مَتی ۱
شجرهنامۀ عیسی مسیح
مَتّی ۱:۱-۱۷ - لوقا ۳:۲۳-۲۸
مَتّی ۱:۳-۶ - روت ۴:۱۸-۲۲
مَتّی ۱:۷-۱۱ - اوّل تواریخ ۳:۱۰-۱۷
۱شجرهنامۀ عیسی مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم:
۲ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و
یعقوب پدر یهودا و برادرانش بود.
۳یهودا پدر فارِص و زارَح بود
و مادرشان تامار نام داشت.
فارِص پدر حِصْرون و حِصْرون پدر رام،
۴رام پدر عَمیناداب، عَمیناداب پدر نَحْشون و
نَحْشون پدر سَلمون بود.
۵سَلمون پدر بوعَز بود. مادر بوعَز راحاب نام داشت.
بوعَز پدر عوبید بود و مادر عوبید روت نام داشت.
عوبید پدر یِسای بود.
۶یِسای پدر داوود پادشاه،
و داوود پدر سلیمان بود.
مادر سلیمان پیشتر زن اوریا بود.
۷سلیمان پدر رِحُبعام، و رِحُبعام پدر اَبیّا، و اَبیّا پدر آسا بود.
۸آسا پدر یِهوشافاط،
یِهوشافاط پدر یورام، و یورام پدر عُزیا بود.
۹عُزیا پدر یوتام، یوتام پدر آحاز، و آحاز پدر حِزِقیا بود.
۱۰حِزِقیا پدر مَنَسی، مَنَسی پدر آمون، و آمون پدر یوشیا بود.
۱۱یوشیا پدر یِکُنیا و برادرانش بود.
در این زمان یهودیان به بابِل تبعید شدند.
۱۲پس از تبعید یهودیان به بابِل:
یِکُنیا پدر شِئَلْتیئیل و شِئَلْتیئیل پدر زِروبابِل بود.
۱۳زِروبابِل پدر اَبیهود، اَبیهود پدر ایلیاقیم،
و ایلیاقیم پدر عازور بود.
۱۴عازور پدر صادوق، صادوق پدر یاکیم،
و یاکیم پدر اِلیهود بود.
۱۵اِلیهود پدر ایلعازَر، ایلعازَر پدر مَتان،
و مَتان پدر یعقوب بود.
۱۶یعقوب پدر یوسف همسر مریم بود،
که عیسی ملقّب به مسیح از او به دنیا آمد.
۱۷بدین قرار، از ابراهیم تا داوود بر روی هم چهارده نسل و از داوود تا زمان تبعید یهودیان به بابِل، چهارده نسل، و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل بودند.
میلاد عیسی مسیح
۱۸تولد عیسی مسیح اینچنین روی داد: مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روحالقدس آبستن است.۱۹از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمیخواست مریم رسوا شود، چنین اندیشید که بیهیاهو از او جدا شود.۲۰امّا همان زمان که این تصمیم را گرفت، فرشتۀ خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خود مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی جای گرفته، از روحالقدس است.۲۱او پسری به دنیا خواهد آورد که تو باید او را عیسی بنامی، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.»۲۲اینهمه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که:
۲۳«باکرهای آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد
و او را عِمانوئیل خواهند نامید،»
که بهمعنی «خدا با ما» است.۲۴چون یوسف از خواب بیدار شد، آنچه فرشتۀ خداوند به او فرمان داده بود، انجام داد و زن خود را گرفت.۲۵امّا با او همبستر نشد تا او پسر خود را به دنیا آورد؛ و یوسف او را عیسی نامید.
مَتی ۲
دیدار مُغان
۱چون عیسی در دوران سلطنت هیرودیسِ پادشاه، در بیتلِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، چند مُغ از مشرق زمین به اورشلیم آمدند۲و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم.»۳چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.۴هیرودیس همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فراخواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟»۵پاسخ دادند: «در بیتلِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در اینباره چنین نوشته است:
۶«”ای بیتلِحِم که در سرزمین یهودایی،
تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچروی کمترین نیستی،
زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد
که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.“»
۷پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فراخواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد.۸سپس آنان را به بیتلِحِم روانه کرد و بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک بهدقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا نیز آگاه سازید تا آمده، سجدهاش کنم.»۹مُغان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند و ستارهای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها میرفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد.۱۰ایشان با دیدن ستاره بسیار شاد شدند.۱۱چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچههای خود را گشودند و هدیههایی از طلا و کندر و مُر به وی پیشکش کردند.۱۲و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.
فرار به مصر
۱۳پس از رفتن مُغان، فرشتۀ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.»۱۴پس یوسف شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد،۱۵و تا زمان مرگ هیرودیس در آنجا ماند. بدینگونه، آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یافت که «پسر خود را از مصر فراخواندم.»
۱۶چون هیرودیس دریافت که مُغان فریبش دادهاند، سخت برآشفت و دستور داد تا در بیتلِحِم و اطراف آن همۀ پسران دو ساله و کمتر را، مطابق با زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشند.۱۷آنگاه آنچه به زبان اِرِمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:
۱۸«صدایی از رامه به گوش میرسد،
صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم.
راحیل برای فرزندانش میگرید
و تسلی نمییابد،
زیرا که دیگر نیستند.»
بازگشت به ناصره
۱۹پس از مرگ هیرودیس، فرشتۀ خداوند در مصر به خواب یوسف آمد۲۰و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به سرزمین اسرائیل بازگرد، زیرا آنان که قصد جان کودک را داشتند، مردهاند.»۲۱پس یوسف برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و به سرزمین اسرائیل بازگشت.۲۲امّا چون شنید آرخِلائوس بهجای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم میراند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، روبه سوی نواحی جلیل نهاد۲۳و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. بدینترتیب، کلام انبیا به حقیقت پیوست که گفته بودند «ناصری» خوانده خواهد شد.
مَتی ۳
یحیی، هموارکنندۀ راه مسیح
مَتّی ۳:۱-۱۲ - مَرقُس ۱:۳-۸؛ لوقا ۳:۲-۱۷
۱در آن روزها یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه میکرد و۲میگفت: «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»۳یحیی همان است که اِشَعْیای نبی دربارهاش میگوید:
«ندای آن که در بیابان فریاد برمیآورد:
”راه را برای خداوند آماده کنید!
مسیر او را هموار سازید!“»
۴یحیی جامه از پشم شتر بر تن داشت و کمربندی چرمین بر کمر میبست، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود.۵مردم از اورشلیم و سراسر یهودیه و از تمامی نواحی اطراف رود اردن نزد او میرفتند۶و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید مییافتند.
۷امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید میداد میآمدند، به آنان گفت: «ای افعیزادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است، بگریزید؟۸پس ثمری شایستۀ توبه بیاورید۹و با خود مگویید ”پدر ما ابراهیم است.“ زیرا به شما میگویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.۱۰هماکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.
۱۱«من شما را برای توبه، با آب تعمید میدهم؛ امّا آن که پس از من میآید تواناتر از من است و من حتی شایسته نیستم کفشهایش را پیش آورم. او شما را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد.۱۲او کجبیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، امّا کاه را با آتشی خاموشیناپذیر خواهد سوزانید.»
تعمید عیسی
مَتّی ۳:۱۳-۱۷ - مَرقُس ۱:۹-۱۱؛
لوقا ۳:۲۱ و ۲۲؛ یوحنا ۱:۳۱-۳۴
۱۳آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از دست یحیی تعمید گیرد.۱۴ولی یحیی کوشید او را از این کار بازدارد و به او گفت: «مَنَم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من میآیی؟»۱۵عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را بهکمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد.۱۶چون عیسی تعمید یافت، بیدرنگ از آب برآمد. هماندم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت.۱۷سپس ندایی از آسمان دررسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»
مَتی ۴
عیسی در بوتۀ آزمایش
مَتّی ۴:۱-۱۱ - مَرقُس ۱:۱۲ و ۱۳؛
لوقا ۴:۱-۱۳
۱آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسهاش کند.۲او چهل شبانهروز را در روزه سپری کرد و پس از آن گرسنه شد.۳آنگاه وسوسهگر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!»۴عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که:
«”انسان تنها به نان زنده نیست،
بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر شود.“»
۵سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد۶و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است:
«”دربارۀ تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد
و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت،
مبادا پایت به سنگی برخورَد.“»
۷عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که،
«”خداوند خدای خود را میازما.“»
۸دیگربار ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همۀ حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد۹و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و پرستشم کنی، اینهمه را به تو خواهم بخشید.»۱۰عیسی به او گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است:
«”خداوند، خدای خود را بپرست
و تنها او را خدمت کن.“»
۱۱آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده، خدمتش کردند.
آغاز خدمت عیسی در جلیل
مَتّی ۴:۱۲-۱۷ - مَرقُس ۱:۱۴ و ۱۵؛
لوقا ۴:۱۴ و ۱۵؛ یوحنا ۴:۴۳-۴۵
۱۲چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل بازگشت.۱۳سپس ناصره را ترک کرده، به کَفَرناحوم رفت و در آنجا اقامت گزید. کَفَرناحوم در کنار دریاچۀ جلیل و در نواحی زِبولون و نَفْتالی واقع بود.۱۴بدینسان کلام اِشَعْیای نبی بهحقیقت پیوست که گفته بود:
۱۵«دیار زِبولون و نَفْتالی،
در کنار دریا، فراسوی اردن،
جلیلِ اجنبیان؛
۱۶مردمی که در تاریکی بهسر میبردند،
نوری عظیم دیدند،
و بر آنان که در دیار سایۀ مرگ میزیستند،
روشنایی درخشید.»
۱۷از آن زمان عیسی به موعظۀ این پیام آغاز کرد که: «توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»
نخستین شاگردان عیسی
مَتّی ۴:۱۸-۲۲ - مَرقُس ۱:۱۶-۲۰؛
لوقا ۵:۲-۱۱؛ یوحنا ۱:۳۵-۴۲
۱۸چون عیسی در کنار دریاچۀ جلیل راه میرفت، دو برادر را دید به نامهای شَمعون، ملقّب به پِطرُس، و آندریاس، که تور به دریا میافکندند، زیرا ماهیگیر بودند.۱۹به ایشان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.»۲۰آنان بیدرنگ تورهای خود را وانهادند و از پی او شتافتند.۲۱چون به راه خود ادامه داد، دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که با پدرشان زِبِدی در قایق بودند و تورهای خود را آماده میکردند. آنان را نیز فراخواند؛۲۲ایشان بیدرنگ قایق و پدر خود را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.
شفای بیماران
مَتّی ۴:۲۳-۲۵ - مَرقُس ۱:۳۵-۳۹؛ لوقا ۴:۴۲-۴۴
۲۳بدینسان، عیسی در سرتاسر جلیل میگشت و در کنیسههای ایشان تعلیم میداد و بشارت پادشاهی را اعلام میکرد و هر درد و بیماری مردم را شفا میبخشید.۲۴پس آوازهاش در سرتاسر سوریه پیچید و مردم همۀ بیماران را که به انواع امراض و دردها دچار بودند، و نیز دیوزدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش میآوردند و آنان را شفا میبخشید.۲۵پس جماعتهایی بزرگ از جلیل و دِکاپولیس، اورشلیم و یهودیه و فراسوی اردن از پی او روانه شدند.
مَتی ۵
موعظه بر فراز کوه
مَتّی ۵:۳-۱۲ - لوقا ۶:۲۰-۲۳
۱چون عیسی آن جماعتها را دید، به کوهی برآمد و بنشست. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند۲و او به تعلیم دادنشان آغاز کرد و گفت:
۳«خوشابهحال فقیرانِ در روح،
زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.
۴خوشابهحال ماتمیان،
زیرا آنان تسلی خواهند یافت.
۵خوشابهحال نرمخویان،
زیرا آنان زمین را بهمیراث خواهند برد.
۶خوشابهحال گرسنگان و تشنگان عدالت،
زیرا آنان سیر خواهند شد.
۷خوشابهحال رحیمان،
زیرا بر آنان رحم خواهد شد.
۸خوشابهحال پاکدلان،
زیرا آنان خدا را خواهند دید.
۹خوشابهحال صلحجویان،
زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.
۱۰خوشابهحال آنان که در راه پارسایی آزار میبینند،
زیرا پادشاهی آسمان از آنِ ایشان است.
۱۱«خوشابهحال شما، آنگاه که مردم بهخاطر من، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدی بهدروغ علیهتان بگویند.۱۲خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چراکه همینگونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند، آزار رسانیدند.
نور و نمک
۱۳«شما نمک جهانید. امّا اگر نمک خاصیتش را از دست بدهد، چگونه میتوان آن را باز نمکین ساخت؟ دیگر به کاری نمیآید جز آنکه بیرون ریخته شود و پایمالِ مردم گردد.
۱۴«شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد.۱۵هیچکس چراغ را نمیافروزد تا آن را زیر کاسهای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان میگذارد تا نورش بر همۀ آنان که در خانهاند، بتابد.۱۶پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.
تحقق عهد عتیق
۱۷«گمان مبرید که آمدهام تا تورات و نوشتههای پیامبران را نسخ کنم؛ نیامدهام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمدهام تا تحققشان بخشم.۱۸زیرا آمین، به شما میگویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزهای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه بهانجام رسد.۱۹پس هرکه یکی از کوچکترینِ این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهیِ آسمان، کوچکترین بهشمار خواهد آمد. امّا هرکه این احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد، او در پادشاهیِ آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.۲۰زیرا به شما میگویم، تا پارسایی شما برتر از پارسایی فَریسیان و علمای دین نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.
خشم
مَتّی ۵:۲۵ و ۲۶ - لوقا ۱۲:۵۸ و ۵۹
۲۱«شنیدهاید که به پیشینیان گفته شده، ”قتل مکن، و هرکه قتل کند، سزاوار محاکمه خواهد بود.“۲۲امّا من به شما میگویم، هرکه بر برادر خود خشم گیرد، سزاوار محاکمه است؛ و هرکه به برادر خود ”راقا“ گوید، سزاوار محاکمه در حضور شوراست؛ و هرکه به برادر خود احمق گوید، سزاوار آتش جهنم بُوَد.۲۳پس اگر هنگام تقدیم هدیهات بر مذبح، بهیاد آوردی که برادرت از تو شکایتی دارد،۲۴هدیهات را بر مذبح واگذار و نخست برو و با برادر خود آشتی کن و سپس بیا و هدیهات را تقدیم نما.۲۵با شاکیِ خود که تو را به محکمه میبرد، تا هنوز با وی در راه هستی، صلح کن، مبادا تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را تحویل نگهبان دهد و به زندان افتی.۲۶آمین، به تو میگویم که تا ریال آخر را نپردازی، از زندان بهدر نخواهی آمد.
شهوت
۲۷«شنیدهاید که گفته شده، ”زنا مکن.“۲۸امّا من به شما میگویم، هرکه با شهوت به زنی بنگرد، هماندم در دل خود با او زنا کرده است.۲۹پس اگر چشم راستت تو را میلغزاند، آن را بهدرآر و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.۳۰و اگر دست راستت تو را میلغزاند، آن را قطع کن و دورافکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.
طلاق
۳۱«همچنین گفته شده که ”هرکه زن خود را طلاق دهد، باید به او طلاقنامهای بدهد.“۳۲امّا من به شما میگویم، هرکه زن خود را جز بهعلت خیانت در زناشویی طلاق دهد، باعث زناکار شدن او میگردد؛ و هرکه زن طلاق داده شده را به زنی بگیرد، زنا میکند.
سوگند
۳۳«و باز شنیدهاید که به پیشینیان گفته شده، ”سوگند خود را مشکن، بلکه به سوگندهای خود به خدا وفا کن.“۳۴امّا من به شما میگویم، هرگز سوگند مخورید، نه به آسمان، زیرا که تخت پادشاهی خداست،۳۵و نه به زمین، چون کرسی زیر پای اوست، و نه به اورشلیم، زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است.۳۶و به سر خود نیز سوگند مخور، زیرا حتی مویی را سفید یا سیاه نمیتوانی کرد.۳۷پس ”بلهِ“ شما همان ”بله“ باشد و ”نهِ“ شما ”نه“، زیرا افزون بر این، شیطانی است.
انتقام
۳۸«نیز شنیدهاید که گفته شده، ”چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان.“۳۹امّا من به شما میگویم، در برابر شخص شرور نایستید. اگر کسی به گونۀ راست تو سیلی زند، گونۀ دیگر را نیز بهسوی او بگردان.۴۰و هرگاه کسی بخواهد تو را به محکمه کشیده، قبایت را از تو بگیرد، عبایت را نیز به او واگذار.۴۱اگر کسی مجبورت کند یک میل با او بروی، دو میل همراهش برو.۴۲اگر کسی از تو چیزی بخواهد، به او بده و از کسی که از تو قرض خواهد، روی مگردان.
محبت به دشمنان
مَتّی ۵:۴۳-۴۸ - لوقا ۶:۲۷-۳۶
۴۳«شنیدهاید که گفته شده، ”همسایهات را محبت نما و با دشمنت دشمنی کن.“۴۴امّا من به شما میگویم دشمنان خود را محبت نمایید و برای آنان که به شما آزار میرسانند، دعای خیر کنید،۴۵تا پدر خود را که در آسمان است، فرزندان باشید. زیرا او آفتاب خود را بر بدان و نیکان میتاباند و باران خود را بر پارسایان و بدکاران میباراند.۴۶اگر تنها آنان را محبت کنید که شما را محبت میکنند، چه پاداشی خواهید داشت؟ آیا حتی خراجگیران چنین نمیکنند؟۴۷و اگر تنها برادران خود را سلام گویید، چه برتری بر دیگران دارید؟ مگر حتی بتپرستان چنین نمیکنند؟۴۸پس شما کامل باشید چنانکه پدر آسمانی شما کامل است.
مَتی ۶
صدقه دادن
۱«آگاه باشید که پارسایی خود را در برابر دیدگان مردم بهجا میاورید، به این قصد که شما را ببینند، وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است، پاداشی نخواهید داشت.
۲«پس هنگامی که صدقه میدهی، جارمزن، چنان که ریاکاران در کنیسهها و کوچهها میکنند تا مردم آنها را بستایند. آمین، به شما میگویم، اینان پاداش خود را بهتمامی یافتهاند.۳پس تو چون صدقه میدهی، چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت میکند، آگاه نشود،۴تا صدقۀ تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهانبینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
دعا
مَتّی ۶:۹-۱۳ - لوقا ۱۱:۲-۴
۵«هنگامی که دعا میکنی، همچون ریاکاران مباش که دوست میدارند در کنیسهها و سَرِ کوچهها ایستاده، دعا کنند تا مردم آنها را ببینند. آمین، به شما میگویم، اینان پاداش خود را بهتمامی یافتهاند.۶امّا تو، هنگامی که دعا میکنی به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود که در نهان است، دعا کن. آنگاه پدرِ نهانبینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
۷«همچنین، هنگام دعا، عباراتی توخالی تکرار مکنید، آنگونه که بتپرستان میکنند، زیرا میپندارند بهسبب زیادهگفتن، دعایشان مستجاب میشود.۸پس مانند ایشان مباشید، زیرا پدر شما پیش از آنکه از او درخواست کنید، نیازهای شما را میداند.
۹«پس شما اینگونه دعا کنید:
«ای پدر ما که در آسمانی،
نام تو مقدّس باد.
۱۰پادشاهی تو بیاید.
ارادۀ تو، چنانکه در آسمان انجام میشود،
بر زمین نیز به انجام رسد.
۱۱نان روزانۀ ما را امروز به ما عطا فرما.
۱۲و قرضهای ما را ببخش،
چنانکه ما نیز قرضداران خود را میبخشیم.
۱۳و ما را در آزمایش میاور،
بلکه از آن شرور رهاییمان ده.
[زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.]
۱۴زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید.۱۵امّا اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.
روزه
۱۶«هنگامی که روزه میگیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرۀ خود را دگرگون میکنند تا نزد مردم، روزهدار بنمایند. آمین، به شما میگویم، که پاداش خود را بهتمامی یافتهاند.۱۷امّا تو چون روزه میگیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی۱۸تا روزۀ تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهانبینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
گنج در آسمان
مَتّی ۶:۲۲ و ۲۳ - لوقا ۱۱:۳۴-۳۶
۱۹«بر زمین گنج میندوزید، جایی که بید و زنگ، زیان میرساند و دزدان نَقْب میزنند و سرقت میکنند.۲۰بلکه گنج خود را در آسمان بیندوزید، آنجا که بید و زنگ زیان نمیرساند و دزدان نَقْب نمیزنند و سرقت نمیکنند.۲۱زیرا هرجا گنج توست، دل تو نیز آنجا خواهد بود.
۲۲«چشم، چراغ بدن است. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود.۲۳امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را ظلمت فراخواهد گرفت. پس اگر نوری که در توست ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی خواهد بود!
۲۴«هیچکس دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمیتوانید هم بندۀ خدا باشید، هم بندۀ پول.
زندگی بدون نگرانی
مَتّی ۶:۲۵-۳۳ - لوقا ۱۲:۲۲-۳۱
۲۵«پس به شما میگویم، نگران زندگی خود نباشید که چه بخورید یا چه بنوشید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. آیا زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر نیست؟۲۶پرندگان آسمان را بنگرید که نه میکارند و نه میدِرَوَند و نه در انبار ذخیره میکنند و پدر آسمانی شما به آنها روزی میدهد. آیا شما بس باارزشتر از آنها نیستید؟۲۷کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی به عمر خود بیفزاید؟
۲۸«و چرا برای پوشاک نگرانید؟ سوسنهای صحرا را بنگرید که چگونه نمو میکنند؛ نه زحمت میکشند و نه میریسند.۲۹به شما میگویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.۳۰پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده میشود، اینچنین میپوشانَد، آیا شما را، ای سستایمانان، بهمراتب بهتر نخواهد پوشانید؟
۳۱«پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم و یا چه بپوشیم.۳۲زیرا اقوام دور از خدا در پی همۀ اینگونه چیزهایند، امّا پدر آسمانی شما میداند که بدینهمه نیاز دارید.۳۳بلکه نخست در پی پادشاهی خدا و انجام ارادۀ او باشید، آنگاه همۀ اینها نیز به شما عطا خواهد شد.۳۴پس نگران فردا مباشید، زیرا فردا نگرانی خود را خواهد داشت. مشکلات امروز برای امروز کافی است!
مَتی ۷
نادرستی محکوم کردن دیگران
مَتّی ۷:۳-۵ - لوقا ۶:۴۱ و ۴۲
۱«داوری نکنید تا بر شما داوری نشود.۲زیرا به همانگونه که بر دیگران داوری کنید، بر شما نیز داوری خواهد شد و با همان پیمانه که وزن کنید، برای شما وزن خواهد شد.۳چرا پَرِ کاهی را در چشم برادرت میبینی، امّا از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟۴چگونه میتوانی به برادرت بگویی، ”بگذار پَرِ کاه را از چشمت بهدر آورم،“ حال آنکه چوبی در چشم خود داری؟۵ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود بهدرآر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.
۶«آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند.
بخواهید، بجویید، بکوبید
مَتّی ۷:۷-۱۱ - لوقا ۱۱:۹-۱۳
۷«بخواهید، که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد.۸زیرا هرکه بخواهد، بهدست آوَرَد و هرکه بجوید، یابد و هرکه بکوبد، در به رویش گشوده شود.۹کدامیک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او میدهد؟۱۰یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او میبخشد؟۱۱حال اگر شما با همۀ بدسیرتیتان، میدانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید.۱۲پس با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشتههای انبیا.
راه حیات
۱۳«از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی میشود و داخلشوندگانِ به آن بسیارند.۱۴امّا تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی میشود، و یابندگان آن کماند.
درخت و میوهاش
مَتّی ۷:۱۶-۱۸ و ۲۰ - لوقا ۶:۴۳-۴۵
۱۵«از پیامبران دروغین برحذر باشید. آنان در لباس گوسفندان نزد شما میآیند، امّا در باطن گرگان درّندهاند.۱۶آنها را از میوههایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوتۀ خار و انجیر را از علف هرز میچینند؟۱۷به همینسان، هر درخت نیکو میوۀ نیکو میدهد، امّا درخت بد میوۀ بد.۱۸درخت نیکو نمیتواند میوۀ بد بدهد، و درخت بد نیز نمیتواند میوۀ نیکو آوَرَد.۱۹هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده میشود.۲۰بنابراین، آنان را از میوههایشان خواهید شناخت.
۲۱«نه هرکه مرا ”سرورم، سرورم“ خطاب کند به پادشاهی آسمان راه یابد، بلکه تنها آن که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است، بهجا آوَرَد.۲۲در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت: ”سرور ما، سرور ما، آیا به نام تو نبوّت نکردیم؟ آیا به نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ آیا به نام تو معجزات بسیار انجام ندادیم؟“۲۳امّا به آنها بهصراحت خواهم گفت، ”هرگز شما را نشناختهام. از من دور شوید، ای بدکاران!“
معمار دانا و معمار نادان
مَتّی ۷:۲۴-۲۷ - لوقا ۶:۴۷-۴۹
۲۴«پس هرکه این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند، همچون مرد دانایی است که خانۀ خود را بر سنگ بنا کرد.۲۵چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، خراب نشد زیرا بنیادش بر سنگ بود.۲۶امّا هرکه این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند، همچون مرد نادانی است که خانۀ خود را بر شن بنا کرد.۲۷چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، ویران شد، و ویرانیاش عظیم بود!»
۲۸چون عیسی این سخنان را بهپایان رسانید، مردم از تعلیم او در شگفت شده بودند،۲۹زیرا با اقتدار تعلیم میداد، نه مانند علمای دین ایشان.
مَتی ۸
شفای مرد جذامی
مَتّی ۸:۲-۴ - مَرقُس ۱:۴۰-۴۴؛ لوقا ۵:۱۲-۱۴
۱چون عیسی از کوه پایین آمد، جمعیتی انبوه از پی او روانه شدند.۲در این هنگام مردی جذامی نزد او آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «سرورم، اگر بخواهی میتوانی پاکم سازی.»۳عیسی دست خود را دراز کرده، او را لمس نمود و گفت: «میخواهم؛ پاک شو!» دردم، جذام او پاک شد.۴سپس عیسی به او فرمود: «آگاه باش که در اینباره به کسی چیزی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن بنما و هدیهای را که موسی امر کرده، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»
ایمان نظامی رومی
مَتّی ۸:۵-۱۳ - لوقا ۷:۱-۱۰
۵چون عیسی وارد کَفَرناحوم شد، یک نظامی رومی نزدش آمد و با التماس۶به او گفت: «سرور من، خدمتکارم مفلوج در خانه خوابیده و سخت درد میکشد.»۷عیسی گفت: «من میآیم و او را شفا میدهم.»۸نظامی پاسخ داد: «سرورم، شایسته نیستم زیر سقف من آیی. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت.۹زیرا من خود مردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی میگویم ”برو،“ میرود، و به دیگری میگویم ”بیا،“ میآید. به غلام خود میگویم ”این را بهجایآر،“ بهجای میآورد.»۱۰عیسی چون سخنان او را شنید، به شگفت آمد و به کسانی که از پیاش میآمدند، گفت: «آمین، به شما میگویم، چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیدهام.۱۱و به شما میگویم که بسیاری از شرق و غرب خواهند آمد و در پادشاهی آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر سر یک سفره خواهند نشست،۱۲امّا فرزندان این پادشاهی به تاریکیِ بیرون افکنده خواهند شد، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.»۱۳سپس به آن نظامی گفت: «برو! مطابق ایمانت به تو داده شود.» در هماندم خدمتکار او شفا یافت.
شفای مادرزن پِطرُس و بسیاری دیگر
مَتّی ۸:۱۴-۱۶ - مَرقُس ۱:۲۹-۳۴؛ لوقا ۴:۳۸-۴۱
۱۴چون عیسی به خانۀ پِطرُس رفت، مادرزن او را دید که تب کرده و در بستر است.۱۵عیسی دست او را لمس کرد و تبش قطع شد. پس او برخاست و مشغول پذیرایی از عیسی شد.
۱۶هنگام غروب، بسیاری از دیوزدگان را نزدش آوردند و او با کلام خود ارواح را از آنان بهدر کرد و همۀ بیماران را شفا داد.۱۷بدینسان، پیشگویی اِشَعْیای نبی به حقیقت پیوست که:
«او ضعفهای ما را برگرفت
و بیماریهای ما را حمل کرد.»
بهای پیروی از عیسی
مَتّی ۸:۱۹-۲۲ - لوقا ۹:۵۷-۶۰
۱۸چون عیسی دید گروهی بیشمار نزدش گردآمدهاند، امر فرمود: «به آن سوی دریا برویم.»۱۹آنگاه یکی از علمای دین نزد او آمد و گفت: «ای استاد، هرجا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.»۲۰عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانههاست و مرغان هوا را آشیانهها، امّا پسرانسان را جای سر نهادن نیست.»۲۱شاگردی دیگر به وی گفت: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.»۲۲امّا عیسی به او گفت: «مرا پیروی کن و بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند.»
آرام کردن توفان دریا
مَتّی ۸:۲۳-۲۷ - مَرقُس ۴:۳۶-۴۱؛ لوقا ۸:۲۲-۲۵
مَتّی ۸:۲۳-۲۷ - مشابه مَتّی ۱۴:۲۲-۳۳
۲۳سپس عیسی سوار قایقی شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند.۲۴ناگاه توفانی سهمگین درگرفت، آنگونه که نزدیک بود امواجْ قایق را غرق کند. امّا عیسی در خواب بود.۲۵پس شاگردان آمده بیدارش کردند و گفتند: «سرور ما، چیزی نمانده غرق شویم؛ نجاتمان ده!»۲۶عیسی پاسخ داد: «ای کمایمانان، چرا اینچنین ترسانید؟» سپس برخاست و باد و امواج را نهیب زد و آرامش کامل حکمفرما شد.۲۷آنان شگفتزده از یکدیگر میپرسیدند: «این چگونه شخصی است؟ حتی باد و امواج نیز از او فرمان میبرند!»
شفای دو مرد دیوزده
مَتّی ۸:۲۸-۳۴ - مَرقُس ۵:۱-۱۷؛ لوقا ۸:۲۶-۳۷
۲۸هنگامی که به ناحیۀ جَدَریان، واقع در آن سوی دریا رسیدند، دو مرد دیوزده که از گورستان خارج میشدند، بدو برخوردند. آن دو بهقدری وحشی بودند که هیچکس نمیتوانست از آن راه عبور کند.۲۹آنان فریاد زدند: «تو را با ما چه کار است، ای پسر خدا؟ آیا آمدهای تا پیش از وقتِ مقرر عذابمان دهی؟»۳۰کمی دورتر از آنها گلهای بزرگ از خوکها مشغول چرا بود.۳۱دیوها التماسکنان به عیسی گفتند: «اگر بیرونمان میرانی، به درون گلۀ خوکها بفرست.»۳۲به آنها گفت: «بروید!» دیوها خارج شدند و به درون خوکها رفتند و تمام گله از سرازیریِ تپه بهدرون دریا هجوم بردند و در آب هلاک شدند.۳۳خوکبانان گریخته، به شهر رفتند و همۀ این وقایع، ازجمله آنچه را که برای آن دیوزدهها رخ داده بود، بازگو کردند.۳۴سپس تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و چون او را دیدند بدو التماس کردند که آن ناحیه را ترک گوید.
مَتی ۹
شفای مرد مفلوج
مَتّی ۹:۲-۸ - مَرقُس ۲:۳-۱۲؛ لوقا ۵:۱۸-۲۶
۱پس عیسی سوار قایق شد و به آن سوی دریا، به شهر خود رفت.
۲آنگاه مردی مفلوج را که بر تختی خوابیده بود، نزدش آوردند. عیسی چون ایمان ایشان را دید، به مفلوج گفت: «دل قویدار، فرزندم، گناهانت آمرزیده شد!»۳در این هنگام، بعضی از علمای دین با خود گفتند: «این مرد کفر میگوید.»۴عیسی افکارشان را دریافت و گفت: «چرا چنین اندیشۀ پلیدی بهدل راه میدهید؟۵گفتن کدامیک آسانتر است: اینکه ”گناهانت آمرزیده شد،“ یا اینکه ”برخیز و راه برو“؟۶حال تا بدانید که پسرانسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...» - به مفلوج گفت: - «برخیز، بستر خود برگیر و به خانه برو.»۷آن مرد برخاست و به خانه رفت.۸چون مردم این واقعه را دیدند، ترسیدند و خدایی را که این چنین قدرتی به انسان بخشیده است، تمجید کردند.
دعوت از مَتّی
مَتّی ۹:۹-۱۳ - مَرقُس ۲:۱۴-۱۷؛ لوقا ۵:۲۷-۳۲
۹چون عیسی آنجا را ترک میگفت، مردی را دید مَتّی نام که در خراجگاه نشسته بود. به وی گفت: «از پی من بیا!» او برخاست و از پی وی روان شد.
۱۰روزی عیسی در خانۀ مَتّی بر سر سفره نشسته بود که بسیاری از خراجگیران و گناهکاران آمدند و با او و شاگردانش همسفره شدند.۱۱چون فَریسیان این را دیدند، به شاگردان وی گفتند: «چرا استاد شما با خراجگیران و گناهکاران غذا میخورد؟»۱۲چون عیسی این را شنید، گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان.۱۳بروید و مفهوم این کلام را درک کنید که ”طالب رحمتم، نه قربانی.“ زیرا من برای دعوت پارسایان نیامدهام، بلکه آمدهام تا گناهکاران را دعوت کنم.»
سؤال دربارۀ روزه
مَتّی ۹:۱۴-۱۷ - مَرقُس ۲:۱۸-۲۸؛ لوقا ۵:۳۳-۳۹
۱۴آنگاه شاگردان یحیی نزد عیسی آمدند و گفتند: «چرا ما و فَریسیان روزه میگیریم، امّا شاگردان تو روزه نمیگیرند؟»۱۵عیسی پاسخ داد: «آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است، سوگواری کنند؟ امّا ایامی میآید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه روزه خواهند گرفت.۱۶هیچکس پارچۀ نو را به جامۀ کهنه وصله نمیزند، زیرا وصله از جامه کنده میشود و پارگی بدتر میگردد.۱۷و نیز شراب نو را در مَشکهای کهنه نمیریزند، زیرا مَشکها پاره میشوند و شراب میریزد و مَشکها از بین میروند. شراب نو را در مَشکهای نو میریزند تا هر دو محفوظ بماند.»
دختر یکی از رئیسان و زن مبتلا به خونریزی
مَتّی ۹:۱۸-۲۶ - مَرقُس ۵:۲۲-۴۳؛ لوقا ۸:۴۱-۵۶
۱۸در همان حال که عیسی این سخنان را برای آنان بیان میکرد، یکی از رئیسان نزد وی آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «دخترم هماکنون مرد. با اینحال بیا و دست خود را بر او بگذار که زنده خواهد شد.»۱۹عیسی برخاست و به اتفاق شاگردان خود با او رفت.۲۰در همان هنگام، زنی که دوازده سال از خونریزی رنج میبرد، از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبۀ ردای او را لمس کرد.۲۱او با خود گفته بود: «اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.»۲۲عیسی برگشته، او را دید و فرمود: «دخترم، دل قویدار، ایمانت تو را شفا داده است.» از آن ساعت، زن شفا یافت.۲۳هنگامی که عیسی وارد خانۀ آن رئیس شد و نوحهگران و کسانی را دید که شیون میکردند،۲۴فرمود: «بیرون بروید. دختر نمرده بلکه در خواب است.» امّا آنان به او خندیدند.۲۵چون مردم را بیرون کردند، عیسی داخل شد و دست دختر را گرفت و او برخاست.۲۶خبر این واقعه در سرتاسر آن ناحیه پخش شد.
شفای دو نابینا و یک لال
۲۷هنگامی که عیسی آن مکان را ترک میکرد، دو مرد نابینا در پی او شتافته، فریاد میزدند: «ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»۲۸چون به خانه درآمد، آن دو مرد نزدش آمدند. عیسی از آنها پرسید: «آیا ایمان دارید که میتوانم این کار را انجام دهم؟» پاسخ دادند: «بله، سرور ما.»۲۹سپس عیسی چشمانشان را لمس کرد و گفت: «بنابر ایمانتان برایتان انجام شود.»۳۰آنگاه چشمان ایشان باز شد. عیسی آنان را بهتأکید امر فرمود: «مراقب باشید کسی از این موضوع آگاه نشود.»۳۱امّا آنها بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند.
۳۲در همان حال که آنها بیرون میرفتند، مردی دیوزده را که لال بود، نزد عیسی آوردند.۳۳چون عیسی دیو را از او بیرون راند، زبان آن مردِ لال باز شد. مردم حیرتزده میگفتند: «چنین چیزی هرگز در اسرائیل دیده نشده است!»۳۴امّا فَریسیان گفتند: «او دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون میراند.»
کارگران اندکند
۳۵عیسی در همۀ شهرها و روستاها گشته، در کنیسههای آنها تعلیم میداد و بشارت پادشاهی را اعلام میکرد و هر درد و بیماری را شفا میبخشید.۳۶و چون انبوه جماعتها را دید، دلش بر حال آنان سوخت زیرا همچون گوسفندانی بیشبان، پریشانحال و درمانده بودند.۳۷پس به شاگردانش گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک.۳۸پس، از مالک محصول بخواهید کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.»
مَتی ۱۰
رسالت دوازده شاگرد
مَتّی ۱۰:۲-۴ - مَرقُس ۳:۱۶-۱۹؛ لوقا ۶:۱۴-۱۶
مَتّی ۱۰:۹-۱۵ - مَرقُس ۶:۸-۱۱؛ لوقا ۹:۳-۵ و ۱۰:۴-۱۲
مَتّی ۱۰:۱۹-۲۲ - مَرقُس ۱۳:۱۱-۱۳؛ لوقا ۲۱:۱۲-۱۷
مَتّی ۱۰ ۲۶-۳۳ - لوقا ۱۲:۲-۹
مَتّی ۱۰:۳۴ و ۳۵ - لوقا ۱۲:۵۱-۵۳
۱آنگاه عیسی دوازده شاگردش را نزد خود فراخواند و آنان را اقتدار بخشید تا ارواح پلید را بیرون کنند و هر درد و بیماری را شفا دهند.۲این است نامهای دوازده رسول: نخست، شَمعون معروف به پِطرُس و برادرش آندریاس؛ یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا؛۳فیلیپُس و بَرتولْما؛ توما و مَتّای خراجگیر؛ یعقوب پسر حَلْفای و تَدّای؛۴شَمعون غیور و یهودای اِسْخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
۵عیسی این دوازده تن را فرستاد و به آنان فرمود: «نزد غیریهودیان مروید و به هیچیک از شهرهای سامریان داخل مشوید،۶بلکه نزد گوسفندانِ گمشدۀ قوم اسرائیل بروید.۷هنگامی که میروید، این پیام را موعظه کنید که پادشاهی آسمان نزدیک شده است.۸بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، جذامیها را پاک سازید، دیوها را بیرون کنید. بهرایگان یافتهاید، بهرایگان هم بدهید.۹هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهایتان با خود نبرید۱۰و برای سفر، کولهبار یا پیراهن اضافی یا کفش یا چوبدستی برندارید؛ زیرا کارگر مستحق مایحتاج خویش است.۱۱به هر شهر یا روستایی که داخل میشوید، فردی شایسته بجویید و تا زمانی که در آن شهر هستید در خانهاش بمانید.۱۲چون به خانهای درمیآیید، بگویید ”سلام بر شما.“۱۳اگر آن خانه شایسته باشد، سلام شما بر آن قرار یگیرد و اگر نه، به شما بازمیگردد.۱۴اگر کسی شما را نپذیرد و یا به سخنانتان گوش نسپارد، بههنگام ترکِ آن خانه یا شهر، خاک پایهای خود را بتکانید.۱۵آمین، به شما میگویم، در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم و غَمورَه آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.
۱۶«من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان میفرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده.۱۷از مردم برحذر باشید. آنان شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسههای خود تازیانه خواهند زد.۱۸بهخاطر من شما را نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قومهای جهان شهادت دهید.۱۹امّا چون شما را تسلیم کنند، نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید. در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد.۲۰زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روحِ پدر شماست که به زبان شما سخن خواهد گفت.۲۱برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین برخواهند خاست و موجبات قتل آنها را فراهم خواهند آورد.۲۲همۀ مردم بهخاطر نام من از شما متنفر خواهند بود. امّا هرکه تا بهپایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.۲۳چون در شهری به شما آزار رسانند، به شهری دیگر بگریزید. آمین، به شما میگویم، که پیش از آنکه بتوانید به همۀ شهرهای اسرائیل بروید، پسرانسان خواهد آمد.
۲۴«شاگرد از استاد خود برتر نیست و نه غلام از ارباب خود والاتر.۲۵شاگرد را کافی است که مانند استاد خود شود و غلام را که همچون ارباب خود گردد. اگر رئیس خانه را بَعَلزِبول خواندند، سایر افراد خانه را چه خواهند خواند؟
۲۶«بنابراین، از آنان مترسید. هیچچیزِ پنهان نیست که آشکار نشود و هیچچیزِ پوشیده نیست که عیان نگردد.۲۷آنچه در تاریکی به شما گفتم، در روشنایی بیان کنید و آنچه در گوشتان گفته شد، از فراز بامها اعلام نمایید.۲۸از کسانی که جسم را میکشند امّا قادر به کشتن روح نیستند، مترسید؛ از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شما را در جهنم هلاک کند.۲۹آیا دو گنجشک به یک پول سیاه فروخته نمیشوند؟ با اینهمه، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمیافتد.۳۰حتی موهای سر شما بهتمامی شمرده شده است.۳۱پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.
۳۲«هرکه نزد مردم مرا اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد؛۳۳امّا هرکه مرا نزد مردم انکار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را انکار خواهم کرد.
۳۴«گمان مبرید که آمدهام تا صلح به زمین بیاورم. نیامدهام تا صلح بیاورم، بلکه تا شمشیر بیاورم!۳۵زیرا آمدهام تا:
«”پسر را بر پدر،
دختر را بر مادر و
عروس را بر مادرشوهرش برانگیزانم.
۳۶دشمنان شخص، اهل خانۀ خودش خواهند بود.“
۳۷«هرکه پدر یا مادر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد؛ و هرکه پسر یا دختر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد.۳۸هرکه صلیب خود را برنگیرد و از پی من نیاید، شایستۀ من نباشد.۳۹هرکه بخواهد جان خود را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد و هرکه جان خود را بهخاطر من از دست بدهد، آن را حفظ خواهد کرد.
۴۰«هرکه شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و کسی که مرا پذیرفت، فرستندۀ مرا پذیرفته است.۴۱هرکه پیامبری را از آنرو که پیامبر است بپذیرد، پاداش پیامبر را دریافت خواهد کرد، و هرکه پارسایی را از آنرو که پارساست بپذیرد، پاداش پارسا را خواهد گرفت.۴۲هرکه به این کوچکان، از آنرو که شاگرد منند، حتی جامی آب سرد بدهد، آمین، به شما میگویم، بیپاداش نخواهد ماند.»
مَتی ۱۱
سخنان عیسی دربارۀ یحیای تعمیددهنده
مَتّی ۱۱:۲-۱۹ - لوقا ۷:۱۸-۳۵
۱پس از آنکه عیسی از دادن این فرمانها به دوازده شاگرد خود فارغ شد، از آنجا عزیمت کرد تا در شهرهای ایشان به تعلیم و موعظه بپردازد.
۲چون یحیی در زندان، وصف کارهای مسیح را شنید، شاگردان خود را نزد وی فرستاد۳تا بپرسند: «آیا تو همانی که میبایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»۴عیسی در پاسخ گفت: «بروید و آنچه میبینید و میشنوید به یحیی بازگویید، که۵کوران بینا میشوند، لنگان راه میروند، جذامیان پاک میگردند، کران شنوا میشوند، مردگان زنده میگردند و به فقیران بشارت داده میشود.۶خوشابهحال کسی که بهسبب من نلغزد.»
۷چون شاگردان یحیی میرفتند، عیسی دربارۀ یحیی سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟ برای دیدن نیای که از باد در جنبش است؟۸اگر نه، پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن مردی که جامهای لطیف دربر دارد؟ آنان که جامههای لطیف دربر میکنند در کاخهای پادشاهانند.۹پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما میگویم کسی که از پیامبر نیز برتر است.۱۰زیرا او همان است که دربارهاش نوشته شده:
«”اینک رسول خود را پیشاپیش تو میفرستم،
که راهت را پیش پایت هموار خواهد کرد.“
۱۱آمین، به شما میگویم، که بزرگتر از یحیای تعمیددهنده از مادر زاده نشده است، امّا کوچکترین در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است.۱۲از زمان یحیای تعمیددهنده تاکنون، پادشاهی آسمان نیرومندانه به پیش میرود؛ امّا زورمندان بر آن ستم میکنند.۱۳زیرا همۀ پیامبران و تورات تا زمان یحیی نبوّت میکردند.۱۴و اگر بخواهید بپذیرید، یحیی همان الیاس است که میبایست بیاید.۱۵هرکه گوش شنوا دارد، بشنود.
۱۶«این نسل را به چه تشبیه کنم؟ همچون کودکانی هستند که در بازار مینشینند و به همبازیهای خود ندا میکنند:
۱۷«”برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛
مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.“
۱۸زیرا یحیی آمد که نه میخورَد و نه مینوشد؛ میگویند: ”دیو دارد.“۱۹پسرانسان آمد که میخورَد و مینوشد؛ میگویند: ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.“ امّا حقانیت حکمت را اعمال آن بهثبوت میرساند.»
سرزنش شهرهایی که ایمان نیاوردند
مَتّی ۱۱:۲۱-۲۳ - لوقا ۱۰:۱۳-۱۵
۲۰آنگاه عیسی به سرزنش شهرهایی پرداخت که با اینکه بیشترِ معجزاتش در آنها انجام شده بود، توبه نکرده بودند.۲۱«وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیتصِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی میداد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر توبه کرده بودند.۲۲امّا یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود، تا برای شما.۲۳و تو، ای کَفَرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد. زیرا اگر معجزاتی که در تو انجام شد در سُدوم رخ میداد، تا به امروز بر جا میماند.۲۴امّا یقین بدان که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود، تا برای تو.»
وعدۀ استراحت
مَتّی ۱۱:۲۵-۲۷ - لوقا ۱۰:۲۱ و ۲۲
۲۵در آن وقت، عیسی اظهار داشت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را میستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کردهای.۲۶بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.۲۷پدرم همهچیز را به من سپرده است. هیچکس پسر را نمیشناسد جز پدر، و هیچکس پدر را نمیشناسد جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.
۲۸«بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسایش خواهم بخشید.۲۹یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا ملایم و افتادهدل هستم، و در جانهای خویش آسایش خواهید یافت.۳۰چراکه یوغ من راحت است و بار من سبک.»
مَتی ۱۲
صاحب روز شَبّات
مَتّی ۱۲:۱-۸ - مَرقُس ۲:۲۳-۲۸؛ لوقا ۶:۱-۵
۱در آن زمان، عیسی در روز شَبّات از میان مزارع گندم میگذشت. شاگردان او به علت گرسنگی شروع به چیدن خوشههای گندم و خوردن آنها کردند.۲فَریسیان چون این را دیدند به او گفتند: «نگاه کن، شاگردانت کاری انجام میدهند که در روز شَبّات جایز نیست.»۳پاسخ داد: «مگر نخواندهاید که داوود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟۴به خانۀ خدا درآمد و خود و یارانش نان تقدیمی را خوردند، هرچند خوردن آن برای او و یارانش جایز نبود، زیرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند.۵یا مگر در تورات نخواندهاید که در روزهای شَبّات، کاهنان در معبد، حرمتِ شَبّات را نگاه نمیدارند، و با اینهمه بیگناهند؟۶به شما میگویم کسی در اینجاست که بزرگتر از معبد است!۷اگر مفهوم این کلام را درک میکردید که میگوید ”طالب رحمتم، نه قربانی،“ دیگر بیگناهان را محکوم نمیکردید.۸زیرا پسرانسان صاحب شَبّات است.»
شفای مرد علیل
مَتّی ۱۲:۹-۱۴ - مَرقُس ۳:۱-۶؛ لوقا ۶:۶-۱۱
۹سپس آن مکان را ترک گفت و به کنیسۀ آنان درآمد.۱۰در کنیسه مردی بود که یک دستش خشک شده بود. حاضران از عیسی پرسیدند: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است؟» این را گفتند تا بهانهای برای متهم کردن او بیابند.۱۱او بدیشان گفت: «اگر یکی از شما گوسفندی داشته باشد و آن گوسفند در روز شَبّات در چاهی بیفتد، آیا آن را نمیگیرد و از چاه بیرون نمیآورد؟۱۲حال، انسان چقدر باارزشتر از گوسفند است! پس نیکویی کردن در روز شَبّات جایز است.»۱۳سپس به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» او دستش را دراز کرد و آن دست، مانند دست دیگرش سالم شد.۱۴امّا فَریسیان بیرون رفتند و با هم مشورت کردند که چگونه او را بکشند.
خادم برگزیدۀ خدا
۱۵چون عیسی از این امر آگاه شد، آن مکان را ترک گفت. امّا عدۀ بسیاری از پی او رفتند و او جمیع ایشان را شفا بخشید۱۶و ایشان را قدغن کرد تا به دیگران نگویند که او کیست.۱۷این واقع شد تا گفتۀ اِشَعْیای نبی به انجام رسد که:
۱۸«این است خادم من که او را برگزیدهام،
محبوب من که جانم از او خشنود است.
روح خود را بر وی خواهم نهاد
و او عدالت را به قومها اعلام خواهد داشت.
۱۹نزاع نخواهد کرد و فریاد نخواهد زد؛
و کسی صدایش را در کوچهها نخواهد شنید.
۲۰نیِ خُرد شده را نخواهد شکست
و فتیلۀ نیمسوخته را خاموش نخواهد کرد،
تا عدالت را به پیروزی رساند.
۲۱نام او مایۀ امید برای همۀ قومها خواهد بود.»
عیسی و بَعَلزِبول
مَتّی ۱۲:۲۵-۲۹ - مَرقُس ۳:۲۳-۲۷؛ لوقا ۱۱:۱۷-۲۲
۲۲آنگاه مردی دیوزده را که کور و لال بود نزدش آوردند و عیسی او را شفا داد، بهگونهای که توانست ببیند و سخن بگوید.۲۳پس آن جماعت همه در شگفت شدند و گفتند: «آیا این مرد همان پسر داوود نیست؟»۲۴امّا چون فَریسیان این را شنیدند، گفتند: «به یاری بَعَلزِبول، رئیس دیوهاست که دیوها را بیرون میکند و بس!»۲۵عیسی افکار آنان را دریافت و بدیشان گفت: «هر حکومتی که برضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر شهر یا خانهای که برضد خود تجزیه شود، پابرجا نخواهد ماند.۲۶اگر شیطان، شیطان را بیرون کند، برضد خود تجزیه شده است؛ پس چگونه حکومتش پابرجا خواهد ماند؟۲۷و اگر من به یاری بَعَلزِبول دیوها را بیرون میکنم، شاگردان شما به یاری که آنها را بیرون میکنند؟ پس ایشان خودْ داوران شما خواهند بود.۲۸و امّا اگر من بهواسطۀ روح خدا دیوها را بیرون میکنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است.۲۹بعلاوه، چگونه کسی میتواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر این که نخست آن مرد را ببندد. سپس میتواند خانۀ او را غارت کند.۳۰هرکه با من نیست، برضد من است، و هرکه با من جمع نکند، پراکنده میسازد.۳۱پس به شما میگویم، هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شود، آمرزیده میشود، امّا کفر به روح آمرزیده نخواهد شد.۳۲هرکه سخنی برضد پسرانسان گوید، آمرزیده شود، امّا هرکه برضد روحالقدس سخن گوید، نه در این عصر و نه در عصر آینده، آمرزیده نخواهد شد.
۳۳«اگر میوۀ نیکو میخواهید، درخت شما باید نیکو باشد، زیرا درخت بد میوۀ بد خواهد داد. درخت را از میوهاش میتوان شناخت.۳۴ای افعیزادگان، شما که بدسیرت هستید، چگونه میتوانید سخن نیکو بگویید؟ زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن میگوید.۳۵شخص نیک، از خزانۀ نیکوی دل خود نیکویی برمیآوَرَد و شخص بد، از خزانۀ بد دل خود، بدی.۳۶امّا به شما میگویم که مردم برای هر سخن پوچ که بر زبان برانند، در روز داوری حساب خواهند داد.۳۷زیرا با سخنان خود تبرئه خواهید شد و با سخنان خود محکوم خواهید گردید.»
درخواست آیتی از عیسی
مَتّی ۱۲:۳۹-۴۲ - لوقا ۱۱:۲۹-۳۲
مَتّی ۱۲:۴۳-۴۵ - لوقا ۱۱:۲۴-۲۶
۳۸آنگاه عدهای از علمای دین و فَریسیان به او گفتند: «استاد، میخواهیم آیتی از تو ببینیم.»۳۹پاسخ داد: «نسل شرارتپیشه و زناکار آیتی میخواهند! امّا آیتی بدیشان داده نخواهد شد، جز آیت یونس نبی.۴۰زیرا همانگونه که یونس سه شبانهروز در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسرانسان نیز سه شبانهروز در دل زمین خواهد بود.۴۱مردم نینوا در روز داوری با این نسل برخواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنها در اثر موعظۀ یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.۴۲ملکۀ جنوب در روز داوری با این نسل برخواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا او از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.
۴۳«هنگامی که روح پلید از کسی بیرون میآید، به مکانهای خشک و بایر میرود تا جایی برای استراحت بیابد، امّا نمییابد.۴۴پس میگوید ”به خانهای که از آن آمدم، بازمیگردم.“ امّا چون به آنجا میرسد و خانه را خالی و رُفته و آراسته مییابد،۴۵میرود و هفت روح بدتر از خود را نیز میآورد و همگی داخل میشوند و در آنجا سکونت میگزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او میشود. عاقبت این نسل شرور نیز چنین خواهد بود.»
مادر و برادران عیسی
مَتّی ۱۲:۴۶-۵۰ - مَرقُس ۳:۳۱-۳۵؛ لوقا ۸:۱۹-۲۱
۴۶در همانحال که عیسی با مردم سخن میگفت، مادر و برادرانش بیرون ایستاده بودند و میخواستند با وی گفتگو کنند.۴۷پس شخصی به او خبر داد که: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و میخواهند با تو گفتگو کنند.»۴۸پاسخ داد: «مادر من کیست؟ و برادرانم چه کسانی هستند؟»۴۹سپس با دست خود بهسوی شاگردانش اشاره کرد و گفت: «اینانند مادر و برادران من!۵۰زیرا هرکه خواست پدر مرا که در آسمان است بهجایآوَرَد، برادر و خواهر و مادر من است.»
مَتی ۱۳
مَثَل برزگر
مَتّی ۱۳:۱-۱۵ - مَرقُس ۴:۱-۱۲؛ لوقا ۸:۴-۱۰
مَتّی ۱۳:۱۶ و ۱۷ - لوقا ۱۰:۲۳ و ۲۴
مَتّی ۱۳:۱۸-۲۳ - مَرقُس ۴:۱۳-۲۰؛ لوقا ۸:۱۱-۱۵
۱همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست.۲امّا چنان جمعیت انبوهی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بر آن بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند.۳سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت.۴چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند.۵برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چراکه خاک کم عمق بود.۶امّا چون خورشید برآمد، سوخت و خشکید، زیرا ریشه نداشت.۷برخی میان خارها افتاد. خارها نمو کرده، آنها را خفه کردند.۸امّا بقیۀ بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی.۹هرکه گوش دارد، بشنود.»
۱۰آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن میگویی؟»۱۱پاسخ داد: «درک رازهای پادشاهی آسمان به شما عطا شده، امّا به آنان عطا نشده است.۱۲زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بهفراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد.۱۳از اینرو با ایشان به مَثَلها سخن میگویم، زیرا:
«مینگرند، امّا نمیبینند؛
گوش میکنند، امّا نمیشنوند و نمیفهمند.
۱۴نبوّت اِشَعْیا در مورد آنها تحقق مییابد که میگوید:
«”به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛
به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.
۱۵زیرا دل این قوم سخت شده،
گوشهایشان سنگین گشته،
و چشمان خود را بستهاند،
تا مبادا با چشمانشان ببینند،
و با گوشهایشان بشنوند
و در دلهای خود بفهمند
و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“
۱۶امّا خوشابهحال چشمان شما که میبینند و گوشهای شما که میشنوند.۱۷آمین، به شما میگویم، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.
۱۸«پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید:۱۹هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را میشنود امّا آن را درک نمیکند، آن شَرور میآید و آنچه را در دل او کاشته شده، میرباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد.۲۰و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را میشنود و بیدرنگ آن را با شادی میپذیرد،۲۱امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندکزمانی دوام میآورد. وقتی بهسبب کلام، سختی یا آزاری بروز میکند، دردم میافتد.۲۲بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را میشنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه میکند و بیثمر میسازد.۲۳امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را میشنود و آن را میفهمد و بارور شده، صد، شصت یا سی برابر ثمر میآورد.»
مَثَل علفهای سمّی
۲۴عیسی مَثَل دیگری نیز برایشان آورد: «پادشاهی آسمان همانند مردی است که در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشید.۲۵امّا هنگامی که همه در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ سمّی کاشت و رفت.۲۶چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف سمّی نیز ظاهر شد.۲۷غلامان مالک مزرعه نزد او رفتند و گفتند: ”آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعهات نکاشتی؟ پس علف سمّی از کجا آمد؟“۲۸در جواب گفت: ”این کارِ دشمن است.“ غلامان از او پرسیدند: ”آیا میخواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟“۲۹گفت: ”نه! اگر بخواهید علفهای سمّی را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه برکنید.۳۰بگذارید هر دو تا فصل درو نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای سمّی را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.“»
مَثَل دانۀ خردل و مَثَل خمیرمایه
مَتّی ۱۳:۳۱ و ۳۲ - مَرقُس ۴:۳۰-۳۲
مَتّی ۱۳:۳۱-۳۳ - لوقا ۱۳:۱۸-۲۰
۳۱عیسی برای آنها مَثَلی دیگر آورد: «پادشاهی آسمان همچون دانۀ خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعهاش کاشت.۳۲با اینکه دانۀ خردل از همۀ دانهها کوچکتر است، امّا چون میروید بزرگتر از همۀ گیاهان باغ شده، به درختی بدل میشود، چندانکه پرندگان آسمان آمده، در شاخههایش آشیانه میسازند.»
۳۳سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: «پادشاهی آسمان همچون خمیرمایهای است که زنی برگرفت و با سه کیسه آرد مخلوط کرد تا تمام خمیر وَرآمد.»
۳۴عیسی همۀ این مطالب را با مَثَلها برای جماعت بیان کرد و بدون مَثَل به آنها هیچ نگفت.۳۵این واقع شد تا کلام نبی به انجام رسد که گفته بود:
«دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود،
و آنچه را که از آغاز جهان مخفی مانده است،
بیان خواهم کرد.»
شرح مَثَل علفهای سمّی
۳۶سپس عیسی جمعیت را ترک گفت و به خانه رفت. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: «مَثَل علفهای سمّیِ مزرعه را برای ما شرح بده.»۳۷او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه میکارد، پسرانسان است.۳۸مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان پادشاهی آسمانند. علفهای سمّی، فرزندان آن شَرورند؛۳۹و دشمنی که آنها را میکارد، خودِ ابلیس است. فصل درو، پایان این عصر است؛ و دروگران، فرشتگانند.۴۰همانگونه که علفهای سمّی را جمع کرده در آتش میسوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد.۴۱پسرانسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هرچه را که در پادشاهی او باعث گناه میشود و نیز تمام بدکاران را جمع خواهند کرد۴۲و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.۴۳آنگاه پارسایان در پادشاهی پدر خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هرکه گوش دارد، بشنود.
مَثَل گنج پنهان و مروارید گرانبها
۴۴«پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را مییابد، سپس دوباره پنهانش میکند و از شادمانی میرود و آنچه دارد، میفروشد و آن زمین را میخرد.
۴۵«همچنین پادشاهی آسمان مانند تاجری است جویای مرواریدهای گرانبها.۴۶پس چون مروارید بسیار باارزشی مییابد، میرود و آنچه دارد، میفروشد و آن مروارید را میخرد.
مَثَل تور ماهیگیری
۴۷«و باز پادشاهی آسمان مانند توری است که به دریا افکنده میشود و همهگونه ماهی داخل آن میگردد.۴۸هنگامی که تور پر میشود، ماهیگیران آن را به ساحل میکشند. سپس مینشینند و ماهیهای خوب را در سبد جمع میکنند، امّا ماهیهای بد را دور میاندازند.۴۹در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. فرشتگان خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید۵۰و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»
۵۱سپس پرسید: «آیا همۀ این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!»۵۲عیسی فرمود: «پس، هر عالِمِ دین که دربارۀ پادشاهی آسمان تعلیم گرفته باشد، همچون صاحبخانهای است که از خزانۀ خود چیزهای نو و کهنه بیرون میآورد.»
بیایمانی مردم ناصره
مَتّی ۱۳:۵۴-۵۸ - مَرقُس ۶:۱-۶
۵۳چون عیسی این مَثَلها را بهپایان رسانید، آن مکان را ترک گفت۵۴و به شهر خود رفته، در کنیسه به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، میپرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟۵۵مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟۵۶مگر همۀ خواهرانش در میان ما زندگی نمیکنند؟ پس این چیزها از کجا به این مرد رسیده است؟»۵۷پس به نظرشان ناپسند آمد. امّا عیسی به آنان گفت: «نبی بیحرمت نباشد جز در دیار خود و خانۀ خویش!»۵۸و در آنجا بهعلت بیایمانی ایشان، معجزات زیادی نکرد.
مَتی ۱۴
قتل یحیای تعمیددهنده
مَتّی ۱۴:۱-۱۲ - مَرقُس ۶:۱۴-۲۹
۱در آن زمان آوازۀ عیسی به گوش هیرودیسِ حاکم رسید،۲و او به ملازمان خود گفت: «این یحیای تعمیددهنده است که از مردگان برخاسته و از همینروست که این قدرتها از او بهظهور میرسد.»
۳و امّا هیرودیس بهخاطر هیرودیا که پیشتر زنِ برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان انداخته بود.۴زیرا یحیی به او میگفت: «حلال نیست تو با این زن باشی.»۵هیرودیس میخواست یحیی را بکشد، امّا از مردم بیم داشت، زیرا یحیی را به پیامبری قبول داشتند.
۶در روز جشن میلاد هیرودیس، دختر هیرودیا در مجلس رقصید و چنان دل هیرودیس را شاد ساخت۷که سوگند خورد هرچه بخواهد به او بدهد.۸دختر نیز به تحریک مادرش گفت: «سر یحیای تعمیددهنده را همینجا در طَبَقی به من بده.»۹پادشاه اندوهگین شد، امّا بهپاس سوگند خود و به احترام میهمانانش دستور داد تقاضای او برآورده شود.۱۰پس بهدستور او سر یحیی را در زندان از تن جدا کردند۱۱و آن را در طَبَقی آوردند و به دختر دادند و او نیز آن را نزد مادرش برد.۱۲شاگردان یحیی آمدند و بدن او را برده، به خاک سپردند و سپس رفتند و به عیسی خبر دادند.
خوراک دادن به پنج هزار تن
مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱ - مَرقُس ۶:۳۲-۴۴؛
لوقا ۹:۱۰-۱۷؛ یوحنا ۶:۱-۱۳
مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱ - مشابه مَتّی ۱۵:۳۲-۳۸
۱۳چون عیسی این را شنید، در خلوت با قایق رهسپار مکانی دورافتاده شد. امّا مردم باخبر شده، از شهرهای خود پای پیاده در پی او رفتند.۱۴چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بیشمار دید و دلش بر حال آنان بهرحم آمده، بیمارانشان را شفا بخشید.
۱۵نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده، و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاهای اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.»۱۶عیسی به آنان گفت: «نیازی نیست مردم بروند. شما خود به ایشان خوراک دهید.»۱۷شاگردان گفتند: «در اینجا چیزی جز پنج نان و دو ماهی نداریم.»۱۸عیسی گفت: «آنها را نزد من بیاورید.»۱۹سپس به مردم فرمود تا بر سبزه بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت و به آسمان نگریست و شکر بهجای آورد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان داد و آنان نیز به مردم دادند.۲۰همه خوردند و سیر شدند و از خردههای باقیمانده، دوازده سبدِ پر گرد آوردند.۲۱شمار خورندگان، بهجز زنان و کودکان، پنج هزار مرد بود.
راه رفتن بر روی آب
مَتّی ۱۴:۲۲-۳۳ - مَرقُس ۶:۴۵-۵۱؛
یوحنا ۶:۱۵-۲۱
مَتّی ۱۴:۳۴-۳۶ - مَرقُس ۶:۵۳-۵۶
۲۲عیسی بیدرنگ شاگردان را برآن داشت تا در همان حال که او مردم را مرخص میکرد، سوار قایق شوند و پیش از او به آن سوی دریا بروند.۲۳پس از مرخص کردنِ مردم، خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند. شب فرارسید و او آنجا تنها بود.۲۴در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن میوزید.۲۵در پاس چهارم از شب، عیسی گامزنان بر روی آب بهسوی آنان رفت.۲۶چون شاگردانْ او را در حال راه رفتن روی آب دیدند، وحشت کرده گفتند: «شبح است»، و از ترس فریاد زدند.۲۷امّا عیسی بیدرنگ به آنها گفت: «دل قوی دارید. من هستم، مترسید!»
۲۸پِطرُس پاسخ داد: «سرور من، اگر تویی، مرا بگو تا روی آب نزد تو بیایم.»۲۹فرمود: «بیا!» آنگاه پِطرُس از قایق بیرون آمد و روی آب بهسوی عیسی بهراه افتاد.۳۰امّا چون توفان را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو میرفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!»۳۱عیسی بیدرنگ دست خود را دراز کرد و او را گرفت و گفت: «ای کمایمان، چرا شک کردی؟»۳۲چون به قایق برآمدند، باد فرونشست.۳۳سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده، گفتند: «براستی که تو پسر خدایی!»
شفای بیماران در جِنیسارِت
مَتّی ۱۴:۳۴-۳۶ - مَرقُس ۶:۵۳-۵۶
۳۴پس چون به کرانۀ دیگر رسیدند، در سرزمین جِنیسارِت فرود آمدند.۳۵مردمان آنجا عیسی را شناختند و کسانی را بهتمامی آن نواحی فرستاده، بیماران را نزدش آوردند.۳۶آنها از او تمنا میکردند اجازه دهد تا فقط گوشۀ ردایش را لمس کنند، و هرکه لمس میکرد، شفا مییافت.
مَتی ۱۵
لزوم پاکی درون
مَتّی ۱۵:۱-۲۰ - مَرقُس ۷:۱-۲۳
۱سپس گروهی از فَریسیان و علمای دین از اورشلیم نزد عیسی آمدند و گفتند:۲«چرا شاگردان تو سنّت مشایخ را زیر پا میگذارند؟ آنها دستهای خود را پیش از خوردن نمیشویند!»۳او در پاسخ گفت: «چرا شما خود برای حفظ سنّت خویش، حکم خدا را زیر پا میگذارید؟۴زیرا خدا فرموده است: ”پدر و مادر خود را گرامیدار“ و نیز ”هرکه پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، باید کشته شود.“۵امّا شما میگویید اگر کسی به پدر یا مادرش بگوید: ”هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، وقف خداست،“۶در این صورت، دیگر بر او واجب نیست اینگونه پدرِ خود را گرامی دارد. اینچنین شما برای حفظ سنّت خویش کلام خدا را باطل میشمارید.۷ای ریاکاران! اِشَعْیا دربارۀ شما چه خوب پیشگویی کرد، آنگاه که گفت:
۸«”این قوم با لبهای خود مرا حرمت میدارند،
امّا دلشان از من دور است.
۹آنان بیهوده مرا عبادت میکنند،
و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.“»
۱۰سپس آن جماعت را نزد خود فراخواند و گفت: «گوش فرادهید و بفهمید.۱۱نه آنچه به دهان آدمی داخل میشود او را نجس میسازد، بلکه آنچه از دهان او بیرون میآید، آن است که آدمی را نجس میسازد.»۱۲آنگاه شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «آیا میدانی که این سخن تو فَریسیان را ناپسند آمده است؟»۱۳عیسی پاسخ داد: «هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته باشد، ریشهکن خواهد شد.۱۴آنها را به حال خود واگذارید. آنها راهنمایانی کورند. هرگاه کوری عصاکش کورِ دیگر شود، هر دو در چاه خواهند افتاد.»۱۵پِطرُس گفت: «این مَثَل را برای ما شرح بده.»۱۶عیسی پاسخ داد: «آیا شما نیز هنوز درک نمیکنید؟۱۷آیا نمیدانید که هرچه به دهان داخل میشود، به شکم میرود و بعد دفع میشود؟۱۸امّا آنچه از دهان بیرون میآید، از دل سرچشمه میگیرد، و این است آنچه آدمی را نجس میسازد.۱۹زیرا از دل است که افکار پلید، قتل، زنا، بیعفتی، دزدی، شهادتِ دروغ و تهمت سرچشمه میگیرد.۲۰اینهاست که شخص را نجس میسازد، نه غذا خوردن با دستهای ناشسته!»
ایمان زن غیریهودی
مَتّی ۱۵:۲۱-۲۸ - مَرقُس ۷:۲۴-۳۰
۲۱عیسی آنجا را ترک گفت و در منطقۀ صور و صیدون کناره جست.۲۲روزی زنی کنعانی از اهالی آنجا، نزدش آمد و فریادکنان گفت: «سرور من، ای پسر داوود، بر من رحم کن! دخترم دیوزده شده و سخت رنج میکشد.»۲۳امّا عیسی هیچ پاسخ نداد، تا اینکه شاگردان پیش آمدند و از او خواهش کرده، گفتند: «او را مرخص فرما، زیرا فریادزنان از پی ما میآید.»۲۴در پاسخ گفت: «من تنها برای گوسفندان گمگشتۀ بنی اسرائیل فرستاده شدهام.»۲۵امّا آن زن آمد و در مقابل او زانو زد و گفت: «سرور من، مرا یاری کن!»۲۶او در جواب گفت: «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»۲۷ولی زن گفت: «بله، سرورم، امّا سگان نیز از خردههایی که از سفرۀ صاحبشان میافتد، میخورند!»۲۸آنگاه عیسی گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» در هماندم دختر او شفا یافت.
خوراک دادن به چهارهزار تن
مَتّی ۱۵:۲۹-۳۱ - مَرقُس ۷:۳۱-۳۷
مَتّی ۱۵:۳۲-۳۹ - مَرقُس ۸:۱-۱۰
مَتّی ۱۵:۳۲-۳۹ - مشابه مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱
۲۹عیسی از آنجا عزیمت کرد و کنارۀ دریاچۀ جلیل را پیموده، به کوهسار رسید و در آنجا بنشست.۳۰جمعیتی انبوه نزد او آمدند و با خود لنگان و کوران و مفلوجان و گنگان و بیماران دیگر را آورده، پیش پای عیسی گذاشتند و او ایشان را شفا بخشید.۳۱مردم چون دیدند که گنگان سخن میگویند، مفلوجان تندرست میشوند، لنگان راه میروند و کوران بینا میگردند، در شگفت شده، خدای اسرائیل را ستایش کردند.
۳۲عیسی شاگردان خود را فراخواند و گفت: «دلم بر حال این مردم میسوزد، زیرا اکنون سه روز است که با مَنَند و چیزی برای خوردن ندارند. نمیخواهم ایشان را گرسنه روانه کنم، بسا که در راه از پا درافتند.»۳۳شاگردانش گفتند: «در این بیابان از کجا میتوانیم نان کافی برای سیر کردن چنین جمعیتی فراهم آوریم؟»۳۴پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان و چند ماهی کوچک.»۳۵عیسی به مردم فرمود تا بر زمین بنشینند.۳۶آنگاه هفت نان و چند ماهی را گرفت و پس از شکرگزاری، آنها را پاره کرده، به شاگردان خود داد و ایشان نیز به آن جماعت دادند.۳۷همه خوردند و سیر شدند و شاگردان هفت زنبیل پر از خردههای باقیمانده گرد آوردند.۳۸شمار کسانی که خوراک خوردند، غیر از زنان و کودکان، چهار هزار تن بود.۳۹پس از آنکه عیسی مردم را مرخص کرد، سوار قایق شد و به ناحیۀ مَجْدَل رفت.
مَتی ۱۶
درخواست آیتی آسمانی
مَتّی ۱۶:۱-۱۲ - مَرقُس ۸:۱۱-۲۱
۱آنگاه فَریسیان و صَدّوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند.۲در پاسخ فرمود: «هنگام غروب، میگویید ”هوا خوب خواهد بود، زیرا آسمان سرخفام است،“۳و بامدادان میگویید ”امروز هوا بد خواهد شد، زیرا آسمان سرخ و گرفته است.“ شما نیک میدانید چگونه سیمای آسمان را تعبیر کنید، امّا از تعبیر نشانههای زمانها ناتوانید!۴نسل شرارتپیشه و زناکار آیتی میخواهند، امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی.» پس آنها را ترک گفت و به راه خود رفت.
خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان
مَتّی ۱۶:۵-۱۲ - مَرقُس ۸:۱۳-۲۱
۵چون به آن سوی دریا رفتند، شاگردان فراموش کردند با خود نان بردارند.۶عیسی به ایشان گفت: «آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»۷پس ایشان در میان خود گفتگو کرده، میگفتند: «از آنرو چنین گفت که با خود نان نیاوردهایم.»۸عیسی دریافت و به ایشان گفت: «ای سستایمانان، چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث میکنید؟۹آیا هنوز درک نمیکنید؟ آیا بهیاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار تن و چندین سبد خردهنان را که جمع کردید؟۱۰یا آن هفت نان و چهار هزار تن و چندین زنبیل را که جمع کردید؟۱۱پس چرا درک نمیکنید که با شما دربارۀ نان سخن نگفتم؟ بلکه گفتم که از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»۱۲آنگاه درک کردند که بدیشان دربارۀ تعلیم فَریسیان و صَدّوقیان هشدار داده است، نه دربارۀ خمیرمایۀ نان.
اعتراف پِطرُس دربارۀ عیسی
مَتّی ۱۶:۱۳-۱۶ - مَرقُس ۸:۲۷-۲۹؛ لوقا ۹:۱۸-۲۰
۱۳چون عیسی به نواحی قیصریۀ فیلیپُس رسید، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم، پسرانسان کیست؟»۱۴آنان پاسخ دادند: «برخی میگویند یحیای تعمیددهنده است. بعضی دیگر میگویند الیاس، و عدهای نیز میگویند اِرِمیا یا یکی از پیامبران است.»۱۵عیسی پرسید: «شما چه میگویید؟ به نظر شما من که هستم؟»۱۶شَمعون پِطرُس پاسخ داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!»۱۷عیسی گفت: «خوشابهحال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خون بر تو آشکار نکرد، بلکه پدر من که در آسمان است.۱۸من نیز میگویم که تویی پِطرُس، و بر این صخره، کلیسای خود را بنا میکنم و قدرت مرگ بر آن استیلا نخواهد یافت.۱۹کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو میدهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان گشوده خواهد شد.»۲۰آنگاه عیسی شاگردان خود را منع کرد که به هیچکس نگویند او مسیح است.
پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود
مَتّی ۱۶:۲۱-۲۸ - مَرقُس ۸:۳۱ - ۹:۱؛ لوقا ۹:۲۲-۲۷
۲۱از آن پس عیسی به آگاه ساختن شاگردان خود از این حقیقت آغاز کرد که لازم است به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و علمای دین آزار بسیار ببیند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد.۲۲پِطرُس او را به کناری برد و سرزنشکنان گفت: «دور از تو، سرورم! مباد که چنین چیزی هرگز بر تو واقع شود.»۲۳عیسی روی برگردانیده، به او گفت: «دور شو از من، ای شیطان! تو مانعِ راه منی، زیرا افکار تو انسانی است نه الهی.»
۲۴سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.۲۵زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هرکه بهخاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را بازخواهد یافت.۲۶انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه میتواند بدهد؟
۲۷«زیرا پسرانسان در جلال پدر خود به همراه فرشتگانش خواهد آمد و به هرکس برای اعمالش پاداش خواهد داد.۲۸آمین، به شما میگویم، برخی اینجا ایستادهاند که تا پسرانسان را نبینند که در پادشاهیِ خود میآید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»
مَتی ۱۷
دگرگونی سیمای عیسی
مَتّی ۱۷:۱-۸ - لوقا ۹:۲۸-۳۶
مَتّی ۱۷:۱-۱۳ - مَرقُس ۹:۲-۱۳
۱شش روز بعد، عیسی، پِطرُس و یعقوب و برادرش یوحنا را برگرفت و آنان را با خود بر فراز کوهی بلند، به خلوت برد.۲در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون شد: چهرهاش چون خورشید میدرخشید و جامهاش همچون نور، سفید شده بود.۳در این هنگام، موسی و الیاس در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.۴پِطرُس به عیسی گفت: «ای سرورم، بودن ما در اینجا نیکوست. اگر بخواهی، سه سرپناه میسازم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.»۵هنوز این سخن بر زبان پِطرُس بود که ناگاه ابری درخشان ایشان را دربر گرفت و ندایی از ابر دررسید که: «این است پسر محبوبم که از او خشنودم؛ به او گوش فرادهید!»۶با شنیدن این ندا، شاگردان سخت ترسیدند و بهروی، بر خاک افتادند.۷امّا عیسی نزدیک شد و دست بر آنان گذاشت و گفت: «برخیزید و مترسید!»۸آنان چشمان خود را گشودند و جز عیسی کسی را ندیدند.
۹هنگامی که از کوه فرود میآمدند، عیسی به آنان فرمود: «آنچه دیدید برای کسی بازگو نکنید، تا زمانی که پسرانسان از مردگان برخیزد.»۱۰شاگردان از او پرسیدند: «چرا علمای دین میگویند که نخست باید الیاس بیاید؟»۱۱عیسی پاسخ داد: «البته که الیاس میآید و همهچیز را اصلاح میکند.۱۲امّا به شما میگویم که الیاس آمده است، ولی او را نشناختند و هرآنچه خواستند با وی کردند. به همینسان پسرانسان نیز به دست آنان آزار خواهد دید.»۱۳آنگاه شاگردان دریافتند که دربارۀ یحیای تعمیددهنده با آنها سخن میگوید.
شفای پسر دیوزده
مَتّی ۱۷:۱۴-۱۹ - مَرقُس ۹:۱۴-۲۸؛ لوقا ۹:۳۷-۴۲
۱۴چون نزد جماعت بازگشتند، مردی به عیسی نزدیک شد و در برابر او زانو زد و گفت:۱۵«سرورم، بر پسر من رحم کن. او صرع دارد و سخت رنج میکشد. اغلب در آتش یا در آب میافتد.۱۶او را نزد شاگردانت آوردم، ولی نتوانستند شفایش دهند.»۱۷عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بیایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من آورید.»۱۸عیسی بر دیو نهیب زد و دیو از پسر بیرون شد و او در هماندم شفا یافت.۱۹آنگاه شاگردان نزد عیسی آمدند و در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن دیو را بیرون کنیم؟»۲۰پاسخ داد: «از آنرو که ایمانتان کم است. آمین، به شما میگویم، اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، میتوانید به این کوه بگویید ”از اینجا به آنجا منتقل شو“ و منتقل خواهد شد و هیچ امری برای شما ناممکن نخواهد بود.۲۱[امّا این جنس جز به روزه و دعا بیرون نمیرود.]»
دوّمین پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود
مَتّی ۱۷:۲۲ و ۲۳ - مَرقُس ۹:۳۰-۳۲؛ لوقا ۹:۴۴ و ۴۵
۲۲هنگامی که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: «پسرانسان بهدست مردم تسلیم خواهد شد.۲۳آنها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم برخواهد خاست.» شاگردان بسیار اندوهگین شدند.
سکه در دهان ماهی
۲۴پس از آن که عیسی و شاگردانش به کَفَرناحوم رسیدند، مأموران اخذ مالیاتِ دو دِرْهَم، نزد پِطرُس آمدند و گفتند: «آیا استاد شما مالیات معبد را نمیپردازد؟»۲۵او پاسخ داد: «البته که میپردازد!» چون پِطرُس به خانه درآمد، پیش از آنکه او چیزی بگوید، عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پادشاهان جهان از چه کسانی باج و خراج میگیرند؟ از فرزندان خود یا از بیگانگان؟ چه میگویی؟»۲۶پِطرُس جواب داد: «از بیگانگان.» عیسی به او گفت: «پس فرزندان معافند!۲۷امّا برای اینکه ایشان را نرنجانیم، به کنارۀ دریا برو و قلّابی بینداز. نخستین ماهی را که گرفتی، دهانش را بگشا. سکهای چهار دِرْهَمی خواهی یافت. با آن سهم من و خودت را به ایشان بپرداز.»
مَتی ۱۸
بزرگی در پادشاهی آسمان
مَتّی ۱۸:۱-۵ - مَرقُس ۹:۳۳-۳۷؛ لوقا ۹:۴۶-۴۸
۱در آن هنگام، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگتر است؟»۲عیسی کودکی را فراخواند و او را در میان ایشان قرار داد۳و گفت: «آمین، به شما میگویم، تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.۴پس، هرکه خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگتر خواهد بود.۵و هرکه چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است.
۶«امّا هرکه سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن میبود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود!۷وای بر این جهان بهسبب لغزشها! زیرا هرچند لغزشها اجتنابناپذیرند، امّا وای بر آن که آنها را سبب گردد!
۸«پس اگر دستت یا پایت تو را میلغزاند، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که لنگ یا شَل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست یا دو پا در آتش ابدی افکنده شوی.۹و اگر چشمت تو را میلغزاند، آن را بهدرآر و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به حیات راه یابی تا آنکه با دو چشم در آتش دوزخ افکنده شوی.
مَثَل گوسفندِ گمشده
مَتّی ۱۸:۱۲-۱۴ - لوقا ۱۵:۴-۷
۱۰«آگاه باشید که هیچیک از این کوچکان را تحقیر نکنید، زیرا به شما میگویم که فرشتگان ایشان در آسمان همیشه روی پدر مرا که در آسمان است، میبینند. ۱۱[زیرا پسرانسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد.]۱۲چه گمان میبرید؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه گوسفند را در کوهسار نمیگذارد و به جستجوی آن گمشده نمیرود؟۱۳آمین، به شما میگویم، که اگر آن را بیابد، برای آن یک گوسفند بیشتر شاد میشود تا برای نود و نه گوسفندی که گم نشدهاند.۱۴به همینسان، خواست پدر شما که در آسمان است این نیست که حتی یکی از این کوچکان از دست برود.
طرز رفتار با برادر خطاکار
۱۵«اگر برادرت به تو گناه ورزد، نزدش برو و در خلوت خطایش را به او گوشزد کن. اگر سخنت را پذیرفت، برادرت را بازیافتهای؛۱۶امّا اگر نپذیرفت، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا ”هر سخنی با گواهیِ دو یا سه شاهد ثابت شود.“۱۷اگر نخواست به آنان نیز گوش دهد، به کلیسا بگو؛ و اگر کلیسا را نیز نپذیرفت، آنگاه او را اجنبی یا خراجگیر تلقی کن.۱۸آمین، به شما میگویم، هرآنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته خواهد شد؛ و هرآنچه بر زمین بگشایید، در آسمان گشوده خواهد شد.۱۹باز به شما میگویم که هرگاه دو نفر از شما بر روی زمین دربارۀ هر مسئلهای که در خصوص آن سؤال میکنند با هم موافق باشند، همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان بهانجام خواهد رسید.۲۰زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان ایشان حاضرم.»
مَثَل خادم بیرحم
۲۱سپس پِطرُس نزد عیسی آمد و پرسید: «سرور من، تا چند بار اگر برادرم به من گناه ورزد، باید او را ببخشم؟ آیا تا هفت بار؟»۲۲عیسی پاسخ داد: «به تو میگویم نه هفت بار، بلکه هفتادْ هفت بار.
۲۳«از اینرو، میتوان پادشاهی آسمان را به شاهی تشبیه کرد که تصمیم گرفت با خادمان خود تسویه حساب کند.۲۴پس چون شروع به حسابرسی کرد، شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود.۲۵چون او نمیتوانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامی داراییاش بفروشند و طلب را وصول کنند.۲۶خادم پیش پای ارباب بهزانو درافتاد و التماسکنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا کنم.“۲۷پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد.۲۸امّا هنگامی که خادم بیرون میرفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ”قرضت را ادا کن!“۲۹همکارش پیش پای او بهزانو درافتاد و التماسکنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را بپردازم.“۳۰امّا او نپذیرفت، بلکه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد.۳۱هنگامی که سایر خادمان این واقعه را دیدند، بسیار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند.۳۲پس ارباب، آن خادم را نزد خود فراخواند و گفت: ”ای خادم شرور، مگر من محض خواهش تو تمام قرضت را نبخشیدم؟۳۳آیا نمیبایست تو نیز بر همکار خود رحم میکردی، همانگونه که من بر تو رحم کردم؟“۳۴پس ارباب خشمگین شده، او را به زندان افکند تا شکنجه شود و همۀ قرض خود را ادا کند.۳۵به همینگونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد، اگر شما نیز برادر خود را از دل نبخشید.»
مَتی ۱۹
تعلیم دربارۀ ازدواج و طلاق
مَتّی ۱۹:۱-۹ - مَرقُس ۱۰:۱-۱۲
۱هنگامی که عیسی این سخنان را بهپایان رسانید، جلیل را ترک گفت و از آن سوی رود اردن به سرزمین یهودیه آمد.۲جمعیت انبوهی در پی او روانه شدند و او ایشان را در آنجا شفا بخشید.
۳شماری از فَریسیان نیز نزد او آمدند تا او را بیازمایند. آنان پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟»۴عیسی در پاسخ گفت: «مگر نخواندهاید که آفرینندۀ جهان در آغاز ”ایشان را مرد و زن آفرید“،۵و گفت ”از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد“؟۶بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند بلکه یک تن میباشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»۷گفتند: «پس چرا موسی امر فرمود که مرد به زن خویش طلاقنامه بدهد و او را رها کند؟»۸گفت: «موسی بهسبب سختدلی شما اجازه داد که زن خود را طلاق دهید، امّا در آغاز چنین نبود.۹به شما میگویم، هرکه زن خود را به علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.»
۱۰شاگردان به او گفتند: «اگر چنین است وضع مرد در قبال زن خود، پس ازدواج نکردن بهتر است!»۱۱عیسی گفت: «همه نمیتوانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد.۱۲زیرا بعضی خواجهاند، از آنرو که از شکم مادر چنین متولد شدهاند؛ بعضی دیگر بهدست مردم مقطوعالنسل گشتهاند؛ و برخی نیز بهخاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم میپوشند. هرکه میتواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.»
عیسی و کودکان
مَتّی ۱۹:۱۳-۱۵ - مَرقُس ۱۰:۱۳-۱۶؛ لوقا ۱۸:۱۵-۱۷
۱۳آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند.۱۴عیسی گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی آسمان از آن چنینکسان است.»۱۵پس بر آنان دست نهاد و از آنجا رفت.
جوان ثروتمند
مَتّی ۱۹:۱۶-۲۹ - مَرقُس ۱۰:۱۷-۳۰؛ لوقا ۱۸:۱۸-۳۰
۱۶روزی مردی نزد عیسی آمد و پرسید: «استاد، چه کار نیکویی انجام دهم تا حیات جاویدان داشته باشم؟»۱۷پاسخ داد: «چرا دربارۀ کار نیکو از من سؤال میکنی؟ تنها یکی هست که نیکوست. اگر میخواهی به حیات راه یابی، احکام را بهجای آور.»۱۸آن مرد پرسید: «کدام احکام را؟» عیسی گفت: «”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده،۱۹پدر و مادر خود را گرامیدار،“ و ”همسایهات را همچون خویشتن محبت نما.“»۲۰آن جوان گفت: «همۀ این احکام را بهجای آوردهام؛ دیگر چه کم دارم؟»۲۱عیسی پاسخ داد: «اگر میخواهی کامل شوی، برو و آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»۲۲جوان چون این را شنید، اندوهگین شد و از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.
۲۳آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «آمین، به شما میگویم، راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی آسمان بس دشوار است.۲۴باز تأکید میکنم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»۲۵شاگردان با شنیدن این مطلب بسیار شگفتزده شدند و پرسیدند: «پس چه کسی میتواند نجات یابد؟»۲۶عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «این برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا همهچیز ممکن است.»
۲۷پِطرُس گفت: «اینک ما همهچیز را ترک گفتهایم و از تو پیروی میکنیم. چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟»۲۸عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما میگویم، در جهان نوین، هنگامی که پسرانسان بر تخت شکوهمند خود بنشیند، شما نیز که از من پیروی کردهاید، بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیلۀ اسرائیل داوری خواهید کرد.۲۹و هرکه بهخاطر نام من خانه یا برادر یا خواهر یا پدر یا مادر یا فرزند یا املاک خود را ترک کرده باشد، صد برابر خواهد یافت و حیات جاویدان را بهدست خواهد آورد.۳۰امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!
مَتی ۲۰
حکایت کارگران تاکستان
۱«زیرا پادشاهی آسمان صاحب باغی را میماند که صبح زود از خانه بیرون رفت تا برای تاکستان خود کارگرانی به مزد بگیرد.۲او با آنان توافق کرد که روزی یک دینار بابت کار در تاکستان به هر یک بپردازد. سپس ایشان را به تاکستان خود فرستاد.۳نزدیک ساعت سوّم از روز دوباره بیرون رفت و عدهای را در میدان شهر بیکار ایستاده دید.۴به آنان نیز گفت: ”شما هم به تاکستان من بروید و آنچه حق شماست به شما خواهم داد.“۵پس آنها نیز رفتند. باز نزدیک ساعت ششم و نهم بیرون رفت و چنین کرد.۶در حدود ساعت یازدهم نیز بیرون رفت و باز چند تن دیگر را بیکار ایستاده دید. از آنان پرسید: ”چرا تمام روز در اینجا بیکار ایستادهاید؟“۷پاسخ دادند: ”چون هیچکس ما را به مزد نگرفت.“ به آنان گفت: ”شما نیز به تاکستان من بروید و کار کنید.“۸هنگام غروب، صاحب تاکستان به مباشر خود گفت: ”کارگران را فراخوان و از آخرین شروع کرده تا به اوّلین، مزدشان را بده.“۹کارگرانی که در حدود ساعت یازدهم به سرِ کار آمده بودند، هر کدام یک دینار گرفتند.۱۰چون نوبت به کسانی رسید که پیش از همه آمده بودند، گمان کردند که بیش از دیگران خواهند گرفت. امّا به هر یک از آنان نیز یک دینار پرداخت شد.۱۱چون مزد خود را گرفتند، لب به شکایت گشوده، به صاحب تاکستان گفتند:۱۲”اینان که آخر آمدند فقط یک ساعت کار کردند و تو آنان را با ما که تمام روز زیر آفتاب سوزان زحمت کشیدیم، برابر ساختی!“۱۳او رو به یکی از آنان کرد و گفت: ”ای دوست، من به تو ظلمی نکردهام. مگر قرار ما یک دینار نبود؟۱۴پس حق خود را بگیر و برو! من میخواهم به این آخری مانند تو مزد دهم.۱۵آیا حق ندارم با پول خود آنچه میخواهم بکنم؟ آیا چشم دیدن سخاوت مرا نداری؟“۱۶پس، آخرینها اوّلین خواهند شد و اوّلینها آخرین!»
سوّمین پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود
مَتّی ۲۰:۱۷-۱۹ - مَرقُس ۱۰:۳۲-۳۴؛ لوقا ۱۸:۳۱-۳۳
۱۷هنگامی که عیسی بهسوی اورشلیم میرفت، در راه، دوازده شاگرد خود را به کناری برد و به ایشان گفت:۱۸«اینک به اورشلیم میرویم. در آنجا پسرانسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنها او را به مرگ محکوم خواهند نمود۱۹و به غیریهودیان خواهند سپرد تا استهزا شود و تازیانه خورَد و بر صلیب شود. امّا در روز سوّم برخواهد خاست.»
درخواست مادر یعقوب و یوحنا
مَتّی ۲۰:۲۰-۲۸ - مَرقُس ۱۰:۳۵-۴۵
۲۰آنگاه مادرِ پسران زِبِدی با دو پسرش نزد عیسی آمد و در برابر او زانو زد و از وی درخواست کرد که آرزویش را برآورده سازد.۲۱عیسی پرسید: «آرزوی تو چیست؟» گفت: «عطا فرما که این دو پسر من در پادشاهی تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینند.»۲۲عیسی در پاسخ گفت: «شما نمیدانید چه میخواهید! آیا میتوانید از جامی که من بزودی مینوشم، بنوشید؟» پاسخ دادند: «آری، میتوانیم.»۲۳عیسی گفت: «شکی نیست که از جام من خواهید نوشید، امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آن کسانی است که پدرم برایشان فراهم کرده است.»
۲۴چون ده شاگردِ دیگر از این امر آگاه شدند، بر آن دو برادر خشم گرفتند.۲۵عیسی ایشان را فراخواند و گفت: «شما میدانید که حاکمانِ دیگر قومها بر ایشان سروری میکنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان میرانند.۲۶امّا در میان شما چنین نباشد. هرکه میخواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود.۲۷و هرکه میخواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام شما گردد.۲۸چنانکه پسرانسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی به عوض بسیاری بدهد.»
شفای دو فقیر نابینا
مَتّی ۲۰:۲۹-۳۴ - مَرقُس ۱۰:۴۶-۵۲؛ لوقا ۱۸:۳۵-۴۳
۲۹هنگامی که عیسی و شاگردانش اَریحا را ترک میکردند، عدۀ زیادی از پی او روانه شدند.۳۰در کنار راه، دو مرد کور نشسته بودند. چون شنیدند عیسی از آنجا میگذرد، فریاد برآوردند: «سرورِ ما، ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»۳۱جمعیت آنان را عتاب کردند و خواستند که خاموش باشند؛ امّا ایشان بیشتر فریاد برمیآوردند که: «سرور ما، ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»۳۲عیسی ایستاد و آن دو مرد را فراخواند و پرسید: «چه میخواهید برای شما بکنم؟»۳۳پاسخ دادند: «سرور ما، میخواهیم چشمانمان باز شود.»۳۴عیسی دلسوزانه چشمان آنها را لمس کرد و دردم بینایی خود را بازیافتند و از پی او روانه شدند.
مَتی ۲۱
ورود شاهانۀ عیسی به اورشلیم
مَتّی ۲۱:۱-۹ - مَرقُس ۱۱:۱-۱۰؛ لوقا ۱۹:۲۹-۳۸
مَتّی ۲۱:۴-۹ - یوحنا ۱۲:۱۲-۱۵
۱چون به اورشلیم نزدیک شدند و به بیتفاجی در دامنۀ کوه زیتون رسیدند، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاده،۲به آنان فرمود: «به دهکدهای که پیش روی شماست، بروید. بهمحض ورود، الاغی را با کرهاش بسته خواهید یافت. آنها را باز کنید و نزد من آورید.۳اگر کسی سخنی به شما گفت، بگویید: ”خداوند بدانها نیاز دارد،“ و او بیدرنگ آنها را خواهد فرستاد.»۴این امر واقع شد تا آنچه نبی گفته بود تحقق یابد که:
۵«به دختر صهیون گویید،
”هان پادشاه تو
نشسته بر الاغ و سوار بر کره الاغ
فروتنانه نزد تو میآید.“»
۶آن دو شاگرد رفتند و طبق فرمان عیسی عمل کردند.۷آنان الاغ و کرهاش را آوردند و رداهای خود را بر آنها افکندند و او سوار شد.۸جمعیت انبوهی نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عدهای نیز شاخههای درختان را بریده، در راه میگستردند.۹جمعیتی که پیشاپیش او میرفتند و گروهی که از پس او میآمدند، فریادکنان میگفتند:
«هوشیعانا، پسر داوودا!»
«خجسته باد او که به نام خداوند میآید!»
«هوشیعانا در عرش برین!»
۱۰چون او وارد اورشلیم شد، شور و شوق همۀ شهر را فراگرفت. مردم میپرسیدند: «این کیست؟»۱۱و آن جماعت پاسخ میدادند: «این است عیسای پیامبر، از ناصرۀ جلیل!»
عیسی در معبد
مَتّی ۲۱:۱۲-۱۶ - مَرقُس ۱۱:۱۵-۱۸؛ لوقا ۱۹:۴۵-۴۷
۱۲آنگاه عیسی به صحن معبد خدا درآمد و کسانی را که در آنجا داد و ستد میکردند، بیرون راند و تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون ساخت۱۳و به آنان فرمود: «نوشته شده است که، ”خانۀ من خانۀ دعا خوانده خواهد شد،“ امّا شما آن را ”لانۀ راهزنان“ ساختهاید.»
۱۴در معبد، نابینایان و لنگان نزدش آمدند و او ایشان را شفا بخشید.۱۵امّا چون سران کاهنان و علمای دین اعمال خارقالعادۀ او را مشاهده کردند و نیز دیدند که کودکان در معبد فریاد میزنند: «هوشیعانا، پسر داوودا،» خشمناک شدند.۱۶پس به او گفتند: «آیا میشنوی اینها چه میگویند؟» پاسخ داد: «بله. مگر نخواندهاید که،
«”بر زبان کودکان و شیرخوارگان
حمد و ستایش را جاری ساختی“؟»
۱۷پس عیسی ایشان را ترک گفت و از شهر خارج شده، به بیتعَنْیا رفت و شب را در آنجا بهسر برد.
خشک شدن درخت انجیر
مَتّی ۲۱:۱۸-۲۲ - مَرقُس ۱۱:۱۲-۱۴ و ۲۰-۲۴
۱۸بامدادان عیسی در راهِ بازگشت به شهر، گرسنه شد.۱۹در کنار راه، درخت انجیری دید و بهسوی آن رفت، امّا جز برگ چیزی بر آن نیافت. پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز میوهای از تو بهبار آید!» در هماندم درخت خشک شد.۲۰شاگردان که از دیدن این واقعه حیرت کرده بودند، از او پرسیدند: «چگونه درخت انجیر چنین زود خشک شد؟»۲۱عیسی در پاسخ به آنان گفت: «آمین، به شما میگویم، اگر ایمان داشته باشید و شک نکنید، نهتنها میتوانید آنچه بر درخت انجیر گذشت انجام دهید، بلکه هرگاه به این کوه بگویید ”از جا کنده شده، به دریا افکنده شو،“ چنین خواهد شد.۲۲اگر ایمان داشته باشید، هرآنچه در دعا درخواست کنید، خواهید یافت.»
سؤال دربارۀ اجازۀعیسی
مَتّی ۲۱:۲۳-۲۷ - مَرقُس ۱۱:۲۷-۳۳؛ لوقا ۲۰:۱-۸
۲۳آنگاه عیسی وارد محوطۀ معبد شد و به تعلیم مردم پرداخت. در این هنگام، سران کاهنان و مشایخ قوم نزد او آمدند و گفتند: «به چه حقّی این کارها را میکنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟»۲۴عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. اگر پاسخ گفتید، من نیز به شما میگویم به چه حقّی این کارها را میکنم.۲۵تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟» آنها بین خود بحث کردند و گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، به ما خواهد گفت، ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“۲۶و اگر بگوییم از انسان بود، از مردم بیم داریم، زیرا همه یحیی را پیامبر میدانند.»۲۷پس به عیسی پاسخ دادند: «نمیدانیم.» عیسی گفت: «من نیز به شما نمیگویم به چه حقّی این کارها را میکنم.
مَثَل دو پسر
۲۸«نظر شما چیست؟ مردی دو پسر داشت. نزد پسر نخست خود رفت و گفت: ”پسرم، امروز به تاکستان من برو و به کار مشغول شو.“۲۹پاسخ داد: ”نمیروم.“ امّا بعد تغییر عقیده داد و رفت.۳۰پدر نزد پسر دیگر رفت و همان را به او گفت. پسر پاسخ داد: ”میروم، آقا،“ امّا نرفت.۳۱کدامیک از آن دو پسر خواست پدر خود را بهجا آورد؟» پاسخ دادند: «اوّلی.» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما میگویم، خراجگیران و فاحشهها پیش از شما به پادشاهی خدا راه مییابند.۳۲زیرا یحیی در طریق پارسایی نزد شما آمد امّا به او ایمان نیاوردید، ولی خراجگیران و فاحشهها ایمان آوردند. و شما با اینکه این را دیدید، تغییر عقیده ندادید و به او ایمان نیاوردید.
مَثَل باغبانان شرور
مَتّی ۲۱:۳۳-۴۶ - مَرقُس ۱۲:۱-۱۲؛ لوقا ۲۰:۹-۱۹
۳۳«به مَثَل دیگری گوش فرادهید. صاحب باغی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و چَرخُشتی در آن کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت.۳۴چون موسم برداشت محصول فرارسید، غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا میوۀ او را تحویل بگیرند.۳۵امّا باغبانان غلامان او را گرفته، یکی را زدند و دیگری را کشتند و سوّمی را سنگسار کردند.۳۶دیگربار، غلامانی بیشتر نزد آنها فرستاد، امّا باغبانان با آنها نیز همانگونه رفتار کردند.۳۷سرانجام پسر خود را نزد باغبانان فرستاد و با خود گفت: ”پسرم را حرمت خواهند داشت.“۳۸امّا هنگامی که باغبانان پسر را دیدند، به یکدیگر گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را تصاحب کنیم.“۳۹پس او را گرفتند و از تاکستان بیرون افکنده، کشتند.۴۰با این اوصاف، وقتی صاحب تاکستان بیاید با این باغبانان چه خواهد کرد؟»۴۱پاسخ دادند: «آن افراد بیرحم را با بیرحمی تمام نابود خواهد ساخت و تاکستان را به باغبانان دیگر اجاره خواهد داد تا در فصل برداشت محصول، سهم او را بدهند.»
۴۲آنگاه عیسی به آنان گفت: «آیا تا به حال در کتبمقدّس نخواندهاید که،
«”همان سنگی که معماران رد کردند،
سنگ اصلی بنا شده است.
خداوند چنین کرده
و در نظر ما شگفت مینماید“؟
۴۳پس شما را میگویم که پادشاهی خدا از شما گرفته و به قومی داده خواهد شد که میوۀ آن را بدهند. ۴۴[هرکه بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را درهم خواهد شکست.]»
۴۵چون سران کاهنان و فَریسیان مَثَلهای عیسی را شنیدند، دریافتند که دربارۀ آنها سخن میگوید.۴۶پس برآن شدند که او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند زیرا آنها عیسی را پیامبر میدانستند.
مَتی ۲۲
مَثَل جشن عروسی
مَتّی ۲۲:۲-۱۴ - مشابه لوقا ۱۴:۱۶-۲۴
۱عیسی باز به مَثَلها با ایشان سخن گفته، فرمود:۲«پادشاهی آسمان را میتوان به شاهی تشبیه کرد که برای پسر خود جشن عروسی بهپا داشت.۳او خادمان خود را فرستاد تا دعوتشدگان را به جشن فراخوانند، امّا آنها نخواستند بیایند.۴پس خادمانی دیگر فرستاد و گفت: ”دعوتشدگان را بگویید اینک سفرۀ جشن را آماده کردهام، گاوان و گوسالههای پرواریام را سر بریدهام و همهچیز آماده است. پس به جشن عروسی بیایید.“۵امّا آنها اعتنا نکردند و هر یک به راه خود رفتند، یکی به مزرعه و دیگری به تجارت خود.۶دیگران نیز خادمان او را گرفتند و آزار دادند و کشتند.۷شاه چون این را شنید، خشمگین شده، سپاهیان خود را فرستاد و قاتلان را کشت و شهر آنها را به آتش کشید.۸سپس خادمان خود را گفت: ”جشن عروسی آماده است، امّا دعوتشدگان شایستگی حضور در آن را نداشتند.۹پس به میدان شهر بروید و هرکه را یافتید به جشن عروسی دعوت کنید.“۱۰غلامان به کوچهها رفتند و هرکه را یافتند، چه نیک و چه بد، با خود آوردند و تالار عروسی از میهمانان پر شد.
۱۱«امّا هنگامی که شاه برای دیدار با میهمانان وارد مجلس شد، مردی را دید که جامۀ عروسی بر تن نداشت.۱۲از او پرسید: ”ای دوست، چگونه بدون جامۀ عروسی به اینجا آمدی؟“ آن مرد پاسخی نداشت.۱۳آنگاه پادشاه خادمان خود را گفت: ”دست و پایش را ببندید و او را به تاریکیِ بیرون بیندازید، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.“۱۴زیرا دعوتشدگان بسیارند، امّا برگزیدگان اندک.»
پرسش دربارۀ پرداخت خراج
مَتّی ۲۲:۱۵-۲۲ - مَرقُس ۱۲:۱۳-۱۷؛ لوقا ۲۰:۲۰-۲۶
۱۵سپس فَریسیان بیرون رفتند و شور کردند تا ببینند چگونه میتوانند او را با سخنان خودش بهدام اندازند.۱۶آنها شاگردان خود را به همراه هیرودیان نزد او فرستادند و گفتند: «استاد، میدانیم مردی صادق هستی و راه خدا را بهدرستی میآموزانی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمیکنی.۱۷پس رأی خود را به ما بگو؛ آیا پرداخت خراج به قیصر رواست یا نه؟»۱۸عیسی به بداندیشی آنان پی برد و گفت: «ای ریاکاران، چرا مرا میآزمایید؟۱۹سکهای را که با آن خراج میپردازید، به من نشان دهید.» آنها سکهای یک دیناری به وی دادند.۲۰از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟»۲۱پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.»۲۲چون این را شنیدند، در شگفت شدند و او را واگذاشته، رفتند.
سؤال دربارۀ قیامت
مَتّی ۲۲:۲۳-۳۳ - مَرقُس ۱۲:۱۸-۲۷؛ لوقا ۲۰:۲۷-۴۰
۲۳در همان روز، صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزدش آمدند و سؤالی از او کرده،۲۴گفتند: «استاد، موسی به ما فرموده است که اگر مردی بیاولاد بمیرد، برادرش باید آن بیوه را به زنی بگیرد تا از او برای برادر خود نسلی باقی بگذارد.۲۵باری، در میان ما هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و مُرد و چون فرزندی نداشت، زن بیوهاش را برای برادر خود باقی گذاشت.۲۶دوّمین و سوّمین، تا هفتمین برادر نیز به همین وضع دچار شدند.۲۷سرانجام آن زن نیز مرد.۲۸حال، در قیامت، آن زن همسر کدامیک از هفت برادر خواهد بود، زیرا همه او را به زنی گرفته بودند؟»
۲۹عیسی پاسخ داد: «شما گمراه هستید، زیرا نه از کتبمقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا!۳۰در روز قیامت کسی نه زن میگیرد و نه شوهر میکند، بلکه همه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود.۳۱امّا دربارۀ قیامت مردگان، آیا در کتاب نخواندهاید که خدا به شما چه گفته است؟۳۲او فرموده که، ”من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب“. او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است.»۳۳مردم با شنیدن این سخنان، از تعلیم او در شگفت شدند.
بزرگترین حکم
مَتّی ۲۲:۳۴-۴۰ - مَرقُس ۱۲:۲۸-۳۱
۳۴امّا چون فَریسیان شنیدند که عیسی چگونه با جواب خود دهان صَدّوقیان را بسته است، گرد هم آمدند.۳۵یکی از آنها که فقیه بود، با این قصد که عیسی را به دام اندازد، از او پرسید:۳۶«ای استاد، بزرگترین حکم شریعت کدام است؟»۳۷عیسی پاسخ داد: «”خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود محبت نما.“۳۸این نخستین و بزرگترین حکم است.۳۹دوّمین حکم نیز همچون حکم نخستین، مهم است: ”همسایهات را همچون خویشتن محبت نما.“۴۰این دو حکم، اساس تمامی شریعت موسی و نوشتههای پیامبران است.»
مسیح پسر کیست؟
مَتّی ۲۲:۴۱-۴۶ - مَرقُس ۱۲:۳۵-۳۷؛ لوقا ۲۰:۴۱-۴۴
۴۱هنگامی که فَریسیان گِرد هم جمع بودند، عیسی از آنها پرسید:۴۲«نظر شما دربارۀ مسیح چیست؟ او پسر کیست؟» پاسخ دادند: «پسر داوود.»۴۳عیسی گفت: «پس چگونه داوود به الهام روح، او را خداوند میخواند؟ زیرا میگوید:
۴۴«”خداوند به خداوند من گفت:
«بهدست راست من بنشین
تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»“
۴۵اگر داوود او را خداوند میخوانَد، چگونه او میتواند پسر داوود باشد؟»۴۶بدینسان، هیچکس را یارای پاسخگویی او نبود و از آن پس دیگر کسی جرئت نکرد پرسشی از او بکند.
مَتی ۲۳
هشدار به رهبران مذهبی
مَتّی ۲۳:۱-۷ - مَرقُس ۱۲:۳۸ و ۳۹؛ لوقا ۲۰:۴۵ و ۴۶
مَتّی ۲۳:۳۷-۳۹ - لوقا ۱۳:۳۴ و ۳۵
۱آنگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردان خود چنین گفت:۲«علمای دین و فَریسیان بر مسند موسی نشستهاند.۳پس آنچه به شما میگویند، نگاه دارید و بهجا آورید؛ امّا همچون آنان عمل نکنید! زیرا آنچه تعلیم میدهند، خود بهجا نمیآورند.۴بارهای توانفرسا را میبندند و بر دوش مردم میگذارند، امّا خود حاضر نیستند برای حرکت دادن آن حتی انگشتی تکان دهند.۵هرچه میکنند برای آن است که مردم آنها را ببینند: آیهدانهای خود را بزرگتر و دامن ردای خویش را پهنتر میسازند.۶دوست دارند در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند،۷و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند و ”استاد“ خطاب کنند.۸امّا شما ”استاد“ خوانده مشوید، زیرا تنها یک استاد دارید، و همۀ شما برادرید.۹هیچکس را نیز بر روی زمین ”پدر“ مخوانید، زیرا تنها یک پدر دارید که در آسمان است.۱۰و نیز ”معلم“ خوانده مشوید، زیرا فقط یک معلم دارید که مسیح است.۱۱آن که در میان شما از همه بزرگتر است، خدمتگزار شما خواهد بود.۱۲زیرا هرکه خود را بزرگ سازد، پست خواهد شد و هرکه خویشتن را فروتن سازد، سرافراز خواهد گردید.
۱۳«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما درِ پادشاهی آسمان را بهروی مردم میبندید؛ نه خود داخل میشوید و نه میگذارید کسانی که در راهند، داخل شوند.
۱۴[«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار، شما از سویی خانۀ بیوهزنان را غارت میکنید و از دیگرسو، برای تظاهر، دعای خود را طول میدهید. از همینرو، مکافاتتان بسی سختتر خواهد بود.]
۱۵«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما دریا و خشکی را درمینوردید تا یک نفر را به دین خود بیاورید و وقتی چنین کردید، او را دو چندان بدتر از خود، فرزند جهنم میسازید.
۱۶«وای بر شما ای راهنمایان کور که میگویید: ”اگر کسی به معبد سوگند خورَد باکی نیست، امّا اگر به طلای معبد سوگند خورَد، باید به سوگند خود وفا کند.“۱۷ای نابخردانِ کور! کدام برتر است؟ طلا یا معبدی که طلا را تقدیس میکند؟۱۸و نیز میگویید: ”اگر کسی به مذبح سوگند خورَد، باکی نیست، امّا اگر به هدیهای که بر آن گذاشته میشود سوگند خورَد، باید به سوگند خود وفا کند.“۱۹ای کوران! کدام برتر است؟ هدیه یا مذبحی که هدیه را تقدیس میکند؟۲۰پس، کسی که به مذبح سوگند میخورد، همانا به مذبح و هرآنچه بر آن است سوگند خورده است.۲۱و هرکه به معبد سوگند میخورد، به معبد و به آن که در آن ساکن است سوگند خورده است.۲۲و هرکه به آسمان سوگند میخورد، به تخت خدا و به آن که بر آن نشسته است سوگند خورده است.
۲۳«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما از نعناع و شِوید و زیره دهیک میدهید، امّا احکام مهمترِ شریعت را که همانا عدالت و رحمت و امانت است، نادیده میگیرید. اینها را میبایست بهجای میآوردید و آنها را نیز فراموش نمیکردید.۲۴ای راهنمایان کور! شما پشه را صافی میکنید، امّا شتر را فرو میبلعید!
۲۵«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک میکنید، امّا درون آن مملو از آز و ناپرهیزی است.۲۶ای فَریسی کور، نخست درون پیاله و بشقاب را پاک کن که بیرونش نیز پاک خواهد شد.
۲۷«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما همچون گورهایی هستید سفیدکاری شده که از بیرون زیبا بهنظر میرسند، امّا درون آنها پُر است از استخوانهای مردگان و انواع نجاسات!۲۸به همینسان، شما نیز خود را به مردم پارسا مینمایید، امّا در باطن مملو از ریاکاری و شرارتید.
۲۹«وای بر شما ای علمای دین و فَریسیان ریاکار! شما برای پیامبران مقبره میسازید و آرامگاه پارسایان را میآرایید۳۰و میگویید: ”اگر در روزگار پدران خود بودیم، هرگز در کشتن پیامبران با ایشان شریک نمیشدیم.“۳۱بدینسان، خود میپذیرید که فرزندانِ قاتلانِ پیامبرانید.۳۲حال که چنین است، پس آنچه را پدرانتان آغاز کردند، شما بهکمال رسانید!۳۳ای ماران! ای افعیزادگان! چگونه از مجازات جهنم خواهید گریخت؟۳۴چراکه من انبیا و حکیمان و علما نزد شما میفرستم و شما برخی را خواهید کشت و بر صلیب خواهید کشید، و برخی را در کنیسههای خود تازیانه خواهید زد و شهر به شهر تعقیب خواهید کرد.۳۵پس، همۀ خون پارسایان که بر زمین ریخته شده است، از خون هابیلِ پارسا گرفته تا خون زکریا بن بِرِخیا، که او را بین محرابگاه و مذبح کشتید، بر گردن شما خواهد بود.۳۶آمین، به شما میگویم، قصاص اینهمه را، این نسل خواهد پرداخت.
۳۷«ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتلِ پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزد تو فرستاده میشوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجههایش را زیر بالهای خویش جمع میکند، فرزندان تو را گِرد آورم، امّا نخواستی.۳۸اینک خانۀ شما به خودتان ویران واگذاشته میشود.۳۹زیرا به شما میگویم که از این پس مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ”خجسته باد او که به نام خداوند میآید.“»
مَتی ۲۴
نشانههای پایان عصر حاضر
مَتّی ۲۴:۱-۵۱ - مَرقُس ۱۳:۱-۳۷؛ لوقا ۲۱:۵-۳۶
۱هنگامی که عیسی معبد را ترک گفته، به راه خود میرفت، شاگردانش نزدش آمدند تا نظر او را به بناهای معبد جلب کنند.۲عیسی به آنان گفت: «این بناها را میبینید؟ آمین، به شما میگویم، سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهد ریخت.»
۳وقتی عیسی بر کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد او آمده، گفتند: «به ما بگو این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانۀ آمدن تو و پایان این عصر چیست؟»۴عیسی پاسخ داد: «بهوش باشید تا کسی گمراهتان نکند.۵زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت، ”من مسیح هستم،“ و بسیاری را گمراه خواهند کرد.۶همچنین دربارۀ جنگها خواهید شنید و خبر جنگها به گوشتان خواهد رسید. امّا مشوش مشوید، زیرا چنین وقایعی میباید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرانرسیده.۷نیز قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر برخواهند خاست. و قحطیها و زلزلهها در جایهای گوناگون خواهد آمد.۸امّا همۀ اینها تنها آغاز درد زایمان است.
۹«در آن زمان شما را تسلیم دشمنان خواهند کرد تا زیر شکنجه قرار گیرید و کشته شوید. همۀ قومها بهخاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت.۱۰در آن روزها بسیاری از ایمان خود بازگشته، به یکدیگر خیانت خواهند کرد و از یکدیگر متنفر خواهند شد.۱۱پیامبران دروغینِ زیادی برخاسته، بسیاری را گمراه خواهند کرد.۱۲در نتیجۀ افزونی شرارت، محبت بسیاری به سردی خواهد گرایید.۱۳امّا هرکه تا بهپایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.۱۴و این بشارت پادشاهی در سرتاسر جهان اعلام خواهد شد تا شهادتی برای همۀ قومها باشد. آنگاه پایان فراخواهد رسید.
۱۵«پس چون آنچه را دانیال نبی ”مکروه ویرانگر“ نامیده در مکان مقدّس برپا بینید - خواننده دقّت کند -۱۶آنگاه هرکه در یهودیه باشد، به کوهها بگریزد؛۱۷و هرکه بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید؛۱۸و هرکه در مزرعه باشد، برای برگرفتن قبای خود به خانه بازنگردد.۱۹وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها!۲۰دعا کنید که فرار شما در زمستان یا در روز شَبّات نباشد.۲۱زیرا در آن زمان چنان مصیبت عظیمی روی خواهد داد که مانندش از آغاز جهان تاکنون روی نداده، و هرگز نیز روی نخواهد داد.۲۲اگر آن روزها کوتاه نمیشد، هیچ بشری جان سالم بهدر نمیبرد. امّا بهخاطر برگزیدگان کوتاه خواهد شد.
۲۳«در آن زمان، اگر کسی به شما گوید، ”ببینید، مسیح اینجاست!“ یا ”مسیح آنجاست!“ باور مکنید.۲۴زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات عظیم بهظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، حتی برگزیدگان را گمراه کنند.۲۵ببینید، پیشاپیش به شما گفتم.۲۶بنابراین اگر به شما بگویند، ”او در بیابان است،“ به آنجا نروید؛ و اگر بگویند، ”در اندرونی خانه است،“ باور مکنید.۲۷زیرا همچنانکه صاعقه در شرق آسمان پدید میآید و نورش تا به غرب میرسد، ظهور پسرانسان نیز چنین خواهد بود.۲۸هرجا لاشهای باشد، لاشخوران در آنجا گرد میآیند.
۲۹«بلافاصله، پس از مصیبتِ آن روزها
«”خورشید تاریک خواهد شد
و ماه دیگر نور نخواهد افشاند؛
ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت،
و نیروهای آسمان به لرزه درخواهند آمد.“
۳۰آنگاه نشانۀ پسرانسان در آسمان ظاهر خواهد شد و همۀ طوایف جهان بر سینۀ خود خواهند زد، و پسرانسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان میآید.۳۱او فرشتگان خود را با نفیر بلند شیپور خواهد فرستاد و آنها برگزیدگان او را از چهار گوشۀ جهان، از یک کران آسمان تا به کران دیگر، گرد هم خواهند آورد.
۳۲«حال، از درخت انجیر این درس را فراگیرید: به محض اینکه شاخههای آن جوانه زده برگ میدهد، درمییابید که تابستان نزدیک است.۳۳به همینسان، هرگاه این چیزها را ببینید، درمییابید که او نزدیک، بلکه بر در است.۳۴آمین، به شما میگویم، تا اینهمه روی ندهد، این نسل از بین نخواهد رفت.۳۵آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.
انتظار برای بازگشت مسیح
مَتّی ۲۴:۳۷-۳۹ - لوقا ۱۷:۲۶ و ۲۷
مَتّی ۲۴:۴۵-۵۱ - لوقا ۱۲:۴۲-۴۶
۳۶«هیچکس آن روز و ساعت را نمیداند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند.۳۷زمان ظهور پسرانسان مانند روزگار نوح خواهد بود.۳۸در روزهای پیش از توفان، قبل از اینکه نوح به کشتی درآید، مردم میخوردند و مینوشیدند و زن میگرفتند و شوهر میکردند۳۹و نمیدانستند چه در پیش است. تا اینکه توفان آمد و همه را با خود برد. ظهور پسرانسان نیز همینگونه خواهد بود.۴۰از دو مرد که در مزرعه هستند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.۴۱و از دو زن که با هم آسیاب میکنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.۴۲پس بیدار باشید، زیرا نمیدانید سرورِ شما چه روزی خواهد آمد.۴۳این را بدانید که اگر صاحبخانه میدانست دزد در چه پاسی از شب میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت به خانهاش دستبرد زنند.۴۴پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسرانسان در ساعتی خواهد آمد که انتظارش را ندارید.
۴۵«پس آن غلام امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خانواده خود گماشته باشد تا خوراک آنان را بهموقع بدهد؟۴۶خوشابهحال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول این کار ببیند.۴۷آمین، به شما میگویم، که او را بر همۀ مایملک خود خواهد گماشت.۴۸امّا اگر آن غلام، شرور باشد و با خود بیندیشد که ”اربابم تأخیر کرده است،“۴۹و به آزار همکاران خود بپردازد و با میگساران مشغول خوردن و نوشیدن شود،۵۰آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد۵۱و او را از میان دوپاره کرده، در جایگاه ریاکاران خواهد افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.
مَتی ۲۵
مَثَل ده باکره
۱«در آن روز، پادشاهی آسمان همچون ده باکره خواهد بود که چراغهای خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند.۲پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند.۳باکرههای نادان چراغهای خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند.۴ولی دانایان، با چراغهای خود ظرفهای پر از روغن نیز بردند.۵چون آمدن داماد بهدرازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند.۶در نیمههای شب، صدای بلندی به گوش رسید که میگفت: ”داماد میآید! به پیشواز او بروید!“۷آنگاه همۀ باکرهها بیدار شدند و چراغهای خود را آماده کردند.۸نادانان به دانایان گفتند: ”قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغهای ما رو به خاموشی است.“۹امّا دانایان پاسخ دادند: ”نخواهیم داد، زیرا روغن برای همۀ ما کافی نخواهد بود. بروید و از فروشندگان برای خود بخرید.“۱۰امّا هنگامی که آنان برای خرید روغن رفته بودند، داماد سررسید و باکرههایی که آماده بودند، با او به ضیافت عروسی درآمدند و در بسته شد.۱۱پس از آن، باکرههای دیگر نیز رسیدند و گفتند: ”سرور ما، سرور ما، در بر ما بگشا!“۱۲امّا او به آنها گفت: ”آمین، به شما میگویم، من شما را نمیشناسم.“۱۳پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید.
مَثَل قنطارها
مَتّی ۲۵:۱۴-۳۰ - مشابه لوقا ۱۹:۱۲-۲۷
۱۴«همچنین پادشاهی آسمان مانند مردی خواهد بود که قصد سفر داشت. او خادمان خود را فراخواند و اموال خویش به آنان سپرد؛۱۵به فراخور قابلیت هر خادم، به یکی پنج قنطار داد، به یکی دو و به دیگری یک قنطار. آنگاه راهی سفر شد.۱۶مردی که پنج قنطار گرفته بود، بیدرنگ با آن به تجارت پرداخت و پنج قنطار دیگر سود کرد.۱۷بر همین منوال، آن که دو قنطار داشت، دو قنطار دیگر نیز بهدست آورد.۱۸امّا آن که یک قنطار گرفته بود، رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد.
۱۹«پس از زمانی دراز، ارباب آن خادمان بازگشت و از آنان حساب خواست.۲۰مردی که پنج قنطار دریافت کرده بود، پنج قنطار دیگر را نیز با خود آورد و گفت: ”سرورا، به من پنج قنطار سپردی، این هم پنج قنطار دیگر که سود کردهام.“۲۱سَروَرَش پاسخ داد: ”آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!“۲۲خادمی که دو قنطار گرفته بود نیز پیش آمد و گفت: ”به من دو قنطار سپردی، این هم دو قنطار دیگر که سود کردهام.“۲۳سرورش پاسخ داد: ”آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!“۲۴آنگاه خادمی که یک قنطار گرفته بود، نزدیک آمد و گفت: ”چون میدانستم مردی تندخو هستی، از جایی که نکاشتهای میدِرَوی و از جایی که نپاشیدهای جمع میکنی،۲۵پس ترسیدم و پول تو را در زمین پنهان کردم. این هم پول تو!“۲۶اما سرورش پاسخ داد: ”ای خادم بدکاره و تنبل! تو که میدانستی از جایی که نکاشتهام، میدِرَوَم و از جایی که نپاشیدهام، جمع میکنم،۲۷پس چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون از سفر بازگردم آن را با سود پس گیرم؟۲۸آن قنطار را از او بگیرید و به آن که ده قنطار دارد بدهید.۲۹زیرا به هرکه دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بهفراوانی داشته باشد؛ امّا آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد.۳۰این خادم بیفایده را به تاریکیِ بیرون افکنید، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.“
روز داوری
۳۱«هنگامی که پسرانسان با شکوه و جلال خود به همراه همۀ فرشتگان بیاید، بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست۳۲و همۀ قومها در برابر او حاضر خواهند شد و او همچون شبانی که گوسفندها را از بزها جدا میکند، مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد؛۳۳گوسفندان را در سمت راست و بزها را در سمت چپ خود قرار خواهد داد.۳۴سپس به آنان که در سمت راست او هستند خواهد گفت: ”بیایید، ای برکت یافتگان از پدر من، و پادشاهیای را بهمیراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود.۳۵زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید؛ غریب بودم، به من جا دادید.۳۶عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید.“۳۷آنگاه پارسایان پاسخ خواهند داد: ”سرور ما، کِی تو را گرسنه دیدیم و به تو خوراک دادیم، یا تشنه دیدیم و به تو آب دادیم؟۳۸کِی تو را غریب دیدیم و به تو جا دادیم و یا عریان، و تو را پوشانیدیم؟۳۹کِی تو را مریض و یا در زندان دیدیم و به دیدارت آمدیم؟“۴۰پادشاه در پاسخ خواهد گفت: ”آمین، به شما میگویم، آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید.“۴۱آنگاه پادشاه به آنان که در سمت چپ او هستند خواهد گفت: ”ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش جاودانی روید که برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است،۴۲زیرا گرسنه بودم، خوراکم ندادید؛ تشنه بودم، آبم ندادید؛۴۳غریب بودم، جایم ندادید؛ عریان بودم، مرا نپوشانیدید؛ مریض و زندانی بودم، به دیدارم نیامدید.“۴۴آنان پاسخ خواهند داد: ”سرور ما، کی تو را گرسنه و تشنه و غریب و عریان و مریض و در زندان دیدیم و خدمتت نکردیم؟“۴۵در جواب خواهد گفت: ”آمین، به شما میگویم، آنچه برای یکی از این کوچکترینها نکردید، در واقع برای من نکردید.“۴۶پس آنان به مجازات جاودان داخل خواهند شد، امّا پارسایان به حیات جاودان.»
مَتی ۲۶
توطئه قتل عیسی
مَتّی ۲۶:۲-۵ - مَرقُس ۱۴:۱ و ۲؛ لوقا ۲۲:۱ و ۲
۱چون عیسی همۀ این سخنان را بهپایان رسانید، به شاگردان خود گفت:۲«میدانید که دو روز دیگر، عید پِسَخ فرامیرسد و پسرانسان را تسلیم خواهند کرد تا بر صلیب شود.»
۳پس سران کاهنان و مشایخ قوم در کاخ کاهناعظم که قیافا نام داشت، گرد آمدند۴و شور کردند که چگونه با حیله، عیسی را دستگیر کنند و به قتل رسانند.۵ولی میگفتند: «نه در ایام عید، مبادا مردم شورش کنند.»
تدهین عیسی در بیتعَنْیا
مَتّی ۲۶:۶-۱۳ - مَرقُس ۱۴:۳-۹
مَتّی ۲۶:۶-۱۳ - مشابه لوقا ۷:۳۷ و ۳۸؛ یوحنا ۱۲:۱-۸
۶در آن هنگام که عیسی در بیتعَنْیا در خانۀ شَمعون جذامی بود،۷زنی با ظرفی مرمرین از عطر بسیار گرانبها نزد او آمد و هنگامی که عیسی بر سر سفره نشسته بود، عطر را بر سر او ریخت.۸شاگردان چون این را دیدند به خشم آمده، گفتند:۹«این اِسراف برای چیست؟ این عطر را میشد به بهایی گران فروخت و بهایش را به فقرا داد.»۱۰عیسی متوجه شده گفت: «چرا این زن را میرنجانید؟ او کاری نیکو در حق من کرده است.۱۱فقیران را همیشه با خود دارید، امّا من همیشه نزد شما نخواهم بود.۱۲این زن با ریختن این عطر بر بدن من، در واقع مرا برای تدفین آماده کرده است.۱۳براستی به شما میگویم، در تمام جهان، هرجا که این انجیل موعظه شود، کار این زن نیز به یاد او بازگو خواهد شد.»
خیانت یهودا
مَتّی ۲۶:۱۴-۱۶ - مَرقُس ۱۴:۱۰ و ۱۱؛ لوقا ۲۲:۳-۶
۱۴آنگاه یهودای اِسْخَریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، نزد سران کاهنان رفت۱۵و گفت: «به من چه خواهید داد اگر عیسی را به شما تسلیم کنم؟» پس آنان سی سکۀ نقره به وی پرداخت کردند.۱۶از آن هنگام، یهودا در پی فرصت بود تا عیسی را تسلیم کند.
شام آخر
مَتّی ۲۶:۱۷-۱۹ - مَرقُس ۱۴:۱۲-۱۶؛ لوقا ۲۲:۷-۱۳
مَتّی ۲۶:۲۰-۲۴ - مَرقُس ۱۴:۱۷-۲۱
مَتّی ۲۶:۲۶-۲۹ - مَرقُس ۱۴:۲۲-۲۵؛
لوقا ۲۲:۱۷-۲۰؛ اوّل قُرِنتیان ۱۱:۲۳-۲۵
۱۷در نخستین روز عید فَطیر، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «کجا میخواهی برایت تدارک ببینیم تا شام پِسَخ را بخوری؟»۱۸او به آنان گفت که به شهر، نزد فلان شخص بروند و به او بگویند: «استاد میگوید: ”وقت من نزدیک شده. میخواهم آیین پِسَخ را با شاگردانم در خانۀ تو بهجای آورم.“»۱۹شاگردان همانگونه که عیسی گفته بود، کردند و پِسَخ را تدارک دیدند.
۲۰شب فرارسید و عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست.۲۱در حین صرف شام، عیسی گفت: «آمین، به شما میگویم، یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.»۲۲شاگردان بسیار غمگین شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «من که آن کس نیستم، سرورم؟»۲۳عیسی پاسخ داد: «آن که دست خود را با من در کاسه فرو میبرد، همان مرا تسلیم خواهد کرد.۲۴پسرانسان همانگونه که دربارۀ او نوشته شده، خواهد رفت، امّا وای بر آن کس که پسرانسان را تسلیم دشمن میکند. بهتر آن میبود که هرگز زاده نمیشد.»۲۵آنگاه یهودا، تسلیمکنندۀ وی، در پاسخ گفت: «استاد، آیا من آنم؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود گفتی!»
۲۶چون هنوز مشغول خوردن بودند، عیسی نان را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید، بخورید؛ این است بدن من.»۲۷سپس جام را برگرفت و پس از شکرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همۀ شما از این بنوشید.۲۸این است خون من برای عهد [جدید] که بهخاطر بسیاری بهجهت آمرزش گناهان ریخته میشود.۲۹به شما میگویم که از این محصول مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در پادشاهی پدر خود، تازه بنوشم.»
۳۰آنگاه پس از خواندن سرودی، به سمت کوه زیتون بهراه افتادند.
پیشگویی انکار پِطرُس
مَتّی ۲۶:۳۱-۳۵ - مَرقُس ۱۴:۲۷-۳۱؛ لوقا ۲۲:۳۱-۳۴
۳۱آنگاه عیسی به آنان گفت: «امشب همۀ شما بهسبب من خواهید لغزید. زیرا نوشته شده،
«”شبان را خواهم زد
و گوسفندان گله پراکنده خواهند شد.“
۳۲امّا پس از آنکه زنده شدم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.»۳۳پِطرُس در پاسخ گفت: «حتی اگر همه بهسبب تو بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.»۳۴عیسی به وی گفت: «آمین، به تو میگویم که همین امشب، پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!»۳۵امّا پِطرُس گفت: «حتی اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد.» سایر شاگردان نیز چنین گفتند.
باغ جِتْسیمانی
مَتّی ۲۶:۳۶-۴۶ - مَرقُس ۱۴:۳۲-۴۲؛ لوقا ۲۲:۴۰-۴۶
۳۶آنگاه عیسی با شاگردان خود به مکانی به نام جِتْسیمانی رفت و به ایشان گفت: «در اینجا بنشینید تا من به آنجا رفته، دعا کنم.»۳۷سپس پِطرُس و دو پسر زِبِدی را با خود برد و اندوهگین و مضطرب شده،۳۸بدیشان گفت: «از فرط اندوه، به حال مرگ افتادهام. در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.»۳۹سپس قدری پیش رفته بهرویْ بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادۀ تو.»۴۰آنگاه نزد شاگردان خود بازگشت و آنها را خفته یافت. پس به پِطرُس گفت: «آیا نمیتوانستید ساعتی با من بیدار بمانید؟۴۱بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح مشتاق است، امّا جسم ناتوان.»۴۲پس بار دیگر رفت و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن نیست این جامْ نیاشامیده از من بگذرد، پس آنچه ارادۀ توست انجام شود.»۴۳چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان سنگین شده بود.۴۴پس یک بار دیگر ایشان را به حال خود گذاشت و رفت و برای سوّمین بار همان دعا را تکرار کرد.۴۵سپس نزد شاگردان آمد و بدیشان گفت: «آیا هنوز در خوابید و استراحت میکنید؟ اکنون ساعت مقرر نزدیک شده است و پسرانسان به دست گناهکاران تسلیم میشود.۴۶برخیزید، برویم. اینک تسلیمکنندۀ من از راه میرسد.»
گرفتار شدن عیسی
مَتّی ۲۶:۴۷-۵۶ - مَرقُس ۱۴:۴۳-۵۰؛ لوقا ۲۲:۴۷-۵۳
۴۷عیسی همچنان سخن میگفت که یهودا، یکی از آن دوازده تن، همراه با گروه بزرگی مسلّح به چماق و شمشیر، از سوی سران کاهنان و مشایخ قوم، از راه رسیدند.۴۸تسلیمکنندۀ او به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «آن کس را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید.»۴۹پس بیدرنگ به عیسی نزدیک شد و گفت: «سلام، استاد!» و او را بوسید.۵۰عیسی به وی گفت: «ای رفیق، کار خود را انجام بده.» آنگاه آن افراد پیش آمده، بر سر عیسی ریختند و او را گرفتار کردند.۵۱در این هنگام، یکی از همراهان عیسی دست به شمشیر برده، آن را برکشید و ضربهای به خدمتکار کاهناعظم زد و گوشش را برید.۵۲امّا عیسی به او فرمود: «شمشیر خود در نیام کن؛ زیرا هرکه شمشیر کِشد، به شمشیر نیز کشته شود.۵۳آیا گمان میکنی نمیتوانم هماکنون از پدر خود بخواهم که بیش از دوازده فوج فرشته به یاریام فرستد؟۵۴امّا در آن صورت پیشگوییهای کتبمقدّس چگونه تحقق خواهد یافت که میگوید این وقایع باید رخ دهد؟»۵۵در آن وقت، خطاب به آن جماعت گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به گرفتنم آمدهاید؟ من هر روز در صحن معبد مینشستم و تعلیم میدادم و مرا نگرفتید.۵۶امّا این همه رخ داد تا پیشگوییهای پیامبران تحقق یابد.» آنگاه همۀ شاگردان ترکش کرده، گریختند.
محاکمه در حضور شورای یهود
مَتّی ۲۶:۵۷-۶۸ - مَرقُس ۱۴:۵۳-۶۵؛
یوحنا ۱۸:۱۲ و ۱۳ و ۱۹-۲۴
۵۷آنها که عیسی را گرفتار کرده بودند، او را نزد قیافا، کاهناعظم بردند. در آنجا علمای دین و مشایخ جمع بودند.۵۸امّا پِطرُس دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانۀ کاهناعظم رسید. پس داخل شد و با نگهبانان بنشست تا سرانجامِ کار را ببیند.۵۹سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهدی نادرست علیه عیسی بودند تا او را بکشند؛۶۰امّا هرچند شاهدان دروغین بسیاری پیش آمدند، چنین چیزی یافت نشد. سرانجام دو نفر پیش آمده۶۱گفتند: «این مرد گفته است، ”من میتوانم معبد خدا را ویران کنم و ظرف سه روز آن را از نو بسازم.“»۶۲آنگاه کاهناعظم برخاست و خطاب به عیسی گفت: «هیچ پاسخ نمیگویی؟ این چیست که علیه تو شهادت میدهند؟»۶۳امّا عیسی همچنان خاموش ماند. کاهناعظم به او گفت: «به خدای زنده سوگندت میدهم که به ما بگویی آیا تو مسیح، پسر خدای زنده هستی؟»۶۴عیسی پاسخ داد: «تو خود چنین میگویی! و به شما میگویم که از این پس پسرانسان را خواهید دید که به دست راست قدرت نشسته، بر ابرهای آسمان میآید.»۶۵آنگاه کاهناعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «کفر گفت! دیگر چه نیاز به شاهد است؟ حال که کفر او را شنیدید،۶۶حکم شما چیست؟» در پاسخ گفتند: «سزایش مرگ است!»۶۷آنگاه بر صورت عیسی آبِدهان انداخته، او را زدند. بعضی نیز به او سیلی زده،۶۸میگفتند: «ای مسیح، نبوّت کن و بگو چه کسی تو را زد؟»
انکار پِطرُس
مَتّی ۲۶:۶۹-۷۵ - مَرقُس ۱۴:۶۶-۷۲؛
لوقا ۲۲:۵۵-۶۲؛ یوحنا ۱۸:۱۶-۱۸ و ۲۵-۲۷
۶۹و امّا پِطرُس بیرون خانه، در حیاط نشسته بود که خادمهای نزد او آمد و گفت: «تو هم با عیسای جلیلی بودی!»۷۰امّا او در حضور همه انکار کرد و گفت: «نمیدانم چه میگویی!»۷۱سپس بهسوی سرسرای خانه رفت. در آنجا خادمهای دیگر او را دید و به حاضرین گفت: «این مرد نیز با عیسای ناصری بود!»۷۲پِطرُس اینبار نیز انکار کرده، قسم خورد که «من این مرد را نمیشناسم.»۷۳اندکی بعد، جمعی که آنجا ایستاده بودند، پیش آمدند و به پِطرُس گفتند: «شکی نیست که تو هم یکی از آنها هستی! از لهجهات پیداست!»۷۴آنگاه پِطرُس لعن کردن آغاز کرد و قسم خورده، گفت: «این مرد را نمیشناسم!» هماندم خروس بانگ زد.۷۵آنگاه پِطرُس سخنان عیسی را بهیاد آورد که گفته بود: «پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد!» پس بیرون رفت و بهتلخی بگریست.
مَتی ۲۷
خودکشی یهودا
۱صبح زود، همۀ سران کاهنان و مشایخ گرد آمده، با هم شور کردند که عیسی را بکشند.۲پس او را دستبسته بردند و به پیلاتُسِ والی تحویل دادند.
۳چون یهودا، تسلیمکنندۀ او، دید که عیسی را محکوم کردهاند، از کردۀ خود پشیمان شد و سی سکۀ نقره را به سران کاهنان و مشایخ بازگردانید و گفت:۴«گناه کردم و باعث ریختن خون بیگناهی شدم.» امّا آنان پاسخ دادند: «ما را چه؟ خود دانی!»۵آنگاه یهودا سکهها را در معبد بر زمین ریخت و بیرون رفته، خود را حلقآویز کرد.۶سران کاهنان سکهها را از زمین جمع کرده، گفتند: «ریختن این سکهها در خزانۀ معبد جایز نیست، زیرا خونبهاست.»۷پس از مشورت، با آن پول مزرعۀ کوزهگر را خریدند تا آن را گورستان غریبان سازند.۸از اینرو آن مکان تا به امروز به «مزرعۀ خون» معروف است.۹بدینسان، پیشگویی اِرِمیای نبی به حقیقت پیوست که گفته بود: «آنان سی پاره نقره را برداشتند، یعنی قیمتی را که قوم اسرائیل بر او نهادند،۱۰و با آن مزرعۀ کوزهگر را خریدند، چنانکه خداوند به من امر فرموده بود.»
محاکمه در حضور پیلاتُس
مَتّی ۲۷:۱۱-۲۶ - مَرقُس ۱۵:۲-۱۵؛
لوقا ۲۳:۲ و ۳ و ۱۸-۲۵؛ یوحنا ۱۸:۲۹ - ۱۹:۱۶
۱۱امّا عیسی در حضور والی ایستاد. والی از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود چنین میگویی!»۱۲امّا هنگامی که سران کاهنان و مشایخ اتهاماتی بر او وارد کردند، هیچ پاسخ نگفت.۱۳پس پیلاتُس از او پرسید: «نمیشنوی چقدر چیزها علیه تو شهادت میدهند؟»۱۴امّا عیسی حتی به یک اتهام هم پاسخ نداد، آنگونه که والی بسیار متعجب شد.
۱۵والی را رسم بر این بود که هنگام عید یک زندانی را به انتخاب مردم آزاد سازد.۱۶در آن زمان زندانی معروفی به نام بارْاَبّا در حبس بود.۱۷پس هنگامی که مردم گرد آمدند، پیلاتُس از آنها پرسید: «چه کسی را میخواهید برایتان آزاد کنم، بارْاَبّا را یا عیسای معروف به مسیح را؟»۱۸این را از آنرو گفت که میدانست عیسی را از سَرِ رشک به او تسلیم کردهاند.۱۹هنگامی که پیلاتُس بر مسند داوری نشسته بود، همسرش پیغامی برای او فرستاد، بدین مضمون که: «تو را با این مرد بیگناه کاری نباشد، زیرا امروز خوابی دربارۀ او دیدم که مرا بسیار رنج داد.»۲۰امّا سران کاهنان و مشایخ، قوم را ترغیب کردند تا آزادی بارْاَبّا و مرگ عیسی را بخواهند.۲۱پس چون والی پرسید: «کدامیک از این دو را برایتان آزاد کنم؟» پاسخ دادند: «بارْاَبّا را.»۲۲پیلاتُس پرسید: «پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟» همگی گفتند: «بر صلیبش کن!»۲۳پیلاتُس پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن!»
۲۴چون پیلاتُس دید که کوشش بیهوده است و حتی بیم شورش میرود، آب خواست و دستهای خود را در برابر مردم شست و گفت: «من از خون این مرد بری هستم. خود دانید!»۲۵مردم همه در پاسخ گفتند: «خون او بر گردن ما و فرزندان ما باد!»۲۶آنگاه پیلاتُس، بارْاَبّا را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کشند.
استهزای عیسی
مَتّی ۲۷:۲۷-۳۱ - مَرقُس ۱۵:۱۶-۲۰
۲۷سربازانِ پیلاتُس، عیسی را به صحن کاخِ والی بردند و همۀ گروه سربازان گرد او جمع شدند.۲۸آنان عیسی را عریان کرده، خرقهای ارغوانی بر او پوشاندند۲۹و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند و چوبی بهدست راست او دادند. آنگاه در برابرش زانو زده، استهزاکنان میگفتند: «درود بر پادشاه یهود!»۳۰و بر او آبِدهان انداخته، چوب را از دستش میگرفتند و بر سرش میزدند.۳۱پس از آنکه او را استهزا کردند، خرقه از تنش بهدر آورده، جامۀ خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کِشند.
بر صلیب شدن عیسی
مَتّی ۲۷:۳۳-۴۴ - مَرقُس ۱۵:۲۲-۳۲؛
لوقا ۲۳:۳۳-۴۳؛ یوحنا ۱۹:۱۷-۲۴
۳۲هنگامی که بیرون میرفتند، به مردی از اهالی قیرَوان به نام شَمعون برخوردند و او را واداشتند صلیب عیسی را حمل کند.۳۳چون به مکانی به نام جُلجُتا، که بهمعنی مکان جمجمه است، رسیدند،۳۴به عیسی شراب آمیخته به زرداب دادند. چون آن را چشید، نخواست بنوشد.۳۵هنگامی که او را بر صلیب کشیدند، برای تقسیم جامههایش، میان خود قرعه انداختند۳۶و در آنجا به نگهبانی او نشستند.۳۷نیز، تقصیرنامهای بدین عبارت بر لوحی نوشتند و آن را بر بالای سر او نصب کردند: «این است عیسی، پادشاه یهود.»
۳۸دو راهزن نیز با وی بر صلیب شدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او.۳۹رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان۴۰میگفتند: «ای تو که میخواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی، خود را نجات ده! اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا!»۴۱سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نیز استهزایش کرده، میگفتند:۴۲«دیگران را نجات داد، امّا خود را نمیتواند نجات دهد! اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب پایین بیاید تا به او ایمان آوریم.۴۳او به خدا توکل دارد؛ پس اگر خدا دوستش میدارد، اکنون او را نجات دهد، زیرا ادعا میکرد پسر خداست!»۴۴آن دو راهزن نیز که با وی بر صلیب شده بودند، به همینسان به او اهانت میکردند.
مرگ عیسی
مَتّی ۲۷:۴۵-۵۶ - مَرقُس ۱۵:۳۳-۴۱؛ لوقا ۲۳:۴۴-۴۹
۴۵از ساعت ششم تا نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت.۴۶نزدیک ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»۴۷برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «الیاس را میخواند.»۴۸یکی از آنان بیدرنگ دوید و اسفنجی آورده، آن را از شراب تُرشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاد و پیش دهان عیسی برد تا بنوشد.۴۹امّا بقیه گفتند: «او را به حال خود واگذار تا ببینیم آیا الیاس به نجاتش میآید؟»۵۰عیسی بار دیگر به بانگ بلند فریادی برآورد و روح خود را تسلیم نمود.۵۱در هماندم، پردۀ محرابگاه از بالا تا پایین دوپاره شد. زمین لرزید و سنگها شکافته گردید.۵۲قبرها گشوده شد و بدنهای بسیاری از مقدّسان که آرمیده بودند، برخاستند.۵۳آنها از قبرها بهدر آمدند و پس از رستاخیز عیسی، به شهر مقدّس رفتند و خود را به شمار بسیاری از مردم نمایان ساختند.۵۴چون فرماندۀ سربازان و نفراتش که مأمور نگهبانی از عیسی بودند، زمینلرزه و همۀ این رویدادها را مشاهده کردند، سخت هراسان شده، گفتند: «براستی او پسرخدا بود.»
۵۵بسیاری از زنان نیز در آنجا حضور داشتند و از دور نظاره میکردند. آنان از جلیل از پی عیسی روانه شده بودند تا او را خدمت کنند.۵۶در میان آنها مریم مَجْدَلیّه و مریم مادر یعقوب و یوسف، و نیز مادر پسران زِبِدی بودند.
خاکسپاری عیسی
مَتّی ۲۷:۵۷-۶۱ - مَرقُس ۱۵:۴۲-۴۷؛
لوقا ۲۳:۵۰-۵۶؛ یوحنا ۱۹:۳۸-۴۲
۵۷هنگام غروب، مردی ثروتمند از اهالی رامه، یوسف نام، که خودْ شاگرد عیسی شده بود،۵۸نزد پیلاتُس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد. پیلاتُس دستور داد به وی بدهند.۵۹یوسف جسد را برداشته، در کتانی پاک پیچید۶۰و در مقبرهای تازه که برای خود در صخره تراشیده بود، نهاد و سنگی بزرگ جلو دهانۀ مقبره غلتانید و رفت.۶۱مریمِ مَجْدَلیّه و آن مریم دیگر در آنجا مقابل مقبره نشسته بودند.
نگهبانان مقبره
۶۲روز بعد، که پس از «روز تهیه» بود، سران کاهنان و فَریسیان نزد پیلاتُس گرد آمده، گفتند:۶۳«سرورا! بهیاد داریم که آن گمراهکننده وقتی زنده بود، میگفت، ”پس از سه روز برخواهم خاست.“۶۴پس فرمان بده مقبره را تا روز سوّم نگهبانی کنند، مبادا شاگردان او آمده، جسد را بدزدند و به مردم بگویند که او از مردگان برخاسته است، که در آن صورت، این فریب آخر از فریب اوّل بدتر خواهد بود.»۶۵پیلاتُس پاسخ داد: «شما خود نگهبانان دارید. بروید و آن را چنانکه صلاح میدانید، حفاظت کنید.»۶۶پس رفتند و سنگ مقبره را مُهر و موم کردند و نگهبانانی در آنجا گماشتند تا از مقبره حفاظت کنند.
مَتی ۲۸
رستاخیز عیسی
مَتّی ۲۸:۱-۸ - مَرقُس ۱۶:۱-۸؛ لوقا ۲۴:۱-۱۰
۱بعد از شَبّات، در سپیدهدمِ نخستین روز هفته، مریمِ مَجْدَلیّه و آن مریم دیگر به دیدن مقبره رفتند.۲ناگاه زمینلرزۀ شدیدی واقع شد، زیرا فرشتۀ خداوند از آسمان نازل شد و بهسوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست.۳چهرۀ آن فرشته همچون برقِ آسمان میدرخشید و جامهاش چون برف، سفید بود.۴نگهبانان از هراسِ دیدن او بهلرزه افتاده، چون مردگان شدند!۵آنگاه فرشته به زنان گفت: «هراسان مباشید! میدانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید.۶او اینجا نیست، زیرا همانگونه که فرموده بود، برخاسته است! بیایید و جایی را که او خوابیده بود، ببینید،۷سپس بیدرنگ بروید و به شاگردان او بگویید که ”او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل میرود و در آنجا او را خواهید دید.“ اینک به شما گفتم!»۸پس زنان با هراسی آمیخته به شادیِ عظیم، بیدرنگ از مقبره خارج شدند و بهسوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.۹ناگاه عیسی با ایشان روبهرو شد و گفت: «سلام بر شما باد!» زنان پیش آمدند و بر پایهای وی افتاده، او را پرستش کردند.۱۰آنگاه عیسی به ایشان فرمود: «مترسید! بروید و به برادرانم بگویید که به جلیل بروند. در آنجا مرا خواهند دید.»
گزارش نگهبانان
۱۱هنگامی که زنان در راه بودند، عدهای از نگهبانان به شهر رفته، همۀ وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند.۱۲آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ، به سربازان وجه زیادی داده،۱۳گفتند: «باید به مردم بگویید که ”شاگردانِ او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم، جسد او را دزدیدند.“۱۴و اگر این خبر به گوش والی برسد، ما خودْ او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود.»۱۵پس آنها پول را گرفتند و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند. و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است.
مأموریت بزرگ
۱۶آنگاه آن یازده شاگرد به جلیل، بر کوهی که عیسی به ایشان فرموده بود، رفتند.۱۷چون در آنجا عیسی را دیدند، او را پرستش کردند. امّا بعضی شک کردند.۱۸آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود: «تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است.۱۹پس بروید و همۀ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روحالقدس تعمید دهید۲۰و به آنان تعلیم دهید که هرآنچه به شما فرمان دادهام، بهجا آورند. اینک من هر روزه تا پایان این عصر با شما هستم!»
مَرقس ۱
یحیی، هموارکنندۀ راه مسیح
مَرقُس ۱:۲-۸ - مَتّی ۳:۱-۱۱؛ لوقا ۳:۲-۱۶
۱آغاز بشارت دربارۀ عیسی مسیح، پسر خدا.
۲در کتاب اِشَعْیای نبی نوشته شده است:
«اینک رسول خود را پیشاپیش تو میفرستم،
که راهت را هموار خواهد کرد؛»
۳«ندای آن که در بیابان فریاد برمیآورد:
”راه را برای خداوند آماده کنید!
مسیر او را هموار سازید.“»
۴مطابق این نوشته، یحیای تعمیددهنده در بیابان ظهور کرده، به تعمیدِ توبه برای آمرزش گناهان موعظه میکرد.۵اهالی دیار یهودیه و مردمان اورشلیم، همگی نزد او میرفتند و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از دست او تعمید میگرفتند.۶یحیی جامه از پشم شتر بر تن میکرد و کمربندی چرمین بر کمر میبست، و ملخ و عسل صحرایی میخورد.۷او موعظه میکرد و میگفت: «پس از من، کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم خم شوم و بند کفشهایش را بگشایم.۸من شما را با آب تعمید دادهام، امّا او با روحالقدس تعمیدتان خواهد داد.»
تعمید عیسی
مَرقُس ۱:۹-۱۱ - مَتّی ۳:۱۳-۱۷؛ لوقا ۳:۲۱ و ۲۲
۹در آن روزها، عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در رود اردن از دست یحیی تعمید گرفت.۱۰چون عیسی از آب برمیآمد، دردم دید که آسمان گشوده شده و روح همچون کبوتری بر او فرود میآید.۱۱و ندایی از آسمان دررسید که «تو پسر محبوب من هستی و من از تو خشنودم.»
عیسی در بوتۀ آزمایش
مَرقُس ۱:۱۲ و ۱۳ - مَتّی ۴:۱-۱۱؛ لوقا ۴:۱-۱۳
۱۲روح بیدرنگ عیسی را به بیابان برد.۱۳عیسی چهل روز در بیابان بود و شیطان وسوسهاش میکرد. او با حیوانات وحشی بهسر میبرد و فرشتگان خدمتش میکردند.
آغاز خدمت عیسی در جلیل
۱۴عیسی پس از گرفتار شدنِ یحیی به جلیل رفت. او بشارت خدا را اعلام میکرد۱۵و میگفت: «زمان بهکمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است. توبه کنید و به این بشارت ایمان آورید.»
نخستین شاگردان عیسی
مَرقُس ۱:۱۶-۲۰ - مَتّی ۴:۱۸-۲۲؛
لوقا ۵:۲-۱۱؛ یوحنا ۱:۳۵-۴۲
۱۶چون عیسی از کنارۀ دریای جلیل میگذشت، شَمعون و برادرش آندریاس را دید که تور به دریا میافکندند، زیرا ماهیگیر بودند.۱۷به آنان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.»۱۸آنها بیدرنگ تورهای خود را وانهادند و از پی او روانه شدند.۱۹چون کمی پیشتر رفت، یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که در قایقی تورهای خود را آماده میکردند.۲۰بیدرنگ ایشان را فراخواند. پس آنان پدر خود زِبِدی را با کارگران در قایق ترک گفتند و از پی او روانه شدند.
شفای مرد دیوزده
مَرقُس ۱:۲۱-۲۸ - لوقا ۴:۳۱-۳۷
۲۱آنها به کَفَرناحوم رفتند. چون روز شَبّات فرارسید، عیسی بیدرنگ به کنیسه رفت و به تعلیم دادن پرداخت.۲۲مردم از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا با اقتدار تعلیم میداد، نه همچون علمای دین.۲۳در آن هنگام، در کنیسۀ آنها مردی بود که روح پلید داشت. او فریاد برآورد:۲۴«ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمدهای نابودمان کنی؟ میدانم کیستی! تو آن قدّوسِ خدایی!»۲۵عیسی او را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!»۲۶آنگاه روح پلید آن مرد را سخت تکان داد و نعرهزنان از او بیرون آمد.۲۷مردم همه چنان شگفتزده شده بودند که از یکدیگر میپرسیدند: «این چیست؟ تعلیمی جدید و با اقتدار! او حتی به ارواح پلید نیز فرمان میدهد و آنها اطاعتش میکنند.»۲۸پس دیری نپایید که آوازۀ او در سرتاسر سرزمین جلیل پیچید.
شفای مادرزن پِطرُس و بسیاری دیگر
مَرقُس ۱:۲۹-۳۱ - مَتّی ۸:۱۴ و ۱۵؛ لوقا ۴:۳۸ و ۳۹
مَرقُس ۱:۳۲-۳۴ - مَتّی ۸:۱۶ و ۱۷؛ لوقا ۴:۴۰ و ۴۱
۲۹چون عیسی کنیسه را ترک گفت، بیدرنگ بهاتفاق یعقوب و یوحنا به خانۀ شَمعون و آندریاس رفت.۳۰مادرزن شَمعون تب داشت و در بستر بود. آنها بیدرنگ عیسی را از حال وی آگاه ساختند.۳۱پس عیسی به بالین او رفت و دستش را گرفت و کمک کرد تا برخیزد. تب او قطع شد و مشغول پذیرایی از آنها گشت.
۳۲شامگاهان، پس از غروب آفتاب، همۀ بیماران و دیوزدگان را نزد عیسی آوردند.۳۳مردمان شهر همگی در برابر دَر گرد آمده بودند!۳۴عیسی بسیاری را که به بیماریهای گوناگون دچار بودند، شفا داد و نیز دیوهای بسیاری را بیرون راند، امّا نگذاشت دیوها سخنی بگویند، زیرا او را میشناختند.
دعای عیسی در خلوت
مَرقُس ۱:۳۵-۳۸ - لوقا ۴:۴۲ و ۴۳
۳۵بامدادان که هوا هنوز تاریک بود، عیسی برخاست و خانه را ترک کرده، به خلوتگاهی رفت و در آنجا به دعا مشغول شد.۳۶شَمعون و همراهانش به جستجوی او پرداختند.۳۷چون او را یافتند، به وی گفتند: «همه در جستجوی تو هستند!»۳۸عیسی ایشان را گفت: «بیایید به آبادیهای مجاور برویم تا در آنجا نیز موعظه کنم، زیرا برای همین آمدهام.»۳۹پس روانه شده، در سراسر جلیل در کنیسههای ایشان موعظه میکرد و دیوها را بیرون میراند.
شفای مرد جذامی
مَرقُس ۱:۴۰-۴۴ - مَتّی ۸:۲-۴؛ لوقا ۵:۱۲-۱۴
۴۰مردی جذامی نزد عیسی آمده، زانو زد و لابهکنان گفت: «اگر بخواهی، میتوانی پاکم سازی.»۴۱عیسی با شفقت دست خود را دراز کرده، آن مرد را لمس نمود و گفت: «میخواهم، پاک شو!»۴۲دردم، جذامْ ترکش گفت و او پاک شد.۴۳عیسی بیدرنگ او را مرخص کرد و با تأکید بسیار۴۴به وی فرمود: «آگاه باش که در اینباره به کسی چیزی نگویی؛ بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود، قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»۴۵امّا آن مرد چون بیرون رفت، آزادانه در اینباره سخن گفت و خبر آن را پخش کرد. از اینرو عیسی دیگر نتوانست آشکارا به شهر درآید، بلکه در جاهای دورافتادهِ بیرون از شهر میماند. با اینحال، مردم از همهجا نزد او میآمدند.
مَرقس ۲
شفای مرد مفلوج
مَرقُس ۲:۳-۱۲ - مَتّی ۹:۲-۸؛ لوقا ۵:۱۸-۲۶
۱پس از چند روز، چون عیسی دیگربار به کَفَرناحوم درآمد، مردم آگاه شدند که او به خانه آمده است.۲گروهی بسیار گردآمدند، آنگونه که حتی جلو در نیز جایی نبود، و او کلام را برای آنها موعظه میکرد.۳در این هنگام، جمعی از راه رسیدند و مردی مفلوج را که چهار نفر حمل میکردند، پیش آوردند.۴امّا چون بهسبب ازدحام جمعیت نتوانستند او را نزد عیسی بیاورند، شروع به برداشتن سقف بالای سر عیسی کردند. پس از گشودن سقف، تشکی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، پایین فرستادند.۵چون عیسی ایمان آنها را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهانت آمرزیده شد.»۶برخی از علمای دین که آنجا نشسته بودند، با خود اندیشیدند:۷«چرا این مرد چنین سخنی بر زبان میرانَد؟ این کفر است! چه کسی جز خدا میتواند گناهان را بیامرزد؟»۸عیسی دردم در روح خود دریافت که با خود چه میاندیشند و به ایشان گفت: «چرا در دل چنین میاندیشید؟۹گفتن کدامیک به این مفلوج آسانتر است، اینکه ”گناهانت آمرزیده شد“ یا اینکه ”برخیز و تخت خود را بردار و راه برو“؟۱۰حال تا بدانید که پسرانسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...» - به مفلوج گفت:۱۱«به تو میگویم، برخیز، تشک خود برگیر و به خانه برو!»۱۲آن مرد برخاست و بیدرنگ تشک خود را برداشت و در برابر چشمان همه از آنجا بیرون رفت. همه در شگفت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «هرگز چنین چیزی ندیده بودیم.»
دعوت از لاوی
مَرقُس ۲:۱۴-۱۷ - مَتّی ۹:۹-۱۳؛ لوقا ۵:۲۷-۳۲
۱۳عیسی بار دیگر به کنار دریا رفت. مردم همه نزدش گرد میآمدند و او آنان را تعلیم میداد.۱۴هنگامی که قدم میزد، لاوی پسر حَلْفای را دید که در خراجگاه نشسته بود. به او گفت: «از پی من بیا.» او برخاست و از پی عیسی روان شد.
۱۵چون عیسی در خانۀ لاوی بر سفره نشسته بود، بسیاری از خراجگیران و گناهکاران با او و شاگردانش همسفره بودند، زیرا شمار زیادی از آنها او را پیروی میکردند.۱۶چون علمای دین که فَریسی بودند، عیسی را دیدند که با گناهکاران و خراجگیران همسفره است، به شاگردان وی گفتند: «چرا با خراجگیران و گناهکاران غذا میخورد؟»۱۷عیسی با شنیدن این سخن به ایشان گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان. من برای دعوت پارسایان نیامدهام، بلکه آمدهام تا گناهکاران را دعوت کنم.»
سؤال دربارۀ روزه
مَرقُس ۲:۱۸-۲۲ - مَتّی ۹:۱۴-۱۷؛ لوقا ۵:۳۳-۳۸
۱۸زمانی که شاگردان یحیی و فَریسیان روزهدار بودند، عدهای نزد عیسی آمدند و گفتند: «چرا شاگردان یحیی و شاگردان فَریسیان روزه میگیرند، امّا شاگردان تو روزه نمیگیرند؟»۱۹عیسی پاسخ داد: «آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است، روزه بگیرند؟ تا وقتی داماد با آنهاست نمیتوانند روزه بگیرند.۲۰امّا زمانی خواهد رسید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند گرفت.
۲۱«هیچکس پارچۀ نو را بر جامۀ کهنه وصله نمیزند. اگر چنین کند، وصله از آن کنده شده، نو از کهنه جدا میشود، و پارگی بدتر میگردد.۲۲و نیز هیچکس شراب نو را در مَشکهای کهنه نمیریزد. اگر چنین کند، آن شراب مَشکها را پاره میکند، و اینگونه، شراب و مَشکها هر دو تباه خواهند شد. شراب نو را در مَشکهای نو باید ریخت.»
صاحب روز شَبّات
مَرقُس ۲:۲۳-۲۸ - مَتّی ۱۲:۱-۸؛ لوقا ۶:۱-۵
۲۳در یکی از روزهای شَبّات، عیسی از میان مزارع گندم میگذشت و شاگردانش در حین رفتن، شروع به چیدن خوشههای گندم کردند.۲۴فَریسیان به او گفتند: «چرا شاگردانت کاری انجام میدهند که در روز شَبّات جایز نیست؟»۲۵پاسخ داد: «مگر تا بهحال نخواندهاید که داوود چه کرد آنگاه که خود و یارانش محتاج و گرسنه بودند؟۲۶او در زمان اَبیاتار، کاهناعظم، به خانۀ خدا درآمد و نان تقدیمی را خورد و به یارانش نیز داد، هرچند خوردن آن تنها برای کاهنان جایز است.»۲۷آنگاه به ایشان گفت: «شَبّات برای انسان مقرر شده، نه انسان برای شَبّات.۲۸بنابراین، پسرانسان حتی صاحب شَبّات است.»
مَرقس ۳
شفای مرد علیل
مَرقُس ۳:۱-۶ - مَتّی ۱۲:۹-۱۴؛ لوقا ۶:۶-۱۱
۱عیسی بار دیگر به کنیسه رفت. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود.۲حاضران عیسی را زیر نظر داشتند تا اگر در روز شَبّات آن مرد را شفا بخشد، بهانهای برای اتهام زدن به او بیابند.۳عیسی به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در برابر همه بایست.»۴آنگاه از ایشان پرسید: «آیا در روز شَبّات نیکی کردن جایز است یا بدی کردن؟ جان کسی را نجات دادن یا کشتن؟» امّا آنان خاموش ماندند.۵عیسی، خشمگین به کسانی که پیرامونش بودند نگریست و بسیار غمگین از سنگدلی ایشان، به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش سالم شد.۶آنگاه فَریسیان بیرون رفتند و بیدرنگ با هیرودیان توطئه کردند که چگونه عیسی را از میان بردارند.
انبوه مردم در پی عیسی
مَرقُس ۳:۷-۱۲ - مَتّی ۱۲:۱۵ و ۱۶؛ لوقا ۶:۱۷-۱۹
۷سپس عیسی با شاگردان خود در ساحل دریا کناره جست. انبوهی از جلیلیان نیز در پی او روانه شدند.۸نیز، گروهی بسیار از مردم یهودیه و اورشلیم و اِدومیه و نواحیِ آن سوی رود اردن و حوالی صور و صیدون، چون خبر همۀ کارهای او را شنیدند، نزد وی آمدند.۹بهسبب کثرت جمعیت، عیسی به شاگردان خود فرمود قایقی برایش آماده کنند، تا مردم بر او ازدحام نکنند.۱۰زیرا از آنجا که بسیاری را شفا داده بود، دردمندان بر او هجوم میآوردند تا لمسش کنند.۱۱هرگاه ارواح پلید او را میدیدند، در برابرش به خاک میافتادند و فریاد میزدند: «تو پسر خدایی!»۱۲امّا او ایشان را سخت برحذر میداشت که به دیگران نگویند او کیست.
انتخاب دوازده رسول
مَرقُس ۳:۱۶-۱۹ - مَتّی ۱۰:۲-۴؛
لوقا ۶:۱۴-۱۶؛ اعمال ۱:۱۳
۱۳عیسی به کوهی برآمد و آنانی را که خواست بهحضور خویش فراخواند و آنها نزدش آمدند.۱۴او دوازده تن را تعیین کرد و آنان را رسول خواند، تا همراه وی باشند و آنها را برای موعظه بفرستد،۱۵و از این اقتدار برخوردار باشند که دیوها را بیرون برانند.۱۶آن دوازده تن که تعیین کرد عبارت بودند از: شَمعون (که وی را پِطرُس خواند)؛۱۷یعقوب پسر زِبِدی و برادر وی یوحنا (که آنها را «بوآنِرجِس»، یعنی «پسران رعد» لقب داد)؛۱۸آندریاس، فیلیپُس، بَرتولْما، مَتّی، توما، یعقوب پسر حَلْفای، تَدّای، شَمعون غیور،۱۹و یهودا اِسْخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
عیسی و بَعَلزِبول
مَرقُس ۳:۲۳-۲۷ - مَتّی ۱۲:۲۵-۲۹؛ لوقا ۱۱:۱۷-۲۲
۲۰روزی دیگر عیسی به خانه رفت و باز جماعتی گرد آمدند، بهگونهای که او و شاگردانش را حتی مجال غذا خوردن نبود.۲۱چون خویشان عیسی این را شنیدند، روانه شدند تا او را برداشته با خود ببرند، زیرا میگفتند: «از خود بیخود شده است.»۲۲علمای دین نیز که از اورشلیم آمده بودند میگفتند: «بَعَلزِبول دارد و دیوها را بهیاری رئیس دیوها بیرون میراند.»۲۳پس عیسی آنها را فراخواند و مَثَلهایی برایشان آورد و گفت: «چگونه ممکن است شیطان، شیطان را بیرون براند؟۲۴اگر حکومتی برضد خود تجزیه شود، ممکن نیست پابرجا ماند.۲۵همچنین است خانهای که برضد خود تجزیه شود: نمیتواند پابرجا بماند.۲۶شیطان نیز اگر برضد خود قیام کند و تجزیه شود، ممکن نیست دوام آورد، بلکه پایانش فرارسیده است.۲۷بواقع هیچکس نمیتواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر اینکه نخست آن مرد را ببندد. پس از آن میتواند خانه او را غارت کند.
۲۸«آمین، به شما میگویم که تمام گناهان انسان و هر کفری که بگوید آمرزیده میشود؛۲۹امّا هرکه به روحالقدس کفر گوید، هرگز آمرزیده نخواهد شد، بلکه مجرم به گناهی ابدی است.»۳۰این سخن عیسی از آن سبب بود که میگفتند «روح پلید دارد.»
مادر و برادران عیسی
مَرقُس ۳:۳۱-۳۵ - مَتّی ۱۲:۴۶-۵۰؛ لوقا ۸:۱۹-۲۱
۳۱آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فراخواند.۳۲جماعتی که گرد عیسی نشسته بودند، به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و تو را میجویند.»۳۳عیسی پاسخ داد: «مادر و برادران من چه کسانی هستند؟»۳۴آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: «اینانند مادر و برادران من!۳۵هرکه خواست خدا را بهجای آورَد، برادر و خواهر و مادر من است.»
مَرقس ۴
مَثَل برزگر
مَرقُس ۴:۱-۱۲ - مَتّی ۱۳:۱-۱۵؛ لوقا ۸:۴-۱۰
مَرقُس ۴:۱۳-۲۰ - مَتّی ۱۳:۱۸-۲۳؛ لوقا ۸:۱۱-۱۵
۱دیگربار عیسی در کنار دریا به تعلیم دادن آغاز کرد. گروهی بیشمار او را احاطه کرده بودند چندانکه بهناچار سوار قایقی شد که در دریا بود و بر آن بنشست، در حالی که تمام مردم بر ساحل دریا بودند.۲آنگاه با مَثَلها، بسیار چیزها به آنها آموخت. او در تعلیم خود به ایشان گفت:۳«گوش فرادهید! روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت.۴چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند.۵برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت. پس زود سبز شد، چراکه خاک کمعمق بود.۶امّا چون خورشید برآمد، همه سوخت و خشکید، زیرا ریشه نداشت.۷برخی نیز میان خارها افتاد. خارها نمو کرده، آنها را خفه کردند و ثمری از آنها برنیامد.۸امّا بقیه بذرها بر زمینِ نیکو افتاد و جوانه زده، نمو کرد و بار آورده، زیاد شد، بعضی سی، بعضی شصت و بعضی حتی صد برابر.»۹سپس گفت: «هرکه گوش شنوا دارد، بشنود.»
۱۰هنگامی که عیسی تنها بود، آن دوازده تن و کسانی که گِردش بودند، دربارۀ مَثَلها از او پرسیدند.۱۱به ایشان گفت: «راز پادشاهی خدا به شما عطا شده است، امّا برای مردمِ بیرون، همهچیز بهصورت مَثَل است؛۱۲تا:
«”بنگرند، امّا درک نکنند،
بشنوند، امّا نفهمند،
مبادا بازگشت کنند و آمرزیده شوند!“»
۱۳آنگاه بدیشان گفت: «آیا این مَثَل را درک نمیکنید؟ پس چگونه مَثَلهای دیگر را درک خواهید کرد؟۱۴برزگر کلام را میکارد.۱۵بعضی مردم همچون بذرهای کنار راهند، آنجا که کلام کاشته میشود؛ بهمحض اینکه کلام را میشنوند، شیطان میآید و کلامی را که در آنها کاشته شده، میرباید.۱۶دیگران، همچون بذرهای کاشته شده بر سنگلاخند؛ آنان کلام را میشنوند و بیدرنگ آن را با شادی میپذیرند،۱۷امّا چون در خود ریشه ندارند، تنها اندکزمانی دوام میآورند. آنگاه که بهسبب کلام، سختی یا آزاری بروز کند، دردم میافتند.۱۸عدهای دیگر، همچون بذرهای کاشته شده در میان خارهایند؛ کلام را میشنوند،۱۹امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت و هوسِ چیزهای دیگر در آنها رسوخ میکند و کلام را خفه کرده، بیثمر میسازد.۲۰دیگران، همچون بذرهای کاشته شده در زمین نیکویند؛ کلام را شنیده، آن را میپذیرند و سی، شصت و حتی صد برابرِ آنچه کاشته شده، بارمیآورند.»
مَثَل چراغ
۲۱عیسی به آنها گفت: «آیا چراغ را میآورید تا آن را زیر کاسه یا تخت بگذارید؟ آیا آن را بر چراغدان نمینهید؟۲۲زیرا چیزی پنهان نیست مگر برای آشکار شدن، و چیزی مخفی نیست مگر برای بهظهور آمدن.۲۳هرکه گوش شنوا دارد، بشنود.»۲۴سپس ادامه داده، گفت: «به آنچه میشنوید، بهدقّت دل بسپارید. با همان پیمانه که وزن کنید، برای شما وزن خواهد شد، و حتی بیشتر.۲۵زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد.»
مَثَل بذری که نمو میکند
۲۶نیز گفت: «پادشاهی خدا مردی را مانَد که بر زمین بذر میافشانَد.۲۷شب و روز، چه او در خواب باشد چه بیدار، دانه سبز میشود و نمو میکند. چگونه؟ نمیداند.۲۸زیرا زمین به خودیخود بار میدهد: نخست ساقه، سپس خوشۀ سبز و آنگاه خوشۀ پر از دانه.۲۹چون دانه برسد، برزگر بیدرنگ داس را بهکار میگیرد، زیرا فصل درو فرارسیده است.»
مَثَل دانۀ خردل
مَرقُس ۴:۳۰-۳۲ - مَتّی ۱۳:۳۱ و ۳۲؛ لوقا ۱۳:۱۸ و ۱۹
۳۰عیسی دیگربار گفت: «پادشاهی خدا را به چه چیز مانند کنیم، یا با چه مَثَلی آن را شرح دهیم؟۳۱همچون دانۀ خردل است. خردل، کوچکترین دانهای است که در زمین میکارند،۳۲ولی چون کاشته شد، میروید و از همۀ گیاهان باغ بزرگتر شده، شاخههای بزرگ میآورد، چندانکه پرندگان آسمان میآیند و در سایۀ آن آشیانه میسازند.»
۳۳عیسی با مَثَلهای بسیار از اینگونه، تا آنجا که میتوانستند درک کنند، کلام را برایشان بیان میکرد.۳۴او جز با مَثَل چیزی به آنها نمیگفت؛ امّا هنگامی که با شاگردان خود در خلوت بود، همهچیز را برای آنها شرح میداد.
آرام کردن توفان دریا
مَرقُس ۴:۳۵-۴۱ - مَتّی ۸:۱۸ و ۲۳-۲۷؛ لوقا ۸:۲۲-۲۵
۳۵آن روز چون غروب فرارسید، عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریا برویم.»۳۶آنها جمعیت را ترک گفتند و عیسی را در همان قایقی که بود، با خود بردند. چند قایق دیگر نیز او را همراهی میکرد.۳۷ناگاه تندبادی شدید برخاست. امواج چنان به قایق برمیخورد که نزدیک بود از آب پر شود.۳۸امّا عیسی در عقب قایق، سر بر بالشی نهاده و خفته بود. شاگردان او را بیدار کردند و گفتند: «استاد، تو را باکی نیست که غرق شویم؟»۳۹عیسی برخاست و باد را نهیب زد و به دریا فرمود: «ساکت شو! آرام باش!» آنگاه باد فرونشست و آرامش کامل حکمفرما شد.۴۰سپس به شاگردان خود گفت: «چرا اینچنین ترسانید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟»۴۱آنها بسیار هراسان شده، به یکدیگر میگفتند: «این کیست که حتی باد و دریا هم از او فرمان میبرند!»
مَرقس ۵
شفای مرد دیوزده
مَرقُس ۵:۱-۱۷ - مَتّی ۸:۲۸-۳۴؛ لوقا ۸:۲۶-۳۷
مَرقُس ۵:۱۸-۲۰ - لوقا ۸:۳۸ و ۳۹
۱سپس به آن سوی دریا، به ناحیۀ جِراسیان رفتند.۲چون عیسی از قایق پیاده شد، مردی که گرفتار روح پلید بود، از گورستان بیرون آمد و بدو برخورد.۳آن مرد در گورها بهسر میبرد و دیگر کسی را توان آن نبود که او را حتی با زنجیر در بند نگاه دارد.۴زیرا بارها او را با زنجیر و پابندِ آهنین بسته بودند، امّا زنجیرها را گسیخته و پابندهای آهنین را شکسته بود. هیچکس را یارای رام کردن او نبود.۵شب و روز در میان گورها و بر تپهها فریاد برمیآورد و با سنگ خود را زخمی میکرد.۶چون عیسی را از دور دید، دواندوان آمد و روی بر زمین نهاده،۷با صدای بلند فریاد زد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تو را به خدا سوگند میدهم که عذابم ندهی!»۸زیرا عیسی به او گفته بود: «ای روح پلید، از این مرد بهدرآی!»۹آنگاه عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «نامم لِژیون است؛ زیرا بسیاریم.»۱۰و به عیسی التماس بسیار کرد که آنها را از آن ناحیه بیرون نکند.۱۱در تپههای آن حوالی، گله بزرگی خوک در حال چرا بود.۱۲دیوها از عیسی خواهش کرده، گفتند: «ما را به درون خوکها بفرست؛ بگذار به آنها درآییم.»۱۳عیسی اجازه داد. پس ارواح پلید بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند. گلهای که شمار آن حدود دو هزار خوک بود، از سراشیبی تپه بهدرون دریا هجوم برد و در آب غرق شد.
۱۴خوکبانان گریختند و این واقعه را در شهر و روستا بازگفتند، چندانکه مردم بیرون آمدند تا آنچه را رخ داده بود، ببینند.۱۵آنها نزد عیسی آمدند و چون دیدند آن مرد دیوزده که پیشتر گرفتار لِژیون بود، اکنون جامه بهتن کرده و عاقل در آنجا نشسته است، وحشت کردند.۱۶کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، آنچه را بر مرد دیوزده و خوکها گذشته بود، برای مردم بازگفتند.۱۷آنگاه مردم از عیسی خواهش کردند که سرزمین ایشان را ترک گوید.
۱۸چون عیسی سوار قایق میشد، مردی که پیشتر دیوزده بود، تمنا کرد که همراه وی برود.۱۹امّا عیسی اجازه نداد و گفت: «به خانه، نزد خویشان خود برو و به آنها بگو که خداوند برای تو چه کرده و چگونه بر تو رحم نموده است.»۲۰پس آن مرد رفت و در سرزمین دِکاپولیس، به اعلام هرآنچه عیسی برای او کرده بود، آغاز کرد و مردم همه در شگفت میشدند.
دختر یکی از رئیسان و زن بیمار
مَرقُس ۵:۲۲-۴۳ - مَتّی ۹:۱۸-۲۶؛ لوقا ۸:۴۱-۵۶
۲۱عیسی بار دیگر با قایق به آن سوی دریا رفت. در کنار دریا، جمعیتی انبوه نزدش گردآمدند.۲۲یکی از رئیسان کنیسه که یایروس نام داشت نیز به آنجا آمد و با دیدن عیسی به پایش افتاد۲۳و التماسکنان گفت: «دختر کوچکم در حال مرگ است. تمنا دارم آمده، دست خود را بر او بگذاری تا شفا یابد و زنده ماند.»۲۴پس عیسی با او رفت.
گروهی بسیار نیز از پی عیسی بهراه افتادند. آنها سخت بر او ازدحام میکردند.۲۵در آن میان، زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود.۲۶او تحت درمان طبیبانِ بسیار، رنج فراوان کشیده و همه دارایی خود را خرج کرده بود؛ امّا بهجای آنکه بهبود یابد، بدتر شده بود.۲۷پس چون دربارۀ عیسی شنید، از میان جمعیت بهپشت سر او آمد و ردای وی را لمس کرد.۲۸زیرا با خود گفته بود: «اگر حتی بهردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.»۲۹در هماندم خونریزی او قطع شد و در بدن خود احساس کرد از آن بلا شفا یافته است.۳۰عیسی درحالْ دریافت که نیرویی از او صادر شده است. پس در میان جمعیت روی گرداند و پرسید: «چه کسی جامۀ مرا لمس کرد؟»۳۱شاگردان او پاسخ دادند: «میبینی که مردم بر تو ازدحام میکنند؛ آنگاه میپرسی، ”چه کسی مرا لمس کرد؟“»۳۲امّا عیسی به اطراف مینگریست تا ببیند چه کسی این کار را کرده است.۳۳پس آن زن که میدانست بر او چه گذشته است، لرزان و هراسان آمده، بهپای عیسی افتاد و حقیقت را بهتمامی به او گفت.۳۴عیسی به وی گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. بهسلامت برو و از این بلا آزاد باش!»
۳۵او هنوز سخن میگفت که عدهای از خانۀ یایروس، رئیس کنیسه، آمدند و گفتند: «دخترت مرد! دیگر چرا استاد را زحمت میدهی؟»۳۶عیسی چون سخن آنها را شنید، به رئیس کنیسه گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش.»۳۷و اجازه نداد جز پِطرُس و یعقوب و یوحنا، برادر یعقوب، کسی دیگر از پی او برود.۳۸چون به خانۀ رئیس کنیسه رسیدند، دید غوغایی بهپاست و عدهای با صدای بلند میگریند و شیون میکنند.۳۹پس داخل شد و به آنها گفت: «این غوغا و شیون برای چیست؟ دختر نمرده، بلکه در خواب است.»۴۰امّا آنها به او خندیدند. پس از اینکه همۀ آنها را بیرون کرد، پدر و مادر دختر و همچنین شاگردانی را که همراهش بودند با خود برگرفت و به جایی که دختر بود، داخل شد.۴۱آنگاه دست دختر را گرفت و به وی گفت: «تالیتا کوم!» یعنی: «ای دختر کوچک، به تو میگویم برخیز!»۴۲او بیدرنگ برخاست و راهرفتن آغاز کرد. آن دختر دوازده ساله بود. آنها از این واقعه بینهایت شگفتزده شدند.۴۳عیسی به آنان دستور اکید داد که نگذارند کسی از این واقعه آگاه شود، و فرمود چیزی به آن دختر بدهند تا بخورد.
مَرقس ۶
بیایمانی مردم ناصره
مَرقُس ۶:۱-۶ - مَتّی ۱۳:۵۴-۵۸
۱سپس عیسی آنجا را ترک گفت و با شاگردان خود به شهر خویش رفت.۲چون روز شَبّات فرارسید، به تعلیم دادن در کنیسه پرداخت. بسیاری با شنیدن سخنان او در شگفت شدند. آنها میگفتند: «این مرد همۀ اینها را از کجا کسب کرده است؟ این چه حکمتی است که به او عطا شده؟ و این چه معجزاتی است که بهدست او انجام میشود؟۳مگر او آن نجّار نیست؟ مگر پسر مریم و برادرِ یعقوب، یوشا، یهودا و شَمعون نیست؟ مگر خواهران او اینجا، در میان ما زندگی نمیکنند؟» پس در نظرشان ناپسند آمد.۴عیسی بدیشان گفت: «نبی بیحرمت نباشد جز در دیار خود و در میان خویشان و در خانه خویش!»۵او نتوانست در آنجا هیچ معجزهای انجام دهد، جز آنکه دست خود را بر چند بیمار گذاشت و آنها را شفا بخشید.۶او از بیایمانی ایشان در حیرت بود.
مأموریت دوازده شاگرد
مَرقُس ۶:۷-۱۱ - مَتّی ۱۰:۱ و ۹-۱۴؛ لوقا ۹:۱ و ۳-۵
سپس، عیسی در روستاهای اطراف میگشت و مردم را تعلیم میداد.۷او دوازده شاگردش را نزد خود فراخواند و آنها را دوبهدو فرستاد و ایشان را بر ارواح پلید اقتدار بخشید.۸به آنان دستور داد: «برای سفر، جز یک چوبدستی چیزی با خود برندارید؛ نه نان، نه کولهبار و نه پول در کمربندهای خود.۹کفش بهپا کنید، امّا جامه اضافی نپوشید.۱۰چون به خانهای وارد شدید، تا زمانی که در آن شهر هستید، در آن خانه بمانید.۱۱و اگر در جایی شما را نپذیرند، یا به شما گوش فراندهند، آنجا را ترک کنید و خاک پاهایتان را نیز بتکانید، تا شهادتی باشد برضد آنها.»۱۲پس آنها رفته، به مردم موعظه میکردند که باید توبه کنند.۱۳ایشان دیوهای بسیار را بیرون راندند و بیماران بسیار را با روغن تدهین کرده، شفا بخشیدند.
قتل یحیای تعمیددهنده
مَرقُس ۶:۱۴-۲۹ - مَتّی ۱۴:۱-۱۲
مَرقُس ۶:۱۴-۱۶ - لوقا ۹:۷-۹
۱۴و امّا خبر این وقایع به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، زیرا نام عیسی شهرت یافته بود. بعضی از مردم میگفتند: «یحیای تعمیددهنده از مردگان برخاسته و از همینروست که این قدرتها از او بهظهور میرسد.»۱۵دیگران میگفتند: «الیاس است.» عدهای نیز میگفتند: «پیامبری است مانند پیامبران دیرین.»۱۶امّا چون هیرودیس این را شنید، گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم و اکنون از مردگان برخاسته است!»
۱۷زیرا بهدستور هیرودیس یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان افکنده بودند. هیرودیس این کار را بهخاطر هیرودیا کرده بود. هیرودیا پیشتر زن فیلیپُس، برادر هیرودیس بود و اکنون هیرودیس او را به زنی گرفته بود.۱۸یحیی به هیرودیس گفته بود: «حلال نیست که تو با زن برادرت باشی.»۱۹پس هیرودیا از یحیی کینه بهدل داشت و میخواست او را بکشد، امّا نمیتوانست.۲۰زیرا هیرودیس از یحیی میترسید، چراکه او را مردی پارسا و مقدّس میدانست و از اینرو از او محافظت میکرد. هرگاه سخنان یحیی را میشنید، بسیار سرگشته و حیران میشد. با اینحال، گوش فرادادن به سخنان او را دوست میداشت.
۲۱سرانجام فرصت مناسب فرارسید. هیرودیس در روز میلاد خود ضیافتی بهپا کرد و درباریان و فرماندهان نظامی خود و والامرتبگان ایالت جلیل را دعوت نمود.۲۲دختر هیرودیا به مجلس درآمد و رقصید و هیرودیس و میهمانانش را شادمان ساخت. آنگاه پادشاه به دختر گفت: «هرچه میخواهی از من درخواست کن که آن را به تو خواهم داد.»۲۳همچنین سوگند خورده، گفت: «هرچه از من بخواهی، حتی نیمی از مملکتم را، به تو خواهم داد.»۲۴او بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش پاسخ داد: «سَرِ یحیای تعمیددهنده را.»۲۵دختر بیدرنگ شتابان نزد پادشاه بازگشت و گفت: «از تو میخواهم هماکنون سر یحیای تعمیددهنده را بر طَبَقی به من بدهی.»۲۶پادشاه بسیار اندوهگین شد، امّا بهپاس سوگند خود و به احترام میهمانانش نخواست درخواست او را رد کند.۲۷پس بیدرنگ جلادی فرستاد و دستور داد سر یحیی را بیاورد. او رفته، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد۲۸و آن را بر طَبَقی آورد و به دختر داد. او نیز آن را به مادرش داد.۲۹چون شاگردان یحیی این را شنیدند، آمدند و بدن او را برداشته، به خاک سپردند.
خوراک دادن به پنج هزار تن
مَرقُس ۶:۳۲-۴۴ - مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱؛
لوقا ۹:۱۰-۱۷؛ یوحنا ۶:۵-۱۳
مَرقُس ۶:۳۲-۴۴ - مشابه مَتّی ۸:۲-۹
۳۰و امّا رسولان نزد عیسی گرد آمدند و آنچه کرده و تعلیم داده بودند به او بازگفتند.۳۱عیسی به ایشان گفت: «با من به خلوتگاهی دورافتاده بیایید و اندکی بیارامید.» زیرا آمد و رفت مردم چندان بود که مجال نان خوردن هم نداشتند.۳۲پس تنها، با قایق عازم مکانی دورافتاده شدند.۳۳امّا بههنگام عزیمت، گروهی بسیار ایشان را دیدند و شناختند. پس مردم از همۀ شهرها پایپیاده به آن محل شتافتند و پیش از ایشان به آنجا رسیدند.۳۴چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بیشمار دید و دلش بر حال آنان بهرحم آمد، زیرا همچون گوسفندانی بیشبان بودند. پس به تعلیم آنان پرداخت و چیزهای بسیار به ایشان آموخت.۳۵نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده و دیروقت نیز هست.۳۶مردم را روانه کن تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.»۳۷عیسی در جواب فرمود: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «آیا میخواهی برویم و دویست دینار نان بخریم و به آنها بدهیم تا بخورند؟»۳۸فرمود: «بروید و ببینید چند نان دارید.» پس پرسوجو کردند و گفتند: «پنج نان و دو ماهی.»۳۹آنگاه به شاگردان خود فرمود تا مردم را دسته دسته بر سبزه بنشانند.۴۰بدینگونه مردم در دستههای صد و پنجاه نفری بر زمین نشستند.۴۱آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت و به آسمان نگریست و شکر بهجایآورد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان خود داد تا پیش مردم بگذارند؛ دو ماهی را نیز میان همه تقسیم کرد.۴۲همه خوردند و سیر شدند،۴۳و از خردههای نان و ماهی، دوازده سبدِ پر گردآوردند.۴۴شمار مردانی که نان خوردند پنج هزار بود.
راه رفتن بر روی آب
مَرقُس ۶:۴۵-۵۱ - مَتّی ۱۴:۲۲-۳۲؛ یوحنا ۶:۱۵-۲۱
مَرقُس ۶:۵۳-۵۶ - مَتّی ۱۴:۳۴-۳۶
۴۵عیسی بیدرنگ شاگردان خود را برآن داشت تا در همان حال که او مردم را مرخص میکرد، سوار قایق شوند و پیش از او به بیتصِیْدا در آن سوی دریا بروند.۴۶پس از روانه کردن مردم، خود به کوه رفت تا دعا کند.
۴۷چون غروب شد، قایق به میانه دریا رسید و عیسی در خشکی تنها بود.۴۸دید که شاگردان بهزحمت پارو میزنند، زیرا بادِ مخالف میوزید. در حدود پاس چهارم از شب، عیسی گامزنان بر روی آب بهسوی آنان رفت و خواست از کنارشان بگذرد.۴۹امّا چون شاگردان او را در حال راه رفتن بر آب دیدند، گمان کردند شبحی است. پس همگی فریاد برآوردند،۵۰زیرا از دیدن او بسیار وحشت کرده بودند. امّا عیسی بیدرنگ با ایشان سخن گفت و فرمود: «دل قویدارید، من هستم. مترسید!»۵۱سپس نزد ایشان به قایق برآمد و باد فرونشست. ایشان بیاندازه شگفتزده شده بودند۵۲چراکه معجزه نانها را درک نکرده بودند، بلکه دلشان سخت شده بود.
۵۳چون به کرانه دیگر رسیدند، در سرزمین جِنیسارِت فرودآمدند و در آنجا لنگر انداختند.۵۴از قایق که پیاده شدند، مردم دردم عیسی را شناختند۵۵و دواندوان به سرتاسر آن منطقه رفتند و بیماران را بر تختها گذاشته، به هرجا که شنیدند او آنجاست، بردند.۵۶عیسی به هر روستا یا شهر یا مزرعهای که میرفت، مردم بیماران را در میدانها میگذاشتند و از او تمنا میکردند اجازه دهد دستکم گوشۀ ردایش را لمس کنند؛ و هرکه لمس میکرد، شفا مییافت.
مَرقس ۷
لزوم پاکی درون
مَرقُس ۷:۱-۲۳ - مَتّی ۱۵:۱-۲۰
۱فَریسیان بههمراه برخی از علمای دین که از اورشلیم آمده بودند، نزد عیسی گرد آمدند۲و دیدند برخی از شاگردان او با دستهای نجس، یعنی ناشسته، غذا میخورند.۳فَریسیان و نیز تمامی یهودیان، به سنّت مشایخ خود پایبندند و تا دستهای خود را طبق آداب تطهیر نشویند، خوراک نمیخورند.۴چون از بازار میآیند، تا شستشو نکنند چیزی نمیخورند. و بسیار سنن دیگر را نیز نگاه میدارند، همچون شستن پیالهها، دیگها و ظروف مسی.۵پس فَریسیان و علمای دین از عیسی پرسیدند: «چرا شاگردان تو طبق سنّت مشایخ رفتار نمیکنند، و با دستهای نجس غذا میخورند؟»۶او پاسخ داد: «اِشَعْیا دربارۀ شما ریاکاران چه خوب پیشگویی کرد! چنانکه نوشته شده است،
«”این قوم با لبهای خود مرا حرمت میدارند،
امّا دلشان از من دور است.
۷آنان بیهوده مرا عبادت میکنند،
و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.“
۸شما احکام خدا را کنار گذاشتهاید و سنّتهای بشری را نگاه میدارید.»
۹سپس گفت: «شما زیرکانه حکم خدا را کنار میگذارید تا سنّت خود را نگاه دارید!۱۰زیرا موسی گفت، ”پدر و مادر خود را گرامیدار،“ و نیز ”هرکه پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، باید کشته شود.“۱۱امّا شما میگویید شخص میتواند به پدر یا مادرش بگوید: ”هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، قربان - یعنی وقف خدا - است“۱۲و بدینگونه نمیگذارید هیچ کاری برای پدر یا مادرش بکند.۱۳شما اینچنین با سنّتهای خود، که آنها را به دیگران نیز منتقل میکنید، کلام خدا را باطل میشمارید و از اینگونه کارها بسیار انجام میدهید.»
۱۴عیسی دیگربار آن جماعت را نزد خود فراخواند و گفت: «همۀ شما به من گوش فرادهید و این را دریابید:۱۵هیچچیزی بیرون از آدمی نیست که بتواند با داخل شدن به او، وی را نجس سازد، بلکه آنچه از درون آدمی بیرون میآید، وی را نجس میسازد. ۱۶[هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!]»
۱۷پس از آنکه جماعت را ترک گفت و به خانه درآمد، شاگردانش معنی مَثَل را از او پرسیدند.۱۸گفت: «آیا شما نیز درک نمیکنید؟ آیا نمیدانید که آنچه از بیرون به آدمی داخل میشود، نمیتواند او را نجس سازد؟۱۹زیرا بهدلش راه نمییابد، بلکه بهدرون شکمش میرود و سپس دفع میشود.» عیسی با این سخن، همۀ خوراکها را پاک اعلام کرد.۲۰او ادامه داد: «آنچه از درونِ آدمی بیرون میآید، آن است که او را نجس میسازد.۲۱زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون میآید: افکار پلید، بیعفتی، دزدی، قتل، زنا،۲۲طمع، بدخواهی، حیله، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبّر و حماقت.۲۳این بدیها همه از درون سرچشمه میگیرد و آدمی را نجس میسازد.»
ایمان زن غیریهودی
مَرقُس ۷:۲۴-۳۰ - مَتّی ۱۵:۲۱-۲۸
۲۴عیسی آنجا را ترک گفت و به حوالی صور رفت. به خانهای درآمد؛ امّا نمیخواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد.۲۵زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بیدرنگ آمد و بهپاهای او افتاد.۲۶آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند.۲۷عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»۲۸زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خردههای نان فرزندان میخورند.»۲۹عیسی به او گفت: «بهخاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!»۳۰آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است.
شفای مرد کر و لال
مَرقُس ۷:۳۱-۳۷ - مَتّی ۱۵:۲۹-۳۱
۳۱عیسی از سرزمین صور بازگشت و از راه صیدون بهسوی دریا رفته، از میان قلمرو دِکاپولیس عبور میکرد.۳۲در آنجا مردی را نزد او آوردند که هم کَر بود و هم لکنت زبان داشت. از عیسی التماس کردند دست خویش را بر او بنهد.۳۳عیسی آن مرد را از میان جماعت بیرون آورده، بهکناری برد و انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت. سپس آبِدهان انداخت و زبان آن مرد را لمس کرد.۳۴آنگاه بهسوی آسمان نظر کرده، آه عمیقی کشید و گفت: «اِفَّتَح!» - یعنی «باز شو!»۳۵دردم گوشهای آن مرد باز شد و گرفتگی زبانش برطرف گردید و توانست بهراحتی سخن گوید.۳۶امّا عیسی آنها را قدغن کرد که این موضوع را به کسی نگویند. ولی هرچه بیشتر قدغنشان میکرد، بیشتر از این واقعه سخن میگفتند.۳۷مردم با حیرت بسیار میگفتند: «هرچه او کرده، نیکوست؛ حتی کران را شنوا و گنگان را گویا میکند!»
مَرقس ۸
خوراک دادن به چهار هزار تن
مَرقُس ۸:۱-۹ - مَتّی ۱۵:۳۲-۳۹
مَرقُس ۸:۱-۹ - مشابه مَرقُس ۶:۳۲-۴۴
مَرقُس ۸:۱۱-۲۱ - مَتّی ۱۶:۱-۱۲
۱در آن روزها، باز جمعیتی انبوه گرد آمدند و چون چیزی برای خوردن نداشتند، عیسی شاگردان خود را فراخواند و به ایشان فرمود:۲«دلم بر حال این مردم میسوزد، زیرا اکنون سه روز است که با مَنَند و چیزی برای خوردن ندارند.۳اگر آنها را گرسنه روانه کنم تا به خانههای خود بروند، در راه از پا درخواهند افتاد، زیرا برخی از ایشان از راهِ دور آمدهاند.»۴شاگردان در پاسخ گفتند: «در این بیابان از کجا کسی میتواند برای سیر کردن آنها نان فراهم آورد؟»۵عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان.»۶آنگاه جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند. سپس هفت نان را گرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرده، به شاگردانِ خود داد تا پیش مردم بگذارند؛ و شاگردان نیز چنین کردند.۷چند ماهی کوچک نیز داشتند. پس عیسی برای آنها نیز شکرگزاری کرد و فرمود تا پیش مردم بگذارند.۸همه خوردند و سیر شدند و هفت زنبیل پر از خردههای باقیمانده نیز گرد آوردند.۹در آنجا حدود چهار هزار تن بودند. سپس عیسی جماعت را مرخص کرد۱۰و بیدرنگ با شاگردان سوار قایق شد و به ناحیه دَلمانوته رفت.
درخواست آیتی آسمانی
۱۱فَریسیان نزد عیسی آمدند و با او به مباحثه نشستند. آنها برای آزمایش، آیتی آسمانی از او خواستند.۱۲امّا عیسی آهی از دل برآورد و گفت: «چرا این نسل خواستار آیت است؟ آمین، به شما میگویم، هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد.»۱۳سپس ایشان را ترک گفت و باز سوار قایق شده، به آن سوی دریا رفت.
توبیخ شاگردان
مَرقُس ۸:۱۴-۲۱ - مَتّی ۱۶:۵-۱۲
۱۴امّا شاگردان فراموش کرده بودند با خود نان بردارند، و در قایق بیش از یک نان نداشتند.۱۵عیسی به آنان هشدار داد و فرمود: «آگاه باشید و از خمیرمایه فَریسیان و خمیرمایه هیرودیس دوری کنید.»۱۶امّ ا شاگردان در میان خود گفتگو کرده، میگفتند: «از آنرو چنین گفت که با خود نان نداریم.»۱۷عیسی که این را دریافته بود، به آنها گفت: «چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث میکنید؟ آیا هنوز نمیدانید و درک نمیکنید؟ آیا دل شما هنوز سخت است؟۱۸آیا چشم دارید و نمیبینید و گوش دارید و نمیشنوید؟ و آیا بهیاد ندارید؟۱۹هنگامی که پنج نان را برای پنج هزار تن پاره کردم، چند سبد پر از تکه نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «دوازده سبد.»۲۰«و چون هفت نان را برای چهار هزار تن پاره کردم، چند زنبیل پر از تکه نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «هفت زنبیل.»۲۱آنگاه عیسی بدیشان فرمود: «آیا هنوز درک نمیکنید؟»
شفای مرد نابینا در بیتصِیْدا
۲۲و چون به بیتصِیْدا رسیدند، عدهای مردی نابینا را نزد عیسی آورده، تمنا کردند بر او دست بگذارد.۲۳عیسی دست آن مرد را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. سپس آبِدهان بر چشمان او انداخت و دستهای خود را بر او نهاد و پرسید: «چیزی میبینی؟»۲۴آن مرد سر بلند کرد و گفت: «مردم را همچون درختانی در حرکت میبینم.»۲۵پس عیسی دیگربار دستهای خود را بر چشمان او نهاد. آنگاه چشمانش باز شده، بینایی خود را بازیافت، و همهچیز را بهخوبی میدید.۲۶عیسی او را روانۀ خانه کرد و فرمود: «به دهکده بازنگرد.»
اعتراف پِطرُس دربارۀ عیسی
مَرقُس ۸:۲۷-۲۹ - مَتّی ۱۶:۱۳-۱۶؛ لوقا ۹:۱۸-۲۰
۲۷عیسی با شاگردان خود به روستاهای اطراف قیصریۀ فیلیپُس رفت. در راه، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم من کِه هستم؟»۲۸پاسخ دادند: «بعضی میگویند یحیای تعمیددهنده هستی، عدهای میگویند الیاسی و عدهای دیگر نیز میگویند یکی از پیامبران هستی.»۲۹از آنان پرسید: «شما چه میگویید؟ بهنظر شما من که هستم؟» پِطرُس پاسخ داد: «تو مسیح هستی.»۳۰امّا عیسی ایشان را منع کرد که درباره او به کسی چیزی نگویند.
پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود
مَرقُس ۸:۳۱ - ۹:۱ - مَتّی ۱۶:۲۱-۲۸؛ لوقا ۹:۲۲-۲۷
۳۱آنگاه عیسی دربارۀ این حقیقت به تعلیمدادن آنها آغاز کرد که لازم است پسرانسان زحمت بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد.۳۲چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد، پِطرُس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد.۳۳امّا عیسی روی برگردانیده، به شاگردان خود نگریست و پِطرُس را سرزنش کرد و گفت: «دور شو از من، ای شیطان! زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی.»
۳۴آنگاه جماعت را با شاگردان خود فراخواند و به آنان گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.۳۵زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هرکه بهخاطر من و بهخاطر انجیل جان خود را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد.۳۶انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببَرد امّا جان خود را ببازد؟۳۷انسان برای بازیافتن جان خود چه میتواند بدهد؟۳۸زیرا هرکه در میان این نسلِ زناکار و گناهکار از من و سخنانم عار داشته باشد، پسرانسان نیز آنگاه که در جلال پدر خود همراه با فرشتگان مقدّس آید، از او عار خواهد داشت.»
مَرقس ۹
۱نیز ایشان را فرمود: «آمین، به شما میگویم، برخی اینجا ایستادهاند که تا آمدن نیرومندانۀ پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»
دگرگونی سیمای عیسی
مَرقُس ۹:۲-۸ - لوقا ۹:۲۸-۳۶
مَرقُس ۹:۲-۱۳ - مَتّی ۱۷:۱-۱۳
۲شش روز بعد، عیسی پِطرُس و یعقوب و یوحنا را برگرفت و آنها را تنها با خود بر فراز کوهی بلند برد تا خلوت کنند. در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت.۳جامهاش درخشان و بسیار سفید شد، آنگونه که در جهان هیچ مادّهای نمیتواند جامهای را چنان سفید گرداند.۴در آن هنگام، الیاس و موسی در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.۵پِطرُس به عیسی گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست. پس بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.»۶پِطرُس نمیدانست چه بگوید، زیرا سخت ترسیده بودند.۷آنگاه ابری آنها را دربر گرفت و ندایی از ابر دررسید که، «این است پسر محبوبم، به او گوش فرادهید.»۸بهناگاه، چون به اطراف نگریستند، جز عیسی هیچکس را نزد خود ندیدند.
۹هنگامی که از کوه فرود میآمدند، عیسی به ایشان فرمان داد که آنچه دیدهاند برای کسی بازگو نکنند تا زمانی که پسرانسان از مردگان برخیزد.۱۰آنان این ماجرا را بین خود نگاه داشتند، امّا از یکدیگر میپرسیدند که «برخاستن از مردگان» چیست.۱۱آنگاه از عیسی پرسیدند: «چرا علمای دین میگویند نخست باید الیاس بیاید؟»۱۲عیسی پاسخ داد: «البته که نخست الیاس میآید تا همهچیز را اصلاح کند. امّا چرا در مورد پسرانسان نوشته شده است که باید رنج بسیار کشد و تحقیر شود؟۱۳بعلاوه، من به شما میگویم که الیاس، همانگونه که دربارۀ او نوشته شده است، آمد و آنان هرآنچه خواستند با وی کردند.»
شفای پسر دیوزده
مَرقُس ۹:۱۴-۲۸ و ۳۰-۳۲ - مَتّی ۱۷:۱۴-۱۹ و ۲۲ و ۲۳؛ لوقا ۹:۳۷-۴۵
۱۴چون نزد بقیۀ شاگردان رسیدند، دیدند گروهی بیشمار گردشان ایستادهاند و علمای دین نیز با ایشان مباحثه میکنند.۱۵جماعت تا عیسی را دیدند، همگی غرق در حیرت شدند و دواندوان آمده، او را سلام دادند.۱۶عیسی پرسید: «دربارۀ چهچیز با آنها بحث میکنید؟»۱۷مردی از میان جمعیت پاسخ داد: «استاد، پسرم را نزدت آوردهام. او گرفتار روحی است که قدرت سخن گفتن را از وی بازگرفته است.۱۸چون او را میگیرد، بهزمینش میافکند، بهگونهای که دهانش کف میکند و دندانهایش به هم فشرده شده، بدنش خشک میشود. از شاگردانت خواستم آن روح را بیرون کنند، امّا نتوانستند.»۱۹عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بیایمان، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من بیاورید.»۲۰پس او را آوردند. روح چون عیسی را دید، دردم پسر را به تشنج افکند بهگونهای که بر زمین افتاد و در همانحال که کف بر دهان آورده بود، بر خاک غلتان شد.۲۱عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که به این وضع دچار است؟» پاسخ داد: «از کودکی.۲۲این روح بارها او را در آب یا آتش افکنده تا هلاکش کند. اگر میتوانی بر ما شفقت فرما و یاریمان ده.»۲۳عیسی گفت: «اگر میتوانی؟ برای کسی که ایمان دارد همهچیز ممکن است.»۲۴پدرِ آن پسر بیدرنگ با صدای بلند گفت: «ایمان دارم؛ یاریام ده تا بر بیایمانی خود غالب آیم!»۲۵چون عیسی دید که گروهی دواندوان به آن سو میآیند، بر روح پلید نهیب زده، گفت: «ای روح کر و لال، به تو دستور میدهم از او بیرون آیی و دیگر هرگز به او داخل نشوی!»۲۶روح نعرهای برکشید و پسر را سخت تکان داده، از وی بیرون آمد. پسر همچون پیکری بیجان شد، بهگونهای که بسیاری گفتند: «مرده است.»۲۷امّا عیسی دستِ پسر را گرفته، او را برخیزانید، و پسر برپا ایستاد.۲۸چون عیسی به خانه رفت، شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟»۲۹پاسخ داد: «این جنس جز به دعا بیرون نمیآید.»
۳۰آنها آن مکان را ترک کردند و از میان جلیل گذشتند. عیسی نمیخواست کسی بداند او کجاست،۳۱زیرا شاگردان خود را تعلیم میداد و در اینباره بدیشان سخن میگفت که: «پسرانسان بهدست مردم تسلیم خواهد شد و او را خواهند کشت. امّا سه روز پس از کشته شدن، برخواهد خاست.»۳۲ولی منظور او را درنیافتند و میترسیدند از او سؤال کنند.
بزرگی در چیست؟
مَرقُس ۹:۳۳-۳۷ - مَتّی ۱۸:۱-۵؛ لوقا ۹:۴۶-۴۸
۳۳سپس به کَفَرناحوم آمدند. هنگامی که در خانه بودند، عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه دربارۀ چهچیز بحث میکردید؟»۳۴ایشان خاموش ماندند، زیرا در راه در اینباره بحث میکردند که کدامیک از آنها بزرگتر است.۳۵عیسی بنشست و آن دوازده تن را فراخواند و گفت: «هرکه میخواهد نخستین باشد، باید آخرین و خادم همه باشد.»۳۶سپس کودکی را برگرفته، در میان ایشان قرار داد و در آغوشش کشیده، به آنها گفت:۳۷«هرکه چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هرکه مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستنده مرا پذیرفته است.»
هرکه برضد ما نیست، با ماست
مَرقُس ۹:۳۸-۴۰ - لوقا ۹:۴۹ و ۵۰
۳۸یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج میکرد، امّا چون از ما نبود، او را بازداشتیم.»۳۹عیسی گفت: «بازش مدارید، زیرا کسی نمیتواند به نام من معجزه کند و دمی بعد، در حق من بد بگوید.۴۰زیرا هرکه برضد ما نیست، با ماست.۴۱آمین، به شما میگویم، هرکه از آن سبب که به مسیح تعلّق دارید حتی جامی آب به نام من به شما بدهد، بیگمان بیپاداش نخواهد ماند.
تعلیم درباب وسوسه و لغزش
مَرقُس ۹:۴۲-۵۰ - مَتّی ۱۸:۷-۹
۴۲«و هرکه سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن میبود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند!۴۳اگر دستت تو را میلغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که علیل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست به دوزخ روی، به آتشی که هرگز خاموش نمیشود. ۴۴[جایی که کرم آنها نمیمیرد و آتش خاموشی نمیپذیرد.]۴۵و اگر پایت تو را میلغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که لنگ به حیات راه یابی، تا آنکه با دو پا به دوزخ افکنده شوی. ۴۶[جایی که کرم آنها نمیمیرد و آتش خاموشی نمیپذیرد.]۴۷و اگر چشمت تو را میلغزاند، آن را بهدرآر، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به پادشاهی خدا راه یابی، تا آنکه با دو چشم به دوزخ افکنده شوی،۴۸جایی که
«”کرم آنها نمیمیرد
و آتش خاموشی نمیپذیرد.“
۴۹«زیرا همه با آتش نمکین خواهند شد.۵۰نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه میتوان آن را نمکین ساخت؟ شما نیز در خود نمک داشته باشید و با یکدیگر در صلح و صفا بهسر برید.»
مَرقس ۱۰
۱عیسی آن مکان را ترک کرد و به نواحی یهودیه و آن سوی رود اردن رفت. دیگربار جماعتها نزد او گرد آمدند، و او بنابه روال همیشۀ خود، به آنها تعلیم میداد.
تعلیم دربارۀ ازدواج و طلاق
مَرقُس ۱۰:۱-۱۲ - مَتّی ۱۹:۱-۹
۲شماری از فَریسیان نزدش آمدند و برای آزمایش از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟»۳عیسی در پاسخ گفت: «موسی چه حکمی به شما داده است؟»۴گفتند: «موسی اجازه داده که مرد طلاقنامهای بنویسد و زن خود را رها کند.»۵عیسی به آنها فرمود: «موسی بهسبب سختدلی شما این حکم را برایتان نوشت.۶امّا از آغاز خلقت، خدا ”ایشان را مرد و زن آفرید.“۷و ”از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست،۸و آن دو یک تن خواهند شد.“ بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند، بلکه یک تن میباشند.۹پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»
۱۰چون در خانه بودند، شاگردان دیگربار دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند.۱۱عیسی فرمود: «هرکه زن خود را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است.۱۲و اگر زنی از شوهر خود طلاق گیرد و شوهری دیگر اختیار کند، مرتکب زنا شده است.»
عیسی و کودکان
مَرقُس ۱۰:۱۳-۱۶ - مَتّی ۱۹:۱۳-۱۵؛ لوقا ۱۸:۱۵-۱۷
۱۳مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنها دست بگذارد. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند.۱۴عیسی چون این را دید، خشمگین شد و به شاگردان خود گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ آنان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنینکسان است.۱۵آمین، به شما میگویم، هرکه پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»۱۶آنگاه کودکان را در آغوش کشیده، بر آنان دست نهاد و ایشان را برکت داد.
جوان ثروتمند
مَرقُس ۱۰:۱۷-۳۱ - مَتّی ۱۹:۱۶-۳۰؛ لوقا ۱۸:۱۸-۳۰
۱۷چون عیسی بهراه افتاد، مردی دواندوان آمده، در برابرش زانو زد و پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»۱۸عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچکس نیکو نیست جز خدا فقط.۱۹احکام را میدانی: ”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، فریبکاری مکن، پدر و مادر خود را گرامیدار.“»۲۰آن مرد در پاسخ گفت: «استاد، همۀ اینها را از کودکی بهجا آوردهام.»۲۱عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت: «تو را یک چیز کم است؛ برو آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»۲۲مرد از این سخن نومید شد و اندوهگین از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.
۲۳عیسی به اطراف نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است راهیابی ثروتمندان به پادشاهی خدا!»۲۴شاگردان از سخنان او در شگفت شدند. امّا عیسی بار دیگر به آنها گفت: «ای فرزندان، راهیافتن به پادشاهی خدا چه دشوار است!۲۵گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»۲۶شاگردان که بسیار شگفتزده بودند، به یکدیگر میگفتند: «پس چه کسی میتواند نجات یابد؟»۲۷عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا چنین نیست؛ زیرا همهچیز برای خدا ممکن است.»
۲۸آنگاه پِطرُس سخن آغاز کرد و گفت: «اینک ما همهچیز را ترک گفتهایم و از تو پیروی میکنیم.»۲۹عیسی فرمود: «آمین، به شما میگویم، کسی نیست که بهخاطر من و بهخاطر انجیل، خانه یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان یا املاک خود را ترک کرده باشد،۳۰و در این عصر صد برابر بیشتر خانهها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک - و همراه آن، آزارها - بهدست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهرهمند نگردد.۳۱امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!»
پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود
مَرقُس ۱۰:۳۲-۳۴ - مَتّی ۲۰:۱۷-۱۹؛ لوقا ۱۸:۳۱-۳۳
۳۲آنان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش ایشان راه میپیمود. شاگردان در شگفت بودند و کسانی که از پی آنها میرفتند، هراسان. عیسی دیگربار آن دوازده تن را به کناری برد و آنچه را میبایست بر او بگذرد، برایشان بیان کرد.۳۳فرمود: «اینک به اورشلیم میرویم. در آنجا پسرانسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنان او را به مرگ محکوم خواهند نمود و به غیریهودیان خواهند سپرد.۳۴ایشان استهزایش کرده، آبِدهان بر وی خواهند انداخت و تازیانهاش زده، خواهند کشت. امّا پس از سه روز برخواهد خاست.»
درخواست یعقوب و یوحنا
مَرقُس ۱۰:۳۵-۴۵ - مَتّی ۲۰:۲۰-۲۸
۳۵یعقوب و یوحنا پسران زِبِدی نزد او آمدند و گفتند: «استاد، تقاضا داریم آنچه از تو میخواهیم، برایمان بهجای آوری!»۳۶بدیشان گفت: «چه میخواهید برایتان بکنم؟»۳۷گفتند: «عطا فرما که در جلال تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینیم.»۳۸عیسی به آنها فرمود: «شما نمیدانید چه میخواهید. آیا میتوانید از جامی که من مینوشم، بنوشید و تعمیدی را که من میگیرم، بگیرید؟»۳۹گفتند: «آری، میتوانیم.» عیسی فرمود: «شکی نیست که از جامی که من مینوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من میگیرم، خواهید گرفت.۴۰امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من، در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آنِ کسانی است که برایشان فراهم شده است.»
۴۱چون ده شاگرد دیگر از این امر آگاه شدند، بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند.۴۲عیسی ایشان را فراخواند و گفت: «شما میدانید آنان که حاکمانِ دیگر قومها شمرده میشوند بر ایشان سروری میکنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان میرانند.۴۳امّا در میان شما چنین نباشد. هرکه میخواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود.۴۴و هرکه میخواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام همه گردد.۴۵چنانکه پسرانسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی بهعوض بسیاری بدهد.»
شفای بارتیمائوس کور
مَرقُس ۱۰:۴۶-۵۲ - مَتّی ۲۰:۲۹-۳۴؛ لوقا ۱۸:۳۵-۴۳
۴۶آنگاه به اَریحا آمدند. و چون عیسی با شاگردان خود و جمعیتی انبوه اَریحا را ترک میگفت، گدایی کور به نام بارتیمائوس، پسر تیمائوس، در کنار راه نشسته بود.۴۷چون شنید که عیسای ناصری است، فریاد برکشید که: «ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم کن!»۴۸بسیاری از مردم بر او عتاب کردند که خاموش شود، امّا او بیشتر فریاد میزد: «ای پسر داوود، بر من رحم کن!»۴۹عیسی ایستاد و فرمود: «او را فراخوانید.» پس آن مرد کور را فراخوانده، به وی گفتند: «دل قویدار! برخیز که تو را میخواند.»۵۰او بیدرنگ عبای خود را بهکناری انداخته، از جای برجست و نزد عیسی آمد.۵۱عیسی از او پرسید: «چه میخواهی برایت بکنم؟» پاسخ داد: «استاد، میخواهم بینا شوم.»۵۲عیسی به او فرمود: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» آن مرد، دردم بینایی خود را بازیافت و از پی عیسی در راه روانه شد.
مَرقس ۱۱
ورود شاهانۀ عیسی به اورشلیم
مَرقُس ۱۱:۱-۱۰ - مَتّی ۲۱:۱-۹؛ لوقا ۱۹:۲۹-۳۸
مَرقُس ۱۱:۷-۱۰ - یوحنا ۱۲:۱۲-۱۵
۱چون به بیتفاجی و بیتعَنْیا رسیدند که نزدیک اورشلیم در دامنه کوه زیتون بود، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاد۲و به آنان فرمود: «به دهکدهای که پیش روی شماست، بروید. بهمحض ورود، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تاکنون کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و بیاورید.۳اگر کسی از شما پرسید: ”چرا چنین میکنید؟“ بگویید: ”خداوند بدان نیاز دارد و بیدرنگ آن را به اینجا باز خواهد فرستاد.“»۴آن دو رفتند و بیرون، در کوچهای کره الاغی یافتند که مقابل دری بسته شده بود. پس آن را باز کردند.۵در همان هنگام، بعضی از کسانی که آنجا ایستاده بودند پرسیدند: «چرا کره الاغ را باز میکنید؟»۶آن دو همانگونه که عیسی بدیشان فرموده بود، پاسخ دادند؛ پس گذاشتند بروند.۷آنگاه کره الاغ را نزد عیسی آورده، رداهای خود را بر آن افکندند، و عیسی سوار شد.۸بسیاری از مردم نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عدهای نیز شاخههایی را که در مزارع بریده بودند، در راه میگستردند.۹کسانی که پیشاپیش او میرفتند و آنان که از پس او میآمدند، فریادکنان میگفتند:
«هوشیعانا!»
«خجسته باد او که به نام خداوند میآید!»
۱۰«خجسته باد پادشاهی پدر ما داوود که فرامیرسد!»
«هوشیعانا در عرش برین!»
۱۱پس عیسی به اورشلیم درآمد و به معبد رفت. در آنجا همهچیز را ملاحظه کرد، امّا چون دیروقت بود همراه با آن دوازده تن به بیتعَنْیا رفت.
عیسی در معبد
مَرقُس ۱۱:۱۲-۱۴ - مَتّی ۲۱:۱۸-۲۲
مَرقُس ۱۱:۱۵-۱۸ - مَتّی ۱۲:۱۲-۱۶؛
لوقا ۱۹:۴۵-۴۷؛ یوحنا ۲:۱۳-۱۶
۱۲روز بعد، بههنگام خروج از بیتعَنْیا، عیسی گرسنه شد.۱۳از دور درخت انجیری دید که برگ داشت؛ پس پیش رفت تا ببیند میوه دارد یا نه. چون نزدیک شد، جز برگ چیزی بر آن نیافت، زیرا هنوز فصل انجیر نبود.۱۴پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز کسی از تو میوه خورَد!» شاگردانش این را شنیدند.
۱۵چون به اورشلیم رسیدند، عیسی به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن کسانی آغاز کرد که در آنجا داد و ستد میکردند. او تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون کرد۱۶و اجازه نداد کسی برای حمل کالا از میان صحن معبد عبور کند.۱۷سپس به آنها تعلیم داد و گفت: «مگر نوشته نشده است که،
«”خانۀ من خانۀ دعا برای همۀ قومها خوانده خواهد شد“؟
امّا شما آن را ”لانۀ راهزنان“ ساختهاید.»
۱۸سران کاهنان و علمای دین چون این را شنیدند، در پی راهی برای کشتن او برآمدند، زیرا از او میترسیدند، چراکه همۀ جمعیت از تعالیم او در شگفت بودند.۱۹چون غروب شد، عیسی و شاگردان از شهر بیرون رفتند.
خشک شدن درخت انجیر
مَرقُس ۱۱:۲۰-۲۴ - مَتّی ۲۱:۱۹-۲۲
۲۰بامدادان، در راه، درخت انجیر را دیدند که از ریشه خشک شده بود.۲۱پِطرُس ماجرا را بهیاد آورد و به عیسی گفت: «استاد، بنگر! درخت انجیری که نفرین کردی، خشک شده است.»۲۲عیسی پاسخ داد: «به خدا ایمان داشته باشید.۲۳آمین، به شما میگویم، اگر کسی به این کوه بگوید، ”از جا کنده شده، بهدریا افکنده شو،“ و در دل خود شک نکند بلکه ایمان داشته باشد که آنچه میگوید روی خواهد داد، برای او انجام خواهد شد.۲۴پس به شما میگویم، هرآنچه در دعا درخواست کنید، ایمان داشته باشید که آن را یافتهاید، و از آن شما خواهد بود.
۲۵«پس هرگاه به دعا میایستید، اگر نسبت به کسی چیزی بهدل دارید، او را ببخشید تا پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را ببخشاید. ۲۶[امّا اگر شما نبخشید، پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را نخواهد بخشید.]»
سؤال دربارۀ اجازه عیسی
مَرقُس ۱۱:۲۷-۳۳ - مَتّی ۲۱:۲۳-۲۷؛ لوقا ۲۰:۱-۸
۲۷آنها بار دیگر به اورشلیم آمدند. هنگامی که عیسی در صحن معبد گام میزد، سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نزدش آمده،۲۸پرسیدند: «به چه حقّی این کارها را میکنی؟ چه کسی حق انجام این کارها را به تو داده است؟»۲۹عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. به من پاسخ دهید تا من نیز به شما بگویم به چه حقّی این کارها را میکنم.۳۰تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟ پاسخ دهید.»۳۱آنها بین خود بحث کرده، گفتند: «اگر بگوییم، ”از آسمان بود“، خواهد گفت، ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“۳۲اگر بگوییم، ”از انسان بود“...» - از مردم بیم داشتند، زیرا همه یحیی را پیامبری راستین میدانستند.۳۳پس به عیسی پاسخ دادند: «نمیدانیم.» عیسی گفت: «من نیز به شما نمیگویم به چه حقّی این کارها را میکنم.»
مَرقس ۱۲
مَثَل باغبانان شرور
مَرقُس ۱۲:۱-۱۲ - مَتّی ۲۱:۳۳-۴۶؛ لوقا ۲۰:۹-۱۹
۱سپس عیسی به مَثَلها با ایشان سخن آغاز کرد و گفت: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و گرد آن دیوار کشید و حوضچهای برای گرفتن آبِانگور کند و برجی بنا کرد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت.۲در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را از آنها بگیرد.۳امّا آنها غلام را گرفته، زدند و دستخالی بازگرداندند.۴سپس غلامی دیگر نزد آنها فرستاد، ولی باغبانان سَرش را شکستند و به او بیحرمتی کردند.۵باز غلامی دیگر فرستاد، امّا او را کشتند. و به همینگونه با بسیاری دیگر رفتار کردند؛ بعضی را زدند و بعضی را کشتند.۶او تنها یک تن دیگر داشت که بفرستد و آن، پسر محبوبش بود. پس او را آخر همه روانه کرد و با خود گفت: ”پسرم را حرمت خواهند نهاد.“۷امّا باغبانان به یکدیگر گفتند: ”این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود.“۸پس او را گرفته، کشتند و از تاکستان بیرون افکندند.۹حال، صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.۱۰مگر در کتبمقدّس نخواندهاید که:
«”همان سنگی که معماران رد کردند،
سنگ اصلی بنا شده است؛
۱۱خداوند چنین کرده
و در نظر ما شگفت مینماید“؟»
۱۲آنگاه برآن شدند عیسی را گرفتار کنند، زیرا دریافتند که این مَثَل را درباره آنها گفته است، امّا از جمعیت بیم داشتند؛ پس او را ترک کردند و رفتند.
سؤال دربارۀ پرداخت خراج
مَرقُس ۱۲:۱۳-۱۷ - مَتّی ۲۲:۱۵-۲۲؛ لوقا ۲۰:۲۰-۲۶
۱۳سپس بعضی از فَریسیان و هیرودیان را نزد عیسی فرستادند تا او را با سخنان خودش بهدام اندازند.۱۴آنها نزد او آمدند و گفتند: «استاد، میدانیم مردی صادق هستی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی. آیا پرداخت خراج به قیصر رواست یا نه؟۱۵آیا باید بپردازیم یا نه؟» امّا عیسی بهریاکاری آنها پی برد و گفت: «چرا مرا میآزمایید؟ دیناری نزد من بیاورید تا آن را ببینم.»۱۶سکهای آوردند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.»۱۷عیسی به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» آنها از سخنان او حیران ماندند.
سؤال دربارۀ قیامت
مَرقُس ۱۲:۱۸-۲۷ - مَتّی ۲۲:۲۳-۳۳؛ لوقا ۲۰:۲۷-۳۸
۱۸سپس صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزد وی آمدند و سؤالی از او کرده، گفتند:۱۹«استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و همسرش فرزندی نداشته باشد، آن مرد باید او را بهزنی بگیرد تا نسلی برای برادر خود باقی گذارد.۲۰باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت، و بیفرزند مرد.۲۱پس برادر دوّم آن بیوه را بهزنی گرفت، امّا او نیز بیفرزند مرد. برادر سوّم نیز چنین شد.۲۲به همینسان، هیچیک از هفت برادر فرزندی بهجا نگذاشت. سرانجام، آن زن نیز مرد.۲۳حال، در قیامت، آن زن همسر کدامیک از آنها خواهد بود، زیرا هر هفت برادر او را بهزنی گرفته بودند؟»
۲۴عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراه نیستید، از آنرو که نه از کتبمقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا؟۲۵زیرا هنگامی که مردگان برخیزند، نه زن میگیرند و نه شوهر اختیار میکنند؛ بلکه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود.۲۶امّا دربارۀ برخاستن مردگان، آیا در کتاب موسی نخواندهاید که در ماجرای بوته، چگونه خدا به او فرمود: ”من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب“؟۲۷او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار برخطایید!»
بزرگترین حکم
مَرقُس ۱۲:۲۸-۳۴ - مَتّی ۲۲:۳۴-۴۰
۲۸یکی از علمای دین به آنجا نزدیک شد و گفتگوی آنها را شنید. چون دید که عیسی پاسخی نیکو به آنها داد، از او پرسید: «کدام حکم شریعت، مهمترینِ همه است؟»۲۹عیسی به او فرمود: «مهمترین حکم این است: ”بشنو ای اسرائیل، خداوندْ خدای ما، خداوندِ یکتاست.۳۰خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر و با تمامی قوّت خود محبت نما.“۳۱دوّمین حکم این است: ”همسایهات را همچون خویشتن محبت کن.“ بزرگتر از این دو حکمی نیست.»۳۲آن عالم دین به او گفت: «نیکو فرمودی، استاد! براستی که خدا یکی است و جز او خدایی نیست،۳۳و به او با تمامی دل و با تمامی عقل و با تمامی قوّت خود مهر ورزیدن و همسایۀ خود را همچون خویشتن محبت کردن، از همۀ هدایای سوختنی و قربانیها مهمتر است.»۳۴چون عیسی دید که عاقلانه پاسخ داد، به او فرمود: «از پادشاهی خدا دور نیستی.» از آن پس، دیگر هیچکس جرئت نکرد چیزی از او بپرسد.
مسیح پسر کیست؟
مَرقُس ۱۲:۳۵-۳۷ - مَتّی ۲۲:۴۱-۴۶؛ لوقا ۲۰:۴۱-۴۴
مَرقُس ۱۲:۳۸-۴۰ - مَتّی ۲۳:۱-۷؛ لوقا ۲۰؛ ۴۵-۴۷
۳۵هنگامی که عیسی در صحن معبد تعلیم میداد، پرسید: «چگونه است که علمای دین میگویند مسیح پسر داوود است؟۳۶داوود، خود به الهامِ روحالقدس گفته است:
«”خداوند به خداوند من گفت:
«بهدست راست من بنشین
تا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.»“
۳۷اگر داوود خود، او را خداوند میخوانَد، او چگونه میتواند پسر داوود باشد؟» انبوه جمعیت با خوشی به سخنان او گوش فرامیدادند.
هشدار دربارۀ رهبران دینی
۳۸پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند،۳۹و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند.۴۰از سویی خانههای بیوهزنان را غارت میکنند و از دیگرسو، برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود.»
هدیۀ بیوهزن فقیر
مَرقُس ۱۲:۴۱-۴۴ - لوقا ۲۱:۱-۴
۴۱عیسی در برابر صندوق بیتالمال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق میانداختند. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت میدادند.۴۲سپس بیوهزنی فقیر آمد و دو سکۀ ناچیز مسی که بهتقریب برابر یک ربع میشد، در صندوق انداخت.۴۳آنگاه عیسی شاگردان خود را فراخواند و به ایشان فرمود: «آمین، به شما میگویم، این بیوهزن فقیر بیش از همۀ آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است.۴۴زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، هرآنچه داشت داد، یعنی تمامی روزی خویش را.»
مَرقس ۱۳
نشانههای پایان عصر حاضر
مَرقُس ۱۳:۱-۳۷ - مَتّی ۲۴:۱-۵۱؛ لوقا ۲۱:۵-۳۶
۱هنگامی که عیسی معبد را ترک میکرد، یکی از شاگردانش به او گفت: «استاد، بنگر! چه سنگها و چه بناهای باشکوهی!»۲امّا عیسی به او فرمود: «همۀ این بناهای بزرگ را میبینی؟ بدان که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فروخواهد ریخت.»
۳و چون عیسی بر کوه زیتون روبهروی معبد نشسته بود، پِطرُس و یعقوب و یوحنا و آندریاس در خلوت از او پرسیدند:۴«به ما بگو این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانۀ نزدیک شدن زمان تحقق آنها چیست؟»۵عیسی بدیشان فرمود: «بهوش باشید تا کسی گمراهتان نکند.۶بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت، ”من همانم“ و بسیاری را گمراه خواهند کرد.۷چون دربارۀ جنگها میشنوید و خبر جنگها به گوشتان میرسد، مشوش مشوید. چنین وقایعی میباید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرانرسیده است.۸قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر برخواهند خاست. زلزلهها در جایهای گوناگون خواهد آمد و قحطیها خواهد شد. امّا این تنها بهمنزلۀ آغاز درد زایمان است.
۹«و امّا دربارۀ خودتان باید بهوش باشید، زیرا شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسهها خواهند زد و بهخاطر من در حضور والیان و پادشاهان خواهید ایستاد تا در برابر آنان شهادت دهید.۱۰نخست باید انجیل به همۀ قومها موعظه شود.۱۱پس هرگاه شما را گرفتار کنند و به محاکمه کشند، پیشاپیش نگران نباشید که چه بگویید، بلکه هرآنچه در آن زمان به شما داده شود، آن را بگویید؛ زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روحالقدس است.۱۲برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین برخاسته، اسباب کشته شدن آنها را فراهم خواهند آورد.۱۳همه بهخاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت؛ امّا هرکه تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.
۱۴«امّا چون آن ”مکروه ویرانگر“ را در مکانی که نباید، برپا ببینید - خواننده دقّت کند - آنگاه آنان که در یهودیهاند، به کوهها بگریزند؛۱۵و هرکه بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرودنیاید و وارد خانه نشود؛۱۶و هرکه در مزرعه باشد، برای برگرفتن قبای خود به خانه بازنگردد.۱۷وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها!۱۸دعا کنید که این وقایع در زمستان روی ندهد.۱۹زیرا که در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد داد که مانندش از آغاز عالمی که خدا آفرید تاکنون روی نداده و هرگز نیز روی نخواهد داد.۲۰و اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمیکرد، هیچ بشری جان سالم بهدر نمیبرد. امّا بهخاطر برگزیدگان، که خودْ آنها را انتخاب کرده، آن روزها را کوتاه کرده است.۲۱در آن زمان، اگر کسی به شما گوید: ”بنگر، مسیح اینجاست“، یا ”بنگر، او آنجاست!“ باور مکنید.۲۲زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات بهظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، برگزیدگان را گمراه کنند.۲۳پس هشیار باشید، زیرا پیشاپیش، همۀ اینها را به شما گفتم.
۲۴«امّا در آن روزها، پس از آن مصیبت،
«”خورشید تاریک خواهد شد
و ماه دیگر نور نخواهد افشاند.
۲۵ستارگان از آسمان فروخواهند ریخت
و نیروهای آسمان بهلرزه درخواهند آمد.“
۲۶آنگاه مردم پسرانسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابرها میآید.۲۷او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگانش را از چهار گوشۀ جهان، از کرانهای زمین تا کرانهای آسمان، گرد هم خواهد آورد.
۲۸«حال، از درخت انجیر این درس را فراگیرید: به محض اینکه شاخههای آن جوانه زده، برگ میدهد، درمییابید که تابستان نزدیک است.۲۹به همینگونه، هرگاه بینید که این چیزها رخ میدهد، درمییابید که او نزدیک، بلکه بردر است.۳۰آمین، به شما میگویم که تا اینهمه روی ندهد، این نسل نخواهد گذشت.۳۱آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.
انتظار برای بازگشت مسیح
۳۲«هیچکس آن روز و ساعت را نمیداند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند.۳۳پس بیدار و هشیار باشید، زیرا نمیدانید آن زمان کی فرامیرسد.۳۴همچون کسی است که به سفر رفته و بههنگام عزیمت، خادمانش را به ادارۀ خانۀ خود گماشته باشد، و به هر یک وظیفهای خاص سپرده و به دربان نیز دستور داده باشد که بیدار بماند.۳۵پس شما نیز بیدار باشید، زیرا نمیدانید صاحبخانه کی خواهد آمد، شب یا نیمهشب، بههنگام بانگ خروس یا در سپیدهدم.۳۶مبادا که او ناگهان بیاید و شما را در خواب بیند.۳۷آنچه به شما میگویم، به همه میگویم: بیدار باشید!»
مَرقس ۱۴
تدهین عیسی در بیتعَنْیا
مَرقُس ۱۴:۱-۱۱ - مَتّی ۲۶:۲-۱۶
مَرقُس ۱۴:۱ و ۲ - لوقا ۲۲:۱ و ۲
مَرقُس ۱۴:۳-۸ - مشابه یوحنا ۱۲:۱-۸
۱دو روز به عید پِسَخ و فَطیر مانده بود. سران کاهنان و علمای دین در جستجوی راهی بودند که عیسی را به نیرنگ گرفتار کنند و به قتل رسانند،۲زیرا میگفتند: «نه در ایام عید، مبادا مردم شورش کنند.»
۳چون عیسی در بیتعَنْیا در خانۀ شَمعون جذامی بر سفره نشسته بود، زنی با ظرفی مرمرین از عطری بسیار گرانبها، از سنبل خالص، نزد عیسی آمد و ظرف را شکسته، عطر را بر سر او ریخت.۴امّا بعضی از حاضران به خشم آمده، با یکدیگر گفتند: «چرا باید این عطر اینگونه تلف شود؟۵میشد آن را به بیش از سیصد دینار فروخت و بهایش را به فقیران داد.» و آن زن را سخت سرزنش کردند.۶امّا عیسی بدیشان گفت: «او را به حال خود بگذارید. چرا میرنجانیدش؟ او کاری نیکو در حق من کرده است.۷فقیران را همیشه با خود دارید و هرگاه بخواهید میتوانید به آنها کمک کنید، امّا من همیشه نزد شما نخواهم بود.۸این زن آنچه در توان داشت، انجام داد. او با این کار، بدن مرا پیشاپیش برای تدفین، تدهین کرد.۹آمین، به شما میگویم، در تمام جهان، هرجا انجیل موعظه شود، کار این زن نیز بهیاد او بازگو خواهد شد.»
خیانت یهودا
مَرقُس ۱۴:۱۰ و ۱۱ - لوقا ۲۲:۳-۶
۱۰آنگاه یهودای اِسْخَریوطی که یکی از آن دوازده تن بود، نزد سران کاهنان رفت تا عیسی را به آنها تسلیم کند.۱۱آنها چون سخنان یهودا را شنیدند، شادمان شدند و به او وعدۀ پول دادند. پس او در پی فرصت بود تا عیسی را تسلیم کند.
شام آخر
مَرقُس ۱۴:۱۲-۲۶ - مَتّی ۲۶:۱۷-۳۰؛ لوقا ۲۲:۷-۲۳
مَرقُس ۱۴:۲۲-۲۵ - اوّل قُرِنتیان ۱۱:۲۳-۲۵
۱۲در نخستین روز عید فَطیر که برۀ پِسَخ را قربانی میکنند، شاگردان عیسی از او پرسیدند: «کجا میخواهی برویم و برایت تدارک ببینیم تا شام پِسَخ را بخوری؟»۱۳او دو تن از شاگردان خود را فرستاد و به آنها گفت: «به شهر بروید؛ در آنجا مردی با کوزهای آب به شما برمیخورد. از پی او بروید.۱۴هرجا که وارد شد، به صاحب آن خانه بگویید، ”استاد میگوید، میهمانخانۀ من کجاست تا شام پِسَخ را با شاگردانم بخورم؟“۱۵و او بالاخانهای بزرگ و مفروش و آماده به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.»۱۶آنگاه شاگردان به شهر رفته، همهچیز را همانگونه که به ایشان گفته بود یافتند و پِسَخ را تدارک دیدند.
۱۷چون شب فرارسید، عیسی با دوازده شاگرد خود به آنجا رفت.۱۸هنگامی که بر سفره نشسته، غذا میخوردند، عیسی گفت: «آمین، به شما میگویم که یکی از شما که با من غذا میخورد مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.»۱۹آنها غمگین شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «من که آن کس نیستم؟»۲۰عیسی گفت: «یکی از شما دوازده تن است، همان که نان خود را با من در کاسه فرومیبَرَد.۲۱پسرانسان همانگونه که دربارۀ او نوشته شده، خواهد رفت، امّا وای بر آنکس که پسرانسان را تسلیم دشمن میکند. بهتر آن میبود که هرگز زاده نمیشد.»
۲۲هنوز مشغول خوردن بودند که عیسی نان را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید، این است بدن من.»۲۳سپس جام را برگرفت و پس از شکرگزاری، به آنها داد و همه از آن نوشیدند.۲۴و بدیشان گفت: «این است خون من برای عهد [جدید] که بهخاطر بسیاری ریخته میشود.۲۵آمین، به شما میگویم که از محصول مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را در پادشاهی خدا، تازه بنوشم.»
۲۶آنگاه پس از خواندن سرودی، به سمت کوه زیتون بهراه افتادند.
پیشگویی انکار پِطرُس
مَرقُس ۱۴:۲۷-۳۱ - مَتّی ۲۶:۳۱-۳۵
۲۷عیسی به آنان گفت: «همۀ شما خواهید لغزید زیرا نوشته شده،
«”شبان را خواهم زد
و گوسفندان پراکنده خواهند شد.“
۲۸امّا پس از آنکه برخاستم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.»۲۹پِطرُس به او گفت: «حتی اگر همه بلغزند، من هرگز نخواهم لغزید.»۳۰عیسی به او گفت: «آمین، به تو میگویم که امروز، آری همین امشب، پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد!»۳۱امّا پِطرُس با تأکید بسیار گفت: «اگر لازم باشد با تو بمیرم، انکارت نخواهم کرد.» سایر شاگردان نیز چنین گفتند.
باغ جِتْسیمانی
مَرقُس ۱۴:۳۲-۴۲ - مَتّی ۲۶:۳۶-۴۶؛ لوقا ۲۲:۴۰-۴۶
۳۲آنگاه به مکانی به نام جِتْسیمانی رفتند و در آنجا عیسی به شاگردان خود گفت: «در اینجا بنشینید، تا من دعا کنم.»۳۳سپس پِطرُس و یعقوب و یوحنا را با خود برد و پریشان و مضطرب شده، بدیشان گفت:۳۴«از فرط اندوه، به حال مرگ افتادهام. در اینجا بمانید و بیدار باشید.»۳۵سپس قدری پیش رفته، بر خاک افتاد و دعا کرد که اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد.۳۶او چنین گفت: «اَبّا، پدر، همهچیز برای تو ممکن است. این جام را از من دور کن، امّا نه به خواست من بلکه به ارادۀ تو.»۳۷چون بازگشت، آنان را در خواب یافت. پس به پِطرُس گفت: «شَمعون، خوابیدهای؟ آیا نمیتوانستی ساعتی بیدار بمانی؟۳۸بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح مشتاق است امّا جسم ناتوان.»۳۹پس دیگربار رفت و همان دعا را کرد.۴۰چون بازگشت، ایشان را همچنان در خواب یافت، زیرا چشمانشان بسیار سنگین شده بود. آنها نمیدانستند چه به او بگویند.۴۱آنگاه عیسی سوّمین بار نزد شاگردان آمد و بدیشان گفت: «آیا هنوز در خوابید و استراحت میکنید؟ دیگر بس است! ساعت مقرر فرارسیده. اینک پسرانسان بهدست گناهکاران تسلیم میشود.۴۲برخیزید، برویم. اینک تسلیمکنندۀ من از راه میرسد.»
گرفتار شدن عیسی
مَرقُس ۱۴:۴۳-۵۰ - مَتّی ۲۶:۴۷-۵۶؛
لوقا ۲۲:۴۷-۵۰؛ یوحنا ۱۸:۳-۱۱
۴۳عیسی همچنان سخن میگفت که ناگاه یهودا، یکی از آن دوازده تن، همراه با گروهی مسلّح به چماق و شمشیر، از سوی سران کاهنان و علمای دین و مشایخ آمدند.۴۴تسلیمکنندۀ او به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «آنکس را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید و با مراقبت کامل ببرید.»۴۵پس چون به آن مکان رسید، بیدرنگ به عیسی نزدیک شد و گفت: «استاد!» و او را بوسید.۴۶آنگاه آن افراد بر سر عیسی ریخته، او را گرفتار کردند.۴۷امّا یکی از حاضران شمشیر برکشیده، ضربهای به خدمتکار کاهناعظم زد و گوش او را برید.۴۸عیسی به آنها گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به گرفتنم آمدهاید؟۴۹هر روز در حضور شما در معبد تعلیم میدادم و مرا نگرفتید. امّا کتبمقدّس میباید تحقق یابد.»۵۰آنگاه همۀ شاگردان ترکش کرده، گریختند.
۵۱جوانی که فقط پارچهای به تن پیچیده بود، در پی عیسی به راه افتاد. او را نیز گرفتند،۵۲امّا او آنچه بر تن داشت رها کرد و عریان گریخت.
محاکمه در حضور شورای یهود
مَرقُس ۱۴:۵۳-۶۵ - مَتّی ۲۶:۵۷-۶۸؛
یوحنا ۱۸:۱۲ و ۱۳ و ۱۹-۲۴
مَرقُس ۱۴:۶۱-۶۳ - لوقا ۲۲:۶۷-۷۱
۵۳عیسی را نزد کاهناعظم بردند. در آنجا همۀ سران کاهنان و مشایخ و علمای دین گرد آمده بودند.۵۴پِطرُس نیز دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانه کاهناعظم رسید. پس در آنجا، کنار آتش، با نگهبانان نشست تا خود را گرم کند.۵۵سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهدی علیه عیسی بودند تا او را بکشند، ولی هیچ نیافتند.۵۶زیرا هرچند بسیاری شهادتهای دروغ علیه عیسی دادند، امّا شهادتهای ایشان با هم وفق نداشت.۵۷آنگاه عدهای پیش آمدند و به دروغ علیه او شهادت داده، گفتند:۵۸«ما خود شنیدیم که میگفت، ”این معبد را که ساختۀ دست بشر است خراب خواهم کرد و ظرف سه روز، معبدی دیگر خواهم ساخت که ساختۀ دست بشر نباشد.“»۵۹امّا شهادتهای آنها نیز ناموافق بود.۶۰آنگاه کاهناعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «هیچ پاسخ نمیگویی؟ این چیست که علیه تو شهادت میدهند؟»۶۱امّا عیسی همچنان خاموش ماند و پاسخی نداد. دیگربار کاهناعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح، پسر خدای متبارک هستی؟»۶۲عیسی بدو گفت: «هستم، و پسرانسان را خواهید دید که بهدست راست قدرت نشسته، با ابرهای آسمان میآید.»۶۳آنگاه کاهناعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه نیاز به شاهد است؟۶۴کفرش را شنیدید. حُکمتان چیست؟» آنها همگی فتوا دادند که سزایش مرگ است.۶۵آنگاه بعضی شروع کردند به آبِدهان بر او انداختن؛ آنها چشمانش را بستند و در حالی که او را میزدند، میگفتند: «نبوّت کن!» نگهبانان نیز او را گرفتند و زدند.
انکار پِطرُس
مَرقُس ۱۴:۶۶-۷۲ - مَتّی ۲۶:۶۹-۷۵؛
لوقا ۲۲:۵۶-۶۲؛ یوحنا ۱۸:۱۶-۱۸ و ۲۵-۲۷
۶۶هنگامی که پِطرُس هنوز پایین، در حیاط بود، یکی از خادمههای کاهناعظم نیز به آنجا آمد۶۷و او را دید که کنار آتش خود را گرم میکرد. آن زن با دقّت بر وی نگریست و گفت: «تو نیز با عیسای ناصری بودی.»۶۸امّا پِطرُس انکار کرد و گفت: «نمیدانم و درنمییابم چه میگویی!» این را گفت و به سرسرای خانه رفت. در همین هنگام خروس بانگ زد.۶۹دیگربار، چشم آن کنیز به او افتاد و به کسانی که آنجا ایستاده بودند، گفت: «این مرد یکی از آنهاست.»۷۰امّا پِطرُس باز انکار کرد. کمی بعد، کسانی که آنجا ایستاده بودند، بار دیگر به پِطرُس گفتند: «بیگمان تو نیز یکی از آنهایی، زیرا جلیلی هستی.»۷۱امّا پِطرُس لعنکردن آغاز کرد و قسم خورده، گفت: «این مرد را که میگویید، نمیشناسم!»۷۲در هماندم، خروس بار دوّم بانگ زد. آنگاه پِطرُس سخنان عیسی را بهیاد آورد که به او گفته بود: «پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد». پس دلش ریش شد و بگریست.
مَرقس ۱۵
محاکمه در حضور پیلاتُس
مَرقُس ۱۵:۲-۱۵ - مَتّی ۲۷:۱۱-۲۶؛
لوقا ۲۳:۲ و ۳ و ۱۸-۲۵؛ یوحنا ۱۸:۲۹ - ۱۹:۱۶
۱بامدادان، بیدرنگ، سران کاهنان همراه با مشایخ و علمای دین و تمامی اعضای شورای یهود به مشورت نشستند و عیسی را دستبسته بردند و به پیلاتُس تحویل دادند.۲پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود چنین میگویی!»۳سران کاهنان اتهامات بسیار بر او میزدند.۴پس پیلاتُس باز از او پرسید: «آیا هیچ پاسخی نداری؟ ببین چقدر بر تو اتهام میزنند!»۵ولی عیسی باز هیچ پاسخ نداد، چندانکه پیلاتُس در شگفت شد.
۶پیلاتُس را رسم بر این بود که هنگام عید، یک زندانی را به تقاضای مردم آزاد کند.۷در میان شورشیانی که به جرم قتل در یک بلوا به زندان افتاده بودند، مردی بود بارْاَبّا نام.۸مردم نزد پیلاتُس آمدند و از او خواستند که رسم معمول را برایشان بهجای آورد.۹پیلاتُس از آنها پرسید: «آیا میخواهید پادشاه یهود را برایتان آزاد کنم؟»۱۰این را از آنرو گفت که دریافته بود سران کاهنان عیسی را از سَرِ رشک به او تسلیم کردهاند.۱۱امّا سران کاهنان جمعیت را برانگیختند تا از پیلاتُس بخواهند بهجای عیسی، بارْاَبّا را برایشان آزاد کند.۱۲آنگاه پیلاتُس بار دیگر از آنها پرسید: «پس با مردی که شما او را پادشاه یهود میخوانید، چه کنم؟»۱۳دیگربار فریاد برآوردند که: «بر صلیبش کن!»۱۴پیلاتُس از آنها پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!»۱۵پس پیلاتُس که میخواست مردم را خشنود سازد، بارْاَبّا را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.
استهزای عیسی
مَرقُس ۱۵:۱۶-۲۰ - مَتّی ۲۷:۲۷-۳۱
۱۶آنگاه سربازان، عیسی را به صحن کاخ، یعنی کاخ والی، بردند و همۀ گروه سربازان را نیز گرد هم فراخواندند.۱۷سپس خرقهای ارغوانی بر او پوشانیدند و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند.۱۸آنگاه شروع به تعظیم کرده، میگفتند: «درود بر پادشاه یهود!»۱۹و با چوب بر سرش میزدند و آبِدهان بر او انداخته، در برابرش زانو میزدند و ادای احترام میکردند.۲۰پس از آنکه استهزایش کردند، خرقۀ ارغوانی را از تنش بهدر آورده، جامۀ خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند.
بر صلیب شدن عیسی
مَرقُس ۱۵:۲۲-۳۲ - مَتّی ۲۷:۳۳-۴۴؛
لوقا ۲۳:۳۳-۴۳؛ یوحنا ۱۹:۱۷-۲۴
۲۱آنها رهگذری شَمعون نام از مردم قیرَوان را که پدر اسکندر و روفُس بود و از مزارع میآمد، واداشتند تا صلیب عیسی را حمل کند.۲۲پس عیسی را به مکانی بردند به نام جُلجُتا، که بهمعنی مکان جمجمه است.۲۳آنگاه به او شرابِ آمیخته به مُر دادند، امّا نپذیرفت.۲۴سپس بر صلیبش کشیدند و جامههایش را بین خود تقسیم کرده، برای تعیین سهم هر یک قرعه انداختند.
۲۵ساعت سوّم از روز بود که او را بر صلیب کردند.۲۶بر تقصیرنامۀ او نوشته شد: «پادشاه یهود.»۲۷دو راهزن را نیز با وی بر صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. ۲۸[بدینگونه آن نوشتۀ کتبمقدّس تحقق یافت که میگوید: «او از خطاکاران محسوب شد.»]۲۹رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان میگفتند: «ای تو که میخواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی،۳۰خود را نجات ده و از صلیب فرودآ!»۳۱سران کاهنان و علمای دین نیز در میان خود استهزایش میکردند و میگفتند: «دیگران را نجات داد امّا خود را نمیتواند نجات دهد!۳۲بگذار مسیح، پادشاه اسرائیل، اکنون از صلیب فرود آید تا ببینیم و ایمان بیاوریم.» آن دو تن که با او بر صلیب شده بودند نیز به او اهانت میکردند.
مرگ عیسی
مَرقُس ۱۵:۳۳-۴۱ - مَتّی ۲۷:۴۵-۵۶؛ لوقا ۲۳:۴۴-۴۹
۳۳از ساعت ششم تا نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت.۳۴در ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»۳۵برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «گوش دهید، الیاس را میخواند.»۳۶پس شخصی پیش دوید و اسفنجی را از شراب ترشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاده، پیش دهان عیسی برد تا بنوشد، و گفت: «او را به حال خود واگذارید تا ببینیم آیا الیاس میآید او را از صلیب پایین آورد؟»۳۷پس عیسی به بانگ بلند فریادی برآورد و دمِ آخر برکشید.۳۸آنگاه پردۀ محرابگاه از بالا تا پایین دوپاره شد.۳۹چون فرماندۀ سربازان که در برابر عیسی ایستاده بود، دید او چگونه جان سپرد، گفت: «براستی این مرد پسر خدا بود.»
۴۰شماری از زنان نیز از دور نظاره میکردند. در میان آنان مریم مَجْدَلیّه، مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا، و سالومه بودند.۴۱این زنان هنگامی که عیسی در جلیل بود، او را پیروی و خدمت میکردند. بسیاری از زنان دیگر نیز که همراه او به اورشلیم آمده بودند، در آنجا بودند.
خاکسپاری بدن عیسی
مَرقُس ۱۵:۴۲-۴۷ - مَتّی ۲۷:۵۷-۶۱؛
لوقا ۲۳:۵۰-۵۶؛ یوحنا ۱۹:۳۸-۴۲
۴۲آن روز، روز «تهیه»، یعنی روز پیش از شَبّات بود. پس هنگام غروب۴۳یوسف نامی از مردم رامه، که عضوی محترم از شورای یهود بود و انتظار پادشاهی خدا را میکشید، شجاعانه نزد پیلاتُس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد.۴۴پیلاتُس که باور نمیکرد عیسی بدین زودی درگذشته باشد، فرماندۀ سربازان را فراخواند تا ببیند عیسی جان سپرده است یا نه.۴۵چون از او دریافت که چنین است، پیکر عیسی را به یوسف سپرد.۴۶یوسف نیز پارچهای کتانی خرید و جسد را از صلیب پایین آورده، در کتان پیچید و در مقبرهای که در صخره تراشیده شده بود، نهاد. سپس سنگی جلو دهانۀ مقبره غلتانید.۴۷مریم مَجْدَلیّه و مریم، مادر یوشا، دیدند که عیسی کجا گذاشته شد.
مَرقس ۱۶
رستاخیز عیسی
مَرقُس ۱۶:۱-۸ - مَتّی ۲۸:۱-۸؛ لوقا ۲۴:۱-۱۰
۱چون روز شَبّات گذشت، مریم مَجْدَلیّه و سالومه و مریم، مادر یعقوب، حنوط خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند.۲پس در نخستین روز هفته، سحرگاهان، هنگام طلوع آفتاب، بهسوی مقبره روانه شدند.۳آنها به یکدیگر میگفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از جلو مقبره خواهد غلتانید؟»۴امّا چون نگریستند، دیدند آن سنگ که بسیار بزرگ بود، از جلو مقبره به کناری غلتانیده شده است.۵چون وارد مقبره شدند، جوانی را دیدند که بر سمت راست نشسته بود و ردایی سفید بر تن داشت. از دیدن او هراسان شدند.۶جوان به ایشان گفت: «مترسید. شما در جستجوی عیسای ناصری هستید که بر صلیبش کشیدند. او برخاسته است؛ اینجا نیست. جایی که پیکر او را نهاده بودند، بنگرید.۷حال، بروید و به شاگردان او و به پِطرُس بگویید که او پیش از شما به جلیل میرود؛ در آنجا او را خواهید دید، چنانکه پیشتر به شما گفته بود.»۸پس زنان بیرون آمده، از مقبره گریختند، زیرا لرزه بر تنشان افتاده بود و حیران بودند. آنها به هیچکس چیزی نگفتند، چراکه میترسیدند.
۹[چون عیسی در سحرگاه نخستین روز هفته برخاست، نخست بر مریم مَجْدَلیّه که از او هفت دیو بیرون کرده بود، ظاهر شد.۱۰مریم نیز رفت و به یاران او که در ماتم و زاری بودند، خبر داد.۱۱امّا آنها چون شنیدند که عیسی زنده شده و مریم او را دیده است، باور نکردند.
۱۲پس از آن، عیسی با سیمایی دیگر بر دو تن از ایشان که به مزارع میرفتند، ظاهر شد.۱۳آن دو بازگشتند و دیگران را از این امر آگاه ساختند، امّا سخن ایشان را نیز باور نکردند.
۱۴سپس عیسی بر آن یازده تن، در حالی که به غذا نشسته بودند، ظاهر شد و آنها را به سبب بیایمانی و سختدلیشان توبیخ کرد، زیرا سخن کسانی را که او را پس از رستاخیزش دیده بودند، باور نکردند.۱۵آنگاه بدیشان فرمود: «به سرتاسر جهان بروید و خبر خوش را به همۀ خلایق موعظه کنید.۱۶هرکه ایمان آوَرَد و تعمید گیرد، نجات خواهد یافت. امّا هرکه ایمان نیاورد، محکوم خواهد شد.۱۷و این آیات همراه ایمانداران خواهد بود: به نام من دیوها را بیرون خواهند کرد و به زبانهای تازه سخن خواهند گفت۱۸و مارها را با دستهایشان خواهند گرفت، و هرگاه زهری کشنده بنوشند، گزندی به آنها نخواهد رسید، و دستها بر بیماران خواهند نهاد و آنها شفا خواهند یافت.»
۱۹عیسای خداوند پس از آنکه این سخنان را بدیشان فرمود، به آسمان بالا برده شد و به دست راست خدا بنشست.۲۰پس ایشان بیرون رفته، در همهجا موعظه میکردند، و خداوند با ایشان عمل میکرد و کلام خود را با آیاتی که همراه ایشان بود، ثابت مینمود.]
لوقا ۱
مقدمه
لوقا ۱:۱-۴ - مشابه اعمال ۱:۱
۱از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زدهاند که نزد ما به انجام رسیده است،۲درست همانگونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند،۳من نیز که همهچیز را از آغاز بهدقّت بررسی کردهام، مصلحت چنان دیدم که آنها را به شکلی منظم برای شما، عالیجناب تِئوفیلوس، بنگارم،۴تا از درستی آنچه آموختهاید، یقین پیدا کنید.
پیشگویی تولد یحیای تعمیددهنده
۵در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی میزیست، زکریا نام. او از کاهنان گروه اَبیّا بود. همسرش اِلیزابِت نیز از تبار هارونِ کاهن بود.۶هر دو در نظر خدا پارسا بودند و مطابق همۀ احکام و فرایض خداوند بیعیب رفتار میکردند.۷امّا ایشان را فرزندی نبود، زیرا اِلیزابِت نازا بود و هر دو سالخورده بودند.
۸یک بار که نوبتِ خدمت گروه زکریا بود، و او در پیشگاه خدا کهانت میکرد،۹بنابه رسم کاهنان، قرعۀ دخول به قدسِ معبدِ خداوند و سوزاندن بخور به نام وی افتاد.۱۰در زمان سوزاندن بخور، تمام جماعتْ بیرون سرگرم دعا بودند۱۱که ناگاه فرشتۀ خداوند، ایستاده بر جانب راست بخورسوز، بر زکریا ظاهر شد.۱۲زکریا با دیدن او، بهتزده شد و ترس وجودش را فراگرفت.۱۳امّا فرشته به او گفت: «ای زکریا، مترس! دعای تو مستجاب شده است. همسرت اِلیزابِت برای تو پسری خواهد زایید که باید نامش را یحیی بگذاری.۱۴تو سرشار از شادی و خوشی خواهی شد، و بسیاری نیز از میلاد او شادمان خواهند گردید،۱۵زیرا در نظر خداوند بزرگ خواهد بود. یحیی نباید هرگز به شراب یا دیگر مُسکِرات لب زند. حتی از شکم مادر، پر از روحالقدس خواهد بود،۱۶و بسیاری از قوم اسرائیل را بهسوی خداوند، خدای ایشان بازخواهد گردانید.۱۷او به روح و قدرت الیاس، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دل پدران را بهسوی فرزندان، و عاصیان را بهسوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد.»۱۸زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.»۱۹فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا میایستم. اکنون فرستاده شدهام تا با تو سخن گویم و این بشارت را به تو رسانم.۲۰اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخنگفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.»
۲۱در این میان، جماعت منتظر زکریا بودند و حیران از طول توقف او در قدس.۲۲چون بیرون آمد، نمیتوانست با مردم سخن گوید. پس دریافتند رؤیایی در قدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره میکرد و توان سخنگفتن نداشت.۲۳زکریا پس از پایان نوبت خدمتش، به خانۀ خود بازگشت.
۲۴چندی بعد، همسرش اِلیزابِت آبستن شد و پنج ماه خانهنشینی اختیار کرد.۲۵اِلیزابِت میگفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و آنچه را نزد مردم مرا مایۀ ننگ بود، برداشته است.»
پیشگویی تولد عیسی
۲۶در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل فرستاده شد که ناصره نام داشت،۲۷تا نزد باکرهای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود، یوسف نام، از خاندان داوود.۲۸فرشته نزد او رفت و گفت: «سلام بر تو، ای که بسیار مورد لطفی. خداوند با توست.»۲۹مریم با شنیدن سخنان او پریشان شد و با خود اندیشید که این چگونه سلامی است.۳۰امّا فرشته وی را گفت: «ای مریم، مترس! لطف بسیار خدا شامل حال تو شده است.۳۱اینک آبستن شده، پسری خواهی زایید که باید نامش را عیسی بگذاری.۳۲او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ خدا تخت پادشاهی جَدّش داوود را به او عطا خواهد فرمود.۳۳او تا ابد بر خاندان یعقوب سلطنت خواهد کرد و پادشاهی او را هرگز زوالی نخواهد بود.»۳۴مریم از فرشته پرسید: «این چگونه ممکن است، زیرا من با مردی نبودهام؟»۳۵فرشته پاسخ داد: «روحالقدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند. از اینرو، آن مولودْ مقدّس و پسر خدا خوانده خواهد شد.۳۶اینک اِلیزابِت نیز که از خویشان توست، در سن پیری آبستن است و پسری در راه دارد. آری، او که میگویند نازاست، در ششمین ماهِ آبستنی است.۳۷زیرا نزد خدا هیچ امری ناممکن نیست!»۳۸مریم گفت: «کنیزِ خداوندم. آنچه دربارۀ من گفتی، بشود.» آنگاه فرشته از نزد او رفت.
دیدار مریم از اِلیزابِت
۳۹در آن روزها، مریم برخاست و بهشتاب به شهری در کوهستان یهودیه رفت،۴۰و به خانۀ زکریا درآمده، اِلیزابِت را سلام گفت.۴۱چون اِلیزابِت سلام مریم را شنید، طفل در رَحِمش به جست و خیز آمد، و اِلیزابِت از روحالقدس پر شده،۴۲به بانگ بلند گفت: «تو در میان زنان خجستهای، و خجسته است ثمرۀ رَحِم تو!۴۳من که باشم که مادر خداوندم نزد من آید؟۴۴چون صدای سلام تو به گوشم رسید، طفل از شادی در رَحِمِ من به جست و خیز آمد.۴۵خوشابهحال آن که ایمان آورْد، زیرا آنچه از جانب خداوند به او گفته شده است، بهانجام خواهد رسید.»
سرود مریم
لوقا ۱:۴۶-۵۳ - اوّل سموئیل ۲:۱-۱۰
۴۶مریم در پاسخ گفت:
«جان من خداوند را میستاید
۴۷و روحم در نجاتدهندهام خدا، بهوجد میآید،
۴۸زیرا بر حقارتِ کنیزِ خود نظر افکنده است.
زین پس، همۀ نسلها خجستهام خواهند خواند،
۴۹زیرا آن قادر که نامش قدوس است،
کارهای عظیم برایم کرده است.
۵۰رحمت او، نسل اندر نسل،
همۀ ترسندگانش را دربر میگیرد.
۵۱او به بازوی خود، نیرومندانه عمل کرده
و آنان را که در اندیشههای دل خود متکبرند، پراکنده ساخته است؛
۵۲فرمانروایان را از تخت بهزیر کشیده
و فروتنان را سرافراز کرده است؛
۵۳گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر کرده
امّا دولتمندان را تهیدست روانه ساخته است.
۵۴او رحمت خود را بهیاد آورده،
و خادم خویش اسرائیل را یاری داده است،
۵۵همانگونه که به پدران ما ابراهیم و نسل او
وعده داده بود که تا ابد چنین کند.»
۵۶پس مریم حدود سه ماه نزد اِلیزابِت ماند و سپس به خانه بازگشت.
تولد یحیی
۵۷چون زمان وضع حمل اِلیزابِت فرارسید، پسری به دنیا آورد.۵۸همسایگان و خویشان چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته است، در شادی او سهیم شدند.
۵۹روز هشتم، برای آیینِ ختنۀ نوزاد آمدند و میخواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند.۶۰امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.»۶۱گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.»۶۲پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارۀ نام فرزندش جویا شدند.۶۳زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!»۶۴دردم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود.۶۵ترس بر همۀ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در اینباره گفتگو میکردند.۶۶هرکه این سخنان را میشنید، در دل خود میاندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود.
نبوّت زکریا
۶۷آنگاه پدر او، زکریا، از روحالقدس پر شد و چنین نبوّت کرد:
۶۸«ستایش بر خداوند، خدای اسرائیل،
زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است.
۶۹او برای ما شاخِ نجاتی
در خاندان خادمش، داوود، برپای داشته است،
۷۰چنانکه از دیرباز
به زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرموده بود که
۷۱ما را از دست دشمنان
و همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد،
۷۲تا بر پدرانمان رحمت بنماید
و عهد مقدّس خویش بهیاد آورَد؛
۷۳همان سوگندی را که
برای پدرمان ابراهیم یاد کرد
۷۴که ما را از دست دشمن رهایی بخشد
و یاریمان دهد که او را بیهیچ واهمه عبادت کنیم،
۷۵در حضورش،
با قدّوسیت و پارسایی، همۀ ایام عمر.
۷۶و تو، ای فرزندم، پیامبر خدای متعال خوانده خواهی شد؛
زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی،
۷۷و به قوم او این معرفت را عطا کنی
که با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات میبخشد.
۷۸زیرا خدای ما را دلی است پر زِ رحمت،
وَز همینرو، آفتاب تابان از عرش برین بر ما طلوع خواهد کرد
۷۹تا کسانی را که در تاریکی و سایۀ مرگ ساکنند، روشنایی بخشد،
و گامهای ما را در مسیر صلح هدایت فرماید.»
۸۰و امّا آن کودک رشد میکرد و در روح، نیرومند میشد، و تا روز ظهور آشکارش بر قوم اسرائیل، در بیابان بهسر میبرد.
لوقا ۲
میلاد عیسی مسیح
۱در آن روزها، آگوستوسِ قیصر فرمانی صادر کرد تا مردمان جهان همگی سرشماری شوند.۲این نخستین سرشماری بود و در ایام فرمانداری کورینیوس بر سوریه انجام میشد.۳پس، هرکس روانۀ شهر خود شد تا نامنویسی شود.۴یوسف نیز از شهر ناصرۀ جلیل رهسپار بیتلِحِم، زادگاه داوود شد، زیرا از نسل و خاندان داوود بود.۵او به آنجا رفت تا با نامزدش مریم که زایمانش نزدیک بود، نامنویسی کنند.۶هنگامی که آنجا بودند، وقت زایمان مریم فرارسید۷و نخستین فرزندش را که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداقی پیچید و در آخوری خوابانید، زیرا در مهمانسرا جایی برایشان نبود.
شبانان و فرشتگان
۸در آن نواحی، شبانانی بودند که در صحرا بهسر میبردند و شبهنگام از گلۀ خود پاسداری میکردند.۹ناگاه فرشتۀ خداوند بر آنان ظاهر شد، و نور جلال خداوند بر گردشان تابید. شبانان سخت وحشت کردند،۱۰امّا فرشته به آنان گفت: «مترسید، زیرا بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادیبخش که برای تمامی قوم است:۱۱امروز در شهر داوود، نجاتدهندهای برای شما به دنیا آمد. او خداوندْ مسیح است.۱۲نشانه برای شما این است که نوزادی را در قنداقی پیچیده و در آخوری خوابیده خواهید یافت.»۱۳ناگاه گروهی عظیم از لشکریان آسمان ظاهر شدند که همراه آن فرشته در ستایش خدا میگفتند:
۱۴«جلال بر خدا در عرش برین،
و صلح و سلامت بر مردمانی که بر زمین مورد لطف اویند.»
۱۵و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان به یکدیگر گفتند: «بیایید به بیتلِحِم برویم و آنچه را رویداده و خداوندْ ما را از آن آگاه کرده است، ببینیم.»۱۶پس بهشتاب رفتند و مریم و یوسف و نوزادِ خفته در آخور را یافتند.۱۷چون نوزاد را دیدند، سخنی را که دربارۀ او به ایشان گفته شده بود، پخش کردند.۱۸و هرکه میشنید، از سخن شبانان در شگفت میشد.۱۹امّا مریم، اینهمه را بهخاطر میسپرد و در دل خود به آنها میاندیشید.۲۰پس شبانان بازگشتند، در حالی که خدا را برای هرآنچه دیده و شنیده بودند حمد و ثنا میگفتند، چراکه همه مطابق بود با آنچه بدیشان گفته شده بود.
آیین تقدیم عیسی در خانۀ خدا
۲۱در روز هشتم، چون زمان ختنۀ نوزاد فرارسید، او را عیسی نام نهادند. این همان نامی بود که فرشته، پیش از قرار گرفتن او در رَحِم مریم، بر وی نهاده بود.
۲۲چون ایام تطهیر ایشان مطابق شریعت موسی بهپایان رسید، یوسف و مریم، عیسای نوزاد را به اورشلیم بردند تا او را به خداوند تقدیم کنند،۲۳طبق حکم شریعت خداوند که میفرماید: «هر پسری که نخستزاده باشد، باید به خداوند وقف شود»؛۲۴و نیز تا قربانی تقدیم کنند، مطابق آنچه در شریعت خداوند آمده، یعنی «یک جفت قمری یا جوجه کبوتر».
۲۵در آن زمان، مردی پارسا و دیندار، شَمعون نام، در اورشلیم میزیست که در انتظار تسلی اسرائیل بود و روحالقدس بر او قرار داشت.۲۶روحالقدس بر وی آشکار کرده بود که تا مسیحِ خداوند را نبیند، چشم از جهان فرونخواهد بست.۲۷پس شَمعون به هدایت روح وارد صحن معبد شد و چون والدین عیسای نوزاد او را آوردند تا آیین شریعت را برایش بهجای آورند،۲۸شَمعون در آغوشش گرفت و خدا را ستایشکنان گفت:
۲۹«ای خداوند، حال بنا به وعدۀ خود،
خادمت را بهسلامت مرخص فرما.
۳۰زیرا چشمان من نجات تو را دیده است،
۳۱نجاتی که در برابر دیدگان همۀ ملتها فراهم کردهای،
۳۲نوری برای آشکار کردن حقیقت بر دیگر قومها
و جلالی برای قوم تو اسرائیل.»
۳۳پدر و مادر عیسی از سخنانی که دربارۀ او گفته شد، در شگفت شدند.۳۴سپس شَمعون ایشان را برکت داد و به مریم، مادر او گفت: «مقدّر است که این کودک موجب افتادن و برخاستن بسیاری از قوم اسرائیل شود. او آیت و نشانی خواهد بود که در برابرش خواهند ایستاد،۳۵و بدینسان، اندیشۀ دلهای بسیاری آشکار خواهد شد. شمشیری نیز در قلب تو فروخواهد رفت.»
۳۶در آنجا نبیهای میزیست، حَنّا نام، دختر فَنوئیل از قبیلۀ اَشیر، که بسیار سالخورده بود. حَنّا پس از هفت سال زناشویی، شوهرش را از دست داده بود۳۷و تا هشتاد و چهار سالگی بیوه مانده بود. او هیچگاه معبد را ترک نمیکرد، بلکه شبانهروز، با روزه و دعا به عبادت مشغول بود.۳۸حَنّا نیز در همان هنگام پیش آمد و خدا را سپاس گفته، با همۀ کسانی که چشمانتظار رهایی اورشلیم بودند، دربارۀ عیسی سخن گفت.
۳۹چون یوسف و مریم آیین شریعت خداوند را بهکمال بهجای آوردند، به شهر خود ناصره، واقع در جلیل، بازگشتند.۴۰باری، آن کودک رشد میکرد و قوی میشد. او پر از حکمت بود و فیض خدا بر او قرار داشت.
عیسای نوجوان در خانۀ خدا
۴۱والدین عیسی هر سال برای عید پِسَخ به اورشلیم میرفتند.۴۲چون عیسی دوازده ساله شد، به رسم عید به اورشلیم رفتند.۴۳پس از پایان آیین عید، چون والدینش راه بازگشت پیش گرفتند، عیسای نوجوان در اورشلیم ماند. امّا آنها از این امر آگاه نبودند،۴۴بلکه چون میپنداشتند در کاروان است، روزی تمام سفر کردند. سرانجام به جستجوی عیسی در میان خویشاوندان و دوستان برآمدند.۴۵و چون او را نیافتند، در جستجویش به اورشلیم بازگشتند.۴۶پس از سه روز، سرانجام او را در معبد یافتند. در میان معلمان نشسته بود و به سخنان ایشان گوش فرا میداد و از آنها پرسشها میکرد.۴۷هرکه سخنان او را میشنید، از فهم او و پاسخهایی که میداد، در شگفت میشد.۴۸چون والدینش او را در آنجا دیدند، شگفتزده شدند. مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ پدرت و من با نگرانی بسیار در جستجوی تو بودیم.»۴۹امّا او در پاسخ گفت: «چرا مرا میجستید؟ مگر نمیدانستید که میباید در خانۀ پدرم باشم؟»۵۰امّا آنها معنای این سخن را درنیافتند.۵۱پس با ایشان به راه افتاد و به ناصره رفت و مطیع ایشان بود. امّا مادرش تمامی این امور را بهخاطر میسپرد.
۵۲و عیسی در قامت و حکمت، و در محبوبیت نزد خدا و مردم، ترقّی میکرد.
لوقا ۳
یحیی، هموارکنندۀ راه مسیح
لوقا ۳:۲-۱۰ - مَتّی ۳:۱-۱۰؛ مَرقُس ۱:۳-۵
لوقا ۳:۱۶ و ۱۷ - مَتّی ۳:۱۱ و ۱۲؛ مَرقُس ۱:۷ و ۸
۱در پانزدهمین سالِ فرمانروایی تیبِریوسِ قیصر، هنگامی که پُنتیوس پیلاتُس والی یهودیه بود، هیرودیس حاکم جلیل، برادرش فیلیپُس حاکم ایتوریه و تْراخونیتیس، لیسانیوس حاکم آبیلینی،۲و حَنّا و قیافا کاهنان اعظم بودند، کلام خدا در بیابان بر یحیی، پسر زکریا، نازل شد.۳پس یحیی به سرتاسر نواحی اردن میرفت و به مردم موعظه میکرد که برای آمرزش گناهان خود توبه کنند و تعمید گیرند.۴در اینباره در کتاب سخنان اِشَعْیای نبی آمده است که:
«ندای آن که در بیابان فریاد برمیآورد،
”راه را برای خداوند آماده کنید!
مسیر او را هموار سازید!
۵همۀ درهها پر و همۀ کوهها و تپهها پست خواهند شد؛
راههای کج، راست و مسیرهای ناهموار، هموار خواهند گشت.
۶آنگاه تمامی بشر نجات خدا را خواهند دید.“»
۷یحیی خطاب به جماعتی که برای تعمید گرفتن نزد او میآمدند، میگفت: «ای افعیزادگان، چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است بگریزید؟۸پس ثمرات شایستۀ توبه بیاورید و با خود مگویید که: ”پدر ما ابراهیم است.“ زیرا به شما میگویم، خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.۹هماکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.»
۱۰جماعت از او پرسیدند: «پس چه کنیم؟»۱۱پاسخ داد: «آن که دو جامه دارد، یکی را به آن که ندارد بدهد، و آن که خوراک دارد نیز چنین کند.»۱۲خراجگیران نیز آمدند تا تعمید گیرند. از او پرسیدند: «استاد، ما چه کنیم؟»۱۳به ایشان گفت: «بیش از اندازۀ مقرر خراج مستانید.»۱۴سربازان نیز از او پرسیدند: «ما چه کنیم؟» گفت: «بهزور از کسی پول نگیرید و بر هیچکس افترا مزنید و به مزد خویش قانع باشید.»
۱۵مردم مشتاقانه در انتظار بودند و با خود میاندیشیدند که آیا ممکن است یحیی همان مسیح باشد؟۱۶پاسخ یحیی به همۀ آنان این بود: «من شما را با آب تعمید میدهم، امّا کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم بند کفشهایش را بگشایم. او شما را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد.۱۷او کجبیل خود را در دست دارد تا خرمنگاه خویش را پاک کند و گندم را در انبار خویش ذخیره نماید، امّا کاه را در آتشی خاموشیناپذیر خواهد سوزانید.»
۱۸و یحیی با اندرزهای بسیار دیگر به مردم بشارت میداد.۱۹امّا چون هیرودیسِ حاکم، دربارۀ هیرودیا، همسر برادرش، و نیز شرارتهای دیگری که کرده بود، از یحیی توبیخ شد،۲۰او را به زندان افکند و بدینگونه خطایی دیگر بر خطاهای خود افزود.
تعمید عیسی و شجرهنامۀ او
لوقا ۳:۲۱ و ۲۲ - مَتّی ۳:۱۳-۱۷؛ مَرقُس ۱:۹-۱۱
لوقا ۳:۲۳-۳۸ - مَتّی ۱:۱-۱۷
۲۱هنگامی که مردم همه تعمید میگرفتند و عیسی نیز تعمید گرفته بود و دعا میکرد، آسمان گشوده شد۲۲و روحالقدس به شکل جسمانی، همچون کبوتری بر او فرودآمد، و ندایی از آسمان دررسید که «تو پسر محبوب من هستی، و من از تو خشنودم.»
۲۳عیسی حدود سی سال داشت که خدمت خود را آغاز کرد. او به گمان مردم پسر یوسف بود، و یوسف، پسر هالی،۲۴پسر مَتّات، پسر لاوی، پسر مَلْکی، پسر یَنّا، پسر یوسف،۲۵پسر مَتّاتیا، پسر عاموس، پسر ناحوم، پسر حَسْلی، پسر نَجّای،۲۶پسر مَئَت، پسر مَتّاتیا، پسر شِمْعی، پسر یوسف، پسر یهودا،۲۷پسر یوحَنان، پسر ریسا، پسر زِروبابِل، پسر شِئَلْتیئیل، پسر نِیْری،۲۸پسر مَلْکی، پسر اَدّی، پسر قوصام، پسر ایلمودام، پسر عیر،۲۹پسر یوشع، پسر الیعازَر، پسر یوریم، پسر مَتّات، پسر لاوی،۳۰پسر شَمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم،۳۱پسر مَلیا، پسر مینان، پسر مَتّاتا، پسر ناتان، پسر داوود،۳۲پسر یِسای، پسر عوبید، پسر بوعَز، پسر سَلمون، پسر نَحْشون،۳۳پسر عَمیناداب، پسر اَرام، پسر حِصْرون، پسر فارِص، پسر یهودا،۳۴پسر یعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهیم، پسر تارَح، پسر ناحور،۳۵پسر سُروج، پسر رَعو، پسر فالَج، پسر عابِر، پسر شالَح،۳۶پسر قَینان، پسر اَرْفَکْشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لامَک،۳۷پسر مَتوشالح، پسر خَنوخ، پسر یارِد، پسر مَهَلَلئیل، پسر قَینان،۳۸پسر اَنوش، پسر شِیث، پسر آدم، پسر خدا.
لوقا ۴
عیسی در بوتۀ آزمایش
لوقا ۴:۱-۱۳ - مَتّی ۴:۱-۱۱؛ مَرقُس ۱:۱۲ و ۱۳
۱عیسی پر از روحالقدس، از رود اردن بازگشت و روح، او را در بیابان هدایت میکرد.۲در آنجا ابلیس چهل روز او را وسوسه کرد. در آن روزها چیزی نخورد، و در پایان آن مدت، گرسنه شد.۳پس ابلیس به او گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگ بگو نان شود.»۴عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است که ”انسان تنها به نان زنده نیست.“»
۵سپس ابلیس او را به مکانی بلند برد و دردَمی همۀ حکومتهای جهان را به او نشان داد۶و گفت: «من همۀ این قدرت و تمامی شکوه اینها را به تو خواهم بخشید، زیرا که به من سپرده شده است و مختارم آن را به هرکه بخواهم بدهم.۷کافی است پرستشم کنی تا اینهمه از آن تو گردد.»۸عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است،
«”خداوند، خدای خود را بپرست
و تنها او را خدمت کن.“»
۹آنگاه ابلیس او را به شهر اورشلیم برد و بر فراز معبد قرار داد و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را از اینجا بهزیر افکن.۱۰زیرا نوشته شده است:
«”دربارۀ تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد
تا از تو محافظت کنند.
۱۱آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت
مبادا پایت به سنگی برخورَد.“»
۱۲عیسی پاسخ داد: «گفته شده است، ”خداوند، خدای خود را میازما.“»۱۳چون ابلیس همۀ این وسوسهها را بهپایان رسانید، او را تا فرصتی دیگر ترک گفت.
طرد عیسی در ناصره
۱۴عیسی به نیروی روح به جلیل بازگشت و خبر او در سرتاسر آن نواحی پیچید.۱۵او در کنیسههای ایشان تعلیم میداد، و همه وی را میستودند.
۱۶پس به شهر ناصره که در آن پرورش یافته بود، رفت و در روز شَبّات، طبق معمول به کنیسه درآمد. و برخاست تا تلاوت کند.۱۷طومار اِشَعْیای نبی را به او دادند. چون آن را گشود، قسمتی را یافت که میفرماید:
۱۸«روح خداوند بر من است،
زیرا مرا مسح کرده
تا فقیران را بشارت دهم
و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران
و بینایی را به نابینایان اعلام کنم،
و ستمدیدگان را رهایی بخشم،
۱۹و سال لطف خداوند را اعلام نمایم.»
۲۰سپس طومار را فروپیچید و به خادم کنیسه سپرد و بنشست. همه در کنیسه به او چشم دوخته بودند.۲۱آنگاه چنین سخن آغاز کرد: «امروز این نوشته، هنگامی که بدان گوش فرامیدادید، جامۀ عمل پوشید.»۲۲همه از او نیکو میگفتند و از کلام فیضآمیزش در شگفت بودند و میگفتند: «آیا این پسر یوسف نیست؟»۲۳عیسی به ایشان گفت: «بیگمان این مَثَل را بر من خواهید آورد که ”ای طبیب خود را شفا ده! آنچه شنیدهایم در کَفَرناحوم کردهای، اینجا در زادگاه خویش نیز انجام بده.“»۲۴سپس افزود: «آمین، به شما میگویم که هیچ پیامبری در دیار خویش پذیرفته نیست.۲۵یقین بدانید که در زمان الیاس، هنگامی که آسمان سه سال و نیم بسته شد و خشکسالیِ سخت سرتاسر آن سرزمین را فراگرفت، بیوهزنان بسیار در اسرائیل بودند.۲۶امّا الیاس نزد هیچیک فرستاده نشد مگر نزد بیوهزنی در شهر صَرَفَه در سرزمین صیدون.۲۷در زمان اِلیشَع نبی نیز جذامیان بسیار در اسرائیل بودند، ولی هیچیک از جذام خود پاک نشدند مگر نَعْمانِ سُریانی.»۲۸آنگاه همۀ کسانی که در کنیسه بودند، از شنیدن این سخنان برآشفتند۲۹و برخاسته، او را از شهر بیرون کشیدند و بر لبۀ کوهی که شهر بر آن بنا شده بود، بردند تا از آنجا به زیرش افکنند.۳۰امّا او از میانشان گذشت و رفت.
شفای مرد دیوزده
لوقا ۴:۳۱-۳۷ - مَرقُس ۱:۲۱-۲۸
۳۱سپس عیسی به کَفَرناحوم، شهری در جلیل، فرود شد و در روز شَبّات به تعلیم مردم پرداخت.۳۲آنان از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا در کلامش اقتدار بود.۳۳امّا در کنیسه، مردی دیوزده بود که روح پلید داشت. او به آواز بلند فریاد برآورد:۳۴«ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمدهای نابودمان کنی؟ میدانم کیستی؛ تو آن قدوس خدایی!»۳۵عیسی روح پلید را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مرد را در حضور همگان بر زمین زد و بیآنکه آسیبی به او برساند، از او بیرون آمد.۳۶مردم همه شگفتزده به یکدیگر میگفتند: «این چه کلامی است؟ او با اقتدار و قدرت به ارواح پلید فرمان میدهد و آنها نیز از مردم بیرون میآیند!»۳۷بدینگونه خبر کارهای او در سرتاسر آن نواحی پیچید.
شفای مادرزن پِطرُس و بسیاری دیگر
لوقا ۴:۳۸-۴۱ - مَتّی ۸:۱۴-۱۷
لوقا ۴:۳۸-۴۳ - مَرقُس ۱:۲۹-۳۸
۳۸آنگاه عیسی کنیسه را ترک گفت و به خانۀ شَمعون رفت. و امّا مادرزن شَمعون را تبی سخت عارض گشته بود. پس، از عیسی خواستند یاریاش کند.۳۹او نیز بر بالین وی خم شد و تب را نهیب زد، و تبش قطع شد. او بیدرنگ برخاست و مشغول پذیرایی از آنها شد.
۴۰هنگام غروب، همۀ کسانی که بیمارانی مبتلا به امراض گوناگون داشتند، آنان را نزد عیسی آوردند، و او نیز بر یکایک ایشان دست نهاد و شفایشان داد.۴۱دیوها نیز از بسیاری بیرون میآمدند و فریادکنان میگفتند: «تو پسر خدایی!» امّا او آنها را نهیب میزد و نمیگذاشت سخنی بگویند، زیرا میدانستند مسیح است.
دعای عیسی در خلوت
۴۲بامدادان، عیسی به خلوتگاهی رفت. امّا مردم او را میجُستند و چون به جایی که بود رسیدند، کوشیدند نگذارند ترکشان کند.۴۳ولی او گفت: «من باید پادشاهی خدا را در شهرهای دیگر نیز بشارت دهم، چراکه به همین منظور فرستاده شدهام.»۴۴پس به موعظه در کنیسههای یهودیه ادامه داد.
لوقا ۵
نخستین شاگردان عیسی
لوقا ۵:۱-۱۱ - مَتّی ۴:۱۸-۲۲؛
مَرقُس ۱:۱۶-۲۰؛ یوحنا ۱:۴۰-۴۲
۱یک روز که عیسی در کنار دریاچۀ جِنیسارِت ایستاده بود و جمعیت از هرسو بر او ازدحام میکردند تا کلام خدا را بشنوند،۲در کنار دریا دو قایق دید که صیادان از آنها بیرون آمده، مشغول شستن تورهایشان بودند.۳پس بر یکی از آنها که متعلق به شَمعون بود سوار شد و از او خواست قایق را اندکی از ساحل دور کند. سپس خود بر قایق نشست و به تعلیم مردم پرداخت.۴چون سخنانش بهپایان رسید، به شَمعون گفت: «قایق را به جایی عمیق ببر، و تورها را برای صید ماهی در آب افکنید.»۵شَمعون پاسخ داد: «استاد، همۀ شب را سخت تلاش کردیم و چیزی نگرفتیم. امّا چون تو میگویی، تورها را در آب خواهیم افکند.»۶وقتی چنین کردند، آنقدر ماهی گرفتند که چیزی نمانده بود تورهایشان پاره شود!۷از اینرو، از دوستان خود در قایق دیگر به اشاره خواستند تا به یاریشان آیند. آنها آمدند و هر دو قایق را آنقدر از ماهی پر کردند که چیزی نمانده بود در آب فروروند.۸چون شَمعون پِطرُس این را دید، بهپاهای عیسی افتاد و گفت: «ای خداوند، از من دور شو، زیرا مردی گناهکارم!»۹چه خود و همراهانش از واقعۀ صید ماهی شگفتزده بودند.۱۰یعقوب و یوحنا، پسران زِبِدی، نیز که همکار شَمعون بودند، همین حال را داشتند. عیسی به شَمعون گفت: «مترس، از این پس مردم را صید خواهی کرد.»۱۱پس آنها قایقهای خود را به ساحل راندند و همهچیز را ترک گفته، از پی او روانه شدند.
شفای مرد جذامی
لوقا ۵:۱۲-۱۴ - مَتّی ۸:۲-۴؛ مَرقُس ۱:۴۰-۴۴
۱۲روزی دیگر که عیسی در یکی از شهرها بود، مردی آمد که جذام تمام بدنش را فراگرفته بود. چون عیسی را دید، روی بر خاک نهاد و التماسکنان گفت: «سرور من، اگر بخواهی میتوانی پاکم سازی.»۱۳عیسی دست خود را دراز کرد و او را لمس نمود و گفت: «میخواهم؛ پاک شو!» دردم، جذامْ آن مرد را ترک گفت.۱۴سپس به او امر فرمود: «به کسی چیزی مگو، بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود قربانیهایی را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنان گواهی باشد.»۱۵با اینهمه، خبر کارهای او هرچه بیشتر پخش میشد، چندان که جماعتهای بسیار گردمیآمدند تا سخنانش را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند.۱۶امّا عیسی اغلب به جاهای دورافتاده میرفت و در تنهایی دعا میکرد.
شفای مرد مفلوج
لوقا ۵:۱۸-۲۶ - مَتّی ۹:۲-۸؛ مَرقُس ۲:۳-۱۲
۱۷روزی از روزها عیسی تعلیم میداد و فَریسیان و معلمان شریعت از همۀ شهرهای جلیل و یهودیه و نیز از اورشلیم آمده و نشسته بودند، و قدرت خداوند برای شفای بیماران با او بود.۱۸ناگاه چند مرد از راه رسیدند که مفلوجی را بر تختی حمل میکردند. ایشان کوشیدند او را بهدرون خانه ببرند و در برابر عیسی بگذارند.۱۹امّا چون بهسبب ازدحام جمعیت راهی نیافتند، به بام خانه رفتند و از میان سفالها مفلوج را با تختش پایین فرستادند و وسط جمعیت، در برابر عیسی نهادند.۲۰چون عیسی ایمان ایشان را دید، گفت: «ای مرد، گناهانت آمرزیده شد!»۲۱امّا فَریسیان و علمای دین با خود اندیشیدند: «این کیست که کفر میگوید؟ چه کسی جز خدا میتواند گناهان را بیامرزد؟»۲۲عیسی دریافت چه میاندیشند و پرسید: «چرا در دل چنین میاندیشید؟۲۳گفتن کدامیک آسانتر است: ”گناهانت آمرزیده شد“ یا اینکه ”برخیز و راه برو“؟۲۴حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد...» - به مرد مفلوج گفت - «به تو میگویم: برخیز، بستر خود برگیر و به خانه برو!»۲۵دردم، آن مرد مقابل ایشان ایستاد و آنچه را بر آن خوابیده بود برداشت و خدا را حمدگویان به خانه رفت.۲۶همه از این رویداد در شگفت شده، خدا را تمجید کردند و در حالی که ترس وجودشان را فراگرفته بود، میگفتند: «امروز چیزهای شگفتانگیز دیدیم.»
دعوت از لاوی
لوقا ۵:۲۷-۳۲ - مَتّی ۹:۹-۱۳؛ مَرقُس ۲:۱۴-۱۷
۲۷سپس عیسی از آن خانه بیرون آمد و خراجگیری را دید، لاوی نام، که در خراجگاه نشسته بود. او را گفت: «از پی من بیا.»۲۸لاوی برخاسته، همهچیز را ترک گفت و از پی عیسی روان شد.
۲۹او در خانۀ خویش ضیافتی بزرگ به افتخار عیسی برپا کرد، و جمعی بزرگ از خراجگیران و دیگر مردم، با آنها بر سفره نشستند.۳۰امّا فَریسیان و گروهی از علمای دین که از فرقۀ آنها بودند، شِکوِهکنان به شاگردان عیسی گفتند: «چرا با خراجگیران و گناهکاران میخورید و میآشامید؟»۳۱عیسی پاسخ داد: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان.۳۲من برای دعوت پارسایان نیامدهام، بلکه آمدهام تا گناهکاران را به توبه دعوت کنم.»
سؤال دربارۀ روزه
لوقا ۵:۳۳-۳۹ - مَتّی ۹:۱۴-۱۷؛ مَرقُس ۲:۱۸-۲۲
۳۳به او گفتند: «شاگردان یحیی اغلب روزه میگیرند و دعا میکنند؛ شاگردان فَریسیان نیز چنینند، امّا شاگردان تو همیشه در حال خوردن و نوشیدنند.»۳۴عیسی پاسخ داد: «آیا میتوان میهمانان عروسی را تا زمانی که داماد با آنهاست، به روزه واداشت؟۳۵امّا زمانی خواهد رسید که داماد از ایشان گرفته شود. در آن ایام روزه خواهند گرفت.»۳۶پس این مَثَل را برایشان آورد: «هیچکس تکهای از جامۀ نو را نمیبُرَد تا آن را به جامهای کهنه وصله زند. زیرا اگر چنین کند، هم جامۀ نو را پاره کرده و هم پارچۀ نو بر جامه کهنه وصلهای است ناجور.۳۷نیز کسی شراب نو را در مَشکهای کهنه نمیریزد. زیرا اگر چنین کند، شراب نو مَشکها را خواهد درید و شراب خواهد ریخت و مَشکها نیز تباه خواهد شد.۳۸شراب نو را در مَشکهای نو باید ریخت.۳۹و کسی پس از نوشیدن شراب کهنه خواهان شراب تازه نیست، زیرا میگوید: ”شراب کهنه بهتر است.“»
لوقا ۶
صاحب روز شَبّات
لوقا ۶:۱-۱۱ - مَتّی ۱۲:۱-۱۴؛ مَرقُس ۲:۲۳ - ۳:۶
۱در یکی از روزهای شَبّات، عیسی از میان مزارع گندم میگذشت و شاگردانش خوشههای گندم را میچیدند و بهدست ساییده، میخوردند.۲امّا تنی چند از فَریسیان گفتند: «چرا کاری میکنید که انجامش در روز شَبّات جایز نیست؟»۳عیسی پاسخ داد: «مگر نخواندهاید که داوود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟۴او به خانۀ خدا درآمد و نان تقدیمی را برگرفت و خورد و به یارانش نیز داد، هرچند خوردن آن تنها برای کاهنان جایز است.»۵و در ادامه فرمود: «پسر انسان صاحب شَبّات است.»
شفای مرد علیل
۶در شَبّاتی دیگر، به کنیسه درآمد و به تعلیم پرداخت. مردی آنجا بود که دست راستش خشک شده بود.۷علمای دین و فَریسیان، عیسی را زیر نظر داشتند تا ببینند آیا در روز شَبّات کسی را شفا میدهد یا نه؛ زیرا در پی دستاویزی بودند تا به او اتهام زنند.۸امّا عیسی که از افکارشان آگاه بود، مرد خشکدست را گفت: «برخیز و در برابر همه بایست.» او نیز برخاست و ایستاد.۹عیسی به آنان گفت: «از شما میپرسم، کدامیک در روز شَبّات رواست: نیکی یا بدی، نجات جان انسان یا نابود کردن آن؟»۱۰پس چشم به جانب یکایک ایشان گرداند و سپس خطاب به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» چنین کرد، و دستش سالم شد.۱۱امّا آنان سخت خشمگین شدند و با یکدیگر به مشورت نشستند که با عیسی چه کنند.
انتخاب دوازده رسول
لوقا ۶:۱۳-۱۶ - مَتّی ۱۰:۲-۴؛
مَرقُس ۳:۱۶-۱۹؛ اعمال ۱:۱۳
۱۲یکی از آن روزها، عیسی برای دعا به کوهی رفت و شب را در عبادت خدا به صبح رساند.۱۳بامدادان شاگردانش را فراخواند، و از میان آنان دوازده تن را برگزید و ایشان را رسول خواند:۱۴شَمعون (که او را پِطرُس نامید)، آندریاس (برادر پِطرُس)، یعقوب، یوحنا، فیلیپُس، بَرتولْما،۱۵مَتّی، توما، یعقوب پسر حَلْفای، شَمعون معروف به غیور،۱۶یهودا پسر یعقوب، و یهودای اِسْخَریوطی که به وی خیانت کرد.
«خوشابهحال شما»
لوقا ۶:۲۰-۲۳ - مَتّی ۵:۳-۱۲
۱۷عیسی همراه ایشان از کوه فرود آمد و در مکانی هموار ایستاد. بسیاری از شاگردانش و انبوهی از مردم از سرتاسر یهودیه، اورشلیم، و از شهرهای ساحلی صور و صیدون، آنجا حضور داشتند.۱۸آنها آمده بودند تا سخنان او را بشنوند و از بیماریهای خود شفا یابند؛ و کسانی که ارواح پلید آزارشان میداد، شفا مییافتند.۱۹مردم همه میکوشیدند او را لمس کنند، زیرا نیرویی از وی صادر میشد که همگان را شفا میبخشید.
۲۰آنگاه عیسی بر شاگردانش نظر افکند و گفت:
«خوشابهحال شما که فقیرید،
زیرا پادشاهی خدا از آن شماست.
۲۱خوشابهحال شما که اکنون گرسنهاید،
زیرا سیر خواهید شد.
خوشابهحال شما که اکنون گریانید،
زیرا خواهید خندید.
۲۲«خوشابهحال شما آنگاه که مردم بهخاطر پسر انسان، بر شما نفرت گیرند و شما را از جمع خود برانند و دشنام دهند و بدنام سازند.۲۳در آن روز، شادی و پایکوبی کنید، زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چراکه پدران آنها نیز با پیامبران چنین کردند.
۲۴«امّا وای بر شما که دولتمندید،
زیرا تسلی خود را یافتهاید.
۲۵وای بر شما که اکنون سیرید،
زیرا گرسنه خواهید شد.
وای بر شما که اکنون خندانید،
زیرا ماتم خواهید کرد و زاری خواهید نمود.
۲۶وای بر شما آنگاه که همگان زبان به ستایشتان بگشایند، زیرا پدران آنها نیز با پیامبران دروغین چنین کردند.
محبت به دشمنان
لوقا ۶:۲۹ و ۳۰ - مَتّی ۵:۳۹-۴۲
۲۷«امّا ای شنوندگان، به شما میگویم که دشمنان خود را محبت نمایید و به آنان که از شما نفرت دارند، نیکی کنید.۲۸برای هرکه نفرینتان کند برکت بطلبید، و هرکس را که آزارتان دهد دعای خیر کنید.۲۹اگر کسی بر یک گونۀ تو سیلی زند، گونۀ دیگر را نیز به جانب او بگردان. اگر کسی ردایت را از تو بستاند، پیراهنت را نیز از او دریغ مکن.۳۰اگر کسی چیزی از تو بخواهد به او بده، و اگر مال تو را غصب کند، از او بازمخواه.۳۱با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند.
۳۲«اگر تنها آنان را محبت کنید که شما را محبت میکنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز دوستداران خود را محبت میکنند.۳۳و اگر فقط به کسانی نیکی کنید که به شما نیکی میکنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز چنین میکنند.۳۴و اگر فقط به کسانی قرض دهید که امید عوض از آنان دارید، چه برتری خواهید داشت؟ حتی گناهکاران نیز به گناهکاران قرض میدهند تا روزی از ایشان عوض بگیرند.۳۵امّا شما، دشمنانتان را محبت کنید و به آنها نیکی نمایید، و بدون امیدِ عوض، به ایشان قرض دهید، زیرا پاداشتان عظیم است، و فرزندان خدای متعال خواهید بود، چه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است.۳۶پس رحیم باشید، چنان که پدر شما رحیم است.
محکوم کردن دیگران
لوقا ۶:۳۷-۴۲ - مَتّی ۷:۱-۵
۳۷«داوری نکنید تا بر شما داوری نشود. محکوم نکنید تا محکوم نشوید. ببخشایید تا بخشوده شوید.۳۸بدهید تا به شما داده شود. پیمانهای پُر، فشرده، تکانداده و لبریز در دامنتان ریخته خواهد شد! زیرا با هر پیمانهای که بدهید، با همان پیمانه به شما داده خواهد شد.»
۳۹و این مَثَل را نیز برایشان آورد: «آیا کور میتواند عصاکش کور دیگر شود؟ آیا هر دو در چاه نخواهند افتاد؟۴۰شاگرد، برتر از استاد خود نیست، امّا هرکه تعلیم و تربیتش بهکمال رسد، همچون استاد خود خواهد شد.
۴۱«چرا پَرِکاهی را در چشم برادرت میبینی، امّا از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟۴۲چگونه میتوانی به برادرت بگویی: ”برادر، بگذار پَرِکاه را از چشمت بهدر آورم“، ولی چوب را در چشم خود نمیبینی؟ ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود بهدرآر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِکاه را از چشم برادرت بیرون کنی.
درخت و میوهاش
لوقا ۶:۴۳ و ۴۴ - مَتّی ۷:۱۶ و ۱۸ و ۲۰
۴۳«هیچ درخت نیکو، میوۀ بد بهبار نمیآوَرَد و هیچ درخت بد، میوۀ نیکو نمیدهد.۴۴هر درختی را از میوهاش میتوان شناخت. نه از بوتۀ خار میتوان انجیر چید، و نه از بوتۀ تمشک، انگور!۴۵شخص نیک از خزانۀ نیکوی دل خود نیکویی برمیآورد، و شخص بد از خزانۀ بدِ دل خود، بدی. زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن میگوید.
معمار دانا و معمار نادان
لوقا ۶:۴۷-۴۹ - مَتّی ۷:۲۴-۲۷
۴۶«چگونه است که مرا ”سرورم، سرورم“ میخوانید، امّا به آنچه میگویم عمل نمیکنید؟۴۷آن که نزد من میآید و سخنانم را میشنود و به آن عمل میکند، به شما مینمایانم به چه کس میمانَد.۴۸او کسی را مانَد که برای بنای خانهای، زمین را گود کَند و پیِ خانه را بر صخره نهاد. چون سیل آمد و سیلاب بر آن خانه هجوم برد، نتوانست آن را بجنباند، زیرا محکم ساخته شده بود.۴۹امّا آن که سخنانم را میشنود ولی به آن عمل نمیکند، کسی را مانَد که خانهای بدون پی، بر زمین ساخت. چون سیلاب بر آن خانه هجوم برد، دردم فروریخت و ویرانی عظیم بر جای نهاد.»
لوقا ۷
ایمان نظامی رومی
لوقا ۷:۱-۱۰ - مَتّی ۸:۵-۱۳
۱چون عیسی تمامی گفتار خود را با مردم بهپایان رسانید، به کَفَرناحوم درآمد.۲آنجا یک نظامی رومی بود که غلامی بس عزیز داشت. غلام بیمار و در آستانۀ مرگ بود.۳نظامی چون دربارۀ عیسی شنید، تنی چند از مشایخ یهود را نزدش فرستاد تا از او بخواهند بیاید و غلامش را شفا دهد.۴آنها نزد عیسی آمدند و با التماس بسیار به او گفتند: «این مرد سزاوار است این لطف را در حقش بکنی،۵زیرا قوم ما را دوست میدارد و کنیسه را نیز برایمان ساخته است.»۶پس عیسی همراهشان رفت. به نزدیکی خانه که رسید، آن نظامی چندتن از دوستانش را نزد عیسی فرستاد، با این پیغام که: «سرورم، خود را زحمت مده، زیرا شایسته نیستم زیر سقف من آیی.۷از همینرو، حتی خود را لایق ندانستم نزد تو آیم. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت.۸زیرا من خود فردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی میگویم، ”برو“، میرود؛ به دیگری میگویم، ”بیا“، میآید. به غلام خود میگویم، ”این را بهجایآر“، بهجای میآورد.»۹عیسی چون این را شنید، از او در شگفت شد و به جمعیتی که از پیاش میآمدند روی کرد و گفت: «به شما میگویم، چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیدهام.»۱۰چون فرستادگان به خانه بازگشتند، غلام را سلامت یافتند.
زنده کردن پسر بیوهزن
لوقا ۷:۱۱-۱۶ - مشابه اوّل پادشاهان ۱۷:۱۷-۲۴؛
دوّم پادشاهان ۴:۳۲-۳۷؛ مَرقُس ۵:۲۱-۲۴ و ۳۵-۴۳؛ یوحنا ۱۱:۱-۴۴
۱۱چندی بعد، عیسی رهسپار شهری شد به نام نائین. شاگردان و جمعیتی انبوه نیز او را همراهی میکردند.۱۲به نزدیکی دروازۀ شهر که رسید، دید مردهای را م برند که یگانه پسر بیوهزنی بود. بسیاری از مردمان شهر نیز آن زن را همراهی میکردند.۱۳خداوند چون او را دید، دلش بر او بسوخت و گفت: «گریه مکن.»۱۴سپس نزدیک رفت و تابوت را لمس کرد. کسانی که آن را حمل میکردند، ایستادند. عیسی گفت: «ای جوان، تو را میگویم، برخیز!»۱۵مرده راست نشست و سخنگفتن آغاز کرد! عیسی او را به مادرش سپرد.۱۶ترس و هیبت بر همۀ آنان مستولی شد و در حالی که خدا را ستایش میکردند، میگفتند: «پیامبری بزرگ در میان ما ظهور کرده است. خدا به یاری قوم خود آمده است.»۱۷خبر این کار عیسی در تمام یهودیه و نواحی اطراف منتشر شد.
شک یحیی دربارۀ عیسی
لوقا ۷:۱۸-۳۵ - مَتّی ۱۱:۲-۱۹
۱۸شاگردان یحیی او را از همۀ این وقایع آگاه ساختند. پس او دو تن از آنان را فراخواند۱۹و با این پیغام نزد عیسی فرستاد: «آیا تو همانی که میبایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»۲۰آن دو نزد عیسی آمده، گفتند: «یحیای تعمیددهنده ما را فرستاده تا از تو بپرسیم آیا تو همانی که میبایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»۲۱در همان ساعت، عیسی بسیاری را از بیماریها و دردها و ارواح پلید شفا داد و نابینایان بسیار را بینایی بخشید.۲۲پس در پاسخ آن فرستادگان فرمود: «بروید و آنچه دیده و شنیدهاید به یحیی بازگویید، که کوران بینا میشوند، لنگان راه میروند، جذامیان پاک میگردند، کران شنوا میشوند، مردگان زنده میگردند و به فقیران بشارت داده میشود.۲۳خوشابهحال کسی که دربارۀ من نلغزد.»
۲۴چون فرستادگان یحیی رفتند، عیسی دربارۀ او سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفته بودید؟ برای دیدن نیای که از باد در جنبش است؟۲۵برای دیدن چه چیز رفتید؟ مردی که جامهای لطیف دربر دارد؟ آنان که جامههای فاخر میپوشند و در تجمّل زندگی میکنند، در قصرهای پادشاهانند.۲۶پس برای دیدن چه رفته بودید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما میگویم کسی که از پیامبر نیز برتر است.۲۷او همان است که دربارهاش نوشته شده:
«”اینک رسول خود را پیشاپیش تو میفرستم
که راهت را پیش پایت هموار خواهد کرد.“
۲۸به شما میگویم که کسی بزرگتر از یحیی از مادر زاده نشده است؛ امّا کوچکترین در پادشاهی خدا، از او بزرگتر است.»
۲۹همۀ مردمانی که این سخنان را شنیدند، حتی خراجگیران، تصدیق کردند که راه خدا حق است، زیرا بهدست یحیی تعمید گرفته بودند.۳۰امّا فَریسیان و فقیهان با امتناع از تعمید گرفتن به دست یحیی، ارادۀ خدا را برای خود رد کردند.
۳۱(عیسی ادامه داد:) «پس، مردم این نسل را به چه تشبیه کنم؟ به چه میمانند؟۳۲به کودکانی مانند که در بازار مینشینند و به یکدیگر ندا میکنند:
«”برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛
مرثیه خواندیم، بر سینه نزدید.“
۳۳زیرا یحیای تعمیددهنده آمد که نه نان میخورْد و نه شراب مینوشید؛ گفتید، ”دیو دارد.“۳۴پسر انسان آمد که میخورَد و مینوشد؛ میگویید، ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خراجگیران و گناهکاران.“۳۵امّا حقانیت حکمت را همۀ فرزندان آن به ثبوت میرسانند.»
تدهین عیسی بهدست زنی بدکاره
لوقا ۷:۳۷-۳۹ - مشابه مَتّی ۲۶:۶-۱۳؛
مَرقُس ۱۴:۳-۹؛ یوحنا ۱۲:۱-۸
لوقا ۷:۴۱ و ۴۲ - مشابه مَتّی ۱۸:۲۳-۳۴
۳۶روزی یکی از فَریسیان عیسی را بهصرف غذا دعوت کرد. پس به خانۀ آن فَریسی رفت و بر سفره نشست.۳۷در آن شهر، زنی بدکاره میزیست که چون شنید عیسی در خانۀ آن فَریسی میهمان است، ظرفی مرمرین، پر از عطر، با خود آورد۳۸و گریان پشت سر عیسی، کنارِ پاهای او ایستاد. آنگاه با قطرات اشک به شستن پاهای عیسی پرداخت و با گیسوانش آنها را خشک کرد. سپس پاهای او را بوسید و عطرآگین کرد.۳۹چون فَریسیِ میزبان این را دید، با خود گفت: «اگر این مرد براستی پیامبر بود، میدانست این زن که لمسش میکند کیست و چگونه زنی است - میدانست که بدکاره است.»۴۰عیسی به او گفت: «ای شَمعون، میخواهم چیزی به تو بگویم.» گفت: «بفرما، استاد!»۴۱عیسی گفت: «شخصی از دو تن طلب داشت: از یکی پانصد دینار، از دیگری پنجاه دینار.۴۲امّا چون چیزی نداشتند به او بدهند، بدهی هر دو را بخشید. حال به گمان تو کدامیک او را بیشتر دوست خواهد داشت؟»۴۳شَمعون پاسخ داد: «به گمانم آن که بدهی بیشتری داشت و بخشیده شد.» عیسی گفت: «درست گفتی.»۴۴آنگاه بهسوی آن زن اشاره کرد و به شَمعون گفت: «این زن را میبینی؟ به خانهات آمدم، و تو برای شستن پاهایم آب نیاوردی، امّا این زن با اشکهایش پاهای مرا شست و با گیسوانش خشک کرد!۴۵تو مرا نبوسیدی، امّا این زن از لحظۀ ورودم، دمی از بوسیدن پاهایم بازنایستاده است.۴۶تو بر سر من روغن نمالیدی، امّا او پاهایم را عطرآگین کرد.۴۷پس به تو میگویم، محبت بسیار او از آنروست که گناهان بسیارش آمرزیده شده است. امّا آن که کمتر آمرزیده شد، کمتر هم محبت میکند.»۴۸پس رو به آن زن کرد و گفت: «گناهانت آمرزیده شد!»۴۹میهمانان با یکدیگر گفتند: «این کیست که گناهان را نیز میآمرزد؟»۵۰عیسی به آن زن گفت: «ایمانت تو را نجات داده است، بهسلامت برو!»
لوقا ۸
مَثَل برزگر
لوقا ۸:۴-۱۵ - مَتّی ۱۳:۲-۲۳؛ مَرقُس ۴:۱-۲۰
۱پس از آن، عیسی شهر به شهر و روستا به روستا میگشت و به پادشاهی خدا بشارت میداد. آن دوازده تن نیز با وی بودند،۲و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مَجْدَلیّه که از او هفت دیو اخراج شده بود،۳یوآنّا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوسن و بسیاری زنان دیگر. این زنان از دارایی خود برای رفع نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک میدیدند.
۴چون مردم از بسیاری شهرها به دیدن عیسی میآمدند و جمعیتی انبوه گردآمد، او این مَثَل را آورد:۵«روزی برزگری برای پاشیدن بذرِ خود بیرون رفت. چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند.۶برخی دیگر در زمین سنگلاخ افتاد، و چون رویید، خشک شد، چراکه رطوبتی نداشت.۷برخی نیز میان خارها افتاد و خارها با بذرها نمو کرده، آنها را خفه کرد.۸امّا برخی از بذرها در زمین نیکو افتاد و نمو کرد و صدچندان بار آورد.» چون این را گفت، ندا درداد: «هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!»
۹شاگردانش معنی این مَثَل را از او پرسیدند.۱۰گفت: «درک رازهای پادشاهی خدا به شما عطا شده است، امّا با دیگران در قالب مَثَل سخن میگویم، تا:
«”بنگرند، امّا نبینند؛
بشنوند، امّا نفهمند.“
۱۱«معنی مَثَل این است: بذر، کلام خداست.۱۲بذرهایی که در راه میافتد، کسانی هستند که کلام را میشنوند، امّا ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند.۱۳بذرهایی که بر زمین سنگلاخ میافتد کسانی هستند که چون کلام را میشنوند، آن را با شادی میپذیرند، امّا ریشه نمیدوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، امّا بههنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند.۱۴بذرهایی که در میان خارها میافتد، کسانی هستند که میشنوند، امّا نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه میکند و بهثمر نمیرسند.۱۵امّا بذرهایی که بر زمین نیکو میافتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو میشنوند و آن را نگاه داشته، پایدار میمانند و ثمر میآورند.
مَثَل چراغ
۱۶«هیچکس چراغ را برنمیافروزد تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکه داخل شود، نورش را ببیند.۱۷زیرا هیچچیزِ پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچچیز نهفتهای نیست که هویدا نگردد.۱۸پس دقّت کنید چگونه میشنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان میکند دارد، گرفته خواهد شد.»
مادر و برادران عیسی
لوقا ۸:۱۹-۲۱ - مَتّی ۱۲:۴۶-۵۰؛ مَرقُس ۳:۳۱-۳۵
۱۹در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، امّا ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند.۲۰پس برای عیسی خبر آوردند که: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و میخواهند تو را ببینند.»۲۱در پاسخ گفت: «مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و به آن عمل میکنند.»
آرام کردن توفان دریا
لوقا ۸:۲۲-۲۵ - مَتّی ۸:۲۳-۲۷؛ مَرقُس ۴:۳۶-۴۱
لوقا ۸:۲۲-۲۵ - مشابه مَرقُس ۶:۴۷-۵۲؛ یوحنا ۶:۱۶-۲۱
۲۲روزی عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریا برویم.» پس سوار قایق شدند و به پیش راندند.۲۳و چون میرفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر میشد و جانشان به خطر افتاد.۲۴شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!» عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد. توفان فرونشست و آرامش برقرار شد.۲۵پس به ایشان گفت: «ایمانتان کجاست؟» شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر میپرسیدند: «این کیست که حتی به باد و آب فرمان میدهد و از او فرمان میبرند.»
شفای مرد دیوزده
لوقا ۸:۲۶-۳۷ - مَتّی ۸:۲۸-۳۴
لوقا ۸:۲۶-۳۹ - مَرقُس ۵:۱-۲۰
۲۶پس به ناحیۀ جَدَریان رسیدند که آن سوی دریا، مقابل جلیل قرار داشت.۲۷چون عیسی قدم بر ساحل نهاد، مردی دیوزده از مردمان آن شهر بدو برخورد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانهای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها بهسر میبرد.۲۸چون او عیسی را دید، نعره برکشید و بهپایش افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا دارم عذابم ندهی!»۲۹زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او بهدر آید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را به زنجیر میبستند و از او نگهبانی میکردند، بندها را میگسست و دیو او را به جایهای نامسکون میکشاند.۳۰عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «لِژیون،» زیرا دیوهای بسیار به درونش رفته بودند.۳۱آنها التماسکنان از عیسی خواستند که بدیشان دستور بازگشت به هاویه ندهد.
۳۲در آن نزدیکی، گلۀ بزرگی خوک در دامنۀ تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد بهدرون خوکها روند، و او نیز اجازه داد.۳۳پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و بهدرون خوکها رفتند، و خوکها از سراشیبی تپه بهدرون دریا هجوم بردند و غرق شدند.
۳۴چون خوکبانان این را دیدند، گریختند و در شهر و روستا، ماجرا را بازگفتند.۳۵پس مردم بیرون آمدند تا آنچه را روی داده بود ببینند، و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او بهدر آمده بودند، جامه به تن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند.۳۶کسانی که ماجرا را بهچشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود.۳۷پس همۀ مردمِ ناحیۀ جَدَریان از عیسی خواستند از نزدشان برود، زیرا ترس بر آنان چیره شده بود. او نیز سوار قایق شد و رفت.۳۸مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد بگذارد با وی همراه شود، امّا عیسی او را روانه کرد و گفت:۳۹«به خانۀ خود برگرد و آنچه خدا برایت کرده است، بازگو.» پس رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.
دختر یکی از رئیسان و زن مبتلا به خونریزی
لوقا ۸:۴۰-۵۶ - مَتّی ۹:۱۸-۲۶؛ مَرقُس ۵:۲۲-۴۳
۴۰چون عیسی بازگشت، مردم بهگرمی از او استقبال کردند، زیرا همه چشمبهراهش بودند.۴۱در این هنگام، مردی یایروس نام، که رئیس کنیسه بود، آمد و بهپای عیسی افتاده، التماس کرد به خانهاش برود،۴۲زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود.
هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند.۴۳در آن میان، زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود و [با اینکه تمام دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود،] کسی را توانِ درمانش نبود.۴۴او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبۀ ردای او را لمس کرد. دردم خونریزیاش قطع شد.۴۵عیسی پرسید: «چه کسی مرا لمس کرد؟» چون همه انکار کردند، پِطرُس گفت: «استاد، مردم از هرسو احاطهات کردهاند و بر تو ازدحام میکنند!»۴۶امّا عیسی گفت: «کسی مرا لمس کرد! زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد!»۴۷آن زن چون دید نمیتواند پنهان بماند، با ترس و لرز پیش آمد و بهپای او افتاد و در برابر همگان گفت که چرا او را لمس کرده و چگونه دردَم شفا یافته است.۴۸عیسی به او گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. بهسلامت برو.»
۴۹عیسی هنوز سخن میگفت که کسی از خانۀ یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.»۵۰عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.»۵۱هنگامی که به خانۀ یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پِطرُس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به خانه درآیند.۵۲همۀ مردم برای دختر شیون و زاری میکردند. عیسی گفت: «زاری مکنید، زیرا نمرده بلکه در خواب است.»۵۳آنها ریشخندش کردند، چراکه میدانستند دختر مرده است.۵۴امّا عیسی دست دخترک را گرفت و گفت: «دخترم، برخیز!»۵۵روح او بازگشت و دردَم از جا برخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند.۵۶والدین دختر غرق در حیرت بودند، امّا او بدیشان امر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.
لوقا ۹
مأموریت دوازده شاگرد
لوقا ۹:۳-۵ - مَتّی ۱۰:۹-۱۵؛ مَرقُس ۶:۸-۱۱
لوقا ۹:۷-۹ - مَتّی ۱۴:۱ و ۲؛ مَرقُس ۶:۱۴-۱۶
۱عیسی آن دوازده تن را گردهم فراخواند و آنان را قدرت و اقتدار بخشید تا همۀ دیوها را بیرون برانند و بیماریها را شفا بخشند؛۲و ایشان را فرستاد تا به پادشاهی خدا موعظه کنند و بیماران را شفا دهند.۳به ایشان گفت: «هیچچیز برای سفر برندارید، نه چوبدستی، نه کولهبار، نه نان، نه پول و نه پیراهن اضافه.۴به هر خانهای که درآمدید، تا هنگام ترک شهر در آنجا بمانید.۵اگر مردم شما را نپذیرفتند، بههنگام ترک شهرشان، خاک پاهای خود را بتکانید تا شهادتی برضد آنها باشد.»۶پس بهراه افتاده، از روستایی به روستای دیگر میرفتند و هرجا میرسیدند، بشارت میدادند و بیماران را شفا میبخشیدند.
۷و امّا خبر همۀ این وقایع به گوش هیرودیسِ حاکم رسید. هیرودیس حیران و سرگردان مانده بود، چراکه برخی میگفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است.۸برخی دیگر میگفتند الیاس ظهور کرده، و برخی نیز میگفتند یکی از پیامبران دیرین زنده شده است.۹امّا هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را دربارهاش میشنوم؟» و میکوشید عیسی را ببیند.
خوراک دادن به پنج هزار تن
لوقا ۹:۱۰-۱۷ - مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱؛
مَرقُس ۶:۳۲-۴۴؛ یوحنا ۶:۵-۱۳
لوقا ۹:۱۳-۱۷ - مشابه دوّم پادشاهان ۴:۴۲-۴۴
۱۰چون رسولان بازگشتند، هرآنچه کرده بودند به عیسی بازگفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری به نام بیتصِیْدا برد تا در آنجا تنها باشند.۱۱امّا بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و با ایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی را که نیاز به درمان داشتند، شفا بخشید.
۱۲نزدیک غروب، آن دوازده تن نزدش آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیابند، چراکه اینجا مکانی دورافتاده است.»۱۳عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همۀ این مردم خوراک بخریم.»۱۴در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.»۱۵شاگردان چنین کردند و همه را نشاندند.۱۶آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، به آسمان نگریست و شکر بهجای آورده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند.۱۷پس همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد نیز از تکههای بر جای مانده گردآوردند.
اعتراف پِطرُس دربارۀ عیسی
لوقا ۹:۱۸-۲۰ - مَتّی ۱۶:۱۳-۱۶؛ مَرقُس ۸:۲۷-۲۹
لوقا ۹:۲۲-۲۷ - مَتّی ۱۶:۲۱-۲۸؛ مَرقُس ۸:۳۱ - ۹:۱
۱۸روزی عیسی در خلوت دعا میکرد و تنها شاگردانش با او بودند. از ایشان پرسید: «مردم میگویند من که هستم؟»۱۹پاسخ دادند: «برخی میگویند یحیای تعمیددهنده هستی، برخی دیگر میگویند الیاسی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران ایام کهن میدانند که زنده شده است.»۲۰از ایشان پرسید: «شما چه؟ شما مرا که میدانید؟» پِطرُس پاسخ داد: «مسیحِ خدا.»
۲۱سپس عیسی ایشان را منع کرد و دستور داد این را به کسی نگویند،۲۲و گفت: «میباید که پسر انسان رنج بسیار کشد و مشایخ و سران کاهنان و علمای دین ردش کنند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد.»
۲۳سپس به همه فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، هر روز صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.۲۴زیرا هرکه بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هرکه بهخاطر من جانش را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد.۲۵انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببرد، امّا جان خویش را ببازد یا آن را تلف کند.۲۶زیرا هرکه از من و سخنانم عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال خود و جلال پدر و فرشتگان مقدّس آید، از او عار خواهد داشت.۲۷براستی به شما میگویم، برخی اینجا ایستادهاند که تا پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»
دگرگونی سیمای عیسی
لوقا ۹:۲۸-۳۶ - مَتّی ۱۷:۱-۸؛ مَرقُس ۹:۲-۸
۲۸حدود هشت روز پس از این سخنان، عیسی پِطرُس و یوحنا و یعقوب را برگرفت و بر فراز کوهی رفت تا دعا کند.۲۹در همان حال که دعا میکرد، نمودِ چهرهاش تغییر کرد و جامهاش سفید و نورانی شد.۳۰ناگاه دو مرد، موسی و الیاس، پدیدار گشته، با او به گفتگو پرداختند.۳۱آنان در جلال ظاهر شده بودند و دربارۀ خروج عیسی سخن میگفتند که میبایست بزودی در اورشلیم رخ دهد.۳۲پِطرُس و همراهانش بسیار خوابآلود بودند، امّا چون کاملاً بیدار و هوشیار شدند، جلال عیسی را دیدند و آن دو مرد را که در کنارش ایستاده بودند.۳۳هنگامی که آن دو از نزد عیسی میرفتند، پِطرُس گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست! بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» او نمیدانست چه میگوید.۳۴این سخن هنوز بر زبان پِطرُس بود که ابری پدیدار گشت و آنان را دربر گرفت. چون بهدرون ابر میرفتند، هراسان شدند.۳۵آنگاه ندایی از ابر دررسید که «این است پسر من که او را برگزیدهام؛ به او گوش فرادهید!»۳۶و چون صدا قطع شد، عیسی را تنها دیدند. شاگردان این را نزد خود نگاه داشتند، و در آن زمان کسی را از آنچه دیده بودند، آگاه نکردند.
شفای پسر دیوزده
لوقا ۹:۳۷-۴۲ و ۴۳-۴۵ - مَتّی ۱۷:۱۴-۱۸ و ۲۲ و ۲۳؛
مَرقُس ۹:۱۴-۲۷ و ۳۰-۳۲
۳۷روز بعد، چون از کوه فرود آمدند، جمعی انبوه با عیسی دیدار کردند.۳۸ناگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، به تو التماس میکنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است.۳۹روحی ناگهان او را میگیرد و او دردَم نعره برمیکشد و دچار تشنج میشود، بهگونهای که دهانش کف میکند. این روح بهندرت رهایش میکند و قصد نابودیاش دارد.۴۰به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، امّا نتوانستند.»۴۱عیسی پاسخ داد: «ای نسل بیایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را اینجا بیاور.»۴۲حتی هنگامی که پسر میآمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. امّا عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد.۴۳مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند.
در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت:۴۴«به آنچه میخواهم به شما بگویم بهدقّت گوش بسپارید: پسر انسان بهدست مردم تسلیم خواهد شد.»۴۵امّا منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و میترسیدند در اینباره از او سؤال کنند.
بزرگی در چیست؟
لوقا ۹:۴۶-۴۸ - مَتّی ۱۸:۱-۵
لوقا ۹:۴۶-۵۰ - مَرقُس ۹:۳۳-۴۰
۴۶روزی در میان شاگردان این بحث درگرفت که کدامیک از ایشان از همه بزرگتر است.۴۷عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد،۴۸و به آنان گفت: «هرکه این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هرکه مرا بپذیرد، فرستندۀ مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آنکس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.»
۴۹یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج میکرد، امّا چون از ما نبود، او را بازداشتیم.»۵۰عیسی گفت: «بازَش مدارید، زیرا هرکه برضد شما نیست، با شماست.»
عدم پذیرش در سامره
۵۱چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک میشد، با عزمی راسخ رو بهسوی اورشلیم نهاد.۵۲پس پیشاپیش خود فرستادگانی اعزام داشت که به یکی از دهکدههای سامریان رفتند تا برای او تدارک ببینند.۵۳امّا مردم آنجا او را نپذیرفتند، زیرا عازم اورشلیم بود.۵۴چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا میخواهی بگوییم از آسمان آتش ببارد و همۀ آنها را نابود کند؟»۵۵امّا عیسی روی بگرداند و توبیخشان کرد.۵۶سپس به دهکدهای دیگر رفتند.
بهای پیروی از عیسی
لوقا ۹:۵۷-۶۰ - مَتّی ۸:۱۹-۲۲
۵۷در راه، شخصی به عیسی گفت: «هرجا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.»۵۸عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانههاست و مرغان هوا را آشیانهها، امّا پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»۵۹عیسی به شخصی دیگر گفت: «مرا پیروی کن.» امّا او پاسخ داد: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.»۶۰عیسی به او گفت: «بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند؛ تو برو و به پادشاهی خدا موعظه کن.»۶۱دیگری گفت: «سرورم، تو را پیروی خواهم کرد، امّا نخست رخصت ده تا بازگردم و اهل خانۀ خود را وداع گویم.»۶۲عیسی در پاسخ گفت: «کسی که دست به شخمزنی ببرد و به عقب بنگرد، شایستۀ پادشاهی خدا نباشد.»
لوقا ۱۰
اعزام هفتاد شاگرد
لوقا ۱۰:۴-۱۲ - لوقا ۹:۳-۵
لوقا ۱۰:۱۳-۱۵ و ۲۱ و ۲۲ - مَتّی ۱۱:۲۱-۲۳ و ۲۵-۲۷
لوقا ۱۰:۲۳ و ۲۴ - مَتّی ۱۳:۱۶ و ۱۷
۱پس از آن، خداوند هفتاد تن دیگر را نیز تعیین فرمود و آنها را دوبهدو پیشاپیش خود به هر شهر و دیاری فرستاد که قصد رفتن بدانجا داشت.۲بدیشان گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک. پس، از مالکِ محصول بخواهید کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.۳بروید! من شما را چون برهها به میان گرگها میفرستم.۴کیسۀ پول یا کولهبار یا کفش برمگیرید، و در راه کسی را سلام مگویید.۵به هر خانهای که وارد میشوید، نخست بگویید: ”سلام بر این خانه باد.“۶اگر در آن خانه کسی از اهل صلح و سلام باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ وگرنه، به خود شما بازخواهد گشت.۷در آن خانه بمانید و هرچه به شما دادند، بخورید و بیاشامید، زیرا کارگر مستحق دستمزد خویش است. از خانهای به خانۀ دیگر نقل مکان مکنید.۸چون وارد شهری شدید و شما را بهگرمی پذیرفتند، هرچه در برابر شما گذاشتند، بخورید.۹بیماران آنجا را شفا دهید و بگویید: ”پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.“۱۰امّا چون به شهری درآمدید و شما را نپذیرفتند، به کوچههای آن شهر بروید و بگویید:۱۱”ما حتی خاک شهر شما را که بر پاهای ما نشسته است، بر شما میتکانیم. امّا بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.“۱۲یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.
۱۳«وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بیتصِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی میداد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر مینشستند و توبه میکردند.۱۴امّا در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود تا برای شما.۱۵و تو ای کَفَرناحوم، آیا تا به آسمان صعود خواهی کرد؟ هرگز، بلکه تا به اعماق دوزخ سرنگون خواهی شد.
۱۶«هرکه به شما گوش فرادهد، به من گوش فراداده است؛ و هرکه شما را رد کند، مرا رد کرده است؛ امّا هرکه مرا رد کند، فرستندۀ مرا رد کرده است.»
۱۷آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم به نام تو از ما اطاعت میکنند.»۱۸به ایشان فرمود: «شیطان را دیدم که همچون برق از آسمان فرومیافتاد.۱۹اینک شما را اقتدار میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچچیز به شما آسیب نخواهد رسانید.۲۰امّا از این شادمان مباشید که ارواح از شما اطاعت میکنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.»
۲۱در همان ساعت، عیسی در روحالقدس بهوجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را میستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کردهای. بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.۲۲پدرم همهچیز را به من سپرده است. هیچکس نمیداند پسر کیست جز پدر، و هیچکس نمیداند پدر کیست جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.»
۲۳سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشابهحال چشمانی که آنچه شما میبینید، میبینند.۲۴زیرا به شما میگویم بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.»
مَثَل سامری نیکو
لوقا ۱۰:۲۵-۲۸ - مَتّی ۲۲:۳۴-۴۰؛ مَرقُس ۱۲:۲۸-۳۱
۲۵روزی یکی از فقیهان برخاست تا با این پرسش، عیسی را به دام اندازد: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»۲۶عیسی در جواب گفت: «در تورات چه نوشته است؟ از آن چه میفهمی؟»۲۷پاسخ داد: «”خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی قوّت و با تمامی فکر خود محبت نما“؛ و ”همسایهات را همچون خویشتن محبت کن.“»۲۸عیسی گفت: «پاسخ درست دادی. این را بهجای آور که حیات خواهی داشت.»
۲۹امّا او برای تبرئۀ خود از عیسی پرسید: «ولی همسایۀ من کیست؟»۳۰عیسی در پاسخ چنین گفت: «مردی از اورشلیم به اَریحا میرفت. در راه بهدست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمهجان رهایش کردند و رفتند.۳۱از قضا کاهنی از همان راه میگذشت. امّا چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.۳۲لاویای نیز از آنجا میگذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.۳۳امّا مسافری سامری چون بدانجا رسید و آن مرد را دید، دلش بر حال او سوخت.۳۴پس نزد او رفت و بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد.۳۵روز بعد، دو دینار به صاحب کاروانسرا داد و گفت: ”از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.“۳۶حال بهنظر تو کدامیک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که بهدست راهزنان افتاد؟»۳۷پاسخ داد: «آن که به او ترحم کرد.» عیسی به او گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»
در منزل مریم و مارتا
۳۸چون در راه میرفتند، به دهکدهای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانۀ خود دعوت کرد.۳۹مارتا خواهری داشت مریم نام. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرامیداد.۴۰امّا مارتا که سخت مشغول تدارک پذیرایی بود، نزد عیسی آمد و گفت: «سرورم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!»۴۱خداوند جواب داد: «مارتا! مارتا! تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب میکند،۴۲حال آنکه تنها یکچیز لازم است؛ و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده، که از او بازگرفته نخواهد شد.»
لوقا ۱۱
تعلیم دربارۀ دعا
لوقا ۱۱:۲-۴ - مَتّی ۶:۹-۱۳
لوقا ۱۱:۹-۱۳ - مَتّی ۷:۷-۱۱
۱روزی عیسی در مکانی دعا میکرد. چون دعایش بهپایان رسید، یکی از شاگردان به او گفت: «ای سرور ما، دعا کردن را به ما بیاموز، همانگونه که یحیی به شاگردانش آموخت.»۲به ایشان گفت: «چون دعا میکنید، بگویید:
”ای پدر،
نام تو مقدّس باد،
پادشاهی تو بیاید،
۳نان روزانۀ ما را هر روز به ما عطا فرما.
۴گناهان ما را ببخش،
زیرا ما نیز همۀ قرضداران خود را میبخشیم.
و ما را در آزمایش میاور.“»
۵سپس به ایشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد، و نیمهشب نزد وی برود و بگوید: ”ای دوست، سه عدد نان به من قرض بده،۶زیرا یکی از دوستانم از سفر رسیده، و چیزی ندارم تا پیش او بگذارم،“۷و او از درون خانه جواب دهد: ”زحمتم مده. در قفل است، و فرزندانم با من در بسترند. نمیتوانم از جای برخیزم و چیزی به تو بدهم.“۸به شما میگویم، هرچند بهخاطر دوستی برنخیزد و به او نان ندهد، بهخاطر آبرو برخواهد خاست و هرآنچه نیاز دارد به او خواهد داد.
۹«پس به شما میگویم، بخواهید که به شما داده خواهد شد؛ بجویید که خواهید یافت؛ بکوبید که در بهرویتان گشوده خواهد شد.۱۰زیرا هرکه بخواهد، بهدست آورد؛ و هرکه بجوید، یابد؛ و هرکه بکوبد، در بهرویش گشوده شود.۱۱کدامیک از شما پدران، اگر پسرش از او ماهی بخواهد، ماری بدو میبخشد؟۱۲یا اگر تخممرغ بخواهد، عقربی به او عطا میکند؟۱۳حال اگر شما با همۀ بدسیرتیتان میدانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما روحالقدس را به هرکه از او بخواهد، عطا خواهد فرمود.»
عیسی و بَعَلزِبول
لوقا ۱۱:۱۴ و ۱۵ و ۱۷-۲۲ و ۲۴-۲۶ - مَتّی ۱۲:۲۲ و ۲۴-۲۹ و ۴۳-۴۵
لوقا ۱۱:۱۷-۲۲ - مَرقُس ۳:۲۳-۲۷
۱۴عیسی دیوی لال را از کسی بیرون میکرد. چون دیو بیرون رفت، مردِ لال توانست سخن بگوید و مردم در شگفت شدند.۱۵امّا برخی گفتند: «او دیوها را به یاری بَعَلزِبول، رئیس دیوها، بیرون میکند.»۱۶دیگران نیز به قصد آزمودن او، خواستار آیتی آسمانی شدند.۱۷او افکار آنان را درک کرد و به ایشان گفت: «هر حکومتی که برضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر خانهای که برضد خود تجزیه شود، فروخواهد ریخت.۱۸اگر شیطان نیز برضد خود تجزیه شود، چگونه حکومتش پابرجا مانَد؟ این را از آن سبب میگویم که ادعا میکنید من دیوها را به یاری بَعَلزِبول بیرون میرانم.۱۹اگر من به یاری بَعَلزِبول دیوها را بیرون میرانم، شاگردان شما به یاری که آنها را بیرون میکنند؟ پس ایشان، بر شما داوری خواهند کرد.۲۰امّا اگر من به قدرت خدا دیوها را بیرون میرانم، یقین بدانید که پادشاهی خدا به شما رسیده است.۲۱هرگاه مردی نیرومند و مسلّح از خانۀ خود پاسداری کند، اموالش در امان خواهد بود.۲۲امّا چون کسی نیرومندتر از او بر وی یورش بَرَد و چیره شود، سلاحی را که آن مرد بدان توکل دارد از او گرفته، غنیمت را تقسیم خواهد کرد.۲۳هرکه با من نیست، برضد من است، و هرکه با من جمع نکند، پراکنده سازد.
۲۴«هنگامی که روح پلید از کسی بیرون میآید، به مکانهای خشک و بایر میرود تا جایی برای استراحت بیابد. امّا چون نمییابد با خود میگوید: ”به خانهای که از آن آمدم، بازمیگردم.“۲۵امّا چون به آنجا میرسد و خانه را رُفته و آراسته میبیند،۲۶میرود و هفت روح بدتر از خود نیز میآورد، و همگی داخل میشوند و در آنجا سکونت میگزینند. در نتیجه، سرانجامِ آن شخص بدتر از حالت نخست او میشود.»
۲۷هنگامی که عیسی این سخنان را میگفت، زنی از میان جمعیت به بانگ بلند گفت: «خوشابهحال زنی که تو را زایید و به تو شیر داد.»۲۸امّا عیسی در پاسخ گفت: «خوشابهحال آنان که کلام خدا را میشنوند و آن را بهجای میآورند.»
درخواست آیتی از عیسی
لوقا ۱۱:۲۹-۳۲ - مَتّی ۱۲:۳۹-۴۲
۲۹چون بر شمار جمعیت افزوده میشد، عیسی گفت: «این نسل، نسلی است بس شرارتپیشه. خواستار آیتی هستند! امّا آیتی به ایشان داده نخواهد شد جز آیت یونس.۳۰زیرا همانگونه که یونس آیتی بود برای مردم نینوا، پسر انسان نیز برای این نسل آیتی خواهد بود.۳۱در روز داوری، ملکۀ جنوب با این نسل برخواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا او از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.۳۲مردم نینوا در روز داوری با این نسل برخواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنها در اثر موعظۀ یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.
چراغ بدن
لوقا ۱۱:۳۴ و ۳۵ - مَتّی ۶:۲۲ و ۲۳
۳۳«هیچکس چراغ را برنمیافروزد تا آن را پنهان کند یا زیر کاسهای بنهد، بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکه داخل شود نورش را ببیند.۳۴چشم تو، چراغ بدن توست. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود. امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را تاریکی فراخواهد گرفت.۳۵پس بهوش باش مبادا نوری که در توست، تاریکی باشد.۳۶چه اگر تمام وجودت روشن باشد و هیچ جزئی از آن تاریک نباشد، آنگاه همچون زمانی که نورِ چراغ بر تو میتابد، بهتمامی در روشنایی خواهی بود.»
سرزنش رهبران مذهبی
۳۷چون عیسی سخنان خود را بهپایان رسانید، یکی از فَریسیان او را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانۀ او رفت و بنشست.۳۸امّا فَریسی چون دید که عیسی دستهایش را پیش از غذا نشست، تعجب کرد.۳۹آنگاه خداوند خطاب به او گفت: «شما فَریسیان بیرونِ پیاله و بشقاب را پاک میکنید، امّا از درون آکنده از آز و خباثت هستید!۴۰ای نادانان، آیا آن که بیرون را آفرید، درون را نیز نیافرید؟۴۱پس از آنچه در درون است صدقه دهید تا همهچیز برایتان پاک باشد.
۴۲«وای بر شما ای فَریسیان! شما از نعناع و سُداب و هرگونه سبزی دهیک میدهید، امّا عدالت را نادیده میگیرید و از محبت خدا غافلید. اینها را میبایست بهجای میآوردید و آنها را نیز فراموش نمیکردید.۴۳وای بر شما ای فَریسیان! زیرا دوست دارید در بهترین جای کنیسهها بنشینید و مردم در کوچه و بازار شما را سلام گویند.۴۴وای بر شما! زیرا همچون گورهایی ناپیدایید که مردم ندانسته بر آنها راه میروند.»
۴۵یکی از فقیهان در پاسخ گفت: «استاد، تو با این سخنان به ما نیز اهانت میکنی.»۴۶عیسی فرمود: «وای بر شما نیز، ای فقیهان، که بارهایی توانفرسا بر دوش مردم مینهید، امّا خود حاضر نیستید حتی انگشتی برای کمک بجنبانید.۴۷وای بر شما که برای پیامبرانی که بهدست پدرانتان کشته شدند، مقبره میسازید!۴۸براستی که اینگونه بر کار آنها مهر تأیید میزنید. آنها پیامبران را کشتند و شما آرامگاهشان را میسازید.۴۹از اینرو حکمت خدا میفرماید که ”من برای آنها پیامبران و رسولان خواهم فرستاد. امّا بعضی را خواهند کشت و بعضی را آزار خواهند رسانید.“۵۰پس، خون همۀ پیامبرانی که خونشان از آغاز جهان تاکنون ریخته شده است، بر گردن این نسل خواهد بود -۵۱از خون هابیل تا خون زکریا که بین مذبح و محرابگاه کشته شد. آری، به شما میگویم که این نسل برای اینهمه حساب پس خواهد داد.۵۲وای بر شما ای فقیهان! زیرا کلید معرفت را غصب کردهاید. خود داخل نمیشوید و داخلشوندگان را نیز مانع میگردید.»
۵۳چون عیسی بیرون رفت، علمای دین و فَریسیان سخت با او به مخالفت برخاستند و با سؤالات بسیار بر او تاختند۵۴و در کمین بودند تا در سخنی از زبانش وی را به دام اندازند.
لوقا ۱۲
هشدار و تشویق
لوقا ۱۲:۲-۹ - مَتّی ۱۰:۲۶-۳۳
۱در این هنگام، هزاران تن گردآمدند، چندان که بر یکدیگر پا مینهادند. عیسی نخست با شاگردان خود سخن آغاز کرد و گفت: «از خمیرمایۀ فَریسیان که همانا ریاکاری است، دوری کنید.۲هیچ چیزِ پنهان نیست که آشکار نشود و هیچچیزِ پوشیده نیست که عیان نگردد.۳آنچه در تاریکی گفتهاید، در روشنایی شنیده خواهد شد، و آنچه پشت درهای بسته نجوا کردهاید، از فراز بامها اعلام خواهد گردید.
۴«دوستان، به شما میگویم از کسانی که جسم را میکُشند و بیش از این نتوانند کرد، مترسید.۵به شما نشان میدهم از که باید ترسید: از آن که پس از کشتن جسم، قدرت دارد به دوزخ اندازد. آری، به شما میگویم، از اوست که باید ترسید.۶آیا پنج گنجشک به دو پول سیاه فروخته نمیشود؟ با اینحال، حتی یکی از آنها نزد خدا فراموش نمیگردد.۷حتی موهای سر شما بهتمامی شمرده شده است. پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.
۸«به شما میگویم، هرکه مرا نزد مردم اقرار کند، پسر انسان نیز او را در حضور فرشتگان خدا اقرار خواهد کرد.۹امّا هرکه نزد مردم مرا انکار کند، در حضور فرشتگان خدا انکار خواهد شد.۱۰هرکه سخنی برضد پسرانسان گوید، آمرزیده شود، امّا هرکه به روحالقدس کفر گوید، آمرزیده نخواهد شد.۱۱چون شما را به کنیسهها و به حضور حاکمان و صاحبمنصبان برند، نگران مباشید که چگونه از خود دفاع کنید یا چه بگویید،۱۲زیرا در آن هنگام روحالقدس آنچه را که باید بگویید به شما خواهد آموخت.»
مَثَل ثروتمند نادان
۱۳ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.»۱۴عیسی پاسخ داد: «ای مرد، چه کسی مرا بین شما داور یا مُقَسِم قرار داده است؟»۱۵پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هرگونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان بهفزونی داراییاش نیست.»۱۶سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد.۱۷پس با خود اندیشید، ”چه کنم، زیرا جایی برای انباشتن محصول خود ندارم؟“۱۸سپس گفت: ”دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب میکنم و انبارهایی بزرگتر میسازم، و همۀ گندم و اموال خود را در آنها ذخیره میکنم.۱۹آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوختهای. حال آسوده بزی؛ بخور و بنوش و خوش باش.“۲۰امّا خدا به او گفت: ”ای نادان! همین امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوختهای، از آنِ که خواهد شد؟“۲۱این است فرجام کسی که برای خویشتن ثروت میاندوزد، امّا برای خدا ثروتمند نیست.»
زندگی بدون نگرانی
لوقا ۱۲:۲۲-۳۱ - مَتّی ۶:۲۵-۳۳
۲۲آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما میگویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید.۲۳زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر است.۲۴کلاغها را بنگرید: نه میکارند و نه میدروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با اینهمه خدا به آنها روزی میدهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید!۲۵کیست از شما که بتواند با نگرانی، ذراعی بر قامت خود بیفزاید؟۲۶پس، اگر از انجام چنین کار کوچکی ناتوانید، از چه سبب نگران مابقی هستید؟۲۷سوسنها را بنگرید که چگونه نمو میکنند؛ نه زحمت میکشند و نه میریسند. به شما میگویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.۲۸پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده میشود، چنین میپوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سستایمانان!۲۹پس در پی این مباشید که چه بخورید یا چه بنوشید؛ نگران اینها مباشید.۳۰زیرا اقوام خداناشناس این دنیا در پی اینگونه چیزهایند، امّا پدر شما میداند که به اینهمه نیاز دارید.۳۱بلکه شما، در پی پادشاهی او باشید، که همۀ اینها نیز به شما داده خواهد شد.
۳۲«ای گلۀ کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند.۳۳آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسههایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایانناپذیر د آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند.۳۴زیرا هرجا گنج شماست، دلتان نیز آنجا خواهد بود.
آمادگی برای بازگشت مسیح
لوقا ۱۲:۳۵ و ۳۶ - مَتّی ۲۵:۱-۱۳؛ مَرقُس ۱۳:۳۳-۳۷
لوقا ۱۲:۳۹ و ۴۰ و ۴۲-۴۶ - مَتّی ۲۴:۴۳-۵۱
۳۵«کمر به خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید.۳۶همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بیدرنگ بر او بگشایند.۳۷خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هشیار یابد. آمین، به شما میگویم، خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری، آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد.۳۸خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوّم شب، چه در پاس سوّم، ایشان را بیدار و هشیار یابد.
۳۹«بدانید که اگر صاحبخانه میدانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمیگذاشت به خانهاش دستبرد زنند.۴۰پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید.»
۴۱پِطرُس پرسید: «سرور من، آیا این مَثَل را برای ما آوردی یا برای همه؟»۴۲خداوند در پاسخ گفت: «پس آن مباشر امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانۀ خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان را بموقع بدهد؟۴۳خوشابهحال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول کار بیند.۴۴یقین بدانید که او را بر همۀ مایملک خود خواهد گماشت.۴۵امّا اگر آن غلام با خود بیندیشد که ”ارباب در آمدن تأخیر کرده،“ و به آزار خادمان و خادمهها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد،۴۶آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دوپاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند.
۴۷غلامی که خواستِ اربابش را میداند و با اینحال، خود را برای انجام آن آماده نمیکند، تازیانۀ بسیار خواهد خورد.۴۸امّا آن که خواست اربابش را نمیداند و کاری میکند که سزاوار تنبیه است، تازیانۀ کمتر خواهد خورد. هرکه به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هرکه مسئولیتش بیشتر باشد، پاسخگوییاش نیز بیشتر خواهد بود.
هشدار دربارۀ اختلاف و جدایی
لوقا ۱۲:۵۱-۵۳ - مَتّی ۱۰:۳۴-۳۶
۴۹«من آمدهام تا بر زمین آتش افروزم، و ای کاش که تاکنون افروخته شده بود!۵۰امّا مرا تعمیدی باید، و چه در فشارم تا به انجام رسد.۵۱آیا گمان میبرید آمدهام تا صلح به زمین آورم؟ نه، بلکه آمدهام تا جدایی افکنم.۵۲از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه.۵۳پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.»
تعبیر زمانها
۵۴سپس به جماعت گفت: «چون بینید ابری در مغرب پدیدار شود، بیدرنگ میگویید: ”باران خواهد بارید،“ و باران میبارد.۵۵و چون باد جنوب وزد، میگویید: ”هوا گرم خواهد شد،“ و چنین میشود.۵۶ای ریاکاران! شما که نیک میدانید چگونه سیمای زمین و آسمان را تعبیر کنید، چگونه است که از تعبیر زمان حاضر ناتوانید؟
۵۷«چرا خود دربارۀ آنچه درست است داوری نمیکنید؟۵۸هنگامی که با شاکیِ خود نزد حاکم میروی، بکوش تا در راه با او آشتی کنی، مبادا تو را نزد قاضی کشاند و قاضی تو را به نگهبان سپارد، و به زندان افتی.۵۹به تو میگویم که تا ریال آخر را نپردازی، از زندان بهدر نخواهی آمد.»
لوقا ۱۳
دعوت به توبه
۱در همان زمان، شماری از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتند که پیلاتُس خونشان را با خون قربانیهایشان درهم آمیخته بود.۲عیسی در پاسخ گفت: «آیا چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، گمان میکنید از بقیۀ اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟۳به شما میگویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.۴و آیا گمان میکنید آن هجده تن که برج سْیلوحا بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟۵به شما میگویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.»
۶سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوۀ آن را بچیند، چیزی بر آن نیافت.۷پس به باغبان خود گفت: ”سه سال است برای چیدن میوۀ این درخت میآیم امّا چیزی نمییابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.“۸امّا او پاسخ داد: ”سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردش را خواهم کند و کودش خواهم داد.۹اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.“»
شفای زن علیل
۱۰در یکی از روزهای شَبّات، عیسی در کنیسهای تعلیم میداد.۱۱در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و بههیچروی توان راست ایستادن نداشت.۱۲چون عیسی او را دید، نزد خود فراخواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!»۱۳سپس بر او دست نهاد و او بیدرنگ راست ایستاده، خدا را ستایش کرد.۱۴امّا رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شَبّات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شَبّات.»۱۵خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شَبّات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمیکند تا برای آب دادن بیرون بَرَد؟۱۶پس آیا نمیبایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شَبّات آزاد کرد؟»۱۷چون این را گفت، مخالفانش همه شرمسار شدند، امّا جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفتآور او شادمان بودند.
مَثَل دانۀ خردل و مَثَل خمیرمایه
لوقا ۱۳:۱۸ و ۱۹ - مَرقُس ۴:۳۰-۳۲
لوقا ۱۳:۱۸-۲۱ - مَتّی ۱۳:۳۱-۳۳
m
۱۸آنگاه گفت: «پادشاهی خدا به چه مانَد؟ آن را به چه تشبیه کنم؟۱۹همچون دانۀ خردلی است که شخصی آن را برگرفت و در باغ خود کاشت. آن دانه رویید و درختی شد، چنان که پرندگان آسمان آمدند و بر شاخههایش آشیانه ساختند.»
۲۰باز گفت: «پادشاهی خدا را به چه تشبیه کنم؟۲۱همچون خمیرمایهای است که زنی برگرفت و با سه کیسه آرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ورآمد.»
درِ تنگ
۲۲عیسی در راه اورشلیم، به شهرها و روستاها میرفت و تعلیم میداد.۲۳در این میان، کسی از او پرسید: «سرور من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت:۲۴«سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما میگویم، بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، امّا نخواهند توانست.۲۵چون صاحبخانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ”سرورا، در بر ما بگشا!“ امّا او پاسخ خواهد داد: ”شما را نمیشناسم؛ نمیدانم از کجایید؟“۲۶خواهید گفت: ”ما با تو خوردیم و آشامیدیم و تو در کوچههای ما تعلیم میدادی.“۲۷امّا جواب خواهید شنید: ”شما را نمیشناسم؛ نمیدانم از کجایید؟ ای بدکاران از من دور شوید.“۲۸آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همۀ انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید، امّا خود را محروم خواهید یافت.۲۹مردم از شرق و غرب و شمال و جنوب خواهند آمد و بر سفرۀ پادشاهی خدا خواهند نشست.۳۰آری، هستند آخرینی که اوّل خواهند شد، و اوّلینی که آخر.»
اندوه عیسی برای اورشلیم
لوقا ۱۳:۳۴ و ۳۵ - مَتّی ۲۳:۳۷-۳۹
لوقا ۱۳:۳۴ و ۳۵ - مشابه لوقا ۱۹:۴۱
۳۱در آن هنگام، تنی چند از فَریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس میخواهد تو را بکشد.»۳۲در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید: ”امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مردم را شفا میدهم، و در روز سوّم کار خویش را بهکمال خواهم رسانید.۳۳امّا امروز و فردا و پسفردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.“۳۴ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزدت فرستاده میشوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجههایش را زیر بالهای خود جمع میکند، فرزندان تو را گردآورم، امّا نخواستی.۳۵اینک خانۀ شما به خودتان ویران واگذاشته میشود. و به شما میگویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ”خجسته باد او که به نام خداوند میآید.“»
لوقا ۱۴
عیسی در خانۀ فَریسی
لوقا ۱۴:۸-۱۰ - مشابه امثال ۲۵:۶ و ۷
۱در یکی از روزهای شَبّات که عیسی برای صرف غذا به خانۀ یکی از رهبران فَریسیان رفته بود، حاضران بهدقّت او را زیر نظر داشتند.۲مقابل او مردی بود که بدنش آب آورده بود.۳عیسی از فقیهان و فَریسیان پرسید: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است یا نه؟»۴آنان خاموش ماندند. پس عیسی آن مرد را گرفته، شفا داد و مرخص فرمود.۵سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که پسر یا گاوش در روز شَبّات در چاه افتد و بیدرنگ آن را بیرون نیاوَرَد؟»۶آنان پاسخی نداشتند.
۷چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار میکنند، این مَثَل را برایشان آورد:۸«چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، بر صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناستر از تو دعوت شده باشد.۹در آن صورت میزبانی که هر دوی شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ”جایت را به این شخص بده.“ ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست.۱۰بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و در پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ”دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.“ آنگاه نزد دیگر میهمانان سرافراز خواهی شد.۱۱زیرا هرکه خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هرکه خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
۱۲سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام میدهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدینسان عوض خواهی یافت.۱۳پس چون میهمانی میدهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن۱۴که مبارک خواهی بود؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.»
مَثَل ضیافت بزرگ
لوقا ۱۴:۱۶-۲۴ - مشابه مَتّی ۲۲:۲-۱۴
۱۵چون یکی از میهمانان که با عیسی همسفره بود این را شنید، گفت: «خوشابهحال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.»۱۶عیسی در پاسخ گفت: «شخصی ضیافتی بزرگ ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد.۱۷چون وقت شام فرارسید، خادمش را فرستاد تا دعوتشدگان را گوید، ”بیایید که همهچیز آماده است.“۱۸امّا آنها هر یک عذری آوردند. یکی گفت: ”مزرعهای خریدهام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.“۱۹دیگری گفت: ”پنج جفت گاو خریدهام، و هماکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. تمنا دارم معذورم بداری.“۲۰سوّمی نیز گفت: ”تازه زن گرفتهام، و از اینرو نمیتوانم بیایم.“۲۱پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد.۲۲خادم گفت: ”سرور من، دستورت را انجام دادم، امّا هنوز جا هست.“۲۳پس آقایش گفت: ”به جادهها و کورهراههای بیرونِ شهر برو و بهاصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانهام پر شود.۲۴به شما میگویم که هیچیک از دعوت شدگان، شام مرا نخواهند چشید.“»
بهای پیروی از مسیح
۲۵جمعیتی انبوه عیسی را همراهی میکرد. او رو بدیشان کرد و گفت:۲۶«هرکه نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود نفرت ندارد، شاگرد من نتواند بود.۲۷و هرکه صلیب خود را بر دوش نکشد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.
۲۸کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینۀ آن را برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن را دارد یا نه؟۲۹زیرا اگر پی آن را بگذارد امّا از تکمیل بنا درماند، هرکه بیند، استهزا کرده،۳۰گوید: ”این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، امّا از تکمیل آن درمانده است!“
۳۱و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بیآنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز میتواند به رویاروییِ کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او میآید؟۳۲و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، سخنگویی خواهد فرستاد تا جویای شرایط صلح شود.۳۳به همینسان، هیچیک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشوید، شاگرد من نتواند بود.
۳۴«نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه میتوان آن را باز نمکین ساخت؟۳۵نه به کار زمین میآید و نه درخور کُپّۀ کود است؛ بلکه آن را دور میریزند. هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!»
لوقا ۱۵
مَثَلِ گوسفند گمشده
لوقا ۱۵:۴-۷ - مَتّی ۱۸:۱۲-۱۴
۱و امّا خراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گردمیآمدند تا سخنانش را بشنوند.۲امّا فَریسیان و علمای دین همهمهکنان میگفتند: «این مردْ گناهکاران را میپذیرد و با آنان همسفره میشود.»
۳پس عیسی این مَثَل را برایشان آورد:۴«کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟۵و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش مینهد۶و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرامیخواند و میگوید: ”با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدۀ خود را بازیافتم.“۷به شما میگویم، به همینسان برای یک گناهکار که توبه میکند، جشن و سرور عظیمتری در آسمان برپا میشود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.
مَثَل سکۀ گمشده
۸«و یا کدام زن است که ده سکۀ نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جُستن بازنایستد؟۹و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرامیخواند و میگوید: ”با من شادی کنید، زیرا سکۀ گمشدۀ خود را بازیافتم.“۱۰به شما میگویم، به همینسان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور برپا میشود.»
مَثَلِ پسر گمشده
۱۱سپس ادامه داد و فرمود: «مردی را دو پسر بود.۱۲روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ”ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.“ پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد.۱۳پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گردآورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی برباد داد.۱۴چون هرچه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد.۱۵از اینرو، خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعۀ خویش گماشت.۱۶پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، امّا هیچکس به او چیزی نمیداد.۱۷سرانجام به خود آمد و گفت: ”ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف میشوم.۱۸پس برمیخیزم و نزد پدر میروم و میگویم: «پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام.۱۹دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.»“
۲۰پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان بهسویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسهاش کرد.۲۱پسر گفت: ”پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.“۲۲امّا پدر به خدمتکارانش گفت: ”بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش بهپاهایش کنید.۲۳گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم.۲۴زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“ پس به جشن و سرور پرداختند.
۲۵«و امّا پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای ساز و آواز شنید،۲۶یکی از خدمتکاران را فراخواند و پرسید: ”چه خبر است؟“۲۷خدمتکار پاسخ داد: ”برادرت آمده و پدرت گوسالۀ پرواری سر بریده، زیرا پسرش را بهسلامت بازیافته است.“۲۸چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد.۲۹امّا او در جواب پدر گفت: ”اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کردهام و هرگز از فرمانت سر نپیچیدهام. امّا تو هرگز حتی بزغالهای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی بهپا کنم.۳۰و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپیها بر باد داده، برایش گوسالۀ پرواری سر بریدهای!“۳۱پدر گفت: ”پسرم، تو همواره با من هستی، و هرآنچه دارم، مال توست.۳۲امّا اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“»
لوقا ۱۶
مَثَل مباشر زیرک
۱آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «توانگری را مباشری بود. چون شکایت به او رسید که مباشر اموال او را برباد میدهد،۲وی را فراخواند و پرسید: ”این چیست که دربارۀ تو میشنوم؟ حساب خود بازپس ده که دیگر مباشر من نتوانی بود.“
۳مباشر با خود اندیشید: ”چه کنم؟ ارباب میخواهد از کار برکنارم کند. یارای زمینکندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم.۴دانستم چه باید کرد تا چون از مباشرت برکنار شدم، کسانی باشند که مرا در خانههایشان بپذیرند.“۵پس، بدهکاران ارباب خویش را یک به یک به حضور فراخواند. از اوّلی پرسید: ”چقدر به سرورم بدهکاری؟“۶پاسخ داد: ”صد خمره روغن زیتون.“ گفت: ”بگیر، این حساب توست. بنشین و رقم آن را عوض کن و بنویس پنجاه خمره!“۷سپس از دوّمی پرسید: ”تو چقدر بدهکاری؟“ پاسخ داد: ”صد خروار گندم.“ گفت: ”بگیر، این حساب توست. رقم آن را عوض کن و بنویس هشتاد خروار!“
۸ارباب، مباشرِ متقلب را تحسین کرد، زیرا عاقلانه عمل کرده بود؛ چراکه فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند.۹به شما میگویم که مال این دنیای فاسد را برای یافتن دوستان صرف کنید تا چون از آن مال اثری نماند، شما را در خانههای جاودانی بپذیرند.
۱۰«آن که در امور کوچک امین باشد، در امور بزرگ نیز امین خواهد بود، و آن که در امور کوچک امین نباشد، در امور بزرگ نیز امین نخواهد بود.۱۱پس اگر در بهکار بردن مال این دنیای فاسد امین نباشید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟۱۲و اگر در بهکار بردن مال دیگری امین نباشید، کیست که مال خود شما را به شما بدهد؟۱۳هیچ غلامی دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمیتوانید هم بندۀ خدا باشید، هم بندۀ پول.»
۱۴فَریسیانِ پولدوست با شنیدن این سخنان، عیسی را به ریشخند گرفتند.۱۵به آنها گفت: «شما آن کسانید که خویشتن را به مردم پارسا مینمایید، امّا خدا از دلتان آگاه است. آنچه مردم ارج بسیارش نهند، در نظر خدا ناپسند است!
۱۶«تورات و انبیا تا زمان یحیی بود. از آن پس، به پادشاهی خدا بشارت داده میشود و هرکس به جَبر و زور راه خود بدان میگشاید.۱۷با این حال، آسانتر است آسمان و زمین از میان برود تا اینکه نقطهای از تورات فروافتد!
۱۸«هرکه زن خویش را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است، و نیز هرکه زنی طلاق داده شده را به زنی بگیرد، مرتکب زنا شده است.»
توانگر و ایلعازَر فقیر
۱۹«توانگری بود که جامه از ارغوان و کتان لطیف بهتن میکرد و همهروزه به خوشگذرانی مشغول بود.۲۰فقیری ایلعازَر نام را بر درِ خانۀ او مینهادند که بدنش پوشیده از جراحت بود.۲۱ایلعازَر آرزو داشت با خردههای غذا که از سفرۀ آن توانگر فرومیافتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز میآمدند و زخمهایش را میلیسیدند.۲۲باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. توانگر نیز مُرد و او را دفن کردند.۲۳امّا چون چشم در جهان مردگان گشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازَر را در جوارش.۲۴پس با صدای بلند گفت: ”ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازَر را بفرست تا نوک انگشت خود را در آب تَر کند و زبانم را خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب میکشم.“۲۵امّا ابراهیم پاسخ داد: ”ای فرزند، بهیادآر که تو در زندگی، از هرچیز خوب بهرهمند شدی، حالآنکه چیزهای بد نصیب ایلعازَر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب.۲۶از این گذشته، بین ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.“۲۷گفت: ”پس، ای پدر، تمنا اینکه ایلعازَر را به خانۀ پدرم بفرستی،۲۸زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.“۲۹ابراهیم پاسخ داد: ”آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرادهند.“۳۰گفت: ”نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.“۳۱ابراهیم به او گفت: ”اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.“»
لوقا ۱۷
بخشایش، ایمان، وظیفه
۱آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، امّا وای بر کسی که آنها را سبب گردد.۲او را بهتر آن میبود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود.۳پس مراقب خود باشید. اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش.۴اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ”توبه میکنم،“ او را ببخشا.»
۵رسولان به خداوند گفتند: «ایمان ما را بیفزا!»۶خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، میتوانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد.
۷«کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ”بیا، بنشین و بخور“؟۸آیا نخواهد گفت: ”شام مرا آماده کن و کمر به پذیراییام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام“؟۹آیا منّت از خدمتکار خود خواهد برد که فرمانش را بهجای آورده است؟۱۰پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، بهجای آوردید، بگویید: ”خدمتکارانی نالایقیم و تنها انجام وظیفه کردهایم.“»
شفای ده جذامی
۱۱عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامره و جلیل میگذشت.۱۲پس چون به دهی وارد میشد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده۱۳با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.»۱۴چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها بهراه افتادند و در میانۀ راه از جذام پاک شدند.۱۵یکی از آنها چون دید شفا یافته است، در حالی که با صدای بلند خدا را ستایش میکرد، بازگشت۱۶و خود را بهپای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامری بود.۱۷عیسی فرمود: «مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟۱۸آیا بهجز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟»۱۹سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»
آمدن پادشاهی خدا
لوقا ۱۷:۲۶ و ۲۷ - مَتّی ۲۴:۳۷-۳۹
۲۰عیسی در پاسخ فَریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمیتوان به مشاهده دریافت،۲۱و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»
۲۲سپس به شاگردان گفت: «زمانی میآید که آرزو خواهید کرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، امّا نخواهید دید.۲۳مردم به شما خواهند گفت: ”او اینجاست،“ یا ”او آنجاست.“ امّا در پی آنها مروید.۲۴زیرا همچنانکه صاعقه در یک آن میدرخشد و آسمان را از کران تا کران روشن میکند، پسر انسان نیز در روز خود چنین خواهد بود.۲۵امّا نخست میباید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود.۲۶روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود.۲۷مردم میخوردند و مینوشیدند و زن میگرفتند و شوهر میکردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد.۲۸در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند.۲۹امّا روزی که لوط سُدوم را ترک گفت، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک کرد.۳۰روز ظهور پسر انسان به همینگونه خواهد بود.۳۱در آن روز، کسی که بر بام خانهاش باشد و اثاثهاش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد.۳۲زن لوط را بهیادآرید!۳۳هرکه بخواهد جان خویش را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هرکه جان خویش را از دست بدهد، آن را محفوظ خواهد داشت.۳۴به شما میگویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.۳۵و از دو زن که در یک جا گندم آسیا میکنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. ۳۶[نیز از دو مرد که در مزرعهاند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.]»۳۷پرسیدند: «کجا، ای خداوند؟» پاسخ گفت: «هرجا لاشهای باشد، لاشخوران در آنجا گردمیآیند!»
لوقا ۱۸
مَثَل بیوهزن سمج
۱عیسی برای شاگردان مَثَلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.۲فرمود: «در شهری قاضیای بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی.۳در همان شهر بیوهزنی بود که پیوسته نزدش میآمد و از او میخواست دادش از دشمن بستاند.۴قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. امّا سرانجام با خود گفت: ”هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بیتوجهم،۵امّا چون این بیوهزن مدام زحمتم میدهد، دادش میستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا بهستوه آورد!“»۶آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بیانصاف چه گفت؟۷حال، آیا خدا به دادِ برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمیآورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به تأخیر خواهد افکند؟۸به شما میگویم که بزودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»
مَثَل فَریسی و خراجگیر
۹آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیدۀ تحقیر مینگریستند، این مَثَل را آورد:۱۰«دو تن برای عبادت به معبد رفتند، یکی فَریسی، دیگری خراجگیر.۱۱فَریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد: ”خدایا، تو را شکر میگویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خراجگیرم.۱۲دو بار در هفته روزه میگیرم و از هرچه بهدست میآورم، دهیک میدهم.“۱۳امّا آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را بهسوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینۀ خود میکوفت و میگفت: ”خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.“۱۴به شما میگویم که این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هرکه خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هرکه خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
عیسی و کودکان
لوقا ۱۸:۱۵-۱۷ - مَتّی ۱۹:۱۳-۱۵؛ مَرقُس ۱۰:۱۳-۱۶
۱۵مردم حتی نوزادان را نزد عیسی میآوردند تا بر آنها دست بگذارد. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند.۱۶امّا عیسی آنان را نزد خود فراخواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است.۱۷آمین، به شما میگویم، هرکه پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»
رئیس ثروتمند
لوقا ۱۸:۱۸-۳۰ - مَتّی ۱۹:۱۶-۲۹؛ مَرقُس ۱۰:۱۷-۳۰
۱۸یکی از رئیسان از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»۱۹عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچکس نیکو نیست جز خدا فقط.۲۰احکام را میدانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامیدار.»۲۱گفت: «همۀ اینها را از کودکی بهجا آوردهام.»۲۲عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»۲۳آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت.۲۴عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا!۲۵گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»
۲۶کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی میتواند نجات یابد؟»۲۷فرمود: «آنچه برای انسان ناممکن است، برای خدا ممکن است.»
۲۸پِطرُس گفت: «ما که خانه و کاشانۀ خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!»۲۹عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما میگویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را بهخاطر پادشاهی خدا ترک کند،۳۰و در همین عصر چند برابر بهدست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهرهمند نگردد.»
پیشگویی مجدد عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود
لوقا ۱۸:۳۱-۳۳ - مَتّی ۲۰:۱۷-۱۹؛ مَرقُس ۱۰:۳۲-۳۴
۳۱آنگاه آن دوازده تن را به کناری کشید و به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم میرویم. در آنجا هرآنچه انبیا دربارۀ پسر انسان نوشتهاند، بهانجام خواهد رسید.۳۲زیرا او را به غیریهودیان خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آبدهان بر او انداخته، تازیانهاش خواهند زد و خواهند کشت.۳۳امّا در روز سوّم برخواهد خاست.»۳۴شاگردان هیچیک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارۀ چه سخن میگوید.
شفای فقیر نابینا
لوقا ۱۸:۳۵-۴۳ - مَتّی ۲۰:۲۹-۳۴؛ مَرقُس ۱۰:۴۶-۵۲
۳۵چون نزدیک اَریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی میکرد.۳۶چون صدای جمعیتی را که از آنجا میگذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟»۳۷گفتند: «عیسای ناصری در گذر است.»۳۸او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داوود، بر من ترحم کن!»۳۹کسانی که پیشاپیش جمعیت میرفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. امّا او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داوود، بر من ترحم کن!»۴۰آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید:۴۱«چه میخواهی برایت بکنم؟» گفت: «سرور من، میخواهم بینا شوم.»۴۲عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.»۴۳کور هماندم بینایی خود را بازیافت و خدا را سپاسگویان، از پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.
لوقا ۱۹
زَکّای خراجگیر
۱عیسی به اَریحا درآمد و از میان شهر میگذشت.۲در آنجا توانگری بود، زَکّا نام، رئیس خراجگیران.۳او میخواست ببیند عیسی کیست، امّا از کوتاهی قامت و ازدحام جمعیت نمیتوانست.۴از اینرو، پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه میگذشت.۵چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زَکّا، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانۀ تو بمانم.»۶زَکّا بیدرنگ پایین آمد و با شادی او را پذیرفت.۷مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانۀ گناهکاری به میهمانی رفته است.»۸و امّا زَکّا از جا برخاست و به خداوند گفت: «سرور من، اینک نصف اموال خود را به فقرا میبخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او بازمیگردانم.»۹عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چراکه این مرد نیز فرزند ابراهیم است.۱۰زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»
مَثَل پادشاه و ده خادم
لوقا ۱۹:۱۲-۲۷ - مشابه مَتّی ۲۵:۱۴-۳۰
۱۱در همانحال که آنان به این سخنان گوش فرامیدادند، عیسی در ادامۀ سخن، مَثَلی آورد، زیرا نزدیک اورشلیم بود و مردم گمان میکردند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور خواهد کرد.۱۲پس گفت: «نجیبزادهای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد.۱۳پس، ده تن از خادمان خود را فراخواند و به هریک سکهای طلا داد و گفت: ”تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.“۱۴امّا مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: ”ما نمیخواهیم این شخص بر ما حکومت کند.“۱۵با اینهمه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فراخوانند تا دریابد هریک چقدر سود کرده است.۱۶اوّلی آمد و گفت: ”سرورا، سکۀ تو ده سکۀ دیگر سود آورده است.“۱۷به او گفت: ”آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو میسپارم.“۱۸دوّمی آمد و گفت: ”سرورا، سکۀ تو پنج سکۀ دیگر سود آورده است.“۱۹به او نیز گفت: ”بر پنج شهر حکمرانی کن.“۲۰سپس دیگری آمد و گفت: ”سرورا، اینک سکۀ تو! آن را در پارچهای پیچیده، نگاه داشتم.۲۱زیرا از تو میترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشتهای، برمیگیری، و آنچه نکاشتهای، میدروی.“۲۲به او گفت: ”ای خادم بدکاره، مطابق گفتۀ خودت بر تو حکم میکنم. تو که میدانستی مردی سختگیرم، آنچه نگذاشتهام برمیگیرم و آنچه نکاشتهام میدروم،۲۳چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون بازگردم آن را با سود پس گیرم؟“۲۴پس به حاضران گفت: ”سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید.“۲۵به او گفتند: ”سرورا، او که خود ده سکه دارد!“۲۶پاسخ داد: ”به شما میگویم که به هرکه دارد، بیشتر داده خواهد شد؛ امّا آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد.۲۷و اینک آن دشمنان مرا که نمیخواستند بر ایشان حکومت کنم بدینجا بیاورید و در برابر من بکشید.“»
ورود شاهانه عیسی به اورشلیم
لوقا ۱۹:۲۹-۳۸ - مَتّی ۲۱:۱-۹؛ مَرقُس ۱۱:۱-۱۰
لوقا ۱۹:۳۵-۳۸ - یوحنا ۱۲:۱۲-۱۵
۲۸پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.
۲۹چون به نزدیکی بیتفاجی و بیتعَنْیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت:۳۰«به دهکدهای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تابهحال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید.۳۱اگر کسی از شما پرسید: ”چرا آن را باز میکنید؟“ بگویید: ”خداوند بدان نیاز دارد.“»۳۲فرستادگان رفتند و همهچیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود.۳۳و چون کره را باز میکردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز میکنید؟»۳۴پاسخ دادند: «خداوند بدان نیاز دارد.»۳۵آنان کره را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند.۳۶همچنان که عیسی پیش میراند، مردم رداهای خود را بر سر راه میگستردند.۳۷چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، جماعتِ شاگردان همگی شادمانه خدا را با صدای بلند بهخاطر همۀ معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته،۳۸ندا دردادند که:
«خجسته باد پادشاهی که به نام خداوند میآید!
صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرشِ برین باد!»
۳۹برخی از فَریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «استاد، شاگردانت را عتاب کن!»۴۰در پاسخ گفت: «به شما میگویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»
۴۱پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست۴۲و گفت: «کاش که تو، حتی تو، در این روز تشخیص میدادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان میآورد. امّا افسوس که از چشمانت پنهان گشته است.۴۳زمانی فراخواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هرسو محاصرهات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛۴۴و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد دیدار خداوند با خودت غافل ماندی.»
عیسی در معبد
لوقا ۱۹:۴۵ و ۴۶ - مَتّی ۲۱:۱۲-۱۶؛
مَرقُس ۱۱:۱۵-۱۸؛ یوحنا ۲:۱۳-۱۶
۴۵سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود،۴۶و به آنان گفت: «چنین آمده است که ”خانۀ من خانۀ دعا خواهد بود“؛ امّا شما آن را ”لانۀ راهزنان“ ساختهاید.»
۴۷او هر روز در معبد تعلیم میداد. امّا سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند،۴۸ولی راهی برای انجام مقصود خود نمییافتند، زیرا مردم همه شیفتۀ سخنان او بودند.
لوقا ۲۰
سؤال دربارۀ اجازۀ عیسی
لوقا ۲۰:۱-۸ - مَتّی ۲۱:۲۳-۲۷؛ مَرقُس ۱۱:۲۷-۳۳
۱یکی از روزها که عیسی در صحن معبد مردم را تعلیم و بشارت میداد، سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند۲و گفتند: «به ما بگو، به چه حقّی این کارها را میکنی؟ چه کسی این حق را به تو داده است؟»۳پاسخ داد: «من نیز از شما پرسشی دارم؛ به من بگویید،۴آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟»۵آنها با هم شور کرده، گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، خواهد گفت، ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“۶و اگر بگوییم از انسان بود، مردم همگی سنگسارمان خواهند کرد، زیرا بر این اعتقادند که یحیی پیامبر بود.»۷پس پاسخ دادند: «نمیدانیم از کجاست.»۸عیسی گفت: «من نیز به شما نمیگویم به چه حقّی این کارها را میکنم.»
مَثَل باغبانان شرور
لوقا ۲۰:۹-۱۹ - مَتّی ۲۱:۳۳-۴۶؛ مَرقُس ۱۲:۱-۱۲
۹آنگاه این مَثَل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داد و مدتی طولانی به سفر رفت.۱۰در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را به او بدهند. امّا باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند.۱۱پس غلامی دیگر فرستاد، امّا او را نیز زدند و با وی بیحرمتی کرده، دست خالی روانهاش نمودند.۱۲پس سوّمین بار غلامی فرستاد، امّا او را نیز مجروح کرده، بیرون افکندند.
۱۳«پس صاحب باغ گفت: ”چه کنم؟ پسر محبوب خود را میفرستم؛ شاید او را حرمت بدارند.“۱۴امّا باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.“۱۵پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند.
«حالْ به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟۱۶او خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!»۱۷امّا او به آنان نگریست و گفت: «پس معنی آن نوشته چیست که میگوید:
”همان سنگی که معماران رد کردند،
سنگ اصلی بنا شده است“؟
۱۸هرکه بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.»۱۹علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مَثَل را دربارۀ آنها میگوید، برآن شدند هماندم او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند.
پرسش دربارۀ پرداخت خراج
لوقا ۲۰:۲۰-۲۶ - مَتّی ۲۲:۱۵-۲۲؛ مَرقُس ۱۲:۱۳-۱۷
۲۰پس عیسی را زیر نظر گرفتند و جاسوسانی نزد او فرستادند که خود را صدیق جلوه میدادند. آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند.۲۱پس جاسوسان از او پرسیدند: «استاد، میدانیم که تو حقیقت را بیان میکنی و تعلیم میدهی، و از کسی جانبداری نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی.۲۲آیا پرداخت خراج به قیصر بر ما رواست یا نه؟»۲۳امّا او به نیرنگ ایشان پی برد و گفت:۲۴«دیناری به من نشان دهید. نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟»۲۵پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا!»۲۶بدینسان، نتوانستند در حضور مردم او را با گفتههایش به دام اندازند، و در شگفت از پاسخ او، خاموش ماندند.
سؤال دربارۀ قیامت
لوقا ۲۰:۲۷-۴۰ - مَتّی ۲۲:۲۳-۳۳؛ مَرقُس ۱۲:۱۸-۲۷
۲۷سپس تنی ند از صَدّوقیان که منکر قیامتند آمدند،۲۸و سؤالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و از خود زنی بیفرزند بر جای نهد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادرش باقی گذارد.۲۹باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و بیفرزند مُرد.۳۰سپس دوّمین۳۱و بعد سوّمین او را به زنی گرفتند و به همینسان هر هفت برادر مردند، بیآنکه از خود فرزندی بر جای نهند.۳۲سرانجام آن زن نیز بمرد.۳۳حال، در قیامت، او زنِ کدامیک خواهد بود؟ زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفتند.»
۳۴عیسی پاسخ داد: «مردم این عصر زن میگیرند و شوهر میکنند.۳۵امّا آنان که شایستۀ رسیدن به عصر آینده و قیامت مردگان محسوب شوند، نه زن خواهند گرفت و نه شوهر خواهند کرد،۳۶و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چراکه فرزندان قیامتند.۳۷حقیقتِ برخاستن مردگان را حتی موسی نیز در شرح ماجرای بوتۀ سوزان آشکار میکند، آنجا که خداوند، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خوانده شده است.۳۸امّا او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است؛ زیرا نزد او همه زندهاند.»۳۹بعضی از علمای دین در پاسخ گفتند: «استاد، نیکو گفتی!»۴۰و دیگر هیچکس جرئت نکرد پرسشی از او کند.
مسیح پسر کیست؟
لوقا ۲۰:۴۱-۴۷ - مَتّی ۲۲:۴۱ - ۲۳:۷؛ مَرقُس ۱۲:۳۵-۴۰
۴۱سپس عیسی به آنان گفت: «چگونه است که میگویند مسیح پسر داوود است؟۴۲چراکه داوود خود در کتاب مزامیر میگوید:
”خداوند به خداوند من گفت:
بهدست راست من بنشین
۴۳تا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“
۴۴اگر داوود او را ”خداوند“ میخواند، چگونه او میتواند پسر داوود باشد؟»
۴۵در همان حال که مردم همه گوش فرامیدادند، عیسی به شاگردان خود گفت:۴۶«از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند.۴۷از سویی خانههای بیوهزنان را غارت میکنند و از دیگرسو، برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود.»
لوقا ۲۱
هدیۀ بیوهزن فقیر
لوقا ۲۱:۱-۴ - مَرقُس ۱۲؛ ۴۱-۴۴
۱عیسی به اطراف نگریست و ثروتمندانی را دید که هدایای خود را در صندوق بیتالمالِ معبد میانداختند.۲در آن میان بیوهزنی فقیر را نیز دید که دو سکۀ ناچیزِ مسی در صندوق انداخت.۳عیسی گفت: «براستی به شما میگویم، این بیوهزن فقیر از همۀ آنان بیشتر داد.۴زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، تمامی روزی خویش را داد.»
نشانههای پایان عصر حاضر
لوقا ۲۱:۵-۳۶ - مَتّی ۲۴؛ مَرقُس ۱۳
لوقا ۲۱:۱۲-۱۷ - مَتّی ۱۰:۱۷-۲۲
۵چون برخی در وصف معبد سخن میگفتند که چگونه با سنگهای زیبا و هدایای وقف شده مزیّن است، عیسی گفت:۶«زمانی خواهد آمد که از آنچه اینجا میبینید، سنگی بر سنگ دیگر نخواهد ماند بلکه همه فروخواهد ریخت.»
۷پرسیدند: «استاد، این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانۀ نزدیک شدن آنها چیست؟»۸پاسخ داد: «بهوش باشید که گمراه نشوید؛ زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: ”من همانم“ و ”زمان موعود فرارسیده است“. از آنها پیروی مکنید.
۹«و چون خبر جنگها و آشوبها را میشنوید، نهراسید. زیرا میباید نخست چنین وقایعی رخ دهد، ولی پایان کار بلافاصله فرانخواهد رسید.»۱۰سپس به آنها گفت: «قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر برخواهند خاست.۱۱زلزلههای بزرگ و قحطی و طاعون در جایهای گوناگون خواهد آمد، و وقایع هولناک روی داده، نشانههای مهیب از آسمان ظاهر خواهد شد.
۱۲«امّا پیش از اینهمه، شما را گرفتار کرده، آزار خواهند رسانید و به کنیسهها و زندانها خواهند سپرد، و بهخاطر نام من، شما را نزد پادشاهان و والیان خواهند برد۱۳و اینگونه فرصت خواهید یافت تا شهادت دهید.۱۴این را آویزۀ گوش سازید که پیشاپیش نگران نباشید در دفاع از خود چه بگویید.۱۵زیرا به شما کلام و حکمتی خواهم داد که هیچیک از دشمنانتان را یارای مقاومت یا مخالفت با آن نباشد.۱۶حتی والدین و برادرانتان، و خویشان و دوستانتان شما را تسلیم دشمن خواهند کرد و برخی از شما را خواهند کشت.۱۷مردم همه بهخاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت.۱۸امّا مویی از سرتان گُم نخواهد شد.۱۹با پایداری، جان خود را نجات خواهید داد.
۲۰«چون بینید اورشلیم به محاصرۀ سپاهیان درآمده، بدانید که ویرانی آن نزدیک است.۲۱آنگاه آنان که در یهودیه باشند به کوهها بگریزند و آنان که در شهر باشند از شهر بیرون شوند، و آنان که در دشت و صحرا باشند به شهر درنیایند.۲۲زیرا آن روزها، روزهای مکافات است که در آن هرآنچه نوشته شده تحقق خواهد یافت.۲۳وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها! زیرا مصیبتی عظیم دامنگیر این سرزمین خواهد شد و این قوم به غضب الهی دچار خواهند گشت.۲۴بهدم شمشیر خواهند افتاد و در میان همۀ قومهای دیگر به اسارت برده خواهند شد و اورشلیم لگدمالِ غیریهودیان خواهد گشت تا آنگاه که دوران غیریهودیان تحقق یابد.
۲۵«نشانههایی در خورشید و ماه و ستارگان پدید خواهد آمد. بر زمین، قومها از جوش و خروش دریا پریشان و مشوش خواهند شد.۲۶مردم از تصور آنچه باید بر دنیا حادث شود، از فرط وحشت بیهوش خواهند شد، زیرا نیروهای آسمان به لرزه درخواهد آمد.۲۷آنگاه پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابری میآید.۲۸چون این امور آغاز شود، راست بایستید و سرهای خود را بالا بگیرید، زیرا رهایی شما نزدیک است!»
۲۹و این مَثَل را برای آنها آورد: «درخت انجیر و درختان دیگر را در نظر آورید.۳۰به محض اینکه برگ میدهند، میتوانید ببینید و دریابید که تابستان نزدیک است.۳۱به همینسان، هرگاه ببینید این چیزها رخ میدهد، درمییابید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.۳۲آمین، به شما میگویم، تا همۀ این امور واقع نشود، این نسل نخواهد گذشت.۳۳آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.
۳۴«بهوش باشید، مبادا عیش و نوش و مستی و نگرانیهای زندگی دلتان را سنگین سازد و آن روز چون دامی بهناگاه غافلگیرتان کند.۳۵زیرا بر همۀ مردم در سرتاسر جهان خواهد آمد.۳۶پس همیشه مراقب باشید و دعا کنید تا بتوانید از همۀ این چیزها که بزودی رخ خواهد داد، در امان بمانید و در حضور پسر انسان بایستید.»
۳۷عیسی هر روز در معبد تعلیم میداد و هر شب از شهر بیرون میرفت و بر فراز کوه معروف به زیتون شب را به صبح میآورد.۳۸صبحگاهان مردم برای شنیدن سخنانش در معبد گردمیآمدند.
لوقا ۲۲
خیانت یهودا
لوقا ۲۲:۱ و ۲ - مَتّی ۲۶:۲-۵؛
مَرقُس ۱۴:۱ و ۲ و ۱۰ و ۱۱
۱و امّا عید فَطیر که به پِسَخ معروف است نزدیک میشد،۲و سران کاهنان و علمای دین در جستجوی راهی مناسب برای کشتن عیسی بودند، زیرا از شورش مردم بیم داشتند.۳آنگاه شیطان در یهودای معروف به اِسْخَریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، رخنه کرد.۴او نزد سران کاهنان و فرماندهان نگهبانان معبد رفت و با آنان گفتگو کرد که چگونه عیسی را به دست ایشان تسلیم کند.۵آنان شاد شدند و موافقت کردند مبلغی به او بدهند.۶او نیز پذیرفت و در پی فرصت بود تا در غیاب مردم، عیسی را به آنان تسلیم کند.
شام آخر
لوقا ۲۲:۷-۱۳ - مَتّی ۲۶:۱۷-۱۹؛ مَرقُس ۱۴:۱۲-۱۶
لوقا ۲۲:۱۷-۲۰ - مَتّی ۲۶:۲۶-۲۹؛ مَرقُس ۱۴:۲۲-۲۵؛ اوّل قُرِنتیان ۱۱:۲۳-۲۵
لوقا ۲۲:۲۱-۲۳ - مَتّی ۲۶:۲۱-۲۴؛ مَرقُس ۱۴:۱۸-۲۱؛ یوحنا ۱۳:۲۱-۳۰
لوقا ۲۲:۲۵-۲۷ - مَتّی ۲۰:۲۵-۲۸؛ مَرقُس ۱۰:۴۲-۴۵
لوقا ۲۲:۳۳ و ۳۴ - مَتّی ۲۶:۳۳-۳۵؛ مَرقُس ۱۴:۲۹-۳۱؛ یوحنا ۱۳:۳۷ و ۳۸
۷پس روز عید فَطیر که میبایست برۀ پِسَخ قربانی شود، فرارسید.۸عیسی، پِطرُس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و شام پِسَخ را برایمان تدارک ببینید تا بخوریم.»۹پرسیدند: «کجا میخواهی تدارک ببینیم؟»۱۰پاسخ داد: «هنگامی که داخل شهر میشوید، مردی با کوزهای آب به شما برمیخورد. از پی او به خانهای بروید که بدان وارد میشود۱۱و به صاحبخانه بگویید: ”استاد میگوید: «میهمانخانه کجاست تا شام پِسَخ را با شاگردانم بخورم؟»“۱۲او بالاخانۀ بزرگ و مفروشی به شما نشان خواهد داد. در آنجا تدارک ببینید.»۱۳آنها رفتند و همهچیز را همانگونه یافتند که به ایشان گفته بود، و پِسَخ را تدارک دیدند.
۱۴ساعت مقرر فرارسید و عیسی با رسولان خود بر سفره بنشست.۱۵آنگاه به ایشان گفت: «اشتیاق بسیار داشتم پیش از رنج کشیدنم، این پِسَخ را با شما بخورم.۱۶زیرا به شما میگویم که دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد.»۱۷پس جامی برگرفت و شکر کرد و گفت: «این را بگیرید و میان خود تقسیم کنید.۱۸زیرا به شما میگویم که تا آمدن پادشاهی خدا دیگر از محصول مو نخواهم نوشید.»۱۹همچنین نان را برگرفته، شکر کرد و پاره نمود و به آنها داد و گفت: «این بدن من است که برای شما داده میشود؛ این را بهیاد من بهجا آرید.»۲۰به همینسان، پس از شام جام را برگرفت و گفت: «این جام، عهد جدید است در خون من، که بهخاطر شما ریخته میشود.۲۱امّا دست آنکس که قصد تسلیم من دارد، با دست من در سفره است.۲۲پسر انسان آنگونه که مقدّر است، خواهد رفت، امّا وای بر آنکس که او را تسلیم دشمن میکند.»۲۳آنگاه به پرسش از یکدیگر آغاز کردند که کدامیک چنین خواهد کرد.
۲۴نیز جدالی میانشان درگرفت در اینباره که کدامیک از ایشان بزرگتر است.۲۵عیسی بدیشان گفت: «پادشاهان دیگرْ قومها بر ایشان سروری میکنند؛ و حاکمانِ ایشان ”ولینعمت“ خوانده میشوند.۲۶امّا شما چنین مباشید. بزرگترین در میان شما باید همچون کوچکترین باشد و حاکم باید همچون خادم بُوَد.۲۷زیرا کدامیک بزرگتر است، آن که بر سفره نشیند یا آن که خدمت کند؟ آیا نه آن که بر سفره نشیند؟ امّا من در میان شما همچون خادم هستم.
۲۸«شما کسانی هستید که در آزمایشهای من در کنارم ایستادید.۲۹پس همانگونه که پدرم پادشاهیای به من عطا کرد، من نیز به شما عطا میکنم،۳۰تا بر سفرۀ من در پادشاهی من بخورید و بیاشامید و بر تختها بنشینید و بر دوازده قبیلۀ اسرائیل داوری کنید.
۳۱«ای شَمعون، ای شَمعون، شیطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند.۳۲امّا من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی، برادرانت را استوار بدار.»۳۳امّا او در پاسخ گفت: «ای سرورم، من آمادهام با تو به زندان بروم و جان بسپارم.»۳۴عیسی جواب داد: «پِطرُس، بدان که امروز پیش از بانگ خروس، سه بار انکار خواهی کرد که مرا میشناسی.»
۳۵سپس از آنها پرسید: «آیا زمانی که شما را بدون کیسۀ پول و توشهدان و کفش گسیل داشتم، به چیزی محتاج شدید؟» پاسخ دادند: «نه، به هیچچیز.»۳۶پس به آنها گفت: «امّا اکنون هرکه کیسه یا توشهدان دارد، آن را برگیرد و اگر شمشیر ندارد، جامۀ خود را فروخته، شمشیری بخرد.۳۷زیرا این نوشته باید دربارۀ من تحقق یابد که: ”او از خطاکاران محسوب شد.“ آری، آنچه دربارۀ من نوشته شده، در شرف تحقق است.»۳۸شاگردان گفتند: «ای خداوند، بنگر، دو شمشیر داریم.» به ایشان گفت: «دیگر کافی است!»
دعا در کوه زیتون
لوقا ۲۲:۴۰-۴۶ - مَتّی ۲۶:۳۶-۴۶؛ مَرقُس ۱۴:۳۲-۴۲
۳۹سپس عیسی بیرون رفت و بنابه عادت، راهی کوه زیتون شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند.۴۰چون به آن مکان رسیدند، به ایشان گفت: «دعا کنید تا در آزمایش نیفتید.»۴۱سپس به مسافت پرتاب سنگی از آنها کناره گرفت و زانو زده، چنین دعا کرد:۴۲«ای پدر، اگر ارادۀ توست، این جام را از من دور کن؛ امّا نه خواست من، بلکه ارادۀ تو انجام شود.»۴۳آنگاه فرشتهای از آسمان بر او ظاهر شد و او را تقویت کرد.۴۴پس چون در رنجی جانکاه بود، با جدیّتی بیشتر دعا کرد، و عرقش همچون قطرات خون بر زمین میچکید.۴۵چون از دعا برخاست و نزد شاگردان بازگشت، دید از فرط اندوه خفتهاند.۴۶به ایشان گفت: «چرا در خوابید؟ برخیزید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید.»
گرفتار شدن عیسی
لوقا ۲۲:۴۷-۵۳ - مَتّی ۲۶:۴۷-۵۶؛ مَرقُس ۱۴:۴۳-۵۰؛ یوحنا ۱۸:۳-۱۱
۴۷هنوز سخن میگفت که گروهی از راه رسیدند. یهودا، یکی از آن دوازده تن، آنان را هدایت میکرد. او به عیسی نزدیک شد تا وی را ببوسد،۴۸امّا عیسی به او گفت: «ای یهودا، آیا پسر انسان را با بوسه تسلیم میکنی؟»۴۹چون پیروان عیسی دریافتند چه روی میدهد، گفتند: «ای سرور ما، شمشیرهایمان را برکشیم؟»۵۰و یکی از آنان غلام کاهناعظم را به شمشیر زد و گوش راستش را برید.۵۱امّا عیسی گفت: «دست نگاه دارید!» و گوش آن مرد را لمس کرد و شفا داد.۵۲سپس خطاب به سران کاهنان و فرماندهان نگهبانان معبد و مشایخی که برای گرفتار کردن او آمده بودند، گفت: «مگر من راهزنم که با چماق و شمشیر به سراغم آمدهاید؟۵۳هر روز در معبد با شما بودم، و دست بر من دراز نکردید. امّا این ساعتِ شماست و قدرت تاریکی.»
انکار پِطرُس
لوقا ۲۲:۵۵-۶۲ - مَتّی ۲۶:۶۹-۷۵؛
مَرقُس ۱۴:۶۶-۷۲؛ یوحنا ۱۸:۱۶-۱۸ و ۲۵-۲۷
۵۴سپس او را گرفتند و به خانۀ کاهناعظم بردند. پِطرُس دورادور از پی ایشان میرفت.۵۵در میانۀ صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پِطرُس نیز در میان آنان بنشست.۵۶در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به او خیره شده گفت: «این مرد نیز با او بود.»۵۷امّا او انکار کرد و گفت: «ای زن، او را نمیشناسم.»۵۸کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: «تو نیز یکی از آنهایی.» پِطرُس در پاسخ گفت: «ای مرد، من از آنها نیستم.»۵۹ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: «بیگمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی است.»۶۰پِطرُس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمیدانم چه میگویی.» هنوز سخن میگفت که خروس بانگ زد.۶۱آنگاه خداوند روی گرداند و به پِطرُس نگاه کرد، و پِطرُس سخن او را بهیاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.»۶۲پس بیرون رفت و بهتلخی بگریست.
استهزای عیسی
لوقا ۲۲:۶۳-۶۵ - مَتّی ۲۶:۶۷ و ۶۸؛
مَرقُس ۱۴:۶۵؛ یوحنا ۱۸:۲۲ و ۲۳
۶۳آنان که عیسی را در میان داشتند، به استهزا و زدن او آغاز کردند.۶۴چشمان او را بسته، میگفتند: «نبوّت کن و بگو چه کسی تو را میزند؟»۶۵و ناسزاهای بسیارِ دیگر به او میگفتند.
محاکمۀ عیسی در حضور شورای یهود
لوقا ۲۲:۶۷-۷۱ - مَتّی ۲۶:۶۳-۶۶؛
مَرقُس ۱۴:۶۱-۶۳؛ یوحنا ۱۸:۱۹-۲۱
۶۶چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فراخواندند.۶۷گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد،۶۸و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد.۶۹امّا از این پس، پسر انسان بهدست راست قدرت خدا خواهد نشست.»۷۰همگی گفتند: «پس آیا تو پسر خدایی؟» در پاسخ گفت: «شما خود گفتید که هستم.»۷۱پس گفتند: «دیگر چه نیازی به شهادت است؟ خود از زبانش شنیدیم.»
لوقا ۲۳
محاکمه در حضور پیلاتُس و هیرودیس
لوقا ۲۳:۲ و ۳ - مَتّی ۲۷:۱۱-۱۴؛
مَرقُس ۱۵:۲-۵؛ یوحنا ۱۸:۲۹-۳۷
لوقا ۲۳:۱۸-۲۵ - مَتّی ۲۷:۱۵-۲۶؛
مَرقُس ۱۵:۶-۱۵؛ یوحنا ۱۸:۳۹ - ۱۹:۱۶
۱آنگاه همۀ شورا برخاستند و او را نزد پیلاتُس بردند۲و از او شکایت کرده، گفتند: «این مرد را یافتهایم که قوم ما را گمراه میکند و ما را از پرداخت خراج به قیصر بازمیدارد و ادعا دارد مسیح و پادشاه است.»۳پس پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» در پاسخ گفت: «تو خود چنین میگویی!»۴آنگاه پیلاتُس به سران کاهنان و جماعت اعلام کرد: «سببی برای محکوم کردن این مرد نمییابم.»۵امّا آنها بهاصرار گفتند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک میکند. از جلیل آغاز کرده و حال بدینجا نیز رسیده است.»
۶چون پیلاتُس این را شنید، خواست بداند آیا او جلیلی است.۷و چون دریافت که از قلمرو هیرودیس است، او را نزد وی فرستاد، زیرا هیرودیس در آن هنگام در اورشلیم بود.۸هیرودیس چون عیسی را دید، بسیار شاد شد، زیرا دیرزمانی خواهان دیدار وی بود. پس بنابر آنچه دربارۀ عیسی شنیده بود، امید داشت آیتی از او ببیند.۹پس پرسشهای بسیار از عیسی کرد، امّا عیسی پاسخی به او نداد.۱۰سران کاهنان و علمای دین که در آنجا بودند، سخت بر او اتهام میزدند.۱۱هیرودیس و سربازانش نیز به او بیحرمتی کردند و به استهزایش گرفتند. سپس ردایی فاخر بر او پوشاندند و نزد پیلاتُس بازفرستادند.۱۲در آن روز، هیرودیس و پیلاتُس بنای دوستی با یکدیگر نهادند، زیرا پیشتر دشمن بودند.
۱۳پیلاتُس سران کاهنان و بزرگان قوم و مردم را فراخواند۱۴و به آنها گفت: «این مرد را به تهمت شوراندن مردم، نزد من آوردید. من در حضور شما او را آزمودم و هیچ دلیلی بر صحت تهمتهای شما نیافتم.۱۵نظر هیرودیس نیز همین است، چه او را نزد ما بازفرستاده است. چنانکه میبینید، کاری نکرده که مستحق مرگ باشد.۱۶پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.» ۱۷[در هر عید، پیلاتُس میبایست یک زندانی را برایشان آزاد میکرد.]
۱۸امّا آنها یکصدا فریاد برآوردند: «او را از میان بردار و بارْاَبّا را برای ما آزاد کن!»۱۹بارْاَبّا بهسبب شورشی که در شهر واقع شده بود، و نیز بهسبب قتل، در زندان بود.۲۰پیلاتُس که میخواست عیسی را آزاد کند، دیگربار با آنان سخن گفت.۲۱امّا ایشان همچنان فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن! بر صلیبش کن!»۲۲سوّمین بار به آنها گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من که هیچ سببی برای کشتن او نیافتم. پس او را تازیانه میزنم و آزاد میکنم.»۲۳امّا آنان با فریاد بلند بهاصرار خواستند بر صلیب شود. سرانجام فریادشان غالب آمد۲۴و پیلاتُس حکمی را که میخواستند، صادر کرد.۲۵او مردی را که بهسبب شورش و قتل در زندان بود و جمعیت خواهان آزادیاش بودند، رها کرد و عیسی را به ایشان سپرد تا به دلخواه خود با او رفتار کنند.
بر صلیب شدن عیسی
لوقا ۲۳:۳۳-۴۳ - مَتّی ۲۷:۳۳-۴۴؛
مَرقُس ۱۵:۲۲-۳۲؛ یوحنا ۱۹:۱۷-۲۴
۲۶چون او را میبردند، مردی شَمعون نام از اهالی قیرَوان را که از مزارع به شهر میآمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند.۲۷گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینه خود میکوفتند و شیون میکردند، از پی او روانه شدند.۲۸عیسی روی گرداند و به آنها گفت: «ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید.۲۹زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: ”خوشابهحال زنان نازا، خوشابهحال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینههایی که هرگز شیر ندادند!“۳۰در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: ”بر ما فروافتید!“ و به تپهها که: ”ما را بپوشانید!“۳۱زیرا اگر با چوب تَر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟»
۳۲دو مرد دیگر را نیز که هر دو جنایتکار بودند، میبردند تا با او بکشند.۳۳چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ.۳۴عیسی گفت: «ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند.» آنگاه قرعه انداختند تا جامههای او را میان خود تقسیم کنند.۳۵مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان میگفتند: «دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدۀ خدا، خود را نجات دهد.»۳۶سربازان نیز او را به استهزا گرفتند. ایشان به او نزدیک شده، شراب ترشیده به او میدادند۳۷و میگفتند: «اگر پادشاه یهودی، خود را برهان.»۳۸نوشتهای نیز بدین عبارت بالای سر او نصب کرده بودند که «این است پادشاه یهود.»
۳۹یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانتکنان به او میگفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!»۴۰امّا آن دیگر او را سرزنش کرد و گفت: «از خدا نمیترسی؟ تو نیز زیر همان حکمی!۴۱مکافات ما بهحق است، زیرا سزای اعمال ماست. امّا این مرد هیچ تقصیری نکرده است.»۴۲سپس گفت: «ای عیسی، چون به پادشاهی خود رسیدی، مرا نیز بهیادآور.»۴۳عیسی پاسخ داد: «آمین، به تو میگویم، امروز با من در فردوس خواهی بود.»
مرگ عیسی
لوقا ۲۳:۴۴-۴۹ - مَتّی ۲۷:۴۵-۵۶؛ مَرقُس ۱۵:۳۳-۴۱
۴۴حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فراگرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت،۴۵زیرا خورشید از درخشیدن بازایستاده بود. در این هنگام، پردۀ محرابگاه از میان دوپاره شد.۴۶آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: «ای پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم.» این را گفت و دَمِ آخر برکشید.۴۷فرماندۀ سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: «بهیقین که این مرد بیگناه بود.»۴۸مردمی نیز که به تماشا گردآمده بودند، چون آنچه رخ داد دیدند، در حالیکه بر سینۀ خود میکوفتند، آنجا را ترک کردند.۴۹امّا همۀ آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پیاش روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره میکردند.
خاکسپاری عیسی
لوقا ۲۳:۵۰-۵۶ - مَتّی ۲۷:۵۷-۶۱؛
مَرقُس ۱۵:۴۲-۴۷؛ یوحنا ۱۹:۳۸-۴۲
۵۰در آنجا شخصی یوسف نام نیز حضور داشت که مردی بود نیک و درستکار. او هرچند عضو شورا بود،۵۱با رأی و تصمیم آنان موافق نبود. یوسف از مردمان رامه، یکی از شهرهای یهودیان بود و مشتاقانه انتظار پادشاهی خدا را میکشید.۵۲او نزد پیلاتُس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد.۵۳پس آن را پایین آورده، در کتانی پیچید و در مقبرهای تراشیده از سنگ نهاد که تا بهحال کسی در آن گذاشته نشده بود.۵۴آن روز، «روز تهیه» بود و چیزی به شروع شَبّات نمانده بود.۵۵زنانی که از جلیل از پی عیسی آمده بودند، به دنبال یوسف رفتند و مکان مقبره و چگونگی قرار گرفتن پیکر او را دیدند.۵۶سپس به خانه بازگشته، حنوط و عطریات آماده کردند و در روز شَبّات طبق حکم شریعت، آرام گرفتند.
لوقا ۲۴
قیام عیسی
لوقا ۲۴:۱-۱۰ - مَتّی ۲۸:۱-۸؛
مَرقُس ۱۶:۱-۸؛ یوحنا ۲۰:۱-۸
۱در سپیدهدمِ روز اوّل هفته، زنان حنوطی را که فراهم کرده بودند، با خود برداشتند و به مقبره رفتند.۲امّا دیدند سنگِ جلوِ مقبره به کناری غلتانیده شده است.۳چون به مقبره داخل شدند، بدن عیسای خداوند را نیافتند.۴از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامههایی درخشان در کنار ایشان ایستادند.۵زنان از ترسْ سرهای خود را بهزیر افکندند؛ امّا آن دو مرد به ایشان گفتند: «چرا زنده را در میان مردگان میجویید؟۶او اینجا نیست، بلکه برخاسته است! بهیاد آورید هنگامی که در جلیل بود، به شما چه گفت.۷گفت که پسر انسان باید بهدست گناهکاران تسلیم شده، بر صلیب کشیده شود و در روز سوّم برخیزد.»۸آنگاه زنان سخنان او را بهیاد آوردند.۹چون از مقبره بازگشتند، اینهمه را به آن یازده رسول و نیز به دیگران بازگفتند.۱۰زنانی که این خبر را به رسولان دادند، مریمِ مَجْدَلیّه، یوآنّا، مریم مادر یعقوب و زنانِ همراه ایشان بودند.۱۱امّا رسولان گفتۀ زنان را هذیان پنداشتند و سخنانشان را باور نکردند.۱۲با اینهمه، پِطرُس برخاست و بهسوی مقبره دوید و خم شده نگریست، امّا جز کفن چیزی ندید. پس حیران از آنچه روی داده بود، به خانه بازگشت.
در راه عِمائوس
لوقا ۲۴:۱۳-۳۵ - مَرقُس ۱۶:۱۲ و ۱۳
۱۳در همان روز، دو تن از آنان به دهکدهای میرفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم.۱۴ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو میکردند.۱۵همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد.۱۶امّا او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شده بود.۱۷از آنها پرسید: «در راه، دربارۀ چه گفتگو میکنید؟» آنها با چهرههایی اندوهگین، خاموش ایستادند.۱۸آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بیخبری؟»۱۹پرسید: «کدام واقعه؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت.۲۰سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند.۲۱امّا ما امید داشتیم او همان باشد که میبایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است.۲۲برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکندهاند. آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند،۲۳امّا پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیدهاند که به ایشان گفتهاند او زنده است.۲۴برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، امّا او را ندیدند.»۲۵آنگاه به ایشان گفت: «ای بیخردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفتههای انبیا دارید!۲۶آیا نمیبایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟»۲۷سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتبمقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
۲۸چون به دهکدهای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که میخواهد دورتر برود.۲۹آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند.۳۰چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد.۳۱در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، امّا دردم از نظرشان ناپدید گشت.۳۲آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن میگفت و کتبمقدّس را برایمان تفسیر میکرد، دل در درون ما نمیتپید؟»۳۳پس بیدرنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گردآمده،۳۴میگفتند: «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شَمعون ظاهر شده است.»۳۵سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناختهاند.
ظهور عیسی بر شاگردان
لوقا ۲۴:۳۶-۴۳ - یوحنا ۲۰:۱۹-۲۳
۳۶هنوز در اینباره گفتگو میکردند که عیسی خود در میانشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما باد!»۳۷حیران و ترسان، پنداشتند شبحی میبینند.۳۸به آنان گفت: «چرا اینچنین مضطربید؟ چرا شک و تردید بهدل راه میدهید؟۳۹دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبحْ گوشت و استخوان ندارد، امّا چنانکه میبینید من دارم!»۴۰این را گفت و دستها و پاهای خود را به ایشان نشان داد.۴۱آنها از فرط شادی و حیرت نمیتوانستند باور کنند. پس به ایشان گفت: «چیزی برای خوردن دارید؟»۴۲تکهای ماهی بریان به او دادند.۴۳آن را گرفت و در برابر چشمان ایشان خورد.
۴۴آنگاه به ایشان گفت: «این همان است که وقتی با شما بودم، میگفتم؛ اینکه تمام آنچه در تورات موسی و کتب انبیا و مزامیر دربارۀ من نوشته شده است، باید به حقیقت پیوندد.»۴۵سپس، ذهن ایشان را روشن ساخت تا بتوانند کتبمقدّس را درک کنند.۴۶و به ایشان گفت: «نوشته شده است که مسیح رنج خواهد کشید و در روز سوّم از مردگان برخواهد خاست،۴۷و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همۀ قومها موعظه خواهد شد و شروع آن از اورشلیم خواهد بود.۴۸شما شاهدان این امور هستید.۴۹من موعودِ پدر خود را بر شما خواهم فرستاد؛ پس در شهر بمانید تا آنگاه که از اعلی با قدرت آراسته شوید.»
صعود عیسی به آسمان
لوقا : ۲۴:۵۰-۵۳ - مَرقُس ۱۶:۱۹ و ۲۰
۵۰سپس ایشان را بیرون از شهر تا نزدیکی بیتعَنْیا برد و دستهای خود را بلند کرده، برکتشان داد؛۵۱و در همانحال که برکتشان میداد از آنان جدا گشته، به آسمان برده شد.۵۲ایشان او را پرستش کردند و با شادی عظیم به اورشلیم بازگشتند.۵۳در آنجا پیوسته در معبد میماندند و خدا را حمد و سپاس میگفتند.
یوحنا ۱
انسان شدن کلام
۱در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود؛۲همان در آغاز با خدا بود.۳همهچیز بهواسطۀ او پدید آمد، و از هرآنچه پدید آمد، هیچچیز بدون او پدیدار نگشت.
۴در او حیات بود و آن حیات، نور آدمیان بود.۵این نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را درنیافته است.
۶مردی آمد که از جانب خدا فرستاده شده بود؛ نامش یحیی بود.۷او برای شهادت دادن آمد، شهادت بر آن نور، تا همه بهواسطۀ او ایمان آورند.۸او خودْ آن نور نبود، بلکه آمد تا بر آن نور شهادت دهد.۹آن نور حقیقی که بر هر انسانی روشنایی میافکَنَد براستی به جهان میآمد.
۱۰او در جهان بود، و جهان بهواسطۀ او پدید آمد؛ امّا جهان او را نشناخت.۱۱به مُلک خویش آمد، ولی قومِ خودش او را نپذیرفتند.۱۲امّا به همۀ کسانی که او را پذیرفتند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، یعنی به هرکس که به نام او ایمان آورد؛۱۳آنان که نه با زادنی بشری، نه از خواهشِ تن و نه از خواستۀ یک مرد، بلکه از خدا زاده شدند.
۱۴و کلام، انسان خاکی شد و در میان ما مسکن گزید. و ما بر جلال او نگریستیم، جلالی درخور آن پسر یگانه که از جانب پدر آمد، پر از فیض و راستی.۱۵یحیی بر او شهادت میداد و ندا میکرد که «این است کسی که دربارهاش گفتم: ”آن که پس از من میآید بر من برتری یافته، زیرا پیش از من وجود داشته است“.»۱۶از پُری او ما همه بهرهمند شدیم، فیض از پی فیض.۱۷زیرا شریعت بهواسطۀ موسی داده شد، و فیض و راستی بهواسطۀ عیسی مسیح آمد.۱۸هیچکس هرگز خدا را ندیده است. امّا آن خدای یگانه که در بَرِ پدر است، همان او را شناسانید.
شهادت یحیی
۱۹این است شهادت یحیی آنگاه که یهودیان، کاهنان و لاویان را از اورشلیم نزدش فرستادند تا از او بپرسند که «تو کیستی؟»۲۰او معترف شده، انکار نکرد، بلکه اذعان داشت که «من مسیح نیستم.»۲۱پرسیدند: «پس چه؟ آیا الیاسی؟» پاسخ داد: «نیستم.» پرسیدند: «آیا آن پیامبری؟» پاسخ داد: «نه!»۲۲آنگاه او را گفتند: «پس کیستی؟ بگو چه پاسخی برای فرستندگان خود ببریم؟ دربارۀ خود چه میگویی؟»۲۳یحیی طبق آنچه اِشَعْیای پیامبر بیان کرده بود، گفت:
«من صدای آن نداکننده در بیابانم که میگوید،
”راه خداوند را هموار سازید.“»
۲۴شماری از آن فرستادگان که از فَریسیان بودند،۲۵از او پرسیدند: «اگر تو نه مسیحی، نه الیاس، و نه آن پیامبر، پس چرا تعمید میدهی؟»۲۶یحیی در پاسخ گفت: «من با آب تعمید میدهم، امّا در میان شما کسی ایستاده که شما او را نمیشناسید،۲۷همان که پس از من میآید و من لایق گشودن بند کفشش نیستم.»
۲۸اینها همه در بیتعَنْیا واقع در آن سوی رود اردن رخ داد، آنجا که یحیی تعمید میداد.
برۀ خدا
۲۹فردای آن روز، یحیی چون عیسی را دید که بهسویش میآید، گفت: «این است برۀ خدا که گناه از جهان برمیگیرد!۳۰این است آن که دربارهاش گفتم ”پس از من مردی میآید که بر من برتری یافته، زیرا پیش از من وجود داشته است.“۳۱من خود نیز او را نمیشناختم، امّا برای همین آمدهام و با آب تعمید دادهام که او بر اسرائیل ظاهر شود.»۳۲پس یحیی شهادت داده، گفت: «روح را دیدم که چون کبوتری از آسمان فرود آمد و بر او قرار گرفت.۳۳من خود نیز او را نمیشناختم، امّا همان که مرا فرستاد تا با آب تعمید دهم، مرا گفت: ”هرگاه دیدی روح بر کسی فرود آمد و بر او قرار گرفت، بدان همان است که با روحالقدس تعمید خواهد داد.“۳۴و من دیدهام و شهادت میدهم که این است پسر خدا.»
نخستین شاگردان عیسی
یوحنا ۱:۴۰-۴۲ - مَتّی ۴:۱۸-۲۲؛
مَرقُس ۱:۱۶-۲۰؛ لوقا ۵:۲-۱۱
۳۵فردای آن روز، دیگربار یحیی با دو تن از شاگردانش ایستاده بود.۳۶او بر عیسی که راه میرفت، چشم دوخت و گفت: «این است برۀ خدا!»۳۷چون آن دو شاگرد این سخن را شنیدند، از پی عیسی بهراه افتادند.۳۸عیسی روی گرداند و دید که از پی او میآیند. ایشان را گفت: «چه میخواهید؟» گفتند: «رَبّی (یعنی ای استاد)، کجا منزل داری؟»۳۹پاسخ داد: «بیایید و ببینید.» پس رفتند و دیدند کجا منزل دارد و آن روز را با او بهسر بردند. آنوقت، ساعت دهم از روز بود.
۴۰یکی از آن دو که با شنیدن سخن یحیی از پی عیسی رفت، آندریاس، برادر شَمعون پِطرُس بود.۴۱او نخست، برادر خود شَمعون را یافت و به او گفت: «ما مسیح را (که معنی آن ”مسح شده“ است) یافتهایم.»۴۲و او را نزد عیسی برد. عیسی بر او نگریست و گفت: «تو شَمعونْ پسر یوحنایی، امّا ”کیفا“ خوانده خواهی شد (که معنی آن صخره است).»
دعوت عیسی از فیلیپُس و نَتَنائیل
۴۳روز بعد، عیسی برآن شد که به جلیل برود. او فیلیپُس را یافت و به او گفت: «از پی من بیا!»۴۴فیلیپُس اهل بیتصِیْدا، شهر آندریاس و پِطرُس بود.۴۵او نَتَنائیل را یافت و به او گفت: «آنکس را که موسی در تورات بدو اشاره کرده، و پیامبران نیز دربارهاش نوشتهاند، یافتهایم! او عیسی، پسر یوسف، از شهر ناصره است!»۴۶نَتَنائیل به او گفت: «مگر میشود از ناصره هم چیزی خوب بیرون بیاید؟» فیلیپُس پاسخ داد: «بیا و ببین.»
۴۷چون عیسی دید نَتَنائیل بهسویش میآید، دربارهاش گفت: «براستی که این مردی اسرائیلی است که در او هیچ فریب نیست!»۴۸نَتَنائیل به او گفت: «مرا از کجا میشناسی؟» عیسی پاسخ داد: «پیش از آنکه فیلیپُس تو را بخواند، هنگامی که هنوز زیر آن درخت انجیر بودی، تو را دیدم.»۴۹نَتَنائیل پاسخ داد: «استاد، تو پسر خدایی! تو پادشاه اسرائیلی!»۵۰عیسی در جواب گفت: «آیا بهخاطر همین که گفتم زیر آن درخت انجیر تو را دیدم، ایمان میآوری؟ از این پس، چیزهای بزرگتر خواهی دید.»۵۱سپس گفت: «آمین، آمین، به شما میگویم که آسمان را گشوده و فرشتگان خدا را در حال صعود و نزول بر پسرانسان خواهید دید.»
یوحنا ۲
معجزه در عروسی
۱روز سوّم، در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی نیز در آنجا حضور داشت.۲عیسی و شاگردانش نیز به عروسی دعوت شده بودند.۳چون شرابْ کم آمد، مادر عیسی به او گفت: «دیگر شراب ندارند!»۴عیسی به او گفت: «بانو، مرا با این امر چهکار است؟ ساعت من هنوز فرانرسیده.»
۵مادرش خدمتکاران را گفت: «هرچه به شما گوید، بکنید.»۶در آنجا شش خمرۀ سنگی بود که برای آداب تطهیر یهودیان بهکار میرفت، و هر کدام گنجایش دو یا سه پیمانه داشت.۷عیسی خدمتکاران را گفت: «این خمرهها را از آب پر کنید.» پس آنها را لبالب پر کردند.۸سپس به ایشان گفت: «حال اندکی از آن برگیرید و نزد میهماندار ببرید.» آنها چنین کردند.۹میهماندار نمیدانست آن را از کجا آوردهاند، ولی خدمتکارانی که آب را برگرفته بودند، میدانستند. او چون آب را که شراب شده بود، چشید، داماد را فراخواند۱۰و به او گفت: «همه نخست با شراب ناب پذیرایی میکنند و چون میهمانان مست شدند، شراب ارزانتر را میآورند؛ امّا تو شراب ناب را تا این دم نگاه داشتهای!»
۱۱بدینسان عیسی نخستین آیت خود را در قانای جلیل بهظهور آورد و جلال خویش را آشکار ساخت و شاگردانش به او ایمان آوردند.
۱۲سپس با مادر و برادران و شاگردان خود به کَفَرناحوم رفت، و روزهایی چند در آنجا ماندند.
عیسی در معبد
یوحنا ۲:۱۴-۱۶ - مَتّی ۲۱:۱۲ و ۱۳؛
مَرقُس ۱۱:۱۵-۱۷؛ لوقا ۱۹:۴۵ و ۴۶
۱۳چون عید پِسَخ یهود نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت.۱۴در صحن معبد، دید که عدهای به فروش گاو و گوسفند و کبوتر مشغولند، و صرّافان نیز به کسب نشستهاند.۱۵پس تازیانهای از طناب ساخت و همۀ آنها را همراه با گوسفندان و گاوان، از معبد بیرون راند. و سکههای صرّافان را بر زمین ریخت و تختهایشان را واژگون کرد،۱۶و کبوترفروشان را گفت: «اینها را از اینجا بیرون برید، و خانۀ پدر مرا محل کسب مسازید!»۱۷آنگاه شاگردان او بهیاد آوردند که نوشته شده است: «غیرت برای خانۀ تو مرا خواهد سوزانید.»۱۸پس یهودیان در برابر این عمل او گفتند: «چه آیتی به ما مینمایانی تا بدانیم اجازۀ چنین کارها را داری؟»۱۹عیسی در پاسخ ایشان گفت: «این معبد را ویران کنید که من سه روزه آن را باز برپا خواهم داشت.»۲۰یهودیان گفتند: «بنای این معبد چهل و شش سال بهطول انجامیده است، و حال تو میخواهی سه روزه آن را برپا کنی؟»۲۱لیکن معبدی که او از آن سخن میگفت پیکر خودش بود.۲۲پس هنگامی که از مردگان برخاست، شاگردانش این گفتۀ او را بهیاد آورده، به کتبمقدّس و سخنان او ایمان آوردند.
۲۳در مدتی که او برای عید پِسَخ در اورشلیم بود، بسیاری با دیدن آیاتی که از او صادر میشد، به نام او ایمان آوردند.۲۴امّا عیسی را بر ایمانشان اعتماد نبود، زیرا همه را میشناخت۲۵و نیازی نداشت کسی دربارۀ انسان چیزی به او بگوید، زیرا خود میدانست در درون انسان چیست.
یوحنا ۳
دیدار عیسی و نیقودیموس
۱مردی بود از فَریسیان، نیقودیموس نام، از بزرگان یهود.۲او شبی نزد عیسی آمد و به وی گفت: «استاد! میدانیم تو معلّمی هستی که از سوی خدا آمده است، زیرا هیچکس نمیتواند آیاتی را که تو به انجام میرسانی، به عمل آورد، مگر آنکه خدا با او باشد.»۳عیسی در پاسخ گفت: «آمین، آمین، به تو میگویم، تا کسی از نو زاده نشود، نمیتواند پادشاهی خدا را ببیند.»۴نیقودیموس به او گفت: «کسی که سالخورده است، چگونه میتواند زاده شود؟ آیا میتواند دیگربار به رَحِم مادرش بازگردد و به دنیا آید؟»۵عیسی جواب داد: «آمین، آمین، به تو میگویم تا کسی از آب و روح زاده نشود، نمیتواند به پادشاهی خدا راه یابد.۶آنچه از بشرِ خاکی زاده شود، بشری است؛ امّا آنچه از روح زاده شود، روحانی است.۷عجب مدار که گفتم باید از نو زاده شوید!۸باد هر کجا که بخواهد میوزد؛ صدای آن را میشنوی، امّا نمیدانی از کجا میآید و به کجا میرود. چنین است هرکس نیز که از روح زاده شود.»۹نیقودیموس از او پرسید: «چنین چیزی چگونه ممکن است؟»۱۰عیسی پاسخ داد: «تو معلّم اسرائیلی و این چیزها را درنمییابی؟۱۱آمین، آمین، به تو میگویم که ما از آنچه میدانیم سخن میگوییم و بر آنچه دیدهایم شهادت میدهیم، امّا شما شهادتمان را نمیپذیرید.۱۲اگر هنگامی که دربارۀ امور زمینی با شما سخن گفتم باور نکردید، چگونه باور خواهید کرد اگر از امور آسمانی به شما بگویم؟۱۳هیچکس به آسمان بالا نرفته است، مگر آن که از آسمان فرود آمد، یعنی پسرانسان.۱۴همانگونه که موسی آن مار را در بیابان برافراشت، پسرانسان نیز باید برافراشته شود،۱۵تا هرکه به او ایمان آوَرَد، حیات جاویدان داشته باشد.
۱۶«زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هرکه به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد.۱۷زیرا خدا پسر را به جهان نفرستاد تا جهانیان را محکوم کند، بلکه فرستاد تا بهواسطۀ او نجات یابند.۱۸هرکه به او ایمان دارد محکوم نمیشود، امّا هرکه به او ایمان ندارد، هماینک محکوم شده است، زیرا به نام پسر یگانۀ خدا ایمان نیاورده است.۱۹و محکومیت در این است که نور به جهان آمد، امّا مردمان تاریکی را بیش از نور دوست داشتند، چراکه اعمالشان بد است.۲۰زیرا هر آن که بدی را بهجا میآورد از نور نفرت دارد و نزد نور نمیآید، مبادا کارهایش آشکار شده، رسوا گردد.۲۱امّا آن که راستی را به عمل میآورد نزد نور میآید تا آشکار شود که کارهایش بهیاری خدا انجام شده است.»
آخرین شهادت یحیای تعمیددهنده در مورد عیسی
۲۲پس از آن، عیسی و شاگردانش به نواحی روستایی سرزمین یهودیه رفتند. او ایامی چند در آنجا با آنان بهسر برده، مردم را تعمید میداد.۲۳یحیی نیز در عِیْنون، نزدیک سالیم، تعمید میداد، زیرا در آنجا آبْ فراوان بود و مردم آمده، تعمید میگرفتند.۲۴این پیش از آن بود که یحیی به زندان بیفتد.۲۵باری، بین شاگردان یحیی و یک یهودی بحثی بر سر آداب تطهیر درگرفت.۲۶پس نزد یحیی آمده، به او گفتند: «استاد، آن که با تو در آن سوی رود اردن بود، و تو بر او شهادت دادی، اکنون خودْ تعمید میدهد و همگان نزد او میروند.»۲۷یحیی در پاسخ گفت: «هیچکس نمیتواند چیزی بهدست آورد، جز آنچه از آسمان به او عطا شود.۲۸شما خود شاهدید که من گفتم مسیح نیستم، بلکه پیشاپیش او فرستاده شدهام.۲۹عروس از آنِ داماد است، امّا دوست داماد که در کناری ایستاده به او گوش میدهد، از شنیدن صدای داماد شادی بسیار میکند. شادی من نیز به همینگونه بهکمال رسیده است.۳۰او باید ارتقا یابد و من باید کوچک شوم.
۳۱«او که از بالا میآید، برتر از همه است، امّا آن که از زمین است، زمینی است و از چیزهای زمینی سخن میگوید. او که از آسمان میآید، برتر از همه است.۳۲او بر آنچه دیده و شنیده است شهادت میدهد، امّا هیچکس شهادتش را نمیپذیرد.۳۳آن که شهادت او را میپذیرد، بر راستی خدا مُهر تأیید زده است.۳۴زیرا آنکس که خدا فرستاد، کلام خدا را بیان میکند، چراکه خدا روح را به میزان معین (به او) عطا نمیکند.۳۵پدر، به پسر مِهر میورزد و همهچیز را بهدست او سپرده است.۳۶آن که به پسر ایمان دارد، حیات جاویدان دارد؛ امّا آن که از پسر اطاعت نمیکند، حیات را نخواهد دید، بلکه خشم خدا بر او برقرار میماند.»
یوحنا ۴
عیسی و زن سامری
۱چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیدهاند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان میدهد۲- گرچه شاگردان عیسی تعمید میدادند نه خودش -۳یهودیه را ترک گفت و دیگربار رهسپار جلیل شد.۴و میبایست از سامره بگذرد.۵پس به شهری از سامره به نام سوخار رسید، نزدیک قطعه زمینی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود.۶چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی خسته از سفر در کنار چاه نشست. حدود ساعتِ ششم از روز بود.
۷در این هنگام، زنی از مردمان سامره برای آب کشیدن آمد. عیسی به او گفت: «جرعهای آب به من بده،»۸زیرا شاگردانش برای تهیه خوراک به شهر رفته بودند.۹زن به او گفت: «چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامریام آب میخواهی؟» زیرا یهودیان با سامریان مراوده نمیکنند.۱۰عیسی در پاسخ گفت: «اگر موهبت خدا را درمییافتی و میدانستی چه کسی از تو آب میخواهد، تو خود از او میخواستی، و به تو آبی زنده عطا میکرد.»۱۱زن به او گفت: «سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا میآوری؟۱۲آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گلههایش از آن میآشامیدند؟»۱۳عیسی گفت: «هرکه از این آب مینوشد، باز تشنه میشود.۱۴امّا هرکه از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا به حیات جاویدان جوشان است.»۱۵زن گفت: «سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.»۱۶عیسی گفت: «برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.»۱۷زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست میگویی که شوهر نداری،۱۸زیرا پنج شوهر داشتهای و آن که هماکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!»۱۹زن گفت: «سرورم، میبینم که نبی هستی.۲۰پدران ما در این کوه پرستش میکردند، امّا شما میگویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.»۲۱عیسی گفت: «ای زن، باور کن، زمانی فراخواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم.۲۲شما آنچه را نمیشناسید میپرستید، امّا ما آنچه را میشناسیم میپرستیم، زیرا نجات بهواسطۀ قوم یهود فراهم میآید.۲۳امّا زمانی میرسد، و هماکنون فرارسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است.۲۴خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.»۲۵زن گفت: «میدانم که مسیح (که معنی آن ”مسح شده“ است) خواهد آمد؛ چون او آید، همهچیز را برای ما بیان خواهد کرد.»۲۶عیسی به او گفت: «من که با تو سخن میگویم، همانم.»
۲۷همان دم، شاگردان عیسی از راه رسیدند و تعجب کردند که با زنی سخن میگوید. امّا هیچیک نپرسید «چه میخواهی؟» یا «چرا با او سخن میگویی؟»۲۸آنگاه زن، کوزۀ خویش بر جای گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت:۲۹«بیایید مردی را ببینید که هرآنچه تاکنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟»۳۰پس آنها از شهر بیرون آمده، نزد عیسی روان شدند.
۳۱در این میان، شاگردان از او خواهش کرده، گفتند: «استاد، چیزی بخور.»۳۲امّا عیسی به آنان گفت: «من خوراکی برای خوردن دارم که شما از آن چیزی نمیدانید.»۳۳شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای او خوراک آورده است؟»۳۴عیسی به ایشان گفت: «خوراک من این است که ارادۀ فرستندۀ خود را بهجا آورم و کار او را بهکمال رسانم.۳۵آیا این سخن را نشنیدهاید که ”چهار ماهْ بیشتر به موسم درو نمانده است“ ؟ امّا من به شما میگویم، چشمان خود را بگشایید و ببینید که هماکنون کشتزارها آمادۀ درو است.۳۶هماکنون، دروگر مزد خود را میستاند و محصولی برای حیات جاویدان گرد میآورد، تا کارنده و دروکننده با هم شادمان شوند.۳۷در اینجا این گفته صادق است که ”یکی میکارد و دیگری میدِروَد“.۳۸من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که دسترنج خودتان نیست. دیگران سخت کار کردند و شما دسترنج آنان را برداشت میکنید.»
۳۹پس در پی شهادت آن زن که گفته بود «هرآنچه تاکنون کرده بودم، به من بازگفت،» بسیاری از سامریانِ ساکنِ آن شهر به عیسی ایمان آوردند.۴۰چون آن سامریان نزد عیسی آمدند، از او خواستند نزدشان بماند. پس دو روز در آنجا ماند.۴۱و بسیاری دیگر بهسبب شنیدن سخنانش ایمان آوردند.۴۲ایشان به آن زن میگفتند: «دیگر تنها بهخاطر سخن تو ایمان نمیآوریم، زیرا خودْ سخنان او را شنیدهایم و میدانیم که این مرد براستی نجاتدهندۀ عالم است.»
عیسی در جلیل
۴۳پس از آن دو روز، عیسی از آنجا به جلیل رفت،۴۴زیرا خودْ گفته بود که «نبی را در دیار خود حرمتی نیست.»۴۵چون به جلیل رسید، جلیلیان او را بهگرمی پذیرفتند، زیرا آنها نیز برای عید به اورشلیم رفته و آنچه را عیسی در آنجا کرده بود، دیده بودند.
شفای پسر یک درباری
۴۶سپس دیگربار به قانای جلیل رفت، همانجا که آب را شراب کرده بود. در آنجا یکی از درباریان بود که پسری بیمار در کَفَرناحوم داشت.۴۷چون شنید عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، به دیدار او شتافت و تمنا کرد که فرود آید و پسر او را شفا دهد، زیرا در آستانۀ مرگ بود.۴۸عیسی به او گفت: «تا آیات و عجایب نبینید، ایمان نمیآورید.»۴۹آن مرد گفت: «سرورم، پیش از آنکه فرزندم بمیرد، بیا.»۵۰عیسی به او گفت: «برو؛ پسرت زنده میماند.» آن مرد کلام عیسی را پذیرفت و بهراه افتاد.۵۱هنوز در راه بود که خدمتکارانش به استقبال او آمده، گفتند: «پسرت زنده و تندرست است.»۵۲از آنها پرسید: «از چه ساعت بهبود یافت؟» گفتند: «دیروز، در هفتمین ساعت روز تبْ او را رها کرد.»۵۳آنگاه پدر دریافت که این همان ساعت بود که عیسی به او گفته بود: «پسرت زنده میماند.» پس خود و همۀ اهل خانهاش ایمان آوردند.۵۴این دوّمین آیتی بود که عیسی هنگامی که از یهودیه به جلیل آمد، بهظهور رسانید.
یوحنا ۵
شفای مرد علیل
۱چندی بعد، عیسی برای یکی از اعیاد یهود، به اورشلیم رفت.۲در اورشلیم، در کنار «دروازۀ گوسفند» حوضی است که در زبان عبرانیان آن را «بیتحِسْدا» گویند و پنج ایوان دارد.۳در آنها گروهی بسیار از علیلان، همچون کوران، شلان و مفلوجان میخوابیدند [و منتظر حرکت آب بودند.۴زیرا هر از چندی یکی از فرشتگان خداوند نازل میشد و آب را حرکت میداد؛ اوّلین کسی که پس از جنبش آب وارد حوض میشد، از هر مرضی که داشت شفا مییافت.]
۵در آن میان، مردی بود که سی و هشت سال زمینگیر بود.۶چون عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دریافت که دیری است بدینحال دچار است، از او پرسید: «آیا میخواهی سلامت خود را بازیابی؟»۷مرد علیل گفت: «سرورم، کسی را ندارم که چون آب به حرکت میآید، مرا بهدرون حوض بَرَد، و تا خود را به آنجا میرسانم، دیگری پیش از من داخل شده است.»۸عیسی به او گفت: «برخیز، بستر خود را برگیر و راه برو.»۹آن مرد در هماندم سلامت خود را بازیافت و بستر خود را برگرفته، راه رفتن آغاز کرد.
آن روز، شَبّات بود.۱۰پس یهودیان به مرد شفا یافته گفتند: «امروز شَبّات است و بر تو جایز نیست که بستر خود را حمل کنی.»۱۱او پاسخ داد: «آن که مرا شفا داد به من گفت، ”بسترت را برگیر و راه برو“.»۱۲از او پرسیدند: «آن که به تو گفت بسترت را برگیری و راه بروی، که بود؟»۱۳امّا مرد شفا یافته نمیدانست او کیست، زیرا عیسی در میان جمعیتِ آنجا ناپدید شده بود.
۱۴اندکی بعد، عیسی او را در معبد یافت و به او گفت: «حال که سلامت خود را بازیافتهای، دیگر گناه مکن تا به حال بدتر دچار نشوی.»۱۵آن مرد رفت و به یهودیان گفت: «آن که مرا شفا داد، عیسی است.»
۱۶به همین سبب بود که یهودیان عیسی را آزار میکردند، زیرا در شَبّات دست به چنین کارها میزد.۱۷پاسخ عیسی این بود که «پدر من هنوز کار میکند، من نیز کار میکنم.»۱۸از همینرو، یهودیان بیش از پیش درصدد قتل او برآمدند، زیرا نهتنها شَبّات را میشکست، بلکه خدا را نیز پدر خود میخواند و خود را با خدا برابر میساخت.
قدرت و اقتدار پسر خدا
۱۹پاسخ عیسی چنین بود: «آمین، آمین، به شما میگویم که پسر از خود کاری نمیتواند کرد مگر کارهایی که میبیند پدرش انجام میدهد؛ زیرا هرچه پدر میکند، پسر نیز میکند.۲۰زیرا پدر، پسر را دوست میدارد و هرآنچه میکند به او مینمایاند و کارهای بزرگتر از این نیز به او خواهد نمایاند تا به شگفت آیید.۲۱زیرا همانگونه که پدر مردگان را برمیخیزاند و به آنها حیات میبخشد، پسر نیز به هرکه بخواهد، حیات میبخشد.۲۲و پدر بر کسی داوری نمیکند، بلکه تمام کارِ داوری را به پسر سپرده است.۲۳تا همه پسر را حرمت گذارند، همانگونه که پدر را حرمت مینهند. زیرا کسی که پسر را حرمت نمیگذارد، به پدری که او را فرستاده است نیز حرمت ننهاده است.۲۴آمین، آمین، به شما میگویم، هرکه کلام مرا به گوش گیرد و به فرستندۀ من ایمان آورد، حیات جاویدان دارد و به داوری نمیآید، بلکه از مرگ به حیات منتقل شده است.۲۵آمین، آمین، به شما میگویم، زمانی فرامیرسد، بلکه هماکنون است، که مردگان صدای پسر خدا را میشنوند و کسانی که به گوش گیرند، زنده خواهند شد.۲۶زیرا همانگونه که پدر در خود حیات دارد، به پسر نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد،۲۷و به او این اقتدار را بخشیده که داوری نیز بکند، زیرا پسرِانسان است.۲۸از این سخنان در شگفت مباشید، زیرا زمانی فرامیرسد که همۀ آنان که در قبرند، صدای او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد.۲۹آنان که نیکی کرده باشند، برای قیامتی که به حیات میانجامد، و آنان که بدی کرده باشند، برای قیامتی که مکافات در پی دارد.۳۰من از خود کاری نمیتوانم کرد، بلکه بنابر آنچه میشنوم داوری میکنم و داوری من عادلانه است، زیرا در پی انجام خواست خود نیستم، بلکه انجام خواست فرستندۀ خود را خواهانم.
شهود عیسی
۳۱«اگر من خود بر خویشتن شهادت دهم، شهادتم معتبر نیست.۳۲امّا دیگری هست که بر من شهادت میدهد و میدانم شهادتش دربارۀ من معتبر است.۳۳البته شما کسانی نزد یحیی فرستادید و او بر حقیقت شهادت داد.۳۴نه اینکه من شهادت انسان را بپذیرم، بلکه این سخنان را میگویم تا نجات یابید.۳۵او چراغی بود سوزان و فروزان، و شما خواستید دمی در نورش خوش باشید.۳۶امّا من شهادتی استوارتر از شهادت یحیی دارم، زیرا کارهایی که پدر به من سپرده تا بهکمال رسانم، یعنی همین کارها که میکنم، خودْ بر من شهادت میدهند که مرا پدر فرستاده است.۳۷و همان پدری که مرا فرستاد، خودْ بر من شهادت میدهد. شما هرگز صدای او را نشنیده و روی او را ندیدهاید۳۸و کلام او در شما ساکن نیست، زیرا به فرستادۀ او ایمان ندارید.۳۹شما کتبمقدّس را میکاوید، زیرا میپندارید بهواسطۀ آن حیات جاویدان دارید، حال آنکه همین کتابها بر من شهادت میدهند.۴۰امّا نمیخواهید نزد من آیید تا حیات یابید.
۴۱«جلال از انسانها نمیپذیرم،۴۲امّا شما را خوب میشناسم که محبت خدا را در دل ندارید.۴۳من به نام پدر خود آمدم، ولی شما مرا نمیپذیرید. امّا اگر دیگری به نام خود آید، او را خواهید پذیرفت.۴۴چگونه میتوانید ایمان آورید در حالی که جلال از یکدیگر میپذیرید، امّا در پی جلالی که از خدای یکتا باشد، نیستید؟۴۵مپندارید مَنَم که در حضور پدرْ شما را متهم خواهم کرد؛ متهمکنندۀ شما موسی است، همان که به او امید بستهاید.۴۶زیرا اگر موسی را تصدیق میکردید، مرا نیز تصدیق میکردید، چراکه او دربارۀ من نوشته است.۴۷امّا اگر نوشتههای او را باور ندارید، چگونه سخنان مرا خواهید پذیرفت؟»
یوحنا ۶
تکثیر پنج نان و دو ماهی
یوحنا ۶:۱-۱۳ - مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱؛
مَرقُس ۶:۳۲-۴۴؛ لوقا ۹:۱۰-۱۷
۱چندی بعد، عیسی به آن سوی دریاچۀ جلیل که همان دریاچۀ تیبِریه است، رفت.۲گروهی بسیار از پی او روانه شدند، زیرا آیاتی را که با شفای بیماران بهظهور میرسانید، دیده بودند.۳پس عیسی به تپهای برآمد و با شاگردان خود در آنجا بنشست.۴عید پِسَخ یهود نزدیک بود.۵چون عیسی نگریست و دید که گروهی بسیار بهسویش میآیند، فیلیپُس را گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟»۶این را برای آزمایش به او گفت، زیرا خود نیک میدانست چه خواهد کرد.۷فیلیپُس پاسخ داد: «دویست دینار نان نیز کفافشان نمیکند، حتی اگر هر یک فقط اندکی بخورند.»۸یکی دیگر از شاگردان به نام آندریاس، که برادر شَمعون پِطرُس بود، گفت:۹«پسرکی اینجاست که پنج نان جو و دو ماهی دارد، امّا این کجا این گروه را کفایت میکند؟»۱۰عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» در آنجا سبزۀ بسیار بود. پس ایشان که نزدیک پنجهزار مرد بودند، نشستند.۱۱آنگاه عیسی نانها را برگرفت، و پس از شکرگزاری، میان نشستگان تقسیم کرد؛ و ماهیها را نیز بهقدری که میخواستند به ایشان داد.۱۲چون سیر شدند، به شاگردان گفت: «پارهنانهای باقیمانده را جمع کنید تا چیزی هدر نرود.»۱۳پس آنها را جمع کردند و از پارههای باقیماندۀ آن پنج نان جو که جماعت خورده بودند، دوازده سبد پر شد.
۱۴مردم با دیدن این آیت که از عیسی بهظهور رسید، گفتند: «براستی که او همان پیامبر است که میباید به جهان بیاید.»۱۵عیسی چون دریافت که قصد دارند او را برگرفته، بهزور پادشاه کنند، آنجا را ترک گفت و بار دیگر تنها به کوه رفت.
راه رفتن عیسی بر روی آب
یوحنا ۶:۱۶-۲۱ - مَتّی ۱۴:۲۲-۳۳؛ مَرقُس ۶:۴۷-۵۱
۱۶هنگام غروب، شاگردانش بهسوی دریا فرود آمدند۱۷و سوار قایق شده، به آن سوی دریا، به جانب کَفَرناحوم روانه شدند. هوا تاریک شده بود، امّا عیسی هنوز به آنان نپیوسته بود.۱۸در این حین، دریا بهسبب وزش بادی سخت به تلاطم آمد.۱۹چون به اندازۀ بیست و پنج یا سی پرتابتیر پارو زده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریا راه میرود و به قایق نزدیک میشود. پس به هراس افتادند.۲۰امّا او به آنها گفت: «من هستم؛ مترسید.»۲۱آنگاه خواستند او را سوار قایق کنند، که قایق هماندم به جایی که عازمش بودند، رسید.
عیسی، نان حیات
۲۲روز بعد، جماعتی که آن سوی دریا مانده بودند، دریافتند که بهجز یک قایق، قایقی دیگر در آنجا نبوده است، و نیز میدانستند که عیسی با شاگردانش سوار آن نشده بود، بلکه شاگردان بهتنهایی رفته بودند.۲۳آنگاه قایقهای دیگری از تیبِریه آمدند و نزدیک جایی رسیدند که آنها پس از شکرگزاریِ خداوند، نان خورده بودند.۲۴چون مردم دریافتند که نه عیسی آنجاست و نه شاگردانش، بر آن قایقها سوار شدند و در جستجوی عیسی به کَفَرناحوم رفتند.
۲۵چون او را آن سوی دریا یافتند، به وی گفتند: «استاد، کِی به اینجا آمدی؟»۲۶عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما میگویم، مرا میجویید نه بهسبب آیاتی که دیدید، بلکه بهسبب آن نان که خوردید و سیر شدید.۲۷کار کنید، امّا نه برای خوراک فانی، بلکه برای خوراکی که تا حیات جاویدان باقی است، خوراکی که پسرانسان به شما خواهد داد. زیرا بر اوست که خدای پدر مُهر تأیید زده است.»۲۸آنگاه از او پرسیدند: «چه کنیم تا کارهای پسندیدۀ خدا را انجام داده باشیم؟»۲۹عیسی در پاسخ گفت: «کار پسندیدۀ خدا آن است که به فرستادۀ او ایمان آورید.»۳۰گفتند: «چه آیتی به ما مینمایانی تا با دیدن آن به تو ایمان آوریم؟ چه میکنی؟۳۱پدران ما در بیابان مَنّا خوردند، چنانکه نوشته شده است: ”او از آسمان به آنها نان داد تا بخورند.“»۳۲عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما میگویم، موسی نبود که آن نان را از آسمان به شما داد، بلکه پدر من است که نان حقیقی را از آسمان به شما میدهد.۳۳زیرا نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات میبخشد.»۳۴پس گفتند: «این نان را همواره به ما بده.»۳۵عیسی به آنها گفت: «نان حیات من هستم. هرکه نزد من آید، هرگز گرسنه نشود، و هرکه به من ایمان آوَرَد هرگز تشنه نگردد.۳۶ولی چنانکه به شما گفتم، هرچند مرا دیدهاید، امّا ایمان نمیآورید.۳۷هرآنچه پدر به من بخشد، نزد من آید؛ و آن که نزد من آید، او را هرگز از خود نخواهم راند.۳۸زیرا از آسمان فرود نیامدهام تا بهخواست خود عمل کنم، بلکه آمدهام تا خواست فرستندۀ خویش را بهانجام رسانم.۳۹و خواست فرستندۀ من این است که از آنکسان که او به من بخشیده، هیچیک را از دست ندهم، بلکه آنان را در روز بازپسین برخیزانم.۴۰زیرا خواست پدر من این است که هرکه به پسر بنگرد و به او ایمان آوَرَد، از حیات جاویدان برخوردار شود، و من در روز بازپسین او را برخواهم خیزانید.»
۴۱آنگاه یهودیان دربارۀ او همهمه آغاز کردند، چراکه گفته بود «مَنَم آن نان که از آسمان نازل شده است.»۴۲میگفتند: «مگر این مرد، عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادرش را میشناسیم؟ پس چگونه میگوید، ”از آسمان نازل شدهام“؟»۴۳عیسی در پاسخ گفت: «با یکدیگر همهمه مکنید.۴۴هیچکس نمیتواند نزد من آید مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند، و من در روز بازپسین او را برخواهم خیزانید.۴۵در کتب پیامبران آمده است که ”همه از خدا تعلیم خواهند یافت.“ پس هرکه از خدا بشنود و از او تعلیم یابد، نزد من میآید.۴۶نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، مگر آنکس که از خداست؛ او پدر را دیده است.۴۷آمین، آمین، به شما میگویم، هرکه ایمان دارد، از حیات جاویدان برخوردار است.۴۸من نان حیاتم.۴۹پدران شما، مَنّا را در بیابان خوردند، و با اینحال مردند.۵۰امّا نانی که از آسمان نازل میشود چنان است که هرکه از آن بخورَد، نخواهد مرد.۵۱مَنَم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. هرکس از این نان بخورَد، تا ابد زنده خواهد ماند. نانی که من برای حیات جهان میبخشم، بدن من است.»
۵۲پس جدالی سخت در میان یهودیان درگرفت که «این مرد چگونه میتواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟»۵۳عیسی به ایشان گفت: «آمین، آمین، به شما میگویم، که تا بدن پسرانسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود حیات ندارید.۵۴هرکه بدن مرا بخورَد و خون مرا بنوشد، حیات جاویدان دارد، و من در روز بازپسین او را برخواهم خیزانید.۵۵زیرا بدن من خوردنی حقیقی و خون من آشامیدنی حقیقی است.۵۶کسی که بدن مرا میخورَد و خون مرا مینوشد، در من ساکن میشود و من در او.۵۷همانگونه که پدرِ زنده مرا فرستاد و من به پدرْ زندهام، آن که مرا میخورد نیز به من زنده خواهد بود.۵۸این است نانی که از آسمان نازل شد؛ نه مانند آنچه پدران شما خوردند، و با اینحال مردند؛ بلکه هرکس از این نان بخورد، تا ابد زنده خواهد ماند.»۵۹عیسی این سخنان را زمانی گفت که در کنیسهای در کَفَرناحوم تعلیم میداد.
اعتراف پِطرُس
۶۰بسیاری از شاگردان او با شنیدن این سخنان گفتند: «این تعلیم سخت است، چه کسی میتواند آن را بپذیرد؟»۶۱عیسی، آگاه از اینکه شاگردانش در اینباره همهمه میکنند، بدیشان گفت: «آیا این سبب لغزش شما میشود؟۶۲پس اگر پسرانسان را ببینید که بهجای نخست خود صعود میکند، چه خواهید کرد؟۶۳روح است که زنده میکند؛ جسم را فایدهای نیست. سخنانی که من به شما گفتم، روح و حیات است.۶۴امّا برخی از شما هستند که ایمان نمیآورند.» زیرا عیسی از آغاز میدانست چه کسانی ایمان نمیآورند و کیست آن که او را تسلیم دشمن خواهد کرد.۶۵سپس افزود: «از همینرو به شما گفتم که هیچکس نمیتواند نزد من آید، مگر آنکه از جانب پدر به او عطا شده باشد.»
۶۶از این زمان، بسیاری از شاگردانش برگشته، دیگر او را همراهی نکردند.۶۷پس عیسی به آن دوازده تن گفت: «آیا شما نیز میخواهید بروید؟»۶۸شَمعون پِطرُس پاسخ داد: «سرور ما، نزد که برویم؟ سخنان حیات جاویدان نزد توست.۶۹و ما ایمان آورده و دانستهایم که تویی آن قدّوسِ خدا.»۷۰عیسی به آنان پاسخ داد: «مگر شما دوازده تن را من برنگزیدهام؟ با اینحال، یکی از شما ابلیسی است.»۷۱او به یهودا، پسر شَمعون اِسْخَریوطی، اشاره میکرد، زیرا او که یکی از آن دوازده تن بود، پس از چندی عیسی را تسلیم دشمن میکرد.
یوحنا ۷
عیسی به عید خیمهها میرود
۱پس از این، عیسی چندی در جلیل میگشت، زیرا نمیخواست در یهودیه باشد، چراکه یهودیان در پی کشتنش بودند.۲چون عید خیمهها که از اعیاد یهود بود، نزدیک شد،۳برادران عیسی به او گفتند: «اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا پیروانت کارهایی را که میکنی ببینند،۴زیرا هرکه بخواهد شناخته شود، در نهان کار نمیکند. تو که این کارها را میکنی، خود را به جهان بنما.»۵زیرا حتی برادرانش نیز به او ایمان نیاورده بودند.۶پس عیسی به ایشان گفت: «هنوز وقت من فرانرسیده، امّا برای شما هر وقتی مناسب است.۷جهان نمیتواند از شما متنفر باشد امّا از من نفرت دارد، زیرا من شهادت میدهم که کارهایش بد است.۸شما خود برای عید بروید، من [فعلاً] به این عید نمیآیم، زیرا وقت من هنوز فرانرسیده است.»۹این را گفت و در جلیل ماند.
۱۰امّا پس از آن که برادرانش برای آن عید رفتند، خود نیز رفت، امّا نه آشکارا بلکه در نهان.۱۱پس یهودیان، هنگام عید او را جُسته، میپرسیدند: «آن مرد کجاست؟»۱۲و دربارۀ او بین مردم همهمۀ بسیار بود. بعضی میگفتند: «مردی است نیک.» امّا بعضی دیگر میگفتند: «نه! بلکه مردم را گمراه میکند.»۱۳لیکن چون از یهودیان میترسیدند، هیچکس دربارۀ او آشکارا سخن نمیگفت.
منشأ تعالیم عیسی
۱۴امّا چون نیمی از عید گذشته بود، عیسی به صحن معبد آمد و به تعلیم دادن آغاز کرد.۱۵یهودیان در شگفت شده، میپرسیدند: «این مرد که علمِ دین نیاموخته، چگونه میتواند از چنین دانشی برخوردار باشد؟»۱۶عیسی در جواب ایشان گفت: «تعالیم من از خودم نیست، بلکه از اوست که مرا فرستاده است.۱۷اگر کسی براستی بخواهد ارادۀ او را به عمل آورد، درخواهد یافت که آیا این تعالیم از خداست یا من از خود میگویم.۱۸آن که از خود میگوید، در پی جلال خویشتن است، امّا آن که خواهان جلال فرستنده خویش است، راستگوست و در او هیچ ناراستی نیست.۱۹آیا موسی شریعت را به شما نداد؟ امّا هیچیک از شما بدان عمل نمیکند. از چهرو کمر به قتل من بستهاید؟»۲۰مردم پاسخ دادند: «تو دیوزدهای! کیست که در پی کشتن تو باشد؟»۲۱عیسی در پاسخ ایشان گفت: «من یک معجزه کردم و شما همگی از آن در شگفت شدهاید.۲۲موسی حکم ختنه را به شما داد - البته این نه از موسی بلکه از پدران قوم بود - و بر این پایه، در روز شَبّات نیز پسران را ختنه میکنید.۲۳پس اگر انسان در روز شَبّات نیز ختنه میشود تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا خشمگینید از اینکه تمام بدن انسانی را در روز شَبّات سلامتی بخشیدم؟۲۴بهظاهر داوری مکنید، بلکه بهحق داوری کنید.»
واکنش مردم نسبت به سخنان عیسی
۲۵پس، برخی از اورشلیمیان گفتند: «آیا این همان نیست که قصد کشتنش دارند؟۲۶ببینید چگونه آشکارا سخن میگوید و بدو هیچ نمیگویند! آیا ممکن است بزرگان قوم براستی دریافته باشند که او همان مسیح است؟۲۷ما میدانیم این مرد از کجا آمده است، حال آنکه چون مسیح ظهور کند، کسی نخواهد دانست از کجا آمده است.»۲۸آنگاه عیسی بههنگام تعلیم در معبد، ندا درداد که: «مرا میشناسید و میدانید از کجایم. امّا من از جانب خود نیامدهام. او که مرا فرستاده، حق است؛ و شما او را نمیشناسید.۲۹امّا من او را میشناسم، زیرا من از اویم و او مرا فرستاده است.»۳۰پس خواستند گرفتارش کنند، امّا هیچکس بر او دست دراز نکرد، چراکه ساعت او هنوز فرانرسیده بود.۳۱با اینحال، بسیاری از آن جماعت بدو ایمان آوردند. آنان میگفتند: «آیا چون مسیح بیاید، بیش از این مرد معجزه خواهد کرد؟»
۳۲امّا به گوش فَریسیان رسید که مردم دربارۀ او چنین همهمه میکنند. پس سران کاهنان و فَریسیان، نگهبانان معبد را فرستادند تا او را گرفتار کنند.۳۳آنگاه عیسی گفت: «اندک زمانی دیگر با شما هستم، و سپس نزد فرستندۀ خود میروم.۳۴مرا خواهید جُست، امّا نخواهید یافت؛ و آنجا که من هستم، شما نمیتوانید آمد.»۳۵پس یهودیان به یکدیگر میگ تند: «این مرد کجا میخواهد برود که ما نمیتوانیم او را بیابیم؟ آیا میخواهد نزد یهودیانِ پراکنده در میان یونانیان برود و یونانیان را تعلیم دهد؟۳۶مقصودش چه بود که گفت، ”مرا خواهید جُست، امّا نخواهید یافت؛ و آنجا که من هستم، شما نمیتوانید آمد“؟»
سخنان عیسی در روز آخر عید
۳۷در روز آخر که روز بزرگ عید بود، عیسی ایستاد و به بانگ بلند ندا درداد: «هرکه تشنه است، نزد من آید و بنوشد.۳۸هرکه به من ایمان آوَرَد، همانگونه که کتاب میگوید، از بطن او نهرهای آب زنده روان خواهد شد.»۳۹این سخن را دربارۀ روح گفت، که آنان که به او ایمان بیاورند، آن را خواهند یافت؛ زیرا روح هنوز عطا نشده بود، از آنرو که عیسی هنوز جلال نیافته بود.
اختلاف بین مردم دربارۀ عیسی
۴۰برخی از جماعت، با شنیدن این سخنان گفتند: «براستی که این مرد همان پیامبر موعود است.»۴۱دیگران میگفتند: «مسیح است.» امّا گروهی دیگر میپرسیدند: «مگر مسیح از جلیل ظهور میکند؟۴۲آیا کتاب نگفته است که مسیح از نسل داوود خواهد بود و از بیتلِحِم، دهکدهای که داوود در آن میزیست، ظهور خواهد کرد؟»۴۳پس دربارۀ عیسی بین مردم اختلاف افتاد.۴۴عدهای میخواستند او را گرفتار کنند، امّا هیچکس بر او دست دراز نکرد.
بیایمانی رهبران دین
۴۵پس نگهبانان معبد نزد سران کاهنان و فَریسیان بازگشتند. ایشان از آنها پرسیدند: «چرا او را نیاوردید؟»۴۶نگهبانان پاسخ دادند: «تاکنون، کسی چون این مرد سخن نگفته است!»۴۷پس فَریسیان گفتند: «مگر شما نیز فریب خوردهاید؟۴۸آیا از بزرگان قوم یا فَریسیان کسی هست که به او ایمان آورده باشد؟۴۹البته که نه! امّا این مردمِ عامی که چیزی از شریعت نمیدانند، ملعونند.»
۵۰نیقودیموس، که پیشتر نزد عیسی رفته و یکی از آنها بود، گفت:۵۱«آیا شریعت ما کسی را محکوم میکند بدون اینکه نخست سخن او را بشنود و دریابد چه کرده است؟»۵۲در پاسخ گفتند: «مگر تو نیز جلیلی هستی؟ تحقیق کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل برنخاسته است.» ۵۳[سپس هر یک به خانۀ خویش رفتند.
یوحنا ۸
۱امّا عیسی به کوه زیتون رفت.
بخشیدن زن زناکار
۲سحرگاهان، عیسی باز به صحن معبد آمد. در آنجا مردم همه بر وی گرد آمدند؛ و او نشسته، به تعلیم ایشان پرداخت.۳در این هنگام، علمای دین و فَریسیان، زنی را که در حین زنا گرفتار شده بود آوردند، و او را در میان مردم بهپا داشته،۴به عیسی گفتند: «استاد، این زن در حین زنا گرفتار شده است.۵موسی در شریعت به ما حکم کرده که اینگونه زنان سنگسار شوند. حال، تو چه میگویی؟»۶این را گفتند تا او را بیازمایند و موردی برای متهم کردن او بیابند. امّا عیسی سر بهزیر افکنده، با انگشت خود بر زمین مینوشت.۷ولی چون آنها همچنان از او سؤال میکردند، عیسی سر بلند کرد و بدیشان گفت: «از میان شما، هر آنکس که بیگناه است، نخستین سنگ را به او بزند.»۸و باز سر بهزیر افکنده، بر زمین مینوشت.۹با شنیدن این سخن، آنها یکایک، از بزرگترین شروع کرده، آنجا را ترک گفتند و عیسی تنها بهجا ماند، با آن زن که در میان ایستاده بود.۱۰آنگاه سر بلند کرد و به او گفت: «ای زن، ایشان کجایند؟ هیچکس تو را محکوم نکرد؟»۱۱پاسخ داد: «هیچکس، ای سرورم.» عیسی به او گفت: «من هم تو را محکوم نمیکنم. برو و دیگر گناه مکن.»]
اعتبار شهادت عیسی
۱۲سپس عیسی دیگربار با مردم سخن گفته، فرمود: «من نور جهانم. هرکه از من پیروی کند، هرگز در تاریکی راه نخواهد پیمود، بلکه از نورِ زندگی برخوردار خواهد بود.»۱۳پس فَریسیان به او گفتند: «تو خود بر خویشتن شهادت میدهی، پس شهادتت معتبر نیست.»۱۴عیسی در پاسخ ایشان گفت: «هرچند من خود بر خویشتن شهادت میدهم، ولی شهادتم معتبر است، زیرا میدانم از کجا آمدهام و به کجا میروم. امّا شما نمیدانید من از کجا آمدهام و به کجا میروم.۱۵شما با معیارهای انسانی داوری میکنید، امّا من بر کسی داوری نمیکنم.۱۶ولی حتی اگر هم بکنم، داوری من درست است، زیرا تنها نیستم، بلکه پدری که مرا فرستاده است نیز با من است.۱۷در شریعت شما نوشته شده که شهادت دو شاهد معتبر است.۱۸من خود بر خویشتن شهادت میدهم، و پدری نیز که مرا فرستاده است، بر من شهادت میدهد.»۱۹آنگاه بدو گفتند: «پدر تو کجاست؟» عیسی پاسخ داد: «نه مرا میشناسید و نه پدر مرا. اگر مرا میشناختید پدرم را نیز میشناختید.»۲۰عیسی این سخنان را آنگاه که در خزانۀ معبد تعلیم میداد، بیان کرد. امّا هیچکس او را گرفتار نکرد، زیرا ساعت او هنوز فرانرسیده بود.
گفتار عیسی دربارۀ مرگ خود
۲۱سپس دیگربار به آنان گفت: «من میروم و شما مرا جستجو خواهید کرد، امّا در گناه خویش خواهید مرد. آنجا که من میروم، شما نمیتوانید آمد.»۲۲پس یهودیان گفتند: «آیا قصد کشتن خویش دارد که میگوید ”آنجا که من میروم، شما نمیتوانید آمد“؟»۲۳عیسی به ایشان گفت: «شما از پایینید، من از بالا. شما از این جهانید، امّا من از این جهان نیستم.۲۴به شما گفتم که در گناهان خویش خواهید مرد، زیرا اگر ایمان نیاورید که من هستم، در گناهانتان خواهید مرد.»۲۵به او گفتند: «تو کیستی؟» عیسی پاسخ داد: «همان که از آغاز به شما گفتم.۲۶بسیار چیزها دارم که دربارۀ شما بگویم و محکومتان کنم. امّا آن که مرا فرستاد، برحق است و من آنچه را از او شنیدهام، به جهان بازمیگویم.»۲۷آنان درنیافتند که از پدر با ایشان سخن میگوید.۲۸پس عیسی بدیشان گفت: «آنگاه که پسرانسان را برافراشتید، درخواهید یافت که من هستم و از خود کاری نمیکنم، بلکه فقط آن را میگویم که پدر به من آموخته است.۲۹و او که مرا فرستاد، با من است. او مرا تنها نگذاشته، زیرا من همواره آنچه را که مایۀ خشنودی اوست، انجام میدهم.»۳۰با این سخنان، بسیاری به او ایمان آوردند.
آزادی راستین
۳۱سپس عیسی به یهودیانی که به او ایمان آورده بودند، گفت: «اگر در کلام من بمانید، براستی شاگرد من خواهید بود.۳۲و حقیقت را خواهید شناخت، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.»۳۳به او پاسخ دادند: «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز غلام کسی نبودهایم. پس چگونه است که میگویی آزاد خواهیم شد؟»۳۴عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما میگویم، کسی که گناه میکند، غلام گناه است.۳۵غلام جایگاهی همیشگی در خانه ندارد، امّا پسر را جایگاهی همیشگی است.۳۶پس اگر پسر شما را آزاد کند، براستی آزاد خواهید بود.
فرزندان راستین ابراهیم
۳۷«میدانم که فرزندان ابراهیماید، امّا در پی کشتن من هستید، زیرا کلام من در شما جایی ندارد.۳۸من از آنچه در حضور پدر دیدهام سخن میگویم و شما آنچه را از پدر خود شنیدهاید، انجام میدهید.»۳۹گفتند: «پدر ما ابراهیم است.» عیسی گفت: «اگر فرزندان ابراهیم بودید، همچون ابراهیم رفتار میکردید.۴۰امّا شما در پی کشتن من هستید؛ و من آنم که حقیقتی را که از خدا شنیدم به شما بازگفتم. ابراهیم چنین رفتار نکرد.۴۱لیکن شما اعمال پدر خود را انجام میدهید.»
فرزندان خدا و فرزندان ابلیس
گفتند: «ما حرامزاده نیستیم! یک پدر داریم که همانا خداست.»۴۲عیسی به ایشان گفت: «اگر خدا پدر شما بود، مرا دوست میداشتید، زیرا من از جانب خدا آمدهام و اکنون در اینجا هستم. من از جانب خود نیامدهام، بلکه او مرا فرستاده است.۴۳از چهرو سخنان مرا درنمییابید؟ از آنرو که نمیتوانید کلام مرا بپذیرید.۴۴شما به پدرتان ابلیس تعلّق دارید و در پی انجام خواستههای اویید. او از آغاز قاتل بود و با حقیقت نسبتی نداشت، زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. هرگاه دروغ میگوید، از ذات خود میگوید؛ چراکه دروغگو و پدر همۀ دروغهاست.۴۵امّا شما سخنم را باور نمیکنید، از آنرو که حقیقت را به شما میگویم.۴۶کدامیک از شما میتواند مرا به گناهی محکوم کند؟ پس اگر حقیقت را به شما میگویم، چرا سخنم را باور نمیکنید؟۴۷کسی که از خداست، کلام خدا را میپذیرد؛ امّا شما نمیپذیرید، از آنرو که از خدا نیستید.»
برتری عیسی بر ابراهیم و پیامبران
۴۸یهودیان در پاسخ او گفتند: «آیا درست نگفتیم که سامری هستی و دیو داری؟»۴۹عیسی جواب داد: «من دیوزده نیستم، بلکه پدر خود را حرمت میدارم، امّا شما به من بیحرمتی میکنید.۵۰من در پی جلال خود نیستم. ولی کسی هست که در پی آن است، و داوری با اوست.۵۱آمین، آمین، به شما میگویم، اگر کسی کلام مرا نگاه دارد، مرگ را تا به ابد نخواهد دید.»۵۲یهودیان به او گفتند: «اکنون دیگر یقین دانستیم که دیوزدهای! ابراهیم و پیامبران مردند، و حال تو میگویی، ”اگر کسی کلام مرا نگاه دارد، طعم مرگ را تا به ابد نخواهد چشید!“۵۳آیا تو از پدر ما ابراهیم هم بزرگتری؟ او مُرد، و پیامبران نیز مردند. خود را که میپنداری؟»۵۴عیسی گفت: «اگر من خود را جلال دهم، جلال من ارزشی ندارد. آن که مرا جلال میدهد، پدر من است، همان که شما میگویید، خدای ماست.۵۵هرچند شما او را نمیشناسید، امّا من او را میشناسم. اگر بگویم او را نمیشناسم، همچون شما دروغگو خواهم بود. امّا من او را میشناسم و کلام او را نگاه میدارم.۵۶پدر شما ابراهیم شادی میکرد که روز مرا ببیند؛ و آن را دید و شادمان شد.»۵۷یهودیان به او گفتند: «هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیدهای؟»۵۸عیسی به ایشان گفت: «آمین، آمین، به شما میگویم، پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم!»۵۹پس سنگ برداشتند تا سنگسارش کنند، امّا عیسی خود را پنهان کرد و از محوطۀ معبد بیرون رفت.
یوحنا ۹
شفای کور مادرزاد
۱در راه که میرفت، کوری مادرزاد دید.۲شاگردانش از او پرسیدند: «استاد، گناه از کیست که این مرد کور به دنیا آمده است؟ از خودش یا از والدینش؟»۳عیسی پاسخ داد: «نه از خودش، و نه از والدینش؛ بلکه چنین شد تا کارهای خدا در او نمایان شود.۴تا روز است باید کارهای فرستندۀ مرا بهانجام رسانیم؛ شب نزدیک میشود، که در آن کسی نمیتواند کار کند.۵تا زمانی که در جهان هستم، نور جهانم.»۶این را گفت و آبِدهان بر زمین افکنده، گِل ساخت و آن را بر چشمان آن مرد مالید۷و او را گفت: «برو و در حوض سْیلوحا (که بهمعنی ”فرستاده“ است) شستشوی کن.» پس رفت و شستشوی کرده، از آنجا بینا بازگشت.
۸همسایگان و کسانی که پیشتر او را در حال گدایی دیده بودند، پرسیدند: «مگر این همان نیست که مینشست و گدایی میکرد؟»۹بعضی گفتند: «همان است.» دیگران گفتند: «شبیه اوست.» امّا او خود بهتأکید میگفت: «من همانم.»۱۰پس، از او پرسیدند: «چگونه چشمانت باز شد؟»۱۱پاسخ داد: «مردی عیسی نام، گِلی ساخت و بر چشمانم مالید و گفت ”به حوض سْیلوحا برو و شستشوی کن.“ پس رفته، شستشوی کردم و بینا گشتم.»۱۲از او پرسیدند: «او کجاست؟» پاسخ داد: «نمیدانم.»
۱۳پس آن مرد را که پیشتر کور بود، نزد فَریسیان آوردند.۱۴آن روز که عیسی گِل ساخته و چشمان او را باز کرده بود، شَبّات بود.۱۵آنگاه فَریسیان نیز از او پرس و جو کردند که چگونه بینایی یافته است. پاسخ داد: «بر چشمانم گِل مالید و شستم و اکنون بینا شدهام.»۱۶پس بعضی فَریسیان گفتند: «آن مرد از جانب خدا نیست، زیرا شَبّات را نگاه نمیدارد.» امّا دیگران گفتند: «چگونه شخصی گناهکار میتواند چنین آیاتی پدیدار سازد؟» و بین آنها اختلاف افتاد.۱۷پس دیگربار از آن کور پرسیدند: «تو خود دربارۀ او چه میگویی؟ زیرا او چشمان تو را گشود.» پاسخ داد: «پیامبری است.»
۱۸امّا یهودیان هنوز باور نداشتند که او کور بوده و بینا شده است، تا اینکه والدینش را فراخواندند۱۹و از آنان پرسیدند: «آیا این پسر شماست، همان که میگویید نابینا زاده شده است؟ پس چگونه اکنون میتواند ببیند؟»۲۰پاسخ دادند: «میدانیم که پسر ماست، و نیز میدانیم که نابینا به دنیا آمده است.۲۱امّا این را که چگونه بینا شده، و یا چه کسی چشمان او را گشوده است، ما نمیدانیم. از خودش بپرسید. او بالغ است و خود دربارۀ خویشتن سخن خواهد گفت.»۲۲ایشان از آن سبب چنین گفتند که از یهودیان میترسیدند. زیرا یهودیان پیشتر همداستان شده بودند که هرکس اعتراف کند عیسی همان مسیح است، او را از کنیسه اخراج کنند.۲۳از همینرو بود که والدینش گفتند، «او بالغ است؛ از خودش بپرسید.»
۲۴پس بار دیگر آن مرد را که پیشتر کور بود، فراخوانده، به او گفتند: «خدا را تجلیل کن! ما میدانیم که او مردی گناهکار است.»۲۵پاسخ داد: «گناهکار بودنش را نمیدانم. تنها یک چیز میدانم، و آن اینکه کور بودم، و اکنون بینا گشتهام.»۲۶پرسیدند: «با تو چه کرد؟ چگونه چشمانت را گشود؟»۲۷پاسخ داد: «من که به شما گفتم، امّا شما گوش نمیدهید؛ چرا میخواهید دوباره بشنوید؟ مگر شما نیز میخواهید شاگرد او شوید؟»۲۸ایشان دشنامش داده، گفتند: «تو خود شاگرد اویی! ما شاگرد موساییم.۲۹ما میدانیم خدا با موسی سخن گفته است. امّا این شخص، نمیدانیم از کجاست.»۳۰آن مرد در پاسخ ایشان گفت: «شگفتا! با اینکه چشمان مرا گشوده، نمیدانید از کجاست.۳۱ولی ما میدانیم که خدا دعای گناهکاران را نمیشنود، امّا اگر کسی خداترس باشد و خواست او را بهجا آورد، خدا دعای او را میشنود.۳۲از آغاز جهان تا کنون شنیده نشده که کسی چشمان کوری مادرزاد را گشوده باشد.۳۳اگر این مرد از جانب خدا نبود، کاری از وی برنمیآمد.»۳۴ایشان در پاسخ او گفتند: «تو سراپا در گناه زاده شدهای. حال، به ما هم درس میدهی؟» پس او را اخراج کردند.
۳۵چون عیسی شنید که آن مرد را اخراج کردهاند، او را یافت و از وی پرسید: «آیا به پسرانسان ایمان داری؟»۳۶پاسخ داد: «سرورم، بگو کیست تا به او ایمان آورم.»۳۷عیسی به وی گفت: «تو او را دیدهای! همان است که اکنون با تو سخن میگوید.»۳۸گفت: «سرورم، ایمان دارم.» و در برابرش روی بر زمین نهاد.
۳۹عیسی گفت: «من برای داوری به این جهان آمدهام، تا کوران بینا و بینایان کور شوند.»۴۰بعضی از فَریسیان که با او بودند، چون این را شنیدند، پرسیدند: «آیا ما نیز کوریم؟»۴۱عیسی به ایشان گفت: «اگر کور بودید گناهی نمیداشتید؛ امّا حال که ادعا میکنید بینایید، گناهکار باقی میمانید.
یوحنا ۱۰
شبان نیکو
۱«آمین، آمین، به شما میگویم، آن که از در به آغل گوسفندان داخل نشود، بلکه از راهی دیگر فرارود، دزد و راهزن است.۲امّا آن که از در بهدرون آید، شبان گوسفندان است.۳دربان، در بر او میگشاید و گوسفندان بهصدای او گوش فرامیدهند؛ او گوسفندان خویش را به نام میخواند، و آنها را بیرون میبرد.۴چون همۀ گوسفندان خود را بیرون بَرَد، پیشاپیش آنها گام برمیدارد و گوسفندان از پی او میروند، زیرا صدایش را میشناسند.۵امّا هرگز از پی بیگانه نمیروند، بلکه از او میگریزند، زیرا صدای بیگانگان را نمیشناسند.»
۶عیسی این تمثیل را برایشان بیان کرد، امّا آنان درنیافتند بدیشان چه میگوید.
۷پس بار دیگر بدیشان گفت: «آمین، آمین، به شما میگویم، من برای گوسفندان، ”در“ هستم؛۸آنان که پیش از من آمدند، همگی دزد و راهزنند، امّا گوسفندان به آنان گوش فراندادند.۹من ”در“ هستم؛ هرکه از راه من داخل شود نجات خواهد یافت، و آزادانه بهدرون خواهد آمد و بیرون خواهد رفت و چراگاه خواهد یافت.۱۰دزد نمیآید جز برای دزدیدن و کشتن و نابود کردن؛ من آمدهام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن بهفراوانی بهرهمند شوند.
۱۱«من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان مینهد.۱۲مزدور، چون شبان نیست و گوسفندان از آنِ او نیستند، هرگاه بیند گرگ میآید، گوسفندان را واگذاشته میگریزد و گرگ بر آنها حمله میبرد و آنها را میپراکَنَد.۱۳مزدور میگریزد، چراکه مزدوری بیش نیست و به گوسفندان نمیاندیشد.۱۴من شبان نیکو هستم. من گوسفندان خود را میشناسم و گوسفندان من مرا میشناسند،۱۵همانگونه که پدر مرا میشناسد و من پدر را میشناسم. من جان خود را در راه گوسفندان مینهم.۱۶گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند. آنها را نیز باید بیاورم و آنها نیز به صدای من گوش فراخواهند داد. آنگاه یک گله خواهند شد با یک شبان.۱۷پدر، مرا از اینرو دوست میدارد که من جان خود را مینهم تا آن را بازستانم.۱۸هیچکس آن را از من نمیگیرد، بلکه من به میل خود آن را میدهم. اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم. این حکم را از پدر خود یافتهام.»
۱۹بهسبب این سخنان، دیگربار میان یهودیان اختلاف افتاد.۲۰بسیاری از ایشان گفتند: «او دیوزده و دیوانه است؛ چرا به او گوش میدهید؟»۲۱امّا دیگران گفتند: «اینها سخنان یک دیوزده نیست. آیا دیو میتواند چشمان کوران را بگشاید؟»
سخنان عیسی در عید وقف
۲۲زمان برگزاری عید وقف در اورشلیم فرارسیده بود. زمستان بود۲۳و عیسی در محوطۀ معبد، در ایوان سلیمان راه میرفت.۲۴یهودیان بر او گرد آمدند و گفتند: «تا به کِی میخواهی ما را در تردید نگاه داری؟ اگر مسیح هستی، آشکارا به ما بگو.»۲۵عیسی پاسخ داد: «به شما گفتم، امّا باور نمیکنید. کارهایی که من به نام پدر خود میکنم، بر من شهادت میدهند.۲۶امّا شما ایمان نمیآورید، زیرا از گوسفندان من نیستید.۲۷گوسفندان من به صدای من گوش فرامیدهند؛ من آنها را میشناسم و آنها از پی من میآیند.۲۸من به آنها حیات جاویدان میبخشم، و بهیقین هرگز هلاک نخواهند شد. کسی آنها را از دست من نخواهد ربود.۲۹پدر من که آنها را به من بخشیده از همه بزرگتر است، و هیچکس نمیتواند آنها را از دست پدر من برُباید.۳۰من و پدر یکی هستیم.»
۳۱آنگاه بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا سنگسارش کنند.۳۲عیسی به ایشان گفت: «کارهای نیکِ بسیار از جانب پدر خود به شما نمایاندهام. بهسبب کدامینیک از آنها میخواهید سنگسارم کنید؟»۳۳پاسخ دادند: «بهسبب کار نیک سنگسارت نمیکنیم، بلکه از آنرو که کفر میگویی، زیرا انسانی و خود را خدا میخوانی.»۳۴عیسی به آنها پاسخ داد: «مگر در تورات شما نیامده است که ”من گفتم، شما خدایانید“؟۳۵اگر آنان که کلام خدا به ایشان رسید، ”خدایان“ خوانده شدهاند - و هیچ بخش از کتبمقدّس از اعتبار ساقط نمیشود -۳۶چگونه میتوانید به کسی که پدر وقف کرده و به جهان فرستاده است، بگویید ”کفر میگویی،“ تنها از آنرو که گفتم پسر خدا هستم؟۳۷اگر کارهای پدرم را بهجا نمیآورم، کلامم را باور نکنید.۳۸امّا اگر بهجا میآورم، حتی اگر کلامم را باور نمیکنید، دستِکم به آن کارها ایمان آورید تا بدانید و باور داشته باشید که پدر در من است و من در پدر.»۳۹آنگاه دیگربار خواستند گرفتارش کنند، امّا از دست ایشان بهدر شد.
۴۰سپس باز به آن سوی رود اردن رفت، آنجا که یحیی پیشتر تعمید میداد، و در آنجا ماند.۴۱بسیاری نزدش آمدند. ایشان میگفتند: «هرچند یحیی هیچ معجزه نکرد، امّا هرآنچه دربارۀ این شخص گفت، راست بود.»۴۲پس بسیاری در آنجا به او ایمان آوردند.
یوحنا ۱۱
بیماری و مرگ ایلعازَر
۱مردی ایلعازَر نام بیمار بود. او از مردمان بیتعَنْیا، دهکدۀ مریم و خواهرش مارتا بود.۲مریم همان زنی بود که خداوند را با عطر تدهین کرد و با گیسوانش پاهای او را خشک نمود. اینک برادرش ایلعازَر بیمار شده بود.۳پس خواهرانِ ایلعازَر برای عیسی پیغام فرستاده، گفتند: «سرور ما، دوست عزیزت بیمار است.»۴عیسی چون این خبر را شنید، گفت: «این بیماری با مرگ پایان نمیپذیرد، بلکه برای تجلیل خداست، تا پسر خدا بهواسطۀ آن جلال یابد.»۵عیسی، مارتا و خواهرش و ایلعازَر را دوست میداشت.۶پس چون شنید که ایلعازَر بیمار است، دو روز دیگر در جایی که بود، ماند.
۷سپس به شاگردان خود گفت: «بیایید باز به یهودیه برویم.»۸شاگردانش گفتند: «استاد، دیری نمیگذرد که یهودیان میخواستند سنگسارت کنند، و تو باز میخواهی بدانجا بروی؟»۹عیسی پاسخ داد: «مگر روز، دوازده ساعت نیست؟ آن که در روز راه رود، نمیلغزد، زیرا نور این جهان را میبیند.۱۰امّا آن که در شب راه رود، خواهد لغزید، زیرا نوری ندارد.»۱۱پس از این سخنان بدانها گفت: «دوست ما ایلعازَر خفته است، امّا میروم تا بیدارش کنم.»۱۲پس شاگردان به او گفتند: «سرور ما، اگر خفته است، بهبود خواهد یافت.»۱۳امّا عیسی از مرگ او سخن میگفت، حال آنکه شاگردان گمان میکردند به خواب او اشاره میکند.۱۴آنگاه عیسی آشکارا به آنان گفت: «ایلعازَر مرده است.۱۵و بهخاطر شما شادمانم که آنجا نبودم، تا ایمان آورید. امّا اکنون نزد او برویم.»۱۶پس توما، که به دوقلو ملقّب بود، به شاگردان دیگر گفت: «بیایید ما نیز برویم تا با او بمیریم.»
عیسی، قیامت و حیات
۱۷چون عیسی بدانجا رسید، دریافت چهار روز است که ایلعازَر را در قبر نهادهاند.۱۸بیتعَنْیا پانزده پرتاب تیر با اورشلیم فاصله داشت.۱۹یهودیانِ بسیار نزد مریم و مارتا آمده بودند تا آنان را در مرگ برادرشان تسلی دهند.۲۰پس چون مارتا شنید که عیسی بدانجا میآید به استقبالش رفت، امّا مریم در خانه ماند.۲۱مارتا به عیسی گفت: «سرورم، اگر اینجا بودی برادرم نمیمرد.۲۲امّا میدانم که هماکنون نیز هرچه از خدا بخواهی، به تو خواهد داد.»۲۳عیسی به او گفت: «برادرت برخواهد خاست.»۲۴مارتا به او گفت: «میدانم که در روز قیامت برخواهد خاست.»۲۵عیسی گفت: «قیامت و حیات مَنَم. آن که به من ایمان آوَرَد، حتی اگر بمیرد، باز زنده خواهد شد.۲۶و هرکه زنده است و به من ایمان دارد، بهیقین تا به ابد نخواهد مرد؛ آیا این را باور میکنی؟»۲۷مارتا گفت: «آری، سرورم، من ایمان آوردهام که تویی مسیح، پسر خدا، همان که باید به جهان میآمد.»
۲۸این را گفت و رفت و خواهر خود مریم را فراخوانده، در خلوت به او گفت: «استاد اینجاست و تو را میخواند.»۲۹مریم چون این را شنید، بیدرنگ برخاست و نزد او شتافت.۳۰عیسی هنوز وارد دهکده نشده بود، بلکه همانجا بود که مارتا به دیدارش رفته بود.۳۱یهودیانی که با مریم در خانه بودند و او را تسلی میدادند، چون دیدند مریم با شتاب برخاست و بیرون رفت، از پی او روانه شدند. گمان میکردند بر سر قبر میرود تا در آنجا زاری کند.۳۲چون مریم به آنجا که عیسی بود رسید و او را دید، بهپاهای او افتاد و گفت: «سرورم، اگر اینجا بودی برادرم نمیمرد.»۳۳چون عیسی زاری مریم و یهودیانِ همراه او را دید، در روح برآشفت و سخت منقلب گشت.۳۴پرسید: «او را کجا گذاشتهاید؟» گفتند: «سرور ما، بیا و ببین.»۳۵اشک از چشمان عیسی سرازیر شد.۳۶پس یهودیان گفتند: «بنگرید چقدر او را دوست میداشت!»۳۷امّا بعضی گفتند: «آیا کسی که چشمان آن مردِ کور را گشود، نمیتوانست مانع از مرگ ایلعازَر شود؟»
زنده شدن ایلعازَر
۳۸سپس عیسی، باز در حالی که برآشفته بود، بر سر قبر آمد. قبر، غاری بود که بر دهانهاش سنگی نهاده بودند.۳۹فرمود: «سنگ را بردارید.» مارتا خواهرِ متوفا گفت: «سرورم، اکنون دیگر بوی ناخوش میدهد، زیرا چهار روز گذشته است.»۴۰عیسی به او گفت: «مگر تو را نگفتم که اگر ایمان آوری، جلال خدا را خواهی دید؟»۴۱پس سنگ را برداشتند. آنگاه عیسی به بالا نگریست و گفت: «پدر، تو را شکر میگویم که مرا شنیدی،۴۲و میدانستم که همیشه مرا میشنوی. امّا این را بهخاطر کسانی گفتم که در اینجا حاضرند، تا ایمان آورند که تو مرا فرستادهای.»۴۳این را گفت و سپس به بانگ بلند ندا درداد: «ایلعازَر، بیرون بیا!»۴۴پس آن مرده، دست و پا در کفن بسته و دستمالی گِرد صورت پیچیده، بیرون آمد. عیسی به ایشان گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.»
توطئه قتل عیسی
۴۵پس بسیاری از یهودیان که به دیدار مریم آمده و کار عیسی را دیده بودند، به او ایمان آوردند.۴۶امّا برخی نزد فَریسیان رفتند و آنها را از آنچه عیسی کرده بود، آگاه ساختند.۴۷پس سرانِ کاهنان و فَریسیان به مشورت نشسته، گفتند: «چه کنیم؟ آیاتِ بسیار از این مرد بهظهور میرسد.۴۸اگر بگذاریم همچنان پیش رود، همه به او ایمان خواهند آورد، و رومیان آمده، این مکان و این قوم را از دست ما خواهند ستاند.»۴۹امّا یکی از آنها، قیافا نام، که در آن سال کاهناعظم بود، به دیگران گفت: «شما هیچ نمیدانید۵۰و نمیاندیشید که صلاحتان در این است که یک تن برای قوم بمیرد، تا آنکه همۀ قوم نابود شوند.»۵۱امّا این سخن از خودش نبود، بلکه چون در آن سال کاهناعظم بود، چنین نبوّت کرد که عیسی برای قوم خواهد مرد،۵۲و نهتنها برای قوم، بلکه برای گرد آوردن و یگانه ساختن فرزندان خدا که پراکندهاند.۵۳پس، از همان روز توطئه قتل او را چیدند.
۵۴از اینرو عیسی دیگر آشکارا در میان یهودیان رفت و آمد نمیکرد، بلکه به شهری به نام اِفْرایم در ناحیهای نزدیک به بیابان رفت و با شاگردان خود در آنجا ماند.
۵۵چون عید پِسَخ یهود نزدیک شد، گروهی بسیار از نواحی مختلف به اورشلیم رفتند تا آیین تطهیرِ قبل از پِسَخ را بهجا آورند.۵۶آنها در جستجوی عیسی بودند و در همان حال که در صحن معبد ایستاده بودند، به یکدیگر میگفتند: «چه گمان میبرید؟ آیا هیچ به عید نخواهد آمد؟»۵۷امّا سران کاهنان و فَریسیان دستور داده بودند که هرگاه کسی بداند عیسی کجاست، خبر دهد تا گرفتارش سازند.
یوحنا ۱۲
تدهین عیسی
یوحنا ۱۲:۱-۸.- مشابه مَتّی ۲۶:۶-۱۳؛
مَرقُس ۱۴:۳-۹؛ لوقا ۷:۳۷-۳۹
۱شش روز پیش از عید پِسَخ، عیسی به بیتعَنْیا، محل زندگی ایلعازَر آمد، همان که عیسی او را از مردگان برخیزانیده بود.۲در آنجا برای تجلیل او شام دادند. مارتا پذیرایی میکرد و ایلعازَر ازجمله کسانی بود که با عیسی بر سفره نشسته بود.۳در آن هنگام، مریم عطری گرانبها از سنبل خالص را که حدود یک لیترا بود برگرفت و پاهای عیسی را با آن عطرآگین کرد و با گیسوانش خشک نمود، چنانکه خانه از رایحۀ عطر آکنده شد.۴امّا یهودای اِسْخَریوطی، یکی از شاگردان عیسی، که بعدها او را تسلیم دشمن کرد، گفت:۵«چرا این عطر به سیصد دینار فروخته نشد، تا بهایش به فقرا داده شود؟»۶او این را نه از سر دلسوزی برای فقرا، بلکه از آنرو میگفت که دزد بود؛ او مسئول دخل و خرج بود و از پولی که نزدش گذاشته میشد، میدزدید.۷پس عیسی گفت: «او را بهحال خود بگذارید! زیرا این عطر را برای روز دفن من نگاه داشته بود.۸فقیران را همیشه با خود دارید، امّا مرا همیشه ندارید.»
۹گروهی بیشمار از یهودیان، چون شنیدند عیسی آنجاست، آمدند تا نهتنها عیسی، بلکه ایلعازَر را نیز که زنده کرده بود، ببینند.۱۰پس، سران کاهنان برآن شدند ایلعازَر را نیز بکشند،۱۱زیرا سبب شده بود بسیاری از یهودیان از ایشان رویگردان شوند و به عیسی ایمان آورند.
ورود شاهانۀ عیسی به اورشلیم
یوحنا ۱۲:۱۲-۱۵ - مَتّی ۲۱:۴-۹؛
مَرقُس ۱۱:۷-۱۰؛ لوقا ۱۹:۳۵-۳۸
۱۲بامدادان، جمعیتی کثیر که برای عید آمده بودند، چون شنیدند عیسی به اورشلیم میآید،۱۳شاخههای نخل در دست به پیشباز او رفتند. آنان فریادکنان میگفتند:
«هوشیعانا!
خجسته باد او که به نام خداوند میآید،
خجسته باد پادشاه اسرائیل!»
۱۴آنگاه عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد؛ چنانکه نوشته شده است:
۱۵«مترس! ای دختر صهیون،
هان پادشاه تو میآید،
سوار بر کره الاغی!»
۱۶شاگردان او نخست این چیزها را درنیافتند، امّا چون عیسی جلال یافت، بهیاد آوردند که اینها همه دربارۀ او نوشته شده بود و همانگونه نیز با او بهعمل آورده بودند.
۱۷آن جماعت که بههنگام فراخواندن ایلعازَر از قبر و برخیزانیدنش از مردگان با عیسی بودند، همچنان بر این واقعه شهادت میدادند.۱۸بسیاری از مردم نیز به همین سبب به پیشباز او رفتند، زیرا شنیده بودند چنین آیتی از او بهظهور رسیده است.۱۹پس فَریسیان به یکدیگر گفتند: «ببینید که راه به جایی نمیبرید؛ بنگرید که همۀ دنیا از پی او رفتهاند.»
یونانیان در پی ملاقات با عیسی
۲۰در میان کسانی که برای عبادت در عید آمده بودند، شماری یونانی بودند.۲۱آنها نزد فیلیپُس، که اهل بیتصِیْدای جلیل بود، آمدند و به او گفتند: «سرور ما، میخواهیم عیسی را ببینیم.»۲۲فیلیپُس آمد و به آندریاس گفت، و آنها هر دو رفتند و به عیسی گفتند.۲۳عیسی به آنان گفت: «ساعتِ جلال یافتن پسرانسان فرارسیده است.۲۴آمین، آمین، به شما میگویم، اگر دانۀ گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ امّا اگر بمیرد بارِ بسیار میآورد.۲۵کسی که جان خود را دوست بدارد، آن را از دست خواهد داد. امّا کسی که در این جهان از جان خود نفرت داشته باشد، آن را تا حیات جاویدان حفظ خواهد کرد.۲۶آن که بخواهد مرا خدمت کند، باید از من پیروی کند؛ و جایی که من باشم، خادم من نیز خواهد بود. کسی که مرا خدمت کند، پدرم او را سرافراز خواهد کرد.
عیسی از مرگ خود سخن میگوید
۲۷«اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم، ”پدر! مرا از این ساعت رهایی ده“؟ امّا برای همین منظور به این ساعت رسیدهام.۲۸پدر، نام خود را جلال ده!» آنگاه ندایی از آسمان دررسید که: «جلال دادهام و باز خواهم داد.»۲۹پس مردمی که آنجا بودند و این را شنیدند، گفتند: «رعد بود.» دیگران گفتند: «فرشتهای با او سخن گفت.»۳۰عیسی گفت: «این ندا برای شما بود، نه برای من.۳۱اکنون زمان داوری بر این دنیاست؛ اکنون رئیس این جهان بیرون افکنده میشود.۳۲و من چون از زمین برافراشته شوم، همه را بهسوی خود خواهم کشید.»۳۳او با این سخن، به چگونگی مرگی اشاره میکرد که انتظارش را میکشید.۳۴مردم گفتند: «بنابر آنچه از تورات شنیدهایم، مسیح تا ابد باقی خواهد ماند، پس چگونه است که میگویی پسرانسان باید برافراشته شود؟ این پسرانسان کیست؟»۳۵عیسی به ایشان گفت: «تا اندک زمانی دیگر، نور با شماست. پس تا زمانی که هنوز نور را دارید، راه بروید، مبادا تاریکی شما را فروگیرد. آن که در تاریکی راه میرود، نمیداند کجا میرود.۳۶تا زمانی که نور را دارید، به نور ایمان آورید تا فرزندان نور گردید.»
چون این سخنان را گفت، از آنجا رفت و خود را از ایشان پنهان کرد.
بیایمانی مردم
۳۷با اینکه عیسی آیاتی چنین بسیار در برابر چشمان آنان بهظهور رسانیده بود، به او ایمان نیاوردند.۳۸بدینسان سخنان اِشَعْیای نبی به حقیقت پیوست که گفته بود:
«کیست، ای خداوند، که پیام ما را باور کرده،
و کیست که بازوی خداوند بر او آشکار شده باشد؟»
۳۹همانگونه که اِشَعْیای نبی خود در جایی دیگر بیان کرده است، آنان نتوانستند ایمان آورند، زیرا:
۴۰«او چشمان ایشان را کور،
و دلهایشان را سخت کرده است،
تا با چشمان خود ننگرند،
و با دلهای خود درنیابند،
و بازنگردند تا شفایشان بخشم.»
۴۱اِشَعْیا از آنرو این را بیان کرد که جلال او را دید و دربارۀ او سخن گفت.
۴۲با اینهمه، حتی بسیاری از بزرگان قوم نیز به عیسی ایمان آوردند، امّا از ترس فَریسیان، ایمان خود را اقرار نمیکردند، مبادا از کنیسه اخراجشان کنند.۴۳زیرا تحسین مردم را بیش از تحسین خدا دوست میداشتند.
۴۴آنگاه عیسی ندا درداد و گفت: «هرکه به من ایمان آوَرَد، نه به من، بلکه به فرستندۀ من ایمان آورده است.۴۵هرکه بر من بنگرد، بر فرستندۀ من نگریسته است.۴۶من چون نوری به جهان آمدهام تا هرکه به من ایمان آوَرَد، در تاریکی نماند.۴۷اگر کسی سخنان مرا بشنود، امّا از آن اطاعت نکند، من بر او داوری نمیکنم؛ زیرا نیامدهام تا بر جهانیان داوری کنم، بلکه آمدهام تا آنها را نجات بخشم.۴۸برای کسی که مرا رد کند و سخنانم را نپذیرد، داوریْ دیگر هست؛ همان سخنانی که گفتم در روز بازپسین او را محکوم خواهد کرد.۴۹زیرا من از جانب خود سخن نگفتهام، بلکه پدری که مرا فرستاد به من فرمان داد که چه بگویم و از چه سخن برانم.۵۰و من میدانم که فرمان او حیات جاویدان است. پس آنچه من میگویم درست همانچیزی است که پدر گفته است تا بگویم.»
یوحنا ۱۳
شستن پاهای شاگردان
۱پیش از عید پِسَخ، عیسی با آگاهی از اینکه ساعت گذار او از این جهان به نزد پدر فرارسیده است، کسان خود را که در این جهان دوست میداشت، تا به حد کمال محبت کرد.
۲هنگام شام بود. ابلیس پیشتر در دل یهودای اِسْخَریوطی، پسر شَمعون، نهاده بود که عیسی را تسلیم دشمن کند.۳عیسی که میدانست پدر همهچیز را بهدست او سپرده است و از نزد خدا آمده و به نزد او میرود،۴از شام برخاست و خرقه از تن بهدر آورد و حولهای برگرفته، به کمر بست.۵سپس آب در لگنی ریخت و شروع به شستن پاهای شاگردان و خشک کردن آنها با حولهای کرد که به کمر داشت.۶چون به شَمعون پِطرُس رسید، او وی را گفت: «سرور من، آیا تو میخواهی پای مرا بشویی؟»۷عیسی پاسخ داد: «اکنون از درک آنچه میکنم ناتوانی، امّا بعد خواهی فهمید.»۸پِطرُس به او گفت: «پاهای مرا هرگز نخواهی شست!» عیسی پاسخ داد: «تا تو را نشویم سهمی با من نخواهی داشت.»۹پس شَمعون پِطرُس گفت: «سرور من، نهتنها پاهایم، که دستها و سرم را نیز بشوی!»۱۰عیسی پاسخ داد: «آن که استحمام کرده، سراپا پاکیزه است و به شستن نیاز ندارد، مگر پاهایش. باری، شما پاکید، امّا نه همه.»۱۱زیرا میدانست چه کسی او را تسلیم دشمن خواهد کرد، و از همینرو گفت: «همۀ شما پاک نیستید.»
۱۲پس از آنکه عیسی پاهای ایشان را شست، خرقه بر تن کرد و باز بر سفرۀ شام نشست. آنگاه از ایشان پرسید: «آیا دریافتید آنچه برایتان کردم؟۱۳شما مرا استاد و سرورتان میخوانید و درست هم میگویید، زیرا چنین هستم.۱۴پس اگر من که سرور و استاد شمایم پاهای شما را شستم، شما نیز باید پاهای یکدیگر را بشویید.۱۵من با این کار، سرمشقی به شما دادم تا شما نیز همانگونه رفتار کنید که من با شما کردم.۱۶آمین، آمین، به شما میگویم، نه غلام از ارباب خود بزرگتر است، نه فرستاده از فرستندۀ خود.۱۷اکنون که اینها را میدانید، خوشابهحالتان اگر بدانها عمل کنید.
پیشگویی خیانت یهودا
یوحنا ۱۳:۲۱-۳۰ - مَتّی ۲۶:۲۰-۲۹؛
مَرقُس ۱۴:۱۷-۲۵؛ لوقا ۲۲:۱۴-۳۰
۱۸«آنچه میگویم دربارۀ همۀ شما نیست. من آنان را که برگزیدهام، میشناسم. امّا این گفتۀ کتبمقدّس باید به حقیقت پیوندد که ”همسفرهام با من بهدشمنی برخاسته است.“۱۹پس اکنون پیش از وقوع، به شما میگویم تا هنگامی که واقع شد، ایمان آورید که من هستم.۲۰آمین، آمین، به شما میگویم، هرکه فرستادۀ مرا بپذیرد، مرا پذیرفته، و هرکه مرا پذیرفت، فرستندۀ مرا پذیرفته است.»
۲۱عیسی پس از آنکه این را گفت، در روح مضطرب شد و آشکارا اعلام داشت: «آمین، آمین، به شما میگویم، یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.»۲۲شاگردان به یکدیگر نگریسته، در شگفت بودند که این را دربارۀ که میگوید.۲۳یکی از شاگردان، که عیسی دوستش میداشت، نزدیک به سینۀ او تکیه زده بود.۲۴شَمعون پِطرُس با اشاره از او خواست تا از عیسی بپرسد منظورش کیست.۲۵پس او کمی به عقب متمایل شد و بر سینۀ عیسی تکیه زد و پرسید: «سرور من، او کیست؟»۲۶عیسی پاسخ داد: «همان که این تکه نان را پس از فروبردن در کاسه به او میدهم.» آنگاه تکهای نان در کاسه فروبرد و آن را به یهودا پسر شَمعون اِسْخَریوطی داد.۲۷یهودا چون لقمه را گرفت، دردم شیطان به درون او رفت. آنگاه عیسی به او گفت: «آنچه در پی انجامِ آنی، زودتر بهانجام رسان.»۲۸امّا هیچیک از کسانی که بر سفره نشسته بودند، منظور عیسی را درنیافتند.۲۹بعضی گمان بردند که چون یهودا مسئول دخل و خرج است، عیسی به او میگوید که آنچه برای عید لازم است بخرد، یا آنکه چیزی به فقرا بدهد.۳۰پس از گرفتن لقمه، یهودا بیدرنگ بیرون رفت. و شب بود.
پیشگویی انکار پِطرُس
یوحنا ۱۳:۳۷ و ۳۸ - مَتّی ۲۶:۳۳-۳۵؛
مَرقُس ۱۴:۲۹-۳۱؛ لوقا ۲۲:۳۳ و ۳۴
۳۱پس از بیرون رفتن یهودا، عیسی گفت: «اکنون پسرانسان جلال یافت و خدا در او جلال یافت.۳۲اگر خدا در او جلال یافت، پس خدا نیز او را در خود جلال خواهد داد و او را بیدرنگ جلال خواهد داد.۳۳فرزندان عزیز، اندک زمانی دیگر با شما هستم. مرا خواهید جُست و همانگونه که به یهودیان گفتم، اکنون به شما نیز میگویم که آنجا که من میروم، شما نمیتوانید آمد.۳۴حکمی تازه به شما میدهم، و آن این که یکدیگر را محبت کنید. همانگونه که من شما را محبت کردم، شما نیز باید یکدیگر را محبت نمایید.۳۵از همین محبت شما به یکدیگر، همه پیخواهند برد که شاگرد من هستید.»
۳۶شَمعون پِطرُس گفت: «سرور من، کجا میروی؟» عیسی پاسخ داد: «تو اکنون نمیتوانی به جایی که میروم از پی من بیایی؛ امّا بعدها از پیام خواهی آمد.»۳۷پِطرُس گفت: «سرورم، چرا اکنون نتوانم از پیات بیایم؟ من جانم را در راه تو خواهم نهاد.»۳۸عیسی گفت: «آیا جانت را در راه من خواهی نهاد؟ آمین، آمین، به تو میگویم، پیش از آنکه خروس بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد.»
یوحنا ۱۴
عیسی، تنها راه بهسوی پدر
۱«دل شما مضطرب نباشد. به خدا ایمان داشته باشید؛ به من نیز ایمان داشته باشید. ۲در خانۀ پدر من منزل بسیار است، وگرنه به شما میگفتم. میروم تا مکانی برای شما آماده کنم. ۳و آنگاه که رفتم و مکانی برای شما آماده کردم، باز میآیم و شما را نزد خود میبرم، تا هر جا که من هستم شما نیز باشید. ۴جایی که من میروم راهش را میدانید.» ۵توما به او گفت: «ما حتی نمیدانیم به کجا میروی، پس چگونه میتوانیم راه را بدانیم؟» ۶عیسی به او گفت: «من راه و راستی و حیات هستم؛ هیچکس جز بهواسطۀ من، نزد پدر نمیآید. ۷اگر مرا میشناختید، پدر مرا نیز میشناختید؛ امّا پس از این او را میشناسید و او را دیدهاید.» ۸فیلیپُس به او گفت: «سرور ما، پدر را به ما بنما، که همین ما را کافی است.» ۹عیسی به او گفت: «فیلیپُس، دیری است با شما هستم و هنوز مرا نشناختهای؟ کسی که مرا دیده، پدر را دیده است؛ پس چگونه است که میگویی ”پدر را به ما بنما“؟ ۱۰آیا باور نداری که من در پدرم و پدر در من است؟ سخنانی که من به شما میگویم از خودم نیست، بلکه پدری که در من ساکن است، اوست که کارهای خود را بهانجام میرساند. ۱۱این سخن مرا باور کنید که من در پدرم و پدر در من است؛ وگرنه بهسبب آن کارها این را باور کنید.
۱۲«آمین، آمین، به شما میگویم، آن که به من ایمان داشته باشد، او نیز کارهایی را که من میکنم، خواهد کرد، و حتی کارهایی بزرگتر از آن خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر میروم. ۱۳و هرآنچه به نام من درخواست کنید، من آن را انجام خواهم داد، تا پدر در پسر جلال یابد. ۱۴اگر چیزی به نام من از من بخواهید، آن را انجام خواهم داد.
وعده روحالقدس
۱۵«اگر مرا دوست بدارید، احکام مرا نگاه خواهید داشت. ۱۶و من از پدر خواهم خواست و او مدافعی دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد، ۱۷یعنی روحِ راستی که جهان نمیتواند او را بپذیرد، زیرا نه او را میبیند و نه میشناسد؛ امّا شما او را میشناسید، چراکه نزد شما مسکن میگزیند و در شما خواهد بود.
۱۸«شما را بیکس نمیگذارم؛ نزد شما میآیم. ۱۹پس از اندک زمانی جهان دیگر مرا نخواهد دید، امّا شما خواهید دید، و چون من زندهام، شما نیز خواهید زیست. ۲۰در آن روز، خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. ۲۱آن که احکام مرا دارد و از آنها پیروی میکند، اوست که مرا دوست میدارد؛ و آن که مرا دوست میدارد، پدرم او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست داشته، خود را بر او ظاهر خواهم ساخت.»
۲۲یهودا، نه اِسْخَریوطی، از او پرسید: «سرور من، چگونه است که میخواهی خود را بر ما ظاهر کنی، امّا نه بر این جهان؟» ۲۳عیسی پاسخ داد: «آن که مرا دوست میدارد، کلام مرا نگاه خواهد داشت، و پدرم او را دوست خواهد داشت، و ما نزد او خواهیم آمد و با او مسکن خواهیم گزید. ۲۴آن که مرا دوست نمیدارد، کلام مرا نگاه نخواهد داشت؛ و این کلام که میشنوید از من نیست، بلکه از پدری است که مرا فرستاده است.
۲۵«این چیزها را زمانی به شما گفتم که هنوز با شما هستم. ۲۶امّا آن مدافع، یعنی روحالقدس، که پدر او را به نام من میفرستد، او همهچیز را به شما خواهد آموخت و هرآنچه من به شما گفتم، بهیادتان خواهد آورد. ۲۷برای شما آرامش بهجا میگذارم؛ آرامش خود را به شما میدهم. آنچه من به شما میدهم، نهچنان است که جهان به شما میدهد. دل شما مضطرب و هراسان نباشد. ۲۸شنیدید که به شما گفتم، ”من میروم، امّا باز نزد شما میآیم.“ اگر مرا دوست میداشتید، شادمان میشدید که نزد پدر میروم، زیرا پدر از من بزرگتر است. ۲۹اکنون این را پیش از وقوع به شما گفتم، تا چون واقع شود ایمان آورید. ۳۰فرصت چندانی باقی نمانده که با شما سخن بگویم، زیرا رئیس این جهان میآید. او هیچ قدرتی بر من ندارد؛ ۳۱امّا من کاری را میکنم که پدر به من فرمان داده است، تا جهان بداند که پدر را دوست میدارم. برخیزید، برویم.
یوحنا ۱۵
تاک حقیقی
۱«من تاک حقیقی هستم و پدرم باغبان است.۲هر شاخهای در من که میوه نیاورد، آن را قطع میکند، و هر شاخهای که میوه آورد، آن را هَرَس میکند تا بیشتر میوه آورد.۳شما هماکنون بهسبب کلامی که به شما گفتهام، پاک هستید.۴در من بمانید، و من نیز در شما میمانم. چنانکه شاخه نمیتواند از خود میوه آورد اگر در تاک نماند، شما نیز نمیتوانید میوه آورید اگر در من نمانید.
۵«من تاک هستم و شما شاخههای آن. کسی که در من میماند و من در او، میوۀ بسیار میآورد؛ زیرا جدا از من، هیچ نمیتوانید کرد.۶اگر کسی در من نماند، همچون شاخهای است که دورش میاندازند و خشک میشود. شاخههای خشکیده را گرد میآورند و در آتش افکنده، میسوزانند.۷اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، هرآنچه میخواهید، درخواست کنید که برآورده خواهد شد.۸جلال پدر من در این است که شما میوۀ بسیار آورید؛ و اینگونه شاگرد من خواهید شد.
۹«همانگونه که پدر مرا دوست داشته است، من نیز شما را دوست داشتهام؛ در محبت من بمانید.۱۰اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند؛ چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشتهام و در محبت او میمانم.۱۱این سخنان را به شما گفتم تا شادی من در شما نیز باشد و شادی شما کامل شود.
۱۲«حکم من این است که یکدیگر را محبت کنید، چنانکه من شما را محبت کردهام.۱۳محبتی بیش از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند.۱۴دوستان من شمایید اگر آنچه به شما حکم میکنم، انجام دهید.۱۵دیگر شما را بنده نمیخوانم، زیرا بنده از کارهای اربابش آگاهی ندارد. بلکه شما را دوست خود میخوانم، زیرا هرآنچه از پدر شنیدهام، شما را از آن آگاه ساختهام.۱۶شما نبودید که مرا برگزیدید، بلکه من شما را برگزیدم و مقرر داشتم تا بروید و میوه آورید و میوۀ شما بماند، تا هرچه از پدر به نام من درخواست کنید به شما عطا کند.۱۷حکم من به شما این است که یکدیگر را محبت کنید.
نفرت دنیا از پیروان عیسی
۱۸«اگر دنیا از شما نفرت دارد، بهیاد داشته باشید که پیش از شما از من نفرت داشته است.۱۹اگر به دنیا تعلّق داشتید، دنیا شما را چون کسان خود دوست میداشت. امّا چون به دنیا تعلّق ندارید، بلکه من شما را از دنیا برگزیدهام، دنیا از شما نفرت دارد.۲۰کلامی را که به شما گفتم، بهیاد داشته باشید: ”بنده از ارباب خود بزرگتر نیست.“ اگر مرا آزار رسانیدند، با شما نیز چنین خواهند کرد؛ و اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را نیز نگاه خواهند داشت.۲۱امّا اینهمه را بهسبب نام من با شما خواهند کرد، زیرا فرستندۀ مرا نمیشناسند.۲۲اگر نیامده و با ایشان سخن نگفته بودم، گناه نمیداشتند؛ امّا اکنون دیگر عذری برای گناهشان ندارند.۲۳کسی که از من نفرت داشته باشد، از پدر من نیز نفرت دارد.۲۴اگر در میان آنان کارهایی نکرده بودم که جز من هیچکس نکرده است، گناه نمیداشتند؛ امّا اکنون، با اینکه آن کارها را دیدهاند، هم از من و هم از پدرم نفرت دارند.۲۵اینگونه، کلامی که در تورات خودشان آمده است به حقیقت میپیوندد که: ”از من بیسبب نفرت داشتند.“
۲۶«امّا چون آن مدافع که از نزد پدر برای شما میفرستم بیاید، یعنی روحِ راستی که از نزد پدر میآید، او خودْ دربارۀ من شهادت خواهد داد.۲۷و شما نیز باید شهادت دهید، زیرا از آغاز با من بودهاید.
یوحنا ۱۶
۱«اینچیزها را به شما گفتم تا نلغزید.۲شما را از کنیسهها اخراج خواهند کرد و حتی زمانی میرسد که هرکه شما را بکشد، میپندارد که خدا را خدمت کرده است.۳این کارها را خواهند کرد، زیرا نه پدر را میشناسند، نه مرا.۴اینها را به شما گفتم تا چون زمان وقوعشان فرارسد، بهیاد آورید که شما را آگاه کرده بودم. آنها را در آغاز به شما نگفتم، زیرا خود با شما بودم.
کار روح خدا
۵«اکنون نزد فرستندۀ خود میروم، و هیچیک نمیپرسید، ”کجا میروی؟“۶امّا بهسبب شنیدن سخنانم، دل شما آکنده از غم شده است.۷با اینحال، من به شما راست میگویم که رفتنم بهسود شماست. زیرا اگر نروم، آن مدافع نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما میفرستم.۸چون او آید، جهان را مجاب خواهد کرد که بهلحاظ گناه و عدالت و داوری، تقصیرکار است.۹بهلحاظ گناه، زیرا به من ایمان نمیآورند.۱۰بهلحاظ عدالت، زیرا نزد پدر میروم و دیگر مرا نخواهید دید.۱۱و بهلحاظ داوری، زیرا رئیس این جهان محکوم شده است.
۱۲«بسیارچیزهای دیگر دارم که به شما بگویم، امّا اکنون یارای شنیدنش را ندارید.۱۳امّا چون روحِ راستی آید، شما را بهتمامی حقیقت راهبری خواهد کرد؛ زیرا او از جانب خود سخن نخواهد گفت، بلکه آنچه را میشنود بیان خواهد کرد و از آنچه در پیش است با شما سخن خواهد گفت.۱۴او مرا جلال خواهد داد، زیرا آنچه را از آنِ من است گرفته، به شما اعلام خواهد کرد.۱۵هرآنچه از آنِ پدر است، از آنِ من است. از همینرو گفتم آنچه را از آنِ من است گرفته، به شما اعلام خواهد کرد.
عیسی شاگردان را تسلی میدهد
۱۶«پس از اندک زمانی، دیگر مرا نخواهید دید و پس از اندک زمانی دیگر، باز مرا خواهید دید.»۱۷آنگاه بعضی از شاگردان او به یکدیگر گفتند: «مقصود او از این سخن چیست که، ”پس از اندک زمانی، دیگر مرا نخواهید دید، و پس از اندک زمانی دیگر، باز مرا خواهید دید“؟ یا از اینکه میگوید ”زیرا نزد پدر میروم“؟»۱۸پس به یکدیگر میگفتند: «این ”اندک زمان“ که میگوید، چیست؟ مقصود او را درنمییابیم؟»۱۹امّا عیسی از پیش میدانست که میخواهند از او سؤال کنند؛ پس به ایشان گفت: «آیا در اینباره با هم بحث میکنید که گفتم، ”پس از اندک زمانی، دیگر مرا نخواهید دید، و پس از اندک زمانی دیگر، باز مرا خواهید دید“؟۲۰آمین، آمین، به شما میگویم، شما زاری و ماتم خواهید کرد، امّا جهان شادمان خواهد شد؛ شما غمگین خواهید بود، امّا غم شما به شادی بدل خواهد شد.۲۱زن به هنگام زایمان درد میکشد، از آنرو که ساعت او فرارسیده است؛ امّا چون فرزندش به دنیا آمد، درد خود را دیگر بهیاد نمیآورد، چراکه شاد است از این که انسانی به دنیا آمده است.۲۲به همینسان، شما نیز اکنون اندوهگینید؛ امّا باز شما را خواهم دید و دل شما شادمان خواهد شد و هیچکس آن شادی را از شما نخواهد گرفت.۲۳در آن روز، دیگرچیزی از خودِ من نخواهید خواست. آمین، آمین، به شما میگویم، هرچه از پدر به نام من بخواهید، آن را به شما خواهد داد.۲۴تا کنون به نام من چیزی نخواستهاید؛ بخواهید تا بیابید و شادیتان کامل شود.
۲۵«اینها را بهتمثیل به شما گفتم؛ امّا زمانی فراخواهد رسید که دیگر اینگونه با شما سخن نخواهم گفت، بلکه آشکارا دربارۀ پدر به شما خواهم گفت.۲۶در آن روز، به نام من درخواست خواهید کرد. و به شما نمیگویم که من از جانب شما از پدر خواهم خواست،۲۷چراکه پدر خودْ شما را دوست میدارد، زیرا شما مرا دوست داشته و ایمان آوردهاید که از نزد خدا آمدهام.۲۸من از نزد پدر آمدم و به این جهان وارد شدم؛ و حال این جهان را ترک میگویم و نزد پدر میروم.»
۲۹آنگاه شاگردانش گفتند: «اکنون آشکارا سخن میگویی، نه بهتمثیل.۳۰حال دیگر میدانیم که از همهچیز آگاهی و حتی نیاز نداری کسی سؤالش را با تو در میان نهد. از همینرو، ایمان داریم که از نزد خدا آمدهای.»۳۱عیسی به آنها گفت: «آیا اکنون واقعاً ایمان دارید؟۳۲اینک زمانی فرامیرسد، و براستی که هماکنون فرارسیده است، که پراکنده خواهید شد و هر یک به خانه و کاشانۀ خود خواهید رفت و مرا تنها خواهید گذاشت؛ امّا من تنها نیستم، زیرا پدر با من است.۳۳اینها را به شما گفتم تا در من آرامش داشته باشید. در دنیا برای شما زحمت خواهد بود؛ امّا دلْ قوی دارید، زیرا من بر دنیا غالب آمدهام.»
یوحنا ۱۷
دعای عیسی برای خود
۱پس از این سخنان، عیسی به آسمان نگریست و گفت: «پدر، ساعت رسیده است. پسرت را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد.۲زیرا او را بر هر بشری قدرت دادهای تا به همۀ آنان که به او عطا کردهای، حیات جاویدان بخشد.۳و این است حیات جاویدان، که تو را، تنها خدای حقیقی، و عیسی مسیح را که فرستادهای، بشناسند.۴من کاری را که به من سپردی، بهکمال رساندم، و اینگونه تو را بر روی زمین جلال دادم.۵پس اکنون ای پدر، تو نیز مرا در حضور خویش جلال ده، به همان جلالی که پیش از آغاز جهان نزد تو داشتم.
دعای عیسی برای شاگردان
۶«من نام تو را بر آنان که از جهانیان به من بخشیدی، آشکار ساختم. از آنِ تو بودند و تو ایشان را به من بخشیدی، و کلامت را نگاه داشتند.۷اکنون دریافتهاند که هرآنچه به من بخشیدهای، براستی از جانب توست.۸زیرا کلامی را که به من سپردی، بدیشان سپردم، و ایشان آن را پذیرفتند و بهیقین دانستند که از نزد تو آمدهام، و ایمان آوردند که تو مرا فرستادهای.۹درخواست من برای آنهاست؛ من نه برای دنیا بلکه برای آنهایی درخواست میکنم که تو به من بخشیدهای، زیرا از آنِ تو هستند.۱۰هرآنچه از آنِ من است، از آنِ توست و هرآنچه از آنِ توست، از آنِ من است؛ و در ایشان جلال یافتهام.۱۱بیش از این در جهان نمیمانم، امّا آنها هنوز در جهانند؛ من نزد تو میآیم. ای پدرِ قدّوس، آنان را به قدرت نام خود که به من بخشیدهای حفظ کن، تا یک باشند، چنان که ما هستیم.۱۲من آنها را تا زمانی که با ایشان بودم، حفظ کردم، و از آنها به قدرت نام تو که به من بخشیدهای، محافظت نمودم. هیچیک از ایشان هلاک نشد، جز فرزند هلاکت، تا گفتۀ کتبمقدّس به حقیقت پیوندد.۱۳امّا حال نزد تو میآیم، و این سخنان را زمانی میگویم که هنوز در جهانم، تا شادی مرا در خود بهکمال داشته باشند.۱۴من کلام تو را به ایشان دادم، امّا دنیا از ایشان نفرت داشت، زیرا به دنیا تعلّق ندارند، چنان که من تعلّق ندارم.۱۵درخواست من این نیست که آنها را از این دنیا ببری، بلکه میخواهم از آن شَرور حفظشان کنی.۱۶آنها به این دنیا تعلّق ندارند، چنانکه من نیز تعلّق ندارم.۱۷آنان را در حقیقت تقدیس کن؛ کلام تو حقیقت است.۱۸همانگونه که تو مرا به جهان فرستادی، من نیز آنان را به جهان فرستادهام.۱۹من خویشتن را بهخاطر ایشان تقدیس میکنم، تا ایشان نیز به حقیقت تقدیس شوند.
دعای عیسی برای همۀ پیروانش
۲۰«درخواست من تنها برای آنها نیست، بلکه همچنین برای کسانی است که بهواسطۀ پیام آنها به من ایمان خواهند آورد،۲۱تا همه یک باشند، همانگونه که تو ای پدر در من هستی و من در تو. چنان کن که آنها نیز در ما باشند، تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستادهای.۲۲و من جلالی را که به من بخشیدی، بدیشان بخشیدم تا یک گردند، چنانکه ما یک هستیم؛۲۳من در آنان و تو در من. چنان کن که آنان نیز کاملاً یک گردند تا جهان بداند که تو مرا فرستادهای، و ایشان را همانگونه دوست داشتی که مرا دوست داشتی.۲۴ای پدر، میخواهم آنها که به من بخشیدهای با من باشند، همانجا که من هستم، تا جلال مرا بنگرند، جلالی که تو به من بخشیدهای؛ زیرا پیش از آغاز جهان مرا دوست میداشتی.
۲۵«ای پدرِ عادل، دنیا تو را نمیشناسد، امّا من تو را میشناسم، و اینها دانستهاند که تو مرا فرستادهای.۲۶من نام تو را به آنها شناساندم و خواهم شناساند، تا محبتی که تو به من داشتهای، در آنها نیز باشد و من نیز در آنها باشم.»
یوحنا ۱۸
گرفتار شدن عیسی
یوحنا ۱۸:۳-۱۱ - مَتّی ۲۶:۴۷-۵۶؛
مَرقُس ۱۴:۴۳-۵۰؛ لوقا ۲۲:۴۷-۵۳
۱عیسی پس از ادای این سخنان، با شاگردانش به آن سوی درۀ قِدْرون رفت. در آنجا باغی بود، و عیسی و شاگردانش به آن درآمدند.۲امّا یهودا، تسلیمکنندۀ او، از آن محل آگاه بود، زیرا عیسی و شاگردانش بارها در آنجا گرد آمده بودند.۳پس یهودا گروهی از سربازان و نیز مأمورانِ سران کاهنان و فَریسیان را برگرفته، به آنجا آمد. ایشان با چراغ و مشعل و سلاح به آنجا رسیدند.۴عیسی، با آنکه میدانست چه بر وی خواهد گذشت، پیش رفت و به ایشان گفت: «که را میجویید؟»۵پاسخ دادند: «عیسای ناصری را.» گفت: «من هستم.» یهودا، تسلیمکنندۀ او نیز با آنها ایستاده بود.۶چون عیسی گفت، «من هستم،» آنان پس رفته بر زمین افتادند.۷پس دیگربار از ایشان پرسید: «که را میجویید؟» گفتند: «عیسای ناصری را.»۸پاسخ داد: «به شما گفتم که خودم هستم. پس اگر مرا میخواهید، بگذارید اینها بروند.»۹این را گفت تا آنچه پیشتر گفته بود به حقیقت پیوندد که: «هیچیک از آنان را که به من بخشیدی، از دست ندادم.»
۱۰آنگاه شَمعون پِطرُس شمشیری را که داشت، برکشید و ضربتی بر خادمِ کاهناعظم زد و گوش راستش را برید. نام آن خادم مالخوس بود.۱۱عیسی به پِطرُس گفت: «شمشیر خویش در نیام کن! آیا نباید جامی را که پدر به من داده است، بنوشم؟»
بازجویی از عیسی در برابر سران یهود و انکار پِطرُس
یوحنا ۱۸:۱۲ و ۱۳ - مَتّی ۲۶:۵۷
یوحنا ۱۸:۱۶-۱۸ - مَتّی ۲۶:۶۹ و ۷۰؛
مَرقُس ۱۴:۶۶-۶۸؛ لوقا ۲۲:۵۵-۵۷
یوحنا ۱۸:۱۹-۲۴ - مَتّی ۲۶؛ ۵۹-۶۸؛
مَرقُس ۱۴:۵۵-۶۵؛ لوقا ۲۲:۶۳-۷۱
یوحنا ۱۸:۲۵-۲۷ - مَتّی ۲۶:۷۱-۷۵؛
مَرقُس ۱۴:۶۹-۷۲؛ لوقا ۲۲:۵۸-۶۲
۱۲آنگاه سربازان، همراه با فرمانده خویش و مأموران یهودی عیسی را گرفتار کردند. آنها دستهای او را بستند۱۳و نخست نزد حَنّا بردند. او پدرزن قیافا، کاهناعظمِ آن زمان بود.۱۴قیافا همان بود که به یهودیان توصیه کرد بهتر است یک تن در راه قوم بمیرد.
۱۵شَمعون پِطرُس و شاگردی دیگر نیز از پی عیسی روانه شدند. آن شاگرد از آشنایان کاهناعظم بود. پس با عیسی به حیاط خانۀ کاهناعظم درآمد.۱۶امّا پِطرُس پشت در ایستاد. پس آن شاگرد دیگر که از آشنایان کاهناعظم بود، بیرون رفت و با زنی که دربان بود، گفتگو کرد و پِطرُس را به داخل برد.۱۷آنگاه آن خادمۀ دربان از پِطرُس پرسید: «تو که از شاگردان آن مرد نیستی؟» پِطرُس پاسخ داد: «نیستم.»
۱۸هوا سرد بود. خادمان و مأموران آتشی با زغال افروخته و بر گِرد آن ایستاده بودند و خود را گرم میکردند. پِطرُس نیز با آنان ایستاده بود و خود را گرم میکرد.
۱۹پس کاهناعظم از عیسی دربارۀ شاگردان و تعالیمش پرسید.۲۰او پاسخ داد: «من به جهان آشکارا سخن گفتهام و همواره در کنیسه و در معبد که محل گرد آمدن همۀ یهودیان است، تعلیم دادهام و چیزی در نهان نگفتهام.۲۱چرا از من میپرسی؟ از آنان بپرس که سخنان مرا شنیدهاند! آنان نیک میدانند به ایشان چه گفتهام.»۲۲چون این را گفت، یکی از نگهبانان که آنجا ایستاده بود، بر گونهاش سیلی زد و گفت: «اینگونه به کاهناعظم پاسخ میدهی؟»۲۳عیسی جواب داد: «اگر خطا گفتم، بر خطایم شهادت ده؛ امّا اگر راست گفتم، چرا مرا میزنی؟»۲۴آنگاه حَنّا او را دستبسته نزد قیافا، کاهناعظم، فرستاد.
۲۵در همان حال که شَمعون پِطرُس ایستاده بود و خود را گرم میکرد، برخی از او پرسیدند: «تو که از شاگردان او نیستی؟» او انکار کرد و گفت: «نه! نیستم.»۲۶یکی از خادمان کاهناعظم که از خویشان آنکس بود که پِطرُس گوشش را بریده بود، گفت: «آیا من خودْ تو را با او در آن باغ ندیدم؟»۲۷پِطرُس باز انکار کرد. هماندم خروسی بانگ برآورد.
محاکمۀ عیسی در حضور پیلاتُس
یوحنا ۱۸:۲۹-۴۰ - مَتّی ۲۷:۱۱-۱۸ و ۲۰-۲۳؛
مَرقُس ۱۵:۲-۱۵؛ لوقا ۲۳:۲ و ۳ و ۱۸-۲۵
۲۸عیسی را از نزد قیافا به کاخ فرماندار بردند. سحرگاه بود. آنان خود وارد کاخ نشدند تا نجس نشوند و بتوانند پِسَخ را بخورند.۲۹پس پیلاتُس نزد ایشان بیرون آمد و پرسید: «این مرد را به چه جرمی متهم میکنید؟»۳۰جواب داده، گفتند: «اگر مجرم نبود، به تو تسلیمش نمیکردیم.»۳۱پیلاتُس به ایشان گفت: «شما خود او را ببرید و بنابر شریعت خویش محاکمه کنید.» یهودیان گفتند: «ما اجازۀ اعدام کسی را نداریم.»۳۲بدینسان گفتۀ عیسی در مورد چگونگی مرگی که در انتظارش بود، به حقیقت میپیوست.
۳۳پس پیلاتُس به کاخ بازگشت و عیسی را فراخوانده، به او گفت: «آیا تو پادشاه یهودی؟»۳۴عیسی پاسخ داد: «آیا این را تو خودْ میگویی، یا دیگران دربارۀ من به تو گفتهاند؟»۳۵پیلاتُس پاسخ داد: «مگر من یهودیام؟ قوم خودت و سران کاهنان، تو را به من تسلیم کردهاند؛ چه کردهای؟»۳۶عیسی پاسخ داد: «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان بود، خادمانم میجنگیدند تا بهدست یهودیان گرفتار نیایم. امّا پادشاهی من از این جهان نیست.»۳۷پیلاتُس از او پرسید: «پس تو پادشاهی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود میگویی که من پادشاهم. من از اینرو زاده شدم و از اینرو به جهان آمدم تا بر حقیقت شهادت دهم. پس هرکس که به حقیقت تعلّق دارد، به ندای من گوش فرامیدهد.»۳۸پیلاتُس پرسید: «حقیقت چیست؟»
چون این را گفت، باز نزد یهودیان بیرون رفت و به آنها گفت: «من هیچ سببی برای محکوم کردن او نیافتم.۳۹امّا شما را رسمی هست که در عید پِسَخ یک زندانی را برایتان آزاد کنم؛ آیا میخواهید پادشاه یهود را آزاد کنم؟»۴۰آنها در پاسخ فریاد سردادند: «او را نه، بلکه بارْاَبّا را آزاد کن!» امّا بارْاَبّا راهزن بود.
یوحنا ۱۹
حکم مصلوب کردن عیسی
یوحنا ۱۹:۱-۱۶ - مَتّی ۲۷:۲۷-۳۱؛ مَرقُس ۱۵:۱۶-۲۰
۱آنگاه پیلاتُس عیسی را گرفته، دستور داد تازیانهاش زنند.۲و سربازان تاجی از خار بافته، بر سرش نهادند و ردایی ارغوانی بر او پوشاندند،۳و نزدش آمده، میگفتند: «درود بر تو، ای پادشاه یهود!» و او را سیلی میزدند.
۴سپس پیلاتُس دیگربار بیرون آمد و یهودیان را گفت: «اینک او را نزد شما بیرون میآورم تا بدانید که من هیچ سببی برای محکوم کردن او نیافتم.»۵پس عیسی تاج خار بر سر و ردای ارغوانی بر تن بیرون آمد. پیلاتُس به آنها گفت: «اینک آن انسان!»۶چون سران کاهنان و نگهبانان معبد او را دیدند، فریاد برآورده، گفتند: «بر صلیبش کن! بر صلیبش کن!» پیلاتُس به ایشان گفت: «شما خودْ او را ببرید و مصلوب کنید، چون من سببی برای محکوم کردن او نیافتهام.»۷یهودیان در پاسخ او گفتند: «ما را شریعتی است که بنابر آن او باید بمیرد، زیرا ادعا میکند پسر خداست.»
۸چون پیلاتُس این را شنید، هراسانتر شد،۹و باز بهدرون کاخ بازگشت و از عیسی پرسید: «تو از کجا آمدهای؟» امّا عیسی پاسخی به او نداد.۱۰پس پیلاتُس او را گفت: «به من هیچ نمیگویی؟ آیا نمیدانی قدرت دارم آزادت کنم و قدرت دارم بر صلیبت کِشم؟»۱۱عیسی گفت: «هیچ قدرت بر من نمیداشتی، اگر از بالا به تو داده نشده بود؛ از اینرو، گناهِ آن که مرا به تو تسلیم کرد، بسی بزرگتر است.»۱۲از آن پس پیلاتُس کوشید آزادش کند، امّا یهودیان فریادزنان گفتند: «اگر این مرد را آزاد کنی، دوست قیصر نیستی. هرکه ادعای پادشاهی کند، برضد قیصر سخن میگوید.»
۱۳چون پیلاتُس این سخنان را شنید، عیسی را بیرون آورد و خود بر مسند داوری نشست، در مکانی که به «سنگفرش» معروف بود و به زبان عبرانیان «جَبّاتا» خوانده میشد.۱۴آن روز، روز «تهیۀ» عید پِسَخ بود و ظهر نزدیک میشد. پیلاتُس به یهودیان گفت: «اینک پادشاه شما!»۱۵آنها فریاد برآوردند: «او را از میان بردار! او را از میان بردار و بر صلیبش کن!» پیلاتُس گفت: «آیا پادشاهتان را مصلوب کنم؟» سران کاهنان پاسخ دادند: «ما را پادشاهی نیست جز قیصر.»۱۶سرانجام پیلاتُس عیسی را به آنها سپرد تا بر صلیبش کِشند.
بر صلیب شدن عیسی
یوحنا ۱۹:۱۷-۲۴ - مَتّی ۲۷:۳۳-۴۴؛
مَرقُس ۱۵:۲۲-۳۲؛ لوقا ۲۳:۳۳-۴۳
آنگاه عیسی را گرفته، بردند.۱۷عیسی صلیب بر دوش بیرون رفت، بهسوی محلی به نام جمجمه که به زبان عبرانیان جُلجُتا خوانده میشود.۱۸آنجا او را بر صلیب کردند. با او دو تن دیگر نیز در دو جانبش مصلوب شدند و عیسی در میان قرار داشت.۱۹بهفرمان پیلاتُس کتیبهای نوشتند و آن را بر بالای صلیب نصب کردند. بر آن نوشته شده بود: عیسای ناصری، پادشاه یهود.۲۰بسیاری از یهودیان آن کتیبه را خواندند، زیرا جایی که عیسی بر صلیب شد نزدیک شهر بود و آن کتیبه به زبان عبرانیان و لاتینی و یونانی نوشته شده بود.۲۱پس سرانِ کاهنانِ یهود به پیلاتُس گفتند: «منویس ”پادشاه یهود“، بلکه بنویس این مرد گفته است که من پادشاه یهودم.»۲۲پیلاتُس پاسخ داد: «آنچه نوشتم، نوشتم.»
۲۳چون سربازان عیسی را به صلیب کشیدند، جامههای او را گرفته، به چهار سهم تقسیم کردند و هر یک سهمی برگرفتند. و جامۀ زیرین او را نیز ستاندند. امّا آن جامه درز نداشت، بلکه یکپارچه از بالا به پایین بافته شده بود.۲۴پس به یکدیگر گفتند: «این را تکه نکنیم، بلکه قرعه بیفکنیم تا ببینیم از آنِ که شود.» بدینسان گفتۀ کتبمقدّس به حقیقت پیوست که:
«جامههایم را بین خود تقسیم کردند
و بر لباسم قرعه افکندند.»
پس سربازان چنین کردند.
۲۵نزدیک صلیب عیسی، مادر او و خواهرِ مادرش، و نیز مریم زن کْلوپاس و مریم مَجْدَلیّه ایستاده بودند.۲۶چون عیسی مادرش و آن شاگردی را که دوست میداشت در کنار او ایستاده دید، به مادر خود گفت: «بانو، اینک پسرت».۲۷سپس به آن شاگرد گفت: «اینک مادرت.» از آن ساعت، آن شاگرد، او را به خانۀ خود برد.
مرگ عیسی
یوحنا ۱۹:۲۹ و ۳۰ - مَتّی ۲۷:۴۸ و ۵۰؛
مَرقُس ۱۵:۳۶ و ۳۷؛ لوقا ۲۳:۳۶
۲۸آنگاه عیسی آگاه از اینکه همهچیز بهانجام رسیده است، برای آنکه کتبمقدّس تحقق یابد، گفت: «تشنهام.»۲۹در آنجا ظرفی بود پر از شراب ترشیده. پس اسفنجی آغشته به شراب بر شاخهای از زوفا گذاشته، پیش دهان او بردند.۳۰چون عیسی شراب را چشید، گفت: «بهانجام رسید.» سپس سر خم کرد و روح خود را تسلیم نمود.
۳۱آن روز، روز «تهیه» بود، و روز بعد، شَبّات بزرگ. از آنجا که سران یهود نمیخواستند اجساد تا روز بعد بر صلیب بماند، از پیلاتُس خواستند تا ساق پاهای آن سه تن را بشکنند و اجسادشان را از صلیب پایین بیاورند.۳۲پس سربازان آمدند و ساق پاهای نخستین شخص و آن دیگر را که با عیسی بر صلیب شده بود، شکستند.۳۳امّا چون به عیسی رسیدند و دیدند مرده است، ساقهای او را نشکستند.۳۴امّا یکی از سربازان نیزهای به پهلوی او فرو برد که دردم خون و آب از آن روان شد.۳۵آن که این را دید، شهادت میدهد تا شما نیز ایمان آورید. شهادت او راست است و او میداند که حقیقت را میگوید.۳۶اینها واقع شد تا کتبمقدّس به حقیقت پیوندد که: «هیچیک از استخوانهایش شکسته نخواهد شد،»۳۷و نیز بخشی دیگر از کتاب که میگوید: «آن را که بر او نیزه زدند، خواهند نگریست.»
خاکسپاری عیسی
یوحنا ۱۹:۳۸-۴۲ - مَتّی ۲۷:۵۷-۶۱؛
مَرقُس ۱۵:۴۲-۴۷؛ لوقا ۲۳:۵۰-۵۶
۳۸آنگاه یوسف، اهل رامه، از پیلاتُس اجازه خواست که پیکر عیسی را برگیرد. یوسف از پیروان عیسی بود، امّا در نهان، زیرا از یهودیان بیم داشت. پیلاتُس به او اجازه داد. پس آمده، پیکر عیسی را برگرفت.۳۹نیقودیموس نیز که پیشتر شبانه نزد عیسی رفته بود، آمد و با خود آمیختهای از مُر و عود به وزن یکصد لیترا آورد.۴۰پس آنها پیکر عیسی را برگرفته، آن را بهرسم تدفین یهود با عطریات در کفن پیچیدند.۴۱آنجا که عیسی بر صلیب شد، باغی بود و در آن باغ مقبرهای تازه وجود داشت که هنوز مردهای در آن گذاشته نشده بود.۴۲پس چون روز «تهیۀ» یهود بود و آن مقبره نیز نزدیک، پیکر عیسی را در آن گذاشتند.
یوحنا ۲۰
مقبرۀ خالی
یوحنا ۲۰:۱-۸ - مَتّی ۲۸:۱-۸؛ مَرقُس ۱۶:۱-۸؛ لوقا ۲۴:۱-۱۰
۱در نخستین روز هفته، سحرگاهان، هنگامی که هوا هنوز تاریک بود، مریم مَجْدَلیّه به مقبره آمد و دید که سنگ از برابر آن برداشته شده است.۲پس دواندوان نزد شَمعون پِطرُس و آن شاگرد دیگر که عیسی دوستش میداشت، رفت و به آنان گفت: «سرورمان را از مقبره بردهاند و نمیدانیم کجا گذاشتهاند.»۳پس پِطرُس همراه با آن شاگرد دیگر بیرون آمده، بهسوی مقبره روان شدند.۴و هر دو با هم میدویدند؛ امّا آن شاگرد دیگر تندتر رفته، از پِطرُس پیش افتاد و نخست به مقبره رسید.۵پس خم شده، نگریست و دید که پارچههای کفن در آنجا هست، امّا درون مقبره نرفت.۶پس شَمعون پِطرُس نیز از پی او آمد و درون مقبره رفته، دید که پارچههای کفن در آنجا هست،۷امّا دستمالی که گرد سر عیسی بسته بودند نه در کنار پارچههای کفن، بلکه جداگانه تا شده و در جایی دیگر گذاشته شده است.۸پس آن شاگرد دیگر نیز که نخست به مقبره رسیده بود، بهدرون آمد و دید و ایمان آورد.۹زیرا هنوز کتبمقدّس را درک نکرده بودند که او باید از مردگان برخیزد.۱۰آنگاه آن دو شاگرد به خانۀ خود بازگشتند.
ظاهر شدن عیسی بر مریم مَجْدَلیّه
یوحنا ۲۰:۱۱-۱۸ - مَرقُس ۱۶:۹-۱۱
۱۱و امّا مریم، بیرون، نزدیک مقبره ایستاده بود و میگریست. او گریان خم شد تا بهدرون مقبره بنگرد.۱۲آنگاه دو فرشته را دید که جامههای سفید بر تن داشتند و آنجا که پیکر عیسی نهاده شده بود، یکی در جای سر و دیگری در جای پاهای او نشسته بودند.۱۳آنها به او گفتند: «ای زن، چرا گریانی؟» او پاسخ داد: «سرورم را بردهاند و نمیدانم کجا گذاشتهاند.»۱۴چون این را گفت، برگشت و عیسی را آنجا ایستاده دید، امّا نشناخت.۱۵عیسی به او گفت: «ای زن، چرا گریانی؟ که را میجویی؟» مریم به گمان اینکه باغبان است، گفت: «سرورم، اگر تو او را برداشتهای، به من بگو کجا گذاشتهای تا بروم و او را برگیرم.»۱۶عیسی صدا زد: «مریم!» مریم روی بهجانب او گرداند و به زبان عبرانیان گفت: «رَبّونی!» (یعنی استاد).۱۷عیسی به او گفت: «بر من میاویز، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکردهام. بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما صعود میکنم.»۱۸مریم مَجْدَلیّه رفت و شاگردان را خبر داد که «خداوند را دیدهام!» و آنچه به او گفته بود، بدیشان بازگفت.
ظاهر شدن عیسی بر شاگردان
یوحنا ۲۰:۱۹-۲۳ - لوقا ۲۴:۳۶-۴۳
۱۹شامگاه همان روز، که نخستین روز هفته بود، آنگاه که شاگردان گرد هم بودند و درها از ترس یهودیان قفل بود، عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما!»۲۰چون این را گفت، دستها و پهلوی خود را به آنان نشان داد. شاگردان با دیدن خداوند شادمان شدند.۲۱عیسی باز به آنان گفت: «سلام بر شما! همانگونه که پدر مرا فرستاد، من نیز شما را میفرستم.»۲۲چون این را گفت، دمید و فرمود: «روحالقدس را بیابید.۲۳اگر گناهان کسی را ببخشایید، بر آنها بخشیده خواهد شد؛ و اگر گناهان کسی را نابخشوده بگذارید، نابخشوده خواهد ماند.»
عیسی و توما
یوحنا ۲۰:۲۴-۳۱ - مَرقُس ۱۶:۱۴
۲۴هنگامی که عیسی آمد، توما، یکی از آن دوازده تن، که دوقلو نیز خوانده میشد، با ایشان نبود.۲۵پس دیگر شاگردان به او گفتند: «خداوند را دیدهایم!» امّا او به ایشان گفت: «تا خودْ نشان میخها را در دستهایش نبینم و انگشت خود را بر جای میخها نگذارم و دست خویش را در سوراخ پهلویش ننهم، ایمان نخواهم آورد.»۲۶پس از هشت روز، شاگردان عیسی باز در خانه بودند و توما با آنها بود. در آن حال که درها قفل بود، عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما!»۲۷آنگاه به توما گفت: «انگشت خود را اینجا بگذار و دستهایم را ببین، و دست خود را پیش آور و در سوراخ پهلویم بگذار و بیایمان مباش، بلکه ایمان داشته باش.»۲۸توما به او گفت: «خداوند من و خدای من!»۲۹عیسی گفت: «آیا چون مرا دیدی ایمان آوردی؟ خوشابهحال آنان که نادیده، ایمان آورند.»
هدف این کتاب
۳۰عیسی آیات بسیارِ دیگر در حضور شاگردان بهظهور رسانید که در این کتاب نوشته نشده است.۳۱امّا اینها نوشته شد تا ایمان آورید که عیسی همان مسیح، پسر خداست، و تا با این ایمان، در نام او حیات داشته باشید.
یوحنا ۲۱
ظاهر شدن عیسی بر هفت تن از شاگردان
۱پس از این وقایع، عیسی بار دیگر خود را در کنار دریاچۀ تیبِریه بر شاگردان نمایان ساخت. او اینچنین نمایان گشت:۲روزی شَمعون پِطرُس، تومای معروف به دوقلو، نَتَنائیل از مردمان قانای جلیل، پسران زِبِدی و دو شاگرد دیگر با هم بودند.۳شَمعون پِطرُس به آنها گفت: «من به صید ماهی میروم.» آنها گفتند: «ما نیز با تو میآییم.» پس بیرون رفته، سوار قایق شدند. امّا در آن شب چیزی صید نکردند.۴سحرگاهان، عیسی در کنار ساحل ایستاد؛ امّا شاگردان درنیافتند که عیسی است.۵او به آنها گفت: «ای فرزندان، چیزی برای خوردن ندارید؟» پاسخ دادند: «نه!»۶گفت: «تور را به جانب راست قایق بیندازید که خواهید یافت.» ایشان چنین کردند و از فراوانی ماهی قادر نبودند تور را بهدرون قایق بکشند.۷شاگردی که عیسی دوستش میداشت، به پِطرُس گفت: «خداوند است!» شَمعون پِطرُس چون شنید که خداوند است، دردم جامۀ خود را گرد خویش پیچید - زیرا آن را از تن بهدر آورده بود - و خود را به دریا افکند.۸امّا دیگر شاگردان با قایق آمدند، در حالی که تورِ پر از ماهی را با خود میکشیدند، زیرا فاصلۀ آنها با ساحل فقط دویست ذراع بود.
۹چون به ساحل رسیدند، دیدند آتشی با زغال افروخته است و ماهی بر آن نهاده شده، و نان نیز هست .۱۰عیسی به ایشان گفت: «از آن ماهیها که هماکنون گرفتید، بیاورید.»۱۱شَمعون پِطرُس بهدرون قایق رفت و تور را به ساحل کشید. تورْ پر از ماهیهای بزرگ بود، به تعداد صد و پنجاه و سه ماهی. و با اینکه شمار ماهیها بدین حد زیاد بود، تور پاره نشد.۱۲عیسی به ایشان گفت: «بیایید صبحانه بخورید.» هیچیک از شاگردان جرئت نکرد از او بپرسد، «تو کیستی؟» زیرا میدانستند که خداوند است.۱۳عیسی پیش آمده، نان را برگرفت و به آنها داد، و نیز ماهی را.۱۴این سوّمین بار بود که عیسی پس از برخاستن از مردگان بر شاگردان خویش نمایان میشد.
گفتگوی عیسی با پِطرُس
۱۵پس از صبحانه، عیسی از شَمعون پِطرُس پرسید: «ای شَمعون، پسر یونا، آیا مرا بیش از اینها محبت میکنی؟» او پاسخ داد: «بله سرورم؛ تو میدانی که دوستت میدارم.» عیسی به او گفت: «از برههای من مراقبت کن.»۱۶بار دوّم عیسی از او پرسید: «ای شَمعون، پسر یونا، آیا مرا محبت میکنی؟» پاسخ داد: «بله سرورم؛ میدانی که دوستت میدارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.»۱۷بار سوّم عیسی به او گفت: «ای شَمعون پسر یونا، آیا مرا دوست میداری؟» پِطرُس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید، «آیا مرا دوست میداری؟» آزرده شد و پاسخ داد: «سرورم، تو از همهچیز آگاهی؛ تو میدانی که دوستت میدارم.» عیسی گفت: «از گوسفندان من مراقبت کن.۱۸آمین، آمین، به تو میگویم، زمانی که جوانتر بودی کمر خویش برمیبستی و هر جا که میخواستی میرفتی؛ امّا چون پیر شوی دستهایت را خواهی گشود و دیگری کمر تو را بربسته، به جایی که نمیخواهی خواهد برد.»۱۹عیسی با این سخن به چگونگی مرگی اشاره میکرد که پِطرُس با آن خدا را جلال میداد. سپس عیسی به او گفت: «از پی من بیا.»
۲۰آنگاه پِطرُس برگشت و دید آن شاگردی که عیسی دوستش میداشت از پی آنها میآید. او همان بود که در وقت شام بر سینۀ عیسی تکیه زده و از او پرسیده بود، «سرورم، کیست که تو را تسلیم دشمن خواهد کرد؟»۲۱چون پِطرُس او را دید، از عیسی پرسید: «سرور من، پس او چه میشود؟»۲۲عیسی به او گفت: «اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند، تو را چه؟ تو از پی من بیا!»۲۳پس این گمان در میان برادران شایع شد که آن شاگرد نخواهد مرد، حال آنکه عیسی به پِطرُس نگفت که او نخواهد مرد، بلکه گفت «اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند، تو را چه؟»
۲۴همان شاگرد است که بر این چیزها شهادت میدهد و اینها را نوشته است. ما میدانیم که شهادت او راست است.
خاتمه
۲۵عیسی کارهای بسیار دیگر نیز کرد که اگر یک به یک نوشته میشد، گمان نمیکنم حتی تمامی جهان نیز گنجایش آن نوشتهها را میداشت.
اعمال رسولان ۱
صعود عیسی به آسمان
۱ای تِئوفیلوس، من کتاب نخست خود را در باب همۀ اموری تألیف کردم که عیسی بهعمل نمودن و تعلیم دادنشان آغاز کرد۲تا روزی که بهواسطۀ روحالقدس دستورهایی به رسولان برگزیدۀ خود داد و سپس به بالا برده شد.۳او پس از رنج کشیدن، خویشتن را بر آنان ظاهر ساخت و با دلایل بسیار ثابت کرد که زنده شده است. پس به مدت چهل روز بر آنان ظاهر میشد و دربارۀ پادشاهی خدا با ایشان سخن میگفت.۴یکبار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: «اورشلیم را ترک مکنید، بلکه منتظر آن وعدۀ پدر باشید که از من شنیدهاید.۵زیرا یحیی با آب تعمید میداد، امّا چند روزی بیش نخواهد گذشت که شما با روحالقدس تعمید خواهید یافت.»
۶پس چون گرد هم آمده بودند، از او پرسیدند: «خداوندا، آیا در این زمان است که پادشاهی را به اسرائیل بازخواهی گردانید؟»
۷عیسی پاسخ داد: «بر شما نیست که ایام و زمانهایی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید؛۸امّا چون روحالقدس بر شما آید، قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان، شاهدان من خواهید بود.»
۹عیسی پس از گفتن این سخنان، در حالی که ایشان مینگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان برگرفت.۱۰هنگامی که میرفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند، ناگاه دو مردِ سفیدپوش در کنارشان ایستادند۱۱و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوختهاید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، بازخواهد آمد، به همینگونه که دیدید به آسمان رفت.»
انتخاب مَتیاس بهجای یهودا
۱۲آنگاه شاگردان از کوه موسوم به زیتون به اورشلیم بازگشتند. آن کوه بیش از مسافت یک روز شَبّات با اورشلیم فاصله نداشت.۱۳چون به شهر رسیدند، به بالاخانهای رفتند که اقامتگاهشان بود. آنان پِطرُس و یوحنا، یعقوب و آندریاس، فیلیپُس و توما، بَرتولْما و مَتّی، یعقوب فرزند حَلْفای و شَمعون غیور و یهودا فرزند یعقوب بودند.۱۴ایشان همگی به همراه زنان و نیز مریم مادر عیسی و برادران او، یکدل تمامی وقت خود را وقف دعا کردند.
۱۵یکی از آن روزها، پِطرُس در میان برادران که جملگی حدود یکصد و بیست تن بودند، ایستاد۱۶و گفت: «ای برادران، آن نوشتۀ کتبمقدّس باید به حقیقت میپیوست که در آن روحالقدس مدتها پیش به زبان داوود دربارۀ یهودا، راهنمای گرفتارکنندگانِ عیسی، پیشگویی کرده بود.۱۷زیرا او یکی از ما محسوب میشد و سهمی در این خدمت داشت.»
۱۸(یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید و در آن بهروی درافتاد و از میان پاره شد و اَمعا و اَحشایش همه بیرون ریخت.۱۹ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند و بهزبان خود آن محل را «حَقَلْدِما»، یعنی زمین خون نامیدند.)
۲۰«در کتاب مزامیر نوشته شده است:
«”باشد که خانهاش متروک گردد
و کس در آن مأوا نگیرد،“
و نیز آمده است:
«”باشد که منصب نظارتش نیز بهدیگری سپرده شود.“
۲۱از اینرو لازم است از میان کسانی که در تمام مدت آمد و رفت عیسای خداوند در میان ما، با ما بودهاند،۲۲از زمان تعمید یحیی تا روزی که عیسی از نزد ما بالا برده شد، یکی از آنان با ما از شاهدان رستاخیز عیسی گردد.»
۲۳پس دو تن را پیشنهاد کردند: یوسف را که بَرسابا خوانده میشد و او را بهنام یوستوس هم میشناختند، و مَتیاس را.۲۴آنگاه چنین دعا کردند: «خداوندا، تو از قلوب همگان آگاهی. تو خود بر ما عیان فرما که کدامینیک از این دو را برگزیدهای۲۵تا این خدمت رسالت را بر عهده گیرد، خدمتی که یهودا از آن روی برتافت و بهجایی رفت که بدان تعلق داشت.»۲۶سپس قرعه انداختند و بهنام مَتیاس افتاد. بدینگونه او به جرگۀ یازده رسول پیوست.
اعمال رسولان ۲
نزول روحالقدس در پِنتیکاست
۱چون روز پِنتیکاست فرارسید، همه یکدل در یک جا جمع بودند۲که ناگاه صدایی همچون صدای وزش تندبادی از آسمان آمد و خانهای را که در آن نشسته بودند، بهتمامی پر کرد.۳آنگاه، زبانههایی دیدند همچون زبانههای آتش که تقسیم شد و بر هر یک از ایشان قرار گرفت.۴سپس همه از روحالقدس پُر گشتند و آنگونه که روح بدیشان قدرت تکلّم میبخشید، به زبانهای دیگر سخنگفتن آغاز کردند.
۵در آن روزها، یهودیانِ خداترس، از همۀ ممالک زیر آسمان، در اورشلیم بهسر میبردند.۶چون این صدا برخاست، جماعتی گردآمده، غرق شگفتی شدند، زیرا هر یک از ایشان میشنید که آنان به زبان خودش سخن میگویند.۷پس حیران و بهتزده، گفتند: «مگر اینها که سخن میگویند جملگی اهل جلیل نیستند؟۸پس چگونه هر یک میشنویم که به زبان زادگاه ما سخن میگویند؟۹پارتها و مادها و ایلامیان، مردمان بینالنهرین و یهودیه و کاپادوکیه و پونتوس و آسیا۱۰و فْریجیه و پامفیلیه و مصر و نواحی لیبی متصل به قیرَوان و نیز زائران رومی۱۱(چه یهودی و چه یهودیشده)؛ و همچنین مردمان کْرِت و عربستان - همه میشنویم که اینان به زبان ما مدح اعمال عظیم خدا را میگویند.»۱۲پس همگی متحیر و سرگشته از یکدیگر میپرسیدند: «معنی این رویداد چیست؟»
۱۳امّا برخی نیز ریشخندکنان میگفتند: «اینان مست شرابند!»
پیام پِطرُس
۱۴آنگاه پِطرُس با آن یازده تن برخاست و صدای خود را بلند کرده، خطاب بدیشان گفت: «ای یهودیان و ای ساکنان اورشلیم، این را دریابید و به آنچه میگویم بهدقّت گوش فرادهید!۱۵این مردان، برخلاف آنچه شما پنداشتهاید مست نیستند، زیرا هنوز ساعت سوّم از روز است!۱۶بلکه این همان است که یوئیل نبی دربارهاش چنین پیشگویی کرده بود:
۱۷«”خدا میفرماید:
در روزهای آخر از روح خود بر تمامی بشر فروخواهم ریخت.
پسران و دختران شما نبوّت خواهند کرد،
جوانانتان رؤیاها خواهند دید و پیرانتان خوابها.
۱۸و نیز در آن روزها،
حتی بر غلامان و کنیزانم،
از روح خود فروخواهم ریخت
و آنان نبوّت خواهند کرد.
۱۹بالا، در آسمان، عجایب،
و پایین، بر زمین، آیاتی از خون و آتش و بخار بهظهور خواهم آورد.
۲۰پیش از فرارسیدن روز عظیم و پرشکوه خداوند
خورشید به تاریکی و ماه به خون بدل خواهد شد.
۲۱آنگاه هرکه نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.“
۲۲«ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنان که خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که بهدست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد.۲۳آن مرد بنابر مشیّت و پیشدانی خدا به شما تسلیم کرده شد و شما بهدست بیدینان بر صلیبش کشیده، کشتید.۲۴ولی خدا او را از دردهای مرگ رهانیده، برخیزانید، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگال خود نگاه دارد.۲۵چنان که داوود دربارۀ او میفرماید:
«”خداوند را همواره پیش روی خود دیدهام،
چه او بر دست راست من است تا متزلزل نشوم.
۲۶از اینرو دلم شاد است و زبانم در وجد،
و بدنم نیز در امید ساکن خواهد بود.
۲۷چراکه جانم را در جهانِ مردگان رها نخواهی کرد
و نخواهی گذاشت قدّوست فساد ببیند.
۲۸تو راههای حیات را به من نمودهای،
و با حضور خود مرا از شادی لبریز خواهی کرد.“
۲۹«ای برادران، میتوانم با اطمینان به شما بگویم که داوودِ پاتْریارْک وفات یافت و دفن شد و مقبرهاش نیز تا به امروز نزد ما باقی است.۳۰امّا او نبی بود و میدانست خدا برایش سوگند خورده است که کسی را از نسل او بر تخت سلطنت وی خواهد نشانید.۳۱پس آینده را پیشاپیش دیده، دربارۀ رستاخیز مسیح گفت که جان او در جهانِ مردگان رها نگردد و بدنش نیز فساد نبیند.۳۲خدا همین عیسی را برخیزانید و ما همگی شاهد بر آنیم.۳۳او بهدست راست خدا بالا برده شد و از پدر، روحالقدسِ موعود را دریافت کرده، این را که اکنون میبینید و میشنوید، فروریخته است.۳۴زیرا داوود خود به آسمان صعود نکرد، و با اینهمه گفت:
«”خداوند به خداوند من گفت:
«بهدست راست من بنشین
۳۵تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.»“
۳۶«پس قوم اسرائیل، جملگی بهیقین بدانند که خدا این عیسی را که شما بر صلیب کشیدید، خداوند و مسیح ساخته است.»
۳۷چون این را شنیدند، دلریش گشته، به پِطرُس و سایر رسولان گفتند: «ای برادران، چه کنیم؟»
۳۸پِطرُس بدیشان گفت: «توبه کنید و هر یک از شما به نام عیسی مسیح برای آمرزش گناهان خود تعمید گیرید که عطای روحالقدس را خواهید یافت.۳۹زیرا این وعده برای شما و فرزندانتان و همۀ کسانی است که دورند، یعنی هرکه خداوندْ خدای ما او را فراخوانَد.»
۴۰پِطرُس با سخنان بسیار دیگر شهادت داد و ترغیبشان کرده، گفت: «خود را از این نسل منحرف برهانید!»۴۱پس پیام او را پذیرفتند و تعمید گرفتند. در همان روز حدود سه هزار تن بدیشان پیوستند.
زندگی مشترک ایمانداران
۴۲آنان خود را وقف تعلیم یافتن از رسولان و رفاقت و پاره کردن نان و دعا کردند.۴۳امّا بهت و حیرت بر همه مستولی شده بود، و عجایب و آیات بسیار بهدست رسولان بهظهور میرسید.۴۴مؤمنان همه با هم بهسر میبردند و در همهچیز شریک بودند.۴۵املاک و اموال خود را میفروختند و بهای آن را برحسب نیاز هرکس بین همه تقسیم میکردند.۴۶ایشان هر روز، یکدل در معبد گرد میآمدند و در خانههای خود نیز نان را پاره میکردند و با خوشی و صفای دل با هم خوراک میخوردند۴۷و خدا را حمد میگفتند. تمامی خلقْ ایشان را عزیز میداشتند؛ و خداوند هر روزه نجاتیافتگان را به جمعشان میافزود.
اعمال رسولان ۳
شفای لنگ مادرزاد
۱روزی پِطرُس و یوحنا در نهمین ساعت روز که وقت دعا بود، به معبد میرفتند.۲در آن هنگام، تنیچند، مردی را که لنگ مادرزاد بود، میآوردند. آنها او را هر روز کنار آن دروازۀ معبد که «دروازۀ زیبا» نام داشت میگذاشتند تا از مردمی که وارد معبد میشدند، صدقه بخواهد.۳چون او پِطرُس و یوحنا را دید که میخواهند به معبد درآیند، از آنان صدقه خواست.۴پِطرُس و یوحنا بر وی چشم دوختند؛ پِطرُس گفت: «به ما بنگر!»۵پس آن مرد بر ایشان نظر انداخت و منتظر بود چیزی به او بدهند.
۶امّا پِطرُس به وی گفت: «مرا زر و سیم نیست، امّا آنچه دارم به تو میدهم! به نام عیسی مسیحِ ناصری برخیز و راه برو!»۷سپس دست راست مرد را گرفت و او را برخیزانید. هماندم پاها و ساقهای او قوّت گرفت۸و از جا جست و بر پاهای خود ایستاده، بهراه افتاد. سپس جست و خیزکنان و خدا را حمدگویان، با ایشان وارد معبد شد.۹همۀ مردم او را در حال راه رفتن و حمد گفتن خدا دیدند،۱۰و دریافتند همان است که پیش از آن برای گرفتن صدقه کنار «دروازۀ زیبای» معبد مینشست؛ پس، از آنچه بر او گذشته بود، غرق در تعجب و حیرت شدند.
پیام پِطرُس
۱۱در همان حال که آن مرد همراه پِطرُس و یوحنا میرفت و از آنان جدا نمیشد، تمام جماعت حیرتزده در «ایوان سلیمان» بهسوی ایشان دویدند.۱۲چون پِطرُس این را دید، خطاب به جماعت گفت: «ای مردان اسرائیلی، چرا از این امر در شگفتید؟ چرا به ما خیره شدهاید، چنانکه گویی به نیرو و تقوای خود، این مرد را شفا دادهایم؟۱۳خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای پدران ما، خادم خود عیسی را جلال داد، همان که شما تسلیمش کردید و در حضور پیلاتُس انکارش نمودید، هرچند رأی او بر این بود که آزادش سازد.۱۴شما بودید که دستِرد بر سینۀ آن قدّوس و پارسا زدید و خواستید قاتلی بهجای او به شما بخشیده شود.۱۵شما سرچشمۀ حیات را کشتید، امّا خدا او را از میان مردگان برخیزانید و ما شاهد بر این هستیم.۱۶آنچه این مرد را، که میبینید و میشناسید، نیرو بخشیده است، نام عیسی و ایمان به آن نام است. آری، ایمانی که بهواسطۀ اوست، این مرد را در حضور شما تندرست ساخته است.
۱۷«و حال ای برادران، میدانم که عمل شما و بزرگانتان از جهل بود.۱۸ولی خدا از همین راه آنچه را که به زبان همۀ پیامبران پیشگویی کرده بود، بهانجام رسانید: این را که مسیحِ او رنج خواهد کشید.۱۹پس توبه کنید و بهسوی خدا بازگردید تا گناهانتان پاک شود و ایام استراحت از حضور خداوند برایتان فرارسد،۲۰و تا خدا، عیسی، یعنی همان مسیح را که از پیش برای شما مقرر شده بود، بفرستد،۲۱که باید آسمان پذیرای او میشد تا ایامی که همهچیز بنابر آنچه خدا از دیرباز به زبان همۀ پیامبرانِ مقدّس خود گفته است، احیا گردد.۲۲موسی فرموده است: ”خداوندْ خدای شما، از میان برادرانتان پیامبری همانند من مبعوث خواهد کرد و بر شماست تا هرآنچه به شما گوید، بهگوش جان بشنوید.۲۳هرکه به آن پیامبر گوش نسپارد، از قوم اسرائیل بریده خواهد شد.“
۲۴«نیز همۀ پیامبران، از سموئیل به بعد، جملگی یکصدا دربارۀ این روزها پیشگویی کردهاند.۲۵و شما فرزندان پیامبران و وارثان عهدی هستید که خدا با پدرانتان بست. او به ابراهیم گفت: ”قبایل زمین، همه از نسل تو برکت خواهند یافت.“۲۶هنگامی که خدا خادم خود را مبعوث کرد، نخست او را نزد شما فرستاد تا شما را برکت دهد، بدین که هر یک از شما را از راههای گناهآلودتان بازگرداند.»
اعمال رسولان ۴
پِطرُس و یوحنا در برابر شورای یهود
۱پِطرُس و یوحنا هنوز با مردم سخن میگفتند که کاهنان و فرماندۀ نگهبانانِ معبد و صَدّوقیان سررسیدند.۲آنان از اینکه رسولان به مردم تعلیم میدادند و اعلام میکردند که در عیسی، رستاخیز مردگان وجود دارد، سخت خشمگین بودند.۳پس ایشان را گرفتند و چون عصر بود، تا روز بعد در حبس نگاه داشتند.۴امّا بسیاری از آنها که پیام را شنیده بودند، ایمان آوردند و شمار مردان به حدود پنج هزار رسید.
۵روز بعد، بزرگان و مشایخ و علمای دین در اورشلیم گردهم آمدند.۶در این مجلس، حَنّا کاهناعظم و قیافا و یوحنا و اسکندر و همۀ افراد خانوادۀ کهانتاعظم حضور داشتند.۷آنان محبوسین را در میان بهپا داشته، از ایشان پرسیدند: «به چه قدرت و نامی این کار را کردهاید؟»
۸آنگاه پِطرُس از روحالقدس پر شده، پاسخ داد: «ای بزرگانِ قوم و مشایخ،۹اگر امروز بهخاطر نیکی در حق مردی علیل از ما بازخواست میشود، و میپرسید او چگونه شفا یافته است،۱۰پس همۀ شما و تمامی قوم اسرائیل بدانید که به نام عیسی مسیح ناصری است که این مرد در برابرتان تندرست ایستاده است، به نام همان که شما بر صلیب کشیدید امّا خدا او را از مردگان برخیزانید.۱۱اوست
«”سنگی که شما معماران رد کردید
ولی سنگ اصلی بنا شده است.“
۱۲در هیچکس جز او نجات نیست، زیرا زیر آسمان نامی جز نام عیسی به آدمیان داده نشده تا بدان نجات یابیم.»
۱۳چون شهامت پِطرُس و یوحنا را دیدند و دانستند که افرادی آموزشندیده و عامی هستند، در شگفت شدند و دریافتند که از یاران عیسی بودهاند.۱۴ولی چون مردِ شفایافته در کنار آن دو ایستاده بود، نتوانستند چیزی بگویند.۱۵پس دستور دادند که از مجلس بیرون بروند و خود به مشورت نشستند.۱۶با یکدیگر گفتند: «با این دو چه کنیم؟ زیرا همۀ ساکنان اورشلیم میدانند که معجزهای آشکار بهدست ایشان انجام شده است و نمیتوانیم منکر آن شویم.۱۷ولی تا بیش از این در میان قوم شیوع نیابد، باید به این مردان اخطار کنیم که دیگر با احدی بدین نام سخن نگویند.»
۱۸آنگاه ایشان را باز فراخواندند و حکم کردند که هرگز به نام عیسی چیزی نگویند و تعلیمی ندهند.۱۹امّا پِطرُس و یوحنا پاسخ دادند: «شما خود داوری کنید، کدام در نظر خدا درست است، اطاعت از شما یا اطاعت از خدا؟۲۰زیرا ما نمیتوانیم آنچه دیده و شنیدهایم، بازنگوییم.»
۲۱پس آن دو را پس از تهدیدهای بیشتر رها کردند زیرا راهی برای مجازاتشان نیافتند، چراکه همۀ مردم خدا را بهخاطر آنچه رخ داده بود، حمد میگفتند.۲۲زیرا مردی که معجزهآسا شفا یافته بود، بیش از چهل سال داشت.
دعای ایمانداران
۲۳پِطرُس و یوحنا پس از رهایی نزد یاران خود بازگشتند و آنچه را که سران کاهنان و مشایخ به آنها گفته بودند، بازگفتند.۲۴چون این را شنیدند، یکصدا به درگاه خدا دعا کرده، گفتند: «ای خداوندِ حاکم بر همۀ امور، ای آفرینندۀ آسمان و زمین و دریا و آنچه در آنهاست،۲۵تو خود بهواسطۀ روحالقدس از زبان پدر ما، خادمت داوود، فرمودی:
«”از چه سبب قومها بشورند
و ملتها بهعبث دسیسه کنند؟
۲۶پادشاهان جهان صفآرایند
و حاکمان گردهمآیند،
برضد خداوند
و برضد مسیح او.“
۲۷براستی که در همین شهر، هیرودیس و پُنتیوس پیلاتُس با غیریهودیان و قوم اسرائیل برضد خادم مقدّست عیسی که او را مسح کردی، همدست شدند،۲۸تا آنچه را که دست و ارادۀ تو از پیش مقدّر کرده بود، تحقق بخشند.۲۹اکنون، ای خداوند، به تهدیدهای ایشان نظر کن و خادمان خود را عنایت فرما تا کلامت را با شهامت کامل بیان کنند،۳۰و نیز دست خود را به شفا دراز کن و به نام خادم مقدّست عیسی، آیات و معجزات بهظهور آور.»
۳۱پس از دعای ایشان، مکانی که در آن جمع بودند بهلرزه درآمد و همه از روحالقدس پر شده، کلام خدا را با شهامت بیان میکردند.
شراکت ایمانداران در دارایی یکدیگر
۳۲همۀ ایمانداران را یک دل و یک جان بود و هیچکس چیزی از اموالش را از آنِ خود نمیدانست، بلکه در همهچیز با هم شریک بودند.۳۳رسولان با نیرویی عظیم به رستاخیز خداوندْ عیسی شهادت میدادند و فیضی عظیم بر همگی ایشان بود.۳۴هیچکس در میان آنها محتاج نبود، زیرا هرکه زمین یا خانهای داشت، میفروخت و وجه آن را۳۵پیش پای رسولان میگذاشت تا برحسب نیازِ هرکس بین همه تقسیم شود.۳۶یوسف نیز که از قبیلۀ لاوی و اهل قپرس بود و رسولان او را برنابا یعنی «مشوّق» لقب داده بودند،۳۷مزرعهای را که داشت، فروخت و وجه آن را آورده، پیش پای رسولان گذاشت.
اعمال رسولان ۵
حَنانیا و سَفیره
۱و امّا شخصی حَنانیا نام با همسرش سَفیره مِلکی را فروخته،۲بخشی از بهای آن را با آگاهی کاملِ زنش نگاه داشت و مابقی را آورده، پیش پای رسولان نهاد.۳پِطرُس به او گفت: «ای حَنانیا، چرا گذاشتی شیطان دلت را چنین پر سازد که به روحالقدس دروغ بگویی و بخشی از بهای زمین را برای خود نگاه داری؟۴مگر پیش از فروش از آنِ خودت نبود؟ و آیا پس از فروش نیز بهایش در اختیار خودت نبود؟ چه چیز تو را برآن داشت که چنین کنی؟ تو نه به انسان، بلکه به خدا دروغ گفتی!»
۵چون حَنانیا این سخنان را شنید، بر زمین افتاد و جان سپرد! ترسی شدید بر همۀ آنان که این را شنیدند مستولی شد.۶آنگاه جوانان پیش آمدند و او را در کفن پیچیدند و بیرون برده، دفن کردند.
۷نزدیک سه ساعت بعد، زنِ او بیخبر از ماجرا وارد شد.۸پِطرُس از او پرسید: «مرا بگو که آیا زمین را به همین بها فروختید؟»
سَفیره پاسخ داد: «بله، به همین بها.»
۹پِطرُس به او گفت: «چرا با یکدیگر همدست شدید تا روح خداوند را بیازمایید؟ پاهای آنان که شوهرت را دفن کردند هماکنون بر آستانۀ در است و تو را نیز بیرون خواهند برد.»
۱۰دردم، سَفیره نیز پیش پاهای پِطرُس افتاد و جان سپرد. چون جوانان وارد شدند، او را نیز مرده یافتند. پس بیرونش برده، کنار شوهرش دفن کردند.۱۱آنگاه ترسی عظیم بر تمامی کلیسا و همۀ آنان که این را شنیدند، مستولی شد.
آیات و معجزات رسولان
۱۲آیات و معجزات بسیار بهدست رسولان در میان قوم بهظهور میرسید و ایمانداران همگی یکدل در ایوان سلیمان گرد میآمدند.۱۳امّا از دیگران کسی جرئت نمیکرد به آنها نزدیک شود، هرچند مردمان همگی ایشان را بسیار محترم میداشتند.۱۴شمار بس فزونتری از مردان و زنان ایمان آورده، به خداوند میپیوستند،۱۵تا جایی که حتی بیماران را به میدانهای شهر میآوردند و آنان را بر بسترها و تختها میخواباندند تا چون پِطرُس از آنجا میگذرد، دستکم سایهاش بر برخی از آنان افتد.۱۶نیز مردم دستهدسته از شهرهای اطراف اورشلیم میآمدند و بیماران و رنجدیدگانِ ارواح پلید را میآوردند، و همه شفا مییافتند.
آزار رسولان
۱۷امّا کاهناعظم و همۀ همکارانش که از فرقۀ صَدّوقی بودند، از فرط حسد دست بهکار شدند۱۸و رسولان را گرفته، به زندان عمومی افکندند.۱۹ولی شبهنگام، فرشتۀ خداوند درهای زندان را گشود و ایشان را بیرون آورد۲۰و گفت: «بروید و در معبد بایستید و پیام کامل این حیات را به مردم بگویید.»
۲۱پس سحرگاهان بنابر آنچه بدیشان گفته شده بود به معبد درآمدند و به تعلیم مردم پرداختند.
چون کاهناعظم و همکارانش آمدند، اهل شورا و تمامی مشایخ اسرائیل را فراخواندند و کسانی فرستادند تا رسولان را از زندان بیاورند.۲۲امّا چون مأموران وارد زندان شدند، رسولان را نیافتند. پس بازگشته، خبر دادند که۲۳«درهای زندان محکم بسته بود و نگهبانان نیز مقابل درها ایستاده بودند. ولی چون درها را گشودیم، هیچکس را در زندان نیافتیم.»۲۴با شنیدن این خبر، فرماندۀ نگهبانانِ معبد و سران کاهنان حیران مانده، به فکر فرورفتند که «عاقبت این کار چه خواهد شد؟»
۲۵در این هنگام، کسی آمد و به آنها خبر داده، گفت: «آنها که به زندانشان افکنده بودید، اکنون در معبد ایستادهاند و مردم را تعلیم میدهند.»۲۶پس فرماندۀ نگهبانانِ معبد با مأموران رفتند و رسولان را آوردند، لیکن نه بهاجبار، زیرا بیم داشتند مردم سنگسارشان کنند.
۲۷چون رسولان را آوردند، ایشان را در برابر شورا بهپا داشتند. آنگاه کاهناعظم از ایشان پرسید:۲۸«مگر شما را منع اکید نکردیم که دیگر به این نام تعلیم ندهید؟ ولی شما اورشلیم را با تعلیم خود پر ساختهاید و میخواهید خون این مرد را به گردن ما بیندازید.»
۲۹پِطرُس و رسولان دیگر پاسخ دادند: «خدا را باید بیش از انسان اطاعت کرد.۳۰خدای پدران ما، همان عیسی را که شما بر صلیب کشیده، کشتید، از مردگان برخیزانید۳۱و او را بهدست راست خود بالا برده، سرور و نجاتدهنده ساخت تا قوم اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بخشد.۳۲و ما شاهدان این امور هستیم، چنانکه روحالقدس نیز هست که خدا او را به مطیعان خود عطا کرده است.»
۳۳چون این سخنان را شنیدند چنان برآشفتند که خواستند ایشان را بکشند.۳۴امّا شخصی از فرقۀ فَریسی، گامالائیل نام، که معلّم شریعت بود و مورد احترام همه، در مجلس بهپا خاست و دستور داد رسولان را چند لحظه بیرون برند.۳۵سپس به حاضران گفت: «ای اسرائیلیان، مواظب باشید چه میخواهید با این اشخاص بکنید.۳۶چندی پیش، مردی تِئوداس نام برخاست که ادعا میکرد کسی است، و حدود چهارصد تن نیز به وی پیوستند. ولی او کشته شد و پیروانش نیز همه تارومار شدند.۳۷پس از او، یهودای جلیلی در زمان سرشماری قیام کرد و جمعی را بهدنبال خود کشید. امّا او نیز از میان برداشته شد و پیروانش پراکنده شدند.۳۸پس در خصوص این مسئله نیز به شما توصیه میکنم که دست از این افراد بردارید و آنان را به حال خود واگذارید. زیرا اگر قصد و عملشان از انسان باشد، بیگمان راه بهجایی نخواهند برد.۳۹امّا اگر از خدا باشد، نمیتوانید آنان را از میان بردارید، زیرا در آن صورت با خدا میجنگید!»
۴۰پس متقاعد شدند و رسولان را فراخوانده، تازیانه زدند و منع کردند که دیگر به نام عیسی سخنی نگویند، آنگاه اجازه دادند بروند.
۴۱رسولان شادیکنان از حضور اهل شورا بیرون رفتند، زیرا شایسته شمرده شده بودند که بهخاطر آن نام اهانت ببینند.۴۲و هیچ روزی، چه در معبد و چه در خانهها، از تعلیم و بشارت دربارۀ اینکه عیسی همان مسیح است، دست نکشیدند.
اعمال رسولان ۶
هفت نیکنام برای خدمت
۱در آن ایام که شمار شاگردان فزونی مییافت، یهودیانِ یونانیزبان از یهودیانِ عبرانیزبان گِلِه کردند که بیوهزنان ایشان از جیرۀ روزانۀ غذا بیبهره میمانند.۲پس آن دوازده رسول، جماعتِ شاگردان را فراخواندند و گفتند: «شایسته نیست که ما برای غذا دادن به مردم، از خدمتِ کلام خدا غافل مانیم.۳پس ای برادران، از میان خود هفت تن نیکنام را که پر از روح و حکمت باشند برگزینید تا آنان را بر این کار بگماریم۴و ما خود را وقف دعا و خدمت کلام خواهیم کرد.»
۵این سخن همگان را پسند آمد. پس استیفان را که مردی پر از ایمان و روحالقدس بود، به اتفاق فیلیپُس، پْروخُروس، نیکانور، تیمون، پَرمیناس و نیکولائوس، که از یهودیشدگان اَنطاکیه بود، برگزیدند.۶این مردان را نزد رسولان حاضر کردند و رسولان دعا کرده، بر ایشان دست گذاشتند.
۷پس نشر کلام خدا ادامه یافت و شمار شاگردان در اورشلیم بهسرعت فزونی گرفت و جمعی کثیر از کاهنان نیز مطیع ایمان شدند.
گرفتار شدن استیفان
۸استیفان پر از فیض و قدرت بود و معجزات و آیات عظیم در میان قوم بهظهور میآورد.۹امّا تنی چند از اعضای کنیسهای موسوم به «کنیسۀ آزادشدگان»، که از یهودیان قیرَوان و اسکندریه و نیز شماری از اهالی کیلیکیه و آسیا بودند، با او به مجادله برخاستند.۱۰ولی در برابر حکمت و روحی که استیفان با آن سخن میگفت، یارای مقاومت نداشتند.۱۱پس تنی چند را مخفیانه برانگیختند تا بگویند: «ما شنیدیم که استیفان به موسی و خدا سخنان کفرآمیز میگفت.»
۱۲آنها مردم و مشایخ و علمای دین را تحریک کردند و بر سر استیفان ریخته، او را گرفتند و به شورا بردند.۱۳چند شاهد دروغین نیز آوردند که میگفتند: «این شخص دمی از سخنگفتن برضد این مکان مقدّس و شریعت بازنمیایستد.۱۴زیرا خود شنیدیم که میگفت عیسای ناصری این مکان را ویران خواهد کرد و رسومی را که موسی به ما سپرده است، تغییر خواهد داد.»۱۵در این هنگام، همۀ حاضرانِ در شورا به استیفان چشم دوختند و چهرۀ او را همچون چهرۀ فرشتگان دیدند.
اعمال رسولان ۷
سخنان استیفان در برابر شورای یهود
۱آنگاه کاهناعظم از او پرسید: «آیا اینها صحت دارد؟»
۲استیفان گفت: «ای برادران و ای پدران، به من گوش فرادهید! خدای پرجلال، زمانی که پدر ما ابراهیم در بینالنهرین سکونت داشت و هنوز به حَران مهاجرت نکرده بود، بر او ظاهر شد۳و به او فرمود: ”وطن و کسان خود را ترک کن و به سرزمینی که به تو مینمایم، برو.“
۴«پس، از سرزمین کلدانیان عزیمت کرد و در حَران ساکن شد. پس از مرگِ پدرش، خدا او را به این سرزمین که امروز در آن ساکنید، هدایت کرد.۵خدا در اینجا حتی به اندازۀ وجبی زمین به او میراث نبخشید؛ ولی وعده داد که او و پس از او فرزندانش مالک این سرزمین خواهند شد، هرچند ابراهیم در آن هنگام هنوز فرزندی نداشت.۶خدا به او فرمود: ”نسل تو در سرزمینِ بیگانه غریب خواهند بود و به مدت چهارصد سال ایشان را به بردگی خواهند کشید و بر ایشان ستم خواهند کرد.“۷نیز فرمود: ”من بر آن قوم که ایشان را به بردگی میکشند، مکافات خواهم رسانید، و پس از آن، قوم من آن سرزمین را ترک خواهند گفت و مرا در این مکان عبادت خواهند کرد.“۸و خدا به ابراهیم عهد ختنه را داد. پس ابراهیم اسحاق را آورد و او را در روز هشتم ختنه کرد. و اسحاق نیز یعقوب را، و یعقوب دوازده پاتْریارْک را.
۹«امّا پاتْریارْکها از حسد، یوسف را به مصر فروختند. ولی خدا با او بود۱۰و او را از همه مصائبش رهانید، و او را حکمت بخشیده، در نظر فرعون عزیز گردانید، چندان که او را فرمانروای مصر و رئیس دربار خود ساخت.
۱۱«آنگاه قحطی و مصیبتی عظیم بر سرتاسر مصر و کنعان عارض شد و پدران ما خوراک نیافتند.۱۲یعقوب چون شنید که در مصر گندم یافت میشود، پدران ما را در نخستین سفرشان به آنجا فرستاد.۱۳در دوّمین سفر، یوسف خود را به برادرانش شناسانید و فرعون از خانوادۀ یوسف آگاهی یافت.۱۴پس یوسف فرستاد و پدر خود یعقوب و همۀ خانوادهاش را که جملگی هفتاد و پنج تن بودند، به آنجا دعوت کرد.۱۵بدینسان، یعقوب به مصر فرود آمد و در همانجا نیز او و پدران ما درگذشتند؛۱۶امّا بدنهای آنان را به شِکیم بازآوردند و در مقبرهای که ابراهیم به بهای نقره از پسران حَمور خریده بود، به خاک سپردند.
۱۷«همچنانکه زمان تحقق وعدۀ خدا به ابراهیم نزدیک میشد، شمار قوم ما نیز در مصر بسیار افزون میگردید،۱۸تا اینکه شاهی دیگر بر تخت نشست که یوسف را نمیشناخت.۱۹او با قوم ما به نیرنگ رفتار کرد و بر پدران ما ظلم بسیار روا داشت و مجبورشان کرد که نوزادان خویش را بیرون رها کنند تا زنده نمانند.
۲۰«در چنین روزگاری بود که موسی زاده شد. او طفلی بسیار زیبا بود. موسی سه ماه در خانۀ پدرش پرورش یافت.۲۱چون بیرون رهایش کردند، دختر فرعون او را برگرفت و همچون فرزند خود بزرگ کرد.۲۲بدینسان موسی به جمیع حکمت مصریان فرهیخته گشت و در گفتار و کردار توانا شد.
۲۳«چون چهل ساله شد، چنین اندیشید که به وضع برادران اسرائیلی خود رسیدگی کند.۲۴وقتی دید مردی مصری به یکی از آنان ظلم میکند، به حمایتش برخاست و با کشتن آن مصری، دادِ آن مظلوم را ستانْد.۲۵موسی گمان میکرد برادرانش درخواهند یافت که خدا میخواهد بهدست او ایشان را نجات بخشد، امّا درنیافتند.۲۶روز بعد، به دو تن برخورد که نزاع میکردند، و بهقصد آشتیدادنشان گفت: ”ای مردان، شما برادرید، چرا بر یکدیگر ستم میکنید؟“
۲۷«ولی آن که بر همسایۀ خویش ستم میکرد، موسی را کنار زد و گفت: ”چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟۲۸آیا میخواهی مرا نیز بکشی، همانگونه که آن مصری را دیروز کشتی؟“۲۹چون موسی این را شنید، بگریخت و در سرزمین مِدیان غربت گزید و در آنجا صاحب دو پسر شد.
۳۰«چهل سال گذشت. روزی در بیابان، نزدیک کوه سینا، فرشتهای در شعلۀ بوتهای مشتعل بر موسی ظاهر شد.۳۱موسی از دیدن آن منظره حیرت کرد. چون پیش رفت تا از نزدیک بنگرد، خطابی از خداوند به وی رسید که:۳۲”من هستم خدای پدرانت، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب.“ لرزه بر اندام موسی افتاد و جرئت نکرد بنگرد.
۳۳«خداوند به او گفت: ”کفش از پا بهدر آر، زیرا مکانی که بر آن ایستادهای زمینی مقدّس است.۳۴من بیدادی را که در مصر بر قوم من میرود، دیدهام و نالۀ آنها را شنیدهام، و برای رهانیدنشان نزول کردهام. اکنون بیا تا تو را به مصر بفرستم.“
۳۵«همین موسی است که قوم ما او را نپذیرفتند و گفتند: ”چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟“ حالآنکه خدا بهدست فرشتهای که در بوته بر وی ظاهر شد، او را فرستاده بود تا حاکم و رهانندۀ آنان باشد.۳۶هماو بود که در مصر و کنار دریای سرخ و نیز در بیابان چهل سال معجزات و آیات انجام داد و قوم ما را از مصر بیرون آورد.
۳۷«همین موسی به بنی اسرائیل گفت: ”خدا از میان برادرانتان، پیامبری همانند من برای شما مبعوث خواهد کرد.“۳۸هماو در بیابان با جماعت بود، همراه با فرشتهای که در کوه سینا با وی سخن گفت، و همراه با پدران ما؛ و کلام زنده را دریافت کرد تا به ما برساند.
۳۹«ولی پدران ما از اطاعت او سر باززده، طردش کردند و در دل خود بهسوی مصر روی گرداندند.۴۰آنها به هارون گفتند: ”برای ما خدایان بساز تا راه را به ما بنمایند، زیرا نمیدانیم بر سر این موسی که ما را از مصر بهدر آورد، چه آمده است!“۴۱در آن روزها بود که بُتی به شکل گوساله ساختند و بدان، قربانی تقدیم کردند و در تجلیل از مصنوعِ دست خویش جشنی بهپا داشتند.۴۲پس خدا نیز از آنان روی گرداند و ایشان را بهحال خود واگذاشت تا اجرام آسمان را بپرستند؛ چنانکه در کتاب پیامبران آمده است:
«”ای خاندان اسرائیل، آیا در آن چهل سال در بیابان،
برای من قربانی و هدیه آوردید؟
۴۳شما خیمۀ مُلوک و ستارۀ خدای خودْ رِفان را برپا داشتید.
و این تمثالها را برای پرستش ساختید.
پس شما را بهفراسوی بابِل تبعید خواهم کرد.“
۴۴«پدران ما خیمۀ شهادت را نیز در بیابان با خود داشتند، خیمهای که موسی بهدستور خدا مطابقِ نمونهای که دیده بود، ساخت.۴۵پدران ما چون بهرهبری یوشع، سرزمین کنعان را از قومهایی که خدا پیش روی ایشان بیرون رانده بود، ستاندند، خیمۀ شهادت را با خود آوردند، و آن خیمه تا زمان داوود در آنجا ماند.۴۶داوود مورد لطف خدا قرار گرفت و استدعا کرد که مسکنی برای خدای یعقوب فراهم آورد.۴۷ولی سلیمان بود که برای خدا خانهای ساخت.
۴۸«امّا خدای متعال در خانههای ساخته شده بهدست ساکن نمیشود، چنانکه نبی گفته است:
۴۹«”خداوند میفرماید:
«آسمان تخت پادشاهی من است و زمین کرسی زیر پایم!
چه خانهای برای من بنا میکنید،
و مکان آرمیدنم کجاست؟
۵۰مگر دست من اینهمه را نساخته است؟»“
۵۱«ای قوم گردنکش، ای کسانی که دلها و گوشهایتان ختنهناشده است! شما نیز همچون پدران خود همواره در برابر روحالقدس مقاومت میکنید.۵۲کدام پیامبر است که از دست پدران شما آزار ندیده باشد؟ آنان حتی پیامبرانی را که ظهور آن پارسا را پیشگویی کرده بودند، کشتند؛ و اکنون شما تسلیمکننده و قاتل خود او شدهاید،۵۳شمایی که شریعت را که بهواسطۀ فرشتگان مقرر گردید، دریافت کردید امّا از اطاعت آن سر باززدهاید.»
سنگسار شدن استیفان
۵۴چون این سخنان را شنیدند، برافروختند و بهسبب او دندانهای خود را به هم فشردند.۵۵امّا استیفان پر از روحالقدس به آسمان چشم دوخته، جلال خدا را دید و عیسی را که بر دست راست خدا ایستاده بود.۵۶پس گفت: «هماکنون آسمان را گشوده و پسرانسان را بر دست راست خدا ایستاده میبینم.»
۵۷در آندم گوشهای خود را گرفته، نعرهای بلند برکشیدند و همگی با هم بهسوی او حمله بردند۵۸و او را کشانکشان از شهر بیرون برده، سنگسار کردند. شاهدان جامههای خود را نزد پاهای جوانی سولُس نام گذاشتند.
۵۹چون استیفان را سنگسار میکردند، او دعا کرده، گفت: «ای عیسای خداوند، روح مرا بپذیر!»۶۰سپس زانو زد و به آواز بلند ندا درداد که «خداوندا، این گناه را بهپای ایشان مگذار.» این را گفت و بخفت.
اعمال رسولان ۸
۱و سولُس با کشتن استیفان موافق بود.
آزار ایمانداران
در آن روز، آزاری سخت بر کلیسای اورشلیم آغاز شد، چندانکه جز رسولان، همه به نواحی یهودیه و سامره پراکنده شدند.۲مردانی پارسا استیفان را به خاک سپردند و برای او سوگواری عظیمی برپا داشتند.۳امّا سولُس بیرحمانه بر کلیسا میتاخت و خانه به خانه گشته، زنان و مردان را بیرون میکشید و بهزندان میافکند.
فیلیپُس در سامره
۴و امّا آنان که پراکنده شده بودند، هرجا که پا مینهادند، به کلام بشارت میدادند.۵فیلیپُس نیز به یکی از شهرهای سامره رفت و مسیح را به مردم آنجا اعلام کرد.۶جماعتهای مردم چون سخنان فیلیپُس را شنیدند و آیاتی را که از او صادر میشد دیدند، همگی بهدقّت به آنچه میگفت گوش فرادادند؛۷زیرا ارواح پلید نعرهزنان از بسیاری که بدانها گرفتار بودند، بیرون میآمدند و شمار بسیار از مفلوجان و لنگان شفا مییافتند.۸از اینرو شادی عظیمی آن شهر را فراگرفت.
شَمعون جادوگر
۹و امّا در آن شهر مردی میزیست شَمعون نام که مردم سامره را مدتی با جادوگری خود در شگفت کرده بود و ادعا میکرد کسی است.۱۰همه از خُرد و بزرگ، بهدقّت به او گوش فرامیدادند و میگفتند: «این مرد آن نیروی الهی است که ”عظیم“ میخوانندش.»۱۱آنها بدقّت به او گوش فرامیدادند، زیرا دیرزمانی بود با جادوگری خود، آنان را شگفتزده میساخت.۱۲امّا چون به بشارت فیلیپُس دربارۀ پادشاهی خدا و نام عیسی مسیح ایمان آوردند، همگی، مرد و زن، تعمید یافتند.۱۳حتی شَمعون نیز ایمان آورد و پس از تعمید یافتن پیوسته فیلیپُس را همراهی میکرد و از دیدن آیات و معجزات عظیم که بهظهور میرسید، غرق در حیرت بود.
۱۴چون رسولان در اورشلیم آگاه شدند که سامریان کلام خدا را پذیرفتهاند، پِطرُس و یوحنا را نزد آنان فرستادند.۱۵آن دو به سامره آمده، برای ایشان دعا کردند تا روحالقدس را بیابند،۱۶زیرا هنوز بر هیچیک از ایشان نازل نشده بود، بلکه تنها به نام عیسای خداوند تعمید یافته بودند و بس.۱۷پس پِطرُس و یوحنا دستهای خود را بر آنان نهادند و ایشان روحالقدس را یافتند.
۱۸چون شَمعون دید که با دست نهادن رسولان روحالقدس عطا میشود، مبلغی پیش آورد و۱۹به رسولان گفت: «به من نیز این اقتدار را ببخشید تا بر هرکه دست بگذارم، روحالقدس را بیابد.»
۲۰پِطرُس گفت: «زَرَت با خودت نابود باد! زیرا پنداشتی عطای خدا را میتوان با پول خرید!۲۱تو در این خدمت هیچ سهم و قسمتی نداری، زیرا دلت در حضور خدا راست نیست.۲۲از این شرارتِ خود توبه کن و از خداوند بخواه تا شاید این اندیشۀ دلت آمرزیده شود؛۲۳زیرا میبینم که پر از زهر تلخ و گرفتار زنجیرهای شرارتی.»
۲۴شَمعون گفت: «شما برای من نزد خداوند دعا کنید تا آنچه گفتید بر سرم نیاید.»
۲۵پِطرُس و یوحنا پس از شهادت دادن و اعلام کلام خداوند، به اورشلیم بازگشتند و طی راه در بسیاری از روستاهای سامره بشارت دادند.
فیلیپُس و خواجهسرای حبشی
۲۶آنگاه فرشتۀ خداوند به فیلیپُس گفت: «برخیز و بهسمت جنوب برو، به آن راه بیابانی که از اورشلیم به غزه میرود.»۲۷پس برخاست و روانه شد، که در راه به خواجهسرایی حبشی برخورد که از بزرگان دربار «کَنداکِه» ملکۀ حبشه و خزانهدار او بود، و برای عبادت به اورشلیم آمده بود.۲۸او در بازگشت به وطن بر ارابۀ خویش نشسته بود و کتاب اِشَعْیای نبی را میخواند.۲۹آنگاه روح به فیلیپُس گفت: «نزدیک برو و با آن ارابه همراه شو.»
۳۰فیلیپُس بهسوی ارابه پیش دوید و شنید که خواجهسرای حبشی کتاب اِشَعْیای نبی را میخواند. پس به او گفت: «آیا آنچه میخوانی، میفهمی؟»
۳۱گفت: «چگونه میتوانم بفهمم، اگر کسی رهنماییام نکند؟» پس از فیلیپُس خواهش کرد سوار شود و کنار او بنشیند.۳۲بخشی از کتبمقدّس که میخواند، این بود:
«همچون گوسفندی که برای کشتار میبرند،
و چون برهای که نزد پشمچینان خود خاموش است،
او نیز زبان نگشود.
۳۳در حقارتش، عدالت از او دریغ شد؛
چهکس از نسل او سخن تواند گفت؟
زانرو که حیات او از روی زمین منقطع گردید.»
۳۴خواجهسرا به فیلیپُس گفت: «تمنا دارم به من بگویی که نبی در اینجا از که سخن میگوید، از خود یا از شخصی دیگر؟»۳۵پس فیلیپُس سخن آغاز کرد و از همان بخش از کتبمقدّس شروع کرده، دربارۀ عیسی به او بشارت داد.
۳۶همچنان که در راه پیش میراندند، به آبی رسیدند. خواجهسرا گفت: «بنگر، اینک آب مهیاست! آیا تعمید گرفتن مرا مانعی است؟» ۳۷[فیلیپُس گفت: «اگر با تمام دل ایمان آوردهای، مانعی نیست.» خواجهسرا گفت: «ایمان دارم که عیسی مسیح پسر خداست.»]
۳۸پس خواجهسرا دستور داد ارابه را نگاه دارند، و فیلیپُس و خواجهسرا، هر دو به آب درآمدند و فیلیپُس او را تعمید داد.۳۹چون از آب بیرون آمدند، ناگاه روح خداوند فیلیپُس را برگرفت و برد و خواجهسرا دیگر او را ندید، ولی با شادی راه خود را در پیش گرفت.۴۰امّا فیلیپُس در اَشدود دیده شد. او در ه مۀ شهرهای آن ناحیه میگشت و بشارت میداد، تا به قیصریه رسید.
اعمال رسولان ۹
ایمان آوردن سولُس
۱و امّا سولُس که همچنان به دمیدنِ تهدید و قتل بر شاگردان خداوند ادامه میداد، نزد کاهناعظم رفت۲و از او نامههایی خطاب به کنیسههای دمشق خواست تا چنانچه کسی را از اهل طریقت بیابد، از زن و مرد، در بند نهاده، به اورشلیم بیاورد.
۳طی سفر، چون به دمشق نزدیک میشد، ناگاه نوری از آسمان بر گردش درخشید۴و او بر زمین افتاده، صدایی شنید که خطاب به وی میگفت: «شائول، شائول، چرا مرا آزار میرسانی؟»
۵وی پاسخ داد: «خداوندا، تو کیستی؟»
پاسخ آمد: «من آن عیسی هستم که تو بدو آزار میرسانی.۶حال، برخیز و به شهر برو. در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی.»
۷همسفران سولُس خاموش ایستاده بودند؛ آنها صدا را میشنیدند، ولی کسی را نمیدیدند.۸سولُس از زمین برخاست، امّا چون چشمانش را گشود نتوانست چیزی ببیند؛ پس دستش را گرفتند و او را به دمشق بردند.۹او سه روز نابینا بود و چیزی نمیخورد و نمیآشامید.
۱۰در دمشق شاگردی حَنانیا نام میزیست. خداوند در رؤیا بر او ظاهر شد و گفت: «ای حَنانیا!»
پاسخ داد: «بله خداوندا.»
۱۱خداوند به او گفت: «برخیز و به کوچهای که ”راست“ نام دارد، برو و در خانۀ یهودا سراغ سولُس تارسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است۱۲و در رؤیا مردی را دیده، حَنانیا نام، که میآید و بر او دست میگذارد تا بینا شود.»
۱۳حَنانیا پاسخ داد: «خداوندا، از بسیاری دربارۀ این مرد شنیدهام که بر مقدّسان تو در اورشلیم آزارها روا داشته است.۱۴و در اینجا نیز از جانب سران کاهنان اختیار دارد تا هرکه را که نام تو را میخواند، در بند نهد.»
۱۵ولی خداوند به حَنانیا گفت: «برو، زیرا که این مرد ظرف برگزیدۀ من است تا نام مرا نزد غیریهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد.۱۶من به او نشان خواهم داد که بهخاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند.»
۱۷پس حَنانیا رفت و به آن خانه درآمد و دستهای خود را بر سولُس گذاشته، گفت: «ای برادر، سولُس، خداوند یعنی همان عیسی که چون بدینجا میآمدی در راه بر تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا بینایی خود را بازیابی و از روحالقدس پر شوی.»۱۸هماندم چیزی مانند فَلس از چشمان سولُس افتاد و او بینایی خود را بازیافت و برخاسته، تعمید گرفت.۱۹سپس غذا خورد و قوّت خویش بازیافت.
سولُس در دمشق و اورشلیم
سولُس روزهایی چند با شاگردان در دمشق بهسر برد.۲۰او بیدرنگ در کنیسهها به اعلام این پیام آغاز کرد که عیسی پسر خداست.۲۱هرکه پیام او را میشنید در شگفت میشد و میگفت: «مگر این همان نیست که در اورشلیم در میان آنان که این نام را میخوانند آشوب بهپا میکرد و به اینجا نیز آمده تا در بندشان نهد و نزد سران کاهنان بَرَد؟»۲۲ولی سولُس هر روز قویتر میشد و با دلایل انکارناپذیر یهودیان دمشق را بهزانو درآورده، ثابت میکرد که عیسی، همان مسیح است.
۲۳پس از گذشت روزهای بسیار، یهودیان توطئۀ قتل او را چیدند.۲۴امّا سولُس از قصدشان آگاه شد. آنها شب و روز بر دروازههای شهر مراقبت میکردند تا او را بکشند.۲۵ولی شاگردانش شبانه او را در زنبیلی نهاده، از شکافی در دیوار شهر پایین فرستادند.
۲۶چون سولُس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، امّا همه از او میترسیدند، زیرا باور نمیکردند براستی شاگرد شده باشد.۲۷امّا برنابا او را برگرفت و نزد رسولان آورده، گفت که چگونه در راه دمشق خداوند را دیده و خداوند چهسان با وی سخن گفته و او چگونه در دمشق دلیرانه به نام عیسی موعظه کرده است.۲۸پس سولُس نزد ایشان ماند و آزادانه در اورشلیم آمد و رفت میکرد و با شهامت به نام خداوند موعظه مینمود.۲۹او با یهودیانِ یونانیزبان گفتگو و مباحثه میکرد، ولی آنها در صدد کشتنش برآمدند.۳۰چون برادران از این امر آگاه شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا روانۀ تارسوس کردند.
۳۱بدینگونه کلیسا در سرتاسر یهودیه و جلیل و سامره آرامش یافته، استوار میشد و در ترس خداوند بهسر میبرد و به تشویق روحالقدس بر شمار آن افزوده میگشت.
خدمات پِطرُس
۳۲و امّا پِطرُس که در همۀ نواحی میگشت، بهدیدار مقدّسان ساکن لُدَّه نیز رفت.۳۳در آنجا شخصی را دید اینیاس نام، که هشت سال مفلوج و زمینگیر بود.۳۴به او گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا میبخشد. برخیز و بستر خود را جمع کن!» او بیدرنگ برخاست،۳۵و با دیدن او همۀ اهل لُدَّه و شارون به خداوند روی آوردند.
۳۶در یافا شاگردی میزیست تابیتا نام، که معنی آن غزال است. این زن خود را وقف کارهای نیک و دستگیری از مستمندان کرده بود.۳۷تابیتا در همان روزها بیمار شد و درگذشت. پس جسدش را شستند و در بالاخانهای نهادند.۳۸چون لُدَّه نزدیک یافا بود، وقتی شاگردان آگاه شدند که پِطرُس در لُدَّه است، دو نفر را نزد او فرستادند و خواهش کردند که «لطفاً بیدرنگ نزد ما بیا.»
۳۹پِطرُس همراه آنان رفت و چون بدانجا رسید، او را به بالاخانه بردند. بیوهزنان همگی گرد او را گرفته، گریان جامههایی را که دورکاس در زمان حیاتش دوخته بود، به وی نشان میدادند.
۴۰پِطرُس همه را از اتاق بیرون کرد و زانو زده، دعا نمود. سپس رو به جسد کرد و گفت: «ای تابیتا، برخیز!» تابیتا چشمان خود را گشود و با دیدن پِطرُس نشست.۴۱پِطرُس دست وی را گرفت و او را بهپا داشت. آنگاه مقدّسان و بیوهزنان را فراخواند و او را زنده به ایشان سپرد.۴۲این خبر در سرتاسر یافا پیچید و بسیاری به خداوند ایمان آوردند.۴۳پِطرُس مدتی در یافا نزد دبّاغی شَمعون نام توقف کرد.
اعمال رسولان ۱۰
دیدار پِطرُس از کُرنِلیوس رومی
۱در شهر قیصریه مردی بود، کُرنِلیوس نام، از فرماندهان هنگ رومی موسوم به «هنگ ایتالیایی».۲او و اهل خانهاش همگی پرهیزگار و خداترس بودند. کُرنِلیوس سخاوتمندانه به مستمندان صدقه میداد و پیوسته بهدرگاه خدا دعا میکرد.۳روزی حوالی ساعت نهم از روز آشکارا در رؤیا دید که فرشتۀ خدا نزدش آمد و گفت: «ای کُرنِلیوس!»
۴کُرنِلیوس با وحشت به او چشم دوخت و پاسخ داد: «بله، سرورم!»
فرشته گفت: «دعاها و صدقههای تو چون هدیۀ یادگاری به پیشگاه خدا برآمده است.۵اکنون کسانی به یافا بفرست تا شَمعون معروف به پِطرُس را بدینجا بیاورند.۶او نزد دبّاغی شَمعون نام که کنار دریا منزل دارد، میهمان است.»
۷چون فرشتهای که با او سخن میگفت او را ترک کرد، کُرنِلیوس دو تن از خادمان و یکی از سپاهیان خاص خود را که مردی دیندار بود، فراخواند۸و تمام ماجرا را بدیشان بازگفت و آنها را به یافا فرستاد.
۹روز بعد، نزدیک ظهر، چون در راه بودند و به شهر نزدیک میشدند، پِطرُس به بام خانه رفت تا دعا کند.۱۰در آنجا گرسنه شد و خواست چیزی بخورد. چون خوراک را آماده میکردند، به حالت خلسه فرورفت.۱۱در آن حال دید که آسمان گشوده شده و چیزی همچون سفرهای بزرگ که از چهارگوشه آویخته است، بهسوی زمین فرود میآید۱۲و از انواع چهارپایان و خزندگان و پرندگان پر است.۱۳آنگاه ندایی به او رسید که: «ای پِطرُس، برخیز، ذبح کن و بخور!»
۱۴پِطرُس گفت: «حاشا از من، خداوندا، زیرا هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزدهام.»
۱۵بار دوّم ندا آمد که «آنچه خدا پاک ساخته است، تو نجس مخوان!»
۱۶این امر سه بار تکرار شد و سپس سفره بیدرنگ به آسمان بالا برده شد.
۱۷در همان حال که پِطرُس با حیرت بهمعنی رؤیا میاندیشید، فرستادگان کُرنِلیوس خانۀ شَمعون را جُسته، به دَرِ خانۀ او رسیدند.۱۸آنان با صدای بلند میپرسیدند: «آیا شَمعون معروف به پِطرُس در اینجا میهمان است؟»
۱۹پِطرُس هنوز به رؤیا میاندیشید که روح به او گفت: «بنگر، سه تن تو را میجویند.۲۰برخیز و پایین برو و در رفتن با ایشان تردید مکن، زیرا آنها را من فرستادهام.»
۲۱پِطرُس پایین رفت و به آنان گفت: «من همانم که میجویید. سبب آمدنتان چیست؟»
۲۲گفتند: «کُرنِلیوسِ فرمانده ما را فرستاده. او مردی پارسا و خداترس است و یهودیان همه بهنیکی از او یاد میکنند. او از فرشتهای مقدّس دستور یافته که در پی تو بفرستد و تو را به خانۀ خود دعوت کرده، سخنانت را بشنود.»۲۳پس پِطرُس آنها را به خانه برد تا میهمان او باشند.
روز بعد برخاست و همراه آنان روانه شد. برخی از برادرانِ اهل یافا نیز با وی رفتند.۲۴فردای آن روز به قیصریه رسیدند. کُرنِلیوس خویشان و دوستان نزدیک خود را نیز گردآورده بود و منتظر ورود آنان بود.۲۵چون پِطرُس به خانه درآمد، کُرنِلیوس به استقبال او شتافت و بهپایش درافتاده، او را پرستش کرد.۲۶امّا پِطرُس او را بلند کرد و گفت: «برخیز؛ من نیز انسانی بیش نیستم.»
۲۷سپس گفتگوکنان با وی به خانه درآمد و در آنجا با جمعی بزرگ روبهرو شد.۲۸پِطرُس به آنان گفت: «شما خود آگاهید که برای یهودیان حرام است که با اجنبیان معاشرت کنند یا به خانۀ آنها بروند. امّا خدا به من نشان داد که هیچکس را نجس یا ناپاک نخوانم.۲۹پس چون در پی من فرستادید، بدون هیچ اعتراضی آمدم. اکنون بگویید، از چهسبب مرا طلب کردهاید؟»
۳۰کُرنِلیوس پاسخ داد: «چهار روز پیش در همین وقت، حوالی ساعت نهم، در خانۀ خویش به دعا مشغول بودم که ناگاه مردی در جامهای نورانی در برابرم ایستاد۳۱و گفت: ”کُرنِلیوس، دعایت مستجاب گردیده و صدقاتت در حضور خدا بهیاد آورده شده است.۳۲کسانی به یافا بفرست تا شَمعون معروف به پِطرُس را به اینجا بیاورند. او نزد شَمعون دبّاغ که خانهاش کنار دریاست، میهمان است.“۳۳پس بیدرنگ در پی تو فرستادم و تو نیز لطف کردی و آمدی. اینک همۀ ما در حضور خدا حاضریم تا هرآنچه خداوند به تو فرموده است، بشنویم.»
۳۴پِطرُس چنین سخن آغاز کرد: «اکنون دریافتم که براستی خدا تبعیضی میان مردمان قائل نیست؛۳۵بلکه از هر قوم، هرکه از او بترسد و پارسایی را بهعمل آورد، مقبول او میگردد.۳۶شما آگاهید از پیامی که خدا برای قوم اسرائیل فرستاد و بهواسطۀ عیسی مسیح که خداوند همه است، به صلح و سلامت بشارت داد.۳۷شما میدانید که این امر چگونه پس از تعمیدی که یحیی بدان موعظه میکرد، در جلیل آغاز شد و در سرتاسر یهودیه رواج گرفت،۳۸و چگونه خدا عیسای ناصری را با روحالقدس و قدرت مسح کرد، بهگونهای که همهجا میگشت و کارهای نیکو میکرد و همۀ آنان را که زیر ستم ابلیس بودند، شفا میداد، از آنرو که خدا با او بود.
۳۹«ما شاهدان همۀ اعمالی هستیم که او در سرزمین یهود و در اورشلیم انجام داد. آنها او را بر صلیب کشیده، کشتند.۴۰امّا خدا او را در روز سوّم برخیزانید و ظاهر ساخت،۴۱امّا نه بر همگان، بلکه تنها بر شاهدانی که خود از پیش برگزیده بود، یعنی بر ما که پس از رستاخیز او از مردگان، با او خوردیم و نوشیدیم.۴۲او به ما فرمان داد تا این حقیقت را به قوم اعلام کنیم و شهادت دهیم که خدا او را مقرر فرموده تا داور زندگان و مردگان باشد.۴۳پیامبران جملگی دربارۀ او شهادت میدهند که هرکه بدو ایمان آورد، به نام او آمرزش گناهان خواهد یافت.»
۴۴پِطرُس هنوز سخن میگفت که روحالقدس بر همۀ آنان که پیام را میشنیدند، نازل شد.۴۵شماری از ایماندارانِ یهودینژاد که همراه پِطرُس آمده بودند، چون دیدند روحالقدس حتی بر غیریهودیان نیز فروریخته است، در حیرت افتادند.۴۶زیرا شنیدند که ایشان بهزبانهای دیگر سخن میگویند و خدا را میستایند. آنگاه پِطرُس گفت:۴۷«حال که اینان روحالقدس را درست همانند ما یافتهاند، آیا کسی میتواند از تعمیدشان در آب مانع گردد؟»۴۸پس دستور داد ایشان را در نام عیسی مسیح تعمید دهند. آنگاه از پِطرُس خواستند چند روزی با ایشان بماند.
اعمال رسولان ۱۱
گزارش پِطرُس به کلیسا
۱رسولان و برادران در سرتاسر یهودیه شنیدند که غیریهودیان نیز کلام خدا را پذیرفتهاند.۲پس چون پِطرُس به اورشلیم بازگشت، طرفدارانِ ختنه بر او خُرده گرفته، گفتند:۳«چگونه توانستی به خانۀ ختنهناشدگان بروی و با آنها همسفره شوی؟»
۴پِطرُس همۀ ماجرا را از آغاز بهتفصیل برایشان بازگو کرده، گفت:۵«من در یافا به دعا مشغول بودم که در عالم رؤیا دیدم چیزی همچون سفرهای بزرگ که از چهارگوشه آویخته بود، از آسمان فرود آمد و به من رسید.۶چون نیک نگریستم، چهارپایان و وحوش و خزندگان و پرندگان بر آن دیدم.۷سپس ندایی به گوشم رسید که میگفت: ”ای پِطرُس، برخیز، ذبح کن و بخور.“
۸«جواب دادم: ”حاشا از من، خداوندا، زیرا هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزدهام.“
۹«بار دوّم از آسمان ندا آمد که ”آنچه خدا پاک ساخته، تو نجس مخوان.“۱۰و این امر سه بار تکرار شد؛ سپس همۀ آن چیزها به آسمان بالا برده شد.
۱۱«در همان موقع، سه تن که از قیصریه نزد من فرستاده شده بودند، به خانهای که در آن بودم رسیدند.۱۲روح خدا به من گفت که در رفتن با آنان تردید مکنم. این شش برادر نیز با من آمدند، و ما به خانۀ آن مرد درآمدیم.۱۳او برای ما بازگفت که چگونه در خانۀ خود فرشتهای دیده که به او گفته است: ”کسانی به یافا بفرست تا شَمعون معروف به پِطرُس را به اینجا بیاورند.۱۴او برای تو پیامی خواهد آورد که بهواسطۀ آن تو و تمامی اهل خانهات نجات خواهید یافت.“
۱۵«چون سخن آغاز کردم، روحالقدس بر آنها نازل شد، درست همانگونه که نخست بر ما نازل شده بود.۱۶آنگاه گفتۀ خداوند را بهخاطر آوردم که فرموده بود: ”یحیی با آب تعمید میداد ولی شما با روحالقدس تعمید خواهید یافت.“۱۷اگر خدا همان عطا را به آنها بخشید که پس از ایمان آوردن به عیسی مسیحِ خداوند به ما عطا فرموده بود، پس من که باشم که بخواهم مانع کار خدا شوم؟»
۱۸چون این سخنان را شنیدند، خاموش شدند و خدا را ستایش کرده، گفتند: «براستی که خدا توبۀ حیاتبخش را به غیریهودیان نیز عطا فرموده است!»
کلیسای اَنطاکیه
۱۹امّا ایماندارانی که در پیِ آزارِ آغاز شده با ماجرای استیفان پراکنده شده بودند، تا نواحی فینیقیه و قپرس و اَنطاکیه سفر کردند. آنان کلام را فقط به یهودیان اعلام میکردند و بس.۲۰امّا در میان ایشان تنیچند از اهالی قپرس و قیرَوان بودند که چون به اَنطاکیه رسیدند، با یونانیان نیز سخن گفتند و عیسای خداوند را به آنان بشارت دادند.۲۱دست خداوند نیز با ایشان بود و گروهی بسیار ایمان آورده، به خداوند گرویدند.
۲۲چون این خبر به کلیسای اورشلیم رسید، برنابا را به اَنطاکیه فرستادند.۲۳وقتی او به آنجا رسید و فیض خدا را دید، شادمان شد و همه را ترغیب کرد تا با تمام دل به خداوند وفادار باشند،۲۴زیرا مردی بود نیک و پر از روحالقدس و ایمان. بدینسان گروهی بسیار به خداوند پیوستند.
۲۵پس از آن، برنابا به تارسوس رفت تا سولُس را بیابد.۲۶و چون یافت، وی را به اَنطاکیه آورد. ایشان در آنجا سالی تمام با کلیسا گرد میآمدند و گروهی بسیار را تعلیم میدادند. در اَنطاکیه بود که شاگردان را نخستین بار «مسیحی» خواندند.
۲۷در آن روزها چند نبی از اورشلیم به اَنطاکیه آمدند.۲۸یکی از آنها که آگابوس نام داشت، برخاست و با الهامِ روح پیشگویی کرد که قحطی سختی در سرتاسر دنیای روم خواهد آمد. این قحطی در زمان حکومت کْلودیوس رخ داد.۲۹پس شاگردان برآن شدند که هر یک در حد توان، کمکی برای برادران ساکن یهودیه بفرستند.۳۰پس چنین کردند و هدیهای بهدست برنابا و سولُس نزد مشایخ فرستادند.
اعمال رسولان ۱۲
رهایی پِطرُس از زندان
۱در آن زمان، هیرودیسِ پادشاه دست ستم بر برخی از افراد کلیسا دراز کرد.۲بهدستور او یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشتند.۳و چون دید این کار یهودیان را خشنود ساخت، گامی فراتر برداشت و پِطرُس را نیز گرفتار کرد. این در ایام عید فَطیر رخ داد.۴هیرودیس پس از گرفتار کردن پِطرُس، او را به زندان انداخت و چهار دستۀ چهار نفری را به نگهبانی او برگماشت. و برآن بود که پس از عید پِسَخ، او را در برابر همگان محاکمه کند.
۵پس پِطرُس را در زندان نگاه داشتند، امّا کلیسا با جدیّتِ تمام نزد خدا برای او دعا میکرد.
۶شبِ قبل از روزی که هیرودیس قصد داشت پِطرُس را به محاکمه بکشد، او به دو زنجیر بسته و میان دو سرباز خفته بود، و نگهبانان نیز مقابل درِ زندان پاس میدادند.۷ناگاه فرشتۀ خداوند ظاهر شد و نوری در درون زندان درخشید. فرشته بهپهلوی پِطرُس زد و او را بیدار کرده، گفت: «زود برخیز!» دردم زنجیرها از دستهایش فروافتاد.
۸فرشته به او گفت: «کمرت را ببند و کفش بهپا کن.» پِطرُس چنین کرد. سپس فرشته به او گفت: «ردایت را بر خود بپیچ و از پی من بیا.»۹پس پِطرُس از پی او از زندان بیرون رفت. امّا باور نمیکرد که آنچه فرشته انجام میدهد، واقعی است، بلکه گمان میکرد رؤیا میبیند.۱۰آنها از نگهبانان اوّل و دوّم گذشتند و بهدروازۀ آهنینی رسیدند که رو به شهر باز میشد. دروازه خودبهخود مقابل ایشان گشوده شد. پس بیرون رفتند و چون به انتهای کوچه رسیدند، ناگاه فرشته ناپدید شد.
۱۱آنگاه پِطرُس به خود آمد و گفت: «اکنون دیگر یقین دارم که خداوند فرشتۀ خود را فرستاده و مرا از چنگ هیرودیس و آنچه قوم یهود در انتظارش بودند، رهانیده است.»
۱۲چون این را دریافت، به خانۀ مریم مادر یوحنای معروف به مَرقُس رفت. در آنجا بسیاری گرد آمده بودند و دعا میکردند.۱۳چون پِطرُس درِ خانه را کوبید، خادمهای بهنام رودا آمد تا در را بگشاید.۱۴امّا چون صدای پِطرُس را شناخت، از فرط شادی، بدون گشودن در، بهدرون شتافت و اعلام داشت: «پِطرُس بر در ایستاده است!»
۱۵به او گفتند: «مگر دیوانه شدهای؟» امّا چون اصرار او را دیدند، گفتند: «لابد فرشتۀ اوست.»
۱۶در این حین، پِطرُس همچنان در میزد. سرانجام، چون در را گشودند، با دیدن او غرق در شگفتی شدند.۱۷پِطرُس با اشارۀ دست، آنان را خاموش ساخت و شرح داد که چگونه خداوند او را از زندان رهانیده است. سپس گفت: «یعقوب و دیگر برادران را از این امر آگاه سازید.» آنگاه به جایی دیگر رفت.
۱۸صبح روز بعد، در میان سپاهیان غوغایی برپا شد، زیرا نمیدانستند چه بر سر پِطرُس آمده است.۱۹هیرودیس دستور داد همهجا پِطرُس را جستجو کنند؛ و چون او را نیافتند از نگهبانان بازخواست کرد و حکم بهقتل آنها داد. سپس از یهودیه به قیصریه رفت و چندی در آنجا ماند.
مرگ هیرودیس
۲۰هیرودیس بر مردمِ صور و صیدون خشم گرفته بود. از اینرو به یکدل نزد او رفتند و اجازۀ شرفیابی خواستند. آنان بْلاستوس، پیشکار خاص شاه را با خود متحد کرده، در طلب آشتی برآمدند، زیرا خوراک و معاش آنها از سرزمین هیرودیس فراهم میشد.
۲۱در روز مقرر، هیرودیس ردای شاهی بهتن کرده، بر تخت نشست و نُطقی برای جماعت ایراد کرد.۲۲مردم فریاد برآوردند: «این صدای یکی از خدایان است، نه صدای آدمی!»۲۳دردَم، فرشتۀ خداوند او را زد، از آنرو که خدا را تجلیل نکرده بود. آنگاه کرمها بدنش را خوردند و مرد.
۲۴امّا کلام خدا هرچه بیشتر پیش میرفت و منتشر میشد.
۲۵چون برنابا و سولُس مأموریت خود را بهانجام رسانیدند، از اورشلیم بازگشتند و یوحنای معروف به مَرقُس را نیز همراه خود آوردند.
اعمال رسولان ۱۳
رسالت برنابا و سولُس
۱در کلیسایی که در اَنطاکیه بود، انبیا و معلّمانی چند بودند: برنابا، شَمعون معروف به نیجِر، لوکیوسِ قیرَوانی، مَناحِم که برادرخواندۀ هیرودیسِ حاکم بود و سولُس.۲هنگامی که ایشان در عبادت خداوند و روزه بهسر میبردند، روحالقدس گفت: «برنابا و سولُس را برای من جدا سازید، بهجهت کاری که ایشان را بدان فراخواندهام.»۳آنگاه، پس از روزه و دعا، دست بر آن دو نهاده، ایشان را روانۀ سفر کردند.
بشارت در قپرس
۴بدینقرار، آن دو که از جانب روحالقدس فرستاده شده بودند، به سِلوکیه رفتند و از آنجا از راه دریا به قپرس رسیدند.۵چون وارد سالامیس شدند، در کنیسههای یهود به کلام خدا موعظه کردند. یوحنا نیز در خدمت ایشان بود.
۶آنان سرتاسر جزیره را درنَوَردیدند تا به پافوس رسیدند. در آنجا به فردی یهودی به نام بارْیَشوع برخوردند که جادوگر و نبی دروغین بود.۷او از دوستان «سِرگیوس پولُسِ» والی بود. والی که مردی خردمند بود، برنابا و سولُس را بهحضور فراخواند، زیرا میخواست کلام خدا را بشنود.۸امّا عَلیمای جادوگر - که ترجمۀ نامش چنین است - به مخالفت با ایشان برخاست و کوشید والی را از ایمان آوردن، بازدارد.۹در این هنگام سولُس، که پولُس نیز نامیده میشد، پر از روحالقدس شده، بدو چشم دوخت و گفت:۱۰«ای فرزند ابلیس، ای دشمن هر پارسایی، که پر از مکر و فریبی! چرا از کج کردن راههای راست خداوند بازنمیایستی؟۱۱بدان که دست خداوند برضد توست. اکنون کور خواهی شد و تا مدتی قادر بهدیدن آفتاب نخواهی بود.»
دردَم، مه و تاریکی او را فروگرفت، و دور زده کسی را میجُست که دستش را بگیرد و راه را به او بنماید.۱۲چون والی این واقعه را دید، ایمان آورد، زیرا از تعلیمی که دربارۀ خداوند میدادند در شگفت شده بود.
پولُس و برنابا در اَنطاکیۀ پیسیدیه
۱۳آنگاه پولُس و همراهانش از راه دریا از پافوس به پِرجۀ پامفیلیه رفتند. امّا در آنجا یوحنا از ایشان جدا شد و به اورشلیم بازگشت.۱۴آنها از پِرجه گذشتند و به اَنطاکیۀ پیسیدیه رسیدند. در روز شَبّات، به کنیسه درآمدند و نشستند.۱۵پس از تلاوت تورات و کتب پیامبران، رهبرانِ کنیسه نزد ایشان فرستادند و گفتند: «برادران، اگر پند و اندرزی برای مردم دارید، بگویید.»
۱۶پولُس ایستاد و با دست اشاره کرده، گفت: «ای مردان اسرائیلی و ای غیریهودیانِ خداترس، گوش فرادهید!۱۷خدای قوم اسرائیل، پدران ما را برگزید و قوم ما را در زمان غربتشان در مصر سرافراز ساخت و با قدرتی عظیم آنها را از آن سرزمین بهدر آورد،۱۸و قریب به چهل سال رفتارشان را در بیابان تحمل کرد.۱۹او هفت قوم را که در کنعان بودند، نابود ساخت و سرزمینشان را به قوم خود به میراث داد.۲۰این همه حدود چهارصد و پنجاه سال بهطول انجامید.
«پس از آن، تا زمان سموئیل نبی، خدا داوران بدیشان داد.۲۱آنگاه پادشاهی خواستند و خدا شائول، پسر قیس، از قبیلۀ بنیامین را به ایشان داد، که چهل سال حکومت کرد.۲۲پس از برداشتن شائول، داوود را برانگیخت تا شاه ایشان گردد، و بر او چنین گواهی داد: ”داوود پسر یِسای را دلخواه خویش یافتم؛ او خواستِ مرا بهطور کامل بهجا خواهد آورد.“
۲۳«از نسل همین مرد، خدا طبق وعدۀ خود، نجاتدهنده یعنی عیسی را برای اسرائیل فرستاد.۲۴پیش از آمدن عیسی، یحیی تعمیدِ توبه را به همۀ مردم اسرائیل موعظه میکرد.۲۵چون یحیی دور خود را بهپایان میرسانید، گفت: ”مرا که میپندارید؟ من او نیستم؛ بلکه او پس از من میآید و من حتی شایسته نیستم بند کفشش را بگشایم.“
۲۶«ای برادران، ای فرزندان ابراهیم، و ای غیریهودیانِ خداترس که در اینجا حضور دارید! این پیامِ نجات برای ما فرستاده شده است.۲۷مردم اورشلیم و بزرگان ایشان عیسی را نشناختند و با اینحال با محکوم کردنش، گفتههای پیامبران را که هر شَبّات تلاوت میشود، تحقق بخشیدند.۲۸آنها با اینکه هیچ علتی برای مجازات مرگ نیافتند، از پیلاتُس خواستند او را بکشد.۲۹و چون تمام آنچه را که دربارهاش نوشته شده بود، بهانجام رساندند، او را از صلیب پایین آورده، بهقبر سپردند.۳۰امّا خدا وی را از مردگان برخیزانید.۳۱و آنان که با او از جلیل به اورشلیم آمده بودند، روزهای بسیار او را دیدند و اکنون نیز نزد قوم ما شاهدان اویند.
۳۲«اکنون ما به شما بشارت میدهیم که خدا آنچه را که به پدران ما وعده داده بود،۳۳آن را با برخیزانیدن عیسی، به ما که فرزندان ایشانیم وفا کرد. همانگونه که در مزمور دوّم نوشته شده:
”تو پسر من هستی؛
امروز، من تو را پدر شدهام.“
۳۴«و خدا او را از مردگان برخیزانید تا هرگز فساد نبیند، چنانکه آمده است:
«”برکات مقدّس و مطمئنی را
که به داوود وعده داده شده،
به شما خواهم بخشید.“
۳۵و بر همین مبنا در جای دیگر گفته شده که:
«”نخواهی گذاشت قدّوست
فساد ببیند.“
۳۶«و امّا داوود پس از آنکه به ارادۀ خدا مردمان عصر خویش را خدمت کرد، بخفت و به پدران خود پیوسته، فساد را دید.۳۷ولی آنکس که خدا برخیزانید، فساد را ندید.
۳۸«پس، ای برادران، بدانید آمرزش گناهانی که بهواسطۀ همین شخص فراهم آمده است، به شما اعلام میشود.۳۹اکنون هرکه ایمان بیاورد، بهواسطۀ او پارسا شمرده میشود در هرآنچه نتوانستید بهواسطۀ شریعت موسی پارسا شمرده شوید.۴۰مراقب باشید این نوشتۀ کتب پیامبران بر سر شما نیاید که میگوید:
۴۱«”بنگرید، ای استهزاگران،
حیرت کنید و هلاک شوید،
زیرا در زمان شما کاری خواهم کرد،
که هرچند آن را به شما بازگویند
هرگز باور نخواهید کرد.“»
۴۲چون پولُس و برنابا از کنیسه بیرون میرفتند، مردم از آنها استدعا کردند که شَبّات آینده نیز در اینباره با ایشان سخن بگویند.۴۳پس از اینکه جماعتْ کنیسه را ترک کردند، بسیاری از یهودیان و اشخاص خداپرست که به یهودیت گرویده بودند، از پی پولُس و برنابا بهراه افتادند. آن دو با این گروه سخن گفتند و آنها را بهپایداری در فیض خدا ترغیب کردند.
۴۴شَبّات بعد، بهتقریب، تمامی مردم شهر گرد آمدند تا کلام خداوند را بشنوند.۴۵امّا یهودیان چون ازدحام مردم را دیدند، از حسد پر شدند و با بیحرمتی به مخالفت با سخنان پولُس برخاستند.
۴۶آنگاه پولُس و برنابا دلیرانه گفتند: «لازم بود کلام خدا پیش از همه برای شما بیان شود. امّا چون آن را رد کردید و خود را شایستۀ حیات جاوید ندانستید، پس اکنون رو بهسوی غیریهودیان مینهیم.۴۷زیرا خداوند به ما چنین امر فرموده که:
”تو را نوری برای غیر یهودیان قرار دادم،
تا نجات را بهکرانهای زمین برسانی.“»
۴۸چون غیریهودیان این را شنیدند، شادمان شدند و کلام خداوند را حرمت داشتند؛ و آنان که برای حیات جاوید تعیین شده بودند، ایمان آوردند.
۴۹بدینسان کلام خداوند در سرتاسر آن ناحیه منتشر شد.۵۰امّا یهودیان، زنان خداپرست و متشخص و نیز مردان سرشناسِ شهر را شوراندند و آنها را به آزار پولُس و برنابا برانگیختند. پس پولُس و برنابا را از آن ناحیه راندند.۵۱ایشان نیز بهاعتراض، غبار پاهای خود را بر ایشان تکاندند و به شهر قونیه رفتند.۵۲و امّا شاگردان پر از شادی و روحالقدس بودند.
اعمال رسولان ۱۴
پولُس و برنابا در قونیه
۱در قونیه نیز پولُس و برنابا به کنیسۀ یهود رفتند و چنان سخن راندند که شماری بسیار از یهودیان و یونانیان ایمان آوردند.۲امّا یهودیانی که ایمان نیاورده بودند، غیریهودیان را شوراندند و ذهنشان را نسبت به برادران، مسموم ساختند.۳پس پولُس و برنابا مدتی طولانی در آنجا ماندند و دلیرانه برای خداوند سخن گفتند، خداوندی که بدیشان قدرت انجام آیات و معجزات میبخشید و بدینگونه پیام فیض خود را تأیید میکرد.۴مردم شهر دو گروه شدند؛ گروهی به جانبداری از یهودیان برخاستند و گروهی دیگر جانب رسولان را گرفتند.۵و چون غیریهودیان و یهودیان به اتفاق بزرگان خود خواستند پولُس و برنابا را در برابر چشم همگان بزنند و سنگسار کنند،۶آنان آگاه شده، به لِستْره و دِربِه، از شهرهای لیکائونیه، و نواحی اطراف گریختند۷و در آنجا به رساندن بشارت ادامه دادند.
پولُس و برنابا در لِستْره و دِربِه
۸و امّا در لِستْره مردی نشسته بود که نمیتوانست پاهایش را حرکت دهد و هرگز راه نرفته بود، زیرا لنگ مادرزاد بود.۹هنگامی که پولُس سخن میگفت، او گوش فرامیداد. پولُس بدو چشم دوخت و دید که ایمان شفا یافتن دارد.۱۰پس با صدای بلند به او گفت: «بر پاهای خود راست بایست!» آن مرد از جا جَست و بهراه افتاد.
۱۱چون مردم آنچه را که پولُس انجام داد دیدند، به زبان لیکائونی فریاد برآوردند: «خدایان بهصورت انسان بر ما فرود آمدهاند!»۱۲آنان برنابا را «زئوس» و پولُس را که سخنگوی اصلی بود «هِرمِس» نامیدند.۱۳کاهنِ زئوس که معبدش درست بیرون دروازۀ شهر بود، گاوهایی چند و تاجهایی از گُل به دروازۀ شهر آورد؛ او و جماعت برآن بودند قربانی تقدیمشان کنند.
۱۴امّا چون آن دو رسول، یعنی برنابا و پولُس، این را شنیدند، جامههای خود را چاک زدند و به میان جماعت شتافته، فریاد برآوردند که:۱۵«ای مردان، چرا چنین میکنید؟ ما نیز چون شما، انسانی بیش نیستیم. ما به شما بشارت میدهیم که از این چیزهای پوچ دست بردارید و به خدای زنده رویآورید که آسمان و زمین و دریا و هرآنچه را که در آنهاست، آفرید.۱۶هرچند او در گذشته قومهای غیریهود را جملگی واگذاشت که هر یک بهراه خود روند،۱۷امّا خود را بدون شهادت نگذاشت؛ او با فرستادن باران از آسمان و بخشیدن فصلهای پُر بار، بر شما احسان نموده، خوراک فراوان به شما ارزانی میدارد و دلهایتان را از خرّمی لبریز میکند.»۱۸سرانجام با این سخنان، بهدشواری توانستند مردم را از تقدیم قربانی بازدارند.
۱۹امّا یهودیانی از اَنطاکیه و قونیه آمدند و مردم را با خود متحد ساخته، پولُس را سنگسار کردند و بدین گمان که مرده است، از شهر بیرونش کشیدند.۲۰امّا چون شاگردان گرد او جمع شدند، برخاست و به شهر بازگشت. فردای آن روز، او و برنابا رهسپار دِربِه شدند.
بازگشت به اَنطاکیۀ سوریه
۲۱آنان در آن شهر نیز بشارت دادند و بسیاری را شاگرد ساختند. سپس به لِستْره و قونیه و اَنطاکیه بازگشتند.۲۲در آن شهرها شاگردان را تقویت کرده، آنان را بهپایداری در ایمان تشویق کردند و پند دادند که «باید با تحمل سختیهای بسیار به پادشاهی خدا راه یابیم.»۲۳ایشان در هر کلیسا مشایخ بر ایمانداران گماشتند و با دعا و روزه آنها را به خداوندی که به وی ایمان آورده بودند، سپردند.
۲۴سپس از ایالت پیسیدیه گذشتند و به ایالت پامفیلیه رفتند،۲۵و در پِرجه کلام را موعظه کرده، به آتالیه فرود آمدند.
۲۶از آتالیه با کشتی به اَنطاکیه بازگشتند، همانجا که ایشان را به فیض خدا سپرده بودند تا عهدهدار کاری شوند که اکنون بهانجامش رسانیده بودند.۲۷چون بدانجا رسیدند، کلیسا را گرد آورده، بازگفتند که خدا بهواسطۀ آنها چهها کرده و چگونه درِ ایمان را بر غیریهودیان گشوده است.۲۸آنگاه مدت زمانی در آنجا با شاگردان ماندند.
اعمال رسولان ۱۵
شورای اورشلیم
۱و امّا جمعی از یهودیه به اَنطاکیه آمده به برادران تعلیم میدادند که: «اگر مطابق آیین موسی ختنه نشوید، نمیتوانید نجات بیابید.»۲پس چون پولُس و برنابا به مخالفت و مباحثۀ شدید با ایشان برخاستند، قرار بر این شد که آن دو به همراه تنی چند از ایمانداران به اورشلیم بروند و این مسئله را با رسولان و مشایخ در میان نهند.۳پس کلیسا ایشان را بدرقه کرد؛ و آنها در گذار از فینیقیه و سامره، خبر ایمان آوردن غیریهودیان را رساندند و همۀ برادران را بسیار شاد ساختند.۴چون به اورشلیم رسیدند، کلیسا و رسولان و مشایخ از ایشان استقبال کردند. پولُس و برنابا هرآنچه خدا بهواسطۀ آنها انجام داده بود، بدیشان بازگفتند.۵آنگاه برخی از فرقۀ فَریسیان که ایمان آورده بودند، برخاسته، گفتند: «این غیریهودیان را باید ختنه کرد و حکم داد که شریعت موسی را نگاه دارند.»
۶پس رسولان و رهبران گرد آمدند تا به این مسئله رسیدگی کنند.۷پس از مباحثۀ بسیار، سرانجام پِطرُس برخاست و بدیشان گفت: «ای برادران، شما آگاهید که در روزهای نخست، خدا مرا از میان شما برگزید تا غیریهودیان از زبان من پیام انجیل را بشنوند و ایمان آورند.۸و خدایی که عارفالقلوب است، با بخشیدن روحالقدس به غیریهودیان، درست بهسان ما، گواهی داد بر اینکه ایشان را پذیرفته است.۹او در میان ما و ایشان هیچ فرق نگذاشت، بلکه محض ایمان، دلهایشان را طاهر ساخت.۱۰پس حال چرا خدا را میآزمایید و یوغی بر گردن شاگردان مینهید که نه ما قادر به حملش بودیم، نه پدران ما؟۱۱زیرا ما ایمان داریم که به فیض خداوندْ عیسی است که نجات یافتهایم، چنانکه ایشان نیز.»
۱۲سپس جماعتْ همه ساکت شدند و به برنابا و پولُس گوش فرادادند. آنان آیات و معجزاتی را که خدا بهدست ایشان در میان غیریهودیان ظاهر کرده بود، بازمیگفتند.۱۳چون سخنان ایشان بهپایان رسید، یعقوب گفت: «ای برادران، به من گوش فرادهید!۱۴شَمعون بیان کرد که چگونه خدا برای نخستینبار غیریهودیان را مورد لطف خود قرار داده، از میان آنان قومی برای خود برگزیده است.۱۵این با گفتار پیامبران مطابق است، چنانکه نوشته شده:
۱۶«”پس از این، بازخواهم گشت
و خیمۀ فروافتادۀ داوود را از نو برپا خواهم داشت؛
ویرانههایش را دیگربار بنا خواهم کرد،
و آن را مرمّت خواهم نمود،
۱۷تا باقی افراد بشر جملگی خداوند را بطلبند،
همۀ غیریهودیانی که نام من بر آنهاست.
چنین میگوید خداوندی که اینها را بهانجام میرساند،
۱۸اموری را که از دیرباز معلوم بوده است.“
۱۹«پس رأی من بر این است که آنان را که از غیریهودیان بهسوی خدا بازمیگردند، زحمت نرسانیم.۲۰امّا باید در نامهای از ایشان بخواهیم که از خوراک آلوده به بتپرستی، بیعفتی، گوشت حیوانات خفهشده و خون بپرهیزند.۲۱زیرا از دیرباز موسی در هر شهر کسانی را داشته است که بدو موعظه کنند، چنانکه هر شَبّات نوشتههای او را در کنیسهها تلاوت میکنند.»
نامۀ شورا به ایمانداران غیریهودی
۲۲پس رسولان و مشایخ به اتفاق تمامی کلیسا تصمیم گرفتند از میان خود مردانی برگزینند و آنان را همراه پولُس و برنابا به اَنطاکیه بفرستند. پس یهودای معروف به بَرسابا و سیلاس را که در میان برادران مقام رهبری داشتند، برگزیدند.۲۳آنگاه نامهای بهدست ایشان فرستادند، بدین عبارات که:
از ما رسولان و مشایخ، برادران شما،
به برادرانِ غیریهودی در اَنطاکیه، سوریه و کیلیکیه،
سلام!
۲۴شنیدهایم که کسانی از میان ما، بیآنکه دستوری از ما داشته باشند، آمدهاند و شما را با سخنانشان مشوش ساخته، باعث پریشانی خاطرتان شدهاند.۲۵پس ما یکدل چنین مصلحت دیدیم که مردانی برگزینیم و آنها را همراه عزیزان خود، برنابا و پولُس، نزد شما بفرستیم،۲۶همراه کسانی که بهخاطر نام خداوند ما عیسی مسیح، جان برکف نهادهاند.۲۷پس یهودا و سیلاس را فرستادهایم تا شما را زبانی از این امور آگاه سازند.۲۸روحالقدس و ما مصلحت چنین دیدیم که باری بر دوش شما ننهیم، جز این ضروریات که۲۹از خوراک تقدیمی به بتها و خون و گوشت حیوانات خفه شده و بیعفتی بپرهیزید. هرگاه از اینها دوری کنید، کاری پسندیده انجام دادهاید. والسّلام.
۳۰پس ایشان روانه شده، به اَنطاکیه رفتند و در آنجا کلیسا را گرد آورده، نامه را رساندند.۳۱چون آنها نامه را خواندند، از پیام دلگرمکنندۀ آن شادمان شدند.۳۲یهودا و سیلاس نیز که نبی بودند، با سخنان بسیار، برادران را تشویق و تقویت کردند.۳۳پس چندی در آنجا ماندند، و سپس برادرانْ ایشان را بهسلامت روانه کردند تا نزد فرستندگان خود بازگردند.۳۴امّا پولُس و برنابا در اَنطاکیه ماندند۳۵و همراه بسیاری دیگر به تعلیم و بشارت کلام خداوند مشغول شدند.
اختلاف بین پولُس و برنابا
۳۶پس از چندی، پولُس به برنابا گفت: «به شهرهایی که کلام خداوند را در آنها موعظه کردیم، بازگردیم و از برادران دیدار کنیم تا ببینیم در چه حالند.»۳۷برنابا خواست یوحنای معروف به مَرقُس نیز ایشان را همراهی کند،۳۸امّا پولُس مصلحت ندید کسی را که در پامفیلیه ایشان را تنها گذاشته و ادامۀ همکاری نداده بود، با خود ببرد.۳۹اختلاف چندان بالا گرفت که از یکدیگر جدا شدند. برنابا، مَرقُس را برگرفت و از راه دریا راهی قپرس شد؛۴۰امّا پولُس، سیلاس را اختیار کرد و بهدست برادران بهفیض خداوند سپرده شده، عازم سفر گشت.۴۱او در عبور از سوریه و کیلیکیه، کلیساها را استوار میکرد.
اعمال رسولان ۱۶
پیوستن تیموتائوس به پولُس و سیلاس
۱پولُس به دِربِه و سپس به لِستْره آمد. در آنجا شاگردی تیموتائوس نام میزیست که مادرش یهودی و ایماندار، امّا پدرش یونانی بود.۲برادران در لِستْره و قونیه از او بهنیکی یاد میکردند.۳پولُس چون میخواست او در سفر همراهیاش کند، بهخاطر یهودیانی که در آن ناحیه میزیستند، او را ختنه کرد، چراکه همه میدانستند پدر وی یونانی است.۴آنها چون از شهری به شهر دیگر میرفتند، اصولی را که رسولان و مشایخ در اورشلیم وضع کرده بودند، به مردم میسپردند تا آنها را رعایت کنند.۵پس، کلیساها در ایمان استوار میشدند و هر روز بر شمارشان افزوده میشد.
رؤیای پولُس دربارۀ مرد مقدونی
۶سپس، سرتاسر دیار فْریجیه و غَلاطیه را درنَوَردیدند، زیرا روحالقدس ایشان را از رسانیدن کلام به ایالت آسیا منع کرده بود.۷چون به سرحد میسیه رسیدند، برآن شدند به بیطینیه بروند، امّا روحِ عیسی به ایشان اجازه نداد.۸از اینرو، از میسیه گذشتند و به تْروآس رفتند.۹شبهنگام، پولُس در رؤیا دید که مردی مقدونی در برابرش ایستاده، به او التماس میکند که «به مقدونیه بیا و ما را مدد کن.»۱۰چون این رؤیا را دید، بیدرنگ عازم مقدونیه شدیم، زیرا اطمینان یافتیم که خدا ما را فراخوانده است تا بدیشان بشارت دهیم.
ایمان آوردن لیدیه در فیلیپی
۱۱پس، از تْروآس با کشتی یکراست به ساموتْراکی رفتیم، و روز بعد به نیاپولیس رسیدیم.۱۲از آنجا راهی فیلیپی شدیم که از مهاجرنشینهای روم و یکی از شهرهای عمدۀ آن بخش از مقدونیه بود، و چند روز در آن شهر ماندیم.
۱۳روز شَبّات از شهر خارج شدیم و به کنار رودخانه رفتیم، با این انتظار که در آنجا مکانی برای دعا وجود دارد. پس نشستیم و با زنانی که گرد آمده بودند، به گفتگو پرداختیم.۱۴در میان آنان زنی خداپرست از شهر تیاتیرا بود که به سخنان ما گوش فرامیداد. او لیدیه نام داشت و فروشندۀ پارچههای ارغوان بود. خداوند قلب او را گشود تا پیام پولُس را بپذیرد.۱۵چون او با اهل خانهاش تعمید گرفت، با اصرار بسیار به ما گفت: «اگر یقین دارید که به خداوند ایمان آوردهام، بیایید و در خانۀ من بمانید.» سرانجام تسلیم درخواست او شدیم.
پولُس و سیلاس در زندان
۱۶یکبار که به مکان دعا میرفتیم، به کنیزی برخوردیم که روح غیبگویی داشت و از راه طالعبینی سود بسیار عاید اربابان خود میکرد.۱۷او در پی پولُس و ما میافتاد و فریادکنان میگفت: «این مردان، خدمتگزاران خدای متعالاند و راه نجات را به شما اعلام میکنند.»۱۸او روزهای بسیار چنین میکرد. سرانجام صبر پولُس بهسر آمد و برگشته به آن روح گفت: «بهنام عیسی مسیح تو را امر میکنم که از این دختر بهدر آیی!» هماندم، روح از او بیرون آمد.
۱۹اربابانِ آن کنیز چون دیدند امید کسب درآمدشان برباد رفت، پولُس و سیلاس را گرفتند و آنها را کشانکشان به بازار نزد مراجع بردند.۲۰پس ایشان را به حضور قاضیان آوردند و گفتند: «این مردان یهودیاند و شهر ما را به آشوب کشیدهاند.۲۱رسومی را تبلیغ میکنند که پذیرفتن و بهجا آوردنشان بر ما رومیان جایز نیست.»
۲۲مردم در حمله به پولُس و سیلاس به آنان پیوستند. قاضیان نیز دستور دادند جامههایشان را بهدر آورند و چوبشان زنند.۲۳چون ایشان را چوب بسیار زدند، به زندانشان افکندند و به زندانبان دستور دادند سخت مراقب ایشان باشد.۲۴زندانبان چون چنین دستور یافت، آنان را به زندان درونی افکند و پاهایشان را در کُنده نهاد.
۲۵نزدیک نیمهشب، پولُس و سیلاس مشغول دعا بودند و سرودخوانان خدا را ستایش میکردند و دیگر زندانیان نیز بدیشان گوش فرامیدادند۲۶که ناگاه زمینلرزهای عظیم رخ داد، آنگونه که اساس زندان بهلرزه درآمد و درهای زندان دردم گشوده شد و زنجیرها از همه فروریخت.۲۷زندانبان بیدار شد، و چون درهای گشودۀ زندان را دید، شمشیر برکشید تا خود را بکشد، زیرا میپنداشت زندانیان گریختهاند.۲۸امّا پولُس با صدای بلند ندا درداده، گفت: «به خود آسیب مرسان که ما همه اینجاییم!»۲۹زندانبان چراغ خواست و سراسیمه بهدرون زندان رفت و در حالی که میلرزید بهپای پولُس و سیلاس افتاد.۳۰سپس، ایشان را بیرون آورد و پرسید: «ای سروران، چه کنم تا نجات یابم؟»
۳۱پاسخ دادند: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانهات نجات خواهید یافت.»۳۲آنگاه کلام خداوند را برای او و همۀ کسانی که در خانهاش بودند، بیان کردند.۳۳در همان ساعت از شب، زندانبان آنها را برداشته، زخمهایشان را شست، و بیدرنگ او و همۀ اهل خانهاش تعمید گرفتند.۳۴او ایشان را به خانۀ خود برد و سفرهای برایشان گسترد. او و همۀ اهل خانهاش از ایمان آوردن به خدا بسیار شاد بودند.
۳۵چون روز شد، قاضیان مأمورانی نزد زندانبان فرستاده، گفتند: «آن مردان را آزاد کن!»۳۶زندانبان پولُس را از این پیغام آگاه کرد و گفت: «قاضیان دستور دادهاند که شما را آزاد کنم. پس اینک بیرون آیید و بهسلامت بروید.»
۳۷امّا پولُس در پاسخ گفت: «ما را که رومی هستیم بدون محاکمه و در برابر همگان چوبزده و به زندان افکندهاند. حال میخواهند در خفا آزادمان کنند؟ هرگز! بلکه خود بیایند و ما را از اینجا بیرون آورند.»
۳۸مأموران این را به قاضیان بازگفتند، و آنها چون شنیدند که پولُس و سیلاس رومیاند، سخت به هراس افتادند۳۹و آمده، از ایشان پوزش خواستند و تا بیرون زندان مشایعتشان نموده، خواهش کردند که شهر را ترک گویند.۴۰ایشان پس از ترک زندان، به خانۀ لیدیه رفتند. در آنجا با برادران دیدار کرده، ایشان را تشویق نمودند. سپس آنجا را ترک گفتند.
اعمال رسولان ۱۷
بلوا در تِسالونیکی
۱پولُس و سیلاس از آمْفیپولیس و آپولونیا گذشتند و به تِسالونیکی آمدند، که در آنجا یهودیان کنیسه داشتند.۲پولُس طبق عادت به کنیسه رفته، در سه شَبّات از کتبمقدّس با ایشان مباحثه میکرد۳و توضیح داده، برهان میآورد که ضروری بود مسیح رنج کشد و از مردگان برخیزد. او میگفت: «این عیسی که او را به شما اعلام میکنم، همان مسیح است.»۴برخی از ایشان و نیز شماری بسیار از یونانیانِ خداپرست و گروهی بزرگ از زنان سرشناس، مجاب شده، به پولُس و سیلاس پیوستند.
۵امّا یهودیان حسد ورزیدند و تنیچند از اوباش را از بازار گرد آورده، دستهای بهراه انداختند و در شهر بلوا بهپا کردند. ایشان در جستجوی پولُس و سیلاس به خانۀ یاسون هجوم بردند تا آنان را به میان جماعت بیرون آورند.۶امّا چون ایشان را نیافتند، یاسون و برخی دیگر از برادران را نزد مقامات شهر کشاندند و فریاد برآوردند که «این مردان که همۀ دنیا را به آشوب کشیدهاند، حال به اینجا آمدهاند۷و یاسون ایشان را به خانۀ خود برده است. اینان همگی از فرمانهای قیصر سرپیچی میکنند و مدّعی آنند که شاه دیگری هست به نام عیسی.»۸چون مردم و مقامات شهر این را شنیدند، برآشفتند.۹سپس از یاسون و دیگران ضمانت گرفته، آزادشان کردند.
پولُس و سیلاس در بیریه
۱۰برادران در همان شب، پولُس و سیلاس را به بیریه روانه کردند. آنها چون بدانجا رسیدند، به کنیسۀ یهود رفتند.۱۱اهل بیریه از مردمان تِسالونیکی نجیبتر بودند، زیرا کلام را با اشتیاق پذیرفتند و هر روز کتبمقدّس را بررسی میکردند تا صحت گفتههای پولُس را دریابند.۱۲بدینگونه، بسیاری از یهودیان و نیز شماری کثیر از زنان و مردان سرشناسِ یونانی ایمان آوردند.
۱۳چون یهودیانِ تِسالونیکی دریافتند که پولُس در بیریه نیز کلام خدا را موعظه میکند، بدانجا رفتند و مردم را تحریک کرده، شوراندند.۱۴برادران بیدرنگ پولُس را بهسوی ساحل روانه کردند، امّا سیلاس و تیموتائوس در بیریه ماندند.۱۵مشایعتکنندگان پولُس، او را تا آتن همراهی کردند و پس از اینکه برای سیلاس و تیموتائوس دستور گرفتند که هرچه زودتر به پولُس بپیوندند، آنجا را ترک گفتند.
پولُس در آتن
۱۶در آن حال که پولُس در آتن منتظر آن دو بود، از اینکه میدید شهر پر از بتهاست، منقلب شد.۱۷از اینرو، در کنیسه با یهودیان و یونانیان خداپرست و نیز هر روز در میدان شهر با رهگذران مباحثه میکرد.۱۸جمعی از فیلسوفان اپیکوری و رواقی نیز با او بنای مباحثه گذاشتند. برخی از آنان میگفتند: «این یاوهگو چه میخواهد بگوید؟» دیگران میگفتند: «گویا خدایان غریب را تبلیغ میکند.» از آنرو چنین میگفتند که پولُس، عیسی و قیامت را به ایشان بشارت میداد.۱۹آنگاه او را برگرفته، به مجمع «آریوپاگوس» بردند و در آنجا به او گفتند: «آیا میتوان دانست که این تعلیم جدید که تو میدهی، چیست؟۲۰سخنانت به گوش ما عجیب میآید. پس خواهان دانستن معنای آنیم.»۲۱همۀ آتنیان و غریبانی که در آنجا میزیستند، مشغولیتی جز این نداشتند که وقت خود را به گفت و شنود دربارۀ عقاید جدید بگذرانند.
۲۲پس پولُس در میان مجمع «آریوپاگوس» برخاست و گفت: «ای مردان آتنی، من شما را از هر لحاظ بسیار دیندار یافتهام.۲۳زیرا هنگامی که در شهر سیر میکردم و آنچه را که شما میپرستید نظاره مینمودم، مذبحی یافتم که بر آن نوشته شده بود: ”تقدیم به خدای ناشناخته“. حال، آنچه را شما ناشناخته میپرستید، من به شما اعلام میکنم.
۲۴«خدایی که جهان و هرآنچه را در آن است آفرید، مالکِ آسمان و زمین است و در معابد ساختۀ دست بشر ساکن نمیشود.۲۵دستان بشری نمیتواند خدمتی به او بکند، چنانکه گویی به چیزی محتاج باشد، زیرا خودْ بخشندۀ حیات و نَفَس و هر چیز دیگر به جمیع آدمیان است.۲۶او همۀ اقوام بشری را از یک انسان پدید آورد تا در سرتاسر زمین ساکن شوند؛ و زمانهای تعیین شده برای ایشان و حدود محل سکونتشان را مقرر فرمود.۲۷تا مردمان او را بجویند و چهبسا که در پیاش گشته، او را بیابند، هرچند از هیچ یک از ما دور نیست.۲۸زیرا در اوست که زندگی و حرکت و هستی داریم؛ چنانکه برخی از شاعران خود شما نیز گفتهاند که از نسل اوییم.
۲۹«پس چون نسل خداییم، شایسته نیست چنین بیندیشیم که الوهیت همانند زر یا سیم یا سنگی است که با هنر و خلاقیت آدمی به صورت تمثالی تراشیده شده باشد.۳۰در گذشته، خدا از چنین جهالتی چشم میپوشید. امّا اکنون به همۀ مردمان در هر جا حکم میکند که توبه کنند.۳۱زیرا روزی را مقرر کرده که در آن بهواسطۀ مردی که تعیین کرده است، جهان را عادلانه داوری خواهد کرد، و با برخیزانیدنش از مردگان، همه را از این امر مطمئن ساخته است.»
۳۲چون دربارۀ رستاخیز مردگان شنیدند، برخی پوزخند زدند، امّا دیگران گفتند: «میخواهیم در اینباره باز از تو بشنویم.»۳۳بدینگونه پولُس مجمع را ترک گفت.۳۴امّا تنی چند بدو پیوسته، ایمان آوردند. دیونیسیوس، عضو مجمع «آریوپاگوس»، زنی داماریس نام، و نیز چند تن دیگر، از آنجمله بودند.
اعمال رسولان ۱۸
پولُس در قُرِنتُس
۱پس از این، پولُس آتن را ترک گفت و به قُرِنتُس رفت.۲در آنجا با مردی یهودی، آکیلا نام، از مردمان پونتوس آشنا شد که با همسرش پْریسکیلا بتازگی از ایتالیا آمده بود، زیرا کْلودیوسِ قیصر دستور داده بود که یهودیان همگی روم را ترک کنند. پولُس به دیدار آنها رفت،۳و از آنجا که او نیز مانند ایشان پیشۀ خیمهدوزی داشت، نزدشان ماند و بهکار مشغول شد.۴او هر شَبّات در کنیسه با یهودیان و یونانیان مباحثه میکرد و میکوشید آنان را مجاب سازد.
۵چون سیلاس و تیموتائوس از مقدونیه آمدند، پولُس خود را بهتمامی، وقف موعظۀ کلام کرده، به یهودیان شهادت میداد که عیسی همان مسیح است.۶امّا چون با او بنای مخالفت گذاشتند و ناسزایش گفتند، به اعتراض، غبار جامهاش را تکاند و به آنها گفت: «خونتان بر گردن خودتان! من از آن مبرا هستم. از این پس، نزد غیریهودیان میروم.»
۷سپس از کنیسه تغییر مکان داد و به خانۀ تیتوس یوستوس رفت که شخصی خداپرست بود و در جوار کنیسه منزل داشت.۸امّا کْریسپوس، رئیس کنیسه، با تمام اهل خانهاش به خداوند ایمان آوردند. همچنین بسیاری از اهالی قُرِنتُس چون پیام را شنیدند، ایمان آورده، تعمید گرفتند.
۹شبی خداوند در رؤیا به پولُس گفت: «مترس! سخن بگو و خاموش مباش!۱۰زیرا من با تو هستم و هیچکس دست خود را بر تو دراز نخواهد کرد تا گزندی به تو برساند، چراکه در این شهر مرا خلق بسیار است.»۱۱پس، پولُس یک سال و نیم در آنجا ماند و کلام خدا را به آنها تعلیم داد.
۱۲امّا هنگامی که گالیو، والی اَخائیه بود، یهودیان همداستان شده، بر سر پولُس تاختند و او را به محکمه کشانده،۱۳گفتند: «این شخص مردم را وامیدارد خدا را بهشیوهای خلاف شریعت عبادت کنند.»
۱۴چون پولُس خواست سخن بگوید، گالیو به یهودیان گفت: «اگر جرم یا جنایتی در میان بود، میبایست شکایت شما را بشنوم.۱۵امّا چون مسئله بر سر کلمات و نامها و شریعت خودتان است، پس خود به آن رسیدگی کنید. من نمیخواهم دربارۀ چنین اموری داوری کنم.»۱۶پس آنها را از مقابل مسند داوری راند.۱۷آنان نیز همگی به سوسْتِنیس، رئیس کنیسه حمله بردند و او را در مقابل مسند والی زدند. امّا گالیو هیچ اعتنا نکرد.
بازگشت پولُس به اَنطاکیه
۱۸پولُس پس از اقامتی طولانی در قُرِنتُس، با برادران وداع کرد و از راه دریا عازم سوریه شد. در این سفر، پْریسکیلا و آکیلا نیز همراهش بودند. او در کِنخْریه سر خود را تراشید، زیرا چنین نذر کرده بود.۱۹چون به اِفِسُس رسیدند، همسفران خود را ترک گفت و خود به کنیسه رفته، با یهودیان به مباحثه پرداخت.۲۰از او خواستند مدتی بیشتر با ایشان بماند، امّا نپذیرفت۲۱و با ایشان وداع کرده، گفت: «اگر خدا بخواهد باز نزد شما خواهم آمد.» سپس سوار کشتی شد و اِفِسُس را ترک گفت.۲۲در قیصریه از کشتی فرود آمده، به اورشلیم رفت و پس از دیدار با کلیسا، راهی اَنطاکیه شد.۲۳چندی در آنجا ماند و باز عازم سفر شده، در سرتاسر دیار غَلاطیه و فْریجیه جابهجا میگشت و همۀ شاگردان را استوار میکرد.
۲۴در آن ایام، فردی یهودی، آپولُس نام، از مردمان اسکندریه، به اِفِسُس آمد. او سخنوری ماهر بود و دانشی وسیع از کتبمقدّس داشت؛۲۵در طریق خداوند آموزش یافته بود و با حرارت روح سخن میگفت و بهدقّت دربارۀ عیسی تعلیم میداد، هرچند فقط از تعمید یحیی آگاهی داشت.۲۶او دلیرانه در کنیسه به سخنگفتن آغاز کرد. چون پْریسکیلا و آکیلا سخنانش را شنیدند، او را به خانۀ خود بردند و طریق خدا را دقیقتر به وی آموختند.
۲۷چون آپولُس قصد سفر به اَخائیه کرد، برادران تشویقش کردند و به شاگردان نوشتند که او را بهگرمی پذیرا شوند. چون آپولُس بدانجا رسید، کسانی را که بهواسطۀ فیض ایمان آورده بودند، یاری فراوان داد.۲۸زیرا پیش روی همگان با یهودیان مباحثه کرده، عقاید آنان را با دلایل قوی رد میکرد، و با استناد به کتبمقدّس ثابت مینمود که عیسی همان مسیح است.
اعمال رسولان ۱۹
پولُس در اِفِسُس
۱و امّا هنگامی که آپولُس در قُرِنتُس بود، پولُس پس از گذر از نواحی مرتفع مرکزی، به اِفِسُس رسید. در آنجا شاگردانی چند یافت۲و از ایشان پرسید: «آیا هنگامی که ایمان آوردید، روحالقدس را یافتید؟»
گفتند: «ما حتی نشنیدهایم که روحالقدس هست.»
۳به ایشان گفت: «پس چه تعمیدی یافتید؟»
گفتند: «تعمید یحیی.»
۴پولُس گفت: «تعمید یحیی، تعمیدِ توبه بود. او به قوم میگفت به آن که پس از او میآمد ایمان بیاورند، یعنی به عیسی.»۵چون این را شنیدند، در نام خداوند عیسی تعمید گرفتند.۶و هنگامی که پولُس دست بر آنان نهاد، روحالقدس بر ایشان آمد، بهگونهای که به زبانهای دیگر سخن گفتند و نبوّت کردند.۷آن مردان، جملگی حدود دوازده تن بودند.
۸سپس پولُس به کنیسه رفته، در آنجا سه ماه دلیرانه سخن میگفت و دربارۀ پادشاهی خدا مباحثه میکرد و دلایل قاطع میآورد.۹امّا بعضی سرسختی میکردند و ایمان نمیآوردند و پیش روی همگان، «طریقت» را بد میگفتند. پس پولُس از آنها کناره گرفت و شاگردان را با خود برداشته، همه روزه در تالار سخنرانی تیرانوس به بحث و گفتگو پرداخت.۱۰دو سال بدین منوال گذشت و در این مدت، همۀ یهودیان و یونانیانی که در ایالت آسیا بودند، کلام خداوند را شنیدند.
۱۱خدا به دست پولُس معجزات خارقالعاده ظاهر میساخت،۱۲بهگونهای که مردم دستمالها و پیشبندهایی را که با بدن او تماس یافته بود برای بیماران میبردند، و بیماری آنها بهبود مییافت و ارواح پلید از ایشان بیرون میرفت.
۱۳پس تنی چند از جنگیرانِ دورهگرد یهودی نیز کوشیدند نام خداوند عیسی را بر کسانی که ارواح پلید داشتند، بخوانند. آنان میگفتند: «به نام عیسایی که پولُس به او موعظه میکند شما را بیرون میرانیم!»۱۴کسانی که چنین میکردند، هفت پسر اِسکیوا، یکی از سران کاهنان یهود بودند.۱۵امّا روح پلید در پاسخ آنها گفت: «عیسی را میشناسم، پولُس را هم میشناسم، امّا شما کیستید؟»۱۶پس مردی که روح پلید داشت بر آنها جَسته، بر همگی ایشان غلبه یافت و چنان آنها را زد که برهنه و زخمی از آن خانه گریختند.
۱۷چون همۀ ساکنان اِفِسُس، چه یهودی و چه یونانی، از این امر آگاه شدند، ترس بر همۀ آنان مستولی گشت، بهگونهای که از آن پس نام خداوند عیسی را بسیار محترم میداشتند.۱۸و بسیار کسان که ایمان آورده بودند، پیش آمده، آشکارا به کارهای خود اعتراف کردند.۱۹بسیاری نیز که پیش از آن جادوگری میکردند، کتابهای خود را آوردند و در برابر همگان سوزاندند. چون بهای کتابها را حساب کردند، پنجاه هزار دِرْهَم بود.۲۰بدینگونه، کلام خداوند بهطور گسترده منتشر میشد و قوّت میگرفت.
۲۱پس از این وقایع، پولُس در روح برآن شد از راه مقدونیه و اَخائیه، به اورشلیم بازگردد. گفت: «پس از رفتنم به آنجا، باید از روم نیز دیدار کنم.»۲۲سپس دو تن از دستیاران خود، تیموتائوس و اِراستوس را به مقدونیه فرستاد و خود چندی در آسیا ماند.
بلوا در اِفِسُس
۲۳در این زمان، بلوای بزرگی دربارۀ «طریقت» برپا شد.۲۴نقرهکاری دیمیتریوس نام که تمثالهای نقرهای از آرتِمیس میساخت و از این راه درآمدی سرشار عاید صنعتگران کرده بود،۲۵ایشان و صاحبان اینگونه حرفهها را گرد آورد و به آنها گفت: «ای سروران، میدانید که این پیشه، مایۀ رونقِ روزیِ ماست.۲۶امّا چنانکه میبینید و میشنوید، این پولُس نهتنها در اِفِسُس، بلکه بهتقریب در سرتاسر آسیا، بسیاری را متقاعد و گمراه کرده است. او میگوید خدایانِ ساختۀ دست، به هیچروی خدا نیستند.۲۷پس این خطر هست که نهتنها کسب ما از رونق بیفتد، بلکه معبد الهۀ بزرگمان آرتِمیس نیز حقیر گردد و او که در آسیا و در سرتاسر جهان پرستیده میشود، عظمت خود را از دست بدهد.»
۲۸چون این را شنیدند، بغایت خشمگین شده، فریاد سردادند که «بزرگ است آرتِمیسِ اِفِسُسیان!»۲۹در تمام شهر آشوبی بهپا شد! مردم یکپارچه بهسوی میدان مسابقات هجوم بردند و گایوس و آریستارخوس را که اهل مقدونیه و از همراهان پولُس بودند، کشانکشان با خود میبردند.۳۰پولُس خواست در برابر جمعیت ظاهر شود، امّا شاگردان نگذاشتند.۳۱حتی بعضی از مقامات ایالت آسیا که از دوستان وی بودند، برایش پیغام فرستاده، خواهش کردند پا به میدان مسابقات نگذارد.
۳۲جمعیت آشفته بود. همه فریاد میزدند و هرکس چیزی میگفت و بیشتر مردم نمیدانستند برای چه گرد آمدهاند.۳۳یهودیان، اسکندر را پیش انداخته بودند، و بعضی از میان جمعیت به او دستورهایی میدادند. او دست تکان داده، از مردم خواست خاموش باشند و کوشید دفاعی عرضه دارد.۳۴امّا چون مردم دریافتند یهودی است، همه یکصدا، حدود دو ساعت فریاد میزدند: «بزرگ است آرتِمیسِ اِفِسُسیان!»
۳۵سرانجام، داروغۀ شهر جمعیت را آرام کرد و گفت: «ای مردان اِفِسُس، کیست که نداند شهر اِفِسُس نگهبان معبد آرتِمیسِ بزرگ و حافظِ تمثال اوست که از آسمان نازل شده است؟۳۶پس چون این حقایق انکارناپذیر است، باید آرام باشید و شتابزده کاری نکنید.۳۷این مردان که به اینجا آوردهاید، نه به معبد ما دستبرد زدهاند و نه به الهۀ ما کفر گفتهاند.۳۸پس اگر دیمیتریوس و همکاران صنعتگرش از کسی شکایت دارند، درِ محکمهها باز است و والیان نیز حاضرند. میتوانند شکایات خود را به آنجا ببرند.۳۹امّا اگر مسئلۀ دیگری دارید، باید آن را در محکمۀ قانونی حل و فصل کنید.۴۰زیرا بیم آن میرود که بهخاطر وقایع امروز، به شورشگری متهم شویم. اگر چنین شود، نخواهیم توانست دلیلی برای توجیه این بلوا بیاوریم.»۴۱این را گفت و جماعت را متفرق ساخت.
اعمال رسولان ۲۰
سفر پولُس به مقدونیه و یونان
۱چون آشوب فرونشست، پولُس شاگردان را فراخواند و پس از تشویق و ترغیب ایشان، آنان را وداع گفت و عازم مقدونیه شد.۲او از آن نواحی گذر کرده، مؤمنان را با سخنان خود دلگرمی بسیار داد، تا به یونان رسید۳و سه ماه در آنجا ماند. هنگامی که قصد داشت با کشتی به سوریه برود، یهودیان علیه او توطئه کردند. پس برآن شد از راه مقدونیه بازگردد.۴همراهان او، سوپاتِروس پسر پیرروس از مردمان بیریه، آریستارخوس و سِکونُدوس از مردمان تِسالونیکی، گایوس از مردمان دِربِه، تیخیکوس و تْروفیموس از مردمان آسیا، و تیموتائوس بودند.۵آنان پیش از ما رفتند و در تْروآس منتظر ما شدند.۶ولی ما پس از ایام عید فَطیر، با کشتی از فیلیپی روانه شدیم و پنج روز بعد، در تْروآس به آنان پیوستیم و هفت روز در آنجا ماندیم.
موعظۀ پولُس در تْروآس
۷در نخستین روز هفته، برای پاره کردن نان گرد هم آمدیم. پولُس برای مردم موعظه میکرد، و چون تصمیم داشت روز بعد آنجا را ترک گوید، سخنانش تا نیمههای شب بهدرازا کشید.۸در بالاخانهای که گرد آمده بودیم، چراغ بسیار بود.۹در آن حال که پولُس همچنان به سخنگفتن ادامه میداد، جوانی اِفتیخوس نام که کنار پنجره نشسته بود، اندک اندک به خوابی عمیق فرورفت و ناگاه از طبقۀ سوّم بهزیر افتاد و او را مرده برداشتند.۱۰پولُس پایین رفته، خود را بر مرد جوان انداخت و او را دربر گرفت و گفت: «مترسید، جان او در اوست!»۱۱سپس بالا رفت و نان را پاره کرد و خورد. او تا سحر به گفتگو با ایشان ادامه داد، و بعد آنجا را ترک گفت.۱۲مردمْ آن جوان را زنده به خانه بردند و تسلای عظیم یافتند.
وداع پولُس با مشایخ کلیسای اِفِسُس
۱۳در ادامۀ سفر، سوار کشتی شده، روانۀ آسوس شدیم تا در آنجا طبق قرار پولُس، او را به کشتی بیاوریم، زیرا خواسته بود تا آنجا را از راه خشکی برود.۱۴پس چون پولُس را در آسوس دیدیم، او را به کشتی آوردیم و به میتیلینی رفتیم.۱۵از آنجا با کشتی روانه شدیم و روز بعد به مقابل خیوس رسیدیم. فردای آن روز به ساموس رفتیم و روز بعد، به میلیتوس رسیدیم.۱۶پولُس تصمیم داشت از راه دریا از کنار اِفِسُس بگذرد تا وقتی را در ایالت آسیا صرف نکند، زیرا شتاب داشت که اگر ممکن شود، روز پِنتیکاست در اورشلیم باشد.
۱۷او از میلیتوس پیغامی به اِفِسُس فرستاد و مشایخ کلیسا را نزد خود فراخواند.۱۸چون آمدند، بدیشان گفت: «آگاهید که از همان روز نخست که به آسیا پا نهادم، چگونه در همۀ اوقات با شما بهسر بردهام.۱۹چگونه در کمال فروتنی و اشکریزان خداوند را خدمت کرده، سختیهایی را که در اثر توطئههای یهودیان بر من رفته است، تحمل کردهام.۲۰میدانید که از هرآنچه ممکن بود به حال شما سودمند افتد، چیزی دریغ نداشتهام، بلکه پیام را به شما موعظه کرده، چه در جمع و چه در خانهها تعلیمتان دادهام.۲۱نیز به یهودیان و یونانیان هر دو، اعلام داشتهام که باید با توبه بهسوی خدا بازگردند و به خداوند ما عیسی مسیح ایمان آورند.
۲۲«و حال، با الزام روح به اورشلیم میروم و نمیدانم در آنجا چه برایم پیش خواهد آمد؛۲۳جز آنکه در هر شهر روحالقدس هشدار میدهد که زندان و سختی در انتظار من است.۲۴امّا جان را برای خود بیارزش میانگارم، تنها اگر بتوانم دور خود را بهپایان رسانم و خدمتی را که از خداوندْ عیسی یافتهام، بهکمال انجام دهم، خدمتی که همانا اعلام بشارت فیض خداست.
۲۵«حال میدانم هیچیک از شما که من در میانتان گشته و به پادشاهی خدا موعظه کردهام، دیگر روی مرا نخواهد دید.۲۶پس امروز با شما اتمام حجّت میکنم که من از خون همه بری هستم،۲۷زیرا در اعلام ارادۀ کامل خدا به شما کوتاهی نکردهام.۲۸مراقب خود و تمامی گلهای که روحالقدس شما را به نظارتِ بر آن برگماشته است باشید و کلیسای خدا را که آن را به خون پسر خود خریده است، شبانی کنید.۲۹میدانم بعد از رفتنم، گرگهای درّنده به میان شما خواهند آمد که به گله رحم نخواهند کرد.۳۰حتی از میان خود شما کسانی برخواهند خاست و حقیقت را دیگرگون خواهند کرد تا شاگردان را به پیروی خود از راه بهدر کنند.۳۱پس هوشیار باشید و بهخاطر آورید که من سه سالِ تمام، شب و روز، دمی از هشدار دادن به هر یک از شما با اشکها، بازنایستادم.
۳۲«اکنون شما را به خدا و به کلام فیض او میسپارم که قادر است شما را بنا کند و در میان جمیع کسانی که تقدیس شدهاند، میراث بخشد.۳۳چشمداشتی به سیم و زر و یا جامۀ کسی نداشتهام.۳۴خود میدانید که به دست خویش، نیازهای خود و همراهانم را فراهم کردهام.۳۵از هر لحاظ به شما نشان دادهام که باید چنین سخت کار کنیم تا بتوانیم ضعیفان را دستگیری نماییم، و سخنان خود خداوندْ عیسی را بهیاد داشته باشیم که فرمود: ”دادن از گرفتن فرخندهتر است.“»
۳۶چون سخنانش را بهپایان رسانید، با همۀ آنان زانو زد و دعا کرد.۳۷همه بسیار گریستند و بر گردنش آویخته، وی را میبوسیدند.۳۸آنچه بیش از همه اندوهگینشان میساخت، این سخنش بود که گفت «دیگر روی مرا نخواهید دید.» سپس تا کشتیْ وی را بدرقه کردند.
اعمال رسولان ۲۱
بهسوی اورشلیم
۱پس از جدا شدن از آنها، راهی سفر دریایی شدیم و تا «کوس» مستقیم پیش رفتیم. روز بعد، به رودِس و از آنجا به پاتارا رسیدیم.۲در آنجا کشتیای یافتیم که عازم فینیقیه بود. پس سوار شدیم و حرکت کردیم.۳قپرس را در سمت چپ خود دیدیم و از آن گذشته، بهسوی سوریه پیش رفتیم. سپس در صور پیاده شدیم، زیرا در آنجا باید بار کشتی را تخلیه میکردند.۴پس شاگردان را در آنجا یافته، هفت روز نزدشان ماندیم. ایشان به هدایت روح به پولُس گفتند به اورشلیم نرود.۵چون فرصت ماندن ما بهپایان رسید، عازم سفر شدیم. شاگردان جملگی با زنان و فرزندانشان ما را تا بیرون شهر بدرقه کردند. آنجا کنار دریا زانو زدیم و دعا کردیم.۶پس از وداع، سوار کشتی شدیم، و ایشان نیز به خانههای خود بازگشتند.
۷سفر دریایی خود را از صور پی گرفتیم و به پْتولامائیس رسیدیم. آنجا از برادران دیدار کردیم و یک روز نزدشان ماندیم.۸روز بعد، آنجا را ترک گفته به قیصریه آمدیم و به منزل فیلیپُسِ مبشر، یکی از آن هفت تن، رفتیم و نزدش ماندیم.۹او چهار دختر مجرد داشت که نبوّت میکردند.
۱۰پس از چند روز که آنجا بودیم، نبیای آگابوس نام از یهودیه رسید.۱۱او نزد ما آمد و کمربند پولُس را گرفته، دستها و پاهای خویش را با آن بست و گفت: «روحالقدس میگوید: ”یهودیانِ اورشلیم صاحب این کمربند را بدینگونه خواهند بست و بهدست غیریهودیان خواهند سپرد.“»
۱۲چون این را شنیدیم، ما و مردمانِ آنجا به پولُس التماس کردیم که از رفتن به اورشلیم چشم بپوشد.۱۳امّا پولُس پاسخ داد: «این چه کار است که میکنید؟ چرا با گریۀ خود دل مرا میشکنید؟ من آمادهام بهخاطر نام خداوندْ عیسی نهتنها به زندان روم، بلکه در اورشلیم جان بسپارم.»۱۴چون دیدیم متقاعد نمیشود، دست کشیدیم و گفتیم: «آنچه خواست خداوند است، بشود.»
۱۵پس از آن روزها، تدارک سفر دیدیم و بهسوی اورشلیم حرکت کردیم.۱۶بعضی از شاگردانِ مقیم قیصریه نیز همراهمان آمدند و ما را به خانۀ شخصی مِناسون نام بردند تا میهمان او باشیم. مِناسون، از مردمان قپرس و یکی از شاگردانِ قدیمی بود.
ورود پولُس به اورشلیم
۱۷چون به اورشلیم رسیدیم، برادران بهگرمی پذیرایمان شدند.۱۸روز بعد با پولُس بهدیدار یعقوب رفتیم. مشایخ همگی حضور داشتند.۱۹پولُس ایشان را سلام گفت و بهتفصیل بیان کرد که خدا بهواسطۀ خدمت او در میان غیریهودیان چهها کرده است.
۲۰چون شنیدند، خدا را تمجید کردند. سپس به پولُس گفتند: «ای برادر، چنانکه میبینی هزاران یهودی ایمان آوردهاند و همگی نسبت به شریعت غیورند.۲۱در میان آنها چنین شایع شده که تو همۀ یهودیانی را که میان غیریهودیان زندگی میکنند، تعلیم میدهی که از موسی روی برتابند، و میگویی نباید فرزندان را ختنه کرد و بنابر رسوم رفتار نمود.۲۲حال چه باید کرد؟ بدون شک، آنها از آمدنت آگاه خواهند شد.۲۳پس آنچه به تو میگوییم، انجام بده. اینجا نزد ما چهار مرد هستند که نذری دارند.۲۴آنها را همراه خود ببر و به اتفاق ایشان آیین تطهیر را بهجا آور و خرج ایشان را بده تا بتوانند سرهای خود را بتراشند. بدینسان همه درخواهند یافت که این شایعات دربارۀ تو راست نیست، بلکه تو نیز شریعت را نگاه داشته، در آن سلوک میکنی.۲۵امّا دربارۀ ایمانداران غیریهودی، ما حکم خود را در نامهای به آگاهی آنها رساندیم و گفتیم که باید از خوراک تقدیمی به بتها، از خون، از گوشت حیوانات خفه شده و از بیعفتی بپرهیزند.»
۲۶پس، روز بعد، پولُس آن اشخاص را همراه خود برد و با ایشان آیین تطهیر را بهجا آورد. سپس به معبد رفت تا تاریخ پایان روزهای تطهیر را که در آن برای هر یک از ایشان قربانی تقدیم میشد، اعلام کند.
گرفتار شدن پولُس
۲۷چیزی بهپایان هفت روز تطهیر نمانده بود که چند یهودی از ایالت آسیا، پولُس را در معبد دیدند. آنها جمعیت را شوراندند و او را گرفته،۲۸فریاد میزدند: «ای اسرائیلیان، مدد کنید؛ این همان است که همگان را در همه جا برضد قوم ما و شریعت ما و برضد این مکان تعلیم میدهد. از آن گذشته، یونانیان را نیز بهدرون معبد آورده و این مکان مقدّس را نجس کرده است.»۲۹آنها پیشتر تْروفیموسِ اِفِسُسی را در شهر با پولُس دیده بودند و میپنداشتند پولُس او را بهدرون معبد برده است.
۳۰شهر سراپا آشوب شد! مردم از هر سو هجوم آوردند و پولُس را گرفته، از معبد بیرون کشیدند و بیدرنگ درهای معبد را پشت سرشان بستند.۳۱چون سعی داشتند او را بکشند، به فرماندۀ سپاهیان رومی خبر رسید که در تمام اورشلیم آشوبی بهپا شده است.۳۲او بیدرنگ با سربازان و افسران خود بهسوی جمعیت تاخت. چون چشم جماعت به فرمانده و سربازانش افتاد، از زدن پولُس دست برداشتند.
۳۳فرمانده نزدیک آمد و پولُس را گرفتار کرد و دستور داد او را با دو زنجیر ببندند. آنگاه پرسید که او کیست و چه کرده است.۳۴از میان جمعیت هرکس چیزی فریاد میزد. فرمانده که از زیادی هیاهو نتوانست حقیقت امر را دریابد، دستور داد پولُس را به قلعه ببرند.۳۵چون پولُس نزدیک پلههای قلعه رسید، سربازان از فرط خشونتِ جمعیت مجبور شدند او را بر دستهایشان حمل کنند.۳۶جمعیتی که از پی آنها میآمد، فریاد میکرد: «بکشیدش!»
پولُس با مردم سخن میگوید
۳۷هنوز پولُس را بهدرون قلعه نبرده بودند که به فرمانده گفت: «اجازه میدهید چیزی به شما بگویم؟»
فرمانده گفت : «تو یونانی میدانی؟۳۸مگر تو همان مصری نیستی که چندی پیش شورشی برپا کرد و چهار هزار آدمکش را با خود به بیابان برد؟»
۳۹پولُس پاسخ داد: «من مردی یهودی از تارسوسِ کیلیکیهام، شهری که بینام و نشان نیست. تمنا دارم اجازه دهید با مردم سخن بگویم.»
۴۰چون اجازه داد، پولُس بر پلهها ایستاد و دست خود را بهسوی مردم دراز کرد. وقتی سکوت کامل برقرار شد، به زبان عبرانیان به آنها چنین گفت:
اعمال رسولان ۲۲
۱«ای برادران و ای پدران، به دفاع من که اکنون به عرضتان میرسانم، گوش فرادهید.»
۲چون شنیدند که ایشان را به زبان عبرانیان خطاب میکند، خاموشتر شدند.
آنگاه پولُس گفت:۳«من مردی یهودیام، متولّد تارسوسِ کیلیکیه. امّا در این شهر پرورش یافتهام. شریعت اجدادی خود را بهکمال، در محضر گامالائیل فراگرفتم و برای خدا غیور بودم، چنانکه همگی شما امروز هستید.۴من پیروان این ”طریقت“ را تا سرحد مرگ آزار میرساندم و آنان را از مرد و زن گرفتار کرده، به زندان میافکندم.۵کاهناعظم و همۀ اعضای شورای یهود بر این امر گواهند، زیرا از ایشان نامههایی خطاب به برادرانشان در دمشق گرفتم تا به آنجا بروم و این مردمان را در بند نهاده، برای مجازات به اورشلیم بیاورم.
۶«امّا چون در راه به دمشق نزدیک میشدم، حوالی ظهر، ناگاه نوری خیرهکننده از آسمان گرد من تابید.۷بر زمین افتادم و صدایی شنیدم که به من میگفت: ”شائول! شائول! چرا مرا آزار میرسانی؟“
۸«پرسیدم: ”خداوندا، تو کیستی؟“
«پاسخ داد: ”من آن عیسای ناصری هستم که تو بر او آزار روا میداری.“۹همراهانم نور را دیدند، امّا صدای آنکس را که با من سخن میگفت، نشنیدند.
۱۰«گفتم: ”خداوندا، چه کنم؟“
«خداوند گفت: ”برخیز و به دمشق برو. در آنجا هرآنچه انجامش بر عهدۀ توست، به تو گفته خواهد شد.“۱۱امّا من بر اثر درخشش آن نور، بینایی خود را از دست داده بودم. پس همراهان دستم را گرفتند و به دمشق بردند.
۱۲«در دمشق، مردی دیندار و پایبند به شریعت میزیست، حَنانیا نام، که در میان همۀ یهودیان، خوشنام بود.۱۳حَنانیا به دیدارم آمد و گفت: ”برادر شائول! بینا شو!“ همان دَم، بینایی خویش بازیافتم و او را دیدم.
۱۴«او گفت: ”خدای پدران ما تو را برگزیده تا ارادۀ او را بدانی و آن پارسا را ببینی و سخنانی از دهانش بشنوی.۱۵زیرا تو در برابر همۀ مردم، شاهد او خواهی بود و بر آنچه دیده و شنیدهای، شهادت خواهی داد.۱۶حال منتظر چه هستی؟ برخیز و تعمید بگیر و نام او را خوانده، از گناهانت پاک شو!“
۱۷«چون به اورشلیم بازگشتم، در معبد مشغول دعا بودم که به حال خلسه فرورفتم۱۸و خداوند را دیدم که میگفت: ”بشتاب و هرچه زودتر اورشلیم را ترک کن، زیرا آنان شهادت تو را دربارۀ من نخواهند پذیرفت.“
۱۹«گفتم: ”خداوندا، ایشان میدانند که من به کنیسهها میرفتم و آنان را که به تو ایمان داشتند، به زندان میافکندم و میزدم.۲۰و چون خون شهید تو استیفان را میریختند، من آنجا ایستاده، بر آن عمل صحه گذاشتم و جامههای قاتلان او را نگاه داشتم.“
۲۱او به من گفت: ”برو؛ زیرا من تو را به جاهای دوردست، نزد غیریهودیان میفرستم.“»
پولُس، شهروند رومی
۲۲مردم تا اینجا به پولُس گوش میدادند، امّا چون این را گفت، صدای خود را بلند کرده، فریاد زدند: «زمین را از وجود چنین کسی پاک کنید که زنده ماندنش روا نیست!»
۲۳در آن حال که آنان فریادکشان رداهای خود را بالای سر تکان میدادند و خاک برمیافشاندند،۲۴فرمانده دستور داد پولُس را به قلعه برده، تازیانه زنند و از او بازخواست کنند تا معلوم شود به چه سبب اینچنین علیه او فریاد میکشند.۲۵هنگامی که پولس را برای تازیانه زدن میبستند، به افسری که آنجا ایستاده بود، گفت: «آیا قانون به شما اجازه میدهد یک نفر تبعۀ روم را تازیانه بزنید، در حالی که حتی محاکمه نشده است؟»
۲۶افسر چون این را شنید، نزد فرمانده رفت و به او گفت: «هیچ میدانی چه میکنی؟ این مرد تبعۀ روم است!»
۲۷فرمانده نزد پولُس آمد و از او پرسید: «بگو ببینم، آیا تو تبعۀ روم هستی؟»
پاسخ داد: «بله ، هستم.»
۲۸آنگاه فرمانده گفت: «من برای بهدست آوردن این تابعیت، بهایی گران پرداختهام.»
پولُس در پاسخ گفت: «امّا من با این تابعیت زاده شدهام!»
۲۹آنان که قرار بود از او بازخواست کنند، دردم خود را کنار کشیدند. فرمانده نیز که دریافته بود یک رومی را در بند نهاده است، سخت هراسان بود.
در شورای یهود
۳۰فردای آن روز، چون فرمانده میخواست بهدقّت دریابد که چرا یهودیان پولُس را متهم کردهاند، او را از بند آزاد کرد و دستور داد سران کاهنان و همۀ اعضای شورای یهود گرد آیند. سپس، پولُس را پایین آورد تا در برابر آنها حاضر شود.
اعمال رسولان ۲۳
۱پولُس بر اعضای شورا چشم دوخت و گفت: «برادران، من تا به امروز با وجدانی پاک در حضور خدا زندگی کردهام.»۲چون این را گفت، کاهناعظم، حَنانیا، به کسانی که کنار پولُس ایستاده بودند، دستور داد تا بر دهانش بزنند.۳پولُس بدو گفت: «خدا تو را خواهد زد، ای دیوار سفید شده! تو بر آن مسند نشستهای تا مطابق شریعت مرا محاکمه کنی، امّا برخلاف شریعت، دستور به زدنم میدهی؟»
۴کسانی که نزدیک پولُس ایستاده بودند، گفتند: «به کاهناعظمِ خدا اهانت میکنی؟»
۵پولُس گفت: «ای برادران، نمیدانستم کاهناعظم است؛ زیرا نوشته شده: ”پیشوای قوم خود را بد مگو.“»
۶آنگاه پولُس که میدانست برخی از آنها صَدّوقی و برخی فَریسیاند، با صدای بلند در شورا گفت: «ای برادران، من فَریسی و فَریسیزادهام، و بهخاطر امیدم به رستاخیز مردگان است که محاکمه میشوم.»۷چون این را گفت، میان فَریسیان و صَدّوقیان جرّ و بحث درگرفت و جماعت دو دسته شدند،۸چراکه صَدّوقیان منکر قیامت و وجود فرشته و روحند، امّا فَریسیان به اینها همه اعتقاد دارند.
۹همهمهای عظیم برپا شد! برخی از علمای دین که فَریسی بودند، برخاستند و اعتراضکنان گفتند: «خطایی در این مرد نمیبینیم. از کجا معلوم که روح یا فرشتهای با او سخن نگفته باشد.»۱۰جدال چنان بالا گرفت که فرمانده ترسید مبادا پولُس را تکه و پاره کنند. پس به سربازان دستور داد پایین بروند و او را از چنگ آنها بهدر آورده، بهدرون قلعه ببرند.
۱۱در همان شب، خداوند کنار پولُس ایستاد و گفت: «دل قویدار! همانگونه که در اورشلیم بر من شهادت دادی، در روم نیز باید شهادت دهی.»
توطئه قتل پولُس
۱۲صبح روز بعد، یهودیان با هم توطئه چیده، سوگند خوردند تا پولُس را نکشند، چیزی نخورند و ننوشند.۱۳بیش از چهل تن در این توطئه دست داشتند.۱۴آنها نزد سران کاهنان و مشایخ رفتند و گفتند: «ما سوگند اکید یاد کردهایم که تا پولُس را نکشیم، چیزی نخوریم.۱۵پس اکنون شما و اعضای شورا از فرماندۀ رومی بخواهید او را به حضور شما بیاورد، به این بهانه که میخواهید دقیقتر دربارۀ او تحقیق کنید. ما آمادهایم پیش از رسیدنش به اینجا او را بکشیم.»
۱۶امّا خواهرزادۀ پولُس از این توطئه باخبر شد و به قلعه رفته، پولُس را آگاه ساخت.
۱۷پولُس یکی از افسران را خواند و گفت: «این جوان را نزد فرمانده ببر، زیرا خبری برای او دارد.»۱۸پس افسر او را نزد فرمانده برد و به او گفت: «پولُسِ زندانی مرا فراخواند و از من خواست این جوان را نزد شما بیاورم؛ میخواهد چیزی به شما بگوید.»
۱۹فرمانده دست مرد جوان را گرفته، او را به کناری کشید و پرسید: «چه میخواهی به من بگویی؟»
۲۰گفت: «یهودیان توافق کردهاند از شما بخواهند که فردا پولُس را به حضور شورا بیاورید، بدین بهانه که میخواهند دقیقتر دربارۀ او تحقیق کنند.۲۱درخواستشان را نپذیرید، زیرا بیش از چهل تن از ایشان در کمین او نشستهاند. آنها سوگند یاد کردهاند که تا او را نکشند، چیزی نخورند و ننوشند. اکنون آمادهاند، و فقط منتظرند شما درخواستشان را اجابت کنید.»
۲۲فرمانده جوان را مرخص کرد و او را قدغن کرده، گفت: «به احدی مگو که این خبر را به من رساندهای.»
انتقال پولُس به قیصریه
۲۳پس او دو تن از افسرانش را فراخواند و به آنها فرمود: «دویست سرباز پیاده، هفتاد سواره نظام و دویست نیزهدار آماده کنید تا در ساعت سوّم از شب به قیصریه بروند.۲۴برای پولُس نیز مَرْکبی فراهم کنید و او را امن و امان به فِلیکْسِ والی تحویل دهید.»
۲۵نامهای نیز بدین عبارات نوشت:
۲۶«از کْلودیوس لیسیاس
به عالیجناب فِلیکْسِ والی:
سلام،
۲۷یهودیان این مرد را گرفته، قصد کشتنش داشتند، امّا من و سربازانم رفتیم و نجاتش دادیم، زیرا شنیده بودم رومی است.۲۸چون خواستم دریابم از چه سبب بر وی اتهام میزنند، او را به شورای ایشان بردم.۲۹دریافتم که اتهامش مربوط به شریعت خودشان است و چنان جرمی مرتکب نشده که سزاوار اعدام یا حبس باشد.۳۰سپس چون آگاه شدم علیه او توطئه کردهاند، بیدرنگ وی را نزد شما فرستادم. به مدّعیانش نیز دستور دادم تا شکایتی را که از او دارند، نزد شما بیاورند.»
۳۱بدینترتیب، سربازان طبق دستور، شبانه پولُس را با خود تا آنتیپاتْریس بردند.۳۲از آنجا به بعد، تنها سوارهنظام او را ملازمت میکرد و بقیۀ سربازان به قلعه بازگشتند.۳۳سوارهنظام چون به قیصریه رسیدند، نامه را به والی تحویل دادند و پولُس را به حضور او آوردند.۳۴والی نامه را خواند و از پولُس پرسید اهل کدام ایالت است. چون دانست اهل کیلیکیه است،۳۵به او گفت: «وقتی مدّعیانت اینجا رسیدند، به سخنت گوش فراخواهم داد.» سپس دستور داد تا پولُس را در کاخ هیرودیس تحت مراقبت نگاه دارند.
اعمال رسولان ۲۴
محاکمه در حضور فِلیکْس
۱پنج روز بعد، کاهناعظم، حَنانیا، با چند تن از مشایخ و وکیلی تِرتولُس نام، شکایات خود را علیه پولُس به حضور والی عرضه داشتند.۲چون پولُس را احضار کردند، تِرتولُس شکایت خود را در حضور فِلیکْس چنین آغاز کرد: «عالیجناب، چون دیرزمانی است که در سایۀ شما از کمال آسایش برخورداریم و دوراندیشی شما موجب بهبود وضع این قوم شده است،۳وظیفۀ خود میدانیم در هر جا و هر زمان، مراتب قدردانی خود را معروض بداریم.۴امّا برای آنکه بیش از حد مُصَدِّع اوقات شما نشویم، استدعا داریم مورد لطف خود قرارمان داده، عرایض مختصرمان را بشنوید.
۵«بر ما ثابت شده که این مرد، شخصی است فتنهانگیز که یهودیان را در سرتاسر جهان میشوراند. همچنین از سرکردگان فرقۀ ناصری است.۶و حتی سعی بر آن داشته معبد را بیحرمت سازد؛ از اینرو گرفتارش کردیم [و خواستیم مطابق شریعت خود محاکمهاش کنیم۷امّا لیسیاسِ فرمانده آمد و او را بهزور از دست ما بیرون آورد،۸و به مدّعیان او دستور داد تا به حضور شما بیایند.] حال، اگر شما خود از او بازخواست کنید، حقیقتِ هرآنچه او را بدان متهم میکنیم، بر شما آشکار خواهد شد.»
۹یهودیان نیز یکصدا گفتههای او را تأیید کردند.
۱۰چون والی به پولُس اشاره کرد که سخن بگوید، او چنین پاسخ داد: «میدانم سالیان درازی است که کار داوری بر این قوم را بر عهده دارید؛ پس با کمال خشنودی، دفاع خود را عرضه میدارم.۱۱شما خود میتوانید تحقیق کنید و دریابید که از زمانی که من برای عبادت به اورشلیم رفت ، دوازده روز بیشتر نمیگذرد،۱۲و در این مدت، مرا ندیدهاند که در معبد با کسی جرّ و بحث کنم یا اینکه در کنیسهها یا در شهر، مردم را بشورانم.۱۳آنها نمیتوانند اتهاماتی را که بر من میزنند، ثابت کنند.۱۴امّا نزد شما اعتراف میکنم که با پیروی از طریقتی که آنان بدعتش میخوانند، خدای پدرانمان را عبادت میکنم و به هرآنچه نیز که در تورات و کتب پیامبران نوشته شده، اعتقاد دارم.۱۵من هم مانند ایشان امید بر خدا دارم و معتقدم برای نیکان و بدان قیامتی در پیش است.۱۶از اینرو، سخت میکوشم تا نسبت به خدا و مردم با وجدانی پاک زندگی کنم.
۱۷«من پس از سالیانی دراز، به اورشلیم رفتم تا برای نیازمندانِ قوم خود هدایایی ببرم و قربانی تقدیم کنم.۱۸این را بهجای میآوردم که مرا در حالی که تطهیر کرده بودم، در معبد یافتند. نه جمعیتی در میان بود و نه آشوبی.۱۹در آنجا چند یهودی از ایالت آسیا بودند که باید اینجا در مقابل شما حضور مییافتند تا اگر اتهامی علیه من دارند، بازگویند.۲۰و یا اینکه کسانی که اینجا هستند، بگویند وقتی در حضور شورا ایستاده بودم، چه جرمی در من یافتند،۲۱جز اینکه در میان آنان با صدای بلند گفتم: ”بهخاطر رستاخیز مردگان است که امروز در حضور شما محاکمه میشوم.“»
۲۲آنگاه فِلیکْس که بهخوبی با طریقت آشنایی داشت، محاکمه را بهوقتی دیگر موکول کرد و گفت: «وقتی لیسیاسِ فرمانده بیاید، به مسئلۀ شما رسیدگی خواهم کرد.»۲۳سپس به افسر مسئول دستور داد تا پولُس را تحتنظر بگیرد، ولی در ضمن آزادیهایی به او بدهد و مانع از این نشود که آشنایانش نیازهای او را برطرف کنند.
۲۴چند روز بعد، فِلیکْس با همسرش دْروسیلا که یهودی بود، آمد و از پی پولُس فرستاده، به سخنان او دربارۀ ایمان به مسیح گوش فراداد.۲۵چون پولُس سخن از پارسایی، پرهیزگاری و داوریِ آینده بهمیان آورد، فِلیکْس هراسان شد و گفت: «فعلاً کافی است! میتوانی بروی. در فرصتی دیگر باز تو را فراخواهم خواند.»۲۶در ضمن، امیدوار بود پولُس رشوهای به او بدهد. از اینرو، بارها احضارش میکرد و با او سخن میگفت.
۲۷پس از دو سال، پورکیوس فِستوس جانشین فِلیکْس شد. و امّا فِلیکْس، برای اینکه بر یهودیان مِنّت نهد، پولُس را همچنان در حبس نگاه داشت.
اعمال رسولان ۲۵
محاکمه در حضور فِستوس
۱فِستوس سه روز پس از ورود به ولایت خود، از قیصریه به اورشلیم رفت.۲آنجا سران کاهنان و بزرگان قوم یهود در برابر او حاضر شدند و اتهامات خود را علیه پولُس عرضه داشتند.۳آنها بهاصرار از فِستوس خواستند بر ایشان مِنّت نهاده، پولُس را به اورشلیم بفرستد، زیرا در کمین بودند تا او را در راه به قتل رسانند.۴امّا فِستوس در پاسخ گفت: «پولُس در قیصریه در بازداشت است و من خود قصد دارم بزودی به آنجا بروم.۵کسانی از شما که در مقام رهبری هستند، میتوانند همراه من بیایند تا چنانچه از این مرد خطایی سر زده باشد، شکایت خود را علیه او مطرح کنند.»
۶فِستوس پس از حدود هشت تا ده روز که با آنها بود، به قیصریه بازگشت، و روز بعد، محکمه را تشکیل داد و امر کرد پولُس را بیاورند.۷چون پولُس وارد شد، یهودیانی که از اورشلیم آمده بودند، گِردش ایستادند و اتهامات سنگینِ بسیار بر او وارد کردند، امّا نتوانستند آنها را ثابت کنند.
۸سپس، پولُس در دفاع از خود گفت: «من به شریعت یهود یا معبد یا قیصر هیچ خطایی نکردهام.»
۹فِستوس که میخواست مِنّتی بر یهودیان بنهد، به پولُس گفت: «آیا میخواهی به اورشلیم بروی تا در آنجا برای این اتهامات در حضور من محاکمه شوی؟»
۱۰پولُس پاسخ داد: «هماکنون در محکمۀ قیصر ایستادهام که در آن میباید محاکمه شوم. شما خود بهخوبی آگاهید که من هیچ جرمی نسبت به یهود مرتکب نشدهام.۱۱حال اگر خطایی کردهام یا عملی مستوجب مرگ از من سرزده است، از مردن ابایی ندارم. امّا اگر اتهاماتی که اینان بر من میزنند، پایه و اساسی ندارد، هیچکس نمیتواند مرا بهدستشان تسلیم کند. از قیصر دادخواهی میکنم.»
۱۲فِستوس پس از مشورت با اعضای شورای خود اعلام کرد: «از قیصر دادخواهی میکنی؟ پس به حضور قیصر خواهی رفت!»
مشورت فِستوس با آگْریپاس
۱۳پس از گذشت چند روز، آگْریپاسِ پادشاه و بِرنیکی برای خوشامدگویی به فِستوس، به قیصریه آمدند.۱۴چون روزهایی چند در آنجا میماندند، فِستوس قضیۀ پولُس را با پادشاه در میان گذاشت و گفت: «در اینجا مردی هست که فِلیکْس او را در زندان نگاه داشته است.۱۵وقتی به اورشلیم رفتم، سرانِ کاهنان و مشایخ یهود اتهاماتی بر او وارد کردند و خواستار محکومیتش شدند.
۱۶«به آنها گفتم رومیان را رسم نیست که متهمی را تسلیم کنند، پیش از آنکه با مدّعیانش روبهرو شود و بتواند در مقابل اتهامات، از خود دفاع کند.۱۷چون در اینجا گرد آمدند، درنگ نکردم بلکه روز بعد، محکمه را برپا داشتم و دستور دادم او را به حضور بیاورند.۱۸چون مدّعیانش برخاستند تا سخن بگویند، او را به هیچیک از اتهاماتی که من انتظار داشتم، متهم نکردند.۱۹بلکه دربارۀ دین خودشان و عیسی نامی که مرده و پولُس ادعا میکرد زنده است، جرّ و بحث کردند.۲۰من که نمیدانستم چگونه باید به چنین مسائلی رسیدگی کرد، از او پرسیدم آیا مایل است به اورشلیم برود تا در آنجا برای این اتهامات محاکمه شود.۲۱چون پولُس از قیصر دادخواهی کرده، خواست تا صدور رأیِ او در حبس بماند، دستور دادم نگاهش بدارند، تا روزی که وی را نزد قیصر بفرستم.»۲۲آگْریپاس به فِستوس گفت: «مایلم خودْ سخنانش را بشنوم.»
گفت: «فردا خواهید شنید.»
پولُس در مقابل آگْریپاس
۲۳روز بعد، آگْریپاس و بِرنیکی با شوکتی عظیم آمدند و همراه با فرماندهان نظامی و مردان سرشناسِ شهر وارد تالار عام شدند. بهدستور فِستوس، پولُس را بهحضور آوردند.۲۴فِستوس گفت: «ای آگْریپاسِ پادشاه، و ای همۀ حضار! تمامی جامعۀ یهود، چه در اورشلیم و چه در اینجا، از این مرد که میبینید نزد من شکایت کرده و فریاد سردادهاند که نباید زنده بماند.۲۵امّا من دریافتم که او کاری نکرده که سزایش مرگ باشد. ولی چون از قیصر دادخواهی کرد، تصمیم گرفتم او را به روم بفرستم.۲۶امّا موردی مشخص ندارم که دربارۀ او به خداوندگار مرقوم دارم. پس او را به حضور همۀ شما، بخصوص به حضور شما، ای آگْریپاسِ پادشاه، آوردهام تا شاید پس از بازخواست، چیزی برای نوشتن بیابم.۲۷زیرا مرا خلاف عقل مینماید که زندانی را بدون ذکر اتهاماتی که بر او وارد است، بفرستم.»
اعمال رسولان ۲۶
۱آگْریپاس خطاب به پولُس گفت: «اجازه داری در دفاع از خود سخن بگویی.»
آنگاه پولُس دست پیش برد و دفاع خویش را چنین عرضه داشت:۲«ای آگْریپاسِ پادشاه، خود را بس نیکبخت میشمارم که امروز در حضور شما ایستاده، در مقابل همۀ شکایات یهودیان از خود دفاع کنم.۳بخصوص اینکه میدانم شما با آداب و رسوم یهود و اختلافاتِ میان ایشان کاملاً آشنایید. حال، استدعا دارم صبورانه به عرایضم گوش فرا دهید.
۴«یهودیان جملگی زندگی مرا از آغاز جوانیام میدانند، از همان ابتدا که در میان قوم خود و در اورشلیم زندگی میکردم.۵آنها از دیرباز آگاهند و اگر بخواهند، میتوانند شهادت دهند که من بهعنوان یک فَریسی، از سختگیرترین فرقۀ دینمان پیروی میکردم.۶و امروز بهخاطر امید به آنچه خدا به پدران ما وعده داده است، محاکمه میشوم.۷این همان وعدهای است که دوازده قبیلۀ ما از صمیم دل، شب و روز به امید دستیابی به آن عبادت میکنند. آری، ای پادشاه، در خصوص همین امید است که یهودیان مرا متهم میکنند.۸چرا باید برایتان باور نکردنی باشد که خدا مردگان را برخیزاند؟
۹«مرا نیز یقین بود که میبایست از انجام هیچکاری در مخالفت با نام عیسای ناصری کوتاهی نورزم.۱۰و این درست همان کاری بود که در اورشلیم میکردم. با دریافت مجوز از سران کاهنان، مقدّسانِ بسیار را به زندان میافکندم، و چون به مرگ محکوم میشدند، علیه آنها رأی میدادم.۱۱بارها در پی مجازات ایشان، از کنیسهای به کنیسۀ دیگر میرفتم و میکوشیدم به کفرگویی وادارشان کنم. شدّت خشم من نسبت به آنها چنان بود که حتی تا شهرهای اجنبیان تعقیبشان میکردم.
۱۲«در یکی از این سفرها، با حکم و اختیارات کامل از جانب سران کاهنان، عازم دمشق بودم.۱۳حوالی ظهر، ای پادشاه، در بین راه ناگهان نوری درخشانتر از نور خورشید از آسمان گرد من و همراهانم تابید.۱۴همگی به زمین افتادیم، و من صدایی شنیدم که به زبان عبرانیان به من میگفت: ”شائول، شائول، چرا مرا آزار میرسانی؟ تو را لگد زدن به سُک کاری دشوار است!“
۱۵«پرسیدم: ”خداوندا، تو کیستی؟“
«خداوند گفت: ”من همان عیسی هستم که تو بدو آزار میرسانی.۱۶برخیز و بر پای خود بایست.من به تو ظاهر شدهام تا تو را خادم و شاهد خود گردانم، تا بر آنچه در آن مرا دیدهای و بر آنچه در آن به تو ظاهر خواهم شد، شهادت دهی.۱۷من تو را رهایی خواهم بخشید از دست قوم خودت و از دست غیریهودیانی که تو را نزدشان میفرستم۱۸تا چشمانشان را بگشایی، تا از تاریکی به نور، و از قدرت شیطان بهسوی خدا بازگردند، تا آمرزش گناهان یافته، در میان کسانی که با ایمان به من مقدّس شدهاند، نصیبی بیابند.“
۱۹«پس در آن وقت، ای آگْریپاسِ پادشاه، از رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم.۲۰بلکه نخست در میان دمشقیان، سپس در اورشلیم و تمامی سرزمین یهودیه، و نیز در میان غیریهودیان به اعلام این پیام پرداختم که باید توبه کنند و بهسوی خدا بازگردند و کرداری شایستۀ توبه داشته باشند.۲۱از همین سبب بود که یهودیان مرا در معبد گرفتار کردند و درصدد کشتنم برآمدند.۲۲امّا تا به امروز، خدا مرا یاری کرده و اکنون اینجا ایستادهام و به همه، از خرد و بزرگ، شهادت میدهم. آنچه میگویم چیزی نیست جز آنچه پیامبران و موسی گفتند که میبایست واقع شود:۲۳اینکه مسیح باید رنج ببیند و نخستین کسی باشد که پس از مرگ زنده میشود، تا روشنایی را به این قوم و دیگر قومها اعلام کند.»
۲۴چون پولُس با این سخنان از خود دفاع میکرد، فِستوس فریاد زد: «پولُس، عقل خود را از دست دادهای! دانش بسیار، تو را دیوانه کرده است.»
۲۵پولُس پاسخ داد: «دیوانه نیستم، عالیجناب فِستوس، بلکه در کمال هوشیاری عین حقیقت را بیان میکنم.۲۶پادشاه خود از این امور آگاهند و من نیز بیپرده با ایشان سخن میگویم، زیرا یقین دارم هیچیک از اینها از نظرشان دور نمانده است، چون چیزی نبوده که در خلوت رویداده باشد.۲۷ای آگْریپاسِ پادشاه، آیا به پیامبران اعتقاد دارید؟ میدانم که دارید.»
۲۸آگْریپاس به پولُس گفت: «به همین زودی میخواهی مرا مسیحی کنی؟»
۲۹پولُس در پاسخ گفت: «از خدا میخواهم که دیر یا زود، نهتنها شما، بلکه همۀ کسانی که امروز به من گوش فرامیدهند، همانند من گردند، البته نه در زنجیر!»
۳۰آنگاه پادشاه برخاست و همراه او والی و بِرنیکی و بقیه مجلسیان نیز برخاستند،۳۱و گفتگوکنان بیرون رفته، به یکدیگر میگفتند: «این مرد کاری سزاوار مرگ یا زندان نکرده است.»
۳۲آگْریپاس به فِستوس گفت: «اگر این مرد از قیصر دادخواهی نکرده بود، میشد او را هماکنون آزاد کرد.»
اعمال رسولان ۲۷
عزیمت پولُس از راه دریا به روم
۱چون حکم دادند که از راه دریا به ایتالیا برویم، پولُس و برخی دیگر از زندانیان را به افسری یولیوس نام، از هنگ قیصر، تحویل دادند.۲پس به کشتیای که از اَدرامیتینوس بود و به بندرهای ایالت آسیا میرفت، سوار شدیم و حرکت کردیم. آریستارخوسِ مقدونی، از مردمان تِسالونیکی، نیز با ما بود.
۳فردای آن روز به صیدون رسیدیم و یولیوس به پولُس لطف کرده، اجازه داد نزد دوستان خود برود تا نیازهایش را تأمین کنند.۴از آنجا دوباره روانه شدیم و در امتداد کنارۀ بادْپناهِ قپرس پیش رفتیم، زیرا جهت بادْ مخالف ما بود.۵پس از عبور از بندرهای کیلیکیه و پامفیلیه، در میرا، واقع در لیکیه پیاده شدیم.۶در آنجا افسر رومی کشتیای یافت که از اسکندریه به ایتالیا میرفت، و ما را سوار آن کرد.۷روزهای بسیار آهسته پیش رفتیم و با سختی به کْنیدوس رسیدیم. چون بادْ مخالف ما بود، در امتداد کنارۀ بادْپناه کْرِت، تا به مقابل شهر سالمونی راندیم.۸بهسختی از کنار ساحل گذشتیم و به جایی به نام «بندرهای نیک» رسیدیم که در نزدیکی شهر لاسائیه بود.
۹زمان زیادی از دست رفته بود و حتی ایام روزه نیز سپری شده بود، و سفر دریایی اکنون خطرناک بود. از اینرو، پولُس به آنها هشدار داد و گفت:۱۰«سروران، میتوانم ببینم که سفری پرخطر خواهیم داشت و ضرر بسیار نهتنها به کشتی و بار آن، بلکه به جان ما نیز وارد خواهد آمد.»۱۱امّا افسر رومی به سخنان ناخدا و صاحب کشتی بیشتر توجه میکرد تا به سخنان پولُس.۱۲چون آن بندر برای سپری کردن زمستان مناسب نبود، رأی غالب بر این شد که به سفر ادامه دهیم، به این امید که به بندر فینیکس برسیم و زمستان را در آنجا بگذرانیم. این بندر در کْرِت بود و رو به جنوب غربی و نیز شمال غربی داشت.
توفان دریا
۱۳چون باد ملایم جنوبی وزیدن گرفت، گمان کردند به آنچه میخواستند رسیدهاند؛ پس لنگر کشیدند و در امتداد ساحل کْرِت پیش راندند.۱۴امّا طولی نکشید که بادی بسیار شدید، معروف به باد شمال شرقی، از جانب جزیره بهسوی ما وزیدن گرفت.۱۵کشتی گرفتار توفان شد و نتوانست در خلاف مسیر باد پیش برود؛ از اینرو، خود را بهباد سپردیم و همسو با آن رانده شدیم.۱۶در پناه جزیرهای کوچک به نام کُودا پیش رفتیم و بهسختی توانستیم زورق کشتی را بهاختیار خود درآوریم.۱۷وقتی ملّاحان آن را به روی عرشۀ کشتی آوردند، به کمک طنابها، اطراف خود کشتی را محکم بستند تا متلاشی نشود، و از بیم اینکه مبادا کشتی در شنزارِ سیرتیس بهگل بنشیند، لنگر را پایین فرستادند و کشتی را در مسیر باد رها کردند.۱۸روز بعد، چون توفان ضرباتی سنگین بر ما وارد میساخت، مجبور شدند بار کشتی را به دریا بریزند.۱۹روز سوّم، با دست خود لوازم کشتی را به دریا ریختند.۲۰روزها همچنان میگذشت و ما رنگ خورشید و ستارگان را نمیدیدیم و توفان نیز فروکش نمیکرد، آنگونه که همگی، امید نجات از کف دادیم.
۲۱پس از مدتها بیغذایی، پولُس در میان ایشان ایستاد و گفت: «سروران، شما میبایست سخن مرا میپذیرفتید و کْرِت را ترک نمیکردید تا اینهمه آسیب و زیان نبینید.۲۲اکنون نیز از شما خواهش میکنم که شهامتتان را از دست ندهید، زیرا آسیبی به جان هیچیک از شما نخواهد رسید؛ فقط کشتی از دست خواهد رفت.۲۳زیرا دیشب فرشتۀ خدایی که از آنِ اویم و خدمتش میکنم، در کنارم ایستاد۲۴و گفت: ”پولُس، مترس. تو باید برای محاکمه، در برابر قیصر حاضر شوی، و بهیقین، خدا جان همۀ همسفرانت را نیز به تو بخشیده است.“۲۵پس ای مردان، دل قویدارید، زیرا به خدا ایمان دارم که همانگونه که به من گفته است، خواهد شد.۲۶امّا کشتی ما باید در جزیرهای به گِل بنشیند.»
درهم شکسته شدن کشتی
۲۷شب چهاردهم، باد هنوز ما را در دریای آدریاتیک از این سو به آن سو میراند که نزدیک نیمهشب، ملوانان گمان بردند به خشکی نزدیک میشوند.۲۸پس عمق آب را اندازه زدند و دریافتند که بیست قامت است. کمی بعد، دیگربار عمق آب را سنجیدند و دیدند پانزده قامت است.۲۹و چون میترسیدند به صخرهها برخورد کنیم، چهار لنگر از عقب کشتی انداختند، و دعا میکردند هرچه زودتر روز شود.۳۰ملوانان بهقصد فرار از کشتی، زورقِ نجات را به دریا انداختند، به این بهانه که میخواهند چند لنگر از سینۀ کشتی به دریا بیندازند.۳۱پولُس به افسر و سربازان گفت: «اگر این مردان در کشتی نمانند، نمیتوانید نجات یابید.»۳۲پس سربازان طنابهای نگهدارندۀ زورقِ نجات را بریدند و زورق را رها کردند.
۳۳کمی پیش از طلوع آفتاب، پولُس همه را ترغیب کرد که چیزی بخورند. گفت: «امروز چهارده روز است که در انتظار بهسر بردهاید و چیزی نخورده، بیغذا ماندهاید.۳۴پس استدعا میکنم غذایی بخورید، چراکه برای زنده ماندن بدان نیازمندید. مویی از سر هیچیک از شما کم نخواهد شد.»۳۵چون این را گفت، قدری نان برگرفت و در مقابلِ همه خدا را شکر کرد و نان را پاره نموده، مشغول خوردن شد.۳۶پس همه دلگرم شدند و غذا خوردند.۳۷جملگی در کشتی، دویست و هفتاد و شش تن بودیم.۳۸وقتی سیر شدند، بقیۀ غله را به دریا ریختند و کشتی را سبک کردند.
۳۹چون روز شد، خشکی را نشناختند، امّا خلیجی کوچک با ساحل شنی دیدند. پس برآن شدند که در صورت امکان کشتی را در آنجا به گِل بنشانند.۴۰بند لنگرها را بریدند و آنها را در دریا رها کردند و طنابهای نگهدارندۀ سکان را نیز باز کردند. سپس، بادبانِ سینۀ کشتی را در مسیر باد بالا کشیدند و بهسوی ساحل پیش رفتند.۴۱امّا کشتی به یکی از برآمدگیهای زیر آب برخورد و بهگل نشست. سینۀ کشتی ثابت و بیحرکت ماند، امّا قسمت عقب آن در اثر ضربات امواج درهم شکست.
۴۲سربازان درصدد کشتن زندانیان برآمدند مبادا کسی شناکنان بگریزد.۴۳امّا افسر رومی که میخواست جان پولُس را نجات دهد، آنها را از این قصد بازداشت و دستور داد نخست کسانی که میتوانند شنا کنند، خود را به دریا افکنده، به خشکی برسانند.۴۴بقیه نیز میبایست روی الوارها یا قطعات کشتی، خود را به خشکی میرساندند. بدینگونه همه بهسلامت به خشکی رسیدند.
اعمال رسولان ۲۸
جزیرۀ مالت
۱چون بهسلامت به ساحل رسیدیم، دریافتیم آن جزیره مالت نام دارد.۲ساکنان جزیره لطف بسیار به ما نشان دادند. آنان برای ما آتش افروختند، زیرا باران میبارید و هوا سرد بود، و ما را بهگرمی پذیرا شدند.۳پولُس مقداری هیزم گرد آورد و وقتی آن را روی آتش میگذاشت، بهعلت حرارتِ آتش، ماری از میان آن بیرون آمد و بهدستش چسبید.۴ساکنان جزیره چون دیدند که مار از دست او آویزان است، به یکدیگر گفتند: «بیشک این مرد قاتل است که هرچند از دریا نجات یافت، عدالت نمیگذارد زنده بماند.»۵امّا پولُس مار را در آتش انداخت و هیچ آسیبی ندید.۶مردم انتظار داشتند بدن او وَرَم کند یا اینکه ناگهان بیفتد و بمیرد. امّا پس از انتظار بسیار، چون دیدند هیچ آسیبی به او نرسید، فکرشان عوض شد و گفتند از خدایان است.
۷در آن نزدیکی زمینهایی بود متعلّق به رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت. او ما را به منزل خود دعوت کرد و سه روز بهگرمی از ما پذیرایی نمود.۸از قضا، پدر پوبلیوس در بستر بیماری افتاده بود و تب و اسهال داشت. پولُس نزد او رفت و دعا کرده، دست بر او گذاشت و شفایش بخشید.۹پس از این واقعه، سایر بیمارانی که در جزیره بودند، میآمدند و شفا میگرفتند.۱۰آنها ما را تکریمِ بسیار کردند، و چون آمادۀ رفتن میشدیم، هرآنچه نیازمان بود برایمان فراهم آوردند.
ورود به روم
۱۱پس از سه ماه، با کشتیای که زمستان را در جزیره مانده بود، راهی دریا شدیم. آن کشتی از اسکندریه بود و علامت جوزا داشت.۱۲به سیراکوز رسیده، لنگر انداختیم و سه روز توقف کردیم.۱۳سپس سفر دریایی را ادامه دادیم و به شهر ریگیون رسیدیم. روز بعد، باد جنوبی برخاست، و فردای آن روز به شهر پوتیولی رسیدیم.۱۴آنجا برادرانی چند یافتیم که از ما دعوت کردند هفتهای با ایشان بهسر بریم. سرانجام به روم رسیدیم.۱۵برادرانِ آنجا شنیده بودند که در راه هستیم، پس تا بازار آپیوس و «سه میخانه» آمدند تا از ما استقبال کنند. پولُس با دیدن ایشان خدا را شکر کرد و قوّتقلب یافت.۱۶چون به روم رسیدیم، به پولُس اجازه داده شد تنها با یک سربازِ محافظ در منزل خود بماند.
خدمت بشارتی پولُس در روم
۱۷سه روز بعد، پولُس بزرگان یهود را فراخواند. چون گرد آمدند، بدیشان گفت: «ای برادران، با آنکه من کاری برضد قوم خود یا رسوم پدرانمان نکرده بودم، مرا در اورشلیم گرفتار کردند و تحویل رومیان دادند.۱۸آنها از من بازخواست کردند و برآن شدند آزادم کنند، زیرا در من جرمی ندیدند که سزاوار مرگ باشد.۱۹امّا چون یهودیان اعتراض کردند، ناچار شدم از قیصر دادخواهی کنم، البته نه تا از قوم خود شکایت کرده باشم.۲۰از همینرو خواستم شما را ببینم و با شما سخن بگویم، زیرا بهخاطر امید اسرائیل است که مرا بدین زنجیر بستهاند.»
۲۱آنها در پاسخ گفتند: «ما هیچ نامهای از یهودیه دربارۀ تو دریافت نکردهایم، و هیچیک از برادرانی که از آنجا آمدهاند، خبر یا گزارشی بد دربارۀ تو نیاوردهاند.۲۲ولی مایلیم نظرات تو را بشنویم، زیرا میدانیم که مردم در هر جا برضد این فرقه سخن میگویند.»
۲۳پس روزی را تعیین کردند و شماری بسیار به محل اقامت او آمدند تا با وی ملاقات کنند. او از صبح تا شب، بهتفصیل دربارۀ پادشاهی خدا با آنان سخن گفت و کوشید با استناد به تورات موسی و کتب پیامبران، دربارۀ عیسی مجابشان کند.۲۴برخی سخنان او را پذیرفتند، امّا دیگران از ایمان آوردن سرباززدند.۲۵پس در حالی که با یکدیگر جرّ و بحث میکردند، آن مکان را ترک گفتند. امّا پیش از آنکه آنجا را ترک گویند، پولُس کلام آخرین خود را بیان داشت و گفت: «روحالقدس چه درست با پدران شما سخن گفت، آنگاه که بهواسطۀ اِشَعْیای نبی فرمود:
۲۶«”نزد این قوم برو و بگو،
«به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛
به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.»
۲۷زیرا دل این قوم سخت شده؛
گوشهایشان سنگین گشته،
چشمان خود را بستهاند،
مبادا با چشمانشان ببینند،
و با گوشهایشان بشنوند،
و در دلهای خود بفهمند
و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“
۲۸«پس بدانید که نجات خدا نزد غیریهودیان فرستاده شده است و آنها گوش فراخواهند داد!» ۲۹[بعد از آنکه او این را گفت، یهودیان از آنجا رفتند، در حالی که سخت با یکدیگر جرّ و بحث میکردند.]
۳۰بدینسان پولُس دو سال تمام در خانۀ اجارهای خود اقامت داشت و هرکه را نزدش میآمد، میپذیرفت.۳۱او پادشاهی خدا را اعلام میکرد و دلیرانه و بیپروا دربارۀ عیسی مسیح خداوند تعلیم میداد.
رومیان ۱
از پولُس، غلام مسیحْ عیسی،
که به رسالت فراخوانده شده و وقف انجیل خدا شده است؛۲همان انجیل که خدا از پیش، بهواسطۀ پیامبران خود، وعدهاش را در کتبمقدّس داده بود،۳و دربارۀ پسر اوست، که چون انسانی خاکی از صُلب داوود به دنیا آمد،۴امّا با رستاخیز از میان مردگان، بهسبب روحِ قدّوسیت، به مقام پسر قدرتمند خدا منصوب شد، یعنی خداوند ما عیسی مسیح.۵ما بهواسطۀ وی و بهخاطر نام او فیض یافتیم که رسول باشیم تا از میان همۀ غیریهودیان، مردمان را به اطاعتی که در ایمان است، فراخوانیم.۶و این شما را نیز دربر میگیرد، که فراخوانده شدهاید تا از آنِ عیسی مسیح باشید؛
۷به همۀ آنان که در روم، محبوب خدایند و فراخوانده شدهاند تا از مقدّسان باشند:
فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد.
اشتیاق پولُس به دیدار از روم
۸نخست، خدای خود را بهتوسط عیسی مسیح، بهخاطر همۀ شما شکر میگزارم زیرا آوازۀ ایمان شما در همۀ عالم پیچیده است.۹خدایی که او را با همۀ وجودم در کار انجیل پسرش خدمت میکنم، بر من شاهد است که چگونه پیوسته در دعاهایم شما را در همۀ اوقات یاد میکنم۱۰و استدعا مینمایم که اگر خدا بخواهد سرانجام به دیدار شما نایل شوم.۱۱زیرا مشتاق دیدارتان هستم تا عطایی روحانی به شما برسانم که موجب استواریتان گردد؛۱۲یعنی تا من و شما هر دو از ایمان یکدیگر دلگرم شویم.۱۳ای برادران، نمیخواهم بیخبر باشید که بارها قصد آن داشتهام که نزدتان بیایم، امّا هر بار مانعی پیش آمده است. برآنم که در میان شما نیز محصولی برداشت کنم، همانگونه که در میان دیگر غیریهودیان کردهام.
۱۴من خود را چه به یونانیان و چه به بَربَرها، چه به حکیمان و چه به جاهلان مدیون میدانم.۱۵از اینرو، اشتیاق بسیار دارم که شما را نیز که در روم بهسر میبرید، بشارت دهم.
۱۶زیرا از انجیل سرافکنده نیستم، چراکه قدرت خداست برای نجات هرکس که ایمان آوَرَد، نخست یهود و سپس یونانی.۱۷زیرا در انجیل، آن پارسایی که از خداست بهظهور میرسد، که از آغاز تا به انجام بر پایۀ ایمان است. چنانکه نوشته شده است: «پارسا به ایمان زیست خواهد کرد.»
غضب خدا بر بشر گناهکار
۱۸زیرا غضب خدا از آسمان بهظهور میرسد برضد هرگونه بیدینی و شرارت انسانهایی که با شرارت خود حقیقت را سرکوب میکنند.۱۹زیرا آنچه از خدا میتوان شناخت بر آنان آشکار است، چون خدا آن را بر ایشان آشکار ساخته است.۲۰زیرا از آغاز آفرینش جهان، صفات نادیدنیِ خدا، یعنی قدرتِ سرمدی و الوهیت او را میتوان با ادراک از امور جهانِ مخلوق، بهروشنی دید. پس آنان را هیچ عذری نیست.
۲۱زیرا هرچند خدا را شناختند، امّا او را چون خدا حرمت نداشتند و سپاس نگفتند، بلکه در اندیشۀ خود به بطالت گرفتار آمدند و دلهای بیفهمِ ایشان را تاریکی فراگرفت.۲۲اگرچه ادعای حکمت میکردند، امّا احمق گردیدند۲۳و جلال خدای غیرفانی را با تمثالهایی شبیه انسان فانی و پرندگان و حیوانات و خزندگان معاوضه کردند.
۲۴پس خدا نیز ایشان را در شهوات دلشان به ناپاکی واگذاشت، تا در میان خودْ بدنهای خویش را بیحرمت سازند.۲۵آنان حقیقتِ خدا را با دروغ معاوضه کردند و مخلوق را به جای خالق پرستش و خدمت نمودند، خالقی که تا ابد او را سپاس باد. آمین.
۲۶پس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان، روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند.۲۷به همینسان، مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافاتِ درخورِ انحرافشان را در خود یافتند.
۲۸و همانگونه که برای آنان شناخت خدا ارزشی نداشت، خدا نیز آنان را به ذهنی فرومایه واگذاشت تا مرتکب اعمال ناشایست شوند.۲۹ایشان از هرگونه نادرستی، شرارت، طمع و خباثت آکندهاند. مملو از حسد، قتل، جدال، فریب و بدخواهیاند. شایعهساز،۳۰تهمتزن، متنفر از خدا، گستاخ، متکبر و خودستایند. برای انجام اعمال شریرانه، راههایی نو ابداع میکنند. نافرمان به والدین،۳۱بیفهم، بیوفا، بیعاطفه و بیرحمند.۳۲هرچند از حکم عادلانۀ خدا آگاهند که مکافات مرتکبانِ چنین اعمالی مرگ است، نهتنها خودْ آنها را انجام میدهند، بلکه کسانی را نیز که مرتکب آنها میشوند، تأیید میکنند.
رومیان ۲
داوری عادلانۀ خدا
۱پس تو ای آدمی که دیگری را محکوم میکنی، هرکه باشی هیچ عذری نداری. زیرا در هر موردی که دیگری را محکوم میکنی، خویشتن را محکوم کردهای؛ چون تو که داوری میکنی، خودْ همان را انجام میدهی.۲ما میدانیم که داوری خدا بر کسانی که اینگونه اعمال را انجام میدهند، برحق است.۳پس تو ای آدمی که بر دیگران داوری میکنی و خودْ همان را انجام میدهی، آیا گمان میکنی که از داوری خدا خواهی رست؟۴یا اینکه مهربانی، شکیبایی و تحمل عظیم او را خوار میشماری و غافلی که مهربانی خدا از آنروست که تو را به توبه رهنمون شود؟
۵امّا تو بهسبب سرسختی و دلِ ناتوبهکارت، غضب را نسبت به خود، برای روز غضب میاندوزی، روزی که در آن داوری عادلانۀ خدا آشکار خواهد شد.۶خدا «به هرکس مطابق اعمالش سزا خواهد داد.»۷او به کسانی که با پایداری در انجام اعمال نیکو، در پی جلال و حرمت و بقایند، حیات جاویدان خواهد بخشید؛۸امّا بر خودخواهان و منکرانِ حقیقت و شرارتپیشگان، خشم و غضب خود را فروخواهد ریخت.۹هرکس که مرتکب اعمال بد شود دچار رنج و عذاب خواهد شد، نخست یهود و سپس یونانی.۱۰امّا هرکه نیکویی کند، از جلال و حرمت و آرامش برخوردار خواهد شد، نخست یهود و سپس یونانی.۱۱زیرا خدا تبعیض قائل نمیشود.
۱۲همۀ کسانی که بدون شریعت گناه میکنند، بدون شریعت نیز هلاک خواهند شد؛ و همۀ کسانی که زیر شریعت مرتکب گناه میشوند، بنابر موازین شریعت داوری خواهند شد.۱۳زیرا شنوندگانِ شریعت نیستند که در نظر خدا پارسایند، بلکه کسانی پارسا شمرده خواهند شد که به شریعت عمل میکنند.۱۴براستی، وقتی غیریهودیان که شریعت ندارند، اصول شریعت را بهصرافت طبع بهجا میآورند، آنان هرچند فاقد شریعتند، لیکن خود برای خویشتن شریعتی هستند.۱۵زیرا نشان میدهند که عمل شریعت بر دلشان نگاشته شده است، چنان که وجدانشان گواهی میدهد و افکارشان در برابر هم، یا آنان را متهم میکند یا تبرئه مینماید.۱۶این در روزی بهوقوع خواهد پیوست که خدا بنابر انجیلی که من اعلام میکنم، رازهای نهان انسانها را بهتوسط عیسی مسیح به محاکمه کشد.
یهودیان و شریعت خدا
۱۷حال، تو که خود را یهودی میخوانی و به شریعت تکیه داری و به رابطهات با خدا فخر میکنی،۱۸تو که ارادۀ او را میدانی و چون از شریعت تعلیم یافتهای، بهترینها را برمیگزینی،۱۹و اطمینان داری که راهنمای کوران و نور ظلمتنشینانی،۲۰تو که بهسبب برخورداری از شریعت که تبلور معرفت و حقیقت است، مربی جاهلان و آموزگار کودکانی،۲۱تو که دیگران را تعلیم میدهی، آیا خود را نمیآموزانی؟ تو که برضد دزدی موعظه میکنی، آیا خودْ دزدی میکنی؟۲۲تو که میگویی نباید زنا کرد، آیا خودْ زنا میکنی؟ تو که از بتها نفرت داری، آیا خودْ معبدها را غارت میکنی؟۲۳تو که به داشتن شریعت فخر میفروشی، آیا با زیر پا گذاشتنِ آن به خدا بیحرمتی میکنی؟۲۴چنانکه نوشته شده است: «بهسبب شما، غیریهودیان به نام خدا کفر میگویند.»
۲۵ختنه آنگاه ارزش دارد که شریعت را بهجا آورید، امّا اگر آن را زیر پا بگذارید، مانند این است که ختنه نشده باشید.۲۶و اگر آنان که ختنه نشدهاند، مطالبات شریعت را بهجا آورند، آیا ختنهشده بهشمار نمیآیند؟۲۷آن که در جسم ختنه نشده، امّا شریعت را نگاه میدارد، تو را محکوم خواهد کرد، تو را که با وجود برخورداری از احکام نوشته شده و ختنه، شریعت را زیر پا میگذاری.
۲۸زیرا یهودی راستین آن نیست که به ظاهر یهودی باشد، و ختنۀ واقعی نیز امری جسمانی و ظاهری نیست.۲۹بلکه یهودی آن است که در باطن یهودی باشد و ختنه نیز امری است قلبی که بهدست روح انجام میشود، نه بهواسطۀ آنچه نوشتهای بیش نیست. چنین کسی را خدا تحسین میکند، نه انسان.
رومیان ۳
امین بودن خدا
۱پس مزیّت یهودیبودن چیست و ختنه را چه ارزشی است؟۲بسیار از هر لحاظ. نخست آنکه کلام خدا بدیشان به امانت سپرده شده است.
۳امّا اگر برخی از آنان امین نبودند، چه باید گفت؟ آیا امین نبودن آنها، امانت خدا را باطل میسازد؟۴بههیچروی! حتی اگر همۀ انسانها دروغگو باشند، خدا راستگو است! چنانکه نوشته شده است:
«تا حقانیت تو در آنچه گفتهای ثابت گردد
و در داوری خود غالب آیی.»
۵امّا اگر نادرستی ما درستی خدا را بیشتر آشکار میسازد، چه باید گفت؟ آیا خدا ظالم است آنگاه که بر ما غضب میکند؟ به شیوۀ انسان سخن میگویم.۶بهیقین چنین نیست. وگرنه خدا چگونه میتوانست دنیا را داوری کند؟۷ممکن است کسی استدلال کند که «اگر با ناراستی من راستیِ خدا آشکارتر میگردد و او بیشتر جلال مییابد، دیگر چرا من بهعنوان گناهکار محکوم میشوم؟»۸و چرا نگوییم: «بیایید بدی کنیم تا نیکویی حاصل آید»، چنانکه بعضی بر ما افترا زده، ادعا میکنند که چنین میگوییم؟ محکومیت اینان بس منصفانه است.
کسی پارسا نیست
۹پس چه باید گفت؟ آیا وضع ما بهتر از دیگران است؟ بههیچروی! زیرا پیشتر ادعا وارد آوردیم که یهود و یونانی هردو زیر سلطۀ گناهند.۱۰چنانکه نوشته شده است:
«هیچکس پارسا نیست، حتی یک نفر.
۱۱هیچکس فهیم نیست،
هیچکس در جستجوی خدا نیست.
۱۲همه گمراه گشتهاند،
همه باطل گردیدهاند.
نیکوکاری نیست، حتی یک نفر.»
۱۳«گلوی آنان گوری گشاده است
و زبانشان به فریب سخن میگوید.»
«زهر افعی زیر لبهای ایشان است؛»
۱۴«دهانشان پر از نفرین و تلخی است.»
۱۵«پاهایشان به ریختن خون شتابان است؛
۱۶هر کجا که میروند، ویرانی و تیرهبختی بر جای میگذارند،
۱۷و طریق صلح و سلامت را نمیشناسند.»
۱۸«ترس خدا در چشمانشان نیست.»
۱۹اکنون آگاهیم که آنچه شریعت میگوید خطاب به کسانی است که زیر شریعتند تا هر دهانی بسته شود و دنیا بهتمامی در پیشگاه خدا محکوم شناخته شود.۲۰زیرا هیچ بشری با بهجا آوردن اعمال شریعت، در نظر خدا پارسا شمرده نمیشود، بلکه شریعتْ تنها گناه را به ما میشناساند.
پارسا شمرده شدن از طریق ایمان
۲۱امّا اکنون جدا از شریعت، آن پارسایی که از خداست بهظهور رسیده است، چنانکه شریعت و پیامبران بر آن گواهی میدهند.۲۲این پارسایی که از خداست از راه ایمان به عیسی مسیح است و نصیب همۀ کسانی میشود که ایمان میآورند. در اینباره هیچ تفاوتی نیست.۲۳زیرا همه گناه کردهاند و از جلال خدا کوتاه میآیند.۲۴امّا به فیض او و بهواسطۀ آن بهای رهایی که در مسیحْ عیسی است، بهرایگان پارسا شمرده میشوند.۲۵خدا او را چون کفّارۀ گناهان عرضه داشت، کفّارهای که توسط خون او و از راه ایمان حاصل میشود. او این را برای نشان دادن عدالت خود انجام داد، زیرا در تحمل الهی خویش، از گناهانی که پیشتر صورت گرفته بود، چشمپوشیده بود.۲۶او چنین کرد تا عدالت خود را در زمان حاضر ثابت کند، و تا خودْ عادل باشد و کسی را نیز که به عیسی ایمان دارد، پارسا بشمارد.
۲۷پس دیگر چه جای فخر است؟ از میان برداشته شده است! بر چه پایهای؟ بر پایۀ شریعتِ اعمال؟ نه، بلکه بر پایۀ قانون ایمان.۲۸زیرا ما بر این اعتقادیم که انسان از راه ایمان و بدون انجام اعمالِ شریعت، پارسا شمرده میشود.۲۹آیا خدا فقط خدای یهودیان است؟ آیا خدای غیریهودیان نیست؟ البته که او خدای غیریهودیان نیز هست.۳۰زیرا تنها یک خدا وجود دارد، و این خدا ختنهشدگان را بر پایۀ ایمان و ختنهناشدگان را نیز بر پایۀ همان ایمان، پارسا خواهد شمرد.۳۱پس آیا شریعت را با این ایمان باطل میسازیم؟ هرگز! بلکه آن را استوار میگردانیم.
رومیان ۴
پارسا شمرده شدن ابراهیم
۱پس دربارۀ آنچه ابراهیم یافت، چه میتوان گفت، او که بهحسب جسم، جَد ما شمرده میشود؟۲اگر ابراهیم بر پایۀ اعمال پارسا شمرده شده بود، میتوانست فخر کند؛ امّا در نظر خدا چنین نیست.۳زیرا کتاب چه میگوید؟ «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.»
۴امّا کسی که کار میکند، مزدش حق او شمرده میشود، نه هدیه.۵امّا آن که کاری نمیکند، بلکه به خدایی توکل میدارد که بیدینان را پارسا میشمارد، ایمان او برایش پارسایی بهشمار میآید.۶همانگونه که داوود نیز خجسته میخواند کسی را که خدا او را بدون اعمالْ پارسا میشمارد، و میگوید:
۷«خوشابهحال آنان که خطایایشان آمرزیده شد
و گناهانشان پوشانیده گردید.
۸خوشابهحال آن که خداوند گناه وی را به حسابش نگذارد.»
۹آیا این خوشابهحال، تنها برای ختنهشدگان است یا برای ختنهناشدگان نیز؟ زیرا گفتیم که ایمان ابراهیم برایش پارسایی شمرده شد.۱۰امّا در چه وضعی چنین شد؟ آیا بههنگامی که او ختنه شده بود یا پیش از آن؟ البته پیش از ختنه شدن بود، نه پس از آن.
۱۱امّا نشانۀ ختنه را یافت تا مُهری باشد بر آن پارسایی که پیش از ختنهشدن و از راه ایمان نصیبش شده بود. بدینسان، او پدر همۀ کسانی است که بدون ختنه ایمان میآورند تا ایشان نیز پارسا شمرده شوند.۱۲و پدر ختنهشدگان نیز هست، یعنی پدر آنان که نهتنها ختنه شدهاند، بلکه در طریق ایمان گام برمیدارند، در همان طریقی که پدر ما ابراهیم نیز پیش از آنکه ختنه شود، گام برمیداشت.
۱۳از راه شریعت نبود که به ابراهیم و نسل او وعده داده شد که وارث جهان خواهند شد، بلکه از راه آن پارسایی که بر پایۀ ایمان است.۱۴زیرا اگر آنان که به نظام شریعت تعلق دارند وارث باشند، ایمان بیارزش میشود و وعده باطل.۱۵زیرا شریعت به غضب میانجامد؛ امّا جایی که شریعت نیست، تجاوز از شریعت هم نیست.
۱۶از همینرو، وعده بر ایمان مبتنی است تا بر پایۀ فیض باشد و تحقق آن برای تمامی نسل ابراهیم تضمین شود، یعنی نهتنها برای آنان که به نظام شریعت تعلق دارند، بلکه برای کسانی نیز که پیروِ ایمانِ ابراهیماند، که پدر همۀ ماست.۱۷چنانکه نوشته شده است: «تو را پدر قومهای بسیار گردانیدهام.» و در نظر خدا چنین نیز هست، خدایی که ابراهیم به او ایمان آورد، او که مردگان را زنده میکند و نیستیها را به هستی فرامیخواند.
۱۸با اینکه هیچ جایی برای امید نبود، ابراهیم امیدوارانه ایمان آورد تا پدر قومهای بسیار گردد، چنانکه به او گفته شده بود که «نسل تو چنین خواهد بود.»۱۹او بیآنکه در ایمان خود سست شود، با واقعیتِ بدن مردۀ خویش روبهرو شد، زیرا حدود صد سال داشت و رحم سارا نیز مرده بود.۲۰امّا او به وعدۀ خدا از بیایمانی شک نکرد، بلکه در ایمانْ استوار شده، خدا را تجلیل نمود.۲۱او یقین داشت که خدا قادر است به وعدۀ خود وفا کند.۲۲به همین سبب، «برای او پارسایی شمرده شد.»۲۳و این عبارتِ «برای او شمرده شد»، تنها در حق او نوشته نشد۲۴بلکه در حق ما نیز، تا برای ما نیز شمرده شود، ما که ایمان داریم به او که خداوندمان عیسی را از مردگان برخیزانید.۲۵او بهخاطر گناهان ما تسلیم مرگ گردید و بهجهت پارسا شمرده شدنِ ما، از مردگان برخیزانیده شد.
رومیان ۵
صلح میان انسان و خدا
۱پس چون از راه ایمانْ پارسا شمرده شدهایم، میان ما و خدا بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح صلح برقرار شده است.۲ما توسط او، و از راه ایمان، به فیضی دسترسی یافتهایم که اکنون در آن استواریم، و به امید سهیم شدن در جلال خدا فخر میکنیم.۳نهتنها این، بلکه در سختیها نیز فخر میکنیم، زیرا میدانیم که سختیها بردباری بهبار میآورد۴و بردباری، شخصیت را میسازد، و شخصیت سبب امید میگردد؛۵و این امید به سرافکندگی ما نمیانجامد، زیرا محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است.
۶هنگامی که هنوز ناتوان بودیم، مسیح در زمان مقتضی بهخاطر بیدینان جان داد.۷حال آنکه بهندرت ممکن است کسی بهخاطر انسانی پارسا از جان خود بگذرد، هرچند ممکن است کسی را این شهامت باشد که جان خود را برای انسانی نیک بدهد.۸امّا خدا محبت خود را به ما اینگونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد.۹پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شدهایم، بهواسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت.۱۰زیرا اگر هنگامی که دشمن بودیم، بهواسطۀ مرگ پسرش با خدا آشتی داده شدیم، چقدر بیشتر اکنون که در آشتی هستیم، بهوسیلۀ حیات او نجات خواهیم یافت.۱۱نهتنها این، بلکه ما بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح که توسط او از آشتی برخورداریم، در خدا نیز فخر میکنیم.
مرگ بهواسطۀ آدم، حیات بهواسطۀ مسیح
۱۲پس، همانگونه که گناه بهواسطۀ یک انسان وارد جهان شد، و بهواسطۀ گناه، مرگ آمد، و بدینسان مرگ دامنگیر همۀ آدمیان گردید، از آنجا که همه گناه کردند -۱۳زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، امّا هرگاه شریعتی نباشد، گناه بهحساب نمیآید.۱۴با اینحال، از آدم تا موسی، مرگ بر همگان حاکم بود، حتی بر کسانی که گناهشان بهگونۀ سرپیچی آدم نبود. آدم، نمونۀ کسی بود که میبایست بیاید.
۱۵امّا عطا همانند نافرمانی نیست. زیرا اگر بهواسطۀ نافرمانی یک انسان بسیاری مردند، چقدر بیشتر فیض خدا و عطایی که بهواسطۀ فیض یک انسان، یعنی عیسی مسیح فراهم آمد، بهفراوانی شامل حال بسیاری گردید.۱۶براستی که این عطا همانند پیامد گناهِ آن یک تن نیست. زیرا مکافات از پی یک نافرمانی نازل شد و به محکومیت انجامید؛ امّا عطا از پی نافرمانیهای بسیار آمد و پارساشمردگی را به ارمغان آورد.۱۷زیرا اگر بهواسطۀ نافرمانی یک انسان، مرگ از طریق او حکمرانی کرد، چقدر بیشتر آنان که فیض بیکران خدا و عطای پارسایی را دریافت کردهاند، توسط آن انسان دیگر، یعنی عیسی مسیح، در حیاتْ حکم خواهند راند.
۱۸پس همانگونه که یک نافرمانی به محکومیت همۀ انسانها انجامید، یک عمل پارسایانه نیز به پارسا شمرده شدن و حیات همۀ انسانها منتهی میگردد.۱۹زیرا همانگونه که بهواسطۀ نافرمانی یک انسان، بسیاری گناهکار شدند، بهواسطۀ اطاعت یک انسان نیز بسیاری پارسا خواهند گردید.
۲۰حال، شریعت آمد تا نافرمانی افزون شود؛ امّا جایی که گناه افزون شد، فیض بینهایت افزونتر گردید.۲۱تا همانگونه که گناه در مرگ حکمرانی کرد، فیض نیز در پارسایی حکم براند و بهواسطۀ خداوند ما عیسی مسیح، به حیات جاویدان رهنمون شود.
رومیان ۶
مردن نسبت به گناه و زندگی در مسیح
۱پس چه گوییم؟ آیا به گناهکردن ادامه دهیم تا فیض افزون شود؟۲هرگز! ما که نسبت به گناه مردیم، چگونه میتوانیم به زندگی در آن ادامه دهیم؟۳آیا نمیدانید همۀ ما که در مسیحْ عیسی تعمید یافتیم، در مرگ او تعمید یافتیم؟۴پس با تعمید یافتن در مرگ، با او دفن شدیم تا همانگونه که مسیح بهوسیلۀ جلال پدر، از مردگان برخیزانیده شد، ما نیز در زندگی نوینی گام برداریم.
۵پس اگر در مرگی همچون مرگ او، با وی یگانه شدهایم، بهیقین در رستاخیزی همچون رستاخیز او نیز با او یگانه خواهیم بود.۶زیرا میدانیم آن انسانِ قدیمی که ما بودیم، با او بر صلیب شد تا پیکرِ گناه درگذرد و دیگر گناه را بندگی نکنیم.۷چون آن که مرده است، از گناه آزاد شده است.
۸حال اگر با مسیح مردهایم، ایمان داریم که با او زندگی نیز خواهیم کرد.۹زیرا میدانیم چون مسیح از مردگان برخیزانیده شده است، دیگر هرگز نخواهد مرد و مرگ دیگر بر او تسلطی ندارد.۱۰او با مرگ خود، یک بار برای همیشه نسبت به گناه مُرد و در حیات کنونی خود برای خدا زندگی میکند.
۱۱به همینسان، شما نیز خود را نسبت به گناه مرده انگارید، امّا در مسیحْ عیسی نسبت به خدا، زنده.۱۲پس مگذارید گناه در بدنهای فانی شما فرمان براند تا امیال آن را اطاعت کنید.۱۳اعضای بدن خود را تسلیم گناه نکنید تا ابزار شرارت باشند، بلکه همچون کسانی که از مرگ به زندگی بازگشتهاند، خود را تسلیم خدا کنید. و اعضای بدن خود را به او بسپارید تا ابزار پارسایی باشند.۱۴زیرا گناه بر شما فرمان نخواهد راند، چون زیر شریعت نیستید بلکه زیر فیضید.
غلامان پارسایی
۱۵پس چه گوییم؟ آیا گناه کنیم چون زیر شریعت نیستیم، بلکه زیر فیضیم؟ هرگز!۱۶آیا نمیدانید که وقتی خود را همچون بندگانی فرمانبردار تسلیم کسی میکنید، بندگان آنکس خواهید بود که او را فرمان میبرید، خواه بندۀ گناه، که منجر به مرگ میشود، خواه بندۀ اطاعت، که به پارسایی میانجامد؟۱۷امّا خدا را شکر که هرچند پیشتر بندگان گناه بودید، لیکن بهتمامی دل مطیع آن تعلیم گشتید که بدان سپرده شدید.۱۸شما با آزاد شدن از گناه، بندگان پارسایی شدهاید.
۱۹من بهعلت محدودیتهای بشریِ شما، این مطالب را در قالب تشبیهاتی بشری بیان میکنم: همانگونه که پیشتر اعضای بدن خود را به بندگی ناپاکی و شرارتِ روزافزون میسپردید، اکنون آنها را به بندگی پارسایی بسپارید که به قدّوسیت میانجامد.۲۰هنگامی که بندگان گناه بودید، از پارسایی آزاد بودید.۲۱در آن زمان، از انجام اعمالی که اکنون از آنها شرمسارید، چه ثمری بردید؟ نتیجۀ انجام آن اعمال، مرگ است!۲۲امّا حال که از گناه آزاد گشته و بندگان خدا شدهاید، ثمری که میبرید نیل به تقدّس است که به حیات جاویدان میانجامد.۲۳زیرا مزد گناه مرگ است، امّا عطای خدا حیات جاویدان در خداوند ما مسیحْ عیساست.
رومیان ۷
مثالی از ازدواج
۱ای برادران، آیا نمیدانید - زیرا با کسانی سخن میگویم که از شریعت آگاهند - که شریعت تنها تا زمانی بر انسان حکم میراند که انسان زنده است؟۲برای مثال، بنابر شریعت، زن شوهردار تا زمان زنده بودن شوهرش، به او بسته است. امّا اگر شوهر بمیرد، زن از قید تعهد شرعی به وی آزاد میشود.۳پس اگر آن زمان که شوهرش زنده است، با مردی دیگر وصلت کند، زناکار خوانده میشود. امّا اگر شوهرش بمیرد، از این شریعت آزاد است، و چنان که با مردی دیگر وصلت کند، زناکار شمرده نمیشود.
۴به همینسان، ای برادران من، شما نیز بهواسطۀ جسد مسیح در قبال شریعت به مرگ سپرده شدید تا با شخصی دیگر وصلت کنید، یعنی با او که از مردگان برخیزانیده شد، تا برای خدا ثمر آوریم.۵زیرا زمانی که در سیطرۀ نفس بهسر میبردیم، امیالی گناهآلود که شریعت آنها را برمیانگیخت، در اعضای ما عمل میکرد تا برای مرگ ثمر آوریم.۶امّا اکنون با مردن نسبت به آنچه در قید آن بودیم، از شریعت آزاد شدهایم تا از راه نوینِ روح خدمت کنیم، نه از راه کهنۀ آنچه نوشتهای بیش نیست.
کشمکش با گناه
۷پس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ بههیچروی! براستی اگر شریعت نبود، هرگز درنمییافتم گناه چیست. زیرا اگر شریعت نگفته بود «طمع مورز»، نمیتوانستم دریابم طمعورزیدن چیست؟۸امّا گناه با سوءاستفاده از این حکمِ شریعت، فرصت یافت تا هر نوع طمع را در من پدید آورد. زیرا جدا از شریعت، گناه مرده است.۹زمانی من جدا از شریعتْ زنده بودم؛ امّا چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مُردم.۱۰همان حکم که میبایست به حیات راهبر شود، در عمل به مرگ من انجامید.۱۱زیرا گناه با سودجستن از فرصتی که حکم پدید آورده بود، مرا فریفت و بهواسطۀ آن مرا کشت.۱۲بنابراین، شریعتْ مقدّس است و حکمِ شریعت نیز مقدّس، عادلانه و نیکوست.
۱۳پس آیا آنچه نیکو بود، برای من باعث مرگ شد؟ هرگز! بلکه گناه بهواسطۀ آنچه نیکو بود، مرگ را در من پدید آورد تا بدینگونه گناه بودنش جلوهگر شود و پلیدی گناه از طریق حکم شریعت به اوج برسد.
۱۴ما میدانیم که شریعت روحانی است، امّا من انسانی نفسانیام و همچون برده به گناه فروخته شدهام.۱۵من نمیدانم چه میکنم، زیرا نه آنچه را که میخواهم، بلکه آنچه را که از آن بیزارم، انجام میدهم.۱۶امّا اگر آنچه را که نمیخواهم، انجام میدهم، پس میپذیرم که شریعت نیکوست.۱۷در این صورت، دیگر من نیستم که آن عمل را انجام میدهم، بلکه گناهی است که در من ساکن است.۱۸میدانم که در من، یعنی در نَفْس من، هیچچیز نیکویی ساکن نیست. زیرا هرچند میل به انجام آنچه نیکوست در من هست، امّا نمیتوانم آن را به انجام رسانم.۱۹زیرا آن عمل نیکو را که میخواهم، انجام نمیدهم، بلکه عمل بدی را که نمیخواهم، بهجا میآورم.۲۰حال اگر دست به عملی میزنم که نمیخواهم انجام دهم، پس دیگر من انجامدهندۀ آن نیستم، بلکه گناهی است که در من ساکن است.
۲۱پس این قانون را مییابم که وقتی میخواهم نیکویی کنم، بدی نزد من است.۲۲من در باطن از شریعت خدا مسرورم،۲۳امّا قانونی دیگر در اعضای خود میبینم که با شریعتی که ذهن من آن را میپذیرد، در ستیز است و مرا اسیر قانونِ گناه میسازد که در اعضای من است.۲۴آه که چه شخص نگونبختی هستم! کیست که مرا از این پیکرِ مرگ رهایی بخشد؟۲۵خدا را سپاس باد - بهواسطۀ خداوند ما عیسی مسیح!
باری، من با ذهن خود شریعت خدا را بندگی میکنم، امّا با نفْس خود قانون گناه را.
رومیان ۸
زندگی بهواسطۀ روح
۱پس اکنون برای آنان که در مسیحْ عیسی هستند، دیگر هیچ محکومیتی نیست،۲زیرا در مسیحْ عیسی، قانونِ روحِ حیاتْ مرا از قانون گناه و مرگ آزاد کرد؛۳چون آنچه شریعت قادر به انجامش نبود، از آنرو که بهسبب انسان نفسانیْ ناتوان بود، خدا به انجام رسانید. او پسر خود را به شباهت انسان گناهکار فرستاد تا «قربانی گناه» باشد، و بدینسان در پیکری بشری، حکم محکومیت گناه را اجرا کرد۴تا آنچه شریعت مطالبه میکند، در ما تحقق یابد، در ما که نه بر طبق نفس بلکه بر طبق روح رفتار میکنیم.
۵آنان که نفسانی هستند، به آنچه از نفس است میاندیشند، امّا آنان که روحانیاند، به آنچه از روح است.۶طرز فکر انسانِ نفسانی، مرگ است، امّا طرز فکری که در سیطرۀ روح قرار دارد، حیات و آرامش است.۷زیرا طرز فکر انسانِ نفسانی با خدا دشمنی میورزد، چراکه از شریعت خدا فرمان نمیبرد و نمیتواند هم ببرد،۸و کسانی که در سیطرۀ نفس هستند، نمیتوانند خدا را خشنود سازند.
۹امّا شما نه در سیطرۀ نفْس، بلکه در سیطرۀ روح قرار دارید، البته اگر روح خدا در شما ساکن باشد. و اگر کسی روحِ مسیح را نداشته باشد، او از آنِ مسیح نیست.۱۰امّا اگر مسیح در شماست، هرچند بدن شما بهعلت گناه مرده است، امّا چون پارسا شمرده شدهاید، روح برای شما حیات است.۱۱و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، حتی به بدنهای فانی شما نیز حیات خواهد بخشید. او این را بهواسطۀ روح خود انجام خواهد داد که در شما ساکن است.
۱۲پس ای برادران، ما مدیونیم، امّا نه به نفس، تا بر طبق آن زندگی کنیم.۱۳زیرا اگر بر طبق نَفْس زندگی کنید، خواهید مرد؛ امّا اگر بهواسطۀ روح، اعمال گناهآلود بدن را بکُشید، خواهید زیست.۱۴زیرا آنان که بهوسیلۀ روح خدا هدایت میشوند، پسران خدایند.۱۵چراکه شما روح بندگی را نیافتهاید تا باز ترسان باشید، بلکه روح پسرخواندگی را یافتهاید که بهواسطۀ آن ندا درمیدهیم: «اَبّا، پدر.»۱۶و روحْ خود با روح ما شهادت میدهد که ما فرزندان خداییم.۱۷و اگر فرزندانیم، پس وارثان نیز هستیم، یعنی وارثان خدا و همارث با مسیح. زیرا اگر در رنجهای مسیح شریک باشیم، در جلال او نیز شریک خواهیم بود.
جلال آینده
۱۸در نظر من، رنجهای زمان حاضر در قیاس با جلالی که در ما آشکار خواهد شد، هیچ است.۱۹جهان خلقت با اشتیاق تمام در انتظار ظهور پسران خداست.۲۰زیرا خلقت تسلیم بطالت شد، نه بهخواست خود، بلکه به ارادۀ او که آن را تسلیم کرد، با این امید که۲۱خودِ خلقت نیز از بندگی فساد رهایی خواهد یافت و در آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم خواهد شد.
۲۲ما میدانیم که تمام خلقت تا هماکنون از دردی همچون درد زایمان مینالد.۲۳و نهتنها خلقت، بلکه خود ما نیز که از نوبر روح برخورداریم، در درون خویش ناله برمیآوریم، در همان حال که مشتاقانه در انتظار پسرخواندگی، یعنی رهایی بدنهای خویش هستیم.۲۴زیرا با همین امید نجات یافتیم. امّا امیدی که بهدست آمد، دیگر امید نیست. چگونه کسی میتواند به امید چیزی باشد که آن را یافته است؟۲۵امّا اگر به چیزی امیدواریم که هنوز ندیدهایم، بردبارانه انتظارش را میکشیم.
۲۶و روح نیز در ضعف ما به یاریمان میآید، زیرا نمیدانیم چگونه باید دعا کنیم. امّا روح با نالههایی بیانناشدنی، برای ما شفاعت میکند.۲۷و او که کاوشگر دلهاست، فکر روح را میداند، زیرا روح مطابق با ارادۀ خدا برای مقدّسان شفاعت میکند.
پیروزی در مسیح
۲۸میدانیم در حق آنان که خدا را دوست میدارند و بر طبق ارادۀ او فراخوانده شدهاند، همۀ چیزها با هم برای خیریت در کار است.۲۹زیرا آنان را که از پیش شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش درآیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد.۳۰و آنان را که از پیش معین فرمود، همچنین فراخواند؛ و آنان را که فراخواند، همچنین پارسا شمرد؛ و آنان را که پارسا شمرد، همچنین جلال بخشید.
۳۱در برابر همۀ اینها چه میتوانیم گفت؟ اگر خدا با ماست، کیست که بتواند برضد ما باشد؟۳۲او که از پسر خود دریغ نکرد، بلکه او را در راه همۀ ما فدا ساخت، آیا همراه با او همهچیز را به ما نخواهد بخشید؟۳۳کیست که برگزیدگان خدا را متهم کند؟ خداست که آنها را پارسا میشمارد!۳۴کیست که محکومشان کند؟ مسیحْ عیسی که مرد، بلکه برخیزانیده نیز شد و بهدست راست خداست، اوست که برای ما شفاعت میکند!۳۵کیست که ما را از محبت مسیح جدا سازد؟ سختی یا فشار یا آزار یا قحطی یا عریانی یا خطر یا شمشیر؟۳۶چنانکه نوشته شده است: «تمام طول روز، در راه تو به کام مرگ میرویم و همچون گوسفندان کُشتاری شمرده میشویم.»
۳۷بهعکس، در همۀ این امور ما برتر از پیروزمندانیم، بهواسطۀ او که ما را محبت کرد.۳۸زیرا یقین دارم که نه مرگ و نه زندگی، نه فرشتگان و نه ریاستها، نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده، نه هیچ قدرتی،۳۹و نه بلندی و نه پستی، و نه هیچچیز دیگر در تمامی خلقت، قادر نخواهد بود ما را از محبت خدا که در خداوند ما مسیحْ عیسی است، جدا سازد.
رومیان ۹
گزینش الهی
۱در مسیح راست میگویم، نه دروغ، و وجدانم بهواسطۀ روحالقدس مرا گواه است که۲در قلب خود دردی جانکاه و اندوهی همیشگی دارم.۳زیرا آرزو میداشتم در راه برادرانم، یعنی آنان که همنژاد مَنَند، ملعون شوم و از مسیح محروم گردم.۴آنها اسرائیلیاند و فرزندخواندگی، جلال الهی، عهدها، ودیعۀ شریعت، عبادت در معبد، و وعدهها، همه از آنِ ایشان است؛۵و نیز پدران به ایشان تعلق دارند، و مسیح بهلحاظ بشری از نسل آنان است، خدای مافوقِ همه که او را تا به ابد سپاس باد. آمین.
۶حال، مقصود این نیست که کلام خدا به انجام نرسیده است، زیرا همۀ کسانی که از قوم اسرائیلاند، براستی اسرائیلی نیستند؛۷و نیز همۀ کسانی که از نسل ابراهیماند، فرزندان او شمرده نمیشوند. بلکه گفته شده است: «نسل تو از اسحاق محسوب خواهد شد.»۸به دیگر سخن، فرزندان جسمانی نیستند که فرزند خدایند، بلکه فرزندان وعده نسل ابراهیم شمرده میشوند.۹زیرا وعده این بود که «در زمان مقرر بازخواهم گشت و سارا صاحب پسری خواهد شد.»
۱۰نهتنها این، بلکه فرزندان ربکا نیز از یک پدر، یعنی از جَد ما اسحاق بودند.۱۱امّا پیش از آنکه پسرانِ توأمان به دنیا بیایند، و یا عملی خوب یا بد انجام دهند - برای اینکه مقصود خدا در گزینش استوار بماند،۱۲نه از راه اعمال، بلکه بهواسطۀ او که انسان را فرامیخواند - به ربکا گفته شد که «بزرگتر کوچکتر را بندگی خواهد کرد.»۱۳چنانکه نوشته شده است: «یعقوب را دوست داشتم، امّا از عیسو بیزار بودم.»
۱۴پس چه گوییم؟ آیا خدا بیانصاف است؟ هرگز!۱۵زیرا به موسی میگوید:
«رحم خواهم کرد بر هرکه نسبت به او رحیم هستم؛
و شفقت خواهم کرد بر هرکه نسبت به او شفقت دارم.»
۱۶بنابراین، به خواست یا تلاش انسان بستگی ندارد، بلکه به خدایی بستگی دارد که رحم میکند.۱۷زیرا کتاب به فرعون میگوید: «تو را به همین منظور برانگیختم تا قدرت خود را در تو ظاهر سازم، و نامم در تمامی جهان اعلام گردد.»۱۸پس خدا بر هرکه بخواهد رحم میکند و هرکه را بخواهد سختدل میسازد.
۱۹مرا خواهی گفت: «پس دیگر چرا ما را سرزنش میکند؟ زیرا کیست که بتواند در برابر ارادۀ او ایستادگی کند؟»۲۰امّا ای انسان، تو کیستی که با خدا مجادله کنی؟ «آیا مصنوع میتواند به صانع خود بگوید چرا مرا چنین ساختی؟»۲۱آیا کوزهگر اختیار ندارد که از تودهگِلی واحد، ظرفی برای مصارف مهم و ظرفی دیگر برای مصارف معمولی بسازد؟
۲۲چه میتوان گفت اگر خدا با اینکه میخواهد غضب خود را نشان دهد و قدرت خویش را نمایان سازد، ظروفِ مورد غضب را که برای هلاکت آماده شدهاند با بردباری بسیار تحمل کند،۲۳تا بتواند عظمت جلال خود را بر ظروفِ مورد رحمت معلوم گرداند، ظروفی که آنان را پیشاپیش برای جلال آماده کرده است؟۲۴این ظروفِ مورد رحمت، ما را نیز که از سوی او فراخوانده شدهایم، شامل میشود، نهتنها از یهودیان، بلکه از غیریهودیان نیز.۲۵چنانکه در هوشَع میگوید:
«آنان را که قوم من نبودند، ”قوم خویش“ خواهم خواند،
و او را که محبوب من نبود، ”محبوب خویش“ خواهم نامید.»
۲۶و نیز:
«چنین خواهد شد که در همان جایی که به ایشان گفته شد:
”شما قوم من نیستید“،
ایشان ”پسران خدای زنده“ خوانده خواهند شد.»
۲۷و اِشَعْیا دربارۀ قوم اسرائیل ندا درمیدهد که: «حتی اگر شمار بنی اسرائیل به اندازۀ شنهای ساحل دریا باشد، تنها باقیماندهای از آنان نجات خواهند یافت.۲۸زیرا خداوند حکم خود را بهطور کامل و قطعی بر زمین اجرا خواهد کرد.»۲۹و چنانکه اِشَعْیا پیشگویی کرده است:
«اگر خداوندِ لشکرها نسلی برای ما باقی نمیگذاشت،
مانند سُدوم و همچون غَمورَه میشدیم.»
بیایمانی قوم اسرائیل
۳۰پس چه گوییم؟ غیریهودیانی که در پی پارسایی نبودند، آن را بهدست آوردند، یعنی آن پارسایی را که از ایمان حاصل میشود؛۳۱امّا قوم اسرائیل که در پی شریعتِ پارسایی بودند، آن را بهدست نیاوردند.۳۲چرا؟ زیرا نه از راه ایمان، بلکه از طریق اعمال در پی آن بودند. آن «سنگ لغزش» موجب لغزیدن آنها شد.۳۳چنانکه نوشته شده است:
«هان در صهیون سنگی قرار میدهم که سبب لغزش شود،
و صخرهای مینهم که موجب سقوط گردد؛
و آن که بر او توکل کند،
سرافکنده نشود.»
رومیان ۱۰
۱ای برادران، آرزوی قلبی و دعای من به درگاه خدا برای قوم اسرائیل این است که نجات یابند.۲زیرا دربارۀ ایشان میتوانم شهادت دهم که برای خدا غیرت دارند، امّا نه از روی معرفت.۳زیرا بهسبب ناآگاهی از آن پارسایی که از خداست، و از آنرو که در پی اثبات پارسایی خویش بودند، در برابر آن پارسایی که از خداست، سر فرود نیاوردند.۴زیرا مسیح غایتِ شریعت است تا هرکه ایمان آوَرَد، پارسا شمرده شود.
۵موسی آن پارسایی را که از شریعت است چنین توصیف میکند: «کسی که اینها را بهعمل آوَرَد، بهواسطۀ آنها حیات خواهد داشت.»۶امّا پارساییِ مبتنی بر ایمان میگوید: «در دل خود مگو ”کیست که به آسمان صعود کند؟“» - یعنی تا مسیح را فرود آورد-۷یا ”کیست که به جهان زیرین نزول کند؟“» - یعنی تا مسیح را از مردگان بازآورد.۸و در مقابل، چه میگوید؟ اینکه «این کلامْ نزدیکِ تو، در دهان تو، و در دل توست.» این همان کلامِ ایمان است که ما وعظ میکنیم،۹که اگر به زبان خود اعتراف کنی «عیسی خداوند است» و در دل خود ایمان داشته باشی که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت.۱۰زیرا در دل است که شخص ایمان میآورد و پارسا شمرده میشود، و با زبان است که اعتراف میکند و نجات مییابد.۱۱چنانکه کتاب میگوید: «هرکه بر او توکل کند، سرافکنده نشود.»۱۲زیرا میان یهود و یونانی تفاوتی نیست، چراکه همان خداوند، خداوندِ همه است و همۀ کسانی را که او را میخوانند، بهفراوانی برکت میدهد.۱۳زیرا «هرکه نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.»
۱۴امّا چگونه کسی را بخوانند که به او ایم ان نیاوردهاند؟ و چگونه به کسی ایمان آورند که از او نشنیدهاند؟ و چگونه بشنوند، اگر کسی به آنان موعظه نکند؟۱۵و چگونه موعظه کنند، اگر فرستاده نشوند؟ چنانکه نوشته شده است: «چه زیباست پاهای کسانی که بشارت میآورند.»
۱۶امّا همگان بشارت را نپذیرفتند، زیرا اِشَعْیا میگوید: «کیست، ای خداوند، که پیام ما را باور کرده باشد؟»۱۷پس ایمان از شنیدنِ پیام سرچشمه میگیرد و شنیدنِ پیام، از طریق کلام مسیح میسّر میشود.۱۸امّا میپرسم: آیا نشنیدند؟ البته که شنیدند:
«صدای ایشان در تمامی زمین پیچیده،
و کلامشان به کرانهای جهان رسیده.»
۱۹باز میپرسم: آیا اسرائیل آنچه را که شنید، درک نکرد؟ نخست، موسی میگوید:
«بهواسطۀ آنها که قومی بهحساب نمیآیند،
شما را به غیرت خواهم آورد؛
و بهواسطۀ قومی که درک و فهم ندارد،
خشم شما را برخواهم انگیخت.»
۲۰سپس، اِشَعْیا جسورانه میگوید:
«آنان که مرا جستجو نکردند، یافتند
و خویشتن را بر کسانی که مرا نطلبیدند، آشکار ساختم.»
۲۱امّا دربارۀ اسرائیل میگوید:
«همۀ روز دستهای خود را دراز کردم
بهسوی قومی نافرمان و گردنکش.»
رومیان ۱۱
باقیماندگانِ اسرائیل
۱پس میپرسم: آیا خدا قوم خود را رد کرده است؟ هرگز؛ زیرا من خود اسرائیلیام، از نسل ابراهیم و از قبیلۀ بنیامین.۲خدا قوم خود را که از پیش شناخت، رد نکرده است. آیا نمیدانید کتاب دربارۀ الیاس چه میگوید؟ دربارۀ اینکه او چگونه از دست قوم اسرائیل نزد خدا استغاثه کرد و گفت:۳«خداوندا، ایشان پیامبران تو را کشته و مذبحهای تو را ویران کردهاند. تنها من باقی ماندهام و اکنون قصد جان مرا نیز دارند.»۴امّا پاسخ خدا به او چه بود؟ اینکه «من برای خود هفت هزار تن را نگاه داشتهام که در برابر بَعْل زانو نزدهاند.»۵به همینسان، در زمان حاضر نیز باقیماندگانی هستند که از راه فیض انتخاب شدهاند.۶امّا اگر از راه فیض باشد، دیگر بر پایۀ اعمال نیست؛ وگرنه فیض دیگر فیض نیست. [امّا اگر از راه اعمال باشد، دیگر بر پایۀ فیض نیست؛ وگرنه عمل دیگر عمل نیست.]
۷پس چه نتیجه میگیریم؟ اینکه اسرائیل آنچه را مشتاقانه در پی کسبش بود، بهدست نیاورد. امّا برگزیدگان بهدست آوردند و دیگران به سختدلی دچار شدند.۸چنانکه نوشته شده است:
«تا به امروز خدا روح رخوت به آنان داد
و چشمانی که نتوانند ببینند
و گوشهایی که نتوانند بشنوند.»
۹و داوود میگوید:
«سفرۀ ایشان برایشان دام و تله باشد
و به سنگ لغزش و مکافات بدل گردد.
۱۰چشمانشان تار شود تا نتوانند ببینند
و کمرهایشان همواره خمیده گردد.»
۱۱باز میپرسم: آیا لغزیدند تا برای همیشه بیفتند؟ هرگز! بلکه با نافرمانی آنان، غیریهودیان از نجات بهرهمند شدند، تا در قوم اسرائیل غیرت پدید آید.۱۲امّا اگر نافرمانی آنها باعث غنای جهان گشت و شکستشان باعث غنای غیریهودیان، کامل شدن تعدادشان چه نتایج بس عظیمتری در پی خواهد داشت؟
۱۳روی سخنم با شما غیریهودیان است. از آنجا که من رسول غیریهودیانم، به خدمت خود بسیار میبالم،۱۴با این امید که همنژادان خود را به غیرت آورم و برخی از آنان را نجات بخشم.۱۵زیرا اگر رد شدنِ ایشان به معنی آشتی جهان است، پذیرفتهشدنشان چه خواهد بود، جز حیات از مردگان؟۱۶اگر تکهای از تودۀ خمیر که بهعنوان نوبر تقدیم میشود، مقدّس باشد، در اینصورت، تمامی آن خمیر مقدّس است؛ و اگر ریشه مقدّس باشد، پس شاخهها نیز مقدّسند.
۱۷و اگر برخی از شاخهها بریده شدند و تو که شاخۀ زیتون وحشی بودی در میان شاخههای دیگر به درخت زیتون پیوند شدی و اکنون از شیرۀ مقوّی ریشۀ آن تغذیه میکنی،۱۸بر آن شاخهها فخر مفروش. اگر چنین میکنی، بهیاد داشته باش که تو حامل ریشه نیستی، بلکه ریشه حامل توست.۱۹شاید بگویی: «شاخهها بریده شدند تا من پیوند شوم.»۲۰راست میگویی. امّا آنها بهعلت بیایمانی بریده شدند و تو تنها به ایمانْ استواری. پس مغرور مباش بلکه بترس.۲۱زیرا اگر خدا بر شاخههای طبیعی شفقت نکرد، بر تو نیز شفقت نخواهد کرد.
۲۲پس مهربانی و سختگیری خدا را در نظر داشته باش؛ سختگیری به کسانی که سقوط کردهاند، امّا مهربانی به تو، البته به این شرط که در مهربانی او ثابت بمانی؛ وگرنه تو نیز بریده خواهی شد.۲۳و اگر آنها نیز در بیایمانی لجاجت نورزند، باز پیوند خواهند شد، زیرا خدا قادر است آنها را بار دیگر پیوند بزند.۲۴زیرا اگر تو از درختِ زیتونِ وحشی بریده شدی و برخلاف طبیعتت به درختِ زیتونِ آزاد پیوند گشتی، پس چقدر بیشتر شاخههای اصلی میتوانند به درخت زیتونی که از آن بریده شدند، پیوند شوند.
نجات اسرائیل
۲۵ای برادران، نمیخواهم از این راز غافل باشید - مبادا خود را دانا بپندارید - که سختدلی بر بخشی از اسرائیل حکمفرما شده است، تا وقتی که شمار کامل غیریهودیان داخل گردند.۲۶و اینچنین تمامی اسرائیل نجات خواهد یافت. چنانکه نوشته شده است:
«رهانندهای از صهیون خواهد آمد
و بیدینی را از یعقوب برخواهد انداخت.
۲۷و این عهد من با ایشان خواهد بود
هنگامی که گناهانشان را از میان بردارم.»
۲۸بهلحاظ انجیل، بهخاطر شما، دشمناند؛ امّا بهلحاظ گزینشِ الهی، بهخاطر پدران، محبوب خدایند.۲۹زیرا خدا هرگز عطایا و دعوت خود را باز پس نمیگیرد.۳۰درست همانگونه که شما زمانی نسبت به خدا نافرمان بودید، امّا اکنون در نتیجۀ نافرمانی ایشان رحمت یافتهاید،۳۱ایشان نیز اکنون نافرمان شدهاند تا در نتیجۀ رحمت خدا بر شما، [اکنون] بر ایشان نیز رحم شود.۳۲زیرا خدا همه را در بند نافرمانی نهاده، تا بر همگان رحمت کند.
سرود حمد
۳۳وه که چه ژرف است دولت و حکمت و علم خدا؛
تقدیرهای او کاوشناپذیر است
و راههایش درکناشدنی.
۳۴«زیرا کیست که از فکر خداوند آگاه بوده
و یا مشاور او بوده باشد؟»
۳۵«چه کسی تا کنون چیزی به خدا بخشیده
که بخواهد از او عوض بگیرد؟»
۳۶زیرا همهچیز از او، و بهواسطۀ او، و برای اوست.
او را تا ابد جلال باد. آمین.
رومیان ۱۲
قربانیهای زنده
۱پس ای برادران، در پرتو رحمتهای خدا، از شما استدعا میکنم که بدنهای خود را همچون قربانی زنده و مقدّس و پسندیدۀ خدا، به او تقدیم کنید که عبادت معقول شما همین است.۲و دیگر همشکل این عصر مشوید، بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون شوید. آنگاه قادر به تشخیص خواست خدا خواهید بود؛ خواست نیکو، پسندیده و کامل او.
۳زیرا بهواسطۀ فیضی که به من عطا شده است، هر یک از شما را میگویم که خود را بیش از آنچه میباید، مپندارید، بلکه هر یک بهفراخور میزان ایمانی که خدا به شما بخشیده است، واقعبینانه دربارۀ خود قضاوت کنید.۴زیرا همانگونه که هر یک از ما را بدنی واحد است که از اعضای بسیار تشکیل شده و کار همۀ این اعضا یکسان نیست،۵ما نیز که بسیاریم، در مسیح یک بدن را تشکیل میدهیم و هر یک، اعضای یکدیگریم.۶برحسب فیضی که به ما بخشیده شده است، دارای عطایای گوناگونیم. اگر عطای کسی نبوّت است، آن را متناسب با ایمانش بهکار گیرد.۷اگر خدمت است، خدمت کند. اگر تعلیم است، تعلیم دهد.۸اگر تشویق است، تشویق نماید. اگر کمک به نیازمندان است، با سخاوت چنین کند. اگر رهبری است، این کار را با جدیّت انجام دهد. و اگر رحم و شفقت به دیگران است، شادمانه به این کار مشغول باشد.
جلوههای گوناگون محبت
۹محبت باید بیریا باشد. از بدی بیزار باشید و به آنچه نیکوست، سخت بچسبید.۱۰با محبت برادرانه سرسپردۀ هم باشید. در احترام گذاشتن به یکدیگر، از هم پیشی بگیرید.۱۱هیچگاه غیرت شما فروکش نکند؛ در روح شعلهور باشید و خداوند را خدمت کنید.۱۲در امیدْ شادمان، در سختیها شکیبا و در دعا ثابتقدم باشید.۱۳در رفع احتیاجات مقدّسان سهیم شوید و میهماننواز باشید.
۱۴برای کسانی که به شما آزار میرسانند، برکت بطلبید؛ برکت بطلبید و لعن نکنید!۱۵با کسانی که شادمانند، شادی کنید، و با کسانی که گریانند، بگریید.۱۶برای یکدیگر ارزش برابر قائل باشید! مغرور نباشید، بلکه با کسانی که از طبقات محرومند، معاشرت کنید. خود را برتر از دیگران مپندارید.
۱۷به هیچکس به سزای بدی، بدی نکنید. دقّت کنید که آنچه را در نظر همگان پسندیده است، بهجای آورید.۱۸اگر امکان دارد، تا آنجا که به شما مربوط میشود، با همه در صلح و صفا زندگی کنید.۱۹ای عزیزان، خودْ انتقام مگیرید، بلکه آن را به غضب خدا واگذارید. زیرا نوشته شده که «خداوند میگوید: ”انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد.“»۲۰برعکس، «اگر دشمنت گرسنه باشد، به او خوراک بده، و اگر تشنه باشد، به او آب بنوشان. اگر چنین کنی، اخگرهای سوزان بر سرش خواهی انباشت.»۲۱مغلوب بدی مشو، بلکه بدی را با نیکویی مغلوب ساز.
رومیان ۱۳
اطاعت از صاحبان قدرت
۱هرکس باید تسلیمِ قدرتهای حاکم باشد، زیرا هیچ قدرتی جز از سوی خدا نیست. قدرتهایی که وجود دارند، از جانب خدا مقرر شدهاند.۲پس آن که بر علیه قدرتی عصیان کند، در حقیقت علیه آنچه خدا مقرر کرده، عصیان ورزیده است؛ و آنان که چنین میکنند، مجازات را برای خود میخرند.۳زیرا راستکِرداران از حکمرانان هراسی ندارند، امّا خلافکاران از آنها میترسند. آیا میخواهی از صاحبِ قدرت هراسی نداشته باشی؟ آنچه را که درست است، انجام بده که تو را تحسین خواهد کرد.۴زیرا خدمتگزار خداست تا به تو نیکویی کند. امّا اگر مرتکب کار خلاف شوی، بترس، زیرا شمشیر را بیجهت حمل نمیکند. او خدمتگزار خدا و مجری غضب است تا کسی را که مرتکب کار خلاف شده است، کیفر دهد.۵پس آدمی باید نهتنها برای پرهیز از غضب، بلکه بهسبب وجدان خود نیز تسلیم قدرتها باشد.
۶به همین سبب نیز مالیات میپردازید، زیرا صاحبان قدرت که تمامِ وقت خود را وقف کار حکومت میکنند، خدمتگزاران خدایند.۷به هرکس آنچه را حق اوست، بدهید: اگر مالیات است، مالیات بدهید؛ اگر خَراج است، خَراج بپردازید؛ اگر احترام است، احترام بگذارید؛ و اگر اکرام است، تکریم کنید.
محبت، چون تحقق شریعت
۸هیچ دِینی به کسی نداشته باشید جز اینکه یکدیگر را پیوسته محبت کنید. زیرا هرکه به دیگری محبت کند، در واقع شریعت را بهجا میآورد.۹زیرا احکامِ «زنا مکن»، «قتل مکن»، «دزدی مکن»، «طمع مورز»، و هر حکم دیگری که باشد، همه در این کلام خلاصه میشود که «همسایهات را همچون خویشتن محبت نما.»۱۰محبت، به همسایۀ خود بدی نمیکند؛ پس محبت تحقق شریعت است.
۱۱و شما با آگاهی از این که در چه زمانی بهسر میبرید، چنین کنید. زیرا هماکنون ساعتِ آن رسیده است که از خواب بیدار شوید، چراکه اکنون در مقایسه با زمانی که ایمان آوردیم، نجات ما نزدیکتر شده است.۱۲شبْ رو به پایان است و روز نزدیک شده است. پس بیایید اعمال تاریکی را بهسویی نهیم و زره نور را دربر کنیم.۱۳بیایید آنگونه رفتار کنیم که شایستۀ کسانی است که در روشنایی روز بهسر میبرند. پس اوقات خود را در بزمها و میگساری و هرزگی و عیاشی و جدال و حسد سپری نکنیم،۱۴بلکه عیسی مسیحِ خداوند را دربر کنید و در پی ارضای امیال نفس خود مباشید.
رومیان ۱۴
ایمانداران ضعیف و قوی
۱کسی را که ایمانش ضعیف است، بپذیرید، بیآنکه دربارۀ مسائل مورد تردید، حکم صادر کنید.۲ایمانِ یکی به او اجازه میدهد هر غذایی را بخورد، امّا دیگری که ایمانش ضعیف است، فقط سبزیجات میخورد.۳آن که همهچیز میخورد، نباید به آن که نمیخورد به دیدۀ تحقیر بنگرد؛ و آن که همهچیز نمیخورد، نباید آنکس را که هر غذایی را میخورد، محکوم کند. زیرا خدا او را پذیرفته است.۴تو کیستی که بر خدمتکار شخصی دیگر حکم میکنی؟ استوار ماندن یا فروافتادن او به آقایش مربوط است. و او استوار هم خواهد ماند زیرا خداوند قادر است او را استوار گرداند.
۵کسی یک روز را از دیگر روزها مقدّستر میشمارد؛ فردی دیگر، همۀ روزها را یکسان میپندارد. هرکس در ذهن خودش کاملاً متقاعد باشد.۶آن که روزی خاص را مهم میشمارد، برای خداوند چنین میکند. آن که گوشت میخورد، برای خداوند میخورد، زیرا خدا را شکر میگوید. و آن که از خوردن گوشت میپرهیزد، او نیز برای خداوند چنین میکند و خدا را شکر میگزارد.۷زیرا هیچیک از ما برای خود زندگی نمیکنیم و هیچیک از ما برای خود نمیمیریم.۸اگر زندگی میکنیم، برای خداوند است، و اگر میمیریم، آن نیز برای خداوند است. پس خواه زندگی کنیم، خواه بمیریم، از آنِ خداوندیم.۹مسیح نیز به همین سبب مرد و زنده شد تا خداوندِ زندگان و مردگان باشد.
۱۰پس تو چرا برادر خود را محکوم میکنی؟ و تو چرا به برادر خود به دیدۀ تحقیر مینگری؟ زیرا همۀ ما در برابر مسند داوری خدا حاضر خواهیم شد.۱۱چراکه نوشته شده است:
«خداوند میگوید: به حیات خودم سوگند که
هر زانویی در برابر من خم خواهد شد
و هر زبانی به خدا اقرار خواهد کرد.»
۱۲پس هر یک از ما حساب خود را به خدا بازخواهد داد.
۱۳بنابراین، بیایید از این پس یکدیگر را محکوم نکنیم. بهجای آن، تصمیم بگیرید که هیچ سنگ لغزش یا مانعی در راه برادر خود مگذارید.۱۴من در مقام کسی که در عیسای خداوند است، اطمینان دارم که هیچچیز به خودی خود نجس نیست. امّا اگر کسی چیزی را نجس میشمارد، برای او نجس خواهد بود.۱۵اگر با خوراکی که میخوری برادرت را دردمند میسازی، دیگر بر پایۀ محبت رفتار نمیکنی. با خوراک خود، برادر خویش را که مسیح بهخاطر او مرد، هلاک مساز.۱۶مگذارید در مورد آنچه شما نیکو میشمارید، بد گفته شود.۱۷زیرا پادشاهی خدا خوردن و نوشیدن نیست، بلکه پارسایی، آرامش و شادی در روحالقدس است.۱۸هرکه بدین طریق مسیح را خدمت کند، خدا را خشنود میسازد و پذیرفتۀ مردم نیز هست.
۱۹پس بیایید آنچه را که موجب برقراری صلح و صفا و بنای یکدیگر میشود، دنبال کنیم.۲۰کار خدا را برای خوراک خراب مکن! همۀ خوراکها پاکند، امّا خوردن هر خوراکی که باعث لغزش دیگری شود، عملی است نادرست.۲۱بهتر آن است که از خوردن گوشت یا نوشیدن شراب یا انجام هر کار دیگر که باعث لغزش برادرت میشود، بپرهیزی.
۲۲پس عقیدهات را دربارۀ این امور، بین خود و خدا نگاه دار. خوشابهحال کسی که بهخاطر آنچه مورد قبول اوست، خود را محکوم نمیکند.۲۳امّا کسی که دربارۀ خوردنِ خوراکی دچار تردید است، اگر آن را بخورد محکوم میشود، زیرا با ایمان نخورده است و آنچه از ایمان نباشد، گناه است.
رومیان ۱۵
۱ما که قوی هستیم، باید ناتوانیهای ضعیفان را متحمل شویم و در پی خشنودی خویش نباشیم.۲هر یک از ما باید همسایۀ خود را خشنود سازد، در آنچه برای او نیکو باشد و باعث بنایش شود.۳زیرا مسیح نیز در پی خشنودی خود نبود، چنانکه نوشته شده است: «توهینهای توهینکنندگانِ به تو، بر من فروافتاد.»۴زیرا آنچه در گذشته نوشته شده است، برای تعلیم ما بوده تا با پایداری و آن دلگرمی که کتبمقدّس میبخشد، امید داشته باشیم.
۵اینک خدای بخشندۀ پایداری و دلگرمی به شما عطا کند که در انطباق با مسیحْ عیسی با یکدیگر همفکر باشید،۶تا یکدل و یکزبان، خدا یعنی پدر خداوند ما عیسی مسیح را تمجید کنید.
۷پس همانگونه که مسیح شما را پذیرفت، شما نیز یکدیگر را بپذیرید تا خدا جلال یابد.۸زیرا به شما میگویم که مسیح برای نشان دادن امانت خدا، خدمتگزار یهودیان شد تا بر وعدههایی که به پدران داده شده بود، مهر تأیید زند،۹و تا قومهای غیریهود، خدا را بهسبب رحمتش تمجید کنند. چنانکه نوشته شده است:
«از اینرو، تو را در میان قومها اقرار خواهم کرد،
و در وصف نام تو سرودها خواهم سرایید.»
۱۰باز میگوید:
«ای قومها با قوم او شادی کنید.»
۱۱و نیز میگوید:
«ای همۀ قومها، خداوند را حمد گویید،
و ای همۀ امّتها او را تسبیح بخوانید.»
۱۲و اِشَعْیا نیز میگوید:
«ریشۀ یِسای پدیدار خواهد شد،
هماو که برای حکمرانی بر قومها برخواهد خاست؛
به اوست که قومها امید خواهند بست.»
۱۳اینک خدای امید، شما را از کمال شادی و آرامش در ایمان آکنده سازد تا با قدرت روحالقدس، سرشار از امید باشید.
خدمت پولُس در میان غیریهودیان
۱۴ای برادران، من خودْ این اطمینان را دارم که شما خود از نیکویی مملو، و از معرفت کامل برخوردارید و به پندگفتن به یکدیگر نیز توانایید.۱۵با وجود این، جسارت کرده، در باب موضوعاتی چند به شما نوشتم، تا آنها را یادآورتان گردم، زیرا خدا این فیض را به من بخشیده است۱۶که خدمتگزار مسیحْ عیسی برای غیریهودیان باشم و خدمتِ کهانتِ اعلامِ انجیلِ خدا را بهانجام رسانم، تا غیریهودیان هدیهای مقبول به درگاه خدا باشند که توسط روحالقدس تقدیس شده است.
۱۷پس در مسیحْ عیسی به خدمت خود به خدا افتخار میکنم.۱۸زیرا به خود اجازه نمیدهم از چیزی سخن بگویم، جز آنچه مسیح برای اطاعت غیریهودیان از طریق من به انجام رسانیده است، چه بهوسیلۀ سخنان و چه از طریق کارهایم.۱۹او این را به نیروی آیات و معجزات، یعنی به نیروی روح خدا انجام داده است، آنگونه که از اورشلیم تا «ایلیریکوم» دور زده، به انجیل مسیح بهکمال، بشارت دادم.۲۰آرزویم همواره این بوده است که در جایی بشارت دهم که مسیح شناخته نشده، تا بر بنیادی که دیگری نهاده است، بنا نگذاشته باشم،۲۱بلکه چنانکه نوشته شده است:
«آنان که از او بیخبر بودند، خواهند دید
و کسانی که نشنیده بودند، درک خواهند کرد.»
۲۲به همین سبب، بارها از آمدن نزد شما بازداشته شدهام.
برنامۀ پولُس برای دیدار از روم
۲۳امّا اکنون که در این مناطق، دیگر جایی برای کار من باقی نمانده، و از آنجا که سالهاست مشتاق آمدن نزد شما هستم،۲۴امید دارم سر راهم به اسپانیا، به دیدار شما بیایم تا پس از آنکه چندی از مصاحبت شما بهرهمند شدم، مرا در سفر به آنجا یاری دهید.۲۵در حال حاضر آهنگِ اورشلیم دارم تا مقدّسان را در آنجا خدمت کنم،۲۶زیرا کلیساهای مقدونیه و اَخائیه را پسند آمد که برای تنگدستانِ مقدّسانِ اورشلیم کمک مالی بفرستند.۲۷آنها خود به انجام این کار رغبت داشتند؛ و در واقع مدیون آنها نیز بودند، زیرا اگر غیریهودیان در برکات روحانی یهودیان شریک شدند، آنها نیز به نوبۀ خود این دِین را به یهودیان دارند که با دارایی مادی خود، ایشان را خدمت کنند.۲۸بنابراین، پس از آنکه این کار را به انجام رساندم و مطمئن شدم که آنان این ثمره را دریافت کردهاند، با گذر از نزد شما، رهسپار اسپانیا خواهم شد.۲۹میدانم که وقتی نزد شما بیایم، با برکت کامل مسیح خواهم آمد.
۳۰ای برادران، بهخاطر خداوند ما عیسی مسیح و محبت روح، از شما استدعا دارم که برای من به درگاه خدا دعا کنید، و با این کار در مجاهدۀ من شریک باشید.۳۱دعا کنید از گزند بیایمانانِ یهودیه جان سالم بهدر برم و خدمتم در اورشلیم نزد مقدّسانِ آنجا پذیرفته آید.۳۲آنگاه بهخواست خدا میتوانم با شادی نزد شما بیایم تا در کنار شما تجدیدقوا کنم.۳۳خدای صلح و سلامت همراه همگی شما باشد. آمین.
رومیان ۱۶
سلام و درود
۱خواهرمان فیبی را به شما معرفی میکنم. او از خادمان کلیسای شهر کِنخْریه است.۲او را در خداوند، آنگونه که شایستۀ مقدّسان است، بپذیرید و از هیچ کمکی که از شما بخواهد دریغ مورزید، زیرا او به بسیاری، از جمله خود من، کمک فراوان کرده است.
۳به پْریسکیلا و آکیلا، همکاران من در مسیحْ عیسی، سلام برسانید.۴آنان جان خود را بهخاطر من به خطر انداختند، و نهتنها من، بلکه همۀ کلیساهای غیریهودیان از آنان سپاسگزارند.۵همچنین به کلیسایی که در خانۀ آنها برپا میشود، درود برسانید. به دوست عزیزم اِپاینِتوس سلام برسانید. او نخستین کسی بود که در آسیا به مسیح ایمان آورد.۶مریم را که برای شما زحمت بسیار کشید، سلام گویید.۷به خویشاوندان من، آندْرونیکوس و یونیاس که با من در زندان بودند، سلام برسانید. آنان در میان رسولان، از چهرههای برجستهاند که پیش از من در مسیح بودهاند.۸به آمپْلیاتوس که او را در خداوند دوست میدارم، سلام برسانید.۹به همکارمان در مسیح، اوربانوس، و دوست عزیزم، اِستاخیس، سلام دهید.۱۰به آپِلیس که امتحان خود را در مسیح پس داده، سلام برسانید. به افراد خاندان آریستوبولُس سلام گویید.۱۱به خویش من هیرودیون و نیز به آن اعضای خاندان نارکیسوس که در خداوند هستند، سلام برسانید.۱۲به تْریفینا و تْریفوسا، بانوانی که سختکوشانه در خداوند کار میکنند، و نیز به دوست عزیزم پِرسیس، بانوی دیگری که در خداوند بسیار تلاش میکند، سلام دهید.۱۳به روفُس که در خداوند برگزیده است، و به مادر او که در حق من نیز مادری کرده، سلام برسانید.۱۴به آسینکْریتوس، فْلیگون، هِرماس، پاتْروباس و هِرمِس و برادران دیگری که با ایشان هستند، سلام گویید.۱۵به فیلولوگوس، یولیا، نیریاس و خواهرش، و به اولیمپاس و همۀ مقدّسانی که همراه ایشانند، سلام برسانید.۱۶یکدیگر را با بوسهای مقدّس سلام گویید. همۀ کلیساهای مسیح به شما درود میفرستند.
۱۷ای برادران، میخواهم از شما استدعا کنم مراقب آنکسان باشید که عامل جداییاند و در راه شما مانع ایجاد میکنند و با تعلیمی که شما یافتهاید، مخالفت میورزند؛ از آنان دوری کنید،۱۸زیرا اینگونه اشخاص خداوند ما مسیح را خدمت نمیکنند، بلکه در پی ارضای شکم خویشند و با سخنانی زیبا و تملّقآمیز بر افکار سادهلوحان تأثیر گذاشته، آنان را میفریبند.۱۹آوازۀ اطاعت شما در میان همگان پیچیده است؛ بنابراین، از بابت شما بسیار شادمانم. امّا از شما میخواهم در قبال آنچه نیکوست حکیم، و در قبال آنچه بد است، ساده باشید.
۲۰خدای صلح و سلامت بهزودی شیطان را زیر پاهای شما لِه خواهد کرد.
فیض خداوند ما عیسی همراه شما باد.
۲۱همکارم تیموتائوس به شما سلام میگوید. خویشاوندان من لوکیوس، یاسون و سوسیپاتِروس نیز برای شما سلام میفرستند.
۲۲من، تِرتیوس، کاتب این نامه، در خداوند به شما سلام میگویم.
۲۳گایوس که مهماننوازی او شامل حال من و تمامی اعضای کلیسای اینجا شده است، برای شما سلام میفرستد.
اِراستوس که خزانهدار شهر است، و برادر ما کوآرتوس برای شما سلام دارند.
۲۴و اکنون او را که قادر است شما را مطابق با انجیل من و موعظۀ پیام عیسی مسیح استوار گرداند - یعنی مطابق با مکاشفۀ رازی که از ایام ازل مخفی داشته شده بود،۲۵امّا اکنون بر مبنای نوشتههای انبیا مکشوف گردیده و به حکم خدای سرمدی، بهجهت اطاعت ایمان، به همۀ قومها شناسانیده شده است -۲۶هم او را که یگانه خدای حکیم است، بهواسطۀ عیسی مسیح تا به ابد جلال باد! آمین.
قرنتیان/اول ۱
۱از پولُس، که بهخواست خدا فراخوانده شده است تا رسول عیسی مسیح باشد، و از برادرمان سوسْتِنیس،
۲به کلیسای خدا در قُرِنتُس، که در مسیحْ عیسی تقدیس شده و فراخوانده شدهاند تا قوم مقدّس خدا باشند، همراه با همۀ آنان که در هر جای دیگر نام خداوند ما عیسی مسیح را میخوانند، که خداوند ما و نیز خداوند ایشان است:
۳فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.
شکرگزاری
۴من همواره خدای خود را بهخاطر شما و آن فیض خدا که در مسیحْ عیسی به شما بخشیده شده است، سپاس میگویم.۵زیرا شما در او از هر حیث غنی شدهاید، در هر نوع بیان و هرگونه معرفت،۶چنانکه شهادت ما بر مسیح در میان شما به ثبوت رسید.۷از اینرو، در همان حال که مشتاقانه ظهور خداوند ما عیسی مسیح را انتظار میکشید، از هیچ عطایی بینصیب نیستید.۸او شما را تا به آخر استوار نگاه خواهد داشت، تا در روز ظهور خداوندمان عیسی مسیح بری از هر ملامت باشید.۹امین است خدایی که شما را به رفاقت با پسرش، خداوند ما عیسی مسیح، فراخوانده است.
تفرقه بر سر حکمت
۱۰ای برادران، به نام خداوند ما عیسی مسیح از شما تمنا دارم که با هم توافق داشته باشید، تا در میان شما تفرقه نباشد و همگی در اندیشه و رأی با هم متحد باشید.۱۱ای برادرانِ من، اهل خانۀ خْلوئه به من خبر دادهاند که در میان شما جدالهاست.۱۲مقصود اینکه یکی از شما میگوید، «من به پولُس تعلق دارم»؛ دیگری میگوید، «من متعلق به آپولُس هستم»؛ یکی میگوید، «من به کیفا تعلق دارم»؛ و دیگری، که «من از آنِ مسیح هستم.»
۱۳آیا مسیح تقسیم شده است؟ آیا پولُس بود که برای شما بر صلیب شد؟ و آیا به نام پولُس تعمید یافتید؟۱۴خدا را شکر میکنم که بهجز کْریسپوس و گایوس، هیچکس دیگر از شما را تعمید ندادم،۱۵تا کسی نتواند بگوید به نام من تعمید یافتید.۱۶البته خانواده استفاناس را نیز تعمید دادم؛ ولی بهیاد ندارم کسی دیگر را تعمید داده باشم.۱۷زیرا مسیح مرا نفرستاد تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، ولی نه با حکمت سخنوری، مبادا قدرت صلیب مسیح بیاثر گردد.
پیام صلیب و حکمت دنیوی
۱۸زیرا پیام صلیب برای آنان که در طریق هلاکت گام برمیدارند، جهالت است، امّا برای ما که رهروان طریق نجاتیم، قدرت خداست.۱۹زیرا نوشته شده است:
«حکمتِ حکیمان را نابود خواهم ساخت
و خردِ خردمندان را باطل خواهم گردانید.»
۲۰براستی، حکیم کجاست؟ عالِمِ دین کجاست؟ فیلسوفِ این عصر کجاست؟ مگر خدا حکمت دنیا را جهالت نگردانیده است؟۲۱زیرا از آنجا که بنابر حکمت خدا، دنیا نتوانست با حکمت خودش خدا را بشناسد، خدا چنان مصلحت دید که از راه موعظۀ جاهلانۀ انجیل، کسانی را که ایمان میآورند، نجات بخشد.۲۲یهودیان خواستار آیتاند و یونانیان در پی حکمت،۲۳ولی ما مسیح مصلوب را وعظ میکنیم که یهودیان را سنگ لغزش است و غیریهودیان را جهالت،۲۴امّا فراخواندگان را، چه یهودی و چه یونانی، مسیحْ قدرت خدا و حکمت خداست.۲۵زیرا جهالت خدا از حکمت انسان حکیمانهتر و ناتوانی خدا از قدرت انسان تواناتر است.
ایمانداران قُرِنتُس و حکمت دنیوی
۲۶ای برادران، وضع خود را، آن هنگام که خدا شما را فراخواند، در نظر آورید. بیشتر شما با معیارهای بشری، حکیم محسوب نمیشدید؛ و بیشتر شما از قدرتمندان یا نجیبزادگان نبودید.۲۷امّا خدا آنچه را که دنیا جهالت میپندارد، برگزید تا حکیمان را خجل سازد؛ و آنچه را که دنیا ضعیف میشمارد، انتخاب کرد تا قدرتمندان را شرمنده سازد؛۲۸خدا آنچه را که این دنیا پَست و حقیر میانگارد، بلکه نیستیها را، برگزید تا هستیها را باطل سازد،۲۹تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند.۳۰و از اوست که شما در مسیحْ عیسی هستید، در او که از جانب خدا برای ما حکمت شده است، یعنی پارسایی، قدّوسیت و رهایی ما.۳۱تا چنانکه آمده است: «هرکه فخر میکند، به خداوند فخر کند.»
قرنتیان/اول ۲
موعظۀ پولُس و حکمت دنیوی
۱من نیز ای برادران، هنگامی که نزد شما آمدم، راز خدا را با فصاحت و حکمت بشری به شما اعلام نکردم.۲زیرا برآن بودم در مدتی که بین شما هستم، چیزی جز عیسی مسیح ندانم، آن هم عیسای مصلوب.۳و من با ضعف، و با ترس و لرز بسیار نزد شما بهسر بردم.۴و پیام و وعظ من نه با کلمات گیرای حکیمانه، بلکه با برهانِ قدرتِ روح بیان شد،۵تا ایمان شما نه بر حکمت بشری، بلکه بر قدرت خدا مبتنی باشد.
حکمت پنهان خدا
۶امّا در عین حال، ما در میان بالغان از حکمت سخن میگوییم، امّا نه از حکمتی که متعلق به عصر حاضر یا حکمرانان این عصر باشد که محکوم به زوالند،۷بلکه از حکمت پنهان خدا سخن میگوییم که از دیدهها نهان است و خدا آن را پیش از آغاز زمان، برای جلال ما مقرر فرموده است.۸امّا هیچیک از حکمرانان عصر حاضر این حکمت را درک نکردند، زیرا اگر آن را درک کرده بودند، خداوندِ جلال را بر صلیب نمیکردند.۹چنانکه آمده است:
«آنچه را هیچ چشمی ندیده،
هیچ گوشی نشنیده،
و به هیچ اندیشهای نرسیده،
خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.»
۱۰زیرا خدا آن را توسط روح خود بر ما آشکار ساخته، چراکه روحْ همهچیز، حتی اعماق خدا را نیز میکاود.۱۱زیرا کیست که از افکار آدمی آگاه باشد، جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همین قیاس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است.۱۲ولی ما نه روح این دنیا، بلکه روحی را یافتهایم که از خداست تا آنچه را خدا به ما عطا کرده است، بدانیم.۱۳و از همین سخن میگوییم، آن هم نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح میآموزد؛ و بدینسان حقایق روحانی را با کلماتی روحانی بیان میکنیم.۱۴امّا انسان نفسانی امور مربوط به روح خدا را نمیپذیرد زیرا در نظرش جهالت است، و قادر به درکشان نیست، چراکه قضاوت درست دربارۀ آنها تنها از دیدگاهی روحانی میسّر است.۱۵امّا شخص روحانی دربارۀ همهچیز قضاوت میکند، ولی هیچکس نمیتواند دربارۀ او قضاوت کند.
۱۶«زیرا کیست که از فکر خداوند آگاه باشد
تا بتواند او را تعلیم دهد؟»
ولی ما فکر مسیح را داریم.
قرنتیان/اول ۳
حکمت دنیوی و نگرش نادرست به رسولان
۱امّا ای برادران، من نتوانستم با شما همچون اشخاصی روحانی سخن بگویم بلکه همچون اشخاصی نفسانی سخن گفتم، یعنی مانند کسانی که در مسیح، کودکِ نوزادند.۲من به شما شیر دادم نه گوشت، زیرا آمادگی آن را نداشتید و هنوز هم ندارید،۳چراکه هنوز نفسانی هستید. وقتی در میان شما حسد و جدال هست، آیا نشان آن نیست که نفسانی هستید؟ آیا مانند انسانهای معمولی رفتار نمیکنید؟۴زیرا وقتی کسی میگوید: «من به پولُس تعلق دارم،» و دیگری میگوید: «من متعلق به آپولُس هستم،» آیا انسانهایی معمولی نیستید؟
۵مگر آپولُس کیست؟ پولُس کیست؟ آنان فقط خادمانی هستند که خدا به هر کدام وظیفهای سپرده تا شما بهواسطۀ ایشان ایمان آورید.۶من بذر را کاشتم و آپولُس آن را آبیاری کرد، امّا خدا بود که موجب رویش آن شد.۷پس نه کارنده کسی است و نه آبیاری کننده، بلکه فقط خدا که رویاننده است.۸آن که میکارد و آن که آبیاری میکند، هر دو یک هدف دارند و هر یک بهفراخور محنتی که میکشند، پاداش خواهند یافت.۹ما فقط همکارانی هستیم متعلق به خدا، و شما مزرعه و ساختمانی متعلق به خدایید.
۱۰با فیضی که خدا به من بخشیده است، همچون معماری ماهر پیافکندم و دیگری بر آن پی، ساختمان میسازد. امّا هرکس باید آگاه باشد که چگونه میسازد.۱۱زیرا هیچکس نمیتواند جز آن پی که نهاده شده است، پی دیگری بگذارد، و آن پیْ همانا خود عیسی مسیح است.۱۲اگر کسی بر این پی ساختمانی از طلا یا نقره یا سنگهای گرانبها یا چوب یا علف یا کاه بسازد،۱۳آشکار خواهد شد که چه کرده است، چراکه آن «روز» همهچیز را ظاهر خواهد ساخت. زیرا آتش نتیجۀ کار را آشکار کرده، کیفیت کار هرکس را خواهد آزمود.۱۴اگر آنچه بنا کرده است باقی بماند، پاداش خود را خواهد یافت.۱۵امّا اگر بسوزد، زیان خواهد دید؛ و هرچند خودْ نجات خواهد یافت، امّا همچون کسی خواهد بود که از میان شعلههای آتش جان بهدر برده باشد.
۱۶آیا تشخیص نمیدهید که معبد خدایید و روح خدا در شما ساکن است؟۱۷اگر کسی معبد خدا را خراب کند، خدا نیز او را هلاک خواهد کرد؛ زیرا معبد خدا مقدّس است و شما آن معبد هستید.
۱۸خود را فریب مدهید. اگر کسی از شما خود را با معیارهای این عصر حکیم میپندارد، برای اینکه براستی حکیم باشد، باید جاهل گردد.۱۹زیرا حکمت این دنیا در نظر خدا جهالت است. چنانکه نوشته شده: «حکیمان را به تَرفند خودشان گرفتار میسازد.»۲۰و باز نوشته شده است: «خداوند میداند که افکار حکیمان باطل است.»۲۱پس دیگر کسی به انسانها فخر نکند. زیرا همهچیز متعلق به شماست،۲۲خواه پولُس، خواه آپولُس، خواه کیفا، خواه دنیا، خواه زندگی، خواه مرگ، خواه زمان حال و خواه زمان آینده، همه و همه از آنِ شماست۲۳و شما از آنِ مسیحاید و مسیح از آنِ خداست.
قرنتیان/اول ۴
نگرش درست به رسولان
۱پس همگان باید به ما به دیدۀ خادمان مسیح و کارگزارانی بنگرند که رازهای خدا به آنان به امانت سپرده شده است.۲و حال انتظاری که از کارگزار میرود این است که امین باشد.۳امّا برای من قضاوت شما یا قضاوت هر دادگاه انسانی دیگر چندان مهم نیست. من حتی خود نیز دربارۀ خویشتن قضاوت نمیکنم.۴زیرا در خود عیبی نمیبینم، امّا این مرا بیگناه نمیسازد. بلکه خداوند است که دربارۀ من قضاوت میکند.۵پس دربارۀ هیچچیز پیش از وقت قضاوت نکنید، بلکه صبر کنید تا خداوند بیاید. او آنچه را که اکنون در تاریکی نهان است، در روشنایی عیان خواهد کرد و نیّتهای دلها را آشکار خواهد ساخت. آنگاه تشویق و تمجید هرکس از خود خدا خواهد بود.
۶ای برادران، من این تشبیهات را بهخاطر شما دربارۀ خود و آپولُس بهکار بردم تا شما از ما معنی این عبارت را بیاموزید که: «از آنچه نوشته شده است، فراتر نروید.» تا هیچیک از شما به یکی در مقابل دیگری نبالد.۷زیرا چه کسی تو را متفاوت انگاشته است؟ چه داری که به تو بخشیده نشده باشد؟ و اگر به تو بخشیده شده است، پس چرا چنان فخر میکنی که گویی چنین نیست؟
۸گویی شما هماکنون به هرآنچه میخواستید، رسیدهاید! گویی هماکنون دولتمند شدهاید! و سلطنت میکنید، آن هم بدون ما ! و کاش که براستی سلطنت میکردید تا ما هم با شما به تاج و تخت میرسیدیم!۹زیرا من بر این اندیشهام که خدا ما رسولان را همچون اسیرانِ محکوم به مرگ، در آخرِ صف لشکریان پیروزمند، به نمایش گذاشته است. ما تماشاگه تمامی جهان، چه آدمیان و چه فرشتگانیم.۱۰ما بهخاطر مسیح جاهلیم، امّا شما در مسیح حکیمید! ما ضعیفیم، امّا شما قوی هستید! ما خوار و حقیریم، امّا شما محترمید!۱۱ما تا همیندم گرسنه و تشنهایم، و جامههایمان مندرس است. آزار میبینیم و آوارهایم.۱۲با دسترنج خود معاشمان را تأمین میکنیم. چون لعنمان کنند، برکت میطلبیم؛ و چون آزار بینیم، تحمّل میکنیم؛۱۳وقتی ناسزا میشنویم، با مهربانی پاسخ میدهیم. تا همیندم، ما به تفالۀ دنیا و زبالۀ همهچیز بدل گشتهایم.
۱۴این را نمینویسم تا شما را شرمنده سازم، بلکه تا چون فرزندان دلبندم هشدارتان دهم.۱۵زیرا حتی اگر در مسیح هزاران معلّم داشته باشید، امّا پدرانِ بسیار ندارید، چراکه من بهواسطۀ انجیل در مسیحْ عیسی پدر شما شدم.۱۶پس از شما تمنا دارم از من سرمشق بگیرید.۱۷از همینرو تیموتائوس را نزدتان میفرستم، او که فرزند محبوب من است و امین در خداوند. او شیوۀ زندگی مرا در مسیحْ عیسی به شما یادآور خواهد شد، چنانکه آن را در همۀ کلیساها در هرجا تعلیم میدهم.
۱۸بعضی از شما با این گمان که من دیگر نزدتان نخواهم آمد، گستاخ شدهاند.۱۹امّا بهخواست خدا بهزودی نزدتان میآیم و نهفقط سخن این گستاخان را، بلکه قدرتشان را نیز درخواهم یافت.۲۰زیرا پادشاهی خدا به حرف نیست، بلکه در قدرت است.۲۱کدامیک را ترجیح میدهید؟ با چوب نزدتان بیایم یا با محبت و روحی ملایم؟
قرنتیان/اول ۵
بیعفتی در کلیسا
۱خبر رسیده که در میان شما بیعفتی هست، آن هم بهگونهای که حتی در میان بتپرستان نیز پذیرفته نیست. شنیدهام مردی با نامادری خود رابطه دارد.۲و شما افتخار میکنید! آیا نمیبایست ماتم گیرید و کسی را که چنین کرده از میان خود برانید؟۳من هرچند در جسم میان شما نیستم، امّا در روح با شمایم و هماکنون، چون کسی که در میان شما حاضر است، حکم خود را در خصوص کسی که دست به چنین کاری زده است، به نام خداوند ما عیسی مسیح صادر کردهام.۴وقتی گرد هم میآیید و من در روح بین شما هستم، و با حضورِ قدرتِ خداوند ما عیسی،۵این مرد را به شیطان بسپارید تا با نابودیِ نفس گناهکار، روح در روز خداوندْ عیسی نجات یابد.
۶افتخار شما به هیچروی صحیح نیست. آیا نمیدانید که اندکی خمیرمایه میتواند تمامی خمیر را وَرآورد؟۷پس خود را از خمیرمایۀ کهنه پاک سازید تا خمیر تازه باشید، چنانکه براستی نیز بیخمیرمایهاید. زیرا مسیح، برۀ پِسَخ ما، قربانی شده است.۸پس بیایید عید را نه با خمیرمایۀ کهنه، یعنی خمیرمایۀ بدخواهی و شرارت، بلکه با نان بیخمیرمایۀ صداقت و راستی برگزار کنیم.
۹در نامۀ پیشین خود، به شما نوشتم که با بیعفتان معاشرت نکنید.۱۰امّا مقصودم به هیچروی این نبود که با بیعفتان دنیا یا با طمعورزان یا شیّادان یا بتپرستان معاشرت نکنید، زیرا در آن صورت میبایست این جهان را ترک گویید.۱۱امّا اکنون به شما مینویسم که با کسی که خود را برادر میخواند، امّا بیعفت، یا طماع یا بتپرست یا ناسزاگو یا میگسار و یا شیّاد است، معاشرت نکنید و با چنینکس حتی همسفره مشوید.
۱۲زیرا مرا چه کار است که دربارۀ مردمان بیرون از کلیسا داوری کنم. ولی آیا داوری دربارۀ آنان که در کلیسایند، بر عهدۀ شما نیست؟۱۳خدا خود دربارۀ مردمان بیرون از کلیسا داوری خواهد کرد. پس «آن بدکار را از میان خود برانید.»
قرنتیان/اول ۶
مرافعه در میان مؤمنان
۱اگر کسی از شما ادعایی علیه دیگری دارد، چگونه جرئت میکند شکایت خود را نه نزد مقدّسان، بلکه به محکمۀ بیایمانان بَرَد؟۲آیا نمیدانید که مقدّسانْ دنیا را داوری خواهند کرد؟ پس شما که قرار است دنیا را داوری کنید، چگونه قادر به قضاوت دربارۀ مسائل بس کوچکتر نیستید؟۳آیا نمیدانید که ما فرشتگان را داوری خواهیم کرد؟ چه رسد به قضاوت دربارۀ مسائل این زندگی.۴پس آیا بههنگام بروز اینگونه اختلافها میان خود، کسانی را به دادرسی میگمارید که در کلیسا کسی به حساب نمیآیند؟۵این را میگویم تا شما را شرمنده سازم. آیا بین شما شخصی دانا نیست که بتواند به اختلافهای برادران رسیدگی کند؟۶در عوض، برادر علیه برادر به محکمه میرود، آن هم نزد بیایمانان!
۷اصلاً وجود چنین مرافعههایی بین شما، خودْ شکستی بزرگ برای شماست. چرا ترجیح نمیدهید مظلوم واقع شوید؟ چرا حاضر نیستید زیان ببینید؟۸برعکس، خودْ ظلم میکنید و به دیگری زیان میرسانید، آن هم به برادران خود.
۹آیا نمیدانید که ظالمان وارث پادشاهی خدا نخواهند شد؟ فریب نخورید! بیعفتان، بتپرستان، زناکاران، همجنسبازان - چه فاعل و چه مفعول،۱۰دزدان، طمعورزان، میگساران، ناسزاگویان و شیّادان وارث پادشاهی خدا نخواهند شد.۱۱بعضی از شما در گذشته چنین بودید، امّا در نام عیسی مسیحِ خداوند و توسط روح خدای ما شسته شده، تقدیس گشته و پارسا شمرده شدهاید.
بیعفتی با فاحشهها
۱۲«همهچیز بر من جایز است،» امّا همهچیز مفید نیست. «همهچیز بر من رواست،» امّا نمیگذارم چیزی بر من تسلط یابد.۱۳«خوراک برای شکم است و شکم برای خوراک،» و خدا، هم این و هم آن را از میان برخواهد داشت. امّا بدن برای بیعفتی نیست، بلکه برای خداوند است و خداوند نیز برای بدن،۱۴و خدا به نیروی خود، هم خداوند را برخیزانید و هم ما را برخواهد خیزانید.۱۵آیا نمیدانید که بدنهای شما اعضای مسیح است؟ آیا اعضای مسیح را برگیرم و آنها را اعضای فاحشهای گردانم؟ هرگز!۱۶آیا نمیدانید کسی که با فاحشهای میپیوندد، با او یک تن میشود؟ زیرا نوشته شده است: «آن دو یک تن خواهند شد.»۱۷امّا آن که با خداوند میپیوندد، با او یک روح است.
۱۸از بیعفتی بگریزید! هر گناه دیگر که انسان مرتکب شود بیرون از بدن اوست، امّا کسی که مرتکب بیعفتی میشود، بخصوص نسبت به بدن خود گناه میکند.۱۹آیا نمیدانید که بدن شما معبد روحالقدس است که در شماست و آن را از خدا یافتهاید، و دیگر از آنِ خود نیستید؟۲۰به بهایی گران خریده شدهاید، پس خدا را در بدن خود تجلیل کنید.
قرنتیان/اول ۷
مسائل زناشویی
۱و امّا در خصوص مسائلی که به من نوشته بودید:
«مرد را نیکوست که زن را لمس نکند.»۲امّا بهسبب بیعفتیهای موجود، هر مردی باید با زن خود، و هر زنی باید با شوهر خود رابطۀ زناشویی داشته باشد.۳مرد باید وظیفۀ زناشویی خود را نسبت به زنش بهجا آورد و زن نیز باید وظیفۀ زناشویی خود را نسبت به شوهرش ادا کند.۴زن بر بدن خود اختیار ندارد بلکه شوهرش، و مرد نیز بر بدن خود اختیار ندارد بلکه زنش.۵پس یکدیگر را محروم نکنید، مگر با رضای یکدیگر و برای مدتی، تا وقت خود را وقف دعا کنید. سپس باز به یکدیگر بپیوندید، مبادا شیطان شما را بهسبب ناخویشتنداری در وسوسه اندازد.۶من این را حکم نمیکنم، بلکه تنها جایز میشمارم.۷آرزو میکردم همه چون من بودند، امّا هرکس عطایی خاص از خدا یافته است؛ یکی دارای یک عطاست و دیگری دارای عطایی دیگر.
۸به بیوهمردان و بیوهزنان میگویم که نیکوست همچون من مجرد بمانند.۹امّا اگر خویشتنداری نمیکنند، همسر اختیار کنند، زیرا ازدواج از سوختن در آتش هوس بهتر است.
۱۰حکم من برای متأهلان این است - نه حکم من، بلکه حکم خداوند - که زن نباید از شوهر خود جدا شود.۱۱امّا اگر چنین کرد، دیگر نباید شوهر اختیار کند و یا اینکه باید با شوهر خود آشتی نماید. مرد نیز نباید زن خود را طلاق گوید.
۱۲به بقیه میگویم - من میگویم نه خداوند - که اگر برادری همسری بیایمان دارد و آن زن حاضر است با او زندگی کند، آن برادر نباید زن خود را طلاق گوید.۱۳همچنین اگر زنی شوهری بیایمان دارد و آن مرد حاضر است با او زندگی کند، آن زن نباید از شوهرش جدا شود.۱۴زیرا شوهر بیایمان بهواسطۀ همسرش تقدیس میشود و زن بیایمان بهواسطۀ شوهرش. در غیر این صورت، فرزندان شما ناپاک میبودند؛ امّا چنین نیست، بلکه آنان مقدّسند.۱۵امّا اگر آن که بیایمان است بخواهد جدا شود، مانع مشوید. در چنین وضعی شوهر یا زن مؤمن اجباری ندارد با او زندگی کند. ولی خدا ما را به صلح و آشتی خوانده است.۱۶زیرا ای زن، از کجا میدانی که باعث نجات شوهرت نخواهی شد؟ و ای مرد، از کجا میدانی که همسرت را نجات نخواهی داد؟
۱۷باری، هرکس آنگونه زندگی کند که خداوند برای او در نظر گرفته و خدا او را بدان فراخوانده است. این اصلی است که من در همۀ کلیساها بدان حکم میکنم.۱۸اگر کسی بههنگام فراخوانده شدن ختنه شده بوده، در همان حال باقی بماند؛ و اگر کسی بههنگام فراخوانده شدن ختنه نشده بوده، ختنه نشود.۱۹زیرا مهم ختنه شدن یا نشدن نیست، بلکه مهم نگاه داشتن احکام خداست.۲۰هرکس در هر وضعی که فراخوانده شده باقی بماند.۲۱آیا زمانی که فراخوانده شدی، غلام بودی؟ تو را باکی نباشد. امّا اگر میتوانی آزادی خود را بهدست آوری، فرصت را از دست مده.۲۲زیرا آن که در غلامی از سوی خداوند فراخوانده شده است، آزادِ خداوند است؛ و نیز آن که در آزادی فراخوانده شده است، غلام مسیح است.۲۳به بهایی گران خریده شدهاید، پس غلام انسانها مشوید.۲۴بنابراین، ای برادران، هرکس در هر وضعی که فراخوانده شده است، در همان وضع در حضور خدا باقی بماند.
۲۵و امّا در خصوص باکرهها، حکمی از خداوند نیافتهام؛ ولی در مقام کسی که بهواسطۀ رحمت خداوند درخور اعتماد است، نظر خود را بیان میکنم.۲۶بهسبب بحران زمان حاضر، برای شما بهتر است در همان وضعی که هستید، باقی بمانید.۲۷اگر به زنی بستهای، رهایش مکن، و اگر از زن آزادی، در پی همسر مباش.۲۸امّا اگر همسر اختیار کنی، گناه نکردهای؛ و اگر باکرهای شوهر کند، گناه نکرده است. امّا آنان که ازدواج میکنند، در این زندگی سختی خواهند کشید و من نمیخواهم شما رنج ببرید.
۲۹برادران، مقصودْ اینکه زمان کوتاه شده است. از این پس، حتی آنان که زن دارند چنان رفتار کنند که گویی زن ندارند؛۳۰و آنان که سوگوارند، چنان که گویی سوگوار نیستند؛ و آنان که شادمانند، چنان که گویی شاد نیستند؛ و آنان که متاعی میخرند، چنان که گویی مالک آن نیستند؛۳۱و آنان که از این دنیا بهره برمیگیرند، چنان که در آن غرقه نباشند. زیرا صورت کنونی این دنیا در حال سپری شدن است.
۳۲خواست من این است که از هر نگرانی بهدور باشید. مرد مجرد نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه خداوند را خشنود سازد؛۳۳در حالیکه مرد متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه همسرش را خشنود سازد،۳۴و توجه او به امری واحد معطوف نیست. به همینسان، زن مجرد و یا باکره، نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه در جسم و در روح، مقدّس باشد؛ در حالیکه زن متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه شوهرش را خشنود سازد.۳۵من اینها را برای منفعت شما میگویم، نه تا در قید و بندتان بگذارم. مقصودم این است که بهشایستگی زندگی کنید و هیچ دغدغهای شما را از سرسپردگی به خداوند بازندارد.
۳۶اگر مردی بر این اندیشه است که نسبت به نامزد باکرهاش بهناشایستگی عمل میکند، و اگر سن ازدواج دختر رسیده و آن مرد چنین میاندیشد که باید ازدواج کند، آنچه در نظر دارد انجام دهد؛ با این کار گناه نمیکند. پس بگذارید ازدواج کنند.۳۷امّا اگر مردی در تصمیم خود راسخ است و در فشار نیست، بلکه بر ارادۀ خود مختار است و عزمجزم کرده که با نامزد باکرۀ خود ازدواج نکند، آن مرد نیز عملی نیکو انجام میدهد.۳۸پس آن که با نامزد خود ازدواج میکند، عملی نیکو انجام میدهد؛ امّا آن که ازدواج نمیکند، عملی حتی بهتر انجام میدهد.
۳۹زن تا زمانی که شوهرش زنده است، به او بسته است. امّا اگر شوهرش درگذشت، آزاد است تا با هرکه میخواهد ازدواج کند، البته به این شرط که آن مرد در خداوند باشد.۴۰ولی به نظر من اگر ازدواج نکند، سعادتمندتر خواهد بود؛ و فکر میکنم که من نیز روح خدا را دارم!
قرنتیان/اول ۸
مسئلۀ خوراک تقدیمی به بتها
۱و امّا در خصوص خوراک تقدیمی به بتها: میدانیم که «همه ما اشخاص دانایی هستیم.» امّا دانش مایۀ تکبّر است، حال آنکه محبت، بنا میکند.۲آن که گمان میکند چیزی میداند، هنوز چنان که باید نمیداند.۳امّا آن که خدا را دوست میدارد، نزد خدا شناخته شده است.
۴پس در خصوص خوردن خوراک تقدیمی به بتها، میدانیم که در این جهان «بت چیزی نیست،» و «بهجز یک خدا، خدایی دیگر نیست.»۵زیرا حتی اگر برای مردم خدایانی، چه در زمین و چه در آسمان، باشد - چنانکه بهواقع نیز مردم را «خدایان» بسیار و «خداوندان» بسیار است -۶امّا ما را تنها یک خداست، یعنی خدای پدر، که همهچیز از اوست و ما برای او زندگی میکنیم؛ و تنها یک خداوند است، یعنی عیسی مسیح، که همهچیز بهواسطۀ او پدید آمده و ما بهواسطۀ او زندگی میکنیم.
۷امّا همه را این معرفت نیست. زیرا بعضی تاکنون چنان به بتها خوکردهاند که هنوز هم اگر چنین خوراکهایی بخورند، میپندارند خوراک تقدیم شده به بتها را خوردهاند؛ و از آنجا که وجدانشان ضعیف است، مُلَوّث میشود.۸«خوراک، ما را به خدا نزدیک نمیسازد»؛ نه با نخوردن بدتر میشویم، نه با خوردن بهتر.۹امّا مواظب باشید اختیار شما باعث لغزش ضعیفان نشود.۱۰زیرا اگر کسی که وجدانی ضعیف دارد، تو را که در اینباره از معرفت برخورداری، در حال غذا خوردن در بتخانهای ببیند، آیا او نیز ترغیب نمیشود خوراک تقدیمی به بتها را بخورد؟۱۱بدینگونه، معرفت تو باعث هلاکت آن برادر ضعیف میشود که مسیح بهخاطرش مرد.۱۲وقتی اینچنین به برادران خود گناه میکنید و وجدان ضعیفشان را مُلَوّث میسازید، همانا به مسیح گناه میکنید.۱۳از اینرو، اگر آنچه میخورم سبب لغزش برادرم میشود، تا ابد گوشت نخواهم خورد تا باعث لغزش او نشوم.
قرنتیان/اول ۹
پولُس، نمونۀ گذشتن از حق خود
۱آیا آزاد نیستم؟ آیا رسول نیستم؟ آیا خداوندمان عیسی را ندیدم؟ آیا شما ثمرۀ کار من در خداوند نیستید؟۲حتی اگر برای دیگران رسول نباشم، دستکم برای شما هستم؛ زیرا شما مُهر تأیید رسالت من در خداوند هستید.
۳من در برابر آنان که دربارۀ من به قضاوت مینشینند، اینچنین از خود دفاع میکنم.۴آیا حق نداریم بخوریم و بنوشیم؟۵آیا حق نداریم همچون سایر رسولان و برادرانِ خداوند و کیفا، خواهر دینی را بهعنوان همسر همراه خود داشته باشیم؟۶و آیا تنها من و برنابا هستیم که باید برای تأمین معاش خود کار کنیم؟
۷کیست که با خرج خود سربازی کند؟ کیست که تاکستانی غَرْس کند و از میوهاش نخورد؟ کیست که گلهای را شبانی کند و از شیر آن بهرهمند نشود؟۸آیا این سخنم سخنی صرفاً انسانی است؟ آیا شریعت نیز چنین نمیگوید؟۹زیرا در شریعت موسی آمده که «گاوی را که خرمن میکوبد، دهان مَبَند.» آیا خدا در فکر گاوهاست؟۱۰آیا این را دربارۀ ما نمیگوید؟ بله، بهیقین، این کلام برای ما نوشته شده است، زیرا هنگامی که کسی زمین را شخم میزند، و یا خرمن میکوبد، باید امیدوار باشد که از محصول بهرهای بَرَد.۱۱اگر ما بذر روحانی در میان شما کاشتیم، آیا امر بزرگی است که محصولی مادی از میان شما برداشت کنیم؟۱۲اگر دیگران حق دارند که بهلحاظ مادی حمایتشان کنید، آیا ما بیشتر حق نداریم؟ امّا ما از این حق بهره نجستیم، بلکه به هرچیز تن دردادیم تا مانعی بر سر راه انجیل مسیح ننهاده باشیم.۱۳آیا نمیدانید آنان که خدمتِ معبد را میکنند، خوراکشان از معبد تأمین میشود، و نیز خادمان مذبح از آنچه بر مذبح تقدیم میشود، نصیبی مییابند؟۱۴به همینسان، خداوند حکم کرده است که معاش واعظان انجیل، از انجیل تأمین شود.
۱۵امّا من از هیچیک از این حقوق بهره نگرفتم و این را نیز نمینویسم تا در حقّم چنین کنید. مرگ را بر آن ترجیح میدهم که کسی این مایۀ فخر را از من بگیرد.۱۶زیرا نمیتوانم از بابت بشارت انجیل فخر کنم، چراکه ناگزیر از آنم؛ بلکه وای بر من اگر بشارت ندهم!۱۷زیرا اگر بهاختیار این کار را انجام میدادم، از پاداش برخوردار بودم؛ ولی اگر بهاختیار نباشد، فقط انجام وظیفه میکنم.۱۸در این حالت، چه پاداشی میتوانم داشته باشم؟ تنها اینکه انجیل را بهرایگان بشارت دهم و از حق خود در آن بهره برنگیرم.
۱۹زیرا با اینکه از همه آزادم، خود را غلام همه ساختم تا عدهای بیشتر را دریابم.۲۰نزد یهودیان چون یهودی رفتار کردم، تا یهودیان را دریابم. با آنان که زیر شریعتند همچون کسی که زیر شریعت است رفتار کردم تا آنان را که زیر شریعتند دریابم - هرچند خودْ زیر شریعت نیستم.۲۱نزد بیشریعتان همچون بیشریعت رفتار کردم تا بیشریعتان را دریابم - هرچند خود از شریعت خدا آزاد نیستم بلکه به شریعت مسیح پایبندم.۲۲با ضعیفان، ضعیف شدم تا ضعیفان را دریابم. همهکس را همهچیز گشتم تا به هر نحو بعضی را نجات بخشم.۲۳این همه را بهخاطر انجیل میکنم، تا در برکات آن سهیم شوم.
۲۴آیا نمیدانید که در میدان مسابقه، همه میدوند، امّا تنها یکی جایزه را میبرد؟ پس شما چنان بدوید که ببرید.۲۵هرکه در مسابقات شرکت میجوید، در هرچیز، تن به انضباطی سخت میدهد. آنان چنین میکنند تا تاجی فانی بهدست آورند؛ ولی ما چنین میکنیم تا تاجی غیرفانی بهدست آوریم.۲۶پس من اینگونه میدوم، نه چون کسی که بیهدف است؛ و مشت میزنم، نه چون کسی که هوا را بزند؛۲۷بلکه تن خود را سختی میدهم و در بندگیِ خویش نگاهش میدارم، مبادا پس از موعظه به دیگران، خودْ مردود گردم.
قرنتیان/اول ۱۰
درس عبرت از بتپرستی اسرائیل
۱زیرا ای برادران، نمیخواهم از این موضوع غافل باشید که پدران ما همه زیر ابر بودند و همه نیز از میان دریا گذشتند.۲آنان همه در ابر و در دریا در اتحاد با موسی تعمید یافتند،۳و همه از یک خوراک روحانی خوردند۴و از یک آشامیدنی روحانی نوشیدند؛ زیرا از آن صخرۀ روحانی مینوشیدند که از پی ایشان میآمد، و آن صخره مسیح بود.۵با اینهمه، خدا از بیشتر آنان خرسند نبود، پس اجسادشان در سرتاسر بیابان پراکنده شد.
۶حال، این رویدادها بهوقوع پیوست تا نمونههایی باشد برای ما، تا ما همچون آنان در پی بدی نباشیم.۷پس بتپرست مشوید، چنانکه بعضی از ایشان شدند؛ بهگونهای که نوشته شده است: «قوم برای خورْد و نوش نشستند و برای عیاشی بهپاخاستند.»۸و نه به بیعفتی دستیازیم، چنانکه بعضی از ایشان کردند، و در یک روز بیست و سه هزار تن به هلاکت رسیدند.۹و نه مسیح را بیازماییم، چنانکه بعضی از آنان کردند و بهوسیلۀ مارها کشته شدند.۱۰و نه شِکْوِه و شکایت کنید، چنانکه بعضی از ایشان کردند و هلاککننده هلاکشان ساخت.
۱۱این امور چون نمونه بر آنان واقع گردید و نوشته شد تا عبرتی باشد برای ما که در زمانی بهسر میبریم که در آن غایتِ همۀ اعصار تحقق یافته است.۱۲پس اگر گمان میکنید استوارید، بهوش باشید که نیفتید!۱۳هیچ آزمایشی بر شما نمیآید که مناسب بشر نباشد. و خدا امین است؛ او اجازه نمیدهد بیش از توان خود آزموده شوید، بلکه به وقتِ آزمایش، راه گریزی نیز فراهم میسازد تا تاب تحملش را داشته باشید.
ضیافت بتها و شام خداوند
۱۴پس ای عزیزان، از بتپرستی بگریزید.۱۵با خردمندان سخن میگویم؛ خود دربارۀ آنچه میگویم قضاوت کنید.۱۶آیا جام برکت که آن را مبارک میخوانیم، شریک شدن در خون مسیح نیست؟ و آیا نانی که پاره میکنیم، شریک شدن در بدن مسیح نیست؟۱۷از آنجا که نان یکی است، ما نیز که بسیاریم، یک بدن هستیم، زیرا همه از یک نان بهره مییابیم.۱۸قوم اسرائیل را بنگرید: آیا آنان که از قربانیها میخوردند در مذبح شریک نمیشدند؟۱۹آیا مقصودم این است که خوراک تقدیمی به بت چیزی است، یا اینکه بت چیزی است؟۲۰نه، مقصود این است که قربانیهای بتپرستان تقدیم دیوها میشود نه تقدیم خدا، و من نمیخواهم شما شریک دیوها باشید.۲۱نمیتوانید هم از جام خداوند بنوشید هم از جام دیوها؛ نمیتوانید هم از سفرۀ خداوند بهره یابید، هم از سفرۀ دیوها.۲۲آیا میخواهیم غیرت خداوند را برانگیزیم؟ آیا از او تواناتریم؟
حدود آزادی در خوردن خوراک بتها
۲۳«همهچیز جایز است» - امّا همهچیز مفید نیست. «همهچیز رواست» - امّا همهچیز سازنده نیست.۲۴هیچکس در پی نفع خود نباشد، بلکه نفع دیگران را بجوید.۲۵هر گوشتی را که در قصابخانه میفروشند، بدون نظر به وجدان بخورید،۲۶زیرا «جهان و هرآنچه در آن است از آنِ خداوند است.»۲۷اگر شخصی بیایمان شما را به صرف غذا دعوت میکند و شما نیز مایل به رفتن هستید، هرآنچه در برابرتان میگذارد بدون نظر به وجدان بخورید،۲۸مگر اینکه کسی به شما بگوید: «این گوشت به بتها تقدیم شده است.» تنها در این صورت، بهخاطر کسی که این را به شما گفت و بهخاطر وجدان، از آن مخورید -۲۹البته مقصودم وجدان آن شخص است نه وجدان شما. زیرا چرا باید وجدان شخصی دیگر بر آزادی من حکم کند؟۳۰اگر خوراکی را با شکرگزاری میخورم، چرا باید بهخاطر آنچه خدا را برای آن شکر میگویم، محکومم کنند؟
۳۱پس هرچه میکنید، خواه خوردن، خواه نوشیدن و خواه هر کار دیگر، همه را برای جلال خدا بکنید.۳۲هیچکس را آزردهخاطر مسازید، چه یهودیان، چه یونانیان و چه کلیسای خدا را،۳۳همانگونه که من نیز میکوشم تا همه را به هرنحو که میتوانم خشنود سازم. زیرا در پی نفع خود نیستم، بلکه نفع بسیاری را میجویم، تا نجات یابند.
قرنتیان/اول ۱۱
۱پس، از من سرمشق بگیرید، چنانکه من از مسیح سرمشق میگیرم.
دعا و نبوّت زنان در کلیسا
۲شما را تحسین میکنم که در همهچیز مرا بهیاد میآورید و سنّتها را به همان شکل که به شما سپردم، حفظ میکنید.
۳امّا میخواهم آگاه باشید که سر هر مرد، مسیح است، سر زن، مرد است، و سر مسیح خداست.۴هر مردی که سرپوشیده دعا یا نبوّت کند، سر خود را بیحرمت کرده است.۵و هر زنی که سرنپوشیده دعا یا نبوّت کند، سر خود را بیحرمت کرده است؛ این کار او درست مانند این است که سر خود را تراشیده باشد.۶اگر زنی سر خود را نمیپوشاند، پس اصلاً موهای خود را بچیند؛ و اگر برای زن شرمآور است که موهایش را بچیند یا بتراشد، پس باید سر خود را بپوشاند.۷مرد نباید سر خود را بپوشاند، زیرا او صورت و جلال خداست؛ امّا زن، جلالِ مرد است.۸زیرا مرد از زن پدید نیامده، بلکه زن از مرد پدید آمده است؛۹و مرد برای زن آفریده نشده، بلکه زن برای مرد آفریده شده است.۱۰از همینرو، و بهخاطر فرشتگان، زن باید نشانی از اقتدار بر سر داشته باشد.۱۱با وجود این، در خداوند، نه زن از مرد بینیاز است، نه مرد از زن.۱۲همانگونه که زن از مرد پدید آمد، مرد نیز بهواسطۀ زن پدید میآید، امّا پدیدآورندۀ همهچیز خداست.۱۳خود قضاوت کنید: آیا برای زن شایسته است که سرنپوشیده به درگاه خدا دعا کند؟۱۴آیا طبیعتِ امور، خود به شما نمیآموزد که اگر مردی موی بلند داشته باشد، برای او شرمآور است،۱۵امّا اگر زنی موی بلند داشته باشد، مایۀ افتخار اوست؟ زیرا موی بلند بهعنوان پوشش به زن داده شده است.۱۶امّا اگر کسی بخواهد آهنگی دیگر ساز کند، باید بگویم که ما را و نیز کلیساهای خدا را چنین رسمی نیست.
شرکت ناشایسته در شام خداوند
۱۷امّا در آنچه اینک به شما حکم میکنم، به هیچروی تحسینتان نمیکنم، زیرا وقتی شما گردهم میآیید، بهجای فایده باعث ضرر است.۱۸نخست اینکه میشنوم آنگاه که بهعنوان کلیسا جمع میشوید، در میان شما جداییها روی میدهد، و این را تا اندازهای باور میکنم.۱۹شکی نیست که تفرقهها نیز باید در میان شما باشد تا بدینگونه آنانی که اصالتشان در بوتۀ آزمایش به ثبوت میرسد، در میان شما شناخته شوند.۲۰زمانی که شما در یک جا گردهم میآیید، براستی برای خوردن شام خداوند نیست.۲۱زیرا هنگام صرف غذا، هریک از شما بیآنکه در فکر دیگری باشد شام خودش را میخورد، بهگونهای که یکی گرسنه میماند، در حالیکه دیگری مست میشود.۲۲آیا خانهها برای خوردن و نوشیدن ندارید؟ یا اینکه کلیسای خدا را خوار میشمارید و اشخاص بیچیز را شرمسار میسازید؟ به شما چه بگویم؟ آیا برای این کار تحسینتان کنم؟ به هیچروی تحسینتان نخواهم کرد.
۲۳زیرا من از خداوند یافتم آنچه را به شما نیز سپردم، که عیسای خداوند در شبی که او را تسلیم دشمن کردند، نان را گرفت۲۴و شکر نموده، پاره کرد و فرمود: «این است بدن من برای شما. این را بهیاد من بهجای آورید.»۲۵به همینسان، پس از شام، جام را گرفت و فرمود: «این جام، عهدجدید است در خون من. هر بار که از آن مینوشید، بهیاد من چنین کنید.»۲۶زیرا هرگاه این نان را بخورید و از این جام بنوشید، مرگ خداوند را اعلام میکنید تا زمانی که بازآید.
۲۷پس هرکه بهشیوهای ناشایسته نان را بخورد و از جام خداوند بنوشد، مجرم نسبت به بدن و خون خداوند خواهد بود .۲۸امّا هرکس پیش از آنکه از نان بخورد و از جام بنوشد، خود را بیازماید.۲۹زیرا هرکه بدون تشخیصِ بدن بخورد و بنوشد، در واقع محکومیت خود را خورده و نوشیده است.۳۰از همینروست که بسیاری از شما ضعیف و بیمارند و شماری هم خفتهاند.۳۱امّا اگر بر خود حکم میکردیم، بر ما حکم نمیشد.۳۲پس آنگاه که خداوند بر ما حکم میکند، تأدیب میشویم تا با دنیا محکوم نگردیم.
۳۳پس ای برادران من، چون برای خوردن گردهم میآیید، منتظر یکدیگر باشید.۳۴اگر کسی گرسنه است، در خانۀ خود غذا بخورد تا گردهم آمدن شما به محکومیت نینجامد. در خصوص سایر چیزها نیز چون نزدتان آمدم، دستورات لازم را خواهم داد.
قرنتیان/اول ۱۲
مسئلۀ تعدد عطایای روح
۱و امّا در خصوص تجلیات روح، ای برادران، نمیخواهم غافل باشید.۲میدانید که وقتی بتپرست بودید، به هرنحوی اغوا شده، بهسوی بتهای گنگ کشیده میشدید.۳پس به شما میگویم که هرکه به الهام روح خدا سخن گوید، عیسی را لعن نمیکند، و هیچکس جز بهواسطه روحالقدس نمیتواند بگوید «عیسی خداوند است.»
۴باری، عطایا گوناگونند، امّا روحْ همان است؛۵خدمتها گوناگونند، امّا خداوند همان است؛۶عملها گوناگونند، امّا همان خداست که همه را در همه به عمل میآورد.
۷ظهور روح، به هر کس برای منفعتِ همگان داده میشود.۸به یکی بهوسیلۀ روح، کلام حکمت داده میشود، به دیگری بهواسطۀ همان روح، کلام معرفت،۹و به شخصی دیگر بهوسیلۀ همان روح، ایمان و به دیگری باز توسط همان روح، عطایای شفا داد .۱۰به شخصی دیگر قدرت انجام معجزات داده میشود، به دیگری نبوّت، و به دیگری تشخیص ارواح. و باز به شخصی دیگر سخنگفتن به انواع زبانهای غیر بخشیده میشود و به دیگری ترجمۀ زبانهای غیر.۱۱امّا همۀ اینها را همان یک روح به عمل میآورد و آنها را به ارادۀ خود تقسیم کرده، به هرکس میبخشد.
بدنِ واحد، امّا اعضای متعدد
۱۲زیرا بدن هرچند یکی است، از اعضای بسیار تشکیل شده؛ و همۀ اعضای بدن، اگرچه بسیارند، امّا یک بدن را تشکیل میدهند. در مورد مسیح نیز چنین است.۱۳زیرا همۀ ما، چه یهود و چه یونانی، چه غلام و چه آزاد، در یک روح تعمید یافتیم تا یک بدن را تشکیل دهیم؛ و همۀ ما از یک روح نوشانیده شدیم.۱۴زیرا بدن نه از یک عضو، بلکه از اعضای بسیار تشکیل شده است.۱۵اگر پا گوید، «چون دست نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمیشود که عضوی از بدن نباشد.۱۶و اگر گوش گوید، «چون چشم نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمیشود که عضوی از بدن نباشد.۱۷اگر تمام بدن چشم بود، شنیدن چگونه میسّر میشد؟ و اگر تمام بدن گوش بود، بوییدن چگونه امکان داشت؟۱۸امّا حقیقت این است که خدا اعضا را آنگونه که خود میخواست، یک به یک در بدن قرار داد.۱۹اگر همه یک عضو بودند، بدن کجا وجود میداشت؟۲۰امّا اعضا بسیارند، در حالیکه بدن یکی است.۲۱چشم نمیتواند به دست بگوید، «نیازی به تو ندارم!» و سر نیز نمیتواند به پاها گوید، «نیازمند شما نیستم!»۲۲برعکس، آن اعضای بدن که ضعیفتر مینمایند، بسیار ضروریترند.۲۳و آن اعضای بدن را که پستتر میانگاریم، با حرمت خاص میپوشانیم، و با اعضایی که زیبا نیستند با احترام خاص رفتار میکنیم؛۲۴حال آنکه اعضای زیبای ما به چنین احترامی نیاز ندارند. امّا خدا بدن را چنان مرتب ساخته که حرمت بیشتر نصیب اعضایی شود که فاقد آنند،۲۵تا جدایی در بدن نباشد، بلکه اعضای آن به یک اندازه در فکر یکدیگر باشند.۲۶و اگر یک عضو دردمند گردد، همۀ اعضا با او همدرد باشند؛ و اگر یک عضو سرافراز شود، همه در خوشی او شریک گردند.
۲۷بدین قرار، شما بدن مسیح هستید و هر یک عضوی از آنید.۲۸خدا قرار داد در کلیسا، اوّل رسولان، دوّم انبیا، سوّم معلّمان؛ بعد قدرت معجزات، سپس عطایای شفا دادن و امداد و مدیریت و سخنگفتن به انواع زبانهای غیر.۲۹آیا همه رسولند؟ آیا همه نبیاند؟ آیا همه معلّمند؟ آیا همه دارای قدرت معجزهاند؟۳۰آیا همه از عطایای شفا دادن برخوردارند؟ آیا همه به زبانهای غیر سخن میگویند؟ آیا همه ترجمه میکنند؟
۳۱امّا شما با اشتیاق تمام در پی عطایای بزرگتر باشید. و اینک من عالیترین طریق را به شما نشان میدهم.
قرنتیان/اول ۱۳
اهمیّت طریق محبت
۱اگر به زبانهای آدمیان و فرشتگان سخن گویم، ولی محبت نداشته باشم، زنگی پرصدا و سنجی پرهیاهو بیش نیستم.۲اگر قدرت نبوّت داشته باشم و بتوانم جملۀ اسرار و معارف را درک کنم، و اگر چنان ایمانی داشته باشم که بتوانم کوهها را جابهجا کنم، امّا محبت نداشته باشم، هیچم.۳اگر همۀ دارایی خود را بین فقیران تقسیم کنم و تن خویش به شعلههای آتش بسپارم، امّا محبت نداشته باشم، هیچ سود نمیبرم.
۴محبت بردبار و مهربان است؛ محبت حسد نمیبرد؛ محبت فخر نمیفروشد و کبر و غرور ندارد.۵رفتار ناشایسته ندارد و نفع خود را نمیجوید؛ به آسانی خشمگین نمیشود و کینه به دل نمیگیرد؛۶محبت از بدی مسرور نمیشود، امّا با حقیقت شادی میکند.۷محبت با همهچیز مدارا میکند، همواره ایمان دارد، همیشه امیدوار است و در همهحال پایداری میکند.
۸محبت هرگز پایان نمیپذیرد. امّا نبوّتها از میان خواهد رفت و زبانها پایان خواهد پذیرفت و معرفت زایل خواهد شد.۹زیرا معرفت ما جزئی است و نبوّتمان نیز جزئی؛۱۰امّا چون کامل آید، جزئی از میان خواهد رفت.۱۱آنگاه که کودکی بیش نبودم، چون کودکان سخن میگفتم و چون کودکان میاندیشیدم و نیز چون کودکان استدلال میکردم. امّا چون مرد شدم، رفتارهای کودکانه را ترک گفتم.۱۲آنچه اکنون میبینیم، چون تصویری محو است در آینه؛ امّا زمانی خواهد رسید که روبهرو خواهیم دید. اکنون شناخت من جزئی است؛ امّا زمانی فراخواهد رسید که بهکمال خواهم شناخت، چنانکه بهکمال نیز شناخته شدهام.
۱۳و حال، این سه چیز باقی میماند: ایمان، امید و محبت. امّا بزرگترینشان محبت است.
قرنتیان/اول ۱۴
لزوم استفاده از زبانِ قابلفهم در عبادت جمعی
۱طریق محبت را پیروی کنید و با اشتیاق تمام در پی تجلیات روح باشید، بخصوص اینکه نبوّت کنید.۲زیرا آن که به زبانِ غیر سخن میگوید، نه با انسانها بلکه با خدا سخن میگوید. زیرا هیچکس سخنش را درک نمیکند؛ او به الهام روح، رازها را بیان میکند.۳امّا آن که نبوّت میکند، با انسانهای دیگر برای بنا، تشویق و تسلیشان سخن میگوید.۴آن که به زبانِ غیر سخن میگوید خود را بنا میکند، امّا آن که نبوّت میکند باعث بنای کلیسا میشود.۵آرزوی من این است که همۀ شما به زبانهای غیر سخن بگویید، امّا بیشتر میخواهم که نبوّت کنید. آن که نبوّت میکند، بزرگتر است از آن که به زبانهای غیر سخن میگوید، مگر اینکه ترجمه کند تا باعث بنای کلیسا شود.
۶حال ای برادران، اگر من نزد شما بیایم و به زبانهای غیر سخن بگویم، چه نفعی به شما خواهم رسانید، مگر اینکه مکاشفه یا معرفت یا نبوّت یا تعلیمی برایتان داشته باشم؟۷حتی در مورد سازهای بیجانی چون نی و چنگ نیز که نواهایی ایجاد میکنند، اگر بهوضوح نواخته نشوند، چگونه میتوان تشخیص داد که چه آهنگی نواخته میشود؟۸اگر شیپور آوای مشخص ندهد، چه کسی مهیای جنگ میشود؟۹در مورد شما نیز چنین است. اگر به زبان خود کلماتی مفهوم نگویید، چگونه میتوان فهمید که چه میگویید؟ در آن صورت، بدین میماند که با هوا سخن بگویید.۱۰بیشک در جهان انواع زبانها وجود دارد، امّا هیچیک بیمعنی نیست.۱۱پس من اگر نتوانم معنی گفتار دیگری را بفهمم، نسبت به او بیگانهام و او نیز نسبت به من.۱۲در مورد شما نیز چنین است. از آنجا که مشتاق تجلیات روح هستید، بکوشید که در بنای کلیسا ترقّی کنید.
۱۳از اینرو، آن که به زبان غیر سخن میگوید باید دعا کند تا گفتار خود را ترجمه نماید.۱۴زیرا اگر من به زبانِ غیر دعا کنم، روحم دعا میکند، امّا عقلم بهرهای نمیبرد.۱۵پس چه باید بکنم؟ با روح دعا خواهم کرد و با عقل نیز دعا خواهم کرد؛ با روح سرود خواهم خواند و با عقل نیز خواهم خواند.۱۶در غیر این صورت، اگر تو در روح به شکرگزاری مشغول باشی، چگونه کسی که زبانت را نمیفهمد به شکرگزاری تو آمین بگوید؟ چراکه نمیداند چه میگویی!۱۷زیرا تو براستی نیکو شکر میکنی، امّا شکر تو باعث بنای دیگری نمیشود.۱۸خدا را شکر میکنم که بیش از همۀ شما به زبانهای غیر سخن میگویم؛۱۹امّا در کلیسا ترجیح میدهم پنج کلمه با عقل خود سخن بگویم که دیگران را تعلیم داده باشم، تا اینکه هزاران کلمه به زبانهای غیر بگویم.
۲۰ای برادران، در درک و فهم کودک نباشید، بلکه در بدی کردن کودک باشید. برعکس، در درک و فهم بالغ باشید.۲۱در شریعت چنین نوشته شده است:
«خداوند چنین میگوید،
”به زبانهای غریب
و با لبهای بیگانگان
با این قوم سخن خواهم گفت.
با این همه به من گوش نخواهند گرفت.“»
۲۲پس زبانهای غیر، نشانهای است نه در مورد ایمانداران بلکه در مورد بیایمانان؛ امّا نبوّت نشانهای در مورد ایمانداران است و نه بیایمانان.۲۳بنابراین، اگر همۀ اعضای کلیسا گردهم آیند و همه به زبانهای غیر سخن گویند، و در اینحین اشخاص ناآگاه یا بیایمان به مجلس درآیند، آیا نخواهند گفت که شما دیوانهاید؟۲۴امّا اگر شخصی بیایمان یا ناآگاه در حینی که همه نبوّت میکنند به مجلس درآید، از سوی همگان مجاب خواهد شد که گناهکار است، و مورد قضاوت همه قرار گرفته،۲۵رازهای دلش آشکار خواهد شد. آنگاه روی بر زمین نهاده، خدا را پرستش خواهد کرد و تصدیق خواهد نمود که: «براستی خدا در میان شماست.»
لزوم نظم و ترتیب در عبادت جمعی
۲۶پس چه گوییم، ای برادران؟ هنگامی که گردهم میآیید، هرکس سرودی، تعلیمی، مکاشفهای، زبانی و یا ترجمهای دارد. اینها همه باید برای بنای کلیسا بهکار رود.۲۷اگر کسی به زبانهای غیر سخن بگوید، دو یا حداکثر سه تن، آن هم بهنوبت سخن بگویند و کسی نیز ترجمه کند.۲۸امّا اگر مترجمی نباشد، فردِ متکلّم به زبانهای غیر باید در کلیسا خاموش بماند و با خود و خدا سخن گوید.
۲۹و از انبیا، دو یا سه تن نبوّت کنند و دیگران گفتار آنها را بسنجند.۳۰و اگر فردی دیگر که نشسته است مکاشفهای دریافت کند، فرد نخست سکوت اختیار نماید.۳۱زیرا همه میتوانید به نوبت نبوّت کنید تا همه تعلیم یابند و همه تشویق شوند.۳۲روحِ انبیا مطیع انبیاست.۳۳زیرا خدا، نه خدای بینظمی، بلکه خدای آرامش است، همانگونه که در همۀ کلیساهای مقدّسان چنین است.
۳۴[زنان باید در کلیسا خاموش بمانند. آنان مجاز به سخن گفتن نیستند، بلکه باید چنانکه شریعت میگوید، مطیع باشند.۳۵اگر دربارۀ مطلبی سؤالی دارند، از شوهر خود در خانه بپرسند؛ زیرا برای زن شایسته نیست در کلیسا سخن بگوید.]
۳۶آیا کلام خدا از شما سرچشمه گرفته یا تنها به شما رسیده است؟۳۷اگر کسی خود را نبی یا فردی روحانی میداند، تصدیق کند که آنچه به شما مینویسم فرمانی است از جانب خداوند.۳۸اگر کسی این را نپذیرد، خودش نیز پذیرفته نخواهد شد.
۳۹پس ای برادرانِ من، با اشتیاق تمام در پی نبوّت کردن باشید و سخن گفتن به زبانهای غیر را منع مکنید.۴۰امّا همهچیز باید بهشایستگی و با نظم و ترتیب انجام شود.
قرنتیان/اول ۱۵
رستاخیز مسیح
۱ای برادران، اکنون میخواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم بهیادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتید و بدان پایبندید۲و بهوسیلۀ آن نجات مییابید، بهشرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم، استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آوردهاید.
۳زیرا من آنچه را که به من رسید، چون مهمترین مطلب به شما سپردم: اینکه مسیح مطابق با کتبمقدّس در راه گناهان ما مرد،۴و اینکه دفن شد، و اینکه مطابق با همین کتب در روز سوّم از مردگان برخاست،۵و اینکه خود را بر کیفا ظاهر کرد و سپس بر آن دوازده تن.۶پس از آن، یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از ایشان هنوز زندهاند، هرچند برخی خفتهاند.۷سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همۀ رسولان،۸و آخر از همه بر من نیز، چون طفلی که غیرطبیعی زاده شده باشد، ظاهر گردید.
۹زیرا من در میان رسولانْ کمترینم، و حتی شایسته نیستم رسول خوانده شوم، چراکه کلیسای خدا را آزار میرسانیدم.۱۰امّا به فیض خدا آنچه هستم، هستم و فیض او نسبت به من بیثمر نبوده است. برعکس، من از همۀ آنها سختتر کار کردم، امّا نه خودم، بلکه آن فیض خدا که با من است.۱۱به هرحال، خواه من خواه آنان، همین پیام را وعظ میکنیم و همین است پیامی که به آن ایمان آوردید.
رستاخیز مردگان
۱۲امّا اگر موعظه میشود که مسیح از مردگان برخاست، چگونه است که بعضی از شما میگویند مردگان را رستاخیزی نیست؟۱۳اگر مردگان را رستاخیز نیست، پس مسیح نیز از مردگان برنخاسته است.۱۴و اگر مسیح برنخاسته، هم وعظ ما باطل است، هم ایمان شما.۱۵بعلاوه، برای خدا شاهدان دروغین محسوب میشویم، زیرا دربارۀ او شهادت دادهایم که مسیح را از مردگان برخیزانید، حال آنکه اگر مردگان برنمیخیزند، پس خدا او را برنخیزانیده است.۱۶زیرا اگر مردگان برنمیخیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است.۱۷و اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما باطل است و شما همچنان در گناهان خود هستید.۱۸بلکه آنان نیز که در مسیح خفتهاند، از دست رفتهاند.۱۹اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حالِ ما از همۀ دیگر آدمیان رقّتانگیزتر است.
۲۰امّا مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است.۲۱زیرا همانگونه که مرگ از طریق یک انسان آمد، رستاخیز مردگان نیز از طریق یک انسان پدیدار گشت.۲۲زیرا همانگونه که در آدم همه میمیرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد.۲۳امّا هرکس به نوبۀ خود: نخست مسیح که نوبر بود؛ و بعد، بههنگام آمدن او، آنان که متعلق به اویند.۲۴سپس پایان فراخواهد رسید، یعنی آنگاه که پس از برانداختن هر ریاست و قدرت و نیرویی، پادشاهی را به خدای پدر سپارد.۲۵زیرا او باید تا زمانی که پا بر همۀ دشمنانش بگذارد، حکم براند.۲۶دشمن آخر که باید از میان برداشته شود، مرگ است.۲۷زیرا خدا «همهچیز را زیر پاهای او نهاد.» امّا وقتی گفته میشود «همهچیز» زیر پاهای او نهاده شد، روشن است که این خودِ خدا را که همهچیز را زیر پاهای مسیح نهاد، دربر نمیگیرد.۲۸هنگامی که همهچیز مطیع او گردید، خودِ پسر نیز مطیع آن کس خواهد شد که همهچیز را زیر پاهای او نهاد، تا خدا کل در کل باشد.
۲۹اگر مردگان برنمیخیزند، آنان که به نیابت از ایشان تعمید میگیرند، چه کنند؟ اگر مردگان برنمیخیزند، چرا به نیابت از ایشان تعمید میگیرند؟۳۰و یا چرا ما هر ساعت جان خود را به خطر میاندازیم؟۳۱به فخری که در خداوندمان مسیحْ عیسی در مورد شما دارم قَسَم که من هر روز به کام مرگ میروم.۳۲اگر جنگ من با وحوش در اِفِسُس تنها به دلایل انسانی بوده است، چه سودی از آن بردهام؟ اگر مردگان برنمیخیزند،
«بیایید بخوریم و بنوشیم
زیرا فردا میمیریم.»
۳۳فریب مخورید: «معاشِر بد، اخلاق خوب را فاسد میسازد.»۳۴سَرِ عقل بیایید و دیگر گناه مکنید؛ زیرا هستند بعضی که خدا را نمیشناسند. این را میگویم تا شرمنده شوید.
بدن فسادناپذیر
۳۵امّا شاید کسی بپرسد: «مردگان چگونه برمیخیزند و با چه نوع بدنی میآیند؟»۳۶چه سؤال ابلهانهای! آنچه میکاری، تا نمیرد زنده نمیشود.۳۷هنگامی که چیزی میکاری، کالبدی را که بعد ظاهر خواهد شد نمیکاری، بلکه تنها دانه را میکاری، خواه گندم خواه دانههای دیگر.۳۸امّا خدا کالبدی را که خود تعیین کرده است، بدان میبخشد و هر نوع دانه را کالبدی مخصوص به خود عطا میکند.۳۹همۀ جسمها یکی نیستند. آدمیان را یک نوع جسم است، حیوانات را نوعی دیگر، و پرندگان را نوعی دیگر؛ ماهیها نیز دارای نوعی دیگر از جسماند.۴۰به همینسان، کالبدهای آسمانی وجود دارد و کالبدهای زمینی. امّا جلال کالبدهای آسمانی از یک نوع است و جلال کالبدهای زمینی از نوعی دیگر.۴۱خورشید جلال خاص خود را دارد، ماه جلالی دیگر، و ستارگان نیز جلالی دیگر؛ جلال هر ستاره نیز با جلال ستارۀ دیگر متفاوت است.
۴۲در مورد رستاخیز مردگان نیز چنین است. آنچه کاشته میشود، فسادپذیر است؛ آنچه برمیخیزد، فسادناپذیر.۴۳در ذلّت کاشته میشود، در جلال برمیخیزد. در ضعف کاشته میشود، در قوّت برمیخیزد.۴۴بدنِ نفسانی کاشته میشود، بدنِ روحانی برمیخیزد. اگر بدن نفسانی وجود دارد، بدن روحانی نیز وجود دارد.۴۵چنانکه نوشته شده است: «انسانِ اوّل، یعنی آدم، نفْسِ زنده گشت»؛ آدمِ آخر، روحِ حیاتبخش شد.۴۶ولی روحانی اوّل نیامد بلکه نفسانی آمد، و پس از آن روحانی.۴۷انسانِ اوّل از زمین است و خاکی؛ انسانِ دوّم از آسمان است.۴۸هر آنچه انسان خاکی واجد آن بود، در خاکیان نیز وجود دارد؛ و هر آنچه انسان آسمانی داراست، در آسمانیان نیز یافت میشود.۴۹و همانگونه که شکل انسان خاکی را به خود گرفتیم، شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.
۵۰ای برادران، مقصودم این است که جسم و خون نمیتواند وارث پادشاهی خدا شود و آنچه فسادپذیر است، وارث فسادناپذیری نمیتواند شد.۵۱گوش فرادهید! رازی را به شما میگویم: ما همه نخواهیم خوابید، بلکه همه دگرگونه خواهیم شد.۵۲در یک آن و در یک چشم به هم زدن، آنگاه که شیپور آخر نواخته شود، این بهوقوع خواهد پیوست. زیرا شیپور به صدا درخواهد آمد و مردگان در فسادناپذیری برخواهند خاست و ما دگرگونه خواهیم شد.۵۳زیرا این بدنِ فسادپذیر باید فسادناپذیری را بپوشد و این بدن فانی باید به بقا آراسته شود.۵۴چون این فسادپذیر، فسادناپذیری را پوشید و این فانی به بقا آراسته شد، آنگاه آن کلامِ مکتوب به حقیقت خواهد پیوست که میگوید: «مرگ در کام پیروزی بلعیده شده است.»
۵۵«ای گور، پیروزی تو کجاست؟
و ای مرگ، نیش تو کجا؟»
۵۶نیش مرگْ گناه است و نیروی گناه، شریعت.۵۷امّا شکر خدا را که بهواسطۀ خداوند ما عیسی مسیح به ما پیروزی میبخشد.
۵۸پس، برادران عزیزم، ثابت و استوار بوده، همواره با سرسپردگی بهکار خداوند مشغول باشید، زیرا میدانید زحمت شما در خداوند بیهوده نیست.
قرنتیان/اول ۱۶
جمعآوری هدایا برای قوم خدا
۱و امّا در خصوص جمعآوری هدایا برای مقدّسان: شما نیز آنچه را که به کلیساهای غَلاطیه گفتهام، انجام دهید.۲روز اوّل هر هفته، هر یک از شما بهفراخور درآمد خود پولی کنار گذاشته، پسانداز کند، تا بههنگام آمدنم نزد شما، لزومی به جمعآوری هدایا نباشد.۳وقتی آمدم، به افراد مورد تأیید شما معرفینامههایی خواهم داد و آنان را با هدایای شما به اورشلیم خواهم فرستاد.۴اگر صلاح بر این باشد که خود نیز بروم، در این صورت آنان مرا همراهی خواهند کرد.
درخواستهای شخصی
۵پس از عبور از مقدونیه نزد شما خواهم آمد، زیرا از مقدونیه خواهم گذشت.۶شاید مدتی نزدتان بمانم، و یا حتی تمام زمستان را با شما بگذرانم، تا بتوانید مرا در سفرم به هر کجا که باشد، مدد رسانده، مشایعت کنید.۷زیرا نمیخواهم اکنون به دیدارتان بیایم و توقفی کوتاه نزد شما داشته باشم؛ بلکه امید دارم، به اجازۀ خداوند، مدتی را با شما بهسر برم.۸امّا تا عید پِنتیکاست در اِفِسُس میمانم۹زیرا دری بزرگ برای خدمت مؤثر بهرویم گشوده شده، و مخالفان نیز بسیارند.
۱۰اگر تیموتائوس آمد، با او بهگونهای رفتار کنید که نزد شما از چیزی واهمه نداشته باشد. زیرا او نیز چون من به انجام کار خداوند مشغول است؛۱۱پس کسی بهدیدۀ تحقیر در او ننگرد. او را بهسلامتی راهی سفر کنید تا نزد من بازگردد؛ زیرا من و برادران منتظر اوییم.
۱۲و امّا در مورد برادر ما آپولُس، او را بسیار ترغیب کردم که با سایر برادران نزد شما بیاید، امّا به هیچروی رضا نداد که اکنون بیاید. امّا هر وقت فرصت داشت، خواهد آمد.
۱۳هشیار باشید؛ در ایمان استوار بمانید؛ شجاع و قوی باشید.۱۴همۀ کارهای شما با محبت باشد.
۱۵میدانید که خانوادۀ اِستِفاناس نخستین کسانی بودند که در ایالت اَخائیه ایمان آوردند، و ایشان خود را وقف خدمت مقدّسان کردهاند. ای برادران، از شما استدعا دارم۱۶مطیع چنین کسان باشید و همچنین مطیع هرکس دیگر که در این خدمت همکاری میکند و زحمت میکشد.۱۷از آمدن اِستِفاناس، فورتوناتوس و اَخائیکوس شادمانم، زیرا جای خالی شما را پر کردهاند.۱۸آنان روح مرا و نیز روح شما را تازه ساختند. به چنین کسان گوش بسپارید.
سلامها و درودها
۱۹کلیساهای آسیا برایتان سلام میفرستند. آکیلا و پْریسکیلا و نیز کلیسایی که در منزلشان تشکیل میشود، به شما در خداوند بهگرمی سلام میگویند.۲۰همۀ برادرانی که در اینجا هستند برای شما سلام میفرستند. با بوسۀ مقدّس یکدیگر را سلام گویید.
۲۱من، پولُس، به خط خود این سلام را به شما مینویسم.
۲۲کسی که خداوند را دوست ندارد، ملعون باد. خداوند ما، بیا!
۲۳فیض خداوندْ عیسی با شما باد.
۲۴محبت من در مسیحْ عیسی همراه همۀ شما. آمین.
قرنتیان/دوم ۱
۱از پولُس که به خواست خدا رسول عیسی مسیح است، و برادر ما تیموتائوس،
به کلیسای خدا در قُرِنتُس، و همۀ مقدّسان در سراسر ایالت اَخائیه:
۲فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد!
خدای بخشندۀ همه دلگرمیها
۳سپاس بر خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح، که پدر رحمتها و خدای بخشندۀ همۀ دلگرمیهاست؛۴که به ما در همۀ سختیهایمان دلگرمی میبخشد تا ما نیز بتوانیم با آن دلگرمی که از او یافتهایم، دیگران را که از سختیها میگذرند، دلگرم سازیم.۵زیرا همانگونه که از رنجهای مسیح بهفراوانی نصیب مییابیم، به همان میزان نیز بهواسطۀ مسیح از دلگرمی فراوان لبریز میشویم.۶اگر در سختی هستیم، بهخاطر دلگرمی و نجات شماست؛ و اگر دلگرمیم، باز برای دلگرمی شماست، که چنین کارگر میافتد که شما همان رنجها را که ما میکشیم، با بردباری تحمل میکنید.۷امید ما دربارۀ شما استوار است، زیرا میدانیم همانگونه که در رنجهای ما سهیم هستید، در دلگرمی ما نیز سهیم میباشید.
۸ای برادران، نمیخواهیم از سختیهایی که در ایالت آسیا بر ما گذشت، بیخبر باشید. فشارهایی که بر ما آمد چنان سخت و توانفرسا بود که از زندهماندن هم نومید گشتیم.۹بواقع احساس میکردیم حکم مرگمان صادر شده است. امّا اینهاهمه رویداد تا نه بر خود، بلکه بر خدایی توکل کنیم که مردگان را زنده میکند.۱۰او ما را از چنین خطر مهلکی رهانید و بازخواهد رهانید. براوست که ما امید بستهایم که همچنان ما را خواهد رهانید،۱۱بخصوص چون شما نیز با دعای خود یاریمان دهید. آنگاه بسیار کسان، برای فیضی که در جواب دعای بسیاری به ما بخشیده شده است، از جانب ما شکر خواهند گزارد.
سبب تغییر در برنامۀ سفر پولُس
۱۲فخر ما، گواهی وجدان ماست بدین که رفتارمان در دنیا و بخصوص نسبت به شما، با قدّوسیت و صداقت خدایی همراه بوده است. ما نه با حکمت بشری، بلکه بنابر فیض خدا عمل کردهایم.۱۳زیرا آنچه به شما مینویسیم درست همان است که میخوانید و میفهمید. و من امید دارم۱۴همانگونه که ما را تا حدی شناختهاید، بهکمال نیز بشناسید، و بدانید که میتوانید به ما فخر کنید، چنانکه شما نیز در روز خداوندْ عیسی، مایۀ فخر ما خواهید بود.
۱۵با این اطمینان، برآن شدم نخست به دیدار شما بیایم تا بهرهای دوچندان ببرید.۱۶عزم من آن بود که بر سر راهم به مقدونیه از شما دیدار کنم و از مقدونیه دوباره نزدتان بازگردم تا مرا راهی سفر به یهودیه کنید.۱۷آیا هنگامی که چنین تصمیمی میگرفتم، دودل بودم؟ و یا اینکه چون انسانهای معمولی تصمیم میگیرم، بهگونهای که سخنم همزمان «آری» و «نه» است؟
۱۸به امانت خدا قسم که سخن ما با شما «آری» و «نه» نبوده است.۱۹زیرا پسر خدا، عیسی مسیح، که من و سیلاس و تیموتائوس به او در میان شما موعظه کردیم، «آری» و «نه» نبود، بلکه در او همهچیز «آری» است.۲۰زیرا همۀ وعدههای خدا در مسیح «آری» است و به همین جهت در اوست که ما «آمین» را بر زبان میآوریم، تا خدا جلال یابد.۲۱امّا خداست که ما و شما را در پیوندمان با مسیح استوار میسازد. او ما را مسح کرده۲۲و مُهر مالکیت خویش را بر ما زده و روح خود را همچون بیعانه در دلهای ما جای داده است.
۲۳خدا را شاهد میگیرم که تنها بهخاطر شفقت بر شما بود که به قُرِنتُس بازنگشتم.۲۴نهاینکه بر ایمان شما سروری کرده باشیم، بلکه دست در دست شما، برای شادمانی شما میکوشیم، چراکه در ایمان استوارید.
قرنتیان/دوم ۲
پس، عزمجزمکردم که دیگربار، دیداری اندوهبار با شما نداشته باشم.۲زیرا اگر شما را اندوهگین سازم، دیگر چه کسی میتواند موجب شادی من شود، جز شما که اندوهگینتان ساختهام؟۳من بدانگونه به شما نوشتم تا بههنگام آمدنم نزد شما، آنان که میباید مرا شادمان سازند، مایۀ اندوهم نشوند. چراکه به همۀ شما اطمینان داشتم که شادی من مایۀ شادی همۀ شماست.۴زیرا با غم بسیار و دلی دردمند و چشمانی اشکبار به شما نوشتم، نه تا اندوهگینتان سازم، بلکه تا از عمق محبتم به خود آگاه شوید.
بخشایش برای شخص خطاکار
۵امّا اگر کسی باعث اندوه شده، نهتنها مرا، بلکه تا حدی همۀ شما را اندوهگین ساخته است - نمیخواهم در اینباره سخن بهگزاف گفته باشم.۶تنبیهی که از سوی بیشتر شما بر او اِعمال شده، کافی است.۷اکنون دیگر باید او را ببخشید و دلداری دهید، مبادا اندوه بیش از حد، وی را از پا درآورد.۸بنابراین، از شما استدعا دارم او را از محبت خود مطمئن سازید.۹سببِ نوشتنم به شما نیز این بود که شما را بیازمایم و ببینم آیا در هر امری فرمانبردار هستید یا نه؟۱۰اگر شما کسی را ببخشید، من نیز او را میبخشم. و اگر کسی را بخشیدهام - البته اگر موردی برای بخشیدن وجود داشته است - در حضور مسیح و بهخاطر شما چنین کردهام،۱۱تا شیطان بر ما برتری نیابد، زیرا از ترفندهای او بیخبر نیستیم.
خدمتگزاران عهد جدید
۱۲پس چون برای بشارت انجیل مسیح به تْروآس رفتم، دریافتم که خداوند در آنجا دری بزرگ به روی من گشوده است.۱۳امّا باز آرام نداشتم زیرا برادر خود تیتوس را نیافتم. پس با اهالی آنجا وداع کرده، به مقدونیه رفتم.
۱۴امّا خدا را سپاس که همواره ما را در مسیح، در موکب ظفر خود میبَرَد و رایحۀ خوش شناخت او را بهوسیلۀ ما در همهجا میپراکَنَد.۱۵زیرا برای خدا رایحۀ خوش مسیح هستیم، چه در میان نجاتیافتگان و چه در میان هلاکشوندگان.۱۶امّا برای یکی بوی مرگ میدهیم که به مرگ رهنمون میشود؛ برای دیگری عطر حیاتیم که حیات بهبار میآورد. و کیست که برای چنین کاری کفایت داشته باشد؟۱۷برخلاف بسیاری که برای سودجویی به ارزانفروشیِ کلام خدا مشغولند، ما در مسیح با خلوصنیّت سخن میگوییم، همچون کسانی که سخنگوی خدایند و در حضور او میایستند.
قرنتیان/دوم ۳
۱آیا بار دیگر شروع به توصیه دربارۀ خود میکنیم؟ یا مانند بعضی، نیاز به ارائۀ توصیهنامه به شما یا گرفتن توصیهنامه از شما داریم؟۲شما خودْ توصیهنامۀ مایید، نامهای نگاشته بر دلهای ما که همگان میتوانند آن را بخوانند و بفهمند.۳شما نشان دادهاید که نامۀ مسیح هستید، ثمرۀ خدمت ما، و نگاشته نه با مرکّب، بلکه با روح خدای زنده، و نه بر لوح سنگی، بلکه بر لوح دلهای گوشتین.
۴ما چنین اطمینانی بهواسطۀ مسیح در حضور خدا داریم.۵نهآنکه خود کفایت داشته باشیم تا چیزی را به حساب خود بگذاریم، بلکه کفایت ما از خداست.۶او ما را کفایت بخشیده که خدمتگزاران عهد جدید باشیم - خادم روح، نه خادم آنچه نوشتهای بیش نیست. زیرا «نوشته» میکُشد، لیکن روحْ حیات میبخشد.
جلال عهد جدید
۷حال، اگر خدمتی که به مرگ میانجامید و بر حروفِ حک شده بر سنگ استوار بود، با جلال بهظهور رسید، بهگونهای که بنی اسرائیل نمیتوانستند بهسبب جلالِ چهرۀ موسی بر آن چشم بدوزند، هرچند آن جلال رو به زوال بود،۸چقدر بیشتر، خدمتی که بهواسطۀ روح است با جلال خواهد بود.۹زیرا اگر خدمتی که به محکومیت میانجامید با جلال بود، چقدر بیشتر خدمتی که به پارساشمردگی میانجامد آکنده از جلال است.۱۰زیرا آنچه زمانی پرجلال بود، اکنون در قیاس با این جلالِ برتر، دیگر جلوهای ندارد.۱۱و اگر آنچه زوال میپذیرفت با جلال همراه بود، چقدر بیشتر آنچه باقی میمانَد با جلال همراه است.
۱۲پس چون چنین امیدی داریم، با شهامتِ کامل سخن میگوییم؛۱۳نه مانند موسی که حجابی بر چهرۀ خود کشید تا بنی اسرائیل غایت آنچه را که رو به زوال بود، نظاره نکنند.۱۴امّا ذهنهای ایشان تاریک شد زیرا تا به امروز همان حجاب بههنگام خواندن عهد عتیق باقی است و برداشته نشده، زیرا تنها در مسیح زایل میشود.۱۵حتی تا به امروز، هرگاه موسی را میخوانند، حجابی بر دل آنها برقرار میماند؛۱۶امّا هرگاه کسی نزد خداوند بازمیگردد، حجاب برداشته میشود.۱۷خداوند، روح است و هرجا روحِ خداوند باشد، آنجا آزادی است.۱۸و همۀ ما که با چهرۀ بیحجاب، جلال خداوند را، چنان که در آینهای، مینگریم، بهصورت همان تصویر، از جلال به جلالی فزونتر دگرگون میشویم؛ و این از خداوند سرچشمه میگیرد که روح است.
قرنتیان/دوم ۴
گنجینههایی در ظروف خاکی
۱پس چون در نتیجۀ رحمتی که بر ما شده است از چنین خدمتی برخورداریم، دلسرد نمیشویم.۲بلکه از روشهای پنهانی و ننگین دوری جستهایم و به فریبکاری دستنمییازیم و کلام خدا را نیز تحریف نمیکنیم، بلکه بهعکس، با بیانِ آشکار حقیقت، میکوشیم در حضور خدا مورد تأیید وجدان همه باشیم.۳حتی اگر انجیل ما پوشیده است، بر کسانی پوشیده است که در طریق هلاکتند.۴خدای این عصر ذهنهای بیایمانان را کور کرده تا نورِ انجیلِ جلالِ مسیح را که تصویر خداست، نبینند.۵زیرا ما خود را موعظه نمیکنیم، بلکه عیسی مسیح را بهعنوان خداوند موعظه میکنیم، و از خودْ تنها بهخاطر عیسی، و آن هم فقط بهعنوان خادم شما سخن میگوییم.۶زیرا همان خدا که گفت: «نور از میان تاریکی بتابد،» نور خود را در دلهای ما تابانید تا شناخت جلال خدا در چهرۀ مسیح، ما را منوّر سازد.
۷امّا این گنجینه را در ظروفی خاکی داریم، تا آشکار باشد که این قدرت خارقالعاده از خداست نه از ما.۸ما از هرسو در فشاریم، امّا خُرد نشدهایم؛ متحیّریم، امّا نومید نیستیم؛۹آزار میبینیم، امّا وانهاده نشدهایم؛ بر زمین افکنده شدهایم، امّا از پا درنیامدهایم.۱۰همواره مرگ عیسی را در بدن خود حمل میکنیم تا حیات عیسی نیز در بدن ما ظاهر شود.۱۱زیرا ما که زندهایم، همواره بهخاطر عیسی به مرگ سپرده میشویم تا حیات او در بدن فانی ما آشکار گردد.۱۲پس مرگ در ما عمل میکند، امّا حیات در شما.
۱۳در کتبمقدّس آمده که «ایمان آوردم، پس سخن گفتم.» با همین روحِ ایمان، ما نیز ایمان داریم و سخن میگوییم.۱۴زیرا میدانیم او که عیسای خداوند را از مردگان برخیزانید، ما را نیز با عیسی برخیزانیده، با شما به حضور او خواهد آورد.۱۵اینها همه بهخاطر شماست، تا فیضی که شامل حال عدۀ بیشتر و بیشتری میشود، سبب شکرگزاری هرچه بیشتر برای جلال خدا گردد.
۱۶پس دلسرد نمیشویم. هرچند انسانِ ظاهری ما فرسوده میشود، انسان باطنی روزبهروز تازهتر میگردد.۱۷زیرا رنجهای جزئی و گذرای ما جلالی ابدی برایمان به ارمغان میآورد که با آن رنجها قیاسپذیر نیست.۱۸پس نهبر آنچه دیدنی است، بلکه بر آنچه نادیدنی است چشم میدوزیم، زیرا دیدنیها گذرا، امّا نادیدنیها جاودانی است.
قرنتیان/دوم ۵
مسکن آسمانی ما
۱اینک میدانیم هرگاه این خیمۀ زمینی که در آن سکونت داریم فروریزد، عمارتی از خدا داریم، خانهای ناساخته بهدست و جاودانه در آسمان.۲و براستی که در این خیمه آه میکشیم، زیرا مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را دربر کنیم،۳چراکه با دربر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد.۴زیرا تا زمانی که در این خیمه هستیم با گرانباری آه میکشیم، چون نمیخواهیم جامه از تن بهدر کنیم، بلکه جامهای دیگر بهتن کنیم، تا فانی غرقِ حیات شود.۵و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده و روح را همچون بیعانه به ما داده است.
۶پس همواره دلگرمیم، هرچند میدانیم تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم،۷زیرا با ایمان زندگی میکنیم، نه با دیدار.۸آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح میدهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم.۹پس خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن بهسر بریم، این را هدف قرار دادهایم که او را خشنود سازیم.۱۰زیرا همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم، تا هرکس بنابر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده است، سزا یابد.
خدمت آشتی
۱۱پس چون معنی ترس خداوند را میدانیم، میکوشیم مردمان را مجاب کنیم. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد.۱۲نمیخواهیم باز شروع به توصیه دربارۀ خود کنیم، بلکه میخواهیم حجّتی به شما بدهیم که به ما فخر کنید، تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر میکنند، نه به آنچه در قلب است.۱۳اگر عقل از کف دادهایم، بهخاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، بهخاطر شماست.۱۴زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست، چون یقین داریم که یکتن بهخاطر همه مرد، پس همه مردند.۱۵و بهْخاطر همه مرد تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند که بهخاطرشان مرد و برخاست.
۱۶بنابراین، از این پس دربارۀ هیچکس با معیارهای بشری قضاوت نمیکنیم، و هرچند پیشتر دربارۀ مسیح اینگونه قضاوت میکردیم، اکنون دیگر چنین نیست.۱۷پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همهچیز تازه شده است!۱۸اینها همه از خداست که بهواسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است.۱۹به دیگرسخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی میداد و گناهان مردم را به حسابشان نمیگذاشت، و پیام آشتی را به ما سپرد.۲۰پس سفیران مسیح هستیم، بهگونهای که خدا از زبان ما شما را به آشتی میخوانَد. ما از جانب مسیح از شما استدعا میکنیم که با خدا آشتی کنید.۲۱او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم.
قرنتیان/دوم ۶
۱در مقام همکاران خدا، از شما استدعا داریم که فیض خدا را بیهوده نیافته باشید.۲زیرا خدا میگوید:
«در زمان لطف خود، تو را اجابت کردم
و در روز نجات، تو را مدد نمودم.»
هان، اکنون زمان لطف خداست؛ هان، امروز روز نجات است.
مشقّات پولُس
۳ما در هیچچیز سبب لغزش کسی نمیشویم، تا خدمتمان ملامت کرده نشود،۴بلکه در هرچیز شایستگی خود را نشان میدهیم، آنگونه که از خادمان خدا انتظار میرود: با بردباری بسیار در زحمات، در سختیها، در تنگناها،۵در تازیانهها، در زندانها، در هجوم خشمگین مردم، در کار سخت، در بیخوابی، و در گرسنگی؛۶با پاکی، با معرفت، با صبر، با مهربانی، با روحالقدس، با محبت بیریا،۷با راستگویی، با قدرت خدا، با اسلحۀ پارسایی بهدست راست و چپ؛۸در عزّت و ذلّت، و بدنامی و نیکنامی. گویی گمراهکننده، امّا حقیقت را میگوییم؛۹گویی گمنام، امّا شناخته شدهایم؛ گویی در حال مرگ، امّا هنوز زندهایم؛ گویی دستخوش مجازات، امّا از پا درنیامدهایم؛۱۰گویی غمگین، امّا همواره شادمانیم؛ گویی فقیر، امّا بسیاری را دولتمند میسازیم؛ گویی بیچیز، امّا صاحب همهچیزیم.
۱۱ای قُرِنتیان، ما بیپرده با شما سخن گفتیم و دل خود را بر شما گشودیم.۱۲ما محبت خود را از شما دریغ نمیداریم. شمایید که مهر خود را از ما دریغ میکنید.۱۳با شما همچون فرزندانم سخن میگویم؛ شما نیز دل خود را بر ما بگشایید.
پرهیز از همیوغ شدن با بیایمانان
۱۴زیر یوغ ناموافق با بیایمانان مروید، زیرا پارسایی و شرارت را چه پیوندی است و نور و ظلمت را چه رفاقتی؟۱۵مسیح و بِلیعال را چه توافقی است و مؤمن و بیایمان را چه شباهتی؟۱۶و معبد خدا و بتها را چه سازگاری است؟ زیرا ما معبد خدای زندهایم. چنانکه خدا میگوید:
«بین آنها سکونت خواهم گزید
و در میانشان راه خواهم رفت،
و من خدای ایشان خواهم بود
و آنان قوم من خواهند بود.»
۱۷پس، خداوند میگوید:
«از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید.
هیچچیز ناپاک را لمس مکنید
و من شما را خواهم پذیرفت.»
۱۸«من شما را پدر خواهم بود
و شما مرا پسران و دختران خواهید بود،
خداوندِ قادر مطلق میگوید.»
قرنتیان/دوم ۷
پس ای عزیزان، حال که این وعدهها از آنِ ما است، بیایید خود را از هر ناپاکیِ جسم و روح بزداییم و با ترس از خدا، تقدس را بهکمال رسانیم.
شادمانی پولُس
۲ما را در دل خود جای دهید. در حق کسی بدی روا نداشتهایم، کسی را فاسد نساختهایم و از کسی بهرهجویی نکردهایم.۳این را نمیگویم تا محکومتان کنم. پیشتر به شما گفتم که چنان در دل ما جای دارید که آمادهایم با شما بمیریم و با شما زیست کنیم.۴من میتوانم بیپرده با شما سخن بگویم، و به شما بسی فخر میکنم. بسیار دلگرم شدهام، و بهرغم همۀ سختیها، شادی مرا حد و مرزی نیست.
۵زیرا هنگامی که به مقدونیه رسیدیم، این تن ما آسایش نیافت، بلکه از هرسو در زحمت بودیم - در برون جدالها داشتیم، و در درون ترسها.۶امّا خدایی که افسردگان را دلگرمی میبخشد، با آمدن تیتوس ما را دلگرم ساخت.۷و ما نهتنها از آمدن او، بلکه بهواسطۀ آن دلگرمی که از شما یافته بود، دلگرم شدیم. او از اشتیاق شما به دیدار من، و اندوه عمیقتان، و غیرتی که نسبت به من دارید، خبر آورد، که این بیش از پیش مرا شادمان ساخت.
۸زیرا هرچند با نامۀ خود اندوهگینتان ساختم، از کردۀ خود پشیمان نیستم. زیرا با آنکه تا حدی پشیمان بودم - چون میبینم نامهام هرچند کوتاهزمانی، شما را اندوهگین ساخت -۹امّا اکنون شادمانم، نه از آنرو که اندوهگین شدید، بلکه چون اندوهتان به توبه انجامید. زیرا اندوه شما برای خدا بود، تا هیچ زیانی از ما به شما نرسد.۱۰چون اندوهی که برای خدا باشد، موجب توبه میشود، که به نجات میانجامد و پشیمانی ندارد. امّا اندوهی که برای دنیاست، مرگ بهبار میآورد.۱۱ببینید اندوهی که برای خدا بود چه ثمراتی در شما پدید آورده است: چه شور و شوقی، چه اشتیاقی به اثبات بیگناهیتان، چه نارضایی و احساس خطری، چه دلتنگی، غیرت و مجازاتی. شما از هرحیث ثابت کردید که در آن قضیه بیتقصیر بودهاید.۱۲پس نامۀ من به شما بهخاطر آن کس که بدی کرده و یا آن که به او بدی شده نبوده است، بلکه بدین منظور بوده که در حضور خدا ارادت شما به ما، بر خودتان آشکار شود.۱۳اینها همه موجب دلگرمی ما شده است.
افزون بر دلگرمی خودِ ما، دیدن شادی تیتوس نیز موجب شادی هرچه بیشتر ما شد، زیرا همگی شما جان او را تازه ساخته بودید.۱۴من نزد او به شما فخر کردم و شما مرا سرافکنده نساختید، بلکه همانگونه که هرآنچه به شما گفتیم درست بود، ثابت شد که فخر ما نزد تیتوس نیز بجا بوده است.۱۵هربار که او اطاعت همگی شما را بهیاد میآوَرَد و این را که چگونه با ترس و لرز او را پذیرفتید، دلبستگیاش به شما بیشتر میشود.۱۶شادمانم که در هرچیز به شما اطمینان دارم.
قرنتیان/دوم ۸
گردآوری هدایا
۱اکنون ای برادران، میخواهیم شما را از فیضی که خدا به کلیساهای مقدونیه عطا کرده است، آگاه سازیم.۲زیرا در همانحال که ایشان بهسبب زحماتی توانفرسا، در بوتۀ آزمایش قرار داشتند، از شادی بیحد و فقر بسیارشان، سخاوتی بیکران جاری گشت.۳چراکه در حد توان خویش - و من شاهدم که حتی بیش از آن - خود پیشقدم شده،۴با اصرار زیاد از ما خواهش کردند که در این خدمتِ به مقدّسان سهیم باشند.۵ایشان حتی بسیار بیش از انتظار ما عمل کردند، زیرا نخست خویشتن را به خداوند تقدیم داشتند، و سپس به ما نیز، بر طبق ارادۀ خدا.۶به همین جهت، از تیتوس خواستیم همانگونه که خود پیشتر قدمهای آغازین را در تدارک این عمل سخاوتمندانۀ شما برداشته بود، اکنون نیز آن را بهکمال رساند.۷پس چنانکه در همهچیز ممتازید - در ایمان، در بیان، در معرفت، در شور و حرارت بسیار، و در محبتتان به ما - پس در این فیضِ بخشندگی نیز گوی سبقت را بربایید.
۸این را به شما حکم نمیکنم، بلکه میخواهم خلوص محبتتان را در قیاس با شور و حرارت دیگران بیازمایم.۹زیرا از فیض خداوند ما عیسی مسیح آگاهید که هرچند دولتمند بود، بهخاطر شما فقیر شد تا شما در نتیجۀ فقر او دولتمند شوید.
۱۰پس نظر خود را در اینباره بیان میکنم، زیرا بهسود شماست: سال گذشته، شما نهتنها در انجام این کار خیر، بلکه در اشتیاق به انجام آن نیز پیشقدم بودید.۱۱پس اکنون کار خود را بهکمال رسانید، تا اشتیاقتان به این کار، انجام کامل آن را نیز، به فراخور توان مالیتان، در پی داشته باشد.۱۲زیرا اگر اشتیاق باشد، هدیۀ شخص مقبول میافتد، البته برحسب آنچه کسی دارد، نه آنچه ندارد.
۱۳زیرا خواست ما این نیست که دیگران در رفاه باشند و شما در فشار، بلکه خواهان برقراری مساواتیم،۱۴تا غنای شما در حال حاضر، کمبود آنان را برطرف کند، و روزی نیز غنای آنها کمبود شما را برطرف خواهد کرد. بدینسان مساوات برقرار خواهد شد،۱۵چنانکه نوشته شده است: «آن که زیاد گردآورد، زیاده نداشت، و آن که کم گردآورد، کم نداشت.»
گسیل داشتن تیتوس به قُرِنتُس
۱۶خدا را شکر میکنم که در دل تیتوس نیز نهاده است که همچون من به فکر شما باشد.۱۷زیرا او نهتنها تقاضای ما را پذیرفت، بلکه خود با اشتیاقِ بسیار، برای آمدن نزد شما پیشقدم شد.۱۸و ما همراه او برادری را میفرستیم که همۀ کلیساها او را بهخاطر خدمتش به انجیل میستایند.۱۹بعلاوه، او از سوی کلیساها انتخاب شده تا در انجام این کار خیر که برای جلال خدا و نشان دادن خیرخواهیمان خدمت آن را بر عهده گرفتهایم، همسفر ما باشد.۲۰ما بسیار مراقبیم که خدمت ما در گردآوری این هدیۀ سخاوتمندانه مورد انتقاد کسی قرار نگیرد.۲۱زیرا میکوشیم نهتنها در نظر خداوند، بلکه در نظر مردم نیز آنچه صحیح است انجام دهیم.
۲۲همراه این افراد، برادر خود را نیز میفرستیم که بارها اشتیاقش از راههای گوناگون بر ما ثابت شده، و اکنون اشتیاق او بهخاطر اطمینان بسیارش به شما حتی افزونتر نیز گردیده است.۲۳دربارۀ تیتوس باید بگویم که در خدمت به شما شریک و همکار من است؛ و دربارۀ برادرانمان نیز باید بگویم که فرستادگان کلیساها و جلال مسیحاند.۲۴پس محبت خود را در عمل به آنها ثابت کنید و نشان دهید که فخر ما به شما بیاساس نیست، تا همۀ کلیساها ببینند.
قرنتیان/دوم ۹
۱نیازی نیست دربارۀ این خدمتِ به مقدّسان به شما بنویسم،۲زیرا از اشتیاقتان به یاریرساندن آگاهم و در این خصوص نزد ایمانداران مقدونیه به شما بالیدهام. بدیشان گفتهام که شما در ایالت اَخائیه از سال گذشته برای دادنِ هدیه آماده بودهاید. این شور و حرارت شما بیشترِ آنان را نیز به عمل برانگیخته است.۳امّا این برادران را میفرستم تا فخر ما به شما در این خصوص اشتباه از کار درنیاید، بلکه تا همانگونه که به ایشان گفتهام، آمادگی لازم را داشته باشید.۴زیرا اگر کسی از ایماندارانِ مقدونیه همراهم بیاید و دریابد که آماده نیستید، ما - و چقدر بیشتر خودتان - از اطمینانی که به شما داشتهایم، سرافکنده خواهیم شد.۵پس ضروری دانستم از برادران بخواهم که پیشاپیش به دیدارتان بیایند و تدارک هدیۀ سخاوتمندانهای را که وعده داده بودید، به اتمام رسانند. آنگاه این هدیه، هدیهای خواهد بود که نه با تنگچشمی، بلکه با گشادهدستی داده شده است.
تشویق به سخاوت در هدیه دادن
۶بهیاد داشته باشید که هرکه اندک بکارد، اندک هم خواهد دروید، و هرکه فراوان بکارد، فراوان هم برخواهد داشت.۷هرکس همان قدر بدهد که در دل قصد کرده است، نه با اکراه و اجبار، زیرا خدا بخشندۀ شادمان را دوست میدارد.۸و خدا قادر است هر نعمت را برای شما بس فزونی بخشد تا در همهچیز همواره همۀ نیازهایتان برآورده شود و برای انجام هر کارِ نیکو، بهفراوانی داشته باشید.۹چنانکه نوشته شده:
«او سخاوتمندانه بخشیده و به فقرا داده است،
پارساییاش باقی میماند، تا به ابد.»
۱۰و او که بذر را برای کشاورز و نان را برای خوردن فراهم میسازد، بذرتان را مهیا ساخته، فزونی خواهد بخشید و محصول پارسایی شما را فراوان خواهد ساخت.۱۱آنگاه از هرحیث دولتمند خواهید شد تا بتوانید در هر فرصتی سخاوتمند باشید، و این سخاوت شما بهواسطۀ ما به سپاس خدا خواهد انجامید.
۱۲انجام این خدمت، نهتنها نیازهای مقدّسان را برآورده میسازد، بلکه بهصورت سپاسگزاریهای بسیار حتی بهسوی خدا سَرریز میشود.۱۳و بهخاطر مُهر تأییدی که این خدمت بر زندگی شما میزند، مردم خدا را برای اطاعتی که با اعتراف شما به انجیل مسیح همراه است، و نیز برای سخاوتی که در کمک به آنها و به همه نشان میدهید، تمجید خواهند کرد.۱۴آنان بهخاطر فیض عظیمی که خدا نصیبتان کرده، با علاقه و اشتیاق بسیار برای شما دعا خواهند کرد.۱۵سپاس بر خدا برای عطای وصفناپذیرش!
قرنتیان/دوم ۱۰
دفاع پولُس از خدمتش
۱من، پولُس، که در حضور شما «زبونم» امّا بهدور از شما «جسور»، با حلم و نرمش مسیح از شما استدعا دارم۲که بههنگام آمدنم نزد شما ناگزیر نباشم با کسانی که میپندارند ما با میزانهای این دنیا زندگی میکنیم، با جسارت بسیار عمل کنم.۳زیرا هرچند در این دنیا بهسر میبریم، امّا به روش دنیایی نمیجنگیم.۴چراکه اسلحۀ جنگ ما دنیایی نیست، بلکه به نیروی الهی قادر به انهدام دژهاست.۵ما استدلالها و هر ادعای تکبّرآمیز را که در برابر شناخت خدا قد علم کند ویران میکنیم و هر اندیشهای را به اطاعت از مسیح اسیر میسازیم.۶و در حالِ آمادهباش هستیم، تا آنگاه که اطاعت خودِ شما کامل شود، هر نااطاعتی را به مجازات رسانیم.
۷شما تنها به ظواهر مینگرید. اگر کسی اطمینان دارد که از آنِ مسیح است، باید در نظر داشته باشد که ما نیز به همان اندازه از آنِ مسیحیم.۸زیرا سرافکنده نخواهم شد حتی اگر اندکی بیش از اندازه به اقتداری که خداوند نه برای ویرانی بلکه برای بنای شما به من داده است، فخر کنم.۹نمیخواهم چنین به نظر آید که میکوشم با نامههای خود شما را بترسانم،۱۰زیرا بعضی میگویند: «نامههای او وزین و قوی است، امّا حضورش ضعیف و بیانش رقّتانگیز.»۱۱آنان که چنین میگویند باید بدانند که هرآنچه در غیاب خود در نامههامان میگوییم، همان را بههنگام حضور، به عمل خواهیم آورد.
۱۲ما جرأت نمیکنیم خود را از زمرۀ کسانی بشماریم یا با کسانی قیاس کنیم که خودستایند. چه نابخردانه است که آنان دربارۀ خویشتن با میزانهای خودشان قضاوت میکنند و خود را با خود میسنجند.۱۳ولی ما نه بیش از حدِ مجاز، بلکه در حدودی فخر میکنیم که خدا برایمان معین کرده است، حدودی که شما را نیز دربر میگیرد.۱۴ما از حدود خود پا فراتر نگذاشتهایم، چنانکه گویی هرگز نزد شما نیامده باشیم. زیرا نخستین کسانی بودیم که انجیل مسیح را به شما رساندیم.۱۵ما با فخر کردن به آنچه دیگران کردهاند، از حدود خود تجاوز نمیکنیم. امید ما این است که هرچه ایمان شما بیشتر رشد میکند، دامنۀ فعالیت ما در میان شما نیز گستردهتر شود،۱۶تا بتوانیم انجیل را در سرزمینهایی فراسوی شما بشارت دهیم. زیرا نمیخواهیم به کاری فخر کنیم که پیشتر، و آن هم در قلمرو شخصی دیگر انجام شده است.۱۷پس «هرکه فخر میکند، به خداوند فخر کند.»۱۸زیرا نه آن که خودستایی کند، بلکه آن که خدا او را بستاید، پذیرفته میشود.
قرنتیان/دوم ۱۱
پولُس و رسولان دروغین
۱امیدوارم اندک حماقتی را در من تحمل کنید، و چنین نیز کردهاید!۲من غیرتی خدایی نسبت به شما دارم، زیرا شما را به یک شوهر، یعنی مسیح، نامزد ساختم، تا همچون باکرهای پاکدامن به او تقدیمتان کنم.۳امّا بیم دارم همانگونه که حوا فریب حیلۀ مار را خورد، فکر شما نیز از سرسپردگی صادقانه و خالصی که به مسیح دارید، منحرف شود.۴زیرا اگر کسی نزدتان بیاید و شما را به عیسای دیگری جز آن که ما به شما موعظه کردیم، موعظه کند، یا اگر روحی متفاوت با آن روح که دریافت کردید یا انجیلی غیر از آن انجیل که شنیدید به شما عرضه کند، به آسانی تحملش میکنید.۵امّا گمان نمیکنم من از آن «بزرگْرسولان» چیزی کم داشته باشم.۶شاید سخنوری ماهر نباشم، امّا در معرفت چیزی کم ندارم؛ این را بهکمال و از هرحیث به شما ثابت کردهایم.
۷آیا گناه کردم که با بشارتِ رایگانِ انجیلِ خدا به شما، خود را پست ساختم تا شما سرافراز شوید؟۸من با پذیرفتن کمک مالی، کلیساهای دیگر را غارت کردم تا بتوانم شما را خدمت کنم.۹و در مدت اقامتم بین شما، هرگاه به چیزی نیاز داشتم، باری بر دوش کسی ننهادم، زیرا برادرانی که از مقدونیه آمدند احتیاجات مرا برآوردند. و من به هیچروی باری بر دوشتان نبودهام و از این پس نیز نخواهم بود.۱۰به آن راستی مسیح که در من است قسم، که هیچکس در نواحی اَخائیه این فخر مرا از من نخواهد گرفت.۱۱آیا از آنرو چنین میگویم که دوستتان ندارم؟ خدا میداند که دوستتان دارم!۱۲و این رَویّۀ خود را ادامه خواهم داد تا فرصت را از فرصتطلبان بازستانم، از آنان که در صددند تا خود را در آنچه بدان فخر میکنند با ما برابر سازند.
۱۳زیرا چنینکسان، رسولان دروغین و کارگزارانی فریبکارند که خود را در سیمای رسولان مسیح ظاهر میسازند.۱۴و این عجیب نیست، زیرا شیطان نیز خود را به شکل فرشتۀ نور درمیآورد؛۱۵پس تعجبی ندارد که خادمانش نیز خود را به خادمان طریق پارسایی همانند سازند. سرانجامِ اینان فراخور کارهایشان خواهد بود.
فخر پولُس به رنجهای خود
۱۶باز میگویم: کسی مرا بیفهم نپندارد. امّا اگر چنین میکنید، دستکم مرا چون شخصی بیفهم بپذیرید، تا بتوانم اندکی فخر کنم.۱۷وقتی اینچنین با اطمینان از فخر خود میگویم، نه از جانب خداوند، بلکه از سَرِ بیفهمی است.۱۸از آنجا که بسیاری به طریق دنیایی فخر میکنند، من نیز فخر خواهم کرد.۱۹زیرا شما بیفهمان را شادمانه تحمل میکنید، چراکه خود البته بس فهیم هستید!۲۰حقیقت این است که شما حتی کسانی را که شما را بندۀ خود میسازند، یا از شما بهره میکشند، یا شما را مورد سوءاستفاده قرار میدهند، یا بر شما ریاست میکنند، یا به صورتتان سیلی میزنند، بخوبی تحمل میکنید.۲۱با کمال شرمندگی باید اقرار کنم که ما ضعیفتر از آن بودهایم که قادر به چنین کارهایی باشیم!
اگر کسی به خود اجازه میدهد به چیزی فخر کند - باز هم همچون بیفهمان سخن میگویم - من نیز به خود اجازه میدهم به آن فخر کنم.۲۲آیا عبرانیاند؟ من نیز هستم! آیا اسرائیلیاند؟ من نیز هستم! آیا از نسل ابراهیماند؟ من نیز هستم!۲۳آیا خادم مسیحاند؟ چون دیوانگان سخن میگویم - من بیشتر هستم! از همه سختتر کار کردهام، به دفعات بیشتر به زندان افتادهام، بیش از همه تازیانه خوردهام، بارها و بارها با خطر مرگ روبهرو شدهام.۲۴پنج بار از یهودیان، سی و نه ضربه شلاق خوردم.۲۵سه بار چوبم زدند، یک بار سنگسار شدم، سه بار کشتی سفرم غرق شد، یک شبانهروز را در دریا سپری کردم.۲۶همواره در سفر بودهام و خطر از هرسو تهدیدم کرده است: خطرِ گذر از رودخانهها، خطرِ راهزنان؛ خطر از سوی قوم خود، خطر از سوی اجنبیان؛ خطر در شهر، خطر در بیابان، خطر در دریا؛ خطر از سوی برادران دروغین.۲۷سخت کار کرده و محنت کشیدهام، بارها بیخوابی بر خود هموار کردهام؛ گرسنگی و تشنگی را تحمل کردهام، بارها بیغذا ماندهام و سرما و عریانی به خود دیدهام.۲۸افزونبر همۀ اینها، بارِ نگرانی برای همۀ کلیساهاست که هرروزه بر دوشم سنگینی میکند.۲۹کیست که ضعیف شود و من ضعیف نشوم؟ کیست که بلغزد و من نسوزم؟
۳۰اگر میباید فخر کنم، به چیزهایی فخر خواهم کرد که ضعف مرا نشان میدهد.۳۱خدا، پدر خداوندْ عیسی، که او را جاودانه سپاس باد، میداند که دروغ نمیگویم.۳۲در دمشق، حاکمِ منصوبِ شاهْ حارِث، نگهبانانی بر شهر گماشت تا گرفتارم کنند.۳۳امّا مرا در زنبیلی، از پنجرهای که بر حصار شهر بود، پایین فرستادند و اینگونه از چنگش گریختم.
قرنتیان/دوم ۱۲
رؤیاهای پولُس و خار جسم او
۱میباید که فخر کنم؛ هرچند سودی از آن حاصل نمیشود، ادامه میدهم و به رؤیاها و مکاشفات خداوند میپردازم.۲شخصی را که در مسیح است، میشناسم که چهارده سال پیش به آسمان سوّم ربوده شد. نمیدانم با بدن به آسمان رفت یا بیرون از بدن، خدا میداند.۳و میدانم که به فردوسْ بالا برده شد - با بدن یا بیرون از بدن، خدا میداند -۴و چیزهای وصفناشدنی شنید، که سخنگفتن از آنها بر انسان جایز نیست.۵من به چنین شخصی فخر میکنم. امّا دربارۀ خود، جز به ضعفهایم فخر نخواهم کرد.۶حتی اگر بخواهم فخر کنم، بیفهم نخواهم بود، زیرا حقیقت را بیان میکنم. امّا از این کار میپرهیزم تا کسی مرا چیزی بیش از آنچه در من میبیند و از من میشنود، نپندارد.
۷امّا برای اینکه عظمت بیاندازۀ این مکاشفات مغرورم نسازد، خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد و مرا از غرور بازدارد.۸سه بار از خداوند تمنا کردم آن را از من برگیرد،۹امّا مرا گفت: «فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف بهکمال میرسد.» پس با شادی هرچه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح بر من قرار گیرد.۱۰از همینرو، در ضعفها، دشنامها، سختیها، آزارها و مشکلات، بهخاطر مسیح شادمانم، زیرا وقتی ناتوانم، آنگاه توانایم.
نگرانی پولُس برای قُرِنتیان
۱۱همچون بیفهمان رفتار کردهام! شما ناگزیرم کردید. میبایست مورد ستایشتان باشم، چراکه هرچند هیچم، امّا از آن «بزرگرسولان» چیزی کم ندارم.۱۲نشانههای رسالت، در نهایت بردباری در میان شما بهظهور رسید، با آیات و عجایب و معجزات.۱۳در قیاس با سایر کلیساها، چه اجحافی در حق شما شد، جزاینکه هرگز باری بر دوشتان نبودهام؟ برای این بدی که در حق شما کردم، مرا ببخشید!
۱۴اکنون آمادهام برای بار سوّم به دیدارتان بیایم، و باری بر دوشتان نخواهم بود. زیرا نه اموال شما، بلکه خودتان را میخواهم. چراکه فرزندان نیستند که باید برای والدین خود بیندوزند، بلکه والدین برای فرزندان خود میاندوزند.۱۵پس من با شادی بسیار هرچه دارم در راه جانهای شما خرج خواهم کرد و حتی جان خود را نیز دریغ نخواهم داشت. اگر من شما را بیشتر دوست میدارم، آیا شما باید مرا کمتر دوست بدارید؟
۱۶امّا حتی اگر بپذیرید که خود بر دوش شما باری نبودهام، لابد میگویید چون شخصی مکّار هستم، باید بهنحوی از شما بهرهبرداری کرده باشم.۱۷آیا بهواسطۀ آنان که نزدتان فرستادم از شما سوءاستفاده کردم؟۱۸من تیتوس را برآن داشتم که نزد شما بیاید و برادرمان را نیز همراهش فرستادم. آیا تیتوس از شما سوءاستفاده کرد؟ آیا ما نیز به همین شیوه رفتار نکردیم و همین رَویّه را در پیش نگرفتیم؟
۱۹آیا تا اینجا بر این تصور بودهاید که میکوشیم در برابر شما از خود دفاع کنیم؟ ما در حضور خدا و همچون کسانی سخن میگوییم که در مسیحاند، و هرآنچه میکنیم، ای عزیزان، برای بنای شماست.۲۰زیرا بیم آن دارم که نزدتان بیایم و شما را آنگونه که انتظار دارم، نبینم، و شما نیز مرا چنان که انتظار دارید، نبینید. بیم آن دارم که در میان شما جدال، حسد، خشم، خودخواهی، افترا، غیبت، غرور و بینظمی ببینم.۲۱و نیز بیم آن دارم که چون نزد شما آیم، خدا بار دیگر مرا در حضور شما فروتن سازد و من بهخاطر برخی که در گذشته گناه کرده و از ناپاکی، بیعفتی و عیاشی خود توبه نکردهاند، اندوهگین شوم.
قرنتیان/دوم ۱۳
آخرین هشدارها
۱این سوّمین بار است که به دیدارتان میآیم. «هر سخنی با گواهیِ دو یا سه شاهد ثابت خواهد شد.»۲من در دیدار دوّم خود، کسانی را که در گذشته مرتکب گناه شده بودند، و نیز هرکس دیگر را هشدار دادم و اکنون نیز در غیاب خود باز هشدار میدهم که وقتی نزدتان بیایم، بر کسی آسان نخواهم گرفت.۳زیرا شما حجّت میخواهید بر اینکه مسیح در من سخن میگوید. او در قبال شما ضعیف نیست، بلکه در میان شما تواناست.۴زیرا هرچند در ضعف بر صلیب شد، امّا به قدرت خدا زیست میکند. به همینسان، ما نیز در او ضعیفیم، امّا با او در قبال شما به قدرت خدا زیست خواهیم کرد.
۵خود را بیازمایید تا ببینید آیا در ایمان هستید یا نه. خود را محک بزنید. آیا درنمییابید که عیسی مسیح در شماست؟ مگرآنکه در این آزمایش مردود بشوید!۶و امیدوارم پی ببرید که ما مردود نشدهایم.۷دعای ما به درگاه خدا این است که مرتکب خطایی نشوید؛ نه تا معلوم شود که ما از آزمایش سرافراز بیرون آمدهایم، بلکه تا شما آنچه را که درست است، انجام دهید، حتی اگر به نظر آید که ما مردود شدهایم.۸زیرا نمیتوانیم هیچ عملی برخلاف حقیقت انجام دهیم، بلکه هرآنچه میکنیم برای حقیقت است.۹زیرا هرگاه ما ضعیف باشیم و شما قوی، موجب شادیمان خواهد بود، و دعای ما این است که شما احیا شوید.۱۰به همینخاطر، در غیابم این مطالب را به شما مینویسم تا وقتی نزدتان آمدم، مجبور نباشم از اقتدار خود با شدتعمل استفاده کنم، اقتداری که خداوند نه برای ویران کردن، بلکه برای بنا به من داده است.
خاتمه
۱۱در خاتمه، ای برادران، شاد باشید؛ احیا شوید؛ پند گیرید؛ همرأی باشید؛ و در صلح و صفا زندگی کنید، که خدای محبت و صلح و صفا با شما خواهد بود.
۱۲یکدیگر را به بوسهای مقدّس سلام گویید.۱۳همۀ مقدّسان، شما را سلام میفرستند.
۱۴فیض خداوندْ عیسی مسیح، محبت خدا و رفاقت روحالقدس با همۀ شما باد.
غلاطیان ۱
۱از پولُس، رسولی که رسالتش نه از جانب انسانها و نه بهواسطۀ انسان، بلکه بهواسطۀ عیسی مسیح و خدای پدر است که او را از مردگان برخیزانید،
۲و نیز از همۀ برادرانی که با منند،
به کلیساهای غَلاطیه:
۳فیض و آرامش بر شما باد، از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح۴که جان خود را در راه گناهان ما داد تا ما را به ارادۀ خدا و پدر ما، از عصرِ شریرِ حاضر رهایی بخشد.۵او را تا ابد جلال باد. آمین.
انجیلی دیگر نیست
۶در شگفتم که شما بدین زودی از آن که شما را بهواسطۀ فیض مسیح فراخوانده است رویگردان شده، بهسوی انجیلی دیگر میروید.۷البته انجیلی دیگر وجود ندارد، امّا کسانی هستند که فکر شما را مغشوش میسازند و برآنند که انجیل مسیح را تحریف کنند.۸امّا حتی اگر ما یا فرشتهای از آسمان، انجیلی غیر از آنچه ما به شما بشارت دادیم موعظه کند، ملعون باد!۹چنانکه پیشتر گفتیم، اکنون باز میگویم: اگر کسی انجیلی غیر از آنچه پذیرفتید به شما موعظه کند، ملعون باد!
۱۰آیا تأیید مردم را میخواهم یا تأیید خدا را؟ آیا میکوشم مردم را خشنود سازم؟ اگر همچنان در پی خشنودی مردم بودم، خادم مسیح نمیبودم.
منشأ الهی رسالت پولُس
۱۱ای برادران، میخواهم بدانید انجیلی که من بدان بشارت دادم، ساخته و پرداختۀ بشر نیست،۱۲زیرا من آن را از انسان نیافتم، و کسی نیز آن را به من نیاموخت؛ بلکه آن را از طریق مکاشفۀ عیسی مسیح دریافت کردم.
۱۳شما وصف زندگی گذشتۀ مرا در دین یهود شنیدهاید، که چه بسیار کلیسای خدا را آزار میرسانیدم و آن را ویران میکردم.۱۴و در یهودیگری از بسیاری از هَمسالانِ قوم خود پیشی گرفته و در اجرای سنّتهای پدران، بینهایت غیور بودم.۱۵امّا چون خشنودی او که مرا از بطن مادرم وقف کار خود کرد و بهواسطۀ فیض خود مرا فراخواند در این بود۱۶که پسر خود را در من آشکار سازد تا بدو در میان غیریهودیان بشارت دهم، در آن زمان با جسم و خون مشورت نکردم،۱۷و به اورشلیم نیز، نزد آنان که پیش از من رسول بودند، نرفتم؛ بلکه راهی عربستان شدم و سپس به دمشق بازگشتم.
۱۸آنگاه پس از سه سال، به اورشلیم رفتم تا کیفا را دیدار کنم، و پانزده روز نزد او ماندم.۱۹امّا از سایر رسولان، بهجز یعقوب، برادر خداوند، کسی دیگر را ندیدم.۲۰در حضور خدا به شما اطمینان میدهم که آنچه مینویسم دروغ نیست.۲۱پس از آن، به نواحی سوریه و کیلیکیه رفتم.۲۲در آن زمان هنوز کلیساهای یهودیه که در مسیح هستند، مرا به چهره نمیشناختند.۲۳آنها فقط شنیده بودند، «آن مردی که پیشتر آزار بر ما روا میداشت، اکنون به همان ایمان بشارت میدهد که در گذشته به نابودی آن کمر بسته بود.»۲۴و آنان بهخاطر من خدا را تمجید میکردند.
غلاطیان ۲
پذیرفتهشدن پولُس از جانب سایر رسولان
۱پس از چهارده سال، دیگربار همراه برنابا به اورشلیم رفتم و تیتوس را نیز با خود بردم.۲امّا اینبار، رفتنم در نتیجۀ دریافت مکاشفهای بود. در آنجا انجیلی را که در میان غیریهودیان موعظه میکنم بدیشان عرضه داشتم؛ البته در خلوت، و نیز تنها به رهبران سرشناس، مبادا بیهوده بدوم یا دویده باشم.۳امّا حتی همسفرم تیتوس، با اینکه یونانی بود، مجبور نشد ختنه شود.۴این بدان سبب پیش آمد که بعضی از برادرانِ دروغین، مخفیانه در جمع ما رخنه کرده بودند تا آن آزادی را که در مسیحْ عیسی داریم جاسوسی کنند و ما را بهبندگی بکشانند.۵ولی ما دمی هم تسلیم آنها نشدیم تا حقیقت انجیل نزد شما ثابت بماند.
۶امّا آن رهبران سرشناس چیزی بر پیام من نیفزودند - آنان هرکه بودند مرا تفاوتی نمیکند، زیرا خدا بر صورت ظاهر قضاوت نمیکند -۷بلکه بهعکس، ایشان دریافتند که وظیفۀ رسانیدن انجیل به غیریهودیان به من سپرده شده است، همانگونه که وظیفۀ رسانیدن انجیل به یهودیان به پِطرُس سپرده شده بود.۸زیرا همان خدایی که از طریق پِطرُس چونان رسولِ یهودیان عمل کرد، از طریق من نیز چون رسولِ غیریهودیان عمل نمود.۹پس چون یعقوب و پِطرُس و یوحنا که مشهور به ارکان بودند فیضی را که نصیب من شده بود مشاهده کردند، به من و برنابا دست رفاقت دادند و توافق شد که ما نزد غیریهودیان برویم و آنان نزد یهودیان.۱۰فقط خواستند که فقرا را بهیاد داشته باشیم، که البته این بواقع کاری بود که من خود نیز مشتاق انجامش بودم.
مخالفت پولُس با پِطرُس
۱۱امّا چون پِطرُس به اَنطاکیه آمد، با او رویاروی مخالفت کردم، چه آشکارا تقصیرکار بود.۱۲زیرا پیش از آنکه کسانی از جانب یعقوب درآیند، با غیریهودیان همسفره میشد، امّا همین که آنها آمدند، پا پس کشید و خود را جدا کرد، چراکه از اهل ختنه بیم داشت.۱۳سایر یهودیان نیز در این ریاکاری به او پیوستند، بهگونهای که حتی برنابا نیز در ریاکاری آنان گرفتار آمد.
۱۴امّا من چون دیدم آنان در راستای حقیقتِ انجیل استوار گام نمیزنند، در حضور همه پِطرُس را گفتم: «اگر تو، با اینکه یهودی هستی، همچون غیریهودیان زندگی میکنی نه چون یهودیان، چگونه است که غیریهودیان را وامیداری که از رسوم یهودیان پیروی کنند؟»
۱۵ما که یهودیزادهایم و نه بهاصطلاح «غیریهودی گناهکار»،۱۶میدانیم که انسان نه با اعمال شریعت، بلکه با ایمان به عیسی مسیح پارسا شمرده میشود. پس ما خود نیز به مسیحْ عیسی ایمان آوردیم تا با ایمان به مسیح پارسا شمرده شویم و نه با اعمال شریعت، زیرا هیچ بشری از راه انجام اعمال شریعت پارسا شمرده نمیشود.
۱۷امّا اگر در حالی که در پی پارسا شمرده شدن بهواسطۀ مسیح هستیم، معلوم شود که گناهکاریم، آیا این بدان معنی است که مسیح مشوّق گناه است؟ بههیچروی!۱۸زیرا اگر آنچه را که خود ویران کردم از نو بنا کنم، در آن صورت نشان میدهم که به شریعت نافرمانم.۱۹زیرا من بهواسطۀ خودِ شریعت، نسبت به شریعت مُردم تا برای خدا زیست کنم.۲۰با مسیح بر صلیب شدهام، و دیگر من نیستم که زندگی میکنم، بلکه مسیح است که در من زندگی میکند؛ و این زندگی که اکنون در جسم میکنم، با ایمان به پسر خداست که مرا محبت کرد و جان خود را بهخاطر من داد.۲۱فیض خدا را باطل نمیشمارم، زیرا اگر پارسایی از راه شریعت بهدست میآمد، پس مسیح بیهوده مرد.
غلاطیان ۳
ایمان یا اعمال شریعت؟
۱ای غَلاطیان نادان، چه کسی شما را افسون کرده است؟ زیرا در برابر چشمان خود شما عیسی مسیح بهروشنی چون کسی که بر صلیب شد، ترسیم گردید.۲فقط میخواهم این را بدانم: آیا روح را با انجام اعمال شریعت یافتید یا با ایمان به آنچه شنیدید؟۳آیا تا این حد نادانید که با روح آغاز کردید و اکنون میخواهید با تلاش انسانی به مقصد برسید؟۴آیا همۀ آن چیزها بیهوده بر شما گذشته است؟ مگر اینکه براستی بیهوده بوده باشد!۵آیا خدا از آن جهت روح را به شما عطا میکند و معجزات در میان شما ظاهر میسازد که اعمال شریعت را بهجا میآورید، یا از آنرو که به آنچه شنیدید ایمان دارید؟۶چنانکه ابراهیم «به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.»۷پس میبینید کسانی فرزند ابراهیماند که به ایمان تکیه دارند.۸و کتاب چون پیشتر دید که خدا غیریهودیان را بر پایۀ ایمان پارسا خواهد شمرد، از اینرو، پیشاپیش به ابراهیم بشارت داد که «تمام قومها بهواسطۀ تو برکت خواهند یافت.»۹پس آنها که به ایمان اتکا دارند، با ابراهیمِ ایماندار برکت مییابند.
۱۰زیرا آنان که بر انجام اعمال شریعت تکیه دارند، همگی دچار لعنتاند، چراکه آمده است: «ملعون باد هرکه به تمام آنچه در کتاب شریعت نوشته شده عمل نکند.»۱۱واضح است که هیچکس بهواسطۀ شریعت نزد خدا پارسا شمرده نمیشود، زیرا «پارسا به ایمان زیست خواهد کرد.»۱۲امّا شریعت بر ایمان متکی نیست، بلکه «کسی که اینها را بهعمل آوَرَد، بهواسطۀ آنها حیات خواهد داشت.»۱۳مسیح بهجای ما لعن شد و اینگونه ما را از لعنت شریعت بازخرید کرد، زیرا نوشته شده که «هرکه به دار آویخته شود ملعون است.»۱۴او چنین کرد تا برکت ابراهیم در مسیحْ عیسی نصیب غیریهودیان گردد، و تا ما آن روح را که وعده داده شده بود، از راه ایمان دریافت کنیم.
شریعت و وعدۀ خدا
۱۵ای برادران، بگذارید از زندگی روزمره مثالی بیاورم. هیچکس نمیتواند حتی عهدی بشری را که رسمیت یافته باشد، لغو کند یا چیزی بدان بیفزاید.۱۶حال، وعدهها به ابراهیم و به نسل او داده شد. نمیگوید «و به نسلها،» چنانکه گویی دربارۀ بسیاری باشد، بلکه میگوید به «نسل تو،» که مقصود یک تن یعنی مسیح است.۱۷سخن من این است: شریعتی که چهارصد و سی سال بعد آمد، عهدی را که خدا پیشتر بسته بود لغو نمیکرد، بهگونهای که وعده باطل گردد.۱۸زیرا اگر میراث بر شریعت استوار باشد، دیگر بر وعده استوار نیست؛ امّا خدا آن را از راه وعده به ابراهیم عطا فرمود.
۱۹پس مقصود از شریعت چه بود؟ شریعت بهسبب نافرمانیها افزوده شد، آن هم تنها تا زمانی که آن «نسل» که وعده به او اشاره داشت، بیاید. شریعت بهوسیلۀ فرشتگان و بهدست واسطهای مقرر گردید.۲۰امّا هر واسطهای تنها نمایندۀ یک طرف نیست، حالآنکه خدا یکی است.
۲۱پس آیا شریعت برخلاف وعدههای خداست؟ بههیچروی! زیرا اگر شریعتی داده شده بود که میتوانست حیات ببخشد، در آن صورت بهیقین پارسایی نیز از راه شریعت فراهم میآمد.۲۲امّا کتاب اعلام داشت که همه در بند گناه اسیرند، تا آنچه وعده داده شده بود بر پایۀ ایمان به عیسی مسیح به ایمانداران عطا شود.
۲۳ما پیش از آمدن ایمان، تحت مراقبت شریعت بهسر میبردیم و تا ظهور ایمان در بند نگاه داشته میشدیم.۲۴پس شریعت به تربیت ما گماشته شد تا زمانی که مسیح بیاید و بهوسیلۀ ایمان پارسا شمرده شویم.۲۵امّا اکنون که ایمان آمده، دیگر زیر دستِ آن گماشته نیستیم.
فرزندان خدا
۲۶زیرا در مسیحْ عیسی، شما همه بهواسطۀ ایمان، پسران خدایید.۲۷چراکه همگی شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را دربر کردید.۲۸دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا شما همگی در مسیحْ عیسی یکی هستید.۲۹و حال اگر شما از آنِ مسیح هستید، پس نسل ابراهیماید و بنابر وعده، وارثان نیز هستید.
غلاطیان ۴
۱باری سخن من این است: تا زمانی که وارث صغیر است، با غلام فرقی ندارد، هرچند مالک همهچیز باشد.۲و تا زمانی که پدرش تعیین کرده است زیر دست قیّمان و وکلاست.۳در مورد ما نیز به همینگونه است: تا زمانی که ما صغیر بودیم، در بندگی اصول ابتدایی دنیا بهسر میبردیم.۴امّا چون زمان مقرر بهکمال فرارسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زنی زاده شد و زیر شریعت بهدنیا آمد،۵تا آنان را که زیر شریعت بودند بازخرید کند، و تا مقام پسرخواندگی را بهدست آوریم.۶پس چون پسرانید، خدا روح پسر خود را در دلهای ما فرستاده است که ندا درمیدهد «اَبّا، پدر.»۷بدینسان، دیگر غلام نیستی، بلکه پسری؛ و چون پسری، خدا تو را وارث نیز گردانیده است.
نگرانی پولُس برای غَلاطیان
۸پیش از این، زمانی که خدا را نمیشناختید، چیزهایی را بندگی میکردید که در حقیقت خدا نیستند.۹امّا اکنون که خدا را میشناسید، یا بهتر بگویم، خدا شما را میشناسد، چگونه است که دیگربار بهسوی آن اصول سست و فرومایه بازمیگردید؟ آیا میخواهید آنها را از سر نو بندگی کنید؟۱۰روزها و ماهها و فصلها و سالها را نگاه میدارید!۱۱میترسم رنجهایی که برایتان کشیدم به هدر رفته باشد.
۱۲ای برادران، از شما تمنا دارم که همچون من بشوید، زیرا من نیز همانند شما شدهام. در حقّم هیچ بدی نکردید.۱۳چنانکه میدانید، نخستین بار، بیماری جسمیام سبب شد که بشارت انجیل را به شما برسانم.۱۴امّا هرچند وضع جسمی من برای شما آزمایشی بود، لیکن به من بهدیدۀ تحقیر یا با کراهت نگاه نکردید. برعکس، چنان مرا بهگرمی پذیرا شدید که گویی فرشتهای از جانب خدا و یا خودِ مسیحْ عیسی بودم.۱۵پس کجاست آن شور و شعف شما؟ میتوانم شهادت بدهم که اگر میتوانستید، حتی چشمان خود را بیرون آورده به من میدادید.۱۶آیا اکنون چون حقیقت را به شما میگویم دشمنتان شدهام؟
۱۷آن اشخاص برای شما غیرت دارند، امّا نه با قصد نیکو. آنان میخواهند شما را از ما جدا کنند تا برای خودشان غیرت داشته باشید.۱۸غیرتداشتن نیکوست، بهشرطی که با قصد نیکو باشد و همیشگی، نه فقط زمانی که من با شما هستم.۱۹فرزندان عزیزم، که برایتان باز دردِ زایمان دارم تا مسیح در شما شکل بگیرد،۲۰کاش هماکنون نزدتان بودم تا لحن خود را تغییر میدادم، زیرا از شما در شگفتم.
هاجر و سارا
۲۱شما که میخواهید زیر شریعت باشید، مرا بگویید، آیا از آنچه شریعت میگوید آگاه نیستید؟۲۲زیرا نوشته شده که ابراهیم دو پسر داشت، یکی از کنیزی و دیگری از زنی آزاد.۲۳پسر کنیز بهشیوۀ معمولِ انسانی تولد یافت؛ امّا تولد پسرِ زنِ آزاد، حاصل وعده بود.
۲۴این را میتوان تمثیلوار تلقی کرد. این دو زن، به دو عهد اشاره دارند. یکی از کوه سیناست، که فرزندانی برای بندگی میزاید: او هاجر است.۲۵هاجر سیناست، که کوهی است در عربستان، و بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، زیرا با فرزندانش در بندگی بهسر میبَرد.۲۶امّا اورشلیمِ بالا آزاد است، که مادر همۀ ماست.۲۷چراکه نوشته شده است:
«شاد باش، ای نازا،
ای که فرزندان نمیزایی؛
فریاد کن و بانگ شادی برآور،
ای که درد زایمان نکشیدهای؛
زیرا فرزندان زن بیکس
از فرزندان زن شوهردار بیشترند.»
۲۸امّا شما ای برادران، همچون اسحاق فرزندان وعدهاید.۲۹در آن زمان، پسری که بهشیوۀ معمولِ انسانی زاده شد، او را که بهمدد روح به دنیا آمد آزار میداد. امروز نیز چنین است.۳۰امّا کتاب چه میگوید؟ «کنیز و پسرش را بیرون کن، زیرا پسر کنیز هرگز با پسر زن آزاد وارث نخواهد شد.»۳۱پس ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم، بلکه از زن آزادیم.
غلاطیان ۵
آزادی در مسیح
۱مسیح ما را آزاد کرد تا آزاد باشیم. پس استوار بایستید و خود را بار دیگر گرفتار یوغ بندگی مسازید.
۲آنچه میگویم آویزۀ گوش کنید! من، پولُس، به شما میگویم که اگر ختنه شوید، مسیح برایتان هیچ سودی نخواهد داشت.۳یک بار دیگر به هرکسی که ختنه شود اعلام میکنم که موظّف به نگاه داشتن تمام شریعت خواهد بود.۴شما که میکوشید با اجرای شریعت پارسا شمرده شوید، از مسیح بیگانه شده و از فیض بهدور افتادهاید.۵زیرا در روح و از راه ایمان است که ما مشتاقانه انتظار آن پارسایی را میکشیم که در امیدش بهسر میبریم.۶زیرا در مسیحْ عیسی نه ختنه اهمیّتی دارد نه ختنهناشدگی، بلکه مهم ایمانی است که از راه محبت عمل میکند.
۷خوب میدویدید. چه کسی سدّ راهتان شد تا حقیقت را پیروی نکنید؟۸اینگونه انگیزش، از او که شما را فرامیخواند، نیست.۹«اندکی خمیرمایه، موجب وَرآمدن تمام خمیر میشود.»۱۰در خداوند یقین دارم که عقیدۀ دیگری نخواهید داشت. امّا آن که شما را مشوش میسازد، هرکه باشد، بهسزای عملش خواهد رسید.۱۱ای برادران، اگر من هنوز ختنه را موعظه میکردم، چرا دیگر آزار میدیدم؟ زیرا در آن صورت، ناخوشایندی صلیب از میان میرفت.۱۲و امّا در خصوص آنان که شما را مشوش میسازند، کاشکه کار را تمام میکردند و خود را یکباره از مردی میانداختند!
۱۳ای برادران، شما به آزادی فراخوانده شدهاید، امّا آزادی خود را فرصتی برای ارضای نفس مسازید، بلکه با محبت، یکدیگر را خدمت کنید.۱۴زیرا تمام شریعت در یک حکم خلاصه میشود و آن اینکه «همسایهات را همچون خویشتن محبت نما.»۱۵ولی اگر به گزیدن و دریدن یکدیگر ادامه دهید، مواظب باشید که بهدست یکدیگر از میان نروید.
زندگی در روح
۱۶امّا میگویم به روح رفتار کنید که تمایلات نفس را بهجا نخواهید آورد.۱۷زیرا تمایلات نفس برخلاف روح است و تمایلات روح برخلاف نفس؛ و این دو برضد هماند، بهگونهای که دیگر نمیتوانید هرآنچه را که میخواهید، بهجا آورید.۱۸امّا اگر عنان هدایتتان بهدست روح باشد، دیگر زیر شریعت نخواهید بود.
۱۹اعمال نفس روشن است: بیعفتی، ناپاکی، و هرزگی؛۲۰بتپرستی و جادوگری؛ دشمنی، ستیزهجویی، رشک، خشم؛ جاهطلبی، نفاق، دستهبندی،۲۱حسد؛ مستی، عیاشی و مانند اینها. چنانکه پیشتر به شما هشدار دادم، باز میگویم که کنندگان چنین کارها پادشاهی خدا را بهمیراث نخواهند برد.
۲۲امّا ثمرۀ روح، محبت، شادی، آرامش، صبر، مهربانی، نیکویی، وفاداری،۲۳فروتنی و خویشتنداری است. هیچ شریعتی مخالف اینها نیست.۲۴آنان که به مسیحْ عیسی تعلّق دارند، نفس را با همۀ هوسها و تمایلاتش بر صلیب کشیدهاند.۲۵اگر به روح زیست میکنیم، به روح نیز رفتار کنیم.۲۶خودپسند نباشیم و از بهخشم آوردن یکدیگر و حسادت نسبت به هم دست بداریم.
غلاطیان ۶
نیکی کردن به همه
۱ای برادران، اگر کسی به گناهی گرفتار شود، شما که روحانی هستید او را با ملایمت به راه راست بازگردانید. در عینحال، بهوش باش که خود نیز در وسوسه نیفتی.۲بارهای سنگین یکدیگر را حمل کنید که اینگونه شریعت مسیح را بهجا خواهید آورد.۳زیرا اگر کسی خویشتن را فرد برجستهای پندارد، در حالیکه بواقع کسی نباشد، خود را فریب میدهد.۴هرکس باید اعمال خود را بیازماید. در آنصورت فخر او به خودش خواهد بود، بیآنکه خود را با دیگران مقایسه کند.۵زیرا هرکس بار خود را خواهد بُرد.
۶هرکه از کلام آموزش میبیند، باید آموزگار خود را در هرچیز نیکو سهیم سازد.
۷فریب نخورید: خدا را استهزا نتوان کرد. انسان هرچه بکارد، همان را خواهد دروید.۸کسی که برای نفس خود میکارد، از نفسْ تباهی درو خواهد کرد؛ امّا کسی که برای روح میکارد، از روحْ حیات جاویدان خواهد دروید.۹لذا از انجام کار نیک خسته نشویم، زیرا اگر دست از کار برنداریم، در زمان مناسب محصول را درو خواهیم کرد.۱۰پس تا فرصت داریم به همه نیکی کنیم، بهویژه به اهل بیت ایمان.
نه ختنه، بلکه خلقت جدید
۱۱ببینید با چه حروف درشتی بهدست خود برایتان مینگارم!۱۲آنان که میخواهند خود را بهظاهر خوب نشان دهند، وادارتان میکنند که ختنه شوید، تنها به این نیّت که بهخاطر صلیب مسیح آزار نبینند.۱۳زیرا حتی آنان که ختنه میشوند شریعت را اجرا نمیکنند، بلکه میخواهند شما ختنه شوید تا به جسم شما افتخار کنند.۱۴امّا مباد که من هرگز به چیزی افتخار کنم جز به صلیب خداوندمان عیسی مسیح، که بهواسطۀ آن، دنیا برای من بر صلیب شد و من برای دنیا.۱۵زیرا نه ختنه چیزی است و نه ختنهناشدگی؛ آنچه اهمیّت دارد خلقت جدید است.۱۶همۀ آنان را که از این اصل پیروی میکنند، و اسرائیلِ خدا را، آرامش و رحمت باد.
۱۷از این پس کسی رنج بر من روا ندارد، زیرا من در بدن خود داغهای عیسی را دارم.
۱۸ای برادران، فیض خداوند ما عیسی مسیح با روح شما باد! آمین!
اِفِسُسیان ۱
۱از پولُس که بهخواست خدا رسول مسیحْ عیسی است،
به مقدّسانِ ساکن در شهر اِفِسُس، به آنان که در مسیحْ عیسی وفادارند:
۲فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد.
برکات روحانی در مسیح
۳متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح، که ما را در مسیح به هر برکت روحانی در جایهای آسمانی مبارک ساخته است.۴زیرا پیش از آفرینش جهان، ما را در وی برگزید تا در حضورش مقدّس و بیعیب باشیم. و از محبت،۵بنابر خشنودی ارادۀ خود، ما را از پیش تعیین کرد تا بهواسطۀ عیسی مسیح از مقام پسرخواندگی او برخوردار شویم؛۶تا بدین وسیله فیض پرجلال او ستوده شود، فیضی که در آن محبوب بهرایگان به ما بخشیده شده است.۷در او، ما به واسطۀ خون وی رهایی یافتهایم، که این همان آمرزش گناهان است، که آن را به اندازۀ غنای فیض خود،۸همراه با حکمت و فهم کامل، بهفراوانی به ما بخشیده است.۹او راز ارادۀ خود را به ما شناسانید. این بنابر خشنودی و قصد نیکوی او در مسیح۱۰برای ادارۀ امورِ کمالِ دوران بود. و آن اراده این است که همهچیز را، خواه آنچه در آسمان است و خواه آنچه بر زمین، در یکی یعنی مسیح گردآورد.
۱۱ما نیز در وی میراث او گشتیم، زیرا بنابر قصد او که همهچیز را مطابق رأی ارادۀ خود انجام میدهد، از پیش تعیین شده بودیم.۱۲تا ما که نخستین کسانی بودیم که به مسیح امید بستیم، مایۀ ستایشِ جلال او باشیم.۱۳و شما نیز در او جای گرفتید، آنگاه که پیامِ حقیقت، یعنی بشارتِ نجات خود را شنیدید؛ و در او نیز چون ایمان آوردید، با روحالقدسِ موعود مُهر شدید،۱۴که بیعانۀ میراث ماست برای تضمین رهایی آنان که از آنِ خدایند، تا جلال او ستوده شود.
شکرگزاری و دعا
۱۵از اینرو من نیز چون وصف ایمان شما را به عیسای خداوند و محبتتان را به همۀ مقدّسان شنیدم،۱۶از شکرگزاری برای وجود شما بازنایستادهام، بلکه پیوسته شما را در دعاهای خود یاد میکنم و۱۷از خدای خداوند ما عیسی مسیح، آن پدر پرجلال، میخواهم که روح حکمت و مکاشفه را در شناخت خود به شما عطا فرماید،۱۸تا چشمان دلتان روشن شده، امیدی را که خدا شما را بدان فراخوانده است، بشناسید و به میراث غنی و پرجلال او در مقدّسان پی ببرید،۱۹و از قدرت بینهایت عظیم او نسبت به ما که ایمان داریم، آگاه شوید. این قدرت، برخاسته از عملِ نیروی مقتدر خداست۲۰که آن را در مسیح به کار گرفت، آن هنگام که او را از مردگان برخیزانید و در جایهای آسمانی، بر دست راست خود نشانید،۲۱بس فراتر از هر ریاست و قدرت و نیرو و حاکمیت، و هر نامی که چه در این عصر و چه در عصر آینده ممکن است از آنِ کسی شود.۲۲و همهچیز را زیر قدمهای او نهاد، و مقرر فرمود که او برای کلیسا سَرِ همهچیز باشد،۲۳کلیسایی که بدن اوست، یعنی پُری او که همهچیز را از هر لحاظ پُر میسازد.
اِفِسُسیان ۲
زندگی تازه در مسیح
۱و امّا شما به سبب نافرمانیها و گناهان خود مرده بودید،۲و زمانی در آنها گام میزدید، آنگاه که از روشهای این دنیا و از رئیس قدرت هوا پیروی میکردید، از همان روحی که هماکنون در سرکشان عمل میکند.۳ما نیز جملگی زمانی در میان ایشان میزیستیم، و از هوای نفس خود پیروی میکردیم و خواستهها و افکار آن را بهجا میآوردیم؛ ما نیز همچون دیگران، بنا به طبیعت خود محکوم به غضب خدا بودیم.۴امّا خدایی که در رحمانیت دولتمند است، به خاطر محبت عظیم خود به ما،۵حتی زمانی که در نافرمانیهای خود مرده بودیم، ما را با مسیح زنده کرد - پس، از راه فیض نجات یافتهاید؛۶و با مسیح برخیزانید و در جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی نشانید،۷تا در عصر آینده، فیض غنی و بیمانند خود را در مسیحْ عیسی، به واسطۀ مهربانی خود نسبت به ما نشان دهد.۸زیرا به فیض و از راه ایمان نجات یافتهاید - و این از خودتان نیست، بلکه عطای خداست -۹و نه از اعمال، تا هیچکس نتواند به خود ببالد.۱۰زیرا ساختۀ دست خداییم، و در مسیحْ عیسی آفریده شدهایم تا کارهای نیک انجام دهیم، کارهایی که خدا از پیش مهیا کرد تا در آنها گام برداریم.
یگانگی در مسیح
۱۱پس شما که غیریهود به دنیا آمدهاید، و آنان که خود را «ختنهشده» میخوانند شما را «ختنهناشده» مینامند - در حالی که ختنۀ آنان عملی جسمانی است که به دست انسان انجام شده است - شما باید به یاد داشته باشید۱۲که زمانی از مسیح جدا، از اهلیت اسرائیل محروم و با عهدهای شامل وعده، بیگانه بودید، و بیامید و بیخدا در این جهان بهسر میبردید.۱۳امّا اکنون در مسیحْ عیسی، شما که زمانی دور بودید، به واسطۀ خون مسیح نزدیک آورده شدهاید.
۱۴زیرا او خودْ صلح ماست، که این دو گروه را یکی ساخته است. او دیوار جدایی را که در میان بود فروریخته۱۵و دشمنی، یعنی شریعت را که شامل قوانین و مقررات بود، در بدن خود باطل کرده است، بدین قصد که از آن دو یک انسان نوین آفریده، صلح پدید آورد۱۶و هر دو گروه را در یک بدن با خدا آشتی دهد، به واسطۀ صلیب خود که بر آن دشمنی را کشت.۱۷او آمد و بشارت صلح را به شما که دور بودید و به آنان که نزدیک بودند، رسانید،۱۸زیرا به واسطۀ او، هر دو توسط یک روح به حضور پدر دسترسی داریم.
۱۹پس دیگر نه بیگانه و اجنبی، بلکه هموطن مقدّسان و عضو خانوادۀ خدایید؛۲۰و بر شالودۀ رسولان و انبیا بنا شدهاید، که عیسی مسیح خودْ سنگ اصلی آن بناست.۲۱در او تمامی این بنا به هم میپیوندد و به صورت معبدی مقدّس در خداوند برپا میشود.۲۲و در او شما نیز با هم بنا میشوید تا بهصورت مسکنی درآیید که خدا به واسطۀ روحش در آن ساکن است.
اِفِسُسیان ۳
پولُس، واعظ غیریهودیان
۱از اینرو من، پولُس، که بهخاطر شما غیریهودیان زندانی مسیحْ عیسی هستم -
۲و بیگمان شما دربارۀ کارگزاری فیض خدا که برای شما به من بخشیده شده است، شنیدهاید.۳مقصودم رازی است که از راه مکاشفه بر من معلوم گردید، چنانکه تابهحال مختصری دربارۀ آن به شما نوشتهام،۴و با خواندن آن میتوانید به چگونگی درک من از راز مسیح پی ببرید،۵رازی که در نسلهای گذشته بر آدمیان آشکار نشده بود، آنگونه که اکنون بهواسطۀ روح بر رسولان مقدّس او و بر انبیا آشکار شده است.۶آن راز این است که غیریهودیان در مسیح و بهواسطۀ انجیل، در میراث و در بدن و در برخورداری از وعدۀ او شریکند.
۷من به موهبت فیض خدا که از طریق عمل قدرت او به من عطا شده است، خادم این انجیل شدهام.۸هرچند از کمترینِ مقدّسان هم کمترم، این فیض به من عطا شد که بشارتِ غَنایِ بیقیاسِ مسیح را به غیریهودیان برسانم،۹و بر همگان طرح اجرای رازی را روشن سازم که طی اعصار گذشته نزد خدایی که همهچیز را آفرید، پوشیده نگاه داشته شده بود؛۱۰تا اکنون از طریق کلیسا حکمت گوناگون خدا بر ریاستها و قدرتهای جایهای آسمانی آشکار شود.۱۱این مطابق است با آن قصد ازلی خدا که بدان در خداوند ما مسیحْ عیسی جامۀ عمل پوشانید.۱۲ما در او و بهواسطۀ ایمان به او، میتوانیم آزادانه و با اطمینان به خدا نزدیک شویم.۱۳پس تمنا دارم بهسبب رنجهایی که بهخاطر شما بر خود هموار میکنم، دلسرد نشوید، چراکه آنها مایۀ افتخار شماست.
دعا برای ایمانداران شهر اِفِسُس
۱۴از اینرو، زانو میزنم در برابر آن پدر که۱۵هر خانوادهای در آسمان و بر زمین، از او نام میگیرد،۱۶و دعا میکنم که برحسب غنای جلال خود به شما عطا فرماید که در انسان باطنی خویش بهمدد روح او قوی و نیرومند شوید،۱۷تا مسیح بهواسطۀ ایمان در دلهای شما ساکن شود، و در محبت ریشه دوانیده، استوار گردید،۱۸تا توان آن بیابید که با همۀ مقدّسان، به درازا و پهنا و ژرفا و بلندای محبت مسیح پی ببرید۱۹و آن محبت را که فراتر از معرفت بشری است، بشناسید - تا از همۀ کمالات خدا آکنده شوید.
۲۰جلال باد بر او که میتواند بهوسیلۀ آن نیرو که در ما فعال است، بینهایت فزونتر از هرآنچه بخواهیم یا تصور کنیم، عمل کند.۲۱بر او در کلیسا و در مسیحْ عیسی، در تمامی نسلها، تا ابد جلال باد! آمین.
اِفِسُسیان ۴
یگانگی در بدن مسیح
۱پس من که بهخاطر خداوند در بندم، از شما تمنا دارم بهشایستگی دعوتی که از شما بهعمل آمده است، رفتار کنید،۲در کمال فروتنی و ملایمت؛ و با بردباری و محبت یکدیگر را تحمل کنید.۳بهسعی تمام بکوشید تا آن یگانگی را که از روح است، بهمدد رشتۀ صلح حفظ کنید.۴زیرا یک بدن هست و یک روح، چنانکه فراخوانده شدهاید به یک امیدِ دعوت خویش؛۵یک خداوند، یک ایمان، یک تعمید؛۶و یک خدا و پدر همه که فوق همه، از طریق همه، و در همه است.
۷امّا به هریک از ما بهفراخور اندازۀ بخشش مسیح، فیض بخشیده شده است.۸از اینرو میگوید:
«هنگامی که به عرش برین صعود کرد،
اسارت را به اسیری برد
و عطایا به مردم داد.»
۹عبارت «صعود کرد»، حاکی از چیست، جز آن که به جایهای پستتر زمینی نیز نزول کرد؟۱۰او که نزول کرد، همان است که از همۀ آسمانها بسی فراتر رفت، تا همهچیز را پر سازد.۱۱و اوست که بخشید برخی را بهعنوان رسول، برخی را بهعنوان نبی، برخی را بهعنوان مبشر، و برخی را بهعنوان شبان و معلّم،۱۲تا مقدّسان را برای کار خدمت آماده سازند، برای بنای بدن مسیح،۱۳تا زمانی که همه به یگانگی ایمان و شناخت پسر خدا دستیابیم و بالغ شده، به بلندای کامل قامت مسیح برسیم.
۱۴آنگاه دیگر همچون کودکان نخواهیم بود تا در اثر امواج به هر سو پرتاب شویم و باد تعالیمِ گوناگون و مکر و حیلۀ آدمیان در نقشههایی که برای گمراهی میکشند، ما را به اینسو و آنسو براند.۱۵بلکه با بیان محبتآمیز حقیقت، از هرحیث تا به حدّ او که سر است، یعنی مسیح، رشد خواهیم کرد.۱۶او منشأ رشد تمامی بدن است، بدنی که بهوسیلۀ همۀ مفاصلِ نگاهدارنده خود، به هم پیوند و اتصال مییابد و در اثر عمل متناسب هر عضو رشد میکند و خود را در محبت بنا مینماید.
زندگی مانند فرزندان نور
۱۷پس این را میگویم و در خداوند تأکید میکنم که رفتار شما دیگر نباید همانند اقوام دور از خدا باشد که در بطالت ذهن خود رفتار میکنند.۱۸عقل آنها تاریک شده است، و بهعلت جهالتی که نتیجۀ سختدلیشان است، از حیات خدا بهدور افتادهاند.۱۹آنان چون هر حساسیتی را از دست دادهاند، خویشتن را یکسره در هرزگی رها کردهاند، چندانکه حریصانه دست به هر ناپاکی میآلایند.۲۰امّا شما مسیح را بدینگونه نیاموختید،۲۱چه بیگمان دربارۀ او شنیدید و مطابق آن حقیقت که در عیسی است، تعلیم یافتید.۲۲شما آموختید که باید بهلحاظ شیوۀ زندگی پیشین خود، آن انسان قدیم را که تحتتأثیر امیالِ فریبنده دستخوش فساد بود، از تن بهدر آورید.۲۳باید طرز فکر شما نو شود،۲۴و انسان جدید را دربر کنید، که آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.
۲۵پس، از دروغ روی برتافته، هریک با همسایۀ خود، سخن بهراستی گویید، چراکه ما همه، اعضای یکدیگریم.۲۶«هنگامی که خشمگین میشوید، گناه نکنید»: مگذارید روزتان در خشم بهسر رسد،۲۷و ابلیس را مجال ندهید.۲۸دزد دیگر دزدی نکند، بلکه به کار مشغول شود، و با دستهای خود کاری سودمند انجام دهد، تا بتواند نیازمندان را نیز چیزی دهد.
۲۹دهانتان به هیچ سخن بد گشوده نشود، بلکه گفتارتان بهتمامی برای بنای دیگران بهکار آید و نیازی را برآورده، شنوندگان را فیض رساند.۳۰روح قدّوس خدا را که بدان برای روز رهایی مهر شدهاید، غمگین مسازید.۳۱هرگونه تلخی، خشم، عصبانیت، فریاد، ناسزاگویی و هر نوع بدخواهی را از خود دور کنید.۳۲با یکدیگر مهربان و دلسوز باشید و همانگونه که خدا شما را در مسیح بخشوده است، شما نیز یکدیگر را ببخشایید.
اِفِسُسیان ۵
۱پس همچون فرزندانی عزیز، از خدا سرمشق بگیرید.۲و با محبت رفتار کنید، چنان که مسیح هم ما را محبت کرد و جان خود را همچون قربانی و هدیهای عطرآگین در راه ما به خدا تقدیم نمود.
۳مباد که در میان شما از بیعفتی یا هرگونه ناپاکی یا شهوتپرستی حتی سخن به میان آید، زیرا اینها شایستۀ مقدّسان نیست.۴گفتار زشت و بیهودهگویی و سخنان مبتذل نیز بههیچروی زیبنده نیست؛ بهجای آن باید شکرگزاری کرد.۵زیرا یقین بدانید که هیچ بیعفت یا ناپاک یا شهوتپرست، که همان بتپرست باشد، در پادشاهی مسیح و خدا نصیبی ندارد.۶مگذارید کسی شما را با سخنان پوچ بفریبد، زیرا بهخاطر همین چیزهاست که غضب خدا بر سرکشان نازل میشود.۷پس با آنها شریک مشوید.
۸شما زمانی تاریکی بودید، امّا اکنون در خداوندْ نور هستید. پس همچون فرزندان نور رفتار کنید.۹زیرا ثمرۀ نور، هرگونه نیکویی، پارسایی و راستی است.۱۰بسنجید که مایۀ خشنودی خداوند چیست.۱۱در کارهای بیثمر تاریکی سهیم نشوید، بلکه آنها را افشا کنید.۱۲زیرا حتی بر زبان آوردن آنچه چنین کسان در خفا میکنند، شرمآور است.۱۳امّا هرآنچه بهوسیلۀ نور افشا گردد، آشکارا دیده میشود.۱۴زیرا نور است که هرچیز را آشکار میکند. از این جهت گفته شده است:
«ای که در خوابی، بیدار شو،
از مردگان برخیز،
که مسیح بر تو خواهد درخشید.»
۱۵پس، بسیار مراقب باشید که چگونه رفتار میکنید، رفتاری نه چون نادانان بلکه چون دانایان.۱۶فرصتها را غنیمت شمارید، زیرا روزهای بدی است.۱۷پس نادان نباشید، بلکه دریابید که خواست خداوند چیست.۱۸مست شراب مشوید، که شما را به هرزگی میکشاند؛ بلکه از روح پر شوید.۱۹با مزامیر، سرودها و نغمههایی که از روح است با یکدیگر گفتگو کنید و از صمیم دل برای خداوند بسرایید و ترنم نمایید.۲۰همواره خدای پدر را به نام خداوند ما عیسی مسیح برای همهچیز شکر گویید.
۲۱به حرمت مسیح، تسلیم یکدیگر باشید.
روابط زنان و شوهران
۲۲ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید، همانگونه که تسلیم خداوند هستید.۲۳زیرا شوهرْ سَرِ زن است، چنان که مسیح نیز سَرِ کلیسا، بدن خویش، و نجاتدهندۀ آن است.۲۴پس همانگونه که کلیسا تسلیم مسیح است، زنان نیز باید در هر امری تسلیم شوهران خود باشند.
۲۵ای شوهران، زنان خود را محبت کنید، آنگونه که مسیح نیز کلیسا را محبت کرد و جان خویش را فدای آن نمود،۲۶تا آن را به آبِ کلام بشوید و اینگونه کلیسا را طاهر ساخته، تقدیس نماید،۲۷و کلیسایی درخشان را نزد خود حاضر سازد که هیچ لک و چین و نقصی دیگر نداشته، بلکه مقدّس و بیعیب باشد.۲۸به همینسان، شوهران باید همسران خود را همچون بدن خویش محبت کنند. آن که زن خود را محبت میکند، خویشتن را محبت مینماید.۲۹زیرا هرگز کسی از بدن خود نفرت ندارد، بلکه به آن خوراک میدهد و از آن نگاهداری میکند، همچنانکه مسیح نیز از کلیسا مراقبت مینماید -۳۰زیرا اعضای بدن اوییم.۳۱«از اینرو مرد، پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست، و آن دو یک تن خواهند شد.»۳۲این راز، بس عظیم است - امّا من دربارۀ مسیح و کلیسا سخن میگویم.۳۳باری، هر یک از شما نیز باید زن خود را همچون خویشتن محبت کند، و زن باید شوهر خویش را حرمت نهد.
اِفِسُسیان ۶
روابط فرزندان و والدین
۱ای فرزندان، از والدین خود در خداوند اطاعت کنید، زیرا کار درست این است.۲«پدر و مادر خود را گرامیدار»، که این نخستین حکمِ با وعده است:۳«تا کامیاب شوی و بر زمین عمرِ طولانی کنی.»
۴ای پدران، فرزندان خود را خشمگین مسازید، بلکه آنها را با تعلیم و تربیت خداوند بزرگ کنید.
روابط غلامان و اربابان
۵ای غلامان، اربابان زمینی خود را با احترام و ترس، و با اخلاص قلبی، اطاعت کنید، چنانکه گویی از مسیح اطاعت میکنید.۶و این نیز، تنها نه هنگامی که مراقب شما هستند، و یا برای جلب توجه آنها، بلکه همچون غلامان مسیح، خواست خدا را با دل و جان بهجای آورید.۷با شور و شوق خدمت کنید، چنانکه گویی خداوند را خدمت میکنید نه انسان را،۸زیرا میدانید که خداوند به هرکس پاداش همۀ کارهای نیکش را خواهد داد، خواه غلام باشد، خواه آزاد.
۹و شما ای اربابان، با غلامان خود همینگونه رفتار کنید، و از تهدیدشان دست بدارید، زیرا میدانید او که هم ارباب ایشان است و هم ارباب شما، در آسمان است، و نزد او کسی را بر دیگری برتری نیست.
اسلحۀ جنگ روحانی
۱۰باری، در خداوند، و به پشتوانۀ قدرت مقتدر او، نیرومند باشید.۱۱اسلحۀ کامل خدا را بر تن کنید تا بتوانید در برابر حیلههای ابلیس بایستید.۱۲زیرا ما را کشتی گرفتن با جسم و خون نیست، بلکه ما علیه قدرتها، علیه ریاستها، علیه خداوندگاران این دنیای تاریک، و علیه فوجهای ارواح شریر در جایهای آسمانی میجنگیم.۱۳پس اسلحۀ کامل خدا را بر تن کنید، تا در روز شرّ شما را یارای ایستادگی باشد، و بتوانید پس از انجام همهچیز، بایستید.۱۴پس استوار ایستاده، کمربند حقیقت را بهمیان ببندید و زره پارسایی را بر تن کنید،۱۵و کفش آمادگی برای اعلام انجیلِ صلح را بهپا نمایید.۱۶افزون بر اینهمه، سپر ایمان را برگیرید، تا بتوانید با آن، همۀ تیرهای آتشین آن شَرور را خاموش کنید.۱۷کلاهخود نجات را بر سر نهید و شمشیر روح را که کلام خداست، بهدست گیرید.۱۸و در همهوقت، با همه نوع دعا و تمنا، در روح دعا کنید و برای همین بیدار و هوشیار باشید و پیوسته با پایداری برای همۀ مقدّسان دعا کنید.
۱۹برای من نیز دعا کنید، تا هرگاه دهان به سخن میگشایم، کلام به من عطا شود تا راز انجیل را دلیرانه اعلام کنم،۲۰که سفیر آنم، هرچند در زنجیر! دعا کنید که آن را با شهامت اعلام کنم، چنانکه شایسته است.
خاتمه
۲۱برای آنکه از احوال من آگاه باشید و بدانید چه میکنم، تیخیکوس، برادر عزیز و خادم وفادار در خداوند، همهچیز را به شما خواهد گفت.۲۲من او را به همینمنظور نزدتان میفرستم تا از احوال ما آگاه شوید، و تا او تشویقتان کند.
۲۳از خدای پدر و عیسی مسیح خداوند، برای برادرانْ آرامش و محبتِ همراه با ایمان میطلبم.۲۴فیض و نامیرایی بر همۀ کسانی که خداوند ما عیسی مسیح را دوست میدارند.
فیلیپیان ۱
۱از پولُس و تیموتائوس، غلامان مسیحْ عیسی،
به همۀ مقدّسان فیلیپی که در مسیحْ عیسایند، از جمله ناظران و خادمان:
۲فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح، بر شما باد.
دعا و شکرگزاری
۳هرگاه شما را بهیاد میآورم، خدای خود را شکر میگویم۴و همواره در همۀ دعاهایم برای همگی شما شادمانه دعا میکنم،۵زیرا از روز نخست تا به امروز، در کار انجیل شریک بودهاید.۶یقین دارم آن که کاری نیکو در شما آغاز کرد، آن را تا روز عیسی مسیح بهکمال خواهد رسانید.۷بجاست که دربارۀ جمیع شما چنین بیندیشم، چراکه در دل من جای دارید؛ زیرا شما همه با من در فیض خدا شریکید، چه در زنجیر باشم و چه مشغول دفاع از انجیل و اثبات حقانیت آن.۸خدا شاهد است که با عواطف خودِ مسیحْ عیسی، مشتاق همۀ شما هستم.
۹دعایم این است که محبت شما هرچه بیشتر فزونی یابد و با شناخت و بصیرت کامل همراه باشد،۱۰تا بتوانید چیزهای بهتر را تشخیص دهید و در روز مسیح، پاک و بیعیب۱۱و آکنده از ثمرات پارسایی باشید که بهواسطۀ عیسی مسیح بهبار میآید و به تجلیل و سپاس خدا میانجامد.
زنجیرهای پولُس و گسترش انجیل
۱۲ای برادران، میخواهم بدانید که آنچه بر من گذشت، در عمل به پیشرفت انجیل انجامید،۱۳بهگونهای که بر تمامی نگهبانان کاخ سلطنتی و بر همگان عیان شد که من بهخاطر مسیح در زنجیرم؛۱۴و زنجیرهایم سبب شد که بیشترِ برادران، در خداوند قویدل شوند تا با شهامت تمام، کلام خدا را بیواهمه بیان کنند.
۱۵امّا بعضی از حسد و حس رقابت مسیح را وعظ میکنند، حالآنکه بعضی دیگر با حسننیّت.۱۶اینان از محبت چنین میکنند، زیرا میدانند که من برای دفاع از انجیل در اینجا گذاشته شدهام.۱۷امّا آنان از سَرِ جاهطلبی به مسیح وعظ میکنند، نه با خلوصنیّت، با این گمان که بر رنجهای من در زندان میافزایند.۱۸امّا چهباک؟ مهم این است که به هر صورت، مسیح موعظه شود، چه نیّت درست باشد، چه نادرست! و من از این بابت شادمانم.
آری، و باز هم شادی خواهم کرد،۱۹زیرا میدانم که با دعاهای شما و یاری روح عیسی مسیح، اینها به نجات من خواهد انجامید،۲۰چنانکه مشتاقانه انتظار میکشم و امید دارم که در هیچچیز سرافکنده نخواهم شد، بلکه با کمال دلیری، اکنون نیز چون همیشه، چه در مرگ و چه در زندگی، مسیح در بدنم جلال خواهد یافت.۲۱زیرا مرا زیستن مسیح است، و مردن، سود.۲۲اگر میباید به حیات خود در این بدن ادامه دهم، این برایم بهمنزلۀ کار و کوششی پرثمر خواهد بود. و نمیدانم کدام را برگزینم!۲۳زیرا بین این دو سخت در کشمکشم: چراکه آرزو دارم رخت از این جهان بربندم و با مسیح باشم، که این بهمراتب بهتر است؛۲۴امّا ماندنم در جسم برای شما ضروریتر است.۲۵چون از این یقین دارم، میدانم که برای پیشرفت و شادی شما در ایمان، زنده خواهم ماند و با همۀ شما بهسر خواهم برد،۲۶تا با دوباره آمدنم نزد شما، فخرتان در مسیحْ عیسی بهسبب من افزون گردد.
۲۷فقط از شما میخواهم که بهشیوۀ شایسته انجیل مسیح رفتار کنید، تا خواه بیایم و شما را ببینم و خواه در غیابم از احوالتان بشنوم، خاطرم آسوده باشد که در یک روح استوارید و چون یکتن، دوشبهدوش برای ایمان انجیل مجاهده میکنید،۲۸و در هیچچیز از مخالفان هراسی ندارید، که همین در مورد آنان نشان هلاکت است، امّا نشان نجات شماست، و این از خداست.۲۹زیرا این افتخار نصیب شما شده که نهتنها به مسیح ایمان آورید، بلکه در راه او رنج هم ببرید.۳۰چرا که شما را همان مجاهده است که مرا مشغول به آن دیدید و اکنون میشنوید که هنوز هم بدان مشغولم.
فیلیپیان ۲
سرمشق گرفتن از فروتنی مسیح
۱پس اگر در مسیح دلگرمید، اگر محبت او مایۀ تسلی شماست، اگر در روحْ رفاقت دارید، و اگر از رحم و شفقت برخوردارید،۲بیایید شادی مرا بهکمال رسانید و با یکدیگر وحدتنظر و محبت متقابل داشته، یکدل و یکرأی باشید.۳هیچکاری را از سَرِ جاهطلبی یا تکبّر نکنید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید.۴هیچیک از شما تنها به فکر خود نباشد، بلکه به دیگران نیز بیندیشد.۵همان طرزفکر را داشته باشید که مسیحْ عیسی داشت:
۶او که همذات با خدا بود،
از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست،
۷بلکه خود را خالی کرد
و ذات غلام پذیرفته،
به شباهت آدمیان درآمد.
۸و چون در سیمای بشری یافت شد
خود را خوار ساخت
و تا به مرگ،
حتی مرگ بر صلیب
مطیع گردید.
۹پس خدا نیز او را بهغایت سرافراز کرد
و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید،
۱۰تا به نام عیسی هر زانویی خم شود،
در آسمان، بر زمین و در زیر زمین،
۱۱و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیحْ «خداوند» است،
برای جلال خدای پدر.
درخشان همچون ستارگان
۱۲پس ای عزیزان، همانگونه که همیشه مطیع بودهاید، نهتنها در حضور من، بلکه اکنون بسی بیشتر حتی در غیابم، نجات خود را ترسان و لرزان بهعمل آورید؛۱۳زیرا خداست که با عمل نیرومند خود، هم تصمیم و هم قدرت انجام آنچه را که خشنودش میسازد، در شما پدید میآورد.
۱۴هر کاری را بدون غرغر و مجادله انجام دهید،۱۵تا بیپیرایه و بیآلایش، و فرزندان بیعیب خدا باشید، در بین نسلی کژرو و منحرف که در میانشان همچون ستارگانْ در این جهان میدرخشید،۱۶همچنان که کلام حیات را استوار نگاه داشتهاید. در این صورت، میتوانم در روز مسیح مباهات کنم که بیهوده ندویده و عبث محنت نکشیدهام.۱۷امّا حتی اگر چون هدیهای ریختنی، بر قربانی و خدمت ایمانتان ریخته شوم، خوشحالم و با همۀ شما شادی میکنم.۱۸و شما نیز باید همینگونه خوشحال باشید و با من شادی کنید.
تیموتائوس و اِپافْرودیتوس
۱۹در خداوندْ عیسی امید دارم تیموتائوس را بزودی نزد شما بفرستم تا با آگاهی از احوالتان دلشاد گردم.۲۰کسی دیگر ندارم که اینچنین خالصانه به فکرتان باشد.۲۱چراکه همه در پی نفع خویشند، نه امور عیسی مسیح.۲۲امّا شما میدانید که تیموتائوس آزمایش خود را پس داده، زیرا با من، همچون پسری با پدر خود، در کار انجیل خدمت کرده است.۲۳پس امیدوارم بهمحض روشن شدن تکلیفم، او را نزد شما بفرستم؛۲۴و در خداوند اطمینان دارم که خود نیز بزودی خواهم آمد.
۲۵بعلاوه، لازم میدانم اِپافْرودیتوس را نزد شما باز پس فرستم، او را که از یکسو برادر، همکار و همرزم من است، و از سوی دیگر، فرستادۀ شما برای رسیدگی به نیازهای من.۲۶زیرا مشتاق دیدار همۀ شماست و از بابت اینکه شنیدید بیمار شده بود، غمگین است.۲۷براستی که بیمار و حتی در آستانۀ مرگ بود. امّا خدا بر او رحم کرد، و نهتنها بر او، بلکه بر من نیز، تا غمی بر غمهایم افزوده نشود.۲۸پس میخواهم او را هرچه زودتر بفرستم، تا دیگربار با دیدنش شادمان شوید و از غم من نیز کاسته شود.۲۹در خداوند، او را با شادی تمام بپذیرید و چنینکسان را گرامی بدارید،۳۰زیرا در راه خدمت به مسیح تا سرحدّ مرگ پیش رفت و برای جبران کاستی خدمت شما به من، جان خود را به خطر انداخت.
فیلیپیان ۳
نادرستی اتکا بر افتخارات انسانی
۱دیگرآنکه ای برادران من، در خداوند شاد باشید! تکرار این مطالب زحمتی برایم نیست بلکه ایمنی شماست.۲از آن سگها برحذر باشید؛ از آن شرارتپیشگان بپرهیزید؛ از آن مُثلهکنندگان دوری کنید؛۳زیرا ختنهشدگانِ واقعی ماییم که در روحِ خدا عبادت میکنیم، و فخرمان به مسیحْ عیسی است و به افتخارات انسانی خود اتکا نداریم -۴هرچند من خودْ دلایل خوبی برای اتکا به آنها دارم.
آری، اگر کسی میپندارد که دلایل خوبی برای اتکا به اینگونه افتخارات انسانی دارد، من دلایلی محکمتر دارم:۵ختنهشده در روز هشتم، از قوم اسرائیل، از قبیلۀ بنیامین، فرزند عبرانی از والدین عبرانی؛ بهلحاظ اجرای شریعت، فَریسی؛۶بهلحاظ غیرت، آزاردهندۀ کلیسا؛ بهلحاظ پارساییِ شریعتی، بیعیب.۷امّا آنچه مرا سود بود، آن را بهخاطر مسیح زیان شمردم.۸بلکه همهچیز را در قیاس با برتری شناخت خداوندم مسیحْ عیسی، زیان میدانم، که بهخاطر او همهچیز را از کف دادهام. آری، اینها همه را فضله میشمارم تا مسیح را بهدست آورم۹و در او یافت شوم، نه با پارسایی خویشتن که از شریعت است، بلکه با آن پارسایی که از راه ایمان به مسیح بهدست میآید، آن پارسایی که از خدا و بر پایۀ ایمان است.۱۰میخواهم مسیح و نیروی رستاخیزش را بشناسم و در رنجهای او سهیم شده، با مرگش همشکل گردم،۱۱تا به هر طریق که شده به رستاخیز از مردگان نایل شوم.
تلاش برای رسیدن به خط پایان
۱۲نمیگویم هماکنون به اینها دست یافتهام یا کامل شدهام، بلکه خود را به پیش میرانم تا چیزی را بهدست آورم که مسیحْ عیسی برای آن مرا بهدست آورد.۱۳برادران، گمان نمیکنم که هنوز آن را بهدست آورده باشم؛ امّا یک کار میکنم، و آن اینکه آنچه در عقب است به فراموشی میسپارم و بهسوی آنچه در پیش است خود را به جلو کشانده،۱۴برای رسیدن به خط پایان میکوشم، تا جایزهای را بهدست آورم که خدا برای آن مرا در مسیحْ عیسی به بالا فراخوانده است.
۱۵همۀ ما که بالغیم، باید چنین بیندیشیم؛ و اگر دربارۀ موضوعی بهگونهای دیگر میاندیشید، این را نیز خدا بر شما آشکار خواهد فرمود.۱۶مهم این است که به هر مرحلهای که رسیدهایم، مطابق آن رفتار کنیم.
۱۷ای برادران، با هم از من سرمشق بگیرید، و توجه خود را به کسانی معطوف کنید که مطابق الگویی که در ما سراغ دارید، رفتار میکنند.۱۸زیرا همانگونه که بارها به شما گفتهام و اکنون نیز اشکریزان تکرار میکنم، بسیاری چون دشمنان صلیب مسیح رفتار میکنند.۱۹عاقبت چنینکسان هلاکت است. خدای آنان شکمشان است و به چیزهای ننگآور مباهات میکنند، و افکارشان معطوف به امور زمینی است.۲۰حالآنکه ما اهل آسمانیم و با اشتیاق تمام انتظار میکشیم که نجاتدهنده، یعنی خداوندمان عیسی مسیح، از آنجا ظهور کند.۲۱او با نیرویی که وی را قادر میسازد تا همهچیز را به فرمان خود درآورد، بدنهای حقیر ما را تبدیل خواهد کرد تا به شکل بدن پرجلال او درآید.
فیلیپیان ۴
۱پس، ای برادرانِ محبوب من که مشتاق دیدارتانم، ای شما که شادی و تاجِ سر من هستید، ای عزیزان، بدینگونه در خداوند استوار باشید.
آخرین اندرزها
۲از اِفُودیه و سینتیخی استدعا دارم که در خداوند یکرأی باشند.۳و از تو نیز ای همکار وفادار، تقاضا دارم که این دو بانو را یاری کنی، زیرا همراه با اکْلیمِنتُس و دیگر همکارانم که نامشان در دفتر حیات نوشته شده است، دوشادوش من برای کار انجیل مجاهده کردهاند.
۴همیشه در خداوند شاد باشید؛ باز هم میگویم: شاد باشید.۵بگذارید حلم شما بر همگان آشکار باشد. خداوند نزدیک است.۶برای هیچچیز نگران نباشید، بلکه در هرچیز با دعا و استغاثه، همراه با شکرگزاری، درخواستهای خود را به خدا ابراز کنید.۷بدینگونه، آرامش خدا که فراتر از تمامی عقل است، دلها و ذهنهایتان را در مسیحْ عیسی محفوظ نگاه خواهد داشت.
۸در پایان، ای برادران، هرآنچه راست است، هرآنچه والاست، هرآنچه درست است، هرآنچه پاک است، هرآنچه دوستداشتنی و هرآنچه ستودنی است، بدان بیندیشید. اگر چیزی عالی است و شایان ستایش، در آن تأمل کنید.۹آنچه از من آموخته و پذیرفتهاید و هرآنچه از من شنیده و یا در من دیدهاید، همان را بهعمل آورید، که خدای آرامش با شما خواهد بود.
تشکر برای هدایا
۱۰در خداوند بسیار شادمانم که اکنون دیگربار عنایت شما به احتیاجات من شکوفا شده است. البته شما همیشه به فکر من بودهاید، امّا فرصت ابراز آن را نداشتید.۱۱این را از سر نیاز نمیگویم، زیرا آموختهام که در هر حال قانع باشم.۱۲معنی نیازمندبودن را میدانم، نیز معنی زندگی در وفور نعمت را. در هر وضع و حالی، رمز زیستن در سیری و گرسنگی، و بینیازی و نیازمندی را فراگرفتهام.۱۳قدرت هرچیز را دارم در او که مرا نیرو میبخشد.۱۴با اینحال، لطف کردید که در زحمات من شریک شدید.
۱۵شما نیز، ای فیلیپیان، نیک میدانید که در اوایل ایمانتان به انجیل، پس از آنکه مقدونیه را ترک کردم، هیچ کلیسایی جز شما در امر دادن و گرفتن با من شریک نشد.۱۶زیرا حتی زمانی که در تِسالونیکی بودم، چندبار برای رفع احتیاجاتم فرستادید.۱۷نهاینکه در پی دریافت هدیه باشم، بلکه در پی بهرهای هستم که بر حساب شما افزوده شود.۱۸وجه کامل به من پرداخت شد و بیش از احتیاج خود دارم. حال که کمکِ ارسالی شما را از اِپافْرودیتوس دریافت کردهام، از همهچیز بهفراوانی برخوردارم. هدیه شما عطر خوشبو و قربانی مقبولی است که خدا را خشنود میسازد.۱۹و خدای من، همۀ نیازهای شما را برحسب دولت پرجلال خود در مسیحْ عیسی رفع خواهد کرد.۲۰خدا و پدر ما را تا ابد جلال باد. آمین.
درودهای پایانی
۲۱به همۀ مقدّسان در مسیحْ عیسی سلام برسانید. برادرانی که با من هستند، شما را سلام میگویند.۲۲همۀ مقدّسانِ اینجا شما را سلام میفرستند، بخصوص آنان که از دربار قیصرند.
۲۳فیض خداوندْ عیسی مسیح با روح شما باد. آمین.
کولُسیان ۱
۱از پولُس که بهخواست خدا، رسول مسیحْ عیسی است، و از برادرمان، تیموتائوس،
۲به مقدّسان و برادران وفادار در مسیح که در شهر کولُسی هستند:
فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، بر شما باد.
شکرگزاری و دعا
۳ما همواره بههنگام دعا برای شما، خدا، پدر خداوندمان عیسی مسیح را شکر میگزاریم،۴زیرا وصف ایمان شما به مسیحْ عیسی و محبتی را که به همۀ مقدّسان دارید، شنیدهایم.۵اینها از امیدی سرچشمه میگیرد که در آسمان برای شما محفوظ است و پیشتر دربارهاش از پیام حقیقت یعنی انجیل شنیدهاید،۶انجیلی که به شما رسیده است و در سرتاسر جهان ثمر میدهد و رشد میکند، همانگونه که در میان شما نیز، از روزی که آن را شنیدید و فیض خدا را به معنای واقعی درک کردید، عمل کرده است.۷شما آن را از همکار عزیز ما، اِپافْراس آموختید که خادم وفادار مسیح بهنیابت از ماست.۸او ما را از محبت شما که در روح است، آگاه ساخت.
۹از همینرو، از روزی که این را شنیدیم، از دعا کردن برای شما بازنایستادهایم، بلکه پیوسته از خدا میخواهیم که با عطای هرگونه حکمت و فهمی که از روح است، شما را از شناخت اراده خود آکنده سازد؛۱۰تا رفتار شما شایستۀ خداوند باشد، و بتوانید او را از هر جهت خشنود سازید: یعنی در هرکار نیک ثمر آورید و در شناخت خدا رشد کنید۱۱و با همۀ نیرویی که از قدرت پرجلال او سرچشمه میگیرد، از هرحیث نیرومند شوید تا صبر و تحمّل بسیار داشته باشید؛ و نیز تا شادمانه۱۲پدر را شکر گویید که شما را شایستۀ سهیم شدن در میراث مقدّسان در قلمرو نور گردانیده است.۱۳زیرا ما را از قدرت تاریکی رهانیده و به پادشاهی پسر عزیزش منتقل ساخته است،۱۴که در او از رهایی، یعنی آمرزش گناهان، برخورداریم.
برتری مسیح
۱۵او صورت خدای نادیده است و فرزند ارشد بر تمامی آفرینش،۱۶زیرا همهچیز بهواسطۀ او آفریده شد: آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است، دیدنیها و نادیدنیها، تختها و فرمانرواییها، ریاستها و قدرتها؛ همۀ موجودات بهواسطۀ او و برای او آفریده شدند.۱۷او پیش از همهچیز وجود داشته، و همهچیز در او قوام دارد.۱۸او بدن، یعنی کلیسا، را سَر است. او سرآغاز و نخستزاده از میان مردگان است، تا در همهچیزْ برتری از آن او باشد.۱۹زیرا خشنودی خدا در این بود که با همۀ کمال خود در او ساکن شود،۲۰و بهواسطۀ او همهچیز را، چه در آسمان و چه بر زمین، با خود آشتی دهد، بهوسیلۀ صلحی که با ریخته شدن خون وی بر صلیب پدید آورد.
۲۱شما نیز زمانی بیگانه با خدا، و در افکار خویش دشمن او بودید، و این در اعمال شریرانۀ شما پدیدار میگشت.۲۲امّا اکنون او شما را بهواسطۀ بدن بشری مسیح و از طریق مرگ او آشتی داده است، تا شما را مقدّس و بیعیب و بَری از هر ملامت بهحضور خود بیاورد،۲۳بهشرطی که در ایمان خود استوار بمانید و امید انجیل را از دست ندهید، همان انجیل که شنیدید و بهتمامی خلقتِ زیر آسمان موعظه شده است، و من، پولُس، خادم آن گشتهام.
زحمات پولُس برای کلیسا
۲۴اکنون از رنجهایی که بهخاطر شما کشیدم شادمانم و هر کاستی رنجهای مسیح را در بدن خود جبران میکنم، بهخاطر بدن او که کلیساست.۲۵من بنابر مأموریتی که خدا به من سپرد، خادم کلیسا گشتم، تا کلام خدا را بهکمال به شما بیان کنم،۲۶یعنی آن راز را که طی اعصار و نسلهای متمادی پنهان نگاه داشته شده بود، امّا اکنون بر مقدّسان آشکار شده است.۲۷خدا چنین اراده فرمود که بر ایشان آشکار سازد که این راز از چه جلال عظیمی در میان غیریهودیان برخوردار است، رازی که همانا مسیح در شماست، که امید جلال است.
۲۸ما او را وعظ میکنیم، و هرکس را با کمال حکمت پند میدهیم و میآموزیم، تا همه را کامل در مسیح حاضر سازیم.۲۹از اینروست که من زحمت میکشم و با نیروی او که در من نیرومندانه عمل میکند، به مجاهده مشغولم.
کولُسیان ۲
۱پس میخواهم بدانید که بهخاطر شما و کسانی که در لائودیکیه هستند، و برای همۀ آنان که روی مرا ندیدهاند، چه مجاهدهای دارم،۲تا دلگرم شده، در محبت متحد گردند، و از همۀ غنای فهم و درکی کامل برخوردار گشته، راز خدا یعنی مسیح را بشناسند،۳که در او همۀ گنجهای حکمت و معرفت نهفته است.۴این را میگویم تا هیچکس شما را با استدلالهای فریبنده گمراه نسازد.۵زیرا هرچند در جسم از شما دورم، لیکن در روح با شما هستم و از مشاهدۀ نظم و ایمان پایدارتان به مسیح شادمانم.
آزادی از مقررات انسانی
۶پس همانگونه که مسیحْ عیسای خداوند را پذیرفتید، در او سلوک کنید:۷در او ریشه گیرید و بنا شوید، و همانگونه که تعلیم یافتید، در ایمان استوار شده، لبریز از شکرگزاری باشید.
۸بهوش باشید که کسی شما را با فلسفهای پوچ و فریبنده اسیر نسازد، فلسفهای که نهبر مسیح، بلکه بر سنّت آدمیان و اصول ابتدایی این دنیا استوار است.۹زیرا الوهیت با همۀ کمالش بهصورت جسمانی در مسیح ساکن است،۱۰و شما در او، که همۀ ریاستها و قدرتها را سَر است، از کمال برخوردار گشتهاید.۱۱و در او ختنه نیز شدهاید، به ختنهای که با دست انجام نشده است. این ختنه همانا از تن بهدر آوردن شخصیت نفسانی است در ختنۀ مسیح.۱۲و در تعمید، با او مدفون گشتید و با ایمان به قدرت خدا که مسیح را از مردگان برخیزانید، با او زنده شدید.
۱۳آن زمان که در گناهان و حالت ختنهناشدۀ نفْس خود مرده بودید، خدا شما را با مسیح زنده کرد. او همۀ گناهان ما را آمرزید۱۴و آن سند قرضها را که بهموجب قوانین برضد ما نوشته شده و علیه ما قد علم کرده بود، باطل کرد و بر صلیب میخکوبش کرده، از میان برداشت.۱۵و ریاستها و قدرتها را خلعسلاح کرده، در نظر همگان رسوا ساخت و بهوسیلۀ صلیب بر آنها پیروز شد.
۱۶پس مگذارید کسی در خصوص آنچه میخورید و میآشامید، یا در خصوص نگاه داشتن اعیاد و ماه نو و روز شَبّات، محکومتان کند.۱۷اینها تنها سایۀ امور آینده بود، امّا اصل آنها در مسیح یافت میشود.۱۸مگذارید کسی که دل به خوار کردن خویشتن و عبادتِ فرشتگان مشغول داشته است، شما را مردود گرداند. چنین کسی شیفتۀ اموری است که در رؤیاهایش دیده است، و افکار نفسانیاش او را با خیالهای پوچ مغرور ساخته است.۱۹او پیوندش را با سَر از دست داده است؛ حال آنکه تمام بدن، در حالی که بهوسیلۀ مفاصل و بندها نگاه داشته میشود و به هم متصل میگردد، بهمدد سر رشد میکند، با رشدی که از خدا سرچشمه میگیرد.
۲۰پس حال که با مسیح نسبت به اصول ابتدایی این دنیا مردهاید، چرا همچون کسانی که گویی هنوز به دنیا تعلق دارند، تن به قواعد آن میدهید، قواعدی که میگوید:۲۱«این را لمس مکن! به آن لب نزن و بر آن دست مگذار!»؟۲۲اینها همه مربوط به چیزهایی است که با مصرف از بین میرود، و بر احکام و تعالیم بشری بنا شده است.۲۳و هرچند بهسبب دربر داشتن عبادتِ داوطلبانه و خوار کردن خویشتن و ریاضت بدنی، ظاهری حکیمانه دارد، امّا فاقد هرگونه ارزش برای مهار تمایلات نفسانی است.
کولُسیان ۳
اصول حاکم بر زندگی مقدّس
۱پس چون با مسیح برخیزانیده شدهاید، به آنچه در بالاست دل ببندید، آنجا که مسیح بهدست راست خدا نشسته است.۲به آنچه در بالاست بیندیشید، نه به آنچه بر زمین است.۳زیرا مُردید و زندگی شما اکنون با مسیح در خدا پنهان است.۴چون مسیح که زندگی شماست، ظهور کند، آنگاه شما نیز همراه او با جلال ظاهر خواهید شد.
۵پس، هرآنچه را در وجود شما زمینی است، بکُشید، یعنی بیعفتی، ناپاکی، هوی و هوس، امیال زشت و شهوتپرستی را که همان بتپرستی است.۶بهسبب همینهاست که غضب خدا بر سرکشان نازل میشود.۷شما نیز در زندگی گذشته خود به این راهها میرفتید.۸امّا اکنون باید همۀ اینها را از خود دور کنید، یعنی خشم، عصبانیت، بدخواهی، ناسزاگویی و سخنان زشت را از دهان خود.۹به یکدیگر دروغ مگویید، زیرا آن انسان قدیم را با کارهایش از تن بهدر آوردهاید۱۰و انسان جدید را دربر کردهاید، که در معرفت حقیقی هر آن نو میشود تا بهصورت آفرینندۀ خویش درآید.۱۱در این انسان جدید، یونانی یا یهودی، ختنهشده یا ختنهناشده، بَربَر یا سَکایی، غلام یا آزاد دیگر معنی ندارد، بلکه مسیح همهچیز و در همه است.
۱۲پس همچون قوم برگزیدۀ خدا که مقدّس و بسیار محبوب است، خویشتن را به شفقت، مهربانی، فروتنی، ملایمت و صبر ملبس سازید.۱۳نسبت به یکدیگر بردبار باشید و چنانچه کسی نسبت به دیگری کدورتی دارد، او را ببخشاید. چنانکه خداوند شما را بخشود، شما نیز یکدیگر را ببخشایید.۱۴و بر روی همۀ اینها محبت را دربر کنید که همهچیز را به هم میپیوندد و شما را کامل میگرداند.
۱۵صلح مسیح بر دلهایتان حکمفرما باشد، زیرا فراخوانده شدهاید تا چون اعضای یک بدن در صلح و صفا بهسر برید، و شکرگزار باشید.۱۶کلام مسیح بهدولتمندی در شما ساکن شود؛ و با مزامیر، سرودها و نغمههایی که از روح است، با کمال حکمت یکدیگر را پند و تعلیم دهید؛ و با شکرگزاری و از صمیم دل برای خدا بسرایید.۱۷و هرآنچه کنید، چه در گفتار و چه در کردار، همه را به نام خداوندْ عیسی انجام دهید، و بهواسطۀ او خدای پدر را شکرگزارید.
روابط ایمانداران
۱۸ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید، چنانکه در خداوند شایسته است.۱۹ای شوهران، زنان خود را محبت کنید و به آنان تندی روا مدارید.۲۰ای فرزندان، والدین خود را در هر امری اطاعت کنید، زیرا این خداوند را خشنود میسازد.۲۱ای پدران، فرزندان خویش را تلخکام مسازید، مبادا دلسرد شوند.۲۲ای غلامان، اربابان زمینی خویش را در هر امری اطاعت کنید، نه فقط آنگاه که مراقب شما هستند و یا برای جلب توجهشان، بلکه با اخلاص قلبی و به احترام خداوند مطیع باشید.۲۳هر کاری را از جان و دل چنان انجام دهید که گویی برای خداوند کار میکنید، نه برای انسان،۲۴زیرا میدانید پاداشتان میراثی است که از خداوند خواهید یافت، چراکه درحقیقت خداوندْ مسیح را خدمت میکنید.۲۵هرکس بدی کند، سزای عمل بد خویش را خواهد دید و تبعیضی در کار نیست.
کولُسیان ۴
۱ای اربابان، با غلامان خود به عدل و انصاف رفتار کنید، زیرا میدانید که شما را نیز اربابی است در آسمان.
۲با هشیاری و شکرگزاری، خود را وقف دعا کنید.۳و برای ما نیز دعا کنید، تا خدا دری بهروی پیام ما بگشاید تا بتوانیم راز مسیح را بیان کنیم، رازی که بهخاطر آن به زنجیر کشیده شدهام.۴دعا کنید که بتوانم آن را بهروشنی بیان کنم، چنانکه شایسته است.۵با مردمان بیرون حکیمانه رفتار کنید و از هر فرصتی بیشترین بهره را برگیرید.۶سخنان شما همیشه پر از فیض و سنجیده باشد، تا بدانید هرکس را چگونه پاسخ دهید.
درودهای آخر نامه
۷تیخیکوس شما را بهکمال از احوال من آگاه خواهد ساخت. او برادری عزیز، خادمی امین و همکار من در خداوند است.۸او را نزدتان میفرستم تا از احوال ما آگاه شوید، و تا دل شما را تشویق کند.۹او همراه اونیسیموس، برادر امین و عزیز ما که از خود شماست، نزدتان میآید. ایشان شما را از هرآنچه در اینجا میگذرد آگاه خواهند ساخت.
۱۰آریستارخوس که با من در زندان است، برای شما سلام میفرستد؛ همچنین مَرقُس، پسر عموی برنابا، برایتان سلام دارد. پیشتر به شما دربارۀ او سفارش کردهام که هرگاه نزدتان بیاید، بهگرمی پذیرایش شوید.۱۱یَسوع نیز که یوستوس خوانده میشود، برای شما سلام میفرستد. در میان همکارانم در کار پادشاهی خدا، تنها این چندتن، یهودینژادند، و ایشان مایۀ تسلی من بودهاند.۱۲اِپافْراس که از خود شما و خادم مسیحْ عیسی است، برایتان سلام دارد. او همواره در دعا برای شما مجاهده میکند، تا با بلوغ کامل، استوار بایستید، و از هرآنچه مطابق با خواست خداست، آکنده باشید.۱۳من شاهدم که او برای شما و آنان که در لائودیکیه و هیراپولیس هستند، چه بسیار محنت میکشد.۱۴لوقا پزشک محبوب و همچنین دیماس شما را سلام میفرستند.۱۵به برادران ما در لائودیکیه و همچنین به نیمفا و کلیسایی که در خانۀ این بانو برپا میشود، سلام برسانید.
۱۶پس از آنکه این نامه برای شما خوانده شد، ترتیبی دهید که در کلیسای لائودیکیه نیز خوانده شود؛ شما نیز نامه به لائودیکیه را بخوانید.
۱۷به آرخیپوس بگویید: «خدمتی را که در خداوند یافتهای بهکمال برسان.»
۱۸من، پولُس، این درود را با خط خود مینویسم. زنجیرهای مرا بهیاد داشته باشید. فیض با شما باد.
تِسالونیکیان/اول ۱
۱از پولُس و سیلاسو تیموتائوس،
به کلیسای تِسالونیکیان که در خدای پدر و خداوندْ عیسی مسیحاند:
فیض و آرامش بر شما باد.
شکرگزاری و دعا
۲ما همواره خدا را بهخاطر وجود همۀ شما شکر میگوییم و از شما در دعاهای خود نام میبریم،۳و پیوسته در حضور خدا و پدر خود، عمل شما را که از ایمان ناشی میشود و محنت شما را که محرک آن محبت است و پایداری شما را که از امید به خداوندمان عیسی مسیح الهام میگیرد، بهیاد میآوریم.
۴زیرا ای برادران که محبوب خدایید، از برگزیدگی شما آگاهیم.۵چراکه انجیل ما تنها نه با کلمات، بلکه با قدرت و روحالقدس و یقین کامل به شما رسید، چنانکه نیک میدانید بهخاطر شما چگونه در میانتان رفتار کردیم.۶شما از ما و از خداوند سرمشق گرفتید و در رنج بسیار، کلام را با آن شادی که روحالقدس میبخشد، استقبال کردید.۷بدینگونه شما برای همۀ ایمانداران مقدونیه و اَخائیه سرمشقی بر جای گذاشتید،۸زیرا کلام خداوند بهواسطۀ شما نهتنها در مقدونیه و اَخائیه طنین افکند، بلکه ایمان شما به خدا در همهجا بر سر زبانهاست، آنگونه که دیگر نیازی نیست ما چیزی بگوییم.۹زیرا آنان خود از استقبال گرم شما از ما سخن میگویند، و از اینکه چگونه از بتها دست کشیده، بهسوی خدا بازگشتید تا خدای زنده و حقیقی را خدمت کنید۱۰و در انتظار آمدن پسر او از آسمان باشید، که از مردگان برخیزانیدش، یعنی عیسی، که ما را از غضب آینده رهایی میبخشد.
تِسالونیکیان/اول ۲
خدمت پولُس در تِسالونیکی
۱ای برادران، خود میدانید که آمدن ما نزد شما بیهوده نبوده است،۲بلکه هرچند پیشتر در شهر فیلیپی آزار و اهانت بر ما رفت، چنانکه میدانید، امّا بهمدد خدای خود دلیری کردیم تا انجیل خدا را بهرغم مخالفتهای بسیار به شما برسانیم.۳زیرا اگر ترغیبتان میکنیم، از گمراهی یا انگیزههای ناپاک نیست، و قصد فریبتان را نیز نداریم،۴بلکه چون کسانی سخن میگوییم که خدا بر آنها مهر تأیید زده و انجیل را بدیشان به امانت سپرده است. ما در پی خشنود ساختن مردم نیستیم، بلکه خشنودی خدایی را طالبیم که دلهای ما را میآزماید.۵شما نیک میدانید که ما هرگز به چاپلوسی دست نیازیدیم، و از ظاهرسازی چون سرپوشی برای طمع سود نجستیم - خدا گواه ماست.۶و نیز جویای ستایش از انسانها نبودهایم، چه از شما و چه از دیگران.
هرچند در مقام رسولان مسیح حقی بر گردن شما داشتیم،۷امّا همچون مادری شیرده که از کودکان خود نگهداری میکند، با شما بهنرمی رفتار کردیم.۸شدت علاقۀ ما به شما چنان بود که شادمانه حاضر بودیم نهتنها انجیل خدا را به شما برسانیم، بلکه از جان خود نیز در راه شما بگذریم، چندانکه ما را عزیز گشته بودید.۹شما ای برادران، بهیقین محنت و مشقّت ما را بهیاد دارید، که شب و روز کار میکردیم تا آن هنگام که انجیلِ خدا را به شما وعظ میکنیم، سربار کسی نباشیم.
۱۰شما شاهدید و خدا خود نیز گواه است که با چه پاکی و درستی و بیعیبی با شما ایمانداران رفتار کردیم.۱۱چنانکه میدانید، رفتار ما با یکیک شما چون رفتار پدری با فرزندانش بود.۱۲شما را تشویق کرده، دلداری میدادیم و سفارش میکردیم که شیوۀ رفتارتان شایستۀ خدایی باشد که شما را به پادشاهی و جلال خود فرامیخواند.
۱۳نیز ما خدا را پیوسته شکر میگوییم که شما بههنگام پذیرفتن کلام خدا، که از ما شنیدید، آن را نهچون سخنان انسان، بلکه چون کلام خدا پذیرفتید، چنانکه براستی نیز چنین است؛ همان کلام اکنون در میان شما که ایمان دارید، عمل میکند.۱۴زیرا ای برادران، شما از کلیساهای خدا در یهودیه که در مسیحْ عیسایند، سرمشق گرفتید: شما نیز از هموطنان خود، همان آزارها را دیدید که آنان از یهودیان دیدند،۱۵از آنان که عیسای خداوند و پیامبران را کشتند و ما را نیز بیرون راندند. آنان خدا را خشنود نمیسازند و با همۀ مردم دشمنی میورزند،۱۶و نمیگذارند ما با غیریهودیان سخن بگوییم تا نجات یابند. بدینگونه همواره پیمانۀ گناهان خود را لبریز میکنند. امّا غضب خدا سرانجام بر ایشان فروریخته است.
اشتیاق پولُس برای دیدار با ایمانداران تِسالونیکی
۱۷و امّا ای برادران، چون کوتاهزمانی از شما بهدور افتادیم، البته جسماً و نه قلباً، با اشتیاقی بس پرشورتر کوشیدیم تا روی شما را ببینیم.۱۸چراکه خواهان آمدن نزد شما بودیم - براستی که من، پولُس، بارها سعی کردم - ولی شیطان مانع شد.۱۹زیرا چیست امید و شادی و تاج افتخار ما در حضور خداوندمان عیسی هنگامی که بازگردد؟ مگر شما نیستید؟۲۰براستی که شمایید جلال و شادی ما.
تِسالونیکیان/اول ۳
۱سرانجام چون دیگر شکیبایی نداشتیم، رضا دادیم که ما را در آتن به خود واگذارند.۲پس تیموتائوس را که برادر ما و همکار خدا در کار انجیل مسیح است، نزدتان فرستادیم تا شما را در ایمانتان تقویت و تشویق کند،۳تا هیچکس در اثر این سختیها سست نشود، زیرا نیک میدانید که اینها برای ما مقرر است.۴بواقع هنگامی که با شما بودیم، پیشاپیش گفتیم که آزار خواهیم دید، و همانگونه که آگاهید، چنین نیز شد.۵از اینرو، چون دیگر تاب نداشتم، فرستادم تا از ایمانتان آگاهی یابم، زیرا بیم آن داشتم که آن وسوسهگر به نحوی شما را وسوسه کرده، و زحمات ما بههدر رفته باشد.
گزارش دلگرمکنندۀ تیموتائوس
۶امّا اکنون تیموتائوس از نزد شما بازگشته و ما را مژده از ایمان و محبت شما آورده است. او به ما خبر داده که شما همیشه از ما بهنیکی یاد میکنید و همانگونه که ما مشتاق دیدار شماییم، شما نیز شوق دیدار ما را دارید.۷از همینرو، ای برادران، با وجود همۀ فشارها و زحمات، از بابت شما و ایمانتان دلگرم شدهایم.۸اکنون میتوانیم نفسی بهراحت برآوریم، زیرا شما در خداوند استوارید.۹امّا چگونه میتوانیم به شکرانۀ اینهمه شادی که بهخاطر شما در حضور خدای خود یافتهایم، او را سپاسی بسزا گوییم؟۱۰ما روز و شب از دل و جان دعا میکنیم که باز به دیدارتان نایل شویم تا هر کاستی ایمان شما را برطرف سازیم.
۱۱خودِ خدا، پدر ما، و خداوند ما عیسی، راه ما را بهسوی شما هموار سازد.۱۲و همانگونه که محبت ما به شما فزونی مییابد، خداوند محبت شما را به یکدیگر و به همۀ مردم بسیار افزون گرداند.۱۳و دلهای شما را استواری بخشد تا آنگاه که خداوند ما عیسی با همۀ مقدّسان خود میآید، در حضور خدا، پدر ما، بیعیب و مقدّس باشید.
تِسالونیکیان/اول ۴
زندگی خداپسندانه
۱دیگر اینکه، ای برادران، شما از ما آموختید که چگونه باید رفتار کنید تا خدا را خشنود سازید، همانگونه که چنین نیز میکنید. اکنون به نام عیسای خداوند از شما استدعا داریم و اندرزتان میدهیم که در اینباره هرچه بیشتر تلاش کنید.۲زیرا آگاهید که از جانب عیسای خداوند، چه احکامی به شما دادهایم.
۳خواست خدا این است که مقدّس باشید: خود را از بیعفتی دور نگاه دارید.۴هریک از شما باید بداند که چگونه در پاکی و برازندگی، بدن خود را تحت تسلّط نگاه دارد.۵نباید همانند قومهایی که خدا را نمیشناسند، دستخوش امیال شهوانی باشید.۶هیچکس نباید در این امر دست تجاوز یا طمع به حریم برادر خود دراز کند. چنانکه پیشتر به شما گفتیم و هشدار دادیم، خداوند همۀ این کارها را کیفر خواهد داد.۷زیرا خدا ما را نه به ناپاکی، بلکه به قدّوسیت فراخوانده است.۸پس، هرکه این تعلیم را رد کند، نه انسان، بلکه خدایی را رد کرده که روح قدّوس خود را به شما عطا میفرماید.
۹دربارۀ محبت برادرانه نیازی نیست چیزی به شما بنویسیم، زیرا خود از خدا آموختهاید که یکدیگر را محبت کنید،۱۰و براستی که همۀ برادران را در سرتاسر مقدونیه محبت میکنید. با اینهمه، ای برادران، ترغیبتان میکنیم که هرچه بیشتر چنین کنید.
۱۱آرزومند این باشید که زندگی آرامی داشته باشید و سر به کار خویش مشغول بدارید و با دستهای خود کار کنید، همانگونه که شما را حکم کردیم.۱۲بدینسان، زندگی روزمرۀ شما احترام مردمِ بیرون را برخواهد انگیخت، و محتاج کسی نیز نخواهید بود.
بازگشت خداوندْ عیسی
۱۳ای برادران، نمیخواهیم از حال خفتگان بیخبر باشید، مبادا همچون دیگر مردمان که امیدی ندارند، به ماتم بنشینید.۱۴زیرا اگر ایمان داریم که عیسی مرد و باز زنده شد، پس به همینسان خدا آنان را نیز که در عیسی خفتهاند، با وی بازخواهد آورد.۱۵این را بهواسطۀ کلام خودِ خداوند به شما میگوییم: کسانی از ما که هنوز زندهاند و تا آمدن خداوند باقی میمانند، بهیقین از خفتگان پیشی نخواهند گرفت.۱۶زیرا خداوند، خود با فرمانی بلندآواز و آوای رئیس فرشتگان و نفیر شیپور خدا، از آسمان فرود خواهد آمد. آنگاه نخست مردگانِ در مسیح، زنده خواهند شد.۱۷پس از آن، ما که هنوز زنده و باقی ماندهایم، با آنها در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا ملاقات کنیم، و بدینگونه همیشه با خداوند خواهیم بود.۱۸پس بدین سخنان، یکدیگر را دلداری دهید.
تِسالونیکیان/اول ۵
۱و امّا دربارۀ وقتها و زمانها، ای برادران، نیازی نیست چیزی به شما بنویسم.۲زیرا خود نیک میدانید که روز خداوند همچون دزدی که شبهنگام میآید، فراخواهد رسید.۳آن زمان که مردم میگویند: «صلح و امنیت حکمفرماست»، ناگهان هلاکت بر ایشان نازل خواهد شد، بدانسان که زن آبستن به دردِ زایمان دچار شود، و از آن گریزی نخواهد بود.
۴امّا شما ای برادران، در تاریکی نیستید تا آن روز چون دزد غافلگیرتان کند.۵شما همه فرزندانِ نور و فرزندان روزید؛ ما به شب و به تاریکی تعلق نداریم.۶پس همانند دیگران به خواب نرویم، بلکه بیدار و هشیار باشیم.۷زیرا آنان که میخوابند، شبهنگام میخوابند، و آنان که مست میکنند، شبهنگام مست میکنند.۸امّا ما چون به روز تعلّق داریم، باید هشیار باشیم، و ایمان و محبت را همچون زرهای سینهپوش بر تن کنیم، و امیدِ نجات را همچون کلاهخود بر سر نهیم.۹زیرا خدا ما را نه برای غضب، بلکه برای کسب نجات بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح تعیین کرده است،۱۰که بهخاطر ما مرد، تا چه بیدار باشیم و چه خفته، با او زندگی کنیم.۱۱پس یکدیگر را تشویق و تقویت کنید، چنانکه اکنون نیز میکنید.
اندرزهای پایانی
۱۲حال ای برادران، تقاضا میکنیم آنان را که در میان شما زحمت میکشند و از جانب خداوند رهبران شما بوده، پندتان میدهند، گرامی بدارید،۱۳و با محبت، کمال احترام را بهسبب کاری که انجام میدهند، برایشان قائل باشید. و با یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنید.
۱۴ای برادران، از شما استدعا میکنیم که کاهلان را هشدار دهید؛ کمجرئتان را تشویق کنید؛ ضعیفان را حمایت نمایید؛ و با همه بردبار باشید.۱۵زِنهار، کسی بدی را با بدی پاسخ نگوید، بلکه همواره در پی نیکی کردن به یکدیگر و به همۀ مردم باشید.
۱۶همیشه شاد باشید؛۱۷پیوسته دعا کنید؛۱۸در هر وضعی شکرگزار باشید، زیرا این است خواست خدا برای شما در مسیحْ عیسی.
۱۹آتش روح را خاموش مکنید؛۲۰نبوّتها را خوار مشمارید.۲۱همهچیز را بیازمایید؛ آنچه را نیکوست، بهچنگ بگیرید.۲۲از هرگونه بدی دوری کنید.
۲۳خدای آرامش، خودْ شما را بهتمامی تقدیس کند و روح و جان و تن شما تا آمدن خداوندمان عیسی مسیح، بیعیب محفوظ بماند.۲۴او که شما را فرامیخواند، امین است و این را خواهد کرد.
۲۵ای برادران، برای ما دعا کنید.۲۶با بوسهای مقدّس همۀ برادران را سلام گویید.۲۷در حضور خداوند، شما را قسم میدهم که این نامه را برای همۀ برادران قرائت کنید.
۲۸فیض خداوند ما عیسی مسیح با شما باد. آمین.
تِسالونیکیان/دوم ۱
۱از پولُس و سیلاس و تیموتائوس،
به کلیسای تِسالونیکیان که در خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیحاند:
۲فیض و آرامش از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.
شکرگزاری و دعا
۳ای برادران، ما باید همواره خدا را بهخاطر وجود شما شکر گوییم، و سزاوار نیز همین است، زیرا ایمان شما هرچه بیشتر رشد میکند و محبت هر یک از شما به یکدیگر فزونی مییابد.۴از اینرو، ما در کلیساهای خدا بهخاطر پایداری و ایمان شما در تحمّل آزارها و سختیها، به وجودتان افتخار میکنیم.
۵اینها همه نشان داوری عادلانۀ خداست، و ثمرش این است که شما شایستۀ پادشاهی خدا شمرده خواهید شد که در راهش رنج میبرید.۶زیرا این عادلانه است که خدا آنان را که شما را رنج میدهند، به رنج عوض دهد،۷و شما را که رنج میبرید با ما آرام بخشد. این زمانی واقع خواهد شد که خداوندْ عیسی همراه با فرشتگانِ نیرومند خویش با آتشی فروزان از آسمان ظهور کند.۸او خدانشناسان و نافرمانانِ به انجیل خداوند ما عیسی را کیفر خواهد داد.۹جزای ایشان هلاکت جاودانی و دوری از حضور خداوند و محرومیت از جلالِ قدرت او خواهد بود،۱۰در آن روز که او میآید تا در مقدّسان خود تمجید شود و در میان همۀ آنان که ایمان آوردهاند، مایۀ شگفتی گردد. این شامل شما نیز خواهد بود، چراکه به شهادت ما ایمان آوردهاید.
۱۱از همینرو، پیوسته برای شما دعا میکنیم تا خدای ما شما را شایستۀ دعوت خود شمارد و به نیروی خود هر قصد نیکو و هر عملی را که از ایمان شما سرچشمه میگیرد، به انجام رساند،۱۲و تا نام خداوند ما عیسی در شما جلال یابد، و شما نیز در او جلال یابید، برحسب فیض خدای ما و خداوندْ عیسی مسیح.
تِسالونیکیان/دوم ۲
بازگشت مسیح
۱ای برادران، دربارۀ آمدن خداوند ما عیسی مسیح و گِردآمدن ما نزد او، استدعا داریم۲از پیام نبوّتی یا گفته یا نامهای منتسب به ما، حاکی از این که روز خداوند هماکنون فرارسیده است، زود متزلزل یا مشوّش مشوید.۳مگذارید هیچکس به هیچ طریقی شما را فریب دهد. زیرا تا نخست آن عصیان واقع نشود و آن مرد بیدین که فرزند هلاکت است بهظهور نرسد، آن روز فرانخواهد رسید.۴او با هرآنچه خدا خوانده میشود و مورد پرستش قرار میگیرد، مخالفت میورزد و خود را بالاتر قرار میدهد، تا آنجا که در معبد خدا جلوس میکند و خود را خدا معرفی مینماید.
۵آیا بهیاد ندارید هنگامی که با شما بودم اینها را به شما میگفتم؟۶شما میدانید که اکنون چهچیزی مانع است و سبب میشود که او تنها در زمان مناسب خود ظهور کند.۷زیرا سرّ بیدینی هماکنون نیز عمل میکند، امّا فقط تا وقتی که آن که تا به حال مانع است از میان برداشته شود.۸آنگاه آن بیدین ظاهر خواهد شد، که خداوندْ عیسی با نَفَس دهان خود او را هلاک خواهد کرد و با درخشندگی ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت.۹ظهور آن بیدین به نیروی شیطان و همراه با همهگونه معجزات و آیات و عجایبِ گمراهکننده خواهد بود،۱۰و نیز همراه با همهگونه شرارت که راهیان طریق هلاکت را فریفته میسازد. ایشان از آنرو هلاک میشوند که عشق به حقیقت را نپذیرفتند تا نجات بیابند.۱۱پس خدا ایشان را به توهّمی بزرگ دچار خواهد کرد، بهگونهای که دروغ را باور خواهند داشت،۱۲تا همۀ کسانی که حقیقت را باور نکرده و از شرارت خشنود گشتهاند، محکوم شوند.
استوار بمانید
۱۳امّا ای برادران که محبوب خدایید، ما باید همواره خدا را بهخاطر وجود شما شکر گوییم، زیرا خدا شما را از آغاز برگزید تا بهواسطۀ عمل تقدیسکنندۀ روح و ایمان به حقیقت نجات یابید.۱۴او شما را بهواسطۀ انجیل ما فراخواند تا در جلال خداوند ما عیسی مسیح سهیم شوید.۱۵پس، ای برادران، استوار باشید و سنّتهایی را که چه با سخنِ زبان و چه با نامه به شما سپردیم، نگاه دارید.
۱۶خودِ خداوند ما عیسی مسیح و پدر ما خدا که ما را محبت کرد و به فیض خود به ما دلگرمی جاودانی و امیدی نیکو بخشید،۱۷شما را دلگرمی بخشد و در هر کردار و گفتار نیکو استوار گرداند.
تِسالونیکیان/دوم ۳
تقاضای دعا
۱در خاتمه، ای برادران، برای ما دعا کنید تا کلام خداوند به سرعت پیش رود و عزّت یابد، همانگونه که در میان شما چنین شد،۲و تا از افراد خبیث و شَرور رهایی یابیم، زیرا همگان را ایمان نیست.۳امّا خداوند امین است؛ او شما را نیرو میبخشد و از آن شَرور حفظ میکند.۴ما در خداوند به شما اطمینان داریم که آنچه به شما حکم میکنیم بهجای میآورید و خواهید آورد.۵خداوند دلهای شما را به محبت خدا و پایداری مسیح هدایت فرماید.
هشدار به کاهلان
۶ای برادران، به نام خداوندْ عیسی مسیح به شما حکم میکنیم که از هر برادری که کاهلی پیشه کرده است و مطابق تعلیمی که از ما گرفتهاید رفتار نمیکند، دوری کنید.۷زیرا خود میدانید که چگونه باید از ما سرمشق بگیرید. زمانی که ما با شما بودیم، کاهلی نکردیم۸و نان کسی را مفت نخوردیم، بلکه شب و روز کار کردیم و زحمت کشیدیم تا سربار هیچیک از شما نباشیم.۹نهاینکه چنین حقّی نداریم، بلکه میخواستیم نمونهای به شما بدهیم تا از ما سرمشق بگیرید.۱۰زیرا حتی زمانی که با شما بودیم این حکم را به شما دادیم که «هرکه نمیخواهد کار کند، نان هم نخورد.»
۱۱شنیدهایم در میان شما برخی کاهلی پیشه کردهاند. اینان کار نمیکنند، بلکه در کارهای دیگران فضولی مینمایند.۱۲پس به نام خداوندْ عیسی مسیح چنینکسان را حکم میکنیم و پند میدهیم که آرام و قرار بگیرند و برای نانی که میخورند، کار کنند.۱۳و امّا شما ای برادران، هرگز از انجام کار درست خسته نشوید.
۱۴هرگاه کسی از تعالیم ما در این نامه اطاعت نکند، او را نشان کنید و با وی معاشرت ننمایید تا شرمنده شود.۱۵ولی او را دشمن مشمارید، بلکه همچون برادر به وی هشدار دهید.
خاتمه
۱۶حال، خداوندِ آرامش، خود همواره و در همهچیز به شما آرامش عطا فرماید. خداوند با همگی شما باد.
۱۷من، پولُس، به خط خود این سلام را مینویسم. این نشان ویژۀ همۀ نامههای من است. من چنین مینویسم.
۱۸فیض خداوند ما عیسی مسیح با همگی شما باد. آمین.
تیموتائوس/اول ۱
۱از پولُس که به حکم نجاتدهندۀ ما خدا و امیدمان مسیحْ عیسی، رسول مسیحْ عیسی است؛
۲به تیموتائوس، فرزند راستینم در ایمان:
فیض و رحمت و آرامش از جانب خدای پدر و خداوندمان مسیحْ عیسی بر شما باد.
هشدار دربارۀ تعالیم نادرست
۳چنانکه بههنگام عزیمتم به مقدونیه به تو اصرار کردم، باز از تو میخواهم در اِفِسُس بمانی تا بعضی را فرمان دهی که تعلیمی دیگر ندهند۴و خویشتن را با افسانهها و شجرهنامههای بیپایان سرگرم نسازند، زیرا اینها بهجای ترویج کار خدا که از راه ایمان ممکن میشود، مباحثات را دامن میزند.۵هدف از این فرمان، محبت است، محبتی برخاسته از دلی پاک، وجدانی صالح و ایمانی بیریا.۶بعضیکسان از اینها منحرف شده، به بیهودهگویی روی آوردهاند،۷و میخواهند معلّمان شریعت باشند، حالآنکه نمیدانند چه میگویند یا از چهچیز چنین مطمئن دَم میزنند.
۸ما میدانیم که شریعت نیکوست، اگر کسی آن را بهدرستی بهکار بندد.۹نیز میدانیم که شریعت نه برای درستکاران، بلکه برای قانونشکنان و سرکشان وضع شده است، برای بیدینان و گناهکاران، و ناپاکان و کافران؛ برای قاتلان پدر و قاتلان مادر؛ برای آدمکشان،۱۰زناکاران و همجنسبازان؛ برای آدمربایان، دروغگویان و شهادتدهندگانِ به دروغ، و نیز برای هر عملی که خلاف تعلیم صحیح باشد،۱۱تعلیم منطبق بر انجیلِ پرجلالِ خدای متبارک که به من سپرده شده است.
فیض خداوند نسبت به پولُس
۱۲خداوندمان مسیحْ عیسی را شکرگزارم که مرا توانایی بخشید و درخور اعتماد شمرد و به خدمت خویش برگماشت.۱۳با آنکه در گذشته، کفرگو و ستمگر و زورگو بودم، بر من رحم شد، زیرا از ناآگاهی و بیایمانی چنین میکردم.۱۴آری، فیض خداوند ما، همراه با ایمان و محبتی که در مسیحْ عیسی یافت میشود، مرا بهفراوانی فروگرفت.
۱۵این سخنی است درخور اعتماد و پذیرش کامل، که مسیحْ عیسی به جهان آمد تا گناهکاران را نجات بخشد، که من بزرگترین آنهایم.۱۶از همینرو، بر من رحم شد تا مسیحْ عیسی صبر بیپایان خود را نسبت به من که بزرگترینِ گناهکاران بودم، نشان دهد، تا نمونهای باشم برای جملۀ آنان که از این پس به او ایمان آورده، حیات جاویدان خواهند یافت.۱۷بر خدای یکتا، آن پادشاه سرمدی، نامیرا و نادیدنی، تا ابدالآباد حرمت و جلال باد؛ آمین!
۱۸پسرم، تیموتائوس، این حکم را مطابق با نبوّتهایی که پیشتر بر تو شد، به تو میسپارم تا بهمدد آنها در نبردِ نیکو پیکار کنی،۱۹و به ایمان و وجدانی پاک متمسّک باشی، چراکه کِشتی ایمان بعضی با زیر پا نهادن آنها درهم شکسته است.۲۰هیمِنائوس و اسکندر از این دستهاند، که ایشان را به شیطان سپردم تا عبرت گرفته، دیگر کفر نگویند.
تیموتائوس/اول ۲
سفارشهایی دربارۀ دعا و عبادت
۱بنابراین، پیش از هرچیز، سفارش میکنم که مؤمنان درخواستها، دعاها، شفاعتها و شکرگزاریها را برای همۀ مردم بهجا آورند،۲از آنجمله برای حاکمان و همۀ صاحبمنصبان، تا بتوانیم زندگی آرام و آسودهای را در کمال دینداری و وقار بگذرانیم.۳چراکه این نیکو و پسندیدۀ نجاتدهندۀ ما خداست۴که میخواهد همگان نجات یابند و به معرفت حقیقت نایل گردند.۵زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیحْ عیسی است؛۶او که با دادن جان خود، بهای رهایی جملۀ آدمیان را پرداخت. بر این حقیقت در زمان مناسب شهادت داده شد،۷و من به همین منظور برگماشته شدم تا واعظ و رسول و معلّم ایمان راستین برای غیریهودیان باشم - حقیقت را بیان میکنم و دروغ نمیگویم.
۸پس آرزویم این است که مردان در همهجا، بیخشم و جدال، دستهایی مقدّس را به دعا برافرازند.۹نیز خواهانم که زنان پوششی شایسته بر تن کنند و خویشتن را به نجابت و متانت بیارایند، نه به گیسوانِ بافته، یا طلا و مروارید، یا جامههای فاخر،۱۰بلکه به زیورِ اعمال نیکو آراسته باشند، چنانکه شایستۀ زنانی است که مدّعی خداپرستیاند.
۱۱زن باید در آرامی و تسلیم کامل، تعلیم گیرد.۱۲زن را اجازه نمیدهم که تعلیم دهد یا بر مرد مسلّط شود؛ بلکه باید آرام باشد.۱۳زیرا نخست آدم سرشته شد و بعد حوا.۱۴و آدم فریب نخورد، بلکه زن بود که فریب خورد و نافرمان شد.۱۵امّا زنان با زادنِ فرزندان، رستگار خواهند شد، اگر در ایمان و محبت و تقدّس، نجیبانه ثابت بمانند.
تیموتائوس/اول ۳
ناظران و خادمان کلیسا
۱این سخنی است درخور اعتماد که اگر کسی در آرزوی کار نظارت بر کلیسا باشد، در پی شغلی والاست.۲از اینرو، ناظر کلیسا باید بهدور از ملامت، شوهر وفادارِ تنها یک زن، معتدل، خویشتندار، آبرومند، میهماننواز و قادر به تعلیم باشد؛۳نه میخواره، یا خشن، بلکه ملایم؛ و نه ستیزهجو، یا پولدوست.۴نیز باید از عهدۀ ادارۀ خانوادۀ خویش نیک برآید و فرزندانش را چنان تربیت کند که با احترام کامل، اطاعتش کنند.۵زیرا اگر کسی نداند چگونه خانوادۀ خویش را اداره کند، چگونه میتواند کلیسای خدا را مراقبت نماید؟۶و نوایمان نیز نباشد، مبادا مغرور گردد و به محکومیت ابلیس دچار شود.۷و باید در میان مردمانِ بیرون نیز نیکنام باشد تا به رسوایی و دام ابلیس گرفتار نیاید.
۸همچنین خادمان کلیسا باید باوقار باشند؛ نه دورو، یا میخواره و یا در پی منافع نامشروع.۹باید راز ایمان را با وجدانی پاک پاس بدارند.۱۰و باید نخست آزموده شوند و اگر بَری از ملامت یافت شدند، در مقام خادم کلیسا خدمت کنند.۱۱به همینسان، همسرانشان نیز باید باوقار باشند، و نه غیبتگو، بلکه معتدل و درخور اعتماد در همهچیز.۱۲هر خادم باید شوهر وفادارِ تنها یک زن باشد و نیز باید از عهدۀ ادارۀ فرزندان و خانوادۀ خویش نیک برآید.۱۳خادمانی که نیکو خدمت کرده باشند، به مرتبهای والا خواهند رسید و در ایمان خود به مسیحْ عیسی از شهامتی عظیم برخوردار خواهند شد.
۱۴گرچه امید آن دارم که بزودی نزدت آیم، ولی اینها را به تو مینویسم،۱۵تا اگر تأخیری شد، بدانی که در خانۀ خدا که کلیسای خدای زنده و ستون و بنیان حقیقت است، چگونه باید رفتار کرد.۱۶بهیقین که راز دینداری بس عظیم است:
او در جسم ظاهر شد،
بهواسطۀ روح تصدیق گردید،
فرشتگانْ دیدندش،
بر قومها موعظه شد،
جهانیان به او ایمان آوردند،
و با جلال، بالا برده شد.
تیموتائوس/اول ۴
رهنمودهایی برای تیموتائوس
۱امّا روح، آشکارا میگوید که در زمانهای آخر، برخی از ایمان رویگردان شده، از ارواح گمراهکننده و تعالیم دیوها پیروی خواهند کرد.۲این تعالیم را دروغگویان و ریاکارانی میآورند که وجدانشان بیحس شده است.۳ایشان ازدواج را منع میکنند و به پرهیز از خوراکهایی فرمان میدهند که خدا آفریده تا مؤمنان که از حقیقت آگاهند، با شکرگزاری از آن بهرهمند شوند.۴زیرا هرآنچه خدا آفریده است، نیکوست و هیچچیز را نباید رد کرد، هرگاه با شکرگزاری پذیرفته شود،۵چراکه بهوسیلۀ کلام خدا و دعا تقدیس میگردد.
۶اگر این امور را به برادران گوشزد کنی، خادم نیکوی مسیحْ عیسی خواهی بود، پرورشیافته در کلامِ ایمان و تعلیمی نیکو که پیروی آن کردهای.۷تو را با افسانههای کفرآمیز و حکایتهای پیرزنان کاری نباشد، بلکه خود را در دینداری تربیت کن.۸زیرا گرچه تربیت بدن را اندک فایدهای است، امّا دینداری برای همهچیز فایده دارد، و هم زندگی حال را وعده میدهد، هم حیات آینده را.
۹این سخنی است درخور اعتماد و پذیرش کامل۱۰که ما امید خویش را بر خدای زنده نهادهایم که نجاتدهندۀ جملۀ آدمیان، بخصوص مؤمنان است؛ و برای همین نیز زحمت میکشیم و جدّ و جهد میکنیم.
۱۱این چیزها را حکم فرما و تعلیم ده.۱۲مگذار هیچکس تو را بهسبب جوانی حقیر شمارد، بلکه در گفتار و کردار و محبت و ایمان و پاکی، همۀ مؤمنان را سرمشق باش.۱۳تا آمدنم، به قرائت کلام خدا و اندرز و تعلیم مشغول باش.۱۴به آن عطایی که در توست بیاعتنایی مکن، عطایی که بهواسطۀ نبوّت یافتی، آنگاه که هیئت مشایخ بر تو دست گذاشتند.
۱۵در این امور بکوش و خود را بهتمامی وقف آن کن تا پیشرفت تو بر همه آشکار شود.۱۶بهدقّت، مراقب شیوۀ زندگی و تعلیم خود باش. در آنها پایداری کن، که اگر چنین کنی خویشتن و شنوندگانت را نجات خواهی داد.
تیموتائوس/اول ۵
اندرزهایی دربارۀ بیوهزنان، مشایخ کلیسا و غلامان
۱مرد سالخورده را توبیخ مکن، بلکه او را همچون پدر خود اندرز ده، و جوانان را همانند برادران خود،۲و زنان سالخورده را همچون مادران، و زنان جوانتر را همانند خواهران خویش، در کمال پاکی.
۳بیوهزنانی را که براستی بیکساند، حرمت گذار.۴امّا اگر بیوهزنی فرزندان و نوهها دارد، آنان باید نخست بیاموزند که با نگاهداری از خانوادۀ خویش، دینداری خود را در عمل نشان دهند و اینگونه دِین خود را به والدین و اجدادشان اَداکنند، چراکه این خدا را خشنود میسازد.۵امّا آن که براستی بیوه است و بیکس، امیدش یکسره بر خداست و شب و روز را به دعا و طلب کمک از خدا میگذراند.۶حالآنکه بیوهزنی که زندگی را به لذتجویی میگذراند، در حالِ حیات، مرده است.۷بدینچیزها نیز حکم فرما تا از ملامت بهدور باشند.۸اگر کسی در پی تأمین معاش خویشان و بخصوص خانوادۀ خود نباشد، منکر ایمان است و پستتر از بیایمان.
۹فقط کسانی را در شمار بیوهزنان نامنویسی کن که بیش از شصت سال داشته و به شوهر خود وفادار بوده باشند.۱۰نیز باید به نیکوکاری شهره باشند، یعنی فرزندان خویش را نیکو تربیت کرده، غریبنواز بوده، پاهای مقدّسان را شسته، به یاری دردمندان شتافته، و خود را وقف هر نوع کار نیکو کرده باشند.
۱۱امّا بیوهزنان جوانتر را نامنویسی مکن، چراکه چون امیال شهوانی از مسیح دورشان کند، خواهان ازدواج میشوند.۱۲بدینگونه، چون تعهد نخستین خود را زیر پا میگذارند، محکومیت بر خود میآورند.۱۳افزون بر این، به بیکارگی و سرکشیدن از خانهای به خانۀ دیگر خومیکنند؛ و نهتنها روزگار به بیکارگی میگذرانند، بلکه سخنچین و فضول هم میشوند، و سخنان ناشایست بر زبان میآورند.۱۴پس رأی من بر این است که بیوههای جوانتر شوهر کرده، فرزند بیاورند و کدبانو باشند و دشمن را مجال بدگویی ندهند.۱۵زیرا هماکنون نیز بعضی در پی شیطان منحرف گشتهاند.
۱۶اگر زنی از مؤمنان، خویشاوندان بیوه داشته باشد، باید که خود یاریشان دهد تا باری بر کلیسا نباشند و کلیسا بتواند به بیوهزنانی کمک کند که براستی بیکساند.
۱۷مشایخی که نیکو رهبری کرده باشند، شایستۀ حرمتی دوچندانند، بخصوص آنان که در کار موعظه و تعلیم زحمت میکشند.۱۸زیرا کتاب میگوید: «گاوی را که خرمن میکوبد، دهان مَبَند» و «کارگر مستحق دستمزد خویش است.»۱۹اتهامی بر یکی از مشایخ مپذیر، مگر به شهادت دو یا سه گواه.۲۰امّا آنان را که به گناه ادامه میدهند، در برابر همه توبیخ کن تا دیگران بترسند.
۲۱در پیشگاه خدا و مسیحْ عیسی و فرشتگان برگزیده، تو را سوگند میدهم که این دستورها را بدون پیشداوری رعایت کنی و هیچکاری را از سر جانبداری انجام ندهی.
۲۲در دستگذاشتن بر کسی شتاب مکن و در گناهان دیگران شریک مشو، بلکه خود را پاک نگاهدار.
۲۳دیگر فقط آب منوش، بلکه به جهت معدۀ خود و ناخوشیهایی که اغلب داری، اندکی نیز شراب بنوش.
۲۴گناهان برخی آشکار است و پیشاپیش آنها به کام داوری میشتابد، امّا گناهان برخی دیگر از پی آنها میآید.۲۵به همینسان، اعمال نیکو آشکار است و حتی آنها را که آشکار نیست، نتوان پوشیده نگاه داشت.
تیموتائوس/اول ۶
۱آنان که زیر یوغ بندگی بهسر میبرند، باید که اربابان خود را درخور کمال احترام بدانند تا مردم نام خدا و تعلیم را بد نگویند.۲آنان که اربابانشان ایماندارند، نباید به دلیل رابطۀ برادری، ایشان را کمتر حرمت بگذارند. بلکه برعکس، باید حتی نیکوتر خدمت کنند، زیرا سود خدمتشان به کسانی میرسد که ایماندارند و عزیز ایشان. این را تعلیم ده و به انجامش ترغیبشان کن.
عواقب پولدوستی
۳اگر کسی بهگونهای دیگر تعلیم دهد و با گفتار صحیح خداوند ما عیسی مسیح و تعلیم دیندارانه موافق نباشد،۴مستِ غرور شده است و هیچ نمیفهمد. چنینکس عطشی بیمارگونه به جرّ و بحث و مجادله بر سر کلمات دارد، که از آن حسد و نزاع و ناسزاگویی و بدگمانی برمیخیزد۵و موجب کشمکش دائمی میان افرادی میشود که فکرشان فاسد شده است و از حقیقت منحرف گشته، گمان میکنند دینداری وسیلهای است برای سودجویی.
۶امّا دینداری با قناعت، سودی عظیم است.۷چراکه به این جهان هیچ نیاوردهایم و از آن نیز هیچ نخواهیم برد.۸پس اگر خوراک و پوشاک و سرپناهی داشته باشیم، قانع خواهیم بود.۹امّا آنان که سودای ثروتمند شدن دارند، دچار وسوسه میشوند و به دام امیال پوچ و زیانباری گرفتار میآیند که موجب تباهی و نابودی انسان میگردد.۱۰زیرا پولدوستی ریشهای است که همهگونه بدی از آن بهبار میآید، و بعضی در آرزوی ثروت، از ایمان منحرف گشته، خود را به دردهای بسیار مجروح ساختهاند.
سفارش پولُس به تیموتائوس
۱۱امّا تو ای مرد خدا، از اینها همه بگریز، و در پی پارسایی و دینداری و ایمان و محبت و پایداری و ملایمت باش.۱۲در نبرد نیکوی ایمان پیکار کن و بهدست آور آن حیات جاویدان را که بدان فراخوانده شدی، آن هنگام که در برابر شهود بسیار، اعتراف نیکو را کردی.۱۳در برابر خدایی که به همهچیز زندگی میبخشد، و در حضور مسیحْ عیسی که در شهادت خود نزد پُنتیوس پیلاتُس اعتراف نیکو را کرد، تو را سفارش میکنم۱۴که این حکم را تا زمان ظهور خداوندمان عیسی مسیح، بیلکه و بهدور از ملامت نگاه داری،۱۵که خدا این را در وقت خود به انجام خواهد رسانید، همان خدای متبارک که حاکم یکتا و شاه شاهان و ربِارباب است.۱۶او را که تنها وجود فناناپذیر است و در نوری سکونت دارد که نتوان به آن نزدیک شد، او را که هیچکس ندیده و نتواند دید، تا ابد حرمت و توانایی باد. آمین.
۱۷ثروتمندانِ این دنیا را حکم نما که متکبّر نباشند و بر مال ناپایدار دنیا امید مبندند. بلکه امیدشان بر خدا باشد که همهچیز را بهفراوانی برای ما فراهم میسازد تا از آنها لذت ببریم.۱۸آنان را امر کن که نیکویی کنند و در کارهای خیر دولتمند بوده، سخاوتمند و گشادهدست باشند.۱۹بدینسان، گنجی برای خود خواهند اندوخت که پی استوار زندگی آیندۀ ایشان خواهد بود و آن حیات را که حیات واقعی است بهدست خواهند آورد.
۲۰ای تیموتائوس، امانتی را که به تو سپرده شده است، حفظ کن. از یاوهگوییهای دنیوی و عقاید مخالفی که بهغلط، معرفت نامیده میشود، دوری گزین؛۲۱برخی که ادعای برخورداری از آن داشتهاند، از ایمان منحرف شدهاند.
فیض با تو باد.
تیموتائوس/دوم ۱
۱از پولُس، که بهخواست خدا و بهخاطر وعدۀ حیاتی که در مسیحْ عیسی یافت میشود، رسول مسیحْ عیساست،
۲به پسر عزیزم، تیموتائوس:
فیض و رحمت و آرامش از جانب خدای پدر و خداوند ما مسیحْ عیسی بر تو باد.
ترغیب به وفاداری
۳وقتی تو را شب و روز، پیوسته در دعاهایم یاد میدارم، خدا را سپاس میگزارم، خدایی را که من نیز چون پدرانم با وجدانی پاک خدمتش میکنم.۴چون اشکهای تو را بهخاطر میآورم، آرزو میکنم با تو دیدارْ تازه کنم تا از شادی لبریز شوم.۵ایمان بیریای تو را بهیاد میآورم، ایمانی که نخست در مادربزرگت لوئیس و سپس در مادرت اِفْنیکی ساکن بود، و یقین دارم اکنون نیز در تو ساکن است.۶از اینرو، تو را یادآور میشوم که آن عطای خدا را که بهواسطۀ دست گذاشتن من، در تو جای گرفته، شعلهور سازی.۷زیرا روحی که خدا به ما بخشیده، نه روح ترس، بلکه روح قوّت و محبت و انضباط است.
۸پس، از شهادت بر خداوند ما عار مدار، و نه از من که بهخاطر او در بندم، بلکه تو نیز با اتکا به نیروی الهی در رنج کشیدن برای انجیل سهیم باش.۹خدا ما را نجات داده و به زندگی مقدّس فراخوانده است. این نه بهسبب اعمال ما، بلکه بهخاطر قصد و فیض خودِ اوست، فیضی که در مسیحْ عیسی از ایام ازل به ما عطا شده بود،۱۰ولی اکنون با ظهور نجاتدهندۀ ما مسیحْ عیسی عیان گشته است - هماو که بهواسطۀ انجیل، مرگ را باطل کرد و حیات و فناناپذیری را آشکار ساخت.۱۱و من برگماشته شدهام تا واعظ، رسول و معلّم این انجیل باشم.۱۲از همینروست که اینگونه رنج میکشم، امّا عار ندارم، چراکه میدانم به که ایمان آوردهام و یقین دارم که او قادر است امانتم را تا بدان روز حفظ کند.
۱۳با ایمان و محبتی که در مسیحْ عیسی یافت میشود، به آنچه از من شنیدهای چون الگوی تعلیم صحیح تمسّک جوی.۱۴به یاری روحالقدس که در ما ساکن است، آن امانت نیکو را که به تو سپرده شده، پاسدار.
۱۵آگاهی که ساکنان ایالت آسیا، جملگی از من روی برتافتهاند، از آن جمله، فیگِلوس و هِرموگِنِس.
۱۶رحمت خداوند بر خانوادۀ اونیسیفوروس باد، چه او بارها جان مرا تازه کرد و از زنجیرهایم عار نداشت.۱۷بلکه آنگاه که به روم آمد، بسیار مرا جُست تا سرانجام یافت.۱۸رحمت خداوند در آن روزِ خاص شامل حال او شود. تو خود از خدمات بسیار او در اِفِسُس، نیک آگاهی.
تیموتائوس/دوم ۲
۱پس تو ای فرزندم، در فیضی که در مسیحْ عیسی است نیرومند شو،۲و آنچه را که در حضور گواهان بسیار از من شنیدی، به مردمان امینی بسپار که از عهدۀ آموزش دیگران نیز برآیند.۳همچون سربازِ شایستۀ مسیحْ عیسی، در تحمّل رنجها سهیم باش.۴هیچکس بههنگام سربازی، خود را گرفتار مشغولیتهای زندگی نمیسازد، چراکه خواهان جلب خشنودی فرماندۀ خویش است.۵به همینسان، ورزشکاری که در میدان مسابقه هماوردی میکند، تاج پیروزی را دریافت نخواهد کرد، اگر بهقانونْ هماوردی نکرده باشد.۶آن که باید نخست از محصول نصیب ببرد، کشاورزی است که محنت کشیده است.۷به آنچه میگویم بیندیش، که خداوند تو را در فهم همۀ اینها بصیرت خواهد بخشید.
۸عیسی مسیح را بهخاطردار که از نسل داوود بود و، از مردگان برخاست؛ این است انجیل من،۹که بهخاطرش در رنجم، تا بدان حد که چون مجرمان به زنجیرم کشیدهاند. امّا کلام خدا در زنجیر نیست.۱۰پس همهچیز را بهخاطر برگزیدگان تحمل میکنم تا آنان نیز نجاتی را که در مسیحْ عیساست، با جلال جاودانی بهدست آورند.
۱۱این سخن درخور اعتماد است که:
اگر با او مردیم،
با او زندگی هم خواهیم کرد.
۱۲اگر تحمّل کنیم،
با او سلطنت هم خواهیم کرد.
اگر انکارش کنیم،
او نیز انکارمان خواهد کرد.
۱۳اگر بیوفا شویم،
او وفادار خواهد ماند،
از آنرو که خویشتن را انکار نتواند کرد.
خادم مقبول خدا
۱۴اینها را پیوسته بدیشان یادآور شو و در حضور خدا هشدار ده که بر سر کلمات مجادله نکنند، که جز تباهی شنوندگان ثمری ندارد.۱۵سخت بکوش که مقبول خدا باشی، همچون خدمتکاری که او را سببی برای شرمساری نیست و کلام حقیقت را بهدرستی بهکار میبندد.۱۶از یاوهگوییهای دنیوی بپرهیز، که شخص را هرچه بیشتر به بیدینی سوق میدهد.۱۷تعلیم چنینکسان مانند بیماری قانقاریا پخش میشود. هیمِنائوس و فیلیتوس از همین دستهاند،۱۸که از حقیقت منحرف گشتهاند و میگویند رستاخیز هماکنون بهوقوع پیوسته است، و بدینسان ایمان بعضی را ویران میکنند.۱۹با اینحال، پی مستحکمی که خدا نهاده است، پابرجاست و با این عبارت مُهر شده است که: «خداوند کسان خود را میشناسد،» و «هرکه به نام خداوند اقرار دارد، باید که از شرارت کناره جوید.»
۲۰در خانهای بزرگ، تنها ظروف زرّین و سیمین نیست، بلکه چوبین و گلین هم هست؛ آنها به کار مصارف مهم میآیند، اینها به کار مصارف پیش پاافتاده.۲۱پس هرکه خود را از آنچه گفتم پاک نگاه دارد، ظرفی خواهد بود که به کار مصارف مهم میآید، ظرفی مقدّس و مفید برای صاحبخانه و مهیا برای هر کار نیکو.
۲۲از امیال جوانی بگریز، و به همراه آنان که با دلی پاک خداوند را میخوانند، در پی پارسایی و ایمان و محبت و آرامش باش.۲۳از مباحثات پوچ و بیخردانه دوری کن، چراکه میدانی نزاعها برمیانگیزد.۲۴حال آنکه خادم خداوند نباید نزاع کند، بلکه باید با همه مهربان باشد و قادر به تعلیم و بردبار.۲۵باید مخالفان را بهنرمی ارشاد کند، بدین امید که خدا به آنها توبه عطا فرماید تا به شناخت حقیقت برسند۲۶و بهخود آمده، از دام ابلیس که ایشان را برای انجام خواست خود اسیر کرده است، برهند.
تیموتائوس/دوم ۳
بیخدایی در روزهای آخر
۱امّا آگاه باش که در روزهای آخر، زمانهای سخت پیش خواهد آمد.۲مردمانْ خودپرست، پولدوست، لافزن، متکبر، ناسزاگو، نافرمان به والدین، ناسپاس، ناپاک،۳بیعاطفه، بیگذشت، غیبتگو، بیبندوبار، وحشی، دشمن نیکویی،۴خیانتکار، عجول و خودپسند خواهند بود. لذت را بیش از خدا دوست خواهند داشت۵و هرچند صورتِ ظاهرِ دینداری را دارند، منکر قدرت آن خواهند بود. از چنینکسان دوری گزین.
۶اینان کسانی هستند که به درون خانۀ مردم رخنه کرده، زنان سبکمغز را اسیر خود میسازند، زنانی را که زیر بار گناهان خم شدهاند و هوسهای گوناگونْ آنان را به هرسو میکشد،۷و با اینکه همواره تعلیم میگیرند، هرگز به شناخت حقیقت نتوانند رسید.۸همانگونه که یَنّیس و یَمْبْریس به مخالفت با موسی برخاستند، اینان نیز که فکری فاسد و ایمانی مردود دارند، با حقیقت مخالفت میکنند.۹امّا راه به جایی نخواهند برد، بلکه حماقتشان بر همگان آشکار خواهد شد، چنانکه حماقت آن دو نیز عیان گردید.
اندرز پولُس به تیموتائوس
۱۰ولی تو تعلیم و رفتار و هدف و ایمان و صبر و محبت و تحمّل مرا۱۱و آزارهایی را که دیدم و رنجهایی را که کشیدم، نظارهگر بودهای و از آنچه در اَنطاکیه، قونیه و لِستْره بر سرم آمد و آزارهایی که به من رسید، نیک آگاهی. امّا خداوند مرا از آنهمه رهانید.۱۲براستی، همۀ کسانی که بخواهند در مسیحْ عیسی با دینداری زیست کنند، آزار خواهند دید؛۱۳امّا شرارتپیشگان و شیّادان در بدی پیش خواهند رفت؛ فریب خواهند داد و فریب خواهند خورد.۱۴امّا تو در آنچه آموخته و بدان ایمان آوردهای پایدار باش، چراکه میدانی آنها را از چهکسان فراگرفتهای،۱۵و چگونه از کودکی کتب مقدّس را دانستهای که میتواند تو را حکمت آموزد برای نجاتی که از راه ایمان به مسیحْ عیسی است.۱۶تمامی کتب مقدّس الهام خداست و برای تعلیم و تأدیب و اصلاح و تربیت در پارسایی سودمند است،۱۷تا مرد خدا بهکمال برای هر کار نیکو تجهیز گردد.
تیموتائوس/دوم ۴
۱در برابر خدا و مسیحْ عیسی که بر زندگان و مردگان داوری خواهد کرد، و نظر به ظهور او و پادشاهیاش، تو را مکلّف میسازم که۲کلام را موعظه کنی و بهگاه و بهبیگاه آمادۀ این کار باشی و با صبر بسیار و تعلیم دقیق، به اصلاح و توبیخ و تشویق بپردازی.۳زیرا زمانی خواهد آمد که مردم به تعلیم صحیح گوش فرانخواهند داد، بلکه بنابه میل خویش، معلّمان بسیار گِرد خود خواهند آورد تا آنچه را که گوشهایشان طالب شنیدن آن است، از آنان بشنوند؛۴و از گوش فرادادن به حقیقت رویگردان شده، بهسوی افسانهها منحرف خواهند گشت.۵امّا تو در همهحال بهوش باش؛ سختیها را بر خود هموار کن؛ کار مبشّر را انجام ده و خدمت خویش را بهکمال به انجام رسان.
۶زیرا من، هماکنون، همچون هدیهای ریختنی، در حال ریخته شدنم و زمان رحلتم فرارسیده است.۷جنگِ نیکو را جنگیدهام، مسابقه را بهپایان رسانده و ایمان را محفوظ داشتهام.۸اکنون تاج پارسایی برایم آماده است، تاجی که خداوند، آن داور عادل، در آن روز به من عطا خواهد کرد - نهتنها به من، بلکه به همۀ آنان که مشتاق ظهور او بودهاند.
سفارشهای شخصی
۹بکوش تا هرچه زودتر نزد من آیی.۱۰زیرا دیماس بهخاطر عشق این دنیا مرا ترک کرده و به تِسالونیکی رفته است. کْریسکیس به غَلاطیه و تیتوس هم به دَلماتیه رفته.۱۱تنها لوقا با من است. مَرقُس را برگیر و با خود بیاور، زیرا در خدمتم مرا سودمند است.۱۲تیخیکوس را به اِفِسُس فرستادم.۱۳هنگام آمدنت، قبایی را که در تْروآس نزد کارپوس بر جا گذاشتم با خود بیاور، و نیز طومارهایم را و بخصوص نوشتههای پوستین را.
۱۴اسکندر مسگر، با من بسیار بدیها کرد. خداوند سزای کارهایش را خواهد داد.۱۵تو نیز از او برحذر باش، زیرا با پیام ما سخت به مخالفت برخاسته است.
۱۶در نخستین دفاع من، هیچکس به پشتیبانی از من برنخاست، بلکه همه مرا وانهادند. مباد که این به حسابشان گذاشته شود.۱۷امّا خداوند در کنار من ایستاد و مرا نیرو بخشید تا کلام بهواسطۀ من بهکمال موعظه شود و همۀ غیریهودیان آن را بشنوند. پس، از دهان شیر رستم.۱۸خداوند مرا از هر حملۀ بد خواهد رهانید و برای پادشاهی آسمانی خود نجات خواهد بخشید. جلال بر او باد تا ابدالآباد. آمین!
درودهای نهایی
۱۹سلام مرا به پْریسکیلا و آکیلا و خانوادۀ اونیسیفوروس برسان.۲۰اِراستوس در قُرِنتُس ماند، و من تْروفیموس را در میلیتوس، بیمار، بر جا گذاشتم.۲۱بکوش تا پیش از زمستان به اینجا برسی. اوبولوس برای تو سلام میفرستد، و نیز پودِنْس، لینوس، کْلودیا و همۀ برادران.
۲۲خداوند با روح تو باشد. فیض با شما باد.
تیتوس ۱
۱از پولُس، خادم خدا و رسول عیسی مسیح، در خدمتِ ایمانِ برگزیدگانِ خدا و شناخت آن حقیقت که موجد دینداری است،۲و به امید حیات جاویدان که خدای منزّه از هر دروغ از ایام ازل بدان وعده فرمود۳و کلام خود را در زمان مقرر آشکار ساخت، بهواسطۀ موعظهای که به حکم نجاتدهندۀ ما خدا به من سپرده شد،
۴به تیتوس، فرزند راستینم در ایمانی مشترک:
فیض و آرامش از جانب خدای پدر و نجاتدهندۀ ما عیسی مسیح بر تو باد.
مأموریت تیتوس در کْرِت
۵تو را از آنرو در کْرِت برجا گذاشتم تا کارهای ناتمام را سامان دهی و همانگونه که تو را امر کردم، در هر شهر مشایخی برگماری.
۶شیخ کلیسا باید بری از ملامت، شوهرِ وفادارِ تنها یک زن، و دارای فرزندانی باایمان باشد که از هرگونه اتهام لجامگسیختگی و سرکشی مبرا باشند.۷چراکه ناظر کلیسا کارگزار خداست و از همینرو باید بَری از ملامت باشد، نه خودرأی یا تندخو یا میگسار یا خشن یا در پی منافع نامشروع،۸بلکه شهره به میهماننوازی و دوستدارِ نیکویی و خویشتندار و پارسا و مقدّس و منظم؛۹و پایدار بر کلام مطمئنی که تعلیم داده شده است تا بتواند دیگران را بر پایۀ تعلیم صحیح پند دهد و نظر مخالفان را رد کند.
۱۰زیرا گردنکشانِ یاوهگوی و فریبکار بسیارند، بخصوص از ختنهشدگان،۱۱که دهانشان را باید بست، زیرا برای کسب منافع نامشروع، تعالیم ناشایسته میدهند و بدینگونه خانوادهها را بهتمامی تباه میسازند.۱۲حتی یکی از انبیای خودشان گفته است: «کْرِتیان همواره مردمانی دروغگو و وحوشی شرور و شکمپرستانی تنپرورند.»۱۳این شهادت راست است. پس آنان را سخت توبیخ کن تا از سلامتِ ایمان برخوردار باشند و۱۴به افسانههای یهود و احکامِ منکرانِ حقیقت گوش نسپارند.۱۵برای پاکان همهچیزْ پاک است، امّا برای آنان که آلودهاند و بیایمان، هیچچیز پاک نیست، بلکه هم فکرشان آلوده است و هم وجدانشان.۱۶مدّعی خداشناسیاند، امّا با کردارشان او را انکار میکنند. نفرتانگیزند و نافرمان، و نامناسب برای هر کار نیکو.
تیتوس ۲
تعلیم صحیح
۱امّا تو از آنچه مطابق با تعلیم صحیح است، سخن بگو.۲مردان سالخورده را بگو که معتدل و باوقار و خویشتندار باشند و در ایمان و محبت و پایداری، بهشایستگی رفتار کنند.
۳به همینسان، زنان سالخورده باید شیوۀ زندگی محترمانهای داشته باشند. نباید غیبتگو یا بندۀ شراب باشند، بلکه باید آنچه را که نیکوست تعلیم دهند،۴تا بتوانند زنان جوانتر را خرد بیاموزند که شوهردوست و فرزنددوست باشند۵و خویشتندار و عفیف و کدبانو و مهربان و تسلیمِ شوهر، تا کلام خدا بد گفته نشود.
۶نیز مردان جوان را پندده تا خویشتندار باشند.۷خودْ در همهچیز سرمشق اعمال نیکو باش. در تعلیم خود صداقت و جدیّت بهخرج ده،۸و سلامتِ گفتارت چنان باشد که کسی آن را مذمّت نتواند کرد، تا مخالفان چون فرصت بدگفتن از ما نیابند، شرمسار شوند.
۹غلامان را بیاموز که در هرچیز تسلیم اربابانشان باشند و برای جلب خشنودی آنها بکوشند؛ و چون و چرا نکنند۱۰و از آنان ندزدند، بلکه کمال امانت را نشان دهند تا در هرچیز تعلیم مربوط به نجاتدهندۀ ما خدا را زینت بخشند.
۱۱زیرا فیض خدا بهظهور رسیده است، فیضی که همگان را نجاتبخش است۱۲و به ما میآموزد که بیدینی و امیال دنیوی را ترک گفته، با خویشتنداری و پارسایی و دینداری در این عصر زیست کنیم،۱۳در حینی که منتظر آن امید مبارک، یعنی ظهور پرجلال خدای عظیم و نجاتدهندۀ خویش عیسی مسیح هستیم،۱۴که خود را فدای ما ساخت تا از هر شرارت رهاییمان بخشد و قومی برای خود طاهر سازد که از آنِ خودش باشند و غیور برای کار نیکو.
۱۵اینها را بگو، و با کمال اقتدار تشویق و توبیخ کن، و مگذار کسی تو را حقیر شمارد.
تیتوس ۳
رفتار نیکو
۱ایشان را یادآور شو که تسلیم حکمرانان و صاحبمنصبان باشند و فرمانبرداری کنند، و برای هر کار نیک آماده باشند؛۲کسی را ناسزا نگویند و ستیزهجو نباشند، بلکه باملاحظه باشند و نزد همه براستی فروتن.
۳ما نیز زمانی نادان و نافرمانبردار بودیم و گمراه و بندۀ همهگونه امیال و لذتها؛ و در کین و حسد روزگار میگذراندیم. منفور بودیم و متنفر از یکدیگر.۴امّا چون مهربانی و انساندوستی نجاتدهندۀ ما خدا آشکار شد،۵ما را نه بهسبب کارهای نیکویی که کرده بودیم، بلکه از رحمت خویش نجات بخشید، به غسل تولد تازه و نو شدنی که از روحالقدس است؛۶که او را بهفراوانی بر ما فروریخت، بهواسطۀ منجی ما عیسی مسیح،۷تا به فیض او پارسا شمرده شده، بنابر امید حیات جاویدان، به وارثان بدل گردیم.۸این سخنی است درخور اعتماد. و از تو میخواهم که بر این امور تأکید ورزی، تا آنان که بر خدا اعتماد بستهاند، از یاد نبرند که خویشتن را وقف کارهای نیکو نمایند، که اینها همگان را نیکو و سودمند است.
۹امّا از مجادلات نابخردانه و شجرهنامهها و بحثها و نزاعهای پیرامونِ شریعت اجتناب کن، زیرا بیفایده و بیارزش است.۱۰به آن که عامل تفرقه است یک بار، و سپس برای دوّمین بار هشدار ده، و از آن پس، با او قطع ارتباط کن.۱۱چراکه میدانی چنین شخص منحرف است و گناهکار، و خودْ عامل محکومیت خویش.
نصایح پایانی
۱۲وقتی آرتِماس یا تیخیکوس را نزدت فرستادم، بکوش تا هرچه زودتر نزد من به نیکوپولیس آیی، زیرا عزم آن دارم که زمستان را در آنجا بهسر برم.۱۳تا آنجا که میتوانی، زیناسِ وکیل و آپولُس را در انجام سفرشان مدد فرما تا هیچ محتاج نمانند.۱۴بگذار همکیشان ما بیاموزند که خویشتن را وقف انجام کارهای نیکو کنند تا برای رفع نیازهای ضروری تدارک بینند و زندگی بیثمری نداشته باشند.
۱۵آنان که با مناند، جملگی تو را سلام میفرستند. به آنان که ما را در ایمان دوست میدارند، سلام برسان.
فیض با همۀ شما باد.
فیلیمون ۱
۱از پولُس، زندانی مسیحْ عیسی، و تیموتائوس، برادر ما،
به دوست عزیز و همکار ما فیلیمون،۲به خواهر ما آپْفیا و همرزم ما آرخیپوس، و به کلیسایی که در خانهات برپا میشود:
۳فیض و آرامش از جانب خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.
شکرگزاری و دعا
۴من با یادآوردنت در دعاهایم، همواره خدای خود را سپاس میگویم،۵زیرا وصف ایمانت به خداوندْ عیسی و محبتت به همۀ مقدّسان را میشنوم.۶دعایم این است که مشارکت ایمانت بسی کارگر افتاده، تو را به شناخت هر قابلیت نیکویی رهنمون شود که در جهت نیل به قامت مسیح در ماست.۷محبت تو مرا سخت شاد و دلگرم کرده است، چه تو به دلهای مقدّسان طراوت و تازگی بخشیدهای.
استدعای پولُس دربارۀ اونیسیموس
۸از اینرو، هرچند در مسیح این جسارت را دارم که تو را به انجام آنچه سزاوار است حکم کنم،۹ترجیح میدهم بر پایۀ محبت استدعا کنم. پس من، پولُسِ پیر، که اکنون نیز زندانی مسیحْ عیسایم،۱۰دربارۀ پسرم اونیسیموس که در بندْ او را پدر شدهام، استدعایی از تو دارم.۱۱او در گذشته برای تو بیفایده بود، امّا اکنون هم تو را و هم مرا مفید است.
۱۲او را که پارۀتن من است نزد تو بازمیفرستم.۱۳میخواستم نزد خود نگاهش بدارم تا در مدتی که بهخاطر انجیل دربندم، سهم تو را در خدمت به من بر عهده گیرد.۱۴امّا نخواستم کاری بدون موافقت تو کرده باشم، تا احسانت از روی میل باشد، نه بهاجبار.۱۵چهبسا که از همینرو اندک زمانی از تو جدا شد تا برای همیشه نزدت بازگردد،۱۶امّا دیگر نه چون غلام، بلکه بالاتر از آن، چون برادری عزیز. او مرا بس عزیز است، امّا تو را بهمراتب عزیزتر است، خواه در مقام یک انسان و خواه در مقام برادری در خداوند.
۱۷پس اگر مرا رفیق خود میدانی، او را همانگونه بپذیر که مرا میپذیری.۱۸اگر خطایی به تو کرده، یا چیزی به تو بدهکار است، آن را به حساب من بگذار.۱۹من، پولُس، بهدست خود مینویسم که آن را جبران خواهم کرد - البته نیازی نمیبینم بگویم که تو جان خود را نیز به من مدیونی.۲۰آری ای برادر، آرزو دارم در خداوند نفعی از تو به من برسد؛ پس جان مرا در مسیح تازه ساز.۲۱این را مینویسم چون از اطاعت تو اطمینان دارم و میدانم حتی بیش از آنچه میگویم، خواهی کرد.
۲۲در ضمن، اتاقی نیز برایم مهیا کن، زیرا امید دارم بهسبب دعاهایتان به شما بخشیده شوم.
۲۳اِپافْراس، همزندان من در مسیحْ عیسی، تو را سلام میفرستد.۲۴همچنین همکارانم، مَرقُس، آریستارخوس، دیماس و لوقا تو را سلام میگویند.
۲۵فیض خداوندْ عیسی مسیح با روح شما باد.
عبرانیان ۱
پسر خدا برتر از فرشتگان
۱در گذشته، خدا بارها و از راههای گوناگون بهواسطۀ پیامبران با پدران ما سخن گفت،۲امّا در این زمانهای آخر بهواسطۀ پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همهچیز مقرر داشت و بهواسطۀ او جهان را آفرید.۳او فروغِ جلالِ خدا و مظهر کامل ذات اوست، و همهچیز را با کلام نیرومند خود نگاه میدارد. او پس از پاک کردن گناهان، بهدست راست مقام کبریا در عرش برین بنشست.۴پس به همان اندازه که نامی برتر از فرشتگان بهمیراث بُرد، از مقامی والاتر از آنها نیز برخوردار شد.
۵زیرا خدا تاکنون به کدامیک از فرشتگان گفته است:
«تو پسر من هستی؛
امروز، من تو را پدر شدهام»؟
و یا:
«من او را پدر خواهم بود،
و او مرا پسر خواهد بود»؟
۶بلکه آنهنگام نیز که فرزند ارشد را به جهان میآورَد، میفرماید:
«همۀ فرشتگان خدا او را بپرستند.»
۷حال آنکه دربارۀ فرشتگان میگوید:
«فرشتگانش را بادها میسازد،
و خادمانش را شعلههای آتش.»
۸امّا دربارۀ پسر میگوید:
«تخت سلطنت تو، ای خدا، تا ابد پایدار خواهد ماند،
و عدالت، عصای پادشاهی تو خواهد بود.
۹تو درستکاری را دوست داشته و از نادرستی بیزار بودهای؛
پس خدا، خدای تو، تو را با روغن شادمانی مسح کرده،
و اینگونه تو را مقامی والاتر از همقطارانت بخشیده است.»
۱۰و نیز میفرماید:
«تو بودی، ای خداوند، که در آغازْ بنیاد زمین را نهادی،
و آسمان صنعت دست توست.
۱۱آنها از میان خواهند رفت، امّا تو برجا میمانی؛
همۀ آنها همچون لباس، مندرس خواهند گشت.
۱۲آنها را چون ردایی در هم خواهی پیچید،
و بهسان جامهای جایگزین خواهند شد.
امّا تو همان که بودی، باقی میمانی،
و سالهای تو را پایانی نخواهد بود.»
۱۳خدا تاکنون به کدامیک از فرشتگان گفته است:
«بهدست راست من بنشین
تا آنهنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم»؟
۱۴مگر آنها جملگی روحهایی خدمتگزار نیستند که برای خدمت به وارثان آیندۀ نجات فرستاده میشوند؟
عبرانیان ۲
ضرورت جدّی گرفتن نجات
۱پس بر ماست که به آنچه شنیدهایم با دقت هرچه بیشتر توجه کنیم، مبادا از آن منحرف شویم.۲زیرا اگر پیامی که بهواسطۀ فرشتگان بیان شد الزامآور بود، آنگونه که هر سرپیچی و نافرمانی مجازاتی برحق مییافت،۳پس ما چه راه گریزی خواهیم داشت اگر چنین نجاتی عظیم را نادیده بگیریم؟ این نجات در آغاز بهواسطۀ خداوند بیان شد و سپس توسط آنان که از او شنیدند بر ما ثابت گردید،۴در حالی که خدا نیز بر آن گواهی میداد، با آیات و عجایب و معجزات گوناگون، و عطایای روحالقدس، که آنها را بنابه خواست خود تقسیم میکرد.
عیسی خود را همانند برادران خویش میسازد
۵او جهان آینده را که از آن سخن میگوییم، زیر فرمان فرشتگان قرار نداد.۶امّا شخصی در جایی شهادت داده، گفته است:
«انسان چیست که تو در فکرش باشی،
و پسر انسان، که به او روی نمایی؟
۷او را اندکزمانی پایینتر از فرشتگان ساختی،
و تاج جلال و اکرام را بر سَرش گذاشتی
۸و همهچیز را زیر پای او نهادی.»
خدا با قرار دادن همهچیز زیر فرمان او، چیزی باقی نگذاشت که مطیع وی نباشد. امّا در حال حاضر، هنوز نمیبینیم که همهچیز زیر فرمان او باشد.۹امّا عیسی را میبینیم که اندکزمانی پایینتر از فرشتگان قرار گرفت، ولی اکنون تاج جلال و اکرام بر سرش نهاده شده است، چراکه از رنج مرگ گذشت تا برحسب فیض خدا برای همه طعم مرگ را بچشد.
۱۰بجا بود خدا که همهچیز برای او و بهواسطۀ او وجود دارد، برای اینکه پسران بسیار را بهجلال برساند، قهرمانِ نجات ایشان را از راه تحمل رنج، کامل گرداند.۱۱زیرا او که مقدّس میسازد و آنان که مقدّس میشوند، همه از یک تبارند. از همینرو، عیسی عار ندارد ایشان را برادر بخواند.۱۲چنانکه میگوید:
«نام تو را به برادرانم اعلام خواهم کرد؛
و در میان جماعت، حمد تو را خواهم سرایید.»
۱۳و باز میگوید:
«من بر او توکل خواهم کرد.»
و باز:
«اینک من، و فرزندانی که خدا به من عطا کرده است.»
۱۴از آنجا که فرزندان از جسم و خون برخوردارند، او نیز در اینها سهیم شد تا با مرگ خود، صاحب قدرت مرگ یعنی ابلیس را بهزیر کِشد،۱۵و آنان را که همۀ عمر در بندگیِ ترسِ از مرگ بهسر بردهاند، آزاد سازد.۱۶زیرا مسلّم است که او نه فرشتگان، بلکه نسل ابراهیم را یاری میدهد.۱۷از همینرو، لازم بود از هرحیث همانند برادران خود شود تا بتواند در مقام کاهناعظمی رحیم و امین، در خدمت خدا باشد و برای گناهان قوم کفّاره کند.۱۸چون او خود هنگامی که آزموده شد، رنج کشید، قادر است آنان را که آزموده میشوند، یاری رساند.
عبرانیان ۳
برتری عیسی بر موسی
۱پس ای برادران مقدّس که در دعوت آسمانی شریک هستید، اندیشۀ خود را بر عیسی معطوف کنید که اوست رسول و کاهناعظمی که بدو معترفیم.۲او نسبت به کسی که او را برگماشت امین بود، همانگونه که موسی نیز در تمام خانۀ خدا امین بود.۳امّا به همان اندازه که حرمت سازندۀ خانه از خودِ خانه بیشتر است، عیسی نیز لایق حرمتی بیش از موسی شمرده شد.۴زیرا هر خانهای بهدست کسی بنا میشود، امّا بانی همهچیز خداست.۵موسی در مقام خادم در تمام خانۀ خدا امین بود تا بر آنچه میبایست در آینده گفته شود، شهادت دهد.۶امّا مسیح، در مقام پسرِ صاحباختیار بر خانۀ خدا امین است. و خانۀ او ما هستیم، بهشرطی که آزادگی خود را حفظ کنیم و در مباهات به امید خود همچنان پایدار بمانیم.
۷پس همانگونه که روحالقدس میفرماید:
«امروز، اگر صدای او را میشنوید،
۸دل خود را سخت مسازید،
چنانکه در ایام تمرد کردید،
بههنگام آزمایش در بیابان.
۹آنجا پدران شما مرا آزمایش و امتحان کردند،
با اینکه چهل سال کارهای مرا دیده بودند.
۱۰به همین سبب، از آن نسل خشمگین بودم
و گفتم: ”اینان همواره در دل خود گمراهند،
و راههای مرا نشناختهاند؛“
۱۱پس در خشم خود سوگند خوردم
که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.»
۱۲ای برادران، هشیار باشید که از شما کسی دل شَرور و بیایمان نداشته باشد که از خدای زنده رویگردان شود.۱۳بلکه هر روز، تا آن زمان که هنوز «امروز» خوانده میشود، یکدیگر را پند دهید تا کسی از شما در اثر فریب گناه، سختدل نشود.۱۴از آنرو که در مسیح شریک شدهایم، تنها بهشرطی که اطمینان آغازین خود را تا به آخر استوار نگاه داریم.۱۵چنانکه هماکنون گفته شد:
«امروز، اگر صدای او را میشنوید،
دل خود را سخت مسازید،
چنانکه در ایام تمرد کردید.»
۱۶مگر آنان که شنیدند و با وجود آن سرپیچی کردند، چه کسانی بودند؟ آیا همۀ آنانی نبودند که موسی از مصر بهدر آورد؟۱۷و از چه کسانی چهل سال خشمگین بود؟ مگرنه آنان که گناه کردند و اجسادشان در بیابان افتاد؟۱۸و دربارۀ چه کسانی سوگند خورد که به آسایش او هرگز راه نخواهند یافت؟ مگرنه همانها که نافرمانی کردند؟۱۹پس میبینیم بهسبب بیایمانی بود که نتوانستند راه بیابند.
عبرانیان ۴
آسایش شَبّات برای قوم خدا
۱پس بهوش باشیم مبادا با اینکه وعدۀ راه یافتن به آسایش او هنوز بهقوّت خود باقیست، آشکار شود که احدی از شما، از دست یافتن به آن بازمانده است.۲زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد. امّا پیامی که شنیدند، سودی برایشان نداشت، زیرا با آنان که گوش فرادادند به ایمان متحد نشدند.۳ولی ما که ایمان آوردهایم، به آن آسایش راه مییابیم. چنانکه خدا فرموده است:
«پس در خشم خود سوگند خوردم
که هرگز به آسایش من راه نخواهند یافت،»
و با اینهمه، کارهای او از زمان آفرینش جهان بهپایان رسیده بود؛۴زیرا در جایی راجع به روز هفتم بیان میکند که: «در روز هفتم، خدا از همۀ کارهای خود برآسود،»۵و باز در قسمتی که در بالا نقل شد، میگوید: «هرگز به آسایش من راه نخواهند یافت.»
۶بنابراین، از آنجا که این حقیقت بهقوّت خود باقی است که برخی میباید به آن آسایش راه یابند، و آنان که پیشتر بشارت یافتند، بهسبب نافرمانی راه نیافتند،۷پس خدا دیگربار روزی خاص را مقرر فرمود، و پس از گذشت سالهای بسیار، در مزامیر داوود، از «امروز» سخن گفت و آنگونه که پیشتر بیان شد، فرمود:
«امروز، اگر صدای او را میشنوید،
دل خود را سخت مسازید.»
۸زیرا اگر یوشع به آنها استراحت بخشیده بود، مدتها بعد، خدا از روزی دیگر سخن نمیگفت.۹پس قوم خدا هنوز باید از آسایش شَبّات برخوردار شوند؛۱۰زیرا هرکس که به آسایش خدا داخل میشود، او نیز از کارهای خود آسودگی مییابد، همانگونه که خدا از کارهای خود برآسود.۱۱پس بیایید بهجدّ بکوشیم تا به آن آسایش راه یابیم، مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و درلغزد.
۱۲زیرا کلام خدا زنده و مؤثر است و بُرندهتر از هر شمشیر دودم، و چنان نافذ که نفس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا میکند، و سنجشگر افکار و نیّتهای دل است.۱۳هیچچیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همهچیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است.
عیسی، کاهناعظمِ ما
۱۴پس چون کاهناعظمی والامقام داریم که از آسمانها درگذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم.۱۵زیرا کاهناعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند.۱۶پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که بههنگام نیاز یاریمان دهد.
عبرانیان ۵
۱هر کاهناعظم از میان آدمیان انتخاب میشود و به نمایندگیِ آدمیان در امور الهی منصوب میگردد تا هدایا و قربانیها به جهت گناهان تقدیم کند.۲او میتواند با آنان که ناآگاهانه به راه خطا میروند، بهنرمی رفتار کند، زیرا خود نیز دارای ضعف است.۳از همینرو، باید نهتنها برای گناهان مردم، بلکه برای گناهان خود نیز قربانی تقدیم کند.
۴هیچکس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمیسازد، بلکه این افتخار زمانی نصیب شخص میشود که خدا او را همانند هارون فراخواند.۵مسیح نیز خودْ جلال کهانتاعظم را از آنِ خویش نساخت، بلکه آن را از همان کسی دریافت کرد که به او گفت:
«تو پسر من هستی؛
امروز، من تو را پدر شدهام.»
۶و در جای دیگر میگوید:
«تو جاودانه کاهن هستی،
از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.»
۷او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشکها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و بهخاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد.۸هرچند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت.۹و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت میکنند، منشأ نجات ابدی گشت.۱۰و از جانب خدا تعیین شد تا کاهناعظم باشد، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.
هشدار دربارۀ سقوط از ایمان
۱۱در این باره، مطالب بسیار برای گفتن داریم، امّا شرح آنها دشوار است، چراکه گوشهای شما سنگین شده است.۱۲براستی که پس از گذشت اینهمه وقت، خود میبایست معلّم باشید. و با اینحال نیاز دارید کسی اصول ابتدایی کلام خدا را دیگربار از آغاز به شما بیاموزاند. شما محتاج شیرید، نه غذای سنگین!۱۳هرکه شیرخوار است، با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیست، زیرا هنوز کودک است.۱۴امّا غذای سنگین از آنِ بالغان است که با تمرین مداوم، خود را تربیت کردهاند که خوب را از بد تشخیص دهند.
عبرانیان ۶
۱پس بیایید تعالیم ابتدایی دربارۀ مسیح را پشت سر نهاده، بهسوی کمال پیش برویم، و دیگربار توبه از اعمال منتهی به مرگ، و ایمان به خدا،۲و آموزشِ تعمیدها، و دستگذاریها، و رستاخیز مردگان و مجازات ابدی را بنیاد ننهیم.۳و چنین نیز خواهیم کرد، هرگاه خدا اجازه دهد.
۴زیرا آنان که یک بار منوّر گشتند و طعم آن موهبت آسمانی را چشیدند و در روحالقدس سهیم شدند۵و طعم نیکویی کلام خدا و نیروهای عصر آینده را چشیدند،۶اگر سقوط کنند، ممکن نیست بتوان ایشان را دیگربار به توبه آورد، چراکه به زیان خویش، پسر خدا را باز بر صلیب میکنند و او را در برابر چشم همگان بیحرمت میسازند.
۷اگر زمینی، بارانی را که بارها بر آن میبارد جذب کند و برای کسانی که بهخاطر آنها کِشت شده است محصول مفید بار آورَد، از خدا برکت مییابد.۸امّا زمینی که خار و خس بار میآورد، بیارزش است و در خطر لعنت قرار دارد، و سرانجام نیز سوزانده خواهد شد.
۹ای عزیزان، هرچند اینچنین سخن میگوییم، امّا در مورد شما یقین داریم که چیزهای بهتر که با نجات همراه است، نصیبتان خواهد شد.۱۰زیرا خدا بیانصاف نیست که عمل شما و محبتی را که بهخاطر نام او در خدمت به مقدّسان نشان داده و میدهید فراموش کند.۱۱آرزوی ما این است که هریک از شما همین جدیّت را برای تحقق امیدتان تا به آخر نشان دهید،۱۲و کاهل نباشید، بلکه از کسانی سرمشق گیرید که با ایمان و شکیبایی وارث وعدهها میشوند.
قطعی بودن وعدههای خدا
۱۳هنگامی که خدا به ابراهیم وعده داد، چون بزرگتری از خودش نبود که به او سوگند خورَد، پس به خود سوگند خورد۱۴و فرمود: «بهیقین تو را برکت خواهم داد و فرزندان بسیار به تو خواهم بخشید.»۱۵و بدینگونه، ابراهیم پس از آنکه با شکیبایی انتظار کشید، وعده را یافت.
۱۶آدمیان به کسی بزرگتر از خود سوگند میخورند و سوگند، سخن شخص را تضمین میکند و به همۀ بحثها پایان میبخشد.۱۷به همینسان، چون خدا خواست تغییرناپذیر بودن قصد خود را بر وارثان وعدهها هرچه آشکارتر سازد، آن را با سوگند تضمین کرد،۱۸تا بهواسطۀ دو امر تغییرناپذیر، که ممکن نیست خدا دربارۀ آنها دروغ بگوید، ما از دلگرمی بسیار برخوردار شویم، ما که گریختهایم تا امیدی را که پیش روی ما قرار داده شده است، بهچنگ گیریم.۱۹این امید، بهمنزلۀ لنگری محکم و ایمن برای جان ماست، امیدی که به محرابِ پشت پرده راه مییابد،۲۰جایی که عیسی چون پیشرو ما، و به نمایندگی از ما، داخل شد؛ همان که جاودانه کاهناعظم شده است، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.
عبرانیان ۷
کهانت مِلْکیصِدِق
۱این مِلْکیصِدِق، پادشاه سالیم و کاهن خدای متعال بود. او به ابراهیم که از شکست دادنِ پادشاهان بازمیگشت، برخورد و او را برکت داد.۲و ابراهیم به همین شخص از همه چیز دهیک داد. نام او نخست بهمعنی «پادشاه پارسایی» و بعد «پادشاه سالیم»، یعنی «پادشاه صلح» است.۳او به لحاظ اینکه نه پدر و نه مادر و نه نسبنامهاش معلوم است، و نه آغازِ ایام یا پایان زندگیاش، شبیه پسر خدا بوده، همیشه کاهن باقی میماند.
۴بنگرید که او چه شخص بزرگی بود که حتی ابراهیمِ پاتْریارْک از غنایم به او دهیک داد!۵حال، بنابر حکم شریعت، فرزندان لاوی که کاهن میشوند، میباید از قوم که برادران ایشانند دهیک بگیرند، هرچند آنها نیز از نسل ابراهیماند.۶امّا این شخص که از نسل لاوی نبود، از ابراهیم دهیک گرفت و او را که صاحب وعدهها بود، برکت داد.۷و بدون شک، کوچکتر است که از بزرگتر برکت مییابد.۸در یکی، کسانی دهیک میگیرند که میمیرند؛ امّا در دیگری، کسی که دربارهاش شهادت داده شده که زنده است.۹حتی میتوان گفت که خودِ لاوی هم که دریافتکنندۀ دهیک بود، بهواسطۀ ابراهیم دهیک داد.۱۰زیرا هنگامی که مِلْکیصِدِق به ابراهیم برخورد، لاوی در همان وقت نیز در صُلبِ جدّش وجود داشت.
شباهت مِلْکیصِدِق به عیسی
۱۱اگر دستیابی بهکمال، از طریق نظام کهانتِ لاوی میسّر بود - چراکه قوم قوانینی را در خصوص آن دریافت کرده بودند - چه لزومی داشت کاهنی دیگر، نه از مرتبۀ هارون، بلکه از مرتبۀ مِلْکیصِدِق ظهور کند؟۱۲زیرا اگر نظام کهانت تغییر کند، ناگزیر شریعت نیز میباید تغییر یابد.۱۳زیرا کسی که این مطالب دربارۀ او گفته شده، به قبیلهای دیگر تعلق دارد که از آن قبیله کسی هرگز خدمت مذبح را نکرده است؛۱۴چون کاملاً روشن است که خداوند ما از نسل یهودا بود و موسی در مورد آن قبیله چیزی راجع به کهانت نگفت.۱۵و از این هم روشنتر آنکه هرگاه کاهنی دیگر همانند مِلْکیصِدِق ظهور کند،۱۶او نهبر پایۀ حکم شرعیِ مربوط به نَسَب خود، بلکه بر پایۀ نیروی حیاتی فناناپذیر، کاهن میشود.۱۷زیرا دربارۀ او چنین شهادت داده شده که:
«تو جاودانه کاهن هستی،
از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.»
۱۸حکم پیشین منسوخ شد، چون سست و بیفایده بود،۱۹زیرا شریعت هیچچیز را کامل نکرد. در مقابل، امیدی بهتر ارائه شد که از طریق آن به خدا نزدیک میشویم.
۲۰و این بدون سوگند نبود! دیگران بدون هیچ سوگندی کاهن شدند،۲۱امّا کاهن شدن او با سوگند همراه بود، آنگاه که خدا به وی گفت:
«خداوند سوگند خورده است
و نظر خود را تغییر نخواهد داد:
”تو جاودانه کاهن هستی“.»
۲۲بهخاطر این سوگند، عیسی ضامن عهدی بهتر شده است.
۲۳شمار کاهنان پیشین بس زیاد بود، زیرا مرگ مانع از ادامۀ خدمت آنها میشد.۲۴حال آنکه عیسی چون تا ابد زنده است، کهانت بیپایان دارد.۲۵پس او قادر است آنان را که از طریق وی نزد خدا میآیند، جاودانه نجات بخشد، زیرا همیشه زنده است تا برایشان شفاعت کند.
۲۶ما به چنین کاهناعظمی نیاز داشتیم، کاهنی قدّوس، بیعیب، پاک، جدا از گناهکاران، و فراتر از آسمانها.۲۷برخلاف دیگر کاهناناعظم، او نیازی ندارد هر روز، نخست برای گناهان خود و سپس برای گناهان قوم، قربانی تقدیم کند. بلکه آنگاه که خود را تقدیم کرد، یک بار برای همیشه برای گناهان ایشان قربانی داد.۲۸زیرا شریعت، انسانهایی ضعیف را به کهانتاعظم برمیگمارد، امّا سوگندی که پس از شریعت آمد، پسر را برگماشت، که جاودانه کامل شده است.
عبرانیان ۸
کاهناعظمِ عهد جدید
۱جان کلام در آنچه میگوییم این است که ما چنین کاهناعظمی داریم که بر جانب راست تختِ مقام کبریا در آسمان نشسته۲و خدمتگزار مکان اقدس یعنی آن خیمۀ حقیقی است که خداوند برپا کرده، نه انسان.
۳هر کاهناعظم برای تقدیم هدایا و قربانیها منصوب میشود. از همینرو، این کاهن نیز میبایست چیزی برای تقدیم کردن داشته باشد.۴اگر او بر زمین بود، کاهن نمیبود، زیرا کاهنانی دیگر هستند که بنابر شریعت هدایا تقدیم میکنند.۵امّا آنها تنها شبیه و سایۀ چیزهای آسمانی را خدمت میکنند. به همین سبب، هنگامی که موسی میخواست خیمه را بسازد، به او هشدار داده شد: «آگاه باش که همهچیز را مطابق نمونهای بسازی که بر فراز کوه به تو نشان داده شد.»۶امّا خدمتی که عیسی یافته، بهمراتب برتر از خدمت آنهاست، به همان میزان که او واسطۀ عهدی بهمراتب بهتر از عهد قدیم است، عهدی که بر وعدههای نیکوتر بنا شده است.
۷زیرا اگر عهدِ نخست نقصی نداشت، نیازی به طلبکردن عهدی دیگر نبود.۸امّا خدا نقصی یافت و بدیشان فرمود:
«خداوند میگوید، هان زمانی فرامیرسد
که با خاندان اسرائیل و خاندان یهودا
عهدی جدید خواهم بست.
۹این عهد مانند عهدی نخواهد بود
که با نیاکانشان بستم،
آن روز که دست ایشان را گرفتم
تا از سرزمین مصر بهدر آورم؛
زیرا، خداوند میگوید، ایشان به عهد من وفادار نماندند.
پس، از ایشان روی گرداندم.
۱۰امّا خداوند چنین اعلام میکند:
این است عهدی که پس از آن ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست.
احکام خود را در ذهنهای ایشان خواهم نهاد،
و بر دلهای ایشان خواهم نگاشت.
من خدای ایشان خواهم بود،
و ایشان قوم من خواهند بود.
۱۱از آن پس، کسی به همسایۀ خود تعلیم نخواهد داد
و یا کسی به برادر خود نخواهد گفت،
”خداوند را بشناس،“
زیرا همه از خُرد و بزرگ، مرا خواهند شناخت؛
۱۲از آنرو که من شرارت ایشان را خواهم آمرزید
و گناهانشان را دیگر به یاد نخواهم آورد.»
۱۳خدا با سخنگفتن از عهدی «جدید»، آن عهد نخست را کهنه میسازد؛ و آنچه کهنه و قدیمی میشود، زود از میان خواهد رفت.
عبرانیان ۹
عبادت در خیمۀ زمینی
۱عهد نخست، قوانینی برای عبادت داشت و نیز از محرابگاهی زمینی برخوردار بود.۲خیمهای برپا شده بود که در اتاق نخست آن، چراغدان، میز، و نان تقدیمی قرار داشت؛ این مکان «قدس» خوانده میشد.۳پشت پردۀ دوّم نیز اتاقی بود که «قدسالاقداس» نام داشت؛۴در این اتاق، آتشدانِ زرّینِ بخور و صندوق عهد قرار داشت که با طلا پوشانیده شده بود. در این صندوق، ظرفِ زرّینِ «مَنّا»، عصای هارون که شکوفه آورده بود، و الواح سنگی عهد قرار داده شده بود.۵بر بالای صندوق، کروبیانِ «جلال» بر جایگاه کفّاره سایهگستر بودند. اکنون جای آن نیست که به شرح جزئیات بپردازیم.
۶پس از آنکه همهچیز بدین صورت نظام یافت، کاهنان مرتب به اتاق نخست داخل میشدند تا خدمت خود را بهانجام رسانند.۷امّا تنها کاهناعظم به اتاق دوّم داخل میشد، آن هم تنها سالی یک بار، و همیشه نیز خون به همراه داشت تا برای خود و برای گناهانی که قوم ناآگاهانه کرده بودند، تقدیم کند.۸روحالقدس بدینگونه نشان میدهد که تا زمانی که اتاق نخست برقرار است، راه ورود به مکان اقدس هنوز ظاهر نشده است.۹این نِمادی است از زمان حاضر که در آن، هدایا و قربانیهایی تقدیم میشود که قادر نیست وجدان عبادتکننده را کاملاً پاک سازد،۱۰بلکه تنها به کارِ خوردن و نوشیدن و انجام آداب مختلف شستشوی آیینی میآید. اینها تنها تشریفاتی است ظاهری که تا فرارسیدن زمان اصلاحِ امور ابلاغ شده بود.
خون مسیح
۱۱امّا چون مسیح در مقام کاهناعظمِ آن امورِ نیکو ظاهر گشت که هماکنون واقع شدهاند، به خیمهای بزرگتر و کاملتر داخل شد که بهدست انسان ساخته نشده است و به دیگر سخن، به این خلقت تعلّق ندارد.۱۲و به خون بزها و گوسالهها داخل نشد، بلکه یک بار برای همیشه به خون خود به قدسالاقداس داخل شد و رهایی ابدی را حاصل کرد.۱۳زیرا اگر خون بزها و گاوها و پاشیدن خاکسترِ گوساله بر آنان که به لحاظ آیینی ناپاکند، ایشان را تقدیس میکند تا بهظاهر پاک باشند،۱۴چقدر بیشتر، خون مسیح که بهواسطۀ آن روح جاودانی، خویشتن را بیعیب به خدا تقدیم کرد، وجدان ما را از اعمال منتهی به مرگ پاک خواهد ساخت تا بتوانیم خدای زنده را خدمت کنیم!
۱۵از همینرو، مسیح واسطۀ عهدی است جدید، تا فراخواندگان بتوانند میراث جاودانی موعود را دریافت کنند. زیرا اکنون مرگی رخ داده تا آنان را از گناهانی که در متن عهد نخست واقع شد، رهایی بخشد.۱۶زیرا در هر عهدی، لازم است مرگِ عاملی که عهد را رسمیت میبخشد بهمیان آید،۱۷زیرا هر عهدی تنها بر اساس چنین مرگی ارزش قانونی مییابد؛ چون تا زمانی که عاملِ رسمیت بخشنده به عهد زنده است، آن عهد اعتباری ندارد.۱۸از همینرو، حتی عهد نخست نیز بدون خون، قابل اجرا نبود.۱۹آن هنگام که موسی هر یک از احکام شریعت را به تمامی قوم اعلام کرد، خون گوسالهها را گرفته، همراه با آب و پشم قرمز و شاخههای زوفا، بر طومار و همۀ قوم پاشید۲۰و گفت: «این است خون عهدی که خدا شما را به نگاه داشتنش حکم فرموده است.»۲۱همچنین آن خون را بر خیمه و بر هرآنچه در آیینهای آن بهکار میرفت، پاشید.۲۲در حقیقت، بنابر شریعت، تقریباً همهچیز بهوسیلۀ خون پاک میشود و بدون ریختن خون، آمرزشی نیست.
۲۳پس میبایست شبیه چیزهای آسمانی با این قربانیها پاک شود، امّا اصل آنها با قربانیهایی بهتر از اینها.۲۴زیرا مسیح به محرابگاهی داخل نشد که ساختۀ دست بشر و تنها شبیه محرابگاه حقیقی باشد، بلکه به خودِ آسمان داخل شد تا اکنون به نمایندگی از ما در حضور خدا ظاهر شود.۲۵و نیز به آنجا داخل نشد تا خویشتن را بارها چون قربانی تقدیم کند، همانند کاهناعظم که هر ساله به قدسالاقداس داخل میشود، آن هم با خونی که خون خودش نیست.۲۶زیرا در این صورت، مسیح میبایست از زمان آفرینش جهان، بارها رنج کشیده باشد. امّا او اکنون یک بار برای همیشه در نقطۀ اوج تمامی اعصار ظاهر شد تا با قربانی خود، گناه را از میان بردارد.۲۷همانگونه که برای انسان یک بار مردن و پس از آن داوری مقرر است،۲۸مسیح نیز پس از آنکه یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را بر دوش کِشد، دیگربار ظاهر خواهد شد، نه برای رفع گناه، بلکه تا آنان را که مشتاقانه چشمبهراه اویند، نجات بخشد.
عبرانیان ۱۰
قربانی یگانۀ مسیح
۱شریعت فقط سایۀ چیزهای نیکوی آینده است، نه صورت واقعی آنها. از همینرو، هرگز نمیتواند با قربانیهایی که سال به سال پیوسته تکرار میشود، آنان را که برای عبادت نزدیک میآیند، کامل سازد.۲وگرنه آیا تقدیم آنها متوقف نمیشد؟ زیرا در آن صورت، عبادتکنندگان یک بار برای همیشه پاک میشدند و از آن پس دیگر برای گناهان خود احساس تقصیر نمیکردند.۳امّا آن قربانیها هر سال یادآور گناهانند،۴چراکه ممکن نیست خون گاوها و بزها گناهان را از میان بردارد.
۵از اینرو، هنگامی که مسیح به جهان آمد، فرمود:
«قربانی و هدیه را نخواستی،
امّا بدنی برای من مهیا ساختی.
۶از هدایای سوختنی و قربانیهای گناه خشنود نبودی.
۷آنگاه گفتم: ”اینک من خود میآیم،
تا ارادۀ تو را ای خدا بهجای آورم؛
در طومار کتاب دربارهام نوشته شده است.“»
۸نخست میگوید: «قربانی و هدیه، هدایای سوختنی و قربانیهای گناه را نخواستی و از آنها خشنود نبودی»، هرچند شریعت خواهان انجامشان بود.۹سپس میفرماید: «اینک من خود میآیم تا ارادۀ تو را بهجای آورم.» پس اوّلی را باطل میکند تا دوّمی را برقرار سازد.۱۰بهواسطۀ همین اراده، ما یک بار برای همیشه، از طریق قربانیِ بدن عیسی مسیح تقدیس شدهایم.
۱۱هر کاهن، هر روز به خدمت میایستد و همان قربانیها را که هرگز نمیتوانند گناهان را از میان بردارند، بارها میگذراند.۱۲امّا این کاهن، چون برای همیشه یک قربانی بهجهت گناهان تقدیم کرد، بهدست راست خدا بنشست.۱۳از آن هنگام، در انتظار است که دشمنانش کرسی زیر پایش گردند،۱۴زیرا با یک قربانی، تقدیسشدگان را تا ابد کامل ساخته است.
۱۵روحالقدس نیز در این خصوص به ما گواهی میدهد. ابتدا میفرماید:
۱۶«خداوند اعلام میکند،
این است عهدی که پس از آن ایام با ایشان خواهم بست.
احکام خود را در دلهای ایشان خواهم نهاد،
و بر ذهنهای ایشان خواهم نگاشت.»
۱۷سپس میافزاید:
«گناهان و نافرمانیهای ایشان را
بهیقین دیگر بهیاد نخواهم آورد.»
۱۸آنجا که اینها آمرزیده شده باشند، دیگر جایی برای قربانی گناه باقی نمیماند.
دعوت به پایداری
۱۹پس ای برادران، از آنجا که به خون عیسی میتوانیم آزادانه به مکان اقدس داخل شویم،۲۰یعنی از راهی تازه و زنده که از میان آن پرده که بدن اوست، بر ما گشوده شده است،۲۱و از آنجا که کاهنی بزرگ بر خانۀ خدا داریم،۲۲بیایید با اخلاص قلبی و اطمینانِ کاملِ ایمان به حضور خدا نزدیک شویم، در حالی که دلهایمان از هر احساس تقصیر زدوده و بدنهایمان با آبِ پاک شسته شده است.۲۳بیایید بیتزلزل، امیدی را که به آن معترفیم همچنان استوار نگاه داریم، زیرا وعدهدهنده امین است.۲۴و در فکر آن باشیم که چگونه میتوانیم یکدیگر را به محبت و انجام اعمال نیکو برانگیزانیم.۲۵و از گرد آمدن با یکدیگر دست نکشیم، چنانکه بعضی را عادت شده است، بلکه یکدیگر را بیشتر تشویق کنیم - بخصوص اکنون که شاهد نزدیکتر شدن آن روز هستید.
۲۶زیرا اگر پس از بهرهمندی از شناخت حقیقت، عمداً به گناهکردن ادامه دهیم، دیگر هیچ قربانی برای گناهان باقی نمیماند؛۲۷آنچه میماند، انتظار هولناک مجازات و آتشی مهیب است که دشمنان خدا را فروخواهد بلعید.۲۸هرکه شریعت موسی را رد میکرد، بنابر گواهی دو یا سه شاهد، بدون ترحم کشته میشد.۲۹حال به گمان شما چقدر بیشتر کسی که پسر خدا را پایمال کرده و خون عهدی را که بدان تقدیس شده بود، ناپاک شمرده و به روح فیض، بیحرمتی روا داشته است، سزاوار مجازاتی بس سختتر خواهد بود؟۳۰زیرا او را میشناسیم که فرموده است: «انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد،» و نیز: «خداوند قوم خود را مجازات خواهد کرد.»۳۱آری، افتادن به دستهای خدای زنده چیزی هولناک است.
۳۲آن روزهای پیشین را بهیاد آورید، زمانی را که تازه منوّر شده بودید؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، در مبارزهای عظیم ایستادگی بهخرج دادید.۳۳گاهی در برابر چشم همگان مورد اهانت و آزار قرار میگرفتید و گاهی دوشبهدوش کسانی میایستادید که با ایشان چنین رفتار میشد.۳۴با آنان که در زندان بودند، همدردی میکردید و تاراج اموال خود را با شادی میپذیرفتید، زیرا میدانستید از داراییهای بهتر که جاودانی است، برخوردارید.
۳۵پس این آزادگی خود را ترک مگویید، زیرا پاداشی عظیم در پی خواهد داشت.۳۶چون لازم است پایداری کنید تا آنگاه که ارادۀ خدا را بهانجام رساندید، وعده را بیابید.۳۷زیرا پس از اندک زمانی
«او که باید بیاید، خواهد آمد
و تأخیر نخواهد کرد.
۳۸امّا شخصِ پارسای من
به ایمان زیست خواهد کرد.
و اگر به عقب برگردد،
از او خشنود نخواهم شد.»
۳۹لیکن ما از کسانی نیستیم که به عقب برمیگردند و هلاک میشوند، بلکه از آنانیم که ایمان دارند و حیات مییابند.
عبرانیان ۱۱
قهرمانان ایمان
۱ایمان، ضامن چیزهایی است که بدان امید داریم و برهان آنچه هنوز نمیبینیم.۲بهسبب ایمان بود که دربارۀ پیشینیان بهنیکویی شهادت داده شد.
۳با ایمان است که درمییابیم کائنات بهوسیلۀ کلام خدا شکل گرفت، بدانگونه که آنچه دیده میشود از آنچه دیدنی است، پدید نیامد.
۴با ایمان بود که هابیل قربانیای نیکوتر از قربانی قائن به خدا تقدیم کرد، و بهسبب همین ایمان دربارۀ او شهادت داده شد که پارساست، زیرا خدا دربارۀ هدایای او بهنیکویی شهادت داد. به همین سبب، هرچند چشم از جهان فروبسته، هنوز سخن میگوید.
۵با ایمان بود که خَنوخ از این جهان منتقل شد تا طعم مرگ را نچشد و دیگر یافت نشد، چون خدا او را منتقل ساخت. زیرا پیش از آنکه انتقال یابد، دربارۀ او شهادت داده شد که خدا را خشنود ساخته است.۶و بدون ایمان ممکن نیست بتوان خدا را خشنود ساخت، زیرا هرکه به او نزدیک میشود، باید ایمان داشته باشد که او هست و جویندگان خود را پاداش میدهد.
۷با ایمان بود که نوح هنگامی که از جانب خدا دربارۀ اموری که تا آن زمان دیده نشده بود هشدار یافت، آن را با خداترسی بهجدّ گرفت و برای نجات خانوادۀ خویش کشتی ساخت. او با ایمانِ خود دنیا را محکوم کرد و وارث آن پارسایی شد که بر ایمان استوار است.
۸با ایمان بود که ابراهیم هنگامی که فراخوانده شد، اطاعت کرد و حاضر شد به جایی رود که بعدها بهمیراث مییافت؛ و هرچند نمیدانست کجا میرود، روانه شد.۹با ایمان بود که در سرزمین موعود، همچون بیگانهای در دیار غریب خانهبهدوش گردید و همانند اسحاق و یعقوب که با او وارث همان وعده بودند، در خیمهها ساکن شد.۱۰زیرا چشمانتظار شهری بود با بنیاد، که معمار و سازندهاش خداست.
۱۱با ایمان بود که ابراهیم توانایی یافت نسلی داشته باشد، با اینکه سارا نازا و خود او نیز سالخورده بود؛ چراکه وعدهدهنده را امین شمرد.۱۲اینگونه، از یک تن، آن هم از کسی که تقریباً مرده بود، نسلی کثیر همچون ستارگان آسمان، و بیشمار مانند شنهای ساحل دریا، پدید آمد.
۱۳اینان همه در ایمان درگذشتند، در حالی که وعدهها را هنوز نیافته بودند، بلکه فقط آنها را از دور دیده و خوشامد گفته بودند. ایشان تصدیق کردند که بر زمین، بیگانه و غریبند.۱۴آنان که چنین سخن میگویند، آشکارا نشان میدهند که در جستجوی وطنی هستند.۱۵اگر به سرزمینی میاندیشیدند که ترکش کرده بودند، فرصت بازگشت میداشتند.۱۶امّا مشتاق سرزمینی نیکوتر بودند، مشتاق وطنی آسمانی. از همینرو، خدا عار ندارد خدای ایشان خوانده شود، زیرا شهری برایشان مهیا کرده است.
۱۷با ایمان بود که ابراهیم هنگامی که آزموده شد، اسحاق را بهعنوان قربانی تقدیم کرد؛ و او که وعدهها را پذیرفته بود حاضر شد پسر یگانۀ خود را قربانی کند،۱۸همان را که دربارهاش گفته شده بود: «نسل تو از اسحاق محسوب خواهد شد.»۱۹ابراهیم چنین اندیشید که خدا قادر است حتی مردگان را زنده کند، و میتوان گفت که بهنوعی اسحاق را از مرگ بازیافت.
۲۰با ایمان بود که اسحاق، یعقوب و عیسو را درخصوص امور آینده برکت داد.
۲۱با ایمان بود که یعقوب بههنگام مرگ، هر یک از پسران یوسف را برکت داد و در حالی که بر سر عصای خود تکیه زده بود، سجده کرد.
۲۲با ایمان بود که یوسف چون بهپایان عمر خود نزدیک شد، از خروج بنیاسرائیل سخن گفت و دربارۀ استخوانهای خود دستورهایی داد.
۲۳با ایمان بود که والدین موسی او را پس از تولّد بهمدت سه ماه پنهان کردند، زیرا دیدند کودکی است بینظیر؛ و از حکم پادشاه نهراسیدند.
۲۴با ایمان بود که موسی هنگامی که بزرگ شد، نخواست پسر دختر فرعون خوانده شود.۲۵او آزار دیدن با قوم خدا را بر لذتِ زودگذرِ گناه ترجیح داد.۲۶و رسوایی بهخاطر مسیح را باارزشتر از گنجهای مصر شمرد، زیرا از پیش به پاداش چشم دوخته بود.۲۷با ایمان بود که او بیآنکه از خشم پادشاه بهراسد مصر را ترک گفت، زیرا آن نادیدنی را همواره در برابر چشمان خود داشت.۲۸با ایمان بود که او پِسَخ و پاشیدن خون را بهجا آورد تا هلاککنندۀ نخستزادگان، بر نخستزادگان اسرائیل دست دراز نکند.
۲۹با ایمان بود که قوم از میان دریای سرخ همچون زمینی خشک گذشتند؛ امّا چون مصریان کوشیدند همان کار را انجام دهند، غرق شدند.
۳۰با ایمان بود که دیوارهای اَریحا پس از اینکه قوم هفت روز دور آن گشتند، فروریخت.
۳۱با ایمان بود که راحابِ فاحشه همراه با نامطیعان کشته نشد، زیرا جاسوسان را بهگرمی پذیرا گردید.
۳۲دیگر چه گویم؟ زیرا فرصت نیست دربارۀ جِدعون و باراق و سامسون و یِفتاح و داوود و سموئیل و پیامبران سخن گویم،۳۳که با ایمان، ممالک را فتح کردند، عدالت را برقرار نمودند، و وعدهها را بهچنگ آوردند؛ دهان شیران را بستند،۳۴شعلههای سوزان آتش را بیاثر کردند و از دَمِ شمشیر رهایی یافتند؛ ضعفشان به قوّت بدل شد، در جنگ توانمند شدند و لشکریان بیگانه را تارومار کردند.۳۵زنان، مردگان خود را قیامکرده بازیافتند. امّا گروهی دیگر شکنجه شدند و رهایی را نپذیرفتند، تا به رستاخیزی نیکوتر دست یابند.۳۶بعضی استهزا شدند و تازیانه خوردند، و حتی به زنجیر کشیده شده، به زندان افکنده شدند.۳۷سنگسار گشتند، با ارّه دوپاره شدند و با شمشیر به قتل رسیدند. در جامههایی محقّر از پوست گوسفند و بز در هرجا گذر کرده، تنگدست، ستمدیده و مورد آزار بودند.۳۸اینان که جهان لایقشان نبود، در بیابانها و کوهها، و غارها و شکافهای زمین، آواره بودند.
۳۹اینان همه بهسبب ایمانشان بهنیکویی یاد شدند. با اینحال، هیچیک آنچه را که بدیشان وعده داده شده بود، نیافتند.۴۰زیرا خدا از پیش چیزهایی بهتر برای ما در نظر داشت تا ایشان بدون ما بهکمال نرسند.
عبرانیان ۱۲
تأدیب خدا بر فرزندانش
۱پس چون چنین ابری عظیم از شاهدان را گرداگرد خود داریم، بیایید هر بارِ اضافی و هر گناه را که آسان بهدست و پای ما میپیچد، از خود دور کنیم و با استقامت در مسابقهای که برای ما مقرر شده است، بدویم.۲و چشمان خود را بر قهرمان و مظهر کامل ایمان یعنی عیسی بدوزیم که بهخاطر آن خوشی که پیشِرو داشت، صلیب را تحمل کرد و ننگ آن را ناچیز شمرد و اکنون بر جانب راست تخت خدا نشسته است.۳به او بیندیشید که چنان مخالفتی را از سوی گناهکاران تحمل کرد، تا خسته و دلسرد نشوید.
۴هنوز در نبرد خود با گناه تا پای جان ایستادگی نکردهاید۵و آن سخن تشویقآمیز را از یاد بردهاید که شما را پسران خطاب کرده، میگوید:
«ای پسرم، تأدیب خداوند را خوار مشمار،
و چون ملامتت کند، دلسرد مشو.
۶زیرا خداوند آنان را که دوست میدارد، تأدیب میکند،
و هر فرزند خود را که مورد لطف اوست، تنبیه مینماید.»
۷سختیها را بهمنزلۀ تأدیب تحمل کنید؛ خدا با شما همچون پسران رفتار میکند. زیرا کدام پسر است که پدرش او را تأدیب نکند؟۸اگر شما تأدیب نشدهاید، در حالی که همه از آن سهمی داشتهاند، پس حرامزادهاید، نه فرزندان حقیقی.۹بعلاوه، همۀ ما پدران زمینی داشتهایم که تأدیبمان میکردند، و ما به آنها احترام میگذاشتیم. حال، چقدر بیشتر باید پدر روحهایمان را اطاعت کنیم تا حیات داشته باشیم.۱۰پدران ما کوتاهزمانی بنابر صلاحدید خود، ما را تأدیب کردند. امّا خدا برای خیریت خودمان ما را تأدیب میکند تا در قدّوسیت او سهیم شویم.۱۱هیچ تأدیبی در حین انجام شدن، خوشایند نیست، بلکه دردناک است. امّا بعد برای کسانی که بهوسیلۀ آن تربیت شدهاند، میوۀ آرامش و پارسایی بهبار میآورد.
۱۲پس دستهای سست و زانوان لرزان خود را قوی سازید!۱۳برای پاهای خود راههای هموار بسازید، تا پای لنگ بیشتر صدمه نبیند، بلکه شفا یابد.
هشدار در مورد بازگشت به گناه
۱۴سخت بکوشید که با همۀ مردم در صلح و صفا بهسر برید و مقدّس باشید، زیرا بدون قدّوسیت هیچکس خداوند را نخواهد دید.۱۵مواظب باشید کسی از فیض خدا محروم نشود، و هیچ ریشۀ تلخی نمو نکند، مبادا موجب ناآرامی شود و بسیاری را آلوده کند.۱۶هشیار باشید که هیچیک از شما فاسد یا همچون عیسو دنیوی نشود که بهخاطر کاسهای آش، حقِ پسر ارشد بودن خود را فروخت.۱۷و چنانکه میدانید، بعد که خواهان بهمیراث بردن آن برکت بود، مقبول واقع نشد. و هرچند ا زاری در پی آن بود، جای توبه پیدا نکرد.
۱۸زیرا به کوهی نزدیک نیامدهاید که بتوان لمس کرد، کوهی که مشتعل به آتش باشد؛ و نه به تاریکی و تیرگی و باد شدید؛۱۹و نه به نفیر شیپور و یا به آواز کلامی که شنوندگان التماس کردند دیگر با ایشان سخن نگوید.۲۰زیرا تحمّل آن فرمان را نداشتند که میگفت، «حتی اگر حیوانی کوه را لمس کند، میباید سنگسار شود.»۲۱آن منظره چنان هراسناک بود که موسی گفت: «از ترس به خود میلرزم.»
۲۲بلکه به کوه صهیون نزدیک آمدهاید، به اورشلیم آسمانی که شهر خدای زنده است. به جمع شادمانۀ هزاران هزار فرشته آمدهاید،۲۳به کلیسای نخستزادگانی که نامهایشان در آسمان نوشته شده است. به خدا نزدیک شدهاید، به خدایی که داور همه آدمیان است، و به روحهای پارسایانی که کامل شدهاند،۲۴و به عیسی که واسطۀ عهدی جدید است، و به خونِ پاشیدهای که نیکوتر از خون هابیل سخن میگوید.
۲۵بهوش باشید که از گوش فرادادن به آن که سخن میگوید، سر بازمزنید. اگر آنان که به آن که بر زمین بدیشان هشدار داده بود گوش فراندادند، راه گریزی نیافتند، پس ما چه راه گریزی خواهیم داشت اگر از گوش فرادادن به آن که از آسمان به ما هشدار میدهد، سر باززنیم.۲۶در آن زمان، صدای او زمین را بهلرزه درآورد، امّا اکنون وعده داده است که «یک بار دیگر نه تنها زمین بلکه آسمان را نیز بهلرزه درخواهم آورد.»۲۷عبارتِ «یک بار دیگر» به از میان برداشته شدنِ چیزهایی اشاره دارد که بهلرزه درمیآیند - یعنی چیزهای آفریده شده - تا آنچه تزلزلناپذیر است، باقی بماند.
۲۸پس چون پادشاهیای را مییابیم که تزلزلناپذیر است، بیایید شکرگزار باشیم و خدا را با ترس و هیبت عبادتی پسندیده نماییم،۲۹زیرا «خدای ما آتش سوزاننده است.»
عبرانیان ۱۳
اندرزهای پایانی
۱محبت برادرانه همچنان برقرار باشد.۲از میهماننوازی نسبت به غریبان غافل مباشید، چراکه با این کار، بعضی نادانسته از فرشتگان پذیرایی کردند.۳آنان را که در زندانند بهیاد داشته باشید، چنانکه گویی خود نیز با ایشان در بندید؛ همچنین بهیاد کسانی باشید که آزار میبینند، چنانکه گویی خود نیز جسماً رنج میکشید.
۴زناشویی باید در نظر همگان محترم باشد و بسترش پاک نگاه داشته شود، زیرا خدا بیعفتان و زناکاران را مجازات خواهد کرد.۵زندگی شما بَری از پولدوستی باشد و به آنچه دارید قناعت کنید، زیرا خدا فرموده است:
«تو را هرگز وانخواهم گذاشت،
و هرگز فراموش نخواهم کرد.»
۶پس با اطمینان میگوییم:
«خداوند یاور من است، پس نخواهم ترسید.
انسان به من چه تواند کرد؟»
۷رهبران خود را که کلام خدا را برای شما بیان کردند، بهیاد داشته باشید. به ثمرۀ شیوۀ زندگی آنها توجه کنید و از ایمانشان سرمشق گیرید.۸عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابد همان است.
۹با تعالیم مختلف و عجیب از راه بهدر مشوید؛ زیرا نیکوست که دل انسان از فیض تقویت یابد، نه از خوراکهایی که برای معتقدانِ به آنها نفعی ندارد.۱۰ما مذبحی داریم که خدمتگزارانِ خیمه حق ندارند از آنچه بر آن است بخورند.
۱۱کاهناعظم، خون حیوانات را بهعنوان قربانیِ گناه به قدسالاقداس میبَرَد، امّا لاشهها بیرون از خیمهگاه سوزانده میشوند.۱۲به همینسان، عیسی نیز بیرون دروازۀ شهر رنج کشید تا با خون خود، قوم را تقدیس کند.۱۳پس بیایید در حالی که همان ننگ را که او متحمل شد، بر خود حمل میکنیم، نزد او بیرون از اردوگاه برویم.۱۴زیرا در اینجا شهری ماندگار نداریم بلکه مشتاقانه در انتظار آن شهر آینده هستیم.
۱۵پس بیایید بهواسطۀ عیسی قربانیِ سپاس را پیوسته به خدا تقدیم کنیم. این قربانی، همان ثمرۀ لبهایی است که به نام او معترفند.۱۶از نیکویی کردن و سهیم نمودن دیگران در آنچه دارید غفلت مورزید، زیرا خدا از چنین قربانیها خشنود است.
۱۷از رهبران خود اطاعت کنید و تسلیم آنها باشید؛ زیرا ایشان بر جانهای شما دیدهبانی میکنند و باید حساب بدهند. پس بگذارید کار خود را با شادمانی انجام دهند نه با آه و ناله، زیرا این به نفع شما نخواهد بود.
۱۸برای ما دعا کنید، زیرا مطمئنیم که وجدانمان پاک است و میخواهیم از هر جهت با سربلندی زندگی کنیم.۱۹بخصوص از شما استدعا دارم دعا کنید که بتوانم هرچه زودتر نزدتان بازگردم.
۲۰حال، خدای آرامش که شباناعظم گوسفندان یعنی خداوند ما عیسی را به خون آن عهد ابدی از مردگان برخیزانید،۲۱شما را به هرچیز نیکو مجهز گرداند تا ارادۀ او را به انجام رسانید. باشد که او هرآنچه را که موجب خشنودی اوست بهواسطۀ عیسی مسیح در ما به عمل آورد، که او را جلال جاودانه باد. آمین.
۲۲ای برادران، از شما میخواهم این کلامِ نصیحتآمیزِ مرا تحمّل کنید، زیرا به اختصار به شما نوشتهام.
۲۳بدانید که برادر ما تیموتائوس آزاد شده است. اگر او زود بیاید، با او به دیدارتان خواهم آمد.
۲۴به همۀ رهبران خود و به تمام مقدّسان سلام برسانید. آنان که از ایتالیا هستند، به شما سلام میگویند.
۲۵فیض با همۀ شما باد.
یعقوب ۱
۱از یعقوب، غلامِ خدا و عیسی مسیح خداوند،
به دوازده قبیله که در جهان پراکندهاند.
سلام!
رشد در بوتۀ آزمایش
۲ای برادرانِ من، هرگاه با آزمایشهای گوناگون روبهرو میشوید، آن را کمال شادی بینگارید!۳زیرا میدانید گذار ایمان شما از بوتۀ آزمایشها، پایداری بهبار میآورد.۴امّا بگذارید پایداری کار خود را بهکمال رساند تا بالغ و کامل شوید و چیزی کم نداشته باشید.۵اگر از شما کسی بیبهره از حکمت است، درخواست کند از خدایی که سخاوتمندانه و بدون ملامت به همه عطا میکند، و به وی عطا خواهد شد.۶امّا با ایمان درخواست کند و هیچ تردید به خود راه ندهد، زیرا کسی که تردید دارد، چون موج دریاست که با وزش باد به هر سو رانده میشود.۷چنینکس نپندارد که از خداوند چیزی خواهد یافت،۸زیرا شخصی است دودل و در تمامی رفتار خویش ناپایدار.
۹برادرِ حقیر به منزلت والای خود فخر کند،۱۰امّا ثروتمند به حقارت خود، زیرا همچون گُلِ صحرا درگذر است.۱۱همانگونه که خورشید با گرمای سوزان خود طلوع کرده، علف را میخشکاند و گُلَش فرومیریزد و زیباییاش محو میشود، ثروتمند نیز در حین کسب و کار، پژمرده و محو خواهد شد.
۱۲خوشابهحال آن که در آزمایشها استقامت نشان میدهد، زیرا چون از بوتۀ آزمایش سربلند بیرون آید، تاج حیاتی را خواهد یافت که خدا به دوستداران خویش وعده فرموده است.
۱۳آن که وسوسه میشود، نگوید: «خداست که مرا وسوسه میکند،» زیرا خدا با هیچ بدی وسوسه نمیشود، و کسی را نیز وسوسه نمیکند.۱۴هنگامی که کسی وسوسه میشود، هوای نفْس خودِ اوست که او را میفریبد و بهدام میافکند.۱۵هوای نفْس که آبستن شود، گناه میزاید و گناه نیز چون بهثمر رسد، مرگ بهبار میآورد.
۱۶برادرانِ عزیز من، فریفته مشوید!۱۷هر بخشش نیکو و هر عطای کامل از بالاست، نازل شده از پدر نورهای آسمان که در او نه تغییری است و نه سایۀ ناشی از دگرگونی.۱۸او چنین اراده فرمود که ما را با کلام حق تولید کند تا همچون نوبرِ آفریدههای او باشیم.
شنیدن و بهجای آوردن
۱۹برادران عزیز من، توجه کنید: هرکس باید در شنیدنْ تند باشد، در سخنگفتنْ کُند و در خشمْ آهسته!۲۰زیرا خشمِ آدمی پارسایی مطلوب خدا را بهبار نمیآورد.۲۱پس هرگونه پلیدی و هر فزونی بدخواهی را از خود دور کنید و با حلم، کلامی را که در شما نشانده شده و میتواند جانهای شما را نجات بخشد، بپذیرید.
۲۲بهجایآورندۀ کلام باشید، نه فقط شنوندۀ آن؛ خود را فریب مدهید!۲۳زیرا هرکس که کلام را میشنود امّا به آن عمل نمیکند، به کسی مانَد که در آینه به چهرۀ خود مینگرد۲۴و خود را در آن میبیند، امّا تا از برابر آن دور میشود، از یاد میبرد که چگونه سیمایی داشته است.۲۵امّا آن که به شریعتِ کامل که شریعت آزادی است چشم دوخته، آن را از نظر دور نمیدارد، و شنوندۀ فراموشکار نیست بلکه بهجایآورنده است، او در عمل خویش خجسته خواهد بود.
۲۶آن که خود را دیندار بداند، امّا مهارِ زبان خود را نداشته باشد، خویشتن را میفریبد و دیانتش باطل است.۲۷دینداریِ پاک و بیلکه در نظر پدرِ ما خدا، آن است که یتیمان و بیوهزنان را بهوقت مصیبت دستگیری کنیم و خود را از آلایش این دنیا دور بداریم.
یعقوب ۲
پرهیز از تبعیض
۱برادران من، ایمانِ شما به عیسی مسیح، خداوند پرجلالمان، با تبعیض همراه نباشد.۲اگر کسی با انگشتریِ زرین و جامه فاخر به مجلس شما درآید و فقیری نیز با جامۀ ژنده وارد شود،۳و شما به آن که جامۀ فاخر دربر دارد توجه خاص نشان دهید و به او بگویید: «در این جای نیکو بنشین،» امّا فقیر را بگویید: «همان جا بایست!» و یا: «اینجا پیش پاهای من بر زمین بنشین،»۴آیا در میان خود تبعیض قائل نشده و با اندیشۀ بد قضاوت نکردهاید؟
۵برادران عزیز، گوش فرادهید! مگر خدا فقیران این جهان را برنگزیده تا در ایمان دولتمند باشند و پادشاهیای را بهمیراث یابند که او به دوستدارانِ خود وعده فرموده است؟۶امّا شما به فقیر بیحرمتی روا داشتهاید. آیا دولتمندان نیستند که بر شما ستم روا میدارند و شما را به محکمه میکشند؟۷آیا ایشان نیستند که به آن نام شریف که بر شما نهاده شده، کفر میگویند؟
۸اگر براستی شریعت شاهانه را مطابق با این گفتۀ کتاب بهجای آورید که میفرماید: «همسایهات را همچون خویشتن محبت نما،» کارِ نیکو کردهاید.۹امّا اگر تبعیض قائل شوید، گناه کردهاید و شریعت، شما را چون افرادی قانونشکن، محکوم میکند.۱۰زیرا اگر کسی تمام شریعت را نگاه دارد امّا در یک مورد بلغزد، مجرم به شکستن تمام شریعت است.۱۱چه، او که گفت: «زنا مکن،» همچنین گفته است: «قتل مکن.» پس هرچند زنا نکنی، امّا اگر قتل کنی، شریعت را شکستهای.
۱۲پس همچون کسانی سخن گویید و عمل کنید که میدانند بر پایۀ شریعتِ آزادی، بر آنها داوری خواهد شد،۱۳زیرا داوری الهی نسبت به آن که رحم نکرده باشد، بیرحم خواهد بود. امّا رحم بر داوری پیروز خواهد شد!
ایمان و اعمال
۱۴برادرانِ من، چه سود اگر کسی ادعا کند ایمان دارد، امّا عمل نداشته باشد؟ آیا چنین ایمانی میتواند او را نجات بخشد؟۱۵اگر برادر یا خواهری نیازمند پوشاک و خوراک روزانه باشد۱۶و کسی از شما بدیشان گوید: «بروید بهسلامت، و گرم و سیر شوید،» امّا برای رفع نیازهای جسمی ایشان کاری انجام ندهد، چه سود؟۱۷پس ایمان بهتنهایی و بدون عمل، مرده است.
۱۸کسی خواهد گفت: «تو ایمان داری و من اعمال دارم!» ایمانت را بدون اعمال به من بنما و من ایمانم را با اعمالم به تو خواهم نمود.۱۹تو ایمان داری که خدا یکی است. نیکو میکنی! حتی دیوها نیز اینگونه ایمان دارند و از ترس به خود میلرزند!
۲۰ای نادان، میخواهی بدانی چرا ایمان بدون عمل بیثمر است؟۲۱مگر اعمال جَد ما ابراهیم نبود که پارسایی او را ثابت کرد، آنگاه که پسر خود اسحاق را بر مذبح تقدیم نمود؟۲۲میبینی که ایمان و اعمال او با هم عمل میکردند، و ایمان او با اعمالش کامل شد.۲۳و آن نوشته تحقق یافت که میگوید: «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد،» و او دوست خدا خوانده شد.۲۴پس میبینید با اعمال است که پارسایی انسان ثابت میشود، نه با ایمانِ تنها.
۲۵همچنین مگر اعمال راحابِ روسپی نبود که پارسایی او را ثابت کرد، آنگاه که به فرستادگان پناه داد و ایشان را از راهی دیگر روانه کرد؟۲۶بله، همانگونه که بدن بدون روح مرده است، ایمان نیز بدون عمل مرده است.
یعقوب ۳
بلای زبان
۱برادران من، مباد که بسیاری از شما در پی معلّم شدن باشند، زیرا میدانید که بر ما معلّمان، داوریِ سختتر خواهد شد.۲ما همه بسیار میلغزیم. اگر کسی در گفتار خود نلغزد، انسانی کامل است و میتواند تمامی وجودِ خود را مهار کند.
۳ما با لگامنهادن بر دهان اسب، آن را مطیع خود میسازیم و بدینوسیله میتوانیم تمامی بدن حیوان را به هر سو هدایت کنیم.۴همچنین سُکانی کوچک میتواند کشتی بزرگی را که فقط بادهای نیرومند آن را به حرکت درمیآورد، به هر سمتی که ناخدا بخواهد هدایت کند.۵به همینسان، زبان نیز عضوی کوچک است، امّا ادعاهای بزرگ دارد. جرقهای کوچک میتواند جنگلی بزرگ را به آتش کشد.۶زبان نیز آتش است؛ دنیایی است از شرارت در میان اعضای بدن ما که همۀ وجود انسان را آلوده میکند و تمام زندگی او را به آتش میکشد - آتشی که جهنم آن را افروخته است!
۷انسان همهگونه حیوان و پرنده و خزنده و جاندار دریایی را رام میکند و کرده است،۸امّا هیچ انسانی قادر به رام کردن زبان نیست. زبان شرارتی است سرکش و پر از زهرِ کشنده!
۹با زبان خود خداوند و پدر را متبارک میخوانیم و با همان زبان انسانهایی را که به شباهت خدا آفریده شدهاند، لعن میکنیم.۱۰از یک دهان، هم ستایش بیرون میآید، هم نفرین! ای برادران من، شایسته نیست چنین باشد.۱۱آیا میشود از چشمهای هم آب شیرین روان باشد، هم آب شور؟۱۲برادرانِ من، آیا ممکن است درخت انجیر، زیتون بار آوَرَد؟ یا درخت مو، انجیر بَردهد؟ به همینسان نیز چشمۀ شور نمیتواند آب شیرین روان سازد.
دو گونه حکمت
۱۳کیست حکیم و خردمند در میان شما؟ بگذارید آن را با شیوۀ زندگی پسندیده خود نشان دهد، با اعمالی توأم با حِلم که از حکمت برمیخیزد.۱۴امّا اگر در دل خود حسدِ تلخ و جاهطلبی دارید، به خود مبالید و خلاف حقیقت سخن مگویید.۱۵چنین حکمتی از بالا نازل نمیشود، بلکه زمینی و نفسانی و شیطانی است.۱۶زیرا هرجا حسد و جاهطلبی باشد، در آنجا آشوب و هرگونه کردار زشت نیز خواهد بود.
۱۷امّا آن حکمت که از بالاست، نخست پاک است، سپس صلحآمیز و ملایم و نصیحتپذیر، و سرشار از رحمت و ثمرات نیکو، و بَری از تبعیض و ریا!۱۸پارسایی، محصولی است که در صلح و صفا، و بهدست صلحجویان کاشته میشود.
یعقوب ۴
تسلیم خداوند باشید
۱از کجا در میان شما جنگ و جدال پدید میآید؟ آیا نه از امیالتان که در اعضای شما به ستیزه مشغولند؟۲حسرت چیزی را میخورید، امّا آن را بهکف نمیآرید. از طمع مرتکب قتل میشوید، امّا باز به آنچه میخواهید نمیرسید. جنگ و جدال برپا میکنید، امّا بهدست نمیآورید، از آنرو که درخواست نمیکنید!۳آنگاه نیز که درخواست میکنید، نمییابید، زیرا با نیّت بد درخواست میکنید تا صرف هوسرانیهای خود کنید.
۴ای زناکاران، آیا نمیدانید دوستی با دنیا دشمنی با خداست؟ هرکه در پی دوستی با دنیاست، خود را دشمن خدا میسازد.۵آیا گمان میبرید کتاب بیهوده گفته است: «روحی که خدا در ما ساکن کرده، تا به حدِ حسادت مشتاق ماست؟»۶امّا فیضی که او میبخشد، بس فزونتر است. از همینرو کتاب میگوید:
«خدا در برابر متکبّران میایستد،
امّا فروتنان را فیض میبخشد.»
۷پس تسلیم خدا باشید. در برابر ابلیس ایستادگی کنید، که از شما خواهد گریخت.۸به خدا نزدیک شوید، که او نیز به شما نزدیک خواهد شد. ای گناهکاران، دستهای خود را پاک کنید، و ای دودلان، دلهای خود را طاهر سازید.۹به حالِزار بیفتید و نُدبه و زاری کنید. خندۀ شما به ماتم، و شادی شما به اندوه بدل گردد.۱۰در حضور خدا فروتن شوید تا شما را سرافراز کند.
۱۱ای برادران، از یکدیگر بدگویی مکنید. هرکه از برادر خود بد گوید و یا او را محکوم کند، در واقع از شریعت بد گفته و شریعت را محکوم کرده است. و هرگاه شریعت را محکوم کنی، دیگر نه مجری، بلکه داورِ آن هستی!۱۲امّا تنها یک قانونگذار و داور هست، همان که قادر است برهاند یا هلاک کند. پس تو کیستی که همسایۀ خود را محکوم کنی!
فخر نادرست به فردا
۱۳و امّا شما که میگویید: «امروز یا فردا به این شهر یا آن شهر خواهیم رفت و سالی را در آنجا بهسر خواهیم برد و به تجارت خواهیم پرداخت و سود فراوان خواهیم کرد،» خوب گوش فرادهید:۱۴شما حتی نمیدانید فردا چه خواهد شد. زندگی شما چیست؟ همچون بُخاری هستید که کوتاهزمانی ظاهر میشود و بعد ناپدید میگردد.۱۵پس باید چنین بگویید: «اگر خداوند بخواهد، زنده میمانیم و چنین و چنان میکنیم.»۱۶حال آنکه شما با تکبّر فخر میکنید. هر فخری از اینگونه، بد است!۱۷بنابراین، هرکه بداند چه کاری درست است و آن را انجام ندهد، گناه کرده است.
یعقوب ۵
هشدار به ثروتمندان ظالم
۱و امّا شما ای ثروتمندان، زاری و شیون کنید، زیرا تیرهروزی در انتظارتان است.۲ثروت شما تباه شده و جامههایتان را بید خورده است!۳زر و سیم شما زنگ زده، و زنگِ آنها علیهِ شما سخن خواهد گفت و همچون آتش، گوشت بدن شما را خواهد خورد. زیرا در روزهای آخر ثروت اندوختهاید!۴اینک مزد کارگرانی که در مزارع شما درو کردهاند، و شما حیلهگرانه از پرداخت آن سر باززدهاید، برضد شما فریاد برمیآورد. بله، فریاد دروگران به گوش خداوندِ قادر متعال رسیده است.۵شما بر زمین در تجمّل و هوسرانی زندگی کردهاید، و خود را برای روز کشتار پروار ساختهاید!۶مرد پارسا را که با شما مخالفتی نمیورزید، محکوم کردید و به قتل رساندید.
صبر و بردباری در زمان مصیبت
۷پس ای برادران، تا آمدن خداوند صبر پیشه کنید. بنگرید چگونه دهقان انتظار میکشد تا زمین محصول پرارزش خود را بهبار آورد؛ چگونه صبر میکند تا بارانهای پاییزی و بهاری بر زمین ببارد.۸پس شما نیز صبور باشید و دلْ قویدارید، زیرا آمدنِ خداوند ما نزدیک است!۹برادران، از یکدیگر شکایت نکنید، تا بر شما نیز داوری نشود، زیرا «داور» بر در ایستاده است.
۱۰برادران، از پیامبرانی که به نام خداوند سخن میگفتند، درسِ صبر در مصائب را فراگیرید.۱۱ما بردباران را خجسته میخوانیم. شما دربارۀ صبر ایوب شنیدهاید، و میدانید که خداوند سرانجام با او چه کرد، زیرا خداوند بهغایت مهربان و رحیم است.
۱۲امّا مهمتر از همه، ای برادران من، سوگند مخورید؛ نه به آسمان، نه به زمین و نه به هیچچیز دیگر. بگذارید «بلهِ» شما همان بله باشد و «نهِ» شما همان نه، مبادا محکوم شوید.
دعای با ایمان
۱۳اگر کسی از شما در مشکل است، دعا کند؛ اگر کسی شاد است، سرود حمد بخواند.۱۴اگر کسی از شما بیمار است، مشایخ کلیسا را فراخواند و آنها برایش دعا کنند و به نام خداوند او را با روغن تدهین نمایند.۱۵دعای باایمان، بیمار را شفا میبخشد و خداوند او را برمیخیزاند، و اگر گناهی کرده باشد، آمرزیده میشود.۱۶پس نزد یکدیگر به گناهانِ خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید. دعایِ مرد پارسا، قدرت دارد و بسیار اثربخش است.
۱۷الیاس انسانی بود همچون ما، امّا چون با تمام وجود دعا کرد که باران نبارد، سه سال و نیم باران بر زمین نبارید؛۱۸و باز دعا کرد و از آسمان باران بارید و زمین محصول بهبار آورد.
۱۹برادرانِ من، اگر کسی از شما از حقیقت منحرف شود، و دیگری او را بازگردانَد،۲۰بدانید که هرکس گناهکاری را از گمراهی بازگردانَد، جانِ او را از مرگ نجات خواهد بخشید و گناهان بیشماری را خواهد پوشانید.
پِِطرُس/اول ۱
۱از پِطرُس، رسول عیسی مسیح،
به غریبانِ پراکنده در پونتوس و غَلاطیه و کاپادوکیه و آسیا و بیطینیه؛۲به آنان که بنابر پیشدانی خدای پدر، بهواسطۀ عمل تقدیسکنندۀ روح، و برای اطاعت از عیسی مسیح و پاشیده شدن خونش بر ایشان، برگزیده شدهاند:
فیض و آرامش بهفزونی بر شما باد.
امید زنده
۳سپاس بر خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که از رحمت عظیم خود، ما را بهواسطۀ رستاخیز عیسی مسیح از مردگان، تولّدی تازه بخشید، برای امیدی زنده۴و میراثی فسادناپذیر و بیآلایش و ناپژمردنی که برای شما در آسمان نگاه داشته شده است؛۵و شما نیز به قدرت خدا و بهواسطۀ ایمان، محفوظ هستید برای نجاتی که از هماکنون آماده شده است تا در زمان آخر بهظهور رسد؛۶و در این بسیار شادمانید، هرچند اکنون کوتاهزمانی بنابه ضرورت در آزمایشهای گوناگون غمگین شدهاید،۷تا اصالت ایمانتان در بوتۀ آزمایش بهثبوت رسد و بههنگام ظهور عیسی مسیح به تمجید و تجلیل و اکرام بینجامد، همان ایمان که بس گرانبهاتر از طلاست که هرچند فانی است، بهوسیلۀ آتش آزموده میشود.۸شما گرچه او را ندیدهاید، دوستش میدارید؛ و گرچه اکنون او را نمیبینید، به وی ایمان دارید و از شادمانی وصفناپذیر و پرجلال آکندهاید،۹زیرا غایت ایمان خویش یعنی نجات جانهایتان را مییابید.
۱۰دربارۀ همین نجات، پیامبران بهدقّت کَندوکاو میکردند، پیامبرانی که از فیض مقرر برای شما سخن میگفتند.۱۱آنان میکوشیدند دریابند هنگامی که روحِ مسیح در ایشان، از پیش بر رنجهای مسیح و جلالِ پس از آن شهادت میداد، به چه شخص و کدامین زمان اشاره داشت.۱۲بر ایشان آشکار شد که نه خویشتن بلکه شما را خدمت میکردند، آنگاه که از اموری سخن میگفتند که اکنون دربارهاش از مبشّران انجیل میشنوید، از آنان که بهواسطۀ روحالقدس که از آسمان فرستاده شده، شما را بشارت میدهند. حتی فرشتگان نیز مشتاق نظر کردن در این امورند.
مقدّس باشید
۱۳پس اندیشۀ خود را آماده عمل ساخته، با خویشتنداری امید خود را یکسره بر فیضی بنهید که عیسی مسیح بههنگام ظهور خود به شما خواهد بخشید.۱۴چون فرزندانی مطیع، دیگر مگذارید امیال دوران جهالت به زندگیتان شکل دهد.۱۵بلکه همچون آن قدّوس که شما را فراخوانده است، شما نیز در همۀ رفتار خویش مقدّس باشید؛۱۶چراکه نوشته شده است: «مقدّس باشید، زیرا که من قدّوسم.»
۱۷اگر او را که بر عمل هرکس بیغرض داوری میکند پدر میخوانید، پس دوران غربت خویش را با ترسی آمیخته با احترام بگذرانید،۱۸زیرا میدانید از شیوۀ زندگی باطلی که از پدرانتان به ارث برده بودید، بازخرید شدهاید، نه به چیزهای فانی چون سیم و زر،۱۹بلکه به خون گرانبهای مسیح، آن برۀ بیعیب و بینقص،۲۰که پیش از آفرینش جهان مقدّر گشت، امّا در این زمانهای آخر برای شما ظهور کرد.۲۱شما بهواسطۀ او به خدا ایمان آوردهاید، به خدایی که او را از مردگان برخیزانید و جلال بخشید، بدانسان که ایمان و امیدتان بر خداست.
۲۲حال که با اطاعت از حقیقت، جانهای خویش را طاهر ساختهاید تا به برادرانتان محبتی بیریا داشته باشید، بر شماست که یکدیگر را از صمیم دل بهشدّت محبت کنید.۲۳زیرا تولد تازه یافتهاید، نه از تخم فانی بلکه تخم غیرفانی، یعنی کلام خدا که زنده و باقی است.۲۴زیرا،
«آدمی جملگی چون علف است
و جلالش یکسره بهسان گل صحرا؛
علف خشک گردد و گلها بریزند،
۲۵امّا کلام خداوند جاودان مانَد.»
و این است آن کلام که به شما بشارت داده شد.
پِِطرُس/اول ۲
۱پس هر نوع کینه، و هرگونه مکر و ریا و حسد، و هر قسم بدگویی را از خود برانید۲و همچون نوزادگان، مشتاق شیر خالصِ روحانی باشید تا بهمدد آن در نجات خود نمو کنید،۳حال که چشیدهاید خداوند مهربان است.
سنگ زنده و قوم برگزیده
۴با نزدیک شدن به او، یعنی به آن سنگ زنده که آدمیان رد کردهاند امّا نزد خدا برگزیده و گرانبهاست،۵شما نیز چون سنگهای زنده بهصورت عمارتی روحانی بنا میشوید تا کاهنانی مقدّس باشید و بهواسطۀ عیسی مسیح، قربانیهای روحانی مقبول خدا را بگذرانید.۶زیرا در کتب مقدّس آمده است که:
«هان در صهیون سنگی مینهم،
سنگ زیربنایی برگزیده و گرانبها؛
آن که بر او توکّل کند
سرافکنده نگردد.»
۷این سنگ برای شما که ایمان آوردهاید، گرانبهاست؛ امّا آنان را که ایمان نیاوردهاند،
«همان سنگی که معماران رد کردند
سنگ اصلی بنا شده است،»
۸و نیز،
«سنگی که سبب لغزش شود،
و صخرهای که موجب سقوط گردد.»
اینان میلغزند چون کلام را فرمان نمیبرند، که این بر ایشان مقدّر گشته است.
۹امّا شما ملتی برگزیده و کاهنانی هستید که پادشاهند؛ شما امّتی مقدّس و قومی متعلق به خدایید، تا فضایل او را اعلام کنید که شما را از تاریکی به نور حیرتانگیز خود فراخوانده است.۱۰پیش از این قومی نبودید، امّا اکنون قوم خدایید؛ زمانی از رحمت محروم بودید، امّا اکنون رحمت یافتهاید.
۱۱ای عزیزان، از شما تمنا دارم چون کسانی که در این جهان بیگانه و غریبند، از امیال نفسانی که با روح شما در ستیزند، بپرهیزید.۱۲کردارتان در میان بیایمانان چنان پسندیده باشد که هرچند شما را به بدکاری متهم کنند، با مشاهدۀ اعمال نیکتان، خدا را در روز دیدارش، تمجید نمایند.
اطاعت از صاحبان قدرت
۱۳بهخاطر خداوند، تسلیم هر منصبی باشید که در میان انسانها مقرر گشته است، خواه پادشاه که مافوق همه است،۱۴و خواه والیان، که مأمور اویند تا بدکاران را کیفر دهند و نیکوکاران را تحسین کنند.۱۵زیرا خواست خدا این است که با کردار نیک خود، جهالت مردم نادان را خاموش سازید.۱۶همچون آزادگان زندگی کنید، امّا آزادی خود را پوششی برای شرارت مسازید، بلکه چون غلامان خدا زندگی کنید.۱۷همگان را حرمت بدارید، برادران را محبت کنید، از خدا بترسید و به پادشاه احترام بگذارید.
۱۸ای غلامان، با کمال احترام تسلیم اربابان خود باشید، تنهانه تسلیم نیکان و مهربانان، بلکه کجخُلقان نیز.۱۹زیرا شایان تقدیر است که کسی از آنرو که چشم بر خدا دارد، چون به ناحق رنج کشد، دردها را بر خود هموار سازد.۲۰امّا اگر بهسبب کار خلاف تنبیه شوید و تحمّل کنید، چه جای فخر است؟ حالآنکه اگر نیکویی کنید و در عوض رنج ببینید و تحمّل کنید، نزد خدا پسندیده است.۲۱چه، برای همین فراخوانده شدهاید، زیرا مسیح برای شما رنج کشید و سرمشقی گذاشت تا بر آثار قدمهای وی پا نهید.
۲۲«او هیچ گناه نکرد،
و فریبی بر زبانش یافت نشد.»
۲۳چون دشنامش دادند، دشنام پس نداد؛ و آنگاه که رنج کشید، تهدید نکرد، بلکه خود را به دست داور عادل سپرد.۲۴او گناهان ما را در بدن خویش بر دار حمل کرد، تا برای گناهان بمیریم و برای پارسایی زیست کنیم، همان که به زخمهایش شفا یافتهاید.۲۵زیرا همچون گوسفندانی گمگشته از راه بودید، امّا اکنون بهسوی شبان و ناظر جانهایتان بازگشتهاید.
پِِطرُس/اول ۳
زنان و شوهران
۱به همینسان، شما ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید تا چنانچه از ایشان برخی به کلام ایمان نداشته باشند، بیآنکه سخنی بر زبان آورید، در اثر رفتار شما جذب شوند،۲زیرا زندگی پاک و خداترسانۀ شما را مشاهده خواهند کرد.۳زیبایی شما نه در آرایش ظاهری، همچون گیسوان بافته و جواهرات و جامههای فاخر،۴بلکه در آن انسان باطنی باشد که آراسته به زیباییِ ناپژمردنیِ روحی ملایم و آرام است، که در نظر خدا بس گرانبهاست.۵زیرا زنان مقدّسِ اعصار گذشته که بر خدا امید داشتند، خود را بدینگونه میآراستند. آنان تسلیم شوهران خود بودند،۶چنانکه سارا مطیع ابراهیم بود و او را سرور خود میخواند. شما نیز اگر نیککردار باشید و هیچ ترس به دل راه ندهید، فرزندان او خواهید بود.
۷به همینسان، شما نیز ای شوهران، در زندگی با همسرانتان باملاحظه باشید و با آنان چون جنس ظریفتر با احترام رفتار کنید، چراکه همپای شما وارث هدیۀ سخاوتمندانۀ حیاتند، مبادا دعاهایتان مستجاب نشود.
رنج کشیدن در راه حق
۸باری، همه یکدل و همدرد و برادردوست و دلسوز و فروتن باشید.۹بدی را با بدی و دشنام را با دشنام پاسخ مگویید، بلکه در مقابل، برکت بطلبید، زیرا برای همین فراخوانده شدهاید تا وارث برکت شوید.۱۰زیرا،
«هرکه دوستدار حیات است
و طالب دیدن روزهای خوش،
باید که زبان از بدی بازدارد
و دهان از فریب فروبندد.
۱۱باید از بدی رویبتابد و نیکویی پیشه کند؛
و در پی صلح باشد و آرام بجوید.
۱۲زانرو که چشمان خداوند بر پارسایان است
و گوش وی بهسوی دعای ایشان،
امّا روی خداوند بهضد بدکاران است.»
۱۳اگر برای نیکویی کردن غیورید، کیست که به شما ضرر رساند؟۱۴امّا حتی اگر در راه حق رنج دیدید، خوشابهحالتان! «از آنچه آنان پروا دارند، شما پروا نداشته باشید و مضطرب مشوید.»۱۵بلکه در دل خویش مسیح را در مقام خداوند برافرازید و همواره آماده باشید تا هرکس دلیل امیدی را که در شماست بپرسد، او را پاسخ گویید،۱۶امّا بهنرمی و با احترام. وجدانتان را پاک نگاه دارید تا کسانی که رفتار نیک شما را در مسیح بد میگویند، از گفتار خویش شرمسار شوند.۱۷چه اگر خواست خداست که رنج ببرید، بهتر است برای نیکوکاری باشد تا بهسبب بدکرداری.۱۸زیرا مسیح نیز یکبار برای گناهان رنج کشید، پارسایی برای بدکاران، تا شما را نزد خدا بیاورد. او در عرصۀ جسم کشته شد، امّا در عرصۀ روح، زنده گشت۱۹و در همان منزلت رفت و این را به ارواحی که در قرارگاه خود بهسر میبردند اعلام کرد،۲۰همان ارواحی که در ایام گذشته نافرمانی کرده بودند، آنگاه که خدا در روزگار نوح که کشتی ساخته میشد، با شکیبایی انتظار میکشید. در آن کشتی تنها شماری اندک، یعنی هشت تن، بهواسطۀ آب نجات یافتند.۲۱و آن آبْ نمونۀ تعمیدی است که اکنون نیز شما را نجات میبخشد، تعمیدی که نهزدودنِ آلودگی تن، بلکه تعهدِ وجدانیْ پاک است به خدا. این تعمید بهواسطۀ رستاخیز عیسی مسیح شما را نجات میبخشد،۲۲همان که به آسمان رفت و اینک بهدست راست خداست و فرشتگان و ریاستها و قدرتها مطیعش گشتهاند.
پِِطرُس/اول ۴
زیستن برای خدا
۱پس چون مسیح در عرصۀ جسم رنج کشید، شما نیز به همین عزم مسلّح شوید، زیرا آنکس را که در عرصۀ جسم رنج کشیده، دیگر با گناه کاری نیست.۲در نتیجه باقی عمر را در جسم، نه در خدمت امیال پلید بشری، بلکه در راه انجام اراده خدا میگذراند.۳چراکه در گذشته بهقدر کافی عمر خویش را در بهعمل آوردن آنچه اقوام خدانشناس دوست میدارند، صرف کرده و روزگار به هرزگی و شهوترانی و میخوارگی و عیش و نوش و بتپرستیِ نفرتانگیز گذراندهاید.۴از همینرو، اکنون که در این بیبندوباریهای مفرط با ایشان شریک نمیشوید، حیرانند و دشنامتان میدهند.۵امّا به او که آماده است تا بر زندگان و مردگان داوری کند، حساب پس خواهند داد.۶از همینروست که حتی به آنان که اکنون مردهاند، بشارت داده شد تا هرچند در عرصۀ جسم نزد آدمیان محکوم شدند، امّا در عرصۀ روح نزد خدا زیست کنند.
۷پایان همهچیز نزدیک است؛ پس جدّی و در دعا منضبط باشید.۸مهمتر از همه، یکدیگر را بهشدّت محبت کنید، زیرا محبت، انبوه گناهان را میپوشاند.۹یکدیگر را بدون شِکوِه و شکایت میهمانی کنید.۱۰همچون کارگزارانِ امین بر فیض گوناگون خدا، یکدیگر را با هر عطایی که یافتهاید خدمت کنید.۱۱اگر کسی سخن میگوید، همچون سخنگوی خدا بگوید؛ و اگر کسی خدمت میکند، با قدرتی که خدا میبخشد خدمت کند، تا در همهچیز، خدا بهواسطۀ عیسی مسیح تمجید شود. جلال و توانایی تا ابد بر او باد. آمین.
رنج بردن بهخاطر ایمان
۱۲ای عزیزان، از این آتشی که برای آزمودن شما در میانتان برپاست، در شگفت مباشید، که گویی چیزی غریب بر شما گذشته است.۱۳بلکه شاد باشید از اینکه در رنجهای مسیح سهیم میشوید، تا بههنگام ظهور جلال او بهغایت شادمان گردید.۱۴اگر بهخاطر نام مسیح شما را ناسزا گویند، خوشابهحالتان، زیرا روح جلال که روح خداست بر شما آرام میگیرد.۱۵اگر رنج میبرید، مباد که بهسبب قتل، دزدی، شرارت یا حتی فضولی در کار دیگران باشد.۱۶امّا اگر از آن سبب رنج میبرید که مسیحی هستید، شرمسار مباشید، بلکه خدا را تمجید کنید که این نام را بر خود دارید.۱۷زیرا زمان آن رسیده که داوری از خانۀ خدا آغاز شود؛ و اگر آغاز آن از ماست، پس سرانجامِ آنان که انجیل خدا را اطاعت نمیکنند، چه خواهد بود؟۱۸و
«اگر پارسا بهدشواری نجات یابد،
خدانشناسان و گناهکاران چه خواهند کرد؟»
۱۹پس کسانی که بهخواست خدا رنج میکشند، باید که جانهای خویش را به «خالق امین» بسپارند و به نیکوکاری ادامه دهند.
پِِطرُس/اول ۵
مشایخ و جوانان
۱من که خود از مشایخ هستم و شاهد بر رنجهای مسیح و شریکِ جلالی که آشکار خواهد شد، مشایخ را در میان شما پند میدهم:۲گلۀ خدا را که بهدست شما سپرده شده است شبانی و نظارت کنید، امّا نه بهاجبار بلکه با میل و رغبت، آنگونه که خدا میخواهد؛ و نه برای منافع نامشروع بلکه با عشق و علاقه.۳نهآنکه بر کسانی که بهدست شما سپرده شدهاند سروری کنید، بلکه برای گله نمونه باشید،۴تا چون شباناعظم ظهور کند، تاج جلالِ غیرفانی را دریافت کنید.
۵ای جوانان، شما نیز تسلیم مشایخ باشید. همگی در رفتارتان با یکدیگر فروتنی را بر کمر بندید، زیرا،
«خدا در برابر متکبران میایستد،
امّا فروتنان را فیض میبخشد.»
۶پس خویشتن را زیر دست نیرومند خدا فروتن سازید تا در زمان مناسب سرافرازتان سازد.۷همۀ نگرانیهای خود را به او بسپارید زیرا او به فکر شما هست.
۸خویشتندار و مراقب باشید، زیرا دشمن شما ابلیس همچون شیری غرّان در گردش است و کسی را میجوید تا ببلعد.۹پس در ایمان راسخ باشید و در برابر او بایستید، زیرا آگاهید که برادران شما در دنیا با همین زحمات روبهرویند.۱۰پس از اندک زمانی زحمت، خدای همۀ فیضها که شما را به جلال ابدی خود در مسیح فراخوانده است، خودْ شما را احیا و استوار و نیرومند و پایدار خواهد ساخت.۱۱او را تا ابد توانایی باد. آمین.
درودهای پایانی
۱۲به کمک سیلاس که او را برادری امین میدانم، این چند خط را بهاختصار به شما نوشتم تا تشویقتان کنم و شهادت دهم که همین است فیض حقیقی خدا. در آن استوار بمانید.
۱۳خواهر برگزیده با شما که در بابِل است، و پسر من مَرقُس، به شما درود میفرستند.۱۴یکدیگر را با بوسۀ محبتآمیز سلام گویید.
بر همۀ شما که در مسیح هستید، آرامش باد.
پِِطرُس/دوم ۱
۱از شَمعون پِطرُس، غلام و رسول عیسی مسیح،
به آنان که به برکتِ عدالت خدا و نجاتدهندۀ ما عیسی مسیح، ایمانی همتراز با ایمان ما نصیبشان شده است:
۲فیض و آرامش بهواسطۀ شناخت خدا و خداوند ما عیسی، بهفزونی بر شما باد.
زندگی مسیحی در پرتو دعوت الهی
۳قدرت الهیِ او هرآنچه را برای حیات و دینداری نیاز داریم بر ما ارزانی داشته است. این از طریق شناختِ او میسّر شده که ما را بهواسطۀ جلال و نیکویی خویش فراخوانده است.۴او بهواسطۀ اینها وعدههای عظیم و گرانبهای خود را به ما بخشیده، تا از طریق آنها شریک طبیعت الهی شوید و از فسادی که در نتیجۀ امیال نفسانی در دنیا وجود دارد، برهید.
۵از همینرو، به سعی تمام بکوشید تا بهواسطۀ ایمان خود نیکویی بار آورید و بهواسطۀ نیکویی، شناخت،۶و بهواسطۀ شناخت، خویشتنداری، و بهواسطۀ خویشتنداری، پایداری، و بهواسطۀ پایداری، دینداری،۷و بهواسطۀ دینداری، مهرِ برادرانه و بهواسطۀ مهر برادرانه، محبت.۸زیرا چون اینها در شما باشد و فزونی یابد، نخواهد گذاشت در شناخت خداوند ما عیسی مسیح، بیفایده و بیثمر باشید.۹امّا آن که عاری از اینهاست، کور است و کوتهبین، و از یاد برده که از گناهان گذشته خویش پاک شده است.۱۰پس ای برادران، هرچه بیشتر بکوشید تا فراخواندگی و برگزیدگی خویش را تحکیم بخشید، چراکه اگر چنین کنید هرگز سقوط نخواهید کرد.۱۱زیرا اینچنین، دخول به پادشاهیِ جاودانِ خداوند و نجاتدهندۀ ما عیسی مسیح بهفراوانی به شما عطا خواهد شد.
وحی کتب مقدّس
۱۲پس این امور را همواره به شما یادآوری خواهم کرد، هرچند آنها را میدانید و در آن حقیقت که یافتهاید، استوارید.۱۳آری، مصلحت چنین میدانم تا آنگاه که در این خیمه ساکنم، شما را از طریق یادآوری برانگیزانم،۱۴زیرا میدانم بزودی این خیمه را وداع خواهم گفت، چنانکه خداوندِ ما عیسی مسیح مرا آگاهانید.۱۵از اینرو هرچه در توان دارم خواهم کرد تا بتوانید پس از رحلتم همواره این امور را به یاد آورید.
۱۶زیرا آنگاه که آمدنِ پرقدرتِ خداوندمان عیسی مسیح را به شما اعلام میکردیم، از پی افسانههایی که زیرکانه ابداع شده باشند نرفته بودیم، بلکه کبریای او را به چشم دیده بودیم.۱۷او از خدای پدر، جلال و اکرام یافت و سروشی از جلال کبریایی به او دررسید که، «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»۱۸ما خود بر آن کوه مقدّس با او بودیم و آن سروش آسمانی را به گوش شنیدیم.
۱۹بعلاوه، کلامِ بس مطمئن انبیا را داریم که نیکوست بدان توجه کنید، چراکه همچون چراغی در مکان تیره و تار میدرخشد تا آنگاه که سپیده بردمد و ستارۀ صبح در دلهایتان طلوع کند.۲۰قبل از هر چیز، بدانید که هیچ وحیِ کتب مقدّس زاییدۀ تفسیر خودِ نبی نیست.۲۱زیرا وحی هیچگاه به ارادۀ انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روحالقدس از جانب خدا سخن گفتند.
پِِطرُس/دوم ۲
معلّمان دروغین و هلاکت آنها
۱امّا در میان قوم، انبیای دروغین نیز بودند، همانگونه که در میان شما نیز معلّمان دروغین خواهند بود که پنهانی بدعتهای مهلک خواهند آورد و حتی سروری را که ایشان را خریده، انکار خواهند کرد و اینگونه، هلاکتی سریع بر خود فروخواهند آورد.۲بسیاریْ فجور ایشان را پیروی خواهند کرد، و بهسبب آنان راه حق مذمّت خواهد شد.۳ایشان از طمع، با توسل به سخنان فریبنده، از شما بهرهکشی خواهند کرد. امّا محکومیتشان که از دیرباز رقمخورده، بیکار ننشسته و نابودیشان نخوابیده است!
۴زیرا اگر خدا بر فرشتگانی که گناه ورزیدند رحم نکرد، بلکه ایشان را در بند نهاد و در سیاهچالهای تاریک محبوس کرد تا برای داوری نگاه داشته شوند؛۵و اگر بر دنیای قدیم نیز رحم نکرد، بلکه بر آن عالمِ بیدینان توفان فرستاد و تنها نوح، آن واعظِ پارسایی را، با هفت تن دیگر محفوظ داشت؛۶و اگر شهرهای سُدوم و غَمورَه را خاکستر نمود و به نابودی محکوم کرد و عبرتی ساخت از سرانجام بیدینی،۷و لوطِ پارسا را که از فجور بیدینان به ستوه آمده بود، رهایی بخشید -۸زیرا آن مردِ پارسا هر روزه در میان ایشان بهسر میبرد و روحِ پارسایش از دیدن و شنیدن کردار قبیحشان در عذاب بود -۹پس خداوند میداند چگونه پارسایان را از آزمایشها برهاند و گنهکاران را برای مکافاتِ روز داوری نگاه دارد،۱۰بخصوص آنان را که در پی تمایلاتِ فاسدِ نفس خویشند و اقتدار خداوند را خوار میشمارند.
اینان چنان گستاخند و متکبّر که از اهانت به بزرگان آسمانی پروایی ندارند؛۱۱حالآنکه حتی فرشتگان که از قدرت و اقتدار بیشتر نیز برخوردارند، هرگز به هنگام اعلام محکومیتِ خداوند بر این بزرگان، اهانتشان نمیکنند.۱۲در مقابل، این مردمان همچون وحوش عاری از شعور، تنها تابع غرایز خویشند، و زاده شدهاند تا به دام افتند و هلاک گردند. اینان در اموری اهانت میورزند که از آن هیچ شناختی ندارند. پس بهسان وحوش نیز هلاک خواهند شد۱۳و در سزای آن بدی که کردهاند، بد خواهند دید. تفریح اینان عیش و عشرت در روز روشن است. لکههای ننگی هستند که حتی بههنگام شرکت در ضیافت با شما، از غرقه شدن در لذات فریبندۀ خویش دست برنمیکشند.۱۴چشمانی دارند پر از زنا که همواره در کمین گناه است. این ملعونان، سستمایگان را اغوا میکنند و در طمعورزی بسی چیرهدستند!۱۵راه راست را ترک گفته و با در پیش گرفتن راه بَلعام بن بِعور که مزد ناراستی را دوست میداشت، گمراه گشتهاند.۱۶امّا بَلعام بهسبب بدکرداریاش از زبان الاغی توبیخ شد. حیوان بیزبان همانند انسان سخن گفت و بر دیوانگی نبی لگامزد.
۱۷این معلّمان دروغین، چشمههایی بیآب و بخارهایی رانده از تندبادند که تاریکی مطلق برایشان مقرر است.۱۸زیرا سخنان تکبّرآمیز و باطل میگویند و با بهرهجویی از تمایلات نفس و شهوتانگیزی، کسانی را که بهتازگی از چنگ گمراهان رستهاند، اغوا میکنند.۱۹بدیشان وعدۀ آزادی میدهند، حالآنکه خود بندۀ فسادند؛ چه، آدمی بندۀ هر آنچیزی است که بر او مسلط است.۲۰زیرا اگر آنان که با شناخت خداوند و نجاتدهندۀ ما عیسی مسیح، از فساد دنیا رستند، باز بدان گرفتار و مغلوب آیند، سرانجامشان بدتر از آغاز خواهد بود.۲۱بهتر آن میبود که از آغاز، راه پارسایی را نمیشناختند، تا اینکه پس از شناختن، از حکم مقدّسی که بدیشان سپرده شد، روی برتابند.۲۲پس آنان مصداق این مَثَلِ راستیناند که:
«سگ به قی خود بازمیگردد»،
و
«خوک شسته شده، به غلتیدن در گِل.»
پِِطرُس/دوم ۳
روز خداوند
۱ای عزیزان، این نامۀ دوّم است که به شما مینویسم. هر دو نامه را به قصد یادآوری نگاشتم تا شما را به تفکری سالم برانگیزانم،۲تا کلامی را که پیامبران مقدّس در ایام گذشته گفتهاند، به یاد آرید و نیز حکم خداوند و نجاتدهندۀ ما را که بهواسطۀ رسولان شما بیان شد.
۳قبل از هر چیز، بدانید که در ایام آخر استهزاکنندگانی ظهور خواهند کرد که پیرو امیال پلید خود خواهند بود و استهزاکنان۴خواهند گفت: «پس چه شد وعدۀ آمدن او؟ از زمانی که پدران ما به خواب رفتند، همهچیز همانگونه است که از بدو آفرینش بود!»۵بدینسان، آنان بهعمد بر این حقیقت چشم میپوشند که به کلام خدا آسمانها از قدیم بود و زمین از آب و بهوسیلۀ آب شکل گرفت؛۶و بهوسیلۀ همین آب، دنیای آن زمان غرق و نابود شد.۷و به همان کلام، آسمانها و زمینِ کنونی برای آتش ذخیره شده است و تا روز داوری و هلاکت بیدینان نگاه داشته میشود.
۸امّا ای عزیزان، از این نکته غافل مباشید که نزد خداوند یک روز همچون هزار سال است و هزار سال همچون یک روز.۹برخلاف گمان برخی، خداوند در انجام وعدهاش تأخیر نمیورزد، بلکه با شما بردبار است، چه نمیخواهد کسی هلاک شود بلکه میخواهد همگان به توبه گرایند.
۱۰امّا روز خداوند چون دزد خواهد آمد، که در آن آسمانها با غریوی مهیب از میان خواهد رفت و اجرام سماوی بهوسیلۀ آتش نابود شده، زمین و همۀ کارهایش عیان خواهد شد.
۱۱پس حال که نابودی اینها همه بدینصورت مقرر است، شما چگونه مردمانی باید باشید؟ بر شماست که زندگی مقدّس و خداپسندانهای داشته،۱۲انتظار روز خدا را بکشید و فرارسیدن آن را بشتابانید. آن روز سبب خواهد شد که آسمانها در آتشْ محو و نابود شوند و اجرام سماوی از گرما ذوب گردند.۱۳امّا ما بنابر وعدۀ او مشتاقانه در انتظار آسمان و زمینی جدید هستیم که منزلگه پارسایی است.
۱۴پس ای عزیزان، حال که این امور را انتظار میکشید، به سعی تمام بکوشید تا در حضور او بیلکه و بیعیب و در صلح یافت شوید.۱۵و شکیبایی خداوندِ ما را رستگاری بینگارید، همانگونه که برادر عزیز ما پولُس نیز مطابق حکمتی که به او عطا شده است، به شما نوشت.۱۶او در همۀ نامههای خود چنین مینویسد، هرآنگاه که از این امور سخن میگوید. نامههای او شامل مطالبی است که درکش دشوار است و جاهلان و سستمایگان تحریفش میکنند، همانگونه که با دیگر نوشتههای مقدّس چنین میکنند، و این موجب هلاکتشان خواهد شد.
۱۷پس شما ای عزیزان، حال که این را میدانید، بهوش باشید مبادا به راه نادرستِ بیدینان گمراه شوید و پایداریتان را از کف بدهید،۱۸بلکه در فیض و شناخت خداوند و نجاتدهندۀ ما عیسی مسیح نمو کنید، که او را از حال تا ابدالآباد جلال باد! آمین.
یوحنا/اول ۱
کلام حیات
۱در باب آنچه از آغاز بود و ما آن را شنیده و با چشمان خود دیدهایم، آنچه بدان نگریستیم و با دستهای خود لمس کردیم، یعنی کلام حیات:
۲حیات ظاهر شد؛ ما آن را دیدهایم و بر آن شهادت میدهیم. ما حیات جاویدان را به شما اعلام میکنیم، که با پدر بود و بر ما ظاهر شد.۳ما آنچه را دیده و شنیدهایم به شما نیز اعلام میکنیم تا شما نیز با ما رفاقت داشته باشید؛ رفاقت ما با پدر و با پسرش عیسی مسیح است.۴ما این را به شما مینویسیم تا شادیمان کامل گردد.
گام برداشتن در نور
۵این است پیامی که از او شنیدهایم و به شما اعلام میکنیم: خدا نور است و هیچ تاریکی در او نیست.۶اگر بگوییم با او رفاقت داریم، حالآنکه در تاریکی گام میزنیم، دروغ گفتهایم و براستی عمل نکردهایم.۷امّا اگر در نور گام برداریم، چنانکه او در نور است، با یکدیگر رفاقت داریم و خون پسر او عیسی ما را از هر گناه پاک میسازد.
۸اگر بگوییم بیگناهیم، خود را فریب دادهایم و راستی در ما نیست.۹ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را میآمرزد و از هر نادرستی پاکمان میسازد.۱۰اگر بگوییم گناه نکردهایم، او را دروغگو جلوه میدهیم و کلام او در ما جایی ندارد.
یوحنا/اول ۲
۱فرزندانم، این را به شما مینویسم تا گناه نکنید. امّا اگر کسی گناهی کرد، شفیعی نزد پدر داریم، یعنی عیسی مسیح پارسا.۲او خودْ کفّارۀ گناهان ما است، و نه گناهان ما فقط، بلکه گناهان تمامی جهان نیز.
اهمیّت اطاعت
۳از اینجا میدانیم او را میشناسیم که از احکامش اطاعت میکنیم.۴آن که میگوید او را میشناسد، امّا از احکامش اطاعت نمیکند، دروغگوست و راستی در او جایی ندارد.۵امّا آن که از کلام او اطاعت میکند، محبت به خدا براستی در او بهکمال رسیده است. از اینجا میدانیم که در او هستیم:۶آن که میگوید در او میماند، باید همانگونه رفتار کند که عیسی رفتار میکرد.
۷ای عزیزان، حکمی تازه به شما نمینویسم، بلکه حکمی دیرین که از آغاز داشتهاید. این حکم دیرین، همان پیام است که شنیدید.۸در عینحال، حکمی که به شما مینویسم حکمی تازه است که حقیقتِ آن در او و نیز در شما نمایان است، زیرا تاریکی سپری میشود و نور حقیقی هماکنون درخشیدن آغاز کرده است.
۹آن که میگوید در نور است امّا از برادر خود نفرت دارد، هنوز در تاریکی بهسر میبرد.۱۰امّا آن که برادر خود را محبت میکند، در نور ساکن است و هیچچیز سبب لغزش او نمیشود.۱۱امّا آن که از برادر خود نفرت دارد، در تاریکی است و در تاریکی گام برمیدارد. او نمیداند کجا میرود، زیرا تاریکی او را کور کرده است.
۱۲ای فرزندان، به شما مینویسم،
زیرا گناهانتان بهخاطر نام او آمرزیده شده است.
۱۳ای پدران، به شما مینویسم،
زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید.
ای جوانان، به شما مینویسم،
زیرا بر آن شَرور غلبه یافتهاید.
ای بچهها، به شما نوشتم،
زیرا پدر را شناختهاید.
۱۴ای پدران، به شما نوشتم،
زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید.
ای جوانان، به شما نوشتم،
زیرا توانایید و کلام خدا در شما ساکن
است، و بر آن شَرور غلبه یافتهاید.
دل نبستن به دنیا
۱۵دنیا و آنچه را در آن است، دوست مدارید. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبتِ پدر در او نیست.۱۶زیرا هرچه در دنیاست، یعنی هوای نفس، هوسهای چشم و غرورِ ناشی از مال و مقام، نه از پدر بلکه از دنیاست.۱۷دنیا و هوسهای آن گذراست، امّا آن که خواست خدا را بهجا میآورد، تا ابد باقی میماند.
هشدار دربارۀ «ضدّمسیح»
۱۸بچهها، این ساعتِ آخر است و چنانکه شنیدهاید «ضدّمسیح» میآید، هماکنون نیز ضدّمسیحانِ بسیار ظهور کردهاند، و از همین درمییابیم که ساعت آخر است.۱۹آنها از میان ما بیرون رفتند، امّا از ما نبودند؛ چه اگر از ما بودند، با ما میماندند. ولی رفتنشان نشان داد که هیچیک از ایشان از ما نبودند.
۲۰امّا شما مسحی از آن قدّوس یافتهاید و همگی دارای معرفت هستید.۲۱من اینها را به شما مینویسم، نه از آنرو که حقیقت را نمیدانید، بلکه از آنرو که آن را میدانید، و نیز میدانید که هیچ دروغی از حقیقت پدید نمیآید.۲۲دروغگو کیست، جز آن که مسیح بودنِ عیسی را انکار میکند. چنین کسی همان «ضدّمسیح» است که هم پدر و هم پسر را انکار میکند.۲۳هرکه پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و هرکه پسر را اقرار کند، پدر را نیز دارد.
۲۴بگذارید آنچه از آغاز شنیدهاید در شما بماند؛ اینگونه شما نیز در پسر و در پدر خواهید ماند.۲۵و این است آنچه او به ما وعده داده است، یعنی حیات جاویدان.
۲۶من اینها را به شما دربارۀ کسانی نوشتم که گمراهتان میکنند.۲۷امّا دربارۀ شما باید بگویم آن مسح که از او یافتهاید، در شما میماند و نیازی ندارید کسی به شما تعلیم دهد، بلکه مسحِ او دربارۀ همهچیز به شما تعلیم میدهد. آن مسح، حقیقی است، نه دروغین. پس همانگونه که به شما تعلیم داده است، در او بمانید.
فرزندان خدا
۲۸پس حال، فرزندان، پیوسته در او بمانید تا آنگاه که او ظهور کند اطمینان داشته باشیم و هنگام آمدنش از وی شرمنده نشویم.۲۹اگر دریافتهاید که او پارساست، پس میدانید آن که پارسایی را بهعمل میآورد، از او زاده شده است.
یوحنا/اول ۳
۱ببینید پدر چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم! و چنین نیز هستیم! از همینروست که دنیا ما را نمیشناسد، چراکه او را نشناخت.۲عزیزان، اینک فرزندانِ خدا هستیم، ولی آنچه خواهیم بود هنوز آشکار نشده است. امّا میدانیم آنگاه که او ظهور کند، مانند او خواهیم بود، چون او را چنانکه هست خواهیم دید.۳هرکه چنین امیدی بر وی دارد، خود را پاک میسازد، چنانکه او پاک است.
۴هرکس گناه میکند برخلاف شریعت عمل میکند؛ گناه بواقع مخالفت با شریعت است.۵شما میدانید که او ظهور کرد تا گناهان را از میان بردارد. در او هیچ گناهی نیست.۶آن که در او میماند گناه نمیکند، امّا کسی که گناه میکند، او را نه دیده و نه شناخته است.
۷فرزندان، کسی شما را گمراه نسازد. هرکه پارسایانه عمل میکند، پارساست، چنانکه او پارساست.۸آن که گناه میکند از ابلیس است، زیرا ابلیس از همان آغاز گناه کرده و میکند. از همینرو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد.۹آن که از خدا زاده شده است گناه نمیکند، زیرا گوهر خدا در اوست؛ پس او نمیتواند گناهکار باشد، چراکه از خدا زاده شده است.۱۰فرزندان خدا و فرزندان ابلیس اینگونه آشکار میشوند: آن که پارسایانه عمل نمیکند، از خدا نیست، و چنین است آن که برادر خود را محبت نمیکند.
محبت به یکدیگر
۱۱همین است پیامی که از آغاز شنیدید، که باید یکدیگر را محبت کنیم.۱۲نه چون قائن که از آنْ شَرور بود و برادر خود را کشت. و چرا او را کشت؟ زیرا اعمال خودش بد بود و اعمال برادرش خوب.۱۳ای برادران، از اینکه دنیا از شما نفرت دارد، تعجب نکنید.۱۴ما میدانیم که از مرگ به زندگی منتقل شدهایم، زیرا برادران را محبت میکنیم. هرکه محبت نمیکند، در قلمرو مرگ باقی میماند.۱۵کسی که از برادر خود نفرت دارد، قاتل است و شما میدانید که هیچ قاتلی از سکونت حیات جاویدان در خود برخوردار نیست.
۱۶محبت را از آنجا شناختهایم که او جان خود را در راه ما نهاد، و ما نیز باید جان خود را در راه برادران بنهیم.۱۷اگر کسی از مال دنیا برخوردار باشد و برادر خود را محتاج ببیند، امّا شفقت خود را از او دریغ کند، چگونه محبت خدا در چنین کسی ساکن است؟۱۸فرزندان، بیایید محبت کنیم، نه به زبان و در گفتار، بلکه به راستی و در کردار!۱۹از اینجا خواهیم دانست که به حق تعلق داریم، و خواهیم توانست دل خود را در حضور خدا مطمئن سازیم،۲۰یعنی هرگاه دلمان ما را محکوم کند. زیرا خدا بزرگتر از دلهای ما است و از همهچیز آگاه است.
۲۱ای عزیزان، اگر دل ما، ما را محکوم نکند، در حضور خدا اطمینان داریم۲۲و هرآنچه از او درخواست کنیم، خواهیم یافت، زیرا از احکام او اطاعت میکنیم و آنچه موجب خشنودی اوست، انجام میدهیم.۲۳و این است حکم او که به نام پسرش عیسی مسیح ایمان بیاوریم و یکدیگر را محبت کنیم، چنانکه به ما امر فرمود.۲۴هرکه از احکام او اطاعت میکند، در او ساکن است و او در وی. از اینجا میدانیم او در ما ساکن است که روح خود را به ما بخشیده است.
یوحنا/اول ۴
روحها را بیازمایید
۱ای عزیزان، هر روحی را باور مکنید، بلکه آنها را بیازمایید که آیا از خدا هستند یا نه. زیرا انبیای دروغینِ بسیار به دنیا بیرون رفتهاند.۲روح خدا را اینگونه تشخیص میدهیم: هر روحی که بر آمدن عیسی مسیح در جسمِ بشری اقرار میکند، از خداست.۳و هر روحی که بر عیسی اقرار نمیکند، از خدا نیست، بلکه همان روحِ «ضدّمسیح» است که شنیدهاید میآید و هماکنون نیز در دنیاست.
۴شما، ای فرزندان، از خدا هستید و بر آنها غلبه یافتهاید، زیرا آن که در شماست بزرگتر است از آن که در دنیاست.۵آنها از دنیا هستند و از همینرو آنچه میگویند از دنیاست و دنیا به آنها گوش میسپارد.۶ما از خدا هستیم و کسی که خدا را میشناسد، به ما گوش میسپارد؛ ولی آن که از خدا نیست، به ما گوش نمیسپارد. روحِ حق و روحِ گمراهی را اینگونه از هم بازمیشناسیم.
محبت خدا و محبت ما
۷ای عزیزان، یکدیگر را محبت کنیم، زیرا محبت از خداست و هرکه محبت میکند، از خدا زاده شده است و خدا را میشناسد.۸آن که محبت نمیکند، خدا را نشناخته است، زیرا خدا محبت است.۹محبت خدا اینچنین در میان ما آشکار شد که خدا پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاد تا بهواسطۀ او حیات بیابیم.۱۰محبت همین است، نهآنکه ما خدا را محبت کردیم، بلکه او ما را محبت کرد و پسر خود را فرستاد تا کفّارۀ گناهان ما باشد.۱۱ای عزیزان، اگر خدا ما را اینچنین محبت کرد، ما نیز باید یکدیگر را محبت کنیم.۱۲هیچکس هرگز خدا را ندیده است؛ امّا اگر یکدیگر را محبت کنیم، خدا در ما ساکن است و محبت او در ما بهکمال رسیده است.
۱۳از اینجا میدانیم که در او میمانیم و او در ما، زیرا که از روح خود به ما داده است.۱۴و ما دیدهایم و شهادت میدهیم که پدر، پسر خود را فرستاده است تا نجاتدهندۀ جهان باشد.۱۵آن که اقرار میکند عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا.۱۶پس ما محبتی را که خدا به ما دارد شناختهایم و به آن اعتماد داریم.
خدا محبت است و کسی که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در او.۱۷محبت اینچنین در میان ما بهکمال رسیده است تا در روز داوری اطمینان داشته باشیم، زیرا ما در این دنیا همانگونهایم که او هست.۱۸در محبتْ ترس نیست، بلکه محبتِ کامل ترس را بیرون میراند؛ زیرا ترس از مکافات سرچشمه میگیرد و کسی که میترسد، در محبت بهکمال نرسیده است.
۱۹ما محبت میکنیم زیرا او نخست ما را محبت کرد.۲۰اگر کسی ادعا کند که خدا را محبت مینماید امّا از برادر خود نفرت داشته باشد، دروغگوست. زیرا کسی که برادر خود را، که میبیند، محبت نکند، نمیتواند خدایی را که ندیده است، محبت نماید.۲۱و ما این حکم را از او یافتهایم که هرکه خدا را محبت میکند، باید برادر خود را نیز محبت کند.
یوحنا/اول ۵
ایمان به پسر خدا
۱هرکه ایمان دارد عیسی همان مسیح است، از خدا زاده شده است؛ هرکه پدر را محبت میکند، فرزند او را نیز محبت میکند.۲از اینجا میدانیم فرزندان خدا را محبت میکنیم که خدا را محبت میکنیم و از احکام او اطاعت مینماییم.۳محبت به خدا همین است که از احکام او اطاعت کنیم و احکام او باری گران نیست.۴زیرا هرکه از خدا زاده شده است، بر دنیا غلبه مییابد و این است غلبهای که دنیا را مغلوب کرده است، یعنی ایمان ما.۵کیست آن که بر دنیا غلبه مییابد جز آن که ایمان دارد عیسی پسر خداست؟
۶اوست آن که با آب و خون آمد، یعنی عیسی مسیح. تنها نه با آب، بلکه با آب و خون؛ و روح است که شهادت میدهد، چون روح، حق است.۷زیرا سه شاهد وجود دارد:۸روح و آب و خون؛ و این سه با هم توافق دارند.۹اگر ما شهادت انسان را میپذیریم، شهادت خدا بسی بزرگتر است، زیرا شهادتی است که خدا خود دربارۀ پسرش داده است.۱۰هرکه به پسر خدا ایمان دارد، این شهادت را در خود دارد. امّا آن که شهادت خدا را باور نمیکند، او را دروغگو شمرده است، زیرا شهادتی را که خدا دربارۀ پسر خود داده، نپذیرفته است.۱۱و آن شهادت این است که خدا به ما حیات جاویدان بخشیده، و این حیات در پسر اوست.۱۲آن که پسر را دارد، حیات دارد و آن که پسر خدا را ندارد از حیات برخوردار نیست.
خاتمه
۱۳اینها را به شما نوشتم که به نام پسر خدا ایمان دارید، تا بدانید که از حیات جاویدان برخوردارید.۱۴این است اطمینانی که در حضور او داریم که هرگاه چیزی بر طبق ارادۀ وی درخواست کنیم، ما را میشنود.۱۵و اگر میدانیم که هرآنچه از او درخواست کنیم ما را میشنود، پس اطمینان داریم که آنچه از او خواستهایم، دریافت کردهایم.
۱۶اگر کسی ببیند برادرش گناهی میکند که به مرگ نمیانجامد، دعا کند و خدا به او حیات خواهد بخشید. این را دربارۀ کسی میگویم که گناهش به مرگ نمیانجامد. گناهانی وجود دارد که به مرگ میانجامد. دربارۀ چنین گناهانی نمیگویم که باید دعا کرد.۱۷هر عمل نادرستی گناه است، ولی گناهی هم هست که به مرگ میانجامد.
۱۸ما میدانیم که هرکه از خدا زاده شده است، گناه نمیکند، بلکه آن «مولود خدا» او را حفظ میکند و دست آن شَرور به او نمیرسد.۱۹ما میدانیم که از خدا هستیم و تمامی دنیا در آن شَرور لمیده است.۲۰همچنین میدانیم که پسر خدا آمده و به ما بصیرت بخشیده تا حق را بشناسیم، و ما در او هستیم که حق است، یعنی در پسر او عیسی مسیح. اوست خدای حق و حیات جاویدان.
۲۱فرزندان، خود را از بتها محفوظ نگاه دارید.
یوحنا/دوم ۱
۱از شیخ کلیسا،
به بانوی برگزیده و فرزندانش که ایشان را در «حقیقت» دوست میدارم - و نهتنها من، بلکه همۀ آنان که حقیقت را شناختهاند -۲بهسبب آن حقیقت که در ما ساکن است و تا ابد با ما خواهد بود.
۳فیض و رحمت و آرامش از جانب خدای پدر و از جانب عیسی مسیح، پسر آن پدر، در حقیقت و محبت با ما خواهد بود.
۴بسی شادمان شدم که دریافتم برخی از فرزندان تو بنابر حکمی که از پدر یافتیم، در «حقیقت» سلوک میکنند.۵امّا حال، بانوی گرامی، از تو درخواستی دارم. نه آنکه حکمی تازه به تو بنویسم، بلکه همان که از آغاز داشتهایم، که یکدیگر را پیوسته محبت کنیم.۶و محبت این است که بنابر احکام او سلوک نماییم. آری، همانگونه که از آغاز شنیدهاید، حکم او این است که در محبت سلوک کنید.
۷زیرا که فریبکارانِ بسیار به دنیا بیرون رفتهاند، که بر آمدن عیسی مسیح در جسم انسانی اقرار ندارند. اینگونهکسان، همان فریبکار و ضدّمسیحاند.۸بهوش باشید که ثمر کار خود را برباد ندهید، بلکه پاداشی بهکمال دریافت کنید.۹هر آنکس که از تعلیم مسیح فراتر رود و در آن پایدار نماند، خدا را ندارد، آن که در آن تعلیم پایدار مانَد، هم پدر را دارد و هم پسر را.۱۰اگر کسی نزد شما آید و این تعلیم را نیاورد، او را به خانۀ خود مپذیرید و خوشامدش مگویید؛۱۱زیرا آن که او را خوشامد گوید، در اعمال بدش شریک میشود.
۱۲بسیار چیزها دارم که به شما بنویسم، لیکن نمیخواهم با قلم و کاغذ باشد. امّا امیدوارم نزدتان بیایم و رویاروی گفتگو کنیم تا شادیمان کامل شود.
۱۳فرزندان خواهرِ برگزیدهات، برای تو سلام میفرستند. آمین!
یوحنا/سوم ۱
۱از شیخ کلیسا،
به گایوس عزیز که او را در «حقیقت» دوست میدارم.
۲ای عزیز، دعایم این است که از هرجهت کامیاب باشی و در تندرستی بهسر بَری، همچنان که جانت نیز کامیاب است.۳بسی شادمان شدم که برادران آمده، بر وفاداریات به حقیقت و شیوۀ سلوکت در آن شهادت دادند.۴هیچچیز مرا بیش از این شاد نمیکند که بشنوم فرزندانم در «حقیقت» سلوک میکنند.
۵ای عزیز، تو در همۀ کارهایت برای برادران، امانت خود را نشان میدهی، بخصوص اینکه نزد تو بیگانهاند.۶ایشان نیز در حضور کلیسا بر محبت تو شهادت دادهاند؛ پس کاری نیکو میکنی اگر ایشان را آنگونه که سزاوار خداست، روانۀ سفر کنی.۷زیرا که ایشان بهخاطر آن نام عزیمت کردهاند و از غیریهودیان کمکی دریافت نداشتهاند.۸پس باید که ما چنینکسان را حمایت کنیم تا با ایشان در پیشبرد حقیقت همکاری کرده باشیم.
۹مطلبی به کلیسا نوشتم، امّا دیوتْرِفیس که جایگاه نخست را دوست میدارد، اقتدار ما را گردن نمینهد.۱۰پس چون بیایم، به آنچه میکند رسیدگی خواهم کرد، چراکه مغرضانه دربارۀ ما بد میگوید، و به این هم بسنده نکرده، از پذیرش برادران سر باز میزند؛ و کسانی را نیز که میخواهند ایشان را بپذیرند، بازداشته، از کلیسا بیرون میراند.
۱۱ای عزیز، بدی را سرمشق خود مساز، بلکه از نیکویی سرمشق گیر؛ زیرا نیکوکردار از خداست، امّا بدکردار خدا را ندیده است.۱۲همگان دربارۀ دیمیتریوس نیکو شهادت میدهند، حتی خودِ حق. ما نیز چنین شهادت میدهیم و میدانی که شهادت ما راست است.
۱۳بسیار چیزها داشتم به تو بنویسم، لیکن نمیخواهم با مرکّب و قلم باشد.۱۴امّا امیدوارم بزودی تو را ببینم و رویاروی گفتگو کنیم.
۱۵آرامش بر تو باد!
دوستان برای تو سلام میفرستند. دوستان را در آنجا به نام سلام بده.
یهودا ۱
۱از یهودا، غلام عیسی مسیح و برادر یعقوب،
به فراخواندگانی که در خدای پدر، محبوبند، و برای عیسی مسیح محفوظ نگاه داشته شدهاند:
۲رحمت و آرامش و محبت، بهفزونی بر شما باد.
گناه و سرانجام شوم مردمان خدانشناس
۳ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا دربارۀ نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، امّا لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامۀ مجاهده در راه ایمانی برانگیزم که یکبار برای همیشه به مقدّسان سپرده شده است.۴زیرا برخی کسان که محکومیتشان از دیرباز رقمخورده، مخفیانه در میان شما رخنه کردهاند. اینان خدانشناسانی هستند که فیض خدای ما را به جواز انجام کارهای خلافِ اخلاق بدل میکنند و عیسی مسیح، یگانه سرور و خداوند ما را انکار مینمایند.
۵با آنکه شما یکبار از اینهمه آگاهی یافتهاید، میخواهم یادآور شوم که خداوند قوم خود را از سرزمین مصر رهانید، امّا زمانی دیگر آنان را که ایمان نداشتند، هلاک کرد.۶او فرشتگانی را نیز که مقام والای خود را حفظ نکردند، بلکه منزلگاه مناسب خویش را ترک گفتند، به زنجیرهای ابدی کشیده و برای محاکمه در آن روز عظیم، در تاریکی مطلق نگاه داشته است.۷به همینگونه، سُدوم و غَمورَه و شهرهای اطراف، که همانند آنان بیعفتی کردند و در پی شهوات غیرطبیعی رفتند، با تحمّل مجازاتِ آتش ابدی، چون درس عبرت مقرر گشتند.
۸با اینهمه، بهگونهای مشابه، اینکسان نیز بر پایۀ خوابهایی که میبینند بدنهای خویش را نجس میسازند و اقتدار خداوند را رد میکنند و به بزرگان آسمانی اهانت میورزند.۹حالآنکه حتی میکائیل، فرشتۀ اعظم، آنگاه که با ابلیس دربارۀ جسد موسی مجادله میکرد، جرئت نکرد خودْ او را بهسبب اهانت محکوم کند، بلکه فقط گفت: «خداوند، تو را توبیخ فرماید!»۱۰امّا اینان به آنچه از آن شناختی ندارند اهانت میورزند، حالآنکه آنچه همچون حیوانات بیشعور از روی غریزه میفهمند، همان باعث هلاکتشان خواهد شد.
۱۱وای بر آنان، زیرا که بهراه قائن رفتهاند و در پی سود، به گمراهی بَلعام گرفتار آمده و در طغیان قورَح هلاک گشتهاند.
۱۲اینان صخرههای دریایی خطرناک در ضیافتهای محبتآمیز شمایند که بدون کمترین پروا با شما بر یک سفره مینشینند؛ شبانانی هستند که تنها خود را میپرورند؛ ابرهای بیبارانِ رانده از باد و درختان پاییزی بیبرگی هستند که دو بار مرده و از ریشه بهدر آمدهاند.۱۳آری، اینان همچون امواج خروشان دریایند که اعمال ننگینشان را چون کف برمیآورند و ستارگان سرگردانی هستند که تاریکی مطلقِ ابدی برایشان مقرر است.
۱۴خَنوخ، که نسل هفتم پس از آدم بود، دربارۀ همینها پیشگویی کرده، میگوید: «هان، خداوند با هزاران هزار فرشتۀ مقدّس خود میآید۱۵تا بر همگان داوری کند و همۀ بیدینان را بهسبب تمامی کارهای خلاف دینداری که در بیدینی کردهاند، و بهسزای جملۀ سخنان زشتی که گناهکاران بیدین برضد او گفتهاند، به محکومیت رسانَد.»۱۶اینان گلهمند و عیبجو و غرقه در ارضای شهوات خویشند؛ به خود میبالند و به نفع خویش مردمان را تملّق میگویند.
دعوت به استقامت در ایمان
۱۷امّا شما ای عزیزان، پیشگویی رسولان خداوند ما عیسی مسیح را بهیاد داشته باشید۱۸که به شما گفتند: «در زمانهای آخر، استهزاکنندگانی خواهند آمد که بنابر شهوات خود که خلاف دینداری است، رفتار خواهند کرد.»۱۹همینهایند که در میان شما جدایی میافکنند و نفسانی و عاری از روحند.
۲۰امّا شما ای عزیزان، خویشتن را بر ایمان بس مقدّس خود بنا کنید و در روحالقدس دعا نمایید۲۱و خود را در محبتِ خدا نگاه دارید، در همانحال که منتظر رحمت خداوند ما عیسی مسیح هستید تا شما را به حیات جاویدان رهنمون گردد.۲۲نسبت به برخی که متزلزلند، رحیم باشید؛۲۳برخی را از آتش بیرون کشیده، نجات دهید؛ و بر برخی دیگر با ترس، رحمت نشان دهید. در عینحال، حتی از جامههای آلوده به شهوات نفسانی متنفر باشید.
حمد و ستایش خدا
۲۴بر او که قادر است شما را از لغزش محفوظ نگاه دارد و بیعیب و با شادی عظیم در حضور پرجلال خود حاضر سازد،۲۵بر آن خدای یکتا و نجاتدهندۀ ما، بهواسطۀ عیسی مسیح، خداوند ما، از ازل، حال، و تا ابد، جلال و شکوه و توانایی و قدرت باد! آمین.
مکاشفۀ ۱
سرآغاز
۱مکاشفۀ عیسی مسیح، که خدا به او عطا فرمود تا آنچه را میباید زود واقع شود، به خادمان خود بازنماید، و آن را با فرستادن فرشتۀ خود بر خادمش یوحنا آشکار ساخت.۲و یوحنا بر هرآنچه دید، یعنی بر کلام خدا و شهادت عیسی مسیح، گواهی میدهد.۳خوشابهحال کسیکه این کلامِ نبوّت را قرائت میکند و خوشابهحال آنان که آن را میشنوند و آنچه را در آن نوشته شده، نگاه میدارند؛ زیرا وقت نزدیک است.
درود و نیایش
۴از یوحنا،
به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند: فیض و آرامش از جانب او که هست و بود و میآید بر شما باد، و از جانب هفت روحِ پیشگاه تخت او،۵و از جانب عیسی مسیح، آن شاهد امین و نخستزاده از میان مردگان و فرمانروای پادشاهان جهان.
بر او که ما را محبت میکند و با خون خود ما را از گناهانمان رهانیده است،۶و از ما حکومتی ساخته و کاهنانی که خدمتگزار خدا و پدرش باشند، بر او جلال و قدرت باد، تا ابد. آمین.
۷هان با ابرها میآید،
هر چشمی او را خواهد دید،
حتی چشم آنان که زخم نیزه به او زدند؛
و همۀ طوایفِ زمین به سوگش خواهند نشست.
آری چنین خواهد بود. آمین.
۸خداوندْ خدا میگوید: «مَنَم ”الف“ و مَنَم ”ی“؛ مَنَم آن که هست و بود و میآید، آن قادر مطلق.»
ظاهر شدن عیسی به یوحنا
۹من یوحنا، برادر شما، که در رنجها و در پادشاهی و در استقامتی که در عیسی از آن ماست، با شما شریکم، بهخاطر کلام خدا و شهادت عیسی، در جزیرۀ پاتموس بودم.۱۰در روزِ خداوند، در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم۱۱که میگفت: «آنچه را که میبینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای اِفِسُس، اِزمیر، پِرگاموم، تیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیه و لائودیکیه بفرست.»
۱۲پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن میگوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم،۱۳و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به «پسرانسان» میمانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرّین بر گرد سینه.۱۴سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتشِ مشتعل بود.۱۵پاهایش چون برنجِ تافته بود در کوره گداخته، و صدایش به غرّش سیلابهای خروشان میمانست.۱۶و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بُرّان و دودم بیرون میآمد، و چهرهاش چونان خورشید بود در درخشش کاملش.
۱۷چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم. امّا او دست راستش را بر من نهاد و گفت: «بیم مدار، من اوّلم و من آخر؛۱۸و من آن که زنده اوست. مرده بودم، امّا اینک ببین که زندۀ جاویدم و کلیدهای مرگ و جهانِ مردگان در دست من است.
۱۹«پس آنچه دیدهای، و آنچه اکنون هست و آنچه از این پس خواهد شد، همه را بنویس.۲۰راز آن هفت ستاره که در دست راست من دیدی و راز آن هفت چراغدان طلا این است: آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسایند، و آن هفت چراغدان، همان هفت کلیسا.
مکاشفۀ ۲
پیام مسیح به کلیسای اِفِسُس
۱«به فرشتۀ کلیسای اِفِسُس بنویس:
«آن که هفت ستاره در دست راست دارد و در میان هفت چراغدان طلا گام میزند، چنین میگوید:۲اعمال تو را میدانم و از سختکوشی و پایداری تو آگاهم. میدانم که شریران را تحمّل نمیتوانی کرد و کسانی را که بهدروغ ادعای رسالت میکنند، آزمودهای و آنان را دروغگو یافتهای.۳میدانم که استقامت نشان دادهای و بهپاس نام من سختیها تحمّل کردهای و خسته نشدهای.
۴«امّا این ایراد را بر تو دارم که محبتِ نخستینِ خود را فروگذاشتهای.۵بهیادآر که از چه اوجی سقوط کردهای. پس توبه کن و اعمالی را بهجا آور که در آغاز بهجا میآوردی. چه اگر توبه نکنی، خود خواهم آمد و چراغدانت را از آنجا که هست برمیگیرم.۶ولی این امتیاز را داری که از کارهای نیکولاییان بیزاری، آنگونه که من نیز بیزارم.
۷«آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هرکه غالب آید، به او نعمت خوردن از درخت حیات را خواهم بخشید که در فردوس خداست.
پیام مسیح به کلیسای اِزمیر
۸«به فرشتۀ کلیسای اِزمیر بنویس:
«آن اوّل و آن آخر که مُرد و باز زنده شد، چنین میگوید:۹از سختیها و فقر تو آگاهم، با اینهمه ثروتمندی! از تهمتهای ناروای آنان که لاف یهودیت میزنند و نیستند، بلکه کنیسۀ شیطانند، باخبرم.۱۰از رنجی که خواهی کشید، مترس. باخبر باش که ابلیس برخی از شما را به زندان خواهد افکند تا آزموده شوید و ده روز آزار خواهید دید. لیکن تا پای جان وفادار بمان که من تاج حیات را به تو خواهم بخشید.
۱۱«آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هرکه غالب آید، از مرگ دوّم گزند نخواهد دید.
پیام مسیح به کلیسای پِرگاموم
۱۲«به فرشتۀ کلیسای پِرگاموم بنویس:
«او که شمشیر بُرّانِ دودم دارد، چنین میگوید:۱۳میدانم کجا زندگی میکنی، آنجا که پایتخت شیطان است. با اینهمه به نام من وفادار ماندهای و حتی در ایام آنتیپاس، آن گواهِ امینِ من که او را در شهر شما که زیستگاه شیطان است کشتند، ایمانی را که به من داشتی انکار نکردی.
۱۴«با وجود این، یکی دو ایراد بر تو دارم. در آنجا کسانی را داری که از تعلیم بَلعام پیروی میکنند؛ همان که بالاق را آموخت که اسرائیلیان را برانگیزاند تا از خوراک تقدیمی به بتها بخورند و دست به بیعفتی بیالایند.۱۵از این گذشته، کسانی را هم داری که از تعلیم نیکولاییان پیروی میکنند.۱۶پس توبه کن، وگرنه بزودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیر دهانم با آنها خواهم جنگید.
۱۷«آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هرکه غالب آید، به او از آن ”مَنّای“ مخفی خواهم داد. هم به او سنگی سفید خواهم بخشید که بر آن نام تازهای حک شده است، نامی که جز بر آن که دریافتش میکند، شناخته نیست.
پیام مسیح به کلیسای تیاتیرا
۱۸«به فرشتۀ کلیسای تیاتیرا بنویس:
«پسر خدا که چشمانی چون آتشِ مشتعل دارد و پاهایی چون برنجِ تافته، چنین میگوید:۱۹من از اعمال تو، از محبت و وفاداری و خدمت و پایداری تو آگاهم، و آگاهم که اعمال تو اکنون بیش از گذشته است.۲۰امّا این ایراد را بر تو دارم که بر آن زن ایزابل نام که خود را نبیه میخواند، آسان میگیری. هماو که با تعلیم خود بندگان مرا میفریبد تا دست به بیعفتی بیالایند و از خوراک تقدیمی به بتها بخورند.۲۱به او مهلت دادهام تا از هرزگی توبه کند، امّا به توبه تمایل ندارد.۲۲پس او را به بستر رنجوری خواهم انداخت و آنان را که با او مرتکب زنا میشوند به رنجی عظیم گرفتار خواهم کرد، مگراینکه از رفتن به راههای او توبه کنند.۲۳و فرزندان او را به هلاکت خواهم رساند. آنگاه همۀ کلیساها خواهند دانست که من کاوشگر دلها و افکارم و به هریک از شما برحسب اعمالش پاداش خواهم داد.۲۴امّا به بقیۀ شما در تیاتیرا، به شما که پیرو این تعلیم نیستید و بهاصطلاح ”اسرار نهانی شیطان“ را نیاموختهاید، این را میگویم که بر شما باری بیش از آنکه بر دوش دارید، نمیگذارم.۲۵تنها بهپاسداری از آنچه دارید بکوشید تا من بیایم.
۲۶«هرکه غالب آید و خواست مرا تا به آخر انجام دهد، او را بر قومها اقتدار خواهم بخشید،
۲۷«”با عصای آهنین بر آنان حکم خواهد راند؛
و آنان را چون سَبوی سفالین خُرد خواهد کرد،“
همانگونه که من این اقتدار را از پدرم یافتهام.۲۸آری، به او ستارۀ صبح را خواهم بخشید.۲۹آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.
مکاشفۀ ۳
پیام مسیح به کلیسای ساردِس
۱«و به فرشتۀ کلیسای ساردِس بنویس:
«آن که هفت روحِ خدا و هفت ستاره را دارد، چنین میگوید: از اعمال تو آگاهم. آوازۀ زنده بودنت بلند است، امّا مردهای.۲بیدار شو و آنچه را بازمانده و در آستانۀ مرگ است، استوار گردان! چراکه اعمال تو را نزد خدایم بهکمال نیافتم.۳پس آنچه را یافته و شنیدهای، بهیادآر؛ آن را نگاهدار و توبه کن. اگر بیدار نشوی، دزدانه بهسراغت خواهم آمد و تو آن ساعت را که به سراغت میآیم، نخواهی دانست.
۴«امّا تنیچند هنوز در ساردِس داری که دامنْ آلوده نکردهاند. این پاکیزهدامنان، جامۀ سفید دربر، با من گام خواهند زد، زیرا که شایستهاند.۵هرکه غالب آید، همانند اینان، به جامۀ سفید آراسته خواهد شد و نامش را هرگز از دفتر حیات نخواهم زدود، بلکه آن را در حضور پدرم و فرشتگانش بر زبان خواهم آورد.۶آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.
پیام مسیح به کلیسای فیلادِلفیه
۷«به فرشتۀ کلیسای فیلادِلفیه بنویس:
«آن که قدّوس است و حق، آن که کلید داوود را دارد، آن که میگشاید و کس نخواهد بست، و میبندد و کس نخواهد گشود، چنین میگوید:۸اعمال تو را میدانم. اینک دری گشوده پیش روی تو نهادهام که هیچکس آن را نمیتواند بست. میدانم که توانت ناچیز است، امّا کلام مرا نگاه داشتهای و نام مرا انکار نکردهای.۹اینک آنان را که از کنیسۀ شیطانند و بهدروغ لافِ یهودیت میزنند و نیستند، وامیدارم تا بیایند و بهپای تو افتند و اذعان کنند که من تو را دوست داشتهام.۱۰حال که فرمان مرا بهپایداری نگاه داشتهای، من نیز تو را از ساعت آزمایشی که بر کل جهان خواهد آمد تا ساکنان زمین را بیازماید، در امان خواهم داشت.
۱۱«بزودی میآیم. آنچه داری، نیکو نگهدار تا کسی تاجت را نرباید.۱۲هرکه غالب آید، او را ستونی در معبدِ خدایم خواهم ساخت، و دیگر آنجا را هرگز ترک نخواهد کرد. بر او نام خدایم را و نام شهر خدایم، اورشلیم جدید را که از جانب خدا از آسمان نازل میشود، و نام جدید خود را خواهم نوشت.۱۳آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.
پیام به کلیسای لائودیکیه
۱۴«به فرشتۀ کلیسای لائودیکیه بنویس:
«آن آمین، آن شاهد امین و راست، آن که مبدأ آفرینش خداست، چنین میگوید:۱۵اعمال تو را میدانم؛ میدانم که نه سردی و نه گرم. و کاش یا این بودی یا آن.۱۶امّا چون ولرمی، نه گرم و نه سرد، چیزی نمانده که تو را چون تف از دهان بیرون بیندازم.۱۷میگویی: ”دولتمندم؛ مال اندوختهام و به چیزی محتاج نیستم.“ و غافلی که تیرهبخت و اسفانگیز و مستمند و کور و عریانی.۱۸تو را پند میدهم که زرِ نابِ گذشته از آتش از من بخری تا دولتمند شوی؛ و جامههای سفید، تا بهتن کنی و عریانی شرمآورت را بپوشانی؛ و مرهم، تا بر چشمان خود بگذاری و بینا شوی.
۱۹«من کسانی را توبیخ و تأدیب میکنم که دوستشان میدارم. پس بهغیرت بیا و توبه کن.۲۰هان بر در ایستاده میکوبم. کسی اگر صدای مرا بشنود و در بهرویم بگشاید، به درون خواهم آمد و با او همسفره خواهم شد و او با من.
۲۱«هرکه غالب آید، او را حق نشستن با من بر تخت خودم خواهم بخشید، همانگونه که من غالب آمدم و با پدرم بر تخت او نشستم.۲۲آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.»
مکاشفۀ ۴
تخت و تختنشین
۱پس از آن نظر کردم و اینک پیش رویم دری گشوده در آسمان بود، و همان صدایِ چون بانگ شیپور که نخستبار با من سخن گفته بود، دیگربار گفت: «فرازآی، و من آنچه را بعد از این میباید واقع شود، بر تو خواهم نمود.»۲دردم در روح شدم و هان تختی پیش رویم در آسمان قرار داشت و بر آن تخت کسی نشسته بود.۳آن تختنشین، ظاهری چون سنگِ یشم و عقیق داشت و دورتادور تخت را رنگینکمانی زمرّدگون فراگرفته بود.۴گرداگرد تخت، بیست و چهار تخت دیگر بود و بر آنها بیست و چهار پیر نشسته بودند. آنان جامۀ سفید بر تن داشتند و تاج طلا بر سر.۵و از تخت، برق آذرخش برمیخاست و غریو غرّش رعد. پیشاپیش تخت، هفت مشعلِ مشتعل بود. اینها هفت روحِ خدایند.۶و پیش تخت، چیزی بود که به دریایی از شیشه میمانست، شفاف چون بلور.
در آن میان، در اطراف تخت، چهار موجود زنده بود، پوشیده از چشم، از پیش و از پس.۷موجود زندۀ اوّل، به شیر میمانست و موجود زندۀ دوّم به گوساله. سوّمی، صورت انسان داشت و چهارمی، چونان عقابی بود در پرواز.۸آنها هرکدام شش بال داشتند و دورتادور، حتی زیر بالها، پوشیده از چشم بودند، و شبانهروز بیوقفه میگفتند:
«قدّوس، قدّوس، قدّوس است
خداوندْ خدای قادر مطلق،
او که بود و هست و میآید.»
۹هربار که آن موجودهای زنده، جلال و عزّت و سپاس نثار آن تختنشین میکنند که جاودانه زنده است،۱۰آن بیست و چهار پیر پیش روی تختنشین بر خاک میافتند و او را که جاودانه زنده است میپرستند و پیش تخت او تاج از سر فرومیگذارند و میگویند:
۱۱«ای خداوندْ خدای ما،
تو سزاوار جلال و عزّت و قدرتی،
زیرا که آفریدگار همهچیز تویی
و همهچیز بهخواست تو وجود یافت و بهخواست تو آفریده شد.»
مکاشفۀ ۵
طومار و بره
۱آنگاه در دست راست آن تختنشین طوماری دیدم با نوشتههایی بر پشت و روی آن، و طومار به هفت مُهر مَمْهور بود.۲و فرشتهای نیرومند دیدم که به بانگ بلند ندا میداد: «کیست که سزاوار برداشتن مُهرها و گشودن طومار باشد؟»۳و هیچکس، نه در آسمان، نه بر زمین، و نه در زیر زمین، توانِ آن نداشت که طومار را برگشاید یا حتی در آن نظر کند.۴من زارزار میگریستم زیرا هیچکس یافت نشد که سزاوار گشودن طومار یا نظر کردن در آن باشد.۵آنگاه یکی از پیران به من گفت: «گریان مباش. اینک آن شیرِ قبیلۀ یهودا، آن ریشۀ داوود، غالب آمده است، تا طومار و هفت مُهر آن را بگشاید.»
۶آنگاه برهای دیدم که گویی ذبح شده باشد، ایستاده در مرکز تخت و محصور میان آن چهار موجود زنده و پیران. هفت شاخ داشت و هفت چشم که هفت روحِ خدایند که به تمام زمین فرستاده شدهاند.۷او پیش آمد و طومار را از دست راست آن تختنشین گرفت.۸پس از آنکه طومار را گرفت، آن چهار موجود زنده و آن بیست و چهار پیر پیش پای بره بر خاک افتادند. آنها هریک چنگی در دست داشتند و جامی زرّینْ آکنده از بخوری که همان دعاهای مقدّسان است.۹و سرودی تازه بدینسان میسرودند که:
«تو سزاوار گرفتن طوماری و سزاوار گشودن مُهرهای آن،
چراکه ذبح شدی، و با خون خود مردم را
از هر طایفه و زبان و قوم و ملت،
برای خدا خریدی؛
۱۰و از آنان حکومتی ساختی و کاهنانی که خدمتگزار خدای ما باشند
و اینان بر زمین سلطنت خواهند کرد.»
۱۱آنگاه نظر کردم و صدای خیل فرشتگان را شنیدم که گرداگرد آن تخت فراهم آمده بودند و گرداگرد آن موجودهای زنده و آن پیران. شمار آنها از هزارانهزار و کُرورهاکُرور بیشتر بود.۱۲و با صدای بلند چنین میگفتند:
«آن برۀ ذبح شده
سزاوار قدرت و ثروت و حکمت و توانایی است،
و سزاوار حرمت و جلال و ستایش.»
۱۳سپس شنیدم هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین و زیر زمین و در دریاست، با هرآنچه در آنهاست، چنین میسرودند که:
«ستایش و حرمت، و جلال و قدرت،
تا ابد از آنِ تختنشین و بره باد.»
۱۴و آن چهار موجود زنده گفتند: «آمین»، و آن پیران بر زمین افتادند و نیایش کردند.
مکاشفۀ ۶
گشودن شش مُهر اوّل
۱هنگامی که بره نخستین مُهر از آن هفت مُهر را گشود، من ناظر بودم و شنیدم یکی از آن چهار موجود زنده با صدایی چون رعد گفت: «پیشآی!»۲همینکه نظر کردم اسبی سفید پیش رویم پدیدار شد. آن که بر آن اسب سوار بود، کمانی در دست داشت؛ به او تاجی داده شد و او پیروزمندانه به پیش تاخت تا ظفر بیابد.
۳و هنگامی که دوّمین مُهر را گشود، شنیدم که دوّمین موجود زنده گفت: «پیشآی!»۴و اسبی دیگر بیرون آمد که به سرخی آتش بود، و به آن که بر آن اسب سوار بود قدرت داده شد تا صلح از روی زمین برگیرد و آدمیان را به کشتار یکدیگر برگمارد. و به او شمشیری بزرگ داده شد.
۵و هنگامی که سوّمین مُهر را گشود، شنیدم که سوّمین موجود زنده گفت: «پیشآی!» همینکه نظر کردم، اسبی سیاه پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود ترازویی در دست داشت.۶و از میان آن چهار موجود زنده، چیزی شبیه صدایی شنیدم که میگفت: «یک پیمانه گندم، مزد یک روز، و سه پیمانه جو، مزد یک روز؛ و روغن و شراب را ضایع مکن!»
۷و هنگامی که چهارمین مُهر را گشود، شنیدم که چهارمین موجود زنده گفت: «پیشآی!»۸همینکه نظر کردم، اسبی پریدهرنگ پیش رویم پدیدار شد و آن که بر آن اسب سوار بود مرگ نام داشت و جهانِ مردگان از پی او میآمد. و به آنها بر یکربع زمین قدرت داده شد تا بکشند با شمشیر و قحطی و بیماری مهلک و وحوش روی زمین.
۹و هنگامی که مُهر پنجم را گشود، زیر مذبح، نفوس کسانی را دیدم که در راه کلام خدا و شهادتی که داشتند، کشته شده بودند.۱۰اینان بانگ بلند برداشتند که: «ای سرور مقتدر، ای قدّوس، ای برحق، تابهکی از داوری زمینیان و گرفتن انتقام خون ما از آنان بازمیایستی؟»۱۱آنگاه به هر یک از آن نفوس، ردایی سفید داده شد و به آنان گفته شد که پاسی دیگر بیارامند تا شمار همردیفان و برادرانشان که میباید چون آنان کشته شوند، کامل گردد.
۱۲و هنگامی که ششمین مُهر را گشود، من ناظر بودم که ناگاه زمینلرزهای عظیم روی داد و خورشید سیاه شد، چون پلاسینْجامهای از موی بز؛ و ماه، یکپارچه بهرنگِ خون گشت.۱۳و ستارگان آسمان بر زمین فروریختند، آنگونه که انجیرهای دیررَس به تکان تندبادی از درخت فرومیریزند.۱۴و آسمان جمع شد، چون طوماری که در خود پیچیده شود، و هر کوه و جزیرهای از جای خود برگرفته شد.
۱۵آنگاه پادشاهان زمین و بزرگان، و سپهسالاران و دولتمندان و قدرتمندان، و هر غلام و هر آزادمردی در غارها و در میان صخرههای کوهها پنهان شدند.۱۶آنان خطاب به کوهها و صخرهها میگفتند: «بر ما فرود آیید و ما را از روی آن تختنشین و از خشم بره فروپوشانید.۱۷زیرا که روز بزرگ خشم آنان فرارسیده و که را توان ایستادگی است؟»
مکاشفۀ ۷
مُهر شدن بندگان خدا
۱پس از آن، دیدم چهار فرشته در چهارگوشۀ زمین ایستادهاند و چهار بادِ زمین را بازمیدارند تا بر خشکی و دریا و هیچ درختی نوزند.۲آنگاه فرشتهای دیگر دیدم که از محل طلوعِ آفتاب سرمیزد و مُهر خدای زنده با او بود. و به بانگ بلند به آن چهار فرشته که قدرت آسیب رساندن به خشکی و دریا به آنها داده شده بود، ندا داد که:۳«پیش از آنکه بر پیشانی بندگان خدایمان مُهر زنیم، به خشکی و دریا و درختان آسیب نرسانید.»۴آنگاه شنیدم که شمار مُهرشدگان صد و چهل و چهار هزار تن از کل قبایل بنی اسرائیل بود.
۵از قبیلۀ یهودا دوازده هزار تن مُهر شدند،
از قبیلۀ رِئوبین، دوازده هزار تن،
از قبیلۀ جاد، دوازده هزار تن،
۶از قبیلۀ اَشیر، دوازده هزار تن،
از قبیلۀ نَفْتالی، دوازده هزار تن،
از قبیلۀ مَنَسی، دوازده هزار تن،
۷از قبیلۀ شَمعون، دوازده هزار تن،
از قبیلۀ لاوی، دوازده هزار تن،
از قبیلۀ یِساکار، دوازده هزار تن،
۸از قبیلۀ زِبولون، دوازده هزار تن،
از قبیلۀ یوسف، دوازده هزار تن،
و از قبیلۀ بنیامین دوازده هزار تن.
گروه بیشمار نجاتیافتگان
۹پس از آن نظر کردم و اینک جماعتی عظیم از هر ملت و طایفه و قوم و زبان پیش روی خود دیدم که هیچکس آنان را نمیتوانست شماره کند و همه پیش تخت و در پیشگاه بره ایستاده بودند. همگان ردای سفید برتن داشتند و شاخۀ نخل بهدست.۱۰آنان به بانگ بلند ندا دردادند که:
«نجات از آن خدای ماست،
که بر تخت نشسته؛
و از آنِ بره است.»
۱۱و همۀ فرشتگان، گرداگرد تخت و گرداگرد پیران و چهار موجود زنده ایستادند؛ و همه در پیشگاه تخت روی بر زمین نهادند و خدا را پرستش کرده،۱۲گفتند:
«آمین!
ستایش و جلال
و حکمت و سپاس و اکرام
و قدرت و توانایی
خدای ما را باد، تا ابد.
آمین!»
۱۳آنگاه یکی از آن پیران از من پرسید: «اینان که ردای سفید بهتن دارند کیانند و از کجا آمدهاند؟»۱۴جواب دادم: «این را تو میدانی، سرورم.» و او گفت: «اینان همان کسانند که از عذاب عظیم برگذشتهاند و رداهای خود را در خون بره شستهاند و سفید کردهاند.۱۵هم از اینروست که:
«اینان در پیشگاه تخت خدایند
و شبانهروز او را در معبدش خدمت میکنند؛
و آن تختنشین، خیمۀ خود را بر آنان میگستراند.
۱۶و دیگر هرگز گرسنه نخواهند شد،
و هرگز تشنه نخواهند گردید،
و دیگر تابش خورشید بهرویشان نخواهد بارید،
و نه تابش هیچ گرمای سوزان دیگر.
۱۷زیرا که بره از مرکز تختْ شبان آنان خواهد بود،
و آنان را به چشمههای آب حیات رهنمون خواهد شد.
و خدا هر قطره اشکی را از چشم آنان خواهد سترد.»
مکاشفۀ ۸
مُهر هفتم و بخورسوز طلا
۱هنگامی که بره هفتمین مُهر را گشود، حدود نیمساعت سکوت بر آسمان حکمفرما شد.۲و آن هفت فرشته را دیدم که در پیشگاه خدا میایستند، و به آنان هفت شیپور داده شد.
۳و فرشتهای دیگر آمد که بخورسوزی از طلا با خود داشت، و پیش مذبح ایستاد. به او بخور بسیار داده شد تا آن را با دعاهای همۀ مقدّسان بر مذبح طلاییِ پیش تخت تقدیم کند.۴دود بخور با دعاهای مقدّسان از دستهای آن فرشته تا بهپیشگاه خدا بالا رفت.۵آنگاه فرشته بخورسوز را برگرفت و از آتش مذبح بیاکند و بر زمین افکند. آنگاه غرّشِ رعد بود و بانگ و غوغا، و آذرخش که برمیخاست و زمین که میلرزید.
شیپورها
۶آنگاه آن هفت فرشته که آن هفت شیپور را داشتند، آهنگِ نواختن آنها کردند.
۷فرشتۀ اوّل شیپورش را بهصدا درآورد، و تگرگ و آتشِ آمیخته با خون بود که ناگهان بر زمین بارید و یکسوّم زمین سوخت و یکسوّم درختان سوختند و همۀ سبزهها سوختند.
۸فرشتۀ دوّم شیپورش را بهصدا درآورد، و چیزی بهسان کوهی بزرگ که مشتعل به آتش بود، به دریا افکنده شد و یکسوّم دریا بدل به خون گشت.۹و یکسوّم از موجودات زندۀ دریا مُردند و یکسوّم از کشتیها نابود شدند.
۱۰فرشتۀ سوّم شیپورش را بهصدا درآورد، و ستارهای بزرگ چون مشعلی سوزان از آسمان بهروی یکسوّم از رودخانهها و چشمهساران فروافتاد.۱۱نام آن ستاره «اَفْسَنْتین» بود، و یکسوّم از آبها تلخ شد. و مردمان بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.
۱۲فرشتۀ چهارم شیپورش را بهصدا درآورد، و یکسوّم خورشید ضربت خورد، و یکسوّم ماه و یکسوّم ستارگان نیز، چندان که یکسوّم از آنها تاریک شد. و یکسوّم روز بینور ماند و یکسوّم شب نیز.
۱۳و همچنان که بهنظاره ایستاده بودم، شنیدم لاشخوری در دل آسمان به بانگ بلند فریاد زد: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، که چیزی نمانده صدای شیپورهای آن سه فرشتۀ دیگر برخیزد.»
مکاشفۀ ۹
۱فرشتۀ پنجم شیپورش را بهصدا درآورد، و من ستارهای دیدم افتاده از آسمان به زمین. به این ستاره، کلید هاویه داده شد.۲چون او در از هاویه برگشود، دودی از آن برخاست چون دود کورهای عظیم، چندان که خورشید و آسمان از دود چاه تیره و تاریک شدند.۳و از دل دود، انبوهی ملخ بهروی زمین آمدند و به آنها قدرتی چون قدرت عقربهای زمین داده شد،۴و به آنها گفته شد که به سبزههای زمین آسیب نرسانند، و نه به هیچ گیاه یا درختی، بلکه تنها به آنکسان آسیب برسانند که مُهر خدا بر پیشانی ندارند.۵و به آنها اجازه داده شد که آنکسان را پنج ماه شکنجه دهند، بیآنکه آنان را بکشند. و شکنجهای که آنکسان کشیدند به شکنجۀ نیش عقرب میمانست، آنگاه که انسان را بگزد.۶در آن روزها مردم جویای مرگ خواهند بود، امّا آن را نخواهند یافت؛ آرزوی مرگ خواهند کرد، امّا مرگ از آنها خواهد گریخت.
۷و آن ملخها به اسبهایی میمانستند آمادۀ کارزار. بر سرشان چیزی بود که به تاج طلا میمانست و چهرههاشان به چهرۀ انسان شباهت داشت.۸موهایی چون موی زنان داشتند و دندانهایی چون دندان شیران.۹سینهپوشی داشتند چون جوشن آهنین، و صدای بالهاشان چون غرّش اسبان و ارابههای بسیار بود که به جنگ بشتابند.۱۰دُمها و نیشهایی داشتند چون دُم و نیش عقرب، و در دُمهاشان قدرت آن بود که پنج ماه به مردم آزار برسانند.۱۱پادشاهشان فرشتۀ هاویه بود که به زبان عبرانیان «اَبَدون» نام دارد، و به یونانی «آپولیون».
۱۲«وایِ» اوّل از سر گذشت. دو «وایِ» دیگر هنوز باقی است.
۱۳فرشتۀ ششم شیپورش را بهصدا درآورد، و من آوازی شنیدم که از چهار شاخ مذبحِ طلایی که در پیشگاه خداست برمیآمد؛۱۴و شنیدم که به آن فرشتۀ ششم که شیپور داشت، گفت: «آن چهار فرشته را که در کنار رود بزرگ فرات دربندند، آزاد کن.»۱۵پس آن چهار فرشته که برای همین ساعت و همین روز و همین ماه و همین سال آماده نگاه داشته شده بودند، آزاد شدند تا یکسوّم آدمیان را بکشند.۱۶و شنیدم که شمار سوارهنظام دویست میلیون بود.
۱۷اسبان و سوارانی که در رؤیای خود دیدم، اینچنین بودند: جوشنهایی بهتن داشتند به سرخی آتش و آبی کبود و زردیِ گوگرد. سرِ اسبان به سرِ شیر میمانست و از دهانشان آتش و دود و گوگرد بیرون میزد.۱۸یکسوّمِ آدمیان از این سه بلای آتش و دود و گوگرد که از دهانشان بیرون میزد، کشته شدند.۱۹قدرت اسبان در دهانشان بود و در دُمشان. زیرا دُمشان شبیه مار بود با سری که با آن صدمه میزدند.
۲۰از آدمیان، آنان که از این بلاها هلاک نشدند، باز هم از کارهای دست خود توبه نکردند. باز هم نه از پرستش دیوها دست شستند و نه از پرستش بتهای زرّین و سیمین و برنجین و سنگی و چوبین که نه میبینند و نه میشنوند و نه میجنبند.۲۱نه نیز از آدمکُشیها و جادوگریها و بیعفتیها و دزدیهای خود توبه کردند.
مکاشفۀ ۱۰
فرشته و طومار کوچک
۱آنگاه دیدم فرشتۀ نیرومند دیگری از آسمان فرود میآمد که ردایی از ابر دربر داشت و رنگینکمانی بر فراز سر. چهرهاش مانند خورشید بود و پاهایش چون ستونهای آتش.۲طوماری کوچک و گشوده در دست داشت. پای راست در دریا نهاد و پای چپ بر خشکی.۳و فریادی چندان بلند برآورد که به غرّش شیر میمانست و با فریاد او آن هفت رعد بهصدا درآمدند و سخن گفتند.۴و هنگامی که آن هفت رعد سخن گفتند، آهنگِ نوشتن کردم؛ امّا شنیدم صدایی از آسمان گفت: «آنچه را آن هفت رعد گفتهاند، با خود نگهدار و منویس.»
۵آنگاه آن فرشته که دیدم بر دریا و خشکی ایستاده بود، دست راست به آسمان بلند کرد۶و به او که تا ابد زنده است و آسمان و هرچه را در آن است آفریده و زمین و هرچه را در آن است و دریا و هرچه را در آن است، سوگند خورد و گفت: «دیگر بیش از این تأخیری در کار نخواهد بود.۷بلکه در آن ایام که هفتمین فرشته آهنگِ نواختن شیپورش کند، سِرّ خدا تحقق خواهد یافت، آنگونه که بشارتش را به خادمان خود، انبیا، داده است.»
۸آنگاه آن صدا که از آسمان شنیده بودم بار دیگر با من گفت: «اینک برو و آن طومارِ گشوده در دست آن فرشته را که بر دریا و خشکی ایستاده است بگیر.»۹پس بهسوی آن فرشته رفتم و از او خواستم آن طومار کوچک را به من بدهد. فرشته با من گفت: «این را بگیر و بخور! درونت را تلخ خواهد کرد، امّا در دهانت چون عسلْ شیرین خواهد بود.»۱۰پس آن طومار کوچک را از دست فرشته گرفتم و خوردم. در دهانم چون عسلْ شیرین بود، امّا به شکم که فروبردم، درونم تلخ شد.۱۱آنگاه مرا گفتند: «تو باز باید دربارۀ ملتهای بسیار و قومهای بسیار و زبانهای بسیار و پادشاهان بسیار نبوّت کنی.»
مکاشفۀ ۱۱
دو شاهد خدا
۱و ساقهای از نی به من داده شد که به چوب اندازهگیری میمانست و به من گفته شد: «برو و معبد خدا و مذبح را اندازه بگیر و شمار پرستندگان آنجا را تعیین کن،۲ولی تو را با صحن بیرونی کاری نباشد و آن را اندازه مگیر، زیرا که آن به کافران واگذار شده است. اینان شهر مقدّس را چهل و دو ماه لگدمال خواهند کرد.۳و من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که پلاس دربَر، هزار و دویست و شصت روز نبوّت کنند.»۴این دو، همان دو درخت زیتونند و همان دو چراغدان که در حضور خداوندِ زمین میایستند.۵اگر کسی بخواهد آسیبی به آنها برساند، آتش از دهانشان زبانه میکشد و دشمنانشان را فرومیبلعد. این است طریق مردن هرکس که قصد آزار آنان کند.۶آنان قادرند آسمان را درببندند تا در ایام نبوّتشان باران نبارد و قادرند آبها را به خون بدل کنند و زمین را هر چند بار که بخواهند به هر بلا مبتلا سازند.
۷باری، همین که آنان شهادت خود را یکسره بهانجام رسانند، آن وحش که از هاویه بیرون میآید، به آنان یورش خواهد برد و بر آنان غالب خواهد شد و آنان را خواهد کشت.۸و اجسادشان در میدان آن شهر بزرگ که بهکنایه سُدوم و مصر خوانده میشود بر زمین خواهد ماند؛ همان شهر که خداوندشان نیز در آنجا بر صلیب شد.۹تا سه روز و نیم، مردمان از هر ملت و هر طایفه و هر زبان و هر قوم به تماشای اجساد آنان خواهند ایستاد و از خاکسپاریشان خودداری خواهند کرد.۱۰ساکنان زمین در مرگ آنان شادیها خواهند نمود و برای یکدیگر هدیهها خواهند فرستاد؛ زیرا که آن دو نبی ساکنان زمین را معذب ساخته بودند.
۱۱امّا پس از سه روز و نیم، دَمِ حیات از جانب خدا به آنان داخل شد و بهپا ایستادند. وحشتی عظیم بر کسانی که به تماشای آنان ایستاده بودند، مستولی شد.۱۲آنگاه شنیدند که صدایی بلند از آسمان به آنها گفت: «به اینجا فرازآیید!» و آنان پیش چشم دشمنانشان در دل ابری به آسمان رفتند.۱۳درست در همان ساعت، زمینلرزهای بزرگ درگرفت و یکدهم شهر فروریخت و هفت هزار تن در آن زمینلرزه کشته شدند و بازماندگان را وحشت فراگرفت و خدای آسمانها را جلال دادند.
۱۴«وایِ» دوّم از سر گذشت. اینک «وایِ» سوّم بزودی خواهد رسید.
شیپور هفتم
۱۵آنگاه فرشتۀ هفتم شیپورش را بهصدا درآورد؛ و ناگهان صداهایی بلند در آسمان پیچید که میگفت:
«حکومت جهان، از آنِ خداوند ما و مسیح او شده است.
و او تا ابد حکم خواهد راند.»
۱۶و آن بیست و چهار پیر که در پیشگاه خدا بر تخت مینشینند، روی بر خاک نهادند و خدا را نیایش کرده،۱۷گفتند:
«تو را سپاس میگوییم ای خداوندْ خدای قادر مطلق،
ای آن که هستی و بودی.
زیرا که قدرت عظیم خود را بهدست گرفتهای و سلطنت آغاز کردهای.
۱۸قومها خشمگین بودند،
و اینک زمان خشم تو فرارسیده است،
زمان آن رسیده که مردگان داوری شوند،
و خادمان تو، انبیا، پاداش بگیرند،
هم مقدّسان و هم آنان که حرمت نام تو را نگاه میدارند،
از خُرد و بزرگ،
و کسانی که زمین را به نابودی کشاندهاند نابود گردند.»
۱۹آنگاه معبد خدا در آسمان گشوده شد؛ و صندوق عهد او در درون معبد مشهود افتاد؛ و ناگهان برقِ آذرخش بود که برمیخاست و بانگ و غوغا بود و غرّشِ رعد بود که بهگوش میرسید و زمینلرزه بود و تگرگِ بیامان بود که پدید میآمد.
مکاشفۀ ۱۲
زن و اژدها
۱آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید بهتن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. ۲زن آبستن بود و فریادش از درد زایمان بلند بود. ۳آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخفام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود. ۴دُمش یکسوّم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فروریخت. اژدها پیش روی آن زن که در آستانۀ زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا بهدنیا آمد، ببلعد. ۵آن زن پسری بهدنیا آورد، فرزند ذکوری که با عصای آهنین بر همۀ قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او بیدرنگ ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد. ۶و زن به بیابان، به جایی که خدا برای او مهیا کرده بود، گریخت تا در آنجا از او به مدت هزار و دویست و شصت روز نگهداری کنند.
۷و ناگهان جنگی در آسمان درگرفت. میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگیدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنان بهپیکار ایستادند، ۸امّا شکست خوردند و پایگاه خود را در آسمان از دست دادند. ۹اژدهای بزرگ بهزیر افکنده شد، همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد و جملۀ جهان را به گمراهی میکشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمین افکنده شدند.
۱۰آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که میگفت:
«اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما،
و اقتدار مسیح او فرارسیده است.
زیرا که آن مدّعی برادران ما
که شبانهروز در پیشگاه خدای ما بر آنان اتهام میزند،
بهزیر افکنده شده است.
۱۱آنان با خون بره و با کلام شهادت خود بر او پیروز شدهاند.
زیرا که جان خود را عزیز نشمردند، حتی تا به مرگ.
۱۲پس شادی کنید ای آسمانها و ای ساکنان آنها!
امّا وای بر تو ای زمین، و وای بر تو ای دریا،
که ابلیس با خشم بسیار بر شما فرود آمده است،
زیرا که میداند فرصت چندانی ندارد.»
۱۳و چون اژدها دید که به زمین فروافکنده شده است، به تعقیب آن زن پرداخت که فرزند ذکور زاده بود. ۱۴امّا دو بالِ آن عقاب بزرگ به آن زن داده شد تا به جایگاهی در بیابان پرواز کند که برای او مهیا شده بود و در آنجا از او، دور از دسترس آن مار، زمانی و زمانها و نیمزمانی نگهداری شود. ۱۵آنگاه مار از دهان خود آبی بهسان رود جاری ساخت تا در پی آن زن روان شود و سیلابْ او را با خود ببرد. ۱۶امّا زمین به یاری زن آمد و دهان گشود و سیلاب را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود، فروخورد. ۱۷آنگاه اژدها به زن خشم برد و عزم آن کرد تا با دیگر فرزندان او بجنگد؛ یعنی با آنان که احکام خدا را اطاعت میکنند و شهادت عیسی را نگاه میدارند.
مکاشفۀ ۱۳
۱و اژدها بر شنهای کنار دریا ایستاد.
وحش دریا
آنگاه دیدم وحشی از دریا بیرون میآید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخهایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود.۲آن وحش که من دیدم به پلنگ میمانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید.۳از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فروشد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد.۴مردم اژدها را پرستش میکردند زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش میکردند و میپرسیدند: «کیست آن که همتای این وحش باشد؟ کیست آن که بتواند با او بجنگد؟»
۵به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوتبار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه بهکار بَرَد.۶پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان میزیند، اهانت کرد.۷به او اجازه داده شد با مقدّسان بجنگد و بر آنها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد.۸همۀ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید - همۀ آنکسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود.
۹آن که گوش دارد بشنود:
۱۰اگر کسی میباید به اسارت برود،
به اسارت خواهد رفت.
اگر کسی میباید به شمشیر کشته شود،
به شمشیر کشته خواهد شد.
و این پایداریِ شکیبآمیزِ مقدّسان را میطلبد و ایمان آنان را.
وحش زمین
۱۱آنگاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون میآید. همچون بره دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن میگفت.۱۲با تمام اقتدارِ وحش اوّل و به نام او عمل میکرد، و زمین و ساکنانش را به نیایشِ وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، برمیگماشت.۱۳آیات عظیم از او بهظهور میرسید و حتی موجب میشد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فروبارَد.۱۴بهسبب آیاتی که اجازه داشت به نام آن وحش بهظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آنها دستور داد تمثالی از آن وحش بسازند که به شمشیر زخم خورده، امّا همچنان زنده بود.۱۵به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همۀ آنکسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر بازمیزدند.۱۶همچنین، همۀ کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند.۱۷تا هیچکس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامتْ یا نامِ آن وحش بود، یا شمارۀ نام او.۱۸و این حکمت میطلبد. هرکه بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چراکه آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است.
مکاشفۀ ۱۴
بره و یکصد و چهل و چهار هزار تن
۱آنگاه همین که نظر کردم، آن بره را دیدم بر کوه صهیون ایستاده با یکصد و چهل و چهار هزار تن که نام او را و نام پدر او را بر پیشانی نوشته داشتند.۲و صدایی از آسمان شنیدم پرخروش چون آبهای پرشتاب؛ و غرّان چون رعد؛ آن صدا که شنیدم بهصدای چنگنوازان میمانست آنگاه که چنگ بنوازند.۳و سرودی تازه سردادند در پیشگاه آن تخت و در حضور آن چهار موجود زنده و آن پیران. و آن سرود را هیچکس نتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار تن که از میان زمینیان خریده شده بودند.۴اینان همان کسانند که خود را آلودۀ زنان نساختند، زیرا که باکرهاند. اینان راه بره را دنبال میکنند هر کجا که برود. اینان از میان آدمیان خریده شدند و بهعنوان نوبر بر خدا و بره عرضه شدند.۵هیچ دروغی در دهانشان یافت نشد. اینان بَری از هر عیبند.
سه فرشته و پیام آنها
۶آنگاه فرشتهای دیگر دیدم که در دل آسمان پرواز میکرد و انجیل جاودان با خود داشت تا ساکنان زمین را بشارت دهد، از هر قوم و طایفه و زبان و ملت که باشند.۷هماو به آواز بلند گفت: «از خدا بترسید و او را جلال دهید، زیرا که ساعت داوری او فرارسیده است. او را بپرستید که آسمانها و زمین و دریا و چشمهساران را او آفرید.»
۸و فرشتۀ دوّمی از پی او آمد و گفت: «سقوط کرد! سقوط کرد آن بابِل بزرگ! آن که از شراب زناکاریِ عقلسوزِ خود بر همۀ ملتها خورانید.»
۹و فرشتۀ سوّمی از پی آن دو آمد و به آواز بلند گفت: «اگر کسی آن وحش و آن تمثال او را بپرستد و نشان او را بر پیشانی یا بر دست خود بپذیرد،۱۰آنکس نیز از شراب خشم خدا که اینک پُرمایه و خالص در جام غضب او ریخته شده، خواهد نوشید. آنکس نیز در حضور فرشتگان مقدّس و در حضور بره با گوگردِ مشتعل عذاب خواهد شد.۱۱و دود عذاب آنان تا ابد به بالا خواهد رفت. برای آنان که آن وحش و آن تمثال او را میپرستند و برای آنان که نشانِ نام او را میپذیرند، نه در شب و نه در روز آسایش نخواهد بود.»۱۲و این پایداری مقدّسان را میطلبد که احکام خدا و ایمان به عیسی را حفظ میکنند.
۱۳آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که میگفت، «بنویس: خوشابهحال آنان که از این پس در خداوند میمیرند.»
و روح گفت: «آری آنان از رنج خود خواهند رَست، زیرا که اعمالشان از پی آنها خواهد آمد!»
برداشتِ محصول زمین
۱۴آنگاه همین که نظر کردم، ابری سفید پیش رویم بود و بر آن ابر یکی نشسته بود که به پسرانسان میمانست و تاجی از طلا بر سر داشت و داسی تیز در دست.۱۵آنگاه فرشتهای دیگر از معبد بیرون آمد و به بانگ بلند به آن که بر ابر نشسته بود گفت: «داس خود برگیر و درو کن، زیرا که زمانِ درو فرارسیده و محصولِ زمین آمادۀ برداشت است.»۱۶پس آن که بر ابر نشسته بود داسِ خویش بر زمین بگرداند و محصولِ زمین برداشت شد.
۱۷سپس فرشتهای دیگر از معبدی که در آسمان است بیرون آمد و او نیز داسی تیز در دست داشت.۱۸و باز فرشتهای دیگر از مذبح بیرون آمد که بر آتش اختیار داشت و به بانگ بلند به آن که داس تیز داشت، گفت: «داس تیزت را برگیر و خوشههای انگور را از تاک زمین برچین، زیرا که انگورهای زمین رسیده است.»۱۹پس آن فرشته داسَش را بر زمین بگرداند و انگورهای زمین را گ ردآورد و در چَرخُشتِ بزرگ خشم خدا ریخت.۲۰و انگورها در آن چَرخُشتْ بیرون از شهر لگدکوب شد و از آن چَرخُشت خون جاری شد و خون تا افسار اسبان بالا آمد، در مسافتی به گسترۀ هزار و ششصد پرتابِ تیر.
مکاشفۀ ۱۵
هفت فرشته با هفت بلا
۱یک نشانۀ عظیم و حیرتزای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی - نهایی از آنرو که با آنها خشم خدا کامل میشد.
۲و چیزی دیدم که به دریایی از شیشه میمانست که با آتش درآمیخته شده باشد، و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی بهدست داشتند که خدا به آنان داده بود.۳و سرود خادم خدا، موسی، را میخواندند و سرود آن بره را که:
«عظیم و حیرتزاست کارهای تو،
ای خداوندْ خدای قادر مطلق.
عدل و حق است راههای تو،
ای پادشاهِ همۀ اعصار.
۴کیست که از تو نترسد، ای خداوند،
و جلال نام تو را به آن ندهد؟
زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی.
همۀ قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو به پرستش خواهند ایستاد
زیرا که کارهای شریف تو اکنون آشکار شده است.»
۵پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان گشوده شد.۶و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان بهتن و شالی زرّین به دور سینه داشتند.۷آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده، هفت پیالۀ زرّین به آن هفت فرشته داد، آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است.۸و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد و هیچکس را یارای ورود نبود مگر آنگاه که آن هفت بلای آن هفت فرشته بهتمامی تحقق یافت.
مکاشفۀ ۱۶
هفت پیالۀ خشم خدا
۱آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته میگفت: «بروید و هفت پیالۀ خشم خدا را بر زمین فروریزید.»
۲فرشتۀ اوّل رفت و پیالۀ خود را بر خشکی فروریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را میپرستیدند، پدیدار شد.
۳فرشتۀ دوّم پیالۀ خود را به دریا فروریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسان مرده میمانست، و همۀ زندگانِ دریا هلاک شدند.
۴فرشتۀ سوّم پیالۀ خود را بر رودخانهها و چشمههای آب فروریخت، و رودخانهها و چشمهها به خون بدل شدند.۵آنگاه شنیدم که فرشتۀ نگهبان آبها چنین گفت:
«تو عادلی در این حکمها که کردی،
تو که هستی و بودهای، ای قدّوس؛
۶زیرا که آنان خون مقدّسان و انبیای تو را ریختند،
پس به آنان خون دادی تا بنوشند
که سزایشان همین است!»
۷و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که:
«آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق،
حق است و عدل، کیفری که تو میدهی.»
۸فرشتۀ چهارم پیالۀ خود را بر خورشید فروریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند.۹و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند، امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.
۱۰فرشتۀ پنجم پیالۀ خود را بر تختِ آن وحش فروریخت و قلمرو او در تاریکی فرورفت. آدمیان از فزونیِ درد، زبان خود را گاز میگرفتند.۱۱و بهسبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا میگفتند، امّا از اعمال خود توبه نمیکردند.
۱۲فرشتۀ ششم پیالۀ خود را بر رود بزرگِ فرات فروریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهانِ شرق باز شود.۱۳آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند.۱۴اینان ارواح دیوهایند که آیات بهظهور میآورند و نزد شاهان سرتاسر جهان میروند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.
۱۵«بهوش باشید، که چون دزد میآیم! خوشابهحال آن که بیدار میماند و جامهاش را با خود نگاه میدارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»
۱۶آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان «حارمَگِدّون» خوانده میشود، گرد هم آوردند.
۱۷فرشتۀ هفتم پیالۀ خود را در هوا پاشید و از آن تخت که در معبد بود، بانگی بلند برآمد که: «کار تمام است!»۱۸آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمیخاست، و زمینلرزهای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین میزیسته، روی نداده بود.۱۹شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فروپاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را بهیاد آورد و جام سرشار از شرابِ خشمِ خروشانِ خود را به او نوشاند.۲۰جزیرهها گریختند و کوهها محو و نابود شدند.۲۱و از آسمان تگرگی سخت سنگین بر آدمیان فروبارید که هر دانه، انگاری پنجاه کیلو وزن داشت؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.
مکاشفۀ ۱۷
فاحشۀ بزرگ
۱آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشۀ بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم.۲با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ همآغوشیهای او بود که ساکنان زمین مست شدند.»
۳پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخفام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.۴و زن جامۀ سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برقِ طلا و جواهر و مروارید میدرخشید. جامی زرّین بهدست داشت سرشار از همۀ زشتیها و آکنده از ناپاکیِ همآغوشیهایش.۵و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.»۶و دیدم که زنْ مست از خون مقدّسان است، خون آنان که بار شهادت خود در حق عیسی را بر دوش داشتند.
همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم.۷فرشته با من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، من برایت شرح خواهم داد.۸آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بزودی از هاویه برخواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با اینهمه، خواهد آمد.
۹«اینهمه را ذهن حکیمی میطلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند.۱۰از آنان پنج تن سقوط کردهاند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که بواقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید.۱۱آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود میرسد.
۱۲«آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیدهاند. امّا در مهلتی یکساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش.۱۳آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد.۱۴همگی با آن بره به جنگ برخواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِارباب و شاه شاهان است - و خواندهشدگانِ او با او خواهند بود، و برگزیدگانِ او با او خواهند بود، و پیروانِ وفادار او با او خواهند بود.»
۱۵آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند.۱۶آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند.۱۷زیرا که خدا در دل آنها نهاده است که خواست او را برآورند و با رضایخاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را بهدست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا بهتمامی تحقق یابد.۱۸و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت میکند.»
مکاشفۀ ۱۸
سقوط بابِل
۱پس از آن، فرشتهای دیگر دیدم که از آسمان فرود میآمد. و او اقتداری عظیم داشت و زمین از جلال او نورانی شد.۲به صدایی سخت پرصلابت فریاد برآورد که:
«فروپاشید! بابِل بزرگ فروپاشید!
بابِل اینک به مسکن دیوان بدل شده است
و به قرارگاه هر روح ناپاکی،
و به جولانگاه هر پرندۀ ناپاک و نفرتانگیزی.
۳زیرا که از شراب عقلسوزِ زنای او قومها همه نوشیدند.
و شاهان زمین با او زنا کردند،
و تاجران زمین از کثرت تجمّلات او دولتمند شدند.»
۴آنگاه صدایی دیگر از آسمان شنیدم که گفت:
«ای قوم من، از این شهر بیرون آیید،
مبادا شریک گناهان او شوید،
مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد،
۵زیرا که گناهان او اینک تا به فلک رسیده،
و خدا جنایات او را بهیاد آورده است.
۶همان را که او داده به او پس دهید؛
مزد هرآنچه کرده، دوچندان بپردازید.
از جام خود او معجونِ مضاعف بهکار او کنید.
۷به او همان مایه عذاب و اندوه دهید
که او جلال و شکوه به خود میداد.
زیرا که در دل به خود میبالد که،
”من چنان مینشینم که ملکهای مینشیند.
بیوه نیستم و هرگز به ماتم نخواهم نشست.“
۸از اینروست که بلاهایش یکروزه بر او نازل خواهد شد،
بلای مرگ و ماتم و قحطی.
و در آتش خواهد سوخت.
زیرا که قدیر است آن خداوندْ خدایی که او را کیفر میدهد.»
۹و چون شاهان زمین که با او زنا کردند و شریک تجمّل او شدند، دود سوختن او را ببینند، بر او خواهند گریست و بهسوگ او خواهند نشست.۱۰از ترسِ عذابی که او میکشد دورادور خواهند ایستاد و ناله سرخواهند داد که:
«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،
ای بابِل، ای شهر پرقدرت!
چه شد که یکساعته نابود شدی!»
۱۱و بازرگانان زمین بر او خواهند گریست و بهسوگ او خواهند نشست، زیرا که دیگر کسی کالای آنان را نمیخرد،۱۲نه طلا و نقره و جواهرات و مروارید آنان را؛ نه پارچههای نفیس و ابریشم و ارغوان و سرخ آنان را؛ نه انواع چوبهای معطر و ظرفهای عاج و ظرفهای چوبینِ گرانبها و مس و آهن و مرمرِ آنان را؛۱۳نه دارچین و ادویه و بخورِ خوشبو و مُر و کندر آنان را؛ نه شراب و روغن زیتون و آرد مرغوب و گندم آنان را؛ نه حیوانات اهلی و گوسفندان و اسبان و ارابههای آنان را؛ و نه بدنها و نفوس آدمیان را.
۱۴همآنان خواهند گفت: «آن میوه که جانت تمنایش را داشت، از تو درگذشته. دولت و شوکت تو همه برباد رفته است، و هرگز بازنخواهد گشت.»۱۵و بازرگانان که اینهمه را میفروختند و ثروت میاندوختند، از ترس عذابی که او میکشد، دورادور خواهند ایستاد و زاری خواهند کرد و ماتم خواهند گرفت و۱۶مویه سر خواهند داد که:
«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،
پوشیده در پارچههای نفیس ارغوان و سرخ،
رخشنده در برق طلا و جواهر و مروارید!
۱۷یکساعته ثروت سرشار تو تباهی گرفته است.»
و هر ناخدای کشتی و هر آنکسان که با کشتی سفر میکنند، چه دریانوردان و چه کسانی که از راه دریا معاش میکنند، دورادور خواهند ایستاد.۱۸و چون دود آتشی را میبینند که او را میسوزاند، فریاد سرمیدهند که: «هرگز آیا شهری چون این شهرِ بزرگ در جهان بوده است؟»۱۹و خاک بر سر میکنند و گریان و ماتمزده فریاد برمیآورند که:
«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،
شهری که همۀ کشتیداران، از دولت او ثروت اندوختند،
اینک یکساعته ویران شده است!
۲۰ای آسمان بر او شادی کن!
شادی کنید ای مقدّسان و رسولان و انبیا!
زیرا خدا دادِ شما را از او ستانده است.»
۲۱آنگاه فرشتهای نیرومند، پارهسنگی همچندِ آسیابْسنگی بزرگی برگرفت و به دریا افکند و گفت:
«اینگونه سخت و بیامان فروافکنده خواهد شد، بابِل، آن شهر بزرگ،
تا دیگر نشانی از او هرگز یافت نشود.
۲۲دیگر نه نوای چنگنوازان و مطربان
هرگز از تو به گوش خواهد رسید،
و نه نوای نیزنان و شیپورنوازان.
دیگر هیچ صنعتگری از هیچ صنفی
در تو هرگز یافت نخواهد شد.
و دیگر صدای هیچ آسیایی
در تو هرگز شنیده نخواهد شد؛
۲۳دیگر نور هیچ چراغی در تو هرگز نخواهد تابید؛
دیگر صدای هیچ عروس و هیچ دامادی در تو به گوش نخواهد رسید.
تاجران تو مردان بزرگ زمین بودند
و به افسون جادوی تو قومها همه گمراه شدند.
۲۴در او، خون انبیا و مقدّسان بازیافته شد،
و خون همۀ کسان که بر پهنۀ زمین کشته شدند.»
مکاشفۀ ۱۹
شادی در آسمان
۱پس از آن، صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم در آسمان میمانست؛ که میگفتند:
«هَلِلویا!
نجات و جلال و قدرت از آنِ خدای ماست،
۲که جزاهایش حق است و عدل است.
آن فاحشۀ بزرگ را جزا داده
که زمین را با زنایش به فساد کشید،
و از او انتقام خون بندگان خود را گرفته است.»
۳و دوباره فریاد برآوردند که:
«هَلِلویا!
تا ابد دود از او برمیخیزد.»
۴و آن بیست و چهار پیر و آن چهار موجود زنده بهخاک افتادند و خدای را که بر تخت نشسته بود، پرستش کردند و بانگ برآوردند که:
«آمین. هَلِلویا!»
۵آنگاه صدایی از تخت برآمد که میگفت:
«سپاس گویید خدای ما را،
ای همۀ بندگان او،
ای شما که ترس از او دارید،
از خُرد و از بزرگ!»
۶آنگاه صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم میمانست، و به غرّش آبهای فراوان، و به بانگ بلند رعد، که میگفت:
«هَلِلویا!
زیرا که خداوندْ خدای ما، آن قادر مطلق، سلطنت آغاز کرده است.
۷بهوجد آییم و شادی کنیم، و او را جلال دهیم،
زیرا زمان عروسی آن بره فرارسیده،
و عروس او خود را آماده ساخته است؛
۸جامۀ کتان نفیس و درخشان و پاکیزه به او بخشیده شد تا بهتن کند.»
جامۀ کتانِ نفیس، اعمال نیک مقدّسان است.
۹آنگاه فرشته به من گفت: «بنویس، خوشابهحال آنان که به ضیافت عروسی آن بره دعوت میشوند.» و افزود: «اینها کلام راستین خدایند!»۱۰در این لحظه بود که بهپایش افتادم تا او را بپرستم. امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! چون من نیز همچون تو و برادران تو که شهادت عیسی را نگاه میدارند، غلام اویم. خدای را بپرست! زیرا شهادت عیسی، روح نبوّت است.»
سوارِ اسب سفید
۱۱آنگاه دیدم که درهای آسمان باز است و پیش رویم هان اسبی سفید در آنجاست، با سواری که امین و برحق مینامندش. او به عدل حکم میکند و میجنگد.۱۲چشمانش به آتشِ مشتعل میماند و بر سرش تاجهای بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچکس نمیداند، جز خودش.۱۳ردایی دارد به خونْ آغشته و نامش «کلام خدا» است.۱۴سپاهیان آسمان از پی او میآمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامههای کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه.۱۵و شمشیری از دهانش بیرون میآید برّان، تا با آن بر قومها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پاهایش به خروش درخواهد آورد.۱۶و بر ردا و ران او نوشته است: «شاه شاهان و ربِارباب.»
۱۷و فرشتهای دیدم که در آفتاب ایستاده بود و به بانگ بلند به کلّ پرندگان که در دل آسمان بال میزدند ندا داد و گفت: «بیایید؛ برای ضیافت بزرگ خدا گردِ هم آیید۱۸تا از گوشت شاهان و سرداران و توانمندان بخورید، و از گوشت اسبان و سوارانشان، و از گوشت هر انسانی، از غلام و آزاد، و خُرد و بزرگ.»
۱۹آنگاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم، که گرد آمده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند.۲۰امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات بهظهور میآورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را میپرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچۀ آتش و گوگردِ مشتعل افکنده شدند.۲۱و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسبسوار بیرون میآمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند.
مکاشفۀ ۲۰
دورۀ هزار ساله
۱و دیدم فرشتهای از آسمان فرومیآید، و کلید هاویه با اوست، و زنجیری بزرگ در دست دارد.۲او اژدها را، آن مار کهن را، که همانا ابلیس یا شیطان است، گرفت و در بند کشید تا هزار سال در اسارت بماند۳و او را به هاویه درانداخت و در بر او قفل کرد و مُهر بر آن نهاد تا قومها را دیگر نفریبد تا آن هزاره سرآید. و پس از آن چندگاهی آزاد گردد.
۴و تختهایی دیدم که بر آنها کسانی نشسته بودند که حق داوری به آنان سپرده شده بود. و نفوس کسانی را دیدم که سرهاشان در راه شهادت در حق عیسی مسیح و در حق کلام خدا از تن جدا شده بود. اینان نه به پرستش آن وحش و تمثال او تنداده بودند و نه علامت او را بر پیشانی و بر دست خود پذیرفته بودند. اینان دوباره زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند.۵این رستاخیز اوّل است. و مردگانِ دیگر زنده نشدند تا آن هزاره سرآید.۶خجسته بمانند و مقدّس همۀ آنان که در رستاخیز اوّل شرکت دارند. مرگ دوّم بر آنان هیچ قدرت ندارد بلکه در سِلک کاهنان خدا و مسیح خواهند ماند و با او هزار سال سلطنت خواهند کرد.
شکست نهایی شیطان
۷آنگاه که آن هزاره سرآید، شیطان از زندان رها خواهد شد و۸در پی فریب قومها به چهارگوشۀ زمین - به یأجوج و مأجوج که به شماره چونان شنهای کنار دریا هستند - خواهد رفت تا آنان را برای نبرد گرد هم آورد.۹اینان بر پهنۀ زمین پیش رفتند و اردوگاه مقدّسان، یعنی شهر محبوب خدا را محاصره کردند. امّا آتش از آسمان فرود آمد و آنان را فروخورد.۱۰و ابلیس، که آنان را فریب داده بود، به دریاچۀ آتش و گوگرد افکنده شد، جایی که آن وحش و نبی کذّاب افکنده شده بودند. اینان روز و شب تا ابد عذاب خواهند کشید.
داوری مردگان
۱۱آنگاه تخت بزرگ و سفیدی دیدم، و کسی را که بر آن نشسته بود. آسمان و زمین از حضور او میگریختند و جایی برای آنها نبود.۱۲و مردگان را دیدم، چه خُرد و چه بزرگ، که در برابر تخت ایستاده بودند. و دفترها گشوده شد. دفتری دیگر نیز گشوده شد که دفتر حیات است. مردگان برحسب اعمالشان، مطابق با آنچه که در آن دفترها نوشته شده بود، داوری شدند.۱۳دریا مردگانی را که در خود داشت، پس داد؛ مرگ و جهانِ مردگان نیز مردگان خود را پس دادند، و هرکس برحسب اعمالی که انجام داده بود، داوری شد.۱۴و مرگ و جهانِ مردگان به دریاچۀ آتش افکنده شد. دریاچۀ آتش، مرگ دوّم است.۱۵و هرکه نامش در دفتر حیات نوشته نشده بود، به دریاچۀ آتش افکنده شد.
مکاشفۀ ۲۱
آسمان و زمین جدید
۱سپس آسمانی جدید و زمینی جدید دیدم، زیرا آسمان اوّل و زمین اوّل سپری شده بود و دیگر دریایی وجود نداشت.۲و شهر مقدّس اورشلیم جدید را دیدم که از آسمان از نزد خدا پایین میآمد، آمادهشده همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد.۳و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت:
«اینک، مسکن خدا با آدمیان است،
و او با آنها ساکن خواهد شد؛
و ایشان قوم او خواهند بود،
و خود خدا با ایشان خواهد بود
و خدای ایشان خواهد بود.
۴او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد.
و دیگر مرگ نخواهد بود؛
و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت،
زیرا چیزهای اوّل سپری شد.»
۵سپس آن تختنشین گفت: «اینک همهچیز را نو میسازم.» و گفت: «اینها را بنویس زیرا این سخنان درخور اعتماد است و راست است.»۶باز به من گفت: «بهانجام رسید! من ”الف“ و ”ی“ و ابتدا و انتها هستم. من به هرکه تشنه باشد، از چشمۀ آب حیات بهرایگان خواهم داد.۷هرکه غالب آید، اینهمه را به میراث خواهد برد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود.۸امّا نصیب بزدلان و بیایمانان و مفسدان و آدمکشان و بیعفتان و جادوگران و بتپرستان و همۀ دروغگویان، دریاچۀ مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود. این مرگ دوّم است.»
اورشلیم جدید
۹یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را داشتند، آمد و به من گفت: «بیا! من عروس، یعنی همسر بره را به تو نشان خواهم داد.»۱۰آنگاه مرا در روح به فراز کوهی بزرگ و بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان از نزد خدا فرود میآمد.۱۱جلال خدا از آن میتابید و درخشندگیش مانند گوهری بسیار گرانبها، همچون یشم، و به شفافیت بلور بود.۱۲دیواری بزرگ و بلند داشت که دارای دوازده دروازه بود و دوازده فرشته نزد دروازههایش بودند. و بر هر یک از آن دروازهها نام یکی از دوازده قبیلۀ بنی اسرائیل نوشته شده بود.۱۳سه دروازه در سمت مشرق، سه دروازه در سمت شمال، سه دروازه در سمت جنوب و سه دروازه در سمت مغرب قرار داشت.۱۴و دیوار شهر دارای دوازده پی بود که بر آنها نام دوازده رسولِ بره نوشته شده بود.
۱۵و آن که با من سخن میگفت، میلۀ اندازهگیری زرّینی بهدست داشت تا شهر و دروازهها و دیوار آن را اندازهگیری کند.۱۶شهر به شکل مربع، و طول و عرض آن یکسان بود. او شهر را با آن میله اندازه گرفت. طول و عرض و ارتفاع شهر با هم مساوی و برابر با دوازده هزار پرتابِ تیر بود.۱۷و ضخامت دیوار آن صد و چهل و چهار واحد اندازهگیری شد، یعنی بهمقیاس انسان که فرشته بهکار میبُرد.۱۸دیوار شهر از یشم ساخته شده بود، و شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.۱۹پی دیوار شهر با هرگونه گوهر گرانبها تزیین شده بود. پی اوّل از یشم بود، دوّمین از لاجورد، سوّمین از عقیق سفید، چهارمین از زمرّد،۲۰پنجمین از عقیق سرخ، ششمین از عقیق آتشین، هفتمین از زِبَرجَد، هشتمین از یاقوت کبود، نهمین از یاقوت زرد، دهمین از عقیق سبز، یازدهمین از فیروزه و دوازدهمین از لعل بنفش.۲۱دوازده دروازۀ شهر، دوازده مروارید بودند، یعنی هر یک از دروازهها یک مروارید بود. و میدان شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
۲۲معبدی در شهر ندیدم، زیرا خداوندْ خدای قادر مطلق و بره، معبد آن هستند.۲۳و شهر نیازی به خورشید و ماه ندارد که بر آن بتابند زیرا جلال خدا آن را روشن میکند و بره چراغ آن است.۲۴و قومها در نور آن سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد.۲۵دروازههای آن هرگز در روز بسته نخواهد شد، زیرا در آنجا شب وجود نخواهد داشت.۲۶فرّ و شکوه قومها به آنجا آورده خواهد شد.۲۷امّا هیچچیز ناپاک و هیچکس که مرتکب اعمال قبیح و فریبکاری شود، بههیچروی وارد آن نخواهد شد، فقط کسانی که نامشان در دفترِ حیاتِ بره نوشته شده است، بدان راه خواهند داشت.
مکاشفۀ ۲۲
نهر آب حیات و درخت حیات
۱آنگاه نهر آب حیات را به من نشان داد که همچون بلور شفاف بود و از تخت خدا و بره جاری میشد۲و از وسط میدان شهر میگذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه میداد، یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود.۳و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید.۴آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود.۵و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.
خاتمه
۶فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد است و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتۀ خود را فرستاد تا آنچه را که میباید زود واقع شود، به خادمان خود بازنماید.»
۷«اینک بزودی میآیم! خوشابهحال کسی که کلام نبوّت این کتاب را نگاه میدارد.»
۸من، یوحنا، همان کسی هستم که این چیزها را دیدم و شنیدم. و پس از دیدن و شنیدن آنها، پیش پاهای آن فرشته که آنها را به من نشان داده بود، افتادم تا سجده کنم.۹امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! من نیز همچون تو و برادران تو، انبیا، و آنان که کلام این کتاب را نگاه میدارند، خادم اویم. خدا را بپرست.»
۱۰آنگاه به من گفت: «کلام نبوّت این کتاب را مُهر نکن زیرا وقتْ نزدیک است.۱۱پس شخص بدکار، به بدی کردن ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ نیکوکار، بهنیکویی کردن ادامه دهد و مقدّس، همچنان مقدّس بماند.»
۱۲«اینک بزودی میآیم و پاداش من با من است تا به هرکس برحسب اعمالش جزا دهم.۱۳من ”الف“ و ”ی“، اوّل و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»
۱۴خوشابهحال آنان که ردای خود را میشویند تا حقِ دسترسی به درخت حیات را پیدا کنند و بتوانند به دروازههای شهر داخل شوند.۱۵سگها و جادوگرها و بیعفتان و آدمکشان و بتپرستان و همۀ کسانی که دروغ را دوست میدارند و آن را بهعمل میآورند، بیرون میمانند.
۱۶«من، عیسی، فرشتۀ خود را نزد شما فرستادم تا این چیزها را به کلیساها اعلام کند. من ریشه و نسل داوود و ستارۀ درخشان صبح هستم.»
۱۷روح و عروس میگویند: «بیا!»
هر آن که میشنود بگوید: «بیا!»
هرکه تشنه است بیاید؛
و هرکه طالب است، از آب حیات بهرایگان بگیرد.
۱۸من به هرکس که کلام نبوّت این کتاب را میشنود هشدار میدهم که اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود.۱۹و اگر کسی از کلام نبوّت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات و از شهر مقدّس، که در این کتاب دربارۀ آنها نوشته شده است، بینصیب خواهد ساخت.
۲۰آن که بر این امور شهادت میدهد، چنین میگوید: «آری، بزودی میآیم.»
آمین. بیا، ای خداوندْ عیسی!
۲۱فیض خداوندْ عیسی با همۀ شما باد. آمین.
ه