آن را به صلیب خود میخکوب نموده از بین برد. 15 مسیح بر روی آن صلیب تمام قدرت_های آسمانی و فرمانروایان را خلع سلاح کرد و بر آن_ها پیروز شد و آن_ها را پیش همه رسوا ساخت. 16 بنابراین در مورد خوراک یا نوشیدنی یا رعایت عید یا ماهِ نو یا روز سَبَت به هیچ وجه تحت تأثیر انتقاد دیگران قرار نگیرید. 17 این چیزها فقط سایۀ آن واقعتی است که قرار است بیاید و آن واقعیت خود مسیح است. 18 نگذارید کسی با فروتنی ظاهری و پرستش فرشتگان شما را از گرفتن تاج پیروزی باز دارد زیرا چنین شخصی با اتکاء به رؤیاهایی که دیده است و به خاطر افکار دنیوی خود بی_جهت مغرور می_شود. 19 این قبیل اشخاص رابطۀ خود را با سر یعنی با مسیح قطع کرده_اند. تحت فرمان مسیح تمام بدن نیرو می_گیرد و به توسط مفاصل و رشته_ها به هم متصل می_شود و همانطور که خدا می_خواهد نمو می_کند. 20 وقتی شما با مسیح مُردید، با عقاید طفلانۀ این جهان قطع رابطه کرده_اید. پس چرا طوری زندگی می_کنید که گویا هنوز به دنیا بستگی دارید؟ چرا مُطیع مقرراتی از قبیل: 21 «این را لمس نکن، به آن لب نزن و به این دست نزن» می_شوید؟ 22 اینها همه در اثر مصرف از بین می_روند و این اوامر فقط قوانین و تعالیم انسان هستند! 23 البته این کارها در عبادت_هایی که آن_ها بر خود تحمیل کرده_اند و فروتنی و ریاضت_کشی، ظاهراً معقول به نظر می_رسد، ولی در واقع نمی_توانند مانع ارضای شهوات نفسانی شوند!
1 مگر شما با مسیح زنده نشده_اید؟ پس در این صورت به چیزهای آسمانی، جایی که مسیح در آنجا در دست راست خدا نشسته است، دل ببندید. 2 دربارۀ آنچه در عالم بالا است بیندیشید، نه به آنچه بر روی زمین است. 3 زیرا شما مُرده_اید و زندگی شما اکنون با مسیح در خدا پنهان است. 4 وقتی مسیح که زندگی ماست ظهور کند، شما نیز با او در شکوه و جلال ظهور خواهید کرد. 5 بنابراین، تمایلات دنیوی یعنی زنا، ناپاکی، هوی و هوس، شهوت و طمع را (که یک نوع بُت_پرستی است) در خود نابود سازید. 6 به سبب این اعمال است که مردم سرکش گرفتار غضب خدا می_شوند. 7 زمانی که شما در آن وضع زندگی می_کردید اعمال شما نیز مانند دیگران بود. 8 اکنون شما همچنین خشم، غیظ و بدخواهی را از دلهای تان و تهمت و حرف_های زشت را از لبهای خود به طور کلی دور سازید. 9 دیگر دروغ نگوئید، زیرا با آن آدمی که در سابق بودید و عادت_های او قطع رابطه کرده_اید. 10 و زندگی را به صورت انسان تازه_ای شروع کرده_اید، ـ انسانی که پیوسته در شباهت خالق خود به شکل تازه_ای در می_آید ـ تا رفته_رفته به معرفت کامل خدا برسد. 11 پس بین یونانی و یهودی، مختون و نامختون، با تمدن و وحشی، غلام و آزاد فرقی وجود ندارد، بلکه مسیح همه چیز است و در همه می_باشد. 12 پس شما که برگزیدگان مقدس و محبوب خدا هستید، خود را به دلسوزی، مهربانی، فروتنی، ملایمت و بردباری ملبس سازید. 13 متحمل یکدیگر شوید. اگر از دیگران شِکوَه و شکایتی دارید، یکدیگر را عفو کنید و چنانکه خداوند شما را بخشیده است، شما نیز یکدیگر را ببخشید. 14 به همۀ اینها محبت را اضافه کنید، زیرا محبت همه چیز را به هم پیوندد و تکمیل می_کند. 15 سلامتی_ای که مسیح به شما می_بخشد قاضی وجدان شما باشد، چون خدا شما را به عنوان اعضای یک بدن به این سلامتی فراخوانده است و سپاسگزار باشید. 16 اجازه بدهید که پیام مسیح با تمام ثروتمندی_اش سرتاسر وجود شما را فرا گیرد. یکدیگر را با نهایت خردمندی تعلیم و پند دهید و با سپاسگزاری در دل_های خود مزامیر و سرودهای ستایشی و روحانی برای خدا بخوانید. 17 هرچه می_کنید، چه گفتار، چه کردار، همه را به نام عیسی خداوند انجام دهید و در عین حال خدای پدر را دائماً سپاس گوئید. 18 ای زنان، مُطیع شوهران خود باشید، زیرا این کار وظیفۀ مسیحی شماست. 19 ای شوهران، زنان تان را دوست بدارید و با آنها تندی نکنید. 20 ای فرزندان، از والدین خود در هر امری اطاعت کنید، زیرا این کار خداوند را خشنود می_سازد. 21 ای پدران، بر فرزندان خود زیاد سخت نگیرید مبادا دلسرد شوند. 22 ای غلامان در کلیۀ امور مُطیع اربابان خود که مانند شما بشر_اند باشید و اطاعت شما فقط به خاطر این نباشد که تحت مراقبت هستید یا می_خواهید دیگران را خشنود سازید، بلکه با خلوص نیت و خدا_ترسی اطاعت کنید. 23 کارهایی را که به شما رجوع می_کنند با جان و دل انجام دهید، چنانکه گویی برای خداوند کار می_کنید، نه برای بشر. 24 زیرا می_دانید خداوند میراثی به عنوان اجر به شما عطا خواهد کرد. چون مسیح ارباب شماست و شما غلامان او هستید. 25 شخص بدکار جزای بدی خود را خواهد دید و نزد خدا طرفداری نیست.
1 ای اربابان، با غلامان خود عادلانه و منصفانه رفتار کنید، زیرا می_دانید که شما هم در آسمان یک ارباب دارید. 2 همیشه با فکر جمع و شکرگزاری دعا کنید. 3 برای ما نیز دعا کنید که خدا برای اعلام پیام خود، فرصت مناسبی به ما بدهد تا آن حقایقی را که دربارۀ مسیح پوشیده بود، اعلام کنیم به خاطر آن من اکنون در زندان هستم. 4 و دعا کنید تا آن طوری که وظیفۀ من است این راز را آشکار سازم. 5 در مناسبات خود با مردم غیر_مسیحی رفتار عاقلانه داشته باشید. از فرصت_هایی که اکنون در دسترس شماست حد اکثر استفاده را بکنید. 6 گفتار شما پیوسته جالب و با نمک باشد و یاد بگیرید که چگونه به هرکس جواب مناسبی بدهید. 7 «تیخیکاس» شما را از وضع من مطلع خواهد ساخت. او برادر عزیز و خادم وفادار است و با من در کار خداوند مثل یک غلام خدمت می_کند. 8 او را به این منظور پیش شما می_فرستم تا از احوال ما باخبر شوید و تا خاطر شما را آسوده کند. 9 «اونیسیموس» که برادر محبوب وفادار و یکی از خود تان می_باشد، همراه اوست. این دو شما را از همۀ اموری که اینجا در جریان است آگاه خواهند ساخت. 10 «اَرِیستَرخُس» که با من در زندان است و همچنین «مرقُس» پسر کاکای برنابا به شما سلام می_رسانند. (دربارۀ «مرقُس» قبلاً هدایاتی داده بودم که چنانچه پیش شما بیاید او را با گرمی بپذیرید.) 11 و «یسوعه» ملقب به «یستوس» سلام می_رساند. از مسیحیان یهودی نژاد فقط این چند نفر هستند که برای پیشرفت پادشاهی خدا با من همکاری می_کنند و باعث دلگرمی من شده_اند. 12 «اپفراس» که یکی از شما و غلام عیسی_مسیح است سلام می_رساند. او همیشه با جدیت برای شما دعا می_کند و از خدا می_خواهد که استوار و بالغ و کاملاً خاطر_جمع باشید تا بتوانید ارادۀ خدا را کاملاً اطاعت کنید. 13 زیرا من شاهد هستم که او به خاطر شما و ایمانداران «لائودیکیه» و «هیراپولیس» زحمت زیادی کشیده است. 14 «لوقا» طبیب محبوب و «دیماس» به شما سلام می_رسانند. 15 به برادران در «لائودیکیه» و به «بانونیمفاس» و کلیسایی که در خانه او تشکیل می_شود سلام مرا برسانید. 16 پس از اینکه نامه را خواندید، طوری ترتیب بدهید که برای کلیسای لائودیکیه نیز خوانده شود و شما هم نامه_ای را که به کلیسای لائودیکیه نوشتم بخوانید. 17 به «اَرخیپُس» بگویید: «متوجه باش که آن وظیفه_ای را که در خدمت خداوند به عهده تو گذاشته شده است، انجام دهی.» 18 من پولُس با خط خودم سلام می_رسانم. فراموش نکنید که من هنوز در زندان هستم. فیض خدا با شما باد، آمین.
1 از طرف پولُس و سیلوانُس و تیموتاوس به کلیسای تسالونیکیان که به خدای پدر و عیسی_مسیح خداوند تعلق دارد، فیض و سلامتی برای شما باد. 2 ما همیشه خدا را به خاطر همۀ شما شکر می_کنیم و همواره نام شما را در دعاهای خود ذکر می_نمائیم، 3 زیرا در حضور خدا که پدر ماست به یاد می_ آوریم که چگونه ایمان تان در فعالیت_ها و محبت تان در کارها و امید تان به خداوند ما عیسی_مسیح در ثبات و پایداری شما مشاهده شده است. 4 ای برادران، ما می_دانیم که خدا شما را دوست دارد و شما را برگزیده است، 5 زیرا ما انجیل را تنها در قالب کلمات نزد شما نیاوردیم، بلکه با قدرت روح_القدس و اطمینان کامل به حقانیت آن، و شما می_دانید وقتی با شما بودیم چگونه رفتار کردیم و آن برای خیریت شما بود. 6 شما از سرمشق ما و خداوند پیروی کردید و اگر چه به خاطر پیام خدا رنج بسیار دیدید، آن را با خوشی_ای که روح_القدس می_دهد پذیرفتید. 7 تا آنجا که شما برای همۀ ایمانداران در مقدونیه و یونان نمونه شدید. 8 زیرا پیام خداوند نه تنها از جانب شما تا مقدونیه و یونان انتشار یافت، بلکه داستان ایمان تان به خدا، به همه جا رفته است. پس دیگر احتیاجی نیست که ما آن را باز بگوئیم. 9 زیرا خود آن_ها هنگامی که دربارۀ ما سخن می_گویند حُسن استقبالی را که شما از ما بعمل آوردید نقل می_کنند و تعریف می_ کنند که چگونه شما بُتها را ترک کرده به سوی خداوند بازگشت نمودید تا خدای زنده و حقیقی را خدمت کنید 10 و چگونه در انتظار ظهور پسر او عیسی، که از آسمان می_آید به سر می_برید. همان عیسی که خدا او را پس از مرگ زنده ساخت و ما را از غضب آینده رهایی می_بخشد.
1 خود شما ای برادران می_دانید که آمدن ما نزد شما بی_نتیجه نبود. 2 برعکس، پس از آن همه بدرفتاری و تهمتی که در شهر فیلپی دیدیم (چنان که اطلاع دارید) و با وجود مخالفت_های شدید، با کمک خدا دل و جرأت یافتیم که انجیل خدا را به شما برسانیم. 3 البته اصرار ما به این که به انجیل ایمان آورید بر پایۀ خیالات باطل و یا اغراض ناپاک نبود و ما کوشش نمی_کردیم کسی را فریب دهیم، 4 اما چون خدا ما را لایق دانست و انتشار انجیل را به عهدۀ ما گذاشت، ما سخن می_گوئیم. منظور ما جلب رضایت انسان نیست، بلکه ما می_ خواهیم خدایی را خشنود کنیم که دل_های ما را پیوسته می_آزماید. 5 شما خوب می_دانید که ما هرگز چاپلوسی نکرده_ایم و سخنان ما دستاویزی برای جلب منفعت شخصی نبود ـ خدا شاهد ماست. 6 و به هیچ وجه ما جویای احترام و ستایش مردم ـ خواه شما و خواه دیگران ـ نبودیم 7 اگرچه ما به عنوان رسولان مسیح حقی به گردن شما داشتیم، ولی از حق خود استفاده نکردیم بلکه برعکس ما مانند مادری که فرزندان خود را پرورش می_دهد با شما به ملایمت رفتار کردیم 8 و با احساسات و علاقه_ای که نسبت به شما داشتیم، حاضر بودیم نه فقط انجیل خدا را به شما برسانیم، بلکه جان خود را نیز در راه شما فدا سازیم، چون شما برای ما بسیار عزیز بودید! 9 ای برادران، به خاطر دارید که ما چگونه کار می_کردیم و زحمت می_ کشیدیم و شب و روز مشغول کار بودیم تا در موقع اعلام انجیل خدا در میان شما بر هیچ کس بار نشویم. 10 هم شما شاهد هستید و هم خدا که رفتار ما نسبت به شما ایمانداران تا چه اندازه پاک، درست و بی_عیب بود. 11 شما خوب می_دانید که رفتار ما با فرد_فرد شما درست مانند رفتار یک پدر با فرزندان خود بود. 12 ما شما را نصیحت می_کردیم، دلداری می_دادیم و موظف می_ساختیم که زندگی و رفتار شما پسندیدۀ خدا باشد، آن خدایی که شما را به پادشاهی و جلال خود دعوت می_کند. 13 پیوسته خدا را برای این نیز شکر می_کنم که وقتی پیام خدا را از ما شنیدید، آن را به عنوان پیامی از جانب بشر نپذیرفتید، بلکه آن را از طرف خدا دانستید و در حقیقت همین طور هم هست و اکنون در میان شما ایمانداران عمل می_کند. 14 ای برادران، شما درست به همان راهی می_روید که کلیساهای یهودیه در پیوستگی با مسیح_عیسی خداوند رفته_اند، زیرا شما از هموطنان خود همان زحماتی را دیده_اید که آنها از یهودیان دیدند 15 ـ یهودیانی که هم عیسی خداوند و هم انبیاء را کشتند و ما را بیرون راندند ـ آن_ها خدا را خشنود نمی_سازند و با همۀ مردم دشمنی می_کنند. 16 آن_ها حتی نمی_گذارند که ما با مردم غیر_یهود صحبت کنیم تا ایشان نجات یابند. به این ترتیب آن_ها دائماً پیمانۀ گناهان خود را پُر می_سازند، ولی غضب خدا سرانجام آنها را گرفتار کرده است. 17 اما ای برادران، چون برای مدت کوتاهی (البته جسماً، نه قلباً) از شما دور بودیم، اکنون با علاقۀ بیشتری شوق دیدن شما را داریم. 18 بلی، می_خواستیم پیش شما بیائیم و من پولُس، یکی دو بار خواستم بیایم، اما شیطان مانع ما می_شد. 19 برای ما چه امیدی یا شادمانی ای یا تاج افتخاری در حضور خداوند ما عیسی_مسیح به هنگام آمدن او وجود دارد؟ مگر شما نیستید؟ 20 البته مایۀ افتخار و شادمانی ما شما هستید!
1 پس چون دیگر نمی_توانستیم بی_خبری را تحمل کنیم تصمیم گرفتیم که در شهر آتن تنها بمانیم 2 و تیموتاوس برادر ما و خادم خدا در انتشار انجیل مسیح را فرستادیم تا شما را در ایمان تان تقویت نماید و دلداری دهد، 3 تا هیچ کس در اثر این زجر و آزار_ها دلسرد نشود. خود تان می_دانید که این آزار_ها نصیب و قسمت ماست. 4 وقتی ما با شما بودیم، از پیش به شما گفتیم که زجر و آزار در انتظار ماست و چنانکه آگاه هستید همان_طور هم شده است. 5 از این جهت چون این بی_خبری، دیگر برای من غیر قابل تحمل بود، تیموتاوس را نزد شما فرستادم تا از ایمان شما آگاه شوم، زیرا می_ترسیدم آن اغوا کننده یعنی شیطان شما را به نوعی، وسوسه کرده و زحمات ما بی_نتیجه مانده باشد. 6 اما اکنون که تیموتاوس از پیش شما بازگشته است خبر خوشی دربارۀ ایمان و محبت شما به ما داده است و خبر می_دهد که شما با چه لطفی همواره ما را به یاد می_آورید و همان_گونه که ما برای دیدن شما علاقه داریم، شما نیز برای دیدن ما علاقه دارید. 7 ای برادران، با وجود همۀ نگرانی_ها و زحماتی که داریم این خبر خیال ما را دربارۀ شما راحت ساخته است و ایمان شما ما را آسوده خاطر کرده است. 8 اگر شما در خداوند استوار بمانید، ما زندگی تازه_ای خواهیم داشت. 9 ما چطور می_توانیم به قدر کفایت، خدا را برای شما و برای تمام خوشی_ای که به خاطر شما در پیشگاه خدا احساس می_ کنیم سپاسگزاری کنیم؟ 10 شب و روز با التماس دعا می_کنیم که روی شما را ببینیم و نواقص ایمان شما را برطرف سازیم. 11 خدای پدر و عیسی_مسیح خداوند ما، راه ما را به سوی شما بگشاید! 12 و خداوند عطا فرماید که مطابق میزان محبتی که ما برای شما داریم محبت شما برای یکدیگر و همۀ مردم افزایش و گسترش یابد. 13 و خدا دل_های شما را قوی گرداند تا در آن هنگام که خداوند ما عیسی با همۀ مقدسین خود می_آید، شما در حضور خدای پدر پاک و بی_عیب باشید.
1 دیگر اینکه_ای برادران، شما از ما آموختید که چگونه باید زندگی کنید تا خدا را خشنود سازید و شما هم البته از آن پیروی می_کنید. اکنون به نام عیسی خداوند از شما استدعا و التماس می_کنم که بیش از پیش مطابق آن زندگی کنید. 2 زیرا می_دانید به حکم عیسی خداوند چه اوامری به شما دادم. 3 خواست خدا این است که شما پاک باشید و از روابط جنسی غیر_مشروع بپرهیزید. 4 همۀ شما باید بدانید چگونه بدن خود را همیشه تحت کنترول داشته باشید و آن را پاک و محترم نگهدارید 5 و مانند ملت_های خداناشناس دستخوش خواهشها و شهوات جسمانی نگردید. 6 در این خصوص شما هیچ وقت نباید از برادر خود سوء_استفاده کرده یا به حقوق او تجاوز کنید. زیرا همانطوری که من قبلاً با تأکید زیاد به شما گفته بودم: خداوند کسانی را که این کارها را می_کنند جزا خواهد داد. 7 خدا ما را به یک زندگی پاک خواسته است، نه به بد اخلاقی! 8 پس هرکه این تعلیم را قبول نکند، انسان را رد نمی_کند بلکه خدایی را که روح_القدس خود را به شما عطا می_فرماید، رد کرده است. 9 و اما دربارۀ محبت برادرانه، هیچ نیازی نیست که در خصوص آن چیزی بنویسم، زیرا خود شما از خدا تعلیم یافته_اید که چگونه یکدیگر را دوست بدارید 10 و شکی نیست که در تمام مقدونیه شما با همۀ برادران همین_طور رفتار می_کنید، اما ای برادران، از شما درخواست می_کنم که محبت شما روز به روز بیشتر گردد. 11 آرزوی تان این باشد که زندگی آرامی داشته باشید و در کار دیگران فضولی نکنید و همانطور که قبلاً به شما امر کردیم برای خرچ زندگی خود کار کنید 12 تا زندگی شما تأثیری نیکو در بی_ایمانان بگذارد و برای خرچ خود محتاج دیگران نباشید. 13 ای برادران، نمی_خواهم در مورد آنانی که مرده_اند بی_اطلاع باشید. مبادا مانند دیگر مردم که هیچ امیدی به آینده ندارند غمگین باشید. 14 زیرا اگر ما ایمان داریم که عیسی مُرد و دوباره زنده شد، همچنین ایمان داریم که خدا آنانی را که در ایمان به عیسی مرده_اند همراه عیسی باز خواهد آورد. 15 ما این را به حکم خدا به شما می_گوئیم: آن کسانی از ما که تا روز آمدن خداوند زنده می_مانند زودتر از مردگان صعود نخواهند کرد. 16 در همان موقع که فریاد فرمان خدا و صدای رئیس فرشتگان و بانگ شیپور شنیده می_شود، خود خداوند از آسمان به زیر خواهد آمد و اول کسانی که در ایمان به مسیح مرده_اند خواهند برخاست 17 و سپس آن کسانی که از میان ما زنده می_مانند همراه با آن_ها در ابر_ها بالا برده خواهند شد تا در فضا با خداوند ملاقات نمایند و به این ترتیب ما همیشه با خداوند خواهیم بود. 18 پس یکدیگر را با این کلمات تشویق کنید.
1 اما ای برادران، لازم نیست که من دربارۀ زمان و تاریخ وقوع این امور چیزی برای شما بنویسم، 2 زیرا شما خوب می_دانید که روز خداوند مانند دزدی که در شب می_آید، فرا خواهد رسید. 3 در آن هنگام که مردم از صلح و امنیت خود تعریف می_کنند، هلاکت ناگهانی مثل درد زایمان به ایشان وارد خواهد شد و به هیچ وجه از آن خلاصی نخواهند یافت. 4 اما ای برادران شما در تاریکی نیستید که آن روز شما را مانند دزد غافلگیر کند، 5 زیرا همۀ شما فرزندان روشنایی و روز هستید. ما به شب و تاریکی تعلق نداریم. 6 پس مانند دیگران در خواب نبوده، بلکه بیدار و هوشیار باشیم. 7 شب است که مردمان خواب_آلود می_خوابند، و شب است که مستان مست می_شوند. 8 اما ما که به روز تعلق داریم باید هوشیار باشیم و ایمان و محبت را مانند زِرِه به سینه ببندیم و امید نجات را مانند کلاهخود بر سر بگذاریم، 9 زیرا خدا ما را برای آن برنگزید که به غضب او گرفتار شویم بلکه ما را برگزید تا به وسیلۀ خداوند ما عیسی_مسیح نجات یابیم. 10 مسیح برای ما مُرد، تا ما با او زندگی کنیم خواه در زمان آمدنش مُرده باشیم خواه زنده. 11 پس همان_گونه که اکنون انجام می_دهید، یکدیگر را تشویق و تقویت کنید. 12 ای برادران، از شما تقاضا دارم برای آنانی که در میان شما زحمت می_ کشند و در خداوند، رهبران و مشاوران شما هستند، احترام قایل شوید؛ 13 و از آنها به خاطر کاری که می_کنند با نهایت محبت و احترام قدردانی نمائید. با یکدیگر در صلح و صفا زیست کنید. 14 ای برادران، از شما استدعا می_کنم اشخاص تنبل و بیکار را توبیخ کنید، اشخاص ترسو را دلداری دهید، از ضعیفان پشتیبانی کنید و نسبت به همۀ مردم بردبار باشید. 15 متوجه باشید که هیچ کس بدی را با بدی تلافی نکند، بلکه هدف شما این باشد که دایماً به یکدیگر و به همۀ مردم نیکی کنید. 16 همیشه شادمان باشید 17 و پیوسته دعا کنید. 18 برای هرچه که پیش می_آید، خدا را شکر کنید. زیرا خدا در مسیح_عیسی از شما همین انتظار را دارد. 19 روح_القدس را خاموش نسازید. 20 پیشگویی و اعلام کلام را ناچیز نشمارید. 21 همه چیز را بیازمایید و آنچه را که نیکوست برای خود نگهدارید. 22 از هر نوع بدی دوری کنید. 23 خدایی که سرچشمۀ سلامتی است، شما را کاملاً پاک گرداند و عطا فرماید که روح و جان و بدن شما سالم بماند تا در وقت آمدن خداوند ما عیسی_مسیح، از هر نوع عیب و نقصی به دور باشید. 24 او که شما را به سوی خود دعوت کرده است قابل اعتماد است و این کار را می_کند. 25 ای برادران، برای ما دعا کنید. 26 همۀ برادران را با بوسۀ مقدسانه سلام گوئید. 27 شما را به نام خداوند وظیفه می_دهیم که این رساله را برای تمام برادران بخوانید. 28 فیض خداوند ما عیسی_مسیح با شما باد.
1 از طرف پولُس و سیلوانُس و تیموتاوس به کلیسای تسالونیکیان که به پدر ما خدا و عیسی_مسیح خداوند تعلق دارد. 2 از طرف خدای پدر و عیسی_مسیح خداوند، فیض و سلامتی به شما باد. 3 ای برادران، ما وظیفه داریم همیشه خدا را به خاطر شما سپاس گوئیم. شایسته است چنین کنیم؛ زیرا ایمان شما به طور عجیبی رشد می_کند و محبت شما به یکدیگر روز افزون است. 4 ما در کلیساهای خدا به خاطر بردباری و ایمان تان در تحمل آزار_ها و رنجها، به وجود شما افتخار می_کنیم. 5 این آزار_ها ثابت می_کند که خدا از روی انصاف داوری می_کند و می_خواهد که شما شایستۀ پادشاهی خدا که به خاطر آن رنج می_برید، بشوید. 6 خدا عادل است و به کسانی که به شما آزار می_رسانند، جزا خواهد داد 7 و به شما که رنج و آزار می_بینید و همچنین به ما آسودگی خواهد بخشید. این کار در روزی که عیسی خداوند از آسمان با فرشتگان توانای خود 8 در آتشی فروزان ظهور کند، انجام خواهد گرفت و به آنانی که خدا را نمی_شناسند و انجیل خداوند ما عیسی را رد می_کنند، جزا خواهد داد. 9 آنها جزای هلاکت ابدی و دوری از حضور خداوند و محرومیت از جلال قدرت او را خواهند دید. 10 در آن روزی که او می_آید، در مقدسین خود جلال خواهد یافت و در تمام ایمانداران تمجید خواهد شد و شما نیز جزء آن_ها خواهید بود، زیرا به شهادت ما ایمان آوردید. 11 به این سبب است که ما همیشه برای شما دعا می_کنیم که خدای ما، شما را شایستۀ دعوت خود گرداند و همۀ آرزو_های نیکوی شما را برآورد و فعالیت_های شما را که از ایمان سرچشمه می_گیرد، با قدرت خود به کمال رساند، 12 تا نام خداوند ما عیسی_مسیح در وجود شما جلال یابد و شما نیز مطابق فیض خدای ما و عیسی_مسیح خداوند در او جلال یابید.
1 ای برادران، در بارۀ آمدن خداوند ما عیسی_مسیح و جمع شدن ما با او، از شما خواهش می_کنم 2 نگذارید سخنان کسی که به استناد رساله و گفته_های ما یا با موعظه و پیشگویی خود ادعا می_کنند که روز خداوند فرارسیده است، شما را مشوش و پریشان سازد. 3 نگذارید هیچ کس به هیچ عنوانی شما را فریب دهد، زیرا آن روز نخواهد آمد، مگر این که اول شورش بزرگی به ضد خدا روی دهد و مظهر شرارت ـ یعنی آن مردی که از ابتدا مقرر بود به جهنم برود ـ ظهور کند. 4 او با هر آنچه خدا خوانده می_شود و هر آنچه پرستش می_شود، مخالفت می_کند و خود را مافوق همۀ آن_ها قرار خواهد داد به حدی که در عبادتگاه می_نشیند و ادعای خدایی می_کند. 5 آیا فراموش کرده_اید که وقتی با شما بودم این چیزها را به شما گفتم؟ 6 خود شما می_دانید که چه چیزی فعلاً از ظهور او جلوگیری می_کند و تا آن وقتی که برایش معین شده نمی_گذارد او ظاهر شود. 7 اکنون شرارت مخفیانه کار می_کند، ولی هرگاه قدرتی که مانع آن است از میان برداشته شود به طور آشکار کار خواهد کرد. 8 آنگاه مظهر شرارت ظهور خواهد کرد و عیسی خداوند با نفس دهان خود او را خواهد کشت و با ظهور پُر شکوه خود او را نابود خواهد کرد. 9 ظهور آن مظهر شرارت در اثر فعالیت_های شیطان خواهد بود و با انواع آیات و نشانه_ها و معجزات فریبنده 10 و هر نوع شرارتی که برای حکم شدگان به هلاکت فریبنده است، همراه خواهد بود. چون آن_ها عشق به حقیقت را که می_تواند آنها را نجات بخشد، قبول نکردند. 11 از این جهت خدا آن_ها را گرفتار نیروی گمراه کننده خواهد کرد و این نیرو طوری در آن_ها عمل می_کند که آنچه دروغ است باور کنند. 12 و در نتیجه همۀ آنانی که به حقیقت ایمان نیاورده_اند و از گناه لذت برده_اند، محکوم خواهند شد. 13 اما، ای برادران محبوب در خداوند، ما وظیفه داریم همیشه خدا را به خاطر شما شکر کنیم، زیرا خدا شما را به عنوان اولین ایمانداران در تسالونیکی برگزید تا به وسیلۀ روح_القدس شما را پاک گرداند و از راه ایمان به حقیقت نجات یابید. 14 شما را به وسیلۀ مژده_ای که ما برای تان آوردیم، دعوت کرد تا در جلال خداوند ما عیسی_مسیح شریک باشید. 15 پس ای برادران، استوار بمانید و آن تعلیماتی را که شفاهاً یا کتباً از ما آموختید، محکم نگاه دارید. 16 خود خداوند ما عیسی_مسیح و خدای پدر که ما را دوست داشته است و از راه فیض ما را دائماً تشویق کرده و امید نیکویی به ما بخشیده است، 17 شما را نیز تشویق و تقویت کند تا آنچه را که نیکوست بگوئید و به عمل آورید.
1 دیگر اینکه، ای برادران، برای ما دعا کنید تا همان_طوری که پیام خدا با سرعت در میان شما به پیروزی رسید، در دیگر جاها نیز منتشر شود. 2 و دعا کنید که خدا ما را از دست مردم بد_اخلاق و بدکار خلاص کند؛ زیرا همۀ مردم به آن پیام ایمان ندارند. 3 اما خداوند قابل اعتماد است. او شما را تقویت خواهد فرمود و از آن شریر حفظ خواهد کرد. 4 ما، در خداوند به شما اطمینان کامل داریم که اوامر ما را به عمل می_آورید و همچنان به عمل خواهید آورد. 5 خداوند دل_های شما را به سوی محبت خدا و بردباری مسیح هدایت فرماید. 6 ای برادران، ما به نام عیسی_مسیح خداوند به شما فرمان می_دهیم که از هر برادری که تنبلی می_کند و مطابق تعلیماتی که ما داده_ایم رفتار نمی_کند، دوری کنید. 7 زیرا شما خوب می_دانید برای این که از ما سرمشق بگیرید چه باید بکنید، ما در میان شما بیکار نبودیم، 8 نان هیچ کس را مفت نخوردیم، بلکه شب و روز برای خرچ زندگی خود کار کردیم و زحمت کشیدیم تا بر هیچ کس بار نشویم. 9 علتش این نبود که استحقاق آن را نداشتیم؛ بلکه می_خواستیم سرمشقی به شما بدهیم که از آن پیروی کنید. 10 حتی هنگامی که پیش شما بودیم امر کردیم که هر کس نمی_خواهد کار کند، حق غذا خوردن هم ندارد. 11 زیرا می_شنویم که کسانی در میان شما هستند که تنبلی پیشه کرده_اند و به عوض اینکه خود کار کنند، در کار دیگران دخالت می_کنند. 12 به نام عیسی_مسیح خداوند چنین اشخاص را نصیحت می_کنم و به آن_ها فرمان می_دهم که در آرامی به کار بپردازند تا نانی به دست آورند. 13 اما شما ای برادران، از نیکی کردن خسته نشوید. 14 اگر کسی در آنجا باشد که از آنچه در این رساله نوشتیم اطاعت نکند، مراقب او باشید و مطلقاً با او رفت و آمد نکنید تا شرمنده شود. 15 او را دشمن نشمارید، بلکه مانند یک برادر به او اخطار بدهید. 16 خود خداوند که سرچشمۀ سلامتی است، همیشه و در هر مورد به شما سلامتی عطا فرماید و با همۀ شما باشد. 17 من پولُس با خط خود سلام می_رسانم. این امضاء هر رساله_ای را که از طرف من باشد تصدیق می_کند و این است نمونه_ای از دست_خط من. 18 فیض خداوند ما عیسی_مسیح با همۀ شما باد.
1 از طرف پولُس که به فرمان نجات_دهندۀ ما خدا و به دستور مسیح_عیسی ـ امید ما ـ رسول مسیح_عیسی است، 2 به تیموتاوس، فرزند حقیقی من در ایمان تقدیم می_گردد. از طرف خدای پدر و خداوند ما مسیح_عیسی، فیض و رحمت و سلامتی به تو باد. 3 همچنان که در سر راه خود به مقدونیه به تو اصرار کردم، باز هم از تو می_ خواهم که در اِفِسُس بمانی. در آنجا بعضی اشخاص تعالیم نادرست می_دهند و تو باید به آن_ها امر کنی که از این کار دست بردارند. 4 به آن_ها بگو که خود را با افسانه_ها و شجره_نامه_های بی_پایانی که انسان را به مجادله می_کشانند، سرگرم نسازند. اینها به پیشرفت نقشۀ خدا که از راه ایمان شناخته می_شود، کمکی نمی_ کنند. 5 هدف تعلیم ما، تازه ساختن محبتی است که از دل پاک و وجدان روشن و ایمان خالص پدید می_آید. 6 بعضی اشخاص از این چیزها روی گردانیده و در مباحثات احمقانه راه خود را گُم کرده_اند. 7 آن_ها می_خواهند معلمان شریعت باشند، بدون آنکه بفهمند چه می_گویند و یا دربارۀ چه چیز این_طور با اطمینان سخن می_ گویند. 8 ما می_دانیم شریعت وقتی نیکوست که به طرز صحیحی از آن استفاده شود. 9 البته باید دانست که قوانین برای نیکان وضع نشده، بلکه برای اشخاص متمرد و سرکش، برای خدا_ناشناسان، گناهکاران، ناپاکان، بی_دینان، قاتلان پدر، قاتلان مادر، آدمکشان، 10 زشتکاران، لواط_گران، آدم دزدان، دروغگویان و اشخاصی که شهادت دروغ می_دهند و هر عمل دیگری که برخلاف تعلیم درست باشد، 11 آن تعلیمی که در انجیل یافت می_شود، یعنی مژده_ای پُر جلال خدای متبارک که به من سپرده شده است تا آن را اعلام کنم. 12 از مسیح_عیسی، خداوند ما، که نیروی این کار را به من داده است شکر می_کنم، زیرا او مرا قابل اعتماد دانست و برای خدمت خود برگزید. 13 اگرچه در گذشته کفرگو و جفاکار و ظالم بودم، اما خدا به من رحم کرد، زیرا من بی_ایمان بودم و نمی_دانستم چه می_کردم. 14 و خداوند فیض سرشار خود را بر من جاری ساخت و آن ایمان و محبتی را به من عطا نمود که در پیوستگی با مسیح نصیب ما می_گردد. 15 این سخن درست است و کاملاً قابل قبول که مسیح_عیسی به دنیا آمد تا گناهکاران را نجات بخشد و گناهکاری بزرگتر از من هم نیست! 16 اما به این دلیل رحمت یافتم تا عیسی_مسیح در رفتار خود با من که بزرگترین گناهکار هستم کمال بردباری خود را نشان دهد و من نمونه_ای باشم برای همۀ کسانی که بعدها به او ایمان آورده زندگی ابدی خواهند یافت. 17 به پادشاه ابدی و فناناپذیر و نادیدنی، خدای یکتا تا به ابد عزت و جلال باد، آمین. 18 ای تیموتاوس، فرزند من، همان_طور که مدتها پیش دربارۀ تو پیشگویی شد، این فرمان را به تو می_سپارم و امیدوارم آن سخنان، مانند سلاحی در این جنگ نیکو تو را یاری دهد، 19 و ایمان و وجدان پاک خود را نگهدار. کشتی ایمان بعضی_ها به علت گوش ندادن به ندای وجدان درهم شکسته است. 20 از آن جمله «هیمِنایوس» و «اسکندر» می_باشند که آن_ها را به شیطان سپردم تا یاد بگیرند که دیگر کفر نگویند.
1 پس پیش از هر چیز تأکید می_کنم که درخواست_ها، دعاها، شفاعت_ها و سپاس_ها برای همۀ مردم، 2 برای پادشاهان و همۀ اولیاء امور به پیشگاه خداوند تقدیم گردد تا ما بتوانیم با صلح و سلامتی و در کمال خدا_ترسی و سرافرازی به سر بریم 3 زیرا، انجام این کار در حضور خدا، نجات_دهندۀ ما، نیکو و پسندیده است. 4 او می_خواهد همۀ آدمیان نجات یابند و حقیقت را بشناسند. 5 زیرا یک خدا و یک واسطه بین خدا و انسان وجود دارد، یعنی شخص عیسی_مسیح 6 که جان خود را به عنوان کفاره در راه همه داد و به این ترتیب در زمان مناسب این حقیقت به ثبوت رسید 7 و به خاطر این است که من که به سِمَت واعظ و رسول و معلم ملتها در تعلیم ایمان و حقیقت منصوب شدم، حقیقت را بیان می_کنم و دروغ نمی_گویم. 8 آرزو دارم که مردان در همه جا بدون خشم و نزاع دست_های مقدس خود را بلند کرده دعا نمایند. 9 من همچنین می_خواهم زنان، خود را به طور آبرومند و معقول و با لباس_های مناسب بیارایند، نه با آرایش موی و یا زیورهای طلا و جواهرات و لباسهای گران_قیمت، 10 بلکه خود را با اعمال نیکو بیارایند آن چنان که زیبندۀ زنانی است که ادعای خداپرستی دارند. 11 زنان باید در آرامی و کمال اطاعت تعلیم بگیرند. 12 من به زنی اجازه نمی_دهم که تعلیم دهد و یا بر شوهر حکومت کند. زن باید خاموش باشد، 13 زیرا اول «آدم» آفریده شد و بعد «حوا.» 14 و آدم نبود که فریب خورد بلکه زن فریب خورد و قانون خدا را شکست. 15 اما، اگر زنان با فروتنی در ایمان، محبت، پاکی و قدوسیت استوار باشند، با آوردن اولاد به این دنیا نجات خواهند یافت.
1 این گفته درست است، که اگر کسی بخواهد در کلیسا رهبر شود، در آرزوی کار بسیار خوبی است. 2 رهبر کلیسا باید مردی بی_عیب، صاحب یک زن، خویشتندار، هوشیار، منظم، مهمان_نواز و معلمی توانا باشد. 3 او باید ملایم و صلح_جو باشد، نه میگسار و جنگجو و پول_پرست. 4 بلکه باید خانوادۀ خود را به خوبی اداره کند و اولاد خود را طوری تربیت نماید که از او با احترام کامل اطاعت کنند، 5 زیرا اگر مردی نتواند خانوادۀ خود را اداره کند، پس چگونه می_تواند از کلیسای خدا توجه نماید؟ 6 او نباید نو ایمان باشد مبادا مغرور گشته، مثل ابلیس ملامت شود. 7 علاوه براین، او باید در میان مردم خارج از کلیسا نیکنام باشد، تا مورد سرزنش واقع نگردد و به دام شیطان نیفتد. 8 همچنین خادمین کلیسا باید محترم باشند و از دورویی مبرا و از افراط در شراب_خوری و یا پول_پرستی بپرهیزند. 9 ایشان باید حقایق مکشوف شدۀ ایمان را با وجدان پاک نگهدارند. 10 اول مورد آزمایش قرار بگیرند و در صورتی که بی_عیب بودند، آن وقت به خدمت بپردازند. 11 زنان شان نیز باید سنگین و محترم بوده غیبتگر نباشند و در هر امر خویشتن_دار و باوفا باشند. 12 خادمین کلیسا فقط دارای یک زن باشند و فرزندان و خانوادۀ خود را به خوبی اداره کنند. 13 کسانی که به حیث خادم به خوبی خدمت می_کنند، برای خود مقام خوب و در ایمانی که بر مسیح_عیسی بنا شده اعتماد زیادی به_دست می_آورند. 14 امیدوارم بزودی پیش تو بیایم، اما این را می_نویسم 15 تا در صورتی که در آمدن تأخیر کردم، بدانی که رفتار ما در خانوادۀ خدا، که کلیسای خدای زنده و ستون و پایه حقیقت است، چگونه باید باشد. 16 هیچ کس نمی_تواند انکار کند که راز آئین ما بزرگ است: «او بصورت انسان ظاهر شد، روح_القدس حقانیتش را ثابت نمود، فرشتگان او را دیدند. مژدۀ او در میان ملتها اعلام شد در دنیا، مردم به او ایمان آوردند، و با جلال به عالم بالا ربوده شد»
1 روح_القدس واضعاً می_فرماید که در زمان_های آخر بعضی_ها از ایمان دست خواهند کشید و به ارواح گمراه کننده و از تعالیم شیاطین پیروی خواهند کرد. 2 از تعالیم ریاکارانۀ دروغ_گویان استفاده کرده و وجدان شان طوری بی_حس خواهد گردید که گویی با آهنی داغ سوخته شده است. 3 ازدواج را ممنوع نموده و خوردن غذاهایی را منع می_کنند که خدا آفریده است تا ایماندارانی که حقیقت را می_دانند با شکرگزاری از آن غذاها استفاده کنند. 4 در صورتی که همۀ چیزهایی که خدا آفریده است نیکوست و نباید چیزی را که با شکرگزاری پذیرفته می_شود، نجس شمرد. 5 زیرا به وسیلۀ کلام خدا و دعا پاک می_گردد. 6 اگر این اوامر را به برادران یادآور شوی خادم نیکوی مسیح_عیسی خواهی بود که در حقایق ایمان و تعالیم نیکویی که دنبال کرده_ای، پرورش خواهی یافت. 7 اما با افسانه_های ناپاک دنیوی که ارزش باز گفتن را ندارد، کاری نداشته باش. ورزش مفید است، اما تقوی و خدا_پرستی مفید_تر است. 8 زیرا اگرچه ورزش در بعضی موارد برای بدن مفید است، خدا_پرستی از هر حیث فایده دارد، چون هم برای حال و هم برای آینده وعدۀ زندگی دارد. 9 این سخن درست و کاملاً قابل قبول است. 10 بنابراین ما تلاش و کوشش می_کنیم زیرا به خدای زنده که نجات دهندۀ همۀ آدمیان و مخصوصاً ایمانداران است توکل داریم. 11 این چیزها را به آن_ها امر و تعلیم ده. 12 هیچ کس جوانی تو را حقیر نشمارد، بلکه در گفتار و کردار، در محبت و ایمان و پاکی برای ایمانداران نمونه باش 13 و تا موقع آمدن من، وقت خود را صرف موعظه و تعلیم و خواندن کلام خدا برای عموم بنما. 14 نسبت به عطیۀ روحانی خود بی_توجه نباش، عطیه_ای که در وقت دستگذاری تو به وسیلۀ رهبران کلیسا همراه با پیشگویی آن_ها به تو داده شد. 15 این چیزها را به عمل آور و خود را وقف آن_ها بساز تا پیشرفت تو برای همه معلوم گردد. 16 متوجه خود و تعالیم خود باش و در انجام این کارها همیشه کوشش کن چون به این وسیله هم خود و هم آنانی را که به تو گوش می_دهند نجات خواهی داد.
1 مردی را که از تو مسن_تر است سرزنش نکن بلکه طوری نصیحت کن که گویی پدر توست. با جوانان مثل برادران 2 و با زنان پیر مانند مادران و با زنان جوان مانند خواهران خود با کمال پاکدامنی رفتار کن. 3 بیوه زنانی را که واقعاً بیوه هستند مورد توجه قرار بده. 4 اما اگر آن_ها دارای فرزندان و یا نواسه_ها هستند، باید این فرزندان و نواسه_ها وظیفۀ دینی خود را اول نسبت به خانوادۀ خود بیاموزند و دَینی را که به والدین خود دارند ادا کنند، زیرا این کار خدا را خشنود می_سازد. 5 کسی که واقعاً بیوه و تنهاست، به خدا توکل دارد و شب و روز به مناجات و دعا مشغول است. 6 ولی آن بیوه زنی که تسلیم عیاشی می_شود حتی اگر زنده باشد، در واقع مُرده است. 7 این را به ایشان امر کن تا از ملامت به دور باشند. 8 اگر کسی وسایل زندگی خویشاوندان و مخصوصاً خانوادۀ خود را فراهم نکند، ایمان را انکار کرده و بدتر از بی_ایمانان شده است. 9 نام بیوه زنی که بیش از شصت سال داشته و بیش از یک شوهر نکرده باشد، باید ثبت شود. 10 علاوه بر این، او باید در امور خیریه، از قبیل پرورش اطفال، مهمان_نوازی، شستن پاهای مقدسین، دستگیری ستمدیدگان و انجام هر نوع نیکوکاری شهرت داشته باشد. 11 نام بیوه زنان جوان_تر ثبت نگردد؛ زیرا به محض این که امیال نفسانی آن_ها را از مسیح دور سازد، علاقه_مند به ازدواج می_شوند 12 و از این که پیمان قبلی خود را با مسیح می_شکنند، ملامت خواهند شد. 13 گذشته از این یاد می_ گیرند که خانه به خانه بگردند و بیکار باشند. نه فقط بیکار بلکه سخن_چین و فضول و چیزهایی می_گویند که گفتن آن_ها شایسته نیست. 14 پس نظر من اینست، که بیوه زنان جوان ازدواج کنند و صاحب اولاد شوند و به کار خانه بپردازند تا به دشمنان ما فرصت بدگویی ندهند. 15 زیرا بعضی از بیوه زنان پیش از این هم گمراه شده و به دنبال شیطان رفته_اند. 16 اگر زن ایمانداری خویشاوندان بیوه داشته باشد باید ایشان را یاری دهد که بر کلیسا بار نگردند تا کلیسا به بیوه زنان حقیقی کمک نماید. 17 رهبرانی را که به خوبی رهبری می_کنند مخصوصاً آنانی که در وعظ و تعلیم زحمت می_کشند، باید مستحق دریافت مزد دو برابر دانست. 18 زیرا نوشته شده است: «دهان گاوی را که خرمن می_کوبد، نبند» و «کارگر مستحق مزد خود می_باشد.» 19 هیچ ادعایی برضد یکی از رهبران نپذیر. مگر آنکه به وسیلۀ دو یا سه شاهد تأیید شود. 20 آنانی را که در گناه پافشاری می_کنند، در حضور همه سرزنش کن تا دیگران عبرت گیرند. 21 در حضور خدا و مسیح_عیسی و فرشتگان برگزیده تو را وظیفه می_دهم که اوامر فوق را بدون غرض اجرا کرده و هیچ کاری را از روی طرفداری انجام ندهی. 22 در دستگذاری کسی برای خدمت خداوند عجله نکن و در گناهان دیگران شریک نباش، خود را پاک نگهدار. 23 و از این پس فقط آب ننوش بلکه کمی هم شراب بخور تا شکم تو را تقویت کند زیرا اغلب مریض حال هستی. 24 گناهان بعضی_ها اکنون آشکار است و آن_ها را به سوی جزا می_کشاند، اما گناهان دیگران بعدها معلوم خواهد شد. 25 همچنین اعمال نیک نیز آشکار می_ باشند و حتی اگر اکنون آشکار نباشند نمی_توان آن_ها را تا به آخر پنهان نگاه داشت.
1 همۀ آنانی که زیر یوغ بردگی هستند، اربابان خود را شایستۀ احترام کامل بدانند تا هیچ کس از نام خدا و تعلیم ما بدگوئی نکند. 2 غلامانی که اربابان ایماندار دارند، نباید به دلیل اینکه برادر دینی هستند، به آن_ها بی_احترامی کنند، بلکه باید بهتر خدمت کنند. چون آنانی که از خدمت ایشان بهره_مند می_گردند، مؤمن و عزیز هستند. بایداین چیزها را تعلیم دهی و اصرار کنی که مطابق آن_ها عمل کنند. 3 اگر کسی تعلیمی به غیر از این بدهد و تعلیمش با سخنان خداوند ما عیسی_مسیح و تعلیمات آئین ما یکی نباشد، 4 خودپسند و بی_فهم است و تمایل ناسالمی به مجادله و مباحثه بر سر کلمات دارد. این باعث حسادت، دسته_بندی، تهمت، بدگمانی و 5 مباحثات دایمی در بین اشخاصی می_شود که در افکار خود فاسد و از حقیقت دور هستند. آن_ها گمان می_کنند که خدا_پرستی وسیله_ای است، برای به_دست آوردن فایده. 6 البته خدا_پرستی همراه با قناعت، فایدۀ بسیار دارد. 7 زیرا ما چیزی به این دنیا نیاورده_ایم و نمی_توانیم از این دنیا چیزی ببریم. 8 پس اگر خوراک و پوشاک داشته باشیم، به آن_ها قناعت می_کنیم. 9 اما آنانی که در آرزوی جمع کردن مال و ثروت هستند، به وسوسه و دام آرزو_های بی_فایده و زیان_بخشی که آدمی را به تباهی و نیستی می_کشاند گرفتار می_شوند، 10 زیرا عشق به پول، سرچشمۀ همه نوع بدی_هاست و به علت همین عشق است که، بعضی_ها از ایمان گمراه گشته، قلب_های خود را با رنج_های بسیار جریحه_دار ساخته_اند. 11 اما تو، ای مرد خدا، از همۀ اینها بگریز و عدالت و خدا_پرستی و ایمان و محبت و بردباری و ملایمت را پیشۀ خود ساز. 12 در مسابقه بزرگ ایمان تلاش کن و زندگی ابدی را به چنگ آور؛ زیرا خدا تو را برای آن خوانده است و در حضور شاهدان بسیار، به خوبی به ایمان خود اعتراف کردی. 13 در برابر خدایی که به همه چیز هستی می_بخشد. و در حضور مسیح_عیسی که پیش «پنطیوس پیلاطُس» اعترافی نیکو کرد، تو را وظیفه می_دهم 14 که این فرمان را بدون لکه و دور از ملامت، تا روزی که خداوند ما عیسی_مسیح ظهور کند، نگاه داری. 15 و در زمانی که او معین کرده، آن یکتا حکمران متبارک که پادشاه پادشاهان و خداوند خداوندان است این را ظاهر خواهد ساخت. 16 به آن یکتا وجودی که فناناپذیر است و در نوری ساکن می_باشد که ناممکن است کسی به آن نزدیک گردد و هیچ کس هرگز او را ندیده و نمی_تواند ببیند، عزت و قدرت ابدی باد، آمین. 17 به ثروتمندان این دنیا امر کن که خودبین نباشند و به چیزهای بی_ثبات مانند مال دنیا متکی نباشند. بلکه به خدایی توکل کنند که همه چیز را به فراوانی تهیه می_کند، تا ما از آن_ها لذت ببریم. 18 همچنین به آن_ها فرمان بده که خیرخواه و در اعمال نیک غنی بوده، با سخاوت و بخشنده باشند. 19 به این طریق گنجی برای خود ذخیره خواهند کرد که اساس محکمی برای آیندۀ آن_ها بوده و آن زندگی را که زندگی واقعی است به دست خواهند آورد. 20 ای تیموتاوس آنچه را به تو سپرده شده است، حفظ کن. از سخنان ناپاک دنیوی و مباحثاتی که به غلط «دانش» نامیده می_شود، دوری کن. 21 زیرا بعضی_ها که خود را در این چیز ها متخصص می_دانند، از ایمان گمراه گشته_اند. فیض خدا با همۀ شما باد.
1 از طرف پولُس که به خواست خدا رسول مسیح_عیسی است و فرستاده شد تا زندگی_ای را که در مسیح_عیسی یافت می_شود، اعلام نماید 2 به تیموتاوس، فرزند عزیزم تقدیم می_گردد. از طرف خدای پدر و مسیح_عیسی، خداوند ما فیض و رحمت و سلامتی به تو باد. 3 خدائی را که من، مانند اجدادم با وجدانی پاک خدمت می_کنم، سپاس می_ گویم. همیشه وقتی در شب و روز تو را در دعاهای خود بیاد می_آورم، خدا را شکر می_کنم. 4 وقتی اشک_های تو را به یاد می_آورم، آرزو می_کنم تو را ببینم تا با دیدار تو خوشی من کامل گردد. 5 ایمان بی_ریای تو را به خاطر می_آورم، یعنی همان ایمانی که اول مادر کلان تو «لوئیس» و مادرت «افنیکی» داشت و اکنون مطمئن هستم که در تو هم هست. 6 به این سبب در وقتی که تو را دستگذاری کردم، عطیۀ خدا به تو داده شد. می_خواهم این عطیه را بیاد تو بیاورم تا آن را همیشه شعله_ور نگاه داری، 7 زیرا روحی که خدا به ما بخشیده است ما را ترسان نمی_سازد، بلکه روح او ما را از قدرت و محبت و خویشتنداری پُر می_کند. 8 پس، از شهادت دادن به خداوند ما یا از رابطۀ خودت با من، که به خاطر او زندانی هستم خجل نباش، بلکه در رنج و زحمتی که به خاطر انجیل پیش می_آید با آن قدرتی که خدا می_بخشد، شریک باش. 9 خدا ما را نجات داد و به یک زندگی پاک و مقدس دعوت کرد و این در اثر اعمال ما نبود، بلکه مطابق نقشۀ خود خدا و فیضی است که او از ازل در شخص مسیح_عیسی به ما عطا فرمود. 10 درحال حاضر این فیض به وسیلۀ ظهور نجات_دهندۀ ما مسیح_عیسی آشکار شده است. او مرگ را از میان برداشت و زندگی_ای فناناپذیری را به وسیلۀ انجیل برای همه آشکار ساخته است. 11 خدا مرا برگزید تا در انتشار انجیل واعظ، رسول و معلم باشم. 12 به این دلیل تمام رنجها را متحمل می_شوم، اما از آن خجل نیستم زیرا می_دانم به چه کسی ایمان آورده_ام و یقین دارم که او قادر است تا روز آخر آنچه را به من سپرده شد، حفظ کند. 13 تعلیم صحیحی را که از من شنیده_ای، با ایمان و محبتی که در مسیح_عیسی است سرمشق خود قرار بده 14 و به وسیلۀ روح_القدس که در ما بسر می_برد، آن چیزهای نیکوئی را که به تو سپرده شده است، حفظ کن. 15 خبر داری که در ایالت آسیا همه از جمله «فیجِلس» و «هِرموجِنِس» مرا ترک کرده_اند. 16 خداوند رحمت خود را به خانوادۀ «انی_سی_فورس» عطا فرماید زیرا او نیروی تازه_ای به من بخشیده است. او از اینکه من زندانی هستم، خجل نبود. 17 بلکه وقتی که به «روم» رسید، در جستجوی من زحمت زیادی کشید تا مرا پیدا کرد. 18 خداوند عطا فرماید که در روز بزرگ، او از دست خداوند رحمت یابد و تو به خوبی می_دانی که او در «اِفِسُس» چه خدمت_هایی برای من کرد.
1 و اما تو، ای پسر من، با فیضی که در مسیح_عیسی است قوی باش 2 و سخنانی را که در حضور شاهدان بسیار از من شنیده_ای به کسانی بسپار که مورد اعتماد و قادر به تعلیم دیگران باشند. 3 به عنوان عسکر خوب مسیح_عیسی متحمل سختی_ها باش. 4 هیچ عسکر خود را گرفتار امور غیر_نظامی نمی_کند، زیرا هدف او جلب رضایت قوماندانش می_باشد. 5 ورزشکاری که در مسابقه_ای شرکت می_ کند، نمی_تواند جایزه را ببرد مگر اینکه قوانین آن را پیروی کند. 6 دهقانی که زحمت کشیده است، باید اولین کسی باشد که از ثمرۀ محصول خود بهره ببرد. 7 در آنچه می_گویم تأمل کن و خداوند ترا قادر می_سازد که همه چیز را بفهمی. 8 عیسی_مسیح را که پس از مرگ زنده گشت و از نسل داود بود، به خاطر داشته باش، انجیلی که من اعلام می_کنم همین است 9 و به خاطر آن است که رنج و زحمت می_بینم و حتی مانند یک جنایتکار در زنجیرم. اما کلام خدا در زنجیر بسته نمی_شود. 10 بنابراین همه چیز را به خاطر برگزیدگان خدا تحمل می_کنم تا آن_ها نیز نجاتی را که در مسیح_عیسی است همراه با جلال ابدی آن به دست آورند. 11 این سخن درست است: «اگر با او مُردیم، همچنین با او خواهیم زیست. 12 اگر تحمل کنیم، با او فرمانروایی خواهیم کرد. اگر او را انکار کنیم، او هم ما را انکار خواهد کرد، 13 ولی اگر بی_وفایی کنیم، او وفادار خواهد ماند، زیرا او نمی_تواند خود را انکار کند.» 14 این مطالب را به مردم گوشزد کن و در حضور خدا به آن_ها امر کن که از مجادله بر سر کلمات دست بکشند. چون این کار عاقبت خوشی ندارد، بلکه فقط باعث گمراهی شنوندگان خواهد شد. 15 منتهای کوشش خود را بکن تا مانند کارگری که از کار خود خجل نیست و پیام حقیقت را به درستی تعلیم می_دهد، در نظر خدا کاملاً مورد پسند باشی. 16 از مباحثات زشت و بی_معنی که تنها مردم را روز به روز از خدا دور می_سازد، دوری کن. 17 حرف ایشان مثل مرض سرطان به تمام بدن سرایت می_کند. از آن جمله_اند «هیمِنایوس» و «فیلیتُس» 18 که از حقیقت گمراه شده_اند و می_گویند رستاخیز ما هم اکنون به وقوع پیوسته است و به این وسیله ایمان عده_ای را از بین می_برند. 19 اما، تهداب محکمی که خدا نهاده، استوار و قایم است و این کلمات بر آن نقش شده است: «خداوند متعلقان خود را می_شناسد» و «هرکه نام خداوند را به زبان آورد، شرارت را ترک کند.» 20 در یک خانۀ بزرگ علاوه بر ظروف طلایی و نقره_ای، ظروف چوبی و سفالین هم وجود دارد. بعضی از آن_ها مخصوص موارد مهم است و بعضی در موارد معمولی روزمره استفاده می_شود. 21 اگر کسی خود را از این آلودگی_ها پاک سازد، ظرفی می_شود که برای مقصد خاص به_کار خواهد رفت و برای صاحب خود مقدس و مفید و برای هر کار نیکو آماده خواهد بود. 22 از شهواتی که مربوط به دوران جوانی است بگریز و به همراه همۀ کسانی که با قلبی پاک به پیشگاه خداوند دعا می_کنند، عدالت، ایمان، محبت و صلح و سلامتی را دنبال کن. 23 به مباحثات احمقانه و جاهلانه کاری نداشته باش، زیرا می_دانی که به نزاع می_انجامد. 24 خادم خداوند نباید نزاع کند، بلکه باید نسبت به همه مهربان و معلمی توانا و در سختی_ها صبور باشد 25 و مخالفان خود را با ملایمت اصلاح کند، شاید خدا اجازه دهد که آن_ها توبه کنند و حقیقت را بشناسند. 26 به این وسیله به خود خواهند آمد و از دام ابلیس، که آنها را گرفتار ساخته و به اطاعت ارادۀ خویش وادار کرده است، خواهند گریخت.
1 این را یقین بدان که در ایام آخر روزگار سختی خواهد بود 2 زیرا آدمیان، خودخواه و پول_پرست و لافزن و مغرور و تهمتزن و نسبت به والدین نافرمان، ناسپاس، ناپاک، 3 بی_عاطفه، بی_رحم، غیبتگر، ناپرهیزکار، درنده_خو، دشمنان نیکی، 4 خیانتکار، ظالم و خودپسند خواهند بود و عیاشی را بیش از خدا دوست خواهند داشت. 5 ظاهراً خدا_پرستند، ولی قدرت آن را انکار می_نمایند. از این اشخاص دوری کن. 6 زیرا بعضی از آن_ها به خانه_ها راه می_یابند و زنان کم عقلی را که زیر بار گناه شانه خم کرده_اند و دستخوش تمایلات گوناگون هستند، به چنگ می_آورند. 7 این زنان دایماً تعلیم نو می_گیرند، ولی هیچ وقت نمی_توانند حقیقت را درک کنند. 8 همانطور که «ینیس» و «یمبریس» با موسی مخالفت کردند، این اشخاص نیز با حقیقت مخالفند. افکار شان فاسد شده و در ایمان ناکام هستند، 9 اما پیشرفت آنها بیش از این نخواهد بود، زیرا حماقت آن_ها بر همه آشکار خواهد شد، درست همانطوری که حماقت «ینیس» و «یمبریس» معلوم گردید. 10 اما تو، از تعلیم و رفتار و هدف من در زندگی آگاه هستی و ایمان، بردباری، محبت و پایداری مرا دیده 11 و هم چنین رنج و آزاری را که در «انطاکیه» و «ایقونیه» و «لِستره» دیدم مشاهده کردی و می_دانی چه آزار_هایی به من رسید و چگونه خداوند مرا از همه اینها رهایی بخشید. 12 بلی، همۀ کسانی که می_خواهند در پیوستگی با مسیح_عیسی زندگی خداپسندانه_ای داشته باشند، رنج و آزار خواهند دید. 13 اما مردمان شریر و شیاد از بد، بدتر خواهند شد. آن_ها دیگران را فریب می_دهند و خود نیز فریب می_خورند. 14 و اما تو، به آنچه آموخته_ای و به آن اطمینان داری وفادار باش زیرا می_دانی از چه کسانی آن را آموختی 15 و از کودکی با کلام خدا، که قادر است به تو حکمت ببخشد تا به وسیلۀ ایمان به مسیح_عیسی نجات یابی، آشنا بوده_ای. 16 تمام کتاب_مقدس از الهام خداست و برای تعلیم حقیقت، سرزنش خطا، اصلاح عیب_ها و پرورش ما در عدالت مفید است 17 تا مرد خدا برای هر کار نیکو کاملاً آماده و مجهز باشد.
1 در پیشگاه خدا و در حضور مسیح_عیسی که بر زندگان و مردگان داوری خواهد کرد و به خاطر ظهور و پادشاهی او تو را وظیفه می_دهم 2 که پیام را اعلام کنی. در وقت و بی_وقت آمادۀ کار باش و دیگران را متقاعد و توبیخ و تشویق کن و با صبر و حوصلۀ تمام تعلیم بده، 3 زیرا زمانی خواهد آمد که آدمیان به تعلیم درست گوش نخواهند داد، بلکه از خواهش_های خود شان پیروی می_کنند و برای خود معلمین بیشتری جمع خواهند کرد تا نصیحتی را که خود دوست دارند از زبان آن_ها بشنوند. 4 آن_ها از شنیدن حقیقت خودداری می_کنند و به افسانه_ها توجه می_ کنند. 5 اما تو در تمام شرایط هوشیار بوده و برای تحمل رنج آماده باشی. در انتشار انجیل کوشش کن و وظیفۀ خود را به عنوان خادم خدا انجام بده. 6 اما من، وقت آن رسیده است که قربانی شوم و زمان رحلتم رسیده است. 7 من در مسابقه نهایت کوشش خود را نموده_ام و دورۀ خود را تمام کرده_ام و ایمانم را حفظ کرده_ام. 8 اکنون تاج پیروزی در انتظار من است، همان تاج عدالت که خداوند، یعنی آن داور عادل در روز قیامت به من خواهد داد و آن را نه تنها به من، بلکه به همۀ آنانی که با علاقه انتظار ظهور او را دارند، عنایت خواهد فرمود. 9 کوشش کن که هرچه زودتر پیش من بیایی، 10 زیرا «دیماس» به خاطر عشقی که به این دنیا دارد، مرا ترک کرده و به تسالونیکی رفته و «کریسکیس» به غلاتیه و «تیطُس» به دلماطیه رفته است. 11 تنها «لوقا» با من است. «مرقُس» را گرفته و با خود بیاور، چون برای کارم مفید است. 12 «تیخیکاس» را به اِفِسُس فرستادم. 13 در موقع آمدن، چپن مرا که در شهر ترواس پیش «کَرپُس» گذاشتم و همچنین کتابها و از همه مهمتر نسخه_های پوستی را بیاور. 14 «اسکندر مسگر» ضرر بزرگی به من رسانید. خداوند مطابق اعمالش به او سزا خواهد داد. 15 تو نیز از او احتیاط کن، زیرا شدیداً با پیام ما مخالف بود. 16 در اولین محاکمه من هیچ کس جانب مرا نگرفت، همه مرا ترک کردند. خدا این عمل را به حساب شان نگذارد. 17 اما خداوند یار من بود و قدرتی به من عطا کرد که توانستم تمام پیام را اعلام کنم و آن را به گوش تمام مردم غیر_یهود برسانم و به این وسیله از دهان شیر رهایی یافتم. 18 خداوند مرا از همۀ بدی_ها خواهد رهانید و مرا به سلامت به پادشاهی آسمانی خود خواهد رسانید. بر او تا به ابد جلال باد! آمین. 19 به «پریسکیلا» و «اکیلا» و خانوادۀ «انی_سی_فورس» سلام برسان. 20 «ارسطوس» در قرنتس ماند و «تروفیمُس» را در میلیتُس گذاشتم، زیرا مریض بود. 21 کوشش کن که پیش از زمستان بیایی. «یوبولس»، «پودِنس»، «لینوس»، «کلادیه» و تمام برادران سلام می_رسانند. 22 خداوند با روح تو باشد. فیض خدا با همۀ شما باد.
1 این رساله از طرف پولُس، بندۀ خدا و رسول عیسی_مسیح است. من وظیفه یافتم که ایمان برگزیدگان خدا را تقویت کنم و حقیقتی را که با خدا_شناسی یکی است، بیان نمایم. 2 این حقیقت بر اساس امید به زندگی ابدی است. خدا که هرگز دروغ نمی_گوید، در ازل وعدۀ آن زندگی را به ما داد 3 و در زمان معین آن وعده در پیامی که اعلام آن به امر نجات_دهندۀ ما خدا، به من سپرده شد، آشکار شد. 4 به تیتوس فرزند حقیقی_ام که هر دوی ما در یک ایمان شریک هستیم، از طرف خدای پدر و مسیح_عیسی نجات_دهندۀ ما به تو فیض و سلامتی باد. 5 تو را برای این در جزیره کریت گذاشتم تا کارهای با قی مانده را سر و سامان دهی و چنانکه شخصاً به تو امر کردم، رهبرانی برای کلیساها در هر شهر تعیین کنی. 6 رهبران باید اشخاص بی_عیب و بی_آلایش و صاحب یک زن و دارای فرزندان با ایمانی باشند که نتوان آن_ها را به هرزگی و سرکشی ملامت ساخت. 7 زیرا رهبر کلیسا چون مسئول کار خداست باید بی_عیب باشد، نه خودخواه، نه تندخو، نه مست باده، نه جنگجو و نه پول پرست. 8 بلکه باید مهمان_نواز، نیکخواه، روشن_بین، عادل، پاک و خویشتن_دار باشد. 9 باید به پیامی که قابل اعتماد و با تعالیم صحیح یکی است، محکم بچسپد تا بتواند دیگران را با تعلیمی درست و صحیح تشویق کرده و مخالفان را جواب دندان شکن بدهد. 10 زیرا مردان سرکش، پرگوی و گمراه کننده بسیارند. این اشخاص مخصوصاً در بین نو_ایمانان یهودی نژاد پیدا می_شوند. 11 لازم است که زبان آن_ها بسته شود، زیرا به خاطر به_دست آوردن سودهای ننگ_آور، با تعلیم چیزهایی که نباید آن_ها را تعلیم داد، خانواده_ها را تباه می_سازند. 12 یکی از انبیای کریتی که یک نفر از خود آنهاست گفت: «اهالی کریت همیشه دروغگو و حیوان_های پلید، پُر_خور و تنبلی هستند.» 13 این درست است. به این دلیل آن_ها را سخت سرزنش کن تا در ایمان سالم باشند 14 و به افسانه_های یهود و احکام مردمانی که حقیقت را رد کرده_اند گوش ندهند. 15 برای پاکان همه چیز پاک است، اما برای کسانی که آلوده و بی_ایمان هستند، هیچ چیز پاک نیست. زیرا هم افکار شان و هم وجدان شان آلوده است. 16 ادعا دارند که خدا را می_شناسند، اما اعمال شان این ادعا را رد می_کند. آن_ها نفرت_انگیز و نافرمانند و برای انجام کار نیک کاملاً بی_فایده هستند.
1 اما تو، مطالبی را که مطابق تعالیم صحیح است به آن_ها بگو. 2 به پیر مردان امر کن که خویشتندار و سنگین، روشن_بین و در ایمان و محبت و پایداری سالم و قوی باشند. 3 هم چنین به پیر زنان امر کن که رفتاری خداپسند داشته باشند و غیبت نکنند و اسیر شراب نباشند، بلکه آنچه را که نیکوست تعلیم دهند. 4 تا زنان جوان را تربیت کنند که شوهر و فرزندان خود را دوست بدارند. 5 و روشن_بین، پاک_دامن، خانه_دار، مهربان و مُطیع شوهران خود باشند تا هیچ کس از پیام خدا بدگویی نکند. 6 همچنین به مردان جوان اصرار کن که روشن_بین باشند. 7 زندگی تو در هر مورد باید نمونه_ای از اعمال نیک باشد و در تعلیم خود صمیمی و با وفا باش. 8 طوری سخن بگو که مورد انتقاد واقع نشوی تا دشمنان ما از اینکه دلیلی برای بدگویی از ما نمی_یابند، شرمسار گردند. 9 به غلامان بگو که در هر امر مُطیع اربابان خود باشند و بدون جر و بحث، ایشان را راضی سازند 10 و دزدی نکنند بلکه کاملاً امین باشند تا با اعمال نیکوی خود بتوانند به شهرت و جلال کلام نجات_دهندۀ ما خدا، بیفزایند. 11 زیرا فیض خدا ظاهر شده و نجات را در برابر همه قرار داده است 12 و به ما می_آموزد که راه_های شرارت_آمیز و شهوات دنیوی را ترک کرده و با روشن_بینی و عدالت و خدا_ترسی در این دنیا زندگی کنیم. 13 و در عین حال، در انتظار امید متبارک خود، یعنی ظهور پُر_شکوه خدای بزرگ و نجات_دهندۀ ما عیسی_مسیح باشیم. 14 او جان خود را در راه ما داد تا ما را از هرگونه شرارت آزاد سازد و ما را قومی پاک بگرداند که فقط به خودش تعلق داشته و علاقه به نیکوکاری داشته باشیم. 15 دربارۀ این مطالب سخن بگو و وقتی شنودگانت را دلگرم می_سازی و یا سرزنش می_کنی، از تمام اختیارات خود استفاده کن. اجازه نده کسی تو را حقیر بشمارد.
1 به آن_ها خاطر نشان ساز که مُطیع حکمرانان و اولیاء امور بوده و از آن_ها اطاعت کنند و برای انجام هرگونه نیکوکاری آماده باشند. 2 به آن_ها بگو که از هیچ کس بدگویی نکنند و از مجادله دوری جسته، ملایم و آرام باشند. با تمام مردم کاملاً مؤدب و فروتن باشند، 3 زیرا خود ما هم زمانی نادان و نافرمان و گمراه و بردگان انواع شهوات و عیاشی بودیم و روزهای خود را به کینه_جویی و حسادت می_گذرانیدیم. دیگران از ما نفرت داشتند و ما از آن_ها متنفر بودیم، 4 اما هنگامی که مِهر و محبت نجات_دهندۀ ما خدا، آشکار شد، 5 او ما را نجات داد. اما این نجات به خاطر اعمال نیکویی که ما کردیم نبود، بلکه به سبب رحمت او و از راه شستشویی بود که به وسیلۀ آن، روح_القدس به ما تولد تازه و زندگی تازه بخشید. 6 زیرا خدا روح_القدس را به وسیلۀ عیسی_مسیح نجات_دهندۀ ما، به فراوانی به ما عطا فرمود 7 تا به وسیلۀ فیض او عادل شمرده شده و مطابق امید خود وارث زندگی ابدی گردیم. 8 این سخن درست است و می_خواهم که به این مطلب اهمیت مخصوصی بدهی تا آنانی که به خدا ایمان دارند فراموش نکنند که خود را وقف نیکوکاری نمایند، زیرا این چیزها برای آدمیان خوب و مفیدند. 9 اما از مباحثات احمقانه دربارۀ شجره_نامه و اختلافات و نزاع_ها بر سر شریعت دوری کن، زیرا اینها بی_فایده و بی_ارزش هستند. 10 اگر شخصی ستیزه_جو باشد یکی دو بار به او گوشزد کن و بعد از آن، دیگر کاری با او نداشته باش 11 چون می_دانی که چنین شخصی گمراه شده و گناهانش نشان می_دهند که او خود را ملامت کرده است. 12 هروقت که «ارتیماس» یا «تخیکاس» را نزد تو فرستادم، عجله کن که به شهر «نیکوپولیس» پیش من بیایی، زیرا تصمیم گرفته_ام زمستان را در آنجا بگذرانم. 13 و تا می_توانی به «زیناسِ وکیل» و «اَپُلُس» کمک کن تا به سفر خود ادامه دهند و ببین که به چیزی محتاج نشوند. 14 اعضای کلیساهای ما باید یاد بگیرند که چگونه خود را وقف نیکوکاری نمایند تا بتوانند نیازمندی_های واقعی مردم را رفع کنند و زندگی آن_ها بی_ثمر نباشد. 15 تمام کسانی که با من هستند به تو سلام می_رسانند. به دوستانی که با ما در ایمان یکی هستند، سلام برسان. فیض خدا با همۀ شما باد.
1 از طرف پولُس که به خاطر عیسی_مسیح زندانی است و تیموتاوس برادر ما به دوست و همکار ما فِلیمون 2 و به کلیسایی که در خانۀ تو تشکیل می_شود و به خواهر ما «اپفیه» و همکار ما «اَرخیپُس»، این رساله تقدیم می_گردد. 3 از طرف پدر ما خدا و عیسی_مسیح خداوند، فیض و سلامتی به شما باد. 4 هر وقت که دعا می_کنم، نام تو را به زبان می_آورم و پیوسته خدای خود را شکر می_کنم، 5 چون از محبت تو و ایمانی که به عیسی خداوند و جمیع مقدسین داری آگاه هستم. 6 و دعای من این است که اتحاد ما با هم در ایمان باعث شود که دانش ما به همۀ برکاتی که در مسیح داریم افزوده شود. 7 ای برادر، محبت تو برای من خوشی بزرگ و دلگرمی بسیار پدید آورده است، زیرا دل_های مقدسین به وسیلۀ تو، نیرویی تازه گرفته است. 8 بنابراین اگرچه من در مسیح حق دارم که جسارت کرده امر کنم که وظایف خود را انجام دهی، 9 اما به خاطر محبت، صلاح می_دانم از تو درخواست کنم: من، پولُس که سفیر مسیح_عیسی و در حال حاضر به خاطر او زندانی هستم، 10 از جانب فرزند خود «اونیسیموس»، که در زمان حبس خود پدر روحانی او شدم، از تو تقاضائی دارم. 11 او زمانی برای تو مفید نبود، ولی اکنون هم برای تو و هم برای من مفید است. 12 اکنون که او را پیش تو روانه می_کنم، مثل این است که قلب خود را برای تو می_فرستم. 13 خوشحال می_شدم که او را پیش خود نگاه دارم تا در این مدتی که به خاطر انجیل زندانی هستم، او به جای تو مرا خدمت کند. 14 اما بهتر دانستم که بدون موافقت تو کاری نکنم تا نیکویی تو نه از روی مجبوریت، بلکه داوطلبانه باشد. 15 شاید علت جدایی موقت او از تو این بود که او را برای همیشه بازیابی! 16 و البته نه مثل یک غلام، بلکه بالا_تر از آن یعنی به عنوان یک برادر عزیز. او مخصوصاً برای من عزیز است و چقدر بیشتر باید برای تو به عنوان یک انسان و یک برادر مسیحی عزیز باشد. 17 پس اگر مرا دوست واقعی خود می_دانی، همان_طوری که مرا می_پذیرفتی او را بپذیر. 18 و اگر به تو بدی کرده است یا چیزی به تو قرضدار است آن را به حساب من بگذار. 19 من این را با دست خودم می_نویسم: «من، پولُس آن را به تو پس خواهم داد.» نمی_گویم که تو حتی جان خود را هم به من مدیون هستی. 20 ای برادر، چون در خداوند متحد هستیم و می_خواهم از تو بهره_ای ببینم، به عنوان یک برادر مسیحی به قلب من نیروی تازه_ای ببخش. 21 من با اعتماد به اطاعت تو و با دانستن اینکه آنچه من می_گویم و حتی بیشتر از آن را هم انجام خواهی داد، این را به تو می_نویسم. 22 در ضمن، اطاقی برای من آماده کن، زیرا امیدوارم که خدا دعاهای شما را مستجاب کرده، مرا به شما برگرداند. 23 «اِپَفراس» که به خاطر مسیح_عیسی با من در زندان است به تو سلام می_رساند 24 و همچنین همکاران من «مرقُس»، «اَرِستَرخُس»، «دیماس» و «لوقا» به تو سلام می_رسانند. 25 فیض عیسی_مسیح خداوند با روح شما باد.
1 خدا در ایام قدیم، در اوقات بسیار و به راه_های مختلف به وسیلۀ انبیاء با پدران ما تکلم فرمود، 2 ولی در این روزهای آخر به وسیلۀ پسر خود با ما سخن گفته است. خدا این پسر را وارث کل کائنات گردانیده و به وسیلۀ او همۀ عالم هستی را آفریده است. 3 آن پسر، فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود اوست و کائنات را با کلام پُر قدرت خود نگه می_دارد و پس از آنکه آدمیان را از گناهان شان پاک گردانید، در عالم بالا در دست راست حضرت اعلی نشست. 4 همان_طور که مقام او از مقام فرشتگان بالا_تر بود، نامی که به او داده شد از نام آن_ها برتر می_باشد، 5 زیرا خدا هرگز به هیچ یک از فرشتگان نگفته است که: «تو پسر من هستی، امروز پدر تو شده_ام.» و یا: «من برای او پدر خواهم بود و او پسر من خواهد بود.» 6 و باز وقتی نخست_زاده را به دنیا می_فرستد می_فرماید: «همۀ فرشتگان خدا او را بپرستند.» 7 اما دربارۀ فرشتگان می_فرماید: «خدا فرشتگانش را به صورت باد و خادمانش را مثل شعله_های آتش می_ گرداند.» 8 اما دربارۀ پسر فرمود: «ای خدا، تخت سلطنت تو ابدی است و با عدالت حکومت می_کنی. 9 تو راستی را دوست داشته و از ناراستی نفرت داری. از این جهت خدا، یعنی خدای تو، تو را با روغن شادمانی بیشتر از رفقایت مسح کرده است.» 10 و نیز: «تو ای خداوند، در ابتدا زمین را آفریدی و آسمان_ها کار دست_های توست. 11 آن_ها از میان خواهند رفت، اما تو باقی خواهی ماند. همۀ آن_ها مثل لباس کهنه خواهند شد. 12 تو آن_ها را مانند ردای به هم خواهی پیچید. بلی، چون آن_ها مثل هر لباسی تغییر خواهند کرد. اما تو همان هستی و سال_های تو پایانی نخواهد داشت.» 13 خدا به کدام_یک از فرشتگان خود هرگز گفته است: «به دست راست من بنشین، تا دشمنانت را پای_انداز تو گردانم؟» 14 پس فرشتگان چه هستند؟ همۀ آن_ها ارواحی هستند که خدا را خدمت می_کنند و فرستاده می_شوند تا وارثان نجات را یاری نمایند.
1 به این سبب ما باید هرچه بیشتر به آنچه شنیده_ایم توجه کنیم، مبادا گمراه شویم. 2 صحت کلامی که به وسیلۀ فرشتگان بیان شد چنان به ثبوت رسید که هر خطا و نافرمانی نسبت به آن با مجازات لازم روبرو می_شد. 3 پس اگر ما نجاتی به این بزرگی را نادیده بگیریم چگونه می_توانیم از جزای آن بگریزیم؟ زیرا در ابتدا خود خداوند این نجات را اعلام نمود و آنانی که سخن او را شنیده بودند، حقیقتش را برای ما تصدیق و تأیید کردند. 4 در عین حال، خدا با آیات و عجایب و انواع معجزات و عطایای روح_القدس مطابق ارادۀ خود گواهی آنها را تصدیق فرمود. 5 خدا فرشتگان را فرمانروایان دنیای آینده ـ دنیایی که موضوع سخن ماست ـ قرار نداد، 6 بلکه در جایی گفته شده است: «انسان چیست که او را به یاد آوری؟ یا بنی آدم که به او توجه نمائی؟ 7 اندک زمانی او را پائین_تر از فرشتگان ساختی، و تاج جلال و افتخار را بر سر او گذاشتی، 8 و همه چیز را تحت فرمان او درآوردی.» 9 اما عیسی را می_بینیم که اندک زمانی پائین_تر از فرشتگان قرار گرفت، ولی اکنون تاج جلال و افتخار بر سر دارد، زیرا او متحمل مرگ شد تا به وسیلۀ فیض خدا، به خاطر تمام آدمیان طعم مرگ را بچشد. 10 شایسته بود که خدا ـ آفریدگار و نگهدار همه چیز ـ برای اینکه فرزندان بسیاری را به جلال برساند عیسی را نیز که پدید آورندۀ نجات آنها است از راه درد و رنج به کمال رساند. 11 آن کس که مردم را از گناهان شان پاک می_گرداند و آنانی که پاک می_ شوند همگی یک پدر دارند و به این جهت عیسی عار ندارد که آدمیان را برادران خود بخواند، 12 چنانکه می_فرماید: «نام تو را به برادرانم اعلام خواهم کرد، و در میان جماعت تو را حمد خواهم خواند.» 13 و نیز گفته است: «به او توکل خواهم نمود.» باز هم می_فرماید: «اینک من، و فرزندانی که خدا به من داده است.» 14 بنابراین چون این فرزندان انسان_هایی دارای جسم و خون هستند، او نیز جسم و خون به خود گرفت و انسان گردید تا به وسیلۀ مرگ خود شیطان را که بر مرگ قدرت دارد نابود سازد 15 و آن کسانی را که به سبب ترس از مرگ تمام عمر در بردگی به سر برده_اند، آزاد سازد. 16 البته او برای یاری فرشتگان نیامد، بلکه به خاطر نسل ابراهیم آمده است. 17 پس کاملاً لازم بود که او از هر لحاظ مانند برادران خود بشود تا به عنوان کاهن_اعظم آنها در امور خدا، رحیم و وفادار باشد تا گناهان مردم را کفاره نماید. 18 چون خود او وسوسه و رنج دیده است، قادر است آنانی را که با وسوسه_ها روبرو هستند، یاری فرماید.
1 بنابراین ای برادران مقدس من که در دعوت آسمانی شریک هستید، به عیسی که رسول و کاهن_اعظم ایمان ماست چشم بدوزید، 2 تا بدانید چقدر به خدایی که او را برای انجام این کار برگزید وفادار بود، همانطور که موسی نیز در تمام خانۀ خدا وفادار بود. 3 کسی که خانه_ای می_سازد، بیش از خود خانه سزاوار احترام است، به همین طور عیسی نیز بیش از موسی شایسته احترام است. 4 هر خانه به دست کسی ساخته می_شود، اما خدا سازندۀ همۀ چیز هاست. 5 موسی در تمام خانۀ خدا مانند یک خادم باوفا خدمت می_کرد تا دربارۀ پیامی که بعدها می_باید اعلام شود، شهادت دهد. 6 اما مسیح به عنوان پسر و صاحب خانه_ای وفادار است و ما آن خانه هستیم، به شرطی که آن اعتماد و اطمینانی را که امید به ما می_بخشد، تا به آخر محکم نگاه داریم. 7 زیرا چنانکه روح_القدس می_فرماید: «امروز اگر صدای خدا را بشنوید، 8 مانند ایامی که در بیابان سرکشی می_ کردند بغاوت نکنید. در آن زمان پدران شما در بیابان مرا آزمودند. 9 بلی، پدران شما با وجود آنکه آنچه در چهل سال کرده بودم دیدند، باز مرا امتحان کردند و آزمودند. 10 به این سبب به آن قوم خشمگین شدم و گفتم: افکار آن_ها منحرف است و هرگز راه_های مرا نیاموختند 11 و در خشم خود سوگند یاد کردم که آن_ها به آرامی من نخواهند رسید.» 12 ای برادران من، متوجه باشید در میان شما کسی نباشد که قلبی آنقدر شریر و بی_ایمان داشته باشد که از خدای زنده روی_گردان شود. 13 در عوض، برای آنکه هیچ یک از شما فریب گناه را نخورد و سرکش نشود همیشه، تا زمانی که کلمۀ «امروز» را به_کار می_بریم، یکدیگر را تشویق نمائید. 14 زیرا اگر ما اعتماد اولیۀ خود را تا به آخر نگاه داریم شریکان مسیح هستیم، 15 یا چنانکه گفته می_شود: «امروز اگر صدای او را بشنوید، مانند ایامی که سرکشی کردند، بغاوت نکنید.» 16 چه کسانی صدای خدا را شنیدند و سرکشی کردند؟ آیا همان کسانی نبودند که با هدایت موسی از مصر بیرون آمدند؟ 17 و خدا نسبت به چه کسانی مدت چهل سال خشمگین بود؟ آیا نسبت به همان کسانی نبود که گناه ورزیدند و در نتیجه اجساد شان در بیابانها افتاد؟ 18 و خدا برای چه کسانی سوگند یاد کرد که به آرامی او نخواهند رسید؟ مگر برای کسانی نبود که به هیچ_وجه حاضر نشدند به او توکل نمایند؟ 19 پس می_بینیم که بی_ایمانی مانع رسیدن آن_ها به آرامی موعود شد.
1 پس چون این وعدۀ ورود به آرامی هنوز باقی است، ما باید بسیار متوجه باشیم مبادا کسی در میان شما پیدا شود که این فرصت را از دست داده باشد. 2 زیرا در واقع ما نیز مثل آنها مژده را شنیده_ایم، اما این پیام برای آنها فایده_ای نداشت، زیرا وقتی آن را شنیدند با ایمان به آن گوش ندادند. 3 ما چون ایمان داریم، به آرامی او دست می_یابیم. گرچه کار خدا در موقع آفرینش دنیا پایان یافت، او فرموده است: «در خشم خود سوگند یاد کردم که، آن_ها هرگز به آرامی من داخل نخواهند شد.» 4 زیرا در جایی در بارۀ روز هفتم چنین نوشته شده است: «خدا در روز هفتم از کار خود آرامی گرفت.» 5 با_وجود این، خدا در آیۀ فوق می_فرماید: «هرگز به آرامی من نخواهند رسید.» 6 پس چون هنوز عده_ای فرصت دارند به آن داخل شوند و همچنین چون آنانی که اول بشارت را شنیدند از روی نافرمانی و بی_ایمانی به آن داخل نشدند، 7 خدا روز دیگری ـ یعنی «امروز» را تعیین می_کند، زیرا پس از سالیان دراز به وسیلۀ داود سخن گفته و با کلماتی که پیش از این نقل شد می_فرماید: «امروز اگر صدای او را بشنوید، بغاوت نکنید.» 8 اگر یوشع به آنها آرامی می_بخشید، بعدها خدا دربارۀ روز دیگری چنین سخن نمی_گفت. 9 بنابراین استراحت دیگری مثل استراحت روز سَبَت در انتظار قوم خداست. 10 زیرا هر کس به آرامی خدا داخل شود مثل خود خدا از کار خویش دست کشید. 11 پس سخت بکوشیم تا به آرامی او برسیم. مبادا کسی از ما گرفتار همان نافرمانی و بی_ایمانی که قبلاً نمونه_ای از آن را ذکر کردیم، بشود. 12 زیرا کلام خدا زنده و فعال و از هر شمشیر دو دَم تیزتر است و تا اعماق روح و نفس و مفاصل و مغز استخوان نفوذ می_کند و نیات و اغراض دل انسان را آشکار می_سازد. 13 در آفرینش چیزی نیست که از خدا پوشیده بماند. همه چیز در برابر چشمان او برهنه و رو باز است و همۀ ما باید حساب خود را به او پس بدهیم. 14 پس چون ما کاهنی به این بزرگی و عظمت داریم که به عرش برین رفته است، یعنی عیسی، پسر خدا، اعتراف ایمان خود را محکم نگاهداریم؛ 15 زیرا کاهن_اعظم ما کسی نیست که از همدردی با ضعف_های ما بی_خبر باشد، بلکه کسی است که درست مانند ما در هر چیز وسوسه شد، ولی مرتکب گناه نگردید. 16 پس بیائید تا با دلیری به تخت فیض بخش خدا نزدیک شویم تا رحمت یافته در وقت احتیاج از او فیض یابیم.
1 هر کاهن_اعظم از میان مردم برگزیده می_شود تا نمایندۀ مردم در حضور خدا باشد. او به خاطر گناهان انسان هدایائی تقدیم خدا نموده و مراسم قربانی را انجام می_دهد. 2 چون خود او دچار ضعف_های انسانی است، می_تواند با نادانان و خطاکاران همدردی کند. 3 ولی به علت ضعف خود مجبور است، نه تنها برای گناهان مردم، بلکه به خاطر گناهان خویش نیز قربانی بنماید. 4 هیچ کس اختیار ندارد این افتخار را نصیب خود بسازد، بلکه فقط با دعوت خدا به این مقام می_رسد، همان_طور که هارون رسید. 5 مسیح هم همین_طور، او افتخار کاهن_اعظم شدن را برای خود اختیار نکرد، بلکه خدا به او فرمود: «تو پسر من هستی، امروز پدر تو شده ام.» 6 و نیز در جای دیگر می_فرماید: «تو تا ابد کاهن هستی، کاهنی در رتبۀ ملکیزدق» 7 عیسی در زمان زندگی خود بر روی زمین با ناله و اشک از درگاه خدایی که به رهایی او از مرگ قادر بود دعا کرد و حاجت خویش را خواست و به خاطر این که کاملاً تسلیم بود، دعایش مستجاب شد. 8 اگر چه پسر خدا بود، اطاعت را از راه تحمل درد و رنج آموخت 9 و وقتی به کمال رسید سرچشمۀ نجات ابدی برای همۀ ایمانداران خود گردید، 10 و خدا لقب کاهن_اعظم، کاهنی به رتبۀ ملکیزدق را به او داد. 11 دربارۀ او مطالب زیادی برای گفتن داریم، ولی شرح آن برای شما که در درک این چیزها دیر فهم شده_اید دشوار است. 12 شما که تا این موقع باید معلم دیگران می_شدید، هنوز احتیاج دارید که پیام خدا را از الفبا به شما تعلیم دهند. شما به جای غذای قوی به شیر احتیاج دارید. 13 کسی که فقط شیر می_خورد، طفل است و در تشخیص حق از باطل تجربه ندارد. 14 اما غذای قوی برای بزرگ_سالان و برای کسانی است، که قوای ذهنی آن_ها با تمرین_های طولانی پرورش یافته است تا بتوانند نیک و بد را از هم تشخیص بدهند.
1 پس دروس ابتدای مسیحیت را پشت سر بگذاریم و به سوی بلوغ پیش برویم. ما نباید همان مقدمات اولیه مانند توبه از اعمال بی_فایده، ایمان به خدا، 2 تعلیم درباره تعمید_های مختلف و دستگذاری و قیامت مردگان و جزای ابدی را تکرار کنیم. 3 بلی، به امید خدا پیش خواهیم رفت. 4 زیرا آنانی که از نور خدا روشن شده_اند و طعم عطیۀ آسمانی را چشیده_اند و در روح_القدس نصیبی دارند 5 و نیکویی کلام خدا را در وجود خود درک کرده_اند و نیروهای دنیای آینده را احساس نموده_اند، 6 اگر بعد از این همه برکات، باز از ایمان دور شوند، محال است که بار دیگر آنها را به توبه کشانید، زیرا با دستهای خود پسر خدا را بار دیگر به صلیب میخکوب می_کنند و او را در برابر همه رسوا می_سازند. 7 اگر زمین، بارانی را که بر آن می_بارد جذب کند و محصول مفیدی برای کارندگان خود ببار آورد، از طرف خدا برکت می_یابد. 8 اما اگر آن زمین خار و خس و علف_های هرزه به بار آورد، زمینی بی_فایده است و احتمال دارد مورد لعنت خدا قرار گیرد و در آخر محکوم به سوختن خواهد شد. 9 اما ای عزیزان، در مورد شما اطمینان داریم که حال و وضع بهتری دارید و این نشانۀ نجات شماست. 10 خدا با انصاف است و همۀ کارهایی را که شما کرده_اید و محبتی را که به نام او نشان داده_اید فراموش نخواهد کرد، مقصود من آن کمکی است که به برادران مسیحی خود کرده_اید و هنوز هم می_کنید. 11 اما آرزو می_کنیم که همۀ شما همان شوق زیادی را نشان دهید تا آخر امید شما از قوه به فعل در آید. 12 ما نمی_خواهیم که شما تنبل باشید، بلکه می_خواهیم از آنانی که به وسیلۀ ایمان و صبر، وارث وعده_ها می_شوند، پیروی کنید. 13 وقتی خدا به ابراهیم وعده داد، به نام خود سوگند یاد کرد، زیرا کسی بزرگتر نبود که به نام او سوگند یاد کند. 14 وعدۀ خدا این بود: «سوگند می_خورم که تو را به فراوانی برکت دهم و اولادۀ تو را زیاد گردانم.» 15 پس از آن که ابراهیم با صبر زیاد انتظار کشید، وعدۀ خدا برای او به انجام رسید. 16 در میان آدمیان رواج است که به چیزی بزرگتر از خود سوگند بخورند و آنچه مباحثات را خاتمه می_دهد معمولاً یک سوگند است. 17 همچنین خدا وقتی می_خواست صریح_تر و واضح_تر به وارثان وعده نشان دهد که مقاصد او غیرقابل تغییر است آن را با سوگند تأیید فرمود. 18 پس در اینجا دو امر غیرقابل تغییر (یعنی وعده و سوگند خدا) وجود دارد که محال است خدا در آن_ها دروغ بگوید. پس ما که به او پناه برده_ایم، با دلگرمی بسیار به امیدی که او در برابر ما قرار داده است چنگ می_زنیم. 19 آن امیدی که ما داریم مثل لنگری برای جانهای ماست، آن امید قوی و مطمئن است، که از پردۀ عبادتگاه گذشته و به قدس_الاقدس وارد می_شود؛ 20 جایی که عیسی از جانب ما و پیش از ما داخل شده و در رتبۀ کهانت ملکیزدق تا به ابد کاهن_اعظم شده است.
1 این ملکیزدق، پادشاه «سالیم» و کاهن خدای متعال بود. وقتی ابراهیم بعد از شکست دادن پادشاهان مراجعت می_کرد ملکیزدق با او روبرو شد و او را برکت داد 2 و ابراهیم ده یک هر چیزی را که داشت به او داد. (نام او در مقام اول به معنی «پادشاه عدالت» و بعد پادشاه سالیم یعنی «پادشاه صلح و سلامتی» است.) 3 از پدر و مادر و خانواده و نسب یا تولد و مرگ او نوشته_ای در دست نیست. او نمونه_ای از پسر خدا و کاهنی برای تمام زمانها است. 4 ملکیزدق چه شخص مهمی بود که حتی پدر ما ابراهیم، ده یک غنایم خود را به او داد. 5 درست است که شریعت به فرزندان لاوی که به مقام کاهنی می_رسند، حکم می_کند که از مردم یعنی از برادران خود ده یک بگیرند، اگرچه همه آنها فرزندان ابراهیم هستند. 6 اما ملکیزدق با وجود اینکه از نسل آن_ها نیست از ابراهیم ده یک گرفته است و برکات خود را به کسی داد که خدا به او وعده_های زیادی داده بود 7 و هیچ شکی نیست که برکت دهنده از برکت گیرنده بزرگتر است. 8 از یک طرف کاهنان که انسان_های فانی هستند ده یک می_گیرند و از طرف دیگر، ملکیزدق، آن کسی که زنده بودنش تأیید می_شود، ده یک می_گرفت. 9 بنابراین ما می_توانیم بگوئیم که وقتی ابراهیم ده یک می_داد، لاوی نیز که گیرندۀ ده یک بود به وسیلۀ شخص ابراهیم به ملکیزدق ده یک داده است. 10 وقتی ملکیزدق با ابراهیم ملاقات کرد، لاوی در صُلب او بود. 11 حال اگر کمال به وسیلۀ کاهنان رتبۀ لاوی مسیر می_شد، (فراموش نشود که در دوران این کاهنان شریعت به مردم داده شد) چه نیازی بود، به ظهور کاهن دیگری به رتبۀ ملکیزدق و نه به رتبۀ هارون؟ 12 هر تغییری در رشتۀ کاهنان، تغییر شریعت را لازم می_سازد. 13 کسی که این چیزها درباره_اش گفته شده است از فرزندان لاوی نبود، بلکه عضو طایفه_ای بود که هیچ کس هرگز از آن طایفه پیش قربانگاه خدمت نکرده بود. 14 درست است که خداوند ما از طایفۀ یهودا است. طایفه_ای که موسی وقتی دربارۀ کاهنان صحبت می_کرد، هیچ اشاره_ای به آن نکرده است. 15 این موضوع بازهم روشنتر می_شود، آن کاهن دیگری که ظهور می_کند، کسی مانند ملکیزدق است. 16 او به وسیلۀ قدرت یک زندگی بی_زوال، به کاهنی رسید و نه بر اساس تورات، 17 زیرا کلام خدا دربارۀ او چنین شهادت می_دهد: «تو تا به ابد کاهن هستی، کاهنی به رتبۀ ملکیزدق.» 18 پس احکام اولیه به این علت که بی_اثر و بی_فایده بود محو گردید، 19 زیرا شریعت موسی هیچ کسی یا چیزی را به کمال نمی_رسانید، ولی یک امید بهتری جای آن را گرفته است و این همان امیدی است که ما را به حضور خدا می_آورد. 20 به علاوه ملکیزدق با یاد کردن سوگند کاهن گردید در صورتی که لاویان بدون هیچ سوگندی کاهن شدند، 21 ولی مأموریت عیسی با سوگند تأیید شد، وقتی خدا به او فرمود: «تو تا به ابد کاهن هستی.» خداوند این را با سوگند یاد کرده و هرگز قول او عوض نخواهد شد. 22 پس عهد و پیمانی که عیسی ضامن آن است چقدر باید بهتر باشد! 23 تفاوت دیگر آن این است که کاهنان سلسلۀ لاوی بسیار زیاد بودند، زیرا مرگ، آنها را از ادامه خدمت باز می_داشت، 24 اما عیسی همیشه کاهن است و جانشینی ندارد، زیرا او تا به ابد زنده است 25 و به این سبب او قادر است همه کسانی را که به وسیلۀ او به حضور خدا می_آیند کاملاً و برای همیشه نجات بخشد، زیرا او تا به ابد زنده است و برای آنها شفاعت می_کند. 26 در حقیقت این همان کاهنی است که ما به او نیاز داریم ـ کاهنی پاک، بی_غرض، بی_آلایش، دور از گناهکاران که به مقامی بالا_تر از تمام آسمان_ها سرافراز گردید. 27 او هیچ نیازی ندارد که مثل کاهنان_اعظم دیگر، همه روزه اول برای گناهان خود و سپس برای گناهان مردم، قربانی کند، زیرا او خود را تنها یک بار و آن هم برای همیشه به عنوان قربانی تقدیم نمود. 28 شریعت، کاهنان_اعظم را از میان آدم_های ضعیف و ناقص بر می_ گزیند، اما خدا بعد از شریعت با بیان سوگند خویش، پسری را برگزید که برای همیشه کامل است.
1 خلاصه آنچه تا به حال گفته_ایم این است که ما چنین کاهنی داریم که در عالم بالا در دست راست تخت خدای قادر مطلق نشسته است 2 و به عنوان کاهن_اعظم در درگاه و در آن خیمۀ حقیقی که به دست خداوند برپا شده است، نه به دست انسان، خدمت می_کند. 3 همچنین هر کاهن_اعظم مأمور است، هدایایی تقدیم نموده مراسم قربانی را انجام دهد. بنابراین، کاهن ما نیز باید چیزی برای تقدیم کردن داشته باشد. 4 اگر عیسی هنوز بر روی زمین می_بود، به عنوان یک کاهن خدمت نمی_کرد، زیرا کاهنان دیگری هستند که هدایایی را که شریعت مقرر کرده است، تقدیم کنند. 5 اما خدمتی که این کاهنان می_کنند، فقط نمونه و سایه_ای از آن خدمت آسمانی و واقعی است. وقتی موسی می_خواست خیمۀ حضور خدا را بسازد، خدا با تأکید به او امر کرده گفت: «دقت کن که هر چیزی را مطابق نمونه_ای که بر فراز کوه به تو نشان داده شد بسازی.» 6 اما در حقیقت خدمتی که به عیسی عطا شد از خدمت لاویان به مراتب بهتر است؛ همانطور که عهد و پیمانی که او میان خدا و انسان ایجاد کرده بهتر است، زیرا این عهد بر وعده_های بهتری استوار است. 7 اگر آن عهد اول بدون نقص می_بود، هیچ نیازی نمی_بود که عهد دیگری جای آن را بگیرد، 8 اما خداوند به قوم برگزیدۀ خود انتقاد کرده می_فرماید: «ایامی خواهد آمد که من عهدی نوی با خاندان اسرائیل و با خاندان یهودا ببندم. خداوند می_گوید: 9 این عهد نو مانند آن عهدی نخواهد بود که با اجداد ایشان بستم، در روزی که دست آن_ها را گرفته و به بیرون از مصر هدایت شان نمودم، زیرا آن_ها مطابق آن عهد عمل نکردند، و خداوند می_فرماید: پس من هم از آنها روی گردان شدم. 10 خداوند می_فرماید: این است عهدی که پس از آن ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست: شریعت خود را در افکار آنها خواهم گذاشت و آن را بر دل_های شان خواهم نوشت. من خدای آنها و آنها قوم برگزیدۀ من خواهند بود 11 و دیگر احتیاجی نیست که آنها به همشهریان خود تعلیم دهند یا به برادر خود بگویند: خدا را بشناس، زیرا همه از بزرگ تا کوچک مرا خواهند شناخت. 12 در مقابل خطایای آن_ها بخشنده خواهم بود و دیگر گناهان آنها را هرگز به یاد نخواهم آورد.» 13 خدا وقتی دربارۀ عهد نو سخن می_گوید، عهد اولی را منسوخ می_شمارد و هرچه کهنه و فرسوده شود بزودی از بین خواهد رفت.
1 عهد اول شامل آداب و رسوم مذهبی و عبادتگاه زمینی بود، 2 خیمه_ای که از دو قسمت تشکیل شده بود: در قسمت بیرونی آن یعنی در قدس، چراغدان، میز و نان تقدیمی قرار داشت. 3 در پشت پردۀ دوم، اطاقی بود که قدس_الاقداس نام داشت. 4 آتشدانِ زرین که برای سوزانیدن بخور به_کار می_رفت و صندوق پیمان که تماماً از طلا پوشیده شده بود، در آنجا قرار داشت. آن صندوق دارای ظرف طلایی با نان «مَنّا» بود و چوبدستی شگوفه کردۀ هارون و دو لوح سنگ که بر آن کلمات عهد نوشته شده بود، در آن قرار داشت. 5 در بالای این صندوق کروبیهای پُر جلال خدا، بر تخت رحمت سایه انداخته بودند. اکنون فرصت آن نیست که هر چیزی را به تفصیل شرح دهیم. 6 پس از اینکه همۀ این چیزها آماده شد، کاهنان هر روز به قسمت بیرونی آن داخل می_شوند تا وظائف خود را انجام دهند، 7 اما فقط کاهن_اعظم می_تواند به قدس_الاقداس برود و آن هم سالی یکبار! و با خود خون می_بَرَد تا به خاطر خود و به خاطر گناهانی که مردم از روی نادانی کرده_اند آن را تقدیم نماید. 8 روح_القدس به این وسیله به ما می_آموزد که تا وقتی خیمه بیرونی هنوز برپاست، راه قدس_الاقداس به سوی ما باز نشده است. 9 این امر به زمان حاضر اشاره می_کند و نشان می_دهد که هدایا و قربانی_هایی که به پیشگاه خداوند تقدیم می_شد، نمی_توانست به عبادت کننده آسودگی خاطر ببخشد. 10 اینها فقط دربارۀ خوردنی_ها و نوشیدنی_ها و راه_های گوناگون طهارت و احکام مربوط به بدن انسان می_باشند و تا زمانی که خدا همه چیز را اصلاح کند دارای اعتبار هستند. 11 اما وقتی مسیح به عنوان کاهن_اعظم و آورندۀ برکات سماوی آینده ظهور کرد، به خیمه_ای بزرگتر و کاملتر که به دست_های انسان ساخته نشده و به این دنیای مخلوق تعلق ندارد، وارد شد. 12 وقتی عیسی یکبار و برای همیشه وارد قدس_الاقداس شد، خون بزها و گوساله_ها را با خود نبُرد، بلکه با خون خود به آنجا رفت و نجات ابدی را برای ما فراهم ساخت. 13 زیرا اگر خون بزها و گاوان نر و پاشیدن خاکستر گوسالۀ ماده می_تواند آنانی را که جسماً ناپاک یا نجس بوده_اند پاک سازد، 14 خون مسیح چقدر بیشتر انسان را پاک می_ گرداند. او خود را به عنوان قربانی کامل و بدون نقص به وسیلۀ روح ابدی به خدا تقدیم کرد. خون او وجدان ما را از اعمال بی_فایده پاک خواهد کرد تا ما بتوانیم خدای زنده را عبادت و خدمت کنیم. 15 به این جهت او واسطۀ یک عهد نو است تا کسانی که از طرف خدا خوانده شده_اند، میراث ابدی را که خدا وعده فرموده است دریافت کنند. این کار عملی است، زیرا مرگ او وسیلۀ آزادی و آمرزش از خطایایی است که مردم در زمان عهد اول مرتکب شده بودند. 16 برای این که یک وصیت_نامه اعتبار داشته باشد، باید ثابت شود که وصیت کننده مرده است، 17 زیرا وصیت_نامه بعد از مرگ معتبر است و تا زمانی که وصیت کننده زنده است، اعتباری ندارد. 18 و به این علت است که عهد اول بدون ریختن خون نتوانست اعتبار داشته باشد، 19 زیرا وقتی موسی همۀ احکام شریعت را به مردم رسانید، خون بز و گوساله را گرفته با آب و پشم و شاخه_های زوفا بر خود کتاب و بر همۀ مردم پاشید 20 و گفت: «این خون، عهدی را که خدا برای شما مقرر فرموده است تأیید می_ کند.» 21 به همان طریق او همچنین بر خیمۀ مقدس و بر تمام ظروفی که برای خدمت خدا به کار می_رفت، خون پاشید 22 و در واقع مطابق شریعت تقریباً همه چیز با خون پاک می_ شود و بدون ریختن خون، آمرزش گناهان وجود ندارد. 23 پس اگر این چیزها که نمونه_هایی از حقایق آسمانی هستند، باید به این طرز پاک شوند، البته واقعات آسمانی احتیاج به قربانی_های بهتری دارند، 24 زیرا مسیح به آن عبادتگاهی که ساختۀ دست_های انسان و فقط نشانه_ای از آن عبادتگاه واقعی باشد وارد نشده است، بلکه او به خود آسمان وارد گردید تا در حال حاضر از جانب ما در پیشگاه خدا حضور داشته باشد. 25 کاهن_اعظم هر سال به قدس_الاقداس وارد می_شود و خون تقدیم می_کند، ولی نه خون خودش را، اما عیسی برای تقدیم خود به عنوان قربانی، فقط یکبار به آنجا وارد شد. 26 اگر چنان می_شد، او می_بایست از زمان خلقت عالم تا به امروز بارها متحمل مرگ شده باشد، ولی چنین نشد؛ زیرا او فقط یکبار و آن هم برای همیشه در زمان آخر ظاهر شد تا با مرگ خود به عنوان قربانی، گناه را از بین ببرد. 27 همانطور که همه باید یکبار بمیرند و بعد از آن برای داوری در حضور خدا قرار گیرند، 28 مسیح نیز یک بار به عنوان قربانی تقدیم شد تا بار گناهان آدمیان را به دوش گیرد و بار دوم که ظاهر شود برای کفارۀ گناهان نخواهد آمد، بلکه برای نجات آنانی که چشم به راه او هستند می_آید.
1 شریعت موسی تصویر کاملی از حقایق آسمانی نبود، بلکه فقط دربارۀ چیزهای نیکوی آینده از پیش خبر می_داد. مثلاً سال به سال مطابق شریعت همان قربانی_ها را تقدیم می_ کردند ولی با وجود این، عبادت_کنندگان نتوانستند به کمال برسند. 2 اگر این عبادت کنندگان فقط یکبار از گناهان خود پاک می_شدند، دیگر خود را گناهکار نمی_دانستند و تمام این قربانی_ها موقوف می_شد. 3 اما در عوض این قربانی_ها همه ساله گناهان آن_ها را به یاد شان می_آورد، 4 زیرا خون گاوها و بزها هرگز نمی_تواند گناهان را بر_طرف نماید. 5 به این جهت وقتی مسیح به دنیا آمد فرمود: «تو خواهان قربانی و هدیه نبودی. اما برای من بدنی فراهم کردی. 6 از قربانی_های سوختنی و قربانی_های گناه خوشنود نبودی. 7 آنگاه گفتم: اینک می_آیم! تا ارادۀ تو را بجا آورم؛ در طومار کتاب دربارۀ من نوشته شده است.» 8 او اول می_گوید: «خواهان قربانی و هدیه و قربانی_های سوختنی و قربانی_های گناه نبودی و از آن_ها خشنود نمی_شدی.» (با وجود اینکه اینها مطابق شریعت تقدیم می_شوند.) 9 آنگاه می_گوید: «من می_آیم تا ارادۀ تو را بجا آورم.» به این ترتیب خدا قربانی_های پیشین را منسوخ نموده و قربانی مسیح را به جای آن_ها برقرار ساخته است. 10 پس وقتی عیسی_مسیح ارادۀ خدا را بجا آورد و بدن خود را یکبار و آن هم برای همیشه به عنوان قربانی تقدیم کرد، ما از گناهان خود پاک گشتیم. 11 هر کاهنی همه روزه پیش قربانگاه می_ایستد و خدمت خود را انجام می_دهد و یک نوع قربانی را بارها تقدیم می_کند، قربانی_ای که هرگز قادر به بر_طرف ساختن گناه نیست. 12 اما مسیح برای همیشه یک قربانی به جهت گناهان تقدیم نمود و بعد از آن در دست راست خدا نشست. 13 و در آنجا منتظر است تا دشمنانش پای_انداز او گردند. 14 پس او با یک قربانی، کسانی را که خدا تقدیس می_کند، برای همیشه کامل ساخته است. 15 در اینجا ما گواهی روح_القدس را نیز داریم. او پیش از همه می_گوید: 16 «این است پیمانی که پس از آن ایام با آنها خواهم بست.» خداوند می_فرماید: «احکام خویش را در دل_های آنها می_گذارم و آن_ها را بر افکار شان خواهم نوشت.» 17 و بعد از آن می_ فرماید: «من هرگز گناهان و خطایای آنها را به یاد نخواهم آورد.» 18 پس وقتی این گناهان آمرزیده شده_اند، دیگر نیازی به قربانی گناه نیست. 19 پس ای برادران، به وسیلۀ خون عیسی_مسیح، ما اجازه یافته_ایم که با شجاعت 20 از راه تازه و زنده_ای که مسیح از میان پرده به روی ما باز کرده است، یعنی به وسیلۀ بدن خود او، به قدس_الاقداس وارد شویم. 21 چون ما کاهن_اعظمی داریم که بر خاندان خدا مقرر شده است، 22 بیائید از صمیم قلب و از روی ایمان کامل دل_های خود را از اندیشه_های گناه_آلود پاک ساخته و بدن_های خود را با آب خالص بشوئیم و به حضور خدا بیائیم. 23 امیدی را که به آن اقرار می_کنیم محکم نگهداریم، زیرا او که به ما وعده داده است، به وعده_های خود وفا می_کند. 24 برای پیشی جستن در محبت و اعمال نیکو یکدیگر را تشویق کنیم. 25 از جمع شدن با برادران در مجالس کلیسایی غفلت و غیر حاضری نکنیم، چنانکه بعضی_ها به این عادت کرده_اند؛ بلکه یکدیگر را بیشتر تشویق نمائیم، مخصوصاً در این ایام که روز خداوند نزدیک می_شود، 26 زیرا اگر ما پس از شناخت کامل حقیقت قصداً به گناه خود ادامه دهیم، دیگر هیچ قربانی_ای برای گناهان ما باقی نمی_ ماند! 27 بلکه فقط دورنمای وحشتناک روز داوری و خشم تباه کن که دشمنان خدا را می_ سوزاند، در انتظار ماست. 28 اگر کسی به شریعت موسی بی_اعتنایی می_کرد، بدون دلسوزی به گواهی دو یا سه شاهد کشته می_شد. 29 پس اگر کسی پسر خدا را تحقیر نموده و خونی را که عهد بین خدا و انسان را اعتبار بخشیده و او را از گناهانش پاک ساخته است ناچیز شمارد و به روح پُر فیض خدا بی_حرمتی نماید، با چه جزای شدیدتری روبرو خواهد شد! 30 زیرا ما می_دانیم کیست آنکه گفت: «انتقام از من است، من تلافی خواهم کرد» و «خداوند قوم خود را داوری خواهد نمود.» 31 چه هولناک و ترس_آور است افتادن در دست_های خدای زنده! 32 شما باید ایام گذشته را به یاد آورید: وقتی تازه از نور روشن شده بودید؛ در آن روزها رنج_های زیاد دیدید و استوار ماندید. 33 شما بارها پیش مردم در بی_حرمتی و بد_رفتاری گرفتار بودید و گاهی با کسانی که چنین بدی_ها را می_دیدند شریک و سهیم بودید. 34 شما با زندانیان هم درد بودید و وقتی مال شما را به زور می_گرفتند با خوشرویی آن را قبول می_کردید چون می_دانستید که صاحب چیزی هستید که به مراتب بهتر بوده و تا به ابد باقی می_ماند. 35 بنابراین اعتماد خود را از دست ندهید، زیرا اجر بزرگی به همراه خواهد داشت. 36 شما به صبر بیشتری احتیاج دارید تا ارادۀ خدا را انجام داده، برکات وعده شده را به دست آورید. 37 چنانچه کتاب_مقدس می_گوید: «دیگر طولی نخواهد کشید و آن که قرار است بیاید، خواهد آمد و دیر نخواهد کرد.» 38 و خداوند می_فرماید: «شخص عادل به وسیلۀ ایمان زندگی می_کند، اما اگر کسی از من روی_گردان شود از او خشنود نخواهم بود.» 39 ولی ما جزء آنها نیستیم که روی_گردان شده و هلاک می_شوند. ما ایمان داریم و این ایمان برای نجات جانهای ما است.
1 ایمان اطمینانی است به چیزهایی که به آن امیدواریم و اعتقادی است به چیزهایی که نمی_بینیم. 2 از راه ایمان بود که مردم در ایام گذشته پیش خدا قبول شدند. 3 از راه ایمان، ما می_فهمیم که کائنات چگونه با کلام خدا خلقت یافت، به طوری که آنچه دیده می_شود از چیزهای نادیدنی به وجود آمد. 4 و ایمان باعث شد که قربانی هابیل بیشتر از قربانی قائن منظور خدا گردد و او با آن ایمان در حضور خدا عادل شمرده شد، زیرا خدا هدایای او را قبول فرمود و اگرچه او مرده است، ولی هنوز به وسیلۀ ایمان خود با ما سخن می_گوید. 5 از راه ایمان «خنوخ» بدون چشیدن طعم مرگ به زندگی دیگر انتقال یافت. اثری از او یافت نشد، زیرا خدا او را بُرده بود چون پیش از آنکه به زندگی دیگر انتقال یابد، کلام خدا دربارۀ او شهادت داده گفته بود که او خدا را خشنود ساخته است 6 و بدون ایمان محال است که انسان خدا را خشنود سازد، زیرا هر کس به سوی خدا می_آید، باید ایمان داشته باشد که او هست و به جویندگان خود اجر می_دهد. 7 وقتی نوح اخطارهای خدا را دربارۀ امور آینده که او هنوز نتوانسته بود ببیند شنید، از روی ایمان از خدا اطاعت کرد و برای نجات خانوادۀ خویش کشتی_ای ساخت. به این وسیله سر دنیا حکم داد و عدالت را که از راه ایمان حاصل می_شود به دست آورد. 8 ایمان باعث شد که وقتی ابراهیم امر خدا را در مورد رفتن به سرزمینی که قرار بود بعدها مالک آن بشود شنید، اطاعت کرد و بدون آنکه بداند کجا می_رود، حرکت کرد. 9 او از روی ایمان مثل یک بیگانه در سرزمینی که خدا به او وعده داده بود، سرگردان شد و با اسحاق و یعقوب که در آن وعده با او شریک بودند، در خیمه زندگی کرد. 10 ابراهیم چنین کرد، چون در انتظار شهری بود با بنیاد استوار که مهندس و معمارش خداست. 11 از روی ایمان، ساره با وجود اینکه از سن باروری گذشته بود، قدرت تولید نسل یافت، زیرا مطمئن بود که خدا به قول خود وفا می_کند 12 و به این سبب از یک مرد، آن هم مردی تقریباً مرده، نسل_های بی_شماری مثل ستارگان آسمان و یا ریگ_های ساحل بحر پدید آمد. 13 تمامی این اشخاص در ایمان مُردند، بدون اینکه صاحب برکات موعود شوند، اما انجام وعده_ها را از دور دیده و با خوشی در انتظار آن_ها بودند و به این حقیقت شهادت دادند که در این دنیا، مسافر و بیگانه_اند. 14 آن_ها که خود را بی_وطن و بیگانه می_ دانند واضعاً نشان می_دهند که هنوز به دنبال وطنی برای خود می_گردند. 15 اگر آن_ها هنوز برای زمینی که ترک کرده بودند دلتنگ می_بودند، فرصت کافی داشتند که به آنجا مراجعت کنند. 16 اما در عوض می_بینیم که آن_ها علاقمند مملکتی بهتر ـ یعنی مملکتی آسمانی ـ هستند. به این جهت خدا عار ندارد که خدای آنها خوانده شود، زیرا شهری برای آنها آماده کرده است. 17 از روی ایمان، ابراهیم در وقت آزمایش اسحاق را به عنوان قربانی به خدا تقدیم نمود ـ بلی، این مرد که وعده_های خدا را پذیرفته بود، حاضر شد یگانه پسر خود را به خدا تقدیم نماید، 18 با اینکه خدا به او گفته بود نسل او از اسحاق خواهد بود. 19 ابراهیم خاطر_جمع بود که خدا قادر است اسحاق را حتی پس از مرگ زنده گرداند. به عبارت دیگر او را به صورت نمونه_ای از مردگان باز یافت. 20 ایمان باعث شد که اسحاق یعقوب و عیسو را برکت دهد و از امور آینده سخن گوید. 21 ایمان باعث شد که یعقوب وقتی مشرف به مرگ بود، هر دو پسر یوسف را برکت دهد و در حالی که بر عصای خود تکیه زده بود، خدا را عبادت نماید. 22 از راه ایمان، یوسف در پایان عمر خویش دربارۀ رفتن اسرائیل از مصر سخن گفت و به آنها امر کرد با استخوان_های او چه کنند. 23 وقتی موسی متولد شد و والدینش دیدند که او کودک زیبائی بود، آن_ها از روی ایمان او را مدت سه ماه در منزل پنهان کردند و از نافرمانی از امر پادشاه نترسیدند. 24 ایمان باعث شد که موسی وقتی به سن بلوغ رسید، از مقام و لقب «پسر دختر فرعون» بودن صرف_نظر نموده آن را رد کند 25 و تحمل سختی_ها با قوم برگزیدۀ خدا را به لذت_های زودگذر گناه ترجیع دهد. 26 رسوایی و خواری به خاطر مسیح را ثروتی بزرگتر از گنج_های مصر دانست، زیرا او به اجر عالم آینده چشم دوخته بود. 27 ایمان باعث شد که موسی مصر را ترک کند و از خشم شاه نترسد، زیرا او مانند کسی که خدای نادیده را همیشه در پیش چشمان خود می_بیند، ثابت قدم بود. 28 به وسیلۀ ایمان، موسی عید فِصَح را برقرار نمود و خون را پاشید تا فرشتۀ مرگ، اولباری_های اسرائیل را نکشد. 29 از راه ایمان بود که قوم اسرائیل از بحیرۀ احمر عبور کرد، چنانکه گویی از زمین خشک می_گذرد، اما وقتی مصریان کوشش کردند از آن بگذرند، غرق شدند. 30 ایمان باعث شد که دیوارهای شهر اریحا پس از اینکه قوم اسرائیل هفت روز دور آن گشتند، فرو_ریخت. 31 ایمان باعث شد که راحابِ فاحشه بر خلاف مردم سرکشی که کشته شدند نجات یابد، زیرا او از جاسوسان با صلح و سلامتی استقبال نمود. 32 دیگر چه بگویم؟ وقت کافی ندارم که دربارۀ جِدعون، باراق، شَمشون، یِفتاح، داود، و سموئیل و پیامبران سخن گویم. 33 آن_ها از راه ایمان، سلطنت_ها را برانداختند و عدالت برقرار ساختند و آنچه را که خدا به آن_ها وعده داده بود به دست آورند. آن_ها دهان شیران را بستند. 34 آتش سوزان را خاموش کردند. از دَمِ شمشیر رهایی یافتند. در عین ضعف و ناتوانی قدرت یافتند. در جنگ شجاع گشتند و لشکریان دشمن را تار و مار نمودند. 35 زنان، مردگان خود را زنده یافتند. دیگران تا سرحد مرگ شکنجه دیدند و آزادی را نپذیرفتند تا آخر به زندگی بهتر نایل شوند. 36 دیگران با سختی_های بسیار مانند استهزاها، تازیانه_ها و حتی زنجیر و حبس آزموده شدند. 37 سنگسار گردیدند و با اره دو نیم شدند و با شمشیر به قتل رسیدند. آن_ها ملبس با پوست گوسفند و بز، آواره و سرگردان بودند و متحمل فقر و تنگدستی و ظلم و جور می_شدند. 38 دنیا لیاقت آن_ها را نداشت. آن_ها در بیابانها و کوهستان_ها آواره بودند و در غارها و سوراخ_های زمین پنهان می_شدند. 39 با اینکه آن_ها همه به خاطر ایمان شان مشهور شدند ولی وعده_های خدا برای هیچ یک از آن_ها کاملاً انجام نیافته بود، 40 زیرا خدا برای ما نقشۀ بهتری داشت و آن اینکه آن_ها بدون ما به کمال نرسند.
1 پس اکنون که گرداگرد ما چنین شاهدان امین بی_شماری قرار گرفته_اند، بیائید از هر قید و بندی و هر گناهی که دست و پای ما را بسته است آزاد شویم و با پشتکار در میدانی که در برابر ما قرار گرفته است بدویم. 2 به عیسی که ایمان ما را به وجود آورده و آن را کامل می_گرداند، چشم بدوزیم. چون او به خاطر خوشی_ای که در انتظارش بود، متحمل صلیب شد و به رسوایی مردن بر روی صلیب اهمیت نداد و بر دست راست تخت خدا نشسته است. 3 به آنچه او متحمل شد و به ضدیت و مخالفتی که او از طرف گناهکاران دید، فکر کنید و مأیوس و دلسرد نشوید. 4 هنوز لازم نشده است که شما در تلاش خود بر ضد گناه، خون خود را بریزید. 5 آیا این کلام امید_بخش را از یاد برده_اید که شما را پسران خطاب کرده، می_گوید: «ای فرزند من، تأدیب خداوند را ناچیز نشمار و وقتی او تو را ملامت می_کند ناامید نشو، 6 زیرا خداوند هرکه را دوست دارد تأدیب می_کند، و هر که را به فرزندی می_پذیرد، تنبیه می_نماید.» 7 شما این سختی_ها را می_بینید، زیرا این نشان می_دهد که خدا با شما مانند فرزندان خود رفتار می_کند. آیا هرگز پسری بوده است، که به دست پدر خویش تأدیب نشده باشد؟ 8 پس اگر شما مانند دیگر پسران او تأدیب نشوید، معلوم است که حرام_زاده هستید و نه فرزندان حقیقی! 9 ما نسبت به پدران جسمانی خود که ما را تأدیب نمودند، احترام لازم را نشان داده_ایم؛ پس چقدر بیشتر باید مُطیع پدر روحانی خود باشیم و زنده بمانیم. 10 پدران جسمانی برای زمانی کوتاه مطابق صلاحدید خویش، ما را تأدیب کردند، اما خدا به خاطر خیریت ما چنان می_کند تا شریک قدوسیت او شویم. 11 زمانی که تنبیه می_ شویم نه تنها برای ما خوش_آیند نیست، بلکه دردناک است، اما بعدها کسانی که با چنین تنبیهی تأدیب شده_اند، از ثمرات سلامتی یک زندگی پاک بهره_مند می_شوند. 12 به دستها و پاهای سست و لرزان خود نیرو بخشید. 13 در راه راست گام بردارید تا نه تنها اعضای بیمار و معیوب شما، از مفاصل خود جدا نشوند، بلکه نیروی اولیۀ خود را بازیابند. 14 بکوشید تا با همۀ مردم با صلح و سلامتی رفتار کنید و زندگی شما پاک و منزه باشد، زیرا بدون قدوسیت هیچ کس خداوند را نخواهد دید. 15 به یکدیگر توجه کنید. مبادا کسی در میان شما از فیض خدا دور شود. متوجه باشید که کسی در میان شما مثل گیاهی تلخ و زهرآگین رشد نکند و موجب ناراحتی بسیاری نگردد 16 و مانند عیسو، بداخلاق و بی_دین نباشد. او حق اولباری خود را به یک وعده غذا فروخت، 17 و شما می_دانید که اگرچه او بعداً می_خواست آن برکت را باز به دست آورد، ولی پذیرفته نشد، زیرا راهی برای بازگشت نداشت، اگرچه او با ریختن اشک در پی آن بود. 18 شما پیش آتشِ حس_کردنی و مشتعل کوه سینا نیامده_اید و در برابر تاریکی و تیرگی و گردباد 19 و صدای شیپور و صداهایی که شنوندگان آرزو داشتند دیگر آن_ها را نشنوند، قرار نگرفته_اید. 20 زیرا آن_ها نتوانستند فرمان خدا را که می_فرماید: «حتی اگر حیوانی به کوه نزدیک شود، باید سنگسار گردد.» بپذیرند. 21 آن منظره چنان ترسناک بود که خود موسی گفت: «می ترسم و می_لرزم.» 22 اما شما در مقابل کوه سهیون و شهر خدای زنده یعنی اورشلیم آسمانی ایستاده_اید و در برابر فرشتگان بی_شمار 23 و مجلس جشن و اجتماع نخستزادگانی که نامهای آنها در عالم بالا ثبت شده است و در برابر خدا ـ داور همه ـ و ارواح عادلان قرار گرفته_اید 24 و نزد عیسی، واسطۀ عهد و پیمان جدید که خون ریختۀ او نشان دهندۀ پیامی بهتر از خون هابیل است، آمده_اید. 25 هوشیار باشید که از شنیدن صدای او که سخن می_ گوید رونگردانید. آن_ها که از شنیدن سخنان کسی که بر روی زمین سخن می_گفت سرپیچی کردند، به جزای خود رسیدند. پس ما اگر از گوش دادن به آن کسی که از آسمان سخن می_گوید روی گردانیم، دچار چه جزای شدیدتری خواهیم شد! 26 در آن زمان صدای او زمین را لرزانید، اما اکنون قول داده است که یک بار دیگر نه تنها زمین، بلکه آسمان_ها را نیز خواهد لرزانید. 27 این کلمات، یعنی «یکبار دیگر»، نشان می_دهد مخلوقاتی که لرزان و فنا پذیرند، از بین خواهند رفت و آنچه ثابت است، باقی خواهد ماند. 28 خدا را برای آن پادشاهی ثابت و فنا_ناپذیری که او به ما می_دهد، سپاس گوئیم و او را آنطور که منظور اوست، عبادت نمائیم؛ یعنی با خوف و احترام. 29 زیرا خدای ما در واقع آتشی است که می_سوزاند.
1 چنانکه شایستۀ برادران در مسیح است، یکدیگر را دوست بدارید. 2 همیشه مهمان_نواز باشید، زیرا بعضی_ها با چنین کاری بدون آنکه خود بدانند، از فرشتگان پذیرائی کردند. 3 زندانیان را چنانکه گوئی با ایشان هم زندان هستید به خاطر داشته باشید و ستمدیدگان را فراموش نکنید، چون شما هم مانند آن_ها ستم دیده_اید. 4 همه باید ازدواج را محترم بشمارند و پیوند زناشوئی را از آلودگی دور نگه دارند، زیرا خدا زناکاران را، خواه مجرد، خواه متأهل به جزا خواهد رسانید. 5 نگذارید عشق به پول، حاکم زندگی شما باشد، بلکه به آنچه دارید قانع باشید؛ زیرا خدا فرموده است: «من هرگز شما را تنها نخواهم گذاشت و ترک نخواهم کرد.» 6 پس ما می_توانیم با اطمینان بگوئیم: «خدا مددکار من است، من نخواهم ترسید. انسان چه می_تواند به من بکند؟» 7 رهبران خود را که پیام خدا را به شما رسانیدند، فراموش نکنید. دربارۀ عاقبت کار و زندگی آن_ها فکر کنید و از ایمان آنها پیروی کنید. 8 عیسی_مسیح، امروز همان است که دیروز بوده و تا ابد هم است. 9 نگذارید تعالیم عجیب و گوناگون شما را از راه راست منحرف سازد. روح انسان با فیض خدا تقویت می_شود نه با قواعد مربوط به غذاها، زیرا کسانی که از این قواعد پیروی کرده_اند، سودی نبرده_اند. 10 ما مسیحیان قربانگاهی داریم که کاهنان خیمۀ مقدس حق خوردن از قربانی آن را ندارند. 11 کاهن_اعظم خون حیوانات را به عنوان قربانی گناه به قدس_الاقداس می_بُرد، ولی اجساد این حیوانات دور از خیمه_ها سوخته می_شد. 12 به این جهت عیسی نیز در خارج از دروازۀ شهر رنج دید تا مردم را با خون خود از گناهان شان پاک سازد. 13 پس بیائید تا دور از خیمه_ها پیش او برویم و در ننگ و خواری او شریک شویم، 14 زیرا برای ما در این دنیا هیچ شهری ابدی نیست و به این جهت ما جویای شهری هستیم که به زودی ظاهر می_شود. 15 پیوسته خدا را به وسیلۀ عیسی حمد گوئیم و با صداهای خود نام او را تمجید نمائیم، این است قربانی ما به درگاه خدا. 16 هرگز مهربانی و سخاوتمندی نسبت به یکدیگر را از یاد نبرید، زیرا اینگونه قربانی هاست که خدا را خشنود می_سازد. 17 از رهبران خود اطاعت و پیروی کنید، زیرا آنها حافظان جان_های شما هستند و در برابر خدا مسئولند. طوری رفتار کنید که آن_ها از خدمات خود راضی و خشنود باشند و نه ناراحت، چون در آن صورت فایده_ای عاید شما نخواهد شد. 18 برای ما دعا کنید. ما یقین داریم که بر خلاف وجدان خود عمل نکرده_ایم، بلکه همیشه آنچه را درست است بجا می_آوریم. 19 مخصوصاً از شما تقاضا می_نمائیم که دعا کنید تا خدا مرا هرچه زودتر نزد شما برگرداند. 20 خدا که سرچشمۀ سلامتی است، خداوند ما عیسی_مسیح را که چوپان بزرگ گوسفندان است، پس از مرگ زنده کرد و خون او پیمان و عهد ابدی را تأیید کرد. 21 همان خدا شما را در همۀ کارهای نیک کاملاً آماده گرداند تا ارادۀ او را به عمل آورید و آنچه که او را خشنود می_سازد به وسیلۀ عیسی_مسیح در ما به انجام برساند. شکوه و جلال تا به ابد از مسیح است. آمین. 22 ای برادران، تقاضا می_کنم به این پیام دلگرم کننده با صبر و حوصله گوش دهید، زیرا این را به طور مختصر برای شما نوشته_ام. 23 می خواهم بدانید که برادر ما تیموتاوس از زندان آزاد شده است. اگر به زودی به اینجا بیاید، ما با هم به دیدن شما خواهیم آمد. 24 سلام ما را به تمام رهبران و به تمام مقدسین برسانید. ایمانداران از ایتالیا به شما سلام می_فرستند. 25 فیض خدا با همۀ شما باشد.
1 یعقوب بندۀ خدا و بندۀ عیسی_مسیح خداوند به دوازده طایفۀ اسرائیل که در سراسر عالم پراگنده_اند، سلام می_فرستد. 2 ای برادران من، هرگاه دچار آزمایش_های گوناگون می_شوید، بی_نهایت شاد باشید، 3 چون می_دانید اگر خلوص ایمان شما در آزمایش ثابت شود، بردباری شما بیشتر می_شود؛ 4 و وقتی بردباری شما کامل شود، شما انسان_های کامل و بی_نقصی شده و به چیزی محتاج نخواهید بود. 5 اگر کسی از شما بدون حکمت باشد، آنرا از خدا بخواهد و خدایی که همه چیز را با سخاوت می_بخشد و انسان را سرزنش نمی_کند، آنرا به او خواهد داد. 6 اما او باید با ایمان بخواهد و در فکر خود شک نداشته باشد، چون کسی که شک کند مانند موج بحر است که در برابر باد رانده و متلاطم می_شود. 7 چنین شخصی نباید گمان کند که از خداوند چیزی خواهد یافت، 8 چون شخص دو دل در تمام کارهای خود ناپایدار است. 9 برادر مسکین به سرافرازی خود در برابر خدا فخر کند 10 و برادر ثروتمند نیز از ناچیزی خود، زیرا او مانند گُلِ علف زودگذر است. 11 همین که آفتاب با گرمای سوزان خود بر آن می_درخشد علف را می_خشکاند، گُلِ آن می_ ریزد و زیبائی آن از بین می_رود. شخص دولتمند نیز همینطور در میان فعالیت_های خود از بین می_رود. 12 خوشا به حال کسی که در برابر وسوسه از پای در نیاید، زیرا وقتی آزموده شود، تاج زندگی را که خداوند به دوستداران خود وعده داده است، خواهد گرفت. 13 کسی که گرفتار وسوسه می_شود، نباید بگوید: «خداوند مرا به وسوسه انداخته است» چون خداوند از بدی مبراست و کسی را به وسوسه نمی_اندازد. 14 انسان وقتی دچار وسوسه می_شود که مجذوب و فریفتۀ شهوات خود باشد. 15 در نتیجه، شهوت حامله می_شود و گناه را تولید می_کند و وقتی گناه کاملاً رشد کرد، باعث مرگ می_شود. 16 ای برادران عزیز من، خود را فریب ندهید. 17 تمام بخشش_های نیکو و هدایای کامل از آسمان و از جانب خدایی می_آید که آفریننده نور است و در او تغییر و تیرگی وجود ندارد. 18 او بنا به ارادۀ خود و به وسیلۀ کلمۀ حقیقت ما را آفرید تا ما نمونه_ای از خلقت تازۀ او باشیم. 19 بنابراین ای برادران عزیز من، هرکس باید زود بشنود، دیر جواب دهد و دیر عصبانی شود. 20 چون عصبانیت انسان به هدف_های نیکوی خدا کمک نمی_کند. 21 پس هر نوع عادت ناشایست و رفتار شرارت_آمیز را از خود دور کنید. خود را به خدا بسپارید و کلامی را که او در دل_های شما کاشته و می_تواند شما را نجات بخشد، با فروتنی بپذیرید. 22 مطابق کلام او عمل کنید و فقط با شنیدن خود را فریب ندهید، 23 چون کسی که به کلام گوش می_دهد ولی مطابق آن عمل نمی_کند، مانند کسی است که به آینه نگاه می_کند و چهرۀ طبیعی خود را در آن می_بیند. 24 او خود را می_بیند ولی همین که از پیش آینه دور می_شود، فراموش می_کند که چهره_اش چگونه بود. 25 اما کسی که با دقت به شریعت کامل و آزادی بخش نگاه کند و همیشه متوجه آن باشد و شنوندۀ فراموشکاری نباشد بلکه مطابق آن رفتار کند، خداوند تمام کارهای او را برکت خواهد داد. 26 اگر کسی گمان می_کند که آدم دینداری است ولی زبان خود را نگاه نمی_دارد، خود را فریب می_دهد و ایمان او بی_فایده است. 27 دیانت پاک و بی_آلایش در برابر خدای پدر این است که وقتی یتیمان و بیوه زنان دچار مصیبت می_شوند، از آن_ها توجه کنیم و خود را از فساد دنیا دور نگهداریم.
1 ای برادران، ایمان شما به عیسی_مسیح، خداوند جلال با ظاهر_بینی و تبعیض همراه نباشد. 2 اگر شخصی با انگشتر طلا و لباس فاخر به عبادتگاه شما بیاید و فقیری با لباس پاره نیز وارد شود 3 و شما به کسی که لباس فاخر دارد احترام بگذارید و به او بگوئید: «بفرمائید بالا بنشینید» و به آن شخص فقیر بگوئید: «در آنجا بایست یا در اینجا روی زمین پیش پای من بنشین.» 4 آیا با این عمل در بین خود تبعیض قایل نمی_شوید و آیا قضاوت شما از روی فکرهای پلید نیست؟ 5 ای برادران عزیز گوش دهید، مگر خدا فقیران این دنیا را بر نگزیده است تا در ایمان دولتمند و وارث آن پادشاهی_ای باشند، که او به دوستداران خود وعده داده است؟ 6 اما شما به فقرا بی_احترامی می_کنید. آیا دولتمندان به شما ظلم نمی_کنند و شما را به پای میز محاکمه نمی_کشند؟ 7 و آیا آن_ها به نام نیکویی که خدا بر شما نهاده است، بی_حرمتی نمی_کنند؟ 8 اگر شما حکم شاهانه_ای را که در کلام خداست و می_فرماید: «همسایه_ات را همچون خویشتن دوست بدار.» بجا آورید، کاری نیکو کرده_اید. 9 اما اگر بین اشخاص از روی ظاهر آن_ها تبعیض قایل شوید، مرتکب گناه شده_اید و شریعت، شما را به عنوان خطا کار محکوم می_نماید. 10 چون اگر کسی تمام شریعت را رعایت کند و فقط یکی از احکام آن را بشکند باز هم در مقابل تمام شریعت مقصر است. 11 زیرا همان کسی که گفت: «زنا نکن» همچنین گفته است: «قتل نکن» پس اگر تو از زنا پاک باشی ولی مرتکب قتل شوی باز هم شریعت را شکسته_ای. 12 مانند کسانی سخن گوئید و عمل نمائید که خداوند بر اساس این شریعت آزادی_بخش، دربارۀ آن_ها قضاوت می_کند. 13 چون خدا بر کسی که رحم نکرده، رحیم نخواهد بود، ولی همیشه رحمت بر داوری کامیاب خواهد شد. 14 ای برادران، چه فایده دارد اگر کسی بگوید: «من ایمان دارم.» ولی عمل او این را ثابت نکند؟ آیا ایمانش می_تواند او را نجات بخشد؟ 15 پس اگر برادری یا خواهری که برهنه و محتاج غذای روزانه خود باشد پیش شما بیاید 16 و یکی از شما به ایشان بگوید: «بسلامت بروید و گرم و سیر شوید.» چه چیزی فایده آن_ها می_شود؟ هیچ، مگر آنکه احتیاجات مادی آن_ها را برآورید. 17 همین_طور ایمانی که با عمل همراه نباشد، مُرده است. 18 ممکن است کسی بگوید: «تو ایمان داری و من اعمال نیکو، تو به من ثابت کن چگونه می_توانی بدون اعمال نیک ایمان داشته باشی و من ایمان خود را به وسیلۀ اعمال خویش به تو ثابت می_کنم.» 19 تو ایمان داری که خدا واحد است، بسیار خوب! ـ شیاطین هم ایمان دارند و از ترس می_لرزند. 20 ای مرد نادان، آیا نمی_دانی که ایمان بدون اعمال نیک بی_ثمر است؟ 21 پدر ما ابراهیم به خاطر اعمال خود در وقتی که پسر خویش اسحاق را در قربانگاه تقدیم خدا کرد، نیک و عادل شمرده شد. 22 می بینی که چگونه ایمان او محرک اعمال او بود و اعمال او نیز ایمانش را کامل گردانید. 23 کلام خدا که می_فرماید: «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برایش عدالت شمرده شد.» تحقق یافت و او دوست خدا خوانده شد. 24 پس می_بینید که چگونه انسان نه فقط از راه ایمان بلکه به وسیلۀ اعمال خود عادل شمرده می_شود. 25 همین طور راحابِ فاحشه نیز با اعمال نیک خود یعنی پناه دادن به قاصدان اسرائیلی و روانه کردن آن_ها از راه دیگر، عادل شمرده شد. 26 ایمان بی_عمل مانند بدن بی_روح، مرده است.
1 ای برادران من، درست نیست که بسیاری از شما در کلیسا معلم باشید، چون می_دانید که روز داوری برای ما معلمین سخت_تر خواهد بود. 2 همۀ ما در چیزهای زیاد مرتکب خطایایی می_شویم و کسی که در سخن گفتن خطا نکند، مرد کاملی است و می_تواند تمام وجود خود را اداره کند. 3 ما به دهان اسپان دهنه می_زنیم تا مُطیع ما شوند و به این وسیله تمام بدن آن_ها را به هر طرف که بخواهیم می_ گردانیم. 4 همچنین می_توان کشتی_های بسیار بزرگ را که از بادهای سخت رانده می_شوند، با استفاده از سُکان بسیار کوچکی مهار کرد و به هر جا که ناخدا بخواهد، هدایت نمود. 5 زبان هم همین_طور است: گرچه عضو کوچکی است، اما ادعا_های بزرگ دارد. چه جنگلهای بزرگ که با جَرَقه_ای، آتش می_گیرند. 6 زبان هم آتش است! در میان تمام اعضای بدن ما زبان دنیایی از شرارت است که همه وجود ما را آلوده می_سازد و دوران زندگی را به جهنم سوزانی مبدل می_کند. 7 انسان توانسته است و باز هم می_تواند تمام حیوانات وحشی و پرندگان و خزندگان و ماهیان را رام کند. 8 ولی هیچکس هرگز نتوانسته است زبان را تحت فرمان خود نگه دارد. زبان، شریر و رام نشدنی و پُر از زهر کشنده است. 9 ما با آن، هم خداوند و پدر را حمد و سپاس می_گوئیم و هم انسان را که به صورت خدا آفریده شده است، دشنام می_دهیم. 10 از یک دهان هم شکر و سپاس شنیده می_شود و هم دشنام! ای برادران، این کار درست نیست. 11 آیا یک چشمه می_تواند از یک شکاف هم آب شیرین و هم آب شور جاری سازد؟ 12 ای برادران، آیا درخت انجیر می_تواند زیتون و یا درخت انگور، انجیر به بار آورد، همین_طور چشمۀ آب شور هم نمی_تواند از خود آب شیرین جاری سازد. 13 در میان شما چه کسی عاقل و فهیم است؟ او باید با زندگی و اعمال نیک خود که با تواضع حکمت همراه باشد، آن را نشان دهد. 14 اما اگر شما حسود و تندخو و خودخواه هستید، از آن فخر نکنید و بر خلاف حقیقت دروغ نگوئید. 15 این حکمت از عالم بالا نیست. این حکمتی است دنیوی، نفسانی و شیطانی. 16 چون هر جا حسد و خودخواهی هست، در آنجا بی_نظمی و هر نوع شرارت است. 17 اما حکمتی که از عالم بالا است اول پاک، بعد صلح_جو، با_گذشت، مهربان، پُر از شفقت و ثمرات نیکو، بی_غرض و بی_ریاست. 18 نیکی و عدالت میوۀ بذرهایی است که به دست صالحان در صلح و صفا کاشته می_شود.
1 علت نزاع_ها و دعواهائی که در میان شما وجود دارد چیست؟ آیا علت آن_ها خواهش_های نفسانی شما نیست، خواهش_هائی که در تمام اعضای بدن شما در جنگ و ستیز هستند؟ 2 شما به چیزهائی که ندارید، چشم می_دوزید و برای آن حاضرید دیگران را بکشید. حسد می_ورزید، ولی نمی_توانید آنچه را که می_خواهید به دست آورید، پس با یکدیگر به جنگ و نزاع می_پردازید. شما آنچه را که می_خواهید ندارید چون آن را از خدا نخواسته_اید. 3 اگر از خدا هم بخواهید، دیگر حاجت شما برآورده نمی_شود، چون با نیت بد و به منظور ارضای هوسهای خود آن را می_طلبید. 4 ای مردمان خطاکار و بی_وفا، آیا نمی_دانید که دلبستگی به این دنیا دشمنی با خداست؟ هر که بخواهد دنیا را دوست داشته باشد، خود را دشمن خدا می_گرداند. 5 آیا گمان می_کنید کلام خدا بی_معنی است، وقتی می_فرماید: «خدا به آن روحی که خود در دل انسان قرار داده، به شدت علاقه دارد و نمی_تواند تمایل انسان را به چیزی جز خود تحمل نماید؟» 6 اما فیضی که خدا می_بخشد از این هم بیشتر است، چون کلام او می_فرماید: «خدا با متکبران مخالفت می_کند، اما به فروتنان فیض می_بخشد.» 7 پس از خدا اطاعت کنید و در مقابل ابلیس مقاومت نمائید تا از شما بگریزد. 8 خود را به خدا نزدیک سازید که او نیز به شما نزدیک خواهد شد. ای گناهکاران، دستهای خود را بشوئید. ای ریاکاران، دلهای خود را پاک سازید، 9 ماتم بگیرید و گریه و ناله کنید. خندۀ شما به گریه و خوشی شما به غم مبدل شود. 10 در پیشگاه خدا خود را فروتن سازید و او شما را سرافراز خواهد ساخت. 11 ای برادران، از یکدیگر بد نگوئید. کسی که به برادر خود بد بگوید و یا نسبت به او داوری کند، در واقع از شریعت بد گفته و آن را محکوم ساخته است. اگر نسبت به شریعت داوری کنی تو داور شریعت شده_ای و نه بجا آورندۀ آن. 12 دهندۀ شریعت و داور یکی است، یعنی همان کسی که قادر است انسان را نجات بخشد یا نابود سازد. پس تو کیستی که دربارۀ همسایه خود داوری می_کنی؟ 13 ای کسانی که می_گوئید: «امروز یا فردا به فلان شهر می_رویم و در آنجا تجارت می_کنیم و سود فراوان می_بریم.» 14 ولی نمی_دانید فردا چه خواهد شد. زندگی شما مثل بخاری است که لحظه_ای دیده می_شود و بعد از بین می_رود. 15 در عوض آن، شما باید بگوئید: «اگر خدا بخواهد ما زنده می_مانیم تا چنین و چنان کنیم.» 16 شما از خودستایی لذت می_برید و این صحیح نیست. 17 بنابراین کسی که بداند نیکی چیست و نیکی نکند، گناه کرده است.
1 و شما ای ثروتمندان، برای بلایایی که بر سر شما می_آید گریه و زاری کنید. 2 ثروت شما تباه گشته و لباس_های زیبای تان را کویه خورده است. 3 طلا و نقرۀ شما زنگ زده و زنگ آن_ها دلیلی بر ضد شما است و مانند آتش بدن شما را خواهد سوزانید. شما حتی تا این روزهای آخر هم به اندوختن ثروت مشغولید. 4 مزد کارگرانی که مزارع شما را درو کرده_اند و شما آن_ها را نپرداخته_اید، علیه شما فریاد می_کنند و نالۀ دروگران به گوش خداوند لشکر_های آسمانی رسیده است. 5 شما در روی زمین به عیش و نوش پرداخته_اید و خود را مانند گوسالۀ چاق برای روز ذبح آماده کرده_اید. 6 شخص عادل و نیک را ملامت کرده_اید و در حالی که هیچ مقاومتی نمی_کرد، او را کشتید. 7 ای برادران، تا روز ظهور خداوند صبر کنید. زارع برای برداشت محصول پُر ارزش زمین با صبر و شکیبایی منتظر باران_های خزانی و بهاری می_ماند. 8 شما نیز صبر کنید و قوی_دل باشید، زیرا آمدن خداوند نزدیک است. 9 ای برادران، پشت سر دیگران از آن_ها شکایت نکنید، مبادا خود شما ملامت شوید، چون داور عادل آمادۀ داوری است. 10 ای برادران، صبر و تحملِ انبیایی که به نام خداوند سخن می_گفتند، برای شما نمونه باشد. 11 ما اشخاص صبور و پُر تحمل را خوشبخت می_دانیم. شما دربارۀ صبر و تحمل ایوب شنیده_اید و می_ دانید خداوند آخر با او چه کرد. زیرا خداوند بی_نهایت رحیم و مهربان است. 12 ای برادران، از همه مهمتر این است که سوگند نخورید، نه به آسمان، نه به زمین و نه به هیچ چیز دیگر، بلکه بلی شما واقعاً بلی باشد و نه شما نه، مبادا محکوم شوید. 13 پس اگر برای کسی از شما مصیبتی روی دهد، او دعا کند و اگر خوشحال است، سرود بخواند. 14 اگر کسی از شما بیمار است، از رهبران کلیسا بخواهد تا برای او دعا کنند و به نام خداوند بدن او را با روغن تدهین نمایند. 15 دعایی که از روی ایمان باشد، بیمار را نجات خواهد بخشید. خداوند او را از بستر بیماری بلند خواهد کرد و اگر مرتکب گناهی شده باشد، بخشیده خواهد شد. 16 نزد یکدیگر به گناهان خود اقرار نمائید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید. دعای صمیمانۀ شخص عادل بسیار مؤثر است. 17 الیاس دارای عواطف و احساسات مانند خود ما بود، ولی وقتی از صمیم قلب دعا کرد که باران نبارد، سه سال و شش ماه در آن سرزمین باران نبارید. 18 دوباره دعا کرد و باران بارید و زمین بار دیگر محصول به بار آورد. 19 ای برادران، اگر کسی از شما از حقیقت منحرف گردد و شخص دیگری او را برگرداند، 20 یقین داشته باشید که هرکس گناهکاری را از راه نادرست بازگرداند، جانی را از مرگ خواهد رهانید و گناهان بیشماری را خواهد پوشانید.
1 از طرف پِترُس، رسول عیسی_مسیح به کسانیکه که در سرتاسر ایالات پُنطُس، غلاتیه، کَپَدوکیه، آسیا و بِطونیه مهاجر و پراگنده شده و برگزیدۀ خدا اند. 2 خدای پدر مطابق ارادۀ خود شما را از ازل برگزیده است و شما به وسیلۀ روح خدا تقدیس شده_اید تا از عیسی_مسیح اطاعت کنید و خون او ریخته شد تا شما پاک شوید. فیض و سلامتی برای شما روزافزون باد. 3 سپاس بر خدا، پدر خداوند ما عیسی_مسیح، که به لطف بزرگ خود به وسیلۀ رستاخیز عیسی_مسیح از مردگان، تولد نو و امید زنده به ما بخشیده است. 4 تا روزی میراث را به_دست آوریم. این میراث در عالم بالا، در جایی که خراب و ضایع و پژمرده نمی_شود، برای شما نگه داشته می_شود. 5 و در حالی که شما در انتظار نجاتی هستید که در زمان آخر به ظهور می_رسد، خدا با قدرت خود شما را به وسیلۀ ایمان تان حفظ خواهد نمود. 6 این امر باید شما را خوشحال کند، اگرچه برای زمان کوتاهی، شاید لازم باشد که گرفتار درد آزمایش_های سخت شوید. 7 چنانکه طلای فانی در آتش امتحان می_شود، ایمان شما نیز باید در زحمات امتحان گردد، (اگرچه ایمان از طلا خیلی گرانبهاتر است.) تا در آن روزی که عیسی_مسیح ظهور می_کند ایمان خالص شما سبب ستایش و جلال و افتخار شود. 8 با وجود اینکه تا به حال مسیح را ندیده_اید، او را دوست دارید و با اینکه اکنون هم او را نمی_بینید، به او ایمان دارید و با خوشی بزرگ و پُر شکوه که غیرقابل توصیف است، شادمان هستید 9 و نتیجۀ نهایی ایمان شما این است که سبب نجات جان_های شما می_شود. 10 در خصوص این نجات انبیاء نه فقط پیشگوئی کردند که از راه فیض خدا به شما خواهد رسید، بلکه مطالعه و تحقیقی عمیق دربارۀ آن نموده_اند 11 و وقتی روح مسیح که در آن_ها بود دربارۀ زحماتی که مسیح می_بایست متحمل شود و جلالی که به دنبال آن_ها خواهد آمد پیشگوئی کرد، آن_ها کوشش می_کردند بدانند که زمان وقوع آن چه موقع خواهد بود و چگونه خواهد آمد. 12 اما آن_ها فقط به این حقیقت پی بردند که وظیفۀ آنها به خاطر خود شان نبود، بلکه برای شما بوده است. کسانی که بشارت انجیل را به شما دادند با کمک روح_القدس که از عالم بالا فرستاده شده است، این حقیقت را به شما گفته_اند؛ حقیقتی که حتی فرشتگان آرزوی درک آن را دارند. 13 پس حواس خود را جمع کرده و هوشیار باشید. در انتظار آن فیضی که در وقت ظهور عیسی_مسیح نصیب شما خواهد شد، با امید به سر برید. 14 مثل فرزندانی که مُطیع خدا هستند، نگذارید آن تمایلات نفسانی که به دوران جهالت گذشتۀ شما مربوط است، زندگی شما را تحت تأثیر خود قرار دهند. 15 بلکه چنانکه خدایی که شما را دعوت کرده است قدوس است، شما نیز در تمام رفتار تان پاک باشید. 16 زیرا نوشته شده است: «مقدس باشید، زیرا که من قدوسم.» 17 شما در دعاهای خود کسی را پدر خطاب می_کنید که بدون هیچگونه تبعیضی همه را فرداً فرد مطابق اعمال شان داوری می_کند بنابراین شما بقیۀ عمر خود را بر روی زمین با خدا_ترسی بگذرانید. 18 فراموش نکنید که شما از قید روشهای بی_فایدۀ زندگی که از پدران خود آموخته بودید، آزاد شدید و این آزادی با پرداخت چیزهای فانی مثل طلا و نقره نبود؛ 19 بلکه با خون گرانبهایی مانند خون بره_ای بی_نقص و عیب، یعنی با خون مسیح خریده و آزاد شدید. 20 خدا پیش از آفرینش دنیا او را برای همین کار معین فرمود، ولی او در زمان آخر به خاطر شما ظاهر شده است. 21 شما به وسیلۀ مسیح به خدا ایمان دارید، خدایی که مسیح را پس از مرگ زنده گردانید و به او جاه و جلال بخشید تا ایمان و امید شما در خدا باشد. 22 اکنون چون از حقیقت اطاعت می_کنید، جان_های خود را پاک و منزه ساخته_اید، می_توانید یکدیگر را صمیمانه مثل برادر دوست داشته باشید. پس یکدیگر را از دل و جان دوست بدارید. 23 این بار تولد شما در اثر تخم فانی نبود، بلکه به وسیلۀ تخم غیر_فانی، یعنی کلام خدای زنده و ابدی تولد نو یافتید. 24 زیرا «تمام آدمیان مثل علف هستند، و تمام جلال آنها مانند گُلِ علف است. علف خشک می_شود و گُلش می_ریزد، 25 اما کلام خدا تا ابد باقی است.» و این کلام همان مژده_ای است که به شما داده شده است.
1 بنابراین شما باید هر نوع بغض، کینه، فریب، ریاکاری، حسادت و بدگویی را از خود دور سازید. 2 مانند نوزادان، علاقه به شیر روحانی خالص داشته باشید تا با نوشیدن آن بتوانید رشد و نمو کرده و نجات یابید، 3 زیرا شما در تجربۀ خود مِهر و محبت خدا را چشیده_اید. 4 پس به سوی او، یعنی آن سنگ زنده که مردم رد کردند، اما در نظر خدا برگزیده و گرانبهاست بیائید. 5 و شما نیز مانند سنگهای زنده_ای هستید که خانه_ای روحانی از شما بنا می_شود و در آن خانه، شما به عنوان کاهنان مقدس، قربانی_های روحانی را که در نظر خدا پسندیده است، به وسیلۀ عیسی_مسیح بگذرانید. 6 زیرا نوشته شده است: «در سهیون سنگ زاویۀ ممتاز و گرانبهایی قرار می_دهم و هرکه به آن ایمان آورد هرگز شرمسار نخواهد شد.» 7 برای شما ایمانداران، این سنگ ارزش بسیار دارد. اما برای بی_ایمانان، «آن سنگی که بنایان رد کرده_اند، به صورت مهمترین سنگ عمارت درآمد.» 8 و همچنین «سنگی است که آن_ها را می_لغزاند و صخره_ای است که روی آن خواهند افتاد.» بلی، آن_ها بر روی کلام خدا می_افتند، زیرا به آن ایمان نمی_آوردند. پس سرنوشت آن_ها همین بود! 9 و اما شما، نژادی برگزیده و کاهنانی هستید که به پادشاهی رسیده_اید. شما ملتی مقدس و قوم خاص خدا هستید تا اعمال و صفات عالی، خدایی که شما را از تاریکی به نور عجیب خود دعوت کرده است، به همه اعلام نمائید. 10 در گذشته شما قوم و ملتی برای خود نداشتید، اما اکنون قوم برگزیدۀ خدا هستید. زمانی شما از رحمت خدا کاملاً بی_خبر بودید، اما اکنون رحمت او از شماست! 11 ای عزیزان، از شما که در این دنیا بیگانه و در حال غربت هستید، تقاضا می_کنم تسلیم شهوات نفسانی که همیشه با روح ما در جنگ است، نشوید؛ 12 بلکه چنان در میان مردم خدا_ناشناس با راستی و درستی زندگی کنید که اگرچه در حال حاضر شما را ملامت به بدکاری می_کنند، با دیدن اعمال نیک شما، خدا را در روز دیدارش، تمجید نمایند. 13 به خاطر خداوند، مُطیع همۀ قدرت_های انسانی باشید، خواه پادشاه که مافوق همه است، 14 خواه فرمانداران که از طرف او مأمور شده_اند که بدکاران را تنبیه و نیکوکاران را تشویق نمایند. 15 ارادۀ خدا این است که شما با اعمال نیک خود جلوی سخنان جاهلانۀ مردمان احمق را بگیرید. 16 مثل مردمی که کاملاً آزاد هستند زندگی کنید، اما نگذارید این آزادی شما بهانه_ای برای رفتار ناشایست باشد، بلکه به عنوان بندگان خدا زندگی کنید. 17 همه را محترم بشمارید، برادران خود را دوست بدارید، از خدا بترسید و پادشاه را محترم بدانید. 18 ای نوکران، مُطیع اربابان خود بوده و آن_ها را احترام کنید، نه تنها نسبت به آنانی که مهربان و با ملاحظه هستند، بلکه همچنین به کسانی که سخت_گیر و تندخو هستند. 19 زیرا کسی که خدا را در زندگی خود شاهد و ناظر می_داند، اگر به ناحق عذاب ببیند و تحمل کند، خدا را خشنود ساخته است. 20 اما اگر مرتکب کار خلافی شدید و تنبیه آن را تحمل کردید، چه افتخاری برای شما است؟ اما اگر شما کارهای نیک انجام دهید و در عوض بدی دیده و آن را تحمل کنید در آن صورت است که خدا را خشنود ساخته_اید. 21 مگر خدا شما را برای همین برنگزیده است؟ خود مسیح با رنج_هائی که به خاطر شما کشید، برای شما نمونه شد تا به همان راهی که او رفت، شما نیز بروید. 22 شما می_دانید که او هیچ گناهی نکرد و هرگز دروغی از دهان او شنیده نشد. 23 وقتی به او دشنام می_دادند، با دشنام جواب نداد. وقتی عذاب می_کشید، تهدید نمی_کرد، بلکه خود را به دست آن کسی سپرد که همیشه با عدالت و انصاف داوری می_کند. 24 مسیح شخصاً بار گناهان ما را بر دوش گرفته آن_ها را بر صلیب بُرد تا ما هم نسبت به گناه بمیریم و برای عدالت زیست کنیم، زیرا به سبب زخم_های اوست که ما شفا یافته_ایم. 25 شما مثل گوسفندانی بودید که راه خود را گُم کرده_اند، اما اکنون پیش چوپان و نگهبان جانهای خود برگشته_اید.
1 به همین طریق شما ای زنان، مُطیع شوهران خود باشید تا چنانچه بعضی از آن_ها به کلام خدا ایمان ندارند به وسیلۀ رفتار شما ایمان آورند. بدون آنکه شما به آن_ها چیزی بگوئید، 2 زیرا آن_ها رفتار نیک و خدا_ترسی شما را خواهند دید. 3 زیبایی شما در آرایش ظاهری نباشد که به آرایش مو و پوشیدن جواهرات و لباس زیبا بستگی دارد؛ 4 بلکه زیبایی شما از باطن باشد. درون خود را با گوهر فنا_ناپذیر یک روح آرام و ملایم بیارائید، زیرا این نوع زیبائی در نظر خدا ارزش بسیار دارد. 5 به این طریق بود که زنان مقدسی که در قدیم به خدا توکل داشتند، خود را زیبا می_ساختند. آن_ها مُطیع شوهران خود بودند، 6 مثل سارا که از ابراهیم اطاعت کرده او را «سروَر» خطاب می_نمود. پس اگر شما هم نیکوکاری کنید و از چیزی نترسید، دختران او خواهید بود. 7 و شما نیز ای شوهران، باید رفتار تان با همسر تان همیشه با ملاحظه باشد و چون آن_ها جسماً ضعیف_تر هستند و در فیض زندگی با شما سهیم و شریک می_باشند، با عزت و احترام با آن_ها رفتار کنید، مبادا دعاهای شما مستجاب نشود. 8 خلاصه_ای برادران، یک فکر و یک_دل باشید. یکدیگر را مثل برادر دوست بدارید و مهربان و فروتن باشید. 9 بدی را با بدی و لعنت را با لعنت جواب ندهید، بلکه به جای لعنت برکت بطلبید، زیرا خدا شما را دعوت کرده است تا برکت نصیب تان گردد. 10 زیرا نوشته شده است: «هرکه بخواهد زندگی خوب و روزهای خوشی داشته باشد، دهان خود را از حرفهای زشت و لبان خود را از دروغ نگهدارد. 11 بدی را ترک کرده نیکی کند و صلح و صفا را جسته و آن را دنبال نماید. 12 زیرا چشمان خداوند بر عادلان است، و گوشهای او آماده شنیدن دعاهای آن_ها، اما از بدکاران روی_گردان است.» 13 پس اگر شما به انجام آنچه نیکوست علاقه دارید، چه کسی به شما آسیبی خواهد رسانید؟ 14 اما اگر به خاطر عدالت رنج می_بینید، خوشا به حال شما! از تهدیدات مردم نترسید و تشویش نکنید. 15 اما ترس مسیح در دلهای شما باشد و او را خداوند خود بدانید و اگر کسی علت امید شما را می_پرسد، همیشه آمادۀ جواب باشید. 16 البته با ملایمت و احترام. وجدان شما همیشه پاک باشد تا حتی اگر به شما بی_حرمتی شود، کسانی که از رفتار نیک مسیحایی شما بد می_گویند، از گفتۀ خود شرمنده گردند. 17 زیرا اگر خواست خدا براین است که شما زحمت ببینید، بهتر است که به خاطر نیکوکاری باشد، نه برای بدکاری. 18 مثلاً خود مسیح یکبار برای همیشه به خاطر گناه شما مُرد، یعنی یک شخص بی_گناه در راه گناهکاران مُرد تا ما را به حضور خدا بیاورد. او از لحاظ جسم کشته شد اما از لحاظ روح به زندگی خود ادامه داد 19 و در روح به نزد ارواح محبوس رفت و به آن_ها وعظ کرد. 20 اینها همان کسانی بودند که در آن وقت که نوح به ساختن کشتی مشغول بود و خدا با صبر و حوصله انتظار می_کشید، اطاعت نکردند. عده_ای کم، یعنی هشت نفر از آب گذشته نجات یافتند. 21 این آب نمونۀ تعمیدی است که اکنون شما را نجات می_بخشد. منظور من شستشوی کثافات بدنی نیست، بلکه بیان کنندۀ آرزوی وجدان پاکی است که شوق به دیدن خدا دارد و به وسیلۀ رستاخیز مسیح نجات می_یابد. 22 او به عالم بالا رفت و در دست راست خداست و تمام فرشتگان و قوتها و قدرت_های آسمانی تحت فرمان او هستند.
1 پس چون مسیح درد و رنج_های جسمانی را کشید، شما نیز خود را برای همین کار آماده سازید. زیرا کسی که درد و رنج کشیده است، دیگر گرفتار گناه نمی_شود 2 و تا آخر عمر خود مطابق ارادۀ خدا زندگی خواهد کرد، نه به هدایت شهوات نفسانی، 3 زیرا شما در گذشته به قدر کافی وقت خود را صرف کارهایی که خدا_ناشناسان، خواهش انجام آن را دارند، کرده_اید. در آن وقت زندگی شما در هرزگی، شهوترانی، مستی، عیاشی، مجالس میگساری، و بت_پرستی شرم_آور سپری می_شد 4 و اکنون آن_ها از اینکه شما دیگر در چنین زندگی بی_بند و بار با آن_ها شرکت نمی_کنید تعجب می_کنند و از شما بد می_گویند. 5 اما آن_ها روزی باید حساب خود را به خدایی که برای داوری زندگان و مردگان آماده است، پس بدهند. 6 چرا به مردگان بشارت داده شد؟ برای اینکه آن_ها اگرچه مثل همۀ آدمیان در جسم مورد داوری قرار گرفتند، در روح دارای زندگی شوند، همان طوری که خدا زنده است. 7 پایان همه چیز نزدیک است. باید حواس شما جمع باشد و با هوشیاری و خودداری دعا کنید. 8 مهمتر از همه، محبت تان نسبت به یکدیگر جدی و قوی باشد، زیرا محبت گناهان زیادی را می_پوشاند. 9 با خوشحالی و سخاوتمندی نسبت به یکدیگر مهمان_نوازی کنید. 10 به عنوان کسی که برکات گوناگون خدا را یافته است، استعدادها و عطایای خود را برای خیریت دیگران به کار ببرید. 11 مثلاً کسی که وعظ می_کند، طوری سخن بگوید که گویی از طرف خدا پیامی دارد و آنکه خدمت می_کند با قدرتی که خدا به او عطا می_فرماید، خدمت کند تا از این راه خدا در همه چیز به وسیلۀ عیسی_مسیح جلال یابد. بلی، جلال و قدرت تا به ابد از آن او باد، آمین. 12 ای عزیزان، از آزمایش_های سختی که برای امتحان شما پیش می_آید، تعجب نکنید و طوری رفتار ننمائید که گویی امری غیر_عادی برای شما پیش آمده است. 13 در عوض از اینکه در رنج_های مسیح شریک شده_اید، شادمان باشید تا در وقتی که جلال او ظاهر می_شود شادی و خوشی شما کامل گردد. 14 خوشا به حال شما اگر به خاطر نام مسیح به شما دشنام دهند، زیرا در آن صورت روح پُر جلال خدا در شما ساکن است. 15 امیدوارم که شما هرگز به خاطر قتل یا دزدی یا بدکاری یا دخالت دچار زحمت نشده باشید. 16 اما اگر به عنوان یک مسیحی، رنج می_بینید ناراحت نشوید، بلکه برای اینکه نام مسیح را بر خود دارید، خدا را شکر کنید. 17 وقت آن رسیده است که داوری فرزندان خدا شروع شود و اگر ما اولین کسانی هستیم که داوری می_شویم، نصیب و عاقبت کسانی که انجیل خدا را رد کردند چه خواهد بود؟ 18 و اگر نجات عادلان اینقدر دشوار است، عاقبت گناهکاران و اشخاص دور از خدا چه خواهد بود؟ 19 بنابراین، اگر کسی مطابق ارادۀ خدا، دچار رنج و زحمت شده است، جان خود را به_دست آفریدگاری که همیشه به وعده_های خود وفا می_کند بسپارد و به نیکوکاری خود ادامه دهد.
1 من که یک رهبر کلیسا هستم و شاهد زحمات مسیح بودم و در آن جلالی که قرار است بزودی ظاهر شود، شریک و سهیم خواهم بود، از شما رهبران کلیسا تقاضا می_کنم: 2 از گله_ای که خدا به شما سپرده است، چوپانی و مراقبت کنید و کاری که انجام می_دهید از روی اجبار و زور نباشد، بلکه چنانکه خدا می_خواهد آن را از روی علاقه و رغبت انجام دهید، نه به منظور فایدۀ شخصی بلکه با حُسن نیت و علاقه. 3 کوشش نکنید بر آنانی که به دست شما سپرده شده_اند خداوندی نمائید، بلکه برای آن گله نمونه باشید. 4 و شما در وقتی که چوپان بزرگ ظاهر می_ شود، تاج پُر جلالی را خواهید ربود که هرگز پژمرده نمی_شود. 5 به همین طریق شما که جوانتر هستید، باید مُطیع رهبران کلیسا باشید و همۀ شما قدیفۀ فروتنی را به کمر بسته، یکدیگر را خدمت کنید زیرا خدا مخالف متکبران است، اما به فروتنان فیض می_بخشد. 6 پس در مقابل قدرت خدا فروتن باشید تا او شما را در وقت مناسب سرافراز نماید. 7 بار تمام تشویش خود را به دوش او بگذارید، زیرا او همیشه در فکر شماست. 8 هوشیار و متوجه باشید؛ زیرا دشمن شما ابلیس، چون شیری غُران به هر سو می_گردد و در جستجوی کسی است که او را ببلعد. 9 با قدرت ایمان در مقابل او بایستید، زیرا می_دانید که برادران شما در تمام دنیا به همین زحمات دچار شده_اند. 10 اما، پس از اینکه اندک زمانی رنج و زحمت دیدید، خدا که بخشندۀ تمام برکات روحانی است و شما را در مسیح دعوت کرده است که در جلال ابدی او شریک شوید، شما را کامل و ثابت قدم و قوی و استوار خواهد ساخت. 11 قدرت تا به ابد از آنِ اوست، آمین. 12 این رسالۀ مختصر را با کمک «سیلوانُس» که او را یک برادر وفادار می_ دانم، نوشته_ام تا شما را تشویق کنم و به آن فیض راستین خدا که در آن استوار هستید، شهادت بدهم. 13 کلیسای شهر بابل که مثل شما برگزیدۀ خداست، به شما سلام می_رساند و همچنین پسر من «مرقُس» سلام می_رساند. 14 یکدیگر را با بوسۀ محبت_آمیز سلام گوئید. صلح و سلامتی با همۀ شما که با مسیح متحد هستید باد.
1 از طرف شمعونِ پِترُس، غلام و رسول عیسی_مسیح به آنانی که از راه عدالت خدای ما و نجات_دهندۀ ما عیسی_مسیح، ایمانی مانند ایمان ما یافته_اند. 2 در حالی که شناخت شما از خدا و عیسی_مسیح خداوند زیادتر می_شود، فیض و سلامتی شما نیز افزون گردد. 3 قدرت خدا آنچه را که ما برای زندگی و خدا_پرستی ضرورت داریم، به ما بخشیده است تا ما بتوانیم کسی را که ما را خوانده است تا در جلال و عظمتش شریک شویم، بهتر بشناسیم. 4 بنابراین از وعده_های بزرگ و گرانبها، بهره_مند شده و از فسادی که نتیجۀ تمایلات جسمانی است بگریزید و در طبیعت خدایی شریک و سهیم شوید. 5 به این سبب، با سعی تمام بکوشید که ایمان خود را با جوانمردی، جوانمردی را با معرفت، 6 معرفت را با پرهیزکاری، پرهیزکاری را با بردباری، بردباری را با خداشناسی، 7 خداشناسی را با دوستی برادرانه و دوستی برادرانه را با محبت خالص تکمیل کنید. 8 اگر این صفات در شما باشد و زندگی شما را بیشتر فراگیرد، همیشه در شناسائی خداوند ما عیسی_مسیح فعال و پُر_ثمر خواهید بود. 9 ولی کسی که این صفات را نداشته باشد، چنان کور و نزدیک_بین می_شود که فراموش می_کند چگونه از گناهان گذشتۀ خود پاک شده است. 10 پس ای برادران، هرچه بیشتر بکوشید تا زندگی شما ثابت کند که شما جزء دعوت_شدگان و برگزیدگان خدا هستید، زیرا اگر چنین کنید، هرگز لغزش نخواهید خورد. 11 و به این ترتیب دخول به پادشاهی ابدی خداوند و نجات_دهندۀ ما عیسی_مسیح به فراوانی به شما عطا خواهد شد. 12 به این جهت من تصمیم گرفتم که همیشه این چیزها را به یاد شما بیاورم. اگرچه شما اینها را می_دانید و در حقیقتی که یافته_اید ثابت هستید، 13 ولی من تا زنده هستم صلاح می_دانم که با یادآوری و تذکر، شما را برانگیزانم. 14 من می_ دانم که به زودی، چنانکه خداوند عیسی_مسیح به من نشان داد، این خیمه را ترک خواهم نمود. 15 پس نهایت کوشش خود را خواهم کرد تا پس از مرگ من شما بتوانید در همۀ اوقات این مطالب را به یاد آورید. 16 زیرا وقتی ما دربارۀ قدرت خداوند ما عیسی_مسیح و آمدن او سخن گفتیم از افسانه_هایی که با مهارت ساخته شده_اند پیروی نکردیم، زیرا ما با چشمان خود بزرگی ملکوتی او را دیده ایم. 17 وقتی خدای پدر به او افتخار و جلال داد، ما در آنجا حاضر بودیم و آن زمان که از جلال خداوندی صدایی به او رسید که می_گفت: «اینست پسر عزیز من، از او خشنودم»، ما آنجا بودیم. 18 بلی، ما وقتی با او بر روی کوه مقدس بودیم، این صدای آسمانی را شنیدیم. 19 این همه، کلام انبیاء را برای ما بیشتر تصدیق و تأیید می_کند، پس با دقت بیشتر به آن توجه نمائید، زیرا کلام انبیاء مانند چراغی است که در جایی تاریک می_درخشد تا سپیده بدمد و ستارۀ صبح طلوع کرده، دل_های شما را روشن گرداند. 20 اما بیش از همه چیز این را به یاد داشته باشید که هیچ کس نمی_ تواند به تنهائی پیشگوئی_های کتاب مقدس را تفسیر کند. 21 زیرا هیچ پیشگوئی از روی نقشه و خواستۀ انسان به وجود نیامده است؛ بلکه مردم تحت تأثیر روح_القدس، کلام خدا را بیان نمودند.
1 اما قوم اسرائیل علاوه بر انبیای راستین، انبیای دروغین هم داشتند و شما هم در میان خود معلمین دروغین خواهید داشت. آن_ها مخفیانه تعالیم غلط و زیان_بخش به میان شما خواهند آورد و همان خداوندی را که آن_ها را خرید، انکار خواهند نمود و بلای ناگهانی بر سر خود خواهند آورد. 2 عدۀ زیادی، آن_ها و راه_های هرزۀ آن_ها را دنبال خواهند کرد و به خاطر ایشان، راه حقیقت مورد بی_حرمتی قرار خواهد گرفت. 3 از روی طمع و با داستان_های جعلی خود، شما را استثمار خواهند کرد اما، جزایی که از مدت_ها پیش برای آنها مقرر شده بود در انتظار آن_ها و هلاکت در کمین آنها است. 4 شما می_دانید که خدا فرشتگانی را که گناه کردند بدون تنبیه رها نکرد، بلکه آنها را به گودال_های تاریک دوزخ فرستاد تا در آنجا برای داوری نگهداری شوند. 5 خدا همچنین دنیای قدیم را بدون جزا نگذاشت، بلکه بر دنیای بدکاران سیل جاری ساخت. تنها کسانی که نجات یافتند نوح، آن رسول راستی و درستی با هفت نفر دیگر بود. 6 خدا شهرهای سدوم و غموره را محکوم و ویران ساخته به خاکستر تبدیل کرد تا برای آدمیان دیگر که می_خواهند در گناه زندگی کنند، عبرتی باشد. 7 خدا لوط را که مردی عادل بود و از رفتار هرزۀ شریران رنج می_برد، رها ساخت. 8 زیرا آن مرد عادل که در میان آنها به سر می_بُرد، همه روزه اعمال زشتی را می_دید و می_شنید که قلب پاکش را عذاب می_داد. 9 پس به این نتیجه می_رسیم که خدا می_داند چطور عادلان را از وسوسه_ها و آزمایش_ها برهاند و چگونه شریران را تا روز داوری تحت عقوبت نگهدارد، 10 مخصوصاً آنانی که خود را به همه نوع شهوات زشت و ناپاک سپرده_اند و هر قدرتی را خوار می_ شمارند. این معلمین دروغین، بی_باک و خودبین هستند و هیچ حرمتی به موجودات آسمانی نشان نمی_دهند و برعکس به آنها اهانت می_نمایند. 11 حتی فرشتگان که از این معلمین دروغین بسیار قویتر و تواناترند، این موجودات آسمانی را در پیشگاه خداوند با بد_زبانی متهم نمی_سازند. 12 اما این اشخاص مانند جانوران وحشی و بی_فهم، فقط به این منظور به این دنیا آمدند که اسیر گردند و کشته شوند. اینها به چیزهایی بی_حرمتی می_کنند که نمی_فهمند، پس مثل حیوانات وحشی نابود خواهند شد. 13 و در عوض بدی که کرده_اند، بدی خواهند دید. خوشی آنها در این است که در روز روشن شهوات نفسانی خود را ارضا نمایند. آن_ها لکه_ها و زخمهای گندیدۀ بدن شما هستند و وقتی بر سر دسترخوان شما می_آیند، از اینکه فکر می_ کنند شما را فریب داده_اند، لذت می_برند. 14 آن_ها نمی_خواهند به هیچ چیز به جز فاحشه_ها نظر کنند و اشتهای آن_ها برای گناه سیری ناپذیر است. آن_ها کسانی را که هنوز در ایمان قوی نشده_اند، با اغوا به دام خود می_اندازند. دل_های شان با طمع و حسادت خو گرفته است و زیر لعنت خدا هستند. 15 راه راست را ترک کرده و گمراه شده_اند، از راهی رفته_اند که «بِلعام» پسر بصور در پیش گرفت، کسی که پولی را که مزد خلافکاری_اش بود، دوست می_داشت. 16 اما او به خاطر خلافکاری خود ملامت شد، زیرا الاغ زبان بسته_ای به صدای انسان تکلم کرد و اعمال دیوانه_وار آن نبی را متوقف ساخت. 17 این اشخاص مانند چشمه_های خشکیده و یا ابر_هایی هستند که جلوی بادهای طوفان رانده می_شوند و تاریکی غلیظ دوزخ در انتظار آنهاست. 18 سخنان کبرآمیز و احمقانه به زبان می_آورند و با استفاده از طعمۀ شهوات جسمانی و هرزگی، کسانی را که نو از یک زندگی غلط و گناه_آلود فرار کرده_اند، بدام می_اندازند. 19 به آنها وعدۀ آزادی می_دهند در حالی که خود شان بردگان فساد هستند، زیرا آدمی بردۀ هر چیزی است که او را مغلوب خود ساخته است. 20 آنها یکبار از راه معرفت خداوند و نجات_دهندۀ ما عیسی_مسیح، از ناپاکی_های این دنیا دست شستند ولی اگر بار دیگر آن_ها گرفتار و مغلوب ناپاکی_ها شوند، حالت آخر آن_ها از اول شان بدتر خواهد بود. 21 برای آنها بهتر می_بود که هرگز راه عدالت را نمی_شناختند تا اینکه آن را بشناسند و از آن حکم مقدس که به آنها داده شد، روی بگردانند. 22 آنچه برای آنها واقع شد نشان می_دهد که این مَثَل راست است: «سگ بطرف آنچه استفراغ کرده است، بر_می_گردد.» و «خوکی که شسته شده است، برای غلتیدن در گِل باز می_گردد.»
1 ای عزیزان، این دومین رساله_ای است که به شما می_نویسم. در هر دو رساله کوشش کردم که با یادآوری این مطالب افکار پاک شما را برانگیزم. 2 می خواهم سخنانی را که انبیای مقدس در گذشته گفته_اند و حکمی را که خداوند و نجات_دهندۀ ما به وسیلۀ رسولان خود به شما داد به خاطر شما بیاورم. 3 پیش از هر چیز باید بدانید که در ایام آخر اشخاص پیدا خواهند شد که ایمان شما را مسخره خواهند نمود، چون تحت فرمان شهوات پلید خود زندگی می_کنند و 4 خواهند گفت: «آن کسی که وعده داد که می_آید، کجاست؟ از زمانی که پدران ما مُردند، همه چیز هنوز همان_طوری است که از زمان خلقت دنیا بوده است!» 5 آن_ها عمداً این حقیقت را فراموش می_کنند که خدا در قدیم تکلم فرمود و آسمان_ها و زمین آفریده شد و زمین از آب ساخته شد و وجودش به آب بسته است 6 و همچنین با آب بود یعنی آب سیل که دنیای کهن ویران شد. 7 اما این آسمان_ها و زمینی که اکنون می_بینید به وسیلۀ همان کلام خدا نگهداشته می_شود تا در روزی که بدکاران داوری خواهند شد و به جزای خود یعنی هلاکت خواهند رسید، با آتش نابود شود. 8 اما ای عزیزان، این حقیقت از شما پنهان نماند که در نظر خداوند یک روز مثل هزار سال و هزار سال مثل یک روز می_باشد. 9 خداوند در انجام آنچه وعده داده است آنچنان که بعضی_ها گمان می_کنند دیر نمی_کند، بلکه با صبر، شما را تحمل می_نماید، زیرا نمی_خواهد کسی نابود شود بلکه می_خواهد همه از گناهان خود توبه کنند. 10 روز خداوند مانند یک دزد خواهد آمد. در آن روز آسمان_ها با صدای باد شدید ناپدید خواهند شد و عناصر سوخته شده، از بین خواهند رفت و زمین با هرچه در آن است، ذوب خواهد گشت. 11 حال که همۀ این چیزها به این صورت نابود خواهند شد، زندگی شما باید چقدر پاک و خداپسندانه باشد! 12 در انتظار روز خداوند باشید و طوری کار کنید که آن روز زودتر برسد، آن روزی که آسمان_ها خواهند سوخت و نابود خواهند شد و عناصر از حرارت آن ذوب خواهند گردید. 13 اما خدا آسمان_های نو و زمینی نو وعده داده است که در آن_ها عدالت برقرار خواهد بود و ما در انتظار اینها هستیم. 14 پس ای دوستان من، چون در انتظار آن روز هستید، نهایت کوشش خود را بنمائید که خدا شما را در آن روز با رفتاری صلح_جویانه و پاک و بی_عیب بیابد. 15 خاطر جمع باشید که صبر و حوصلۀ خداوند ما برای نجات شماست. همچنان که برادر عزیز ما پولُس نیز با استفاده از حکمتی که خدا به او عنایت کرد، به شما نوشته است. 16 او در تمام رسالات خود دربارۀ این چیزها می_نویسد. در این نامه_ها گاهی مطالب دشواری هست که مردمان نادان و ناپایدار از آن_ها تفسیر غلط می_کنند، همان_طور که با قسمت_های دیگر نوشته_ها هم رفتار می_کنند و از این راه هلاکت را نصیب خود می_سازند. 17 اما ای عزیزان، چون شما این را می_دانید پس متوجه خود باشید که مبادا به وسیله تعالیم غلط مردمان شریر، گمراه شوید و از جایگاه امن خود سقوط نمائید. 18 بلکه در فیض و معرفت خداوند و نجات_دهندۀ ما عیسی_مسیح دایماً رشد و نمو کنید. جلال بر او باد، از حال تا به ابد، آمین.
1 ما دربارۀ کلام زندگی به شما می_نویسیم ـ کلامی که از ازل بود و ما آن را شنیده و با چشمان خود دیده_ایم ـ بلی، ما آن را دیده_ایم و دست_های ما آن را لمس کرده است. 2 آن زندگی ظاهر شد و ما آن را دیدیم. پس ما دربارۀ آن شهادت می_دهیم و از زندگی ابدی که با پدر بود و به ما شناسانیده شد، شما را آگاه می_سازیم. 3 بلی، آنچه را که ما دیده و شنیده_ایم به شما اعلام می_کنیم تا در شراکتی که ما با پدر و پسر او عیسی_مسیح داریم، شما هم با ما شریک شوید. 4 این را می_نویسیم تا خوشی ما کامل گردد. 5 این است پیامی که ما از او شنیدیم و به شما اعلام می_کنیم: خدا نور است و هیچ ظلمت در او نیست. 6 پس اگر بگوئیم با او شراکت داریم و در عین حال در ظلمت زندگی می_کنیم، معلوم می_شود که گفتار ما دروغ و کردار ما نادرست است. 7 اما اگر در نور بسر می_بریم ـ همان_طور که خدا در نور است ـ در آن صورت با یکدیگر شراکت داریم و خون عیسی، پسر او، ما را از همۀ گناهان ما پاک می_سازد. 8 اگر بگوئیم که بی_گناه هستیم، خود را فریب می_دهیم و از حقیقت دوریم. 9 اما اگر ما به گناهان خود اقرار نمائیم، می_توانیم به او اعتماد کنیم؛ زیرا او به حق عمل می_کند. او گناهان ما را می_آمرزد و ما را از همۀ خطاهای ما پاک می_سازد. 10 اگر بگوئیم که هرگز مرتکب گناهی نشده_ایم، خدا را دروغگو شمرده_ایم و از کلام او کاملاً بی_خبر هستیم.
1 ای فرزندان من، این را به شما می_نویسم تا گناه نکنید. اما اگر کسی مرتکب گناهی شود، در پیشگاه خدای پدر کسی را داریم که برای ما شفاعت می_کند ـ یعنی عیسی_مسیح که عادل است ـ 2 زیرا خود مسیح کفارۀ گناهان ماست، نه تنها گناهان ما بلکه گناهان تمام دنیا. 3 فقط وقتی ما از احکام خدا اطاعت می_کنیم، می_توانیم مطمئن باشیم که او را می_ شناسیم 4 و اگر کسی بگوید که او را می_شناسد ولی مطابق احکام او عمل نمی_کند، دروغگو و از حقیقت دور است. 5 اما وقتی کسی مطابق کلام خدا زندگی می_کند، محبت خدا در او به طور واقعی به کمال رسیده است. از این راه می_توانیم مطمئن باشیم که در خدا زندگی می_کنیم: 6 هرکه بگوید که در خدا زندگی می_کند، زندگی او باید درست مانند زندگی عیسی_مسیح باشد. 7 ای عزیزان، امری که به شما می_نویسم حکم نو نیست، بلکه امری است قدیمی؛ یعنی همان است که شما از ابتدا داشته_اید. و این همان پیامی است که از اول شنیده_اید. 8 در هر حال امر نو به شما می_نویسم و حقیقت آن، هم در مسیح و هم در شما دیده می_شود، زیرا ظلمت در گذر و نور حقیقی در حال درخشیدن است. 9 اگر کسی ادعا کند که در نور است و در عین حال از برادر خود نفرت دارد، او هنوز در ظلمت است. 10 هر که برادر خود را دوست بدارد در نور زندگی می_کند و باعث لغزش خود و یا دیگران نخواهد شد، 11 اما هرکه از برادر خود نفرت داشته باشد در ظلمت است. در ظلمت راه می_رود و نمی_داند به کجا می_رود، زیرا تاریکی چشمانش را کور کرده است. 12 ای فرزندان کوچک، به شما می_نویسم زیرا گناهان تان به خاطر نام مسیح آمرزیده شده_اند. 13 ای پدران، به شما می_نویسم، زیرا او را که از ازل بوده است می_شناسید. ای جوانان، به شما می_نویسم، زیرا که بر شیطان پیروز شده_اید. 14 ای کودکان، به شما نوشته_ام، زیرا شما پدر را می_شناسید. ای پدران، به شما نوشته_ام، زیرا او را که از ازل بوده است، می_شناسید. ای جوانان، به شما نوشته_ام، زیرا قوی هستید و کلام خدا در شماست و شما بر شیطان پیروز شده_اید. 15 به دنیا و آنچه به آن تعلق دارد دل نبندید، کسی که دنیا را دوست دارد، محبت خدای پدر در او نیست. 16 هر آنچه به دنیا تعلق دارد، ـ یعنی آنچه نفس اَماره آرزو می_ کند و آنچه چشمان می_بیند و طلب می_کند و آنچه مایۀ فخر و غرور است ـ از پدر نیست. اینها همه به دنیا تعلق دارند. 17 جهان و تمایلات دنیوی از بین خواهند رفت، اما هرکه ارادۀ خدا را به جا آورد، تا به ابد زیست خواهد کرد. 18 ای فرزندان من، ساعت آخر فرا رسیده است و چنانکه شما شنیدید که «دشمن مسیح» در زمان آخر ظاهر خواهد شد؛ و حالا می_بینیم که دشمنان مسیح که ظاهر شده_اند زیادند و از این رو می_فهمیم که ساعت آخر نزدیک است. 19 این دشمنان مسیح از بین ما رفته_اند. آن_ها در واقع هیچ وقت به ما تعلق نداشتند. اگر متعلق به ما می_بودند، می_ماندند. اما رفتند تا معلوم گردد که هیچ یک از آن_ها در حقیقت از ما نبودند. 20 اما مسیح شما را با روح_القدس خود مسح کرده است و از این رو همۀ شما حقیقت را می_دانید. 21 من این را به آن منظور ننوشتم که شما از حقیقت بی_خبرید، بلکه چون آن را می_دانید و آگاه هستید که هیچ ناراستی از راستی سرچشمه نمی_گیرد. 22 پس آن دروغگوی واقعی کیست؟ کسی است که بگوید عیسی، «مسیح» نیست، این شخص «دشمن مسیح» است، چون او هم پدر و هم پسر را رد می_کند. 23 هرکه پسر را رد کند، پدر را نیز رد کرده است و هرکه پسر را بپذیرد، پدر را نیز پذیرفته است. 24 بگذارید تأثیر پیامی را که از اول شنیدید در دلهای شما باقی بماند. اگر تأثیر آنچه که از اول به شما گفته شده است در دل_های شما بماند، شما همیشه در پدر و پسر خواهید ماند. 25 و وعدۀ عیسی_مسیح این است که او، زندگی ابدی را به شما می_بخشد. 26 من این چیزها را در بارۀ اشخاصی که می_خواهند شما را گمراه سازند، نوشته_ام. 27 اما شما نیازی ندارید که کسی شما را تعلیم دهد، زیرا مسح روح_القدس که مسیح به شما داده است در شما ثابت است. روح خدا در هر مورد به شما تعلیم می_دهد و تعالیم او بر حق است و در آن ناراستی نیست. پس همان_طور که روح خدا به شما تعلیم می_دهد، در مسیح بمانید. 28 خلاصه، ای فرزندان من، در او بمانید تا در وقت ظهور او، نه تنها احساس شرمندگی نکنیم، بلکه با اطمینان به حضورش حاضر شویم. 29 اگر درک کرده_اید که مسیح عادل است، این حقیقت را نیز بدانید که هر که عدالت را به جا آورد، فرزند خداست.
1 ببینید محبت خدای پدر چقدر بزرگ است که ما را فرزندان خود خوانده است و چنین هستیم. اگر دنیا ما را آن طوری که در واقع هستیم نمی_شناسد، علتش این است که او را نشناخته است. 2 ای دوستان عزیز، اکنون ما فرزندان خدا هستیم، اما معلوم نیست که در آینده چه خواهیم شد. ولی همین قدر می_دانیم که وقتی مسیح ظهور کند، ما مثل او خواهیم بود، زیرا او را آنچنان که هست خواهیم دید. 3 هرکه در مسیح چنین امیدی دارد خود را پاک می_سازد، همان_طور که مسیح پاک است. 4 هرکه گناه کند، شریعت خدا را پایمال می_سازد، زیرا گناه چیزی غیر از پایمال کردن شریعت نیست. 5 شما می_دانید که مسیح ظاهر شد تا گناهان ما را از میان بردارد و نیز می_دانید که او کاملاً بی_گناه است. 6 بنابراین محال است کسی که در پیوستگی با مسیح زندگی می_کند، در گناه بسر ببرد! اما، هرکه در گناه زندگی می_کند او را هرگز ندیده و نشناخته است. 7 ای فرزندان من، کسی شما را گمراه نسازد. هرکه عدالت را به جا می_آورد، شخصی عادل است، همانطور که عیسی_مسیح عادل است. 8 و هرکه در گناه به سر می_برد، فرزند شیطان است، زیرا شیطان از ابتدا گناهکار بوده است و پسر خدا ظاهر شد تا کار شیطان را نابود سازد. 9 هرکه فرزند خداست، نمی_تواند در گناه زندگی کند، زیرا ذات خدا در اوست و نمی_تواند در گناه به سر برد، زیرا خدا پدر اوست. 10 فرق بین فرزندان خدا و فرزندان شیطان در این است: هرکه عدالت را به جا نمی_آورد و یا برادر خود را دوست نمی_دارد، فرزند خدا نیست. 11 زیرا آن پیامی که شما از اول شنیدید این است که: «باید یکدیگر را دوست بداریم.» 12 ما نباید مثل قائن باشیم. او فرزند شیطان بود و برادر خود را کُشت. برای چه او را کُشت؟ به خاطر اینکه اعمال خودش نادرست و اعمال برادرش درست بود. 13 ای برادران من، اگر مردم این دنیا از شما نفرت داشته باشند، تعجب نکنید. 14 ما می_دانیم که از مرگ گذشته و به زندگی رسیده_ایم، چون برادران خود را دوست می_داریم. هر که دیگران را دوست ندارد هنوز در قلمرو مرگ زندگی می_کند. 15 هر که از برادر خود نفرت داشته باشد، قاتل است و شما می_دانید که هیچ قاتلی دارای زندگی ابدی نیست. 16 ما معنی محبت را درک کرده_ایم، زیرا مسیح جان خود را در راه ما فدا کرد. پس ما نیز باید جان خود را در راه برادران خود فدا سازیم. 17 آیا ممکن است محبت خدا در کسی باشد که از ثروت دنیا بهره_مند است ولی وقتی برادر محتاج خود را می_بیند، محبت خود را از او دریغ نماید؟ 18 ای فرزندان من، محبت ما نباید فقط در قالب حرف و زبان باشد، بلکه باید حقیقی باشد و در عمل دیده شود. 19 پس ما می_دانیم که تابعین حقیقت هستیم، زیرا وجدان ما در پیشگاه خدا به ما اطمینان می_دهد. 20 و اگر هم وجدان ما، ما را محکوم سازد، خدا از وجدان ما بزرگتر است و از همه چیز آگاه می_باشد. 21 ای عزیزان، اگر وجدان ما، ما را محکوم نمی_سازد، ما می_توانیم با اطمینان به حضور خدا بیائیم 22 و او تمام خواهش_های ما را بر_می_آورد زیرا ما مطابق احکام او عمل می_کنیم و آنچه را که پسند اوست بجا می_آوریم. 23 و حکم او این است که ما باید به نام پسر او عیسی_مسیح ایمان آوریم و یکدیگر را دوست بداریم چنانکه مسیح هم همین امر را به ما داده است. 24 هرکه احکام او را رعایت می_ کند در خدا زندگی می_کند و خدا در او. او روح_القدس را به ما بخشیده است تا ما مطمئن باشیم که او در ما زندگی می_کند.
1 ای عزیزان، به هر روح اعتماد نکنید، بلکه آن_ها را بیازمائید تا ببینید که آیا در واقع از جانب خداست یا نه، زیرا عدۀ زیادی هستند که به سرتاسر دنیا رفته، به دروغ پیشگویی می_کنند. 2 چگونه می_توان روحی را که از طرف خداست تشخیص داد؟ هرکه با هدایت روح اقرار کند که عیسی_مسیح در جسم ظاهر شد، از جانب خداست 3 و هر روحی که منکر این حقیقت شود، نه تنها از جانب خدا نیست، بلکه او دارای روح «دشمن مسیح» می_باشد. شما شنیده_اید که او می_آید، در حالیکه هم اکنون در این دنیاست. 4 ای فرزندان من، شما به خدا تعلق دارید و بر کسانی که به دروغ پیشگویی می_کنند غلبه یافته_اید، زیرا روحی که در شماست از روحی که در این دنیا کار می_کند، قویتر است. 5 آن_ها متعلق به این دنیا هستند و دربارۀ امور دنیوی سخن می_گویند و به این سبب دنیا به آن_ها گوش می_دهد. 6 اما، ما فرزندان خدا هستیم و هر کسی که خدا را می_ شناسد به ما گوش می_دهد. در حالیکه کسی که به خدا تعلق ندارد، سخنان ما را قبول نمی_کند. پس به این ترتیب، ما می_توانیم پیام حقیقت را که از جانب روح خداست، از پیام_های نادرستی که از جانب ارواح دیگر هستند، تشخیص دهیم. 7 ای عزیزان، ما باید یکدیگر را دوست بداریم، زیرا دوستی و محبت از جانب خداست. هرکه محبت دارد، فرزند خداست و خدا را می_شناسد. 8 اما، آنکه محبت ندارد از خدا کاملاً بی_خبر است، زیرا خدا محبت است. 9 و محبت خدا از این بر ما آشکار گردید که او پسر یگانۀ خود را به دنیا فرستاد تا ما به وسیلۀ او زندگی داشته باشیم. 10 و محبت در همین است: نه آنکه ما به خدا محبت داشتیم بلکه اینکه او به ما محبت داشت و پسر خود را فرستاد تا کفارۀ گناهان ما شود. 11 ای عزیزان، اگر محبت خدا به ما چنین است، ما نیز باید یکدیگر را دوست بداریم. 12 هیچ کس هرگز خدا را ندیده است، اما اگر ما یکدیگر را دوست بداریم، خدا در ما زندگی می_کند و محبت او در ما به کمال می_رسد. 13 چگونه می_توانیم بدانیم که خدا در ماست و ما در خدا؟ از اینکه او روح خود را به ما بخشیده است! 14 ما خود دیده_ایم و شهادت می_دهیم که خدای پدر، پسر خود را فرستاد تا نجات_دهندۀ عالم باشد 15 و هرکه اقرار کند که عیسی، پسر خداست، خدا در اوست و او در خدا. 16 ما از محبت خدا نسبت به خود آگاهیم و به آن اطمینان داریم. خدا محبت است و هرکه با محبت زندگی می_کند، در خدا ساکن است و خدا در او. 17 به این وسیله محبت در ما به کمال رسیده است تا در روز داوری اعتماد داشته باشیم، زیرا زندگی ما مانند زندگی او در این دنیا است. 18 کسی که محبت دارد، نمی_ترسد و هرکه بترسد هنوز به محبت کامل نرسیده است، زیرا محبت کامل ترس را دور می_سازد، ولی شخصی می_ترسد که در انتظار مجازات است. 19 ما به دیگران محبت می_کنیم، چون اول خدا به ما محبت کرد. 20 اگر کسی بگوید: «من خدا را دوست دارم.» در حالیکه از برادر خود نفرت دارد، دروغگو است؛ زیرا اگر او برادری را که دیده است دوست ندارد، محال است خدایی را که ندیده است، دوست بدارد. 21 حکمی که او به ما داده است چنین است: «هرکه خدا را دوست دارد، باید برادر خود را نیز دوست داشته باشد.»
1 هرکه ایمان دارد که عیسی، مسیح است، فرزند خداست و هرکه پدر را دوست دارد، فرزند او را نیز دوست خواهد داشت. 2 ما چگونه می_دانیم که فرزندان خدا را دوست داریم؟ از اینکه خدا را دوست داریم و مطابق احکام او عمل می_کنیم. 3 زیرا محبت به خدا چیزی جز اطاعت از احکام او نیست و این احکام بار سنگینی نیست، 4 زیرا همۀ فرزندان خدا بر این دنیا غلبه یافته_اند و ما این پیروزی را به وسیلۀ ایمان به دست آورده_ایم. 5 و کسی بر دنیا پیروز نمی_شود مگر آن کسی که ایمان دارد که عیسی، پسر خداست! 6 عیسی_مسیح اوست که با آب و خون آمد. آمدن او نه تنها با آب، بلکه هم با آب و هم با خونِ خودش ثابت گردید. روح است که شهادت می_دهد، زیرا روح، حق است. 7 پس سه شاهد وجود دارند: 8 روح و آب و خون؛ و شهادت این سه با هم یکی است. 9 ما که شهادت انسان را می_پذیریم، با شهادت خدا که قویتر است چه خواهیم کرد؟ و این شهادتی است که او برای پسر خود داده است. 10 هرکه به پسر خدا ایمان آورد، این شاهد را در دل خود دارد، اما هرکه شهادت خدا را قبول نکند و گواهی او را در مورد پسرش نپذیرد، خدا را دروغگو شمرده است. 11 شهادت این است که خدا به ما زندگی ابدی داده است و این زندگی در پسر او است. 12 هرکه پسر را دارد، زندگی دارد و هر که پسر را ندارد، صاحب زندگی نیست. 13 این رساله را نوشتم تا شما که به نام پسر خدا ایمان دارید، یقین داشته باشید که زندگی ابدی دارید. 14 اطمینان ما در حضور خدا این است که اگر از او چیزی بخواهیم که مطابق ارادۀ او باشد، به ما گوش می_دهد. 15 ما می_دانیم که هرچه بخواهیم او به ما گوش می_دهد. پس این را هم باید بدانیم که آنچه از او بطلبیم به ما عطا می_فرماید. 16 اگر کسی می_بیند که برادر او مرتکب گناهی شده است که منجر به مرگ نیست، باید برای او به درگاه خداوند دعا کند و اگر آن شخص مرتکب چنین گناهی نشده باشد، خدا به او زندگی خواهد بخشید. اما گناهی هم هست که به مرگ منجر می_شود و من نمی_گویم که در مورد آن دعا کنید. 17 البته هر خطایی گناه است، اما هر گناهی منجر به مرگ نمی_شود. 18 ما می_دانیم که آنکه از خدا تولد یافته باشد در گناه زندگی نمی_کند، زیرا پسر خدا او را حفظ می_کند و شیطان به او دسترسی ندارد. 19 می_دانیم که ما فرزندان خدا هستیم، در حالیکه تمام دنیا تحت تسلط شیطان است. 20 ما می_دانیم که پسر خدا آمده و به ما فهم آن را داده است که خدای حقیقی را بشناسیم، ما با خدای حقیقی و با پسر او عیسی_مسیح متحد هستیم. این است خدای حقیقی و این است زندگی ابدی. 21 ای فرزندان من، از بتها دوری کنید.
1 از طرف یکی از رهبران کلیسا به آن خانم خانۀ برگزیدۀ خدا و فرزندان او، که نه تنها من واقعاً آن_ها را دوست دارم، بلکه همۀ آنانی که حقیقت را می_شناسند، 2 زیرا حقیقت در میان ما بوده و هست و تا ابد با ما خواهد بود. 3 خدای پدر و عیسی_مسیح پسر او، فیض، رحمت و سلامتی به ما عنایت فرماید تا این برکات همیشه در حقیقت و محبت با ما باشد. 4 وقتی شنیدم که بعضی از فرزندان تو همان_طور که پدر ما حکم کرده است، مطابق حقیقت زندگی می_کنند، خیلی خوشحال شدم. 5 و اکنون ای خانم خانه، خواهشی از تو دارم و آن این است که به یکدیگر محبت داشته باشیم. من حکم تازه_ای به تو نمی_دهم، بلکه همان حکمی است که از اول شنیدیم. 6 منظور من از محبت این است که مطابق احکام خدا زندگی کنیم. آن حکمی که شما از اول شنیدید، این است که باید در محبت زندگی کنید. 7 فریبکاران بسیاری به سرتاسر دنیا رفته_اند، یعنی اشخاصی که قبول نمی_کنند که عیسی_مسیح در جسم ظاهر شد. اینها فریبکار هستند! اینها «دشمن مسیح» هستند! 8 متوجه باشید مبادا تمام کارهایی را که ما برای شما کرده_ایم، باطل سازید. برعکس، ما می_خواهیم که شما اجر خود را کاملاً در یافت کنید. 9 هرکه تعالیمش مطابق تعالیم مسیح نیست بلکه چیزهای دیگر تعلیم می_دهد؛ خدا با او نیست. اما کسانی که به تعلیم مسیح وفادار هستند، هم خدای پدر را دارند و هم پسر را. 10 اگر کسی نزد شما بیاید و این تعلیم درست را نیاورد، او را در خانۀ خود نپذیرید و حتی به او خوش_آمد هم نگوئید، 11 زیرا هر که به او خوش_آمد گوید، در اعمال شریرانۀ او همدست شناخته می_شود. 12 اگر چه مطالب بسیاری هست که باید به شما بنویسم، اما فکر می_کنم بهتر است آن_ها را با قلم و رنگ روی کاغذ نیاورم و به جای آن امیدوارم شما را شخصاً ببینم و روبرو با شما صحبت کنم تا همۀ ما کاملاً شاد شویم. 13 فرزندان خواهر برگزیدۀ تو سلام می_رسانند.
1 از طرف یکی از رهبران کلیسا به «غایوس» عزیز که واقعاً دوستش دارم. 2 ای عزیز، دعا می_کنم که روزگار بر وفق مراد تو باشد و همان_طور که در روح سالم هستی، از سلامتی بدن نیز برخوردار باشی. 3 وقتی بعضی از برادران به اینجا آمدند و به من خبر دادند که تو چقدر به حقیقت وفادار هستی، یعنی چگونه مطابق حقیقت رفتار می_کنی، بسیار خوشحال شدم. 4 هیچ چیز بیش از این مرا خوشحال نمی_سازد که بشنوم فرزندان من مطابق حقیقت رفتار می_کنند. 5 ای عزیز، از تمام کارهایی که برای این برادران انجام می_دهی، هرچند آن_ها را نمی_شناسی، معلوم می_شود با وفاداری کار می_کنی. 6 آن_ها به کلیسای اینجا از مهربانی تو تعریف کرده_اند. اگر بتوانی به طور خدا_پسندانه به آن_ها کمک کنی تا سفر خود را ادامه دهند، کاری نیکو کرده_ای. 7 زیرا آن_ها این سفر را به عنوان خدمتی به مسیح شروع کرده_اند و از غیر_مسیحیان کمک قبول نمی_کنند. 8 پس ما مسیحیان وظیفه داریم با پذیرایی از چنین اشخاص، در انتشار حقیقت همکاری کنیم. 9 من رساله_ای مختصر به کلیسا نوشتم، اما «دیوترِفیس» که همیشه خوش دارد خود را کلان شان بداند، سخنان ما را قبول نمی_کند. 10 وقتی بیایم، کلیسا را از تمام کارهایی که او کرده و تمام تهمتهای بی_اساس و نادرستی که به ما زده است، با_خبر خواهم ساخت. او به این کارها قناعت نکرده، بلکه برادران را نیز به خانۀ خود راه نمی_دهد و مانع می_شود که دیگران نیز از آن_ها پذیرایی کنند و اگر بعضی_ها چنین کنند، او آنها را از کلیسا بیرون می_کند. 11 ای دوست عزیز، نیکی را دنبال کن، نه بدی را. شخص نیکوکار فرزند خداست، بدکار هرگز خدا را ندیده است. 12 همه از «دیمیتریوس» به نیکی سخن می_گویند ـ حقیقت هم همین است ـ و ما نیز گفتار آن_ها را تأیید می_کنیم و تو می_دانی که شهادت ما قابل اعتماد است. 13 مطالب زیادی هست که باید برای تو بنویسم، اما نمی_خواهم آن را با قلم و رنگ روی کاغذ بیاورم. 14 امیدوارم تو را خیلی زود ببینم و روبرو با هم صحبت کنیم. 15 صلح و سلامتی از آنِ تو باد. دوستانت سلام می_رسانند، به دوستان ما فرداً فرد سلام برسان.
1 از طرف یهودا، غلام عیسی_مسیح و برادر یعقوب، به برگزیدگانی که محبوب خدای پدر هستند و در عیسی_مسیح محفوظ هستند. 2 رحمت و سلامتی و محبت در میان شما روز افزون باد. 3 ای دوستان عزیز، بسیار علاقه داشتم دربارۀ نجاتی که همۀ ما با هم در آن شریک هستیم به شما بنویسم، اما ناگهان احساس کردم که باید شما را تشویق کنم تا از ایمانی که خدا یکبار برای همیشه به مقدسین خود عطا کرده است، دفاع نمائید. 4 زیرا عده_ای مخفیانه به میان ما راه یافته_اند. این اشخاص خدا_ناشناس، فیض خدای ما را بهانه_ای برای فساد اخلاق خود قرار می_دهند و یگانه مولا و خداوند ما مسیح را منکر می_شوند. کلام خدا مدتها پیش محکومیت آن_ها را پیش_بینی کرده بود و آن امروز واقع شده است. 5 اگرچه شما این حقیقت را خوب می_دانید، باز هم می_خواهم یادآور شوم که خداوند با وجود آنکه قوم اسرائیل را به سلامتی از مصر بیرون آورد، بعدها آن کسانی را که ایمان نداشتند، نابود ساخت. 6 همچنین خدا فرشتگانی را که مقام والای خود را حفظ نکردند و مکان اصلی خود را ترک نمودند، تحت ظلمت و در زنجیرهای ابدی نگاه_داشته است تا در روز داوری محکوم شوند. 7 همین_طور شهرهای سدوم و غموره و شهرهای مجاور آن_ها که خود را به زناکاری و انحرافات جنسی تسلیم کردند و اکنون به عنوان عبرت در آتش جاودانی مجازات می_شوند. 8 وضع این اشخاص هم امروز همین طور است. رؤیاها و خوابهایی می_بینند که آن_ها را به آلوده ساختن بدن_های شان وادار می_کند. هیچ یک از مراجع قدرت را قبول ندارند و موجودات سماوی را تحقیر می_کنند. 9 حال آنکه حتی میکائیل، رئیس فرشتگان، وقتی بر سر جسد موسی با ابلیس مجادله می_کرد، جرأت نداشت او را با تحقیر محکوم سازد، بلکه فقط گفت: «خداوند تو را ملامت کند.» 10 ولی این اشخاص امروز به آنچه که نمی_فهمند بی_حرمتی می_کنند و آن چیزهایی که آن_ها مثل حیوانات از روی غریزه درک می_کنند، چیزهایی است که باعث هلاکت آن_ها می_شود. 11 وای به حال آن_ها، زیرا همان راهی را در پیش گرفته_اند که «قائن» پیمود و مانند «بِلعام» برای سود خود راه غلط را دنبال کرده_اند و مانند «قورح» که مقابل موسی طغیان کرد، یاغی شده و از بین رفته_اند. 12 اینها مجالس محبت_آمیز شما را آلوده می_سازند، زیرا با بی_شرمی می_خورند و می_نوشند و فقط در فکر خود هستند. آن_ها ابر_های بی_بارانی هستند که از برابر باد رانده می_شوند. درختانی هستند که در هیچ فصلی میوه نمی_دهند و از ریشه کنده شده و کاملاً مرده_اند. 13 آن_ها مانند امواج متلاطم بحر هستند و اعمال شرم_آور شان مانند کف_های کثیفی ظاهر می_شود و مانند ستارگان سرگردانی هستند که تاریکی دوزخ تا به ابد در انتظار آنهاست. 14 «خنوخ» که نسل هفتم بعد از آدم بود، پیشگویی کرده گفت: «ببینید، خداوند با ده_ها هزار نفر از مقدسین خود می_آید 15 تا بر همۀ آدمیان داوری کند و انسان_های شریری را که از روی شرارت، دست به اعمال شریرانه زده_اند و همۀ سخنان سختی که گناهکاران خدا_ناشناس برضد خدا گفته_اند، محکوم سازد.» 16 این اشخاص همیشه غُر_غُر و شکایت کرده و از شهوات خویش پیروی می_نمایند. کلمات چاپلوسی از دهان شان جاری است و برای سود و منفعت خود از دیگران تعریف می_کنند. 17 و اما شما ای عزیزان، سخنانی را که رسولان خداوند ما عیسی_مسیح گفته_اند، به یاد داشته باشید. 18 زیرا آن_ها به شما گفته بودند که در ایام آخر اشخاصی می_آیند که شما و ایمان تان را مسخره خواهند کرد و فقط از شهوات شریرانۀ خود پیروی خواهند نمود. 19 ایشان مردمانی نفسانی هستند که تفرقه می_اندازند و از روح خدا محروم هستند. 20 ای عزیزان، در ایمان بسیار مقدس تان، ثابت باشید و در آن پیشرفت کنید. با هدایت روح_القدس دعا نمائید، 21 و شما که منتظر خداوند ما عیسی_مسیح هستید تا او در رحمت خود زندگی ابدی به شما عنایت فرماید، خود را در محبت خدا نگه دارید. 22 نسبت به آن_ها که شک و تردید دارند، دلسوز باشید. 23 کسانی را که به آتش افتاده_اند بیرون آورید و نجات بخشید، نسبت به دیگران هم دلسوز باشید و هم از آنها بترسید، اما حتی از لباس_های شان که با شهوات گناه آلوده شده است، نفرت داشته باشید. 24 اکنون بر آن کسی که قادر است شما را از لغزش نگاه دارد و شما را بی_عیب و شادمان در پیشگاه جلال خود قرار دهد، 25 یعنی بر خدای یکتا که به وسیلۀ عیسی_مسیح خداوند ما، ما را نجات داده است، جلال و عظمت، قوت و قدرت باد، از ازل تا به امروز و از امروز تا به ابد، آمین.
1 این مکاشفه_ای است که خدا به عیسی_مسیح داده است تا آنچه که باید به زودی رخ دهد، به بندگانش نشان دهد. او فرشتۀ خود را به نزد بندۀ خویش یوحنا فرستاد، 2 تا این چیزها را به او نشان دهد. یوحنا با بیان آنچه شنیده و دیده است به حقانیت کلام خدا و شهادت عیسی_مسیح گواهی می_دهد. 3 خوشا به حال کسی که این را می_خواند و کسانی که به کلمات این پیشگویی گوش می_دهند و مطابق آنچه در آن نوشته شده است، عمل می_کنند. زیرا وقت نزدیک است. 4 از طرف یوحنا به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند: فیض و سلامتی از جانب او که هست و بود و می_آید بر شما باد، و از جانب هفت روح که در پیشگاه تخت پادشاهی او هستند. 5 و از جانب عیسی_مسیح، آن شاهد امین، آن نخست_زاده از مردگان و فرماندۀ پادشاهان زمین به شما فیض و سلامتی باد. او ما را دوست دارد و با خون خود ما را از گناهان ما آزاد گردانید. 6 و ما را به سلطنت رسانید تا به عنوان کاهنان، خدا یعنی پدر او را خدمت کنیم. به او تا به ابد جلال و قدرت باد، آمین. 7 ببین او با ابر_ها می_آید! همه و از جمله آن کسانی که به او نیزه زدند، او را خواهند دید و همۀ اقوام دنیا به خاطر او سوگواری خواهند کرد. بلی، چنین خواهد شد! آمین. 8 خداوند، خدا می_گوید: «من الف و یا هستم، خداوند قادر مطلق که بود و هست و آمدنی است.» 9 من یوحنا، برادر شما، که در پیوستگی با عیسی در رنج و در پادشاهی و در بردباری شریک شما هستم، به خاطر موعظۀ کلام خدا و شهادت به عیسی، در جزیره_ای به نام پتموس مقیم بودم. 10 آن روز، روز خداوند بود و روح_القدس مرا فراگرفت، در آن حال، از پشت سر خود صدای بلندی مثل صدای شیپور شنیدم 11 که به من گفت: «آنچه را که می_بینی در کتابی بنویس و به این هفت کلیسا، یعنی کلیساهای: اِفِسُس، اِسمیرنا، پِرگاموم، طیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیا، و لائودیکیه بفرست.» 12 برگشتم تا ببینم کیست که با من سخن می_گوید؛ و وقتی برگشتم، هفت چراغپایۀ زرین دیدم. 13 در میان چراغپایه_ها کسی شبیه «پسر انسان» را دیدم که ردای درازی بر تن داشت و شالی زرین به دور سینه_اش بود. 14 موهای او مثل پشم یا برف سفید بود و چشمانش مثل آتش می_درخشید 15 پاهایش مثل برنجی که در کوره گداخته و سپس شفاف شده باشد، درخشان بود و صدایش مانند صدای آبشار. 16 او در دست راست خود هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری تیز و دو دَم بیرون می_آمد و چهره_اش مانند آفتاب نیمروز می_درخشید. 17 وقتی او را دیدم مثل مُرده پیش پای او افتادم، اما او دست راست خود را بر من گذاشت و گفت: «نترس، من اول و آخر هستم. 18 من زنده بودم و مُردم و اکنون تا به ابد زنده هستم و کلیدهای مرگ و عالم مردگان را در دست دارم. 19 آنچه را می_بینی بنویس، آنچه که اکنون هست و بعد از این واقع می_شود. 20 مفهوم و مقصود آن هفت ستاره_ای که در دست راست من دیدی و آن هفت چراغپایۀ زرین این است. آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسا و آن هفت چراغپایه، هفت کلیسا می_باشند.
1 به فرشته کلیسای اِفِسُس بنویس: «این است سخنان آن کسی که هفت ستاره را به دست راست خود دارد و در میان هفت چراغپایۀ زرین گردش می_کند. 2 من اعمال، رنج_ها، و بردباری تو را می_دانم. می_دانم که نمی_توانی شریران را تحمل کنی. تو آنانی را که ادعا می_کنند، رسول هستند ولی نیستند امتحان کرده_ای و دریافته_ای که دروغگو هستند. 3 تو بردبار هستی، به خاطر من در مقابل شرارت ایستادگی کرده_ای و از پا در نیامده_ای. 4 اما این شکایت را از تو دارم: محبتِ اول خود را از دست داده_ای. 5 به یاد داشته باش که از چه مقام بلندی سقوط کرده_ای، توبه کن و مثل گذشته عمل نما و اگر توبه نکنی، نزد تو می_آیم و چراغپایه_ات را از جایش بر_می_دارم. 6 البته باید بگویم: تو این خوبی را هم داری، که مثل من از اعمال نقولاویان نفرت داری. 7 ای کسانی که گوش دارید، به آنچه که روح به کلیساها می_گوید، گوش دهید! به کسی که پیروز شود اجازه می_دهم از درخت زندگانی که در باغ خدا می_روید، بخورد.» 8 به فرشتۀ کلیسای اِسمیرنا بنویس: «این است سخنان آن اول و آخر، آن کس که مُرد و زنده شد: 9 من از عذاب و فقر تو آگاه هستم ولی با وجود این توانگر هستی! می_دانم آن کسانی که ادعا می_کنند یهودی هستند ولی نیستند، چطور به تو تهمت می_زنند. آنها جماعت شیطانند! 10 از رنجی که به شما روی می_آورد، نترسید. البته ابلیس بعضی از شما را به زندان خواهد افگند تا شما را بیازماید و به مدت ده روز رنج خواهید کشید ولی تا دَم مرگ وفادار بمانید و من به شما تاج زندگی را خواهم بخشید. 11 ای کسانی که گوش دارید، به آنچه که روح به کلیساها می_گوید گوش دهید. کسی که پیروز شود، عذاب مرگ دوم را نخواهد چشید.» 12 به فرشته کلیسای پِرگاموم بنویس: «این است سخنان آن کسی که صاحب آن شمشیر تیز دو دَم است. 13 می_دانم تو در کجا به سر می_بری، تخت شیطان در آنجا قرار دارد و می_دانم ایمانی که به من داری کم نشده است. تو حتی در آن زمان که آنتیپاس، شاهدِ امینِ من در شهر تو یعنی در خانۀ شیطان شهید شد، ایمانت را از دست ندادی. 14 اما از تو چند شکایت دارم: در پِرگاموم عده_ای با تو هستند که به تعالیم بِلعام چسپیده_اند. بِلعام به بالاق تعلیم داد که چگونه قوم اسرائیل را از راه راست گمراه سازد و آنها را تشویق کرد خوراکی را بخورند که به بُتها تقدیم شده بود و مرتکب زنا بشوند. 15 و همچنین عده_ای هستند که از تعلیم نقولاویان پیروی می_کنند. 16 پس توبه کن، اگر توبه نکنی به زودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیری که از دهانم بیرون می_آید، با آنها جنگ خواهم کرد. 17 ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می_گوید بشنوید! به کسی که پیروز شود، به او از نان مَنّای مخفی خواهم داد. به او سنگ سفیدی نیز می_دهم و بر آن سنگ، نام تازه_ای نوشته خواهد بود که هیچ کس معنی آن را نخواهد فهمید، مگر آن کسی که آن را می_گیرد.» 18 به فرشتۀ کلیسای طیاتیرا بنویس: «این است سخنان پسر خدا که چشمانش مانند آتش می_درخشد و پاهایش مثل برنجِ شفاف، درخشان است. 19 از اعمال و محبت و وفاداری و خدمت نیکو و بردباری تو آگاه هستم و می_دانم که اکنون اعمال تو از گذشته بهتر است. 20 و اما از تو شکایتی دارم: تو ایزابل را آزاد گذاشته_ای. ایزابل، زنی که ادعا می_کند نبیه است و با تعلیم خود بندگان مرا گمراه می_کند تا آن_ها مرتکب زنا و خوردن خوراک_هایی شوند که به بُتها تقدیم شده است. 21 به او مُهلت داده_ام که توبه کند ولی او نمی_خواهد دست از زناکاری_های خود بکشد. 22 بدان که من او را گرفتار بسترش خواهم ساخت و عاشقانش را که با او زنا کرده_اند، همراه خودش گرفتار مصیبت شدیدی خواهم کرد، مگر اینکه از آن کارهایی که با او کرده بودند، توبه کنند 23 و فرزندانش را به قتل خواهم رسانید. با این کارها، همۀ کلیساها خواهند فهمید که من افکار و نیت_های انسان را می_آزمایم، و به هر یک از شما مطابق اعمالش جزا خواهم داد. 24 اکنون روی سخن من با بقیۀ شما در طیاتیرا است که این تعالیم را نپذیرفته_اید و آنچه را که آنها اسرار مخصوص شیطان می_خوانند، نیاموخته_اید. من نمی_خواهم بار بیشتری بر شما تحمیل کنم. 25 فقط می_خواهم آنچه دارید تا زمانی که من می_آیم محکم نگاه دارید. 26 به کسی که پیروز شود و در انجام ارادۀ من تا به آخر استقامت نشان دهد، قدرت خواهم داد تا بر تمام ملت_ها حکمرانی کند. 27 او با عصای آهنین بر آنها فرمان خواهد راند و آنها را مثل ظروف سفالین خواهد شکست. او تمام این کارها را با قدرتی که من از پدر دریافت کرده_ام، انجام خواهد داد. 28 و همچنین ستارۀ صبح را به او خواهم بخشید. 29 ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می_گوید، بشنوید.»
1 به فرشتۀ کلیسای ساردِس بنویس: «این است سخنان آن کسی که صاحب هفت روح خدا و هفت ستاره است. اعمال تو را می_دانم و اگرچه همه می_گویند تو زنده هستی، ولی مرده_ای. 2 بیدار شو و آن چیزهایی را که باقی_مانده و نزدیک است از بین برود تقویت کن، زیرا من هیچ_یک از کارهایی که پسندیدۀ خداست، در تو نیافته_ام. 3 پس آنچه را که آموخته و شنیده_ای به یاد_آور و آن را محکم نگهدار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، من مانند دزد بر سر تو خواهم آمد و تو لحظۀ آمدن مرا نخواهی دانست. 4 اما چند نفر در ساردِس داری که لباس_های خود را نیالوده_اند. آنها با لباس سفید با من راه خواهند رفت زیرا مستحق آنند. 5 کسی که پیروز شود، به لباس سفید ملبس خواهد شد و نامش را هرگز از کتاب زندگی پاک نخواهم کرد و در پیشگاه پدر خود و فرشتگان، او را از آنِ خود خواهم دانست. 6 ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می_گوید، بشنوید.» 7 به فرشتۀ کلیسای فیلادِلفیا بنویس: «این است سخنان آن قدوس و صادق که کلید داود را به دست دارد. دری را که او باز کند نمی_توان بست و هر دری را که او ببندد نمی_توان باز کرد. 8 من اعمال تو را می_دانم و دروازۀ باز پیش روی تو قرار داده_ام که هیچ کس نمی_تواند آن را ببندد؛ زیرا با اینکه قدرت تو کم است، کلام مرا نگهداشته_ای و نام مرا انکار نکرده_ای. 9 توجه کن! این است کاری که من خواهم کرد: آنانی را که از جماعت شیطان هستند و ادعای یهودیت می_کنند، ولی نیستند و دروغ می_گویند، خواهم آورد و پیش پای تو خواهم افگند و آنها خواهند دانست که تو محبوب من هستی، 10 زیرا مطابق تعالیم من رفتار کردی و نسبت به من وفادار ماندی، من نیز تو را از آزمایش سختی که قرار است بر تمامی دنیا واقع شود و ساکنانش را بیازماید، حفظ خواهم کرد. 11 بزودی می_آیم، آنچه را داری محکم نگهدار و نگذار کسی تاج تو را بگیرد. 12 من کسی را که پیروز گردد، مثل ستونی در عبادتگاه خدای خود ثابت خواهم ساخت، او هرگز از آنجا نخواهد رفت و من نام خدای خود را بر او خواهم نوشت. من نام شهر خدا، یعنی آن اورشلیم نوی را که از آسمان و از جانب خدای من نزول می_کند و همچنین نام نو خود را بر او خواهم نوشت. 13 ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می_گوید، بشنوید.» 14 به فرشتۀ کلیسای لائودیکیه بنویس: «این است سخنان «آمین»، آن شاهد امین و راستین و آغاز تمام خلقت خدا. 15 من از همۀ اعمال تو آگاه هستم و می_دانم که تو نه گرم هستی و نه سرد. ای کاش گرم می_بودی و یا سرد. 16 اما چون بین این دو، یعنی نه گرم هستی و نه سرد، تو را از دهان خود قی خواهم کرد 17 زیرا می_گویی: «دولتمند هستم و ثروت جمع کرده_ام و محتاج به چیزی نیستم.» در حقیقت، اگرچه این را نمی_دانی، با این وجود تو بیچاره و بدبخت و بینوا و کور و عریان هستی. 18 به تو نصیحت می_کنم، طلایی را که در آتش تصفیه شده از من بخر تا تو را به راستی دولتمند گرداند و لباس سفیدی بخر تا بپوشی و خجلت عریانی خود را بپوشانی و مرحمی بخر و به چشمان خویش بمال تا ببینی. 19 همۀ کسانی را که دوست می_دارم، سرزنش می_کنم و تأدیب می_نمایم، پس غیور باش و توبه کن. 20 من پشت در ایستاده در را می_کوبم، اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند داخل می_شوم و با او نان خواهم خورد و او نیز با من. 21 به آن کسی که پیروز گردد، جایی در روی تخت سلطنت خود خواهم بخشید، همان_طور که من پیروز شدم و با پدر بر تخت سلطنت او نشستم. 22 ای کسانی که گوش دارید، آنچه را که روح به کلیساها می_گوید، بشنوید.»»
1 پس از آن نگاه کردم و در آسمان دری باز دیدم و همان صدایی که من در آغاز شنیده بودم مانند شیپوری به من گفت: «بالا بیا، من آنچه را که باید بعد از این رُخ دهد به تو نشان خواهم داد.» 2 روح خدا مرا فرا گرفت و دیدم که در آسمان تخت سلطنتی قرار داشت و بر روی آن تخت کسی نشسته بود، 3 که مانند یشم و عقیق می_درخشید و گرداگرد تخت را رنگین_کمانی به درخشندگی زمرد فراگرفته بود. 4 در پیرامون این تخت بیست و چهار تخت دیگر بود و روی آن_ها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آن_ها لباس سفید به تن و تاج زرین به سر داشتند. 5 از آن تخت برق می_درخشید و غرش و رعد شنیده می_شد. در پیش_روی تخت، هفت مشعل سوزان می_سوخت. اینها هفت روح خدا هستند. 6 و همچنین در برابر تخت چیزی که مانند دریایی از شیشه یا بلور بود، دیده می_شد. در اطراف و در چهار گوشۀ تخت، چهار حیوان قرار داشتند که بدن آن_ها از هر طرف پُر از چشم بود. 7 حیوان اول مانند شیر بود، دومی مانند گوساله، سومی صورتی مانند صورت انسان داشت و چهارمی مانند عقابی پَر_گشوده بود. 8 هر یک از این چهار حیوان شش بال داشت و بدن آن_ها از هر طرف پُر از چشم بود و شب و روز دائماً می_گفتند: «قدوس، قدوس، قدوس، خداوند، خدای قادر مطلق که بود و هست و آمدنی است.» 9 هر وقت این حیوانات آن تخت_نشین را که تا ابد زنده است، تجلیل و تکریم و تمجید می_کنند، 10 آن بیست و چهار پیر در برابر تخت_نشین که تا ابد زنده است سجده می_کنند و او را می_پرستند و تاج_های خود را در پیش تخت او می_اندازند و فریاد می_زنند: 11 «ای خداوند و خدای ما، تو تنها شایسته_ای که صاحب جلال و حُرمت و قدرت باشی، زیرا تو همه چیز را آفریدی و به ارادۀ تو، آن_ها هستی و زندگی یافتند.»
1 آنگاه دیدم که تخت_نشین، طوماری در دست راست دارد که هر دو طرف آن نوشته شده و با هفت مُهر، مُهر و لاک شده بود. 2 و فرشتۀ نیرومندی را دیدم که با صدای بلند می_گفت: «چه کسی شایسته است که طومار را باز کند و مُهرهایش را بردارد؟» 3 اما هیچ کس در آسمان یا روی زمین و یا زیر زمین قادر نبود که طومار را باز کند و یا به داخل آن ببیند. 4 من زار_زار می_گریستم، زیرا کسی یافت نشد که شایستۀ آن باشد که طومار را باز کند و یا به داخل آن ببیند. 5 آنگاه یکی از پیران به من گفت: «گریه مکن زیرا آن شیر، شیری که از طایفۀ یهودا و نهالی از نسل داود است، پیروز شده و او حق باز کردن طومار و برداشتن هفت مُهر آن را دارد.» 6 آنگاه دیدم که در بین همان تخت سلطنت و در میان آن حیوانات و پیران، بره_ای ایستاده بود، که علامت برۀ قربانی_شده را داشت. آن بره دارای هفت شاخ و هفت چشم بود. هفت چشمی که هفت روح خدا هستند و به تمام دنیا فرستاده شده_اند. 7 بره پیش آمد و طومار را از دست راست تخت_نشین گرفت. 8 همین که او آنرا گرفت آن چهار حیوان و بیست و چهار پیر، پیش بره سجده کردند. پیران به یک دست چنگ داشتند و به دست دیگر جام_های زرینِ پُر از بخور که نشانۀ دعاهای مقدسین است. 9 آن_ها سرود نوی می_سرائیدند: «تو شایسته_ای که، طومار را بگیری، و مُهرهایش را باز کنی، زیرا تو کشته شدی و با خون خود مردمان را از هر قبیله و زبان، از هر ملت و امت برای خدا خریدی. 10 تو آنها را به سلطنت رسانیدی تا به عنوان کاهنان، خدای ما را خدمت کنند و آن_ها بر زمین فرمانروایی خواهند کرد.» 11 آنگاه نگاه کردم و صدای فرشتگان بی_شماری را که صدها هزار و هزاران هزار بودند، شنیدم. آن_ها دَور آن تخت و حیوانات و پیران ایستاده بودند 12 و با صدای بلند فریاد می_زدند: «برۀ قربانی_شده شایسته است تا قدرت و ثروت و حکمت و توانایی، حُرمت و جلال و تمجید بیابد.» 13 آنگاه می_شنیدم که همۀ موجودات آسمان و زمین و زیر زمین و بحر و هرچه در آن_ها است فریاد می_کردند: «ستایش و عزت، جلال و قدرت، از آنِ کسی باد که بر تخت سلطنت می_نشیند و تا به ابد از آنِ بره باد!» 14 و آن چهار حیوان گفتند: «آمین» و پیران سجده نموده، او را پرستش کردند.
1 در آن هنگام که بره، اولین مُهر از آن هفت مُهر را شکست، من می_دیدم و می_شنیدم، که یکی از آن حیوانات با صدایی مانند رعد می_گوید: «بیا» 2 و ناگهان اسپ سفیدی را دیدم که سوار آن کمانی به دست داشت و تاجی به او داده شد و او پیروزمندانه برای پیروزی برآمد. 3 وقتی بره، دومین مُهر را باز کرد، شنیدم حیوان دوم گفت: «بیا» 4 و اسپ دیگری که سرخ_رنگ بود بیرون آمد و به سوار آن قدرت داده شد تا صلح را از روی زمین بردارد تا انسان_ها یکدیگر را بکشند و همچنین به او شمشیر بزرگی داده شد. 5 وقتی بره، سومین مُهر را باز کرد، شنیدم که حیوان سوم گفت: «بیا» آنگاه نگاه کردم و اسپ سیاهی را دیدم که سوارش ترازویی به دست داشت 6 و صدایی از میان آن حیوانات به گوشم رسید که می_گفت: «قیمت یک چارک گندم و یا سه چارک جَو، مزد یک روز کار خواهد بود. به روغن زیتون و شراب ضرری مرسان.» 7 زمانی که او چهارمین مُهر را باز کرد، صدای حیوان چهارم را شنیدم که می_گفت: «بیا» 8 وقتی به آنجا نگاه کردم، اسپ رنگ پریده_ای را دیدم که نام سوارش مرگ بود و دنیای مردگان به دنبالش می_آمد. به او قدرتی داده شد تا یک چهارم زمین را با شمشیر و گرسنگی و امراض مهلک و حیوانات وحشی از بین ببرد. 9 وقتی پنجمین مُهر را باز کرد، در زیر قربانگاه ارواح کسانی را دیدم که به خاطر کلام خدا و اعتراف ایمان خود شهید شده بودند. 10 آن_ها با صدای بلند فریاد زدند: «ای خداوند قدوس و راستین، تا به کی بر ساکنان زمین داوری نمی_کنی و انتقام خون ما را از آن_ها نمی_گیری؟» 11 به هر یک از آن_ها ردای سفیدی دادند و به آن_ها گفته شد، که اندکی دیگر بیارامند تا تعداد همقطاران و برادران شان که می_باید مثل آنها کشته شوند، کامل گردد. 12 آنگاه وقتی بره، ششمین مُهر را باز کرد، دیدم که زلزلۀ شدیدی رخ داد. آفتاب مانند بوجی درشت سیاه شد و مهتاب، کاملاً مثل خون سرخ شد 13 و ستارگان آسمان مانند انجیرهایی که از تندباد به زمین می_ریزند، فرو ریختند. 14 آسمان مانند طوماری در هم پیچیده_ای ناپدید شد و همۀ کوه_ها و جزیره_ها از جای خود حرکت کردند، 15 و پادشاهان و فرمانروایان زمین، سرلشکران و توانگران، زورمندان و همۀ انسانها چه برده و چه آزاد، خود را در غارها و در میان صخره_های کوه_ها پنهان ساختند. 16 و به کوه و صخره_ها گفتند: «به روی ما بیفتید و ما را از چهرۀ تخت_نشین و از خشم و غضب بره پنهان کنید، 17 زیرا روز عظیم خشم آن_ها رسیده است، چه کسی می_تواند آن روز را تحمل کند؟»
1 بعد از این چهار فرشته را دیدم، که در چهار گوشۀ زمین ایستاده بودند و جلوی چهار باد زمین را می_گرفتند تا دیگر بادی بر بحر و خشکی و یا هیچ درختی نَوَزَد 2 و فرشتۀ دیگری را دیدم که از مشرق بر_می_خاست و مُهر خدای زنده را در دست داشت و با صدای بلند به آن چهار فرشته که قدرت یافته بودند به خشکی و بحر ضرر برسانند، گفت: 3 «تا آن زمان که ما مُهر خدای ما را بر پیشانی بندگانش نگذاریم، به بحر و خشکی و یا درختان ضرری نرسانید.» 4 و شنیدم که تعداد کسانی که از همۀ قبایل بنی_اسرائیل نشانۀ مُهر را دریافت داشته بودند، یکصد و چهل و چهار هزار بود. 5 دوازده هزار از قبیلۀ یهودا، دوازده هزار از قبیله رؤبین، دوازده هزار از قبیلۀ جاد، 6 دوازده هزار از قبیلۀ اَشیر، دوازده هزار از قبیلۀ نفتالی، دوازده هزار از قبیلۀ مَنَسّی، 7 دوازده هزار از قبیلۀ شمعون، دوازده هزار از قبیلۀ لاوی، دوازده هزار از قبیلۀ ایسَسکار، 8 دوازده هزار از قبیلۀ زبولون، دوازده هزار از قبیلۀ یوسف و دوازده هزار از قبیلۀ بنیامین. 9 بعد از این نگاه کردم و گروه بزرگی را دیدم که به شمار نمی_آمد. از همۀ ملتها و همۀ قبایل و امتها و زبانها در پیش تخت سلطنت و در مقابل بره ایستاده بودند. آن_ها لباس سفیدی به تن داشتند و شاخه_ای از درخت خرما در دست شان بود 10 و با هم فریاد می_زدند: «نجات ما از جانب خدایی است که بر تخت سلطنت می_نشیند و از جانب بره است.» 11 و همۀ فرشتگانی که در پیرامون تخت بودند، همراه با پیران و آن چهار حیوان در پیش تخت، روی بر زمین نهاده و خدا را عبادت کردند. 12 آن_ها می_گفتند: «آمین، حمد و جلال و حکمت، سپاس و حرمت، قدرت و قوّت از آنِ خدای ما باد، تا به ابد! آمین.» 13 آنگاه یکی از آن پیران به من خطاب کرده گفت: «این مردان سفید_پوش چه کسانی هستند و اهل کجایند؟» 14 من جواب دادم: «ای آقای من، تو می_دانی.» بعد به من گفت: «اینها کسانی هستند که از آن عذاب سخت گذشته_اند، ردا_های خود را شسته و در خون بره سفید کرده_اند. 15 به این سبب آن_ها در برابر تخت خدا هستند و او را شب و روز در عبادتگاهش خدمت می_کنند و آنها در سایۀ آن تخت_نشین خواهند بود. 16 آنها دیگر احساس گرسنگی یا تشنگی نخواهند کرد. آفتاب و یا هیچ گرمای سوزانی به آن_ها ضرر نخواهد رسانید. 17 زیرا آن بره که در مرکز تخت است، چوپان آنها خواهد بود و آنها را به چشمه_های آب زندگی هدایت خواهد کرد و خدا همۀ اشکها را از چشمان آنها پاک خواهد کرد.»
1 هنگامی که بره، هفتمین مُهر را باز کرد نزدیک نیم ساعت در آسمان خاموشی برقرار بود 2 و من دیدم که هفت شیپور به هفت فرشته_ای که در پیشگاه خدا ایستاده بودند، داده شد. 3 در این وقت فرشته_ای دیگر آمد و پیش قربانگاه ایستاد. او بُخُورسوزی از طلا به دست داشت و مقدار زیادی بُخُور به او داده شد تا به همراه دعاهای همۀ مقدسین بر قربانگاه طلاییِ پیش تخت سلطنت تقدیم نماید. 4 دود بُخُور از دست آن فرشته همراه با دعاهای مقدسین به پیشگاه خدا بالا رفت. 5 فرشته، بُخُورسوز را برداشته آنرا از آتش قربانگاه پُر ساخت و آن را به روی زمین افگند. آنگاه رعد و برق و صدای ترسناکی برخاست و زمین لرزید. 6 هفت فرشته_ای که هفت شیپور به دست داشتند، آماده شدند تا در آن_ها بدمند. 7 اولی در شیپور خود دمید و ژاله و آتش آمیخته با خون بارید و بر روی زمین فرو ریخت، ثلث زمین و ثلث درختان و همۀ سبزه_ها سوختند. 8 دومین فرشته در شیپور خود دمید و چیزی مانند کوهی مشتعل به بحر افگنده شد و ثلث بحر به خون مبدل گردید 9 و ثلث موجودات زندۀ بحر مُردند و ثلث کشتی_های آن غرق گشتند. 10 سومین فرشته در شیپور خود دمید و ستارۀ بزرگی که مانند مشعل بزرگ و سوزانی بود، از آسمان بر روی ثلث دریاها و چشمه_سارها افتاد. 11 نام آن ستاره، «اَفسَنتین» بود و ثلث آبها تلخ شد. و مردم بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند. 12 سپس چهارمین فرشته در شیپور خود دمید، چنان ضربه_ای به ثلث آفتاب و ثلث ماه و ثلث ستارگان وارد شد، که یک سوم آن_ها تاریک شدند و ثلث نور روز و ثلث نور شب از بین رفت. 13 آنگاه من عقابی را دیدم که در آسمان پرواز می_کرد و با صدای بلند می_گفت: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، زیرا که هم اکنون سه فرشتۀ دیگر شیپورهای خود را خواهند دمید.»
1 در این وقت، پنجمین فرشته در شیپور خود دمید و من ستاره_ای را دیدم که به زمین افتاد و کلید «چاهِ بی_انتها» به آن ستاره داده شد 2 و با آن کلید، چاه بی_انتها را باز کرد و از چاه دودی مانند دود یک کورۀ بزرگ برخاست و نور آفتاب و هوا از دود چاه، تیره و تار گشت. 3 آنگاه از آن دود ملخ_هائی بیرون آمده، زمین را پُر ساختند و به آنها قدرتی مثل قدرت گژدُم داده شد 4 و به آن_ها گفته شد که به علف زمین و گیاهان و درختان کاری نداشته باشند، بلکه فقط به آدمیانی که مُهر خدا را بر خود ندارند، ضرر برسانند. 5 به آن_ها اجازه داده شد این آدمیان را به مدت پنج ماه شکنجه دهند و مانند کسانی که از نیش گژدُم رنج می_برند آن_ها را عذاب دهند، ولی اجازۀ کشتن آن_ها را نداشتند. 6 در آن ایام این مردمان آرزوی مرگ خواهند کرد، اما به آرزوی خود نخواهند رسید. خواهان مردن خواهند بود، ولی مرگ به سراغ آن_ها نخواهد آمد. 7 این ملخ_ها مثل اسپان آمادۀ جنگ بودند. بر روی سر آن_ها چیزهائی شبیه به تاج_های طلایی قرار داشت. صورت آن_ها مانند صورت انسان بود. 8 موهای شان مانند موهای زنان، دندان_هایی مثل دندان_های شیر داشتند 9 و سینه_های آن_ها را سینه_پوش_های مانند زِرِه_های آهنین می_پوشانید و صدای بالهای شان مانند صدای اسپان و ارابه_هایی بود که به میدان جنگ هجوم می_آورند. 10 آن_ها مانند گژدُم، صاحب دُم_های نیشداری هستند و قدرت دارند با دُم خود پنج ماه به نوع بشر آزار برسانند. 11 پادشاه آن_ها فرشتۀ چاه بی_انتها است که نامش به عبرانی «اَبَدون» و در یونانی «آپولیون» (نابود کننده) می_باشد. 12 بلای اول به پایان رسید، اما دو بلای دیگر هنوز هست، که باید بیاید. 13 آنگاه ششمین فرشته در شیپور خود دمید و من از چهار گوشۀ قربانگاهِ طلایی که در حضور خدا قرار دارد، صدایی شنیدم 14 که به فرشتۀ ششم که شیپور را به دست داشت می_گفت: «چهار فرشته_ای را که بر دریای بزرگ فرات بسته_اند، آزاد ساز.» 15 پس آن چهار فرشته آزاد شدند تا ثلث آدمیان را بکشند. آنها برای همین سال و ماه و روز و ساعت آماده شده بودند. 16 من شنیدم که تعداد سواران آن_ها دو صد میلیون نفر بود. 17 در رؤیایی که من دیدم، اسپان و سواران آن_ها چنین بودند: سواران سینه_پوش_هایی به رنگ_های سرخِ آتشین و آبی و زردِ گوگردی بر تن داشتند. اسپان سرهایی مانند سر شیر داشتند و از دهان شان آتش و دود و گوگرد بیرون می_آمد. 18 این سه بلا یعنی آتش و دود و گوگرد که از دهان شان بیرون می_آمد، ثلث آدمیان را کشت. 19 قدرت اسپان در دهان و دُم_های آن_ها بود. زیرا دُم_های شان به مارهایی شباهت داشت که با سر خود می_گزیدند و به مردم آزار می_رسانیدند. 20 بقیۀ آدمیان که از این بلاها نجات یافتند، از کارهای دست خود توبه نکردند و از پرستش شیاطین و بُتهایی که از طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب ساخته شده بودند و قادر به دیدن و شنیدن و راه رفتن نیستند، دست نکشیدند 21 و از آدمکشی و جادوگری و زنا و یا دزدی خود توبه نکردند.
1 آنگاه فرشتۀ پُر قدرت دیگری را که از آسمان پائین می_آمد، دیدم. او با ابری پوشیده شده بود و رنگین_کمانی به دور سرش بود، چهره_اش مانند آفتاب می_درخشید و ساق پاهایش مثل ستون_های آتش بود. 2 در دستش طومار کوچک باز شده_ای بود و پای راستش بر بحر و پای چپ او بر خشکی قرار داشت. 3 آنگاه فریاد بلندی مانند غرش شیر برآورد و همین که او سخن گفت، رعدهای هفتگانه فریاد برآوردند. 4 من آماده شدم که آنچه را که رعدهای هفتگانه می_گفتند بنویسم، اما صدایی را از آسمان شنیدم که می_گفت: «آنچه را که رعدهای هفتگانه گفتند، در دل خود نگهدار و آن را ننویس.» 5 آنگاه دیدم آن فرشته_ای که به روی بحر و خشکی ایستاده بود، دست راست خود را به سوی آسمان بلند کرد 6 و به آن کس که تا به ابد زنده است و آسمان و زمین و بحر و هرچه در آنهاست را آفرید، سوگند یاد کرده گفت: «دیگر تأخیری نخواهد شد! 7 بلکه در آن روزهایی که فرشتۀ هفتم شیپور خود را به صدا در می_آورد نقشه_های مخفی خدا انجام خواهد شد، همان_طور که به بندگان خود یعنی انبیاء وعده داده بود.» 8 بعد همان صدایی که من از آسمان شنیده بودم، باز با من صحبت کرده گفت: «برو طومار باز شده را از دست فرشته_ای که بر بحر و خشکی ایستاده است، بگیر.» 9 پس به سوی آن فرشته رفتم و به او گفتم که طومار کوچک را به من بدهد. او به من گفت: «آن را بردار و بخور. اندرونت را تلخ خواهد ساخت ولی در دهان تو مثل عسل شیرین خواهد بود.» 10 پس طومار کوچک را از دست فرشته گرفته، خوردم و آن در دهان من مثل عسل شیرین بود، اما وقتی آن را خوردم اندرونم تلخ شد. 11 به من گفتند: «باید یک بار دیگر این پیشگویی_ها را دربارۀ امت_ها، ملتها و زبان_ها و پادشاهان بسیار بازگو کنی.»
1 به من چوب درازی که مانند چوب اندازه_گیری بود، دادند و گفتند: «برو عبادتگاه و قربانگاه را اندازه بگیر و تعداد عبادت_کنندگان را بشمار 2 ولی با حویلی خارج عبادتگاه کاری نداشته باش، آن را اندازه نگیر. زیرا به ملتهای غیر_یهودی واگذار شده است و آنها به مدت چهل و دو ماه شهر مقدس را پایمال خواهند کرد. 3 من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که لباسی از پارچه_های درشت پوشیده و در تمام آن یکهزار و دوصد و شصت روز پیشگویی کنند.» 4 این دو نفر همان دو درخت زیتون و دو چراغی هستند که در پیشگاه خداوندِ زمین می_ایستند. 5 اگر کسی بخواهد به آن_ها آزاری برساند، از دهان آنها آتش بیرون می_ریزد و دشمنان شان را می_سوزاند، به این ترتیب هر که در پی آزار آن_ها باشد، کشته می_شود. 6 این دو نفر قدرت بستن آسمان را دارند، به طوری که در مدت پیشگویی آنها باران نبارد و قدرت دارند که چشمه_های آب را به خون مبدل سازند و زمین را هر زمان که بخواهند به بلایی دچار سازند. 7 و آن زمان که شهادت خود را به پایان رسانند، آن حیوان وحشی که از چاه بی_انتها می_آید با آنها جنگ خواهد کرد. آنها را شکست خواهد داد و به قتل خواهد رسانید. 8 اجساد شان در جادۀ عمومی آن شهر بزرگ که به کنایه سدوم یا مصر نامیده شده است، خواهند افتاد. همان جایی که خداوند آن_ها نیز مصلوب شد. 9 به مدت سه و نیم روز مردمان از هر امت و قبیله، از هر زبان و ملت بر اجساد آنها خواهند نگریست و نخواهند گذاشت آنها دفن شوند. 10 به خاطر مرگ این دو نفر تمام مردم روی زمین خوشحال خواهند شد. جشن خواهند گرفت و به یکدیگر هدیه خواهند داد، زیرا این دو نبی تمام مردم روی زمین را معذب می_ساختند. 11 در پایان این سه و نیم روز، روح زندگی از جانب خدا بر آنها وارد آمد و آن_ها به روی پای خود ایستادند و تمام کسانی که این واقعه را دیدند، سخت وحشت کردند. 12 آنگاه آن دو، صدای بلندی از آسمان شنیدند که به آنها می_گفت: «به اینجا بیائید.» و آنها پیش چشم دشمنان خود در ابری به آسمان رفتند. 13 در همان لحظه زلزلۀ شدیدی رخ داد و یک دهم شهر فرو ریخت و هفت هزار نفر در آن زلزله کشته شدند و آن_ها که زنده ماندند، وحشت کردند و خدای آسمان را تمجید نمودند. 14 بلای دوم به پایان رسید و بلای سوم بزودی می_رسد. 15 آنگاه فرشتۀ هفتم در شیپور خود دمید و صداهای بلندی از آسمان بگوش رسید که می_گفتند: «فرمانروایی دنیا به خداوند ما و مسیح او رسیده و او تا به ابد حکومت خواهد کرد.» 16 و آن بیست و چهار پیر که در برابر خدا روی تخت_های شان نشسته بودند، به روی خود افتاده، خدا را عبادت کردند و می_گفتند: 17 «تو را سپاس می_گوئیم ای خداوند، خدا، تویی قادر مطلق که هستی و بودی. زیرا تو قدرت بسیار عظیم خود را به دست گرفته و سلطنت را آغاز کرده_ای. 18 ملت_ها خشمگین شدند، اینک روز خشم تو رسیده است، زمان آن رسیده است که مردگان داوری شوند، اکنون زمان اجر گرفتن خادمان تو یعنی انبیاء می_باشد، و هم مقدسان و هم ترسندگان نام تو، چه کوچک و چه بزرگ. زمان آن رسیده است تا تباه_کنندگان زمین را از بین ببری.» 19 آنگاه عبادتگاهِ خدا در آسمان باز شد و در داخل عبادتگاه، صندوق پیمانِ او دیده شد، رعد و برق و زلزله پدید آمد، صداهای ترسناک شنیده شد و ژالۀ شدید بارید.
1 در این وقت علامت بزرگی در آسمان ظاهر شد: زنی را دیدم که آفتاب به تن داشت و ماه زیر پاهایش بود. او تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. 2 او حامله بود و از درد زایمان و پریشانی، فریاد می_زد. 3 آنگاه علامتی دیگر در آسمان ظاهر شد: اژدهای سرخ_رنگ و بزرگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت و بر هر یکی از سرهایش نیم_تاجی قرار داشت، 4 و با دُم خود ثلث ستارگان آسمان را جمع کرد و آنها را بر زمین ریخت. اژدها در برابر آن زنی که نزدیک بود بزاید، ایستاد تا همین که نوزادش به دنیا بیاید، آن را ببلعد. 5 آن زن پسری به دنیا آورد که قرار بود با عصایی آهنین بر همۀ ملتها حکومت کند. اما کودک او به سوی خدا و تخت او ربوده شد 6 و آن زن به بیابان، به جایی که خدا برایش آماده کرده بود، گریخت تا در آنجا به مدت یکهزار و دوصد و شصت روز نگهداری شود. 7 در آسمان جنگی برپا شد. میکائیل و فرشتگانش با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. 8 اژدها شکست خورد و دیگر در آسمان جایی برای او و فرشتگانش نبود. 9 پس آن اژدهای بزرگ از آسمان به زیر انداخته شد، آن مار قدیمی که کلیۀ دنیا را گمراه می_کند و نامش ابلیس و شیطان است، با فرشتگانش به زمین افگنده شدند. 10 آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که می_گفت: «اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما رسیده است و مسیح او قدرت را به دست گرفته است و کسی که مدعی برادران ما بود و شب و روز آنها را در برابر خدای ما متهم می_ساخت، از آسمان بیرون رانده شده است. 11 این برادران ما با خون بره و با شهادتی که به زبان می_آورند بر او غالب شده_اند، زیرا آن_ها حاضرند جان_های خود را فدا کرده، بمیرند. 12 پس ای آسمان_ها و همۀ ساکنان آن_ها خوشی کنید. اما وای بر شما، ای زمین و ای بحر، زیرا ابلیس به سوی شما آمده است و از اینکه می_داند مهلت زیادی ندارد، بسیار خشمگین است.» 13 همین که اژدها فهمید که به زمین انداخته شده است، به دنبال زنی که کودک ذکوری به دنیا آورد، رفت. 14 اما به آن زن دو بال عقاب بزرگ داده شد تا به سوی مکانی که در بیابان برایش آماده شده بود، پرواز کند و مدت سه و نیم سال در آنجا دور از دسترس مار نگهداری شود. 15 مار به دنبال آن زن سیلابی از دهان خود بیرون آورد تا با جریان آن او را بشوید و ببرد. 16 اما زمین به کمک او آمده دهان خود را باز کرد و سیلابی را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود فرو برد. 17 از این رو اژدها نسبت به آن زن خشمگین شد و رفت تا با بقیۀ فرزندان او که احکام خدا را نگاه می_دارند و به عیسی شهادت می_دهند، بجنگد 18 و اژدها در کنار بحر به انتظار ایستاد.
1 آنگاه دیدم که یک حیوان وحشی از میان بحر بیرون می_آید که ده شاخ و هفت سر داشت. بر هر یک از شاخ_هایش نیم_تاجی قرار داشت و بر هر یک از سرهایش نامی کفرآمیز نوشته شده بود. 2 این حیوان وحشی مثل پلنگی بود که پاهایش مانند پاهای خرس و دهانش چون دهان شیر بود. اژدها قدرت و تاج و تخت و اختیارات وسیع خود را به او واگذار نمود. 3 به نظرم آمد که یکی از سرهای حیوان وحشی که ضربۀ مرگبار دیده بود، از زخم کشنده_اش التیام یافت. همۀ دنیا با حیرت به دنبال آن حیوان می_رفتند. 4 مردم اژدها را پرستش کردند، زیرا او اختیارات خود را به آن حیوان واگذار کرده بود. آن_ها حیوان وحشی را نیز پرستش نمودند و می_گفتند: «کیست همتای این حیوان؟ کیست که بتواند با او بجنگد؟» 5 به آن حیوان اجازه داده شد، سخنان گزاف و کفرآمیز بگوید و به مدت چهل و دو ماه سلطنت نماید. 6 او زبان خود را به کفرگویی بر ضد خدا باز کرد. به او و مأوای آسمانی او با تمام ساکنان آن ناسزا می_گفت. 7 او همچنین اجازه یافت تا با مقدسین خدا بجنگد و آن_ها را شکست دهد و بر همۀ امتها و ملتها و زبانها و قبایل دنیا اقتدار یابد. 8 تمام مردم دنیا او را پرستش خواهند کرد، یعنی کسانی که پیش از پیدایش عالم نام شان در کتاب زندگی که متعلق به بره ذبح_شده می_باشد، ثبت نشده است. 9 ای کسانی که گوش دارید بشنوید: 10 اگر قرار باشد کسی به اسارت برود، به اسارت خواهد رفت و اگر قرار باشد کسی با شمشیر کشته شود، با شمشیر کشته خواهد شد. بردباری و ایمان مقدسین به این حقیقت بستگی دارد. 11 آنگاه حیوان وحشی دیگری را دیدم، که از زمین بیرون آمد. او دارای دو شاخ مانند شاخ_های بره بود، اما مثل اژدها سخن می_گفت 12 و وقتی در حضور حیوان اول قرار داشت، از قدرت و اختیار او استفاده می_کرد و همۀ زمین و ساکنان آن را به پرستش حیوان اول، که زخم کشنده_اش التیام یافته بود، مجبور می_ساخت. 13 او معجزات بزرگی انجام می_داد، حتی در مقابل چشم همه از آسمان آتش بر زمین بارانید 14 و با معجزاتی که اجازه داشت در نام حیوان اول انجام دهد، ساکنان زمین را فریب داد و به آن_ها گفت که پیکره_ای به افتخار آن حیوان که با شمشیر زخمی شده و هنوز زنده بود، بسازند. 15 او اجازه یافت به پیکرۀ آن حیوان بدمد تا بتواند سخن بگوید و تا آنانی را که پیکره را پرستش نمی_کردند، بکشد. 16 از آن گذشته همه را از کوچک و بزرگ، توانگر و بینوا، آزاد و برده، مجبور می_ساخت که روی دست راست یا پیشانی خود علامتی داشته باشند. 17 تا هیچ کس نتواند بدون آن علامت خرید و فروش کند، و آن علامت یا نام آن حیوان بود و یا عددِ نام او. 18 این محتاج حکمت است و هر صاحب خردی می_تواند عددِ نام آن حیوان را که ششصد و شصت و شش است حساب کند. زیرا که آن، عددِ انسان است.
1 آنگاه نگاه کردم و بره را بر فراز کوه سهیون ایستاده دیدم. همراه او یکصد و چهل و چهار هزار نفر بودند که نام او و نام پدرش بر پیشانی آن_ها نوشته بود. 2 از آسمان صدایی شنیدم، که مانند صدای آبشار و غرش شدید رعد و صدای سرود چنگ_نوازانی بود که چنگ_های خود را می_نواختند. 3 آن_ها در برابر تخت و در حضور چهار حیوان و پیران سرود تازه_ای می_سرائیدند. آن سرود را هیچ کس نمی_توانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار نفر که از تمام دنیا خریده و آزاد شده بودند. 4 اینها مردمانی هستند که خود را با زنان نیالوده_اند و از روابط زناشویی امتناع کرده_اند و هرجا که بره می_رود، به دنبال او می_روند. آن_ها برای خدا و بره به عنوان اولین نمونه از میان انسانها خریداری و آزاد گشته_اند. 5 هیچ دروغی در لب_های ایشان یافت نشد و بی_نقص و بی_عیب هستند. 6 آنگاه در وسط آسمان فرشتۀ دیگری را به حال پرواز دیدم که یک مژدۀ ابدی به ساکنان زمین، یعنی به همۀ ملتها و قبایل و زبانها و امتها می_رسانید. 7 او با صدایی بلند فریاد می_زد: «از خدا بترسید و او را حمد گوئید، زیرا که ساعت داوری او آمده است. او را که آسمان و زمین و بحر و چشمه_های آب را آفرید، پرستش نمائید.» 8 آنگاه فرشتۀ دیگر، یعنی فرشتۀ دوم ظاهر گشت و فریاد برآورد: «بابِل بزرگ ـ آن زنی که تمام ملتها را مجبور کرده است از شراب شهوت و زناکاری او بنوشند ـ نابود شد.» 9 فرشتۀ سوم آمد و با صدای بلندی فریاد زده گفت: «هر آن کس که حیوان وحشی و پیکرۀ او را پرستش نماید و نشانۀ او را بر پیشانی و یا دست خود بگیرد، 10 شراب غضب خدا را خواهد نوشید. یعنی شرابی که رقیق نگشته در جام خشم او ریخته می_شود، آن_ها در برابر فرشتگان مقدس و در برابر بره در شعله_های آتش و گوگرد عذاب خواهند دید. 11 دود آتشی که آن_ها را عذاب می_دهد تا به ابد بلند خواهد بود و برای آنانی که حیوان وحشی و پیکره_اش را پرستش می_کنند، و یا نشان او را دریافت می_دارند، نه در روز سلامتی است و نه در شب.» 12 بردباری مقدسینی که احکام خدا را حفظ می_کنند و به عیسی وفادار هستند، به این حقیقت بستگی دارد. 13 صدایی از آسمان شنیدم که می_گفت: «این را بنویس: خوشا به حال کسانی که از این پس در خداوند می_میرند و روح خدا می_گوید بلی، آنها از زحمات خویش راحت خواهند شد، زیرا اعمال نیک شان با آن_ها خواهد بود.» 14 آنگاه همچنانکه من می_نگریستم، ابر سفیدی ظاهر شد و بر آن ابر کسی مانند پسر انسان نشسته بود که تاجی طلایی بر سر، و داسی تیز در دست داشت. 15 فرشتۀ دیگری از عبادتگاه بیرون آمد و با صدای بلند خطاب به آن کس که روی ابر نشسته بود گفت: «داس خود را بردار و درو کن، زیرا موسم درو رسیده و محصولِ زمین کاملاً آماده است.» 16 پس آن کس که روی ابر نشسته بود، داس خویش را به_کار بُرد و محصولِ زمین درو شد. 17 بعد فرشتۀ دیگری از عبادتگاه در آسمان بیرون آمد. او نیز داس تیزی در دست داشت. 18 سپس از قربانگاه نیز فرشتۀ دیگری که حافظ آتشِ قربانگاه بود، آمد و به صاحب داسِ تیز فریاد زده گفت: «داس تیز خود را به_کار ببر و انگورهای تاکستان این دنیا را بچین. زیرا خوشه_های آن رسیده است.» 19 پس آن فرشته داس خود را به_کار بُرد و انگورهای تاکستان این دنیا را چید و آن_ها را در چرخُشتِ بزرگ غضب خدا ریخت. 20 انگورها را در آن چرخُشت که در خارج شهر بود، زیر پاها کوبیدند و سیلابی از خون جاری شد که به اندازۀ چهل فرسنگ (احتمالاً برابر با سیصد کیلومتر) و به بلندی افسار اسپان بود.
1 در آسمان علامت بزرگ و شگفت_انگیزی دیدم: هفت فرشته با هفت بلا. آن_ها آخرین بلایا هستند، زیرا با آن_ها غضب خدا به پایان می_رسد. 2 چیزی دیدم که شبیه بحرِ شیشه_مانند آمیخته به آتش بود و در کنار این بحر شیشه_مانند، آن کسانی که بر حیوان وحشی و پیکرۀ او و عدد اسمش پیروز شده بودند، قرار داشتند و چنگ_هایی را که خدا به آن_ها داده بود، در دست_های شان دیده می_شد. 3 آن_ها سرود موسی بندۀ خدا و سرود بره را می_سرائیدند و می_گفتند: «چقدر بزرگ و شگفت_انگیز است اعمال تو، ای خداوند، خدای قادر مطلق! چقدر عادلانه و درست است روش_های تو، ای پادشاه ملتها! 4 کیست که از تو نترسد، ای خداوند، و نام تو را جلال ندهد؟ زیرا تو تنها مقدسی. همۀ ملتها خواهند آمد و در پیشگاه تو پرستش خواهند نمود، زیرا کارهای عادلانۀ تو بر هیچ کس پوشیده نیست.» 5 بعد از این دیدم که عبادتگاه، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان باز شد 6 و از آن هفت فرشته با هفت بلا بیرون آمد. فرشتگان کتان پاکیزه و نورانی به تن و شالِ زرین به دور سینه داشتند. 7 آنگاه یکی از آن چهار حیوان هفت جام طلایی را که از خشم خدایی که تا به ابد زنده است پُر بود، به هفت فرشته داد 8 و عبادتگاه از دود جلال و قدرت خدا پُر گشت، به طوری که هیچ کس نتوانست تا وقتی که هفت بلای آن هفت فرشته تمام نشده بود، به آن جا وارد شود.
1 آنگاه از عبادتگاه صدای بلندی شنیدم و آن صدا به هفت فرشته گفت: «بروید و هفت جام خشم خدا را به زمین بریزید.» 2 پس فرشتۀ اول رفت و جام خود را بر زمین ریخت و زخم_های دردناک و بدنمایی بر بدن مردمانی که نشان حیوان وحشی را به خود داشتند و پیکره_اش را می_پرستیدند، پدیدار گشت. 3 فرشتۀ دوم جام خود را به بحر ریخت و بحر به خونی مثل خون شخص مرده مبدل شد و همۀ جانداران بحر مُردند. 4 فرشتۀ سوم جام خود را بر دریاها و چشمه_ها ریخت و آن_ها به خون مبدل گشتند. 5 آنگاه شنیدم که فرشتۀ حافظ آبها می_گفت: «تو در داوری_های خویش عادل هستی، تویی آن قدوس که هستی و بوده_ای، 6 زیرا آنها خون مقدسین و خون انبیاء را ریختند و تو به آنها خون داده_ای تا بنوشند، زیرا مستحق آنند.» 7 و شنیدم که از قربانگاه ندایی آمد، که می_گفت: «بلی، ای خداوند، خدای قادر مطلق، چقدر راست و عادلانه است داوری_های تو!» 8 فرشتۀ چهارم جام خود را بر آفتاب ریخت و آن اجازه یافت با گرمای خود آدمیان را بسوزاند. 9 مردم چنان از شدت حرارت آفتاب سوختند که به خدایی که چنین بلایایی در اختیار دارد، کفر می_گفتند و حاضر نبودند از اعمال خود توبه نموده، خدا را تمجید نمایند. 10 فرشتۀ پنجم جام خود را بر روی تخت حیوان وحشی ریخت و سلطنت او به تاریکی فرو رفت. آدمیان از درد و رنج، زبان_های خود را می_گزیدند 11 و به خدای آسمان به خاطر دردها و زخم_های خویش کفر می_گفتند و از اعمال خود توبه نمی_کردند. 12 فرشتۀ ششم جام خود را بر دریای بزرگ فرات ریخت و آبش خشک شد تا راه برای آمدن شاهان مشرق_زمین باز باشد. 13 آنگاه دیدم که از دهان اژدها و از دهان حیوان وحشی و از دهان آن نبی دروغین سه روح ناپاک مانند سه بقه بیرون آمدند. 14 این ارواح، شیاطینی هستند که قدرت انجام معجزات نیز دارند. آن_ها به سرتاسر جهان می_روند تا پادشاهان تمام دنیا را برای جنگ روز بزرگ خدای قادر مطلق جمع کنند. 15 «توجه کنید، من مثل یک دزد می_آیم. خوشا به حال کسی که آماده باشد و لباس خود را نگه دارد تا مجبور نشود عریان و شرمنده در پیش چشم همه راه برود!» 16 پس شیاطین، پادشاهان را در جایی که به عبرانی «حارمَگِدون» خوانده می_شود، جمع کردند. 17 آنگاه فرشتۀ هفتم جام خود را بر هوا ریخت و از عبادتگاه و از تخت، صدای بلندی شنیده شد که می_گفت: «همه چیز تمام شد!» 18 و رعد و برق و صداهای مهیب شنیده شد و زلزلۀ شدیدی رخ داد، که مانند آن در تاریخ بشر هرگز دیده نشده بود. 19 شهر بزرگ سه پاره شد. شهرهای دنیا ویران شد و خدا اعمال بابِل بزرگ را نادیده نگرفت، بلکه او را مجبور کرد جامی را که از شراب آتشین خشم و غضب او پُر بود، بنوشد. 20 جزیره_ها همه ناپدید و کوه_ها محو شدند. 21 دانه_های ژالۀ بسیار بزرگ و سنگین از آسمان بر سر آدمیان بارید و مردم به خاطر این ژاله، خدا را کفر می_گفتند، زیرا این بلایی بسیار وحشتناک بود.
1 آنگاه یکی از آن هفت فرشته_ای که جام به دست داشتند آمد و با من صحبت کرد. او گفت: «بیا، تا مجازات آن فاحشۀ بزرگ را که در کنار دریا_های بسیار قرار دارد به تو نشان دهم. 2 پادشاهان زمین با او زنا کرده_اند و مردم سراسر جهان از نوشیدن شراب زناکاری او خود را مست ساخته_اند.» 3 و آن فرشته مرا در روح به بیابان بُرد و در آنجا زنی را دیدم که بر حیوان وحشی سرخ رنگی سوار بود. بدن این حیوان از نام_های کفرآمیز پوشیده و دارای هفت سر و ده شاخ بود. 4 آن زن لباس ارغوانی و سرخ در بر داشت و با طلا و جواهرات و مروارید آراسته شده بود. او در دست خود جام طلایی داشت که از فجور و کثافات زنای او پُر بود. 5 بر پیشانی_اش این اسم مرموز نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و تمام کثافات روی زمین.» 6 من دیدم که آن زن از خون مقدسین و خون شاهدان عیسی سرمست بود. همین که به او نگاه کردم، سخت در شگفت شدم. 7 اما آن فرشته به من گفت: «چرا اینقدر تعجب کردی؟ من راز آن زن و راز آن حیوان وحشی را که دارای هفت سر و ده شاخ است و او بر آن سوار است به تو می_گویم. 8 آن حیوان که زمانی زنده بود و دیگر زنده نیست، بزودی از چاه بی_انتها بیرون می_آید و به سوی هلاکت خواهد رفت. از میان مردمان روی زمین آنانی که نام_های شان پیش از پیدایش دنیا در کتاب زندگی نوشته نشده بود، از دیدن این حیوان تعجب خواهند کرد، زیرا او زنده بود ولی دیگر زنده نیست اما بازهم خواهد آمد. 9 این به حکمت و فهم نیاز دارد. آن هفت سر، هفت تپه_ای است که زن بر آن می_نشیند و همچنین هفت پادشاه است 10 که پنج نفر از آن_ها از سلطنت بر کنار شده_اند و یکی هم اکنون فرمانروایی می_کند، و آن هفتمی هنوز نیامده است و هر وقت بیاید، فقط مدت کوتاهی دوام خواهد آورد. 11 اما آن حیوان وحشی که زمانی زنده بود و دیگر زنده نیست، هشتمی است و با وجود آن، یکی از آن هفت نفر می_باشد و به سوی هلاکت می_رود. 12 ده شاخی که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز به سلطنت نرسیده_اند، اما به آنها اختیار داده می_شود که به مدت یک ساعت در سلطنت آن حیوان وحشی حصه داشته باشند. 13 زیرا هدف همۀ آن_ها یکی است و قدرت و اختیارات خود را به حیوان وحشی می_بخشند. 14 آن_ها با بره جنگ خواهند کرد، اما بره پیروز خواهد شد، زیرا اوست خداوندِ خداوندان و شاهِ شاهان و همراهان او که «برگزیده و وفادار» خوانده شده_اند، در پیروزی او شریک خواهند بود.» 15 آنگاه آن فرشته به من گفت: «در جایی که فاحشه ساکن است، آن آب_هایی که دیدی نشانۀ قوم_ها و جمعیت_ها و ملتها و زبانها می_باشند. 16 آن ده شاخی را که دیدی، با آن حیوان وحشی دشمن فاحشه خواهند شد و او را عریان و ویران خواهند ساخت. گوشت تنش را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزانید. 17 زیرا خدا در دل_های آن_ها نهاده که خواست او را اجرا نمایند. پس هم رأی شدند و سلطنت خود را در اختیار حیوان وحشی قرار دادند تا آنچه خدا فرموده است، به کمال رسانند. 18 آن زنی را که دیدی، همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان دنیا تسلط دارد.»
1 پس از این فرشته_ای را دیدم، که از آسمان به زیر می_آمد. او با اقتدار و اختیار عظیم آمد و زمین از شکوه و جلال او روشن شد. 2 آنگاه با صدایی بلند گفت: «بابِل سقوط کرده است! بابِل بزرگ سقوط کرده است! بابِل، مسکن شیاطین، و جای همه ارواح خبیث و قفس پرندگان نجس و نفرت_انگیز شده است، 3 زیرا همۀ ملتها از شراب آتشین زنای او نوشیده_اند. شاهان زمین با او زنا کرده_اند و تاجران دنیا از زیادی عیاشی او توانگر شده_اند.» 4 آنگاه صدای دیگری از آسمان شنیدم، که می_گفت: «از او بیرون آئید. ای قوم برگزیدۀ من، مبادا در گناهان او شریک شوید و در بلاهایش شریک گردید، 5 زیرا گناهان او تا به فلک انباشته شده و خدا جنایات او را از یاد نبرده است. 6 آنچنان با او رفتار کنید که او با دیگران کرده است. برای اعمالش دو چندان به او باز گردانید. پیاله_اش را دو برابر غلیظ_تر از پیاله_ای بگردانید که او برای شما تهیه کرده است. 7 او را به همان اندازه که از جلال و تجمل خویش فخر می_کرد، غم و عذاب دهید. چون او در دل خود می_گوید: «من مثل ملکه بر تخت خود نشسته_ام! من دیگر بیوه نیستم و غم را هرگز نخواهم دید.» 8 به این جهت تمام بلایا یعنی مرگ و غم و قحطی در یک روز به او روی می_آورند و او در آتش خواهد سوخت، زیرا خداوند، خدایی که این چنین او را جزا می_دهد، قادر است.» 9 هرگاه پادشاهان زمین که با او زنا کرده_اند و از تجمل زیاد او بهره_مند شده_اند، دود سوختن او را ببینند، به حال او گریه و زاری خواهند کرد. 10 آن_ها از ترس عذابی که او متحمل می_شود، دور ایستاده خواهند گفت: «آه، آه، ای شهر بزرگ، ای بابِل، شهر پُر_قدرت که در یک ساعت به جزای خود رسیدی.» 11 تاجران دنیا نیز اشک خواهند ریخت و برای او ماتم خواهند گرفت، زیرا دیگر کسی کالاهای آنها را نمی_خرد. 12 دیگر کسی کالاهای طلا و نقره، جواهرات و مروارید، لباس_های ارغوانی و سرخ، یا ابریشم و کتان ظریف، انواع چوب_های قیمتی و معطر، انواع ظروف عاجی و چوبی و برنجی و آهنین و یا مرمری، 13 دارچین و ادویه، عطریات و بُخُور و کُندُر، شراب و روغن، آرد و گندم، گاو و گوسفند، اسپ و ارابه_های جنگی و حتی غلامان و نفوس انسانی آن_ها را نمی_خرد. 14 آن میوه_ای را که سخت در آرزوی به_دست آوردنش بودی، از دست دادی و تجمل و شکوه تو از بین رفته است و دیگر هیچ وقت آن_ها را نخواهی یافت. 15 تاجران این کالاها که ثروت خود را از آن شهر به دست آوردند، از ترس عذاب او دور خواهند ایستاد و با گریه و غم خواهند گفت: 16 «آه، آه، ای شهر بزرگ که به لباس_های کتان ظریف ارغوانی و سرخ ملبس و با طلا و جواهر و مروارید آراسته بودی! 17 در یک ساعت همۀ ثروت تو تباه گردیده است!» تمام ناخدایان و ملاحان و مسافران بحری و آنانی که از راه بحر تجارت می_کنند، دور ایستادند. 18 همین که دود سوختن او را دیدند فریاد زده گفتند: «آیا هرگز شهری مثل این شهر بزرگ بوده است؟» 19 آن_ها بر سرهای خود خاک ریخته و با گریه و زاری فریاد زده می_گفتند: «آه، آه، ای شهر بزرگ، شهری که تمام کشتی_داران بحر از ثروت او توانگر شدند، در یک ساعت ویران شده است.» 20 ای آسمان از نابودی او خوشی کن، ای مقدسین و ای رسولان، و ای انبیاء خوشی کنید، چون خداوند انتقام شما را از او گرفته است. 21 آنگاه فرشته_ای نیرومند، سنگی را که به بزرگی سنگ آسیاب بود برداشت و به بحر انداخت و گفت: «همین طور بابِل، آن شهر بزرگ به سختی خواهد افتاد و دیگر یافت نخواهد شد. 22 دیگر صدای چنگ_نوازان و مطربان و نی_زنان و شیپور_نوازان در تو شنیده نخواهد شد! دیگر صنعتگران هیچ حرفه_ای در تو نخواهند یافت! دیگر صدای آسیاب در تو به گوش نخواهد رسید! 23 و نور چراغ در تو دیده نخواهد شد! و دیگر صدای عروس و داماد در تو به گوش نخواهد رسید. روزگاری تمام بزرگان دنیا تاجران تو بودند و تو با جادوی خود همۀ ملتها را فریفته بودی. 24 زیرا بابِل به خاطر خون انبیاء و خون مقدسان و خون همۀ مقتولان روی زمین که در آن یافت شد، به جزای خود رسید.»
1 پس از این وقایع صدایی شنیدم که مانند فریاد گروهی زیاد در آسمان طنین افگند و می_گفت: «خدا را شکر! رستگاری و جلال و قدرت از خدای ماست. 2 زیرا داوری_های او راست و عادلانه است! او فاحشۀ بزرگ را که با زنای خود زمین را آلوده ساخت، محکوم کرده و انتقام خون بندگان خود را از او گرفته است.» 3 آن_ها بار دیگر گفتند: «خدا را شکر! دود آن در تمام زمانها و قرون بلند خواهد بود.» 4 آن بیست و چهار پیر و چهار حیوان در برابر خدایی که بر تخت نشسته بود، به روی خود افتادند و او را عبادت نموده گفتند: «آمین! خدا را شکر!» 5 آنگاه از تخت صدایی آمد که می_گفت: «ای تمام بندگان او، و ای کسانی که از او می_ترسید، از کوچک و بزرگ، خدای ما را سپاس گوئید.» 6 آنگاه صدایی شنیدم که مانند صدای گروهی زیاد و صدای آب_های بسیار و غرش شدید رعد بود و می_گفت: «خدا را شکر! خداوند، خدای ما که قادر مطلق است سلطنت می_کند! 7 خوشی و وجد کنیم و جلال او را ستایش کنیم، زیرا زمان جشن عروسی بره رسیده است، عروس او خود را آماده ساخته است 8 و لباسی از کتان ظریف پاک و درخشان را پوشیده است.» (مقصود از کتان ظریف، اعمال نیک مقدسین است.) 9 سپس فرشته به من گفت: «این را بنویس، خوشا به حال کسانی که به جشن عروسی بره دعوت می_شوند.» او همچنین به من گفت: «اینها کلام حقیقی خداست.» 10 در پیش پای او به خاک افتادم تا او را عبادت کنم، اما او به من گفت: «نه، چنین نکن، من خادمی هستم مانند تو و برادرانت که به عیسی_مسیح شهادت می_دهند، خدا را پرستش کن! زیرا شهادتی که دربارۀ عیسی داده شده، الهام_بخش تمام پیشگویی_هاست.» 11 آنگاه آسمان را باز دیدم. اسپ سفیدی در آنجا بود که نام سوارش امین و حق بود. او با عدالت داوری و جنگ می_کند. 12 چشمانش مانند شعلۀ آتش بود، نیم_تاجهای بسیار بر سر داشت و نامی بر او نوشته بود، که هیچ کس جز خودش نمی_توانست آن را بفهمد. 13 او لباسی آغشته به خون بر تن داشت و «کلام خدا» نام داشت. 14 لشکریان آسمان که سوار بر اسپ_های سفید و ملبس به لباس_های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه بودند، به دنبال او می_رفتند. 15 از دهانش شمشیر تیزی بیرون آمد تا با آن ملتها را بزند. او با عصای آهنین بر آن_ها حکومت خواهد کرد و شراب خشم و غضب خدای قادر مطلق را در چرخُشت خواهد فشرد. 16 بر لباس و ران او عنوان «شاهِ شاهان و خداوندِ خداوندان» مرقوم شده بود. 17 آنگاه فرشته_ای را در آفتاب ایستاده دیدم که با صدای بلند به همۀ پرندگانی که در میان آسمان به حال پرواز بودند می_گفت: «بیائید و برای جشن بزرگ خدا جمع شوید 18 و گوشت پادشاهان و فرماندهان و جنگ_آوران، گوشت اسپان و سواران آن_ها، گوشت همۀ آدمیان از برده تا آزاد، و از بزرگ تا کوچک را بخورید.» 19 آنگاه آن حیوان وحشی و پادشاهان زمین و لشکریان آن_ها را دیدم که جمع شده_اند تا با اسپ_سوار و لشکریانش جنگ کنند. 20 حیوان وحشی و نبی دروغین که در حضور او معجزات بسیار کرده بود، هر دو گرفتار شدند. نبی دروغین با معجزات خود کسانی را که علامت حیوان وحشی را بر خود داشتند و پیکرۀ او را عبادت کرده بودند، فریفته بود. هر دوی آن_ها زنده به داخل بحیرۀ آتش و شعله_های گوگردی آن انداخته شدند. 21 لشکریان آن_ها با شمشیری که از دهان اسپ_سوار بیرون آمد به قتل رسیدند و همۀ پرندگان از گوشت آنها سیر شدند.
1 سپس فرشته_ای را دیدم که از آسمان به زیر می_آمد و کلید چاه بی_انتها و زنجیر بزرگی در دست داشت. 2 او اژدها و آن مار قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده، 3 به چاه بی_انتها انداخت و در آن را به رویش بسته، مُهر و لاک کرد تا او دیگر نتواند ملتها را تا پایان آن هزار سال گمراه سازد. بعد از آن برای زمانی کوتاه آزاد گذاشته خواهد شد. 4 آنگاه تخت_هایی را دیدم که بر روی آن_ها کسانی نشسته بودند که کار داوری به آن_ها واگذار گردیده بود. همچنین کسانی را دیدم که به خاطر شهادت عیسی و کلام خدا سرهای شان از تن جدا شده بود ـ کسانی که آن حیوان وحشی و پیکره_اش را پرستش نکرده و نشان آن را بر پیشانی و دست_های خود نداشتند ـ آن_ها دوباره زنده شده و هزار سال با مسیح حکمرانی کردند. 5 اما بقیۀ مردگان تا پایان آن هزار سال زنده نشدند. این اولین رستاخیز است. 6 خجسته و مقدس است کسی که در رستاخیز اول حصه دارد. مرگ دوم بر آنها قدرت ندارد، بلکه آن_ها کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و تا یک هزار سال با او حکومت خواهند کرد. 7 همین که این هزار سال به پایان برسد، شیطان از زندان خود آزاد خواهد شد 8 و برای فریب_دادن ملتهای که در چهار گوشۀ زمینند، بیرون خواهد رفت. او، جوج و ماجوج را که مانند ریگ_های بحر بی_شمارند، برای جنگ جمع می_کند. 9 آن_ها در پهنۀ زمین پخش شدند و اردوی مقدسین و شهر محبوب او را محاصره کردند. اما از آسمان آتش بارید و آنها را نابود ساخت. 10 ابلیس که آنها را فریب می_داد، خود به داخل بحیرۀ آتش و سنگ گوگرد، جایی که حیوان و نبی دروغین بودند، افگنده شد. آن_ها شب و روز و تا ابد عذاب و شکنجه خواهند دید. 11 آنگاه تخت سفید بزرگی را دیدم که شخصی بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او گریخت و دیگر اثری از آن_ها نبود. 12 و مردگان را دیدم که همه از بزرگ و کوچک در مقابل تخت ایستاده بودند و کتابها باز می_شد. در این وقت کتاب دیگری که همان کتاب زندگی است باز شد. مردگان مطابق آنچه در کتابها نوشته شده بود یعنی مطابق اعمال خود داوری شدند. 13 بحر، مردگان خود را تحویل و مرگ و عالم اموات نیز مردگانی را که در خود نگاه داشته بودند، پس دادند. آن_ها از روی اعمال شان داوری شدند. 14 آنگاه مرگ و دنیای مردگان به بحیرۀ آتش افگنده شد. این بحیرۀ آتش مرگ دوم است. 15 و هرکس که نامش در کتاب زندگی نوشته نشده بود، به درون آن افگنده شد.
1 آنگاه آسمانی نو و زمین نو را دیدم. زیرا آسمان و زمینِ اول ناپدید شدند و دیگر بحری وجود نداشت. 2 شهر مقدس یعنی اورشلیم جدید را دیدم که از آسمان از جانب خدا، مانند عروسی که برای شوهر خود آراسته و آماده شده باشد، به زیر می_آمد. 3 از تخت صدای بلندی شنیدم که می_گفت: «اکنون خیمۀ حضور خدا در میان آدمیان است و او در بین آنها ساکن خواهد شد و آنها قوم برگزیدۀ او و او خدای آنها خواهد بود. 4 او هر اشکی را از چشمان آن_ها پاک خواهد کرد. دیگر از مرگ و غم و گریه و درد و رنج اثری نخواهد بود، زیرا چیزهای کهنه درگذشته است.» 5 سپس آن تخت_نشین گفت: «اکنون من همه چیز را از نو می_سازم» و به من گفت: «این را بنویس زیرا این سخنان راست است و می_توان به آن_ها اعتماد کرد.» 6 او به من گفت: «تمام شد، من الف و یا، اول و آخر هستم. من به تشنگان از آب چشمۀ زندگی، رایگان خواهم بخشید. 7 هر که پیروز شود، این را به میراث خواهد بُرد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من. 8 اما سزای بزدلان، بی_ایمانان، فاسدان، آدمکشان، زناکاران، جادوگران، بت_پرستان و انواع دروغگویان، بحیره_ای از شعله_های آتش و گوگرد خواهد بود. این است مرگ دوم.» 9 آنگاه یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را به دست داشت آمد و به من گفت: «بیا، من عروس یعنی همسر بره را به تو نشان خواهم داد.» 10 او مرا در روح به کوه بسیار بلندی بُرد و شهر مقدس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان، از نزد خدا به زیر می_آمد. 11 این شهر، با شکوه خدایی و مانند جواهری گرانبها می_درخشید، آن مانند یشم بود و به روشنی بلور. 12 دیوار بسیار بلندی با دوازده دروازه داشت که بر آن_ها دوازده فرشته بود و بر دروازه_ها، نامهای دوازده طایفۀ بنی_اسرائیل نقش بسته بود. 13 سه دروازه به جانب شرق بود، سه دروازه به جانب شمال، سه دروازه به جانب جنوب و سه دروازه به جانب غرب. 14 دیوار شهر بر دوازده سنگ بنا شده بود و بر آن سنگها، نام_های دوازده رسول بره منقوش بود. 15 فرشته_ای که با من سخن می_گفت، متری طلایی در دست داشت تا شهر و دیوارش و دروازه_هایش را با آن اندازه بگیرد. 16 شهر به شکل مربع و پهنا و درازایش یکی بود؛ اندازۀ آن با متری که در دست داشت، دو هزار و چهارصد کیلومتر بود. درازا و پهنا و بلندیش برابر بود. 17 دیوارش به بلندی یکصد و چهل و چهار واحد اندازه_گیری (احتمالاً برابر با هفتاد و دو متر) بود، یعنی به مقیاس_های انسانی که آن فرشته به کار می_بُرد. 18 دیوارش از یشم ساخته شده بود. خود شهر از طلای خالص و مانند شیشه پاک و شفاف بود. 19 سنگ_هایی که دیوارهای شهر بر آن بنا شده بودند، به انواع گوهرها آراسته شده بودند. اولین سنگ بنا از یشم و دومی از سنگ لاجورد، سومی از سنگ عقیق سفید، چهارمی از زمرد، 20 پنجمی عقیق سرخ، ششمی عقیق جگری، هفتمی زبرجد سبز و هشتمی یاقوت کبود، نهمی یاقوت زرد، دهمی عقیق سبز، یازدهمی فیروزه و دوازدهمی لعل بنفش بود. 21 دوازده دروازۀ آن شهر عبارت از دوازده مروارید بود و هر دروازه از یک مروارید ساخته شده بود. جاده_های شهر از طلای خالص و مانند شیشه پاک و شفاف بود. 22 در شهر عبادتگاهی ندیدم، زیرا عبادتگاهش خود خداوند، خدای قادر مطلق و بره بود. 23 شهر احتیاج به آفتاب و ماه نداشت که بر آن بدرخشد، زیرا شکوه خدا بر آن نور می_داد و چراغ آن بره است. 24 در نور او ملتها راه خواهند رفت و پادشاهان زمین همۀ جلال خود را به آنجا خواهند آورد. 25 دروازه_های شهر در روز بسته نمی_شوند و شب نیز در آنجا نخواهد بود. 26 ثروت و جلال ملتها به آنجا خواهد آمد، 27 اما هیچ ناپاکی وارد آن نخواهد شد و نه کسی که گفتارش ناراست و کارهایش زشت و پلید است، بلکه تنها آن کسانی که نام شان در کتاب زندگی بره نوشته شده است به آن وارد می_شوند.
1 آنگاه دریای آب زندگی را که مثل بلور برق می_زد، به من نشان داد. آن دریا از تخت سلطنت خدا و بره سرچشمه گرفته 2 و از میان جادۀ شهر می_گذشت. در هر طرف دریا یک درخت زندگی بود که سالی دوازده_بار میوه می_آورد، هر ماه یکبار از برگ این درخت برای درمان درد ملتها استفاده می_شد. 3 دیگر چیزی که لعنت شده باشد در آن یافت نخواهد شد. تخت سلطنت خدا و بره در آنجا خواهد بود و بندگانش او را پرستش خواهند کرد. 4 همه او را روبرو خواهند دید و نام او را بر پیشانی_های خود خواهند داشت. 5 دیگر شب نخواهد بود و آنها به نور چراغ و آفتاب احتیاج نخواهند داشت، زیرا خداوند، خدا، نور ایشان خواهد بود و آن_ها تا به ابد فرمانروایی خواهند کرد. 6 سپس آن فرشته به من گفت: «این سخنان راست و قابل اعتماد است. خداوند، خدا که به انبیاء روح نبوت را می_بخشد، فرشتۀ خود را فرستاد تا به بندگانش آنچه را که بزودی واقع خواهد شد، نشان دهد.» 7 عیسی می_گوید: «بدانید، من بزودی می_آیم، خوشا به حال کسی که به پیشگویی_های این کتاب توجه کند.» 8 من، یوحنا، این چیزها را دیدم و شنیدم، و همین که اینها را دیدم و شنیدم، در مقابل آن فرشته_ای که این چیزها را به من نشان داده بود، به خاک افتادم تا سجده کنم. 9 اما او به من گفت: «نه، چنین نکن! من خادمی هستم مانند تو و برادرانت یعنی انبیاء و کسانی که به سخنان این کتاب توجه دارند. فقط خدا را پرستش کن.» 10 سپس به من گفت: «پیشگویی_های این کتاب را پنهان مکن، زیرا زمان وقوع آن نزدیک است. 11 پس بگذار شریر، به شرارت خود ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ شخص عادل، عدالت خود را ادامه دهد و هر که مقدس است، زندگی مقدس خود را.» 12 «من به زودی می_آیم و برای هرکس مطابق اعمالش اجری با خود خواهم آورد. 13 من الف و یا، اول و آخر، ابتدا و انتها هستم. 14 خوشا به حال کسانی که لباسهای خود را پاک بشویند. آنها حق خوردن از درخت زندگی را خواهند داشت و به دروازه_های شهر وارد خواهند شد، 15 اما سگان و جادوگران و زناکاران و آدمکشان و بت_پرستان و همۀ کسانی که در قول و فعل دروغگو هستند، در خارج از شهر می_مانند. 16 من، عیسی، فرشتۀ خود را پیش شما که در کلیساها هستید، فرستادم تا این امور را به شما اعلام کند. من ریشه و نهال داود و ستارۀ درخشان صبح هستم.» 17 روح و عروس می_گویند: «بیا!» هر آنکه می_شنود، بگوید: «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که اشتیاق دارد، آب زندگی را بپذیرد که این بخششی است رایگان. 18 من به تمام کسانی که پیشگویی_های این کتاب را می_شنوند، اعلام می_کنم که: «اگر کسی چیزی بر آن_ها بیفزاید، خدا بلایایی را که در این کتاب آمده است، نصیب او خواهد کرد. 19 و اگر کسی از این پیشگویی_ها چیزی کم کند، خدا او را از درخت زندگی و شهر مقدس که در این کتاب آمده است بی_بهره خواهد ساخت.» 20 کسی که همۀ این چیزها را تصدیق می_کند می_گوید: «بلی، من به زودی می_آیم!» آمین، بیا، ای عیسی، ای خداوند. 21 فیض عیسی خداوند با همۀ شما باد، آمین.